صفحه اصلی / طلسم / فلسفه در یونان باستان ظهور فلسفه در یونان باستان

فلسفه در یونان باستان ظهور فلسفه در یونان باستان

بنابراین، فلسفه یونان در قرن هفتم تا ششم شروع به شکل گیری می کند. پیش از میلاد، مبنای تاریخ گذاری اولین مکتب فلسفی است که در شهر میلتوس در ایونیا وجود داشته است. این چند سوال ایجاد می کند: 1) چرا وجود دارد؟ 2) چرا در این زمان؟ 3) چگونه این را بدانیم؟ در واقع، مکان تنها بر ویژگی های موقعیت جغرافیایی یونان به عنوان یک کل تأکید می کند و تا حد زیادی توسعه تفکر عقلانی را در بین یونانیان توضیح می دهد. همانطور که می دانید، یونان موقعیت ساحلی (شسته شده توسط دریای مدیترانه و دریای اژه) را اشغال می کند، که در کنار آب و هوای عالی، انگیزه قدرتمندی برای توسعه روابط تجاری، سیاسی و فرهنگی ایجاد کرد. ارتباط فشرده با شرق، درک یونانیان از جهان را گسترش داد و "کنجکاوی" آنها را افزایش داد. میلتوس در آن زمان توسعه یافته ترین شهر از نظر اقتصادی بود و در مجاورت دریا قرار داشت. تمدن یونان در حال شکل گیری بود که نمی توانست بر تفکر مردم تأثیر بگذارد. همانطور که قبلاً ذکر شد، قبل از ظهور فلسفه، اسطوره در ذهن مردم حاکم بود، همان شکل گیری فلسفه در سنت نامیده می شود گذار از اسطوره به لوگوس(لوگوس یونانی - کلمه، اندیشه، عقل، قانون، نظم)، یعنی. این یک گذار از تفکر اسطوره ای به تفکر عقلانی است. خود این انتقال البته نمی‌توانست ناگهانی باشد. و در اینجا، وقتی از پیشگامان فلسفه صحبت می شود، مشکل اصالت تاریخی مطرح می شود. واقعیت این است که منابع اولیه از این زمان باقی نمانده است دوکسوگرافیست ها- "جمع آوری نظرات." به ویژه، دوکسوگراف ها ذکر می کنند هفت حکیم یونانیکه در قرن هفتم زندگی می کرد. قبل از میلاد تعدادی از دوکسوگراف ها تالس، بنیانگذار مکتب میلزی را یکی از آنها می دانند. حکیمان نویسندگان کلمات قصار بودند: "هیچ چیز افراطی"، "خودت را بشناس"، "تا زمانی که آن را کامل نکنی در مورد برنامه خود به کسی نگو: اگر موفق نشد، می خندند"، "قوانین قدیمی را دوست داشته باش". اما غذاهای تازه» و غیره. اولاً، ژانر حکمت است، تجربه روزمره، و نه فلسفه. ثانیاً، فهرست خود حکیمان نامشخص است: همه دوکسوگراف ها مطمئن هستند که 7 حکیم وجود داشته است، اما فهرست های موجود در هر منبع متفاوت است. این یک افسانه معمولی است. این وسوسه وجود دارد که آغاز فلسفه را از اسرار (مقدس، عقایدی که معنای قدسی و باطنی دارند) و دیگر فرقه های مخفی، معلمان عرفانی و غیره بشماریم. اما در اینجا دوباره همان مشکل قابلیت اطمینان وجود دارد، زیرا ... این دانش مخفی بود، همه شرکت کنندگان با عهد سکوت مقید بودند. بنابراین، مکتب میلزی، که توسط تالس، آناکسیمنس، آناکسیماندر نمایندگی می شود، به عنوان نقطه شروع در نظر گرفته می شود، زیرا حداقل چیزی به طور قابل اعتماد شناخته شده است: زمان تقریبی زندگی (تعیین سالهای دقیق تولد فیلسوفان یونانی دشوار است، زیرا یونانیان نه سال تولد، بلکه به اصطلاح را ثبت کردند acme- زمان شکوفایی انسان)، شغل (به عنوان مثال، تالس یک زمیندار ثروتمند بود)، دستاوردها.

دوره فلسفی طبیعی (فلسفه پیش از سقراط).

بنابراین، فلسفه یونان اولیه نامیده می شود فلسفه طبیعی، یا فیزیک(یونانی "physis" - طبیعت)، زیرا به مطالعه طبیعت اختصاص داشت. اساسی مشکل فلسفیاین دوره یک جستجو وجود داشت اصول اول (قوس): همه چیز از کجا آمده است؟ بله، y تالس(قرن هفتم تا ششم قبل از میلاد) اولین اصل آب بود («همه چیز از آب است»)، به دلیل اینکه آب در طبیعت، در موجودات زنده و غیر زنده بسیار رایج است. و در اینجا این سؤال مطرح می شود که چرا جستجوی آغاز یک فلسفه است؟ به هر حال، هر اسطوره‌ای حاوی نسخه‌ای کیهانی است که همه چیز از کجا آمده است. با این حال، در هیچ جای اسطوره توجیهی وجود ندارد که چرا دقیقاً همانگونه است که اسطوره می گوید; اولین فیلسوفان با استدلال شروع کردند. علاوه بر این، خود استدلال ("ببینید چقدر آب در اطراف است") نیز نشان دهنده است: توجیه تجربی ویژگی علم است، که از آن می توان نتیجه گرفت که جستجوهای فلسفی طبیعی پیشرفت بیشتر علم را از پیش تعیین کرده است، همان چرخش تفکر به بیرون، به سمت بیرون. تجربه، ظهور علم را در اروپای غربی تعیین کرد، نه در شرق. به عنوان مثال، تالس علاوه بر فلسفه، هندسه (تعدادی از قضایا و اثبات آنها)، نجوم (پیش بینی خورشید گرفتگی) را مطالعه کرد و اولین کسی بود که در تاریخ پدیده های الکتریکی را مطالعه کرد (او اولین کسی بود که متوجه شد کهربا ( "الکترون" یونانی) در هنگام اصطکاک، خاصیت جذب اجسام نور را به دست می آورد و همچنین آهنربا می تواند آهن را جذب کند). یکی دیگه ایده جالبتالس بود هیلوزوئیسم- شناخت انیمیشن تمام طبیعت ("جهان پر از خدایان است."

پیروان تالس آناکسیماندر(611 – 546) و آناکسیمنس(588 – 525) نیز به جستجوی مبدأ پرداختند. آناکسیماندر اولین اصل را دارد - apeiron(در یونانی، «بی‌کران، غیرقابل تعریف»، که یکی از عناصر طبیعی نیست، بلکه سایر عناصر از آن ناشی می‌شوند. مفسران بعدی ماده را در apeiron می‌بینند. از نظر آناکسیمن، آن هوا است، و همه چیز از تراکم و کمیاب شدن هوا ناشی می‌شود. در سال 494 قبل از میلاد قیام بزرگی در میلتوس رخ داد که در نتیجه آن شهر ویران شد که منجر به توقف مدرسه میلزی شد.

هراکلیتوساز افسوس (حدود 6 - قرن 5 قبل از میلاد) توسط معاصرانش به دلیل نامفهوم بودن سخنانش و همچنین به دلیل سبک زندگی منزوی او به تاریکی ملقب شد. او از خانواده سلطنتی کودریدها بود، سفرهای زیادی کرد و در معبد آرتمیس ساکن شد. چند مورد از سخنان او به دست ما رسیده است که بر اساس آنها تعلیمات او بازتولید شده است. آتش را منشأ می‌دانست و آن را لوگوس می‌خواند: «نه برای من، بلکه برای لوگوس، گوش دادن، باید بپذیریم که همه چیز یکی است...». آتش استعاره ای از حرکت و تغییر ثابت جهانی است. همه این جمله هراکلیتوس را می‌دانند: «همه چیز جاری است، همه چیز تغییر می‌کند، نمی‌توانی دو بار به یک رودخانه قدم بگذاری». به عبارت دیگر، جهان چیزی ثابت نیست، یک فرآیند است. منشأ پیدایش امر جدید مبارزه است: «بدانید که جنگ جهانی است و حقیقت مبارزه است و همه چیز از طریق مبارزه و از روی ناچاری اتفاق می افتد. دشمنی برخی را خدا، برخی را مرد، برخی را برده و برخی را آزاد کرد. "کشتی پدر همه چیز و پادشاه همه چیز است." تغییر، از نظر هراکلیتوس، نتیجه مبارزه اصول متضاد است. مرگ و زندگی نیز دائماً در حال مبارزه با مخالفان هستند. مبارزه اضداد جوهره روند زندگی است، معلوم می شود هماهنگی است که کل بر آن استوار است: "تضادها گرد هم می آیند، تنوع زیباترین هارمونی را ایجاد می کند و از طریق اختلاف همه چیز ایجاد می شود." پس از آن، این به عنوان قانون دیالکتیکی وحدت و مبارزه اضداد تلقی شد.

یکی دیگر از مکتب های معروف فلسفی است الیتیک- در قسمت غربی یونان قرار داشت و پارمنیدس، زنو، ملیسوس نماینده آن بود. سلف ایدئولوژیک الئیتیک ها محسوب می شود گزنوفانساز شهر کولوفون (570 - 470) که به نوبه خود نزد آناکسیماندر تحصیل کرد. گزنوفان نظرات خود را عمدتاً در اشعار طنز بیان می کرد. او عقاید یونانی در مورد خدایان را به عنوان انسان‌سازی مورد انتقاد قرار داد و آن‌ها را با خدای یگانه‌اش - اسفایروس، که با همه طبیعت یکی است، مقایسه کرد. پانتئیسم- شناسایی خدا و طبیعت).

