صفحه اصلی / آسیب و چشم بد / کلاغ سفید موافق و مخالف. اگر "گوسفند سیاه" در یک تیم هستید چه باید کرد؟ انتخاب مسیر یا آینده ای روشن نمی درخشد اگر...

کلاغ سفید موافق و مخالف. اگر "گوسفند سیاه" در یک تیم هستید چه باید کرد؟ انتخاب مسیر یا آینده ای روشن نمی درخشد اگر...

"کلاغ سفید" پرنده کمیاب است، نمی تواند مورد توجه قرار گیرد، همیشه در کانون توجه است. او نه تنها از نظر بیرونی، بلکه از نظر درونی نیز جذاب است، مانند هر چیزی که در این دنیا قابل درک نیست.

تفسیر قانون

"کلاغ سفید". این عبارت خود این را نشان می دهد ما در مورددر مورد چیزی غیرعادی که نظم معمول چیزها را به هم می زند. نظم خاصی در جهان وجود دارد و همه چیز به سمت خود پیش می رود. هر فردی معتقد است که نظم و نظم در زندگی درست است. اما حتی در طبیعت، بلایا زمانی رخ می دهد که نظم معمول چیزها به هم بخورد. طوفان، سیل، طوفان، سونامی، زلزله - همه اینها تغییر می کند ظاهرآشنا

مردم در جامعه زندگی می کنند. و هر جامعه ای نظم خاص خود را دارد. مردم از قوانین و قوانین خاصی تبعیت می کنند. مفهوم هنجار نیز وجود دارد. اکثر مردم دقیقاً می دانند چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه است. اما گاهی اوقات افرادی در جامعه ظاهر می شوند که هنجار برای آنها غیرقابل قبول است، که نمی خواهند از دستور آشنا برای همه پیروی کنند. چنین افرادی ممکن است لباس تحریک آمیز بپوشند و به گونه ای رفتار کنند که رفتار آنها با هنجارهای پذیرفته شده همخوانی نداشته باشد. این افراد "کلاغ های سفید" هستند. همه به آنها توجه دارند. آنها با رفتار خود می توانند همدردی، ترحم یا برعکس خشم، عصبانیت و خشم را برانگیزند. چنین افرادی هرگز مورد توجه قرار نمی گیرند.

ما باید به یاد داشته باشیم که "کلاغ های سفید" اول از همه افراد خارق العاده ای هستند، آنها مانند دیگران نیستند، مانند دیگران نیستند. آنها می توانند دیگران را با خلاقیت ها و اکتشافات خود شگفت زده کنند. پس باید از متفاوت بودن با دیگران بترسید؟! پس از همه، جهان بزرگی وجود دارد که فتح خواهد شد. و همه کسانی که نفهمیدند، که با خشم یا تحقیر رفتار کردند، شروع به تحسین خواهند کرد. برعکس، نباید خود را منزوی کنید، باید طوری زندگی کنید که با دنیای اطرافتان هماهنگ باشید. احساس نظم در اطرافتان که به راحتی با نظم درونی خودتان ترکیب می شود، می توانید به چیزهای زیادی در زندگی دست پیدا کنید. و "کلاغ سفید" پرنده ای شگفت انگیز و کمیاب است که نمی تواند جمعیت را تحمل کند.

تصویر

مردی که مد را در قرن بیستم متحول کرد، ایو سن لوران است. او غیرمعمول ترین تصویری را ارائه کرد که تا به حال به مردم ارائه شده است. او مدل هایی را به سبک یونیسکس توسعه داد و به آرایش و مدل موی مناسب فکر کرد. وقتی مدل‌های او با مژه‌های سبز خیره‌کننده و روپوش‌های بلند و روان روی باند فرودگاه راه می‌رفتند، تماشاگران وحشی شدند. نمی توان تشخیص داد که آنها مرد هستند یا زن. بیشتر از همه، مدل های او شبیه به نوعی بیگانه بودند. تصاویر او متعاقباً توسط بسیاری از طراحان مد مورد استفاده قرار گرفت. بسیاری از کارگردانان مشهور لباس های او را برای شخصیت های فیلم های خود و همچنین ستاره های پاپ را برای اجرای کنسرت سفارش می دهند.

شواهد قانون

"کلاغ های سفید" همیشه بیشترین جذب را می کنند توجه نزدیکاطرافیان شما علاقه به زندگی چنین شخصی باعث علاقه به کاری که انجام می دهد نیز می شود. به عنوان نمونه می توان زندگی بسیاری از هنرمندان، موسیقی دانان و شاعران برجسته را به یاد آورد. اسکار وایلد نیز در این دسته قرار گرفت. جامعه از زندگی و ترجیحات جنسی او شوکه شده بود. اما اسکار وایلد خود را بالاتر از همه شایعاتی می دانست که مردم عادی بیکار درباره او پخش می کنند. او به زندگی خود ادامه داد، به نوشتن ادامه داد. نمایشنامه های او توسط بهترین تئاترهای کشور روی صحنه رفت و نه تنها در انگلیس بلکه در خارج از کشور نیز از موفقیت چشمگیری برخوردار شد.

اسکار وایلد این حق را برای خود محفوظ می داند که هر کاری که می خواهد انجام دهد. به گفته نویسنده، زندگی او پر از رنج و عشق بود. اما او رنج و عشق را به یک اندازه پذیرفت.

