صفحه اصلی / طلسم / ريازان در جنوب شرقي اسقف ريزان كليساي ارتدكس روسيه. پدیده های غیرمعمول مرتبط با آثار مقدسین معجزه پس از مرگ الکساندر نوسکی

ريازان در جنوب شرقي اسقف ريزان كليساي ارتدكس روسيه. پدیده های غیرمعمول مرتبط با آثار مقدسین معجزه پس از مرگ الکساندر نوسکی

پرنس مقدس الکساندر نوسکیو پس از مرگش، مانند دوران حیاتش، مدافع خستگی ناپذیر دولت روسیه باقی ماند. در سخت ترین زمان های آزمایشی که به خواست پراویدنس وطن ما در معرض آن قرار گرفت ، جنگجوی بزرگ سرزمین روسیه با رحمت آن را تحت حمایت آسمانی خود گرفت و به طور نامرئی به ارتش ارتدکس روسیه در مبارزه با دشمنان شریر کمک کرد.

صد و هفده سال بعد، پس از مرگ شاهزاده مبارک اسکندر، در زمان سلطنت نوه بزرگش، دوک اعظم دیمیتری، روس به اذن خداوند در معرض خطر همان ویرانی از سوی تاتارهای بی خدا قرار گرفت که به آن رسید. زمان باتو ملعون. فرمانروای قدرتمند جدید گروه ترکان طلایی، مامای، از دوک اعظم دیمیتریوس خشمگین بود، انبوهی از تاتارها را جمع کرد و با آنها به روسیه رنج کشیده رفت و مانند باتو قصد داشت مانند یک طوفان تمام سرزمین روسیه را در نوردد. دمتریوس سرکش را به شدت مجازات کنید. اما خداوند به توبه قوم خود و شفاعت قدیس توجه کرد. الکساندر نوسکی و غرور مامای شریر را رسوا کرد. دوک اعظم دیمیتری به همراه دیگر شاهزادگان روسی روز شنبه 8 شهریور 1380 روز کریسمس به دیدار دشمن رفتند. مادر خدای مقدس، - ارتش ارتدکس روسیه بر انبوهی از تاتارهای شرور به پیروزی کامل رسید. نبرد در سواحل دان رخ داد و بنابراین گراند دوکدیمیتریوس، مانند St. الکساندر نوسکی، لقب دونسکوی را دریافت کرد.

قبل از این پیروزی معجزه زیر رخ داد. سکستون که با احترام در صومعه ولادت مادر خدا خدمت می کرد، با دید شگفت انگیزی مفتخر شد: شب، در آستانه نبرد با مامایی، در دهلیز کلیسا به نماز ایستاد و با اشک دعا کرد. به خداوند و پاک ترین مادرش برای رهایی از دست بیگانگان، دعوت به کمک و شوالیه نوسکی، نماینده و محافظ مردمش. ناگهان می بیند: در مقبره St. شمع های اسکندر خود را روشن کردند، دو پیر خداپرست از محراب بیرون آمدند و به آرامگاه سنت مقدس نزدیک شدند. جنگجو، آنها گفتند: "شاهزاده الکساندرا! برخیز و به نوه بزرگت دمتریوس کمک کن که خارجی ها بر او چیره شده اند.» و اینک! اسکندر قدیس گویی زنده از قبر برخاست و هر سه از نگاه متعجب وزیر خجالت زده کلیسا ناپدید شدند. در صبح، با کمک St. الکساندرا، پیروزی بر دشمنان کامل شد. در همین حال، سکستون که با رؤیایی معجزه آسا مفتخر شده بود، به برادران صومعه و کلان شهر در مورد آنچه در شب قبل از پیروزی شکوهمندی که توسط دمتریوس دونسکوی بر انبوهی از مامایی دیده و شنیده بود، اطلاع داد. متروپولیتن از مسکو به ولادیمیر آمد و دستور داد جایی که جسد شاهزاده نجیب در آن دفن شده بود را حفاری کنند. وقتی قبر را کندند و گشودند، دیدند که جنازه اولیای خدا پس از یکصد و هفده سال اقامت در زمین فاسد مانده است. آثار فاسد ناپذیر سنت را با افتخار قرار دادند. الکساندرا آشکارا در حرم، در معبد مادر خدا، و سپس بسیاری از معجزات و شفاهای مختلف از آنها جاری شد. بسیاری از نابینایان بینایی خود را یافتند، لنگان شفا یافتند، فلج شدگان تقویت شدند و کسانی که توسط شیاطین عذاب می‌کشیدند، پس از دعای پرشور برای آنها به درگاه خداوند، قبل از سنت مقدس، از شر شکنجه‌گران خود رها شدند. یادگارهای شاهزاده مبارک اولین کسانی که شفا یافتند دو زن نابینا بودند. آنها با دلی پشیمان به دوک بزرگ دعا کردند تا از خداوند خداوند طلب بخشش کند که هرگز دعای صالحان را رد نمی کند و از طریق دعا بینایی خود را دریافت کردند. سپس مرد لنگی که سالها پایش خشک شده بود و بیهوده در جستجوی کمک انسانی بود، به محض اینکه با دعای گرم به سوی شاهزاده مبارک رو کرد، بلافاصله در مقابل همه حاضران، روی دو پا ایستاد و شروع به راه رفتن کرد و خدا و قدیس او، قدیس را تمجید کرد. الکساندر نوسکی. دیگری که با دستها و پاهایش آرام شده بود، پس از دعای کشیش برای او و پاشیدن او با آب مقدس از یادگارهای شاهزاده بزرگوار، قدرت قبلی را در همه اعضای خود احساس کرد. دو راهبان صومعه ولادت مادر خدا نیز به محض اینکه با ایمان شاهزاده راهب را صدا زدند، از بیماری هایی که آنها را عذاب می داد، شفای سریع دریافت کردند. یکی از آنها سالها از شل شدن تمام بدن رنج می برد و دیگری که دیوید نام داشت چنان بیماری سختی بر او غلبه کرده بود که از قبل بر بستر مرگ دراز کشیده بود. پسران پسران، ایستوما گولوونین و سیمئون زابلین، که به زیارتگاه مقدس آورده شدند، نیز شفا یافتند. اولی قبلاً با علائم ضعیف زندگی بود و دومی کاملاً از آرامش شدید اندام ها بی حرکت بود. کسانی که با ایمان و دعا به زیارت حرم مطهر حضرت سرازیر شدند، تنها از بیماری های جسمی شفا نگرفتند. یکی از کسانی که در صومعه زندگی می کردند به نام ترنتی و دو دهقان از روستاهای اطراف دچار روح ناپاک شده بودند و در حالی که خشمگین شده بودند، چنان فریاد می زدند که اطرافیان را به وحشت انداختند. اما به محض اینکه مبتلایان به یک بیماری شیطانی به بقاع مقدس نزدیک شدند، بلافاصله از شر دیو درنده ای که آنها را عذاب می داد خلاص شدند و با هوشیاری کامل به خانه های خود بازگشتند و قدیس خدا را تجلیل کردند.

در سال 1491، در روز دوشنبه 23 مه، ولادیمیر به دلیل گناهان افرادی که در آن زندگی می کردند، دچار آتش سوزی مهیب شد. در سحرگاه این روز، بسیاری نشانه ای از شاهزاده بزرگوار دیدند که خشم خدا را اعلام می کرد و مردم را به توبه دعوت می کرد. بر فراز گنبد کلیسای صومعه ولادت مادر خدا ، جایی که شاهزاده مقدس در آنجا آرمیده بود ، ابری روشن ظاهر شد که سفید مانند یخبندان بود و درون آن شبیه شوالیه نوسکی بود که به آسمان می رفت. این رؤیا تمام شهر را به وحشت انداخت و ناقوس ها در تمام کلیساها به صدا درآمدند. در ظهر آتش سوزی مهیبی رخ داد و کل شهر را با تمام آبادی هایش ویران کرد. صومعه میلاد مادر خدا نیز زنده نماند. مردم شهر، روحانیون و غیر روحانیون، که از وحشت گرفتار شده بودند، به تعداد زیادی به کلیسای صومعه هجوم آوردند و اموال خود را، هر آنچه را که توانسته بودند تصرف کنند، به آنجا بردند. اما به اذن خدا شعله مهیب آتش به داخل کلیسا نفوذ کرد و با همه افراد داخل آن سوخت. اما خداوندی که طبق بیان مزمور، از تمام استخوانهای صالحان محافظت می کند (مزمور 33:21) و در اینجا نشانه معجزه آسای خود را نشان داد. آثار معجزه آسای شاهزاده مبارک سالم ماند و حتی کفنی که در داخل حرم بود دست نخورده باقی ماند.

در سال 1552، تزار وارسته جان واسیلیویچ برای فتح پادشاهی کازان رفت. در راه، او در ولادیمیر توقف کرد تا از یادگاران جد مبارکش از خدا بخواهد برای یک شاهکار جدید در برابر تاتارها برکت دهد. و شوالیه نوسکی نشانی از لطف خود را به او نشان داد. او یکی از همراهان تزار مسکو به نام آرکادی را شفا داد که بعدها زندگی شاهزاده مقدس الکساندر نوسکی را نوشت. آرکادی روی انگشتش زخم داشت. هنگام اقامه نماز جماعت در حرم حضرت امامزاده شاهزاده آرکادی متوجه سوراخ کوچکی در سکوی کلیسا شد و انگشت دردناک خود را در آن فرو کرد. با فرو بردن انگشت خود در چاه، بیمار احساس می کرد که آن را در نوعی مرهم معطر، مانند مر، فرو می برد، که پس از آن انگشت دیگر درد نمی کند. آرکادی با بیرون آوردن انگشت خود از سوراخ، نه زخم و نه حتی یک دلمه در ناحیه بهبود یافته پیدا کرد. تزار لمس شده در شفای معجزه آسای خدمتکار خود نشانه پیروزی بر دشمنان را مشاهده کرد و پس از فتح پادشاهی کازان دستور داد علناً از قهرمان مقدس سرزمین روسیه تجلیل و تجلیل شود که برای این امر به توصیه او دستور داد. متروپولیتن تمام روسیه ماکانیا، تا خدمتی برای او بنویسد و زندگی و معجزات قدیس خدا اسکندر را در بنای و تسلی تمام سرزمین روسیه که زمانی نجات داده بود شرح دهد.

در سال 1571، در هنگام حمله به مسکو توسط چانه کریمه Devlet Giray، شاهزاده مقدس کمک های مهربانانه خود را به جان واسیلیویچ ارائه کرد، مشابه آنچه که او به بستگان خود دیمیتری دونسکوی در برابر مامای شریر ارائه کرد. یک راهب وارسته به نام آنتونی که سالهای متمادی روزه داری را در صومعه میلاد مادر خدا گذرانده بود، روزی با دید شگفت انگیزی مفتخر شد. شبانگاه در سلول خود بیدار می ماند و از فرماندار برگزیده قدرت های آسمانی و شوالیه نوسکی با شکوه دعا می کرد تا به یاری پادشاه مقتدر بیایند و او را بر دشمنان شرورش پیروز کنند. ناگهان راهب متواضع که روحش را به وجد می آورد، خود را در دروازه های صومعه می بیند، جایی که دو سوار نورانی به سرعت نزدیک می شوند و بر اسب ها نشسته اند. آنتونی با نگاهی دقیق به سوارکاران شگفت انگیز، که به خوبی با نماد حاملان اشتیاق آشنا بود، آنها را به عنوان شاهزادگان نجیب بوریس و گلب با شباهت چهره سوارکاران با تصاویر روی نماد می شناسد. اسب های خود را در دروازه های صومعه رها کردند و به کلیسایی رفتند که اسکندر مقدس در آن آرام گرفت. به دنبال آنها، راهب وارسته به داخل کلیسا شتافت. و می بیند: درهای معبد به خودی خود باز می شوند و در حرم سنت. شمع های الکساندرا روشن شد. جوانان تابناک رو به زیارتگاه شاهزاده مبارک کردند و گفتند: «برخیز برادر اسکندر! به کمک تزار جان خویشاوندمان بشتابیم که اکنون با بیگانگان درگیر جنگ است» و معجزه گر فوراً از قبر برخاست. سپس هر سه معبد را ترک کردند. در صومعه سه اسب ایستاده بود، اگرچه کسی آنها را نگه نداشت. سفید مثل برف و مسلح گویی برای نبرد. راهب با نفس بند آمده نظاره گر اتفاقات بعدی بود. شوالیه های مقدس هنگام سوار شدن بر اسب های جنگی خود گفتند: "بیایید به کلیسای مقدس مقدس، به کلیسای کلیسای جامع او، نزد بستگان خود، دوک های بزرگ آندری، وسوولود، جورج و یاروسلاو برویم، تا آنها نیز به کمک ما بیایند. ” پس از گفتن این، آنها به سمت کلیسای کلیسای جامع مادر خدای همیشه باکره شتافتند. راهب تا جایی که می توانست به سرعت آنها را دنبال کرد. اول از همه، وسوولود بزرگ از قبر برخاست و سپس سه شاهزاده بزرگ دیگر قبرهای خود را ترک کردند. اکنون هفت شوالیه مقدس وجود داشت و برای همه آنها اسب های آماده در دروازه های کلیسا وجود داشت. سوار بر اسب‌های خود، همه از دیوار شهر به سمتی که شهر روستوف قرار داشت هجوم بردند. حرف آخرکه توسط شوالیه های مقدس بیان شد و به گوش راهب فروتن آنتونی رسید، این بود: "بیایید به روستوف برویم، پیش قهرمان خود تزارویچ پیتر از گروه هورد، و او نیز به تزار جان خویشاوند ما در برابر هاگاریان بی خدا کمک خواهد کرد." با این سخنان همه آنها از نگاه حیرت زده راهب ناپدید شدند. در آن روز، تعداد بیشماری از تاتارهای بی خدا مسکو را ترک کردند و با تعقیب بستگان مقدس پادشاه مقتدر، بدون هیچ اثری ناپدید شدند.

در سال 1572، یکی از شهروندان شهر ولادیمیر به نام تئودول، که برای مدت طولانی از عذاب روح ناپاکی که مرد نگون بخت را تسخیر کرده بود، رنج می برد، به دروازه های صومعه آورده شد که در آن سنت سنت. اسکندر، و بلافاصله از بیماری بد خود شفا یافت. یک زن نابینا که از روستای حومه کراسنویه آورده شده بود، بینایی خود را در زیارتگاه مقدس دید. زنی آرام از ولادیمیرسکی پوساد آورده شد و روی پله های حرم شاهزاده مقدس قرار گرفت. زن مریض از اعماق دل به درگاه خدا ندا کرد و از او شفا خواست. بیمار با چشمان روحانی خود شاهزاده مقدس را دید که بر او ظاهر شد و با گرفتن دست او دستور داد برخیزد و راه برود. آسوده از جای برخاست و کاملاً سالم به خانه خود بازگشت و قدیس خدا را که می بخشد تسبیح کرد. آمبولانسبه همه کسانی که با ایمان و دعای گرم به سوی او می آیند.

یک روز یکشنبه، هنگام مراسم صبحگاهی، مرد نابینایی که در ولادیمیر زندگی می کرد، به نام داوود، در کنار یادگارهای شاهزاده مقدس ایستاد و با جدیت دعا کرد. مرد نابینا هنگام خواندن انجیل ناگهان نور خارق العاده ای را دید و پس از پاشیدن آب مقدس به او بینایی خود را به طور کامل باز یافت.

آخرین معجزه ای که از یادگارهای شاهزاده مقدس سرازیر شد، به عنوان شاهدی بر این که فیض خداوند در بدن قدیس مقدس کمیاب نمی شود، در زندگی او در 10 مارس 1700 ذکر شده است. دهقان ولادیمیر منطقه از روستای صومعه اوگریوموا، به نام آفاناسی نیکیتین، ناگهان عقل خود را از دست داد، به طوری که هیچ یک از بستگان و آشنایان خود را نشناخت و چند روزی چیزی نخورد و ننوشید. و سپس یک روز مرد بیمار شاهزاده نجیب را دید که به او گفت که روز یکشنبه به آرامگاه او برود تا او را شفا دهد. مرد بیمار به قدیس خدا ایمان آورد و برای لحظه ای به خود آمد و از نزدیکان خود خواست که او را به صومعه میلاد مادر خدا ببرند. قبل از اینکه مریض وقت نزدیک شدن به زیارتگاه مقدس را داشته باشد ، قبلاً شفای کامل دریافت کرده بود: با هوشیاری کامل ، با قلبی لطیف به بقاع متبرکه افتاد و با اشک شوق در چشمان خود ، شگفتی بزرگ را ستایش کرد.

