صفحه اصلی / طلسم / فلسفه اقتصاد. سیر تحول تاریخی دسته های اصلی

فلسفه اقتصاد. سیر تحول تاریخی دسته های اصلی

فلسفه یکی دیگر از جهت گیری های جدید فلسفه اجتماعی مدرن است. شکل‌گیری آن در نیمه دوم قرن بیستم اتفاق افتاد و امروزه با محتوا، ماهیت و کارکردهای خاص خود مشخص شده است و جهت‌ها و سنت‌های مختلفی نشان داده می‌شود.

فلسفه اقتصاد را نیز باید از فلسفه اقتصادی به عنوان شاخه ای از دانش که در زمینه روش شناختی کاملاً خوب است، متمایز کرد. هدف فلسفه اقتصادی توجیه برخی مفاهیم ساختار اجتماعی بر اساس اصول و اندیشه های اقتصادی حاکم بر این جامعه است. فلسفه اقتصاد برای کشف و حل مشکلات ابعاد اساسی زندگی اقتصادی جامعه مانند دارایی، ارزش، نیروی کار، سرمایه و غیره طراحی شده است.

اصطلاح "فلسفه اقتصاد" توسط فیلسوف ایتالیایی B. Croce به کار رفت، که حوزه اقتصادی فعالیت اجتماعی را حوزه ای می داند که "به عنوان یک فلسفه بلافاصله پس از درک واقعیت های آن اقتصادی شروع به توسعه کرد." بعد اساسی تحقیق فلسفیاو حوزه اقتصادی هستی اجتماعی را از طریق منشور تحلیل مفهوم "فایده" (مفید) اثبات می کند. چنین تحلیلی از جوهر روابط اقتصادی در جامعه به شکل گیری مفهوم سودگرایی به عنوان مبنایی برای توزیع منافع اقتصادی کمک می کند.

توسعه بیشتر تحلیل چشم‌اندازهای روش‌شناختی پیشنهاد شده توسط B. Croce برای فلسفه اقتصاد به عنوان یک حوزه مستقل از دانش اجتماعی، شکل‌گیری موضوع تحقیق و دستگاه مقوله‌ای در تحولات نظری توسط تعدادی از محققین انجام شد. نیمه دوم قرن بیستم. تحلیل فلسفی مقوله‌های اقتصادی مانند «کار»، «هزینه»، «سرمایه»، «پول» و غیره در آثار ک. مارکس، ام. وبر، جی. زیمل، ک. پوپر، ال. میزس و اف. هایک، جی. هابرماس، اف. فوکویاما، او. تافلر، از متفکران روسی - اس. بولگاکف.

دانش فلسفی و اقتصادی به عنوان مبنایی برای تعیین مساعدترین اصول برای ساماندهی فضای اجتماعی-اقتصادی، حوزه ساختن اصول و مبانی اساسی فرهنگ اقتصادی جامعه می شود که به دلیل وابستگی متقابل اهداف اقتصادی و سیاسی جامعه جامعه، حوزه شکل گیری اصول ایدئولوژی اقتصادی به عنوان مبنای اقتصاد سیاسی است، زیرا طبق تعریف F . فلسفه به عنوان حوزه ای برای مسئله سازی مبانی روش شناختی دانش اقتصادی و شکل گیری یک سیستم تعمیم یافته از مقولات اقتصادی عمل می کند. در بعد عملی، فلسفه اقتصاد حداقل به دو جهت منشعب می شود - فلسفه اقتصادی و فلسفه تجارت، که به عنوان حوزه های تحلیل نظری ابعاد مربوط به فعالیت اقتصادی قرار دارند.

چرا فلسفه اقتصاد مورد نیاز است؟ بدیهی است که باید نقش رشته ای را ایفا کند که فلسفه را به هم پیوند می دهد جهانی استعلم قوانین جهانی و اصول هر چیزی که وجود دارد و اقتصاد به عنوان خصوصیعلم اقتصادی با این حال، به نظر ما، تابع یکپارچه به دور از تنها تابع در مجموعه همه کارکردهای فلسفه اقتصاد، بلکه تنها یکی از کارکردهای آن است.

اما ابتدا، تعریفی از «کارکردهای» خود فلسفه اقتصاد.

کارکردهای فلسفه اقتصاد، وظایفی هستند که فلسفه اقتصاد در مطالعه فرآیندهای اقتصادی انجام می دهد، و اینکه چگونه، به چه روش خاصی به توسعه علم اقتصادی کمک می کند.

در مجموع، به نظر ما، باید در مورد شش کارکرد فلسفه اقتصاد صحبت کنیم: ایدئولوژیک، روش شناختی، انتقادی (شک گرا)، ژنتیک فرهنگی، پیش آگهی و یکپارچه.

بیایید با جزئیات بیشتری به آنها نگاه کنیم.

تابع جهان بینی

کارکرد جهان بینی فلسفه اقتصاد در این واقعیت نهفته است که فلسفه اقتصاد تأثیر بسزایی در شکل گیری جهان بینی اقتصاددانان حرفه ای و جهان بینی همه واحدهای اقتصادی دارد. به نظر می رسد که فلسفه اقتصاد در اینجا نهفته است یک مبنای کلی از دانش برای یک دید جامع از پدیده ها و فرآیندهای اقتصادی، درک آنها در یک چشم انداز در مقیاس بزرگ.

جهان بینی را می توان مجموعه ای از دیدگاه ها، اصول و باورهایی تعریف کرد که نگرش فرد را نسبت به واقعیت طبیعی و اجتماعی پیرامون خود تثبیت می کند. علاوه بر جهان بینی، می توان در مورد آن نیز صحبت کرد جهان بینی، جهان بینی، جهان بینی، اما این جهان بینی است که هست بالاترین فرمبازتاب یک شخص در رابطه با دنیای اطرافش.

جهان بینی اقتصادی عبارت است از ادراک واقعیت اقتصادی از طریق حواس، اصطلاحاً به صورت بیرونی.

جهان بینی اقتصادی - جهان بینی اقتصادی کل نگر. در اینجا دنیای پدیده های اقتصادی در کامل ترین شکل ظاهر می شود.

جهان بینی اقتصادی یک جهان بینی اقتصادی کل نگر است که عقل، عقلانیت و تحلیل عقلانی با حواس مرتبط باشد.

جهان بینی اقتصادی مجموعه ای از دیدگاه ها، اصول و باورهایی است که جایگاه هر موضوع را در نظام روابط آن با جهان اقتصادی و از طریق آن با جامعه و طبیعت به عنوان یک کل تعیین می کند.

در رابطه با جهان بینی اقتصادی است که فلسفه و به ویژه فلسفه اقتصادایفای نقش کنند هسته نظریبرای شکل دادن به دیدگاه های نظری اقتصاددانان که در تئوری ها و مدل های اقتصادی که ایجاد می کنند بیان می شود. طبیعتاً همه اقتصاددانان این «هسته نظری» را به نوعی احساس نمی‌کنند، برخی حتی ممکن است تأثیر فلسفه بر شکل‌گیری جهان‌بینی خود را انکار کنند. با این حال، چنین «هسته‌ای» وجود دارد، و حتی گاهی می‌توان مستقیماً ارتباطی بین تعهد یک اقتصاددان خاص به یک فلسفه خاص و همدردی‌های او برای یک جهت اقتصادی خاص برقرار کرد.

عملکرد روش شناختی

کارکرد روش شناختی فلسفه اقتصاد این است که فلسفه اقتصاد نقش دارد. روش شناسی جهانیبرای علم اقتصاد، اصولی را که فلسفه به طور کلی توسعه داده است، برای این منظور وام می گیرد. علاوه بر این، این اصول در کل روش شناسی علوم اجتماعی و انسانی و سپس مستقیماً در روش شناسی اقتصادی مورد آزمایش قرار می گیرند که به نوبه خود آنها را به خود علم اقتصاد وارد می کند.

اجازه دهید مثال هایی از چندین اصل از این دست را بیان کنیم. ممکن است همه آنها برای دوران مدرن خیلی ابتدایی، خیلی ساده، خیلی "مهد کودک" به نظر برسند، اما این از اهمیت آنها کم نمی کند.

اصل توسعه

این اصل جهانی بودن توسعه، تکامل را برای واقعیت مورد بررسی تأیید می کند - از نظر اقتصادی باید در مورد آن صحبت کنیم. واقعیت اقتصادی (اقتصادی)ایده توسعه جهانی با آثار یونانیان باستان شروع شد: هراکلیتوس افسوس، پروتاگوراس، گورگیاس، سقراط، افلاطون. متعاقباً، اصل توسعه جهانی برای واقعیت اجتماعی توسط هگل و مارکس تأیید شد، برخلاف تصویر به اصطلاح «متافیزیکی» از جهان، که در آن توسعه یا به کلی غایب بود یا فقط شامل تغییرات کمی بود.

در علم اقتصاد، برای یک دوره طولانی، متافیزیک بود که غالب بود: اقتصاد باید شکلی ایده آل به خود می گرفت (تراز تجاری ایده آل، تعادل بازار، و غیره)، و پس از آن فقط پارامترهای کمی در معرض تغییر بودند، نه پارامترهای کیفی. فقط مارکسیسم و ​​متعاقباً کینزیسم و ​​نهادگرایی توانستند اصل توسعه را وارد تصویر واقعیت اقتصادی کنند. روندهای اخیر در اقتصاد، مانند اقتصاد تکاملی و تاریخ اقتصادی جدید، بیشتر به معرفی ایده توسعه در اقتصاد کمک کرده است.

اصل جبر و اصل شناخت جهان.

این اصول فلسفی عقیده مشروطیت جهانی همه پدیده ها و ایده شناخت اساسی آنها را تأیید می کند. در مورد پدیده‌های اقتصادی می‌توان گفت: «هیچ فرآیندها و پدیده‌های اقتصادی ناشناخته‌ای وجود ندارد، همه به هم مرتبط هستند و هر فرآیند و پدیده‌ای اقتصادی علت خاص خود را دارد».

اصول جبرگرایی و شناخت جهان در علم کلاسیک در آغاز قرن هجدهم عملاً شکل گرفته بود و اقتصاددانان بدون هیچ تأخیر و مشکل خاصی آنها را از فلسفه به عاریت گرفتند و فیزیک و ریاضیات نیوتنی مشابهی آماده برای آن بود. آنها

اصل سادگی.

این اصل به طور ضمنی توسط فیلسوفان باستان مطرح شد و یک فرمول کم و بیش کلاسیک توسط فیلسوف انگلیسی قرن چهاردهم، W. Ockham ارائه شد، و به همین دلیل این اصل "Occam's Razor" نامیده شد.

«تیغ اوکام»: «مواد را بیش از آنچه لازم است زیاد نکنید». در غیر این صورت: "در جایی که توضیح ساده ممکن است، توضیح پیچیده ارائه نکنید."

یا: "از بین همه توضیحات، ابتدا ساده ترین را انتخاب کنید و سپس پیچیده تر را جستجو کنید."

این اصل (که گاهی به آن اصل "اقتصاد تفکر" نیز می گویند) بازی کرده و ادامه دارد. نقش بزرگدر توسعه دانش اقتصادی برای مثال، او از اقتصاددانان می خواهد که با ساختن مدل های اقتصادی بیش از حد دست و پا گیر نشوند، برای در نظر گرفتن واقعیت اقتصادی وارد طرح های گمانه زنی و ایدئولوژیک نشوند، بلکه به طور کلی ساده تر و به زندگی نزدیک تر باشند.

اصل امکان سنجی عملی

ماهیت اصل به شرح زیر است: "همه چیز عملاً امکان پذیر است اگر قوانین طبیعت را نقض نکند و با فناوری های علم مدرن مطابقت داشته باشد." چنین فرمول‌بندی «مهدکودک» نمی‌تواند باعث گیجی شود: آیا واقعاً اقتصاددانان با این اصل فلسفی آشنا نیستند؟

احتمالا آشناست اما اقتصاددانان به وضوح همه چیز را درک نمی کنند از اهمیت زیادی برخوردار استاین اصل (و به دلایلی از فلسفه برای این کار تشکر نمی کنند). به عنوان مثال، مشخص است که علم پزشکی و داروسازی سالانه میلیون ها و میلیاردها دلار در جستجوی واکسن علیه بیماری های صعب العلاج (عفونت HIV، هاری و غیره) سرمایه گذاری می کند. اما چه کسی می داند که چنین واکسن هایی حتی می توانند ساخته شوند و می توانند در واقعیت وجود داشته باشند؟ هیچ کس این را نمی داند، اما این اصل امکان سنجی عملی است که به کمک شرکت های خصوصی و دولت سرمایه گذاری در این پروژه ها می آید: "ایجاد واکسن علیه عفونت HIV (هاری و غیره) شاید،زیرا با قوانین طبیعت مغایرت ندارد و با تکنولوژی همخوانی دارد علم مدرن" اما آیا هیچ سرمایه‌گذار جدی حداقل یک دلار یا روبل برای ایجاد یک ماشین حرکت دائمی یا ساخت یک سفینه فضایی با قابلیت حرکت با سرعت زیر نور می‌دهد؟ هیچ کس، زیرا اولی با قوانین طبیعت در تضاد است و دومی از نقطه نظر فناوری های علمی اوایل قرن بیست و یکم قابل دستیابی نیست.

عملکرد انتقادی (شک گرا).

