صفحه اصلی / طلسم / پولیس کامل ترین شکل ارتباط انسانی است. پولیس همانطور که ارسطو فهمیده است

پولیس کامل ترین شکل ارتباط انسانی است. پولیس همانطور که ارسطو فهمیده است

انسان به مثابه موجودی سیاسی (ارسطو)

"انسان موجودی سیاسی است" - این حقیقت توسط فیلسوف بزرگ یونان باستان ارسطو تدوین شده است. این کلمات معنای مهمی دارند: هر فردی که در یک جامعه، در یک دولت زندگی می کند، یک فرد سیاسی است، زیرا او نشان دهنده نوعی علاقه به سیاست است. بنابراین، این وظیفه یک دولت متمدن است که برای همه اعضای جامعه یک زندگی مناسب فراهم کند.

غریزه طبیعی یک فرد او را به سمت سیاست سوق می دهد. بنابراین منطقی است که ارسطو یک شخص را می نامد حیوان سیاسی- Zoon politikon، بدون اینکه به هیچ وجه به این عبارت معنای توهین آمیزی بدهد. به هر حال، روانشناسی ما حاوی نیازهای طبیعی مانند نیاز به حکومت و اطاعت است. فیلسوفان معتقدند که انسان انگیزه ها و خواسته هایی دارد که از او موجودی سیاسی می سازد. تاریخ متعاقب اندیشه سیاسی، اندیشه سیاست را به عنوان نظامی از نیازهای گوناگون بشری، اکتسابی و فطری غنی کرده است. اینها عبارتند از اشراف و حرص، عشق و نفرت، میل به سلطه و همبستگی، نیاز به آزادی و میل به عضویت در یک گروه.

ارسطو، بر اساس نتایج فلسفه سیاسی افلاطونی، مطالعه علمی خاصی را در مورد یک منطقه مشخص کرد. روابط عمومیبه یک علم مستقل از سیاست. ارسطو آموزه های سیاسی و حقوقی خود را در رساله های «سیاست» و «اخلاق نیکوماخوس» بیان کرد. تز اصلی سیاست ارسطو بیان می کند که پولیس جامعه ای از مردم است که از روابط طبیعی آنها رشد می کند. از نظر ارسطو، مردم تنها می توانند در شرایط یک نظام سیاسی در جامعه زندگی کنند، زیرا «انسان ذاتاً موجودی سیاسی است». Ogarev G. 50 ایده طلایی در فلسفه / G. Ogarev [منبع الکترونیکی]. - حالت دسترسی: http://www.fictionbook.ru/author/georgiyi_ogariev/50_zolotiyh_ideyi_v_filosofii/read_online.html?page=8

برای سازماندهی صحیح زندگی اجتماعی، مردم به سیاست نیاز دارند. سیاست یک علم است، دانش چگونگی سازماندهی بهترین زندگی مشترک مردم در یک دولت. از نظر ارسطو، یک شخص به طور کامل قادر است توانایی های خود را، خود، تنها در دولت، با آداب و رسوم، سنت ها و الگوهای رفتاری پذیرفته شده خود، تحقق بخشد. یک شخص نمی تواند بدون ارتباط با افراد دیگر وجود داشته باشد.

جوهر سیاست از طریق هدف آن آشکار می شود که به گفته ارسطو این است که به شهروندان ویژگی های اخلاقی والایی بدهد تا آنها را افرادی قرار دهد که منصفانه عمل می کنند. یعنی هدف سیاست، خیر منصفانه (مشترک) است. دستیابی به این هدف آسان نیست. یک سیاستمدار باید توجه داشته باشد که مردم نه تنها فضایل، بلکه رذایل نیز دارند. بنابراین وظیفه سیاست تربیت انسانهای کامل اخلاقی نیست، بلکه پرورش فضایل در شهروندان است. فضیلت یک شهروند عبارت است از توانایی انجام وظیفه مدنی و توانایی اطاعت از مقامات و قوانین. بنابراین، یک سیاستمدار باید به دنبال بهترین، یعنی آن چیزی باشد که هدف مشخص شده، یعنی ساختار دولتی را برآورده کند.

دولت محصول توسعه طبیعی است، اما در عین حال عالی ترین شکل ارتباط است. اولین نوع ارتباط که تا حدی مشخصه حیوانات است، خانواده است. از چند خانواده، یک روستا یا طایفه به وجود می آید. در نهایت، اتحاد چندین روستا یک دولت - بالاترین شکل جامعه بشری را تشکیل می دهد. در ایالت، میل به زندگی مشترک که در ابتدا ذاتی مردم بود کاملاً تحقق می یابد. انسان ذاتاً موجودی سیاسی است و در دولت (ارتباطات سیاسی) روند این طبیعت سیاسی انسان کامل می شود.

ارسطو بر این باور بود که ذهن انسان نه تنها با وجود فضایل و ویژگی های بسیار اخلاقی که در تربیت وجود دارد، قادر است او را به موجودی سیاسی ارزشمند تبدیل کند. همانطور که می دانید، ارسطو به آموزش اهمیت زیادی می داد و استدلال می کرد که برای همه ساکنان جامعه مانند هوا ضروری است.

وقتی از او پرسیدند که چه فرقی بین تحصیلکرده و بی تربیت وجود دارد، پاسخ داد: مثل زنده و مرده. همونجا و سخنان ارسطو فصاحت خالی نبود ، زیرا او خود بسیار تحصیل کرده بود: ابتدا نزد افلاطون تحصیل کرد ، سپس با دور شدن از مکتب افلاطونی ، شروع به خودآموزی کرد و به لطف ذهن خود به دستاوردهای زیادی رسید. همه اینها به او اجازه داد تا تا پایان عمر به آموزش و تعلیم دیگران بپردازد (یکی از شاگردان ارسطو که بزرگ شد اسکندر مقدونی بود).

با بازگشت به مسئله هستی سیاسی، باید گفت که برای فیلسوف یونان باستان، سیاست و اخلاق پیوند ناگسستنی دارند. ارسطو با سیاست، مدیریت شهر و زندگی پولیس را به طور کلی درک کرد و بهترین سیاست در تفسیر او بر مبنای اخلاقی رشد می کند. او در اثر «سیاست» که این موضوع را آشکار می کند، ابتدا به اصول اخلاقی خود اشاره می کند و اخلاق را مورد توجه قرار می دهد. اولویت اصلی، که فضیلت انسانی را تعریف می کند و فرد را قبل از هر چیز موجودی سیاسی و ارزشمند برای دولت می سازد. تنها در یک دولت شهر امکان توسعه هنرهای مختلف (صنایع دستی، امور نظامی و غیره) وجود دارد که به لطف فعالیت افراد مختلف (به طور منطقی) وجود دارد. افراد بازیگرو این دقیقاً پیش نیاز رفتار با فضیلت است که برای شکوفایی کل دولت ضروری است. ثانیاً، پولیس (وجود یک فرد در دولت) جدایی کار ذهنی از کار فیزیکی، در دسترس بودن اوقات فراغت، حوزه فعالیت آزاد را تضمین می کند، که به نوبه خود کلید شادی جهانی است.

بر خلاف خانواده و روستا که مبتنی بر میل به تولید مثل و اقتدار پدری است، دولت از طریق ارتباط اخلاقی بین مردم شکل می گیرد. جامعه سیاسی بر اجماع شهروندان در مورد فضیلت استوار است. دولت جامعه ای برای سکونت نیست. البته همه این شرایط برای وجود یک حالت باید وجود داشته باشد، اما اگر همه آنها با هم باشد، باز هم حالتی وجود نخواهد داشت; تنها زمانی ظاهر می شود که ارتباط بین خانواده ها و قبیله ها به خاطر یک زندگی خوب شکل بگیرد. دولت به عنوان کامل‌ترین شکل زندگی مشترک، از نظر غایت‌شناختی بر خانواده و روستا مقدم است. هدف از وجود آنها است.

به گفته ارسطو، هدف خود سیاست تضمین سعادت شهروندان است، چنین حالتی از وجود روزمره که به آنها امکان می دهد جوهر عقلانی خود را درک کنند. ارسطو فضیلت شهروندان را به عنوان آگاهی سیاسی، توانایی زندگی در دولت و در عین حال کسب منافع برای خود و تضمین خوشبختی دیگران می دانست. این رویکرد باید هدف سیاست باشد. در این راستا، از نظر ارسطو، فرد تنها به عنوان یک موجود پولیس (سیاسی) موضوع فضایل اخلاقی است. این مستلزم وظایف یک فرد در رابطه با پولیس (دولت) است که به گفته ارسطو در بسیاری از فضایل که به وضوح توسط او تعریف شده است تحقق می یابد. اما اصلی ترین موارد لازم برای حضور یک فرد در جامعه، در شهر دولت، عدالت و دوستی است.

ارسطو در دکترین خود درباره جامعه استدلال می کند که رابطه برده داری ریشه در خود طبیعت دارد و کار بدنی خالی از اصول اخلاقی و در نتیجه عقلانی، سهم بردگان است. بالاترین فعالیت با فضیلت برای ارسطو، فعالیت متفکرانه ذهن است که ویژگی افراد آزاده است. در این راستا، کسی که به کار بدنی می پردازد، که به حمایت مادی دولت اهمیت می دهد، از دیدگاه ارسطو نه قدرت و نه زمانی دارد که به سعادت شخصی خود اهمیت دهد. و خوشبختی به قول خودش مفروض فراغتی است که غیرآزادها از آن بی بهره می مانند و در شادی بی عار می مانند.

ارسطو معتقد است که خوشبختی تنها از طریق فعالیت عقلانی و متفکرانه تضمین می شود که جوهر آن به خود هدایت می شود: به خاطر خودش دوست داشته می شود. این موتوری ترین، پیوسته است. او به این معنا خودکفا است مرد عاقلکار خود را انجام می دهد که به رشد فرد کمک می کند خلاقیت. لذت ها (فرارت) هم یک فعالیت را کامل می کنند و هم آن را تحریک می کنند و به خاطر آرامش بعدی، فعالیت های جدید را تشویق می کنند. فضائل به لذت‌های معتدل دعوت می‌شوند و به آنها شکل کامل می‌دهند و آنها را تابع صدای عقل می‌کنند.

ارسطو با دادن مقام کمال به فعالیت عقل، به تأثیر آن در تقسیم جامعه به طبقات اشاره کرد. همانطور که می دانیم فیلسوف باستانیکار ذهنی و فیزیکی به وضوح در تضاد بود. و از آنجایی که نمایندگان طبقات پایین (بردگان) قادر به دستیابی به سعادت نیستند، طبقات حاکم (برده داران) هر دلیلی برای دریافت منافع دارند، اما باید آگاهانه به وظایف تاریخی خود نزدیک شوند. اما در مورد قدرت دولتی، که سیاست یونان باستان بر آن استوار بود، ارسطو عالی ترین اشکال آن را آنهایی می دانست که امکان استفاده خودخواهانه از آن منتفی است و قدرت در خدمت کل جامعه است.