اما اکنون زمان تجلیل حتی بیشتر از نایت نوسکی فرا رسیده است. امپراتور پیتر کبیر، پس از یک جنگ بیست ساله با سوئدی ها، که در آن مکان هایی رخ داد که جد مبارکش، الکساندر نوسکی، زمانی با شکوه با آنها جنگید، پایتخت جدیدی را در سواحل نوا تأسیس کرد و آن را پس از آن نامید. فرشته او St. پیتر رسول. امپراتور پس از انعقاد صلح باشکوه و مورد آرزوی دیرینه با سوئدی ها، تمایل شدیدی داشت تا این صلح را با جشنی به یاد و تجلیل از فاتح باستانی سوئدی ها در سواحل نوا جشن بگیرد. او ابراز تمایل کرد که پایتخت جدیدی را که در حال ایجاد آن بود و در آن یک صومعه صومعه اختصاص داده شده به نام سنت. پر برکت شاهزاده الکساندر نوسکی با انتقال آثار معجزه آسای سنت. شاهزاده از ولادیمیر تا سن پترزبورگ. با مشورت شورای مقدس، امپراتور دستور داد تا زیارتگاهی باشکوه ترتیب دهند و همه چیز لازم را برای انتقال رسمی بقایای سنت مقدس آماده کنند. الکساندر نوسکی. در سال 1724، یک راهپیمایی رسمی از صومعه باستانی ولادیمیر به سمت شمال حرکت کرد. به نووگورود بزرگ - میهن باستانی سنت. شاهزاده - روحانیون کلیسا آثار او را در دستان خود حمل کردند. در اینجا شاهزاده فساد ناپذیر در یک قایق تزئین شده قرار داده شد و در پایین ولخوف به راهپیمایی ادامه داد، مانند آن روزها که در مرزهای آن کشور می جنگید. در رودخانه نوا، خود امپراتور با نایت نوسکی ملاقات کرد و سنت را حمل کرد. آثار او بر روی یک گالری باشکوه. راهپیمایی بیشتر ادامه یافت، امپراتور خودش چرخ را می راند و بزرگانش پشت پاروها نشستند. گروه سرود خوانندگان در تمام طول سفر از خواندن سرودهای مقدس به احترام مقدس خدا دست برنداشتند. اسقف اعظم فئودوسیوس نووگورود، اعضای شورای مقدس و کل کلیسای جامع مقدس با یادگارهای سنت در دروازه های صومعه جدید ملاقات کردند. شاهزاده و با دستان خود ضریح را با بقایای فاسد ناپذیر قدیس به معبد آوردند، اختصاص به نام St. الکساندرا انتقال تشریفاتی یادگارهای سنت. اسکندر در روز سی ام اوت اتفاق افتاد و از آن زمان این روز برای جشن سالانه این رویداد و جشن بندگی خدا در حضور پرقدرت ترین افراد خاندان سلطنتی انتخاب شده است. در سال 1753، امپراطور الیزابت، دختر متدین پتر کبیر، تدارک یادگارهای سنت. الکساندر نوسکی، زیارتگاهی باشکوه که از اولین نقره استخراج شده در دوران سلطنت او ساخته شده است. و در سال 1790، به درخواست امپراتور کاترین کبیر، یادگارهای St. شاهزاده نجیب بطور رسمی به کلیسای جامع باشکوه جدیدی که توسط ملکه در لاورای الکساندر نوسکی ساخته شده است منتقل شدند و تا به امروز در آنجا باقی مانده اند.

با پایان دادن به داستان ما در مورد زندگی دشوار، روشن و بی آلایش شاهزاده نجیب مقدس الکساندر نوسکی، در مورد معجزات باشکوهی که از آثار مقدس او سرازیر می شود و در مورد کمک های کریمانه ای که او دائماً به دولت روسیه ارائه می دهد، با لب های پاک عرق می کنیم، از یک قلب پاک، برای ستایش شاهزاده نجیب و به قول کلیسای ارتدکس: "شاخه گرانبها از ریشه مقدس، مبارک اسکندر، مسیح شما را به عنوان یک گنج الهی، به عنوان یک معجزه جدید به سرزمین روسیه نشان داد. کارگر، باشکوه و خداپسند. شما به طور نامرئی قوم مسیح را ملاقات می کنید و سخاوتمندانه به همه کسانی که با پشتکار به شما می آیند شفا عطا می کنید و یکصدا فریاد می زنید: شاد باشید ای ستون روشن که ما را با نور معجزات روشن می کنید! شاد باشید که با یاری خدا بر شاه مغرور غلبه کرده اید! شاد باش ای که شهر پسکوف را از دست کفار آزاد کردی! شاد باش، ای رانده کننده احساسات تاریک! شاد باشید، محافظ سرزمین روسیه! از خداوندی که به شما فیض عطا کرده است دعا کنید تا وضعیت خویشاوندان شما را مورد رضایت خداوند قرار دهد و به پسران روسیه رستگاری عطا کند. .

بسیاری از پدیده ها و معجزات غیرعادی در ارتباط با بقایای اولیای خدا وجود دارد. این حقایق ایده معمول را از بین می برد دنیای مادی، نشان دهنده برتری عالم روحانی بر اوست. می خواهیم در مورد باورنکردنی ترین این موارد صحبت کنیم.

"مسیح قیام کرد!": گفتگو با قدیسین کیف پچرسک

یکی از پدیده های منحصر به فرد کل جهان، نه تنها ارتدکس، غارهای لاورای کیف پچرسک است. توسط بنیانگذاران این صومعه، راهبان آنتونی و تئودوسیوس، در قرن یازدهم ایجاد شد. غارهای دور و نزدیک امروزه در مجموع شامل بیش از 120 یادگار از اولیای مقدس خدا هستند. شاید هیچ جای دیگری در جهان وجود نداشته باشد که در آن این همه بقایای فاسد ناپذیر از مقدسین جلالی در آن واحد نگهداری شود.

این غارها همچنین حاوی سرهای مرموز از قدیسان ناشناس است. فصل ها در ظروف مخصوص قرار می گیرند و از آنها ماده مایع با منشأ غیرقابل توضیح آزاد می شود - مر که دارای خواص درمانی. علاوه بر این، وقتی سرها مر را جاری می کنند، مانند موم نرم می شوند.

اما غارهای لاورا نه تنها می توانند به تعداد زیارتگاه ها ببالند. انواع دیگر معجزات ارتدکس نیز در آنها اتفاق می افتد. برخی از آنها در "Kievo-Pechersk Patericon" توصیف شده اند و با نام سنت مارک که در اینجا کار کرده است مرتبط هستند. اطاعت اصلی او حفر قبر در غار برای مرتاضان تازه فوت شده بود که بعداً به خاطر آن لقب حفار قبر را دریافت کرد.

Patericon به چندین پدیده غیرعادی اشاره می کند که مردگان از مارک اطاعت کردند و دستورات او را اجرا کردند. به عنوان مثال، او وقت نداشت که به موقع برای یکی از پدران مقدس که تازه فوت شده بودند قبر کند و از طریق راهبی دیگر از مرحوم خواست که منتظر بماند. سپس اتفاق باورنکردنی رخ داد: هنگامی که درخواست مارک به راهب منتقل شد، مرد مرده دوباره برخاست و یک روز دیگر زندگی کرد.

مرده دیگری که در قبر تنگی گذاشته شده بود به طوری که نزدیک شدن به او برای آغشته کردن بدنش به او غیرممکن بود، به درخواست مارک گورکن، روغن را برداشت و خود را با آن پاشید. موردی نیز شرح داده شده است که یکی از برادران متوفی به قول همان مارک، خود به قبر دیگری نقل مکان کرد تا جای خود را به برادرش بدهد که بر حسب سنش به عهده او بود.

امروزه بقایای سنت مارک گور حفار در غارهای معروف آرام گرفته و مورد احترام است. نه تنها بقایای فاسد قدیس حفظ شده است، بلکه زنجیر، صلیب و کلاه معروف نیز حفظ شده است. پس از اقامه نماز بر سر هر کس که آن را بخواهد می گذارند که اغلب باعث شفا و معجزات دیگر می شود.

در سال 1453 حادثه دیگری در غارها رخ داد که می توان آن را باورنکردنی طبقه بندی کرد. در جشن رستاخیز مسیح، کشیشی به نام دیونیسیوس به اینجا آمد. او که سرشار از شادی بود و می خواست آن را با مقدسین شریک کند، فریاد زد: "امروز روز بزرگی است، پدران مقدس: مسیح برخاسته است!" به طور غیر منتظره، کل میزبان قدیسان پچرسک به وضوح به او پاسخ دادند: "به راستی او برخاسته است!" دیونیسیوس از این پدیده غیرعادی چنان شگفت زده شد که مدت زیادی زبانش را نگفت و بقیه عمر خود را در انزوا گذراند.

اسرار غارهای خدا آفریده صومعه Pskov-Pechersky

فقط "غارهای خدا آفریده" می توانند در شهرت با غارهای لاورای کیف رقابت کنند. صومعه Pskov-Pechersky، که می تواند به عنوان معجزات ارتدکس نیز طبقه بندی شود. آنها در سال 1392، 80 سال قبل از تأسیس خود صومعه افتتاح شدند.

و این چنین شد. دهقانی از این منطقه مشغول قطع درختان بود. ناگهان یکی از درختان از کوه به پایین افتاد و به دنبال آن چند درخت دیگر در زیر آن غارها باز شد. طبق یکی از افسانه ها، آنها توسط راهبان صومعه کی یف پچرسک که از تاتارهای کریمه فرار کردند، تأسیس شدند. بالای در ورودی کتیبه ای یافتند: «غارهایی که خدا آفریده است». بعداً یک احمق سعی کرد این کتیبه را پاک کند، اما همیشه دوباره ظاهر می شد. امروزه آثار بسیاری از مقدسین از برادران صومعه در این غارها آرمیده است.

بقایای بنیانگذاران صومعه نیز در اینجا دفن شده است: کشیش جان شستناک و همسرش ماریا (در نذرهای رهبانی - واسا). هنگامی که دومی درگذشت، شوهرش او را در ورودی غار دفن کرد و تابوت را در زیر زمین دفن کرد. با این حال، روز بعد او تابوت را در همان مکان، اما در سطح، کشف کرد. پس از انجام مجدد مراسم تشییع جنازه، او دوباره تابوت را دفن کرد، اما دوباره همان اتفاق افتاد. سپس متوجه شد که این خواست خدا بوده است.

از آن زمان، یک سنت ایجاد شده است: تابوت ها با مرده ها هرگز در غارها دفن نمی شوند، بلکه در طاقچه های مخصوص - سردابه ها رها می شوند. اما پدیده های غیرمعمول با یادگارهای راهبه واسا به همین جا ختم نشد. هنگامی که در آغاز قرن گذشته برخی از مهاجمان سعی کردند تابوت بنیانگذار مقدس صومعه را باز کنند، شکست خوردند: آتش از تابوت ظاهر شد و آنها را سوزاند. شواهدی از این معجزه پس از مرگ هنوز روی تابوت راهب واسا قابل مشاهده است - اینها آثار آتش است.

نه تنها راهبان، بلکه برخی افراد غیر روحانی نیز در غارهایی که خداوند آفریده دفن می کنند. در میان آنها حتی اجداد معروف موسورگسکی، پوشکین و کوتوزوف نیز وجود دارد. در مجموع حدود ده هزار تدفین وجود دارد. علاوه بر این، جالب است که اینجا بوی پوسیدگی به مشام نمی رسد.

معجزه پس از مرگ الکساندر نوسکی

یک پدیده غیرعادی در سال 1263 در مراسم تشییع جنازه شاهزاده مبارک الکساندر نوسکی رخ داد که قبل از مرگش طرحواره ای را با نام الکسی اتخاذ کرد. در لحظه ای که قرار بود به او مجوز بدهند، خودش جلوی همه حاضران دستش را دراز کرد و گرفت.

جالب است که همان معجزه دقیقاً هفت قرن بعد، زمانی که مراسم تشییع جنازه زاهد بزرگ روزگار ما، طرحواره-ارشماندریت ویتالی (سیدورنکو) برگزار شد، تکرار شد. علاوه بر این، قابل توجه است که این اتفاق در کلیسا به افتخار الکساندر نوسکی در تفلیس در آستانه روز یادبود شاهزاده مبارک در 5 دسامبر 1992 رخ داد. پدر ویتالی آخرین سالهای عمر خود را در این کلیسا خدمت کرد. واکنش حاضران به این پدیده غیرعادی در جریان فیلمبرداری مراسم خاکسپاری ضبط شده است.

تقریباً زنده: یادگارهای سنت اسکندر از سویرسکی

یکی دیگر از معجزات غیرقابل توضیح، بقایای فاسد سنت الکساندر سویرسکی است. همانطور که مشخص است، او تنها قدیس روسی بود که تثلیث مقدس به او ظاهر شد. راهب در اواخر قرن شانزدهم سالها در انزوا در نزدیکی رودخانه سویر کار کرد. بقایای راهب از این جهت منحصر به فرد هستند که تقریباً به طور کامل فاسد نشدنی حفظ شده اند، از جمله بافت نرم، حتی آن قسمت هایی از صورت که معمولاً ابتدا پوسیده می شوند.

از پای زاهد مری خوشبو بیرون می آید که زنبورها پس از کسب دوم به سوی آن هجوم آوردند. این معجزه در دوربین های فیلمبرداری ثبت شد. امروز بقایای قدیس در صومعه تثلیث مقدس الکساندر-سویرسکی است.

چگونه اسپیریدون تریمیفونتسکی در قبرش چرخید

آنها به خاطر معجزات متعدد و یادگارهای سنت اسپیردون تریمیثوس مشهور هستند. آنها همچنین با فساد تقریباً کامل مشخص شده اند. غالباً حرم با یادگارهای قدیس را نمی توان باز کرد: اعتقاد بر این است که او در این زمان اینجا نیست زیرا به دردمندان کمک می کند. کفش‌های مخملی معروف زاهد نیز همین را نشان می‌دهد که هر سال باید آن را عوض کرد زیرا کف آن به طرز معجزه‌آسایی فرسوده می‌شود.

اما ما می خواهیم در مورد یک چیز دیگر به شما بگوییم معجزه ارتدکس، شاهد نیکلای گوگول است که این داستان از زبان او به ما رسیده است. یک روز نویسنده برای تجلیل از یادگارهای سنت اسپیریدون آمد و پدیده غیرعادی زیر را دید.

هنگامی که بقایای راهب، طبق سنت، در اطراف شهر حمل شد، در میان حاضران یک زائر از انگلیس وجود داشت که در صحت این معجزه تردید داشت. او مطمئن بود که بدن معجزه گر Trimifuntsky مومیایی شده است و بنابراین باید برش هایی در پشت او وجود داشته باشد.

با این حال، هنگامی که او برای معاینه آنها به یادگارها نزدیک شد، در برابر دیدگان همه، بقایای خود قدیس در تابوت برخاست و چرخید تا انگلیسی مطمئن شود که هیچ درزی در آنجا وجود ندارد. پس از این، یادگارهای قدیس نیز به جایگاه قبلی خود بازگشتند.

یادگارهای شناور اسقف کلمنت رم

یکی دیگر از معجزات منحصر به فرد پس از مرگ با نام سنت کلمنت روم مرتبط است که در قرن دوم به عنوان یک شهید درگذشت. جسد او را با لنگر به گردنش در نزدیکی کرسونسوس به دریا انداختند. با این حال، هر سال در روز بزرگداشت شهید، یک پدیده کاملاً غیرمعمول رخ می داد: دریا به مدت هشت روز از هم جدا شد و به مردم اجازه داد به آثار نزدیک شوند و در هر یک از این روزها مراسم عبادت در اینجا برگزار می شد. این امر ادامه یافت تا اینکه بقایای کلمنت به طور معجزه آسایی توسط سیریل و متدیوس همتایان حواریون در قرن نهم یافت شد.

گوش فنا ناپذیر جان کریزوستوم

صومعه Vatopedi در کوه آتوس دارای زیارتگاه کمیاب دیگری است - سر محترم سنت جان کریزوستوم. این یک جمجمه برهنه بدون پوست است. نکته شگفت‌انگیز در مورد آن این است که یک قسمت هنوز فاسد نشده است - این گوش قدیس است. علاوه بر این، کاملاً غیرقابل توضیح است که چگونه می تواند روی استخوان های برهنه بماند. اعتقاد بر این است که پولس رسول خود هنگام نوشتن تفاسیر نامه های خود در گوش یحیی کریزوستوم زمزمه کرد. به همین دلیل است که در اثر پوسیدگی دست نخورده حفظ شد.

