صفحه اصلی / طالع بینی / اگر شخصی در روز یکشنبه نخل بمیرد. یکشنبه نخل: مسیح وصیت نامه ای را به وارثان خود می گذارد

اگر شخصی در روز یکشنبه نخل بمیرد. یکشنبه نخل: مسیح وصیت نامه ای را به وارثان خود می گذارد

اراده خوب برای مردن چیست؟ چگونه معما را توضیح دهیم مرگ بالینی? چرا مردگان نزد زندگان می آیند؟ آیا می توان برای مردن اذن داد و گرفت؟ ما در حال انتشار بخشی از سخنرانی در سمیناری در مسکو هستیم که توسط آندری گنزدیلوف، روان درمانگر، دکترای علوم پزشکی، دکتر افتخاری دانشگاه اسکس (بریتانیا)، بنیانگذار اولین آسایشگاه در روسیه، مخترع روش های جدید هنر برگزار شد. درمان و نویسنده کتاب های متعدد.

مرگ به عنوان بخشی از زندگی

در زندگی روزمره، وقتی با کسی که می‌شناسیم صحبت می‌کنیم و او می‌گوید: «می‌دانی فلانی مرد،» واکنش معمول به این سؤال این است که چگونه مرد؟ این خیلی مهم است که انسان چگونه می میرد. مرگ برای احساس انسان از خود مهم است. نه تنها ماهیت منفی دارد.

اگر از نظر فلسفی به زندگی نگاه کنیم، می دانیم که زندگی بدون مرگ وجود ندارد، مفهوم زندگی را فقط از منظر مرگ می توان ارزیابی کرد.

یک بار مجبور شدم با هنرمندان و مجسمه‌سازان ارتباط برقرار کنم و از آنها پرسیدم: "شما جنبه‌های مختلفی از زندگی یک فرد را به تصویر می‌کشید، می‌توانید عشق، دوستی، زیبایی را به تصویر بکشید، اما مرگ را چگونه به تصویر می‌کشید؟" و هیچ کس بلافاصله پاسخ روشنی نداد.

یکی از مجسمه‌سازانی که محاصره لنینگراد را جاودانه کرد، قول داد درباره آن فکر کند. و اندکی قبل از مرگش، او به من چنین پاسخ داد: "من مرگ را در تصویر مسیح به تصویر می کشم." پرسیدم: آیا مسیح مصلوب شده است؟ - نه، معراج مسیح.

یک مجسمه ساز آلمانی فرشته ای در حال پرواز را به تصویر کشید که سایه بال هایش مرگ بود. وقتی انسان در این سایه افتاد، به قدرت مرگ افتاد. مجسمه‌ساز دیگری مرگ را در قالب دو پسر به تصویر می‌کشد: پسری روی سنگی می‌نشیند، سرش را روی زانوهایش گذاشته و تمام سرش به سمت پایین است.

در دستان پسر دوم، یک لوله است، سرش به عقب پرت شده است، او تمام تمرکزش را روی دنبال کردن آهنگ گذاشته است. و توضیح این مجسمه این بود: نمی توان مرگ را بدون همراهی با زندگی و زندگی بدون مرگ را به تصویر کشید.

مرگ یک فرآیند طبیعی است. بسیاری از نویسندگان سعی کردند زندگی را جاودانه به تصویر بکشند، اما این یک جاودانگی وحشتناک و وحشتناک بود. زندگی بی پایان چیست - تکرار بی پایان تجربه زمینی، توقف رشد یا پیری بی پایان؟ حتی تصور وضعیت دردناک فردی که جاودانه است دشوار است.

مرگ یک پاداش است، یک مهلت، تنها زمانی غیرعادی است که ناگهان بیاید، زمانی که انسان هنوز در حال افزایش است، پر از قدرت. و افراد مسن می خواهند بمیرند. برخی از پیرزنان می پرسند: "حالا که او شفا یافته است، زمان مرگ فرا رسیده است." و الگوهای مرگی که در ادبیات می خوانیم، زمانی که مرگ بر دهقانان آمد، ماهیت هنجاری داشتند.

وقتی روستایی احساس می کرد دیگر نمی تواند مثل سابق کار کند و سربار خانواده می شود، به حمام می رفت و لباس می پوشید. لباس تمیز، زیر نماد دراز کشید، با همسایگان و اقوام خداحافظی کرد و با آرامش درگذشت. مرگ او بدون درد و رنج آشکاری که در هنگام مبارزه با مرگ رخ می دهد رخ داد.

دهقانان می دانستند که زندگی گل قاصدکی نیست که با وزش باد روییده، شکوفا و پراکنده شود. زندگی معنای عمیقی دارد.

این مثال از مرگ دهقانانی که پس از دادن اجازه مرگ به خود می‌میرند، از ویژگی‌های آن مردم نیست. یک بار یک بیمار سرطانی پیش ما آمد. او که یک نظامی سابق بود، خودش را به خوبی تحمل کرد و به شوخی گفت: "من سه جنگ را پشت سر گذاشتم، سبیل مرگ را کشیدم و اکنون زمان آن رسیده است که من را بکشم."

ما البته از او حمایت کردیم، اما ناگهان یک روز نتوانست از رختخواب بلند شود و کاملاً بدون ابهام آن را دریافت کرد: "همین است، من دارم می میرم، دیگر نمی توانم بلند شوم." ما به او گفتیم: "نگران نباش، این یک متاستاز است، افرادی که متاستاز در ستون فقرات دارند مدت طولانی زندگی می کنند، ما از شما مراقبت می کنیم، شما به آن عادت خواهید کرد." - نه، نه، این مرگ است، می دانم.

و تصور کنید بعد از چند روز بدون داشتن هیچ پیش نیاز فیزیولوژیکی بمیرد. او می میرد زیرا تصمیم به مرگ گرفته بود. این بدان معناست که این حسن نیت به مرگ یا نوعی فرافکنی مرگ در واقعیت رخ می دهد.

لازم است اجازه دهیم زندگی به طور طبیعی پایان یابد، زیرا مرگ در لحظه لقاح انسان برنامه ریزی شده است. فرد در هنگام زایمان، در لحظه تولد، تجربه منحصر به فردی از مرگ را کسب می کند. وقتی با این مشکل برخورد می کنید، می توانید ببینید که چگونه زندگی هوشمندانه ساختار یافته است. همانطور که یک انسان متولد می شود، می میرد، به راحتی متولد می شود - به راحتی می میرد، سخت به دنیا می آید - سخت می میرد.

و روز مرگ شخص نیز مانند روز تولد تصادفی نیست. آماردانان اولین کسانی هستند که این مشکل را مطرح کردند و متوجه شدند که مردم اغلب تاریخ مرگ و تولد یکسانی دارند. یا وقتی چند سالگرد مرگ بستگانمان را به یاد می آوریم، ناگهان معلوم می شود که مادربزرگ فوت کرده و یک نوه به دنیا آمده است. این انتقال بین نسل ها و تصادفی نبودن روز مرگ و تولد چشمگیر است.

مرگ بالینی یا زندگی دیگر؟

حتی یک حکیم هنوز نفهمیده است که مرگ چیست، در هنگام مرگ چه اتفاقی می افتد. مرحله ای مانند مرگ بالینی عملاً بدون مراقبت رها شد. آدمی به حالت کما می رود، نفس می کشد و قلبش می ایستد، اما به طور غیرمنتظره ای برای خودش و دیگران به زندگی باز می گردد و داستان های شگفت انگیزی تعریف می کند.

