صفحه اصلی / توطئه ها / پنج برهان توماس آکویناس به نفع وجود خدا. دیدگاه های سیاسی ارسطو و توماس آکویناس دیدگاه های فلسفی توماس آکویناس

پنج برهان توماس آکویناس به نفع وجود خدا. دیدگاه های سیاسی ارسطو و توماس آکویناس دیدگاه های فلسفی توماس آکویناس

توماس (1226-1274) در آکینو در سیسیل به دنیا آمد. توماس به عنوان جانشین خط عقلانی که آگوستین آغاز کرد، وارد تاریخ فلسفه و الهیات مسیحی شد. او به عنوان خالق مکتب (دانش عقلانی یا «مکتبی») شناخته می شود.

توماس موفقیت خاصی در دریافت (قرض گرفتن) فلسفه باستان در الهیات مسیحی به دست آورد. ارسطو تأثیر خاصی بر نظرات او گذاشت.

توماس در رساله‌های خود «Summa Theologica»، «Summa علیه مشرکان» و «درباره حکومت شاهزادگان» از مقرراتی استفاده کرد که با مسیحیت سازگار بود و از این طریق مفهوم ارسطو را به میزان قابل توجهی بهبود بخشید.

توماس، مانند ارسطو، انسان را موجودی اجتماعی می دانست که در رفتارش توسط عقل هدایت می شود. فرمول معروف آکویناس «علم کنیز الهیات است» تعامل ایمان دینی و معرفت عقلانی را در شناخت انسان از جهان پیرامونش تعریف می کند. توماس علم را پایین ترین نوع دانش می داند، زیرا مبتنی بر احساسات است و فقط می تواند دنیای بیرونی و مادی را درک کند که برای انسان اهمیت چندانی ندارد، در حالی که الهیات بالاترین نوع دانش است، زیرا مبتنی بر عقل است. و ایمان فقط خداشناسی می تواند به انسان از قوانین اساسی هستی و معنای زندگی آگاهی دهد و از این طریق به نجات روح منجر شود. توماس در مقایسه با آگوستین، عقل گرایی الهیات خود را عمیق تر می کند و از اخلاق اراده گرایانه به اخلاق فکری می رود. به طور کلی، مواضع اخلاقی آگوستین و توماس یکسان است: شخص باید در اعمال خود با ده فرمان موعظه مسیح در کوه هدایت شود. اما توماس این احکام را با استدلال منطقی ارسطو تکمیل می کند. علاوه بر این، بر خلاف ارسطو، توماس شخص را به عنوان یک مسیحی که فقط با خدا مرتبط است، و به عنوان یک شهروند، به عنوان بخشی از او، با دولت متمایز می کند.

توماس از درک ارسطو از دولت به عنوان بخشی از نظم جهانی استفاده کرد. اما اگر برای ارسطو دولت بخشی از طبیعت فیزیکی است، پس برای توماس بخشی از نظم جهانی جهانی است که توسط خدا ایجاد شده و اداره می شود، به عنوان شکلی از همکاری بین مردم متحد شده توسط مقامات سیاسی که حق صدور قوانین را دارند.

هدف و معنای وجود دولت، به گفته توماس، تضمین ابزار مادی وجود افراد، ایجاد شرایط برای رشد ذهنی و اخلاقی آنها است. توماس با تکیه بر مفهوم حقوق طبیعی بشر ارسطو، حق مالکیت خصوصی را توجیه می کند و تأکید می کند که دولت باید این حق را تضمین کند.

توماس به پیروی از آگوستین یک مفهوم سیاسی و حقوقی اقتدارگرایانه ایجاد می کند. هر دوی آنها تصور می کنند که اکثریت قریب به اتفاق مردم مستعد گناه هستند و بنابراین به راهنمایی دولت نیاز دارند. آنها هر دو اصل بدعت های قرون وسطایی را در مورد برابری مردم انکار می کنند. املاک مطابق با وظایف آنها. اقتدارگرایی مفهوم سیاسی و حقوقی توماس بر آموزه ارسطو در مورد «شکل فعال» (خدا) استوار است، در شکلی استبدادی که به «ماده منفعل» (یعنی طبیعت و انسانیت) حیات، حرکت و توسعه می بخشد.


توماس به پیروی از ارسطو، بین شکل‌های عادلانه و ناعادلانه دولت به عنوان پادشاهی (سلطنت‌های سیاسی) و استبداد (سلطنت‌های مطلقه) تمایز قائل می‌شود، اما در عین حال توماس مفهوم منفعت عمومی را به عنوان معیاری برای تمایز دولت‌ها تغییر می‌دهد و آن را در یک راستا قرار می‌دهد. با دکترین مسیحی

بر خلاف ارسطو، توماس شکل مطلوب دولت را نه جمهوری (پلیس)، بلکه سلطنت می داند. آکویناس وحدت دولت را به تنوع به عنوان اساس صلح داخلی و وسیله ای برای جلوگیری از اختلاف ترجیح می دهد.

توماس قدرت را به سه شکل درک می کند: به عنوان یک ذات (نهاد الهی)، به عنوان یک کسب (شکل دولت) و به عنوان یک استفاده (شیوه عملکرد دولت).

قدرت به مثابه ذات، اصل تعريف شده، ابدي و خدشه ناپذير نظم جهاني است كه در روابط سلطه و فرمانبرداري تجسم يافته است.

در مقایسه با ارسطو، توماس درجه آزادی فرد را افزایش می دهد، زیرا اراده آزاد فرد در سطوح مختلف هستی، هم در امر طبیعی و هم در امر الهی ـ مقدس عمل می کند. اراده آزاد فرد مبتنی بر شناخت اهداف الهی هستی است و بر این اساس، این آزادی با قوانین این هستی محدود و ساختار می یابد.