پارمنیدس(حدود 540 - 470، گاهشماری تعریف نشده است، اما آکم به 504 - 501 می رسد) برای اولین بار این مقوله را وارد فلسفه کرد. بودن. او در شعر خود "درباره طبیعت" چنین گفت: "اصلا بودن یا نبودن - اینجاست که مسئله حل می شود." همه چیز یکی است، و همه چیز هست، نیستی وجود ندارد، زیرا نمی توان به آن فکر کرد. بنابراین، گذار از عدم به وجود محال است و لذا حرکتی در کار نیست. این ایده اصلی کل مدرسه Eleatic است.

ایده عدم امکان حرکت توسط شاگرد پارمنیدس ادامه یافت زنو Eleatic (490 - 432) که آن را در آپوریا خود بیان کرد (به یونانی "سختی". مشهورترین آنها: "آخیل و لاک پشت" (جایی که ثابت شده است که سریعترین مردم (آشیل) هرگز به آهسته ترین موجود نمی رسد. (لاک پشت) اگر جلوتر از او حرکت کند، "تیر" (جایی که ثابت شود فلش پرنده واقعا حرکت نمی کند)، "دوگانگی" ("تقسیم به نصف": زنو ثابت می کند که جسم نمی تواند از جای خود حرکت کند. زیرا حرکت نه می تواند آغاز شود و نه پایان.

فیثاغورثبا o. ساموس (580 - 500) نه تنها به عنوان نویسنده اصطلاح "فلسفه"، بلکه به عنوان یک ریاضیدان برجسته، و همچنین یک موسیقیدان، متفکر مذهبی و عارف شناخته می شود. مکتب او معروف است که بالای در ورودی آن نوشته شده بود: «کسی که هندسه بلد نباشد وارد اینجا نشود». او عدد را آغاز می دانست. عدد مقدس - یک - تقسیم ناپذیر است، دوتایی، ثلاث دو عدد اول را متحد می کند، تنها بر خودش بخش پذیر است، ربعیت یک عدد عرفانی است، دهه و چهارتایی یکسان هستند. یکی مربوط به یک نقطه، دو - یک خط، یک سه گانه - یک سطح، یک چهارتایی بیانگر حجم، پنج (3+2) - نماد ازدواج، آفرودیت، 7 - آرتمیس، "غیر تحمل". او تعدادی جفت متضاد (جفت - فرد، خوب - شر، راست - چپ، مرد - زن، یک - چند و غیره) را به عدد نسبت داد. این بدان معنی است که عدد متضاد را ترکیب می کند ، بنابراین نمادی از هماهنگی است. هارمونی را می توان به صورت ریاضی بیان کرد و خود را در موسیقی و حرکت نشان داد. اجرام آسمانیبنابراین، برای درک این هماهنگی، دانش آموزان باید قوانین اخلاقی سختگیرانه (سکوت، نخوردن برخی غذاها و ...) را رعایت می کردند.

مدرسه اتمیست هاارائه شده است لوسیپوس(تقریباً 500 - 440) و دموکریتوس(460 - 370). تفکیک آموزه های آنها دشوار است. دموکریتوس اهل آبدره شخصیتی بسیار رنگارنگ بود: او از خانواده سلطنتی داماسیپوس می آمد و پس از اینکه بقراط او را از نظر «عادی بودن» مورد بررسی قرار داد، از احترام زیادی از سوی همشهریان خود برخوردار بود. عمداً خود را کور کرد، زیرا ... معتقد بود که احساسات ما را از دانستن حقیقت باز می دارد. دوست داشت شب ها در سردابه بنویسد تا کسی مزاحمش نشود. منکر ازدواج و فرزندآوری، زیرا آنها حواسشان را از فعالیت های مهم تر منحرف می کنند. بهتر است بچه به دنیا نیاورید، بلکه آن را از دوستان بگیرید.

ایده اصلی اتمیست ها، همانطور که ممکن است حدس بزنید، تشخیص است اتماصل اول ("atomos" در یونانی - غیر قابل تقسیم). "در دنیا چیزی جز اتم و پوچی وجود ندارد." اتم ها نامرئی، تقسیم ناپذیر، غیرقابل نفوذ، وزن، شکل دارند و هنگامی که به صورت انبوه ترکیب شوند، چیزهای مختلفی می دهند. حرکت اتم‌ها مکانیکی است و اتم‌ها از روی ضرورت حرکت می‌کنند، که به معنای شرطی شدن دقیق علت و معلولی همه پدیده‌های جهان است. جبرگرایی). لازم به ذکر است که ایده اتم برای یونانیان یک جهان بینی داشت نه معنای فیزیکی، یعنی. اتم توسط آنها کشف نشد، بلکه اختراع شد. بنابراین، از آنجایی که همه چیز از اتم تشکیل شده است، پس روح انسانهمچنین متشکل از اتم است، بنابراین مادی است، مانند جسم، و به همان اندازه فانی است. هدف فانی بودن روح نجات مردم از ترس مرگ بود، زیرا... در ایده های یونانی در مورد زندگی پس از مرگهیچ چیز خوشایندی وجود نداشت

فلسفه یونان در قرن 7 - 6 قبل از میلاد. و اساساً اولین تلاش برای درک عقلانی جهان پیرامون بود.

در توسعه فلسفه یونان باستان، چهار مرحله اصلی وجود دارد: قرن های VII-V پیش از میلاد I. - فلسفه پیش از سقراط قرن 2-5 قبل از میلاد. - مرحله کلاسیک فیلسوفان برجسته مرحله کلاسیک: سقراط، افلاطون، ارسطو. در زندگی عمومیاین مرحله به عنوان بالاترین ظهور دموکراسی آتن در قرون 3-4-2 قبل از میلاد شناخته می شود. - مرحله هلنیستی.

(انحطاط شهرهای یونان و استقرار تسلط مقدونی) قرن چهارم اول ق.م. - قرن پنجم، ششم پس از میلاد - فلسفه رومی

فرهنگ یونانی قرن VII - V. قبل از میلاد - این فرهنگ جامعه ای است که در آن نقش رهبری به کار برده تعلق دارد، اگرچه در صنایع خاصی که نیاز به تولیدکنندگان بسیار ماهر داشتند، مانند صنایع دستی هنری، نیروی کار رایگان به طور گسترده استفاده می شد.

جهان بینی

جهان بینی توده های وسیع جامعه یونان در دوره مورد بررسی تا حد زیادی آن ایده هایی را که در هزاره دوم قبل از میلاد وجود داشت حفظ کرد. طبیعت هنوز به نظر یونانیان ساکن و تحت کنترل موجودات مختلف است که تخیل مردمی درباره آنها اسطوره های شعری رنگارنگ می سازد. این موجودات اساساً می توانند در سه چرخه ترکیب شوند: خدایان آسمانی برتر المپیا با زئوس در راس آنها، خدایان کوچک متعدد کوه ها، جنگل ها، نهرها و غیره. و در نهایت، نیاکان قهرمان، حامیان جامعه.

بر اساس عقاید هلنی، قدرت خدایان المپیا نه اولیه بود و نه نامحدود. پیشینیان المپیایی ها نسل های قدیمی خدایان در نظر گرفته می شدند که توسط فرزندانشان سرنگون شدند. یونانیان فکر می کردند که در ابتدا هرج و مرج و زمین (گایا)، دنیای زیرین تارتاروس و اروس وجود داشته است. شروع زندگی، عشق گایا-زمین آسمان پر ستاره اورانوس را به دنیا آورد که فرمانروای اصلی جهان و شوهر الهه زمین گایا شد. اورانوس و گایا نسل دوم خدایان تیتان را به دنیا آوردند.

قدرت را در سراسر جهان به دست گرفت خدایان المپیکجهان هستی را بین خود به صورت زیر تقسیم کردند. خداوند متعالزئوس فرمانروای آسمان، پدیده های آسمانی و به ویژه رعد و برق و رعد و برق شد. پوزئیدون فرمانروای رطوبتی بود که زمین را آبیاری می کرد، فرمانروای دریا، بادها و زلزله ها. هادس یا پلوتو فرمانروای عالم اموات بود - عالم اموات، جایی که سایه های مردگان وجودی بدبخت را بیرون می آورد.

همسر زئوس، هرا، حامی ازدواج در نظر گرفته می شد. هستیا الهه آتشگاه بود که نام آن را داشت (هستیا به یونانی - آتشگاه).

با پیدایش جامعه طبقاتی جدید و تأسیس قطب‌ها، تعدادی از خدایان، به‌ویژه آپولو، حامی دولت‌ها شدند. اهمیت آپولو به دلیل تأسیس تعداد زیادی شهر جدید بیشتر شد. در نتیجه، فرقه آپولو شروع کرد به پس‌زمینه کردن کیش زئوس. او در میان اشراف یونانی محبوبیت خاصی داشت.

علاوه بر خدایان اصلی، که برجسته ترین پدیده های طبیعت، و همچنین زندگی انسان و روابط اجتماعی او را نشان می دادند، به نظر می رسید که کل جهان اطراف یونان به وفور توسط موجودات الهی پرجمعیت شده است.

افسانه ای در مورد منشأ مردم در میان یونانی ها وجود داشت که بر اساس آن یکی از غول ها به نام پرومتئوس اولین انسان را از خاک رس ساخت و آتنا به او زندگی بخشید. پرومتئوس حامی و مربی نسل بشر در دوران اولیه وجود آن بود. پرومتئوس با سودمندی مردم، آتش را از آسمان ربود و برای آنها آتش آورد. به همین دلیل توسط زئوس به شدت مجازات شد و دستور داد پرومتئوس را به صخره ای میخکوب کنند، جایی که عقابی هر روز جگر او را عذاب می داد تا اینکه هرکول (پسر زئوس و یک زن زمینی) او را آزاد کرد.

