صفحه اصلی / طلسم / شکل گیری تصویری از دنیای دوران مدرن. ویژگی های تغییر جهان بینی در فرهنگ دوران معاصر

شکل گیری تصویری از دنیای دوران مدرن. ویژگی های تغییر جهان بینی در فرهنگ دوران معاصر

عصر مدرن دوره توسعه کشورهای اروپایی از قرن 17 تا 18 است. گاهی اوقات دانشمندان رنسانس را در اینجا گنجانده اند، علاوه بر این، برخی شامل قرن 19 هستند. قرن بیستم همیشه جداگانه در نظر گرفته می شود و به عنوان "مدرنیته" تعریف می شود.

دوره بندی

عصر نوین بر اساس بورژوازی و رهنمودهای معنوی استوار است و آنها را در یک کل واحد ترکیب می کند. از آنجایی که این دوره حدود سه قرن را شامل می شود، هر یک از آنها "چهره" تاریخی و ویژگی های فرهنگی خاص خود را دارند. این:

  • قرن هفدهم قرن ظهور و توسعه عقل گرایی است.
  • قرن هجدهم - قرن روشنگری و "املاک سوم"؛
  • قرن نوزدهم، قرن کلاسیک، اوج شکوفایی بورژوازی و در عین حال بحران آن است.

زمان جدید شامل دو مرحله است. در قرن هفدهم، تسلط فرانسه و اسپانیا و انقلاب های بی پایان بورژوازی در انگلستان پیشرفت کرد. این آغاز شکل گیری است نقاشی مدرنجهان و فلسفه

مرحله شکل گیری مانوفاکتوری ها به پایان رسید، اقتصاد آزاد و نظام سیاسی لیبرال شکل گرفت. علاوه بر این، مردم شروع به تلاش برای آزادی و حق انتخاب ایدئولوژی خود کردند. همه اینها به توسعه ایدئولوژی روشنگری کمک کرد.

خصوصیات

عصر مدرن دوره تناقضات است، زیرا مردم نیاز داشتند تا شیوه زندگی قدیمی را به شیوه کنونی تغییر دهند، ارزش ها را تجدید نظر کنند، پیشرفت تکنولوژی را بپذیرند و بخشی از آن شوند. با ویژگی های زیر مشخص می شود:

  • نقش اصلی توسط فرد شروع شد. تمام توجهات معطوف به معنویت یک شخص بود، احساسی از خود بیدار شد که به کشف خودآگاهی به عنوان واقعیت دیگری کمک کرد.
  • فرد شروع به گرایش به اومانیسم نخبه گرا کرد که آزادی خلاقیت را تجلیل می کرد. ویژگی اصلی آن جهانی بودن بود، یعنی هر فردی حق آزادی، زندگی، ثروت و غیره را دریافت کرد.
  • آگاهی مردم شروع به شکل گیری کرد که به سمت توسعه پیشرفت فناوری، به سمت تغییر شیوه زندگی روزمره و به سمت استقرار یک نظم اقتصادی هدایت شد.
  • مبارزه بین کلیسا و دولت شدیدتر شد، اما با ناتوانی مقامات در تسلیم کردن دین به پایان رسید.

از یک سو، یک فرد، به لطف فشار مداوم شرایط مادی خود، به یک ابزار اقتصادی تبدیل می شد. اما از سوی دیگر با وابستگی کامل فنی و اقتصادی در تضاد قرار گرفت.

دوره‌بندی عصر جدید بسیار جالب و بدیع است، این را نمی‌توان نادیده گرفت. از این گذشته ، دو دوره را به طور همزمان ترکیب و توسعه می دهد - عصر جدید و روشنگری. دومی تحت سلطه برابری و عدالت اواخر قرن 17 - 18 است.

ژانرهای سبکی هنری در این زمان بیش از هر زمان دیگری ظاهر شد. در پایان قرن نوزدهم، سینما ظاهر شد و شروع به توسعه کرد. و در دوره قرن 17-19 برای اولین بار مترو و تونل های زیرزمینی ساخته شد.

جنبه اجتماعی

اگر از فرهنگ عصر جدید صحبت کنیم، باید توجه داشت که این دوره ای بود که جامعه از خواب بیدار شد و تصمیم گرفت محیط نه چندان خوشایند خود را تغییر دهد تا خود و دنیای اطرافمان را با نگاهی تازه ببیند.

دانشمندان به این دوره از تاریخ لقب «جدید» داده اند، زیرا واقعاً به دوره ای تبدیل شده است. به خصوص در مقایسه با قرون وسطی. برای اولین بار شاخص ترین شخصیت به یک فرد و شخصیت او تبدیل شد و یک جامعه حقوقی شروع به شکل گیری کرد. علاوه بر این، فشار در عرصه فرهنگ و علم از بین رفت.

شرایط برای تضمین آزادی و رهایی از بردگی ایجاد شد. در نتیجه همه موارد فوق، انسان مفهوم و آگاهی از "من" خود را توسعه داد.

به لطف این، از روابط اجتماعی محافظه کارانه به یک جامعه بورژوایی سریع و پرشتاب تغییر کرد که در آن روابط بازاری سخت در شرایط رقابتی عظیم برقرار شد.

در حالی که بورژوازی در تلاش برای بهبود اقتصاد بود، آگاهی انسان شروع به تلاش برای درک ماهیت و معنویت انسان کرد. در این زمان علاقه به فلسفه و علوم طبیعی به شدت افزایش یافت.

با گسترش پروتستانیسم به شمال و مرکز اروپا، سطح آموزش به طرز چشمگیری افزایش یافت. این با آشنایی با کتاب مقدس تسهیل شد. اما خواندن او همچنین بر رشد تعصب مذهبی تأثیر گذاشت. می‌توان گفت که بازنگری و ارزش‌گذاری مجدد در نقش انسان صورت گرفت، مردم به این نتیجه رسیدند که مدت‌ها در آموزش محدود بودند، یعنی از روشنگری فرهنگی، خلاقانه و علمی محروم بودند. دوران تبدیل به فال خوشبختی شد، مردم فهمیدند چه کاری می توانند انجام دهند و چه کاری نمی توانند انجام دهند.

در دوران معاصر شکل گیری جامعه بورژوازی و صنعتی صورت گرفت. اما انقلاب‌های زیادی نیز به همراه داشت: هلندی‌ها (1566-1609)، انگلیسی‌ها (1640-1688)، فرانسوی‌های بزرگ (1789-1794). توده‌های وسیع مردم درگیر این رویدادها بودند که فرهنگ و اکتشافات همه آن‌ها را تشدید کرد.

پیشرفت علمی

با توجه به توسعه تولید، نیاز مبرم به تحقیق وجود دارد. رهبر مکانیک و اکتشافات آن در زمینه حرکت بدن بود. فرهنگ علمی دوران مدرن به سرعت توسعه یافت. نقش عظیمدستاوردهای ریاضی نقش داشتند. جهان دیگر به عنوان دیده نمی شد موجود زنده، اما به عنوان یک پدیده بی چهره حاکم بر قوانین طبیعی قابل مطالعه و درک است. و مذهب به عنوان یک عامل ثانویه یا حتی ناموجود در نظر گرفته شد.

ویژگی های اصلی فرهنگ

با بازگشت به دوره‌بندی عصر جدید، باید توجه داشت که سیطره علم از ابتدا آغاز شد انقلاب علمیکه با نظریه ی هیلوسنتریک کوپرنیک مرتبط است. باعث اعتراض جامعه مذهبی شد. متعصبان آن را با نظریه جوردانو برونو، که توسط تفتیش عقاید محکوم شد، مرتبط کردند. فقط در قرن بیستم کاتولیک ها تشخیص دادند که حق با آنهاست. و کپلر ثابت کرد که حرکت سیارات در یک بیضی پیوسته رخ می دهد.

گالیله گالیله تلسکوپ را اختراع کرد و با کمک آن توانست ثابت کند که سیارات همگن هستند. پس از این اکتشافات، تقسیمی در علم بین علوم طبیعی و انسانی شکل گرفت.

در دوران مدرن، خدا به عنوان یک معمار و ریاضیدان شناخته شد که زمانی مکانیسم حرکت سیاره را راه اندازی کرد، اما در وجود آن دخالتی نداشت. این یک لحظه قابل توجه در تاریخ فرهنگ مدرن است، زیرا شکل گیری فلسفه - دئیسم - این گونه بود. عقل گرایی به ابزار اصلی برای مطالعه جهان تبدیل شده است.

فلسفه تقریباً همیشه در توسعه از علم پیشی می‌گیرد و گاهی به مکانیزمی برای حرکت آن تبدیل می‌شود. مشکل توسعه علم این بود که جامعه به دو اردوگاه متضاد تقسیم شد. برخی برای عقلانیت بودند، برخی دیگر حسگرا بودند. دومی استدلال کرد که مسیر حسی و تجربی معرفت قابل اعتمادترین است. اولی معتقد بود که انسان حواس کافی برای دانش ندارد. تنها راه درک دنیای اطرافمان ذهن است.

