صفحه اصلی / طالع بینی / جامعه یهودی لیبرال لوبک نمونه ای از ادغام کامل

جامعه یهودی لیبرال لوبک نمونه ای از ادغام کامل

مدیر امور جامعه یهودیان لوبک، زویا کانوشین، کرسی معاون CDU را در پارلمان شهر لوبک به دست گرفت و به این ترتیب، شاید اولین مهاجر یهودی از روسیه بود که وارد پارلمان شهری شد.

مدیر امور جامعه یهودی لوبک، زویا کانوشین، کرسی معاون CDU را در پارلمان شهری لوبک به دست گرفت و به این ترتیب، شاید اولین مهاجر یهودی از روسیه بود که وارد پارلمان شهر شد.

زویا کانوشین از سال 2005 در هیئت مدیره سازمان شهر CDU بوده است، علاوه بر این، وی معاون رئیس حزب دموکرات است. اولیور فرادریش، سخنگوی فراکسیون پارلمانی CDU شهر می‌گوید: «در واقع، نباید هیچ چیز غیرعادی در این مورد وجود داشته باشد، اما در حال حاضر هنوز نادر است. ما همچنین امیدواریم که با زویا کانوشین، جامعه یهودی به عموم مردم لوبک نزدیک‌تر شود.»

این زن 65 ساله بیش از ده سال تجربه کار در آلمان به عنوان مددکار اجتماعی دارد، بنابراین در پارلمان شهر زویا کانوشین مایل است در درجه اول به مشکلات مهاجران یهودی کم درآمد و مسائل فرهنگی بپردازد.

آیا این یک تناقض نیست: یک یهودی "روس" و اتحادیه دموکرات مسیحی؟ کانوشین اینطور فکر نمی‌کند و می‌گوید که در جریان مبارزات انتخاباتی درون حزبی برای یک کرسی در پارلمان لوبک، از همه طرف‌ها حمایت شده است. اعضای جامعه یهودی نسبت به حرفه سیاسی زویا کانوشین در حزب دموکرات مسیحی چه احساسی دارند؟ یکی از اعضای انجمن، ادوارد، می گوید: «هیچ چیز خاصی در این مورد وجود ندارد

استلماخ. دخترم که در استونی زندگی می‌کند نیز یکی از اعضای حزب با تعصب مسیحی است.» اما همه 780 عضو جامعه یهودی چنین احساسی ندارند: برخی از آنها از پیوستن مدیر جامعه به حزبی که نام آن حاوی کلمه "مسیحی است" ناراضی هستند. درست است ، خود زویا کانوشین می گوید که هیچ کس چنین انتقادی را به چهره او ابراز نکرده است.

زویا کانوشین نمونه ای از ادغام موفق یهودیان روسی زبان در جامعه آلمان است. او در مرکز این جامعه قرار دارد. این امر قبل از هر چیز به لطف تسلط خوب او به زبان آلمانی امکان پذیر شد که زویا به عنوان مترجم انگلیسی و ایتالیایی به تنهایی آن را آموخت. و البته به لطف تجربه کار در آلمان. بلافاصله پس از ورود خانواده به روستوک در امتداد خط یهودی در سال 1990، زویا کانوشین شغلی پیدا کرد - او شروع به ارائه خدمات اجتماعی برای هموطنان خود کرد. در آن زمان، خانواده او با سایر مهاجران یهودی در آنجا زندگی می کردند

هاستل در گلبنزند، روستایی 2000 نفری در 15 کیلومتری روستوک. در سال 1992، جوانان افراطی راست به یک خوابگاه در نزدیکی لیختنهاگ حمله کردند. اما این طغیان نفرت نسبت به خارجی ها نتوانست اعتماد زویا را متزلزل کند که آنها با آمدن به اینجا کار درستی انجام دادند. کانوشین می گوید: «یهود ستیزی نه تنها در آلمان وجود دارد، بلکه در آلمان نیز وجود دارد.

زویا کانوشین در سال 1993 به همراه همسر و پسرش به لوبک نقل مکان کرد. اندکی قبل از آن، او به عنوان یک مددکار اجتماعی در جامعه یهودی هامبورگ مشغول به کار شد، اما محل کار او لوبک بود. کار زیادی در انتظار زویا بود. زمانی بود

زمانی که او با نیازهای اجتماعی همه پناهندگان احتمالی در شلزویگ-هولشتاین سروکار داشت. در سن 50 سالگی، او مجوز خود را گذراند و شروع به سفر در سراسر سرزمین فدرال کرد و مشکلات اتهامات خود را حل کرد.

در طی "تولد مجدد" جامعه یهودی لوبک در سال 2005، او مدیر انجمن و یکی از دو کارمند تمام وقت آن شد. در عین حال زویا فردی مذهبی نیست. در لوبک، برای اولین بار در زندگی خود، از آستانه یک کنیسه گذشت. زمانی که مردم از

جوامع از او در مورد برخی مسائل مذهبی مشاوره می خواستند - که اغلب در سال های اولیه اتفاق می افتاد، زمانی که لوبک هنوز خاخام دائمی خود را نداشت - او نمی توانست به آنها کمک کند. زویا کانوشین فقط به لطف خاخام هامبورگ بارزیلای که در لوبک برای او ترجمه کرد، ایده یهودیت را دریافت کرد.

کانوشین در سال 2003 به CDU پیوست. او تصمیم خود را چنین توجیه می کند: «بعد از تجربه سوسیالیسم و ​​کمونیسم که در اتحاد جماهیر شوروی به دست آمد، من با احزاب چپ تمام شده ام». زویا در زادگاهش مسکو بیش از 20 سال به عنوان مترجم کار کرد

"گردشگر". از کارمندان این شرکت گردشگری دولتی که به طور مداوم با خارجی ها تماس داشتند، پرسیده شد که چرا سایر اعضای جامعه یهودی از سیاست شهرداری دوری می کنند، پاسخ دادند که بسیاری ترجیح می دهند در سایه بمانند. و مانع زبان نقش مهمی ایفا می کند - به هر حال، جامعه بیشتر از افراد مسن تشکیل شده است که از صحبت کردن به آلمانی خجالت می کشند. اما به طور کلی، به نظر او، تمایل به انجام گفتگو در هر دو طرف وجود ندارد - هم بازدیدکنندگان و هم

ساکنان بومی لوبک زویا کانوشین یک استثنا است و نه تنها در جامعه او. او با افتخار اعلام می کند: "به عنوان ساکن این شهر زیبا، وظیفه خود می دانم که به نفع همه ساکنان لوبک کار کنم." و تأکید می کند که قصد دارد نه تنها از مهاجران یهودی دفاع کند.

M. Biltz-Leonhardt، M. Fried، "روزنامه یهودی"

به ویژه برای افراد مسن فقیر در اروپا دشوار است. عکس از ولادیمیر پلتینسکی

عید فصح کنونی برای جامعه یهودیان اروپا چندان شادی بخش نیست

الکساندر ملامد

اگر یهودیان پرتغال به شدت با فقر دست و پنجه نرم می کنند، در آلمان با پرتاب کوکتل مولوتف به پنجره کنیسه، اولین سالگرد جنگ جهانی دوم را به یاد می آورند و در فرانسه و مجارستان چمدان های خود را می بندند. در بریتانیا، جایی که فشار مسلمانان در حال افزایش است، کارشناسان به نحوه مبارزه با یهودی ستیزی فزاینده در این قاره توصیه می کنند.