ارسطو استبداد را بدترین شکل حکومت می دانست. در این راستا، او به نقش طبقه متوسط ​​در دولت اهمیت ویژه ای داد. از آنجا که وظیفه یک شهروند یونانی پولیس دفاع از او بود، ارتش او متشکل از شهروندان و مزدوران بود. علاوه بر این، هر شهروند با هزینه شخصی خود لباس نظامی خریداری کرد. در آن روزها، نیروی اصلی ارتش یونان پولیس را پیاده نظام سنگین مسلح (به اصطلاح هوپلیت ها) تشکیل می دادند، بنابراین، هر چه شهروندان دولت شهر ثروتمندتر بودند، قدرت ارتش پولیس بیشتر می شد. . علاوه بر این، ارسطو معتقد بود که طبقه متوسط ​​به عنوان یک حائل بین شهروندان ثروتمند و فقیر عمل می کند و از یک طرف مانع از تمایل فقرا به سرنگونی ثروتمندان می شود، اما در عین حال از ثروتمندان جلوگیری می کند. افزایش فشار بر فقرا

بنابراین، هرچه تعداد طبقه متوسط ​​در یک دولت بیشتر باشد، دولت قوی تر و زندگی داخلی آن پایدارتر می شود. متفکر یونانی این ایده از انسان را با مفهوم دولت و سازمان پلیس جامعه باستان مرتبط می کند. با این حال، در مراحل مختلف توسعه جامعه انسانیسیاست نقشی به دور از یکسان در زندگی مردم داشت. اگر در دوران دنیای باستانجهت گیری اصلی شخصیت را مشخص می کند که ارسطو را بر آن داشت تا انسان را موجودی سیاسی بخواند. سپس دوره های بعدی تنظیمات خود را در این نسبت انجام دادند جهت گیری های ارزشیشخصیت، برجسته کردن جنبه ها و ویژگی هایی که به بهترین وجه با منافع طبقات حاکم و اقشار اجتماعی جامعه سازگار است. بنابراین، به عنوان مثال، در قرون وسطی، انسان، اول از همه، به عنوان یک موجود مذهبی، در رنسانس - به عنوان یک موجود طبیعی در نظر گرفته می شد. در قرن 19 به انسان بیشتر به عنوان یک موجود تجاری نگاه می شد.

قرن بیستم مستلزم بازپروری انسان به عنوان موجودی سیاسی بود. و این تصادفی نیست، زیرا در قرن بیستم. تغییرات سیاسی عمیقی رخ داده و در حال وقوع است که بر سرنوشت میلیاردها انسان تأثیر می گذارد. در عین حال، در قرن بیستم رابطه انسان و سیاست بدون ابهام نیست. هم به ماهیت نظام سیاسی-اجتماعی بستگی دارد و هم به نظام ارزش هایی که توسط یک طبقه در جامعه ایجاد می شود و توسط یک فرد مشترک مشترک است. دمیدوف A.I. مبانی علوم سیاسی: کتاب درسی. راهنما / A.I.Demidov, A.A.Fedoseev. - م.: بالاتر. مدرسه، 2000. - ص.89.

بنابراین، هر جامعه تعریف شده تاریخی و هر طبقه اجتماعی دارای نظام ارزشی خاص خود است. اما موارد فوق نه تنها مستثنی نمی‌کند، بلکه برعکس، وجود ارزش‌های سیاسی مشترک را پیش‌فرض می‌گیرد: آزادی، کرامت و برابری افراد، نظم و عدالت عمومی، دموکراسی و مسئولیت. مبارزه برای این ارزش ها در کل تاریخ سیاسی بشر جریان دارد.

مردم به عنوان موجودات سیاسی درجات مختلفی از فعالیت سیاسی را نشان می دهند. دانشمندان علوم سیاسی معتقدند که فقط 10-20٪ از مردم واقعاً از نظر سیاسی فعال هستند ، 80-90٪ باقی مانده بی تفاوت هستند ، آنها را تماشاگر تئاتر سیاسی می نامند. انسان و جامعه / اد. L.N. بوگولیوبوا - م.: آموزش و پرورش، 1379. - ص.330. شهروندان یک ایالت به روش های مختلف مشارکت می کنند زندگی سیاسیکشورها:

  • - شرکت در انتخابات، همه پرسی؛
  • - تشکیل احزاب سیاسی و مبارزه برای قدرت؛
  • - درخواست از پارلمان و مقامات محلی؛
  • - رهبران سیاسی (احزاب، جنبش ها) هستند.
  • - شرکت در تجمعات، تظاهرات...

و هر چه فعالیت سیاسی جامعه بالاتر باشد، فرهنگ سیاسی ما نیز بالاتر می رود. اتفاقات منفی کمتر در جامعه رخ می دهد، شخصیت های درخشان بیشتر می شود و امیدها و خواسته های ما بیشتر محقق می شود.

مقدمه

ایدئولوژی سیاسی یونان باستانمانند سایر کشورهای دوران باستان، در فرآیند تجزیه اسطوره و شناسایی اشکال نسبتاً مستقل آگاهی اجتماعی شکل گرفت. توسعه این فرآیند در یونان باستانکه در آن جامعه برده دار توسعه یافت، در مقایسه با کشورهای شرق باستان از ویژگی های قابل توجهی برخوردار بود.

بحران جهان بینی اساطیریو توسعه فلسفه، ایدئولوژیست های اشراف پولیس را وادار کرد تا در دیدگاه های منسوخ خود تجدید نظر کنند و دکترین های فلسفی ایجاد کنند که بتواند در برابر ایده های اردوگاه دمکراتیک مقاومت کند. ایدئولوژی اشرافیت یونان باستان در فلسفه ارسطو، افلاطون و گزنفون به بالاترین پیشرفت خود رسید.

موقعیت فلسفی و تاریخی آن زمان (قرن چهارم قبل از میلاد) پس از رسیدن به تجزیه شدید، شکاکیت و حتی آنارشیسم و ​​انفرادی گرایی در ارتباط با تجزیه شهرهای دوران کلاسیک، نتوانست در این وضعیت باقی بماند، زیرا علیرغم آنچه تجزیه پولیس، مانند همه تفکرات به طور کلی، بیشتر و بیشتر توسعه یافت.

و در طول این دوره تجزیه پلیس برده‌دار کلاسیک، واقعاً یک موقعیت استفاده نشده دیگر وجود داشت که فیلسوفان و مورخان از بهره‌برداری از آن کوتاهی نکردند و شهامت باور واقعی به مرگ نهایی پولیس را نداشتند. . با وجود تمام وحشت های جنگ پلوپونز و با وجود تجزیه تدریجی شهر، مردم متفکر آن زمان همچنان می خواستند، حتی اگر نه در واقعیت، بلکه فقط در رویا،

آرمان‌شهرها، هنوز ایده‌های ایده‌آل پان هلنیک را فرموله می‌کنند و از این طریق چشمان خود را بر هر آنچه در آن زمان اتفاق می‌افتد می‌بندند.

در قرن چهارم با چنین افرادی رفتار می شد. ق.م گزنفون، افلاطون و ارسطو.

هدف این مقاله بررسی مفاهیم «دولت» و «شهروند» در ارسطو، افلاطون و گزنفون است.

بخش اصلی

مفاهیم «دولت» و «شهروند» در ارسطو

در رساله سیاست ارسطو، جامعه و دولت اساساً متمایز نیستند.

دولت در کار او به عنوان یک روش طبیعی و ضروری برای وجود مردم ظاهر می شود - "ارتباط افراد مشابه با یکدیگر به منظور بهترین وجود ممکن". ارسطو می گوید: «ارتباطات که به طور طبیعی برای ارضای نیازهای روزمره پدید آمدند، یک خانواده است.

از نظر ارسطو، دولت نمایانگر یک کل معین و وحدت عناصر تشکیل دهنده آن است، اما او تلاش افلاطون را برای "یکپارچه سازی بیش از حد دولت" مورد انتقاد قرار می دهد. دولت از عناصر بسیاری تشکیل شده است و تمایل بیش از حد به وحدت آنها، به عنوان مثال، اجتماع دارایی، همسران و فرزندان پیشنهادی افلاطون، منجر به نابودی دولت می شود.

ارسطو اشاره می کند که دولت مفهومی پیچیده است. در شکل خود، نشان دهنده نوع خاصی از سازمان است و مجموعه خاصی از شهروندان را متحد می کند. از این منظر، ما دیگر در مورد عناصر اولیه دولت مانند فرد، خانواده و غیره صحبت نمی کنیم، بلکه در مورد شهروند صحبت می کنیم. تعریف دولت به عنوان یک شکل بستگی به این دارد که چه کسی شهروند در نظر گرفته می شود، یعنی به مفهوم شهروند. شهروند از نظر ارسطو کسی است که می تواند در قوای مقننه و قضایی یک دولت معین شرکت کند.

دولت مجموعه ای از شهروندان است که برای خودکفایی کافی است.

از نظر ارسطو، انسان موجودی سیاسی است، یعنی اجتماعی، و در درون خود میل غریزی به «همزیستی با هم» را دارد.

انسان با توانایی زندگی فکری و اخلاقی «انسان ذاتاً موجودی سیاسی است». فقط یک شخص قادر به درک مفاهیمی مانند خیر و شر، عدالت و بی عدالتی است. اولین نتیجه زندگی اجتماعیاو تشکیل خانواده - زن و شوهر، والدین و فرزندان را در نظر گرفت. نیاز به تبادل متقابل باعث ایجاد ارتباط بین خانواده ها و روستاها شد. اینگونه بود که دولت به وجود آمد.

ارسطو که جامعه را با دولت یکی دانسته بود، مجبور شد به جستجوی عناصر دولت بپردازد. او وابستگی اهداف، علایق و ماهیت فعالیت افراد را به وضعیت دارایی آنها درک کرد و از این معیار برای توصیف اقشار مختلف جامعه استفاده کرد. به گفته ارسطو، فقیر و ثروتمند «در دولت عناصری هستند که کاملاً متضاد با یکدیگر هستند، به طوری که بسته به برتری یکی از عناصر، شکل متناظر نظام دولتی ایجاد می شود. ”

او سه لایه اصلی از شهروندان را شناسایی کرد: افراد بسیار ثروتمند، افراد بسیار فقیر و متوسط ​​که بین این دو قرار دارند. ارسطو با دو گروه اجتماعی اول دشمنی داشت. او معتقد بود که در قلب زندگی افراد دارای ثروت بیش از حد، نوعی غیرطبیعی از کسب دارایی نهفته است. به گفته ارسطو، این میل به "زندگی خوب" را نشان نمی دهد، بلکه فقط میل به زندگی را به طور کلی نشان می دهد. از آنجایی که عطش زندگی سرکوب ناپذیر است، میل به ابزاری برای رفع این تشنگی نیز سرکوب ناپذیر است.

«افراد دسته اول» با قرار دادن همه چیز در خدمت منافع شخصی بیش از حد، سنت ها و قوانین اجتماعی را زیر پا می گذارند.

در تلاش برای قدرت ، آنها خودشان نمی توانند اطاعت کنند و در نتیجه آرامش زندگی دولتی را مختل می کنند. تقریباً همه آنها متکبر و متکبر، مستعد تجمل و خودستایی هستند. دولت نه برای زندگی به طور کلی، بلکه عمدتاً برای شاد زیستن ایجاد شده است.

کمالهمان شخصیک شهروند کامل فرض می شود و کمال شهروند نیز به نوبه خود مستلزم کمال دولت است. در عین حال، ماهیت دولت از خانواده و فرد "پیشتر" است. این ایده عمیق چنین توصیف می شود: کمال یک شهروند با کیفیت جامعه ای که به آن تعلق دارد مشخص می شود: هر که می خواهد افراد کامل بیافریند باید شهروندان کامل بیافریند و هرکس می خواهد شهروندان کامل بیافریند باید یک دولت کامل ایجاد کند.