قانون توماس به شرح زیر است:

قانون دستیابی به مقاصد خداوند;

ضرورت تشخیص معقول؛

بیانی از ذهن الهی.

توماس تمایز بین قانون طبیعی (طبیعی) و مثبت (انسانی) را از ارسطو وام می گیرد، اما این دو نوع را با پیش بینی های مقدس آنها تکمیل می کند.

با قانون طبیعی، توماس مجموعه قوانین حرکت همه موجودات را به سمت اهداف تعیین شده توسط طبیعت آنها درک می کند، و بر این اساس، نظم همزیستی انسان، حفظ خود و تولید مثل را تنظیم می کند.

قانون طبیعی، به عنوان بازتابی از ذهن الهی در ذهن انسان، مطابق با قانون ابدی است، به عنوان «ذهن الهی حاکم بر جهان».

بنابراین، توماس آکویناس توانست دستاوردهای اندیشه سیاسی و حقوقی باستان و مسیحی را به طور ارگانیک ترکیب کند و مفهوم اساسی قرون وسطایی دولت، کلیسا و قانون را ایجاد کند.

19. "خطبه قانون و فیض" توسط متروپولیتن هیلاریون

متروپولیتن هیلاریون، اولین متروپولیتن روسی که در کیف انتخاب شد و جایگزین جانشینی از کلانشهرهای یونانی شد، به عنوان نویسنده اولین آثار اصلی - "خطبه های قانون و فیض" و "اعتراف به ایمان" در تاریخ اندیشه سیاسی و حقوقی روسیه ثبت شد. ” نوشته شده در 1037-50.

متروپولیتن هیلاریون شروع به تدوین مفهوم هویت دولت روسیه، به عنوان یک نهاد مستقل و مستقل، و نه پیرامونی می کند.

متفکر اصل قانون یهودی موسی را در مقابل اصل مسیحی فیض مسیح قرار می دهد تا بر استقلال روس کیوان از کاگانات خزر تأکید کند. هیلاریون سنت تقابل عهد عتیق و جدید را که در الهیات مسیحی توسط مارسیون در قرن دوم آغاز شد، ادامه می‌دهد.

هیلاریون شریعت یهود را با هدف به دست آوردن کالاهای زمینی در مقابل فیض مسیحی با هدف به دست آوردن کالاهای معنوی و آسمانی قرار می دهد. قانون یهود بر ترس از خشونت حاکم است و فقط به یهودیان خدمت می کند، اما گریس مسیحی بر عشق جهانی حاکم است و به همه ملت ها خدمت می کند.

بنابراین، او انتخاب تاریخی شاهزاده ولادیمیر بین یهودیت و مسیحیت را توجیه می کند. ولادیمیر روسیه را غسل تعمید داد و در نتیجه تبدیل به یک شاهزاده - فرمانروای منحصر به فرد شد که مأموریتش فقط "حاکم بودن" نیست، بلکه "خدمت" به سرزمین روسیه است. «قدرت واحد» هیلاریون نه آنقدر که نوعی سازماندهی حکومت است، بلکه یک ویژگی اخلاقی حاکم است. مخالفت با "حاکم یگانه" "خودکار" است، یعنی فرمانروایی که نه از عقل، بلکه از احساسات اطاعت می کند و مشابه روسی باستانی ظالم باستان است.

هیلاریون بر منشأ الهی نه مقام (شأن)، بلکه بر وظایف، نه قدرت، بلکه بر ذهن شاهزاده تأکید می کند. وظیفه شاهزاده اتحاد و محافظت از روسیه است. در شرایط شدید جنگ های مداوم در سراسر مرزهای روسیه، هیلاریون اصل بیزانسی دیارشی، یعنی تقسیم مسئولیت های کلیسا و دولت را کنار می گذارد. اگر امپراتور بیزانس کنستانتین کلیسای ایجاد شده توسط رسولان را "وارث" کرد و فقط به آن وضعیت دولتی داد ، خود ولادیمیر مستقیماً در ایجاد کلان شهر روسیه و در گسترش مسیحیت مشارکت داشت.

هیلاریون خواستار وحدت ایدئولوژیک کلیسا و دولت است و قدرت دولتی را به عنوان یک نیروی معنوی درک می کند. او معتقد است وظیفه کشیشان تعلیم نیست، بلکه تقلید از شاهزادگان است. تصادفی نیست که اولین قدیسان روسی شاهزاده های بوریس و گلب بودند که مبارزه خشونت آمیز برای قدرت را رها کردند و توسط برادرشان سویاتوپولک ملعون در سال 1015 کشته شدند.

آرمان هیلاریون «حقیقت» مسیحی به عنوان یک مفهوم حقوقی با انگیزه اخلاقی است. «حقیقت» منشأ شریعت است، یعنی فرمان الهی با محتوای شرعی که ظاهراً و قهراً رفتار انسان را تنظیم می کند.

هدف "حقیقت" حقیقت است - وضعیت اخلاقی یک فرد صالح که به قانون نیاز ندارد. فقط آگاهی از حقیقت به فرد آزادی عمل می دهد بنابراین هیلاریون شکل گیری یک مفهوم سیاسی و حقوقی از دولت روسیه را آغاز کرد که توسعه مستمر کیوان و روسیه مسکو را تضمین کرد.

20. مفهوم "مسکو - رم سوم" توسط فیلوتئوس

راهب صومعه الازار اسکوف فیلوتئوس این مفهوم را در سالهای 1523-34 تدوین کرد. در یک سری نامه به فرماندار پسکوف M.G. میسور-مونخین، و همچنین ایوان سوم و واسیلی سوم، و بدین ترتیب شکل گیری مفهوم هویت دولت روسی/روسی را تکمیل کرد.