گیاهان تلخ فصح

فقر به طور نابرابر در سراسر اروپا توزیع شده است. این به شدت بر جناحین تأثیر گذاشت: پرتغال در غرب و مجارستان در شرق. نکته قابل توجه این است که یهودیان را مقصر مشکلات اقتصادی اعلام می کنند، هرچند که بدون شک آنها مانند سایر اقوام رنج می برند.

در لیسبون این موضوع بلافاصله مشخص نیست. در هر صورت، در میدان روسیو، که غرق در پرتوهای سخاوتمندانه خورشید است و کافه های پراکنده اطراف آن مملو از جمعیت است، حال و هوای سعادتی حاکم است. اما این تصویر برای گردشگران است.

کمی آن طرف، در ایستگاه اتوبوس، وضعیت متفاوت است. چهره ها، به زبان ساده، غمگین هستند. اینها جوانانی هستند که به سمت بورس کار می شتابند. پنج سال بحران اقتصادی مانند چکش بر مردم پرتغال ضربه زده است. نرخ بیکاری در میان جوانان زیر 25 سال فاجعه بار است، تقریباً 40 درصد.

دانیل فراتر از این محدودیت سنی است، او 28 سال دارد. او در مرکز جامعه یهودیان، واقع در یک کوچه کج در نزدیکی میدان روسیو، می نشیند و روزنامه را با دقت می خواند.

پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، او خوش شانس بود. او بلافاصله در یک شرکت حقوقی کار پیدا کرد، اما شادی او زیاد دوام نیاورد. شرکت تعطیل شد. حالا دنیل به دنبال شغل جدیدی است. این موضوع الان دو سال است که ادامه دارد. دانیل می گوید: «تنها امید من در جامعه است که به من در اطلاعات و تماس کمک می کند.

استر موچنیک، نایب رئیس جامعه و مفسر سیاسی روزنامه O Publico نیز چندان خوشبین نیست:

بحران در کشور به پایان نرسیده است». یهودیان جوان پرتغالی بدون انتظار برای روزهای بهتر، برای خوشبختی به خارج از کشور می روند. در سال 2013 بیش از 100 هزار جوان کشور را ترک کردند. یهودیان پرتغالی سرزمین دوردست و زمانی متروک خود - برزیل را به یاد آوردند. در جامعه یهودیان که ده سال پیش چندین هزار نفر بودند، تنها 800 نفر باقی مانده است.

چه نوع توسعه ای؟ زندگی یهودیآیا می توان گفت که گاهی مردم به سادگی چیزی برای خوردن ندارند؟!

بنیاد خیریه یهودی Somej-Nophlim که در سال 1865 تأسیس شد، تلاش می کند از فقرا، به ویژه افراد فقیر و افراد مسن تنها حمایت کند. کمک متواضع است. شش داوطلب از Somej-Nophlim از 20 فرد نیازمند مراقبت می کنند. در واقع، بیش از 400 مورد از آنها وجود دارد، بودجه کافی برای بیشتر وجود ندارد.

میریام، یکی از مددکاران، می‌گوید: «ما از سوپرمارکت‌هایی که غذای تاریخ مصرف گذشته را می‌دهند، لباس، پول، غذا جمع‌آوری می‌کنیم.

اما الیزر دی مارتینو، خاخام ایتالیایی الاصل، حمایت معنوی نیز دارد. او در خطبه های خود سعی می کند داستان های باستانی کتاب مقدس را مدرن کند تا امید را تقویت کند. با این حال، انگیزه خروج یهودیان از مصر برخلاف میل او به طرز شومی مرتبط به نظر می رسد. مخصوصاً جمله ای از "دعای شبنم" که در روز اول عید فصح خوانده شد: "نان و انگور فراوان به ما بده."

غم انگیزترین چیز این است که افراد مسن امیدی به آن ندارند: آنها دیگر آنقدر قوی نیستند که به کشور دیگری نقل مکان کنند و جوانان - بخوانید: مالیات دهندگان - دارند می روند. اعضای جامعه سخنان فراق خاخام را با احساساتی متفاوت درک می کنند: "ما نباید ناامید شویم، باید به جلو نگاه کنیم و از ناملایمات شکایت نکنیم."

همه مانند دانیل روزنامه ها را می خوانند و می دانند که در ماه ژوئن کمک های صندوق بین المللی پول و بانک مرکزی اروپا به پایان می رسد. در حال حاضر فقیر شدن کامل است و در حال حاضر نیز در مورد حمایت مالی بعدی ابهام وجود دارد ...

زمان آن فرا رسیده است که گیاهان تلخ روی سفره عید پاک را یادآور اشک های یهودیانی که از اسارت مصر بیرون آمده اند، نه به عنوان نمادی از رنج دیرینه اجدادمان، بلکه به عنوان واقعیت وحشتناک خودمان درک کنیم.

بیست سال بعد

در آستانه این عید پسح، یهودیان آلمان تاریخ غم انگیزی را در زندگی جامعه یهودی جشن گرفتند - بیستمین سالگرد حمله به کنیسه در لوبک.

در شب 24 تا 25 مارس 1994، همچنین در آستانه عید پسح، برای اولین بار پس از شکست ناسیونال سوسیالیسم، کوکتل مولوتف به خانه خدا در خیابان سنت آنا پرتاب شد. آلمان از وندالیسم چهار ضد یهود شوکه شد.

کنیسه لوبک، تنها کنیسه ای که از سال های فاشیسم در شلزویگ-هولشتاین جان سالم به در برد و تمام نمای آن از سال 1880 حفظ شده بود، همچنین در سال 1994 خانه چندین خانواده یهودی بود. آنها در طبقات بالا زندگی می کردند. و خود خانه G-d در طبقه اول قرار داشت. اما به لطف ساکنینی بود که به موقع زنگ خطر را به صدا درآوردند که از آتش سوزی بزرگ جلوگیری شد. اما آتش سوزی متأسفانه از اسناد ارزشمند زیادی دریغ نکرد.

خبر این واقعه لوبک را فرا گرفت و 200 نفر از اعضای جامعه، گویی در حال حاضر در کنیسه جمع شدند. روز بعد، به دعوت کلیساها، اتحادیه ها و سایر سازمان ها، مردم شهر در میدان تاون هال تجمع کردند. 4 هزار نفر از ساکنان شهر در مبارزه با یهودی ستیزان وحدت نشان دادند.

در همین حال پلیس خیلی زود آتش افروزان را پیدا کرد. در این حکم آمده است که آنها مظنون به اقدام به قتل و اقدام به پنج آتش سوزی بودند: علاوه بر قطعات کوکتل مولوتف، چندین دستگاه آتش زا منفجر نشده نیز در لابی کنیسه کشف شد. در همان زمان اسامی افراط گرایان راست به نام استفان وی، بوریس اچ.-م.، نیکو تی و دیرک بی، 20 تا 25 ساله اعلام شد. انگیزه های حمله: یهودی ستیزی در پس زمینه آغاز مهاجرت یهودیان به آلمان.

نکته جالب: برخی از متهمان نمی دانستند که به کنیسه حمله می کنند، فکر می کردند ما در مورددر مورد یک ساختمان مسکونی؛ برعکس، متهمان دیگر می دانستند که اینجا فقط یک کنیسه است. حداقل این چیزی است که بیان شد. چرا اختلاف؟ برای اقدام به قتل مجازات کوتاهتر از خسارت به مال است. متهم از 2.5 تا 4.5 سال زندان محکوم شد.