دولت از طریق ارتباط اخلاقی بین مردم شکل می گیرد. جامعه سیاسی بر اجماع شهروندان در مورد فضیلت استوار است. دولت به عنوان کامل ترین شکل زندگی مشترک، بر خانواده و روستا مقدم است، یعنی هدف وجودی آنهاست.

«دولت یک جامعه محل سکونت نیست، بلکه برای جلوگیری از نارضایتی متقابل یا به خاطر راحتی مبادله ایجاد نشده است. البته همه این شرایط برای وجود یک حالت باید وجود داشته باشد، اما اگر همه آنها با هم باشد، باز هم حالتی وجود نخواهد داشت; تنها زمانی ظاهر می شود که ارتباط بین خانواده ها و قبیله ها به خاطر یک زندگی خوب شکل بگیرد.»

ارسطو معتقد بود که شرط وجود و توسعه جامعه مدنی دولت است. یعنی دولت به عنوان ایده توسعه جامعه در درجه اول است.

باید اذعان داشت که اندیشه ارسطو درست است که توسعه جامعه در سطح خانواده، ایده دولت را به عنوان اولین و در درون خود حمل می کند. هدف نهایی، به عنوان یک شکل کامل و خودکفا از جامعه

شهروند نیز به این دلیل نیست که در یک مکان خاص زندگی می کند: «بالاخره، متکیان و بردگان نیز در کنار شهروندان محل سکونت دارند و همچنین افراد غیر شهروند و کسانی که حق دارند شاکی و شاکی باشند. متهم، زیرا آنها و خارجیان بر اساس قراردادهای منعقده با آنها از این امر برخوردار می شوند (این حقی است که آنها از آن برخوردارند). در مورد متیک ها، خیلی جاها این حق کامل را ندارند، اما باید پروستات خود را انتخاب کنند، بنابراین به طور کامل در این نوع ارتباطات شرکت نمی کنند. و در مورد فرزندانی که به سن بلوغ نرسیده اند و به همین دلیل در فهرست های مدنی قرار نمی گیرند و در مورد بزرگانی که از انجام وظایف شهروندی معاف هستند باید گفت که هر دو فقط به معنای نسبی شهروند هستند و نه بدون قید و شرط؛ و به اولی باید "شهروندان آزاد از وظایف" را اضافه کنیم و به دومی - "کسانی که محدودیت سنی را پشت سر گذاشته اند" ... ما وظیفه خود را تعیین کردیم که مفهوم شهروند را به معنای مطلق تعریف کنیم. کلمه” 3.

مفهوم مطلق شهروند را می توان به بهترین نحو از طریق مشارکت در دادگاه و دولت تعریف کرد. ارسطو همه کسانی را که در دربار و مجلس مردم شرکت می کنند، افرادی که دارای حق رای هستند و می توانند در آن شرکت کنند به عنوان شهروند طبقه بندی کرد. مراحل قانونیو سرویس 2 را انجام دهید. از زمان افیالتس و پریکلس، مجلس خلق آتن، eklessia، به ارگان اصلی قدرت دموکراتیک تبدیل شده است. با این حال، بسیار قابل توجه است که ارسطو مجبور شد این دیدگاه را به چالش بکشد که طبق آن، شرکت کننده در یک مجلس و دادگاه ملی، منصبی نیست و بنابراین ربطی به اداره دولتی ندارد.

در نتیجه، آتنی‌ها وضعیت مدنی خود را با مشارکت اجباری در قدرت دولتی مرتبط نمی‌دانستند. به احتمال زیاد ارگان های جامعه مدنی را در مجلس و دادگاه مردم می دیدند. توجه به این نکته حائز اهمیت است که مجمع مردمی یک جامعه ساختاریافته است. به phyla و demes تقسیم می شود. در آنها به طور طبیعیافکار عمومی اولیه در مورد همه مسائل مهم شکل می گیرد. این نظر خصلت دادگاه اخلاق عمومی را دارد.

بنابراین، صدای مجلس مردم، صدای جامعه مدنی است که مسئولان با حساسیت به آن گوش می دهند. برای دستکاری مردم، باید به لحن آنها وارد شوید، باید سیستم ارزشی آنها را به عنوان اساس رهبری خود به رسمیت بشناسید.

«در عمل، شهروندی در نظر گرفته می‌شود که والدینش - هم پدر و هم مادر - شهروند باشند، نه فقط یکی از آنها. برخی دیگر در این تعریف از این هم فراتر می روند و مثلاً اقتضا می کنند که اجداد یک شهروند در قبایل دوم، سوم و حتی دورتر نیز باید شهروند باشند».

یک شهروند در همان رابطه ای با دولت است که یک ملوان در یک کشتی با بقیه خدمه. اگرچه ملوانان در کشتی موقعیت یکسانی را اشغال نمی کنند: یکی از آنها ردیف می کند، دیگری سکان را هدایت می کند و سومی کمک سکاندار است. "ایمنی در دریا هدفی است که همه دریانوردان به طور جمعی برای رسیدن به آن تلاش می کنند."

پسندها و ناخوشایندهای جامعه همان چیزی است که مسئولان در تصمیم گیری الزاماً به آن توجه می کنند. حتی جهت مخالف جریان نیز با سیر جریان تعیین می شود.

حالت به عنوان وحدت پیچیدهآناتومی خاص خود را دارد، ساختار داخلی، که نابودی آن منجر به مرگ او می شود. استحکام یک حالت مستقیماً به قدرت واحدهای ساختاری آن بستگی دارد. آنها بخشی از دولت هستند، اما از نظر کیفیت یکسان نیستند، آنها وجود نسبتاً مستقلی را رهبری می کنند، اهداف و قوانین طبیعی توسعه خود را دارند.

دنیای اجتماعی مجموعه ای از افراد فعال و ارتباطات آنهاست. کیفیت افراد تعیین کننده کیفیت جامعه و دولت است. ارسطو این گونه فکر می کند، زیرا بهترین و شادترین حالت برای اکثریت شهروندانش به یک سبک زندگی با فضیلت و معقول می انجامد.

وظایف دولت از نظر ارسطو باید به شرح زیر باشد:

1. غذا؛

2. صنایع دستی;

3. سلاح;

4. ذخیره شناخته شده وجوه برای نیازهای خود و برای نیازهای نظامی.

5. مراقبت از فرقه دینی، یعنی آنچه کهانت نامیده می شود;

6. ضروری ترین چیز این است که بین شهروندان تصمیم گیری شود که چه چیزی مفید و منصفانه است.

1 خاطرنشان می کند: «اینها چیزهایی هستند که هر کشوری به آن نیاز دارد».

ارسطو.

ایالت باید از بخش های مربوط به وظایف ذکر شده تشکیل شده باشد. این بدان معناست که باید تعداد معینی کشاورز داشته باشد که غذا، صنعتگران، نیروی نظامی، افراد ثروتمند، کشیشان و افرادی که در مورد منصفانه و مفید بودن آن تصمیم می گیرند، تامین کنند.

دولت ساختار سیاسی جامعه است. از این منظر، از آنجایی که نمی توان یک جزء را با کل مقایسه کرد، مسئله تقدم بی معنا از بین می رود. جامعه مدنی مجموعه ای از پیوندها، ساختارها، نهادها و نهادهای اجتماعی معینی است که در عین حال مرحله توسعه دولت را مشخص می کند.

بنابراین، جامعه مدنی، به خودی خود، یک انتزاع است. لاک پشت بدون لاک، نرم تن بدون غلاف 1. در واقع، آن به عنوان یک پدیده مستقل - قبل، خارج و بدون تعامل با دولت - هرگز در هیچ کجا وجود نداشته است. اما گزاره مخالف نیز کاملاً صادق است: یک دولت نمی تواند بدون زیرساخت توسعه یافته روابط مدنی به یک درجه یا آن درجه، حداقل به حداقل درجه، وجود داشته باشد. دولت بدون جامعه مدنی مانند شخص بدون جامعه است اندام های داخلی، درختی بدون هسته.

همانطور که در بالا ذکر شد، ارسطو دولت را از طریق تعریف کرد مفهوم اساسی"ارتباطات". ارتباط جوهر طبیعت انسان به عنوان یک حیوان اجتماعی است.

از نظر ارسطو، دولت عالی ترین شکل ارتباط انسانی است. توسعه جامعه را تکمیل می کند و در عین حال هدف و نتیجه آن است. ویژگی این ارتباط چیست؟ این یک ارتباط سلسله مراتبی است که جامعه را بر اساس اصل سلطه و تبعیت سازمان می دهد و منظور از جامعه، اتحاد افراد آزاد است. معلوم می شود که شهروندان واحدهایی هستند که هم جامعه را تشکیل می دهند و هم آن را مدنی می کنند و هم دولت را که آن را دموکراتیک می کند.

فردی با منافع خود عنصر اولیه جامعه مدنی است. اما با دیدن وسیله ارضای خودپرستی در دیگران، فرد به وابستگی خود به آنها پی می برد، بنابراین به اهداف خود شکلی جهانی می دهد. مثلاً با مطالبه آزادی برای خود، آزادی را به یک اصل می رساند، یعنی برای همه مطالبه می کند. کار کردن به نفع خود، فرد، خواه ناخواه، از طریق شکل کلی، میل دیگران به خیر را برآورده می کند.

داوطلب علوم حقوقی، دانشیار، دانشیار گروه تئوری و تاریخ دولت و حقوق دانشگاه فدرال کازان (منطقه ولگا). 420008، جمهوری تاتارستان، کازان، خ. کرملوسکایا، 18 ایمیل: این آدرس ایمیل در برابر هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن باید جاوا اسکریپت را فعال کنید.

هدف دولت، به گفته ارسطو، خیر عمومی، دستیابی به سعادت توسط هر شهروند است. در عین حال، پلیس به عنوان یک ارتباط سیاسی افراد آزاد و برابر تلقی می شود. صحیح ترین شکل حکومت، حکومتی است که در آن طبقه متوسط ​​بر همه چیز مسلط باشد.

کلیدواژه: ارسطو سیاست؛ شکل دولت؛ درست است

ارسطو (384–322 قبل از میلاد) بزرگترین متفکر-دایره المعارف یونان باستان، شاگرد افلاطون، مربی اسکندر مقدونی، بنیانگذار لیسیوم (در رونویسی دیگر - لیسیوم، یا مکتب مشاء)، بنیانگذار منطق رسمی است. این ارسطو بود که دستگاه مفهومی را ایجاد کرد که هنوز در فرهنگ واژگان فلسفی و سبک تفکر علمی نفوذ می کند. ارسطو حدود 20 سال در آکادمی افلاطون تحصیل کرد و سپس تا حد زیادی از دیدگاه معلم خود فاصله گرفت و اعلام کرد: "افلاطون دوست من است، اما حقیقت را باید ترجیح داد." زادگاه ارسطو شهر یونانی استاگیرا در تراکیه است، به همین دلیل است که ارسطو را گاهی استاگیریت می نامند. سرنوشت علمی ارسطو واقعاً برجسته است توسط یک نویسنده پرخوانندهبرای صدها سال

شارل دوگل (1890-1970)، رئیس جمهور فرانسه، ژنرال، زمانی نوشت: "...در قلب پیروزی های اسکندر مقدونی، ما همیشه در نهایت، ارسطو را می یابیم." اقتدار ارسطو به حدی بود که تا قبل از آغاز دوران مدرن، از آثار ارسطو به عنوان چیزی تزلزل ناپذیر و بدون تردید یاد می شد. بنابراین، هنگامی که از یک پروفسور یسوعی (قرن هجدهم) خواسته شد تا از طریق تلسکوپ نگاه کند و مطمئن شود که لکه هایی روی خورشید وجود دارد، او به ستاره شناس کرچر پاسخ داد: «فایده ای ندارد، پسرم. ارسطو را از اول تا آخر دوبار خواندم و هیچ اشاره ای به لکه های خورشیدی در او نیافتم. و بنابراین، چنین نقاطی وجود ندارد."