پدر یکی از عاشقان جوان اسکار وایلد، یک لرد نجیب که خود را قهرمان اخلاق می دانست، محاکمه ای را علیه نویسنده تضمین کرد. جمعیت با چه لذتی به نویسنده نگاه کردند که باید به تمام گناهان "فانی" خود اعتراف می کرد. این مردم با چه شور و شوقی او را به خاطر انحراف از قوانین اخلاقی، به فساد کشیدن جوانان محکوم کردند. با هر کلمه ای که این بورژواهای «محترم» برای تحقیر او به کار بردند. اما اسکار وایلد فقط آشکارا ترجیحات جنسی خود را موعظه می کرد، در حالی که بسیاری از کسانی که او را محکوم می کردند، مخفیانه به شرارت پرداختند. اما چون می دانستند این امر به اطلاع عموم نمی رسد، با غیرت بیشتری به نویسنده مشهور حمله کردند. اسکار وایلد همه چیز را تحمل کرد: محاکمه، گستاخی قضات و توهین مردم. او دو سال کار سخت غیرقابل تحمل را تحمل کرد که به آن محکوم شد.

اما او تبدیل به یک رانده نشد. همسرش حداکثر حساسیت و اشراف را از خود نشان داد. بسیاری با بهترین نیت به او پیشنهاد کردند که نام خانوادگی خود را تغییر دهد و کشور را ترک کند. او از انجام این کار خودداری کرد. او در زندان به ملاقات شوهرش رفت و درباره بچه ها به او گفت. او باید خیلی تحمل می کرد، اما به استعداد وایلد اعتقاد داشت و او را رها نکرد.

نویسنده مورد آزار و اذیت قرار گرفت زیرا او هنجارها را به رسمیت نمی شناخت، او می خواست همیشه آزاد بماند و آن طور که صلاح می دید زندگی کند. جامعه همیشه از چنین افرادی انتقام می گیرد. جمعیت سعی در تخریب و زیر پا گذاشتن چنین افرادی دارند، اما اگر این کار با شکست مواجه شد، قلدری را فراموش می کنند و شروع به تمجید از استعدادها و نبوغ این افراد به هر طریق ممکن می کنند.

این مورد در مورد پل ورلین بود. پل ورلین صمیمانه شاعر آرتور رمبو را دوست داشت. اما اگر اولین شاعری بود که در جامعه شناخته شده بود و زندگی سنجیده و قابل احترامی داشت، برای رمبو مهمترین چیز چیزی بود که او نوشت. او به هیچ چیز در اطراف خود علاقه نداشت، در میان مردم زندگی می کرد، اما از اخلاق آنها فارغ بود. آرتور همیشه کاری را که می خواست انجام می داد. جامعه چنین نگرشی را نسبت به خود نمی بخشد. اشعار درخشان او توسط نویسندگان رد شد، سبک زندگی او باعث خشم شد.

همسر پل ورلن نمی توانست صحبت هایی را که در جامعه درباره همسرش و شاعر جوان در جریان بود تحمل کند. درخواست طلاق داد پل ورلین به جرم تجاوز غیرقانونی دستگیر و به زندان محکوم شد. آرتور رمبو به آفریقا رفت و نوشتن را متوقف کرد. او در سن 37 سالگی درگذشت. اما اشعار او مبنای تمام مدرنیسم فرانسوی شد. و همه کسانی که به رمبو انگ می زدند و خواستار خلاصی جامعه از شر «این لواط» بودند، اکنون شروع به تکرار کردند که هیچ شاعری وجود ندارد که بیشتر برای شعر فرانسه تلاش کرده باشد. او پذیرفته شد، شروع به پرستش کردند، سرانجام استعدادش قدردانی شد.

شاعران، هنرمندان، نوازندگان با سبک زندگی خود باعث عصبانیت می شوند. بعید است که حداقل یکی در میان آنها باشد که چنان زندگی محترمانه ای داشته باشد که موضوع شایعه سازی در جامعه نشود. حتی یک شاعر زبردست وجود نداشت که به خاطر شیوه زندگی‌اش، به خاطر افکارش که در آثارش تجلی پیدا می‌کند، سرزنش نشود. همچنین می توان به یاد آورد که جامعه انگلیسی چگونه با لرد بایرون رفتار کرد.

اشراف پر زرق و برق و بورژواهای مقلد از آنها با تحقیر از شاعر زبردست سخن می گفتند. اما بسیاری هنوز به استعداد شاعر ادای احترام می کنند. مور جوکای نویسنده مجاری در رمان خود به بیانیه ای اشاره کرد که واقعی است. دختر جوان نجیب با مادرش از لندن برمی گشت. در راه با یکی از هموطنان ملاقات کردند و با او گفتگو کردند. نجیب زاده جوان پرسید در لندن چه خبر است؟ دختر با ناراحتی گفت که برجسته ترین مرد انگلستان درگذشت. مرد جوان فکر کرد که این احتمالاً نوعی سیاستمدار، یا بزرگ یا ارباب مسن است. با بی حوصلگی از دختر پرسید این مرد کیست؟ و او پاسخ داد که لرد بایرون است.

و تنها با مرگ شاعر شایعات پیرامون زندگی او فروکش کرد. آثار او شروع به انتشار کرد، او به عنوان بهترین شاعر ملی مورد تمجید قرار گرفت. اما در مورد بایرون نیز می توان گفت که او همانطور که صلاح می دید زندگی می کرد و به افکار عمومی توجه نمی کرد. مهمترین چیز برای او خلق کردن، به جای گذاشتن آثاری بود که در آن، دنیای روح خود را برای خواننده آشکار می کرد، روحی لطیف و آسیب پذیر. آثار درخشان بایرون بسیاری از شاعران برجسته جهان را به وجد آورد.