فیلوتئوس یکی از اسطوره های "داستان شاهزادگان ولادیمیر" (قرن شانزدهم) را بازتولید می کند که در مورد انتقال امپراتور بیزانس کنستانتین مونوماخ از طریق سفیران خود به شاهزاده کیف ولادیمیر وسوولودویچ مونوماخ، پسر دخترش، صحبت می کند. شاهزاده یونانی آنا (طبق منابع دیگر - ماریا)، "صلیب جانبخش" و "تاج سلطنتی" ("کلاه مونوخ"). این هدایای امپراتور قسطنطنیه به نمادهای اصلی مسح تاج و تخت و مشروعیت بخشیدن به قدرت شاهزادگان کیف و مسکو تبدیل شد. انتقال "کلاه مونوخ" اول روم (بنیانگذار رومولوس)، روم دوم (قسطنطنیه) و روم سوم (مسکو) را به یک زنجیره واحد پیوند می دهد.

برای فیلوتئوس، ولادیمیر مونوماخ یک پادشاه ایده آل، نمادی از پیوند بین سلسله های بیزانس و روسیه، مدافع سرزمین روسیه و ایمان ارتدکس است. او تعامل هماهنگ طبقات را به عنوان اساس دولت و وسیله ای برای اطمینان از رفاه رعایای خود سازمان می دهد.

مفهوم "مسکو - سوم رم" به توجیه ایدئولوژیک ادعاهای ارضی دولت روسیه در طول دوره گسترش فعال آن، از قرن 15، پس از شکست گروه ترکان طلایی، تبدیل شد.

فیلوتئوس معتقد است که روسیه جانشین طبیعی قلمرو و ایدئولوژی سیاسی بیزانس است که از یک قدرت اروپایی-آسیایی به یک قدرت جهانی تبدیل شده است. گسترش آن یک فتح نیست، بلکه آزادی مردمان ارتدکس است.

افزایش وضعیت دولت تک ملیتی روسیه در طول تبدیل آن به امپراتوری چند ملیتی روسیه مستلزم تغییر عنوان حاکم بود. شاهزادگان روسی به پادشاهان روسی تبدیل شدند که فیلوتئوس آنها را با حاکمان عهد عتیق - داوود، سلیمان و غیره می شناسد و بنابراین آنها را بالاتر از پادشاهان اروپایی قرار می دهد. فیلوتئوس ایده منشاء وارنگی سلسله روریک را که آنها را در مقایسه با سلسله های اروپایی تحقیر می کرد، کنار می گذارد و ثابت می کند که شاهزادگان کیف از نوادگان و وارثان اکتاویان آگوستوس هستند. او همچنین ایده وام گرفتن مسیحیت از بیزانس را رد می کند و معتقد است که روسیه آن را «مستقیماً» از روم دریافت کرده است، که برای آن افسانه ای در مورد سفر رسول اندرو اول خوانده به Dnieper، به محل تاسیس کیف

برای فیلوتئوس، روم باستان و قسطنطنیه حاملان تصویر یک دولت ایده آل - "پادشاهی رومی" هستند، جایی که قدرت دولتی و مسیحیت برای اولین بار با هم متحد شدند. برای او، روسیه در تصویر "روسیه مقدس" سومین حامل ایمان واقعی مسیحی است، و نه فقط وارث کشورهای خاص - روم باستان و بیزانس.

"روس مقدس" نه یک موقعیت سیاسی-حقوقی، بلکه مقدس می یابد، و ارتدکس به ساختار اصلی حمایت کننده دولت روسیه، به معیار اصلی برای شناسایی دولت و رعایای آن تبدیل می شود.

فیلوتئوس «روس مقدس» را با «امپراتوری ها» به عنوان تجسم قدرت معنوی، نه مادی، مقایسه می کند. عنوان تزار برای او عنوان حافظ "روسیه مقدس" است و نه فقط رئیس دولت.

بنابراین ، مفهوم "مسکو - رم سوم" توسط فیلوتئوس مشکل اصلی را حل کرد - ارزش ذاتی دولت روسیه را پس از سرنگونی یوغ مغول-تاتار اثبات کرد و پایه و اساس جستجوی مستقل گزینه هایی برای ساختار دولت را ایجاد کرد. مدل های سیاست داخلی و خارجی.

مفهوم علم ارسطو تفسیر شده است توماس آکویناساز دیدگاه الهیاتی

استاگیریت در کتاب اول متافیزیک چهار مفهوم را نام می برد که در عین حال عناصر یا به عبارت دقیق تر مراحل علم هستند، یعنی: تجربه، هنر، دانش و خرد.

تجربه (empeiria)، به عنوان اولین مرحله علم ، مبتنی بر ذخیره در حافظه واقعیات فردی فردی و انگیزه های به دست آمده از واقعیت مادی است که مطالب "تجربه ای" را ایجاد می کند. این امکان پذیر است زیرا احساسات مانند کانال هایی هستند که از طریق آن انگیزه هایی از دنیای مادی به سوی ما شناور است. بنابراین نقطه شروع دانش بشری داده های حسی یا بهتر بگوییم برداشت های دریافتی از ماده است. اگرچه تجربه، یا مجموع داده های حسی حفظ شده در حافظه، اساس همه دانش ها است، اما کافی نیست، زیرا اطلاعاتی را فقط در مورد حقایق و پدیده های فردی به ما می دهد، که هنوز معرفت را نشان نمی دهد. نقش تجربه در این راه این است که مبنایی برای تعمیم بیشتر است.