مکان های پرستش خدایان هلنی معابد، محراب ها، نخلستان های مقدس، نهرها و رودخانه ها بود. آیین های مذهبی در میان یونانیان با زندگی عمومی و خصوصی مرتبط بود. تکریم خدایان با قربانی کردن حیوانات در محراب ها در مقابل معابد و توسل های دعایی به خدایان همراه بود. تشریفات خاصی همراه با تولد فرزند، عروسی و تشییع جنازه بود.

فلسفه باستان

فلسفه باستان، فلسفه است یونان باستانو روم باستان (قرن هفتم قبل از میلاد - قرن سوم پس از میلاد)، دستاوردهای فرهنگی که به درستی اساس تمدن اروپایی در نظر گرفته می شود.

یونان باستان فلسفه ای است که توسط فیلسوفان یونانی که در قلمرو یونان مدرن زندگی می کردند، و همچنین در دولت شهرهای یونان، در کشورهای هلنیستی آسیا و آفریقا و در امپراتوری روم، توسعه یافت. بنیانگذار فلسفه یونانی (اروپایی) یکی از حکیمان هفت گانه - تالس، اصالتاً اهل میلتوس است.

مکاتب فلسفی یونان باستان

مدرسه میلزی

تالس (640-560 قبل از میلاد) - مبدأ کیهانفکر کرد آب، اما این آب خدایی شده است، متحرک است. او زمین را به صورت قرصی روی آب تصور می کرد و معتقد بود طبیعت بی جان، همه چیز روح دارد، وجود خدایان زیادی را مجاز دانسته است، زمین را مرکز جهان می داند.

آناکسیماندر (610-540 ق.م)، شاگرد تالس.

او منشأ همه چیز را در نظر گرفت "آپیرون"- جوهر جاودانه، بی اندازه، نامتناهی که همه چیز از آن است

پدید آمد، همه چیز تشکیل می شود و با نابودی همه چیز به آن تبدیل می شود. Apeiron

متضادها را ترکیب می کند: گرم - سرد، خشک - مرطوب. در نتیجه ترکیب های مختلف اضداد، چیزها شکل می گیرند.

آناکسیمنس (585-525 قبل از میلاد) - شاگرد آناکسیماندر. او آن را سرآغاز همه چیز می دانست هوا او این ایده را مطرح کرد همه مواد روی زمین نتیجه غلظت های مختلف هوا هستند (فشرده شدن، تبدیل به آب، سپس به گل و لای، سپس به خاک، سنگ می شود. همه تنوع عناصر با درجه تراکم هوا توضیح داده می شود. در نادری آتش متولد می شود، در تراکم - باد، سپس مه، آب و غیره).

مدرسه الئاتیک

پارمنیدس (540-480 قبل از میلاد) - برجسته ترین شخصیت در میان الئیتیک ها. او استدلال می‌کرد: «هیچ حرکتی وجود ندارد، نیستی وجود ندارد، فقط هستی وجود دارد». تخریب، حرکت، تغییر - نه بر اساس حقیقت، بلکه فقط بر اساس نظر. بودن یکی است نه چندتایی. پارمنیدس آن را توپی تصور کرد که در آن همه چیز یکسان است. او مرز روشنی بین تفکر و تجربه حسی، دانش و ارزیابی ترسیم کرد (تضاد معروف بین «در حقیقت» و «در نظر»).

زنو . (480 -430 قبل از میلاد)، الین، معروف به آپوریا (ترجمه شده به عنوان آپوریا - دشواری، دشواری) "آخیل و لاک پشت"، "پیکان"، "مراحل". اگر پارمنیدس وجود یکی را ثابت کرد، زنون سعی کرد وجود بسیاری را رد کند. او دلایلی را در نفی جنبش ارائه کرد که نشان می‌دهد این جنبش متناقض بوده و بنابراین وجود ندارد. الئیتیک ها نویسندگان اولین مسائل منطقی و آزمایش های فکری هستند. آنها از بسیاری جهات تمرینات ارسطو در منطق را پیش بینی می کردند.

فیثاغورث (حدود 580-500 ق.م) و فیثاغورثی ها - پدیدآورندگان مفهوم کمی هستی. فیثاغورث (حدود 580-500 قبل از میلاد) گفت: "همه چیز یک عدد است." همه چیز از نظر کمی تعیین می شود، یعنی هر شیئی نه تنها از نظر کیفی، بلکه از نظر کمی نیز تعیین می شود (یا به عبارت دیگر: هر کیفیت کمیت خود را دارد). این بزرگترین کشف بود. تمام علوم تجربی و مشاهده ای بر این موضع استوار است. غیرممکن است که جنبه منفی آموزه فیثاغورث را که در مطلق بودن کمیت، عدد بیان می شود، توجه نکنیم. بر اساس این مطلق سازی نمادهای ریاضی فیثاغورثی و عرفان اعداد پر از خرافات رشد کرد که با اعتقاد به انتقال ارواح ترکیب شد.

فیثاغورث را مخترع اصطلاح «فلسفه» می دانند. ما فقط می توانیم عاشق خرد باشیم و نه حکیم (فقط خدایان می توانند چنین باشند). به نظر می‌رسید که فیلسوفان این نگرش را نسبت به خرد ترک کردند. درب باز» برای خلاقیت جدید (برای دانش و اختراع).

هراکلیتوس از افسوس (حدود 520-460 قبل از میلاد) - فیلسوف - ماتریالیست، دیالکتیک، معتقد بود که "همه چیز جریان دارد، همه چیز تغییر می کند". "شما نمی توانید دو بار وارد یک رودخانه شوید" "هیچ چیز ثابتی در دنیا وجود ندارد." همه او آموخت که فرآیندهای جهان برخاسته از مبارزه اضداد، که او آن را "لوگوس جهانی" ابدی (یک قانون، ذهن جهانی) نامید. او تعلیم داد که جهان را نه خدایان و نه مردم آفریده اند، بلکه آتشی زنده ابدی بوده، هست و خواهد بود. فضا محصول آتش است.

برخی هراکلیتوس را می دانند بنیانگذار دکترین معرفت - معرفت شناسی. او اولین بود متمایز کردن حسی و شناخت عقلانی: شناخت با احساساتی شروع می شود که توصیفی سطحی می دهد، سپس دانش باید با کمک عقل پردازش شود. معروف است که هراکلیتوس به قانون احترام می گذاشت و همه را به این کار فرا می خواند. او حامی چرخه مواد در طبیعت و چرخه ای بودن تاریخ بود. او نسبیت جهان اطراف خود را تشخیص داد: آنچه برای برخی بد است برای دیگران خوب است. در موقعیت های مختلف، یک عمل انسانی می تواند بد و خوب باشد.

دموکریتوس (460-371 قبل از میلاد) - بزرگترین ماتریالیست، اولین ذهن دایره المعارف یونان باستان. او معتقد بود که همه چیز از اتم (ذرات تقسیم ناپذیر) تشکیل شده است. او حتی فکر را به عنوان مجموعه ای از اتم های نامرئی به خصوص نازک تصور می کرد. به عقیده دموکریتوس، اندیشه نمی تواند بدون حامل مادی وجود داشته باشد.

سوفسطائیان (معلمان حکمت) مشهورترین آنها پروتاگوراس (حدود 485 - حدود 410 قبل از میلاد) و گورجیاس (حدود 480 - حدود 380 قبل از میلاد) بودند.

سوفیست ها اولین کسانی بودند که در میان فیلسوفان برای تدریس هزینه دریافت کردند. سوفسطائیان خدمات خود را به کسانی که می خواستند در آن شرکت کنند ارائه می کردند زندگی سیاسیاز شهر خود: دستور زبان، سبک، بلاغت، توانایی جدلی را تدریس می کردند و همچنین آموزش عمومی می دادند. اصل اصلی فرموله شده توسط پروتاگوراس این است: «انسان معیار همه چیز است: آن‌هایی که وجود دارند، وجود دارند، و آن‌هایی که وجود ندارند، وجود ندارند».تمرکز سوفسطائیان بر انسان و روانشناسی او بود: هنر متقاعدسازی مستلزم آگاهی از مکانیسم های حاکم بر زندگی آگاهی بود. در همان زمان مشکلات معرفتی در میان سوفسطائیان مطرح شد.

در نظریه معرفت، سوفسطائیان بر فرد تمرکز می کنند و او را با تمام خصوصیاتش موضوع معرفت می دانند. هر آنچه در مورد اشیا می دانیم، آنها استدلال می کنند، ما از طریق حواس دریافت می کنیم. با این حال ادراکات حسی ذهنی هستند: چه فرد سالمشیرین به نظر می رسد، بیمار آن را تلخ خواهد یافت. این بدان معنی است که تمام دانش بشر فقط نسبی است. معرفت عینی و حقیقی از دیدگاه سوفسطاییان دست نیافتنی است.

نسبیت گراییدر نظریه دانش، به عنوان توجیهی برای نسبیت اخلاقی عمل کرد: سوفسطائیان نسبیت، مشروط بودن هنجارهای حقوقی، قوانین دولتی و ارزیابی های اخلاقی را نشان دادند.