ناتالیا پترونا بختروا اخیرا درگذشت. یک زمانی، ما اغلب با هم بحث می‌کردیم، من در مورد موارد مرگ بالینی که در عمل من وجود داشت، می‌گفتم، و او می‌گفت که همه اینها مزخرف است، فقط تغییراتی در مغز اتفاق می‌افتد و غیره. و یک روز به او مثال زدم که بعد شروع به استفاده از آن کرد و به خودش گفت.

من 10 سال در انستیتو انکولوژی به عنوان روان درمانگر کار کردم و یک روز برای دیدن یک زن جوان به من زنگ زدند. در حین عمل، قلب او برای مدت طولانی نمی‌توانست راه‌اندازی شود و وقتی از خواب بیدار شد، از من پرسیدند که آیا روحش به دلیل گرسنگی طولانی اکسیژن مغز تغییر کرده است یا خیر.

اومدم بخش مراقبت های ویژه، تازه داشت به خودش می اومد. پرسیدم: «می‌توانی با من صحبت کنی؟»، «بله، اما می‌خواهم از تو عذرخواهی کنم، این همه دردسر برایت ایجاد کردم»، «چه دردسری؟»، «خوب، البته.» قلبم ایستاد، چنین استرسی را تجربه کردم و دیدم برای پزشکان هم استرس زیادی دارد.»

من تعجب کردم: "اگر در خواب عمیق مواد مخدر بودید، و سپس قلبتان ایستاد، چگونه می توانید این را ببینید؟"

و او چنین گفت: وقتی به خواب مواد مخدر فرو رفت، ناگهان احساس کرد که یک ضربه نرم به پاهایش چیزی در داخل نوبتش ایجاد می کند، مانند پیچی که بیرون زده است. او این احساس را داشت که روحش به بیرون تبدیل شده و در فضایی مه آلود ظاهر شده است.

وقتی نزدیکتر نگاه کرد، گروهی از پزشکان را دید که روی بدن خم شده بودند. فکر کرد: این زن چه چهره آشنایی دارد! و ناگهان به یاد آوردم که خودش بود. ناگهان صدایی بلند شد: "سریع عمل را متوقف کنید، قلب متوقف شده است، باید آن را شروع کنید."

او فکر می کرد مرده است و با وحشت به یاد می آورد که نه با مادرش و نه با دختر پنج ساله اش خداحافظی نکرده است. اضطراب برای آنها به معنای واقعی کلمه او را به عقب هل داد، او از اتاق عمل خارج شد و در یک لحظه خود را در آپارتمانش یافت.

او صحنه نسبتاً آرامی را دید - دختری که با عروسک ها بازی می کرد، مادربزرگش، مادرش در حال دوختن چیزی بودند. در زدند و همسایه ای به نام لیدیا استپانونا وارد شد. او یک لباس خال خالی کوچک در دستانش گرفته بود. همسایه گفت: ماشا همیشه سعی می کردی مثل مادرت باشی، بنابراین من همان لباس مادرت را برایت دوختم.

دختر با خوشحالی به سمت همسایه اش شتافت، در راه دست به سفره زد، یک فنجان عتیقه افتاد و یک قاشق چایخوری زیر فرش افتاد. سر و صدا می آید، دختر گریه می کند، مادربزرگ فریاد می زند: "ماشا، چقدر بی دست و پا هستی" لیدیا استپانونا می گوید که خوشبختانه ظروف در حال ضرب و شتم هستند - یک وضعیت معمول.

و مادر دختر که خود را فراموش کرده بود ، به سمت دخترش آمد ، روی سر او نوازش کرد و گفت: "ماشا ، این بدترین غم زندگی نیست." ماشنکا به مادرش نگاه کرد، اما او را ندید، روی برگرداند. و ناگهان این زن متوجه شد که وقتی سر دختر را لمس کرد، این لمس را احساس نکرد. سپس با عجله به سمت آینه رفت و خود را در آینه ندید.

با وحشت به یاد آورد که قرار بود در بیمارستان باشد که قلبش از کار افتاده است. با عجله از خانه بیرون آمد و خود را در اتاق عمل دید. و سپس صدایی شنیدم: "قلب شروع شده است، ما در حال انجام عمل هستیم، بلکه به این دلیل که ممکن است یک ایست قلبی مکرر رخ دهد."

بعد از شنیدن حرف این زن گفتم: نمی‌خواهی بیایم خانه‌ات و به خانواده‌ات بگویم که همه چیز خوب است، می‌توانند تو را ببینند؟ او با خوشحالی موافقت کرد.

به آدرسی که به من داده شد رفتم، مادربزرگم در را باز کرد، گفتم عملیات چگونه پیش رفت و بعد پرسیدم: "به من بگو، آیا همسایه ات لیدیا استپانووا ساعت ده و نیم پیش تو آمده است؟" "مگه او لباس خال خالی آورده بود؟"، "شما جادوگر هستید، دکتر؟"

من همچنان می پرسم، و همه چیز به جزئیات رسید، به جز یک چیز - قاشق پیدا نشد. بعد می گویم: زیر فرش را نگاه کرده ای؟ فرش را بلند می کنند و قاشقی آنجاست.

این داستان تأثیر زیادی روی بختروا گذاشت. و سپس خود او نیز یک حادثه مشابه را تجربه کرد. در همان روز هم پسر خوانده و هم شوهرش را از دست داد که هر دو خودکشی کردند. برای او استرس وحشتناکی بود. و سپس یک روز که وارد اتاق شد، شوهرش را دید و او را با کلماتی خطاب کرد.

او که یک روانپزشک عالی بود، تصمیم گرفت که اینها توهم هستند، به اتاق دیگری بازگشت و از بستگانش خواست ببیند در آن اتاق چه چیزی وجود دارد. او آمد، نگاهی به داخل انداخت و عقب نشینی کرد: "بله، شوهرت آنجاست!" سپس او آنچه را که شوهرش خواست انجام داد و مطمئن شد که چنین مواردی تخیلی نیستند.

او به من گفت: "هیچ کس بهتر از من مغز را نمی شناسد (بختروا مدیر موسسه مغز انسان در سن پترزبورگ بود). و این احساس را دارم که روبروی دیوار عظیمی ایستاده ام که از پشت آن صداهایی می شنوم و می دانم که دنیای شگفت انگیز و عظیمی آنجاست، اما نمی توانم آنچه را که می بینم و می شنوم به دیگران منتقل کنم. زیرا برای اینکه این از نظر علمی معتبر باشد، همه باید تجربه من را تکرار کنند.»

یک بار کنار یک بیمار در حال مرگ نشسته بودم. یک جعبه موسیقی گذاشتم که یک ملودی تاثیرگذار پخش می کرد، سپس پرسیدم: "خاموشش کن، اذیتت می کند؟" ناگهان نفسش قطع شد، بستگانش هجوم آوردند: «یه کاری کن، نفس نمی‌کشه».

با عجله به او آمپول آدرنالین زدم و او دوباره به خود آمد و به من برگشت: "آندری ولادیمیرویچ، این چه کاری بود؟" - "میدونی، این مرگ بالینی بود." لبخندی زد و گفت: نه زندگی!

این حالتی است که مغز در هنگام مرگ بالینی به آن دچار می شود؟ بالاخره مرگ مرگ است. ما مرگ را زمانی ثبت می کنیم که می بینیم تنفس متوقف شده است، قلب متوقف شده است، مغز کار نمی کند، نمی تواند اطلاعات را درک کند و علاوه بر این، آن را به بیرون ارسال کند.