در طول شکل گیری فرهنگ مدرن، علاقه به تفاوت های جنسی افزایش یافت و کیش بدن زن ظاهر و توسعه یافت. و در قرن 19، خانم ها شروع به مبارزه برای آزادی بیان و رهایی اجتماعی. بورژوازی شروع به در نظر گرفتن خانه یک قلعه کرد. و عشق دلیل اصلی ازدواج شد. سن ورود برای مردان 30 سال و برای دختران 25 سال بود. کودکان با در نظر گرفتن رفتار و آرزوهای آنها شروع به تربیت کردند. آموزش در سراسر جامعه گسترش یافت و پسران و دختران به طور جداگانه شروع به آموزش کردند.

هنر

این بخشی جدایی ناپذیر از فرهنگ عصر جدید است. در هنر، باروک به یکی از سبک های اصلی تبدیل شد که با پویایی و بیان مشخص می شود. منشأ آن در ایتالیا بود و در این دوران شروع به نامگذاری "هنر جدید" کرد. اگر نام سبک را به روسی ترجمه کنید، معنای "عجیب" به خود می گیرد.

باروک در همه زمینه های زندگی ظاهر شد، چه در لباس و چه در معماری. لباس های زنانه در این سبک جایگزین همه لباس های فرانسوی توری لاغر شده است. معماری سعی کرد فرم ها را متعادل کند، یعنی نور و هوا را با عناصر عظیم ترکیب کند. تاثیر این سبک بیشتر در دکوراسیون ساختمان های فرانسوی به چشم می خورد. در انگلستان، این سبک محافظه کارانه تر شد و ویژگی های کلاسیک را به دست آورد.

اما بعداً باروک در فرانسه جایگزین کلاسیکیسم شد. ویژگی اصلی آن غلبه اشکال باستانی است. این ترکیبی از دقت و مختصر است. این سبک مبتنی بر عقل گرایی است، نمادی از منافع شخصی، قدرت مرکزی و اتحاد را در زیر خود حمل می کند.

موسیقی در کلاسیک در آثار موتزارت، بتهوون، گلوک، سالیری ظاهر شد.

در عصر جدید، سبک دیگری شکل گرفت - روکو. برخی آن را نوعی باروک می دانند و پیدایش آن معمولاً با تمایل فرد برای ترک دنیای آشنا و فرو رفتن در دنیای توهمات و خیالات همراه است. سبک روکو بر خلق چیزی جدید، برازنده و مطبوع متمرکز شده است. در آن می توانید عناصر قومی شرق، به ویژه در فرهنگ هنری را ببینید. جهت "احساس گرایی" در ادبیات ظاهر شد.

چهره های بزرگ

همچنین هنگام صحبت در مورد ویژگی های فرهنگ عصر جدید باید با توجه به آنها توجه کرد. در این دوران، علم بسیار فعال توسعه یافت. در این دوره بود که اصول اولیه علوم طبیعی وضع شد. تمام اطلاعاتی که توسط پزشکان، شفادهندگان و کیمیاگران به دست آمده بود، شکلی ساختار یافته به دست آوردند. به لطف این، هنجارها و آرمان های جدیدی برای ساختار علم شکل گرفت. آنها با ریاضیات و آزمایش تجربی نه تنها فرآیندهای طبیعی، بلکه جزمات مذهبی نیز مرتبط بودند.

تفاوت اصلی عصر جدید کاهش شدید اقتدار کلیسا و ظهور علم بود. گالیله شروع به مطالعه روش شناسی علم کرد و نیوتن بر مکانیک و اصول آن تسلط یافت. به لطف تلاش بیکن، هابز و اسپینوزا، فلسفه از مکتب گرایی رها شد. و اساس آن ایمان نبود، بلکه عقل بود. جامعه به طور فزاینده ای از دین مستقل شد.

این دوران، عصر تولد افرادی با اعمال و افکار جدید است. علم نه از دانش یک شخص خاص، بلکه بر اساس حقایق و تأیید شکل گرفته است.

اکتشافات

دوران مدرن نه تنها با تغییرات بزرگ در هنر و علم، بلکه با اکتشافات جغرافیایی نیز نمادین است. نمی توان به پیشرفت در زمینه های ریاضیات، پزشکی، فلسفه و نجوم توجه نکرد.

این دوره اصلاحات است که نگرش نسبت به دین و ایمان به کلی تغییر کرد. به سادگی یک انقلاب عظیم در فرهنگ رخ داد.

دوران معاصر بر اصل اومانیسم و ​​خلاقیت و توسعه بشر استوار بود. تصویر مردی که خود را خلق کرد به ایده آل آن دوران تبدیل شد.

در پایان قرن شانزدهم و آغاز قرن هفدهم، اکتشافات جغرافیایی بزرگی انجام شد و سفرهایی انجام شد که قبلا غیرممکن بود. شخصیت های فرهنگی عصر جدید به پیشرفت های باورنکردنی انگیزه دادند. این تا حد زیادی به دلیل نیاز سرمایه داران به گسترش ثروتشان بود. و آنها تصمیم گرفتند که زمان پیدا کردن کشور افسانه ای - هند است. دو قدرت دریایی قدرتمند در آن زمان (اسپانیا و پرتغال) به جستجو پرداختند.

در سال 1492، دریانورد اسپانیایی H. Columbus از سواحل بومی خود حرکت کرد و دقیقاً پس از 33 روز در سواحل کلمبیا فرود آمد و آنها را با هند اشتباه گرفت. او بدون اینکه بداند آمریکا کشف شده است درگذشت. اما بعدها A. Vespucci این کشف را ثابت کرد سمت جدیدسوتا.

مسیر هند در سال 1498 توسط یک دریانورد دیگر - واسکو داگاما - کشف شد. این کشف فرصت های تجاری جدیدی با کشورهای حاشیه اقیانوس هند فراهم کرد.

ماژلان اولین سفر به دور دنیا را انجام داد که 1081 روز به طول انجامید. اما، متأسفانه، تنها 18 نفر از کل تیم زنده ماندند، بنابراین مردم برای مدت طولانی جرات تکرار شاهکار او را نداشتند.

فرهنگ و علم دوران مدرن بسیار سریع توسعه یافت و همه دیدگاه ها در این زمینه ها در اصول تجدید نظر شد. کوپرنیک نه تنها نجوم و ریاضیات را مطالعه کرد، بلکه به پزشکی و آموزش حقوق نیز توجه زیادی داشت.

دی برونو یک انقلابی شد، اما او مجبور شد با زندگی خود خداحافظی کند و ثابت کند که سیارات زیادی در جهان وجود دارد. و همچنین اینکه خورشید یک ستاره است و علاوه بر آن، میلیون ها نفر دیگر نیز وجود دارند. اما G. Galileo با ساخت یک تلسکوپ، نظریه برونو و کوپرنیک را اثبات کرد.

آی گوتنبرگ چاپ را اختراع کرد که به رشد آموزش کمک کرد. و استاندارد از نظر فکری در نظر گرفته شد فرد توسعه یافته، که بعدها به الگویی از فرهنگ مدرن تبدیل شد.

با این حال، این همه چیز نیست. اگر در مورد فرهنگ ادبی و هنری صحبت کنیم، تقریباً هفتصد سال است که F. Petrarch شاعر خوانده می شود و D. Boccaccio ایتالیایی مجموعه ای نوشته است که می گوید انسان حق شادی دارد. M. de Cervantes رمان معروف «دن کیشوت» را نوشت. اوج ادبیات دراماتورژی دبلیو شکسپیر بود.

ویژگی های خاص

شایسته است کمی بیشتر در مورد ویژگی های فرهنگ عصر جدید صحبت کنیم. تفاوت آن به این صورت است:

  • آرمان های انسانیت و برابری مردم در برابر قانون، صرف نظر از طبقه و جنسیت؛
  • توسعه تفکر عقلانی و رد متافیزیک.
  • توسعه علوم طبیعی که برای توسعه و پیشرفت استفاده می شود.

این ایدئولوژی زمینه ساز تحولاتی شد که در جریان انقلاب ها رخ داد.

شکل گیری فرهنگ روسیه

در آخر در مورد این قرن هفدهم نه تنها در اروپا، بلکه در روسیه نیز نقطه عطفی بود. سنت پترزبورگ پایتخت می شود و در نتیجه اصلاحات، تشکیل یک دولت بوروکراتیک آغاز می شود. قلمرو در حال گسترش است، این کشور به دریاهای بالتیک و سیاه دسترسی پیدا می کند، این به برقراری روابط با اروپا کمک می کند.

پیتر اول به طور فعال توسعه و تشکیل دولت و خروج از قرون وسطی را انجام داد. در نتیجه، شکل گیری فرهنگ ملی روسیه در عصر جدید آغاز شد.