بنابراین، نمی توان در آنجا متوقف شد، لازم است به سطح دانش بالاتر، به تکنیک - هنر یا مهارت صعود کرد. این شامل اول از همه، هر کاردستی، هر تقلیدی است Techne یا هنر (ars) نتیجه تعمیم‌های اولیه مشخصی است که بر اساس حضور و تکرار پدیده‌های خاص در موقعیت‌های مشابه انجام می‌شود. بنابراین، ارسطوتکنه را از امپیریا جدا نمی کند، اما بین آنها رابطه ای از اولویت و تبعیت می بیند.

مرحله سوم دانش مبتنی بر تکنه - معرفت یا دانش واقعی است ، که تحت آن استاگیریتتوانایی توجیه اینکه چرا اتفاقی در حال وقوع است را درک می کند. Episteme بدون مرحله قبلی، یعنی تکنه، و بنابراین بدون امپیریا غیر ممکن است. این مرحله نمایانگر سطح بالاتری از تعمیم است، روشی عمیق تر برای نظم دادن به پدیده ها و حقایق فردی نسبت به سطح هنر. فردی که دارای معرفت است نه تنها می داند چرا چیزی به این صورت اتفاق می افتد و نه در غیر این صورت، بلکه در عین حال می داند که چگونه آن را به دیگران منتقل کند و بنابراین می تواند آموزش دهد.

بالاترین سطح دانش صوفیه، یعنی حکمت یا «فلسفه اول» است. دانش سه مرحله پیشین - امپریا، تکنه و معرفت - را تعمیم می دهد و علت های موضوعی آن، عالی ترین پایه های هستی، هستی و فعالیت است. او مسائل حرکت، ماده، جوهر، مصلحت و همچنین تجلیات آنها را در امور فردی مطالعه می کند. این مبانی یا قوانین هستی با استقرا از امپریا، تکنه و معرفت به دست می‌آیند، یعنی ویژگی پیشینی ندارند.

بنابراین، صوفیه ارسطویی - خرد - به عنوان علمی از عالی ترین سطح تعمیم ظاهر می شود، علمی مبتنی بر سه سطح دانش طبیعی.

در تفسیر توماسسوفیای ارسطویی به عنوان یک علم در مورد اصول اساسی وجود مادی، ویژگی طبیعی و سکولار خود را از دست می دهد و تحت الهیات کامل قرار می گیرد.

آکویناسبا اطمینان کامل پاره می کند، منزوی می کندآن را از شجره خانوادگی خود، یعنی از امپیریا، تکنه، معرفت، و آن را به حدس و گمان غیرمنطقی تقلیل می دهد. در تفسیر او، خود به «حکمت» (Sapientia) تبدیل می‌شود، به آموزه «علت اول» مستقل از هر دانش دیگری تبدیل می‌شود. ایده اصلی آن شناخت واقعیت و قوانین حاکم بر آن نیست، بلکه شناخت وجود مطلق، کشف آثار خداوند در آن است. توماس محتوای الهیاتی را در مفهوم ارسطویی سوفیا قرار می دهد یا به عبارت دیگر عملاً آن را با الهیات یکی می کند. U ارسطوموضوع سوفیا کلی ترین پایه های وجود واقعی بود. در توماس، مفعول آن به مطلق تقلیل می یابد. در نتیجه، میل انسان به دانش از واقعیت زمینی و عینی به دنیای ماوراء طبیعی و غیرعقلانی منتقل می شود. تأمل در خدا به جای شناخت مبانی اصلی واقعیت عینی - این جوهر تفسیر توماس از مفهوم ارسطویی علم در رابطه با نیازهای کلیسا است.

بنابراین سوفیا خداشناسی کرد استاگیریتاعنوان بالاترین حکمت را دریافت می کند - maxime sapientia، مستقل از هر رشته علمی دیگر.

Jozef Borgosch, Thomas Aquinas, M., Thought, 1975, p. 35-37.

توماس آکویناس (آکویناس) یکی از متفکران برجسته اروپای قرون وسطی، فیلسوف و الهی‌دان، راهب دومینیکن، نظام‌دهنده مکتب قرون وسطی و آموزه‌های ارسطو است قلعه روکاسکا، قلعه ای خانوادگی در نزدیکی آکینو، در پادشاهی ناپل.

توماس تحصیلات عالی دریافت کرد. ابتدا در صومعه بندیکتین در مونت کاسینو، دوره ای را در مدرسه کلاسیک گذراند که به او دانش بسیار خوبی از زبان لاتین داد. سپس به ناپل می رود و در آنجا تحت راهنمایی مربیان مارتین و پیتر ایرلند در دانشگاه تحصیل می کند.

در سال 1244، آکویناس تصمیم گرفت به نظم دومینیکن بپیوندد، و از سمت ابات مونت کاسینو خودداری کرد، که باعث اعتراض شدید خانواده شد. او پس از عهد رهبانی برای تحصیل به دانشگاه پاریس می رود و در آنجا به سخنرانی های آلبرت بولشتت ملقب به آلبرت کبیر که تأثیر زیادی بر او داشت گوش می دهد. به دنبال آلبرت، توماس به مدت چهار سال در سخنرانی های دانشگاه کلن شرکت کرد. در طول کلاس ها، او فعالیت زیادی نشان نمی داد و به ندرت در مناظره هایی شرکت می کرد که به همین دلیل همکارانش به او لقب گاو خنگ را دادند.

توماس پس از بازگشت به دانشگاه پاریس، تمام مراحل لازم برای اخذ مدرک کارشناسی ارشد الهیات و اخذ مدرک را پی در پی طی کرد و پس از آن تا سال 1259 در پاریس به تدریس الهیات پرداخت. پربارترین دوران زندگی او آغاز شد. او تعدادی از آثار کلامی، تفسیری بر کتب مقدس منتشر می کند و کار بر روی «مجموعه فلسفه» را آغاز می کند.