سقراط (حدود 470 - 399 ق.م)، شاگرد سوفیست ها و سپس منتقد آنها. علاقه اصلی فلسفی سقراط بر این سؤال متمرکز است که شخص چیست، آگاهی انسانی چیست. «خودت را بشناس» جمله مورد علاقه سقراط است. از این رو، تمایل سقراط برای جست و جوی حقیقت با هم، در خلال گفتگوها (گفتگوها)، هنگامی که طرفین، نظراتی را که عموماً پذیرفته شده تلقی می شوند، تجزیه و تحلیل انتقادی می کنند، آنها را یکی پس از دیگری کنار می گذارند تا زمانی که به شناختی برسند که همه آن را درست تشخیص دهند. سقراط هنر خاصی داشت - کنایه معروف، که با کمک آن به تدریج شک و تردیدهایی را در بین طرفداران خود در مورد صحت ایده های سنتی ایجاد کرد و سعی کرد آنها را به چنین دانشی برساند که خود آنها نیز به اعتبار آن متقاعد شوند. سقراط فلسفه را به معنای شناخت خیر و شر می دانست. جست‌وجوی معرفت در مورد خوب و عادل در کنار هم، در گفت‌وگو با یک یا چند طرف، به خودی خود نوعی رابطه اخلاقی خاص را بین افرادی ایجاد می‌کرد که نه برای سرگرمی و نه برای امور عملی، بلکه برای سرگرمی دور هم جمع می‌شدند. به خاطر یافتن حقیقت سقراط عمل غیراخلاقی را ثمره جهل به حقیقت می داند: اگر انسان بداند دقیقاً چه چیزی خوب است، هرگز بد عمل نمی کند. سقراط بر این باور است که یک کار بد در اینجا با خطا، با یک اشتباه شناخته می شود و هیچ کس داوطلبانه اشتباه نمی کند. و چون شر اخلاقی ناشی از جهل است، به این معناست که علم منشأ کمال اخلاقی است. سقراط یک اصل عجیب و غریب از فروتنی شناختی را مطرح کرد: "من می دانم که هیچ چیز نمی دانم."

افلاطون (427-347 قبل از میلاد) - یکی از مشهورترین فیلسوفان دوران باستان. در این میان فقط ارسطو شاگرد او با او رقابت کرد. این دومی بسیار مدیون افلاطون بود، اگرچه از او انتقاد کرد. از ارسطو این عبارت آمد: "افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است." در آموزش در مورد ایده ها افلاطون از این واقعیت استنباط کرد که یک فرد در فعالیت خلاقانه خود از ایده ها به چیزها می رود (اول ایده ها به عنوان نمونه ها، سپس چیزهایی که آنها را تجسم می بخشند)، که بسیاری از ایده ها در ذهن یک فرد ایجاد می شود که هیچ ندارند. تجسم مادیو معلوم نیست که آیا آنها هرگز این تجسم را دریافت خواهند کرد یا خیر. او این حقایق را چنین تعبیر کرد: اندیشه‌ها به این صورت مستقل از ماده در عالم خاصی وجود دارند و الگوهایی برای اشیا هستند. چیزهایی از این ایده ها ناشی می شود. جهان حقیقی و معتبر، جهان ایده‌ها است و جهان اشیا سایه‌ای است، چیزی کمتر موجود (یعنی ایده‌ها حداکثر وجود دارند و جهان اشیا چیزی است که کمتر وجود دارد، یعنی تغییر می‌کند، ناپدید می‌شود).

با توجه به نظریه حالت ایده آل جامعه بشری به نمایندگی از دولت بر فرد مسلط است. فرد در رابطه با جامعه-دولت چیزی ناچیز تلقی می شود. رشته‌ای از افلاطون به ایدئولوژی‌های توتالیتر، نازی و کمونیستی کشیده می‌شود که در آن انسان تنها به عنوان ذره‌ای از کل نگریسته می‌شود، چیزی که باید کاملاً تابع کل باشد. دولت باید توسط خردمندان (فیلسوفان) اداره شود. رزمندگان یا "نگهبانان" باید از امنیت کشور مراقبت کنند. در نهایت، دهقانان و صنعتگران باید جنبه مادی زندگی دولت را تامین کنند.

با این حال، یک فضیلت مشترک برای همه طبقات وجود دارد که افلاطون برای آن بسیار ارزش قائل است: این اندازه گیری است. «هیچ چیز افراطی» یک اصل مشترک در افلاطون و اکثر فیلسوفان یونانی است. به گفته افلاطون، یک حالت عادلانه و کامل بالاترین حالتی است که می تواند روی زمین وجود داشته باشد. بنابراین، انسان به خاطر دولت زندگی می کند، نه دولت به خاطر شخص. ارسطو قبلاً خطر مطلق ساختن این رویکرد را می دید. او که رئالیستی بزرگتر از معلم خود بود، به خوبی دریافته بود که به دلیل ضعف و نقص نسل بشر، به سختی می توان یک حالت ایده آل در شرایط زمینی ایجاد کرد. و بنابراین در زندگی واقعیاصل تبعیت شدید فرد از امر جهانی اغلب منجر به وحشتناک ترین استبداد می شود که اتفاقاً خود یونانی ها می توانند نمونه های متعددی از تاریخ خود ببینند.

ارسطو (384-322 قبل از میلاد) - شاگرد افلاطون ، بعداً مدرسه خود را تأسیس کرد که به نام لیسه(در رونویسی لاتین - Lyceum). ارسطو با نظام مندی متمایز بود. تقریباً هر اثر او پایه و اساس علوم جدید را پایه گذاری کرد (قصه "درباره حیوانات" - جانورشناسی، اپ. "روی روح" - روانشناسی و غیره).

ارسطو پدر منطق است (و اکنون گاهی اوقات به آن ارسطویی می گویند). او قوانین اساسی را آشکار کرد تفکر منطقیاو با تدوین آنها در قالب قوانین منطق، اشکال تفکر منطقی (استدلال) را بررسی کرد: مفهوم، قضاوت، استنتاج، برهان، رد.

اگر تمایز همه فیلسوفان به ماتریالیست و ایده آلیست را به یاد بیاوریم، می توان گفت که ارسطو در واقع ایده اصلی ماتریالیسم را بیان کرده است، یعنی روح نمی تواند خارج از ماده وجود داشته باشد، برخلاف افلاطون که خلاف آن را استدلال می کرد. ("افلاطون دوست من است، اما حقیقت با ارزش تر است!")

ارسطو نظریه افلاطون در مورد دولت ایده آل را مورد انتقاد قرار داد و از مالکیت خصوصی در برابر ایده افلاطون درباره مالکیت اجتماعی دفاع کرد. در واقع او اولین ضد کمونیست بود. به نظر او، مالکیت مشترک باعث بی‌دقتی نسبت به کار و مشکلات بزرگی در توزیع ثمرات آن می‌شود. هر یک برای بدست آوردن سهم بهتر و بیشتر از محصولات تلاش می کنند، اما سهم کمتری از کار را به کار می گیرند که به جای دوستی و همکاری منجر به نزاع و فریب می شود.

ارسطو انسان را حیوانی اجتماعی و دارای عقل تعریف کرده است. انسان در ذات خود مقدر شده است که با هم زندگی کند. تنها در اجتماع می توان افراد را به عنوان موجودات اخلاقی شکل داد و تربیت کرد. عدالت تاج تمام فضایل است که ارسطو احتیاط، سخاوت، خویشتن داری، شجاعت، سخاوت، راستگویی و خیرخواهی را نیز شامل می شود.

ارسطو معتقد است که مردم ذاتاً نابرابر هستند: کسانی که نمی توانند مسئولیت اعمال خود را بر عهده بگیرند، نمی توانند بر خود مسلط شوند، نمی توانند اعتدال، خویشتن داری، عدالت و سایر فضایل را پرورش دهند، ذاتا برده هستند و فقط می توانند. اراده خود را دیگری اعمال کنند

ارسطو به پایان می رسد دوره کلاسیکدر توسعه فلسفه یونان. جهت گیری جهان بینی فلسفه در حال تغییر است: علاقه آن به طور فزاینده ای بر زندگی یک فرد متمرکز می شود. آموزه های اخلاقی در این زمینه از ویژگی های ویژه ای برخوردار است. رواقیونو اپیکوریانمحبوبیت بیشتر مدرسه رواقیدریافت شده در روم باستان، که در آن برجسته ترین نمایندگان آن سنکا (حدود 4 قبل از میلاد - 65 پس از میلاد)، شاگرد او Epictetus (حدود 50 - حدود 140) و امپراتور مارکوس اورلیوس (121-180) بودند.

فلسفه برای رواقیون فقط یک علم نیست، بلکه بالاتر از همه چیز است مسیر زندگی، حکمت زندگی تنها فلسفه می تواند به انسان بیاموزد که در شرایط دشوار خویشتن داری و کرامت را حفظ کند، رواقی ها آزادی از قدرت جهان خارج بر شخص را شأن یک حکیم می دانند. قدرت او در این است که برده هوس های خود نیست. حکیم نمی تواند برای لذت های نفسانی تلاش کند. بی‌تعصبی آرمان اخلاقی رواقیون است.

ما رد کامل کنشگری اجتماعی در اخلاق را در ماتریالیست می‌یابیم اپیکور (341-270 قبل از میلاد) که آموزه هایش در امپراتوری روم محبوبیت زیادی پیدا کرد. اپیکور در تعریف ارسطو از انسان تجدید نظر می کند. فرد اولیه است. همه ارتباطات اجتماعی، همه روابط انسانی به افراد، به خواسته های ذهنی و ملاحظات عقلانی سود و لذت بستگی دارد. اتحاد اجتماعی، از نظر اپیکور، بالاترین هدف نیست، بلکه تنها وسیله ای برای رفاه شخصی افراد است.