آفاناسی نشسته

در کلیسای جامع بشارت در خارکف، یادگارهای سنت آتاناسیوس، معجزه گر لوبنسکی وجود دارد که در موقعیتی غیرعادی برای ما - نشسته - استراحت می کند. مردم او را به این دلیل صدا کردند: «آتاناسیوس نشسته». رمز و راز چنین دفن غیرعادی چیست؟ و آثار آن حضرت چگونه به ما رسید؟

آتاناسیوس پاتریارک قسطنطنیه بود. در سال 1694، او در حال بازگشت از طریق اوکراین از مسکو بود، جایی که برای یک مأموریت شخصی نزد تزار رفته بود. در راه، او بسیار بیمار شد و در صومعه Mgarsky در نزدیکی Lubny در منطقه Poltava توقف کرد. در اینجا او طبق رسم دفن ایلخانی شرقی - نشسته - به خاک سپرده شد. بعداً بقایای قدیس به خارکف منتقل شد و در آنجا به خاطر معجزات خود مشهور شدند.

لبخند پس از مرگ یوسف واتوپدی

معجزات ارتدکس هنوز هم امروز رخ می دهد. یکی از آنها لبخند پس از مرگ پیر آتونی و زاهد جوزف واتوپدی است. او در 1 ژوئیه 2001 درگذشت. وقتی بزرگتر درگذشت، چهره او خندان نبود که در عکس های متعددی ثبت شده است. با این حال، بعداً، هنگامی که بدن او، طبق رسم آتونی، به مانتو دوخته شد، و سپس بخشی از پارچه دور صورتش بریده شد، آنها یک پدیده غیرعادی را دیدند: پیرمرد لبخندی صلح آمیز زد که فقط می تواند باشد. در شادترین چهره این عکس ها به سرعت در سراسر جهان در اینترنت پخش شد.

ما فیلمی را در مورد دومین کشف بقایای فاسد ناپذیر سنت اسکندر سویرسکی به شما تقدیم می کنیم:


برای خودت بگیر و به دوستانت بگو!

در وب سایت ما نیز بخوانید:

نمایش بیشتر

"زندگی و اعمال دوک اعظم متبرک الکساندر، که نوسکی، معجزه گر جدید نیز نامیده می شود" که توسط ارشماندریت سابق صومعه تولد ولادیمیر و در آن زمان اسقف اعظم وولوگدا و ولیکوپرم (کلانشهر آینده روستوف) یونا گردآوری شده است. دومین در سال 1591، گسترده ترین و پرمخاطب ترین نسخه از تمام نسخه های زندگی الکساندر نوسکی است. در این نسخه ما تنها بخشی از این اثر را ارائه می دهیم که به شرح معجزاتی اختصاص دارد که در مقبره شاهزاده مقدس در صومعه ولادیمیر ولادیمیر رخ داده است. بسیاری از توصیفات توسط نویسنده به طور کلمه به کلمه از نسخه به اصطلاح "ولادیمیر" زندگی (زمان متروپولیتن ماکاریوس) وام گرفته شده است. این همچنین در مورد ارجاع به افرادی که شخصاً به نویسنده در مورد معجزات رخ داده گفته اند نیز صدق می کند.

ترجمه بر اساس نسخه: مانسیکا وی.زندگی الکساندر نوسکی. تجزیه و تحلیل نسخه ها و متن. سن پترزبورگ، 1913 (یادبودهای نوشته و هنر باستانی. شماره 180). ص 103-116، 123-124.

درباره معجزات باشکوهی که از قبر پس از رحلت سنت اسکندر رخ داد

چه در زندگی و چه در مرگ، این اسکندر خودکامه شگفت انگیز ترک نمی کند، گله خود را فراموش نمی کند، اما همیشه، شب و روز، آنها را از دشمنان مرئی و نامرئی محافظت می کند و از آنها محافظت می کند و همه منافع را به رنج می دهد. من همچنین کمی در مورد معجزات مقدس و همه ارجمند دوک بزرگ اسکندر که در سالهای اخیر اتفاق افتاده است برای شما خواهم گفت. زیرا درست و زیبا است که خورشید بدرخشد - و همانطور که برای مقدسین که از جانب خدا درخشیده اند عادلانه است که همه را با طلوع معجزات روشن کنند. زیرا همانطور که خداوند فرمود: "ممکن است یک چراغ روشن را زیر تخت پنهان کنیم تا همه نتوانند نور را ببینند." (ر.ک. لوقا 8:16).همچنین پنهان کردن این چراغ مقدس بزرگ در دل زمین، پنهان کردن نور درخشان معجزات از همگان و از بین بردن منافع معنوی، غیرممکن و حتی بد است. علاوه بر این، اگر این موضوع را به شما نگویم، یک داستان سرای ناصالح خواهم بود.

معجزه پیروزی دون

در شهر باشکوه ولادیمیر که در کلیسای سنت دیمیتریوس به نام پروکوپیوس خدمت می‌کرد، خداترس و بسیار ماهر به ما گفت. او گفت: "از پدرم ایوان در مورد معجزه باشکوهی که در زمان های قدیم در صومعه مادر خدا با شکوه ، ولادت صادقانه و باشکوه او ، در مقبره مبارک دوک اعظم الکساندر ، در دوران باستان اتفاق افتاد ، شنیدم. تابستان 6888 (1380) که در آن باتوی دوم، مامای ملعون، همراه با هاگاریان زیادی نزد دوک اعظم دیمیتری ایوانوویچ مسکو، ملقب به دونسکوی، آمد، هرچند که با شرارت، می خواست تمام سرزمین مسیحی را اسیر کند و مقدسات را ویران کند. ایمان بی‌عیب به مسیح، اما به گفته پیامبر، بیماری نفرین‌شده او به سر خود او نیز منتقل شد، زیرا بر خلاف قصد او، آن بی‌خدا به یاری خدا شکست خورد. در همان زمان، یک شب، یک راهب، که یک سکستون بود، طبق عادتش اتفاق افتاد که در دهلیز کلیسا در صومعه سنت اسکندر، در همان کلیسایی که اثار مقدس در آن آرام گرفته بودند، بیدار بماند. او در آن کلیسا خدمت می کرد و بسیار محترم و خداترس بود و در آن کلیسا با رؤیایی مفتخر شد. در آن زمان هاجریان، این معبد با اشک در پیش کلیسا ایستاده بود و از خدا و مادر پاک الهی برای رهایی از دست بیگانگان دعا می کرد. قدیس الکساندر نوسکی، معجزه گر، در دعاهایش کمک خواست. و ساعات زیادی را در دهلیز این کلیسا به دعای خود ادامه داد و به زودی دید: در کلیسا، نزدیک مقبره و پیکر بسیار حیرت آور آن قدیس، شمع ها خود را روشن کردند و دو تن از پیران مقدس و صادق از مقبره بیرون آمدند. محراب و با نزدیک شدن به مقبره اسکندر، شروع به گفتن کردند: "آقای اسکندر، برخیز، به کمک بستگان خود، دوک اعظم دیمیتری، که توسط خارجی ها غلبه کرده است، بشتاب! دوک اعظم الکساندر که در طول زندگی‌اش فاتح شجاع هاگاری‌ها بود، سریعاً کمک کرد، بلافاصله از قبر برخاست و در مقابل دیدگان سکستون قرار گرفت و نامرئی شد. متعاقباً از بسیاری معلوم شد که در همان روز ، در شبی که معبد این رؤیا را مشاهده کرد ، با کمک خدا و دعای قدیس ، دست مبارک بزرگ دوک دیمیتری بربرها را زد. متعاقباً، این معبد که از ترس خدا غرق شده بود، همه چیز را با جزئیات به رئیس کلیسا، یعنی متروپلیت گفت. اسقف بزرگ مادر شهر، با کل کلیسای مقدس مقدس، با احتیاط لازم و بر اساس ایمان مستبد بزرگ، مکانی را که بقاع مقدس چندشفای مقدس قرار داده شده بود، حفاری کرد و آنها را فاسد نشد. و پس از سالها دست نخورده و آنها را صادقانه با آواز الهی گرفتند و در تکیه ای بر روی زمین در کلیسای مادر پاک مادر خدا که قبلاً در آن دفن شده بودند گذاشتند و از آن زمان شفاهای بسیار و گوناگونی برای آن اتفاق افتاده است. روز برای کسانی که به ضریح صادقانه عتبات عالیات او آمدند: نابینایان بینا شدند، لنگان راه رفتند، مفقودان شفا یافتند، فلج شدگان تقویت شدند، مبتلایان به بیماری های مختلف بهبود یافتند.

درباره ظهور دوک بزرگ مقدس الکساندر نوسکی در هوا، در مورد آتش سوزی

در تابستان 6999 (1491)، 23 مه، دوشنبه، در شهر بزرگ ولادیمیر، چشم اندازی وحشتناک بود و پدیده وحشتناکو نشانه هولناکی از خشم خدا که خداوند ما را با آن عذاب می کند و از گناه به توبه می رساند که به قول برخی یک بار، یک روز، پس از آن عبادت الهی، بسیاری در بالای کلیسای سنگی ولادت مادر پاک ترین مادر خدا ، یک صومعه باشکوه ، یک ارشماندریت صادق ، در مقابل آثار شگفت انگیز دوک بزرگ مبارک الکساندر یاروسلاویچ نوسکی ، در راهبان الکسی دیدند. بالای بالای آن کلیسا، دیدی غیرعادی دیدند: گویی ابری سبک در حال بیرون آمدن است، یا انگار دود رقیق در حال چرخش است - سفید، مانند یخبندان خالص، و نور، مانند خورشید، که مانند آن می درخشد. و در ظرافت و سبکی آن ابرها شبیه تصویر دوک بزرگ الکساندر مبارک را دیدند که سوار بر اسبی تندرو، گویی به آسمان اوج می گیرد. مردم با دیدن بزرگ، ترس و وحشت بر آنها چیره شد. آنها شروع کردند به تماس در سراسر شهر، و به زودی، در ظهر همان روز، آتش سوزی بزرگی شروع شد که تمام شهر با تمام خانه ها و همچنین حومه شهر سوخت. همچنین در آن شهر، آن شریف ترین خانقاه یاد شده ولادت حضرت ا... علیه السلام در آتش سوخت. بسیاری از راهبان و مردم عادی با اموال بسیار در آن کلیسا جمع شدند و به زودی به اذن خدا همه چیز داخل آن کلیسا و مردم نیز سوختند. بقایای معجزه آسای دوک اعظم مقدس و صالح الکساندر یاروسلاویچ ، که روی آنها می توان یک علامت آتشین خاص را مشاهده کرد ، توسط خدا حفظ شد ، به طوری که کفن که بر روی قبر او بود از آن آتش متزلزل آسیبی ندید. زیرا خداوند، به گفته نبی، «همه استخوان‌های قدیس خود را نگاه می‌دارد، و «هیچ یک از آنها شکسته نخواهد شد». (نگاه کنید به مزمور 33:21).و لذا به فضل الهی تا به امروز از قبر شریفش معجزات و شفاهای فراوانی انجام شده است; بیایید در اینجا به طور خلاصه در مورد یکی از آنها صحبت کنیم.

در زمانی بود که تزار وارسته و دوک بزرگ ما ایوان واسیلیویچ، کل پادشاهی روسیه و کازان و آستاراخان، حاکم و مستبد، نوه بزرگ‌ترین دوک بزرگ ایوان واسیلیویچ، مستبد تمام روسیه، او را مخوف نیز می‌نامند. ، ما با خدا برای میراث پدری خود تلاش می کنیم و بیش از همه به خاطر اموال مسیح ، پادشاهی کازان را شکست داد و آن را تصرف کرد و آن را با ارتدکس روشن کرد و زندانیان مسیحی بی شماری را آزاد کرد. و در راه کازان، در یک مبارزات انتخاباتی، زمانی که او در شهر ولادیمیر بود و در صومعه، در کلیسای ولادت مقدس ترین تئوتوکوس به درگاه خدا دعا کرد، سپس این اتفاق افتاد که من و من در آن بودیم. کلیسا در هنگام نماز کلیسای جامع در مقبره مجرد تبارک و تعالی دوک بزرگ الکساندر، گناهکارترین. و در نزدیکی سکوی کلیسا سوراخ کوچکی روی پیشانی مبارک دیدم و برای اینکه بفهمم چه نوع سوراخی است، انگشتانم را در آن فرو کردم. و احساس کردم روغن خاصی دستم را مرطوب می کند. مدت زیادی بود که یک زخم کوچک روی دستم داشتم. و به زودی دستم را از سوراخ بیرون کشیدم و احساس کردم که با روغن چرب یا مرم معطر مسح شده است. از آن زمان تاکنون هیچ زخمی روی او نبوده است.

معجزه قدیس درباره دو همسر نابینا

من هم جرات ندارم در این مورد سکوت کنم. روزی روزگاری، سالها پس از مرگ قدیس الکساندر نوسکی، دو همسر نابینا به آرامگاه قدیس او آورده شدند که نمی توانستند چیزی را با چشمان خود ببینند. آنها شروع به دعا کردند و با اشک بر یادگار مجرد او فرود آمدند و پنهانی از گناهان خود توبه کردند و از آن حضرت دعا کردند که بینایی آنها را عطا کند. گفتند: دعا کن از خدا، سرور مشترک مسیح، مال تو و ما، تا در مورد گناهان ما به ما رحم کند و به ما بینایی بخشد، ای نیکوکار و مهربان، زیرا می دانیم که معجزه گر، که او به دعاهای مقدس شما گوش خواهد داد!» و هنگامی که با هم دعا کردند و گریستند، ناگهان هر دو با دعای آن حضرت بینایی خود را دیدند. آنها با دریافت رحمت از قبر مقدس دست نخورده، با شادی، تسبیح و سپاس از خداوندی که چنین فیض را به این قدیس مقدس اسکندر عطا کرده بود، به خانه های خود بازگشتند.

معجزه ای دیگر درباره مردی که پایش خشک شده بود

ستودنی است که در این مورد نیز به عشق خود بگویید. مردی سال‌ها پایش خشک بود به طوری که نه می‌توانست راه برود و نه آن را حرکت دهد. از این رو او سال ها با این بیماری رنج می برد و از همه جا کمک می خواست، اما کوچک ترین کمکی از کسی دریافت نمی کرد. سرانجام، پس از به هوش آمدن، به دوستانش دستور داد که او را به صومعه پاک ترین تئوتوکوس، ولادت صادقانه او، به مقبره سنت اسکندر ببرند. و چون او را به زیارتگاه شفا آوردند، با اشک از آن حضرت شفای بیماری را خواستار شد. و ناگهان شفا یافت، و پس از بهبودی، شروع به راه رفتن در مقابل همه روی هر دو پا کرد، گویی هرگز بیمار نبوده است. و بنابراین او به خانه خود رفت و پیوسته از خدای شگفت انگیز و قدیس او، قدیس اسکندر سپاسگزاری کرد.

یکی دیگر از معجزات قدیس در مورد فلج

شنیدن این موضوع برای شما نیز مفید خواهد بود. روزی روزگاری مردی به نام لئونتی را به صومعه سنت اسکندر آوردند که سال ها از شل شدن دست و پا رنج می برد. و هنگامی که دراز کشید و بر مقبره قدیس غلتید، کشیش برای او دعا کرد. پس از پایان خواندن نماز، بر او آب پربار پاشید و فوراً فلج شروع به شفا یافتن کرد و دست و پاهایش را حرکت داد و خود روی پاهایش ایستاد و قبر آن حضرت را با دستانش احساس کرد و با شادمانی ضریحش را می بوسید. او که از طریق دعای قدیس اسکندر بزرگ شفا یافت، با شادی و ستایش خدا به خانه رفت.

معجزه قدیس دیگری در مورد یک راهب آرام خاص

در این مورد هم سکوت نمی کنم. یک راهب خاص از همان صومعه، با نام مستعار، به بیان ساده، کراساوتسوف، برای مدت طولانی آرام بود. روزی او را به مقبره مجرد اسکندر آوردند و او دراز کشیده و با لطافت به ضریح آن حضرت نگاه می کرد و اشک داغ از چشمانش می ریخت و گناهان خود را در پیشگاه خداوند به یاد می آورد زیرا می دانست که به خاطر گناهانش رنج می برد. . و اگرچه نتوانست بدن خود را حرکت دهد، زیرا ضعیف شده بود، اما با ایمان و اشتیاق شدید به حرم قدیس افتاد و گفت: «قدوس خدا، قدیس مسیح، اسکندر بزرگ، الکسی ارجمند، به مسیح دعا کن که تو. با فرشتگان مقدّس بایست و از سخاوت بی دریغ او مرا از گناهی که انجام داده ام آمرزیده و مرضم را شفا خواهد داد.» و با دعا و ایمان، با اشک، به زودی از بیماری خود با دعای اسکندر قدیس شفا یافت، به سلول خود رفت و تسبیح و ستایش خداوندی را که قدیسانش را تجلیل می کند، می خواند.