این مثال‌ها نشان می‌دهد که مهمترین چیز این است که یک فرد آزاد درونی باقی بمانید. از گوسفند سیاه بودن نترسید. نکته اصلی آزادی و رهایی درونی است. این بسیار مهمتر است که بتوانید استعداد خود را نشان دهید، توانایی های خود را آشکار کنید. از اینکه یک گوسفند سیاه باشی نترس. از این گذشته ، بسیاری نیز دوست دارند با دیگران متفاوت باشند ، اما نمی دانند چگونه فراتر از حد معمول بروند. انجام آن بسیار آسان است. بگذارید یک سرگرمی غیرمعمول وجود داشته باشد. حتی می تواند لباس های غیر معمول باشد. اما نباید باعث ناراحتی روحی شود. اگر دوست دارید آن را بپوشید، نظرات دیگران در پس زمینه محو می شود.

نظر معتبر

خودتان باشید و به دیگران توجه نکنید.

(ایو سن لوران)

وقتی گربه ای در امتداد لبه یک بام نی راه می رود، آزاد است. هنگامی که او در طبقات یشم فرمانروای امپراتوری آسمانی راه می رود، او نیز آزاد است. پس آیا می توانم کمتر از این حیوان ناچیز آزاد باشم؟

(ژوانگ تزو، فیلسوف چینی، قرن چهارم قبل از میلاد)

من همیشه فقط برای آزادی خودم تلاش کرده ام و این آزادی را هرکسی که مرا دنبال کند می تواند پیدا کند.

(ناپلئون بناپارت)

طرف دیگر قانون

اما همچنین باید به خاطر داشت که تجلی اصالت می تواند متفاوت باشد. وقتی چهارچوب اخلاق موجود به رسمیت شناخته نمی شود، اما شخص با اصول اخلاقی خود باقی می ماند - این یک چیز است، اما وقتی شخصی با اعمال خود فقط باعث تعجب، ترحم و خنده در میان دیگران می شود - این چیز دیگری است. به عنوان مثال، می توان مادام پمپادور را به یاد آورد.

او دادگاه را با شیطنت های زیاد خود شگفت زده کرد. لباس های او درباریان را با پرمدعای خود شگفت زده کرد. مدل موهایش شگفت انگیز بود، لباس هایش به طرز تکان دهنده ای بی مزه بود و صحبت هایش پر از ابتذال بود. در دادگاه مانند یک گوسفند سیاه به او نگاه کردند. او شگفت زده، شگفت زده و خنده برانگیخت و هیچ کس نمی توانست تصور کند که "این شخص مبتذل" می تواند قلب پادشاه را به دست آورد و مورد علاقه او شود.

اگر در مورد سرهای تاجدار صحبت می کنیم، پس باید تزار روسیه پیتر سوم را به یاد بیاوریم. او چنان همه را با رفتار، لباس هایش، شیطنت هایش شگفت زده کرد که در دادگاه تزارینا الیزابت پترونا به حق او را یک گوسفند سیاه می دانستند. سخنان نامفهوم و شیطنت های بد او، نگرش او به درباریان، رفتار او در رویدادهای اجتماعی، درباریان را به شدت شگفت زده کرد. همراهانش کوچک بودند. و با امپراتور آینده روسیه با چیزی کمتر از تحقیر رفتار شد.

هر عبارت وارث مورد بحث قرار گرفت. او توسط سوژه های آینده اش مورد تمسخر قرار گرفت. چندین سال می گذرد و پیتر سوم بر تاج و تخت روسیه می نشیند. اما رفتار او، شیطنت های او به او اجازه نمی دهد که تاج و تخت را حفظ کند و او به عنوان یک پادشاه "شگفت انگیز" در تاریخ باقی خواهد ماند. این شخص ترحم یا شفقت را در هیچکس برانگیخته نخواهد کرد.

افرادی مانند پیتر سوم قادر به اداره دولت نیستند، حتی قادر به حضور در جامعه نیستند. و حتی اگر سرنوشت چنین افرادی را به اوج قدرت برساند ، خیلی زود یک انصراف (و اغلب خونین) رخ می دهد. می توان سرنوشت امپراتوران روم نرون و کالیگولا را به یاد آورد. آنها با اقدامات خود جامعه را شوکه کردند، آنها فقط مردم را علیه خود کردند و دیر یا زود کسانی بودند که سلطنت این "گوسفند سیاه" را قطع کردند.

مثل

یحیی تعمید دهنده اطرافیان خود را با ایمان شدید خود شگفت زده کرد. او به عنوان یک گوشه نشین در زهد شدید زندگی می کرد. او از افشای گناهان مردم هراسی نداشت و تمام جنبه های بد آنها را نشان می داد. یحیی تعمید دهنده مو یا ناخن خود را کوتاه نمی کرد و فقط ملخ و توت می خورد. اما روح خدا در او چنان قوی بود که مردم از نقاط مختلف یهودیه برای گوش دادن به سخنان یوحنا می آمدند.

یحیی تعمید دهنده به مردم گفت که پادشاهی خدا در راه است و همه باید توبه کنند. فریسیان و کاتبان خشمگین شدند: این مرد که حکمت کتاب را فرا نگرفته بود، چگونه می توانست به آنها تعلیم دهد؟ چگونه می تواند آنها را به چیزی متهم کند، زیرا خودش بیشتر شبیه یک حیوان وحشی است تا یک انسان؟ اما جان محکم ماند. به حرفش برنگشت. او ملامت کاتبان و فریسیان را بدیهی پذیرفت و به مأموریت خود ادامه داد. او به همه گفت که نجات دهنده، نجات دهنده بشریت، به زودی خواهد آمد.