اقتصاد و زندگی اجتماعیشروع به توسعه پویا کرد. این روی فرهنگ هم تاثیر می گذارد. دین دوباره خود را تحت قدرت سیاسی می بیند و هنگام تلاش برای ارزیابی عملکرد پیتر، به سرعت ریشه کن می شود.

شهرهای جدید با زیرساخت های نسبتاً توسعه یافته به شدت در حال ساخت هستند و آموزش در کانون توجه قرار گرفته است.

در اواسط قرن هجدهم، سلطنت شکوفا شد و در آن زمان تفکر اجتماعی و خودآگاهی رشد کرد. آزادی به مرکز آن تبدیل می شود که به شکل گیری لایه جدیدی از جامعه - روشنفکران کمک می کند.

نیمه دوم قرن مهم ترین در توسعه هنر بود. همه ژانرها و انواع ممکن تسلط دارند و روند خلاقیت با هیچ چیز محدود نمی شود. زیبایی و نجابت و همچنین میهن پرستی جلو می آید.

قرن هفدهم آغاز عصر جدید است. عصر جدید با تصویری کاملاً متفاوت از دنیای انسان تعریف می شود. این به دلیل تغییر در تصورات درباره جهان، درباره انسان و وجود او در جهان است.

رنسانس آثار دانشمندان باستان را همراه با ارزش مطالعه طبیعت بر اساس آن به اروپا بازگرداند رویکرد عقلانی، طرح واضح و زیبا و کامل زیر آن را برجسته کنید. این ایده که در خاک مسیحی قرار گرفت، مانند درخواستی برای درک نقشه ای بود که بر اساس آن خدا جهان را خلق کرد. این ایده باید با قوانین سختگیرانه ریاضی توصیف می شد. البته انسان نمی توانست امیدوار باشد که تدبیر الهی را با همان کمال و وضوح خود خداوند درک کند، اما حداقل می توانست با فروتنی و فروتنی به درک نقشه خالق و در نتیجه شناخت جهان نزدیک شود. او ایجاد کرد.

هر کشف جدید در آن عصر اولاً ستایش تدبیر خداوند و تأیید این است که خداوند جهان را بر اساس قانون روشن آفریده است و ثانیاً نشان دهنده خرد محقق است. اینجا اروپای رنسانس بود.

تا قرن شانزدهم. تنها مورد قابل اعتماد و رسماً پذیرفته شده سیستم زمین مرکزی بطلمیوس بود. بر اساس این دیدگاه، زمین در مرکز جهان قرار داشت و خورشید و تمام سیارات بر روی کره آسمانی قرار داشتند و به دور زمین می چرخیدند. این ایده با تجربه یک فرد معمولی مطابقت دارد که می بیند چگونه یک خورشید کوچک و کاملاً گرد در صبح طلوع می کند و در عصر غروب می کند.

با این حال، با ظهور داده های نجومی جدید، این نظریه به طور فزاینده ای از مشاهدات فاصله می گیرد، دانشمندان مجبور شدند "مقاله ها" - "اصلاحات" را در طرح اصلی معرفی کنند. تا پایان قرن 15. برای توضیحات

حرکت ماه، خورشید و پنج سیاره به 77 اپی چرخه نیاز داشت. این امر بیش از حد سنگین و پیچیده شد و از نقطه نظر عملی گیج کننده شد (مثلاً جهت گیری ملوانان را به طور قابل توجهی پیچیده کرد) و از همه مهمتر شک و شبهه ایجاد کرد: معلوم شد که نقشه الهی نه کامل است و نه زیبا.

نیکلاس کوپرنیک در نیمه اول قرن شانزدهم. یک سیستم خورشید مرکزی برای ساختار جهان پیشنهاد کرد. این امر تعداد اپی چرخه ها را به نصف کاهش داد و محاسبات بسیار ساده شد. اما این اولاً با تجربه روزمره در تضاد بود: تصور اینکه زمین به دور یک خورشید کوچک و حتی به دور خودش می چرخد ​​غیرممکن بود (کوپرنیک مجبور شد این را فرض کند تا تغییر روز و شب را توضیح دهد). ثانیاً، سیستم جدید با ایده ها در تضاد بود کلیسای کاتولیکدر مورد خلقت جهان لوتر فعالانه از کار "اخترشناس" جدید انتقاد کرد و تنها به لطف همین روم کاتولیک کتاب کوپرنیک را منتشر کرد. با این حال، برای مدتی طولانی با این کتاب به عنوان یک فانتزی بی اساس رفتار می شد.

جووردانو برونو، به عنوان یک فیلسوف، دریافت که سیستم پیشنهادی کوپرنیک مستلزم کثرت جهان و در نتیجه حرکت انسان از مرکز جهان به حومه آن است و او را از تاج آفرینش به یکی از بسیاری از جهان‌ها تبدیل می‌کند. جهان هستی برونو این را در حال حرکت مداوم توصیف کرد جهان بی نهایت، پر از دنیاهای مختلف است.

سوزاندن جووردانو برونو در آتش تفتیش عقاید در سال 1600 آغاز عصر مدرن است.

کپلر، مانند کوپرنیک، بر اساس پنج جامد «درست» افلاطون، به دنبال هماهنگی در ساختار جهان بود. با این حال، تصویری که ظاهر شد، ساده نبود. راه حل زمانی پیدا شد که کپلر حوزه مسیرهای ممکن را تا یک بیضی گسترش داد. او اولین قوانین خود را در سال 1609 منتشر کرد. طبق اولین آنها، هر سیاره در مداری بیضی شکل می چرخد ​​و خورشید در یکی از کانون ها قرار دارد. مکان سیارات و خورشید بسیار ساده (نه یک چرخه منفرد!) و کاملاً دقیق (برای آن قابلیت‌های رصد) تعیین شد.

پراگماتیسم سرمایه داری در حال ظهور به ما اجازه نداد که نتیجه به دست آمده را نادیده بگیریم - سیستم کپلر برای محاسبات بسیار راحت بود. سفر در سراسر جهان و کاوش در جهان مستلزم یک سیستم ناوبری مؤثر بود و علیرغم اعتراضات کلیسای مسیحی، این سیستم در بین دریانوردان پذیرفته شد.

گالیله گالیله، ریاضیدان سلطنتی ایتالیایی، اکتشاف خود در جهان را به پایان رساند: با استفاده از تلسکوپ اختراع شده در هلند، او 4 قمر در مشتری، کوه ها در ماه، نقاط روی خورشید را کشف کرد... معلوم شد که همه سیارات ایده آل نیستند. اجرام آسمانی، اما سیاره های زمین مانند. کهکشان راه شیری به میلیون ها ستاره و صورت فلکی تقسیم شد.

____________________ سخنرانی 85. سبک های «باروک» و «کلاسیک» در قرن هفدهم._____________________

تصویر در حال ظهور جهان کاملاً در تضاد با ایده های دوره قبل بود:

انسان خود را نه در مرکز جهان، بلکه در حومه آن یافت،

شاید انسان تنها موجود هوشمند زنده در جهان نباشد،

جهان نامتناهی است، اما انسان متناهی است،

حقیقت کاملاً بر خلاف تجربه روزمره، "شواهد" معمولی است - احساسات انسان فریبنده است،

زمین دائماً حول محور خود و خورشید می چرخد ​​- این مارپیچ کیهانی اکنون نشان دهنده مسیر حرکت انسان است.

انسان دیگر مرکز جهان نیست، اما با قدرت اندیشه توانست نقشه خداوند را درک کند.

کره ایده آل به سیارات بسیار واقعی تجزیه شد، معناشناسی سنتی جهان آسمانی (خدا در بالا، انسان در پایین) زیر سوال رفت.

دنیای کوچک و فشرده انسان رنسانس فروپاشید، بشریت نیاز به حل مشکل کشف مکان جدیدی برای انسان در جهان داشت.

تراژدی انسان در آغاز دوران مدرن توسط بلز پاسکال در رساله "افکار" خود به خوبی بیان شده است: "بگذارید انسان بفهمد که زمین در مقایسه با مدار عظیمی که نورانی ما توصیف می کند فقط یک نقطه است، که خود این مدار عظیم است. چیزی بیش از یک ویژگی قابل توجه در ارتباط با مدار سایر مفاخر نیست ... اندیشه بشری قادر به در آغوش کشیدن جهان نیست ... و بزرگترین دلیل بر قدرت مطلق پروردگار این است که تصور ما در سردرگمی در برابر این فکر منجمد می شود. "

یکی از پدیده های اساسی عصر جدید و یکی از ابزارهای رهایی از تعصبات، علم است. در این زمان تصویری علمی از جهان در حال شکل گیری است.

در سطح رویداد، ظهور عصر جدید معمولاً با اکتشافات در زمینه های مختلف دانش و بهبود ابزارهای دانش، اعم از عملی (ابزار) و نظری (روش شناسی فلسفی علوم) همراه است.