در جلسه دادگاه برخی از آنها مدعی شدند که چیزی شبیه هیجان ورزشی را تجربه کرده اند. قدیمی‌های لوبک که در دادگاه صحبت می‌کردند به یاد می‌آورند که پس از کریستال‌ناخت در سال 1938، نمازخانه یهودیان به سبک مورها در داخل ویران شد. خود ساختمان که از آجر مقاوم در برابر حرارت ساخته شده بود، توسط شعله های آتش دست نخورده باقی ماند. نازی ها آن را بازسازی کردند و کنیسه را به ورزشگاه تبدیل کردند. در اینجا منشأ شور و شوق ورزشی افراد بی ارزش - نوادگان نازی ها از ورزش است.

اولین خدمت پس از پایان دوره نازی ها، 250 یهودی لوبک را در 1 ژوئن 1945 گرد هم آورد. تقریباً نیم قرن دیگر باید می گذشت تا یهودیان وارد شده از اتحاد جماهیر شوروی سابق به کنیسه در خیابان سنت آنا دمیدند. زندگی جدید. امروز 700 نفر از اعضای آن این فرصت را دارند که در اینجا جشن بگیرند تاریخ های به یاد ماندنی. اینها شامل بیستمین سالگرد حمله راستگرایان افراطی به کنیسه است.

قضیه در لوبک البته ظالمانه است. اما در سطح روزمره، مظاهر یهودی ستیزی همیشه رخ می دهد. دلیل آن هم مانند 20 سال پیش است: نسل جوان تقریباً هیچ چیز در مورد دوران نازی نمی داند، یا می داند، اما بسیار تحریف شده است.

رئیس شورای مرکزی جوامع یهودیآلمان دیتر گرامان از احتمال تقویت جدید احساسات ضدیهودی در آلمان ابراز نگرانی کرد. او در مصاحبه‌ای با روزنامه راینیشه پست گفت: «آنچه که من را قبل از هر چیز نگران می‌کند این است که در مدارس آلمان اکنون از کلمه «یهود» به عنوان یک کلمه کثیف استفاده می‌شود و این بدیهی است که کسی را چندان آزار نمی‌دهد.

گرومن گفت که او همچنین از اینکه مناطقی در آلمان دوباره ظاهر شده است که به یهودیان توصیه می شود یا اصلاً ظاهر نشوند یا نمادهای یهودیت مانند کیپا یا ستاره داوود را به نمایش نگذارند، نگران است. رئیس شورای مرکزی تاکید کرد که البته جامعه یهود هرگز به خود اجازه نخواهد داد که مرعوب شود، اما مهم این است که هیچکس در آلمان چنین وضعیتی را قابل قبول نداند.

بدون امید به آینده ای روشن

اندکی قبل از عید فصح، نمایشگاه علیه در پاریس برگزار شد که توسط آژانس یهود و وزارت مهاجرت اسرائیل برگزار شد. صدها یهودی که از سرتاسر فرانسه وارد پایتخت شده بودند این فرصت را داشتند که مستقیماً با نمایندگان مؤسسات اسرائیل صحبت کنند و اطلاعاتی در مورد برنامه ها و فرصت های اسرائیل برای ادغام جوانان به ویژه در مورد مسائل آموزش و پرورش و بازار کار دریافت کنند.

مقامات اورشلیم حتی دلیل بروز علاقه به اسرائیل را نپرسیدند. پاسخ در همه جای فرانسه است. افزایش شدید یهودستیزی. وخامت اوضاع اقتصادی به دلیل سیاست های نادرست سوسیالیست ها. محبوبیت روزافزون نیروهای راست.

حتی 4.7 درصد آرایی که فرانسوی‌ها اخیراً در میان ناکامی‌های سوسیالیست‌ها به ناسیونالیست‌ها دادند، برای پیشی گرفتن از دو رقیب حزبی دیگر و گرفتن مواضع قوی در 600 شهر از بیش از 36 هزار شهر و کمون کشور کافی بود. رهبران جناح راست قول دادند که مالیات های محلی را کاهش دهند، سیاست ارائه اقامت دائم برای کسانی که از شمال آفریقا رنج می برند را بازنگری کنند و البته به یاد بیاورند که چه کسی مقصر مشکلات ملی است. پیش‌بینی‌ها برای فرانسه ناامیدکننده است: راست‌ها و راست‌گرایان افراطی، که برنامه‌هایشان کم و بیش به وضوح کل مجموعه نازی‌های کمی روتوش شده را شامل می‌شود، به «وحدت اروپا و سلطه یهودیان» پایان خواهند داد.

آریر بنسمو، رئیس جامعه یهودی تولوز، جایی که یهودیان - یک خاخام و سه کودک - در مارس 2012 پس از برگزاری مراسم یادبود برای آنها کشته شدند، از جوانان خواست به اسرائیل مهاجرت کنند: "آینده درخشانی نخواهید داشت. در فرانسه.”

جوامع یهودی از موفقیت جبهه ملی (FN) در انتخابات محلی فرانسه شوکه شده اند. راجر زاکرمن، رئیس سازمان یهودی CRIF گفت: «ما به درستی از وخامت بیشتر آب و هوا برای یهودیان می ترسیم. - همه چیز دقیقا برعکس اتفاق افتاد. ما از رای دهندگان خواستیم که به احزاب میانه رو رای دهند و از جبهه ملی دوری کنند، اما راست پیروز شد.»

واکنش اتحادیه دانشجویان یهودی فرانسه و سازمان SOS-Rasism به نتایج انتخابات وجود دارد. آنها فرانسوی ها را به مبارزه با "ایده های سمی" NF فراخواندند. اما صدای فعالان یهودی به وضوح در مارسی، دومین شهر بزرگ کشور، جایی که ملی گراها با 23 درصد برنده شدند، شنیده نخواهد شد. مارین لوپن، رهبر FN، هر کاری که ممکن است انجام می دهد تا گرایشات ضد یهود را پنهان کند. آنها با تصویر مدرن نمی گنجند. خداحافظ

اخراج یهودیان از کشور در حال افزایش است. اسرائیل به عنوان ترجیح داده شده ترین مسیر تلقی می شود. بر اساس گزارش آژانس یهود، تنها در ماه های ژانویه و فوریه 2014، 854 مهاجر جدید از فرانسه به اسرائیل آمده اند، در حالی که این تعداد در ماه های مشابه سال 2013، 274 بوده است. در سال 2013، یک و نیم برابر بیشتر از سال 2012 یهودیان فرانسه را ترک کردند. این نشان دهنده یک روند کلی است: تشدید یهودی ستیزی به این واقعیت منجر شده است که تعداد یهودیانی که قصد ترک فرانسه را دارند هزاران نفر است.

ضد یهودیان مجارستان: 130 سال بدون تغییر

اوضاع در مجارستان بهتر از این نیست. سیاستمداران برجسته کشور برای انجام سرشماری ابتکار عمل کرده اند جمعیت یهودی. با عبارت - "به منظور امنیت ملی".

سبک ترسناکی مشابه از دستورات بوروکراتیک از زمان نازی ها در آلمان. با وجود این واقعیت که مقامات مجارستان معتقدند که اسرائیل باید یک "دولت نازی" در نظر گرفته شود.