خیلی ها فقط با ظاهر جان قضاوت می کنند. آنها به سخنان او گوش دادند و حقیقت سخنان او را که در آن در مورد ملکوت خدا صحبت می کرد، ندیدند. آنها تعجب کردند که آیا جان نجات دهنده آینده است؟ اما پیشرو که در ایمان قوی بود، به تعلیم احمقان ادامه داد. راهی را که برایش مقدر شده بود تا آخر پیمود و هر آنچه از جانب خداوند به او سپرده شده بود به انجام رساند.

ما مطمئن هستیم که بیش از یک بار عبارت "گوسفند سیاه" را شنیده اید. و می دانید معنی آن چیست. شاید حتی در میان آشنایان یا دوستان شما نمایندگانی از این "گونه" وجود داشته باشد. یا شاید شما خودتان یکی هستید. سپس احتمالاً به خواندن این کتاب و به خصوص این فصل علاقه مند خواهید شد. از آن خواهید فهمید که "گوسفند سیاه" از دیدگاه روانشناسان کیست و انبوه جوانان، یعنی همسالان و معاصران شما، چه تعریفی از چنین افرادی ارائه می دهند.

نظر روانشناسان در مورد این موضوع متفاوت است. بنابراین، از دیدگاه برخی، چنین مفهومی به عنوان "کلاغ سفید" به هیچ وجه وجود ندارد، زیرا هیچ انحرافی در این پدیده وجود ندارد، این یک فرد کاملاً عادی است. فقط این است که دیدگاه های او در مورد زندگی همیشه با دیدگاه های دیگران منطبق نیست. و بنابراین، بسیاری بر این باورند که "گوسفند سیاه" چیزی غیر عادی، غیرقابل درک و در نتیجه غیرقابل قبول است.

اکثر مردم، چه جوان و چه مسن، افرادی را که با خودشان متفاوت هستند، "گوسفند سیاه" می دانند. اما با این وجود، در پاسخ، "کلاغ سفید" افراد دیگر را یکسان نمی داند. اگرچه برای "کلاغ سفید" همه افراد دیگر با طرز فکر و زندگی متفاوت نیز "کلاغ های سفید" عجیب و غریب هستند. فقط این است که هیچ یک از نمایندگان این "خانواده" به این واقعیت فکر نمی کنند که افراد دیگر، حداقل تا حدودی با خودش متفاوت هستند، به نوعی متفاوت، عجیب و غریب و غیر معمول هستند.

«کلاغ‌های سفید» گاهی در معمولی‌ترین و عادی‌ترین خانواده‌ها به دنیا می‌آیند و حتی برای والدین و عزیزانشان دچار سوء تفاهم و غریبه می‌شوند. اما این به هیچ وجه به این معنی نیست که آنها در واقع به نوعی "متفاوت" هستند، "از این دنیا نیستند"، همانطور که همه ما به فکر کردن عادت داریم. فقط این است که جهان بینی آنها تا حدودی با جهان پذیرفته شده متفاوت است، اما آیا این یک انحراف است؟ چرا همه مردم باید یکسان فکر کنند و آیا این جالب است؟

آیا فکر نمی کنید که اگر همه مردم نوعی "گوسفند سیاه" بودند، زندگی بسیار جالب تر، متنوع تر و غنی تر بود؟ فقط تصور کنید که هر فردی متفاوت از اطرافیانش فکر و زندگی می کند. چقدر اتفاقات جالب می تواند در زندگی ما بیفتد! و وقتی همه یکسان فکر می کنند و به نظر می رسند، چه فایده ای دارد؟

اما در میان جوانان رد مداوم چنین "گوسفند سیاه" وجود دارد. آنها با آنها ارتباط برقرار نمی کنند، بدتر از آن، به آنها می خندند، و حتی گاهی اوقات شوخی های بی ادبانه می کنند. به هر طریق ممکن نادیده گرفته می شوند، مورد تمسخر قرار می گیرند ظاهر، طرز فکر

اما هیچ کس به خود زحمت نمی دهد که آنها را درک کند، آنها را بهتر بشناسد یا با آنها ارتباط برقرار کند. از این گذشته، "کلاغ های سفید" در هسته آنها آنقدرها که شایعات آنها را نشان می دهد غیر معمول و عجیب نیستند. نوجوانان مدرن تمایل دارند هر چیزی را که به نظر آنها با ایده های خود در مورد یک دختر یا مرد جوان مدرن مطابقت ندارد کنار بزنند.

آنها بر این باورند که اگر شما مثل بقیه نیستید، به طور کلی اشتباه می کنید و در نتیجه بد هستید.

اگر "گوسفند سیاه" طرز فکری کم و بیش آزاد داشته باشد ، به عنوان یک قاعده ، او به چنین تظاهرات عدم تحمل از طرف همسالان خود توجه نمی کند. و اگر یک نوجوان پیچیده باشد، اگر خودش از ویژگی‌هایش، ویژگی‌هایش که او را از همسالانش متمایز می‌کند می‌ترسد، چنین نگرشی می‌تواند به یک مشکل بزرگ برای او تبدیل شود، حتی گاهی اوقات به تراژدی کل زندگی او تبدیل می‌شود.

اما هیچ یک از اطرافیان متوجه این موضوع نمی شوند یا سعی نمی کنند کمک کنند. و تمسخر بیش از پیش غیر قابل تحمل می شود. در موارد شدید، چنین افرادی به درون خود کنار می روند و مقصر این امر همسالانی هستند که نمی خواهند چنین "گوسفند سیاه" را در حلقه اجتماعی خود بپذیرند.