تمام اکتشافات انجام شده را نمی توان صرفاً به عنوان انباشته ای از دانش در مورد جهان در نظر گرفت. این اکتشافات ایده های سنتی را زیر و رو می کند. علم دوران جدید در رابطه با علم باستان و قرون وسطی چیزی اساساً متفاوت است. در نجوم کپلر، نکته این نیست که منظومه شمسی مرکزی را با برخی داده های تجربی تایید کنیم. سه قانون حرکت سیاره‌ای که او کشف کرد، برای رهایی از سنت‌ها به تلاش بسیار بیشتری نیاز داشت. به انسان مدرن. همه اخترشناسان از زمان فیثاغورث موافق بودند که سیارات دارای مدارهای دایره ای هستند. دایره یک شکل کامل بود، همه سیارات اجسام کامل بودند، در اصل آنها را خدایان می دانستند یا با خدایان مرتبط بودند. بدیهی به نظر می رسید که یک جسم کامل باید در یک مدار کامل حرکت کند. این ایده ها هستند که توسط قانون اول کپلر، که می گوید همه سیارات به صورت بیضی حرکت می کنند، از بین می روند.

و نیوتن فقط برخی از پدیده های جدید را کشف نکرد. او با حذف رگه‌های آنیمیسم از فیزیک انقلاب کرد. یونانیان حرکت را نشانه حیات می دانستند، یکی از کارکردهای روح زنده به حرکت درآوردن بدن است. بنابراین، یک جسم بی جان که به حال خود رها شده بود، به زودی بی حرکت می شد. کشف اولین قانون حرکت این ایده را تغییر داد. ماده بی جان، عاری از تأثیر هر گونه نیرو، به حرکت خود ادامه می دهد. در این مورد، خداوند لازم به نظر می رسد که تمام این مکانیسم را به حرکت درآورد. اما به گفته نیوتن، وقتی خداوند تمام سیارات را به حرکت درآورد و قوانین گرانش را وضع کرد، همه چیز خود به خود پیش رفت.

علم جدید آزادی خود را از انواع تعصبات و «بت ها» فرض می کند. این آزادی با روش صحیح، معقول و با تکیه بر واقعیات تأمین می شود. اف بیکن اصل مسیر تجربی علم جدید را اینگونه بیان کرد: آزمایش ها، اگر به درستی انجام شوند، داده های قابل اعتمادی را ارائه می دهند که قابل تأیید و اثبات است و بر اساس این داده ها می توان قوانین کلی را تدوین کرد.

همچنین منطقی است که چنین مسیر دانشی به آن خصلت مهندسی و عملی داد که به مرور زمان منجر به نزدیک شدن علم و خلاقیت فنی شد. به گفته F. Bacon، علم قدیمی "در اختلافات مثمر ثمر است، اما در تجارت عقیم است." اما علم، مبتنی بر آزمایش، نیاز به آزمایش نظریه با استفاده از کار دستی و ابزار، و همچنین پیاده سازی و به کارگیری مستقیم دانش کسب شده داشت. بیکن خود صدراعظم و حاکم انگلستان در غیاب پادشاه بود. و او بر اثر سرماخوردگی که طی آزمایشات روی کنسرو کردن جوجه ها با انجماد آنها در برف گرفتار شده بود، جان باخت. لرد باکینگهام، محبوب پادشاه و ارباب دریاسالاری، آزمایشگاه علمی خود را داشت. مد بود که آزمایشگاه علمی داشت.

در قرن 18 - در عصر روشنگری - علاقه به علم و فناوری فقط افزایش می یابد. بیان قابل توجه این جهت از علم و فلسفه در فرانسه "دایره المعارف یا فرهنگ لغت توضیحی علوم، هنرها و صنایع دستی" بود - ثمره کار جمعی بسیاری از مربیان - دیدرو، دالامبر، ولتر، هلوتیوس، هولباخ، روسو، مونتسکیو و غیره علاوه بر مقالات فلسفی، "دایره المعارف" حاوی مقالاتی در زمینه ریاضیات، فیزیک و مکانیک ریاضی، مقالاتی در زمینه پزشکی، فناوری، امور نظامی و البته مقالاتی در زمینه تحقیقات تاریخی بود.

ارتباط مستقیم با فلسفه تجربی قرن 17 تا 18. پوزیتیویسم که در قرن نوزدهم ظهور کرد. در این جهت فلسفیپیروزی بی قید و شرط واقعیت را اعلام می کند، دانش واقعی به عنوان قابل اعتمادترین، بیشترین دانش علمی. این رویکرد پوزیتیویستی بخش قابل توجهی از آگاهی مدرن را اشغال می کند. تا کنون ما تمایل داریم که معارف دینی و فلسفی را معیوب و شناور در ابرها بدانیم. تا به حال علوم فنی و کاربردی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است.

مشتق علم مدرن اروپابه تکنولوژی ماشین تبدیل می شود.

در قرون XVIII-XIX. در اروپا، انقلاب صنعتی رخ داد - انتقال از فناوری دستی به فناوری ماشینی، که با اختراع موتور بخار توسط J. Watt آغاز شد.

علم که به فناوری تبدیل شده است، دیدگاهی کاملاً متفاوت نسبت به فیلسوفان نظری نسبت به جهان به مردم می دهد. تکنولوژی با خود حس قدرت را به همراه آورده است.

این عصر جدید است که انسان به عنوان یک فرد از نظر علمی، به عنوان یک موجود عقلانی، برای اولین بار در تاریخ (به گفته هایدگر) سوژه می شود. موضوع بودن یک فرد به معنای فعالیت، استقلال، مسئولیت اوست. جهان بدلیل اینکه در دانش علمییک نفر آن را در شرایط آزمایشی قرار می دهد و آن را دوباره می سازد.

اعتقاد به قدرت ویژه سوژه خارج از حوزه علمی باقی می ماند: در رمانتیسم قرن نوزدهم حفظ شده است، اگرچه رمانتیک ها نه به ذهن دانشمند، بلکه به تخیل و شهود خلاق هنرمند اهمیت می دهند. سوژه به راحتی با کمک تخیل به دنیاهای دیگر منتقل می شود و خود او می تواند آنها را خلق کند.

منتها اینکه آدمی سوژه می شود، بر ضد او هم می چرخد. انسان برای خودش یک شی می شود. جنبه‌های منفی این فرآیند به بهترین وجه در نظریه‌های آموزش دیده می‌شود، که بسیاری از آنها در دوران مدرن ظاهر می‌شوند.

بارزترین نمونه از این جنبه های منفی، دیدگاه های مربوط به تحصیلات مربی فرانسوی لا متریه است. وی نویسنده رساله ای با عنوان خود توضیحی «انسان-ماشین» است. به گفته لا متری، فرآیند آموزش خود را می توان به آموزش تقلیل داد. لا متری معتقد است که هیچ چیز ساده تر از "مکانیک تربیت ما" نیست.

پیامد علم جدید، با نگاهی جدید به انسان، چیزی است که در قرن هفدهم پدیدار شد. مد برای اسباب بازی های مکانیکی، ماشین های اتوماتیک. با این حال، در قرن 19. رمانتیسم قدرت مطلق علم و فناوری را که جهان را از نو می سازد، زیر سوال می برد و به درک مکانیکی انسان اعتراض می کند. اتوماتها اغلب در آثار نویسنده رمانتیک E. Hoffmann ظاهر می شوند. نوعی راز، حیله گری در ماشین نشانگر مهارت و مهارت خالق آن است. انسان زمانی باید به کمال برسد که شبیه خود را بیافریند. اتومات های هافمن حیله گر هستند، اما برای کشف حیله گری آنها، فرد دانش کافی از مکانیک و آکوستیک ندارد. این یک ترفند نیست، این یک راز نیست، یک راز است. اینها چیزی بیش از خودکار هستند. به نظر می رسد که اشتیاق به ماشین های ماهر می تواند فرد را به ورطه ای غیرقابل درک برساند.

در قرن 19 یک انقلاب رادیکال مرتبط با ظاهر ماشین وجود دارد که انسان را از طبیعت بیگانه می کند، ایده های معمول در مورد نقش غالب او را می شکند و انسان را به موجودی وابسته به ماشین تبدیل می کند.

مارکس در رفع این وضعیت از «بیگانگی» صحبت می‌کند که به نظر او پیامد شیوه تولید سرمایه‌داری است. کارگر مالک محصولی نیست که تولید می کند، بنابراین با کار نه به عنوان یک فرآیند خلاقانه، بلکه به عنوان یک وظیفه طاقت فرسا رفتار می کند. او نه مانند یک شخص، بدون اینکه ذات خود را نشان دهد، بلکه مانند یک حیوان کار می کند، فقط برای اینکه به نحوی وجود فیزیکی خود را تضمین کند. بیگانگی به عنوان از دست دادن کنترل فرد بر نتیجه فعالیت خود، بر روند فعالیت خود، بر خود و از این نظر، از دست دادن شخص از خود تعریف می شود.