در سال 1259، پاپ اوربان چهارم او را به رم احضار کرد، زیرا مقر مقدس در او شخصی را دید که قرار بود مأموریت مهمی را برای کلیسا انجام دهد، یعنی تفسیری از "ارسطوگرایی" با روح کاتولیک. در اینجا توماس "مجموعه فلسفه" را تکمیل می کند، آثار علمی دیگری می نویسد و شروع به نوشتن اثر اصلی زندگی خود، "کلاهیات مجموع" می کند.

در این دوره، او به مبارزه علیه الهیات محافظه کار کاتولیک پرداخت و به شدت از پایه های ایمان کاتولیک مسیحی دفاع کرد، که دفاع از آن معنای اصلی کل زندگی آکویناس شد.

طی سفری که برای شرکت در شورایی که پاپ گریگوری دهم در لیون تشکیل داد، به شدت بیمار شد و در 7 مارس 1274 در صومعه برناردین در فوسانووا درگذشت.

در سال 1323، در زمان پاپ ژان بیست و دوم، توماس به عنوان مقدس شناخته شد. در سال 1567، او به عنوان پنجمین "دکتر کلیسا" شناخته شد، و در سال 1879، بخشنامه ویژه پاپ، آموزه های توماس آکویناس را "تنها فلسفه واقعی کاتولیک" اعلام کرد.

کارهای عمده

1. «فلسفه مجموع» (1259-1269).

2. «Summa Theologica» (1273).

3. «در حكومت حاكم».

ایده های کلیدی

عقاید توماس آکویناس نه تنها در توسعه فلسفه و علم کلام، بلکه در بسیاری از حوزه های دیگر اندیشه علمی نیز تأثیر زیادی داشت. او در آثار خود، فلسفه ارسطو و عقاید کلیسای کاتولیک را در یک کل واحد ترکیب کرد، تفسیری از اشکال حکومت ارائه کرد، پیشنهاد داد به دولت سکولار استقلال قابل توجهی بدهد، در حالی که موقعیت غالب کلیسا را ​​حفظ کرد. مرز روشنی بین ایمان و علم، سلسله مراتبی از قوانین را ایجاد کرد که بالاترین آن شریعت الهی است.

اساس نظریه حقوقی توماس آکویناس جوهر اخلاقی انسان است. این اصل اخلاقی است که به عنوان منبع قانون عمل می کند. قانون از نظر توماس عمل عدالت در نظم الهی جامعه بشری است. آکویناس عدالت را به عنوان اراده تغییرناپذیر و ثابت برای دادن به هر یک از خود توصیف می کند.

قانون توسط او به عنوان یک حق کلی برای رسیدن به هدف تعریف شده است، قاعده ای که به موجب آن شخصی به عمل یا پرهیز از آن وادار می شود. توماس آکویناس با گرفتن تقسیم قوانین به طبیعی (بدیهی هستند) و مثبت (مکتوب) از ارسطو، آن را با تقسیم به قوانین انسانی (آنها ترتیب زندگی اجتماعی را تعیین می کنند) و الهی (آنها مسیر دستیابی را نشان می دهند) تکمیل کرد. "سعادت بهشتی").

حقوق بشر یک قانون مثبت است که در برابر نقض آن مجازات قهری در نظر گرفته شده است. افراد کامل و با فضیلت می توانند بدون شریعت انسانی کار کنند، اما برای خنثی کردن افراد شرور که مستعد اقناع و آموزش نیستند، ترس از مجازات و اجبار لازم است. حقوق انسانی (مثبت) تنها آن دسته از نهادهای انسانی هستند که با قانون طبیعی (الزامات طبیعت فیزیکی و اخلاقی انسان) مطابقت دارند، در غیر این صورت این نهادها قانون نیستند، بلکه فقط تحریف قانون و انحراف از آن هستند. این به تفاوت بین یک قانون عادلانه انسانی (مثبت) و یک قانون ناعادلانه مربوط می شود.

قانون مثبت الهی، قانونی است که در وحی الهی (در عهد عتیق و جدید) به مردم داده شده است. کتاب مقدس آنچه را که خدا راه درست زندگی مردم می داند، آموزش می دهد.

توماس آکویناس در رساله خود "درباره حکومت حاکمان" موضوع بسیار مهم دیگری را مطرح می کند: رابطه بین مقامات کلیسایی و سکولار. به گفته توماس آکویناس، عالی ترین هدف جامعه بشری سعادت ابدی است، اما تلاش حاکم برای رسیدن به آن کافی نیست. مراقبت از این عالی ترین هدف به کشیشان، و به ویژه به نایب مسیح روی زمین - پاپ، که همه حاکمان زمینی باید از او اطاعت کنند، مانند خود مسیح سپرده شده است. توماس آکویناس در حل مشکل رابطه بین کلیسا و مقامات سکولار، از مفهوم تئوکراسی مستقیم دور می‌شود، قدرت سکولار را تابع قدرت کلیسا می‌داند، اما حوزه‌های نفوذ آنها را متمایز می‌کند و به قدرت سکولار خودمختاری قابل توجهی می‌دهد.

او اولین کسی است که بین ایمان و علم مرز مشخصی ترسیم کرد. عقل به نظر او تنها توجیهی برای قوام وحی و ایمان ارائه می کند; اعتراض به آنها فقط محتمل تلقی می شود و به صلاحیت آنها لطمه ای وارد نمی کند. عقل باید تابع ایمان باشد.