اکنون جوانان بر اساس این اصل زندگی می کنند که «آنهایی که با ما نیستند بر ضد ما هستند». و مهم نیست که شخصیت "گوسفند سیاه" چقدر روشن و فردی باشد، او در گروهی نزدیک از نوجوانان "یکسان" محکوم به آزار و اذیت و آزار است.

اما اتفاق می افتد که "گوسفند سیاه" فردی است که ذاتاً یک رهبر است. و سپس همتایان خود را مطیع خود می کند، آنها را مجبور می کند که از اصول خود پیروی کنند، به دیدگاه ها و طرز فکر خود پایبند باشند. و اگر معلوم شود که توده عمومی همسالان نمی توانند در برابر چنین فردیت درخشان مقاومت کنند، معلوم می شود که این "جمعیت" نیست که سرنوشت "گوسفند سیاه" را کنترل می کند، بلکه خود "گوسفند سیاه" تبدیل می شود. مدیر سرنوشت همتایانش.

وظیفه روانشناختی "تعیین نوع رفتار"

شما را به حل یک مشکل روانی ساده دعوت می کنیم تا نوع رفتار خود را مشخص کنید. با کمک آن می توانید تعیین کنید که کدام نوع خود را به عنوان طبقه بندی می کنید: معمولی (انبوه)، خارق العاده (انفرادی)، خارق العاده ("گوسفند سیاه").

1. دوستتان شما را به مهمانی دعوت می کند که از بین همه حاضران فقط او را می شناسید، شما:

الف) شما با کمال میل دعوت را می پذیرید.

ب) تا آخرین لحظه تردید خواهید داشت و جرأت موافقت را ندارید.

ج) قاطعانه امتناع خواهید کرد.

2. خود را در یک شرکت ناآشنا می بینید. بعد از پایان عصر شما را ترک می کنید:

الف) آشنایی با همه؛

ب) پیدا کردن دوستان جدید با علایق مشابه؛

ج) در خلق افسرده به دلیل یک عصر ناموفق.

3. هنگامی که نظر خود را در مورد یک شخص شکل می دهید، اغلب چنین می شود:

الف) نادرست است، مگر در موارد معدودی.

ب) صد در صد صحیح است.

ج) همیشه اشتباه است.

4. هنگامی که به شما فرصت داده می شود تا در مرکز توجه قرار بگیرید:

الف) خوشحال هستید که این مکان را گرفته اید.

ب) پس از مدتی متقاعد کردن، موافقت می کنید.

5. اگر شرکت شروع به صحبت در مورد چیزی شیک و مدرن کرد، شما:

الف) همیشه در جریان همه رویدادها باشید.

ب) اخبار مربوط به آنچه را که به شما علاقه مند است بدانید.

ج) از اینکه متوجه می شوید در این مورد هیچ اطلاعی نداشتید متعجب شدید.

6. برای گذراندن اوقات فراغت خود از بین سه راه به شما پیشنهاد می شود. آیا ترجیح می دهید:

الف) رفتن به دیسکو؛

ب) از یک باشگاه (حلقه) مورد علاقه بازدید کنید.

ج) در خانه بمانید.

7. زمانی که برنامه ریزی می کنید، اغلب:

الف) اجرا نمی شوند؛

ب) آنها را به صورت جزئی و گام به گام اجرا می کنید.

ج) همیشه کاری را که قصد انجام آن را دارید انجام می دهید.

8. در سبک های موسیقی، در مد، در رفتار شما، شما:

الف) شما همان نظر اکثریت را دارید.

ب) چیزی را برای خود انتخاب کنید که دوست دارید و کورکورانه از جریان پیروی نکنید.

ج) شما اصلاً به این موضوع علاقه ندارید.

9. اگر یک لباس شیک به شما داده شود، شما:

الف) بلافاصله آن را با شادی می پوشید.

ب) اگر با سبک لباس شما مطابقت دارد آن را بپوشید.

ج) هرگز آن را نخواهید پوشید.

10. همه چیز در مورد ظاهر شما برای شماست:

الف) مهمترین سؤال در زندگی؛

ب) در صورت لزوم از خود مراقبت می کنید.

ج) عملاً زمانی را به این موضوع اختصاص نمی دهید.

کلید حل مشکل

برای پاسخ "الف" یک امتیاز، برای پاسخ "ب" - دو، برای پاسخ "ج" - سه به خود بدهید.

اگر از 10 تا 20 امتیاز کسب کنید، به این معنی است که همیشه در همه چیز از اکثریت پیروی می کنید. شما ابراز نظر خود را حماقت غیرضروری می‌دانید، یا شاید از ترس اینکه توسط آشنایان و دوستانتان سوءتفاهم نشوید، از ابراز آن می‌ترسید. در هر صورت باید فردیت بیشتری نشان دهید. این کار نه تنها به شما آسیبی نمی رساند، بلکه اقتدار شما را در نزد دوستانتان بالا می برد.

اگر تعداد امتیازاتی که به دست آورده اید از 20 تا 30 باشد، می توان به شما تبریک گفت. شما نظر خود را دارید، از انتقاد از چیزی که شایسته انتقاد می دانید نمی ترسید. شما شخصیت نسبتاً روشنی دارید، اما گاهی اوقات عزم نشان دادن شخصیت خود را ندارید. از وارد شدن به مشاجره نترسید، این فقط باعث افزایش اقتدار شما در بین همسالانتان می شود.