کارکرد انتقادی (شک گرا) فلسفه اقتصاد تمرکز دانش فلسفی و اقتصادی بر شک و تردید دائمی در مورد حقایق توسعه یافته توسط علم اقتصادی است. در صورتی که علم اقتصاد عموماً تمایل دارد این حقایق را در نظر بگیرد مطلق،سپس فلسفه اقتصاد آنها را بیشتر به عنوان حقایق نسبی, که ممکن است در طول زمان تغییر کند. اگر اقتصاد، مانند هر «علم بالغ» (به گفته تی کوهن)، به نوعی همیشه جزمیسپس فلسفه اقتصاد بر این باور است که همه اصول و قوانین اقتصاد در هر مرحله از توسعه آن باید مورد نقد و تحلیل انتقادی قرار گیرند، مشروط بر اینکه این امر وجود داشته باشد. نقد منطقیو تحلیل منطقی

مثلاً در بحث مسائل فلسفه پول کمی بالاتر اشاره کردیم که علم اقتصاد به پول شماری عادت دارد. ابدینهاد اقتصادی و اجتماعی اما فلسفه پول اینطور فکر نمی کند و به جرأت سؤال «پایان پول» را مطرح می کند. آیا برای همیشه

آیا پول وجود خواهد داشت یا هرگز نهاد اجتماعیپول وجود نخواهد داشت؟ پاسخ این سوال را تاکنون فقط نویسندگان داستان های علمی تخیلی می دانند و اقتصاددانان و فیلسوفان فقط حدس می زنند و حدس می زنند...

عملکرد فرهنگ زایی

کارکرد فرهنگی- ژنتیکی فلسفه اقتصاد، تشکیل مبانی نظری و روش شناختی توسط فلسفه اقتصاد برای ساخت ارزش های فرهنگی و مدل های رفتار اقتصادی است.

به عبارت دیگر، فلسفه اقتصاد در شکل گیری و ساختن نمونه ها و هنجارهای رفتار اقتصادی شرکت می کند که خود را به عنوان ارزش ها و آرمان های هنجاری-معنویاز این جامعه خاص - یعنی. آنچه نامیده می شود فرهنگ اقتصادی(یا محصول اقتصادی).همچنین روشن است که این ارزش ها و آرمان ها باید باشد قد بلند،آن ها حاوی یک عنصر معنویت- به عنوان تجربه معنوی بشریت با تقابل آشکار بین خیر و شر، ارزش های بالا و پایین، در غیر این صورت عملکرد فرهنگی- ژنتیکی خود فلسفه اقتصاد را می توان به اشتباه تفسیر کرد.

عملکرد پیش آگهی

کارکرد پیش‌آگهی فلسفه اقتصاد این است که دومی تلاش می‌کند پیش بینی،آن ها تعمیم دانش اقتصادی در مورد گذشته و حال به رویدادهای آینده زندگی اقتصادی. در عین حال، فلسفه اقتصاد آینده را "کوکورانه" پیش بینی نمی کند، بلکه در تلاش است تا پیش بینی کند. علمیو یک مبنای فلسفی و روش‌شناختی برای پیش‌بینی‌های اقتصادی خصوصی و جهانی ایجاد کنید: در این جنبه، کارکرد پیش‌بینی‌کننده فلسفه اقتصاد با کارکرد روش‌شناختی آن ادغام می‌شود.

پیش بینی هرگز نباید با پیش بینی اشتباه گرفته شود. پیش بینی، به اصطلاح، فال کور،- نه حتی یک دانشمند، بلکه هر شخصی می تواند این کار را انجام دهد. پیش‌بینی همیشه پیش‌فرض می‌گیرد یک نتیجهو پیش بینی است برخیپیش بینی های ممکن ("سناریوها").

هر پیش‌بینی همیشه یک «افق پیش‌بینی» دارد - یک محدودیت زمانی برای یک پیش‌بینی معین، اما پیش‌بینی اصولاً یک محدودیت زمانی ندارد.

درست است، باید توجه داشت که فلسفه اقتصاد، بر خلاف، به عنوان مثال، پیش بینی اقتصادی (آینده شناسی اقتصادی)، چندان به این الزامات محدود نمی شود. در فلسفه اقتصاد، مقداری «آزادی» پیش‌بینی کاملاً قابل قبول است و گاهی «پیش‌بینی» با «پیش‌بینی» هم مرز است. فلسفه اقتصاد در واقع در مورد مشکلات اقتصادی است علم،اما این فلسفیمشکلات و نه هیچ چیز دیگری پرواز فکر و تخیل در مورد آینده در فلسفه می تواند بسیار زیاد باشد و در عین حال الزاماً مقید به هنجارهای سختگیرانه پذیرفته شده در پیش بینی علمی نباشد.

عملکرد یکپارچه

عملکرد یکپارچهفلسفه اقتصاد این است که نقش دارد واسطه (واسطه)بین اقتصاد و سایر رشته های اجتماعی، بشردوستانه و طبیعی، علم اقتصاد را به تعامل بین رشته ای و ترکیب بین رشته ای تحریک می کند، به درک نتایج به دست آمده توسط علم اقتصادی کمک می کند. چند رشته ای،- یعنی به عنوان مهم نه تنها برای اقتصاددانان، بلکه برای دانشمندان - نمایندگان سایر رشته ها.

سنتز میان رشته‌ای در علم اقتصاد به سه روش اصلی انجام می‌شود: «امپریالیسم اقتصادی»، «تعصب اقتصادی» و «همکاری برابر».

«امپریالیسم اقتصادی» روش تحقیق و نوع تعامل میان رشته‌ای است علوم اجتماعیآه، که در آن اصل اصلی علم اقتصاد بازتولید می شود: دستیابی موثر به اهداف در صورت کمبود بودجه. خود اهداف ممکن است متفاوت باشند و توسط سایر علوم اجتماعی فرموله شوند: جامعه شناسی، روانشناسی، علوم سیاسی و غیره.

تعامل بین رشته‌ای بین اقتصاد و سایر علوم اجتماعی در امتداد خطوط «امپریالیسم اقتصادی» از دهه 70-80 تشدید شده است. قرن بیستم: و این احتمالاً به دو دلیل عمده برمی گردد: اولاً، با خروج علم اقتصاد از قوانین سفت و سخت نئوکلاسیکالیسم و ​​«دومین آمدن» نهادگرایی به عنوان جهتی که بسیار «بازتر» به سوی اتحاد با دیگران است. علوم اجتماعی; و ثانیاً، با تمایل برخی از رشته های اجتماعی برای "مثبت" شدن، به رسمیت بخشیدن به دستگاه مفهومی و ابزارهای روش شناختی خود در علوم طبیعی - ریاضیات، فیزیک و غیره، و همچنین تا حدی تحت اقتصاد در

مدل اقتصاد به ویژه تحت تأثیر «امپریالیسم اقتصادی» عبارت بودند از: مطالعات جنسیتی، جمعیت شناسی، جامعه شناسی، تاریخ و علوم سیاسی. در اکثریت قریب به اتفاق موارد، این تأثیر باید صرفاً در نظر گرفته شود مثبت -هم از نظر تأثیر بر تکامل خود دانش اقتصادی و هم از نظر توسعه رشته ای که تحت تأثیر اقتصاد است. به عنوان مثال ، در تاریخ ، چنین تأثیری با محبوبیت روش شناسی مکتب "تاریخ اقتصادی جدید" و کلیومتریک ، در علوم سیاسی - با ظهور "نظریه انتخاب عمومی" و غیره همراه است.

"تعارف اقتصادی" روشی برای تعامل بین رشته ای بین اقتصاد و علم دیگر (علوم دیگر) است که تحقیقات اقتصادی مطابق با مبانی روش شناختی و نظری علم دیگر (یا علوم دیگر) انجام می شود.

"تعالی اقتصادی" وجه معکوس "امپریالیسم اقتصادی" است. اگر در مورد دومی، اقتصاد به عنوان یک «متجاوز» در قلمرو علم دیگران عمل می‌کند و روش‌های خود را به آن دیکته می‌کند، در مورد «تجاوز اقتصادی»، علم دیگری طرح‌های نظری و روش‌شناسی خود را بر اقتصاد تحمیل می‌کند. علم علم اقتصاد در طول تاریخ خود بارها مورد «هجوم» سایر علوم اجتماعی قرار گرفته است و لازم به ذکر است که این گونه «تهاجمات» در دوره‌های خاصی از توسعه اندیشه اقتصادی بسیار بوده است. موفقو تأثیر عمیقی بر توسعه نظریه و روش شناسی اقتصادی داشت. به عنوان مثال، در اندیشه اقتصادی آلمان در نیمه دوم قرن نوزدهم - یک سوم اول قرن بیستم. انضباط اقتصادی نقش "رعیت" را بازی کرد علوم تاریخیو در علوم اجتماعی شوروی (از 1917 تا 1991)، علم اقتصاد باید نقش «واسال» فلسفه مارکسیست-لنینیست و برادر سیاسی آن، «کمونیسم علمی» و غیره را ایفا می کرد.

سومین روش سنتز بین رشته ای را می توان مشروط به روش "همکاری برابر" نامید.

«همکاری برابر» نوعی تعامل میان رشته‌ای است که در آن اقتصاد و سایر علوم اجتماعی به طور یکسان بر توسعه هرگونه مشکل پژوهشی در «تصلاحات» بین خود تأثیر می‌گذارند و نظریه و روش‌شناسی خود و دیگران را غنی و عمیق‌تر می‌کنند.

کلاسیک ترین در اینجا باید تعامل مدرن بین اقتصاد و جامعه شناسی و همچنین بین اقتصاد و روانشناسی در نظر گرفته شود. علیرغم تجاوزات فردی «امپریالیسم اقتصادی» و «دست‌کشی اقتصادی»، برای این دو جفت علم، تعامل میان رشته‌ای از نوع «همکاری برابر» همچنان در رتبه اول قرار دارد. «جامعه‌شناسی اقتصادی» و «روان‌شناسی اقتصادی» در سال‌های اخیر با استفاده از ترکیبی مؤثر در مورد اول نظریه و روش‌شناسی اقتصادی و جامعه‌شناختی و در مورد دوم اقتصاد و روش‌شناسی، به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند.

نظریه و روش شناسی روانشناختی. «همکاری برابر» علوم اقتصادی و تاریخی، علوم اقتصادی و مطالعات جنسیتی، علوم اقتصادی و علوم حقوقی را نیز باید کاملاً موفق تلقی کرد.

  • طبیعتاً نمی توان این کار را به روشی بدوی و مبتذل انجام داد. به عنوان مثال، در کتاب درسی ما "روش های تحقیق اقتصادی" در صفحات 112-115 بخشی از استدلال اقتصاددان آمریکایی پی کراسر (Crosser P. Economic Fiction, M., 1962) وجود دارد که در آن یک مطلب مبتذل وجود دارد. تلاش برای ارتباط بین خود برخی از اقتصاددانان معروف اقتصادی و جهان بینی فلسفی.
  • نویسنده شوروی وادیم شفنر در داستان علمی تخیلی خود "دختری روی صخره" تأمل کوچکی در این مورد دارد، به اصطلاح بازتابی از آینده: "داستان من از روزی شروع می شود که پول لغو شد. ... در اصل آن روز اتفاق خاصی نیفتاد. واقعیت این است که روند از بین رفتن پول برای مدت طولانی ادامه داشته است. پول ناگهان نمرد، بی سر و صدا مرد.... اخیراآنها دارای اهمیت آماری و نه ارزشی بودند. اگر اسکناس کافی برای خرید چیز مورد نیاز خود نداشتید، به سادگی یک تکه کاغذ از دفترچه خود درآورید و روی آن نوشتید «15 کوپک» یا «3 روبل» و با آن به فروشنده پول دادید. یا به سادگی می توانستند از هر رهگذری پول بخواهند و او مبلغ مورد نیاز را به شما می داد و بدون اینکه نام شما را بپرسد به راه خود ادامه می داد» // Shefner V. Girl at the Cliff, M., 1991, p. 11.
  • از این پس: Orekhov A.M. روش تحقیق اقتصادی، ص 294 - 296.

ارسال کار خوب خود به پایگاه دانش آسان است. از فرم زیر استفاده کنید

دانشجویان، دانشجویان تحصیلات تکمیلی، دانشمندان جوانی که از دانش پایه در تحصیل و کار خود استفاده می کنند از شما بسیار سپاسگزار خواهند بود.

اسناد مشابه

    ماهیت پول و اهمیت آن در توسعه مبادلات و تولید کالا. سیر تحول و کارکردهای اصلی پول به عنوان مهمترین ویژگی اقتصاد بازار، اشکال و انواع آن. سازماندهی و توسعه گردش پولی، ویژگی های روش های مبارزه با تورم.

    کار دوره، اضافه شده در 12/16/2010

    ماهیت و محتوای مفهوم "اقتصاد سایه". عوامل، ساختار و کارکردهای اجتماعی اقتصاد سایه. تأثیر ویژگی های اصلاحات اقتصادی بر توسعه تجارت سایه راه ها و رویکردهای ممکن برای حل مشکلات اقتصاد سایه.

    کار دوره، اضافه شده در 2017/11/14

    مفهوم و ماهیت یک سیستم اقتصادی بازار، یک مدل اقتصاد مختلط. تنظیم اقتصاد و ویژگی های آن در دنیای مدرن، موضوعات و موضوعات تنظیم بازار. کاربرد عملی روشهای نظارتی در اقتصاد مدرن.