بر خلاف رواقی، اخلاق اپیکوری لذت گرا است (از یونانی hedone - لذت): اپیکور لذت را هدف زندگی انسان می داند. اپیکور، مانند رواقیون، آرامش روح (آتاراکسی)، آرامش روحی و آرامش را بالاترین لذت می‌دانست و چنین حالتی تنها در صورتی حاصل می‌شود که انسان بیاموزد هوس‌ها و امیال نفسانی خود را تعدیل کند و آنها را تابع عقل کند.

علیرغم شباهت های معینی که بین اخلاق رواقی و اپیکوری وجود دارد، تفاوت بین آنها بسیار قابل توجه است: آرمان رواقیون شدیدتر است، آنها به اصل نوع دوستانه وظیفه و بی باکی در برابر ضربات سرنوشت پایبند هستند. آرمان حکیم اپیکوری آنقدر اخلاقی نیست که زیبایی شناختی است. اپیکوریسم روشنگری، پالایش و روشنگری است، اما همچنان خودخواه است.

سوالاتی برای خودکنترلی:

1. سعی کنید نظریه های اساسی در مورد خاستگاه جهان را تدوین کنید.

2. آموزه های سوفیست ها و سقراط چگونه شبیه و متفاوت است؟

3. نکته اصلی در آموزه افلاطون چیست؟

4. تعبیر ارسطو را توضیح دهید: «افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است».

5. تفاوت بین مواضع رواقیون و اپیکوریان چیست؟

6. معنی این اصطلاحات را پیدا کنید:

نوع دوستی -

نسبی گرایی -

عتیقه -

هلنیستی -

مفهوم -

منطقی -

ماتریالیسم -

آرمان گرایی -

ذهنی -

هدف -

فلسفه یونان باستاندر قرن 7 - 6 قبل از میلاد. و اساساً اولین تلاش برای درک عقلانی جهان پیرامون بود.

در حال توسعه فلسفه یونان باستانچهار مرحله اصلی وجود دارد:

  1. قرن 7-5 قبل از میلاد - فلسفه پیش از سقراط

  2. سده های V-IV قبل از میلاد - مرحله کلاسیک
    فیلسوفان برجسته مرحله کلاسیک: سقراط، افلاطون، ارسطو.
    در زندگی عمومی، این مرحله به عنوان بالاترین ظهور دموکراسی آتن شناخته می شود
  3. قرون IV-II قبل از میلاد - مرحله هلنیستی.
    زوال شهرهای یونان و استقرار سلطه مقدونیه.
  4. قرن 1 قبل از میلاد - قرن پنجم، ششم پس از میلاد - فلسفه رومی

فرهنگ یونانی قرن VII - V. قبل از میلاد - این فرهنگ جامعه ای است که در آن نقش رهبری به کار برده تعلق دارد، اگرچه در صنایع خاصی که نیاز به تولیدکنندگان بسیار ماهر داشتند، مانند صنایع دستی هنری، نیروی کار رایگان به طور گسترده استفاده می شد.

جهان بینی یونان باستان

جهان بینی توده های وسیع جامعه یونان در دوره مورد بررسی تا حد زیادی آن ایده هایی را که در هزاره دوم قبل از میلاد وجود داشت حفظ کرد. طبیعت هنوز به نظر یونانیان ساکن و تحت کنترل موجودات مختلف است که تخیل مردمی درباره آنها اسطوره های شعری رنگارنگ می سازد. این موجودات اساساً می توانند در سه چرخه ترکیب شوند: خدایان آسمانی برتر المپیا با زئوس در راس آنها، خدایان کوچک متعدد کوه ها، جنگل ها، نهرها و غیره. و در نهایت، نیاکان قهرمان، حامیان جامعه.

بر اساس عقاید هلنی، قدرت خدایان المپیا نه اولیه بود و نه نامحدود. پیشینیان المپیایی ها نسل های قدیمی خدایان در نظر گرفته می شدند که توسط فرزندانشان سرنگون شدند. یونانیان فکر می کردند که در ابتدا هرج و مرج و زمین (گایا) وجود دارد، دنیای زیرین تارتاروس و اروس - اصل زندگی، عشق. گایا-زمین آسمان پر ستاره اورانوس را به دنیا آورد که فرمانروای اصلی جهان و شوهر الهه زمین گایا شد. اورانوس و گایا نسل دوم خدایان تیتان را به دنیا آوردند.

خدایان المپیا که بر جهان قدرت را به دست گرفتند، جهان را به شرح زیر بین خود تقسیم کردند. زئوس، فرمانروای آسمان، پدیده های آسمانی و به ویژه رعد و برق و رعد و برق، خدای برتر شد. پوزئیدون فرمانروای رطوبتی بود که زمین را آبیاری می کرد، فرمانروای دریا، بادها و زلزله ها. هادس، یا پلوتو، فرمانروای جهان زیرین بود، دنیای زیرین، جایی که سایه‌های مردگان وجودی بدبخت را بیرون می‌آوردند.
همسر زئوس، هرا، حامی ازدواج در نظر گرفته می شد. هستیا یک الهه بود کوره و خانه، نامی که او یدک می کشید (هستیا به یونانی - کوره).

با ظهور یک جامعه طبقاتی جدید و تأسیس قطب ها، تعدادی از خدایان، به ویژه آپولو، حامی ایالت ها شدند، اهمیت آپولو در ارتباط با تأسیس تعداد زیادی از شهرهای جدید بیشتر شد. در نتیجه، فرقه آپولو شروع کرد به پس‌زمینه کردن کیش زئوس. او در میان اشراف یونانی محبوبیت خاصی داشت.

علاوه بر خدایان اصلی که برجسته ترین پدیده های طبیعت و همچنین زندگی انسان و او را به تصویر می کشند. روابط عمومی، تمام دنیای اطراف یونان به نظر او پر از موجودات الهی بود.

افسانه ای در مورد منشأ مردم در میان یونانی ها وجود داشت که بر اساس آن یکی از غول ها به نام پرومتئوس اولین انسان را از خاک رس ساخت و آتنا به او زندگی بخشید. پرومتئوس حامی و مربی نسل بشر در دوران اولیه وجود آن بود. پرومتئوس با سودمندی مردم، آتش را از آسمان ربود و برای آنها آتش آورد. به همین دلیل توسط زئوس به شدت مجازات شد و دستور داد پرومتئوس را به صخره ای میخکوب کنند، جایی که عقابی هر روز جگر او را عذاب می داد تا اینکه هرکول (پسر زئوس و یک زن زمینی) او را آزاد کرد.

مکان های پرستش خدایان هلنی معابد، محراب ها، نخلستان های مقدس، نهرها و رودخانه ها بود. آیین های مذهبی در میان یونانیان با زندگی عمومی و خصوصی مرتبط بود. تکریم خدایان با قربانی کردن حیوانات در محراب ها در مقابل معابد و توسل های دعایی به خدایان همراه بود. تشریفات خاصی همراه با تولد فرزند، عروسی و تشییع جنازه بود.

آغاز فلسفه در یونان باستان

تبیین دینی-اساطیری از پیدایش و توسعه جهان و واقعیت پیرامون یونانیان باستان به تدریج با تجربه موضوع انباشته شده در تضاد قرار گرفت. علم به آهستگی اما پیوسته اولین گام های خود را برداشت، هنوز ساده لوحانه، اما در خودانگیختگی طبیعی خود به طور خود به خود مادی گرایانه. ایده های جدید در آسیای صغیر، توسعه یافته ترین منطقه از نظر اقتصادی و اجتماعی در آن زمان، به وجود آمد. شکل گیری فلسفه در یونان این گونه بود.

در نیمه دوم قرن هفتم. قبل از میلاد در میلتوس، فلسفه هلنی در میان بازرگانان، صنعتگران و دیگر بازرگانان به وجود آمد. بنیانگذار فلسفه یونان باستان محسوب می شود تالس(حدود 625-547 ق.م)، و جانشینان آن بودند آناکسیماندر(حدود 610-546 ق.م) و آناکسیمنس(حدود 585-525 ق.م). فیلسوفان میلزی ماتریالیست های خود به خودی بودند.

تالس سرچشمه همه چیز را آب می دانست که در حرکت مداوم است و دگرگونی های آن همه چیز را به وجود می آورد که در نهایت دوباره به آب تبدیل می شود. در این چرخه از حالات آب ابدی جایی برای خدایان وجود نداشت. او زمین را به صورت یک صفحه مسطح که روی آب های اولیه شناور است تصور می کرد. تالس همچنین بنیانگذار ریاضیات یونان باستان، نجوم و تعدادی دیگر از علوم طبیعی به حساب می آمد. تعدادی محاسبات علمی خاص نیز به او نسبت داده می شود. او می دانست چگونه پیش بینی کند خورشید گرفتگیو می تواند یک توضیح فیزیکی از این فرآیند ارائه دهد. تالس در مصر برای اولین بار ارتفاع اهرام را با اندازه گیری سایه آنها در زمانی از روز که طول سایه برابر با ارتفاع اجسامی است که آن را می اندازند اندازه گیری کرد.

آناکسیماندر، در مسیر تعمیم بیشتر تجربه، به این ایده رسید که ماده اولیه آپایرون است: ماده نامعین، ابدی و بی حد و حصر، در حرکت دائمی. از آن، در روند حرکت، متضادهای ذاتی آن متمایز می شود - گرم و سرد، مرطوب و خشک. کنش متقابل آنها منجر به تولد و مرگ همه چیزها و پدیده هایی می شود که به ضرورت از اپیرون برمی خیزند و به آن باز می گردند. آناکسیماندر را گردآورنده اولی می دانند نقشه جغرافیاییو طرح اول فلکاو برای حرکت توسط ستاره ها، زمین را به صورت استوانه ای در حال چرخش در هوا تصور کرد.