اگر 30 امتیاز کسب کنید، به درستی یک "گوسفند سیاه" در نظر گرفته می شوید. بعید است که در بین همسالان خود از اقتدار برخوردار شوید، اما با این وجود، توانایی های ذهنی خارق العاده ای دارید. شما می توانید یک رهبر باشید، اگر فقط از برخی ممانعت ها خلاص شوید و کمی بیشتر با همسالان خود ارتباط برقرار کنید. شجاع باش

"کلاغ سفید" - "هولیگان"

این نوع "گوسفند سیاه" اغلب اتفاق می افتد. ویژگی های اصلی آن این است که نوجوان تلاش می کند رفتار سرکشتوجه دیگران را به شخص خود جلب کنید. بیشتر اوقات، این حتی یک "گوسفند سیاه" معمولی نیست. فقط این است که چنین نوجوانانی معمولاً دارای عقده حقارت دائمی هستند که آن را در پشت رفتار عمداً بی ادبانه خود پنهان می کنند و سعی می کنند مانند واقعی به نظر نرسند.

کاملا محتمل است که چنین نوجوانی ذاتاً فردی آسیب پذیر و حساس باشد، اما بروز ضعف را غیرقابل قبول بداند. از این رو سعی می کند این کاستی را به زعم خود در پس رفتارهای گستاخانه و سرکش پنهان کند.

یا ممکن است همسالانش او را به این سبک از رفتار سوق دهند و دائماً به ویژگی های شخصیتی یا ظاهر او می خندیدند و سپس تصمیم گرفت آنقدر "گوسفند سیاه" شود که هیچ کس به نرمی و بی ستونی بودن شک نکند.

تعداد کمی از مردم موفق به کشف افکار پنهان و خواسته های پنهان چنین افرادی می شوند. اما اگر هنوز موفق به نفوذ به مقدسات این "کلاغ سفید" شوید، درگیری ها و نزاع های مداوم اجتناب ناپذیر است. "کلاغ سفید" شروع به نشان دادن نوعی واکنش تدافعی به تلاش های دیگران برای نفوذ به دنیای او و بیرون آوردن ماهیت واقعی خود می کند.

چنین افرادی به رویکردی ظریف و صبورانه نیاز دارند. شما باید بسیار با دقت با آنها ارتباط برقرار کنید و حداکثر صبر را از خود نشان دهید. آنها به ندرت دوستان دارند، خیلی کمتر دوستان صمیمی. بسیاری از دوستانی که با آنها وقت می گذرانند، دوست نیستند، بلکه فقط گروهی از افرادی مانند خودشان هستند که با کمک آنها چنین نوجوانانی سعی می کنند خود را نشان دهند.

چنین "کلاغ های سفید" اغلب در کلاس درس یا در حیاط رهبر هستند. اما آنها رهبران به معنای مثبت کلمه نیستند. اینها "قهرمانان" منفی هستند. اما با این وجود، هنوز هم نوجوانانی وجود دارند که سعی می کنند از آنها تقلید کنند و رفتار نافرمانی را شیک و بزرگسال می دانند. بله، این قابل درک است، زیرا بی ادبی و بی‌تحمل بودن نیازی به هوش ندارد.

با گذشت سالها، چنین "گوسفند سیاه" اغلب تغییر می کند. اما این اتفاق می افتد که تغییرات در آن رخ نمی دهد سمت بهتر. گاهی اوقات رفتار سرکش و بی ادبانه فقط بدتر و تشدید می شود و به یک شور و شوق جنایتکارانه تبدیل می شود. و همچنین اتفاق می افتد که "کلاغ سفید" به نوع دیگری دوباره متولد می شود و واقعاً به یک فرد نسبتاً خارق العاده تبدیل می شود.

اما بیشتر اوقات، نوجوانی که با رفتار خود به چیزی در زندگی اعتراض می کند، به یک فرد عادی تبدیل می شود، البته نه بدون نقص، بلکه با فضایل خاصی.

"کلاغ سفید" - "از این دنیا نیست"

این نوع "کلاغ سفید" نیز وجود دارد. تشخیص آنها در میان جوانان آسان است. آنها از جامعه دوری نمی کنند، اما ظاهر و رفتار غیرعادی دارند. آنها افراد کاملاً باهوشی هستند و از نشان دادن آن ترسی ندارند. آنها لباس و ظاهری متفاوت با اکثر همسالان خود دارند و علایق و علایق آنها نیز با همسالانشان متفاوت است. اما با این وجود، چنین نوجوانانی در محیط خود از اقتدار خاصی برخوردار هستند. اگرچه پشت سر به آنها "دیوانه" می گویند، اما باز هم با آنها ارتباط برقرار می کنند، اما اتفاقاً این گونه "کلاغ های سفید" را نیز مسخره می کنند.

افراد این نوع از بیان نظر خود نمی ترسند، اگرچه تقریباً همیشه با نظر اکثریت مطابقت ندارد. اما با این وجود، این افراد از فردیت و تفاوت خود خجالت نمی کشند. و دقیقاً به همین دلیل است که آنها علاقه رفقای خود را برمی انگیزند.

برخی از نمایندگان این نوع به طور خاص چنین سبک زندگی را هدایت می کنند. ممکن است دو دلیل برای این وجود داشته باشد. اولین مورد این است که چنین "کلاغ های سفید" کاملاً آگاهانه تلاش می کنند تا از همسالان خود متفاوت باشند و بنابراین می خواهند فردیت خود را نشان دهند. و دلیل دوم محیطی است که آنها در آن بزرگ شده اند که به سادگی سبک رفتار و سبک زندگی متفاوتی را فراهم نمی کند. آنها این جهان را دقیقاً این گونه درک می کنند و نه در غیر این صورت، و به نوبه خود خود را در آن به این شکل بیان می کنند.