آیا این بدان معنی است که مغز فقط یک فرستنده است، اما چیزی عمیق تر و قوی تر در یک شخص وجود دارد؟ و در اینجا با مفهوم روح روبرو هستیم. به هر حال، این مفهوم تقریباً با مفهوم روان جایگزین شده است. روان وجود دارد، اما روح وجود ندارد.

دوست داری چطور بمیری؟

هم از سالم و هم از بیمار پرسیدیم: دوست داری چطور بمیری؟ و افرادی با ویژگی های شخصیتی خاص مدلی از مرگ را به روش خود ساختند.

افرادی با تیپ شخصیتی اسکیزوئید، مانند دن کیشوت، تمایل خود را نسبتاً عجیب توصیف کردند: "ما دوست داریم بمیریم تا کسی در اطراف ما بدن من را نبیند."

صرع ها دروغ گفتن و منتظر ماندن را برای خود غیرقابل تصور می دانستند مرگ خواهد آمد، آنها باید به نوعی می توانستند در این روند شرکت کنند.

Cycloids - افرادی مانند سانچو پانزا دوست دارند در محاصره عزیزان خود بمیرند. سایکوستنیک ها افرادی مضطرب و مشکوک هستند که نگران این هستند که وقتی بمیرند چگونه به نظر می رسند. هیستروئیدها می خواستند در طلوع یا غروب خورشید، در ساحل دریا، در کوهستان بمیرند.

من این آرزوها را مقایسه کردم، اما سخنان یک راهب را به یاد آوردم که این را گفت: "برای من مهم نیست که چه چیزی مرا احاطه کند، چه وضعیتی در اطراف من خواهد بود. برای من مهم است که در حال دعا بمیرم و خدا را شکر کنم که به من زندگی داد و قدرت و زیبایی خلقتش را دیدم.»

هراکلیتوس افسوسی می گوید: «مردی در شب مرگ برای خود چراغی روشن می کند. و او نمرده است که چشمان خود را خاموش کرده است، بلکه زنده است. اما او با مردگان تماس می گیرد - در حالی که چرت می زند، در حالی که بیدار است - با افراد خفته تماس می گیرد، عبارتی که تقریباً در تمام زندگی خود می توانید آن را متحیر کنید.

در تماس با بیمار، می‌توانم با او موافق باشم که وقتی می‌میرد، سعی می‌کند به من بگوید که آیا چیزی پشت تابوت هست یا نه. و من این پاسخ را بیش از یک بار دریافت کردم.

یک بار با یک زن قرارداد بستم، او فوت کرد و من خیلی زود توافقمان را فراموش کردم. و سپس یک روز، زمانی که در ویلا بودم، ناگهان با روشن شدن چراغ در اتاق، از خواب بیدار شدم. فکر کردم یادم رفته چراغ را خاموش کنم، اما دیدم همان زن روی تخت روبروی من نشسته است. خوشحال شدم، شروع کردم به صحبت کردن با او، و ناگهان به یاد آوردم - او مرد!

فکر می کردم همه اینها را در خواب می بینم، پس برگشتم و سعی کردم بخوابم تا بتوانم بیدار شوم. مدتی گذشت، سرم را بلند کردم. چراغ دوباره روشن شد، با وحشت به عقب نگاه کردم - او هنوز روی تخت نشسته بود و به من نگاه می کرد. من می خواهم چیزی بگویم، اما نمی توانم - وحشتناک است. فهمیدم چه چیزی در مقابلم است مرد مرده. و ناگهان لبخند غمگینی زد و گفت: اما این یک رویا نیست.

چرا چنین مثال هایی می زنم؟ زیرا عدم اطمینان از آنچه در انتظار ما است، ما را مجبور می کند به اصل قدیمی بازگردیم: "زیانی نرسان". یعنی «مرگ عجله نکن» قوی‌ترین استدلال علیه اتانازی است. در شرایطی که بیمار تجربه می کند تا چه اندازه حق مداخله داریم؟ چگونه می توانیم مرگ او را تسریع کنیم در حالی که او ممکن است بزرگترین زندگی خود را در این لحظه تجربه کند؟

کیفیت زندگی و اجازه مردن

مهم تعداد روزهای زندگی نیست، بلکه کیفیت آن است. کیفیت زندگی چه می دهد؟ کیفیت زندگی به شما این فرصت را می دهد که بدون درد باشید، توانایی کنترل هوشیاری خود، فرصت محاصره شدن توسط اقوام و خانواده.

چرا ارتباط با اقوام اینقدر مهم است؟ زیرا کودکان اغلب طرح زندگی والدین یا بستگان خود را تکرار می کنند. گاهی اوقات در جزئیات است که شگفت انگیز است. و این تکرار زندگی اغلب تکرار مرگ است.

برکت اقوام بسیار مهم است، نعمت پدر و مادر یک فرد در حال مرگ به فرزندان، حتی می تواند بعداً آنها را نجات دهد، آنها را از چیزی محافظت کند. باز هم بازگشت به میراث فرهنگی افسانه ها.

طرح را به خاطر بسپار: پدری پیر می میرد، او سه پسر دارد. می پرسد: پس از مرگ من سه روز بر سر قبر من برو. برادران بزرگتر یا نمی خواهند بروند یا می ترسند، فقط کوچکتر که احمق است به قبر می رود و در پایان روز سوم پدر رازی را برای او فاش می کند.

وقتی انسان از دنیا می‌رود، گاهی فکر می‌کند: «خب، بمیرم، مریض شوم، اما خانواده‌ام سالم باشند، بیماری به سرم تمام شود، قبض همه خانواده را می‌دهم». و بنابراین، با تعیین هدف، صرف نظر از عقلانی یا عاطفی، فرد یک خروج معنادار از زندگی دریافت می کند.

آسایشگاه خانه ای است که ارائه می دهد زندگی با کیفیت. نه یک مرگ آسان، بلکه یک زندگی با کیفیت. اینجا جایی است که فرد می تواند با همراهی اقوام و خویشاوندان به زندگی خود به طور معنادار و عمیق پایان دهد.

وقتی انسان می رود، هوا فقط از او خارج نمی شود، مانند یک توپ لاستیکی، او نیاز به جهش دارد، او نیاز به قدرت دارد تا قدم به ناشناخته بگذارد. انسان باید به خود اجازه دهد که این قدم را بردارد. و او اولین اجازه را از بستگان، سپس از پرسنل پزشکی، از داوطلبان، از یک کشیش و از خودش دریافت می کند. و این جواز مردن از خود سخت ترین چیز است.

می دانید که مسیح قبل از رنج و دعا در باغ جتسیمانی از شاگردان خود پرسید: "با من بمانید، نخوابید." سه بار شاگردان به او قول دادند که بیدار بماند، اما بدون حمایت به خواب رفتند. پس اینجا آسایشگاه است حس معنویجایی است که یک نفر می تواند بپرسد: "با من بمان."

و اگر چنین شخصیت بزرگی - خداوند تجسم - به کمک انسان نیاز داشت، اگر می گفت: «من دیگر شما را برده نمی گویم. من شما را دوست صدا کردم»، خطاب به مردم، پس از این الگوبرداری و اشباع روزهای آخر بیمار از محتوای معنوی بسیار مهم است.