معجزه دیگری از یک قدیس درباره راهب بیمار دیگر

شایسته است که همیشه این را به خاطر بسپارید. یکی از بزرگان همان صومعه به نام داوود به بیماری بسیار شدیدی مبتلا شد که مدتها دراز کشید. و بر بالین خود دراز کشید و اشک ریخت و ساعتها از اعماق قلب خود برای راهب اسکندر به نام الکسیس دعا کرد که او را از بیماری شفا دهد. و چون مدّت درازی با گریه اینگونه دعا کرد، کم کم از بیماری خود رهایی یافت. و با احساس عقب نشینی بیماری، با تمام قدرت شروع به فریاد زدن کرد: "بنده مسیح اسکندر، به من رحم کن!" و بلافاصله بیماری او قطع شد و سالم شد و خدا و قدیس او اسکندر کشیش را تسبیح می گفت.

یکی دیگر از معجزات یک قدیس در مورد شمعی که به طور خود به خود در مقبره قدیس او مشتعل شد.

باشد که این نیز با عمق سکوت پوشیده نشود. پیرمردی به نام سراپیون که در صومعه قدیس در کلیسا خدمت می کرد، در این باره گفت. او گفت: «این اتفاق در تابستان سال 7049 (1541)، پس از عید بعثت خدای مقدس، در روز جمعه، در پایان شب عشاء رخ داد: شمعی به خودی خود در آرامگاه آن حضرت روشن شد. متبرک دوک بزرگ الکساندر نوسکی، معجزه گر؛ بسیاری از برادران او را در حال سوختن دیدند. سکستون با سادگی خود نفهمید که این یک سوزاندن ساده شمع نیست، بلکه نوعی تجلی معجزه قدیس از جانب خداوند است و با وحشت آن شمع را که با آتش آسمانی می درخشد خاموش کرد. این را به راهب صومعه، که در آن زمان ارشماندریت Euphrosynus بود، گزارش کردند. و هنگامی که ارشماندریت از چنین معجزه وصف ناپذیری شنید، با عجله به سمت مقبره قدیس رفت و با دست خود آن شمع را لمس کرد و احساس کرد که هنوز از آتش آسمانی گرم است. و سال‌ها هرگز آن شمع را روشن نکردند، بلکه شمع‌های دیگری را به آن چسباندند و آن‌طور روشنش کردند.» بنابراین خداوند او را هم در زندگی و هم در مرگ جلال داد.

معجزه قدیس در مورد صاحبان

من می خواهم به عشق شما در این مورد نیز بگویم. یک مسیحی از همان صومعه به نام ترنتی توسط یک دیو بسیار عذاب می‌کرد. اهل بیت او را به صومعه، به آرامگاه قدیس آوردند. و چون او را آوردند و برایش نماز خواندند، به دعای اسکندر قدیس که الکسیس نام داشت، بی درنگ بیماری او قطع شد و سالم و معقول شد و با شادی و تسبیح خداوندی که داشت به خانه خود بازگشت. پس مبارکه سنت اسکندر.

یکی دیگر از معجزات قدیس در مورد پسر بویار

مناسب است و این چیزی است که باید برای همیشه به خاطر بسپارید. یکی از پسران بویار که به سادگی ایستوما گولووکین نامیده می شد، به شدت بیمار بود و از بیماری ظالمانه ای رنج می برد، به طوری که نه می توانست بخورد و نه نوشیدند، و مدت طولانی از این بیماری ظالمانه رنج می برد. و او آنقدر از این بیماری رنج می برد که دیگر حتی به زندگی فکر نمی کرد، بلکه فقط برای مرگ آماده می شد. و اموال خود را بین بسیاری از پزشکان تقسیم کرد، اما هیچ تسکین بیماری خود را از آنها دریافت نکرد، بلکه فقط به بیماری شدیدتر افتاد. پس از آن دستور داد تا او را به مقبره قدیس ببرند و بلافاصله به دعای راهب اسکندر به نام الکسیس شفا یافت و با شادی و حمد و سپاس فراوان از مسیح خدای ما که خدای ما بود به خانه خود بازگشت. قدیس خود، سنت اسکندر را تجلیل کرد.

یکی دیگر از معجزات قدیس در مورد پسر دوم یک بویار

شایسته است در این مورد نیز به شما بگویم. آنها همچنین پسر دوم بویار را از شهر باشکوه پسکوف به نام سیمئون زابلین آوردند. پسر این پسر از بیماری بسیار شدیدی رنج می‌برد، به طوری که نمی‌توانست خود را کنترل کند و شخص دیگری مجبور شد او را بلند کند یا برگرداند. علاوه بر این، او نه می توانست چیزی بخورد و نه بنوشد. و هنگامی که در حرم مبارک اسکندر برای او دعا کردند، در همان ساعت او شفا یافت و به خانه رفت و برای اسکندر مقدس که چنین هدیه ای از خداوند دریافت کرده بود، ستایش و دعا کرد.

معجزه قدیس در مورد فلج

فلان مرد سالها با تمام اعضای بدنش آرام بود. خویشاوندان او را آوردند و بر زیارتگاه چندشفای اسکندر سجده کردند. و هنگامی که ساعتهای طولانی دراز کشید و با اشک از قدیس دعا کرد و شفای بیماری خود را طلب کرد و همچنان دعا بر لبانش بود، در همان ساعت با دعای اسکندر عجایب بزرگ شفا یافت. و پس از بهبودی، با شادی به خانه رفت و در تثلیث از خدای ناجی جلال یافته سپاسگزاری کرد که دائماً قدیس مقدس خود اسکندر را تجلیل می کند.

معجزه قدیس در مورد صاحبان

فکر نمی کنم این را هم به خاطر بسپارید درست نیست. روستایی به نام قدیمی وجود دارد. از این دهکده، یک مسیحی را آوردند که مدتها دچار بیماری وحشتناکی شده بود و در آن دیو شیطانی به شدت عذاب می‌کشید. او به شدت از این بیماری از یک دیو خشن رنج می برد که هرکس او را می دید از ترس پر می شد: او با صدایی وحشتناک غیرانسانی فریاد می زد ، مانند یک حیوان به همه هجوم می آورد ، با دندان فحش می داد ، برخی را زخمی می کرد ، برخی را بی رحمانه کتک می زد و بنابراین دستانش را بسته نگه داشتند. و هنگامی که در قبر مقدس آن حضرت برای او دعا کردند، او فوراً بهبود یافت و شفا یافت و به حال خود رسید و با شادی و سپاس و تسبیح خدا و قدیس او جناب الکسی به خانه خود بازگشت.

درباره معجزات سنت اسکندر که در روزگار ما و سالهای ما در حرم معجزه آسا او اتفاق می افتد

همانطور که چشمه‌های آبی که از زمین می‌آیند و زمین را تغذیه می‌کنند و چشمه‌های جدید را پدید می‌آورند، کمیاب نمی‌شوند، بلکه از آب پر می‌شوند و بی‌وقفه جاری می‌شوند و گنج‌هایی را از روده‌های زمین می‌آورند، معجزات جهان نیز چنین است. مقدسین به همین ترتیب، اسکندر قدیس - جسد مقدسش که در مقبره خوابیده است - به همه مردم شفا می دهد و هر چقدر هم که از او شفا می گیرند، کمیاب نمی شود، بلکه بیشتر طغیان می کند، گویی رودخانه ای بزرگ. بدون اینکه کمیاب شود، حتی تا امروز با ایمان نزد او شفا می دهد، مانند آن معجزاتی که خودمان به چشم خود دیدیم.

در تابستان 7080 (1572) مردی که اصالتاً اهل شهر معروف ولادیمیر بود و در آنجا زندگی می کرد به نام تئودور در بیماری سختی قرار داشت و به طرز ظالمانه ای از یک دیو خشن رنج می برد. بستگانش که او را در چنین بیماری ظالمانه ای دیدند، به او رحم کردند و او را به صومعه پاک ترین مادر خدا، به یادگارهای معجزه آسای دوک بزرگ الکساندر نوسکی بردند. و چون او را حمل کردند و به درهای صومعه نزدیک شدند، در همان ساعت در دروازه صومعه، مریض به دعای آن حضرت شفا یافت و با سلامت کامل به زیارت مرقد مطهر آن حضرت مشرف شد. به خانه خود بازگشت و دائماً از خدا سپاسگزاری کرد که چنین فیض شفای سنت اسکندر را عطا کرده بود.

معجزه قدیس در مورد همسر نابینا

این معجزه را هم پنهان نمی کنم. همسر معینی از مرزهای شهر باشکوه ولادیمیر، از روستایی به نام کراسنی، بینایی خود را از دست داد، به طوری که او نه تنها مردم، بلکه حتی قادر به تشخیص نور سفید نیز نبود. و چون در ضریح نورانی آن حضرت بود، با دعای آن حضرت، بینا شد و نور را دید، چنان که گویی هرگز از بیماری خود رنجی نبرده بود، و با حمد و ثنای خداوند متعال و سپاسگزاری از او به خانه بازگشت. قدیس اسکندر که چنین هدیه ای از جانب خدا دارد.

معجزه قدیس در مورد صاحبان

من به موارد قبلی چنین معجزه ای را اضافه می کنم که یک بار اتفاق افتاده است. مردی را به صومعه مقدس آوردند که بی رحمانه از یک بیماری وحشتناک از یک دیو شیطانی رنج می برد. او به قدری از بیماری خود رنج می برد که کاملاً دیوانه شده بود، به طوری که کسی را که با او بود و حتی خودش را نمی شناخت. علاوه بر این موهای سرش را پاره کرد و زبانش را می جوید. بستگانش او را به قبر قدیس آوردند. و چون دعایی برای او خواندند، بیمار فوراً بهبود یافت، گویی هرگز مریض نشده است. و آنها به خانه های خود بازگشتند و جلال بزرگی به قدیس خدا اسکندر دادند که چنین هدیه ای از جانب خدا به او داده شد.

چنین است درخشان ترین خیرها از این مبارک، چنین است عصای نورانی الهی دانه شاهی، چنین است میوه شیرین، چنین است گل همیشه شکوفا، چنین است خرچنگ خوشبو، چنین است زندگی شگفت انگیز او، به ویژه بالاترین و مهمتر از همه، معجزات سنگین و باشکوه او هستند، و او آنها را تا به امروز با کمال و بی وقفه انجام می دهد، به خاطر آنها جلال خدا باشد اکنون و همیشه و تا ابدالادمین، آمین.

یک معجزه باشکوه، چگونه قدیس بر یک معین ظاهر شد به پیر روحانی، پس از رفتن کاملاً مسلح برای کمک به تزار پارسا ایوان واسیلیویچ تا رسیدن تزار کریمه Devlet-Girey به Molody ، در تابستان 7080 (1572)

این نیز با صدای بلند به شما ابلاغ خواهد شد. در صومعه پاک ترین تئوتوکوس، جایی که جسد قدیس الکساندر نوسکی، معجزه گر در آن نگهداری می شد، راهبی به نام آنتونی وجود داشت که مدت ها در آن صومعه زندگی می کرد، تمام احکام رهبانی را رعایت می کرد، آراسته بود. با یک زندگی خوب، روزه دار، ماهر در انواع اعمال معنوی. او به ما گفت، گویی از شخص دیگری، و نه از خود، آنچه را که خود شاهد بوده است، همانطور که آنها بعداً از آن مطلع شدند. او در مورد چیزهای شگفت انگیز و قابل یادآوری برای ما گفت که در مقبره سنت اسکندر در تابستان دوم حمله به روسیه توسط پادشاه بی خدا کریمه Devlet-Girey که در مولودی است. او گفت در آن هنگام در حجره خود به نماز ایستاد و با اشک از شفیع رحمان مسیحی، پاک ترین مادر خدا دعا کرد که بر دشمن بی خدا به بنده وفادارش تزار پیروز شود. ] دوک اعظم ایوان واسیلیویچ، خودکامه تمام روسیه، و به نژاد مسیحی در دست شرور خیانت نکند، اما دوک مقدس و مبارک الکساندر، راهب الکسی، کمک خواست. و چون این گونه به نماز ایستاد، به زودی به یاری خداوند مسرور شد و خود را با بینایی ذهنی دید که در مقابل درهای صومعه ایستاده و از آنچه از جانب پادشاه بی خدا کریمه رخ داده بود، اندوهگین شد. و ناگهان دو مرد جوان را دید که چهره های درخشانی داشتند که بر دو اسب سفید نشسته بودند و به سرعت مانند برق به سمت دروازه های صومعه می رانند. پس از پیاده شدن در دروازه، اسب های خود را رها کردند و در اسرع وقت به سمت کلیسای پاک ترین مادر خدای تولد صادق او، جایی که دوک مبارک و اعظم الکساندر در آن قرار دارد، رفتند. راهب که مردی معقول بود، از تصاویری که روی نماد نوشته شده بود، فهمید که این مردان جوان، بوریس و گلب، عاشقان مقدس بودند. و هنگامی که آن جوانان نورانی به زودی وارد کلیسای مقدس شدند، این راهب به دنبال آنها رفت. و ايستاد و از آنچه ديد متحير شد. وقتی آن جوانان نورانی به دروازه‌های کلیسا نزدیک شدند، درها به خودی خود باز شدند و شمع‌هایی که بر آرامگاه اسکندر ایستاده بودند خود را روشن کردند و هیچ‌کس درها را باز نکرد و شمع‌ها را روشن نکرد. هنگامی که این جوانان درخشنده وارد حرم خدا شدند و پشت ستونی که در پشت آن اسکندر مقدس خوابیده بود رفتند، با این جمله رو به او کردند: «ای برادر، شاهزاده اسکندر، برخیز و به یاری بشتابیم و تزار خویشاوندمان را یاری کنیم. دوک بزرگ ایوان، زیرا در این روز با خارجی ها می جنگد. و به محض این که آنها این را گفتند، دوک بزرگ الکساندر شگفت‌انگیز از قبر برخاست، گویی زنده است. اوه، یک معجزه، یک شگفتی شگفت انگیز! بالاخره او نه تنها برخاست، بلکه با آن دو جوان کلیسا را ​​ترک کرد. در نزدیکی کلیسا، سه اسب سفید مانند برف، با افسار و افسار، که گویی برای نبرد آماده شده بودند، وجود داشت. دوک بزرگ الکساندر، با هر دو جوان درخشان، سوار بر اسب‌های خود شدند، با عجله حرکت کردند و گفتند: «ما می‌رویم به مادر پاک خدا، به کلیسای کلیسای جامع به نام خدا، نزد بستگانمان، دوک‌های بزرگ. آندری، وسوولود، جورج و یاروسلاو - و آنها برای کمک با ما خواهند آمد. راهب به دنبال آنها رفت، گویی نیرویی او را تعقیب می کرد. و هنگامی که آنها رسیدند، درهای کلیسا بلافاصله به خودی خود باز شدند و با عجله وارد کلیسای مقدس به نام خدا شدند. و این راهب وسوولود را دید که با عجله از قبر برخاست و با او سه نفر دیگر و همگی با اسکندر و آن جوانان هفت نفر شدند. و هر هفت نفر از محراب کلیسای بزرگ بیرون رفتند و در ایوان کلیسا هفت اسب تندرو یافتند که مانند قبل برای جنگ آماده شده بودند. آنها که یاوران سریع جنگ های سرزمین پدری خود بودند، بر اسب ها سوار شدند و همانطور که راهب دید، به زودی هر هفت نفر از دیوار قلعه در هوا اوج گرفتند و مانند رعد و برق به سمتی هجوم آوردند که شهر با نام خدا روستوف در آنجا قرار داشت. واقع شده است و به یکدیگر می گویند: "بیایید به روستوف نزد همرزم خود ، تزارویچ پیتر برویم تا او به همراه ما به تزار خویشاوند و دوک بزرگ ما ایوان واسیلیویچ در برابر اسماعیلیان بی خدا کمک کند. ” و سپس آنها به زودی نامرئی شدند و از چشمان آن راهب ناپدید شدند. در همان زمان، همانطور که بعداً مشخص شد، با کمک خداوند، تزار تاجگذاری شده، دوک بزرگ ایوان واسیلیویچ، مستبد تمام روسیه، به پیروزی رسید: هنگ های مسیحی هاگاریان بی خدا را شکست دادند و آنها را از بین بردند. چهره زمین، با رحمت خداوند و دعاهای مقدس شفیع مسیحی مادر خدای جلیل و یاوران آمبولانس، اولیای الهی، تقویت شده است. این را به یاد نسل های بعدی نوشتیم تا نیکی های آن حضرت از بسیاری تا اندک فراموش نشود...