"کلاغ سفید" - "بسته"

نوع دیگری از "کلاغ سفید" وجود دارد. اینها افراد مستقل و غیر اجتماعی هستند. آنها از اجتماع دوری می کنند، به شرکت ها نمی روند و در مهمانی های جوانان شرکت نمی کنند. در مدرسه، به طور معمول، همه آنها را مسخره می کنند، و حتی گاهی اوقات نام مستعار و لقب های توهین آمیز به آنها می چسبد. گاهی اوقات چنین نوجوانانی به سادگی مورد توجه قرار نمی گیرند. اما این باعث نمی شود که آنها کمترین خجالت بکشند، آنها جذب ارتباط با همسالان خود نمی شوند و در مورد نادیده گرفته شدن آرام هستند.

حتی اگر این فرصت را داشتند که با یکی از همسالان خود دوست شوند، به احتمال زیاد از انجام این کار خودداری می کردند. دنیا و علایقی که همسالانشان در آن زندگی می کنند برایشان بیگانه است، سرگرمی ها، اصول زندگی شان و غیره را نمی فهمند و نمی پذیرند.

اگر اتفاقی بیفتد که آنها دوستی پیدا کنند ، او معمولاً همان "گوسفند سیاه" است که سوء تفاهم و طرد شده است. و سپس این دو "کلاغ" با هم ملاقات می کنند، ارتباط برقرار می کنند و اغلب دوستان صمیمی می شوند و دیواری غیر قابل نفوذ در اطراف خود ایجاد می کنند که همسالان و گاهی حتی والدین نمی توانند به آن نفوذ کنند. اگرچه اغلب افراد کمی برای انجام این کار تلاش می کنند. حتی خویشاوندان نیز که یکی دو تلاش برای شکستن دیوار بی اعتمادی و عدم معاشرت انجام داده اند و با شکست مواجه شده اند، عقب نشینی می کنند.

اغلب، سندرم "کلاغ سفید" در چنین افرادی به دلیل برخی عقده های پنهان رخ می دهد. آنها می توانند بسیار متفاوت باشند. دلیل ممکن است ظاهر یا نوعی نقص فیزیکی یا گفتاری باشد. با داشتن عقده در این مورد، نوجوان منزوی و غیر اجتماعی می شود. علاوه بر این، اگر همسالانش او را مسخره کنند، فرد بدبخت چاره ای ندارد جز اینکه در خود کناره گیری کند، بی ارتباط شود و حتی گاهی اوقات تلخ شود.

همه جرات ابراز وجود خود را به عنوان فردی ندارند و جامعه به جای اینکه دست یاری دراز کند و سعی در درک و پذیرش آنها در حلقه خود داشته باشد، چنین افراد خجالتی و بی تصمیمی را سرکوب می کند. و همچنین به خلاص شدن از شر عقده ها کمک کنید.

همه چیز به هم مرتبط است. چگونه بیشتر از یک شخصتحقیر شده، بیشتر به درون خود فرو می رود. و هر چه بیشتر به درون خود می رود، بیشتر مورد آزار و اذیت همسالانش قرار می گیرد.

آنها نه تنها با چنین "کلاغ های سفید" ارتباط برقرار نمی کنند، بلکه حتی گاهی اوقات حتی نشستن پشت یک میز یا بودن در کنار آنها را شرم آور و تحقیرآمیز می دانند. نوجوان طرد شده بدون ابراز هیچ اعتراضی در این مورد، نه تنها در مدرسه، بلکه در خانه نیز به سبک زندگی منزوی و منزوی ادامه می دهد. و او این کار را نه خیلی از سر ناچاری، بلکه صرفاً از روی عادت انجام می دهد. و حتی گاهی ترس از طرد شدن و آزرده شدن دوباره.

اتفاق می افتد که چنین "گوسفند سیاه" تصمیم می گیرد برای ورود به دایره اجتماعی همسالان تلاش کند تا به نوعی به آنها نزدیک شود ، اما اغلب چنین تلاش هایی با شکست به پایان می رسد. از همکلاسی های خود، گوشه نشین نه تنها با درک و همدردی مواجه نمی شود، بلکه مورد تمسخر و تحقیر توهین آمیز جدیدتر پیچیده تر نیز قرار می گیرد. به طور طبیعی، چنین مخالفتی فرش را از زیر پای یک نوجوان بی تصمیم و خجالتی بیرون می کشد. ناگفته نماند که او بعید است تلاش دومی انجام دهد تا شبیه دیگران شود.

بیشتر اوقات ، یک نوجوان وقتی وارد یک تیم جدید می شود ، چنین تلاش هایی انجام می دهد ، جایی که هیچ کس هنوز چیزی در مورد او نمی داند - مشکلات و مشکلات او ، ویژگی ها و ویژگی های شخصیتی. او تصمیم می گیرد شروع کند زندگی جدید، تلاش می کند تا جنبه خوب خود را نشان دهد. از این گذشته ، هیچ کس در اینجا هنوز نمی داند که او یک "گوسفند سیاه" است و نوجوان امیدوار است که هیچ کس در مورد آن پی نبرد. او تمام تلاش خود را می کند تا تأثیر مثبتی بر همسالان خود بگذارد، تا نشان دهد که او هم مثل بقیه است و هیچ تفاوتی با بقیه ندارد.

اما با تردید در اقبال خود در اعماق روح و انجام هر کاری نامناسب و نادرست، خود را در معرض شکست قرار می دهد و با رفتار ناشیانه و جسارت های خودنمایی خود فقط جوهر واقعی خود را نشان می دهد. نوجوانان توجه، گویی که دارای نوعی غریزه درونی هستند، به سرعت او را به عنوان یک "گوسفند سیاه" می شناسند و بلافاصله شروع به برخورد با او می کنند.