آناکسیمن معتقد بود که منشأ همه چیز هوا است که با تخلیه یا متراکم شدن آن همه تنوع چیزها را به وجود می آورد. همه چیز پدید می آید و به هوای همیشه در حال حرکت باز می گردد، از جمله خدایان، که مانند همه چیزهای دیگر، حالات خاصی از هوا هستند.

فلسفه ماتریالیستی در میان گروه‌های مترقی طبقه برده‌دار جوان در مبارزه با ایدئولوژی مذهبی-اسطوره‌ای به ارث رسیده از گذشته به وجود آمد. نمایندگان اشراف برده دار که با این ایدئولوژی مبارزه می کردند، آن را در مقابل ایده آلیسم فلسفی قرار دادند. اولین واعظ آن در یونان باستان فیثاغورث (حدود 580-500 قبل از میلاد) از جزیره ساموس بود. پس از استقرار استبداد در جزیره ساموس، فیثاغورث به جنوب ایتالیا به شهر کروتون مهاجرت کرد، جایی که در نیمه دوم قرن ششم. قبل از میلاد یک اتحادیه ارتجاعی مذهبی-سیاسی از نمایندگان اشراف محلی به نام «فیثاغورث» تأسیس کرد.
بر اساس فلسفه فیثاغورثی ها، این کیفیت نیست، بلکه کمیت است، نه جوهر، بلکه شکل است که جوهر چیزها را تعیین می کند. همه چیز را می توان شمارش کرد و به این ترتیب ویژگی ها و الگوهای کمی طبیعت را مشخص کرد. جهان متشکل از اضداد کمی و همیشه تغییرناپذیر است: متناهی و نامتناهی، زوج و فرد... ترکیب آنها با هماهنگی انجام می شود که مشخصه جهان است.
در مبارزه با فلسفه ایدئالیستی فیثاغورث، فلسفه ماتریالیستی مکتب میلزی بهبود یافت. در اواخر قرن ششم - آغاز قرن پنجم. قبل از میلاد بزرگ ترین فیلسوف این دوره، هراکلیتوس افسوسی (حدود 530-470 قبل از میلاد)، به عنوان یک ماتریالیست خودانگیخته-دیالکتیکی عمل کرد. در آثار او جستجوهای تالس، آناکسیماندر و آناکسیمنس تکمیل شد.
هراکلیتوس بر اساس منشأ و اعتقادات سیاسی خود از حامیان اشراف بود. او به شدت به "خروش ها" حمله کرد. پیروزی دموکراسی برده داری در سرزمین مادری با نگرش بدبینانه هراکلیتوس نسبت به واقعیت پیرامونش همراه است. او که علیه دموکراسی پیروز صحبت می کرد، می خواست ماهیت گذرا آن را نشان دهد. با این حال، او در ساخت های فلسفی خود بسیار فراتر از این هدف رفت. طبق نظر هراکلیتوس، قانون برتر طبیعت، روند جاودانه حرکت و تغییر است. عنصری که همه چیز از آن ناشی می شود آتش است، که نشان دهنده فرآیند احتراق است که یا به طور منظم مشتعل می شود، یا به طور طبیعی خاموش می شود. همه چیز در طبیعت متضاد متضاد در مبارزه است که از آتش زاده می شوند، به یکدیگر تبدیل می شوند و به آتش باز می گردند. هراکلیتوس اولین کسی بود که به ایده توسعه دیالکتیکی جهان مادی به عنوان قانون ضروری ذاتی ماده رسید. هراکلیتوس ضرورت طبیعی را با کلمه یونانی «لوگوس» بیان کرد حس فلسفیبه معنای "قانون". ضرب المثل معروفی وجود دارد که به هراکلیتوس نسبت داده می شود: "Pantareus" - همه چیز جریان می یابد، همه چیز تغییر می کند، که به طور خلاصه جوهر فلسفه او را فرموله می کند. وحدت دیالکتیکی اضداد به عنوان هماهنگی دائماً در حال ظهور متضادهای متقابل و متضاد متقابل فرمول بندی می شود. فرآیند خودسازی آتش توسط هیچ یک از خدایان یا مردم ایجاد نشده است، هست و همیشه خواهد بود. هراکلیتوس جهان بینی مذهبی و اساطیری هموطنان خود را به سخره می گرفت.
در مقابل دیالکتیک ماتریالیستیگزنوفان فیلسوف (حدود 580-490 قبل از میلاد) و شاگردانش شروع به مبارزه با هراکلیتوس کردند. گزنوفانس که از زادگاهش در آسیای صغیر، شهر کولوفون (نزدیک افسوس) اخراج شد، در ایتالیا اقامت گزید و در آنجا زندگی یک خواننده سرگردان را بر عهده داشت. او در ترانه‌های خود علیه شرک انسان‌سازی دین هلنی سخن گفت. گزنوفانس استدلال می‌کرد که هیچ دلیلی برای نسبت دادن شکل انسانی به خدایان وجود ندارد و اگر گاوها و اسب‌ها می‌توانستند تصاویری از خدایان خلق کنند، آنها را به شکل خود نشان می‌دادند.
اینها نخستین گامهای فلسفه یونان باستان بود که در مبارزه با جهان بینی دینی و فلسفی قدیمی پدید آمد و رشد کرد.
قرن پنجم قبل از میلاد زمان توسعه بیشتر علم و فلسفه یونان بود که ارتباط نزدیکی با هم داشت. در این دوره از توسعه بیشتر جامعه و دولت باستان، که در شرایط مبارزه شدید طبقاتی و سیاسی صورت گرفت، نظریه های سیاسی و روزنامه نگاری نیز ظهور کردند.
در قرن پنجم قبل از میلاد فلسفه ماتریالیستی در یونان باستان بسیار پربار توسعه یافت.
بیشتر فیلسوف برجستهمرحله کلاسیک فلسفه یونان باستان، افلاطون (427-347 قبل از میلاد) بود. در 20 سالگی، شانس از مسیر زندگی افلاطون و سقراط عبور می کند. بنابراین سقراط معلم ارسطو می شود. پس از محکومیت سقراط، افلاطون آتن را ترک می کند و برای مدت کوتاهی به مگارا نقل مکان می کند و پس از آن به زادگاه خود باز می گردد و فعالانه در زندگی سیاسی آن شرکت می کند. افلاطون برای اولین بار یک آکادمی ایجاد می کند.
اطلاعاتی درباره 35 اثر فلسفی افلاطون به زمان ما رسیده است که بیشتر آنها در قالب گفتگو ارائه شده است.
او ایده ها را سرلوحه و اساس همه چیز می دانست. جهان مادی فقط مشتق است، سایه ای از دنیای ایده ها. فقط ایده ها می توانند ابدی باشند. ایده ها وجود حقیقی هستند و چیزهای واقعی وجود ظاهری هستند. افلاطون بیش از همه ایده ها ایده زیبایی و خوبی را قرار داد. افلاطون حرکت، دیالکتیک را که حاصل تضاد هستی و نیستی است، می شناسد، یعنی. ایده ها و ماده
شناخت حسی که موضوع آن است دنیای مادی، در افلاطون به صورت ثانویه، غیر ضروری ظاهر می شود. دانش واقعی دانشی است که به دنیای ایده ها - دانش عقلانی - نفوذ می کند.
روح افکاری را که در زمانی که هنوز با بدن متحد نشده بود با آنها روبرو شد و آموخته است.
یکی دیگر از دانشمندان برجسته این دوره ارسطو (384-322 ق.م) است. 150 اثر از خود به جای گذاشت که بعداً به 4 گروه اصلی تقسیم شدند: 1) هستی شناسی (علم هستی) "متافیزیک" 2) آثار فلسفه عمومی، مشکلات طبیعت و علوم طبیعی.
«فیزیک»، «درباره آسمان»، «هواشناسی» 3) رساله های سیاسی، زیبایی شناسی.
«سیاست»، «بلاغه»، «شاعر» 4) آثاری در منطق و روش شناسی.
ارگانون ارسطو ماده اول را اساس همه هستی می داند. این یک پیش نیاز بالقوه برای وجود را تشکیل می دهد. و اگرچه اساس هستی است، اما نمی توان آن را با هستی یکی دانست و یا جزء اصلی آن دانست. بعد زمین، هوا و آتش می آیند که نمایانگر مرحله ای میانی بین ماده اول و جهانی است که ما حس می کنیم. همه چیزهای واقعی ترکیبی از ماده و تصویر یا صورت هستند، بنابراین: وجود واقعی، وحدت ماده و صورت است. از نظر ارسطو، حرکت انتقال از ممکن به واقعیت است، یعنی. جنبش جهانی است اساس هر پدیده ای علت خاصی است.
ارسطو همچنین به مباحث منطق، تضاد، کیهان شناسی، مسائل جامعه و دولت، اخلاق و غیره پرداخته و هنر را بسیار ارج می نهد.
نماینده دموکراسی برده دار، فیلسوف امپدوکلس (حدود 483-423 قبل از میلاد) از شهر سیسیلی آکراگانتا این موضع را مطرح کرد که همه چیز از عناصر کیفی متفاوت و از نظر کمی تقسیم پذیر یا به قول او "ریشه" تشکیل شده است. این «ریشه ها» عبارتند از: آتش، هوا، آب و خاک. آناکسوگوراس معاصر او (500-428 قبل از میلاد) اهل کلازومن، که برای مدت طولانی در آتن زندگی می کرد و از دوستان پریکلس بود، معتقد بود که تمام اجسام موجود از ذرات ریز مشابه آنها تشکیل شده اند.
بنابراین امپدوکلس و به ویژه آناکساگوراس سعی در مطالعه ساختار ماده داشتند.
ماتریالیسم مکانیکی در دوره کلاسیک در آموزه های لوکیپوس (حدود 500-440 قبل از میلاد) از میلتوس و دموکریتوس (460-370 قبل از میلاد) از آدبرا به بالاترین پیشرفت خود رسید. هر دو فیلسوف از ایدئولوگ های دموکراسی برده داری و دانشمندان برجسته زمان خود بودند.
لوسیپوس پایه های نظریه اتمی را بنا نهاد که بعدها با موفقیت توسط دموکریتوس توسعه یافت. بر اساس این نظریه، همه چیز از پوچی و اتم های متحرک، ذرات مادی بی نهایت کوچک و غیرقابل تقسیم با اشکال و اندازه های مختلف تشکیل شده است. زمین به دموکریتوس ظاهر شد دیسک تخت، در هوایی که نورها دور آن می چرخند می شتابند. تمام زندگی ارگانیک و ذهنی توسط او به عنوان فرآیندهای صرفاً مادی توضیح داده می شود.
ماتریالیسم اتمی لوکیپوس و دموکریتوس تأثیر عظیم و ثمربخشی بر اندیشه علمی و فلسفی دوران بعدی داشت.
عارضه روابط اجتماعی به دلیل توسعه سریعبرده داری و طبقه بندی اجتماعی آزادگان، بخش قابل توجهی از فیلسوفان را از اواسط قرن پنجم مجبور کرد. قبل از میلاد به مطالعه فعالیت انسان توجه کنید. از سوی دیگر، انباشت دانش متنوع، مستلزم نظام‌بندی آن بود. فیلسوفان سوفسطایی (به اصطلاح معلمان دوره گرد که فصاحت و سایر علوم را در ازای دریافت هزینه تدریس می کردند) این مسائل را از نزدیک بررسی کردند. ظاهر آنها تا حد زیادی با توسعه سیاسی شهرهای دموکراتیک مرتبط بود، به طوری که شهروندان باید به هنر خطابه تسلط پیدا می کردند.
مشهورترین آنها در میان سوفسطائیان پروتاگوراس (حدود 480-411 ق.م) از آبدره بود. او موضعی را درباره نسبیت همه پدیده ها و ادراکات و ذهنیت اجتناب ناپذیر آنها مطرح کرد. تردیدی که او در مورد وجود خدایان ابراز داشت، دلیل محکومیت پروتاگوراس در آتن به الحاد بود و سوفسطایی را به مرگ کشاند. او با فرار از آتن در یک کشتی غرق شد.
سوفیست ها هیچ حرکت واحدی را در اندیشه فلسفی یونان نمایندگی نمی کردند. ساختارهای فلسفی آنها با انکار دانش الزام آور جهانی مشخص می شد.
اگر سوفسطائیان به این نتیجه رسیدند که نمی‌توان به پرسشی که در مورد معیار صدق مطرح می‌کنند پاسخ مثبت داد، در این صورت هم عصر آنها، ایدئولوگ محافل الیگارشی و اشرافی آتن، فیلسوف ایده‌آلیست سقراط (471-399 ق.م.) ) این امر را ممکن می دانست و حتی معتقد بود که معیار صدق را یافته است. او آموخت که حقیقت از طریق استدلال آموخته می شود. روش استدلال «سقراطی» شناخته شده است که در آن حکیم با کمک سؤالات پیشرو، ایده خود را بی سر و صدا به مناقشه کنندگان القا می کند. برای ایجاد مفاهیم کلیسقراط از مطالعه تعدادی از موارد خاص استفاده کرد. هدف انسان از نظر سقراط باید فضیلت باشد که باید محقق شود.
سقراط به صورت شفاهی تدریس می کرد. فلسفه او از طریق بیان شاگردانش، عمدتا گزنفون و افلاطون، به ما رسیده است.
فلسفه در دوره هلنیستی تا حدودی محتوا و اهداف اصلی خود را تغییر داد. این تغییرات توسط فرآیندهای اجتماعی-اقتصادی و سیاسی در جامعه هلنیستی در حال توسعه تعیین شد. آنها ناشی از جدایی تعدادی از علوم خاص از فلسفه بود. فیلسوفان دوره هلنیستی توجه اصلی خود را به حل مسائل اخلاقی و اخلاقی، مشکل رفتار یک فرد در جهان معطوف داشتند. دو مکتب معتبر قدیمی افلاطون و ارسطو به تدریج چهره و اقتدار خود را از دست دادند.
به موازات زوال مکاتب فلسفی قدیمی یونان کلاسیک، در دوره هلنیستی، دو نظام فلسفی جدید پدید آمدند و توسعه یافتند - رواقیون و اپیکوریان. بنیانگذار فلسفه رواقی اهل جزیره کاپرا، زنون (حدود 336-264 قبل از میلاد) بود. رواقی گری تا حدی ترکیبی از دیدگاه یونانی و شرقی بود. زنون هنگام خلق فلسفه خود به ویژه از آموزه های هراکلیتوس، ارسطو، آموزه های سینیکی ها و اندیشه های دینی و فلسفی بابلی استفاده کرد. رواقی گری نه تنها گسترده ترین، بلکه بادوام ترین هلنیستی بود مکتب فلسفی. این یک دکترین ایده آلیستی بود. رواقیون هر چیزی را جسم می نامیدند، اعم از اندیشه، کلام، آتش. روح، به گفته رواقیون، نوع خاصی از بدن سبک بود - نفس گرم.
مشخصه مکاتب فلسفی که در دوره هلنیستی به وجود آمدند و توسعه یافتند، به رسمیت شناختن کرامت انسانی بردگان و حتی امکان برخورداری آنها از صفات اخلاقی و خرد بالاتر است.
ویژگی های وضعیت اجتماعی-فرهنگی یونان باستان در عصر ظهور فلسفه. ظهور فلسفه در جهان باستان هند چین یونان فلسفه به عنوان جستجوی خرد. انسان تنها حیوانی است که وجود خودش برایش مشکل دارد. ویژگی های سکونتگاه های کشاورزی در جهان شهرک هایونان باستان در دنیای باستان. خاستگاه تفکر فلسفی در یونان باستان تالس آناکسیماندر آناکسیمنس و هراکلیتوس. از نظر فرهنگی پیشینه تاریخیظهور تفکر فلسفی در یونان باستان برای مرحله کلاسیک رشد فلسفه یونان، مشکل اصلی است. برای مرحله کلاسیک رشد فلسفه یونان، مشکل اصلی است. ظهور علم در یونان باستان، شرایط و ویژگی های اجتماعی-تاریخی. پیش نیازهای فرهنگی و تاریخی برای ظهور اندیشه فلسفی در یونان باستان. خاستگاه اندیشه نظری فلسفی و پیشینه فرهنگی و تاریخی آن. در مرحله اولیه توسعه فلسفه یونان، مشکل اصلی بحث است. پیش نیازهای معنوی اجتماعی و سیاسی برای ظهور فلسفه باستان. پیش نیازهای معنوی اجتماعی و سیاسی برای ظهور فلسفه باستان. پیش نیازهای اجتماعی-اقتصادی و معنوی برای ظهور فلسفه باستان.