آندری گنزدیلوف
متن را آماده کرد؛ عکس: ماریا استروگانوا

در تروپاریون یکشنبه نخل می‌خوانند: «ما مانند جوانان پیروزی هستیم که نشانه‌هایی دارند.» پرچم پیروزی ما یک استاندارد نبرد نیست، بلکه یک شاخه بید است - نمادی از پیروزی زندگی بر مرگ، ایمان بر ناامیدی، عشق بر نفرت. خواندن انجیل جشن نیز در این مورد صحبت می کند. نظرات کشیش سرگیوس گانکوفسکی
ورود خداوند به اورشلیم. قرن هفدهم حروف شمالی

1شش روز قبل از عید فصح، عیسی به بیت عنیا آمد، جایی که ایلعازر مرده بود و او را از مردگان زنده کرد.
2در آنجا شامی برای او آماده کردند و مارتا خدمت کرد و ایلعازر یکی از کسانی بود که با او می‌نشستند.
3 و مریم یک مثقال مرهم گرانبهای خالص از درخت سنبلچه برداشت، پاهای عیسی را مسح کرد و پاهای او را با موهای خود مسح کرد. و خانه پر از عطر دنیا شد.
۴ آنگاه یکی از شاگردانش به نام یهودا شمعون اسخریوطی که می‌خواست به او خیانت کند، گفت:
5 چرا این مرهم را به سیصد دینار نمی‌فروشی و به فقرا نمی‌دهی؟
۶ او این را گفت نه به این دلیل که به فقرا اهمیت می‌داد، بلکه به این دلیل که دزد بود. او یک صندوق پول همراه خود داشت و آنچه را در آنجا گذاشته بود می پوشید.
7 و عیسی گفت، او را رها کن. او آن را برای روز دفن من ذخیره کرد.
8 زیرا شما فقرا را همیشه با خود دارید، اما نه همیشه من.
۹بسیاری از یهودیان می‌دانستند که او آنجاست، و نه فقط برای عیسی، بلکه برای دیدن ایلعازار که او را از مردگان زنده کرده بود، آمدند.
10 و رؤسای کاهنان تصمیم گرفتند که ایلعازر را نیز بکشند، 11 زیرا به خاطر او بسیاری از یهودیان آمدند و به عیسی ایمان آوردند.
12 فردای آن روز، انبوهی که به عید آمده بودند، چون شنیدند عیسی به اورشلیم می‌آید، 13 شاخه‌های خرما را برداشته، به استقبال او آمدند و ندا کردند: «حُسنا! خوشا به حال کسی که به نام خداوند، پادشاه اسرائیل می آید!
14 عیسی کرله‌ای پیدا کرد و بر آن نشست، چنانکه مکتوب است:
15 ای دختر صهیون نترس! اینک پادشاه شما می‌آید و روی کربه می‌نشیند.
16 شاگردان او در ابتدا این را درک نکردند. اما هنگامی که عیسی جلال یافت، به یاد آوردند که این در مورد او نوشته شده است، و آن را با او انجام دادند.
17 مردمی که قبلاً با او بودند شهادت دادند که ایلعازر را از قبر خواند و او را از مردگان زنده کرد.
18 پس مردم او را ملاقات کردند، زیرا شنیدند که او این معجزه را انجام داده است.
(یوحنا 12:1-18).

نظرات پروت. سرگیوس گانکوفسکی، رئیس کلیسای شهید مقدس ولادیمیر در کورولف:
— قرائت های امروزی از رسول و انجیل چه مشترکاتی دارند؟ در ابتدا فقط یک چیز را متوجه شدم - "خداوند نزدیک است". به قوم او، به اورشلیم، به مرگ و جلال او، برای ما. و «انبوهی از مردمی که به تعطیلات آمدند» برای عیسی فریاد زدند: «هوشنا!» زیرا او نزدیک است. اما هر یک از ما، از چنین نزدیکی، از ملاقات پروردگار چه انتظاری داریم؟

برخی از کسانی که در آن زمان با شاخه‌های خرما در جاده اورشلیم ایستاده بودند، به نظر می‌رسید که به تحقق تمام امیدهای خود نزدیک می‌شدند، امیدشان به مسیح، که آنها را از دست بردگانشان آزاد می‌کرد، «کلیه عدالت» را برآورده می‌کرد (متی 3.15)، صلح را باز می‌گرداند. و عدالت، و ایمانشان را تأیید کن. اما این امیدها، این عدالت و ایمان، امید و عدالت آنهاست، نه خدا. این دیدار اسرارآمیز و بی حد و حصر و در نتیجه غیرقابل پیش بینی و وحشتناک است که آنها در انتظار ملاقات با منجی هستند، بلکه تحقق است. آنهاایده ها و امیدها، و به سادگی - تصور خود از یک معجزه، که اجازه نمی دهد عشق حیات بخش عیسی به انسان را ببیند، بلکه فقط انسان را به شگفتی مردگان زنده جذب می کند، زیرا "به همین دلیل است که مردم او را ملاقات کردند، زیرا شنیدند که او این معجزه را انجام داده است.» آنها منتظر پادشاهی هستند، اما خدا آمد و «شکل یک خادم» را به خود گرفت (فیلسیون 2.7)، نه از طریقی که پادشاهان زمین می آیند - نه در جلال و پیروزی، بلکه در فروتنی و ذلت. .

و بنابراین، اگرچه فریاد «هوسنا» (הושיע NA) به معنای واقعی کلمه به عنوان «نجات، ما دعا می‌کنیم» ترجمه شده است، ما در واقع برای خود دعا می‌کنیم، و وقتی دعای خدا را دریافت می‌کنیم، آن را نمی‌پذیریم.

البته خداوند می داند که تراژدی فرزندان آدم سقوط کرده در این واقعیت نهفته است که از لحاظ نظری ما آماده هستیم تا «اول ملکوت خدا و عدالت او» را جستجو کنیم (متی 6.33)، اما در «عمل» دقیقاً به آن توجه داریم. با "بقیه"، با چیزی که فقط "به چیز اصلی اضافه می شود، به آنچه ارزش زندگی کردن را دارد. درست همانطور که شاگرد خائن فقط اتلاف بی‌معنای جهان گرانبها را در آنچه در واقع آماده‌سازی برای قربانی منجی بود دید، تمام اورشلیم نیز به طرز غم‌انگیزی آگاه شد: آنها با پادشاه زمین ملاقات کردند، اما پادشاه آسمان ظاهر شد!

و سپس روشن می شود که چرا فریاد "صلیبش کن!" تقریباً بلافاصله پس از شادی شنیده می شود، زیرا خداوند امیدهای ما را "برآورده نکرد". و بلافاصله فراموش می کنیم که خداوند چیزی را نمی آفریند چون خوب است، بلکه برعکس، خوب است چون آن را می آفریند.

خدا می آید تا ما را ملاقات کند، نه برای برآورده کردن انتظارات ما. و سپس مورد دوم قابل توجه می شود، که قرائت های امروزی رسول و انجیل را مشترک می کند - شادی. در روزی که کلیسا با وحشت و لرز ورود خداوند به اورشلیم را جشن می‌گیرد و یادآوری می‌کند که مسیح امروز کجا و چرا می‌رود، در حالی که روی کرفس نشسته است، در روزی که منجی از کوه زیتون به شهر نگاه می‌کند. برای او و این مردم گریه می کند، زیرا آنها مرگ را به جای زندگی برگزیدند - در این روز پولس رسول کلماتی را به ما می گوید که در برابر آنچه در برابر پسر انسان نهفته است، تقریباً کفرآمیز به نظر می رسند: "همیشه در خداوند شاد باشید. ; و دوباره می گویم: شاد باشید.» (فیل. 4.4.). فقط این شادی متفاوت است - در یک مورد - شادی عالی جمعیت و در دیگری - شادی آرام ملاقات با کسی که مدتها منتظر بوده است. شادی در خداوند به ندرت شبیه شادی دنیوی است. به یاد داشته باشیم که در موعظه خود بر روی کوه، خداوند ما را به شادی فرا می خواند: «وقتی به خاطر من شما را دشنام می دهند و آزار و اذیت می کنند و به هر نحو ناعادلانه به شما تهمت می زنند» (متی 5.11).