این کشور جبهه ملی خود را دارد - جنبش ملی گرای جابیک ضد یهود. از نظر تئوری، آماده است تا ایده راه حل نهایی برای مسئله یهود را بیان کند. اما شستشوی مغزی گسترده لازم است. بنابراین ما شروع کردیم. Jobbik قبلاً نسخه ای به نام "افترای خون" را بیان کرده است - اتهامی که یهودیان نوزادان مسیحی را می کشند و از خون آنها برای اهداف آیینی استفاده می کنند.

"یهود ستیزی - بیماری لاعلاجخاخام اسلومو کووز از جامعه یهودیان مجارستانی (EMIH) می‌گوید. بدون قوانین مناسبی که جلوه‌های یهودستیزی را خفه کند غیرممکن است.

در مجارستان، ملی گرایان تقریباً یک زیارت را به روستای دورافتاده تیزاسلار ترتیب می دهند، جایی که طبق افسانه محلی، یهودیان در سال 1882 به قتل یک دختر مسیحی 14 ساله به نام استر سوژموسی متهم شدند.

متهم ابتدا، بدون تحقیق. آنها این را گفتند: این قتل مراسمی بود، زیرا در آستانه عید فصح بود، زمانی که به گفته یهودی ستیزان، یهودیان به دنبال قربانی هستند تا از خون آنها برای تهیه غذاهای عید فصح استفاده شود. در این مورد، خون استر. در غیر این صورت، او در 1 آوریل 1882، زمانی که برای یک مأموریت فرستاده شد، کجا ناپدید شد؟ او پیدا نشد. شایعه ای شروع شد: دختر قربانی متعصبان یهودی شده بود.

نکته جالب کارگزاران پارلمان مجارستان، که حزب یهود ستیز را تأسیس کردند که مجموعه ای از قتل عام یهودیان را سازماندهی کرد، به ویژه سعی در برانگیختن هیستری داشتند. برای آنها، مانند جانشینانشان از جوبیک امروز، مهم نبود که متهمان کاملاً تبرئه شوند. افسانه پست در واقعیت های فعلی سرسخت و مورد تقاضا بود.

ناسیونالیست ها همیشه و همه جا با روش های مشابه عمل می کنند. همانطور که در فرانسه، در مجارستان آنها ایده دیوانه وار دیگری را مطرح کردند - "استعمار" که توسط یهودیان انجام می شود. حتی بنای یادبود رائول والنبرگ در بوداپست نیز در امان نبود. یک دیپلمات سوئدی که هزاران یهودی مجارستانی را در جریان هولوکاست نجات داد، پاهای خون آلود یک خوک را روی شانه هایش گذاشت.

فاشیسم در آلمان 80 سال پیش با اقدامات مشابه آغاز شد. رایشفورر اس اس هاینریش هیملر در یکی از نامه های خود به اس اس گروپنفورر ارنست کالتنبرونر اشاره کرد که «مسئله قتل های آیینی به طور کلی باید توسط کارشناسان در رومانی، مجارستان و بلغارستان بررسی شود به منظور تسهیل تصرف یهودیان از این کشورها."

تاریخ تکرار می شود. 63 درصد مجارها از احساسات ضدیهودی حمایت می کنند. یهودیان مجارستان از گناه فرار می کنند. یعنی نزدیک تر. اتریش نزدیک است... هر ساله از کشوری که 90 هزار یهودی در آن زندگی می کنند، به طور متوسط ​​150 خانواده یهودی برای اقامت دائم وارد اتریش می شوند.

آیا درمانی برای نفرت وجود دارد؟

شورای بزرگی از کارشناسان درباره یهودی ستیزی در اروپا در مجلس عوام لندن برگزار شد. گروهی از کارشناسان ملی و بین المللی، سیاستمداران، دانشگاهیان، مقامات امنیتی و پلیس در مورد "تجربه یهودیان اروپا: از تبعیض تا جنایات نفرت"، مطالعه ای که در نوامبر 2013 توسط آژانس حقوق اساسی اتحادیه اروپا (FRA) منتشر شد، بحث کردند.

یوانیس دیمیتراکوپولوس، سخنگوی FRA در مورد پیشینه و یافته های اصلی این مطالعه اظهار نظر کرد. آنها غمگین هستند. اکثر 6000 یهودی اروپایی که مورد بررسی قرار گرفتند گفتند که در پنج سال گذشته افزایش یهودی ستیزی را تجربه کرده اند. دیمیتراکوپولوس خاطرنشان کرد که از این مطالعه نتایج سیاسی گرفته شده است: شورای دادگستری اروپا و شورای امور داخلی اسنادی را در مورد مبارزه با جنایات ناشی از نفرت به تصویب رسانده اند.

یکی از اقدامات اصلی افزایش آگاهی از این گونه اعمال است. در عین حال تاکید شد که دلیل یهودی ستیزی دین نیست، بلکه بسیار سرسخت و به دور از کلیشه های اروپایی است. از جمله آنها حسادت معمول نسبت به اقلیت یهودی است که برای هر کشوری در اروپا معمول است. دیمیتراکوپولوس همچنین اعلام کرد که شورای اروپا به توسعه توصیه هایی برای دولت های اروپایی در ارتباط با این مطالعه ادامه خواهد داد که در پایان آوریل امسال ابلاغ خواهد شد.

آیا درمان قابل اعتمادی برای حماقت، جهل و حسادت وجود دارد؟ قرن هاست که یهودیان برای حل این مشکل تلاش می کنند. کار می کند، اما نه همیشه. بهترین پاسخ تا کنون شوخی ریش است.

پیرمرد یهودی روی نیمکتی نشسته و روزنامه های ضد یهود را ورق می زند. ایزیا میاد بالا

- چرا اینقدر چیزهای زشت می خوانی؟

- افتخار من چیست ایزیا؟

- خوب، روزنامه های ما را بخوانید.

- اوه، روزنامه های ما فقط از آشفتگی در اسرائیل و ظلم و ستم غم انگیز صحبت می کنند. اما اگر ادبیات یهودستیزانه را در نظر بگیرید، متوجه می شوید که چگونه تمام دنیا را تسخیر کرده ایم. روح آواز می خواند!

53.565278 , 10.001389 53°33'55" n. w /  10°00′05 اینچ شرقی. د 53.565278 درجه شمالی. w 10.001389 درجه شرقی. د (G) (O) جمعیت 2013 1.746 میلیون 825 سال سرشماری تاریخ تاسیس

اسامی سابق

هامابورگ اطلاعات اولیه در مورد شهرو همچنان عنوان یک شهر آزاد و هانسیاتیک را حفظ کرده است.

هامبورگ در دهانه رودخانه البه و در فاصله 100 کیلومتری از دریا واقع شده است. آلتونا و واندسبک که به عنوان ناحیه بخشی از آن هستند تا قرن بیستم شهرهای جداگانه با بندرهای خاص خود بودند. آب و هوای این شهر معتدل و ساحلی است.

مساحت این شهر 755.3 کیلومتر مربع است. جمعیت در پایان سال 2013، 1،746،342، شامل 254،354 در ناحیه آلتونا و 409،176 در واندسبک بود.