    کار دوره، اضافه شده در 03/04/2010

    مدیریت موثر اقتصاد سازمانی مفاهیم اساسی اقتصاد، نظام اقتصاد بازار و ماهیت بازار. اقتصاد نظری و کاربردی. اشیاء و موضوعات اقتصاد. سیستم اقتصادی بازار ماهیت و کارکردهای بازار.

    کار دوره، اضافه شده در 12/08/2008

    ویژگی های فلسفه اقتصاد در روسیه مدرن، تجزیه و تحلیل ترجیحات اجتماعی و ارزش های زندگی شهروندان روسیه. اقتصاد، اقتصاد، بازار به عنوان مقوله های اساسی فلسفه اقتصادی. ساختار اقتصاد، حوزه های نظام اقتصادی.

    تست، اضافه شده در 10/09/2009

    ماهیت و مقوله های اصلی اقتصاد بازار. تعیین کشش عرضه و تقاضا. کارکردهای بازار، طبقه بندی بازارها، مزایا، معایب و ویژگی های بازار مدرن. شرایط بازار: تقاضا، عرضه و تعادل بازار.

    چکیده، اضافه شده در 2010/05/20

    نقش اقتصادی و ساختار سیستمی بازار. ماهیت، منشاء و عناصر اصلی زیرساخت آن، ویژگی های شکل گیری آن در روسیه. محتوای توابع بازار، جنبه های مثبت و منفی آن. مقررات دولتی اقتصاد

    کار دوره، اضافه شده در 2011/01/28

فلسفه اقتصاد حوزه است دانش فلسفیدرباره محتوا و جوهر زندگی اقتصادی انسان در سطح چندوجهی جامعه و به طور کلی جنبه اومانیستی. «فلسفه اقتصاد نیز تحلیلی از مبانی فلسفی علم اقتصاد است که شامل مطالعه فلسفه اقتصاد و اصول اصلی توزیع و دلایل این یا آن انتخاب در جامعه، ماهیت اقتصادی بوروکراسی، مبانی است. اخلاق اقتصادی و بسیاری از جنبه‌های نظری و کاربردی دیگر در رابطه با رابطه «ارتباطات بین فلسفه و اقتصاد» نیز تلاش می‌کند تا با تحلیل دستگاه طبقه‌بندی اقتصاد، ارزش فرهنگی برخی از عوامل اقتصادی را بررسی کند. یک دوره تاریخی خاص

این عقیده وجود دارد که فلسفه اقتصاد ترکیبی ساده از فلسفه و اقتصاد، فلسفه در اقتصاد یا اقتصاد در فلسفه نیست. فلسفه اقتصاد شاخه مستقلی از دانش بشردوستانه مدرن است. به طور گسترده و جامع از دستگاه های مقوله ای فلسفی و اقتصادی استفاده می کند و در عین حال از اصطلاحات، روش ها و ابزارهای مفهومی خود استفاده می کند. بنابراین، فلسفه اقتصاد نوعی دانش کاربردی فلسفی است که جوهر علم اقتصاد را به عنوان حوزه ای مجزا از زندگی اجتماعی و نظام پیچیده و چندوجهی مدیریت اقتصادی مورد مطالعه قرار می دهد.

در عین حال، فلسفه اقتصاد درک فلسفی از محتوای تعدادی از مقوله‌های اساسی اقتصادی را تفسیر می‌کند: «اقتصاد»، «اقتصاد»، «تولید»، «کار»، «پول»، «انسان اقتصادی»، « آزادی»، «نیاز» که با توجه به ماهیت و اهمیت آن از حوزه اقتصاد گسترده‌تر است. عینی‌زدایی از محتوای آنها، شکل‌گیری دانش عمومی در مورد ماهیت فعالیت اقتصادی را تضمین می‌کند، جایگاه و نقش آن را در وجود معنوی، اخلاق و زندگی یک فرد تعیین می‌کند، یعنی به درک انسان کمک می‌کند. جوهر اندازه گیری شده اقتصاد

توجه داشته باشید که مفهوم "اقتصاد" تفسیرهای بسیار کمی دارد. در زمان های مختلف تاریخی، اقتصاد به عنوان ثروت، و به عنوان یک اقتصاد اجتماعی (ملی)، و به عنوان ارزش و به عنوان یک رفتار اقتصادی منحصر به فرد و خاص توضیح داده شده است. به طور معمول، اصطلاح "اقتصاد" به دو معنی عمل می کند:

اقتصاد، ترکیبی از ابزارها، اشیاء و فرآیندهایی است که افراد برای برآوردن نیازهای خود از طریق ایجاد مزایا، شرایط و وسایل زندگی اولیه از طریق کار استفاده می‌کنند.

علم اقتصاد و ابزار مدیریت آن، روابط بین مردم در فرآیند تولید و مصرف، مبادله کالا و خدمات.

در مورد ریشه شناسی این کلمه، متذکر می شویم که اصطلاح "اقتصاد" از کلمه یونانی "oikonomia" (خانه، قانون) می آید که به معنای قوانین خانه داری است. به احتمال زیاد، ارسطو متفکر یونانی ابتدا از طریق مطالعه و تحلیل پدیده هایی مانند تقسیم کار، مبادله، پول و ارزش، شروع به توسعه اصول اساسی اقتصاد شناسی کرد. این مفهوم او بود که برای مدت طولانی ماهیت و مسیرهای اصلی توسعه دانش اقتصادی را تعیین کرد. به ویژه، فیلسوف ایده مزارع طبیعی را رایج کرد، که با این وجود در سیستم دولت-شهرها کار می کرد. در این زمینه، شهر به عنوان انجمنی هماهنگ از خانواده ها در تدریس او از یک سو به عنوان عامل اصلی اقتصادی و از سوی دیگر به عنوان وسیله ای برای تضمین بهبود اخلاقی و خودسازی شهروندان ظاهر می شود. ارسطو چنین اقتصادی را طبیعی نامید.

در عین حال، ارسطو همچنین به واقعیت تولید محصولات برای مبادله (بازار) اشاره کرد که به نظر او غیرطبیعی بود، زیرا اشکال بازار در جهت خودکفایی و ارضای نیازهای طبیعی نیست، بلکه ارزش مبادله و ارزش مبادله ای را دنبال می کند. انباشت پول و این باعث شعله ور شدن امیال و امیال مردم می شود، باعث از بین رفتن اصل اساسی زندگی (پرهیز، اعتدال) می شود، انسان را سیری ناپذیر می کند، زیرا حجم ثروت پولی، برخلاف داشتن کالاهای لازم برای زندگی، طبیعی نیست. حد رشد ارسطو شکل فعالیت اقتصادی با هدف انباشت پول را "کرماتیک" نامید که به نظر او روابط هماهنگ در سیستم اقتصاد - شهر - کیهان را مختل می کند.

بعدها با توسعه اشکال مدیریت سرمایه داری، نوع جدیدی از تفکر اقتصادی شکل گرفت که پول ابزار اصلی بازنمایی و تحلیل ثروت است و چرخه ثروت خود با وجود یا عدم وجود پول تعیین می شود. یکی از اولین اشکال علمی دانش اقتصادی - اقتصاد سیاسی - در خط مقدم زندگی عمومی قرار می گیرد. اقتصاد سیاسی یک دکترین اقتصادی درباره الگوهای تعیین کننده تولید، توزیع و مبادله کالاهای مادی در جامعه در مراحل مختلف توسعه تاریخی آن است. بنیانگذار اقتصاد سیاسی را دانشمند بریتانیایی آدام اسمیت (1723 - 1790) می‌دانند که بر این نکته تمرکز داشت که ثروت پول یا طلا نیست، بلکه محصول کار است، مهم‌ترین عامل در زندگی اقتصادی و عاملی در فعالیت اقتصادی

انگیزه اصلی فعالیت اقتصادی مردم، به عقیده A. Smith، نیازها و تبادل محصولات برای ارضای آنهاست. در اعمال مبادله معیاری ظاهر می شود که ماهیت آن با نیازها تفاوت اساسی دارد و هم ارزی و تفاوت اشیاء را تعیین می کند. این اقدام عینی است و به روحیات و تمایلات افراد بستگی ندارد. اسمیت استدلال کرد که گردش کالاها، پول و ثروت به لطف نیروی کار سرمایه‌گذاری شده روی کالاها اتفاق می‌افتد. توسط A. Smith در مبنای علمیاقتصاد سیاسی علم اقتصاد را به سطح کیفی جدیدی رساند. اما در پایان قرن نوزدهم. برخی از کاستی ها و تناقضات آن پدیدار شد که حل مشکلات اقتصادی آن زمان را غیرممکن کرد. به ویژه، با کمک نظریه ارزش کار، که اساس اقتصاد سیاسی بود، توضیح ماهیت اقتصاد، توسعه تاریخی آن و همچنین ویژگی های فرآیند اقتصادی ممکن نبود.

در جستجوی رویکردهای نظری جدید برای حل مشکلات مبرم، علم اقتصاد در پایان قرن نوزدهم. موضوع و نام آن به طور قابل توجهی تغییر کرد. اصطلاح «اقتصاد سیاسی» جای خود را به مفهوم «اقتصاد» یا «اقتصاد» داد. اقتصاد یک مطالعه تحلیلی است که به بررسی مشکلات استفاده موثر از منابع تولید محدود (کار، سرمایه، زمین، پول، توانایی های کارآفرینی، دانش)، مدیریت آنها به منظور تولید کالا و خدمات و دستیابی به حداکثر ارضای نیازهای روزافزون مادی می پردازد. مردم اقتصاد تقریباً مؤلفه اخلاقی-اجتماعی ذاتی در اقتصاد سیاسی را رد می‌کند، اما نوعی افسانه ریاضی در مورد جستجوی بهینه‌سازی برای حداکثر اثر مولد با منابع تولیدی محدود، با تمرکز بر در نظر گرفتن نیازهای رو به رشد جمعیت ایجاد می‌کند.

ما را تشویق می کند که فقط به منطقی کردن مدیریت روزانه و اقدامات خودگردان مصرف کنندگان، تولیدکنندگان و هر عامل دیگری که تصمیمات اقتصادی می گیرند فکر کنیم. یعنی بر خلاف اقتصاد سیاسی، که برای آن «کار» و «سرمایه» مسلط هستند، اقتصاد یک واقعیت اقتصادی جدید را رایج می‌کند - موضوعی که قادر به تصمیم‌گیری اقتصادی است.

از دیدگاه تئوری جدید اقتصادی، هدف اصلی تولید و مبادله به دست آوردن است حداکثر سود، کاملترین ارضای نیازهای روزافزون مردم است. این انگیزه توسط قانون روشن می شود که بر اساس آن با افزایش تعداد این واحدهای در اختیار فرد، رضایت دریافتی از واحد کالا کاهش می یابد. این بدان معنی است که همه نیازها تمایل به اشباع دارند. اعمال قانون کاهش (کاهش) مطلوبیت، بهبود دستگاه تحلیلی برای تجزیه و تحلیل رفتار یک واحد اقتصادی را ممکن کرد. از آنجایی که بازدهی مفید از هر واحد کالای بعدی کاهش می‌یابد و مشکلات مربوط به تولید آن افزایش می‌یابد (هزینه‌های نیروی کار در فرآیند تولید، سایر کالاها در فرآیند مبادله)، مطمئناً باید زمانی فرا برسد که افزایش بیشتر کالا باعث عدم افزایش افزایش، اما کاهش رضایت. این وضعیت را می توان با استفاده از ابزارهای ریاضی، با تعیین احتمالی نقطه حداکثر مطلوبیت که یک واحد اقتصادی باید برای رسیدن به آن تلاش کند، توصیف کرد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که این مفهوم دستخوش دگرگونی های تکاملی متعددی شده است که در آن نگاه فلسفی و اجتماعی به جوهر هستی اقتصادی انسان تضاد دیالکتیکی را در آن تثبیت می کند که حل آن معنای معنایی جهت گیری اقتصادی-ارزشی را ارائه می دهد. رفتار اقتصادی خاص آن، تعیین اولویت منافع خود (ذهنی) یا عمومی (عینی). و استفاده از اصطلاحاتی که عموماً در فلسفه پذیرفته شده اند، بخش های ساختاری دانش فلسفی - هستی شناسی، معرفت شناسی، ارزش شناسی را تعیین می کند و به ما امکان می دهد ساختار مربوط به فلسفه اقتصاد را بسازیم.

بنابراین، هستی شناسی اقتصادی (درک ماهیت عینی هستی اقتصادی) نگرش انسان، آگاهی اجتماعی و فردی را به مسئله رابطه بین مدیریت برنامه ریزی شده و بازار امور اقتصادی تحلیل می کند. در عین حال، در فلسفه اقتصاد یک مخالفت نظری قوی با تفکر اقتصادی بازار وجود دارد - نه تنها انتقاد شدید از کاستی های مکانیسم های خود به خودی بازار، بلکه نفی هدف مثبت بازار. منتقدان بازار موضع خود را با بیان اینکه باعث نگرش غارتگرانه نسبت به منابع طبیعی، ایجاد تفرقه بین مردم و بی ارزش شدن شخصیت انسانی (بازار کار به عنوان فضای اجتماعی رقبای تولید) می شود، استدلال می کنند. بنابراین، موضوع تحلیل فلسفی واقعیت اقتصادی، شناسایی روندهای مثبت و منفی در عملکرد ساختارها و مکانیسم های اقتصادی (بازار، کارآفرینی، رقابت سیستم ها، ریسک ها، "ایدئولوژی" سود) است.