در میان آثار ارسطو، که به اصطلاح "مجموعه ارسطویی" را تشکیل می دهد، لازم است چرخه های زیر برجسته شود:

- منطق (Organon): "مقوله ها"، "در مورد تفسیر"، "تحلیل اول"، "تجزیه و تحلیل دوم"، و غیره؛

- در مورد طبیعت: "فیزیک"، "درباره روح"، "درباره حافظه و خاطره" و غیره؛

– متافیزیک: «متافیزیک»؛

- اخلاق و سیاست: «اخلاق نیکوماخوس»، «سیاست»، «سیاست آتن» و غیره؛

- بلاغت: «بلاغه» و غیره.

بنابراین، ارسطو هنگام نوشتن «سیاست» (حدود 329 قبل از میلاد)، کار عظیمی انجام داد و به همراه شاگردانش قوانین اساسی 158 شهر یونانی (!) را مطالعه کرد. آثار ارسطو مبتنی بر مقایسه و تحلیل قوانین اساسی موجود دولت-شهرها بود که در دسترس او بود. تا این زمان، چنین تلاش هایی برای مقایسه قوانین نه تنها انجام نشد، بلکه به سادگی به ذهن کسی هم خطور نکرد. بنابراین، ارسطو پایه های روش شناسی آینده علوم سیاسی را بنا نهاد.

در مورد ایالت

از آنجایی که آغاز سیاست در ارسطو، اخلاق است، بنابراین موضوع علم سیاست، زیبا و عادل است.

ارسطو دولت را سازمان سیاسی جامعه، محصول توسعه طبیعی و در عین حال عالی ترین شکل ارتباط و انسان را موجودی سیاسی می داند. او متقاعد می کند: «دولت متعلق به آن چیزی است که ذاتاً وجود دارد... و انسان ذاتاً موجودی سیاسی است، و کسی که به دلیل ماهیت خود، و نه به دلیل شرایط تصادفی، خارج از دولت زندگی می کند. یا توسعه نیافته در حس اخلاقییک موجود یا یک ابرمرد... چنین فردی ذاتاً فقط هوس جنگ دارد...

طبیعت در همه مردم میل به ارتباطات دولتی را مطرح کرد و اولین کسی که این ارتباط را سامان داد بیشترین سود را به انسان رساند. کسى که کمال خود را یافته است، کاملترین موجود زنده است و برعکس، کسى که خارج از قانون و حق زندگی کند از همه بدتر است.»

«از آنجایی که هر حالتی نوعی ارتباط است و هر ارتباطی به خاطر برخی خیرها سازماندهی می‌شود، پس بدیهی است که همه ارتباطات برای این یا آن خیر تلاش می‌کنند و بیش از دیگران و برای عالی‌ترین کالاها، آن ارتباط که مهم ترین تلاش از همه است و همه ارتباطات دیگر را در بر می گیرد. این ارتباط را ارتباطات دولتی یا سیاسی می نامند.»

سیاست علم، دانش چگونگی سازماندهی بهترین زندگی مشترک مردم در ایالت است. یک سیاستمدار باید توجه داشته باشد که مردم نه تنها فضایل، بلکه رذایل نیز دارند. بنابراین وظیفه سیاست تربیت انسانهای کامل اخلاقی نیست، بلکه پرورش فضایل در شهروندان است. فضیلت یک شهروند عبارت است از توانایی انجام وظیفه مدنی و توانایی اطاعت از مقامات و قوانین. بنابراین، یک سیاستمدار باید به دنبال بهترین باشد، یعنی. ساختار دولتی که به بهترین نحو به هدف مشخص شده پاسخ می دهد.

ارسطو پروژه کمونیستی افلاطون در مورد دولت ایده آل را به ویژه به دلیل وحدت فرضی «یکپارچه» آن مورد انتقاد قرار می دهد. در مقابل افلاطون، ارسطو استدلال می‌کند که اجتماع مالکیتی که در یک کمون ایجاد می‌شود، اساس شکاف اجتماعی را به هیچ وجه از بین نمی‌برد، بلکه برعکس، آن را چندین برابر تقویت می‌کند. به طور طبیعی، خودخواهی ذاتی یک فرد، مراقبت از خانواده، اهمیت دادن اول به خود، به جای آنچه رایج است - واقعیت عینیزندگی دولتی پروژه کمونیستی و اتوپیایی افلاطون، که خانواده و مالکیت خصوصی را انکار می کند، فرد را از نیروی محرک لازم برای فعالیت سیاسی محروم می کند.

و اجتماع اموال، زنان و فرزندان پیشنهاد شده توسط افلاطون منجر به نابودی دولت خواهد شد. ارسطو مدافع سرسخت حقوق فردی، مالکیت خصوصی و خانواده تک همسری و نیز حامی برده داری بود.

ارسطو که از طرفداران نظام برده داری بود، برده داری را از نزدیک با موضوع مالکیت مرتبط کرد: نظمی ریشه در جوهر چیزها دارد که به موجب آن، از لحظه تولد، برخی از موجودات برای تابعیت در نظر گرفته شده اند، در حالی که برخی دیگر مقدر برای سلطه این یک قانون کلی طبیعت است و موجودات جاندار نیز تابع آن هستند. ارسطو می گوید: «کسی که ذاتاً به خود تعلق ندارد، بلکه به دیگری تعلق دارد و در عین حال انسان است، ذاتاً برده است. کسى به دیگری تعلّق دارد که در عین حال، ملکیت پیدا کند; دومی یک ابزار فعال و جداگانه موجود است. در عین حال، بردگی از نظر ارسطو از نظر اخلاقی موجه است، زیرا برده خالی از فضیلت است. در عین حال، رابطه ارباب و برده، به گفته ارسطو، عنصری از خانواده است، نه دولت.

هدف دولت از نظر ارسطو خیر عمومی است، بنابراین مشارکت در اداره امور دولتی باید مشترک باشد. "هدف جامعه بشری صرفا زندگی کردن نیست، بلکه بسیار بیشتر شاد زیستن است." به عبارت دیگر، هدف دولت دستیابی به سعادت برای هر شهروند است. در عین حال، پلیس به عنوان یک ارتباط سیاسی افراد آزاد و برابر تلقی می شود.

ارسطو آموزه های افلاطون را در مورد دولت به عنوان اتحادیه ای از مردم برای کمک و همکاری متقابل، سیاست به عنوان هنر ارائه بالاترین عدالت به مردم و در مورد قانون به عنوان کامل ترین و کامل ترین بیان آن ادامه می دهد. قانون نشان دهنده عدالت سیاسی است. در نتیجه وظیفه اصلی قانون حفظ جان و مال هر شخص است. طبق نظر ارسطو، قانون باید با عدالت و قانون سیاسی مطابقت داشته باشد. قانون معیاری برای عدالت، هنجار تنظیم کننده ارتباطات سیاسی است. جامعه بدون قوانین و حقوق نمی تواند وجود داشته باشد: "کسی که خارج از قانون و حقوق زندگی می کند از همه بدتر است." ارسطو اجبار قانونی را چنین توجیه می کند: «بیشتر مردم به جای عقل، از ضرورت اطاعت می کنند و بیش از شرف از مجازات می ترسند».

اگر افلاطون متفکری رادیکال و سازش ناپذیر است، افراط و تفریط را دوست دارد، آثارش دارای پروازهای خیالی، شجاعت و سبکی ظریف است، ارسطو مخالف همه افراط و تفریط است، طرفدار میانه در همه چیز است، حکومت او دقیق و اعتبار تحقیق است. در هر زمینه ای

«در هر ایالت سه مولفه وجود دارد: بسیار ثروتمند، بسیار فقیر، و سومی که در وسط بین این دو قرار دارد. از آنجایی که طبق عقیده عمومی، اعتدال و میانه بهترین هستند، پس بدیهی است که ثروت متوسط ​​از همه کالاها بهتر است. اگر موجود باشد، اطاعت از ادله عقل آسانتر است; برعکس، پیروی از این استدلال ها برای فردی که فوق العاده زیبا، فوق العاده قوی، فوق نجیب، فوق العاده ثروتمند یا برعکس، فردی فوق العاده فقیر، فوق العاده ضعیف و فوق العاده است دشوار است. - در موقعیت اجتماعی خود تنزل یافته است. افراد نوع اول اکثراً گستاخ و شرور بزرگ می شوند. افراد نوع دوم اغلب به شرور و شرور کوچک تبدیل می شوند. و برخی از جنایات به دلیل استکبار و برخی دیگر به دلیل پستی انجام می شود.

بنابراین، برخی قادر به حکومت نیستند و می دانند که چگونه فقط از قدرتی که اربابان بر بردگان دارند اطاعت کنند. دیگران قادر به تسلیم شدن در برابر هیچ قدرتی نیستند، اما فقط می دانند که چگونه به عنوان اربابان بر بردگان حکومت کنند.

بنابراین، واضح است که بهترین حالت ارتباطی است که از طریق میانگین به دست می‌آید و آن حالت‌ها ساختار خوبی دارند که در آن میانگین به تعداد بیشتری نشان داده شود، جایی که در آن قرار دارند. بهترین سناریو- قوی تر از هر دو افراط، یا، در هر صورت، هر یک از آنها به طور جداگانه. آنها با ترکیب با یک افراطی یا دیگری، تعادل را ایجاد می کنند و مانع از برتری مخالفان می شوند. بنابراین، بزرگترین رفاه برای دولت این است که شهروندانش دارایی متوسط ​​اما کافی داشته باشند، و در مواردی که برخی مالکیت بیش از حد دارند، در حالی که دیگران چیزی ندارند، یا دموکراسی افراطی، یا الیگارشی در شکل خالص آن، یا استبداد پدید می آید. یعنی تحت تأثیر افراط های مخالف. به هر حال، استبداد هم از یک دموکراسی به شدت منحل شده و هم از یک الیگارشی شکل می‌گیرد، خیلی کمتر از انواع متوسط ​​نظام سیاسی و افراد مشابه آنها.

درباره شکل ایالت

شکل دولت در آموزه های ارسطو اهمیت تعیین کننده ای دارد. این شامل شکلی از نظام سیاسی، نوعی حکومت، بسته به شرایط خاص یک کشور یا مردم خاص است. آن دسته از اشکال (سلطنت، اشراف، سیاست) که در آن صاحبان قدرت منافع مشترک را در ذهن دارند، صحیح است. کسانی (استبداد، الیگارشی، دموکراسی) که فقط خیر حاکمان را در نظر دارند اشتباه می کنند.

«صحت» نظام در ارسطو اصلاً به تعداد حاکمان بستگی ندارد. و این ویژگی دیگری از تعلیم متفکر را آشکار می کند.