اولین قلعه به نام Gammaburg در سال 825 بر روی دماغه ای در محل تلاقی البه و شاخه شاخه آن آلستر ساخته شد. در سال 834، اسقف اعظم در آنجا مستقر شد و مبلغانی را به شمال فرستاد. این شهر در سال 845 توسط وایکینگ ها سوزانده شد و هامبورگ در طول 300 سال بعد، هشت بار بازسازی و دوباره سوزانده شد.

در 1120-1140 برخی از شرکت های بازرگانی کسب و کار خود را در شهر افتتاح کردند. پس از تأسیس لوبک در دریای بالتیک، هامبورگ به پایگاه آن در دریای شمال تبدیل شد که توسعه اقتصادی آن را تعیین کرد. در سال 1188، کنت هلشتاین به شرکتی از کارآفرینان هامبورگ دستور داد تا یک شهر جدید در کنار شهر قدیمی، با بندری در رودخانه آلستر و با امکاناتی برای استفاده از البه به عنوان یک جاده خارجی بسازند. این دستور توسط امپراتور فردریک اول بارباروسا تأیید شد و حقوق ویژه تجارت و کشتیرانی و مشوق های مالیاتی اعطا شد.

هامبورگ و لوبک محموله در امتداد سیستم رودخانه به جای دریا در اطراف دانمارک حمل می شد.

در قرن سیزدهم، اهمیت اقتصادی هامبورگ به دلیل توسعه اتحادیه هانسیاتیک، که در آن نقش هامبورگ پس از لوبک در رتبه دوم قرار داشت، افزایش یافت. این نقطه ترانزیت اصلی تجارت بین روسیه و فلاندر بود. هامبورگ مسیرهای تجاری در پایین دست البه را کنترل می کرد. در سال 1459، آخرین کنت هلشتاین درگذشت و هامبورگ به طور رسمی تحت حاکمیت پادشاه دانمارک قرار گرفت.

در سال 1550، هامبورگ از نظر اهمیت اقتصادی از لوبک پیشی گرفت. بورس اوراق بهادار در سال 1558 و بانک هامبورگ در سال 1619 تاسیس شد. سیستم کاروان های دریایی برای کشتی های باری در سال 1662 افتتاح شد. بازرگانان هامبورگ اولین کسانی بودند که در دریاهای آزاد با کشتی های جنگی همراه شدند. تقریباً در همان زمان، بیمه دریایی در آنجا معرفی شد - اولین بار در آلمان.

در سال 1770، بر اساس توافق با دانمارک، هامبورگ به طور مستقیم تحت انقیاد امپراتور آلمان قرار گرفت (به یک شهر آزاد امپراتوری تبدیل شد) و مناطق بیشتری دریافت کرد. در زمان ناپلئون، هامبورگ توسط ارتش فرانسه اشغال شد و در سال 1810 به امپراتوری فرانسه ضمیمه شد. پس از سقوط ناپلئون (1814-1815)، هامبورگ به عضویت کنفدراسیون آلمان درآمد، با نامگذاری "شهر آزاد و هانسیاتیک هامبورگ" از سال 1819. آلتونا تا سال 1864 تحت قلمرو قضایی دانمارک باقی ماند.

این شهر در تجارت بین المللی دریایی شکوفا شد. حتی آتش سوزی سال 1842 که یک چهارم شهر را ویران کرد، بر توسعه تجارت تأثیری نداشت. در سال 1880 یک بندر جدید ساخته شد. این شهر از نظر جغرافیایی بسیار گسترش یافته است و با حومه ادغام شده است. در آغاز قرن بیستم جمعیتی بالغ بر 700000 نفر وجود داشت.

در میان آنها سرمایه داران، کشتی سازان، واردکنندگان بازرگان (به ویژه شکر، قهوه و تنباکو از مستعمرات اسپانیا و پرتغال)، بافندگان و جواهرسازان بودند. برخی از سرمایه گذاران یهودی در تأسیس بانک هامبورگ در سال 1619 شرکت کردند.

قرن XVII-XVIII

تا سال 1611 سه کنیسه در هامبورگ وجود داشت. در سال 1612 به یهودیان هامبورگ مالیات سالانه 1000 مارک پرداخت می شد و در سال 1617 این مقدار دو برابر بود. پادشاهی های سوئد، لهستان و پرتغال یهودیان را به عنوان سفیران خود در هامبورگ منصوب کردند.

سیزده خانواده پرتغالی از هامبورگ در سال 1703 در آلتونا مستقر شدند و به مستعمره کوچک پرتغالی که قبلاً وجود داشت اضافه کردند. آنها جامعه ای را تشکیل دادند که به نام بیت یاکوف ها-کاتان(بعدا نو شالوم). کنیسه در سال 1770 ساخته شد. اما این جامعه شعبه ای از جامعه در هامبورگ باقی ماند.

از جمله خاخام های برجسته جماعت متحد آلتونا، هامبورگ و واندسبک می توان به J. Eibenschütz (از سال 1750 بر سر کار)، Yehezkel Katzenelenbogen (?-1749)، رافائل کوهن (1722-1803) و Zvi Hirsch Zamosch (187) اشاره کرد. در آلتونا همچنین یک خاخام، دانشمند و شخصیت عمومی، جی امدن، زندگی می کرد که با آیبنشوتز بحثی را انجام داد. خاخام رافائل بن یکوتیل کوهن، که به مدت 23 سال به جامعه خدمت کرد، یکی از سرسخت ترین مخالفان ترجمه مندلسون از پنج کتاب (1783) بود.

در هامبورگ پزشک و نویسنده رودریگو د کاسترو (1550-1627)، خاخام و دانشمند یوسف شلومو دلمدیگو (در 25-1622)، پزشک و دایره‌المعارف بنیامین موسفیا (1609-1672)، اسحاق هالوی - نویسنده کتاب «Dorotimonim» زندگی می‌کردند. ""، دستور زبان و نویسنده موسی گیدئون ابودینته (1602-1688)، خاخام و نویسنده آبراهام دی فونسکا (متوفی 1651)، شاعران شالوم بن یاکوف هاکوهن و یوسف تزارفاتی (متوفی 1680)، خاطره نویس گلیکل از هاملین و تاجر. بشردوست سولومون هاینه (عموی هاینریش هاینه)، موسی مندلسون. F. Mendelssohn-Bartholdy آهنگساز بزرگ در آنجا متولد شد.

یهودیان در آلتونا به تجارت مشغول بودند، برخی از آنها به عنوان سهامدار کشتی هایی که در تجارت آمریکای جنوبی و به ویژه در قرن هجدهم شکار نهنگ شرکت داشتند. از سوی پادشاهان دانمارک امتیازات اقتصادی ویژه ای به آنها اعطا شد. یهودیان هامبورگ اغلب به تأمین مالی این شرکت ها کمک می کردند.

تایپوگرافی

کنیسه قدیمی "معبد" در هامبورگ، ساخته شده در سال 1818 (حفظ نشده است).

نقش هامبورگ و آلتونا در تاریخ چاپ عبری بسیار زیاد است. از سال 1586، کتاب‌های یهودی، به‌ویژه کتاب‌های انجیل، توسط چاپخانه‌های مسیحی، عمدتاً با کمک کارکنان یهودی، در هامبورگ منتشر شد.