معرفت شناسی اقتصادی (دانش جوهر انواع و کارکردهای اقتصاد) تعامل نزدیکی با پیش بینی شناسی فلسفی و اقتصادی و نظریه عمل اقتصادی (پراکسولوژی) دارد. بنابراین، فلسفه اقتصاد نقش روش‌شناختی خود را در رابطه با رشته‌های اقتصادی خاص، از جمله مدیریت و بازاریابی، ایفا می‌کند، که باید نه تنها از نظر درآمد، بلکه از نظر اجتماعی راه‌های مدیریت را نیز به مردم بیاموزد. مسئله حقیقت در فلسفه، به ویژه بخش معرفتی (شناختی-نظری) آن، محوری است.

توجه داشته باشید که یکی از مفاهیم اصلی فلسفه مدرناقتصاد عبارت است از اخلاقی سازی مسائل اقتصادی، غنی سازی درک اثربخشی فعالیت کارآفرینانه با محتوای ارزشی (خیر عمومی، عدالت، کرامت، صداقت، نجابت، آزادی). آثار پروفسور آلمانی در این زمینه گویاست پی کوزلوفسکی(متولد 1952)، که در آن رابطه بین معیارهای اخلاقی مطلق و کارایی اقتصادی را تحلیل می کند. به نظر او، آرمان‌های صرفاً عمل‌گرایانه انسان اقتصادی (همو اقتصادیوس) نه تنها کمکی نمی‌کند، بلکه شکل‌گیری تعادل اجتماعی را نیز تهدید می‌کند. بنابراین، بحث در مورد امکان سنجی اقتصادی باید با الزامات اخلاقی اجتماعی - حمایت اجتماعی، برابری فرصت ها تکمیل شود. اقتصاد بازار باید استانداردهای اخلاق deontological را در نظر بگیرد - بخشی از اخلاق که به مشکلات وظیفه و الزامات اخلاقی می پردازد. به این معنا، بازار و رقابت را نمی توان به عنوان ابزاری برای ایجاد بهترین ها تفسیر کرد جهان های مادی. اقتصاد بازار به این معنا نیست که روابط بازار در سراسر جامعه حاکم باشد. نکته این است که عملکرد اقتصاد بازار نباید باعث اجتناب ناپذیری فرهنگ بازار، آموزش، هنر و سیاست شود.

همچنین، برخی از محققان به محدودیت‌های جدیدترین اقتصاد نظری اشاره می‌کنند و توجه را به تقسیم آن به «بخش‌ها»، «منطقه‌های» جداگانه جلب می‌کنند، که باعث تضادهای مختلف دانش می‌شود. علاقه به پیوندها و روابط سطحی، دست کم گرفتن حوزه‌های اساسی عمیق وجود اقتصادی، به نظر آنها، دیدن یک نظام اقتصادی یکپارچه واقعی را غیرممکن می‌سازد و تفسیر بیش از حد جهانی-ریاضی از موضوع دانش، چشم را از ذهن دور می‌کند. ماهیت اقتصادی آن باعث درک آن به عنوان یک واقعیت مجازی می شود که با خطر به دست آوردن نتیجه نادرست همراه است.

ارسال کار خوب خود به پایگاه دانش آسان است. از فرم زیر استفاده کنید

دانشجویان، دانشجویان تحصیلات تکمیلی، دانشمندان جوانی که از دانش پایه در تحصیل و کار خود استفاده می کنند از شما بسیار سپاسگزار خواهند بود.

ارسال شده در http://www.allbest.ru/

مقدمه

فلسفه علم موضوع اصلی خود بررسی الگوهای کلی تولید، تأیید و توجیه دانش علمی در مراحل مختلف تاریخ توسعه جامعه است.

فلسفه مدرن بسیاری از مشکلات زندگی اقتصادی جامعه را بررسی می کند و روابط مالکیت، توزیع، مبادله و مصرف را درک می کند. رویکردهای فلسفی به زندگی اقتصادی جامعه ایده ای از منابع توسعه زندگی اقتصادی، رابطه بین جنبه های عینی و ذهنی در فرآیندهای اقتصادی، همزیستی در جامعه از منافع اقتصادی گروه های مختلف اجتماعی، رابطه بین اصلاحات را تشکیل می دهد. و انقلاب در زندگی اقتصادی جامعه و ... در اقتصاد همه این روابط موضوع تئوری اقتصادی است.

نظریه اقتصادی یکی از علوم باستانی. او همیشه توجه عموم را به خود جلب کرده است. اقتصاد سیاسی در میان مردمانی که در سطح پایینی از توسعه انسانی قرار دارند وجود ندارد. این با این واقعیت توضیح داده می شود که مطالعه تئوری اقتصادی تحقق نیاز عینی به درک انگیزه ها، اقدامات افراد در فعالیت اقتصادی و قوانین مدیریت در همه زمان ها است.

مفهوم اقتصاد به عنوان مهمترین شکل تعبیر می شود فعالیت انسانی، که شامل دو جنبه متفاوت است. ارسطو اولین کسی بود که توجه را به این موضوع جلب کرد. او در کتاب خود "سیاست" اقتصاد را به عنوان خانه داری، فعالیتی با هدف ارضای نیازهای اساسی متمایز می کند. و به عنوان حوزه ای از زندگی که با اجرای معاملات تجاری به منظور کسب سود و انباشت ثروت مشخص می شود.

اقتصاد را گاهی "فلسفه سکولار" می نامند: به مشکلات زندگی روزمره مردم می پردازد و به دنبال درک آنها به طور سیستماتیک و منظم است. روش های علمی. با این حال، آنچه دقیقاً باید درک شود و با چه ابزاری به دست می آید، سؤالاتی است که پاسخ روشنی برای آنها وجود ندارد. علاوه بر این، پاسخ های مختلف به این سؤالات به عنوان مبنایی برای شکل گیری مکاتب علمی و کل جهت گیری های فکر اقتصادی بود که تا حد زیادی منطق توسعه علم اقتصادی و پالت مدرن دانش اقتصادی را تعیین کرد.

بنابراین، اقتصاد سیستمی از پیوندها و روابط اقتصادی است، ساختاری که به روشی خاص نظم یافته است، که در مرحله کنونی نمایانگر یک حوزه کامل دانش - فلسفه اقتصاد است. هدف فلسفه اقتصادی ایجاد ایده ای کامل، حجیم و ترکیبی از انسان و زندگی اقتصادی اوست. اقتصاد گسترده ترین مقوله ای است که پیچیدگی و تنوع موجودیت اقتصادی جامعه را منعکس می کند. اقتصاد به عنوان تولید زندگی، نوع اصلی فعالیت زندگی مردم در نظر گرفته می شود.

فلسفه اقتصاد در نظر گرفتن است مبانی فلسفیعلم اقتصادی شامل فلسفه اقتصاد، دارایی، کالا و پول، سیاست اقتصادی، اصول توزیع، انتخاب مصرف کننده در جامعه، ماهیت اقتصادی بوروکراسی و اخلاق اقتصادی است. فلسفه اقتصاد بر مشکلاتی مانند مسئله «قیمت تمام شده» تمرکز دارد که بدون تأمل فلسفی نمی‌توان آن را به اندازه کافی افشا کرد. فیلسوفان اجتماعی خاطرنشان می کنند که جامعه مدرن با بالاترین تجلی اقتصادگرایی مشخص می شود. با توسعه سرمایه داری، ارزش ها و سنت هایی که با سود و کارایی مرتبط نیستند، اهمیت خود را از دست می دهند. وضعیت کنونی، مرحله جدیدی در توسعه روابط سرمایه داری، با نفوذ حتی بیشتر از بازار با خرید و فروش، سود و سود متمایز می شود. ارزش های معنوی (وجدان، وظیفه، عشق، میهن پرستی) نقش خود را از دست می دهند. اکونومیسم با محاسبه سرد و عقلانیت خود خاک معنویت را ویران می کند. فقدان معنویت یک جامعه اقتصادی، انحراف یا نوعی نقص در سازمان و ساختار نیست. فقدان معنویت از ماهیت آن به عنوان بیانگر نگرش خودخواهانه- مصرف کننده نسبت به جهان ناشی می شود. امروزه توجه به سرنوشت طبیعت چندان بها داده نمی شود. اما بدون وجدان، بدون صداقت، بدون مراقبت از مردم، بدون قوانین اخلاقی به وضوح اجرا شده، تحولات اجتماعی-اقتصادی موفق غیرممکن است. همانطور که می بینید، مسائل اخلاقی جایگاه قابل توجهی را در حوزه آغازین فلسفه اقتصاد اشغال می کند.

به طور معمول، فیلسوفان توجه زیادی به مسائل اقتصادی ندارند. آنها آنها را پیش پا افتاده و در نتیجه دور از آن سؤالات متعالی و غایی درباره هستی، معرفت و انسان می دانند که در مرکز استدلال فلسفی قرار دارند. اما همه ما به هر طریقی درگیر زندگی اقتصادی هستیم: ما چیزی را مصرف و تولید می کنیم، ما برای آن تلاش می کنیم. رفاه مادیو ما نمی خواهیم فقیر باشیم بیشتر ما بخش قابل توجهی از وقت خود را به کار اختصاص می دهیم که در واقع نام دیگری برای زندگی انسان است. ما آزادی را یکی از ارزش های اصلی زندگی می دانیم، اما ارتباط تنگاتنگی با آزادی فعالیت اقتصادی دارد. فلسفه اقتصاد ساختارشکنی می کند معنای فلسفیبرخی از مقوله های اساسی اقتصادی مانند اقتصاد، کار، آزادی، عقلانیت، میل و نیاز، ثروت، فقر. این مفاهیم در معنای خود فراتر از حوزه اقتصاد هستند. در تلاش برای درک محتوای آنها، ما یک ایده کلی از ماهیت فعالیت اقتصادی و جایگاه آن در دنیای زندگی انسان به دست می آوریم. در نتیجه، معلوم می‌شود که فلسفه اقتصاد، اقتصادی نیست نمای کلی، اما فلسفه ای است که به تعدادی از جنبه های بسیار مهم وجود انسان دست می زند. فلسفه مدرن بسیاری از مشکلات زندگی اقتصادی جامعه را بررسی می کند و روابط مالکیت، توزیع، مبادله و مصرف را درک می کند. رویکردهای فلسفی به زندگی اقتصادی جامعه تلاش می کند تا مشخص کند که منابع توسعه حیات اقتصادی چیست، چه رابطه ای بین جنبه های عینی و ذهنی در فرآیندهای اقتصادی وجود دارد، چگونه منافع اقتصادی گروه های اجتماعی مختلف در جامعه وجود دارد، چه رابطه ای وجود دارد. بین اصلاحات و انقلاب در زندگی اقتصادی جامعه و غیره. مدرن فلسفه اجتماعیاهمیت تولید مادی را تشخیص می دهد، اما آن را تنها یکی از بسیاری از حوزه های به همان اندازه مهم زندگی اجتماعی می داند که بدون آن تصور جامعه نیز غیرممکن است.

1. موضوع فلسفه و اقتصاد

توجه به مسائل فلسفی اقتصاد با دگرگونی های اساسی اجتماعی-اقتصادی در کشور ما همراه است که منافع همه اقشار مردم را تحت تأثیر قرار می دهد و علاوه بر این با این واقعیت که در دنیای مدرن تغییرات جهانی در این زمینه در حال رخ دادن است. اقتصاد جهانی، ژئوپلیتیک و زندگی اجتماعی- معنوی جامعه.

فلسفه اقتصاد موضوع خاص خود را فلسفه دارد Samsin A.I. مبانی فلسفه اقتصاد. م.، 2003. س. 17. به عنوان نوع خاصی از نظریه پردازی فلسفی و اقتصادی عمل می کند. این رشته بر اساس مفاهیم و مبانی کلی فلسفی با هدف بررسی مبانی هستی اقتصادی به عنوان یکی از مهم ترین عرصه های زندگی انسان و جامعه می باشد.

برخلاف نظریه‌های اقتصادی که جلوه‌های خاص پدیده‌های اقتصادی را مطالعه می‌کنند، فلسفه اقتصاد بر مسائل کلی زندگی اقتصادی، جنبه‌های اساسی پدیده‌ها و فرآیندهای اقتصادی تمرکز دارد. هدف از فلسفه اقتصاد ارائه ایده ای از مهم ترین جنبه های اقتصاد است که در آن شرایط مادی ضروری وجود انسان بازتولید می شود. نباید فراموش کرد که هر پدیده اقتصادی را می توان از منظرهای مختلف نگریست. به عنوان مثال، دسته اصلی "مالکیت" را در نظر بگیرید. از آن نه تنها به عنوان یک پدیده صرفاً اقتصادی بیگانگی انسان از وسایل تولید، بلکه به عنوان یک رابطه حقوقی در مورد مالکیت، دفع و استفاده از اشیاء و اموال نیز تعبیر می شود. از موضع فلسفه اقتصاد، مالکیت قبل از هر چیز به عنوان یک رابطه موضوع-ابژه، به عنوان یک عامل تأثیر بر حوزه های اصلی زندگی اجتماعی، بر نقش و جایگاه یک فرد در جامعه تلقی می شود.