ما که اکنون در معبد ایستاده ایم به دنبال چه هستیم؟ موفقیت، زندگی بی غم، سلامتی؟ آیا ما وقت نداشتیم در طول طولانی یا کوتاه خود متوجه شویم سال های کلیسا، که هر چه خداوند نزدیکتر باشد، مخالفت نیروهای شیطانی قوی تر، فشار آنها قوی تر است؟ آیا نمی دانیم که به محض اینکه حتی برای یک لحظه بر هوس هایی که در ما موج می زند غلبه کنیم، نیروهای جهنم بر ضد ما قیام می کنند و در نتیجه آنهایی که اخیراً فریاد «حُسنا» سر داده اند، با عصبانیت شروع به دندان قروچه کردن می کنند. جای تعجب نیست که کشیش الکساندر الچانینوف اظهار داشت: «فقط اولین قدم های نزدیک شدن به خدا آسان است. الهام و لذت... به تدریج جای خود را به سردی و تردید می دهد و حفظ ایمان مستلزم تلاش و مجاهدت است...». برخی به مبارزه ادامه می دهند، در حالی که برخی دیگر خود را فریب خورده می دانند، "نشان دریافت نمی کنند" و به رحمت سرنوشت رها شده اند.

و بنابراین، برای اینکه شادی ما به اشک های تلخ "باکره های احمق" تبدیل نشود (متی 25.3) - دختران اورشلیم، فراموش نکنیم که خداوند برای یک شور رایگان نمی آید، تا زندگی ما آسان تر شود. و ساده تر، اما سپس به ما یادآوری کند که خانه واقعی ما کجاست، شادی واقعی ما چیست و "گنج" واقعی ما در کجا پنهان شده است (متی 6.21).

امروز شب ایام مقدس است و دیروز که کل کلیسا رستاخیز را به یاد آورد ایلعازار عادلدر حین عبادت، به جای تریساژیون معمولی، شنیدیم: "کسانی که در مسیح تعمید یافته اند، مسیح را پوشیده اند." کلیسا این سرود را در آستانه روزهای مقدس می خواند و نه تنها به رسم باستانی تعمید نوکیشان در عید پاک ادای احترام می کند، بلکه اول از همه به مؤمنان یادآوری می کند که با خدا باشند و در سمت راست و چپ مسیح در او بنشینند. جلال (مرقس 10.37)، همانطور که رسولان این را خواستند، فقط می توان "تعمید" کرد، در غم مصائب خداوند غوطه ور شد و رنج او را به بهترین نحو با خداوند در میان گذاشت تا سپس با او شریک شود. شادی قیامت

در تروپاریون یکشنبه نخل نیز این کلمات وجود دارد: "... ما مانند پدران پیروزی هستیم که نشانه هایی دارند." با این کلمات، کلیسای ارتدکس فرزندان خود را با پرچمداران پیروزی مقایسه می کند، با کسانی که به ارتش، مردم، سربازان دشمن و تمام جهان خبر وحشتناک و شادی آور سقوط قلعه دشمن را اعلام می کنند. پایان نبرد و پیروزی

پرچم پیروزی ما، نماد پیروزی کلیسا، معیار جنگ نیست، بلکه یک شاخه بید کوچک است، شبیه به آن شاخه سبز زیتون که کبوتر به کشتی نوح به نشانه پایان طوفان آورده است. به عنوان نمادی از آشتی خدا و انسان (پیدایش 8.11)، به عنوان نشانه ای از امید و بخشش. و امروز ما «مثل جوانان پیروز» در کلیساهایمان ایستاده‌ایم و پرچم‌های پیروزی زندگی بر مرگ، ایمان بر ناامیدی، عشق بر نفرت را در دستان خود داریم، بسیار کم مانند کلیساهای نظامی!

ما دوره طولانی روزه را پشت سر گذاشتیم. ما، هر چند به روشی کوچک، هنوز گوشت گرسنه ابدی خود را شکست دادیم. چه اندک باشد، چه در کم اهمیت ترین، اما ما در روزهای گذشته روزه داری سعی کردیم بر گناهی که به ما تجاوز می کند غلبه کنیم. و این شاخه های بید لطیف و کمی سبز، نماد و نشانه ای از عزم ما برای ماندن با خدا تا انتها، وفاداری به او "حتی تا مرگ، حتی مرگ بر صلیب" است (فیلسی 2.8).

ممکن است برخی از ما احساس کنیم که این پیروزی را خیلی زود به یاد آورده ایم. نه زندگی و ابدیت، بلکه "مرگ و زمان بر روی زمین حکومت می کند." و با این حال، دقیقاً در این روزهای غم انگیز، چند ساعت قبل از اعدام، بود که خداوند به شاگردانش گفت: "...شجاعت کنید: من بر جهان غلبه کردم" (یوحنا 16:33). او این را می گوید زیرا پیروزی، که اکنون همه ما پرچمدار آن هستیم، طبق سخنان رسول «در ضعف» به دست می آید (دوم قرنتیان 12.9). و این نیرو نیست که نیرو را می شکند، این فاتح لشکرها و لشکرها نیست که وارد شهر مقدس می شود، بلکه "پادشاه شما بر کرفس می آید" (یوحنا 12.15).

خود خداوند در این باره به شاگردانش چنین می گوید: «...شما گریه خواهید کرد و زاری خواهید کرد، اما جهان شادی خواهد کرد. شما غمگین خواهید شد، اما اندوه شما به شادی تبدیل خواهد شد.» (یوحنا 16:20). چیزی که ظاهراً مانند پیروزی و پیروزی به نظر می رسد، راهی غم انگیز به سمت کالواری است. آنچه در نظر روح حسود یهودا به مثابه اتلاف بیهوده دنیای گرانبها جلوه می کند، در واقع آمادگی برای ذبح قربانی کسی است که در مورد او گفته شده است: «... اینک بره خدا که گناهان را برمی دارد. جهان» (یوحنا 1.29). سرانجام، مرگ مصلوب ضامن حیات برای جهانی در حال نابودی می شود، زیرا همانطور که سنت جان کریزوستوم بارها و بارها به ما یادآوری می کند: «جهنم امیدوار بود بدنی فاسد را بگیرد، اما خدا را یافت. جهنم امیدوار بود خاکستر را بگیرد، اما بهشت ​​را ملاقات کرد. جهنم امیدوار بود آنچه را که می دید به چنگ آورد، اما به چیزی که ندید حمله کرد!