از «زندگی قدیسان به زبان روسی، بر اساس راهنمایی چهار منییون سنت. دمتریوس روستوف با اضافات"

این نشریه چند جلدی که در سال‌های 1900-1917 در مسکو منتشر شد (از 15 جلد برنامه‌ریزی شده، 14 جلد موفق به چاپ شد)، بر اساس کتاب چتیا منایون سنت دمتریوس، متروپولیتن روستوف، یکی از برجسته‌نویسان برجسته روسی اواخر هفدهم است. - اوایل قرن 18. با این حال، مواد او - به ویژه هنگامی که صحبت از قدیسان روسی بود - توسط بسیاری از منابع دیگر تکمیل شد. در زیر معجزه دیگری از سنت الکساندر نوسکی است که در حدود سال 1706 در ولادیمیر انجام شده است.

در روستای صومعه اوگریوموا، منطقه ولادیمیر، دهقان آفاناسی نیکیتین دچار حملات جنون شد، به طوری که اطرافیان خود را نشناخت، از خوردن امتناع کرد و خواب را کاملا از دست داد. ناگهان در لحظه ای روشنگری، از خانواده خود درخواست کرد که او را به صومعه ولادت و نزد یادگارهای شاهزاده مبارک اسکندر ببرند. بستگانش آرزوی او را برآورده کردند و در راه صومعه مرد بیمار احساس سلامتی کرد و با رسیدن به صومعه با احساساتی از صمیم قلب به همه گفت که چگونه شاهزاده مقدس اسکندر بر او ظاهر شد و چگونه خود او را راهنمایی کرد که به دنبال شفا باشد. مرقد مطهر حضرتش.

(نقل از: 18. ص 220)

از کتیبه روی زیارتگاه مقدس و متبرک دوک بزرگ الکساندر نوسکی در صومعه تولد ولادیمیر

یک زیارتگاه چوبی، تزئین شده با حکاکی شده، "نقره کاری"، که در آن بقایای شاهزاده مقدس در صومعه تولد ولادیمیر نگهداری می شد تا اینکه در سال 1723 به سن پترزبورگ منتقل شدند و سپس در صومعه الکساندر نوسکی در سنت پترزبورگ منتقل شدند. پترزبورگ، در سال 1695 به دستور تزارهای ایوان و پیتر آلکسیویچ ساخته شد. بقاع متبرکه در سال 1697 به طور رسمی در این امامزاده قرار گرفت. کتیبه‌ای که جزئیات کارهای قدیس الکساندر نوسکی را نشان می‌دهد در بالای لبه‌های تکیه و در پنج مدال مسی طلاکاری شده ویژه در طرفین آن ساخته شده است.

در این زیارتگاه طلاکاری شده از نقره، بقایای مقدس شاهزاده بزرگ مبارک و مسیح دوست الکساندر یاروسلاویچ، صومعه الکسی ارجمند نوسکی و ولادیمیر و عجایب کار تمام روسیه، نوه وسوولود سابق، بزرگ، قرار داده شده است. نوه گئورگی دولگوروک، نبیره ولادیمیر مونوماخ، که نوه ول بود که شاهزاده ولادیمیر سویاتوسلاویچ در غسل تعمید مقدس به نام واسیلی، که سرزمین روسیه را با تعمید مقدس روشن کرد، از او درجه هشتم دوک های بزرگ الکساندر...

در روزگار تزارها و دوک های بزرگ جان آلکسیویچ و پیتر آلکسیویچ تمام روسیه بزرگ و کوچک و سفید، خودکامگان، به برکت پروردگار بزرگ اعلیحضرت کوروش آدریان، اسقف اعظم مسکو و تمام روسیه و تمام کشورهای شمالی، پدرسالار این زیارتگاه طلاکاری شده با نقره به افتخار و نگهداری از بقایای دست نخورده و دست نخورده شاهزاده بزرگ مقدس اسکندر در صومعه الکسی نوسکی و ولادیمیر و عجایب روسی که با سعادت در شهر ولادیمیر در شریف ترین آرمیده است ساخته شده است. و صومعه بزرگ مریم مقدس در صومعه ولادت زیر نظر ارشماندریت لاورا، آقای جوزف شرنوف. راهب هیرودیاکون بوگولپ، راهب هیرودیاکون بوگولپ، با کوشش در تکمیل ساختمان این ایلخانی مقدس، جهان را در سال هفت هزار و دویست و سه (1695) خلق کرد.

(به نقل از: 127. صص 269-270)

از "کلمه ای در مورد ترجمه و ترجمه به زیارتگاه تازه ساخته شده از آثار مقدس مقدس دوک اعظم الکساندر نوسکی و ولادیمیر، راهب پدر بزرگوار الکسی، عجایب ساز کل روسیه، که در تابستان 7205 اتفاق افتاد ( 1697)، ماه ژوئیه در روز اول

"Lay" در صومعه تولد ولادیمیر ساخته شده است و در مورد انتقال رسمی آثار مقدس شاهزاده اسکندر به سرطان جدید. این رویداد مهم در اول تیرماه همان سال اتفاق افتاد و این روز قرار بود به روزی دیگر برای بزرگداشت شاهزاده مقدس تبدیل شود.

در روز اول ماه جولای، آن شهر (ولادیمیر. - A.K.) و روستاها و روستاهای اطراف آن جمعیت زیادی دارد و درجات مقدس و روحانیون کلیسا بی شمارند. و صدمین آواز شامگاهی و شب زنده داری تمام شبانه از واحد توانا پدر و پسر و روح القدس به خاطر همه پاداش خیر وصف ناپذیر او برای ما سپاسگزاری کرد، همچنین از پاک ترین باکره مادر خدا مریم و پدر بزرگوارالکسی به پیشنهاد کلیسا مورد تجلیل قرار گرفت. صبح روز ژوئیه، اولین روز هفته، قبل از نماز الهی و مقدس، بوروکرات شروع به خواندن دعا کرد. روحانیون بقایای معجزه آسای اسکندر مقدس، الکسیس را که تغییر نام داده بود، بر روی کمربندهای خود گذاشتند و با سوزاندن و شمع و مزمور، آنها را با احترام به نژاد جدید آوردند و در زیارتگاهی جدید قرار دادند، جایی که در دیوار، مکانی ساخته شد. به محراب مقدس بین دو کلیسای قدیسان، یکی از پاک ترین مریم باکره ولادت، دومی شهید بزرگ مقدس جورج است، جایی که حتی اکنون آن آثار مقدس در راکای تازه ساخته شده برای تفکر به هر روح مسیحی ارائه می شود. مردم از هر جنس، درجه و سن وفادارانه آنها را می بوسند و به ارتدکس آنها احترام می گذارند. و کسانی که شایسته ترین پرستش را انجام می دهند، آمرزش گناهان و شفاها را دریافت می کنند. بدین ترتیب خداوند مهربان اولیای مقدس خود را در زمین و آسمان تجلیل می کند، زیرا آنها او را با تمام جان دوست داشتند و با حسن نیت و پاکی به او خدمت کردند. غیرت آنها برای یک زندگی پرهیزگار شایسته هر شخصی است، تا ما از شر هر بدی و تهمت دشمن رها شویم و چیزهای خوب را در اینجا و در ملکوت آسمان در خداوند ما مسیح عیسی، نزد او با پدر و روح القدس دریافت کنیم. عزت و جلال باش اکنون و همیشه و تا ابدالادمین. آمین

در اینجا احتمالاً دو معجزه متفاوت سنت اسکندر به هم متصل می شوند که در نسخه زندگی "ولادیمیر" با جزئیات بیشتر توضیح داده شده است. بیایید این متن را نقل کنیم: "کشیش همان صومعه، تئودوسیوس، و شماس پاخومیوس گفتند: "این را،" آنها با چشمان خود دیدند، آنها پسری خاص از یک پسر را از شهر پسکوف آوردند شمعون مبتلا به بیماری بود و هنگامی که در مقبره مبارک دوک بزرگ اسکندر برای او نماز خواندیم، به زودی شفا یافت و با شادی به خانه رفت.

روز بعد، یکشنبه، پسر پسری دیگر از همان شهر پسکوف را که وسواس بیماری داشت، به نام میخائیل و ملقب به زابلین آوردند. و پس از اتمام نماز، حرم مبارک اسکندر را لمس کرد و فوراً شفا یافت و خدا را تسبیح گفت و شادمان به خانه رفت» (20. ص 29).

کرین - زنبق.

در سال 1571، کریمه خان Devlet-Girey به مسکو نزدیک شد و آن را به طور کامل سوزاند و به نابودی کامل منجر شد. تعداد زیادیمسیحی روشن سال آیندهانبوهی های Devlet-Girey دوباره به سمت مسکو حرکت کردند، اما توسط ارتش روسیه به رهبری شاهزاده میخائیل ایوانوویچ وروتینسکی در نزدیکی روستای مولودی، در 45 کیلومتری پایتخت، متوقف شدند و شکست خوردند.

در اواسط قرن هجدهم، این زیارتگاه در یک ضریح نقره ای گرانبها قرار گرفت، که آثار سنت الکساندر نوسکی تا سال 1922 در آن آرام گرفت. در حال حاضر - در ارمیتاژ دولتی. در سال 1997، در طی کاوش های باستان شناسی در قلمرو صومعه ولادیمیر ولادیمیر، اولین مقبره چوبی کشف شد که ظاهراً شاهزاده الکساندر نوسکی در آن دفن شده بود. او در زیر یک لایه ضخیم از خاک در چانتریوم پیدا شد - یک ساختار ویژه که در قسمت جنوبی کلیسای جامع ساخته شده است. قابل ذکر است که این مقبره در 30 اوت - روز جشن انتقال یادگارهای شاهزاده مقدس از ولادیمیر به سن پترزبورگ - کشف شد (118. ص 31).

یکی از گروه های دانشجویی دانشگاه ایالتی سن پترزبورگ باید امتحان تاریخ می داد روسیه باستانبه متصدی شما پروفسور نیکلای پتروویچ اورلوف پیشنهاد کرد به جای یکی از مشاوره ها، از لاورای الکساندر نوسکی تثلیث مقدس بازدید کنید.

به نظر می‌رسید که شب سفید ژوئن در اطراف زیبایی وصف ناپذیر پالمیرای شمالی و حومه‌های مرواریدی آن می‌چرخد. مانند آکورد پایانی این سمفونی بی‌صدا، رعد و برق رعد و برق در آرامش معماری المپیک رخنه کرد. قطرات دوستانه باران اضطراری میراث غبارآلود روز قبل را با سهولت لذت بخشی از بین برد. ابرها روشن شدند. ابرهای پیچیده به آرامی از هم جدا شدند. نورافکن پیگیر نور را در یک چشم به هم زدن دید و با حرکتی گسترده اولین پرتوهای ملایم را بر شهر شگفت انگیز پتر کبیر انداخت. خط Nevsky Prospekt از دریاسالاری Trident از خیابان های اصلی تا Lavra روز تازه را جذاب کرد.

بلوند جذاب یک گشت و گذار جذاب به تماشاگران ارائه داد که به طور محتاطانه توسط بازیکنان در حالت ضبط صدا و همچنین ضبط کننده های صدای بسیار حجیم تر ضبط شد. گویی زنده است، زندگی قهرمانانه نیاکان سرافراز ما در چهره ها نمایان شد. حتی نمی‌توانستم باور کنم که اینها "چیزهای گذشته" هستند. و البته، افسانه مقدس مقدس دوک اعظم الکساندر نوسکی تمرکز روایت هنری بود. شش ماه پیش، او رای جمعی "نام روسیه" را به دست آورد و ممکن است نماد آن نامیده شود.

دیمیتری الکساندروف بلافاصله نوازنده روشن شده خود را به پیوتر ایوانف، یکی از هم گروهان سپرد، اما خود او هرگز آثار مقدس را ترک نکرد. عضلات منقبض صورت متمرکز تلاش فوق العاده ای را نشان می دهد. او به سرعت چیزی را در دفتری به زبان اسلاوی کلیسای قدیمی نوشت. او هیچ توجهی به نگاه های کنجکاو بازدیدکنندگان متعدد بیرونی نکرد.

گشت و گذار خیلی وقت است که تمام شده است. دانش آموزان متفرق شدند. پیتر دستگاه ضبط را به دوستش پس داد و دیمیتری حتی فراموش کرد آن را خاموش کند. سؤالات گیج کننده پیتر که آشکارا توهین شده بود، لفاظی باقی ماندند. او بی صدا و به زبان انگلیسی رفت. یادداشت های دفترچه بعد از ناهار تکمیل شد. فقط حالا نویسنده آنها پخش را روشن کرد و به ابتدا گوش داد. او روی صندلی نشست و به این فکر کرد که آیا خودش مسیر سفر پیشنهادی را دنبال کند یا خیر. اما به زودی یک بلوند آشنا به همراه شنوندگانی که بلافاصله او را احاطه کردند نزدیک شد. نیرویی ناشناس دانش آموز را مجبور کرد گرسنگی را فراموش کند و به آنها بپیوندد. اما انگار داستان از گوشم پرید. مجبور شدم ضبط صدا را دوباره روشن کنم. بازیکن وظیفه شناس بار شنیداری را بر دوش گرفت. اما چشم ها خستگی ناپذیر دریایی از تاثیرات گذرا را جذب کردند...

فقط در شب در خانه امکان ترکیب ناهار و شام وجود داشت. دیمیتری یک فیلم قدیمی "الکساندر نوسکی" را در اینترنت پیدا کرد. همه ضبط ها را گوش کردم و تماشا کردم. احساس می کردم که کاملاً در دورانی دور و فراموش نشدنی غرق شده ام. جای تعجب نیست که این او بود که بلافاصله در رویاها ظاهر شد ...

و صبح، شانس نادر لبخند زد. در طول امتحان، اتفاقاً تنها بلیط مورد نظر را بیرون کشیدم، اصلی ترین چیزی که در آن به یک شکل به دوران و امور الکساندر نوسکی و همچنین اهمیت تاریخی آنها مربوط می شود. آمادگی برای پاسخ غیر ضروری به نظر می رسید. و استاد از چنین کارایی بسیار قدردانی کرد و با خوشحالی از دیمیتری دعوت کرد. الکساندروف به اختصار وقایع شناخته شده سالهای سرنوشت ساز شگفت انگیز روسیه باستان را نام برد. و بحث کمی بعد اتفاق افتاد که به انتقاد از طرف های سایه معروف رسید که البته در شاهزاده مقدس نیز به آن برخورد شد. او قیام‌های بسیار زیادی از رعایای خود را سرکوب کرد، از سفیران پاپ استقبال کرد و (یک بار، شاید با شکایت از برادرش آندری) به هورد بزرگ و قراقوروم سفر کرد. پروفسور طبق معمول تصمیم گرفت گفتگو را تشدید کند:
- آیا سرکوب قیام ها گواهی بر ظلم الکساندر نوسکی نیست؟
- مدام زمان جنگ. حمله تاتار و مغول. آغاز یوغ. حملات تقریباً مداوم توسط شوالیه های آلمانی، سوئدی ها، فنلاندی ها و نروژی ها. به هر قیمتی لازم بود که حکومت‌های پراکنده آپناتی با اراده واحد متحد شوند و همه نیروها در یک مشت جمع شوند. سوال در مورد مرگ یا زندگی مردم بود. به نام حفظ کل، لازم بود بخشی را قربانی کنیم (کسانی که واقعاً در نجات روسیه دخالت کردند). به سادگی هیچ راه دیگری وجود نداشت. و اگر اوضاع اجازه می داد، شاهزاده نسبت به رعایای خود نرمی نشان می داد. به عنوان مثال، در پاییز 1262 او در جریان قیام های مردمی علیه باسکاک های تاتار که توسط کوبلای خان فرستاده شده بودند، دخالت نکرد. این مورد در ولادیمیر، سوزدال، روستوف، یاروسلاول، کوستروما و ولیکی اوستیوگ بود.

آیا استقبال مطلوب از سفرای پاپ خیانت نیست؟ ایمان ارتدکس?
- البته نه. دیپلماسی. ارتباط بین ادیان عادی است. قابل توجه است که اضافه شود: شاهزاده ابتدا معتقد بود که پاپ متجاوزان غربی را مهار می کند و فقط بعداً فهمید که تهاجمات آنها را برکت می دهد. علاوه بر این، امیدی برای کمک در برابر تاتارهای مغول وجود داشت. اما پس از آن سه شرایط مهم روشن شد:
1. مغول-تاتارها در آن زمان چنان قوی بودند که مسیر جنگ، حتی با کمک واقعی ممکن از متحدان احتمالی، نوید موفقیت نمی داد.
2. مغول-تاتارها به خراج و جانشینی روسیه بسنده می کردند، بدون اینکه آن را تصرف کنند و مردم آن را از حفظ هویت ملی و مذهبی خود بازدارند.
3. صلیبی ها مهاجم بودند و همچنین در پی تبدیل جمعیت به مذهب کاتولیک بودند.