در سال 1732، افرایم هکشر ثروتمند چاپخانه ای را افتتاح کرد که یک سال بعد به دست دستیار او آرون بن الیجا هاکوهن، ملقب به هارون ستزر ("سگ" اشاره گر) رسید. او به چاپ ادامه داد و در سال 1743 رئیس چاپخانه جاکوب امدن شد، جایی که بعداً بسیاری از نوشته های جدلی امدن علیه جاناتان آیبنشوتز چاپ شد. در سال 1752 آنها از هم جدا شدند و هارون به سمت ایبنشوتز رفت.

یکی دیگر از دستیاران چاپخانه امدن، موسی بن، چاپخانه خود را در سال 1765 افتتاح کرد و این شرکت که به "برادران بن" معروف بود، تا پایان قرن نوزدهم زیر نظر پسران و نوه هایش فعالیت می کرد.

تا پایان قرن هجدهم. مردم اسپانیا و پرتغال از اسپانیایی و پرتغالی استفاده می کردند. در 1618-1756 پانزده کتاب یهودی در هامبورگ به این زبان ها منتشر شد. بین قرن 17 و 19 تقریباً 400 کتاب یهودی در هامبورگ چاپ شد. در قرن نوزدهم چاپخانه‌های یهودی عمدتاً کتاب‌های عبادی، پنج کتاب مقدس، کتاب‌هایی درباره دانش عرفانی و ادبیات عامه منتشر می‌کردند.

قرن نوزدهم

کنیسه با سالن تشریفات در گورستان اولسدورف در هامبورگ، در سال 1883 افتتاح شد. عکس از کلاوس-یواخیم دیکو.

در حدود سال 1800، تقریباً 6300 اشکنازی و 130 یهودی پرتغالی در هامبورگ زندگی می کردند که تقریباً 6٪ از جمعیت را تشکیل می دادند.

"جمعیت سه شهر" واحد تا سال 1811 وجود داشت، زمانی که ناپلئون اول هامبورگ را به امپراتوری فرانسه ادغام کرد و یهودیان این سه شهر دستور داشتند یک ساختار واحد ایجاد کنند که هر دو سفاردیم و اشکنازیم را متحد کند. در طول اشغال فرانسه (1811-1814)، یهودیان رسماً از برابری کامل برخوردار بودند، اما از وحشتی که مارشال داووت به اجرا درآورد، به شدت متحمل رنج شدند.

پس از اخراج فرانسوی ها و لغو حقوق برابر برای یهودیان در سال 1814، بسیاری از آنها هامبورگ را به مقصد آلتونا ترک کردند که دانمارکی باقی ماند. خاخام متحد آلتونا و وندبک تا سال 1864 در آنجا باقی ماندند.

لوبک- شهری آزاد امپراتوری در آلمان، نزدیک دریای بالتیک ، همراه با منطقه اطراف یک حالت خاص را تشکیل می دادند. در سال 1350، شورای شهر از دوک اتو از برانسویک-لونبورگ خواست تا تمامی یهودیان ساکن در دوک نشین را نابود کند، با این استدلال که طاعون تنها با نابودی دومی پایان خواهد یافت. از این واقعیت که شورا با چه اقداماتی این کار را در خود شهر انجام نمی دهد، می توان نتیجه گرفت که یهودیان هنوز در شهر زندگی نمی کردند. رایمر کوک وقایع نگار (1495) به طور مثبت تأیید می کند که "هیچ یهودی در لتونی وجود ندارد، زیرا در آنجا به آنها نیازی نیست." جنگ سی ساله و شاید قتل عام در زمان خملنیتسکی، بسیاری از فراریان را به لنینگراد فرستاد. با قطعنامه 15 آوریل سنا. در سال 1677، یک یهودی فقط با مجوز ویژه سنا مجاز به اقامت در یک شب بود، اما تنها در موارد نادری به وی داده می شد. در سال 1680، از دو سنای شوتزجودن نام برده شد: ساموئل فرانک و ناتان زیمسنز، اما زمانی که مجلس سنا، داماد زیمسنز، گلدشمیت را به عنوان "شوتز اود" خود به رسمیت شناخت، این امر باعث نارضایتی شدید مردم شهر شد. اصناف بر اخراج یهودیان اصرار داشتند (1699). با وجود این، یهودیان به بازدید از شهر ادامه دادند و سنا در سال 1701 یک یهودی را به عنوان شوتزجود به رسمیت شناخت. دومی هزینه سالانه 300 مارک پرداخت می کرد. بسیاری از فراریان لهستانی در دهکده همسایه مویسلینگ (1701) در قلمرو دانمارک مستقر شدند و از آنجایی که اتباع دانمارکی علیرغم اعتراض اصناف، از حق ورود به لتونی، هرچند محدود، برخوردار بودند. ال. که می خواست کنترل یهودیان مویزلینگ را در دست بگیرد، در سال 1765 این ملک را به دست آورد که صاحب آن از حقوق فئودالی بر ساکنان برخوردار بود. - در سال 1806 دانمارک کل منطقه از جمله مویزلینگ را به L. واگذار کرد و یهودیان تحت سلطه این شهر قرار گرفتند. با الحاق لتونی به فرانسه (1 ژانویه 1811)، مالیات‌های ویژه‌ای که بر «شوتزجودن» سنگینی می‌کرد، لغو شد و یهودیان مویزلینگ و سایر مناطق به سرعت به سمت لتونی رفتند، به‌ویژه در زمان محاصره هامبورگ . به محض سقوط حکومت فرانسوی ها، مجلس سنا به فکر محدودیت های یهودیان افتاد. اصناف خواستار اخراج خود از شهر شدند (1815). یهودیان به همراه یهودیان شهرهای آزاد دیگر به کنگره وین مراجعه کردند. از منافع آنها توسط وکیل آگوست بوخهولتز دفاع شد. علیرغم تلاش های صدراعظم پروس، شاهزاده هاردنبرگ، و صدراعظم اتریش، شاهزاده، شهر تسلیم نشد. مترنیخ. در پایان، کنگره وین بند 16 بوندساکت را به تصویب رساند که به همه یهودیان آلمان حقوقی را که «از کشورهای مختلف» دریافت می‌کردند، و نه «در» ایالت‌های مختلف، همانطور که نسخه اصلی بیان می‌کرد، اعطا کرد (8 ژوئن، 1815). ال فوراً از حق خود استفاده کرد و در 6 مارس 1816 به همه یهودیان دستور داده شد تا ظرف 4 هفته شهر را ترک کنند. یهودیان مجبور شدند با حفظ حقوق شهروندی L. البته با محدودیت هایی به مویزلینگ نقل مکان کنند. در سال 1824، همه یهودیان، به استثنای چند «متهم»، شهر را ترک کردند. مجلس سنا خانه‌ای در مویزلینگ به خاخام داد و کنیسه جدیدی ساخت که جامعه سالانه مبلغ متوسطی برای آن پرداخت کرد. از سال 1831، یهودیان شروع به خدمت در ارتش کردند، در سال 1837 یک مدرسه دولتی افتتاح شد که توسط شهر یارانه پرداخت شد و در سال 1839 سنا کارگاه هایی را برای ثبت نام شاگردان یهودی دستور داد. قانون 9 اکتبر 1848 همه محدودیت ها را لغو کرد. در سال 1850 یک کنیسه جدید خریداری شد. در سال 1859، خاخام از Moisling به L. نقل مکان کرد. یک مدرسه اجتماعی نیز درست در آنجا افتتاح شد. قانون 1862 (12 اوت) عبری را تغییر داد. سوگند (بیشتر judaico)، شکل جدید تا سال 1879 به قوت خود باقی ماند، زمانی که توسط قانونی که عدالت مدنی آلمان را تنظیم می کرد لغو شد. جامعه ل دارای یک مدرسه 3 کلاسه است و تدریس قانون الله در مدارس عمومی از 26 مهرماه طبق قانون اجباری شد. 1885 جامعه سالانه یارانه معینی از شهر دریافت می کند و دارای تعدادی آموزش، اجتماعی و سازمان های مذهبی. در سال 1905 در L. 631 یورو. (0.60 درصد از کل جمعیت). - چهارشنبه: Jost، Neuere Gesch. د اسرائیلیتن، اول، 32 و بعد. Grätz, Gesch., XI, 324 et ses. کارلباخ، گش. د Juden in Lübeck und Moisling, Lubeck, 1898.