06:36 — REGNUM

امروز کلیسای ارتدکس ورود خداوند به اورشلیم را جشن می گیرد - یکشنبه نخل. همانطور که قبلاً گفتیم، مسیر مسیح بر روی زمین را می توان به عنوان "یک جنگجو در میدان" توصیف کرد. شخصیت پردازی در مورد تمام کارهای او بر روی زمین صادق است. او همچنین به تنهایی به سوی دستگیری و مرگ رفت، زیرا «قضات» نمی‌توانستند بفهمند که بذر قبلاً کاشته شده بود، که به زودی شاخه‌ها آغاز می‌شوند، اما پس از آن خواهد شد. به طور تهاجمی علف هرز شده

« اینک ساعتی می‌آید و فرا رسیده است که هر کدام به سوی خود پراکنده خواهید شد و مرا تنها خواهید گذاشت. اما من تنها نیستم، زیرا پدر با من است" مهم نیست که چه جمعیتی گاهی عیسی را همراهی می‌کردند، او واقعاً هیچ کمکی نداشت. شاگردانی بودند که او تا آخرین ساعت به آنها آموزش داد. و ورود عیسی به اورشلیم، که بسیاری از شاهدان از آن انتظار بیشتری داشتند - که خود را پادشاه اعلام کرد - دقیقاً مانند قبل به پایان رسید. به طور کاملاً سنتی برای خودش، او بازرگانان را پراکنده کرد، تجارت آنها را مختل کرد، آنها را از معبد بیرون کرد و سپس، در مکانی پاک، شروع به انجام کارهای معمول کرد: درمان و آموزش. مبشرین گزارش می دهند که روز بعد، در ادامه آموزش مردم، دو مثل گفت. اولی درباره دو پسر است: یک مرد دو پسر داشت. و او در حال نزدیک شدن به اولی گفت: پسرم! امروز برو و در تاکستان من کار کن. اما او پاسخ داد: نمی‌خواهم. و سپس با توبه رفت. و به سمت دیگری رفت، همان را گفت. این یکی در جواب گفت: آقا می روم ولی نرفتم. کدام یک از آن دو به وصیت پدرش عمل کرد؟.

مورد دوم بلافاصله بعد از این یکی در مورد شراب کاران شرور: مَثَل دیگری را بشنوید: شخصی صاحب خانه ای بود که تاکستانی کاشت، دور آن را با حصار احاطه کرد، شرابی در آن حفر کرد، برجی ساخت و آن را به تاکستان ها داد و رفت. وقتی زمان میوه فرا رسید، خادمان خود را نزد تاکستان فرستاد تا میوه هایشان را ببرند. شراب کاران خادمان او را گرفتند، برخی را کتک زدند، برخی را کشتند و برخی را سنگسار کردند. باز هم خادمان دیگر را بیشتر از قبل فرستاد. و آنها نیز همین کار را با آنها کردند. سرانجام پسرش را نزد آنها فرستاد و گفت: شرمنده پسرم خواهند شد. اما تاکستان ها با دیدن پسر خود به یکدیگر گفتند: این وارث است. برویم او را بکشیم و میراثش را تصرف کنیم. و او را گرفتند و از تاکستان بیرون آوردند و کشتند. پس وقتی صاحب تاکستان بیاید با این تاکستان ها چه می کند؟? هر دو مَثَل دینداری خودنمایی آن زمان را تقبیح می کردند و اساساً در یک اندیشه خلاصه می شدند. کسانی که خود را مؤمن می‌دانند، در کلام وعده داده‌اند که اراده خدا را انجام دهند، اما در واقع فقط به ثمره‌ای که دین داده است، بسنده کرده‌اند. و آنقدر عادت داشتند که از آنها غذا بخورند که دیگر کسی را که حتی آشکارا از جانب خدا صحبت می کرد، نزدیک خود نمی گذاشتند.

مسیح تمثیل های خود را با این جمله خلاصه کرد: من به شما می گویم که پادشاهی خدا از شما گرفته خواهد شد و به قومی داده خواهد شد که ثمره آن را به بار می آورد." منظور ما از «مردم» هیچ قومی نیست. گفته نمی شود که برخی از افراد «از بالا» انتخاب شوند و برای استفاده از دین صحیح حق ثبت اختراع به آنها داده شود. هر گروهی از مردم که ثمرات مورد انتظار را به ارمغان بیاورند همان مردم خواهند بود و نه کسانی که بار دیگر می گویند: آقا من دارم میرم ولی نرفتم" همانطور که قرائت رسولی امروز می گوید: برادران من، هر چه حق است، هر چه محترم است، هر چه عادل است، هر چه پاک است، هر چه دوست داشتنی است، هر چه خبر خوب است، اگر عالی است یا اگر چیزی در خور ستایش است، به این چیزها بیندیشید." این جمع، «برادرانه» است: صداقت، عدالت، فضیلت، که توسط رسول ذکر شده است، که قادر به تولید این میوه ها هستند. عیسی به رسولان تعلیم نداد تا بعداً به عنوان قدیسان تجلیل شوند و به همین دلیل نیاز به دعا داشته باشند. او افراد صالحی را آماده نکرد که منحصراً به فکر نجات خود باشند. او بذری را کاشت که به قومی تبدیل می‌شد که قادر به انجام دادن همان کارهایی است که مسیح انجام داد.

تعطیلات کلیسا امروز یک بازسازی به یاد ماندنی از ورود مسیح به اورشلیم را تجویز می کند. بازگشت او به شهر گامی پرخطر بود که مورد تایید رسولان قرار نگرفت. اگر مرگ یک دوست نبود، شاید کمی بیشتر صبر می کرد. شایعات در مورد رستاخیز ایلعازر که توسط شاهدان تأیید شده است، بر محبوبیت عیسی در میان مردم افزوده است، که همانطور که گفته می شود: "من بی وقفه به او گوش دادم". از این رو، علیرغم ادامه بازجویی‌های پرخاشگرانه از او توسط رهبران مذهبی، نتوانستند علناً او را دستگیر کنند و مسیح یک هفته دیگر فرصت داشت تا به تدریس ادامه دهد و از این روزها استفاده کرد. عیسی با درک اجتناب ناپذیری اعدام خود، دید که زمان آن فرا رسیده است که رسولان را تنها بگذارند، بدون ترس از اینکه در خانه سرگردان شوند و همه چیز را فراموش کنند: راستی، راستی، به شما می گویم، اگر دانه گندماگر به زمین بیفتد و نمرد، فقط یک چیز باقی می ماند. و اگر بمیرد ثمره بسیار خواهد آورد».

عیسی با دانستن اینکه چگونه همه چیز به پایان خواهد رسید، همچنین فهمید که شاگردان با بودن با او همچنان وابسته هستند و قادر به تصمیم گیری نیستند. اما کمی بیشتر، و آنها با هم بدن او را تشکیل می دهند، نه جداگانه، بلکه فقط با هم. اما، البته، او نه تنها رسولان را برای این آماده کرد. بسیاری از کارهایی که عیسی در آخرین روزهای خود بر روی زمین انجام داد، این بود "برای مردم"(یوحنا 12:30). مردم نیز باید می دانستند که مرگ او پایانی ندارد. همه چیز تازه شروع شده بود. «تاک‌فروش‌ها» که قول داده بودند کار را انجام دهند، موفق نشدند و عجله کردند تا از شر «وارث» خلاص شوند. اما به جای تنها یک وارث، بلافاصله تعداد زیادی وجود دارد.

با نزدیک شدن به یکشنبه نخل، علائم به ویژه مهم و قابل توجه می شوند. در این زمان مرسوم است که تقریباً یک سال قبل در مورد آب و هوا و برداشت آینده پیش بینی می شود.

شنبه لازارف

جشن دیگری در روز شنبه برگزار شد هفته نخل، - قیام ایلعازر.

آنها برای عیسی خبر فرستادند که دوست و همکار او ایلعازار از بیت عنیا به شدت بیمار است و از او خواستند که عجله کند. معلوم نبود چرا مسیح عجله ای نداشت. و تنها پس از خبر مرگ لازاروس به راه افتاد.

وقتی او به بیت عنیا رسید، چهار روز از مرگش گذشته بود. بستگان و دوستان آن مرحوم در اندوه عمیقی بودند. عیسی در نزدیکی غاری که ایلعازار در آن دفن شده بود با جدیت دعا کرد.

او به خدا فریاد زد که معجزه کند. پس از اقامه نماز، سنگی که در ورودی را مسدود کرده بود، کنار رفت و حاضران معجزه قیامت را مشاهده کردند. 4 روز پیش معلوم شد لازاروس زنده است.