- آیا شاهزاده روس با سفرهای خود به هورد بزرگ و قراقوروم به برادرش آندری با شکایت از او در آنجا خیانت نکرد؟
- اسکندر قدرت آن زمان مغول-تاتارها را دید و پیوسته آنها را آرام کرد. او وقت گرانبها را به دست آورد، مردم را نجات داد و به آنها فرصت داد تا با هم متحد شوند و نیروی خود را برای یک نبرد سرنوشت ساز جمع کنند. او فهمید که خودش برای دیدن آن زنده نخواهد ماند و روی فرزندانش حساب کرد. در آخرین سفر، او به معنای واقعی کلمه روس را از استخدام نیروهای مغول-تاتار التماس کرد. تواریخ در مورد شکایت از برادر آندری ساکت است ، فقط تاتیشچف یک فرضیه تنهایی را بیان کرد. در عوض، یک لشکرکشی برنامه ریزی شده از سوی تاتارهای مغول بر ضد شاهزاده شورشی صورت گرفت که آنها مدت ها قبل از سفر متناظر اسکندر از نافرمانی آن مطلع بودند.

- اما شاید امور چنین «روزهای گذشته» به گذشته تبدیل شده باشد و هیچ اهمیت عملی نداشته باشد؟
«این درس‌های تاریخ هستند که بسیار آموزنده، به‌طور شگفت‌انگیزی مدرن هستند و احتمالاً به آینده نیز کشیده می‌شوند. کفار غربی بارها سعی کردند سرزمین روسیه را تصرف کنند. اگر خود را به قرن‌های گذشته محدود کنیم، پس اینها تهاجمات سوئدی‌ها در هجدهم، ناپلئون در نوزدهم، و قیصر و آلمان هیتلر در بیستم است. دومی - دقیقاً 700 سال بعد، اگر تعدد حملات طولانی مدت و مدت زمان آن را در نظر بگیریم. اتفاقات جغرافیایی مانند اشغال طولانی پسکوف نیز وجود دارد. در مورد حملات شرق نیز می توان خسان و خلخین گل را 700 سال بعد به یاد آورد. آینده البته نامشخص است. با این حال، بیش از حد ساده لوحانه است که به طور جدی امیدوار باشیم که تاریخ تشنج به پایان رسیده است. باید وحدت مردم را همچون چشمی حفظ کرد و نیرو گرفت و با تکیه بر آن سیاست داخلی و خارجی ماهرانه ای را پیش گرفت. در این و در نبردها، تجربه جاودانه الکساندر نوسکی بسیار ارزشمند است. تصادفی نیست که فرمانی که به نام او نامگذاری شده است، تا آنجا که من می دانم، تنها نام اساساً یکسان در امپراتوری روسیه، اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون روسیه است.

- عالی! و چنین پاسخ هایی بداهه است، بدون آمادگی برای آنها! درست است، به نظر من، دیما، در دانش خود از تواریخ، نشریات شناخته شده من و سخنرانی های من فراتر می روی، اما به وضوح چیزی وجود دارد که نمی گویید ...
- حق با شماست، نیکولای پتروویچ. با این حال، تردید دارم. می ترسم باور نکنی، فقط بخندی و مرا به «گفتگوی شهر» تبدیل کنی.
-خب دیما چی میگی! آیا واقعاً با بهترین دانش آموزم اینطور رفتار خواهم کرد؟ علاوه بر این، همانطور که به جرات می توانم امیدوار باشم، یک رابطه خاص، صمیمانه و قابل اعتماد بین ما ایجاد شده است.
- من شما را باور دارم، نیکولای پتروویچ! فقط در صورت امکان، قول بده که بدون اطلاع من این موضوع را به کسی نخواهی گفت!
- البته دیما، موافقم! خیلی منو مجذوب کردی...
- با این حال، به دلایلی، زبان من نمی چرخد. با این حال، بیهوده نیست که شما بر عهده گرفتید راز را حفظ کنید! من راهی برای خروج می بینم. سعی کنید به محتویات این دفترچه نگاه کنید.

استاد چنان غرق یادداشت هایش شده بود که امتحان را فراموش کرد. سریع چشمانش را از میان آنها دوید و با اطمینان گفت:
- این سخنان خود الکساندر نوسکی است! و افکار و واژگان و زبان. برای اطمینان، می خواهم آن را برای بررسی به موسسه ادبیات روسی آکادمی علوم روسیه (خانه پوشکین) ارائه دهم. دست خط چه کسی؟
- من
"پس همانطور که وعده داده بودیم شما را نمی دهیم." اینجا لپ تاپ من است. در آخرین میز کنار پنجره بنشینید، تمام این متن اسلاوی قدیمی را تایپ کنید و آن را در پوشه "Chronicles" به نام "Alexander Nevsky" ذخیره کنید. من به عنوان یک ممتحن حق دارم یک وظیفه اضافی به شما بدهم!

پروفسور کتاب نمره باز دیمیتری الکساندروف را کنار گذاشت و تصمیم گرفت فعلا از ارزیابی آشکار خودداری کند تا باعث ایجاد سوء ظن در سایر دانش آموزان نشود. او با همه آنها یک به یک مصاحبه کرد، به آنها نمره داد، به راهرو رفت، اتمام موفقیت آمیز آنها را تبریک گفت، برای آنها آرزوی موفقیت بیشتر در جلسه و همچنین سفر خوش به خانه کرد. سوال در مورد دیما روی لبان هر یک از آنها بود ، اما هیچ کس تصمیم نگرفت. البته همه متوجه شدند که او مدت زیادی در لاورا با آنها نبود. اما پیتر هرگز به دوستش خیانت نکرد...

در همین حال ، دیمیتری کار خود را به پایان رساند. لپ تاپ را با فایل ذخیره شده به استاد برگرداندم. رتبه قانونی "عالی" را دریافت کرد. هر دو با روحیه بالا به خانه رفتند. دانش آموز هم از او خوشحال بود و هم از این که توانستند راز منشأ یادداشت ها را در دفتر حفظ کنند و در عین حال آنها را در اختیار جامعه علمی قرار دهند. و نیکولای پتروویچ مشتاقانه منتظر بود که چگونه متن بی‌ارزش را بخواند و از سخنرانی معتبر شاهزاده افسانه‌ای لذت ببرد. هر دو، با احساس نادری از امید مضطرب، انتظار داشتند که دقیقاً در مؤسسه ادبیات روسی به چنین اخباری چه واکنشی نشان داده شود.

پروفسور یک شب بی خوابی را صرف انجام یک فعالیت هیجان انگیز کرد. بالاخره متقاعد شدم که اختراع چنین چیزی غیرممکن است. صبح با مدیر موسسه تماس گرفتم و در مورد این کشف شگفت انگیز گفتم. او درخواست کرد که بلافاصله آن را از طریق ایمیل ارسال کند. چند هفته بعد ، معاینه کاملاً نظر نیکولای پتروویچ را تأیید کرد. او بلافاصله با خوشحالی رئیس دانشگاه و دیمیتری را در این مورد مطلع کرد. هر چهار نفر در دفتر مدیر با هم آشنا شدند و خود دانشجو تصمیم گرفت افشاگری کند راز وحشتناک. سخنرانی شاهزاده به عنوان یک سنت شفاهی رسمیت یافت که توسط الکساندروف ضبط شد. ما در جلسات شوراهای علمی هر دو مؤسسه درباره گزارش های او به توافق رسیدیم. آنها خاطرنشان کردند که معجزات الکساندر نوسکی و انتقال افکار میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف از طریق آخرین همسرش النا سرگیونا شناخته شده است. ما تصمیم گرفتیم برای دیمیتری بورسیه ای به نام دوک بزرگ مقدس الکساندر نوسکی ایجاد کنیم.

الکساندروف پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه با درجه ممتاز به سمت پژوهشگر جوان در مؤسسه ادبیات روسی منصوب شد. همزمان به عنوان دستیار در گروه ادبیات قدیمی روسی در دانشگاه ایالتی سن پترزبورگ منصوب شد. پس از گذراندن موفقیت آمیز امتحانات ورودی به عنوان دانشجوی کارشناسی ارشد در این گروه ثبت نام کرد. سه سال بعد با راهنمایی نیکولای پتروویچ از پایان نامه نامزد خود دفاع کرد و پنج سال بعد از پایان نامه دکتری خود دفاع کرد. به زودی او به استادی در بخش و پژوهشگر ارشد در مؤسسه رسید.

با این حال ، مشخص نیست که چرا دیمیتری دقیقاً سخنرانی الکساندر نوسکی را شنید. در نتیجه سالها جستجو ، می توان دریافت که الکساندروف از نوادگان مستقیم دوک بزرگ مقدس مقدس است. او چیزهای زیادی را که تاکنون ناشناخته بود از جد بزرگ خود آموخت و متعاقباً مؤسسه الکساندر نوسکی آکادمی علوم روسیه را ایجاد کرد و ریاست آن را بر عهده گرفت. در کنار تثلیث مقدس الکساندر نوسکی لاورا ...

چه در زندگی و چه در مرگ، این اسکندر خودکامه شگفت انگیز ترک نمی کند، گله خود را فراموش نمی کند، اما همیشه، شب و روز، آنها را از دشمنان مرئی و نامرئی محافظت می کند و از آنها محافظت می کند و همه منافع را به رنج می دهد. من همچنین کمی در مورد معجزات مقدس و همه ارجمند دوک بزرگ اسکندر که در سالهای اخیر اتفاق افتاده است برای شما خواهم گفت. زیرا درست و زیبا است که خورشید بدرخشد - و همانطور که برای مقدسین که از جانب خدا درخشیده اند عادلانه است که همه را با طلوع معجزات روشن کنند. زیرا همانطور که خداوند فرمود: "ممکن است چراغ روشن را زیر تخت پنهان کرد تا همه نتوانند نور را ببینند" (لوقا 8: 16). همچنین پنهان کردن این چراغ مقدس بزرگ در دل زمین، پنهان کردن نور درخشان معجزات از همگان و از بین بردن منافع معنوی، غیرممکن و حتی بد است. علاوه بر این، اگر این موضوع را به شما نگویم، یک داستان سرای ناصالح خواهم بود.

معجزه پیروزی دون

در شهر باشکوه ولادیمیر که در کلیسای سنت دیمیتریوس به نام پروکوپیوس خدمت می‌کرد، خداترس و بسیار ماهر به ما گفت. او گفت: "از پدرم ایوان در مورد معجزه باشکوهی که در زمان های قدیم در صومعه مادر خدا با شکوه ، ولادت صادقانه و باشکوه او ، در مقبره مبارک دوک اعظم الکساندر ، در دوران باستان اتفاق افتاد ، شنیدم. تابستان 6888 (1380) که در آن باتوی دوم، مامای ملعون، همراه با هاگاریان زیادی نزد دوک اعظم دیمیتری ایوانوویچ مسکو، ملقب به دونسکوی، آمد، هرچند که با شرارت، می خواست تمام سرزمین مسیحی را اسیر کند و مقدسات را ویران کند. ایمان بی‌عیب به مسیح، اما به گفته پیامبر، بیماری نفرین‌شده او به سر خود او نیز منتقل شد، زیرا بر خلاف قصد او، آن بی‌خدا به یاری خدا شکست خورد. در همان زمان، یک شب، یک راهب، که یک سکستون بود، طبق عادتش اتفاق افتاد که در دهلیز کلیسا در صومعه سنت اسکندر، در همان کلیسایی که اثار مقدس در آن آرام گرفته بودند، بیدار بماند. او در آن کلیسا خدمت می کرد و بسیار محترم و خداترس بود و در آن کلیسا با رؤیایی مفتخر شد. در آن زمان هاجریان، این معبد با اشک در پیش کلیسا ایستاده بود و از خدا و مادر پاک الهی برای رهایی از دست بیگانگان دعا می کرد. قدیس الکساندر نوسکی، معجزه گر، در دعاهایش کمک خواست. و ساعات زیادی را در دهلیز این کلیسا به دعای خود ادامه داد و به زودی دید: در کلیسا، نزدیک مقبره و پیکر بسیار حیرت آور آن قدیس، شمع ها خود را روشن کردند و دو تن از پیران مقدس و صادق از مقبره بیرون آمدند. محراب و با نزدیک شدن به مقبره اسکندر، شروع به گفتن کردند: "آقای اسکندر، برخیز، به کمک بستگان خود، دوک اعظم دیمیتری، که توسط خارجی ها غلبه کرده است، بشتاب! دوک اعظم الکساندر که در طول زندگی‌اش فاتح شجاع هاگاری‌ها بود، سریعاً کمک کرد، بلافاصله از قبر برخاست و در مقابل دیدگان سکستون قرار گرفت و نامرئی شد. متعاقباً از بسیاری معلوم شد که در همان روز ، در شبی که معبد این رؤیا را مشاهده کرد ، با کمک خدا و دعای قدیس ، دست مبارک بزرگ دوک دیمیتری بربرها را زد. متعاقباً، این معبد که از ترس خدا غرق شده بود، همه چیز را با جزئیات به رئیس کلیسا، یعنی متروپلیت گفت. اسقف بزرگ مادر شهر2 با کل کلیسای جامع مقدس، با احتیاط لازم و بر اساس ایمان مستبد بزرگ، محل قرار گرفتن بقاع مقدس چندشفای مقدس را حفاری کرد و آنها را فاسد نشدنی یافت. پس از سالها دست نخورده و آنها را صادقانه با آواز الهی بردند، در تکیه ای بر روی زمین در کلیسای مادر پاک مادر خدا که قبلاً در آن دفن شده بودند، گذاشتند و از آن زمان شفاهای بسیار و گوناگونی برای آن اتفاق افتاده است. روز برای کسانی که به ضریح صادقانه عتبات عالیات او آمدند: نابینایان بینا شدند، لنگان راه افتادند، مفقودان شفا یافتند، فلج شدگان تقویت شدند، مبتلایان به بیماری های مختلف بهبود یافتند.

درباره ظهور دوک بزرگ مقدس الکساندر نوسکی در هوا، در مورد آتش سوزی

در تابستان 6999 (1491)، 23 مه، دوشنبه، در شهر معروف ولادیمیر، رویایی هولناک و ظاهری وحشتناک و نشانه هولناکی از خشم خداوند وجود داشت که با آن خداوند ما را مجازات می کند و ما را از گناه به سوی هدایت می کند. توبه ای که به قول برخی روزگاری در یکی از روزها پس از عبادت الهی، بسیاری بر فراز کلیسای سنگی ولادت حضرت اعلیحضرت صومعه باشکوه، ارشماندریت ارجمند را در مقابل آثار فوق العاده دیدن کردند. دوک بزرگ الکساندر یاروسلاویچ نوسکی، در راهبان الکسی. بالای بالای آن کلیسا، دیدی غیرعادی دیدند: گویی ابری سبک در حال بیرون آمدن است، یا انگار دود رقیق در حال چرخش است - سفید، مانند یخبندان خالص، و نور، مانند خورشید، که مانند آن می درخشد. و در ظرافت و سبکی آن ابرها شبیه تصویر دوک بزرگ الکساندر مبارک را دیدند که سوار بر اسبی تندرو، گویی به آسمان اوج می گیرد. مردم با دیدن بزرگ، ترس و وحشت بر آنها چیره شد. آنها شروع کردند به تماس در سراسر شهر، و به زودی، در ظهر همان روز، آتش سوزی بزرگی شروع شد که تمام شهر با تمام خانه ها و همچنین حومه شهر سوخت. همچنین در آن شهر، آن شریف ترین خانقاه یاد شده ولادت حضرت ا... علیه السلام در آتش سوخت. بسیاری از راهبان و مردم عادی با اموال بسیار در آن کلیسا جمع شدند و به زودی به اذن خدا همه چیز داخل آن کلیسا و مردم نیز سوختند. بقایای معجزه آسای دوک اعظم مقدس و صالح الکساندر یاروسلاویچ ، که روی آنها می توان یک علامت آتشین خاص را مشاهده کرد ، توسط خدا حفظ شد ، به طوری که کفن که بر روی قبر او بود از آن آتش متزلزل آسیبی ندید. زیرا خداوند، به گفته نبی، «همه استخوان‌های قدیس خود را نگاه می‌دارد، و «هیچ یک از آنها شکسته نخواهد شد» (مصور 33:21). و لذا به فضل الهی تا به امروز از قبر شریفش معجزات و شفاهای فراوانی انجام شده است; بیایید در اینجا به طور خلاصه در مورد یکی از آنها صحبت کنیم.