ایده های توماس آکویناس در مورد دولت اولین تلاش برای توسعه آموزه مسیحی دولت بر اساس سیاست ارسطو است.

توماس آکویناس از ارسطو این ایده را پذیرفت که انسان ذاتاً یک «حیوان اجتماعی و سیاسی» است. مردم در ابتدا تمایل به اتحاد و زندگی در یک دولت دارند، زیرا یک فرد به تنهایی نمی تواند نیازهای خود را برآورده کند. به همین دلیل طبیعی، یک جامعه (دولت) سیاسی به وجود می آید. رویه ایجاد یک دولت مشابه فرآیند خلق جهان توسط خداوند است و فعالیت پادشاه نیز مشابه فعالیت خداوند است.

هدف دولت، "خیر مشترک" است، که شرایط را برای یک زندگی شایسته فراهم می کند. به گفته توماس آکویناس، اجرای این هدف مستلزم حفظ سلسله مراتب طبقاتی فئودالی، موقعیت ممتاز صاحبان قدرت، کنار گذاشتن صنعتگران، کشاورزان، سربازان و بازرگانان از عرصه سیاست و رعایت همگان است. وظیفه ای که خداوند برای اطاعت از طبقه بالا مقرر کرده است. در این تقسیم‌بندی، توماس آکویناس نیز از ارسطو پیروی می‌کند و استدلال می‌کند که این دسته‌های مختلف کارگران به دلیل ماهیت آن برای دولت ضروری هستند که در تفسیر الهیات او در نهایت اجرای قوانین مشیت است.

دفاع از منافع پاپ و پایه های فئودالیسم با استفاده از روش های توماس آکویناس مشکلات خاصی را به وجود آورد. به عنوان مثال، تفسیر منطقی تز رسولی "تمام قدرت از آن خداست" امکان حق مطلق فئودال های سکولار (شاهان، شاهزادگان و دیگران) را برای اداره دولت فراهم کرد، یعنی امکان چرخش را فراهم کرد. این تز در برابر جاه طلبی های سیاسی کلیسای کاتولیک روم است. توماس آکویناس در تلاش برای ایجاد زمینه برای دخالت روحانیون در امور دولتی و اثبات برتری قدرت معنوی بر قدرت سکولار، سه عنصر قدرت دولتی را معرفی و توجیه کرد:

1) ذات؛

2) شکل (منشا)؛

3) استفاده کنید.

جوهر قدرت نظم مناسبات سلطه و تبعیت است که در آن اراده افراد در رأس سلسله مراتب انسانی، اقشار پایین تر جمعیت را به حرکت در می آورد. این نظم توسط خداوند برقرار شد. بنابراین، قدرت در ذات اصلی خود یک نهاد الهی است. بنابراین، همیشه چیز خوب، خوب است. روش های خاص منشأ آن (به طور دقیق تر، کسب آن)، اشکال خاصی از سازماندهی آن گاهی اوقات می تواند بد و ناعادلانه باشد. توماس آکویناس موقعیت‌هایی را که در آن استفاده از قدرت دولتی به سوء استفاده از آن تبدیل می‌شود، کنار نمی‌گذارد: «بنابراین، اگر انبوهی از مردم آزاد توسط حاکمی به سمت خیر عمومی این جمعیت هدایت شوند، این حکومت مستقیم و منصفانه است، همانطور که شایسته آزاد است. مردم اگر حکومت نه به نفع عموم مردم، بلکه به نفع شخصی حاکم باشد، این حکم ناعادلانه و انحرافی است.» در نتیجه، عناصر دوم و سوم قدرت در دولت، گاهی اوقات از مهر الوهیت محروم می‌شوند. این زمانی اتفاق می افتد که یک حاکم یا از راه های ناعادلانه به قدرت برسد یا به ناحق حکومت کند. هر دو نتیجه نقض عهد و عهد خدا، دستورات کلیسای کاتولیک روم به عنوان تنها مرجع روی زمین است که اراده مسیح را نمایندگی می کند.

از دیدگاه توماس آکویناس، رعایا حق دارند تا حدی که اعمال حاکم از خواست خدا منحرف شود، تا جایی که با منافع کلیسا در تضاد باشد. حاکمی که بر خلاف قوانین خدا و اصول اخلاقی حکم می‌کند و از صلاحیت خود فراتر می‌رود، مثلاً به حوزه زندگی معنوی مردم تجاوز می‌کند یا مالیات‌های بسیار سنگین بر آن‌ها وضع می‌کند، تبدیل به ظالم می‌شود. . از آنجایی که ظالم فقط به فکر منفعت خود است و نمی خواهد منافع مشترک را بداند، قوانین و عدالت را زیر پا می گذارد، مردم می توانند طغیان کنند و او را سرنگون کنند. با این حال، تصمیم نهایی در مورد قابل قبول بودن روش های افراطی مبارزه با استبداد، به عنوان یک قاعده کلی، به کلیسا و پاپ تعلق دارد.

توماس آکویناس جمهوری را دولتی می‌دانست که راه را برای استبداد هموار می‌کند، دولتی که با مبارزه احزاب و جناح‌ها از هم پاشیده شده است.