با گسترش ایده یک سوژه فعال که بر طبیعت قدرت دارد، ایده های مربوط به زمان به طور اساسی تغییر می کند. بیان یک درک جدید از زمان، ایمان به پیشرفت است. پیشرفت، حرکت به سوی وضعیت بهتر از طریق گسترش اندیشه های راستین است که به تدریج اسرار و شگفتی های جهان را از بین می برد و با نور عقل در آن نفوذ می کند.

در قرن 19 این باور به پیشرفت همچنان توسط پوزیتیویسمی که قبلاً ذکر شد، حمایت می شود، که سعی در ایجاد سیستمی از دانش بشری در توسعه دارد. این پیشرفت کاملاً مترقی است: به گفته او. کنت، بشریت، هر چه جلوتر می‌رود، بیشتر خود را از تعصبات اسطوره‌ای، مذهبی و فلسفی رها می‌کند و به دانش مفید «مثبت» دست می‌یابد.

نظریه تکاملی داروین، علاوه بر جنبه‌های آشکار آن (منشأ حیوانی انسان، مبارزه برای هستی، که بسیاری از اقتصاددانان قرن نوزدهم آن را به حوزه اقتصاد گسترش دادند)، همچنان بر ایمان به پیشرفت تأکید می‌کند: فرآیند تکاملی مستلزم پیوستگی است. بهبود و عارضه موجودات زنده.

توسعه فرهنگ در قرن نوزدهم. بر اساس یک طرح سه گانه در نظر گرفته شدند: وحشیگری - بربریت - تمدن که اوج آن قرن 19 بود. این طرح توسط قوم شناس ال. مورگان در کتاب جامعه باستانی خود بیان شده است. نسخه مارکسیستی توسعه تاریخ بشر، ایده پیشرفت را مطلق می کند، که علاوه بر این، انسان از طریق انقلاب به شدت آن را تسریع می بخشد.

بنابراین، می‌توان قوی‌ترین و عمومی‌ترین گرایش‌ها را در فرهنگ دوران مدرن شناسایی کرد. این دوران است که ریشه ایمان به اصول عقلانی جهان پیرامون و طبیعت انسان. نه سنت دینی، بلکه عقل به عنوان یک مرجع مسلم تلقی می شود. در عین حال عقل ابزاری برای دگرگونی طبیعت، جامعه انسانی و خود انسان می شود. این ایده عقل از ظهور در عصر مدرن سوژه ای فعال صحبت می کند که آزادی و استقلال خود را احساس می کند.

طبیعتاً فرهنگ عصر جدید متنوع تر و متضادتر است. این شامل انحرافات مختلفی از "خط کلی" است. در فرهنگ دینی، این علاقه به عرفان و معارف پنهانی است. در هنر - وجود سبکی مانند روکوکو در کنار سبک های "بزرگ". در سیاست - مطلق گرایی، ترور انقلابی در فرانسه، نقض قوانین لیبرالیسم سیاسی.

شاید دقیقاً همین تنوع پدیده های فرهنگی عصر جدید است که این دوران را به طور معناداری به زمان ما نزدیک می کند. بخش زیادی از فرهنگ کنونی ما، ارزش‌های ما، که آن را جهانی می‌نامیم، از گذشته مدرن باقی مانده است.

ادبیات

    وبر ام.برگزیده: اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری / ام. وبر // وبر م. آثار برگزیده / م. وبر. – Ivanovo-Frankivsk: East View, 2002 – 340 p.

    گورویچ پی اس.فلسفه انسان / P.S. گورویچ.–م. : IFRAN، 2001 – 206 p.

    دیمیتریوا ن.تاریخ مختصر هنر / N. Dmitrieva.

  • – M.: AST-Press: Galart, 2004 – 624 p.
    • فرهنگ و تمدن
    • فرهنگ و تمدن - صفحه 2
  • فرهنگ و تمدن - صفحه 3
    • گونه شناسی فرهنگ ها و تمدن ها
    • گونه شناسی فرهنگ ها و تمدن ها - صفحه 2
  • گونه شناسی فرهنگ ها و تمدن ها - صفحه 3
  • شکل گیری اندیشه های دینی
    • تاریخ و فرهنگ تمدن های باستانی شرق
    • شرق به عنوان یک پدیده اجتماعی فرهنگی و تمدنی
      • فرهنگ های پیش محوری شرق باستان
      • ایالت اولیه در شرق
    • فرهنگ هنری فرهنگ
    • فرهنگ هنری اعتقادات مذهبی
      • چین باستان
      • سطح توسعه تمدن مادی حالت و پیدایش
      • ارتباطات اجتماعی
      • ایالت اولیه در شرق
  • جهان بینی و باورهای دینی
    • دوران باستان - اساس تمدن اروپا
    • مشخصات کلی و مراحل اصلی توسعه
    • جهان بینی انسان در جامعه باستانی
    • ایالت اولیه در شرق
  • تاریخ و فرهنگ قرون وسطی اروپا
    • مشخصات کلی قرون وسطی اروپا
    • فرهنگ مادی، اقتصاد و شرایط زندگی در قرون وسطی
    • نظام های اجتماعی و سیاسی قرون وسطی
    • نقاشی های قرون وسطیجهان، نظام های ارزشی، آرمان های انسانی
      • تصاویر قرون وسطایی جهان، نظام های ارزشی، آرمان های انسانی - صفحه 2
      • تصاویر قرون وسطایی از جهان، نظام های ارزشی، آرمان های انسانی - صفحه 3
    • فرهنگ و هنر هنری قرون وسطی
      • فرهنگ و هنر هنری قرون وسطی - صفحه 2
  • شرق عربی قرون وسطی
    • ویژگی های کلی تمدن عربی-اسلامی
    • توسعه اقتصادی
    • روابط سیاسی اجتماعی
    • ویژگی های اسلام به عنوان یک دین جهانی
    • ایالت اولیه در شرق
      • فرهنگ هنری - صفحه 2
      • فرهنگ هنری - صفحه 3
  • تمدن بیزانس
    • تصویر بیزانسی از جهان
  • تمدن بیزانس
    • ویژگی های کلی تمدن بیزانس
    • نظام های اجتماعی و سیاسی بیزانس
    • تصویر بیزانسی از جهان
      • تصویر بیزانسی جهان - صفحه 2
    • فرهنگ و هنر هنری بیزانس
      • فرهنگ و هنر هنری بیزانس - صفحه 2
  • روسیه در قرون وسطی
    • مشخصات کلی روسیه قرون وسطی
    • اقتصاد. ساختار طبقات اجتماعی
      • اقتصاد. ساختار طبقات اجتماعی - صفحه 2
    • سیر تحول نظام سیاسی
      • سیر تحول نظام سیاسی - صفحه 2
      • سیر تحول نظام سیاسی - صفحه 3
    • نظام ارزشی روسیه قرون وسطی. فرهنگ معنوی
      • نظام ارزشی روسیه قرون وسطی. فرهنگ معنوی - صفحه 2
      • نظام ارزشی روسیه قرون وسطی. فرهنگ معنوی - صفحه 3
      • نظام ارزشی روسیه قرون وسطی. فرهنگ معنوی - صفحه 4
    • فرهنگ و هنر هنری
      • فرهنگ و هنر هنری - صفحه 2
      • فرهنگ و هنر هنری - صفحه 3
      • فرهنگ و هنر هنری - صفحه 4
  • رنسانس و اصلاحات
    • محتوای مفهوم و دوره بندی دوران
    • پیش شرط های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رنسانس اروپا
    • تغییر در جهان بینی شهروندان
    • محتوای رنسانس
    • اومانیسم - ایدئولوژی رنسانس
    • تایتانیسم و ​​طرف دیگر آن
    • هنر رنسانس
  • تاریخ و فرهنگ اروپا در دوران معاصر
    • ویژگی های کلی عصر جدید
    • سبک زندگی و تمدن مادی دوران مدرن
    • نظام های اجتماعی و سیاسی دوران مدرن
    • عکس هایی از دنیای مدرن
    • سبک های هنری در هنر مدرن
  • روسیه در عصر جدید
    • اطلاعات عمومی
    • ویژگی های مراحل اصلی
    • اقتصاد. ترکیب اجتماعی سیر تحول نظام سیاسی
      • ترکیب اجتماعی جامعه روسیه
      • سیر تحول نظام سیاسی
    • نظام ارزشی جامعه روسیه
      • سیستم ارزشی جامعه روسیه - صفحه 2
    • سیر تحول فرهنگ معنوی
      • رابطه فرهنگ استانی و کلانشهری
      • فرهنگ قزاق های دون
      • توسعه اندیشه سیاسی اجتماعی و بیداری شعور مدنی
      • ظهور سنت های محافظه کارانه، لیبرال و سوسیالیستی
      • دو خط در تاریخ فرهنگ روسیه در قرن نوزدهم.
      • نقش ادبیات در زندگی معنوی جامعه روسیه
    • فرهنگ هنری دوران مدرن
      • فرهنگ هنری عصر جدید - صفحه 2
      • فرهنگ هنری دوران معاصر - صفحه 3
  • تاریخ و فرهنگ روسیه در پایان قرن نوزدهم - آغاز قرن بیستم.
    • مشخصات کلی دوره
    • انتخاب مسیر توسعه اجتماعی. برنامه های احزاب و جنبش های سیاسی
      • آلترناتیو لیبرال برای دگرگونی روسیه
      • آلترناتیو سوسیال دمکراتیک برای دگرگونی روسیه
    • ارزیابی مجدد نظام ارزشی سنتی در آگاهی عمومی
    • عصر نقره- رنسانس فرهنگ روسیه
  • تمدن غرب در قرن بیستم
    • مشخصات کلی دوره
      • مشخصات کلی دوره - صفحه 2
    • سیر تحول نظام ارزشی در فرهنگ غربیقرن XX
    • روندهای اصلی در توسعه هنر غربی
  • جامعه و فرهنگ شوروی
    • مشکلات تاریخ جامعه و فرهنگ شوروی
    • تشکیل نظام شوروی (1917-1930)
      • اقتصاد
      • ساختار اجتماعی. آگاهی اجتماعی
      • فرهنگ
    • جامعه شوروی در سالهای جنگ و صلح. بحران و فروپاشی نظام شوروی (دهه 40-80)
      • ایدئولوژی نظام سیاسی
      • توسعه اقتصادی جامعه شوروی
      • روابط اجتماعی. آگاهی اجتماعی. سیستم ارزشی
      • زندگی فرهنگی
  • روسیه در دهه 90
    • توسعه سیاسی و اجتماعی-اقتصادی روسیه مدرن
      • توسعه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی روسیه مدرن - صفحه 2
    • آگاهی اجتماعی در دهه 90: روندهای اصلی توسعه
      • آگاهی اجتماعی در دهه 90: روندهای اصلی توسعه - صفحه 2
    • توسعه فرهنگ
  • عکس هایی از دنیای مدرن