صحيح ترين شكل سياست است كه در آن اكثريت به نفع منافع عمومي حكم مي كنند. سیاست یک جمهوری معتدل-دمکراتیک قانون اساسی است که رهبران آن قادرند آزادی را با نظم، شجاعت را با خرد ترکیب کنند. سیاست شکل مختلط حکومت است که از ترکیب دو شکل نامنظم ناشی می شود: الیگارشی و دموکراسی. پس اصل ایجاد یک حکومت ایده آل آمیزه ای از دو شکل نادرست است. ارسطو سیاست را اینگونه توصیف کرد: «بسیار به ندرت اتفاق می افتد و در میان عده معدودی، به ویژه، ارسطو با بحث در مورد امکان برقراری سیاست در یونان معاصر به این نتیجه رسید که چنین امکانی کم است. در یک دولت، اکثریت به نفع منافع عمومی حکومت می کنند. سیاست شکل "متوسط" دولت است و عنصر "متوسط" در اینجا بر همه چیز غالب است: در اخلاق - اعتدال ، در دارایی - ثروت متوسط ​​، در قدرت - طبقه متوسط. «تنها جایی که در ترکیب جمعیت، میانگین نسبت به هر دو افراط یا بر یکی از آنها برتری دارد، نظام سیاسی می‌تواند روی ثبات حساب کند.» زیرا الیگارشی نابرابری موجود در مالکیت را تشدید می کند و دموکراسی به شدت ثروتمندان و فقیرها را برابر می کند.

ارسطو می‌نویسد: «انحراف از سلطنت استبداد می‌آورد، انحراف از اشراف - الیگارشی، انحراف از سیاست - دموکراسی، انحراف از دموکراسی - اکلوکراسی.

در مورد بلاغت

افلاطون به بلاغت امتیاز چندانی نداد: «هنر نادرست»، «دستکاری با کلمات». ارسطو یک اثر کامل به همین نام را به او اختصاص می‌دهد و در آنجا به تفصیل محتوای سخنرانی علنی، سبک و نحوه صحبت گوینده را مورد بحث قرار می‌دهد. او معتقد است که آموزش خطابه ضروری است، زیرا به نظر او این بخشی از آموزش مدنی است. سیاست می تواند تا حد زیادی به لطف فصاحت سخنوری به مالکیت همه شهروندان تبدیل شود. خطابه ی ستوده باید در خدمت القای فرهنگ سیاسی، رفتار قانون مدارانه و سطح بالای آگاهی حقوقی قرار گیرد.

ارسطو سبک ارائه عقاید سیاسی و حقوقی را تغییر داد - رساله علمی ارسطو جایگزین گفتگوهای افلاطون شد. با ارسطو است که آموزش مطالعات حکومتی آغاز می شود. ارسطو بنیانگذار علوم سیاسی و توسعه دهنده اصلی روش شناسی آن است.

چنین شد که همه آثار ارسطو به دست ما نرسیده است. همچنین برخی از آثار در زمان حیاتش از او منتشر نشد و بسیاری دیگر به دروغ به او نسبت داده شد. اما حتی برخی از بخش‌هایی از آن آثار را که بی‌تردید متعلق به اوست، می‌توان زیر سؤال برد، و پیشینیان قبلاً سعی کرده‌اند این ناقصی و چندپارگی را با فراز و نشیب‌های سرنوشت نسخه‌های خطی ارسطو برای خود توضیح دهند. طبق افسانه ای که توسط استرابون و پلوتارک حفظ شده است، ارسطو نوشته های خود را به تئوفراستوس وصیت کرد که از او به نلیوس اسکپسیس منتقل شد. وارثان نلیوس دست نوشته های گرانبها را از طمع پادشاهان پرگامون در سرداب پنهان کردند، جایی که از رطوبت و کپک بسیار رنج می بردند. در قرن 1 قبل از میلاد. ه. آنها به قیمتی گزاف به آپلیکن ثروتمند و عاشق کتاب فروخته شد و او سعی کرد با اضافات خود قسمت های آسیب دیده نسخه های خطی را بازیابی کند، اما نه همیشه با موفقیت. متعاقباً، تحت رهبری سولا، آنها از دیگر غنایم در رم بودند، جایی که تیرانیان و آندرونیکوس رودز آنها را به شکل مدرن خود منتشر کردند. به عقیده برخی از محققان، این گزارش تنها در مورد تعداد بسیار کمی از آثار جزئی ارسطو صادق است. در عین حال، تنها ساختن نسخه هایی از آنچه می تواند در قسمت گمشده دست نوشته های ارسطو باشد باقی می ماند.

کتابشناسی

    داستاندکترین های حقوقی ایالتی / نماینده ویرایش V.V. لازارف. م.: اسپارک، 2006. 672 ص.

    مارچنکو M.N.، Machin I.F.تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. م.: آموزش عالی، 1384. 495 ص.

    ماشین I.F.تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. م.: آموزش عالی، یورایت ایزدات، 1388. 412 ص.

    موخائف R.T.تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. M.: Prior-izdat, 2004. 608 p.

    متفکرانیونان. از اسطوره تا منطق: مقالات/مطالب. V.V. اشکودا. M.: انتشارات Eksmo-Press; خارکف: انتشارات فولیو، 1998. 832 ص.

    قانونیفکر: گلچین / نویسنده-کامپ. V.P. مالاخوف. م.: دانشگاهیان. پروژه؛ اکاترینبورگ: کتاب تجارت، 2003. 1016 ص.

    تارانوف P.S.فلسفه چهل و پنج نسل. م.: انتشارات AST، 1998. 656 ص.

    الکترونیکیمنبع: http://ru.wikipedia.org/wiki/%C0%F0%E8%F1%F2%EE%F2%E5%EB%FC (تاریخ دسترسی: 2012/12/23).

ارسطو می گوید که انسان حیوانی سیاسی است. این والد نه تنها فرزندانش، بلکه از اعمال او نیز هست. رذیله و پرهیز هر دو به ما بستگی دارد. ارسطو فضایل اخلاقی (فضیلت های شخصیت) و فضایل دیانوئیتیک (فضیلت های فکری: خرد، عقلانیت، احتیاط) را شناسایی کرد. فضایل اخلاقی با عادات همراه است، فضایل دیانوئیک نیاز به توسعه خاصی دارد. ارسطو فضایل را در زمینه زندگی اجتماعی جامعه باستان بررسی می کند. عدالت در نزد او جایگاه ویژه ای دارد. مفهوم عدالت هم به معنای قانونی و هم برابر است و ناعادلانه به معنای غیرقانونی و نابرابر [رفتار با مردم] است. از آنجایی که قانون رفتار نیکو را تجویز می کند، مثلاً شجاعت در جنگ، عدالت بالاترین فضیلت است که همه فضیلت های دیگر را در خود دارد. دکترین عدالت یک انتقال مستقیم به دولت را شکل می دهد.

برای رسیدن به اهداف خود، فرد باید با افراد دیگر متحد شود. هدف اصلی انسان دنبال خیر است. بالاترین خیر شادی، سعادت است. برای دستیابی به خیر، مردم حالتی را ایجاد می کنند: این حالت نه برای زندگی عمومی، بلکه "در درجه اول برای شاد زیستن" بوجود می آید. خیر انسان با خیر عمومی منطبق است. دولت نوعی ارتباط بین مردم است. نقش دولت را نمی توان تنها به سازماندهی مبادلات اقتصادی تقلیل داد. دولت به عنوان ارتباط به خاطر یک زندگی خوب به وجود می آید. یک شخص نمی تواند خارج از دولت وجود داشته باشد، او موجودی سیاسی و اجتماعی است. ارسطو به خوبی می‌داند که موقعیت یک فرد در جامعه توسط مالکیت تعیین می‌شود. باعث نارضایتی و نزاع می شود، علاقه به کار را کاهش می دهد و لذت «طبیعی» مالکیت را از فرد سلب می کند. بنابراین، او از مالکیت خصوصی، که به نظر او تنها ممکن و مترقی به نظر می رسید، دفاع می کند و از طریق توسعه آن غلبه بر آخرین بقایای ساختار اجتماعی اشتراکی را تضمین می کند. درست است، با همه اینها، ارسطو همچنین از نیاز به "سخاوت" که مستلزم حمایت از فقرا است صحبت می کند و "دوستی" یعنی همبستگی آزادگان را در میان خود یکی از عالی ترین فضایل سیاسی اعلام می کند.

ارسطو معتقد است که از نظر تاریخی پیشرفت جامعه از خانواده به جامعه (روستا) و از آن به دولت (شهر، شهر) می‌رود. با این حال، دولت از نظر منطقی اولیه است، زیرا نشان‌دهنده کل جامعه است. روابط زیر در دولت حفظ می شود: خانواده (زن و شوهر، والدین و فرزندان، ارباب و بردگان) و دولت (حاکم و زیردستان). این ساختار غیرتاریخی «طبیعی» روابط اجتماعی، روابط سلطه و تبعیت، به ویژه روابط یک جامعه برده را تداوم می بخشد. ارسطو مخفف منشأ و ساختار «طبیعی» دولت است و او آن را از «طبیعت انسانی» گرفته است. «هر حالت نوعی ارتباط است و هر ارتباطی به‌خاطر برخی خیرها سازماندهی می‌شود (بالاخره، هر فعالیتی یک خیر مورد نظر را در ذهن دارد)، پس بدیهی است که همه ارتباطات برای این یا آن خیر بیشتر از دیگران تلاش می‌کنند. و برای بالاترین همه خیرها برای آن ارتباطی که از همه مهمتر است و همه ارتباطات دیگر را در بر می گیرد، تلاش می کند. این ارتباط را ارتباطات دولتی یا سیاسی می نامند.» در اینجا اولین تعریف ارسطو از دولت است. از نظر ارسطو، دولت خود نوعی ارتباط است.

این ایالت شامل کشاورزان، صنعتگران، تاجران، کارگران اجیر شده و ارتش است. طبق نظر ارسطو، حقوق شهروندی نباید نه تنها بردگان، بلکه طبقات فرودست را نیز داشته باشد، به استثنای نظامیان و کسانی که عضو هیئت های قانونگذاری هستند. فقط این گروه های اخیر نه تنها به نفع خود، بلکه به منافع عمومی نیز فکر می کنند. آنها حق تفریح ​​دارند - ارزش اصلی اجتماعی.

ارسطو در کنار واقعیت توجه زیادی کرد مسائل فلسفیمسائل حکومتی تحت رهبری او کارهای جمعی بسیاری انجام شد که از جمله آنها می توان به شرح یکصد و پنجاه و هشت نظام دولتی اشاره کرد. او معتقد بود همه اشکال حکومت بر اساس تعداد حاکمان (بر اساس دارایی) و هدف (اهمیت اخلاقی) حکومت تقسیم می شوند. مطابق با اولین علامت، سلطنت، اشراف و سیاست (جمهوری) وجود دارد - اینها اشکال "صحیح" حکومت هستند. سلطنت (قدرت سلطنتی) قدرت یک، اولین و "الهی" ترین است. اشرافیت حکومت «بهترین» معدودی است. سیاست حکومت اکثریت یا کسانی است که منافع اکثریت را نمایندگی می کنند و سلاح دارند. طبقه متوسط ​​اساس سیاست است. این شکل‌های صحیح حکومت می‌توانند به شکل‌های «نادرست» – استبداد، الیگارشی و دموکراسی – تبدیل شوند. ظالم به رفاه رعایای خود اهمیت نمی دهد، او دشمن فضیلت است و از مردم انرژی و میل به دفاع از خیر عمومی سلب می کند. الیگارشی حکومت ثروتمندان است. دموکراسی حکومت اکثریت متشکل از فقرا است. هر دو از دولت برای منافع خود استفاده می کنند. طبق معیار دوم، ارسطو آن دسته از حالاتی را که در آن صاحبان قدرت، خیر عمومی را در نظر دارند و حالت‌های نادرست را که فقط شکل خودشان را در نظر می‌گیرند، «درست» تشخیص می‌دهد. اسامی اشکال حکومتی که ارسطو معرفی کرد وارد قاموس نظریه دولت شد.