او استبداد را از سلطنت متمایز می کرد و آن را بهترین شکل حکومت ارزیابی می کرد. او به دو دلیل سلطنت را ترجیح داد. اولاً به دلیل شباهت آن به جهان به طور کلی که توسط یک خدا سازماندهی و هدایت می شود و همچنین به دلیل شباهت آن به ارگانیسم انسانی که بخش های مختلف آن توسط یک ذهن متحد و هدایت می شود. «بنابراین یکی بهتر از بسیاری حکومت می کند، زیرا آنها به تازگی به یکی شدن نزدیک می شوند. علاوه بر این، آنچه در طبیعت وجود دارد به بهترین نحو تنظیم می شود، زیرا طبیعت در هر مورد به بهترین نحو عمل می کند و حکومت عمومی طبیعت توسط یکی انجام می شود. به هر حال زنبورها یک پادشاه دارند و در تمام جهان یک خدا وجود دارد که خالق همه چیز و حاکم است. و این منطقی است. به راستی که هر جمعی از یک نفر می آید.» ثانیاً، به دلیل تجربه تاریخی، نشان دادن (همانطور که متکلم متقاعد شده بود) ثبات و موفقیت آن کشورهایی را که در آنها حکومت می کرد، و نه بسیاری، نشان می داد.

توماس آکویناس در تلاش برای حل مشکل کنونی تعیین حدود صلاحیت مقامات سکولار و کلیسایی، نظریه خودمختاری مقامات را اثبات کرد. قدرت سکولار باید فقط اعمال بیرونی افراد را کنترل کند و قدرت کلیسا باید روح آنها را کنترل کند. توماس راه هایی را برای تعامل این دو قدرت متصور شد. به ویژه، دولت باید به کلیسا در مبارزه با بدعت کمک کند.

1. توجیه اصول اساسی الهیات مسیحی با استفاده از منطق ارسطو. توماس مقوله های فیلسوف بت پرست را برای متافیزیک خود وام می گیرد. این خود را در شرایط نشان می دهد اسانس ها(ذات، موجود) و وجود(وجود).

فیلسوفان باستان وجود را به عنوان یک جوهر واحد می دانستند. در فلسفه کلامی (در توماس) تقسیم می شود. فرق خدا با جهان در جدایی ذات و هستی است. در خدا متحد و یکسان هستند، در دنیا از هم جدا می شوند.

خداوند موجود بسیط، وجود، فعلیت محض، علت اول و نمونه اولیه است.

مخلوق موجودات پیچیده ای هستند که از ذات و وجود تشکیل شده اند:

در درک ذاتو وجودتوماس از مقوله های ارسطو از «شکل» و «ماده» استفاده می کند. هر چیز وحدت شکل و ماده است. ترکیب ماده با صورت، گذار از قوه (امکان) به فعلیت (واقعیت) است.

الهیات از نظر توماس بالاترین علم و حکمت است و به نظر می رسد و متکی به دانش علمی نیست. با این حال، او تشخیص داد که علم می تواند به دنبال علل طبیعی باشد، که او آن را ثانویه یا ابزاری نامید. خداوند از طریق آنها بر جهان و مردم تأثیر می گذارد.

2. مشکل فوری بود هماهنگی ایمان و عقل، در دکترین "حقیقت دوگانه" بیان شده است. توماس دوگانگی حقیقت را انکار می کند.

عقل و ایمان یک حقیقت را درک می کنند - خدا، اما این کار را به روش های مختلف انجام دهید: عقل متکی به علم و فلسفه است، ایمان - بر الهیات.

بنابراین، فلسفه و الهیات دو رشته مستقل هستند. در عین حال، الهیات از اصول فلسفه برای اثبات حقایق وحی و نزدیک ساختن آنها به روح انسان استفاده می کند. "فلسفه کنیز الهیات است."

مفاد این دکترین فقط به عنوان تقویت بیشتر ایمان نیاز به توجیه عقلانی دارد. این احکام شامل مسئله وجود خدا و جاودانگی روح انسان می شود.

در عین حال دیگر احکام کلامی را نمی توان از راه عقلی اثبات کرد. اینها عبارتند از: وحدت خداوند در سه شخص; خلقت از هیچ؛ دکترین سقوططبق آموزه های توماس، این احکام غیر قابل اثبات هستند، اما نه معقول و نه عقلانی هستند. فوق هوشمند

در تضادهای ایمان و عقل، اولویت با ایمان است. علوم باید مواضع خود را با الهیات به عنوان عالی ترین حکمت هماهنگ کنند. توماس آکویناس الهیات را فلسفی کرد. این در براهین منطقی وجود خدا آشکار شد.

3. توجیه وجود خدا در Summa Theologica آورده شده است. توماس پنج دلیل منطقی ارائه می دهد که با یکدیگر مرتبط هستند.

1. هر چیزی که حرکت می کند توسط چیز دیگری به حرکت در می آید. این سریال بی پایان نیست. محرک اول لازم است که خداست.

2. تعدادی از علل فعال در جهان وجود دارد. باید یک علت مولد اولیه وجود داشته باشد که خداست.

3. برهان سوم از رابطه حادث و لازم ناشی می شود. اولین ضرورت وجود دارد - خدا.

4. باید بالاترین درجه کمال وجود داشته باشد. خداوند اوج کمال است، سرچشمه همه کمالات.

5. اثبات غایت شناسی. همه چیز به سمت یک هدف معین هدایت می شود، معنی دارد، مفید است. خداوند به عنوان هدف نهایی، هماهنگ کردن همه فرآیندهای مصلحتی.

4. توماس آکویناس در دیدگاه های اخلاقی خود اراده آزاد را به رسمیت می شناسد، در غیر این صورت مسئولیت اعمال از فرد سلب می شود. اراده آزاد در انتخاب بین خیر و شر تجلی می یابد. شر به عنوان فقدان خیر درک می شود. اراده تابع ذهن است. ذهن انسان را به اعمال نیک هدایت می کند.

هدف نهایی از فعالیت، رسیدن به سعادت است. سعادت در فعالیت عقل نظری است، در شناخت حقیقت مطلق - خدا.