تحلیل واقعیت های اقتصادی بر اساس کاربرد روش شناسی فلسفی انجام می شود. روش فلسفی در کنار سایر رویکردها از جمله رویکردهای ریاضی، اقتصاد را نظامی چند بعدی و متضاد می داند. با این حال، این فلسفه است که دستورالعمل های کلی برای فعالیت شناختی را تعیین می کند. از این نظر، به عنوان یک روش شناسی کلی دانش اقتصادی عمل می کند. روش شناسی فلسفی ابزارهای نظری کامل ترین بازتاب واقعیت اقتصادی دائماً در حال تغییر را توسعه می دهد و توسعه اصول دیالکتیکی-منطقی دانش در وحدتی نزدیک با تعمیم آخرین دستاوردهای علوم اقتصادی خاص انجام می شود. و در نهایت، همه اینها به کارکرد روش شناختی فلسفه اقتصاد اهمیت عملی می بخشد.

قبل از شروع به ارائه محتوای مباحث فلسفی و اقتصادی، لازم است نقاط شروع، موضوع و هدف این رشته مشخص شود. حوزه اقتصادی یک سیستم پیچیده و چند وجهی است. بخشی از سیستم گسترده تر جامعه به عنوان یک کل است. از همان ابتدا باید تاکید کرد که اقتصاد از اهمیت استثنایی برخوردار است. بسیاری از متفکران متذکر می شوند که این دقیقاً پایه مادی هستی را تشکیل می دهد. در حوزه اقتصادی وسایل لازم برای وجود انسان تولید می شود و ارزش های زندگی زمینی مردم ایجاد می شود. اقتصاد یک واقعیت عینی است که ما دائماً در زندگی روزمره با آن سروکار داریم. همانطور که جی. هگل در زمان خود اشاره کرد، این اقتصاد است که اساس جامعه مدنی است. قرن هاست که انسان در تلاش برای درک ماهیت و اسرار علم اقتصاد بوده است. فلسفه تاریخ. م.، 2000.

فلسفه اقتصاد به بررسی جنبه های هستی شناختی و روش شناختی اقتصاد می پردازد. این دکترین فلسفیدر مورد واقعیت اقتصادی

می توان گفت که هدف فلسفه اقتصاد شناخت مبانی هستی اقتصادی به عنوان یکی از مهم ترین عرصه های زندگی بشر و در کل جامعه است. بر اساس مقولات و اصول فلسفی، جنبه های اساسی پدیده ها و فرآیندهای اقتصادی را آشکار می کند. رویکرد فلسفی به زندگی اقتصادی شامل برجسته کردن روندها و الگوهای اساسی روابط انسان با طبیعت از یک سو و از سوی دیگر، رابطه انسان با انسان در فرآیند کار است.

برخلاف نظریه اقتصادی که اشکال خاصی از روابط اقتصادی و عناصر ساختاری اقتصاد را تحلیل می‌کند، فلسفه اقتصاد بر درک الگوهای عمومی و جهانی توسعه دنیای اقتصاد متمرکز است. تمرکز او بر مسائل اساسی ماهیت اقتصاد، روند شکل گیری شرایط مادی زندگی انسان و جامعه به عنوان یک کل است. زاویه فلسفی نیز شامل شناسایی جوهر رفتار و فعالیت انسان در حوزه اقتصادی است. بنابراین، ما در مورد مؤلفه انسان گرایانه موضوع فلسفه اقتصاد صحبت می کنیم.

باید تاکید کرد که در همه زمان ها مردم به این سوالات فکر کرده اند: چگونه زنده بمانیم؟ چگونه رفاه را تضمین کنیم؟ منبع ثروت چیست؟ چرا نابرابری ثروت وجود دارد؟ و در مورد بسیاری از مسائل جهانی دیگر. همه آنها ماهیتی «معنادار» دارند، زیرا به اصول وجودی انسان اختصاص دارند. اینها سؤالات فلسفی، اجتماعی و ایدئولوژیک هستند. امروزه در دنیایی که به سرعت در حال تغییر است، در شرایط تحولات اساسی اجتماعی-اقتصادی در کشور ما، این مشکلات در حال تبدیل شدن به موضوع هستند. انسان مدرن به درک روندهای کلی تحول اجتماعی-اقتصادی توجه دارد. البته مسائل پیچیده فلسفی اقتصاد قبلاً مطرح شده است. در این مورد نظرات و دیدگاه های بسیاری بیان شده است. احتمالاً هرگز در گذشته مسائل فلسفی اقتصاد به اندازه سال های اخیر هیجان انگیز و دراماتیک نبوده است.

فلسفه اقتصاد حوزه مطالعه فرآیندهای عمومی و عمیق در اقتصاد است. این تحلیل بر اساس سنت های فلسفی انجام می شود. اولاً، ما در مورد تفسیر فلسفی دانش اقتصادی صحبت می کنیم.

به عبارت دیگر، این تمایل به شناسایی و توصیف ساختارهای واقعی موجود دانش اقتصادی و کفایت آنها برای واقعیت های عینی است.

ثانیاً، فلسفه به عنوان مبنای روش شناختی برای بررسی مسائل اقتصادی عمل می کند. دانش قوانین و مقوله‌های دیالکتیک و رویکرد تاریخی مشخص برای روشن کردن زندگی اقتصادی در اینجا اهمیت اساسی پیدا می‌کند. اصل فلسفی نظام مندی نقش بسزایی در تحلیل علم اقتصاد دارد. این امر مستلزم کشف بسیاری از جنبه های مختلف یک شی، وحدت آنها و آشکارسازی عناصر ساختاری است. سوژه شناخت را جهت می دهد تا ایده یکپارچگی را در مرکز درک قرار دهد. در این راستا، توجه به نظام‌ها و پدیده‌های اقتصادی مستلزم تحلیل آن‌ها در ارتباط با سایر نظام‌های اجتماعی (سیاسی، حقوقی، سیاسی، مذهبی و...) است. مشخص است که همگنی در توصیف و ارزیابی واقعیات اقتصادی، به عنوان یک قاعده، به عنوان یکی از پایه های جزم گرایی عمل می کند. اغلب در عمل، اشتیاق به رویکردهای محدود در تبیین پدیده های اقتصادی به اقتصاد گرایی، مطلق شدن دیدگاه های اقتصادی و نادیده گرفتن پارامترهای معنوی و اجتماعی منجر می شود.

روش فلسفی هنگامی که در ترکیب با سایر روش ها به کار رود، می تواند آنها را در حل مسائل پیچیده نظری و بنیادی یاری دهد. احتمالاً یک نظریه اقتصادی واحد وجود ندارد که شکل گیری آن بدون استفاده از مفاهیم فلسفی - در مورد علیت، مکان، زمان و غیره امکان پذیر نباشد. عملکرد اکتشافی روش فلسفی (دیالکتیک به عنوان یک روش) نشان می دهد که نقش فلسفه در توسعه نظریات و دیدگاه های اقتصادی به ویژه در رابطه با ساخت فرضیه ها و سناریوهایی برای توسعه اقتصادی آینده بسیار چشمگیر است. بدون مفاهیم و اصول ایدئولوژیک، پیشرفت هر علمی غیر ممکن است. دستگاه مقوله‌ای فلسفه («ابژه»، «موضوع»، «نظام گرایی»، «توسعه»، «جبرگرایی»، «ضرورت»، «قانون»، «ساختار»، «شانس» و غیره) عمیق‌تر و عمیق‌تر نفوذ می‌کند. به علوم خصوصی، از جمله علوم اقتصادی.

با این حال، اشتباه است که فرض کنیم روش شناسی فلسفی تحقیق اقتصادی به رویکردهای دیالکتیکی- ماتریالیستی محدود می شود. مشخص است که تأثیر اندیشه های روش شناختی نظریه پرداز اجتماعی آلمانی ام. وبر هنوز هم زیاد است. او نقش جهت گیری های ارزشی و فرهنگی را در اقتصاد، نضج روحیه کارآفرینی غربی در اعماق پروتستانیسم نشان داد. فیلسوف و اقتصاددان اتریشی-آمریکایی

شومپیتر ارزش عالیتکنیک ها و رویه های جامعه شناختی را به فرآیند تحلیل اقتصادی متصل کرد.

باید تأکید کرد که روش شناسی فلسفی را نمی توان به عنوان مجموعه معینی از نسخه های اجباری برای اقتصاد تلقی کرد. هدف روش شناسی فلسفی بررسی اقتصاد از موقعیت های مختلف، برجسته کردن روندهای اصلی و نیروهای محرک توسعه و عملکرد آن است. این زاویه دید فرصت های غنی را برای شناخت عمیق پدیده ها و فرآیندهای اقتصادی باز می کند.

1.1 خاستگاه های فلسفه اقتصاد

به طور کلی پذیرفته شده است که ریشه های فلسفه اقتصاد به اشکال باستانی آگاهی اجتماعی باز می گردد: اسطوره، دین و خود فلسفه. در اسطوره های یونان باستانشما می توانید ملاحظات زیادی در مورد زندگی اقتصادی، در مورد کار، شرایط زندگی، در مورد منافع معنوی و مادی پیدا کنید. افسانه های مربوط به هفائستوس، عطارد، پرومتئوس، در مورد پادشاه میداس، و تمثیل های پادشاه سلیمان حاوی افکار عمیقی در مورد نقش مضر ثروت و پول در زندگی بشر است، در مورد این واقعیت که احساسات پست مردم عمدتاً از یک علاقه ناشی می شود. برای ثروت مادی

در سطح آگاهی روزمره، مردم باستان عمیقاً چرخه‌های طبیعی و اقتصادی را در عمل مورد توجه قرار می‌دادند، مهارت‌ها و قوانین بسیاری را برای انجام فعالیت‌های اقتصادی درک و به کار می‌گرفتند. و تمام این تجربه از نسلی به نسل دیگر در طول تاریخ بشر منتقل شد.

در دنیای باستان، بنیانگذاران فلسفه یونان باستان علاقه شدیدی به این علم نشان دادند. اعتقاد بر این است که در آثار اساسی آنها بود که برای اولین بار افکار عمیقی در مورد ماهیت و منشأ زندگی اقتصادی بیان شد. گزنفون، فیلسوف یونان باستان، فعالیت اقتصادی را فرآیندی برای ایجاد چیزهای مفید می دانست. ارزش مصرف کننده در این راستا، او اولین نفر از متفکران باستانی بود که توجه را به اهمیت تقسیم کار جلب کرد و در عین حال به صاحبان برده آموخت که برای «غنای اقتصاد» باید با رضایت حداقلی مازاد به دست آورد. نیازهای کارگران لازم به ذکر است که این گزنفون بود که برای اولین بار اصطلاح "اقتصاد" را وارد گردش علمی کرد. ارسطو بعدها این مفهوم را روشن کرد. او اقتصاد را به دو صورت تفسیر کرد: به عنوان مجموعه ای از ارزش های مصرف کننده و به عنوان chremastics - هنر پول درآوردن.

ارسطو در مجموع به بررسی پدیده های زندگی اجتماعی مانند اقتصاد کالایی، مبادله، پول، دو نوع ارزش، توزیع و غیره پرداخت. در ارتباط با تأملات مبادله، او به تعریف دو شکل از مالکیت نزدیک می شود: یکی از آنها را طبیعی و دیگری را غیر طبیعی می نامد. او با تحلیل مشکل پول، معتقد بود که به عنوان معیار ارزش و به عنوان وسیله مبادله عمل می کند.

در سیاست ارسطو، انسان، با وجود خودکفایی، موضوع حوزه اقتصادی یا «انسان اقتصادی» است که رفتارش به شدت با انگیزه اقتصادی مطابقت دارد. دولت، جامعه یا جامعه (فیلسوف هیچ تمایزی بین این مفاهیم ندارد) نهادی است که شخص را کاملاً تنظیم می کند و شکل می دهد و صرفاً نیازهای او را برآورده می کند. این ممکن است به این دلیل باشد که ارسطو به موضوع تقسیم کار نمی پردازد و کمبود منابع موضوعی نیست که باید در مورد آن تصمیم گیری کرد، زیرا نیازهای طبیعی انسان ملاک کمبود نیستند. او اقتصاد را به عنوان یک کل به عنوان فرآیند تضمین وجود مادی معرفی می کند، در حالی که از مفهوم اقتصاد به معنای محدود استفاده می کند (مثلاً خانواده).

دیدگاه متفاوتی را می توان در آثار افلاطون یافت. فرد افلاطون خودکفا نیست، بنابراین ممکن است به دلیل کمبود یا کمیاب بودن منابع، مشکلاتی در رفع نیازهای انسان به وجود آید. در رساله «دولت»، متفکر مفهوم تقسیم کار و تخصیص کار صنعتگران را به عنوان خلق خلاق ایده ها در ماده مطرح می کند. دقیقاً باید در نظر گرفت که پتانسیل خلاق در کار، که به درستی توسط افلاطون ذکر شده است، برای بررسی امروز در مفاهیم جدید مهم است. توسعه اجتماعیمانند مفهوم یک فرد پسااقتصادی در جامعه فراصنعتی. ایده های مادی شده فرآیند کار را تقسیم می کنند، افراد کارهای مختلفی را انجام می دهند، در نتیجه فرصتی را، حتی اگر ضمنی، برای خودسازی فعالیت های انسانی و شکل گیری مستقیم شخصیت باز می کنند. بنابراین با استفاده از ایده های مدرن در مورد شخصیت خلاق (به عنوان یک فرد خودکفا و داشتن نگرش انگیزشی در جهت کسب رضایت معنوی) می توان گفت که فرد در نظریه افلاطون تنها فردی اقتصادی محور نیست، بلکه فردی اقتصادی نیز هست. که نظریات خاص خود را در مورد فعالیت اقتصادی برای تولید و مصرف کالاها بر اساس کسب رضایت از ایجاد و تأمل در محصولات کار دارد.