ارسطو در آثار مختلف ارزش نسبی این اشکال را به گونه ای متفاوت بیان می کند. در نیکوماخوس و اخلاق، او اعلام کرد که بهترین آنها سلطنت است و بدترین اشکال «صحیح»، سیاست. او در «سیاست»، سیاست را بهترین اشکال «صحیح» می‌داند. اگرچه سلطنت در اینجا به نظر او "اصلی ترین و الهی ترین" است، اما در حال حاضر، به گفته ارسطو، هیچ شانسی برای موفقیت ندارد.

به گفته ارسطو، از میان انواع حکومت ها، حکومتی وجود خواهد داشت که انحراف از اصلی ترین و الهی ترین آن معلوم می شود. استبداد، به عنوان بدترین نوع حکومت، از اصل خود دورتر است. الیگارشی مستقیماً با آن همجوار است، در حالی که معتدل ترین انواع انحرافی، دموکراسی است.

در درون خود دولت انواع مختلفی از ارتباطات وجود دارد.

در روابط اقتصادی، ارسطو سه نوع از اشکال اجتماعی ارتباط را می بیند: 1) ارتباط در یک خانواده فردی. 2) ارتباط در چارچوب امور تجاری عمومی؛ 3) ارتباط در چارچوب مبادله کالاهای اقتصادی.

«هدف دولت یک زندگی خوب است و هر آنچه ذکر شد برای این هدف ایجاد شده است. خود ایالت بیانگر ارتباط قبایل و روستاها به منظور دستیابی به یک وجود خودکفایی کامل است که شامل یک زندگی شاد و شگفت انگیز است. دولت به دلایلی وجود دارد، اما برای اینکه شهروندان خود را با یک زندگی خوب "خوب" فراهم کند.

کل مقدم بر جزء است و دولت به عنوان یک ساختار بر خانواده و فرد مقدم است. خانواده‌ها و افراد متعلق به دولت هستند، اما طبق نظر ارسطو، همه افراد را نمی‌توان به عنوان برده طبقه‌بندی کرد. ارسطو از طرفداران نظام برده داری است. او موضوع برده داری را در چارچوب روابط درون خانواده می داند. برده داری با موضوع مالکیت همراه است و دارایی بخشی از سازمان خانواده است (برده بخشی جاندار از دارایی است، یک ضرورت اساسی). نهاد برده داری برای ارسطو نهادی است که برای عملکرد صحیح خانواده و در نتیجه دولت ضروری است.

پروژه خودت حالت ایده آلارسطو با مطالعه انواع واقعی حکومت ها ساخته شد. ارسطو از ساختارهای دولتی معاصر خود، به ویژه از نظام دموکراسی آتن، دولت اسپارت و سلطنت مقدونی انتقاد کرد. از میان نظریات سیاسی، او بیش از همه نظریه استادش افلاطون را مورد انتقاد قرار داد.

کلمات کلیدی

ارسطو / سیاست / شکل دولت/ قانون / ارسطو / سیاست / شکل حکومت / قانون

حاشیه نویسی مقاله علمی در مورد فلسفه، اخلاق، مطالعات دینی، نویسنده اثر علمی - Belyaeva O. M.

هدف دولت، به گفته ارسطو، خیر عمومی، دستیابی به سعادت توسط هر شهروند است. در عین حال، پلیس به عنوان یک ارتباط سیاسی افراد آزاد و برابر تلقی می شود. صحیح ترین شکل حکومت، حکومتی است که در آن طبقه متوسط ​​بر همه چیز مسلط است.

موضوعات مرتبط آثار علمی در زمینه فلسفه، اخلاق، مطالعات دینی، نویسنده اثر علمی Belyaeva O. M.

  • دیدگاه های سیاسی و حقوقی آی. کانت

    2014 / Belyaeva O. M.
  • پیدایش ایده مشروطیت در آموزه های افلاطون و ارسطو

    2016 / لیختر پاول لئونیدوویچ
  • مورخان و فیلسوفان یونان باستان درباره جوهر دموکراسی، تعارض آن با استبداد و الیگارشی و نگاهی مدرن به این فرآیند

    2015 / ایزاف بوریس آکیموویچ
  • شکل گیری ایده ها در مورد هماهنگی اجتماعی: سقراط، افلاطون، ارسطو

    2016 / میخائیلوف ویکتور دانیلوویچ
  • ارسطو و تاریخ اسپارت: برخی مشکلات گاهشماری

    2010 / ارمین آندری یوریویچ
  • افلاطون و ارسطو در مورد "حق جنگ"

    2015 / لوبانوف اوگنی ویکتورویچ
  • "سیاست آتن" ارسطو در مورد بهترین شکل حکومت

    2016 / Kulagin V.V., Lezina E.P.
  • توسعه تاریخی مسئله طبقه بندی شکل حکومت

    2017 / آخوردیف اروین علیبکویچ
  • ایده های ملی گرایی در آثار افلاطون و ارسطو

    2016 / آبراموف سرگئی ویتالیویچ
  • خاستگاه ایده پیشرفت در میراث خلاق متفکران اروپایی دوران باستان و قرون وسطی

    2011 / نیکولینا ناتالیا نیکولاونا

در این مقاله به تحلیل نظرات ارسطو در مورد بهترین نظام حکومتی پرداخته شده است. تا حدودی به نقد طرح افلاطون از یک دولت ایده آل توجه می شود (افلاطون معلم ارسطو بود). همچنین در مقاله به تحلیل گفته‌های این متفکر درباره نظام حکومتی درست و غلط پرداخته شده است. ما همچنین هدف و ماهیت هر دولت و وظایف سیاست را مشخص می کنیم. در این مقاله دیدگاه های فیلسوف را در مورد سیستم برده داری و مالکیت خصوصی شرح می دهیم. دیدگاه های سیاسی و حقوقی ارسطو در آثار او بازتاب یافت: «سیاست آتن»، «اخلاق نیکوماخوف»، «سیاست». به نظر ارسطو، هدف دولت، خیر عمومی و سعادت هر شهروند آن است. در عین حال، شهر-دولت (polis) به عنوان ارتباط سیاسی افراد آزاد و برابر تلقی می شود. صحيح ترين شكل حكومت سياست است كه در آن طبقه متوسط ​​مردم در همه حوزه ها غالب است، به طور دقيق، طبقه متوسط ​​به عنوان اكثريت در جهت منافع عمومي حكومت مي كند. پولیتیا نوع خاصی از سردرگمی الیگارشی و دموکراسی است که از افراط و زیان‌ها محروم است. ارسطو یکی از حامیان نظریه ارگانیک منشاء دولت بود. وی با اشاره به اینکه دولت محصول توسعه طبیعی و مشروط به ذات خود انسان است، خاطرنشان کرد: انسان موجودی سیاسی و اجتماعی است. دولت خود غایت پیدایش ماهیت سیاسی انسان است. ارسطو از پروژه افلاطون در مورد یک دولت ایده آل انتقاد می کند ("افلاطون دوست من است، اما من حقیقت را بیشتر می دانم") به دلیل تلاش او برای ایجاد یک دولت "بیش از حد متحد". بنابراین، اجتماع مالکیت، همسران و فرزندان پیشنهادی افلاطون، در آخرین تحلیل، منجر به انحطاط خود دولت خواهد شد. افلاطون مخالف مالکیت خصوصی بود، اما ارسطو از حفظ مالکیت حمایت می کرد. وی خاطرنشان کرد: مالکیت خصوصی ریشه در ذات انسان دارد، در عشق انسان به خود. تا آنجا که ارسطو یک اشراف بود، او دیدگاه های نسبتاً قاطعی در مورد برده داری نیز داشت. بردگی از نظر اخلاقی موجه بود. روابط ارباب و غلام ماهیت خانوادگی داشت. علاوه بر این، خود مفهوم شهروند توسط فیلسوف از توانایی شخص برای مشارکت در فعالیت های قانونگذاری و قضایی دولت شکل می گیرد. ارسطو یکی از جهانی ترین فیلسوفان تاریخ بشریت بود. ظهور مابعدالطبیعه به عنوان یک روش شناخت و سنت مکتب آتن - لیسیوم - دقیقاً با نام او در عصر حاضر پیوند خورده است. در واقع، در آثار ارسطو ترکیبی تفسیری از تمام نظریه های باستانی وجود دارد که به ویژه در زمان ما بسیار مورد توجه است. در دوران بحران جهانی و سقوط ارزش‌های جهانی، منتقدان دموکراسی به گونه‌ای که پیش از این هرگز حضور نداشتند (از نظر ارسطو یکی از بدترین نظام‌های حکومتی همراه با استبداد است). به لطف اقتدار غیرقابل انکار او، آرای ارسطو به نقطه آغازی برای کل اندیشه سیاسی و حقوقی نه تنها در غرب، بلکه در شرق نیز تا آغاز قرن هجدهم تبدیل شد.

متن کار علمی با موضوع "سیاست به عنوان بهترین شکل حکومت از نظر ارسطو"

بولتن دانشگاه پرم

علوم حقوقی

شماره 1 (19)

سیاست به عنوان بهترین شکل حکومت از نظر ارسطو

O.M. بلیاوا

کاندیدای علوم حقوقی، دانشیار، دانشیار گروه تئوری و تاریخ دولت و حقوق کازان (منطقه ولگا) دانشگاه فدرال 420008، جمهوری تاتارستان، کازان، خ. Kremlevskaya, 18 ایمیل: [ایمیل محافظت شده]

هدف دولت، به گفته ارسطو، خیر عمومی، دستیابی به سعادت توسط هر شهروند است. در عین حال، پلیس به عنوان یک ارتباط سیاسی افراد آزاد و برابر تلقی می شود. صحیح ترین شکل حکومت، حکومتی است که در آن طبقه متوسط ​​بر همه چیز مسلط باشد.

کلیدواژه: ارسطو سیاست؛ شکل دولت؛ درست است

ارسطو (384-322 قبل از میلاد) - بزرگترین متفکر-دایره المعارف یونان باستان، شاگرد افلاطون، مربی اسکندر مقدونی، بنیانگذار لیسیوم (در رونویسی دیگر - لیسیوم، یا مکتب مشاء)، بنیانگذار منطق رسمی. این ارسطو بود که دستگاه مفهومی را ایجاد کرد که هنوز در فرهنگ واژگان فلسفی و سبک تفکر علمی نفوذ می کند. ارسطو حدود 20 سال در آکادمی افلاطون تحصیل کرد و سپس تا حد زیادی از دیدگاه معلم خود فاصله گرفت و اعلام کرد: "افلاطون دوست من است، اما حقیقت را باید ترجیح داد." زادگاه ارسطو شهر یونانی استاگیرا در تراکیه است، به همین دلیل است که ارسطو را گاهی استاگیریت می نامند. سرنوشت علمی ارسطو واقعاً برجسته است.