مسیحیان از قرن چهارم، شنبه لازاروس را جشن می گیرند. سه قرن و نیم بعد، آیین خاصی برای برگزاری مراسم در این روز ایجاد شد. شعارهای هنگام خدمت نشان دهنده یک معجزه تصادفی نیست، بلکه نماد مهمی از تقویت ایمان است.

پس از غروب آفتاب، هنگام عبادت عصر، شاخه های بید شروع به تبرک می کنند. این آغاز جشن یکشنبه نخل است.

تعطیلات یکشنبه نخل

همانطور که قبلاً در بالا نوشته شد ، یکشنبه نخل ، طبق قوانین کلیسا ، از عصر شنبه آغاز می شود. اما مراسم اصلی و تبرک بید در روز یکشنبه برگزار می شود.

از جمله، در روسیه این تعطیلات نمادی از بیداری طبیعت پس از یک زمستان طولانی است. بی جهت نیست که اسلاوهای شمالی بید را به عنوان نماد این روز انتخاب کردند. درخت منادی بهار است. به محض اینکه خورشید هوا را گرم می کند، توده های کرکی در نور بیرون می آیند. آنها کسانی هستند که به روزهای گرم آینده ایمان می آورند.

مسیحیان ارتدکس با شادی یکشنبه نخل را جشن می گیرند. چگونه این روز در روسیه جشن گرفته می شود؟ مردم در هر سنی صبح یکشنبه برای برکت دادن شاخه های بید به نزدیکترین کلیسا می روند. اهل کلیسا در مراسم می ایستند، نماز می خوانند و در شعارها شرکت می کنند. پس از بازگشت به خانه، مرسوم است که خانواده را با آرزوی سلامتی و فیض به آرامی با بید شلاق می زنند.

شاخه های مبارک در کنار شمایل ها قرار می گیرند، بافته می شوند، طلسم ساخته می شوند و به ساختمان های بیرونی میخ می زنند. یک سال بعد، در آستانه تعطیلات جدید، بید سوزانده می شود.

اگر می دانید تاریخ دقیقجشن ها را می توانید از قبل آماده کنید. چگونه محاسبه کنیم که یکشنبه نخل در یک سال مشخص چه تاریخی برگزار می شود؟ برای تعیین تاریخ، باید بدانید عید پاک چه روزی خواهد بود. درست یک هفته قبل از رستاخیز خداوند، ورود عیسی مسیح به اورشلیم جشن گرفته می شود.

کاری که نباید انجام داد

یکشنبه نخل یک تعطیلات مهم برای مسیحیان است. هر کاری در این روز نامطلوب است. برخی حتی پخت و پز را توصیه نمی کنند. در دنیای مدرنهمه چیز بسیار ساده تر شده است. خدمات و حرفه هایی وجود دارند که بدون در نظر گرفتن تاریخ های تقویم نیاز به کار روزانه دارند. اما اگر نیاز خاصی به چیزی نیست، البته بهتر است آن را به تعویق بیندازید.

در قدیم، زنان در این روز، مانند روز بشارت، شانه زدن موهای خود را ممنوع می کردند. واضح است که اکنون به سختی امکان پذیر است. اگرچه صاحبان فرهای بلند می توانند این ممنوعیت را رعایت کنند. موهای بافته شده به صورت قیطانی، پوشانده شده با روسری در بالا، به راحتی می توانند یک روز را بدون شانه کردن بگذرانند.

چه ممنوعیت های دیگری در یکشنبه نخل وجود دارد؟ چیزی که کاملاً غیرقابل قبول است، افراط در پرخوری است. پایان هفته ششم روزه به معنای ضیافت غنی نیست. کمی شراب، ظروف ناهار پخته شده با روغن نباتی، ماهی - اینها اساس میز جشن هستند.

سنت های تعطیلات

سنت اصلی و اصلی این عید برکت شاخه های بید است. اعتقاد بر این است که باید دقیقاً به تعداد افراد خانواده وجود داشته باشد. برخی از مردم از این شاخه ها می بافند طلسم های خانوادگی. قدرتشون عالیه آنها از خانه محافظت می کنند مردم بدو آتش، آنها را از طوفان و سیل، از فقر، ناامیدی و بیماری نجات می دهند.

در یکشنبه نخل، علائم آب و هوا و برداشت به ویژه قابل اعتماد است. آنها برای نسل ها توسط خانواده ها حمایت می شوند. این امر به ویژه برای ساکنانی که در زمینه کشاورزی فعالیت می کنند بسیار مهم است.

سنت گذاشتن سکه در نان از بلاروس می آید. به این ترتیب می توانید تعیین کنید چه کسانی در تمام طول سال خوش شانس و سعادت خواهند داشت.

در برخی مناطق مرسوم است که شاخه های متبرک را در تابوت متوفی می گذارند. این سنت به همان آغاز مسیحیت باز می گردد. اعتقاد بر این است که به لطف بید می توانید وارد دروازه های بهشت ​​شوید و در آنجا به منجی سلام کنید. درخت بید از جمله نماد زندگی و بیداری است.

بازارهای نخل سنتی هستند. کودکان به خصوص این سرگرمی را دوست دارند، زیرا محصول اصلی شیرینی است. علاوه بر این، چیزهای کوچک دلپذیر برای خانواده ارائه می شود و همان بید، جمع آوری شده در دسته گل ها و تزئین شده با روبان و فرشته های کاغذی.

درختی که از شاخه ای پربرکت روییده، ثروت را در خانه افزایش می دهد. بنابراین، دسته گل هایی که از کلیسا آورده می شوند در آب قرار می گیرند و به دقت بررسی می شوند که آیا ریشه ها ظاهر می شوند یا خیر.

آداب و رسوم

بسیاری نشانه های عامیانهدر یکشنبه نخل مدت‌هاست که به مناسک، آداب و رسوم و مناسک تبدیل شده‌اند.

اگر در نزدیکی رودخانه زندگی می کنید، سعی کنید شاخه بید را در آب پایین بیاورید. اگر از شما دور شود، در آینده نزدیک افزایش ثروت در خانه انتظار می رود.

شاخه های متصل به سقف، ساکنان خانه را از بیماری و ناراحتی های روحی محافظت می کند.

شلاق زدن بچه ها با شاخه ها در تعطیلات رایج ترین مراسم است. با هر ضربه ای آرزوی سلامتی به زبان می آید.

در اینجا رسم دیگری برای افزایش ثروت وجود دارد. حتی اگر ممنوعیت کامل انجام هر کاری در این روز وجود داشته باشد، باز هم کاشت توصیه می شود گیاه آپارتمانیبا برگهای گرد ضخیم اگر گل مورد قبول واقع شود و به سرعت رشد کند، مطمئن باشید که ثروت به خانه خواهد آمد.

آداب و رسوم در یکشنبه نخل سنت هایی است که به قرن ها قبل بازمی گردد. اینکه آیا آنها را باور کنیم یا از آنها پیروی کنیم، چیزی است که هر کسی برای خودش تصمیم می گیرد. برای برخی، این اصل زندگی است و برای برخی دیگر، فقط یک افزودنی زیبا به روز تعطیل است.