در زمانی بود که تزار وارسته و دوک بزرگ ما ایوان واسیلیویچ، کل پادشاهی روسیه و کازان و آستاراخان، حاکم و مستبد، نوه بزرگ‌ترین دوک بزرگ ایوان واسیلیویچ، مستبد تمام روسیه، او را مخوف نیز می‌نامند. ، ما با خدا برای میراث پدری خود تلاش می کنیم و بیش از همه به خاطر اموال مسیح ، پادشاهی کازان را شکست داد و آن را تصرف کرد و آن را با ارتدکس روشن کرد و زندانیان مسیحی بی شماری را آزاد کرد. و در راه کازان، در یک مبارزات انتخاباتی، زمانی که او در شهر ولادیمیر بود و در صومعه، در کلیسای ولادت مقدس ترین تئوتوکوس به درگاه خدا دعا کرد، سپس این اتفاق افتاد که من و من در آن بودیم. کلیسا در هنگام نماز کلیسای جامع در مقبره مجرد تبارک و تعالی دوک بزرگ الکساندر، گناهکارترین. و در نزدیکی سکوی کلیسا سوراخ کوچکی روی پیشانی مبارک دیدم و برای اینکه بفهمم چه نوع سوراخی است، انگشتانم را در آن فرو کردم. و احساس کردم روغن خاصی دستم را مرطوب می کند. مدت زیادی بود که یک زخم کوچک روی دستم داشتم. و به زودی دستم را از سوراخ بیرون کشیدم و احساس کردم که با روغن چرب یا مرم معطر مسح شده است. از آن زمان تاکنون هیچ زخمی روی او نبوده است.

معجزه قدیس درباره دو همسر نابینا

من هم جرات ندارم در این مورد سکوت کنم. روزی روزگاری، سالها پس از مرگ قدیس الکساندر نوسکی، دو همسر نابینا به آرامگاه قدیس او آورده شدند که نمی توانستند چیزی را با چشمان خود ببینند. آنها شروع به دعا کردند و با اشک بر یادگار مجرد او فرود آمدند و پنهانی از گناهان خود توبه کردند و از آن حضرت دعا کردند که بینایی آنها را عطا کند. گفتند: دعا کن از خدا، سرور مشترک مسیح، مال تو و ما، تا در مورد گناهان ما به ما رحم کند و به ما بینایی بخشد، ای نیکوکار و مهربان، زیرا می دانیم که معجزه گر، که او به دعاهای مقدس شما گوش خواهد داد!» و هنگامی که با هم دعا کردند و گریستند، ناگهان هر دو با دعای آن حضرت بینایی خود را دیدند. آنها با دریافت رحمت از قبر مقدس دست نخورده، با شادی، تسبیح و سپاس از خداوندی که چنین فیض را به این قدیس مقدس اسکندر عطا کرده بود، به خانه های خود بازگشتند.

معجزه ای دیگر درباره مردی که پایش خشک شده بود

ستودنی است که در این مورد نیز به عشق خود بگویید. مردی سال‌ها پایش خشک بود به طوری که نه می‌توانست راه برود و نه آن را حرکت دهد. از این رو او سال ها با این بیماری رنج می برد و از همه جا کمک می خواست، اما کوچک ترین کمکی از کسی دریافت نمی کرد. سرانجام، پس از به هوش آمدن، به دوستانش دستور داد که او را به صومعه پاک ترین تئوتوکوس، ولادت صادقانه او، به مقبره سنت اسکندر ببرند. و چون او را به زیارتگاه شفا آوردند، با اشک از آن حضرت شفای بیماری را خواستار شد. و ناگهان شفا یافت، و پس از بهبودی، شروع به راه رفتن در مقابل همه روی هر دو پا کرد، گویی هرگز بیمار نبوده است. و بنابراین او به خانه خود رفت و پیوسته از خدای شگفت انگیز و قدیس او، قدیس اسکندر سپاسگزاری کرد.

یکی دیگر از معجزات قدیس در مورد فلج

شنیدن این موضوع برای شما نیز مفید خواهد بود. روزی روزگاری مردی به نام لئونتی را به صومعه سنت اسکندر آوردند که سال ها از شل شدن دست و پا رنج می برد. و هنگامی که دراز کشید و بر مقبره قدیس غلتید، کشیش برای او دعا کرد. پس از پایان خواندن نماز، بر او آب پربار پاشید و فوراً فلج شروع به شفا یافتن کرد و دست و پاهایش را حرکت داد و خود روی پاهایش ایستاد و قبر آن حضرت را با دستانش احساس کرد و با شادمانی ضریحش را می بوسید. او که از طریق دعای قدیس اسکندر بزرگ شفا یافت، با شادی و ستایش خدا به خانه رفت.

معجزه قدیس دیگری در مورد یک راهب آرام خاص

در این مورد هم سکوت نمی کنم. یک راهب خاص از همان صومعه، با نام مستعار، به بیان ساده، Krasavtsov3، برای مدت طولانی آرام بود. روزی او را به مقبره مجرد اسکندر آوردند و او دراز کشیده و با لطافت به ضریح آن حضرت نگاه می کرد و اشک داغ از چشمانش می ریخت و گناهان خود را در پیشگاه خداوند به یاد می آورد زیرا می دانست که به خاطر گناهانش رنج می برد. . و اگرچه نتوانست بدن خود را حرکت دهد، زیرا ضعیف شده بود، اما با ایمان و اشتیاق شدید به حرم قدیس افتاد و گفت: «قدوس خدا، قدیس مسیح، اسکندر بزرگ، الکسی ارجمند، به مسیح دعا کن که تو. با فرشتگان مقدّس بایست و از سخاوت بی دریغ او مرا از گناهی که انجام داده ام آمرزیده و مرضم را شفا خواهد داد.» و با دعا و ایمان، با اشک، به زودی از بیماری خود با دعای اسکندر قدیس شفا یافت، به سلول خود رفت و تسبیح و ستایش خداوندی را که قدیسانش را تجلیل می کند، می خواند.

معجزه دیگری از یک قدیس درباره راهب بیمار دیگر

شایسته است که همیشه این را به خاطر بسپارید. یکی از بزرگان همان صومعه به نام داوود به بیماری بسیار شدیدی مبتلا شد که مدتها دراز کشید. و بر بالین خود دراز کشید و اشک ریخت و ساعتها از اعماق قلب خود برای راهب اسکندر به نام الکسیس دعا کرد که او را از بیماری شفا دهد. و چون مدّت درازی با گریه اینگونه دعا کرد، کم کم از بیماری خود رهایی یافت. و با احساس عقب نشینی بیماری، با تمام قدرت شروع به فریاد زدن کرد: "بنده مسیح اسکندر، به من رحم کن!" و بلافاصله بیماری او قطع شد و سالم شد و خدا و قدیس او اسکندر کشیش را تسبیح می گفت.

یکی دیگر از معجزات یک قدیس در مورد شمعی که به طور خود به خود در مقبره قدیس او مشتعل شد.

باشد که این نیز با عمق سکوت پوشیده نشود. پیرمردی به نام سراپیون که در صومعه قدیس در کلیسا خدمت می کرد، در این باره گفت. او گفت: «این اتفاق در تابستان سال 7049 (1541)، پس از عید بعثت خدای مقدس، در روز جمعه، در پایان شب عشاء رخ داد: شمعی به خودی خود در آرامگاه آن حضرت روشن شد. متبرک دوک بزرگ الکساندر نوسکی، معجزه گر؛ بسیاری از برادران او را در حال سوختن دیدند. سکستون با سادگی خود نفهمید که این یک سوزاندن ساده شمع نیست، بلکه نوعی تجلی معجزه قدیس از جانب خداوند است و با وحشت آن شمع را که با آتش آسمانی می درخشد خاموش کرد. این را به راهب صومعه، که در آن زمان ارشماندریت Euphrosynus بود، گزارش کردند. و هنگامی که ارشماندریت از چنین معجزه وصف ناپذیری شنید، با عجله به سمت مقبره قدیس رفت و با دست خود آن شمع را لمس کرد و احساس کرد که هنوز از آتش آسمانی گرم است. و سال‌ها هرگز آن شمع را روشن نکردند، بلکه شمع‌های دیگری را به آن چسباندند و آن‌طور روشنش کردند.» بنابراین خداوند او را هم در زندگی و هم در مرگ جلال داد.

معجزه قدیس در مورد صاحبان

من می خواهم به عشق شما در این مورد نیز بگویم. یک مسیحی از همان صومعه به نام ترنتی توسط یک دیو بسیار عذاب می‌کرد. اهل بیت او را به صومعه، به آرامگاه قدیس آوردند. و چون او را آوردند و برایش نماز خواندند، به دعای اسکندر قدیس که الکسیس نام داشت، بی درنگ بیماری او قطع شد و سالم و معقول شد و با شادی و تسبیح خداوندی که داشت به خانه خود بازگشت. پس مبارکه سنت اسکندر.

یکی دیگر از معجزات قدیس در مورد پسر بویار

مناسب است و این چیزی است که باید برای همیشه به خاطر بسپارید. یکی از پسران بویار که به سادگی ایستوما گولووکین نامیده می شد، به شدت بیمار بود و از بیماری ظالمانه ای رنج می برد، به طوری که نه می توانست بخورد و نه نوشیدند، و مدت طولانی از این بیماری ظالمانه رنج می برد. و او آنقدر از این بیماری رنج می برد که دیگر حتی به زندگی فکر نمی کرد، بلکه فقط برای مرگ آماده می شد. و اموال خود را بین بسیاری از پزشکان تقسیم کرد، اما هیچ تسکین بیماری خود را از آنها دریافت نکرد، بلکه فقط به بیماری شدیدتر افتاد. پس از آن دستور داد تا او را به مقبره قدیس ببرند و بلافاصله به دعای راهب اسکندر به نام الکسیس شفا یافت و با شادی و حمد و سپاس فراوان از مسیح خدای ما که خدای ما بود به خانه خود بازگشت. قدیس خود، سنت اسکندر را تجلیل کرد.

یکی دیگر از معجزات قدیس در مورد پسر دوم یک بویار

ارزش دارد در این مورد هم به شما بگویم4. آنها همچنین پسر دوم بویار را از شهر باشکوه پسکوف به نام سیمئون زابلین آوردند. پسر این پسر از بیماری بسیار شدیدی رنج می‌برد، به طوری که نمی‌توانست خود را کنترل کند و شخص دیگری مجبور شد او را بلند کند یا برگرداند. علاوه بر این، او نه می توانست چیزی بخورد و نه بنوشد. و هنگامی که در حرم مبارک اسکندر برای او دعا کردند، در همان ساعت او شفا یافت و به خانه رفت و برای اسکندر مقدس که چنین هدیه ای از خداوند دریافت کرده بود، ستایش و دعا کرد.

معجزه قدیس در مورد فلج

فلان مرد سالها با تمام اعضای بدنش آرام بود. خویشاوندان او را آوردند و بر زیارتگاه چندشفای اسکندر سجده کردند. و هنگامی که ساعتهای طولانی دراز کشید و با اشک از قدیس دعا کرد و شفای بیماری خود را طلب کرد و همچنان دعا بر لبانش بود، در همان ساعت با دعای اسکندر عجایب بزرگ شفا یافت. و پس از بهبودی، با شادی به خانه رفت و در تثلیث از خدای ناجی جلال یافته سپاسگزاری کرد که دائماً قدیس مقدس خود اسکندر را تجلیل می کند.

معجزه قدیس در مورد صاحبان

فکر نمی کنم این را هم به خاطر بسپارید درست نیست. روستایی به نام قدیمی وجود دارد. از این دهکده، یک مسیحی را آوردند که مدتها دچار بیماری وحشتناکی شده بود و در آن دیو شیطانی به شدت عذاب می‌کشید. او به شدت از این بیماری از یک دیو خشن رنج می برد که هرکس او را می دید از ترس پر می شد: او با صدایی وحشتناک غیرانسانی فریاد می زد ، مانند یک حیوان به همه هجوم می آورد ، با دندان فحش می داد ، برخی را زخمی می کرد ، برخی را بی رحمانه کتک می زد و بنابراین دستانش را بسته نگه داشتند. و هنگامی که در قبر مقدس آن حضرت برای او دعا کردند، او فوراً بهبود یافت و شفا یافت و به حال خود رسید و با شادی و سپاس و تسبیح خدا و قدیس او جناب الکسی به خانه خود بازگشت.

درباره معجزات سنت اسکندر که در روزگار ما و سالهای ما در حرم معجزه آسا او اتفاق می افتد

همانطور که چشمه‌های آبی که از زمین می‌آیند و زمین را تغذیه می‌کنند و چشمه‌های جدید را پدید می‌آورند، کمیاب نمی‌شوند، بلکه از آب پر می‌شوند و بی‌وقفه جاری می‌شوند و گنج‌هایی را از روده‌های زمین می‌آورند، معجزات جهان نیز چنین است. مقدسین به همین ترتیب، اسکندر قدیس - جسد مقدسش که در مقبره خوابیده است - به همه مردم شفا می دهد و هر چقدر هم که از او شفا می گیرند، کمیاب نمی شود، بلکه بیشتر طغیان می کند، گویی رودخانه ای بزرگ. بدون اینکه کمیاب شود، حتی تا امروز با ایمان نزد او شفا می دهد، مانند آن معجزاتی که خودمان به چشم خود دیدیم.

در تابستان 7080 (1572) مردی که اصالتاً اهل شهر معروف ولادیمیر بود و در آنجا زندگی می کرد به نام تئودور در بیماری سختی قرار داشت و به طرز ظالمانه ای از یک دیو خشن رنج می برد. بستگانش که او را در چنین بیماری ظالمانه ای دیدند، به او رحم کردند و او را به صومعه پاک ترین مادر خدا، به یادگارهای معجزه آسای دوک بزرگ الکساندر نوسکی بردند. و چون او را حمل کردند و به درهای صومعه نزدیک شدند، در همان ساعت در دروازه صومعه، مریض به دعای آن حضرت شفا یافت و با سلامت کامل به زیارت مرقد مطهر آن حضرت مشرف شد. به خانه خود بازگشت و دائماً از خدا سپاسگزاری کرد که چنین فیض شفای سنت اسکندر را عطا کرده بود.

معجزه قدیس در مورد همسر نابینا

این معجزه را هم پنهان نمی کنم. همسر معینی از مرزهای شهر باشکوه ولادیمیر، از روستایی به نام کراسنی، بینایی خود را از دست داد، به طوری که او نه تنها مردم، بلکه حتی قادر به تشخیص نور سفید نیز نبود. و چون در ضریح نورانی آن حضرت بود، با دعای آن حضرت، بینا شد و نور را دید، چنان که گویی هرگز از بیماری خود رنجی نبرده بود، و با حمد و ثنای خداوند متعال و سپاسگزاری از او به خانه بازگشت. قدیس اسکندر که چنین هدیه ای از جانب خدا دارد.

معجزه قدیس در مورد صاحبان

من به موارد قبلی چنین معجزه ای را اضافه می کنم که یک بار اتفاق افتاده است. مردی را به صومعه مقدس آوردند که بی رحمانه از یک بیماری وحشتناک از یک دیو شیطانی رنج می برد. او به قدری از بیماری خود رنج می برد که کاملاً دیوانه شده بود، به طوری که کسی را که با او بود و حتی خودش را نمی شناخت. علاوه بر این موهای سرش را پاره کرد و زبانش را می جوید. بستگانش او را به قبر قدیس آوردند. و چون دعایی برای او خواندند، بیمار فوراً بهبود یافت، گویی هرگز مریض نشده است. و آنها به خانه های خود بازگشتند و جلال بزرگی به قدیس خدا اسکندر دادند که چنین هدیه ای از جانب خدا به او داده شد.

چنین است نورانی ترین فرزندان خوب این مبارک، چنین است عصای نورانی الهی دانه شاهی، چنین است میوه شیرین، چنین است گل همیشه شکوفا، چنین است کرین معطر، چنین است زندگی شگفت انگیز او، خصوصاً بالاترین و مهمتر از همه، این معجزات زیبا و باشکوه اوست، و او آنها را تا به امروز با کمال و بی وقفه انجام می دهد، به خاطر آنها جلال خدا باشد اکنون و همیشه و تا ابدالادمین، آمین.

یک معجزه باشکوه، چگونه قدیس به یک پیر روحانی خاص ظاهر شد، که برای کمک به تزار وارسته ایوان واسیلیویچ به کلیسای تزار کریمه Devlet-Girey در مولودی، در تابستان 7080 (1572) رفته بود.