شارل دوگل (1890-1970)، رئیس جمهور فرانسه، ژنرال، زمانی نوشت: "... در قلب پیروزی های اسکندر مقدونی، ما همیشه در نهایت، ارسطو را می یابیم." اقتدار ارسطو به حدی بود که تا قبل از آغاز دوران مدرن، از آثار ارسطو به عنوان چیزی تزلزل ناپذیر و بدون تردید یاد می شد. بنابراین، هنگامی که از یک پروفسور یسوعی (قرن هجدهم) خواسته شد که از طریق تلسکوپ نگاه کند و از وجود لکه‌هایی روی خورشید مطمئن شود، او به ستاره‌شناس پاسخ داد.

© Belyaeva O.M.، 2013

کرچر: «فایده ای ندارد، پسرم. ارسطو را از اول تا آخر دوبار خواندم و هیچ اشاره ای به لکه های خورشیدی در او نیافتم. و بنابراین، چنین نقاطی وجود ندارد."

در میان آثار ارسطو، که به اصطلاح "مجموعه ارسطویی" را تشکیل می دهد، لازم است چرخه های زیر برجسته شود:

منطق (ارگانون): "مقوله ها"، "در مورد تفسیر"، "تجزیه و تحلیل اول"، "تجزیه و تحلیل دوم"، و غیره.

درباره طبیعت: "فیزیک"، "درباره روح"، "درباره حافظه و خاطره" و غیره.

متافیزیک: «مابعدالطبیعه»;

اخلاق و سیاست: «اخلاق نیکوماخوس»، «سیاست»، «سیاست آتن» و غیره.

بلاغت: «بلاغه» و غیره.

بنابراین، ارسطو هنگام نوشتن «سیاست» (حدود 329 قبل از میلاد)، کار عظیمی انجام داد و به همراه شاگردانش قوانین اساسی 158 شهر یونانی (!) را مطالعه کرد. آثار ارسطو مبتنی بر مقایسه و تحلیل قوانین اساسی موجود دولت-شهرها بود که در دسترس او بود. تا این زمان، چنین تلاش هایی برای مقایسه قوانین نه تنها انجام نشد، بلکه به سادگی به ذهن کسی هم خطور نکرد. بنابراین، ارسطو پایه های روش شناسی آینده علوم سیاسی را بنا نهاد.

در مورد ایالت

از آنجا که آغاز سیاست در ارسطو اخلاق است، بنابراین اشیاء

علوم سیاسی زیبا و منصفانه است.

ارسطو دولت را سازمان سیاسی جامعه، محصول توسعه طبیعی و در عین حال عالی ترین شکل ارتباط و انسان را موجودی سیاسی می داند. او متقاعد می کند: «دولت متعلق به آن چیزی است که ذاتاً وجود دارد... و انسان ذاتاً موجودی سیاسی است، و کسی که به دلیل ماهیت خود، و نه به دلیل شرایط تصادفی، خارج از دولت زندگی می کند. یا به لحاظ اخلاقی توسعه نیافته، موجود یا ابرمرد... چنین شخصی ذاتاً فقط هوس جنگ دارد.

طبیعت در همه مردم میل به ارتباطات دولتی را مطرح کرد و اولین کسی که این ارتباط را سامان داد بیشترین سود را به انسان رساند. انسان،

کسی که کمال خود را یافته است، کاملترین موجود زنده است و برعکس، کسی که خارج از قانون و حق زندگی می کند از همه بدتر است.»

«از آنجایی که هر حالتی نوعی ارتباط است و هر ارتباطی به خاطر برخی خیرها سازماندهی می‌شود، پس بدیهی است که همه ارتباطات برای این یا آن خیر تلاش می‌کنند و بیش از دیگران و برای عالی‌ترین کالاها، آن ارتباط که مهم ترین تلاش از همه است و همه ارتباطات دیگر را در بر می گیرد. این ارتباط را ارتباطات دولتی یا سیاسی می نامند.»

سیاست یک علم است، دانش چگونگی سازماندهی بهترین زندگی مشترک مردم در یک دولت. یک سیاستمدار باید توجه داشته باشد که مردم نه تنها فضایل، بلکه رذایل نیز دارند. بنابراین وظیفه سیاست تربیت انسانهای کامل اخلاقی نیست، بلکه پرورش فضایل در شهروندان است. فضیلت یک شهروند عبارت است از توانایی انجام وظیفه مدنی و توانایی اطاعت از مقامات و قوانین. بنابراین، یک سیاستمدار باید به دنبال بهترین باشد، یعنی. ساختار دولتی که به بهترین نحو به هدف مشخص شده پاسخ می دهد.

ارسطو از پروژه کمونیستی افلاطون در مورد دولت ایده آل انتقاد می کند، به ویژه به دلیل فرضی بودن آن

وحدت "یکپارچه" روسیه. در مقابل افلاطون، ارسطو استدلال می‌کند که اجتماع مالکیتی که در یک کمون ایجاد می‌شود، اساس شکاف اجتماعی را به هیچ وجه از بین نمی‌برد، بلکه برعکس، آن را چندین برابر تقویت می‌کند. طبیعتاً خودگرایی ذاتی یک شخص، مراقبت از خانواده، اهمیت دادن اول به چیزهای خود به جای کلیات، واقعیت عینی وجود دولت است. پروژه کمونیستی و اتوپیایی افلاطون، که خانواده و مالکیت خصوصی را انکار می کند، فرد را از نیروی محرک لازم برای فعالیت سیاسی محروم می کند.

و اجتماع اموال، زنان و فرزندان پیشنهاد شده توسط افلاطون منجر به نابودی دولت خواهد شد. ارسطو مدافع سرسخت حقوق فردی، مالکیت خصوصی و خانواده تک همسری و نیز حامی برده داری بود.

ارسطو که از طرفداران نظام برده داری بود، برده داری را از نزدیک با موضوع مالکیت مرتبط کرد: نظمی ریشه در جوهر چیزها دارد که به موجب آن، از لحظه تولد، برخی از موجودات برای تابعیت در نظر گرفته شده اند، در حالی که برخی دیگر مقدر برای سلطه این یک قانون کلی طبیعت است و موجودات جاندار نیز تابع آن هستند. ارسطو می گوید: «کسی که ذاتاً به خود تعلق ندارد، بلکه به دیگری تعلق دارد و در عین حال انسان است، ذاتاً برده است. کسى به دیگری تعلّق دارد که در عین حال، ملکیت پیدا کند; دومی یک ابزار فعال و جداگانه موجود است. در عین حال، بردگی از نظر ارسطو از نظر اخلاقی موجه است، زیرا برده خالی از فضیلت است. در عین حال، رابطه ارباب و برده، به گفته ارسطو، عنصری از خانواده است، نه دولت.

هدف دولت از نظر ارسطو خیر عمومی است، بنابراین مشارکت در اداره امور دولتی باید مشترک باشد. "هدف جامعه بشری صرفا زندگی کردن نیست، بلکه بسیار بیشتر شاد زیستن است." به عبارت دیگر، هدف دولت دستیابی به سعادت برای هر شهروند است. در عین حال، پلیس به عنوان یک ارتباط سیاسی افراد آزاد و برابر تلقی می شود.

ارسطو آموزه های افلاطون را در مورد دولت به عنوان اتحادیه ای از مردم برای کمک و همکاری متقابل، سیاست به عنوان هنر ارائه بالاترین عدالت به مردم و در مورد قانون به عنوان کامل ترین و کامل ترین بیان آن ادامه می دهد. قانون نشان دهنده عدالت سیاسی است. در نتیجه وظیفه اصلی قانون حفظ جان و مال هر فرد است. طبق نظر ارسطو، قانون باید با عدالت و قانون سیاسی مطابقت داشته باشد. درسته

این معیار عدالت است، یک هنجار تنظیم کننده ارتباطات سیاسی. جامعه بدون قوانین و حقوق نمی تواند وجود داشته باشد: "کسی که خارج از قانون و حقوق زندگی می کند از همه بدتر است." ارسطو اجبار قانونی را چنین توجیه می کند: «بیشتر مردم به جای عقل، از ضرورت اطاعت می کنند و بیش از شرف از مجازات می ترسند».

اگر افلاطون متفکری رادیکال و سازش ناپذیر است، افراط و تفریط را دوست دارد، آثارش شامل پروازهای فانتزی، شجاعت و سبکی ظریف است، پس ارسطو مخالف همه افراط و تفریط است، در همه چیز طرفدار میانه است، حکومت او دقیق و اعتبار تحقیق است. در هر زمینه ای

"هر دولتی سه جزء دارد: بسیار ثروتمند،

بسیار فقیر و سومی که در وسط بین هر دو ایستاده است. از آنجایی که طبق عقیده عمومی، اعتدال و میانه بهترین هستند، پس بدیهی است که ثروت متوسط ​​از همه کالاها بهتر است. اگر موجود باشد، اطاعت از ادله عقل آسانتر است; برعکس، پیروی از این استدلال ها برای فردی که فوق العاده زیبا، فوق العاده قوی، فوق نجیب، فوق العاده ثروتمند یا برعکس، فردی فوق العاده فقیر، فوق العاده ضعیف و فوق العاده است دشوار است. - در موقعیت اجتماعی خود تنزل یافته است. افراد نوع اول اکثراً گستاخ و شرور بزرگ می شوند. افراد نوع دوم اغلب به شرور و شرور کوچک تبدیل می شوند. و برخی از جنایات به دلیل استکبار و برخی دیگر به دلیل پستی انجام می شود.

بنابراین، برخی قادر به حکومت نیستند و می دانند که چگونه فقط از قدرتی اطاعت کنند که در نظر اربابان بیش از حد ظاهر می شود

بردگان؛ دیگران قادر به تسلیم شدن در برابر هیچ قدرتی نیستند، اما فقط می دانند که چگونه به عنوان اربابان بر بردگان حکومت کنند.

بنابراین، واضح است که بهترین ارتباط حالت آن چیزی است که از طریق میانگین به دست می‌آید، و آن حالت‌ها ساختار خوبی دارند که در آن میانگین به تعداد بیشتری نشان داده می‌شود، جایی که - در بهترین حالت - قوی‌تر از هر دو حد هستند، یا در در هر صورت، هر یک از آنها به طور جداگانه. آنها با ترکیب با یک افراطی یا دیگری، تعادل را ایجاد می کنند و مانع از برتری مخالفان می شوند. بنابراین، بزرگترین رفاه برای دولت این است که شهروندانش دارایی متوسط ​​اما کافی داشته باشند، و در مواردی که برخی مالکیت بیش از حد دارند، در حالی که دیگران چیزی ندارند، یا دموکراسی افراطی، یا الیگارشی در شکل خالص آن، یا استبداد پدید می آید. یعنی تحت تأثیر افراط های مخالف. به هر حال، استبداد هم از یک دموکراسی به شدت منحل شده و هم از یک الیگارشی شکل می گیرد، خیلی کمتر از انواع متوسط ​​سیستم های حکومتی و مشابه آنها.