افلاطون به تقسیم کار اجتماعی به عنوان اصل اساسی ساختن یک دولت ایده آل اشاره کرد. فیلسوف توزیع مساوی زمین و مسکن را پیشنهاد کرد و ممنوعیت فروش زمین، مالکیت طلا و نقره را معرفی کرد. وی نبود ثروت و فقر در دولت را شرط سعادت دولت می دانست. آرمان‌شهری بودن ایده‌های افلاطون در این واقعیت نهفته بود که او رفاه اقتصادی جامعه را به روابط برابری طبقاتی وابسته کرد.

بنیانگذار رواقی گری روم باستان، سنکا، توجه زیادی به مسائل فلسفی و اقتصادی داشت. به ویژه، او استدلال کرد که داشتن ثروت در صورتی موجه است که آن را عاقلانه صرف چیزهای مفید برای جامعه شود. دقیقاً فراموشی مردم از اعتدال در روابط ملکی، در نیازها، دوری از طبیعت است که مصادیق قناعت برای عده کمی به نظر او منشأ گرفتاری ها و بدبختی های اجتماعی است.

تغییر قابل توجهی در دیدگاه های اجتماعی و فلسفی در قرون وسطی و در زمان سلطنت الهیات مسیحی رخ داد. در مراحل اولیه، کار انسان به عنوان مجازات خدا تلقی می شد. بعدها، ایدئولوگ کلیسای مسیحی، اورلیوس آگوستین، تحقیر کار را رد کرد و کار اقتصادی ساده را امری ضروری و مقدس اعلام کرد. پولس رسول می‌گوید: «کسی که نمی‌خواهد کار کند، نباید بخورد.» این میثاق رسولی اولین اصل اساسی سوسیالیسم شد. ایده اصلی اقتصادی، دکترین «قیمت عادلانه» بود که توسط خدا تعیین شده بود. در داخل فلسفه عمومی دنیای باستانو قرون وسطی عناصری از فلسفه اقتصاد شکل گرفت. در اینجا، برای اولین بار، ایده ها مورد بررسی و توسعه قرار گرفتند. در تاریخ فلسفه، ما با بازتابی، هرچند پراکنده، از شرایط اقتصادی زندگی مردم، موجودیت اقتصادی آنها، درک مسائل حیاتی تولید، مبادله، روابط مالکیت، ماهیت و نقش کار در توسعه جامعه سر و کار داریم. جامعه در این فرایند شناختی، مفاهیم و مقولات کلی صورت بندی شد که متعاقباً در شرایط تاریخی جدید روشن و عمیق شد. رویکردها و روش‌های خاصی برای مطالعه فعالیت‌های اقتصادی-اجتماعی پیچیده توسعه داده شد.

1.2 مسائل فلسفی اقتصاد

مسائل فلسفی اقتصاد اکنون به ویژه مرتبط شده است. همانطور که قبلا ذکر شد، فلسفه اقتصاد با هدف درک مبانی هستی اقتصادی، جنبه های اساسی پدیده ها و فرآیندهای اقتصادی را آشکار می کند و روندها و الگوهای اساسی را برجسته می کند. فلسفه در اینجا به عنوان مبنای روش شناختی برای بررسی مسائل اقتصادی عمل می کند.

در فلسفه اقتصاد، رویکرد انسان‌شناختی نقش کلیدی ایفا می‌کند که بر اساس آن شخص، نیازها و علایق او در تعیین فعالیت‌های اجتماعی-اقتصادی تعیین‌کننده است. فرد به عنوان نیروی محرکه زندگی اجتماعی به عنوان موضوع فعالیت اقتصادی تعبیر می شود. هنگام توصیف ویژگی های موضوع فلسفه اقتصاد، ارزش توجه به مؤلفه ارزشی را دارد. به عبارت دیگر، این بخش از فلسفه مدرن برای پاسخ به چه چیزی در نظر گرفته شده است جهت گیری های ارزشیبرای یک فرد در زمینه اقتصاد ارجح است.

فلسفه اقتصاد نقش کلیدی انسان را در توسعه و عملکرد اقتصاد می داند. اینجاست که عملکرد انسان گرایانه او توسط G.N. فلسفه اقتصادی. - مینسک، 1998.

این نیاز انسان به کالاهای اساسی زندگی است که اساس اقتصاد را تشکیل می دهد. ساده ترین نیازهای اولیه مردم برای امرار معاش، نان روزانه - برای هر روز. زیرا بدون آن، انسان حداقل به عنوان یک فرد و جامعه انسانی می میرد. بنابراین، اقتصاد تجارت میلیون ها نفر است. این به طور مستقیم به منافع حیاتی بسیاری از موضوعات مربوط می شود. هدف اصلی اصلاحات انجام شده در اقتصاد بهبود رفاه کل جمعیت، در همه لایه ها و سطوح است. به همین دلیل است که فلسفه اقتصاد اهمیت اساسی پیدا می کند.

بنابراین، تحلیل واقعیت های اقتصادی زمان ما بر اساس کاربرد روش شناسی فلسفی انجام می شود. روش فلسفی در کنار سایر رویکردها از جمله رویکردهای ریاضی، اقتصاد را نظامی چند بعدی و متضاد می داند. با این حال، این فلسفه اقتصاد است که با تحلیل نیازها و خواسته های جامعه، دستورالعمل های کلی را برای فعالیت های شناختی تعیین می کند. از این نظر، به عنوان یک روش شناسی کلی دانش اقتصادی عمل می کند.

اقتصاد حاشیه نشین دموکرات یونان باستان

2. مسائل فلسفی و روش شناختی علم اقتصاد

در اقتصاد، البته، راهبردهای دو برنامه پژوهشی وجود دارد - طبیعت گرایانه و ضد طبیعت گرایانه.

اما در عین حال، اهمیت روزمره آموزه های اقتصادی آشکار می شود، کفایت ارزش شناختی آنها به دلیل پیچیدگی خاص ساختارهای نظری آنها نیست، بلکه به دلیل توانایی آنها در تأثیرگذاری بر روند واقعی اقتصادی است. همانطور که لئونتیف گفت: "اقتصاد یک علم معمولی است." علوم اجتماعی باید در مورد آنچه می تواند و نمی تواند در یک لحظه انجام دهد صحبت کند. بنابراین، وضعیت انگیزه ها، اهداف و ارزش ها ممکن است به خوبی دیدگاه فرآیندهای عینی را تغییر دهد. به عنوان مثال، اقتصاد سیاسی غرب با اعتقاد به کنش جهانی انگیزه های اقتصادی مشخص می شود. تجربه ده سال اخیر نشان داده است که بخشی از مردم انگیزه مصرف گرایانه ندارند.

در بین مخاطبان مختلف، یک سوال از A. Smith و M. Weber پرسیده شد: "اگر سیب زمینی را با قیمت 6 روبل تولید کنید. به ازای هر کیلوگرم، و به شما پیشنهاد شد آن را به قیمت 12 بفروشید، چند سیب زمینی تولید خواهید کرد: بیشتر، کمتر، همان؟ در هر مخاطب روسی، از جمله بازرگانان، تاجران بسیار ثروتمند، پاسخ غالب این بود: "کمتر"، در موارد استثنایی: "همان." افراد بسیار کمی بودند که در طی چندین سال نظرسنجی "بیشتر" گفتند، اگرچه باید پذیرفت که تعداد آنها در حال افزایش بود. این بدان معناست که در روسیه هیچ فرد بورژوازی وجود ندارد که آماده باشد به خاطر سود کار را تشدید کند. این بدان معنی است که خود برنامه تحقیقات اجتماعی فرآیندهای اقتصادی باید اهداف و ارزش های موضوع را در نظر بگیرد.

لئونتیف معتقد است که در ساخت یک نظریه اقتصادی یا یک مدل ریاضی اقتصادی باید در نظر گرفت که اقتصاد با پدیده‌های تجربه روزمره سر و کار دارد. این باید پایه تجربی خود را گسترش دهد. مرحله بعدی، مرحله تحقیق نظری است، جایی که وابستگی ها و مفاهیم شناخته شده از تجربه روزمره ظاهر می شوند. و تنها پس از این دشوارترین مرحله آغاز می شود - اثبات امکان استفاده از این نظریه برای پیش بینی فرآیندهای واقعی در اقتصاد و کاربردهای آن.

برنامه های پژوهشی طبیعت گرایانه و ضد طبیعت گرایانه فرهنگ محور بر روش شناسی علوم اجتماعی تسلط دارند. تلاش برای ایجاد برنامه های انضباطی، به عنوان یک قاعده، با گرایش به یکی از موارد فوق مشخص می شود. تلاش برای ایجاد یک برنامه تحقیقاتی اقتصادی به سمت ماتریالیسم اقتصادی، یا چرخش ساختاری-کارکردی (یعنی طبیعت گرایی)، یا توسل به انگیزه های اقتصادی فردی و متغیر تاریخی (یعنی جهت گیری فرهنگی-محور) گرایش دارد.

طبیعت گرایی و مرکزگرایی فرهنگی به عنوان جهت گیری های پژوهشی پیشرو در علوم اجتماعی، حاصل تبیین روش شناختی تاریخ علوم اجتماعی است. رهنمودهای روش شناختی در روابط پیچیده ای با فعالیت های پژوهشی انجام شده در علوم اجتماعی خاص است. در طرح‌های روش‌شناختی، ویژگی‌های علوم فردی تقریباً در قالب گرایش‌ها ارائه می‌شود. می‌توان از نوعی واقعیت روش‌شناختی صحبت کرد که مانند واقعیت‌های فیزیکی، زیستی و سایر واقعیت‌ها، جای محدوده مورد مطالعه را با درجه خاصی از مطابقت و کامل بودن می‌گیرد. نکته این است که جهان نظریه‌پردازی شده علم «واقعیت» خود را می‌سازد - این واقعیتی است که از منشور یک نظریه علمی خاص نگریسته می‌شود که نشان می‌دهد. جنبه های مختلفجهان عینی-واقعی و فرآیند شناخت، پیچیدگی به کارگیری نتایج روش شناختی برای فرد علوم اجتماعیهمچنین با این واقعیت مشخص می شود که علاوه بر قوانین علمی کلی و قوانین ذاتی در سیستم علوم اجتماعی، هر یک از علوم خاص خود را دارد.

برنامه‌های تحقیقاتی علوم اجتماعی جهانی، تحولات خاصی را در هر یک از علوم پیدا می‌کنند که با حضور برنامه‌های تحقیقاتی خود در هر یک از آنها، با موضوعات، اهداف و روش‌های خاص خود مرتبط است.

به عنوان مثال، هنگام آشنایی با تاریخ آموزه های سیاسی-اقتصادی قرن بیستم، که تعیین کننده توسعه سایر رشته های اقتصادی است، به هیچ وجه نمی توان همه آنها را به طبیعت گرایانه و فرهنگ محور (که اتفاقاً ، ارزش اکتشافی نخواهد داشت). مشکل اصلی اقتصاد سیاسی مسئله نقش اقتصادی دولت است. مفاهیم سیاسی-اقتصادی را می توان به مفاهیمی تقسیم کرد که نقش اقتصادی دولت را انکار می کنند و فرض می کنند که ماهیت خودانگیخته اقتصاد سرمایه داری بدون تغییر باقی می ماند، و مفاهیمی که مداخله دولت در اقتصاد را ضروری می دانند. مفاهیم اول استفاده از روش‌های کشاورزی کالایی را در عمل اقتصادی پیش‌فرض می‌گیرد، دومی - روش‌های مدیریت اقتصادی متمرکز. شکست هر دو رویکرد هنوز باعث عذرخواهی برای کشاورزی طبیعی به عنوان شکل طبیعی فعالیت برای تولیدکنندگان کوچک می شود. ویژگی طبیعت گرایانه موضع اخیر آشکار است.

با این حال، در رویکردهای اصلی مخالف - اقتصاد خودانگیخته یا تنظیم شده - می توان جهت گیری هایی را به سمت طبیعت گرایی و مرکزگرایی فرهنگی یافت. کاملاً بدیهی است که مفهوم فعالیت اقتصادی خود به خودی پیش نیازهای بیشتری برای توجیه ماهیت طبیعی فرآیند اقتصادی و به کارگیری رویکردهای پوزیتیویستی و نیز مدل ها و روش های ریاضی در تحلیل آن ایجاد می کند. می توان به تأثیر G. Spencer بر V. Pareto اشاره کرد که ایده تعادل اقتصادی را مطرح کرد. ایده تعادل اقتصادی توسط تعدادی از محققان دیگر که به تجزیه و تحلیل چرخه های اقتصادی روی آوردند حمایت شد. این امر فرصت هایی را برای مدل سازی ریاضی در اقتصاد ایجاد کرد (P. Samuelson, V. Leontiev). مفاهیم "سنتی" اقتصاد مبتنی بر ایده تکامل برای مدت طولانی در انگلستان، جایی که سنت های پوزیتیویستی قوی بود، محبوب باقی ماندند. برنامه تحقیق طبیعت گرایانه در اقتصاد منجر به افزایش توجه به تکنیک تحلیل شد. بسیاری از محققین امکان ساخت نظریه های اقتصادی را با ماهیت خود به خودی فرآیند اقتصادی مرتبط می دانند.