تأملات فلسفی قبلاً در اولین آثار مورخان یونان باستان توسیدید، هرودوت و هومر ظاهر شد. در قرن 6 ق.م. فلسفه یونان باستان متولد شد. تقریباً در همان زمان، جنبش های فلسفی در هند و مصر ظاهر شد.

شکل گیری فلسفه یونان باستان در قرون VI-V قبل از میلاد. ه.

اولین مکتب فلسفی در یونان باستان را مکتب متفکر تالس در شهر میلتسکوت می دانند. نام این مدرسه، میلسیان، از اینجا آمده است. اولین مکتب فلاسفه با این واقعیت متمایز بود که جهان را به عنوان یک کل واحد درک می کرد، بدون اینکه مواد زنده را از غیر زنده جدا کند.

  • تالس . این فیلسوف اولین کسی بود که صورت فلکی دب اکبر را کشف کرد و تشخیص داد که نور ماه که بر روی زمین می افتد بازتاب آن است. طبق آموزه های تالس، هر چیزی که ما را احاطه کرده است از آب تشکیل شده است. تز او این است که "همه چیز از آب می آید و همه چیز به آب می رود."
  • آناکسیماندر آب یک ماده جاندار است که مانند فضا دارای نیروهای جاندار است. تالس ایده وحدت طبیعت را مطرح کرد، یعنی از یک کل واحد متولد شد. معاصران معمولاً این را فلسفه طبیعی می نامند. . زمین طبق تعالیم او جسم بی وزنی است که در هوا شناور است.دنیای مدرن
  • از رسوبات دریایی در مرز بین آب و ساحل تشکیل شده است. طبق آموزه های آناکسیماندر، جهان می میرد تا دوباره متولد شود. آناکسیمنس یکی دیگر از نمایندگان مکتب میلزی
  • مفهوم appeiron را معرفی کرد - یک شروع نامشخص. او هوا را پر از هر چیز زنده و بی جان می داند. روح انسان نیز از هوا تشکیل شده است. اگر هوا را تخلیه کنید، به شعله و اتر متلاشی می شود.

از میان فیلسوفان یونان باستان در دوره اولیه شکل گیری، Ephos برجسته بود. او از خانواده ای اشرافی بود، اما خانه خود را ترک کرد و با شاگردانش به کوه رفت. هراکلیتوس آتش را اساس همه چیز می دانست. روح انسان که جاودانه می سوزد نیز از آتش تشکیل شده است. فیلسوف اظهار داشت که سرنوشت یک حکیم این است که برای همیشه پر از آتش جستجوی حقیقت باشد. یکی از مشهورترین تزهای هراکلیتوس: "همه چیز جریان دارد، همه چیز تغییر می کند." هراکلیتوس مانند فیلسوفان مکتب میلزی معتقد بود که جهان می میرد تا دوباره متولد شود. تفاوت اصلی در فلسفه او این است که همه موجودات مادی زنده در آتش متولد می شوند و در آتش می روند.