درباره شکل ایالت

شکل دولت در آموزه های ارسطو اهمیت تعیین کننده ای دارد. این شامل شکلی از نظام سیاسی، نوعی حکومت، بسته به شرایط خاص یک کشور یا مردم خاص است. آن دسته از اشکال (سلطنت، اشراف، سیاست) که در آن صاحبان قدرت منافع مشترک را در ذهن دارند، صحیح است. کسانی (استبداد، الیگارشی، دموکراسی) که فقط خیر حاکمان را در نظر دارند اشتباه می کنند.

«صحت» نظام در ارسطو اصلاً به تعداد حاکمان بستگی ندارد. و این ویژگی دیگری از تعلیم متفکر را آشکار می کند.

صحيح ترين شكل سياست است كه در آن اكثريت به نفع منافع عمومي حكم مي كنند. سیاست یک جمهوری معتدل-دمکراتیک قانون اساسی است که رهبران آن قادرند آزادی را با نظم، شجاعت را با خرد ترکیب کنند. سیاست شکل مختلط دولت است که از ترکیب دو شکل نامنظم ناشی می شود: الیگارشی.

چی و دموکراسی پس اصل ایجاد یک حکومت ایده آل آمیزه ای از دو شکل نادرست است. ارسطو سیاست را اینگونه توصیف می کند: «به ندرت و در میان افراد معدودی رخ می دهد». به ویژه، ارسطو با بحث در مورد امکان تأسیس یک دولت در یونان معاصر، به این نتیجه رسید که چنین امکانی اندک است. در یک دولت، اکثریت به نفع منافع عمومی حکومت می کنند. سیاست شکل "متوسط" دولت است و عنصر "متوسط" در اینجا بر همه چیز غالب است: در اخلاق - اعتدال ، در دارایی - ثروت متوسط ​​، در قدرت - طبقه متوسط. «تنها جایی که در ترکیب جمعیت، میانگین نسبت به هر دو افراط یا بر یکی از آنها برتری دارد، نظام سیاسی می‌تواند روی ثبات حساب کند.» زیرا الیگارشی نابرابری موجود در مالکیت را تشدید می کند و دموکراسی به شدت ثروتمندان و فقیرها را برابر می کند.

ارسطو می‌نویسد: «انحراف از سلطنت استبداد می‌آورد، انحراف از اشراف - الیگارشی، انحراف از سیاست - دموکراسی، انحراف از دموکراسی - اکلوکراسی.

در مورد بلاغت

افلاطون به بلاغت امتیاز چندانی نداد: «هنر نادرست»، «دستکاری با کلمات». ارسطو یک اثر کامل به همین نام را به او اختصاص می‌دهد و در آنجا به تفصیل محتوای سخنرانی علنی، سبک و نحوه صحبت گوینده را مورد بحث قرار می‌دهد. او معتقد است که آموزش خطابه ضروری است، زیرا به نظر او این بخشی از آموزش مدنی است. سیاست می تواند تا حد زیادی به لطف فصاحت سخنوری به مالکیت همه شهروندان تبدیل شود. خطابه ی ستوده باید در خدمت القای فرهنگ سیاسی، رفتار قانون مدارانه و سطح بالای آگاهی حقوقی قرار گیرد.

ارسطو سبک ارائه ایده های سیاسی و حقوقی را تغییر داد - گفتگوهای افلاطون با رساله علمی ارسطو جایگزین شد. با ارسطو است که آموزش مطالعات حکومتی آغاز می شود. ارسطو بنیانگذار علوم سیاسی و توسعه دهنده اصلی روش شناسی آن است.

چنین شد که همه آثار ارسطو به دست ما نرسیده است. علاوه بر این، برخی از

برخی از آثار او در زمان حیاتش توسط او منتشر نشد و بسیاری دیگر بعدها به دروغ به او نسبت داده شد. اما حتی برخی از بخش‌هایی از آن آثار را که بی‌تردید متعلق به اوست، می‌توان زیر سؤال برد، و پیشینیان قبلاً سعی کرده‌اند این ناقصی و چندپارگی را با فراز و نشیب‌های سرنوشت نسخه‌های خطی ارسطو برای خود توضیح دهند. طبق افسانه ای که استرابون و پلوتارک حفظ کرده اند، ارسطو نوشته های خود را به تئوفراستوس وصیت کرد که از او به نلیوس اسکپسیس منتقل شد. وارثان نلیوس دست نوشته های گرانبها را از طمع پادشاهان پرگامون در سرداب پنهان کردند، جایی که از رطوبت و کپک بسیار رنج می بردند. در قرن 1 قبل از میلاد. ه. آنها به قیمتی گزاف به آپلیکن ثروتمند و عاشق کتاب فروخته شد و او سعی کرد با اضافات خود قسمت های آسیب دیده نسخه های خطی را بازیابی کند، اما نه همیشه با موفقیت. متعاقباً، تحت رهبری سولا، آنها از دیگر غنایم در رم بودند، جایی که تیرانیان و آندرونیکوس رودز آنها را به شکل مدرن خود منتشر کردند. به عقیده برخی از محققان، این گزارش تنها در مورد تعداد بسیار کمی از آثار جزئی ارسطو صادق است. در عین حال، تنها ساختن نسخه هایی از آنچه می تواند در قسمت گمشده دست نوشته های ارسطو باشد باقی می ماند.

کتابشناسی

1. تاریخچه دکترین های حقوقی دولت / پاسخ. ویرایش V.V. لازارف. م.: اسپارک، 2006. 672 ص.

2. Marchenko M.N., Machin I.F. تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. م.: آموزش عالی، 1384. 495 ص.

3. ماشین I.F. تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. م.: آموزش عالی، یورایت ایزدات، 1388. 412 ص.

4. موخائف آر.ت. تاریخ سیاسی و

دکترین های حقوقی M.: Prior-izdat،

5. متفکران یونان. از اسطوره تا منطق: مقالات/مطالب. V.V. اشکودا. M.: انتشارات Eksmo-Press; خارکف: انتشارات فولیو، 1998. 832 ص.

7. Taranov P.S. فلسفه چهل و پنج نسل. م.: انتشارات AST، 1998. 656 ص.

8. منبع الکترونیکی: http://ru.wikipedia. org/wiki/%C0%F0%E8%F 1%F2%EE%F2 %E5%EB%FC (دسترسی:

Bibliograficheskij spisok

1. Istorija gosudarstvenno-pravovyh uchenij / otv. قرمز V.V. لازارف. M.: Spark, 2006. 672 s.

2. Marchenko M.N., Machin I.F. Istorija politicheskih i pravovyh uchenij. M.: Vysshee obrazovanie, 2005. 495 s.

3. ماشین I.F. Istorija politicheskih i

pravovyh uchenij. M.: Vysshee obra-

zovanie, Jurajt-Izdat, 2009. 412 s.

4. Muhaev R.T. Istorija politicheskih i pravovyh uchenij. M.: Prior-izdat, 2004. 608 s.

5. Mysliteli Grecii. از mifa k logike: so-chinenija / sost. V.V. شودا. M.: Izd-vo Jeksmo-Press; Har"kov: Izd-vo Folio, 1998. 832 s.

6. Pravovaja mysl": antologija / avtor-sost. V.P. Malahov. M.: Akad. proekt؛ Ekaterinburg: Delovaja kniga، 2003. 1016 s.

7. Taranov P.S. Filosofija soroka pjati pokolenij. M.: Izd-vo AST, 1998. 656 s.

8. منابع Jelektronnyj: http://ru.wikipedia.

org/wiki/%C0%F0%E8%F 1%F2%EE%F2 %E5%EB%FC (داده‌ها:

سیاست به عنوان بهترین شکل حکومت در قضاوت ارسطو

کازان (منطقه ولگا) دانشگاه فدرال 18، خیابان Kremlyovskaya، کازان، 420008 ایمیل: [ایمیل محافظت شده]

در این مقاله به تحلیل نظرات ارسطو در مورد بهترین نظام حکومتی پرداخته شده است. تا حدودی به نقد طرح افلاطون از یک دولت ایده آل توجه می شود (افلاطون معلم ارسطو بود). همچنین در مقاله به تحلیل گفته‌های این متفکر درباره نظام حکومتی درست و غلط پرداخته شده است. ما همچنین هدف و ماهیت هر دولت و وظایف سیاست را مشخص می کنیم. در این مقاله دیدگاه های فیلسوف را در مورد سیستم برده داری و مالکیت خصوصی شرح می دهیم.

دیدگاه های سیاسی و حقوقی ارسطو در آثار او بازتاب یافت: «سیاست آتن»، «اخلاق نیکوماخوف»، «سیاست». به نظر ارسطو، هدف دولت، خیر عمومی و سعادت هر شهروند آن است. در عین حال، شهر-دولت (polis) به عنوان ارتباط سیاسی افراد آزاد و برابر تلقی می شود. صحيح ترين شكل حكومت سياست است كه در آن طبقه متوسط ​​مردم در همه حوزه ها غالب است، به طور دقيق، طبقه متوسط ​​به عنوان اكثريت در جهت منافع عمومي حكومت مي كند. پولیتیا نوع خاصی از سردرگمی الیگارشی و دموکراسی است که از افراط و زیان‌ها محروم است.

ارسطو یکی از حامیان نظریه ارگانیک منشاء دولت بود. وی با اشاره به اینکه دولت محصول توسعه طبیعی و مشروط به ذات خود انسان است، خاطرنشان کرد: انسان موجودی سیاسی و اجتماعی است. دولت خود غایت پیدایش ماهیت سیاسی انسان است.

ارسطو از پروژه افلاطون در مورد یک دولت ایده آل انتقاد می کند ("افلاطون دوست من است، اما من حقیقت را بیشتر می دانم") به دلیل تلاش او برای ایجاد یک دولت "بیش از حد متحد". بنابراین، اجتماع مالکیت، همسران و فرزندان پیشنهادی افلاطون، در آخرین تحلیل، منجر به انحطاط خود دولت خواهد شد.

افلاطون مخالف مالکیت خصوصی بود، اما ارسطو از حفظ مالکیت حمایت می کرد. وی خاطرنشان کرد: مالکیت خصوصی ریشه در ذات انسان دارد، در عشق انسان به خود. تا آنجا که ارسطو یک اشراف بود، او دیدگاه های نسبتاً قاطعی در مورد برده داری نیز داشت. بردگی از نظر اخلاقی موجه بود. روابط ارباب و برده ماهیتی خانوادگی داشت. علاوه بر این، خود مفهوم شهروند توسط فیلسوف از توانایی شخص برای مشارکت در فعالیت های قانونگذاری و قضایی دولت شکل می گیرد.

ارسطو یکی از جهانی ترین فیلسوفان تاریخ بشریت بود. ظهور متافیزیک به عنوان یک روش شناخت و سنت مکتب آتن - لیسیوم - دقیقاً با نام او در عصر حاضر پیوند خورده است. در واقع، در آثار ارسطو ترکیبی تفسیری از تمام نظریه های باستانی وجود دارد که به ویژه در زمان ما بسیار مورد توجه است. در دوران بحران جهانی و سقوط ارزش‌های جهانی، منتقدان دموکراسی به گونه‌ای که پیش از این هرگز حضور نداشتند (از نظر ارسطو یکی از بدترین نظام‌های حکومتی همراه با استبداد است).

به لطف اقتدار غیرقابل انکار او، آرای ارسطو به نقطه آغازی برای کل اندیشه سیاسی و حقوقی نه تنها در غرب، بلکه در شرق نیز تا آغاز قرن هجدهم تبدیل شد.

کلمات کلیدی: ارسطو; سیاست؛ شکل حکومت؛ قانون