    هنگام مقایسه تصاویر جهان عصر جدید با تصاویر قرون وسطی، توجه قبل از هر چیز به ماهیت غیر مذهبی اولی جلب می شود. نظام های فکری دوران مدرن تلاشی برای توصیف طبیعت، تاریخ و فرهنگ تنها با تکیه بر ذهن انسان است.

    در این صورت، خداوند نقشی متواضع به عنوان «محرک اصلی جهان» یا مظهر «قانون اخلاقی» و مفاهیمی مانند «قانون طبیعی»، «حرکت»، «توسعه»، «تکامل» "پیشرفت" و غیره به میدان می آیند.

    انقلاب در علم نیمه دوم قرن هفدهم. یک تصویر علمی طبیعی از جهان ایجاد کرد. این انقلاب در افزایش کیفی در قابلیت اطمینان، دقت، اعتبار ریاضی دانش علمی و فنی و در افزایش کاربرد عملی آنها بیان شد. روش‌هایی برای تحقیقات نظری و تجربی ایجاد شد و مؤسسات ویژه‌ای (انجمن‌های علمی و فنی، فرهنگستان‌ها و مؤسسات) تشکیل شد که در آن دانش علمی بازتولید و توسعه می‌یافت.

    انقلاب در علوم طبیعی توسط دانشمندان تعدادی از کشورهای اروپایی آغاز شد. گالیله (ایتالیا) بسیاری از قوانین حرکت را کشف کرد و تأیید نهایی سیستم خورشید مرکزی را ارائه کرد. شالوده ریاضی علوم طبیعی جدید کار پاسکال و فرما (فرانسه) و به ویژه ایجاد در 1665-1676 بود. روش های نیوتن (انگلیس) و لایب نیتس (آلمان) حساب دیفرانسیل و انتگرال. دکارت (فرانسه) متغیرهایی را معرفی کرد که به لطف آنها ریاضیات قادر به توصیف حرکت شد. بویل (انگلیس) دکترین عنصر شیمیایی را توسعه داد.

    در سال 1687، نیوتن در "اصول ریاضی فلسفه طبیعی" خود، سه قانون حرکت و قانون گرانش را تدوین کرد که با کمک آنها تمام قوانین و داده های شناخته شده قبلی را در یک سیستم واحد آورد. در قرن 18 مکانیک نیوتنی اساس طبیعت شد تصویر علمیجهانی که همه اشکال حرکت را از نیروهای جاذبه و دافعه می گرفت.

    در علوم طبیعی قرن 19. دوره اشاعه مفاهیم تکامل و خودسازی طبیعت آغاز شده است. تفسیر کیهانی این ایده به قرن هجدهم برمی گردد، زمانی که کانت و لاپلاس فرضیه هایی را در مورد تشکیل سیارات از یک ابر گازی که به دور خورشید می چرخد، ایجاد کردند. آموزه های بوفون و لایل در مورد تکامل زمین و تغییر مداوم سطح زمین نقش مهمی ایفا کرد.

    نظریه های توسعه در زیست شناسی قرن نوزدهم. در مفاهیم تکامل گونه ها بیان شده است. اولین مورد از آنها، بر اساس ایده تغییر مستقیم در وراثت تحت تأثیر شرایط خارجی، توسط لامارک (1809) ارائه شد. دکترین تکامل داروین توسط انتخاب طبیعی(1859) به یک نظریه اثبات شده تجربی در مورد تکامل تبدیل شد. جهانی بودن ساختار سلولی موجودات توسط زیست شناس آلمانی شوان ایجاد شد. در سال 1865، مندل اتریشی قوانین وراثت را کشف کرد و ژنتیک را ایجاد کرد.

    در فیزیک بزرگترین اکتشافات قرن نوزدهم V. قانون بقای انرژی، کشف القای الکترومغناطیسی و توسعه دکترین الکتریسیته ظاهر شد. ایده ساختار اتمی - مولکولی ماده به رسمیت شناخته شده است. در سال 1868، مندلیف، دانشمند روسی، قانون تناوبی عناصر شیمیایی را کشف کرد.

    ویژگی های بارز علم مدرن ماهیت ریاضی و تجربی آن، استفاده از زبان های علمی خاص، ماهیت جمعی و گاه بین المللی پژوهش و ارتباط ناگسستنی بین علم و فناوری بود.

    به موازات تصویر علمی جهان و تحت تأثیر آن در قرن 17-18. فلسفه روشنگری توسعه می یابد. در فرانسه، این جنبش در دوره بین 1715 و 1789 قوی‌ترین بود که «عصر روشنگری» و «قرن فلسفه» نامیده می‌شد.

    این جنبش ابعاد پاناروپایی پیدا کرده است: نمایندگان اصلی آن در فرانسه ولتر، مونتسکیو، کوندیلاک، هولباخ، دیدرو، روسو، در انگلستان - لاک، ماندویل، هیوم، در آلمان - لسینگ، هردر، کانت، در ایالات متحده آمریکا - فرانکلین هستند. ، جفرسون

    روشنگری به عنوان جهان بینی ای ظهور کرد که مدعی اصلاح انسان و جامعه بر اساس «قانون طبیعی» بود. این توسط ذهن انسان قابل شناخت است و با خواسته های واقعی و دست نخورده انسان مطابقت دارد. روابط عمومیباید با قوانین محیط زیست و طبیعت انسان هماهنگ شود. روشنگریان بر این باور بودند که جامعه با توسعه تدریجی بر اساس بهبود مستمر ذهن انسان مشخص می شود.

    از نظر مربیان، جهل، تاریک‌بینی و تعصب مذهبی عامل اصلی بلایای انسانی است. در مفهوم "خدا"، بیشتر آنها فقط تعیین اولین علت هوشمند جهان، هندسه‌سنج و معمار برتر جهان را می‌دیدند. از این رو، تلاش‌ها برای ایجاد «دین عقل» یا «دین تنها در محدوده عقل»، گسست کم و بیش شدید با سنت مسیحی و سازمان‌های کلیسا، که در لا متری، هولباخ، دیدرو، هلوتیوس به بی‌خدایی آشکار رسیدند.

    هدف از آموزه های اخلاقی روشنگری، اثبات فردگرایی، آزادی و استقلال فرد از محدودیت ها، به ویژه محدودیت های مذهبی، مشخصه عصر جدید بود. فراخوان روشنگری برای پیروی از طبیعت انسان را می‌توان بسیار گسترده درک کرد: از مفاهیم معتدل «خودپرستی معقول» تا موعظه بداخلاقی، رذایل و جنایات به عنوان مظاهر همان طبیعت انسانی (مارکی دو ساد). یکی از فرزندان روحانی عصر روشنگری ناپلئون بود که یک بار گفت: مردی مثل من به زندگی یک میلیون نفر نمی پردازد.