در کنار این مفاهیم، ​​حاشیه گرایی مبتنی بر نظریه ذهنی ارزش ها و روانشناسی، در میان نظریه های اقتصاد کنترل نشده رواج یافته است. مارجینالیست ها (ف. ویزر، ای. بوم-بیورک و غیره) نظریه کار ارزش اقتصاد سیاسی کلاسیک بورژوایی را که از دیدگاه آنها با بهینه ترین شیوه های عملکرد سیستم اقتصادی مطابقت ندارد، جایگزین کردند. نظریه سودمندی و بهره وری حاشیه ای، طراحی شده برای منطقی کردن آرمان های ذهنی شرکای تجاری و سایر عوامل روابط اقتصادی. آنها فرض کردند که کارآفرین به دنبال به حداکثر رساندن درآمد خود است و خریدار به دنبال به دست آوردن مفیدترین کالا است. این انگیزه های کارگزاران روابط اقتصادی برای حاشیه نشینان چنان آشکار به نظر می رسید که شناسایی آنها نیازی به تحلیل ندارد. بنابراین، در این مفاهیم سوبژکتیویستی از روش فهم به هیچ شکل توسعه یافته استفاده نمی شود. مورخ دکترین‌های اقتصادی، ب. سلیگمن، خاطرنشان می‌کند که نظریه‌های اقتصادی حاشیه‌گرایان بر اساس توسعه رسمی قضاوت‌های ناشی از فرضیات خاص در مورد فعالیت‌های انسانی ساخته شده‌اند، و خود مفروضات اولیه فقط قابلیت اطمینان محدودی دارند. نگرش های ذهن گرایانه حاشیه گرایی با. ساخت نظریه های اقتصادی، ورود دستگاه های آماری و دیگر ریاضیات به اقتصاد. به دلیل تفسیر انتزاعی از منافع افراد که مانند همیشه بدون تغییر است، حاشیه نشینان در چارچوب طبیعت گرایی باقی می مانند. برنامه تحقیقاتی. از آنجایی که عامل انسانی همواره به نوعی توسط علوم اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد، مفاهیم فرهنگ محور باید شامل آن دسته از مفاهیم اقتصادی باشد که مبتنی بر ماهیت متغیر تاریخی و روانشناختی مشارکت آزمودنی در فرآیند مورد بررسی است. در این صورت نیاز به درک انگیزه ها و شناسایی زمینه تاریخی فعالیت وجود دارد.

اما شرط مذکور برای طبقه بندی مفاهیم به فرهنگ محوری لازم است، اما کافی نیست. بنابراین، در نظریه‌هایی که اجازه دخالت دولت در اقتصاد را می‌دهند، نقش انسان، به‌واسطه ماهیت این مفاهیم، ​​به میزان بیشتری نشان داده می‌شود. اما در اینجا نیز گرایش های طبیعت گرایانه وجود دارد. برای مثال، جی کینز به دنبال توضیحی برای ناهمواری فرآیند اقتصادی در تغییرپذیری است انگیزه های روانیکارآفرین و خریدار با این حال، با وجود این همه تنوع، او یک «قانون اساسی روان‌شناختی» پیدا می‌کند: مردم با افزایش درآمد، مصرف خود را افزایش می‌دهند، اما نه به نسبت مستقیم با افزایش آن. بنابراین، تقاضا نه چندان به پرداخت بدهی، بلکه به تمایل روانی به مصرف و پس انداز بستگی دارد که نسبت آن متغیر است. مفهوم اقتصادی کینز معطوف به نسبت آن یک مقدار متغیر است. مفهوم اقتصادی کینز با هدف حذف این تنوع از طریق اقدامات تنظیم مقررات انحصاری دولتی (مالیات، سیاست های تورم، یارانه برای کارآفرینان از بودجه دولتی و غیره) است. از طریق مداخله دولت، اقتصاد دستخوش نوعی طبیعی‌سازی می‌شود! حفظ روابط کمی مناسب بین مجموعه ثابتی از عوامل* موثر بر تولید مثل.

در کنار این مدل اقتصادی طبیعت گرایانه، هرچند مصنوعی ساخته شده، در نظریه های اقتصاد سرمایه داری تنظیم شده توسط دولت، رویکردهای فرهنگی-مرکزی (و غالب) وجود دارد که از مکتب تاریخی ام. وبر، دبلیو سومبارت، جی. اشمولر سرچشمه می گیرد. . این جامعه شناسان و اقتصاددانان آلمانی صریح ترین مخالفت را با مارکسیسم و ​​اقتصاد سیاسی کلاسیک به عنوان منبع مارکسیسم تشکیل دادند. شرایط تاریخی آلمان در آغاز قرن، آن را از سایر کشورها متمایز می کرد: دولت بورژوایی از قبل در اقتصاد مداخله می کرد و نگاه به تاریخ به عنوان روح مردمی که در دولت تجسم یافته بود، این مداخله را توجیه می کرد. مفاهیم مکتب تاریخی در اقتصاد با افزایش مقررات دولتی اقتصاد در سایر کشورها، به طور فزاینده ای تأثیرگذار می شوند.

مکتب تاریخی در اقتصاد کاملاً آگاهانه به سمت برنامه ای فرهنگ محور است که در شکل گیری آن نمایندگان این مکتب سهم قابل توجهی داشتند. با وجود همه تفاوت‌ها در ساختارهای اقتصادی خاص، آنچه در بین این اقتصاددانان مشترک است، اعتقاد به ویژگی فرهنگی-اجتماعی علم اقتصاد است که برخلاف علم طبیعی، به دنبال روابط علی و تبیین آن نیست، بلکه انگیزه‌ها، اهداف را درک می‌کند. و شیوه های رفتار فرد بازیگر. در اقتصاد، شخص (جامعه) خود را مطالعه می کند و هویت موضوع فعالیت و موضوع دانش به عنوان اصل روش شناختی پیشرو برنامه پژوهشی فرهنگ محور به طور کامل به روش شناسی علم اقتصاد منتقل می شود. مکتب تاریخی اقتصاد سیاسی از طبقه بندی مظاهر زندگی ارائه شده توسط V. Dilthey استفاده کرد. بر اساس این طبقه بندی، تجلیات زندگی را می توان اولاً به عنوان سازه های منطقی (مفاهیم، ​​قضاوت ها و غیره)، ثانیاً به عنوان اعمال و ثالثاً به عنوان تجربه ارائه کرد. اولین دسته از مظاهر در علوم طبیعی انجام می شود و به گفته دیلتای (اکنون به عنوان اشتباه شناخته می شود) دلالت بر فهم به عنوان یک روش خاص ندارد، زیرا کسی که حکم را می فهمد نمی تواند آن را به گونه ای متفاوت از کسی که آن را بیان می کند انجام دهد. . دیلتای محتوای ایده های منطقی را منحصر به فرد می داند. در اینجا یک درک کامل از یک ماهیت ابتدایی به طور خودکار به دست می آید. حوزه درک خود، که مستلزم تسلط بر عالی ترین اشکال شهودی آن است، تجربه است. علم اقتصاد تظاهرات زندگی را از نوع دوم مطالعه می کند - اعمال افراد به عنوان یک بیان یک طرفه زندگی ذهنی. یک عمل برای انتقال انگیزه هایی که منجر به آن شده اند نیست و همچنان بر اساس انگیزه های استنباط شده قابل درک است.

جی. اشمولر وظیفه تحلیل شیوه های متغیر فعالیت عوامل روابط اقتصادی را با در نظر گرفتن ترکیبی از عوامل روانی، جغرافیایی، اقتصادی و غیره بر عهده گرفت. جنبه های غیراقتصادی فعالیت اقتصادی موضوع اصلی علایق او بود. وی تغییرات اقتصادی را پیامدهای تغییر محتوای زندگی روانی دانست که فرد در اقتصاد بروز می دهد.

دبلیو سومبارت قوانین اقتصادی را انکار کرد و ماهیت فعالیت ها و نهادهای اقتصادی را به مکان و زمان وابسته کرد. او با کاوش در پارادایم های فرهنگی اقتصاد، تلاش کرد تا انگیزه های فعالیت اقتصادی در هر جامعه را کشف کند و سرمایه داری را به عنوان یک پدیده جهانی تلقی کند. نظام اقتصادی از نظر سومبارت تجسم روح اقتصادی است که نقش فرهنگی و خلاقانه دارد. بنابراین، فعالیت اقتصادی نه تنها باید مطالعه شود، بلکه باید درک شود.

ام. وبر، در نظریه عقلانی تر اقتصاد خود، در پی تبدیل اقتصاد سیاسی به علمی سختگیرانه بود که در عین حال قادر به درک باشد. "نوع ایده آل" او به روشی برای کشف جنبه های منحصر به فرد ذاتی یک موقعیت تاریخی خاص تبدیل می شود. وبر با معرفی «درک واقعی» در واقع گامی در جهت گسترش این روش به علوم طبیعی برمی‌دارد، که می‌تواند به طور کامل با کاربرد یک برنامه پژوهشی فرهنگ محور در علوم طبیعی ادامه یابد. در اقتصاد، وبر به جنبه های نهادی فعالیت اقتصادی، ارتباط بین دین، جامعه شناسی و اقتصاد علاقه مند است. به گفته این دانشمند، توسعه سرمایه داری مبتنی بر توسعه «روح سرمایه داری» است که تحت تأثیر افکار مذهبی است.

در کنار مفاهیم فرهنگی-محور اقتصاد تنظیم شده توسط دولت، می توان مفاهیم فناوری محور (J. Galbraith و دیگران) را پیدا کرد که نشان دهنده چرخش از مرکزگرایی فرهنگی به علم گرایی، نوعی طبیعت گرایی جدید است. این مثال دیالکتیک برنامه های طبیعت گرایانه و فرهنگی-محور را آشکار می کند: دومی از اولی رشد می کند و دوباره به آن «باز می گردد». نگرش منفعت طلبانه نسبت به فرهنگ در جامعه بورژوایی به این واقعیت منجر می شود که نگاه منطقی به فرهنگ در مقایسه با طبیعت، دوباره جای خود را به جستجو در جامعه برای تعادل ذاتی طبیعت می دهد.

امروزه بسیاری از کشورها اقتصاد را در خط مقدم تحول اجتماعی قرار می دهند. ام وبر با این ایده روسی موافق نیست و مستقیماً ادعا می کند که "موفقیت اقتصادی منجر به افزایش "عدم آزادی" می شود. او تردید داشت که سرمایه داری وارداتی روسیه با دموکراسی سازگار باشد. او نشان داد که چگونه بوروکراسی روسیه همه ایده ها، از جمله ایده های مخالف، را تابع اهداف سلطه خود می کند. وبر از اینکه چقدر لیبرال های روسی، به ویژه کادت ها، تأثیر محیط ملی را در نظر نمی گیرند، شگفت زده شده است - آنها در مورد مدارس سکوت می کنند و از کلیسا یاد نمی کنند. اکونومیسم سوسیال دموکرات ها کاملاً مسلط است. بدون حاکمیت قانونوبر معتقد بود، یک فرد خودمختار، یک انقلاب معنوی، روسیه نمی تواند در شکل گیری سرمایه داری مشابه سرمایه داری غربی موفق باشد. شبح مرد اقتصادی 1905 به واقعیت مبتذل روسیه در دهه 1990 تبدیل شد. مفهوم انسان اقتصادی در غرب به عنوان منسوخ شدن با ظهور جامعه اطلاعاتی و مطابق با عصر صنعتی مورد انتقاد قرار گرفت. با این وجود، «اکونومیسم» موقعیت خود را حفظ کرد. در خود علم اقتصاد، این ایده در مورد نقش غالب اقتصاد در جامعه مطرح شد. عقلانیت اقتصادی به طور کلی با عقلانیت یکی شد، زیرا منطق انتخاب، تعیین اهداف، جستجوی وسایل و غیره در همه جا وجود دارد، نظم اجتماعی به عنوان محصول فعالیت اقتصادی تفسیر شد، در حالی که در واقع توسط اجتماعی و تحولات سیاسی است و تنها در خدمت اقتصاد است. یک تحلیلگر غربی می گوید: «بازار به خودی خود اجتماعی شدن را فراهم نمی کند. مکانیسم بازار این واقعیت را معکوس می کند که سرمایه داری یک نظم اجتماعی است و مکانیسم بازار تنها نیست. مأموریت تاریخی انباشت که برای سرمایه داری حیاتی است، از مکانیسم بازار سرچشمه نمی گیرد. این از خیزش اولیه سلسله مراتب، قوانین، قدرت، شکوه و جلال که بازار در مورد آنها چیزی نمی داند رشد می کند.