توماس در دیدگاه های سیاسی خود از حامیان سلطنت است. قدرت دولت از خداست. کلیسا باید نقش اول را در جامعه مدنی داشته باشد. در بهشت ​​مسیح است، روی زمین پاپ است.

8). اسکولاستیک- فلسفه قرن X-XIV. در قرون وسطی، مکتب گرایی راه اصلی فلسفی بود که با توجیه عقلانی جزمیات دینی مشخص می شد.

علما دانش را به دو نوع تقسیم کردند: ماوراء طبیعی که در وحی ارائه می شود و طبیعی که توسط عقل کشف می شود. بیشتر اوقات، موضوع اختلاف نظر خدا نبود، بلکه صحت و وضوح مفاهیم و صورت‌بندی‌ها بود، یعنی. جنبه صوری-منطقی بیرونی تعلیم دینی.

بنیانگذار مکتب شناسی آنسلم کانتربری است، توسعه مکتب گرایی راسلین، پیر آبلارد، توماس آکویناس، تکمیل آن جان دانز اسکات، ویلیام اوکام است.

اسکولاستیک از این جهت با فلسفه کلاسیک متفاوت است که نتایج آن از قبل محدود است. بحث یافتن حقیقتی که قبلاً در وحی آمده نیست، بلکه افشای آن و اثبات آن از طریق عقل است، یعنی. از نظر فلسفی از این رو، فلسفه را «کنیز الهیات» نامیدند.

استفاده از عقل برای نفوذ در حقایق ایمان

آن را سیستماتیک کنید

انتقاد از حقایق مقدس را حذف کنید

در قرن سیزدهم جنبش مکتبی به بالاترین اوج خود رسید. قدیس حامی آن در میان قدیم، ارسطو است که نفوذ او به تدریج جایگزین نفوذ افلاطون می شود. مکتب گرایی در روش خود می کوشد با استفاده از برهان منطقی و در عین حال با اتکای بسیار اندک به واقعیت ها بر رویکرد سیستماتیک ارسطو تسلط یابد.

تفکر فلسفی مکتبی بر دو مسئله متمرکز است:

دلیل بر وجود خدا

مناقشه بر سر کلیات

اسکولاستیک - "فلسفه مدرسه". علمای مکتب به دنبال اثبات عقلانی و نظام‌مند کردن دکترین مسیحی بودند. از نظر تاریخی، مکتب به 3 دوره تقسیم می شود:

اوایل - قرن XI-XII. (نوافلاطونی)

کلاسیک - قرن XII-XIII. ("ارسطویی مسیحی")،

اواخر - قرن 13-14. (در برابر تومیسم).

از اواسط قرن دوازدهم. آثار ارسطو به لاتین ترجمه شد. آموزه های ارسطو به عنوان مبنای فلسفی مسیحیت شناخته می شود. از این پس، آموزگاران مکتب به مفسران و نظام‌دهنده‌های ارسطو تبدیل می‌شوند: آن‌ها بخش‌های منسوخ جهان‌بینی ارسطو را به‌طور جزمی جذب می‌کنند و تمام جست‌وجوی‌های جدید در علم را رد می‌کنند. از جمله سیستم‌سازان: آلبرتوس مگنوس، توماس آکویناس و جان دانز اسکاتوس.

مبدع الهیات کاتولیک و نظام‌دهنده مکتب‌شناسی به شمار می‌رود توماس آکویناس(1225-1274). آثار اصلی او: "کلیات مجموع"، "فلسفه مجموع"، "مجموعه علیه مشرکان". او در آنها بر آثار ارسطو تکیه می کند که در جریان جنگ های صلیبی در شرق با او آشنا شد. در هستی شناسی توماس آکویناس، هستی هم ممکن و هم بالفعل تلقی می شود. هستی وجود اشیاء منفرد است که توماس آکویناس مقولات را معرفی می کند: امکان و واقعیت، ماده و صورت. در این صورت ماده به عنوان یک امکان و صورت به عنوان واقعیت تلقی می شود.

او استدلال می‌کرد که شخصیت «نجیب‌ترین پدیده در تمام طبیعت عقلانی» است. با عقل، احساسات و اراده مشخص می شود. عقل بر اراده برتری دارد. با این حال، او معرفت خدا را از محبت به او، یعنی. اگر احساسات نه به چیزهای معمولی، بلکه به خدا مربوط باشند، می توانند از عقل پیشی بگیرند.

مفهوم خدامحور توماس آکویناس: خدا یک موجود مطلق است و انسان به عنوان مخلوق او موجودی استثنایی است که با استفاده از ابزار عقل به او داده می شود تا بی پایان به این موجود نزدیک شود و به «علت اول» نفوذ کند. اصل چیزها...

فلسفه توماس آکویناس در قرن چهاردهم آغاز شد. پرچم علمای دومینیکن و از قرن شانزدهم. به شدت توسط یسوعی ها تبلیغ می شد که ایدئولوژیست های آنها درباره سیستم فلسفی توماس آکویناس نظر می دهند و آن را مدرن می کنند. از نیمه دوم قرن نوزدهم. آموزه های او مبنای نوتومیسم می شود که یکی از جریان های قدرتمند در اندیشه فلسفی مدرن است.

تفاوت مفاهیم «خدا» در فلسفه و کلام.
الهیات یا الهیات مجموعه ای از آموزه های دینی درباره ذات و وجود خداوند است. الهیات منحصراً در چارچوب جهان بینی مانند خداباوری پدید می آید.
Theia?zm- (اعتقاد به خدا یا خدایان) به معنای محدود - جهان بینی دینی و فلسفی است که ادعا می کند جهان را خدا آفریده است و خالق به فعالیت خود در دنیایی که خود ساخته است ادامه می دهد.