    در چارچوب فلسفه روشنگری بود که اولین تلاش جدی برای تحلیل فرهنگ انجام شد. از این نظر، کار معلم آلمانی هردر، «ایده‌هایی برای فلسفه تاریخ بشر» بسیار جالب توجه است.

    این ایده رشد ارگانیک را در تمام طبیعت، صعود از جهان بی جان به انسان، به روح در حال بهبود بی حد او منتقل می کند. روح و فرهنگ انسان به سمت انسانیت و عقل و عدالت پیش می رود. هردر سعی می‌کند داده‌های تاریخ، روان‌شناسی، قوم‌نگاری و علوم طبیعی را نظام‌مند کند تا تصویری جامع از تکامل فرهنگ ارائه دهد.

    زمان جدید، عصر ایدئولوژی هاست. آنها برای توجیه انقلاب ها و اصلاحات، سیاست طبقاتی و حزبی ضروری بودند. از تنوع خارق العاده مفاهیم ایدئولوژیک قرن 17 تا 19. بیایید برخی از مهمترین آنها را انتخاب کنیم.

    در بالا به دکترین حاکمیت عمومی اشاره کردیم که بازتاب ایدئولوژیک سلطنت مطلقه و دولت پارلمانی بود. سهم برجسته ای در توسعه آن در قرن هفدهم انجام شد. انگلیسی هابز فیلسوف. او دولت را به عنوان یک نهاد انسانی، نه یک نهاد الهی، که بر اساس یک قرارداد اجتماعی پدید آمد، می نگریست. قبل از آن دوره‌ای بود که مردم جدا از هم زندگی می‌کردند، در شرایط جنگی همه علیه همه.

    دولت برای تضمین صلح جهانی ایجاد شده است. در نتیجه قرارداد اجتماعی، حقوق شهروندان فردی که به طور داوطلبانه آزادی خود را محدود می کردند به حاکمیت منتقل شد. هابز به شدت بر نقش دولت و سلطنت به عنوان یک حاکمیت مطلق تأکید می کرد.

    برعکس، روسو در قرن هجدهم. با انتقاد شدید از دولت که حقوق مردم را به خود تضییع کرده است، که عامل نابرابری اجتماعی و خشونت ثروتمندان علیه فقرا شده است. روسو احیای حاکمیت واقعی مردمی را در قالب دموکراسی مستقیم پیشنهاد کرد.

    مهمترین جنبش ایدئولوژیک و سیاسی قرن نوزدهم. لیبرالیسم وجود داشت. او حامیان یک دولت پارلمانی یا " حاکمیت قانون» - حکومت مشروطه مبتنی بر تقسیم قدرت بین قوه مجریه و مقننه، تضمین حقوق اساسی سیاسی شهروندان از جمله آزادی بیان، مطبوعات، مذهب، اجتماعات و غیره.

    در سراسر قرن 19. لیبرالیسم از ایده نظم اجتماعی دفاع می کرد که در آن تنظیم روابط اقتصادی و اجتماعی از طریق مکانیسم های رقابت و بازار آزاد و بدون دخالت دولت انجام شود.

    لیبرال ها تنها کارکرد دومی را حفاظت از دارایی شهروندان و ایجاد یک چارچوب کلی برای رقابت آزاد بین کارآفرینان فردی می دانستند. لیبرالیسم به بزرگترین شکوفایی خود در بریتانیای کبیر رسید، جایی که نمایندگان برجسته آن میل و اسپنسر بودند.

    اندیشه سیاسی دوران مدرن نیز با احساسات انتقادی شدید نسبت به نظام اجتماعی جدید اروپا و جستجو برای جایگزینی برای آن مشخص می شود. آنها به کامل ترین بیان خود در تئوری های سوسیالیستی و کمونیستی قرن 17-19 رسیدند. ویژگی های مشترک این مفاهیم تفصیلی، مطالبات برای برابری کامل، تخریب سلسله مراتب اجتماعی و آنچه بر آن استوار است: مالکیت خصوصی، دولت، خانواده، مذهب بود.

    در اواسط قرن 18. مسلیه، مابلی، مورلی پروژه هایی را در فرانسه برای جامعه کمونیستی ارائه کردند که اصول «برابری کامل» همه مردم را اجرا کند. در آغاز قرن نوزدهم. آموزه های سن سیمون، فوریه و اوون به طور گسترده ای گسترش یافت و اقدامات عملی متعددی را برای دگرگونی سوسیالیستی جامعه با استفاده از پیشرفت های تکنولوژیکی فراهم کرد.

    در اواسط قرن نوزدهم. سوسیالیسم از جنبش دایره ای به جنبش توده ای تبدیل می شود. مارکس و انگلس در این امر نقش بسزایی داشتند. مارکسیسم مدعی عنوان «سوسیالیسم علمی» بود که نشان دهنده نیاز عینی گذار به جامعه کمونیستی است.

    در قرن 19 پوزیتیویسم سنت روشنگری را ادامه می دهد. این مبتنی بر این ایده است که تمام دانش اصیل و "مثبت" (مثبت) را می توان تنها در نتیجه علوم فردی و وحدت ترکیبی آنها به دست آورد. از نظر بنیانگذار پوزیتیویسم، کنت، آنچه که می‌توان فلسفه نامید، به نتایج کلی از علوم طبیعی و اجتماعی منتهی می‌شود.

    علم توضیح نمی دهد، بلکه فقط پدیده های طبیعی را توصیف می کند و نه به سؤال «چرا؟»، بلکه به سؤال «چگونه؟» پاسخ می دهد. پس از روشنگری، کنت و پیروانش در تمام کشورهای اروپایی و فراتر از آن اعتقاد خود را به توانایی علم برای توسعه بی پایان، امکانات نامحدود علم، از جمله تحول، ابراز کردند. زندگی عمومی. بنابراین، ایده پیشرفت نتیجه توسعه نقاشی های عصر جدید (قرن XVII-XIX) است.

    یکی از پدیده های اساسی عصر جدید و یکی از ابزارهای رهایی از تعصبات، علم است. در این زمان تصویری علمی از جهان در حال شکل گیری است.

    در سطح رویداد، ظهور عصر جدید معمولاً با اکتشافات در زمینه های مختلف دانش و بهبود ابزارهای دانش، اعم از عملی (ابزار) و نظری (روش شناسی فلسفی علوم) همراه است.

    تمام اکتشافات انجام شده را نمی توان صرفاً به عنوان انباشته ای از دانش در مورد جهان در نظر گرفت. این اکتشافات ایده های سنتی را زیر و رو می کند. علم دوران جدید در رابطه با علم باستان و قرون وسطی چیزی اساساً متفاوت است. در نجوم کپلر، نکته این نیست که منظومه شمسی مرکزی را با برخی داده های تجربی تایید کنیم. سه قانون حرکت سیاره‌ای که او کشف کرد، برای رهایی از سنت‌ها به تلاش بسیار بیشتری نسبت به آنچه برای یک فرد مدرن به نظر می‌رسد نیاز داشت. همه اخترشناسان از زمان فیثاغورث موافق بودند که سیارات دارای مدارهای دایره ای هستند. دایره یک شکل کامل بود، همه سیارات اجسام کامل بودند، در اصل آنها را خدایان می دانستند یا با خدایان مرتبط بودند. بدیهی به نظر می رسید که یک جسم کامل باید در یک مدار کامل حرکت کند. این ایده ها هستند که توسط قانون اول کپلر، که می گوید همه سیارات به صورت بیضی حرکت می کنند، از بین می روند.

    و نیوتن فقط برخی از پدیده های جدید را کشف نکرد. او با حذف رگه‌های آنیمیسم از فیزیک انقلاب کرد. یونانیان حرکت را نشانه حیات می دانستند، یکی از کارکردهای روح زنده به حرکت درآوردن بدن است. بنابراین، یک جسم بی جان که به حال خود رها شده بود، به زودی بی حرکت می شد. کشف اولین قانون حرکت این ایده را تغییر داد. ماده بی جان، عاری از تأثیر هر گونه نیرو، به حرکت خود ادامه می دهد. در این مورد، خداوند لازم به نظر می رسد که تمام این مکانیسم را به حرکت درآورد. اما به گفته نیوتن، وقتی خداوند تمام سیارات را به حرکت درآورد و قوانین گرانش را وضع کرد، همه چیز خود به خود پیش رفت.

    علم جدید آزادی خود را از انواع تعصبات و «بت ها» فرض می کند. این آزادی با روش صحیح، معقول و با تکیه بر واقعیات تأمین می شود. اف بیکن اصل مسیر تجربی علم جدید را اینگونه بیان کرد: آزمایش ها، اگر به درستی انجام شوند، داده های قابل اعتمادی را ارائه می دهند که قابل تأیید و اثبات است و بر اساس این داده ها می توان قوانین کلی را تدوین کرد.