اقتصاد به شدت تحت تأثیر فرهنگ است که به اندازه کافی در نظریه های اقتصادی نشان داده نمی شود. در انقلاب 1905 روسیه، عوامل دنیوی بر عوامل معنوی غالب شدند. به گفته وبر، این دلیل اصلی شکست روسیه و شکست انتقال روسیه به سرمایه داری دموکراتیک است. وبر پس از مطالعه ویژه زبان روسی، در سال 1906 اثری در مورد انقلاب در روسیه منتشر کرد. در همان سال به زبان روسی منتشر شد. تحلیل وبر این احساس را برمی انگیزد که زمان از حرکت ایستاده است. امروزه در روسیه، مانند گذشته، دموکراسی را محصول توسعه اقتصادی می دانند، اقتصاد (امروزه بازار) در یک سنتز بین رشته ای قرار می گیرد که منجر به نظریه های اقتصادی معقول تر، به رد طبیعت گرایی و رسمی شدن نئولیبرالیسم می شود. غلبه بر یک سویه بودن الگوی انسان اقتصادی، به انتقال الگوی واقعی‌تر انسان از علوم دیگر و غیره. اما اجازه دهید این سوال را از خود بپرسیم که در جریان این تغییرات، علم اقتصادی چگونه تأثیر می‌گذارد. سایر علوم و پیامدهای تأثیر این علوم بر آن چیست. به عبارت دیگر: آیا می توان به محصولی از سنتز بین رشته ای اشاره کرد که اقتصاد در آن مشارکت دارد؟

مثالی که برای توصیف تأثیر متقابل اقتصاد و سایر رشته‌ها برای ما بسیار قانع‌کننده به نظر می‌رسد، اولاً مفاهیم جدیدی مانند «سرمایه اجتماعی»، علم و پیامدهای تأثیر این علوم بر آن است. به عبارت دیگر: آیا می توان به محصولی از سنتز بین رشته ای اشاره کرد که اقتصاد در آن مشارکت دارد؟ نمونه ای که برای توصیف تأثیر متقابل اقتصاد و سایر رشته ها برای ما بسیار قانع کننده به نظر می رسد، اول از همه، مفاهیم جدیدی مانند «سرمایه اجتماعی»، «سرمایه فرهنگی»، «سرمایه فکری»، «سرمایه نمادین» است. در نگاه اول، به نظر می‌رسد که ظهور این مفاهیم جدید، روند علم اقتصاد و مفهوم مرکزی آن یعنی «سرمایه» را به جایگاهی پیشرو ادامه می‌دهد که بار دیگر ادعای تسلط اقتصاد را در میان دیگران نشان می‌دهد. به نظر می رسد که این فرض با تمایل بانک جهانی به استفاده از این اصطلاحات، به ویژه مفهوم "سرمایه اجتماعی" پشتیبانی می شود. با این حال، این ایده که محدودیتی در رویکرد اقتصادی در رابطه با خود اقتصاد وجود دارد، به طور فزاینده ای راه خود را در میان اقتصاددانان باز می کند. لازم به ذکر است که هر دو بانک جهانی و سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) در تلاش هستند تا درک سرمایه اقتصادی را با این مفاهیم جدید تکمیل کنند. در مورد نمایندگان سایر تخصص ها - P. Bourdieu، J. Coleman، R. Putnam، F. Fukuyama و غیره، آنها به وضوح تلاش می کنند اهمیت را نشان دهند. شبکه های اجتماعیمنابع، اشکال اولیه (اولیه) سازمان های اجتماعی مانند خانواده، هنجارهای روابط بین مردم، تشکل های مذهبی، جوامع غیرحاشیه نشین، اعتماد که بدون اقتصادی بودن، اثربخشی جامعه را در اجرای اقدامات جمعی افزایش می دهد. .

نتیجه گیری

امروزه می توان بیان کرد که پس از سه دهه افزایش مداوم در مقیاس و عمق تحقیقات فلسفی و اقتصادی، روش شناسی اقتصادی به زیر رشته جدیدی از علم اقتصاد مدرن تبدیل شده است. این پدیده مبتنی بر فرآیندهای عینی تمایز و حرفه ای شدن علوم اقتصادی، گرایش به پیچیدگی و حتی تکه تکه شدن دانش اقتصادی است. نیاز واقعی به تقویت چنین عناصری از دانش اقتصادی و نهادهای جامعه علمی وجود دارد که از سازوکارهای ارتباطات درون علمی حمایت می کنند و درک متقابل بین اقتصاددانان تخصص ها و حوزه های علمی مختلف را تضمین می کنند.

حرفه ای شدن روش شناسی اقتصادی تغییرات قابل توجهی در ماهیت رابطه بین روش شناسان و متخصصان در حوزه های خاص علم اقتصاد ایجاد کرده است. نوع قبلی رابطه، زمانی که نقش متدولوژیست ها معمولاً توسط اقتصاددان-محققان برجسته ایفا می شد که غالباً نقش داوری در مناقشات علمی را بر عهده می گرفتند و خود روش شناسی به عنوان مجموعه ای از نسخه ها در مورد چگونگی تحقیقات علمی تلقی می شد. باید انجام شود - به نظر می رسد این نوع رابطه به گذشته مربوط می شود. امروزه، یک اقتصاددان-روش شناس، اول از همه، متخصصی است که وضعیت و تکامل سیستم دانش علمی، عملکرد و روندهای توسعه علم اقتصادی را به عنوان یک نهاد اجتماعی پیچیده مطالعه می کند. یک اقتصاددان-متدولوژیست نمی تواند جایگزین یک متخصص در یک زمینه خاص از نظری یا دانش کاربردی شود. اما به همین ترتیب، یک متخصص بتن نمی تواند جایگزین یک متدولوژیست حرفه ای در حوزه صلاحیت خود شود. از متدولوژیست خواسته شده است که تنگناها را در سیستم موجود دانش علمی و مکانیسم بازتولید جامعه علمی شناسایی کند. ترویج درک متقابل و گفتگو بین دانشمندان در شرایط کثرت گرایی نظری و روش شناختی. ارتقای ارتباطات میان رشته ای بین اقتصاددانان؛ شناسایی و حمایت از رویکردهای علمی امیدوارکننده، به ویژه در تقاطع رشته های علمی و مدارس نظری؛ پرورش اخلاق ارتباط علمی؛ مشکلات کلی دولت و چشم انداز توسعه علم اقتصاد در جامعه مدرن و آینده را مورد بحث قرار دهد.

فلسفه اقتصاد نقش کلیدی انسان را در توسعه و عملکرد اقتصاد می داند. تحلیل واقعیت های اقتصادی بر اساس کاربرد روش شناسی فلسفی انجام می شود. روش فلسفی در کنار سایر رویکردها از جمله رویکردهای ریاضی، اقتصاد را نظامی چند بعدی و متضاد می داند. با این حال، این فلسفه است که دستورالعمل های کلی برای فعالیت شناختی را تعیین می کند. از این نظر، به عنوان یک روش شناسی کلی دانش اقتصادی عمل می کند. روش شناسی فلسفی ابزارهای نظری کامل ترین بازتاب واقعیت اقتصادی دائماً در حال تغییر را توسعه می دهد و توسعه اصول دیالکتیکی-منطقی دانش در وحدت نزدیک با تعمیم آخرین دستاوردهای نظریه اقتصادی انجام می شود. مبانی کلی نظریه اقتصادی شامل تفسیری از مسئله اصلی فلسفه است - آنچه که در ابتدا مطرح می شود: مادی یا ایده آل. در تاریخ بشریت، ماده و آگاهی در کنار هم حرکت کردند و مکمل یکدیگر بودند. برای نظریه اقتصادی، بخش هایی از فلسفه که مبدأ و جوهر آگاهی، الگوهای تغییر، پدیده های طبیعت و جامعه و ویژگی های دانش در زمینه پدیده ها و فرآیندهای اقتصادی را بیان می کنند، اهمیت زیادی دارند. اینها شامل یک جهان بینی است که بدون روشن شدن آن شروع نظام مند کردن نظریه اقتصادی غیرممکن است و روش شناسی دانش، تعمیم عمل، روش های استنتاج و نتیجه گیری های نظری که وضعیت واقعی موضوع نظریه اقتصادی را در مرحله کنونی منعکس می کند. درک آن

توسعه مدرن جامعه مستلزم شناسایی رویکردهای جدید مناسب برای درک آن است. تغییراتی که در جهان رخ می دهد مطالبات جدیدی را بر علم اقتصادی تحمیل می کند که نه تنها نیاز به پذیرش «جهان جدید»، بلکه تبیین آن و برای این منظور به روز رسانی قابل توجهی دارد. تئوری اقتصادی نیز باید متوجه شود مرحله مدرنوجود آن، نه تنها با توسعه دانش اقتصادی، بلکه با نگرش ها و تصمیمات جدید همراه است. این امر نوسازی پارادایم پایه های نظریه اقتصادی و زرادخانه شناختی آن را تعیین می کند. ناهماهنگی دیدگاه ها و ایده هایی درباره جهان که از دوران باستان در تئوری اقتصادی شکل گرفته است، بحران اندیشه اقتصادی مدرن یک پدیده محلی نیست (مشخصه نظریه های اقتصادی روسیه) بلکه روند جهانیقرن بیست و یکم، که توسط بسیاری از ذهن های برجسته نه تنها در روسیه، بلکه در غرب جشن گرفته می شود.

آنچه در مرحله ای از حرکت اندیشه در فرآیند شناخت صادق بود، در مرحله دیگر مطلق می شود، بدیهی است با محتوای منجمد شده و از قبل بی فایده است. اما زندگی تغییر می کند و ایده های ما در مورد زندگی نیز نمی تواند تغییر کند، آنگاه نیاز به یک پارادایم جدید، مفاهیم و رویکردهای جدید ایجاد می شود که مستلزم تغییر مسیر تفکر اجتماعی است.

ارسال شده در Allbest.ur

اسناد مشابه

    مراحل توسعه اقتصاد به عنوان یک علم. رابطه اقتصاد خرد و اقتصاد کلان. مشکلات سازمان اقتصادی. انواع سیستم های اقتصادی بازار، شرایط و محدودیت های عملکرد آن. تنظیم پولی اقتصاد (سیاست پولی).

    چکیده، اضافه شده در 2011/06/29

    ویژگی های فلسفه اقتصاد در روسیه مدرن، تجزیه و تحلیل ترجیحات اجتماعی و ارزش های زندگی شهروندان روسیه. اقتصاد، اقتصاد، بازار به عنوان مقوله های اساسی فلسفه اقتصادی. ساختار اقتصاد، حوزه های نظام اقتصادی.

    تست، اضافه شده در 10/09/2009

    مکتب تاریخی آلمان، ظهور آن در چارچوب یک علم اقتصادی بسته. نظریه سیستم های اقتصادی، نسخه اتریشی مکتب اجتماعی. دیدگاه های سوسیال دمکراتیک E. Bernstein، بنیانگذاران اصلاح طلبی، تشکیل انحصارات.

    کار دوره، اضافه شده در 11/04/2009

    مطالعه واقعیت های اجتماعی- حقوقی و اقتصادی که سطح مناسبی از درآمد و کیفیت زندگی را برای جمعیت ایالت در اقتصاد بازار تضمین می کند. تجزیه و تحلیل مفهوم مدرن سیاست اجتماعی و اقتصادی فدراسیون روسیه.

    پایان نامه، اضافه شده 12/14/2013

    سیر تحول علم اقتصاد از دوران باستان. مفهوم، ماهیت و روش های اقتصاد به عنوان یک علم. مراحل توسعه، معیارها، رویکردها و مکاتب علمی سیاست و نظریه اقتصادی نوین. رویکردهای روش شناختی و مشکلات اقتصادی.

    چکیده، اضافه شده در 2010/12/20

    مبانی نظری علم اقتصاد و نیز توسعه آنها در منشور تاریخ دکترین های اقتصادی. روابط علت و معلولی پدیده ها و فرآیندهای اقتصادی ناشی از حوزه فعالیت اقتصادی واحدهای اقتصادی در گذشته.

    چکیده، اضافه شده در 2010/12/24

    ویژگی های جامعه فراصنعتی در رابطه با علم اقتصاد. روندهای اصلی در توسعه اقتصاد مدرن. نقش اقتصاد روسیه در گذار به جامعه فراصنعتی. تحلیل راه های بهبود علم اقتصادی.

    کار دوره، اضافه شده در 2009/06/20

    مفهوم و ماهیت اقتصاد به عنوان یک علم. مراحل اصلی شکل گیری و توسعه علم اقتصادی. طبقه بندی شاخص های حجم اقتصادی. دلایل پیدایش رمانتیسیسم اقتصادی. ساختار بخشی اقتصاد، طرح بازتولید.

    کار دوره، اضافه شده در 2011/08/19

    ویژگی های وضعیت فعلی اقتصاد. ویژگی های فرآیندهای اقتصادی مدرن در زمینه جهانی شدن اقتصاد جهانی. محدودیت های رشد در سیستم اقتصادی مدرن تغییرات انقلابی در اقتصاد روسیه.

    چکیده، اضافه شده در 2006/09/20

    مدل های سیستم های اقتصادی ویژگی های عملکرد یک سیستم اقتصادی بازار. شکست بازار و نقش اقتصادی دولت روشهای تنظیم دولتی اقتصاد بازار. ویژگی های مقایسه ای اقتصاد روسیه و ایالات متحده آمریکا.