استفاده از بید مقدس در طب عامیانه

از دیرباز اعتقاد بر این بود که بید دارای قدرت شفابخشی عظیمی است. پاشیدن آب مقدس آن را چندین برابر می کند. چگونه می توانید از شاخه های آورده شده از کلیسا در روز یکشنبه نخل استفاده کنید؟ برای بهبود سلامتی با آنها چه کنیم؟ در اینجا چند نمونه از استفاده از بید برای اهداف دارویی آورده شده است:

  • با مصرف جوشانده سرشاخه ها می توانید از شر سردرد، تب، حرارت و بی خوابی خلاص شوید.
  • مالیدن جوشانده به نقاط دردناک درد روماتیسمی را تسکین می دهد.
  • تزریق بید با ودکا به مقابله با عفونت ها و اختلالات روده کمک می کند.
  • برگ ها قادر به التیام زخم ها هستند.
  • قورت دادن جوانه های شکوفا شده به ناباروری کمک می کند.
  • نوزادان پس از حمام کردن در آب پر از شاخه های بید با آرامش بیشتری می خوابند.

بید در طب عامیانههر جا که رشد کند استفاده می شود و از احترام شایسته ای برخوردار است.

نشانه های عامیانه

علائم عامیانه برای یکشنبه نخل مدتهاست که مورد استفاده قرار گرفته است. آنها از بزرگترها به جوان ترها منتقل می شوند و بخشی از زندگی ما می شوند.

هوای آرام و آفتابی نوید تابستانی گرم و بدون باد و برداشتی غنی را می دهد. باد شدید نوید هوای خنک را می داد.

یک روز سرد اما روشن امیدی به محصول بهاری داد.

یکشنبه نخل بدون یخبندان شانس فراوانی میوه را افزایش می دهد.

تعداد گوشواره های شکوفه نیز به عنوان شاخصی از برداشت آینده عمل می کند.

و در این روز مرسوم است که از نظر ذهنی با محبوب خود تماس بگیرید و این ملاقات قطعاً برگزار می شود.

هر سال برای چندین قرن متوالی، کلیسا درهای خود را به روی همه کسانی که به نجات اعتقاد دارند باز می کند. یکشنبه نخل جشنی است که نماد قدرت ایمان و احیای آن است. شاخه ها و دسته گل های بید آرامش و محافظت را به خانه می آورند. به دنبال اولین پرتوهای آفتاب، امید به بهترین ها در دل ما پدید می آید. و اگرچه این روز مملو از غم و اندوه فراوان است، اما همچنان منادی رستاخیز درخشان مسیح و نجات همه بشریت است.

روزه- زمان اندوه عمیق. اگر در حال مرگ باشید، غلبه بر آن سخت است. شخص عزیز. در چنین مواردی، عزیزان کاملاً از دست می‌روند، زیرا این رویداد در آن اتفاق افتاده است روزهای خاص، و همه چیز باید به درستی و با عزت انجام شود. کلیسا به وضوح نحوه و چگونگی مرگ یک فرد در طول روزه را تنظیم می کند. اما در بین مردم خرافات و نشانه های مختلفی در این زمینه وجود دارد.

خرافات عامیانه

روزه باعث تشدید احساسات و افکار می شود. شخص به طور فزاینده ای به روح و اعمال خود فکر می کند. و به همین دلیل است که موقعیت های معمولی اغلب مانند چالش های بزرگ به نظر می رسند. و مرگ به ویژه به شدت و با اندوه عمیق درک می شود. زمان روزه خود آمادگی انسان برای زندگی پس از مرگ، به زندگی پس از مرگ. توصیه می کنند حتما اعتراف کنید، عشرت بگیرید و عافیت بگیرید تا گناهانتان بخشیده شود.

در روزگاران قدیم اعتقاد بر این بود که خداوند بیشتر اوقات در طول روزه به سوی خود می خواند. حتی یک ضرب المثل وجود داشت: "برف آب می شود و مردم برای آب می روند." آژانس های مدرن تشییع جنازه و تشییع جنازه نیز افزایش زیادی در بازدیدکنندگان و خریداران در ماه مارس-آوریل نشان می دهند.

اگر انسان غسل تعمید، مؤمن باشد، و با او عشرت و اعتراف گرفته باشد و بدین ترتیب برای زندگی پس از مرگ آماده شود، در این صورت مرگ او در هر زمانی آسانتر خواهد بود و روح او آرامش و مسکن خود را خواهد یافت.

به خصوص از نظر نجات روح مردن در عید پاک یا هفته عید پاک مفید تلقی می شد.

نظر کلیسای ارتدکس

روحانیون اهمیت ویژه مرگ و تشییع جنازه در طول روزه را انکار می کنند. در این مدت، مراسم بزرگداشت روزهای نهم، چهلم و سالگرد وفات برگزار نمی شود، بلکه به شنبه یا یکشنبه هفته جاری منتقل می شود. تنها استثنا یکشنبه نخل است که هیچ مراسم خاکسپاری برگزار نمی شود.

در طول روزه، مسیحیان ارتدکس هر چهارشنبه و جمعه مراسم یادبود را در کلیسا سفارش می دهند. شنبه و یکشنبه روزهای شرکت در مراسم عشای ربانی برای آرامش روح مردگان است. ما در ایام عید سفارش زاغی نمی پذیریم.

به منظور دعا برای متوفی، در طول روزه ویژه وجود دارد شنبه های یادبود. برای کل دوره روزه سه مورد از آنها وجود دارد:

  • شنبه هفته دوم؛
  • شنبه هفته سوم؛
  • شنبه از هفته چهارم روزه.

تاریخ مشخصی برای آنها وجود ندارد. آنها طبق تقویم مطابق با روزه و عید پاک حرکت می کنند.

همچنین قبل از رستاخیز مسیحمراسم عزاداری بزرگ برگزار می شود که در آن کسانی که می خواهند گناهان بستگان متوفی خود را جبران کنند، شرکت می کنند.

هفته عید پاک ویژه یاد مردگان است. این زمان شادی جهانی است که مردگان مسیح را می بینند. در این مدت هیچ مراسم عزاداری یا دسته جمعی وجود ندارد.

باید به خاطر داشته باشیم که در کلیسا فقط می توانید برای کسانی که در آنها تعمید می گیرند دعا کنید ایمان ارتدکس. صدقه برای خودکشی ها، غیر مسیحیان و غسل تعمید نیافته ها داده می شود.

نحوه صحیح برگزاری بیداری در روزه

در روزهای تشییع جنازه، پروسکومدیا سفارش داده می شود و بعد از مراسم عبادت برگزار می شود. شما فقط باید یادداشت هایی در مورد آرامش بستگان متوفی خود ارسال کنید.

میز خوراکی ها نیز باید لاغر باشد. از متوفی قبل از ناهار یا شام با دعا یاد می شود.

در همان ابتدا کوتیا سرو می شود - فرنی ساخته شده از غلات. روی میز باید پنکیک بدون چربی نیز وجود داشته باشد. علاوه بر این، باید سوپ، سبزیجات و پیش غذای سرد وجود داشته باشد. منظور از سفره ذکر و عزاداری است. الکل مجاز نیست. یک لیوان ودکا برای متوفی بریزید، روی آن را با نان بپوشانید و در کنار عکس قرار دهید کلیسای ارتدکسبرکت نیست

کلیسای زمینی به روح متوفی در راه رسیدن به ملکوت بهشت ​​کمک می کند. او با دعای عزیزان و نزدیکان، سرنوشت مناسبی را برای متوفی آماده می کند: هر چه دعای پرشورتر و خالصانه تر باشد، او در بهشت ​​بهتر خواهد بود. اگر شخصی در روز عید بمیرد، هیچ چیز خوب یا بدی برای روح او اتفاق نمی افتد. خیلی مهمتر این است که انسان چگونه زندگی می کرد، چگونه نماز می خواند و آیا کار نیک انجام می داد یا خیر.