برنج. 1. هراکلیتوس.

  • فیثاغورث . این فیلسوف و ریاضیدان یونان باستان مدرسه خود را در کروتونا تأسیس کرد. فیثاغورثی ها معتقد بودند که دولت باید توسط شخصی با قلب نجیب اداره شود. متفکر معتقد بود اساس هر چیزی که وجود دارد اعداد هستند. این دانشمند به دلیل اثبات قضایای هندسی و ریاضی خود نیز مشهور است. جدول فیثاغورث از زمان های قدیم تا به امروز مورد استفاده قرار می گرفته است.

مدرسه ایلات

مکتب ایلات توجه اصلی خود را به تبیین ماهیت جهان و وجود انسان در این جهان داشت. فیلسوفان اصلی این مکتب زنون، گزنوفانس و پارمنیدس هستند.

  • گزنوفانس فیلسوف و شاعر، یکی از اولین کسانی بود که در مورد تحرک کیهان صحبت کرد. او همچنین از دین یونانیان باستان انتقاد کرد. فالگیرها و فالگیرها را هم به تمسخر می گرفت و آنها را کلاهبردار می خواند.
  • فرزند خوانده پارمنیدس زنو نظریه "جهان عقیده" را توسعه داد که در آن نقش اصلی به حرکت و عدد تعلق دارد. این متفکر سعی می کند با روش حذف هر چیزی را که قابل درک نیست قطع کند.
  • پارمنیدس استدلال کرد که هیچ چیز در جهان جز وجود نیست. فیلسوف معتقد بود ملاک همه چیز عقل است و هر چیزی حسی دارای مرزهای مبهم است و قابل درک عمیق نیست.

دموکریتوس

یکی از برجسته ترین ایدئولوژیست های فلسفه طبیعی، متفکر دموکریتوس بود.

  • دموکریتوس استدلال می شد که در پای کیهان دنیاهای زیادی وجود دارد. هر یک از این جهان ها از اتم ها و پوچی تشکیل شده است، پوچی فضای بین اتم ها و جهان را پر می کند. اتم ها خود تقسیم ناپذیرند، تغییر نمی کنند و جاودانه هستند، تعدادشان بی نهایت است. فیلسوف معتقد بود که هر اتفاقی در جهان رخ می دهد علت خود را دارد و علم به علت ها مبنای عمل است.

در اولین مرحله از شکل گیری فلسفه یونان باستان، تعمیم دانش ظاهر می شود. اولین فیلسوفان سعی کردند ساختار جهان را درک کنند، مفاهیمی در مورد فضا و اتم های پر کننده فضا ظاهر شد.

4 مقاله برترکه در کنار این مطلب می خوانند

ظهور فلسفه یونان باستان

در طول قرون V-IV قبل از میلاد. علوم دقیق و علوم طبیعی در یونان باستان توسعه یافت. قابل توجه است که این تحول در پس زمینه اسطوره و دین رخ می دهد.

مکتب سوفسطایی

مکتب سوفسطائیان به دلیل نگرش انتقادی خود به دین شرک هلند باستان، موسس این مکتب پروتاگوراس بود.

  • پروتاگوراس مسافری فلسفی بود که به سراسر یونان سفر کرد و به خارج از کشور سفر کرد. او با شخصیت‌های سیاسی برجسته هلاس ملاقات کرد: پریکلس و اوریپید که از او مشورت خواستند. اساس ایدئولوژی پروتاگوراس تز او بود: «انسان معیار همه چیز است» و «انسان همه چیز را آن گونه که می فهمد می فهمد». سخنان او را باید به گونه ای درک کرد که آن چیزی که انسان می بیند و احساس می کند، همان چیزی است که در واقع هست. آموزه های فیلسوف باعث شد که او را به بی خدایی متهم کنند و از آتن اخراج کنند.
  • آنتیفون - یکی از نسل جوان مکتب سوفسطایی. متفکر معتقد بود که انسان باید مراقب خود باشد، در حالی که ذات طبیعت از انسان جدایی ناپذیر است. آنتیفون نیز مانند پروتاگوراس به دلیل ازدواج با یک برده و آزادی تمامی بردگانش مورد آزار و اذیت مقامات قرار گرفت.

سقراط

این فیلسوف که در سال 469 قبل از میلاد متولد شد، عاشق قدم زدن در خیابان های شهر و گفتگو با مردم بود. سقراط به عنوان یک مجسمه ساز در حرفه، موفق شد در جنگ پلوپونز شرکت کند.

  • فلسفه سقراط کاملا متفاوت از ایدئولوژی پیشینیانش. بر خلاف آنها، سقراط پیشنهاد تأمل و تعمق ندارد، او پیشنهاد می کند به نام اهداف عالی عمل کند. زندگی به خاطر خیر، تز اصلی سقراط است. متفکر دانش را پایه ای کلی برای خودسازی فردی می داند. «خودت را بشناس» تز اصلی فیلسوف است. در 399 ق.م. ه. سقراط به کفر و فساد جوانان متهم شد. او به اعدام محکوم شد. سقراط به عنوان یک شهروند آزاد هلاس مجبور به مصرف سم شد که این کار را نیز کرد.

برنج. 2. سقراط. اثر لیسیپوس.

افلاطون

پس از مرگ سقراط، افلاطون به یکی از برجسته ترین شخصیت های فیلسوفان یونان باستان تبدیل شد. در سال 387 ق.م. ه. این فیلسوف حلقه شاگردان خود را تشکیل داد که بعدها به مدرسه او به نام فرهنگستان تبدیل شد. بنابراین به نام منطقه ای که در آن قرار داشت نامگذاری شد.

  • به طور کلی، فلسفه افلاطون تزهای اصلی سقراط و فیثاغورث را جذب کرد. متفکر بنیانگذار نظریه ایده آلیسم شد. بر اساس نظریه او، بالاترین چیزی خوب است. امیال انسان بی ثبات است و شبیه ارابه ای است که توسط دو اسب کشیده می شود. شناخت جهان از نظر افلاطون میل به دیدن زیبایی روح در هر فرد است. و فقط عشق می تواند انسان را به خیر نزدیک کند.

ارسطو

اوج فلسفه یونان باستان، برجسته ترین نقطه عطف آن، آثار فیلسوف ارسطو در نظر گرفته می شود. ارسطو در آکادمی افلاطون تحصیل کرد و مجموعه واحدی از علم، منطق، سیاست و تاریخ طبیعی ایجاد کرد.

  • موضوع، با توجه به ارسطو آنچه جهان ما از آن ساخته شده است، به خودی خود نه می تواند ناپدید شود و نه می تواند دوباره متولد شود، زیرا بی اثر است. ارسطو مفاهیم زمان و مکان را خلق کرد. او فلسفه را به عنوان نظامی از دانش علمی اثبات کرد. این متفکر نیز مانند سقراط به بی دینی متهم شد و مجبور به ترک آتن شد. فیلسوف بزرگ در سرزمینی بیگانه، در شهر خالکیس درگذشت.

برنج. 3. نیم تنه ارسطو. اثر لیسیپوس.

افول فلسفه یونان باستان

دوره کلاسیک تفکر فلسفی در یونان باستان با مرگ ارسطو به پایان رسید. تا قرن 3 قبل از میلاد. ه. با سقوط هلاس زیر ضربات روم، انحطاط فلسفه رخ داد. در این دوره، زندگی معنوی و اخلاقی یونانیان باستان شروع به افول کرد.

ایدئولوژی های اصلی این دوره را اپیکوریسم، شک گرایی و رواقی گرایی می دانند.

  • اپیکور - فیلسوف برجسته، متولد 372 ق.م. ه. او استدلال می کرد که جهان را نمی توان تغییر داد. طبق آموزه متفکر، اتم ها در فضای خالی حرکت می کنند. اپیکور لذت را بالاترین اصل انسان می دانست. در همان زمان، متفکر استدلال می کرد که یک بد اخلاق نمی تواند خوشبخت باشد.
  • کلینتس - یکی از بنیانگذاران رواقی گری استدلال کرد که جهان یک جوهر زنده است که توسط قانون نیروهای الهی، لوگوس، اداره می شود. انسان باید خواست خدایان را بشنود و از هر فرمان آنها اطاعت کند.
  • فیلسوف پیرو مفهوم شک و تردید معرفی شد. شکاکان دانش انباشته شده مردم را رد کردند و استدلال کردند که یک فرد نمی تواند حتی کمی در مورد دنیای اطراف خود بداند. بنابراین، شخص نمی تواند ماهیت چیزها را قضاوت کند، چه رسد به اینکه آن را ارزیابی کند.

با وجود افول اندیشه فلسفی یونان باستان، اساس شخصیت انسان را برای شکل گیری اصول اخلاقی و اخلاقی قرار داد.

ما چه آموخته ایم؟

انتقال تدریجی فیلسوفان یونان باستاناز تفکر ساده پدیده های طبیعیبه ذات انسان، با ترکیب علم، پایه و اساس ویژگی های اخلاقی مدرن را ایجاد کرد. به طور خلاصه مهمترین فیلسوفان یونان باستان ارسطو، افلاطون، سقراط و دموکریتوس هستند: آنها و برخی دیگر از فیلسوفان و جنبش های فلسفی در این مقاله مورد بحث قرار می گیرند.

در مورد موضوع تست کنید

ارزیابی گزارش

میانگین امتیاز: 4.5. مجموع امتیازهای دریافتی: 257.