سرگئی کولمانوفسکی آهنگساز روسی، عضو اتحادیه آهنگسازان است. او در زمینه موسیقی سمفونیک، اپرا و مجلسی فعالیت می کند، کنسرت ها و گزارش های موسیقی شناسی برگزار می کند و به عنوان روزنامه نگار فعالیت می کند. عضو هیئت مدیره جامعه یهودی ارتدوکس هانوفر.

سرگئی مدت طولانی است که در خارج از روسیه زندگی می کند و گاهی اوقات از سرزمین مادری خود دیدن می کند. بنابراین، من و او دلایل زیادی برای مصاحبه و موضوعات برای گفتگو جمع آوری کرده ایم.

دوران کودکی خود را در کجا گذراندید؟

دوران کودکی و جوانی من مثل همه نوازندگانی بود که از کودکی برای خودشان حرفه ای را انتخاب کردند. مدرسه موسیقی، کالج موسیقی، کنسرواتوار دولتی مسکو. پی.آی چایکوفسکی و واضح ترین تأثیرات نیز با موسیقی همراه است که پدرم، آهنگساز معروف ادوارد کولمانوفسکی، من را با آن آشنا کرد. نه هر آنچه را که او نشان می داد، من می توانستم به طور کامل درک و احساس کنم، اما بیان چشمان او، که وقتی او مثلاً چایکوفسکی یا بتهوون را می نواخت، به سادگی از غرور برای بشریت می درخشید، در حافظه من حک شد. مادرم، تامارا مایزل، دانشیار گروه زبان های خارجی در موسسه تربیت بدنی بود. او موضوع خود را بسیار دوست داشت و از پایان نامه دکترای خود دفاع کرد، که به پدرش کمک کرد تا از پست خود به عنوان سردبیر موسیقی رادیو All-Union کناره گیری کند و خود را کاملاً وقف خلاقیت کند. و زمانی که او موفق شد، مادرم به کار خود ادامه داد، اگرچه دیگر نیاز مالی به این کار وجود نداشت. تا پایان عمر کوتاهش (مادرش خیلی زود در یک تصادف رانندگی فوت کرد) بین کار، امور پدرش که در آن دستیار وفادار و باهوش، فرزندان و خانه او بود، سرگردان بود.

چگونه به یهودی بودن خود پی بردید؟

مثل هر بچه یهودی، من را در حیاط و مدرسه کتک می زدند. به یاد نمی‌آورم چه زمانی متوجه ملیتم شدم، اما به وضوح احساس شوکه شدن را به یاد می‌آورم که دوست خانوادگی ما، آهنگساز مارک میلمن، به دلایلی به من گفت، هرچند در مخفی کاری، معنای این ملیت در اتحاد جماهیر شوروی چیست. من 12 ساله بودم. اما، راستش را بخواهید، یهودی ستیزی دولتی به طور جدی روی من تأثیری نداشت، شاید به این دلیل که من فرزند آهنگساز بسیار مشهوری بودم.

چرا تصمیم به مهاجرت گرفتید؟

من به دلیل یهود ستیزی مهاجرت نکردم. یهودیان با آگاهی ملی آشکار به اسرائیل بازگردانده می شوند، و نه به آلمان، جایی که من رفتم. تصمیم برای رفتن خیلی وقت پیش به ذهنم رسید. من فقط نمی خواستم دخترانم عمرشان را در صف یک تکه پنیر بگذرانند. اما می ترسیدم به طور کلی مهاجرت کنم. وضعیت پناهندگی بسیار بالاست. اما جایگاه متقاضی این عنوان غیرقابل تحمل است. این پرونده برای یک سال و نیم بررسی می شود و در این مدت متقاضی از مجوز اقامت، حق کار و عملا حق سفر محروم می شود.

بازگشت به اسراییل یا مهاجرت به آمریکا به این معنی است که یهودیان از قبل در روسیه و در سفارتخانه از تمام این مزایا برخوردار می شوند. اما من به اندازه کافی برای آمریکا پویا نیستم. برای چنین سرمایه داری باحالی، من بیش از حد از خویشاوندی ام متنعم شدم. اما در اسرائیل هرگز راهی به فرهنگ موسیقی پیدا نمی کردم. و می ترسیدم به پدرم آسیب برسانم. به محض اینکه مهاجرت یهودیان به آلمان با همان مزیت هایی که برای اسرائیل یا آمریکا داشت آغاز شد، من بلافاصله برخاستم. قبلاً زمان پرسترویکا بود ، من امیدوار بودم و بیهوده نبود که آنها آن را بر سر پدرم نبرند - و در واقع ، بلافاصله پس از مهاجرت من ، او عنوان هنرمند خلق اتحاد جماهیر شوروی را دریافت کرد.

هم آب و هوا و هم فرهنگ موسیقی آلمان به من خیلی نزدیک است. در واقع، کلاسیک های جهانی در اینجا متولد شدند - باخ، بتهوون، موتزارت و سپس لیست عظیمی از غول های واقعی این هنر. کم اهمیت ترین چیز نزدیکی کیلومتری به سرزمین مادری است. فقط 3 ساعت پرواز طول کشید تا پدرم را ملاقات کنم. در نهایت، روشنفکران آلمانی از نظر روحی با ما همبستگی دارند، زیرا زمانی کشور آنها نیز مورد سوء استفاده رذایلانی قرار گرفت که قدرت را به دست گرفتند.

در یک کشور خارجی با چه مشکلاتی مواجه شدید؟

من به مشکلات سازگاری مشترک برای همه مهاجران اشاره نمی کنم. از این گذشته ، شخص نه آنقدر در یک کشور زندگی می کند که در حلقه ای از افرادی که با علایق و ایده های مشترک با او مرتبط هستند زندگی می کند. در خانه، این دایره کاملاً گسترده بود. زمانی که در برلین بودم، به دلیل نداشتن مسکن، برای اولین بار در اردوگاه آوارگان مستقر شدم، مجبور شدم با تعداد زیادی از هموطنانم سر و کار داشته باشم که در وطنم سر به سوی آنها نمی چرخانم. علایق آنها فراتر از سوسیس، واژگان الوچکا آدمخوار نبود. و سپس در من بیدار شد هویت ملی. برای هم قبیله هایم احساس شرمندگی و ناراحتی می کردم. بالاخره آلمانی ها با برنامه ریزی این مهاجرت می خواستند یهودیت را در آلمان احیا کنند. اما تصمیم گرفتم که حداقل در نهایت علاقه جدی به تم های یهودی و یهودی در موسیقی داشته باشم که هنوز هم به طور مداوم در حال توسعه آن هستم. برنارد مالامود می نویسد: "اگر فراموش کنی که یهودی هستی، دیر یا زود گوی آن را به تو یادآوری خواهد کرد."