این نیز با صدای بلند به شما ابلاغ خواهد شد. در صومعه پاک ترین تئوتوکوس، جایی که عزیزترین جسد سنت الکساندر نوسکی، معجزه گر، قرار داشت، راهبی به نام آنتونی وجود داشت که مدت زیادی در آن صومعه زندگی می کرد و تمام احکام رهبانی را حفظ می کرد. به زندگی طیبه، روزه‌دار و ماهر در انواع اعمال معنوی آراسته بود. او به ما گفت، گویی از شخص دیگری، و نه از خود، آنچه را که خود شاهد بوده است، همانطور که آنها بعداً از آن مطلع شدند. او از چیزهای شگفت انگیز و در خور خاطره ای که در تابستان دوم تهاجم پادشاه بی خدا کریمه Devlet-Girey به روسیه در مقبره سنت اسکندر دیده بود، که در مولودی است، گفت. او گفت در آن هنگام در حجره خود به نماز ایستاد و با اشک از شفیع رحمان مسیحی، پاک ترین مادر خدا دعا کرد که بر دشمن بی خدا به بنده وفادارش تزار پیروز شود. ] دوک اعظم ایوان واسیلیویچ، خودکامه تمام روسیه، و به نژاد مسیحی در دست شرور خیانت نکند، اما دوک مقدس و مبارک الکساندر، راهب الکسی، کمک خواست. و چون این گونه به نماز ایستاد، به زودی به یاری خداوند مسرور شد و خود را با بینایی ذهنی دید که در مقابل درهای صومعه ایستاده و از آنچه از جانب پادشاه بی خدا کریمه رخ داده بود، اندوهگین شد. و ناگهان دو مرد جوان را دید که چهره های درخشانی داشتند که بر دو اسب سفید نشسته بودند و به سرعت مانند برق به سمت دروازه های صومعه می رانند. پس از پیاده شدن در دروازه، اسب های خود را رها کردند و در اسرع وقت به سمت کلیسای پاک ترین مادر خدای تولد صادق او، جایی که دوک مبارک و اعظم الکساندر در آن قرار دارد، رفتند. راهب که مردی معقول بود، از تصاویری که روی نماد نوشته شده بود، فهمید که این مردان جوان، بوریس و گلب، عاشقان مقدس بودند. و هنگامی که آن جوانان نورانی به زودی وارد کلیسای مقدس شدند، این راهب به دنبال آنها رفت. و ايستاد و از آنچه ديد متحير شد. وقتی آن جوانان نورانی به دروازه‌های کلیسا نزدیک شدند، درها به خودی خود باز شدند و شمع‌هایی که بر آرامگاه اسکندر ایستاده بودند خود را روشن کردند و هیچ‌کس درها را باز نکرد و شمع‌ها را روشن نکرد. هنگامی که این جوانان درخشنده وارد حرم خدا شدند و پشت ستونی که در پشت آن اسکندر مقدس خوابیده بود رفتند، با این جمله رو به او کردند: «ای برادر، شاهزاده اسکندر، برخیز و به یاری بشتابیم و تزار خویشاوندمان را یاری کنیم. دوک بزرگ ایوان، زیرا در این روز با خارجی ها می جنگد. و به محض این که آنها این را گفتند، دوک بزرگ الکساندر شگفت‌انگیز از قبر برخاست، گویی زنده است. اوه، یک معجزه، یک شگفتی شگفت انگیز! بالاخره او نه تنها برخاست، بلکه با آن دو جوان کلیسا را ​​ترک کرد. در نزدیکی کلیسا، سه اسب سفید مانند برف، با افسار و افسار، که گویی برای نبرد آماده شده بودند، وجود داشت. دوک بزرگ الکساندر، با هر دو جوان درخشان، سوار بر اسب‌های خود شدند، با عجله حرکت کردند و گفتند: «ما می‌رویم به مادر پاک خدا، به کلیسای کلیسای جامع به نام خدا، نزد بستگانمان، دوک‌های بزرگ. آندری، وسوولود، جورج و یاروسلاو - و آنها برای کمک با ما خواهند آمد. راهب به دنبال آنها رفت، گویی نیرویی او را تعقیب می کرد. و هنگامی که آنها رسیدند، درهای کلیسا بلافاصله به خودی خود باز شدند و با عجله وارد کلیسای مقدس به نام خدا شدند. و این راهب وسوولود را دید که با عجله از قبر برخاست و با او سه نفر دیگر و همگی با اسکندر و آن جوانان هفت نفر شدند. و هر هفت نفر از محراب بزرگ کلیسا بیرون آمدند و در ایوان کلیسا هفت اسب تندرو یافتند که برای جنگ آماده شده بودند، همانطور که قبلاً بود. آنها که یاوران سریع جنگ های سرزمین پدری خود بودند، بر اسب ها سوار شدند و همانطور که راهب دید، به زودی هر هفت نفر از دیوار قلعه در هوا اوج گرفتند و مانند رعد و برق به سمتی هجوم آوردند که شهر با نام خدا روستوف در آنجا قرار داشت. واقع شده است و به یکدیگر می گویند: "بیایید برای دیدن رفیق رزمی خود ، تزارویچ پیتر ، به روستوف برویم تا او به همراه ما به تزار خویشاوند و دوک بزرگ ما ایوان واسیلیویچ کل روسیه در برابر اسماعیلیان بی خدا کمک کند. " و سپس آنها به زودی نامرئی شدند و از چشمان آن راهب ناپدید شدند. در همان زمان، همانطور که بعداً مشخص شد، با کمک خداوند، تزار تاجگذاری شده، دوک بزرگ ایوان واسیلیویچ، مستبد تمام روسیه، به پیروزی رسید: هنگ های مسیحی هاگاریان بی خدا را شکست دادند و آنها را از بین بردند. چهره زمین، با رحمت خداوند و دعاهای مقدس شفیع مسیحی مادر خدای جلیل و یاوران آمبولانس، اولیای الهی، تقویت شده است. این را به یاد نسل های بعدی نوشتیم تا نیکی های آن حضرت از خیلی ها تا اندکی فراموش نشود...

از «زندگی قدیسان به زبان روسی، بر اساس راهنمایی چهار منییون سنت. دمتریوس روستوف با اضافات"

این نشریه چند جلدی که در سال‌های 1900-1917 در مسکو منتشر شد (از 15 جلد برنامه‌ریزی شده، 14 جلد موفق به چاپ شد)، بر اساس کتاب چتیا منایون سنت دمتریوس، متروپولیتن روستوف، یکی از برجسته‌نویسان برجسته روسی اواخر هفدهم است. - اوایل قرن 18. با این حال، مواد او - به ویژه هنگامی که صحبت از قدیسان روسی بود - توسط بسیاری از منابع دیگر تکمیل شد. در زیر معجزه دیگری از سنت الکساندر نوسکی است که در حدود سال 1706 در ولادیمیر انجام شده است.

در روستای صومعه اوگریوموا، منطقه ولادیمیر، دهقان آفاناسی نیکیتین دچار حملات جنون شد، به طوری که اطرافیان خود را نشناخت، از خوردن امتناع کرد و خواب را کاملا از دست داد. ناگهان در لحظه ای روشنگری، از خانواده خود درخواست کرد که او را به صومعه ولادت و نزد یادگارهای شاهزاده مبارک اسکندر ببرند. بستگانش آرزوی او را برآورده کردند و در راه صومعه مرد بیمار احساس سلامتی کرد و با رسیدن به صومعه با احساساتی از صمیم قلب به همه گفت که چگونه شاهزاده مقدس اسکندر بر او ظاهر شد و چگونه خود او را راهنمایی کرد که به دنبال شفا باشد. مرقد مطهر حضرتش.

(نقل از: 18. ص 220)

از کتیبه روی زیارتگاه مقدس و متبرک دوک بزرگ الکساندر نوسکی در صومعه تولد ولادیمیر

یک زیارتگاه چوبی، تزئین شده با حکاکی شده، "نقره کاری"، که در آن بقایای شاهزاده مقدس در صومعه تولد ولادیمیر نگهداری می شد تا اینکه در سال 1723 به سن پترزبورگ منتقل شدند و سپس در صومعه الکساندر نوسکی در سنت پترزبورگ منتقل شدند. پترزبورگ، در سال 1695 به دستور تزارهای ایوان و پیتر آلکسیویچ ساخته شد. بقاع متبرکه در سال 1697 به طور رسمی در این امامزاده قرار گرفت. کتیبه‌ای که جزئیات کارهای قدیس الکساندر نوسکی را نشان می‌دهد، در بالا در امتداد لبه‌های تکیه و در پنج مدال مسی طلاکاری شده ویژه در طرفین آن ساخته شده است.

در این زیارتگاه طلاکاری شده از نقره، بقایای مقدس شاهزاده بزرگ مبارک و مسیح دوست الکساندر یاروسلاویچ، صومعه الکسی ارجمند نوسکی و ولادیمیر و عجایب کار تمام روسیه، نوه وسوولود سابق، بزرگ، قرار داده شده است. نوه گئورگی دولگوروک، نبیره ولادیمیر مونوماخ، که نوه ول بود که شاهزاده ولادیمیر سویاتوسلاویچ در غسل تعمید مقدس به نام واسیلی، که سرزمین روسیه را با تعمید مقدس روشن کرد، از او درجه هشتم دوک های بزرگ الکساندر...

در روزگار تزارها و دوک های بزرگ جان آلکسیویچ و پیتر آلکسیویچ تمام روسیه بزرگ و کوچک و سفید، خودکامگان، به برکت پروردگار بزرگ اعلیحضرت کوروش آدریان، اسقف اعظم مسکو و تمام روسیه و تمام کشورهای شمالی، پدرسالار این زیارتگاه طلاکاری شده با نقره به افتخار و نگهداری از بقایای دست نخورده و دست نخورده شاهزاده بزرگ مقدس اسکندر در صومعه الکسی نوسکی و ولادیمیر و عجایب روسی که با سعادت در شهر ولادیمیر در شریف ترین آرمیده است ساخته شده است. و صومعه بزرگ مریم مقدس در صومعه ولادت زیر نظر ارشماندریت لاورا، آقای جوزف شرنوف. راهب هیرودیاکون بوگولپ، راهب هیرودیاکون بوگولپ، با کوشش در تکمیل ساختمان این ایلخانی مقدس، جهان را در سال هفت هزار و دویست و سه (1695) خلق کرد.

(به نقل از: 127. صص 269-270)

از "کلمه ای در مورد ترجمه و ترجمه به زیارتگاه تازه ساخته شده از آثار مقدس مقدس دوک اعظم الکساندر نوسکی و ولادیمیر، راهب پدر بزرگوار الکسی، عجایب ساز کل روسیه، که در تابستان 7205 اتفاق افتاد ( 1697)، ماه ژوئیه در روز اول

"The Lay" در صومعه تولد ولادیمیر ساخته شده است و در مورد انتقال رسمی آثار مقدس شاهزاده اسکندر به زیارتگاه جدید می گوید. این رویداد مهم در اول تیرماه همان سال اتفاق افتاد و این روز قرار بود به روزی دیگر برای بزرگداشت شاهزاده مقدس تبدیل شود.

در روز اول تیرماه، شهر (ولادیمیر. - ع.ک.) و روستاها و روستاهای اطراف، تعداد بیشماری از مردم و مراتب مقدس و روحانیت را دور هم جمع کردند. و صدمین آواز شامگاهی و شب زنده داری تمام شب از واحد توانا پدر و پسر و روح القدس به خاطر همه پاداش خیر وصف ناپذیر او به ما سپاسگزاری کرد و به همین ترتیب از پاک ترین باکره مادر خدا مریم تشکر کرد. و کشیش پدر الکسی به پیشنهاد کلیسا باعث افتخار شد. صبح روز ژوئیه، اولین روز هفته، قبل از نماز الهی و مقدس، بوروکرات شروع به خواندن دعا کرد. روحانیون بقایای معجزه آسای اسکندر مقدس، الکسیس را که تغییر نام داده بود، بر روی کمربندهای خود گذاشتند و با سوزاندن و شمع و مزمور، آنها را با احترام به نژاد جدید آوردند و در زیارتگاهی جدید قرار دادند، جایی که در دیوار، مکانی ساخته شد. به محراب مقدس بین دو کلیسای قدیسان، یکی از پاک ترین مریم باکره ولادت، دومی شهید بزرگ مقدس جورج است، جایی که حتی اکنون آن آثار مقدس در راکای تازه ساخته شده برای تفکر به هر روح مسیحی ارائه می شود. مردم از هر جنس، درجه و سن وفادارانه آنها را می بوسند و به ارتدکس آنها احترام می گذارند. و کسانی که شایسته ترین پرستش را انجام می دهند، آمرزش گناهان و شفاها را دریافت می کنند. بدین ترتیب خداوند مهربان اولیای مقدس خود را در زمین و آسمان تجلیل می کند، زیرا آنها او را با تمام جان دوست داشتند و با حسن نیت و پاکی به او خدمت کردند. غیرت آنها برای یک زندگی پرهیزگار شایسته هر شخصی است، تا ما از شر هر بدی و تهمت دشمن رها شویم و چیزهای خوب را در اینجا و در ملکوت آسمان در خداوند ما مسیح عیسی، نزد او با پدر و روح القدس دریافت کنیم. عزت و جلال باش اکنون و همیشه و تا ابدالادمین. آمین

و در آن روز به منظور انتقال و تبدیل بقاع متبرکه این مقدس اسکندر، جشنی در خانقاه اولیا برگزار شد.

(67. ص 254-255)

با این حال، جشن اول جولای هرگز در کلیسای روسیه برقرار نشد. دلیل این امر انتقال 26 سال بعد، در سال 1723، به دستور شخصی امپراتور پیتر اول، از صومعه ولادیمیر ولادیمیر به سنت پترزبورگ بود.

یادداشت ها

1. Paraecclesiarch (یا شمع‌افکن) - یک جنس که وظایفش شامل روشن کردن لامپ‌های معبد است.

2. یعنی کلان شهر، در این مورد - مسکو.

3. در برخی از فهرست های نسخه "ولادیمیر" زندگی، نام راهب کراسوفتسوف - نیل (20. ص 28) نامگذاری شده است.

4. در اینجا، احتمالاً، دو معجزه متفاوت از سنت اسکندر به هم متصل شده اند که در نسخه "ولادیمیر" زندگی با جزئیات بیشتر توضیح داده شده است. بیایید این متن را نقل کنیم: "کشیش همان صومعه، تئودوسیوس، و شماس پاخومیوس گفتند: "این را،" آنها با چشمان خود دیدند، آنها پسری خاص از یک پسر را از شهر پسکوف آوردند شمعون مبتلا به بیماری بود و هنگامی که در مقبره مبارک دوک بزرگ اسکندر برای او نماز خواندیم، به زودی شفا یافت و با شادی به خانه رفت.

روز بعد، یکشنبه، پسر پسری دیگر از همان شهر پسکوف را که وسواس بیماری داشت، به نام میخائیل و ملقب به زابلین آوردند. و پس از اتمام نماز، حرم مبارک اسکندر را لمس کرد و فوراً شفا یافت و خدا را تسبیح گفت و شادمان به خانه رفت» (20. ص 29).

5. کرین - زنبق.

6. در سال 1571، کریمه خان Devlet-Girey به مسکو نزدیک شد و آن را به طور کامل سوزاند و تعداد زیادی از مسیحیان را با خود برد. سال بعد، انبوهی از Devlet-Girey دوباره به سمت مسکو حرکت کردند، اما توسط ارتش روسیه به رهبری شاهزاده میخائیل ایوانوویچ وروتینسکی در نزدیکی روستای مولودی، 45 کیلومتری از پایتخت، متوقف شدند و شکست خوردند.

7. در اواسط قرن هجدهم، این زیارتگاه در یک ضریح نقره ای گرانبها قرار داده شد که آثار سنت الکساندر نوسکی تا سال 1922 در آن آرام گرفت. در حال حاضر - در ارمیتاژ دولتی. در سال 1997، در طی کاوش های باستان شناسی در قلمرو صومعه ولادیمیر ولادیمیر، اولین مقبره چوبی کشف شد که ظاهراً شاهزاده الکساندر نوسکی در آن دفن شده بود. او در زیر یک لایه ضخیم از خاک در چانتریوم پیدا شد - یک ساختار ویژه که در قسمت جنوبی کلیسای جامع ساخته شده است. قابل ذکر است که این مقبره در 30 اوت - روز جشن انتقال یادگارهای شاهزاده مقدس از ولادیمیر به سن پترزبورگ - کشف شد (118. ص 31).

8. یعنی الکساندر نوسکی.

9. افول کلی در اخلاق و بحران ایمان در عصر پتر کبیر در نگرش نسبت به آثار الکساندر نوسکی (که همانطور که به یاد داریم در اواخر قرن پانزدهم در اثر آتش سوزی به شدت آسیب دید) منعکس شد. در حین جستجو برای به اصطلاح "دومین پرونده سوزدال" 1720-1721، معلوم شد که اسقف سابق روستوف دوسیفی به ارشماندریت صومعه ولادت گدئون توصیه کرده است که "حداقل استخوان های ساده انسان و" را به زیارتگاه الکساندر نوسکی اضافه کند. سر هر فردی که مدت ها پیش مرده است.» خوشبختانه گیدئون از این توصیه استفاده نکرد و «هرگز چنین نکرد» (به نقل از: 114. ص 248).