    همچنین منطقی است که چنین مسیر دانشی به آن خصلت مهندسی و عملی داد که به مرور زمان منجر به نزدیک شدن علم و خلاقیت فنی شد. به گفته F. Bacon، علم قدیمی "در اختلافات مثمر ثمر است، اما در تجارت عقیم است." اما علم، مبتنی بر آزمایش، نیاز به آزمایش نظریه با استفاده از کار دستی و ابزار، و همچنین پیاده سازی و به کارگیری مستقیم دانش کسب شده داشت. بیکن خود صدراعظم و حاکم انگلستان در غیاب پادشاه بود. و او بر اثر سرماخوردگی که طی آزمایشات روی کنسرو کردن جوجه ها با انجماد آنها در برف گرفتار شده بود، جان باخت. لرد باکینگهام، محبوب پادشاه و ارباب دریاسالاری، آزمایشگاه علمی خود را داشت. مد بود که آزمایشگاه علمی داشت.

    در قرن 18 - در عصر روشنگری - علاقه به علم و فناوری فقط افزایش می یابد. بیان قابل توجه این جهت از علم و فلسفه در فرانسه "دایره المعارف یا فرهنگ لغت توضیحی علوم، هنرها و صنایع دستی" بود - ثمره کار جمعی بسیاری از مربیان - دیدرو، دالامبر، ولتر، هلوتیوس، هولباخ، روسو، مونتسکیو و غیره علاوه بر مقالات فلسفی، "دایره المعارف" حاوی مقالاتی در زمینه ریاضیات، فیزیک و مکانیک ریاضی، مقالاتی در زمینه پزشکی، فناوری، امور نظامی و البته مقالاتی در زمینه تحقیقات تاریخی بود.

    ارتباط مستقیم با فلسفه تجربی قرن 17 تا 18. پوزیتیویسم که در قرن نوزدهم ظهور کرد. این جهت فلسفی پیروزی بی قید و شرط واقعیت را اعلام می کند، دانش واقعی به عنوان قابل اطمینان ترین، علمی ترین دانش. این رویکرد پوزیتیویستی بخش قابل توجهی از آگاهی مدرن را اشغال می کند. تا کنون ما تمایل داریم که معارف دینی و فلسفی را معیوب و شناور در ابرها بدانیم. تا به حال علوم فنی و کاربردی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است.

    فناوری ماشین در حال تبدیل شدن به مشتق شده از علم مدرن اروپایی است.

    در قرون XVIII-XIX. در اروپا، انقلاب صنعتی رخ داد - انتقال از فناوری دستی به فناوری ماشینی، که با اختراع موتور بخار توسط J. Watt آغاز شد.

    علم که به فناوری تبدیل شده است، دیدگاهی کاملاً متفاوت نسبت به فیلسوفان نظری نسبت به جهان به مردم می دهد. تکنولوژی با خود حس قدرت را به همراه آورده است.

    این عصر جدید است که انسان به عنوان یک فرد از نظر علمی، به عنوان یک موجود عقلانی، برای اولین بار در تاریخ (به گفته هایدگر) سوژه می شود. موضوع بودن یک فرد به معنای فعالیت، استقلال، مسئولیت اوست. جهان بدلیل اینکه در دانش علمی انسان آن را در شرایط آزمایشی قرار می دهد و از نو می سازد به یک شی تبدیل می شود.

    اعتقاد به قدرت ویژه سوژه خارج از حوزه علمی باقی می ماند: در رمانتیسم قرن نوزدهم حفظ شده است، اگرچه رمانتیک ها نه به ذهن دانشمند، بلکه به تخیل و شهود خلاق هنرمند اهمیت می دهند. سوژه به راحتی با کمک تخیل به دنیاهای دیگر منتقل می شود و خود او می تواند آنها را خلق کند.

    منتها اینکه آدمی سوژه می شود، بر ضد او هم می چرخد. انسان برای خودش یک شی می شود. جنبه‌های منفی این فرآیند به بهترین وجه در نظریه‌های آموزش دیده می‌شود، که بسیاری از آنها در دوران مدرن ظاهر می‌شوند.

    بارزترین نمونه از این جنبه های منفی، دیدگاه های مربوط به تحصیلات مربی فرانسوی لا متریه است. وی نویسنده رساله ای با عنوان خود توضیحی «انسان-ماشین» است. به گفته لا متری، فرآیند آموزش خود را می توان به آموزش تقلیل داد. لا متری معتقد است که هیچ چیز ساده تر از "مکانیک تربیت ما" نیست.

    پیامد علم جدید، با نگاهی جدید به انسان، چیزی است که در قرن هفدهم پدیدار شد. مد برای اسباب بازی های مکانیکی، ماشین های اتوماتیک. با این حال، در قرن 19. رمانتیسم قدرت مطلق علم و فناوری را که جهان را از نو می سازد، زیر سوال می برد و به درک مکانیکی انسان اعتراض می کند. اتوماتها اغلب در آثار نویسنده رمانتیک E. Hoffmann ظاهر می شوند. نوعی راز، حیله گری در ماشین نشانگر مهارت و مهارت خالق آن است. انسان زمانی باید به کمال برسد که شبیه خود را بیافریند. اتومات های هافمن حیله گر هستند، اما برای کشف حیله گری آنها، فرد دانش کافی از مکانیک و آکوستیک ندارد. این یک ترفند نیست، این یک راز نیست، یک راز است. اینها چیزی بیش از خودکار هستند. به نظر می رسد که اشتیاق به ماشین های ماهر می تواند فرد را به ورطه ای غیرقابل درک برساند.

    در قرن 19 یک انقلاب رادیکال مرتبط با ظاهر ماشین وجود دارد که انسان را از طبیعت بیگانه می کند، ایده های معمول در مورد نقش غالب او را می شکند و انسان را به موجودی وابسته به ماشین تبدیل می کند.

    مارکس در رفع این وضعیت از «بیگانگی» صحبت می‌کند که به نظر او پیامد شیوه تولید سرمایه‌داری است. کارگر مالک محصولی نیست که تولید می کند، بنابراین با کار نه به عنوان یک فرآیند خلاقانه، بلکه به عنوان یک وظیفه طاقت فرسا رفتار می کند. او نه مانند یک شخص، بدون اینکه ذات خود را نشان دهد، بلکه مانند یک حیوان کار می کند، فقط برای اینکه به نحوی وجود فیزیکی خود را تضمین کند. بیگانگی به عنوان از دست دادن کنترل فرد بر نتیجه فعالیت خود، بر روند فعالیت خود، بر خود و از این نظر، از دست دادن شخص از خود تعریف می شود.

    با گسترش ایده یک سوژه فعال که بر طبیعت قدرت دارد، ایده های مربوط به زمان به طور اساسی تغییر می کند. بیان یک درک جدید از زمان، ایمان به پیشرفت است. پیشرفت، حرکت به سوی وضعیت بهتر از طریق گسترش اندیشه های راستین است که به تدریج اسرار و شگفتی های جهان را از بین می برد و با نور عقل در آن نفوذ می کند.

    در قرن 19 این باور به پیشرفت همچنان توسط پوزیتیویسمی که قبلاً ذکر شد، حمایت می شود، که سعی در ایجاد سیستمی از دانش بشری در توسعه دارد. این پیشرفت کاملاً مترقی است: به گفته او. کنت، بشریت، هر چه جلوتر می‌رود، بیشتر خود را از تعصبات اسطوره‌ای، مذهبی و فلسفی رها می‌کند و به دانش مفید «مثبت» دست می‌یابد.

    نظریه تکاملی داروین، علاوه بر جنبه‌های آشکار آن (منشأ حیوانی انسان، مبارزه برای هستی، که بسیاری از اقتصاددانان قرن نوزدهم آن را به حوزه اقتصاد گسترش دادند)، همچنان بر ایمان به پیشرفت تأکید می‌کند: فرآیند تکاملی مستلزم پیوستگی است. بهبود و عارضه موجودات زنده.

    توسعه فرهنگ در قرن نوزدهم. بر اساس یک طرح سه گانه در نظر گرفته شدند: وحشیگری - بربریت - تمدن که اوج آن قرن 19 بود. این طرح توسط قوم شناس ال. مورگان در کتاب جامعه باستانی خود بیان شده است. نسخه مارکسیستی توسعه تاریخ بشر، ایده پیشرفت را مطلق می کند، که علاوه بر این، انسان از طریق انقلاب به شدت آن را تسریع می بخشد.

    بنابراین، می‌توان قوی‌ترین و عمومی‌ترین گرایش‌ها را در فرهنگ دوران مدرن شناسایی کرد. این دوران است که ریشه ایمان به اصول عقلانی جهان پیرامون و فطرت انسان دارد. نه سنت مذهبی، و عقل به عنوان یک مرجع مسلم تلقی می شود. در عین حال، عقل ابزاری برای دگرگونی طبیعت می شود. جامعه انسانیو خود مرد این ایده عقل از ظهور در عصر مدرن سوژه ای فعال صحبت می کند که آزادی و استقلال خود را احساس می کند.