من که به سختی به این موضوع فکر می کردم، توسط هم قبیله هایم به یاد ملیتم افتادم. این پارادوکس است.

آیا زبان آلمانی مانعی نشد؟

زبان البته یکی از مبرم ترین مشکلات مهاجرت است. من مدت زیادی را صرف آموختن زبان آلمانی کردم که مانند هوا به آن نیاز دارم - بر اساس اشعار شاعران آلمانی موسیقی می سازم و کنسرت هایم را به آلمانی اجرا می کنم. با تسلط بر آن ، توانستم زبان انگلیسی را فراموش نکنم ، که این را مدیون تلاش های مادرم هستم. این مهم است زیرا من در دنیای باز زندگی می کنم. با این حال، هرگز نتوانستم جذابیت شعر آلمانی را احساس کنم. من فکر می کنم این تا حدودی به دلیل فرهنگ بالای ترجمه در اتحاد جماهیر شوروی است - بالاخره شاعران تحت تعقیب، که می توان آنها را بزرگ نامید، این کار را کردند - فقط به پاسترناک اشاره کنید. و بنابراین من اشعار ریلکه محبوبم را در اصل ترجمه ای نه چندان موفق از روسی می دانم.

زندگی خلاقانه در آلمان چگونه بود؟

من دو گروه کلزمر ایجاد کرده ام: "Arpeggiato" و "Klezmer Trio". هر دو اجرا می کنند تعداد زیادیآهنگسازی ها و تنظیم های من از آهنگ های یهودی. من اولی را به عنوان رهبر ارکستر رهبری می کنم.

اکنون من به تنهایی تیم را مدیریت می کنم، ما در برلین، پوتسدام، هانوفر، کاسل، لوبک، روستوک، هاله و بسیاری از شهرهای دیگر آلمان اجرا کردیم. تریو Kleizmer به تازگی سفر خود را آغاز کرده است - اولین کنسرت آن در هانوفر در 12 فوریه برگزار شد. این همان شهری است که من در آن زندگی می کنم. باید اعتراف کنم که کاملاً استانی است، اما بسیار دنج و آرام است، که در زندگی پرمشغله ام فراتر از سال هایم بسیار مناسب من است.

آیا موفق می شوید به ریشه های یهودی خود وابسته بمانید؟

من به جامعه یهودی ارتدوکس تعلق دارم و به مدت 8 سال عضو هیئت مدیره آن هستم. در این شهر 4 جامعه وجود دارد: ارتدکس، لیبرال، لوباویچ و جامعه یهودیان بخاری. علاوه بر این، یک انجمن ایالتی از جوامع یهودی وجود دارد، زیرا هانوفر مرکز ایالت نیدرزاکسن است. مشکلات اینجا، مانند سراسر آلمان، این است که جوامع یهودی در درجه اول باشگاه های روسی هستند، که طبیعتا باعث سردرگمی مردم آلمان می شود. اما اختلافات بین جوامع مختلف به نظر من دور از ذهن می رسد. بدیهی است که در اینجا میل اجتناب ناپذیر یهودیان به بحث و «تشکیل همه چیز» نهفته است. همانطور که می گویند، دو یهودی - سه نظر ...

به جز آلمان کجا می توانید کارهای خود را بشنوید؟

من عمدتا در آلمان تور می کنم (فقط یک بار موفق به تور سوئیس با کنسرت شدم)، اما موسیقی من در خارج از کشور نیز اجرا می شود - در بلاروس، اوکراین، اما بیشتر از همه، البته در روسیه، جایی که موزیکال های من در شهرهای مختلف اجرا می شود و اجراهای اصلی سمفونیک اجرا می شود.

من همچنین کارهای پدرم را تبلیغ می‌کنم و شب‌هایی به یاد او در روسیه، بلاروس، اسرائیل، آمریکا و اوکراین ترتیب می‌دهم. من مجبور شدم به بلاروس بروم تا یک لوح یادبود در موگیلف، جایی که پدرم به دنیا آمد، برپا کنم. اما انجام همین کار در مسکو بسیار دشوار بود. در حلقه نزدیک پدرم افرادی بودند که آشکارا آلوده به بی مسئولیتی عمومی بودند که به من از عدم امکان کامل این اقدام اطمینان دادند و من به دلیل دوری از صحنه عمل این را باور کردم. شانس به من کمک کرد تا از شر این توهم خلاص شوم.

از کجا الهام می گیرید؟

من وظیفه اصلی خود را این می‌دانم که به حرفه‌ای بودن دست نزنم، به یک «سوسک علمی» تبدیل نشم. خوشحالم که هنوز می توانم موسیقی دیگران را با هیجان آنی شنونده، بدون آزمایش "هماهنگی با جبر" درک کنم، اگرچه مطالعه نوآوری های موسیقی برای من کمترین چیز نیست. اما انتظار برای الهام گرفتن برای یک آماتور است. یک حرفه ای، که اغلب با پخش موسیقی همراه است، مثلاً برای یک فیلم، در ضرب الاجلی که با کلمه «دیروز» تعریف شده است، باید از صبح تا عصر جستجو کند، ملودی خود را از هوا بسازد.

آیا فرزندان شما سنت های موسیقی خانوادگی را ادامه می دهند؟

همسر من تاتیانا یک پیانیست است. دختر بزرگش در برلین زندگی می کند و در وب سایت های تئاتر و موزه کار می کند. جوانترین آنها در هانوفر زندگی می کند، او خواننده و رهبر گروه کر است. من و همسرم در مجموع هشت نوه داریم که از 4 تا 17 سال سن دارند. مانند همه کودکان در آلمان، آنها در حال یادگیری نواختن دو ساز هستند، اما هنوز علائم واقعاً نگران کننده ای از خود نشان نداده اند. من واقعاً دوست دارم برای آنها حرفه های آرام تری آرزو کنم. آدم باید کار کند تا زندگی کند، نه اینکه مثلاً مثل من برای کار کردن زندگی کند.

در حال حاضر چه برنامه ای برای جلب رضایت طرفداران خود دارید؟

من طرح های خلاقانهبا تمرکز بر انتشار برنامه با گروه Klezmer Trio، آخرین تمرینات فشرده در حال انجام است. و من خواب می بینم که یک نفر حداقل یک ساعت دیگر به هر روز من اضافه کند.

یانا لیوبارسکایا روزنامه نگار، هنرمند، همسر شاد و مادر دختر لیزا است. من در بخش برنامه های فرهنگی MEOC کار می کنم، برای روزنامه "کلمه یهودی"، برای مجله "الف" نوشتم، امروز برای مجله "مسکو - یرشالیم"، Jewrnal کار می کنم و در AMPHITHEATR کنسرت انجام می دهم. به دلیل ماهیت کارم بیشتر با افراد خلاق خارق العاده ارتباط برقرار می کنم. من از آنها تغذیه می کنم و با انرژی خلاق مثبت شارژ می شوم. من سعی می کنم هرگز تسلیم نشم، خوشبین باشم، چیزی که برای همه آرزو دارم.