"کلاغ سفید" - "نرد"

این نوع امروزه رایج ترین است. مطمئناً در هر مدرسه و شاید در هر کلاسی چنین "گوسفند سیاه" وجود دارد. این یک دانش آموز ممتاز یا یک دانش آموز ممتاز است، علاوه بر این، که به کامپیوتر یا نوشتن شعر یا چیز دیگری مانند آن علاقه دارد.

همکلاسی ها با چنین "کلاغ ها" دوست نیستند. و خود نمایندگان این نوع تلاش نمی کنند به هیچ یک از همسالان خود نزدیک شوند. آنها ارتباط کافی با کتاب یا اینترنت دارند.

آنها همچنین اغلب مورد تمسخر قرار می گیرند و جدی گرفته نمی شوند، اما با این وجود همه به اقتدار بی شک آنها در زمینه دانش پی می برند. آنها به مهمانی ها دعوت نمی شوند، هیچ کس رابطه نزدیکی با آنها ندارد. اعتقاد بر این است که برقراری ارتباط با چنین نوجوانانی به سادگی جالب نیست. و اگر اتفاقی بیفتد که کسی چنین "گوسفند سیاه" را به یک مهمانی دعوت کند ، فقط به این دلیل است که دلیل اضافی برای مسخره کردن او و دیدن عکس العمل دومی وجود دارد.

این نوع به نوبه خود به دو زیر گروه تقسیم می شود. یکی از زیرمجموعه‌ها عمداً تفاوت‌های خود را به رخ می‌کشد و بدین وسیله به دنبال اثبات خود در میان همتایان خود است تا نشان دهد چقدر باهوش و تحصیل کرده است. اغلب اتفاق می افتد که چنین "گوسفند سیاه" دوست دارد کمی در مورد دانش و مهارت های خود دروغ بگوید. و او این کار را کاملاً آگاهانه انجام می دهد ، زیرا اصلاً نمی خواهد شبیه دیگران باشد ، سعی می کند خود را برجسته کند تا در رشد ذهنی سر و گردن بالاتر از همسالان خود ظاهر شود. و این به نوبه خود دلیل جدیدی برای شوخی از طرف همکلاسی ها است که از این واقعیت که همسالان خود بسیار بیشتر از آنها می دانند و می توانند انجام دهند اصلاً خجالت نمی کشند.

و نوع دیگر "گوسفند سیاه" - "نرد" - کاملاً مخالف اولی است. چنین نوجوانانی نه تنها تلاش نمی‌کنند تا دانش عمیق خود را در موضوعات خاصی عمومی کنند، بلکه از این بابت خجالت می‌کشند و نمی‌خواهند همسالان خود از توانایی‌های آنها مطلع شوند. اما خواه ناخواه، این توانایی‌های «گوسفند سیاه» آشکار می‌شود، و در کلاس یک نام مستعار به او اختصاص می‌دهند، چیزی مانند «همه چیز را بدانم»، «مرد باهوش» یا «نارد».

اگر همه همکلاسی‌هایتان شما را یک «گوسفند سیاه» می‌دانند و فکر می‌کنید که این ناعادلانه است، پیشنهاد می‌کنیم مشکل دیگری را حل کنید تا بفهمید می‌توانید به عنوان کدام یک از انواع «گوسفند سیاه» طبقه‌بندی شوید و آیا شما اصلا یکی هستند .

وظیفه روانشناختی "تعیین نوع "کلاغ سفید"

1. اگر فرصت رفتن به یک مهمانی جوانان را دارید، شما:

الف) حتما می روید و رفتاری سرکشانه دارید. شما به آنها نشان خواهید داد که واقعاً چه کسی هستید.

ب) با کمال میل از این فرصت برای ایجاد آشنایی جدید و جلب توجه با لباسی عجیب استفاده خواهید کرد.

ج) احتمالاً امتناع می کنید، چرا جایی می روید که کسی را نمی شناسید.

د) بعید است که بروید، به سادگی به آنجا علاقه نخواهید داشت، برای شما مناسب نیست.

ه) اگر تعداد زیادی از دوستان شما آنجا باشند، به احتمال زیاد شما خواهید رفت.

2. در لباس هایی که ترجیح می دهید:

الف) سبک سرکشی که دیگران را شوکه می کند.

ب) سبک عجیب و غریب، خود شما، که همه را شگفت زده می کند.

ج) چیز ساده تر، شما دوست ندارید توجه را به خود جلب کنید.

د) لباس های کاربردی که تحریک کننده به نظر نمی رسند.

ه) آنچه اکثریت می پوشند، آنچه در حال حاضر مد است.

3. اوقات فراغت خود را می گذرانید:

الف) در شرکتی که می توانید سر و صدا کنید، سر و صدا کنید.

ب) در دیسکوهای جایگزین، جایی که بسیاری از جوانان ولخرج جمع می شوند.

ج) در خانه با کتاب در دست یا کار دستی.

د) نشستن پشت کامپیوتر؛

د) فعالیت مورد علاقه خود را انجام دهید یا فقط با دوستان چت کنید.

4. در مدرسه شما:

الف) مدام با رفتار سرکش خود جلب توجه می کنید.

ب) اغلب با ظاهر خارق العاده خود همه را شگفت زده می کنید.

ج) عملاً مورد توجه کسی قرار نمی گیرد و سعی می کنید توجه خود را به خود جلب نکنید.

د) همیشه با توانایی های ذهنی خود توجه معلمان و همکلاسی ها را به خود جلب می کنید.

ه) سعی می کنید برجسته نباشید، اما گاهی اوقات اتفاق می افتد که مردم همچنان به شما توجه می کنند.

5. شما حرفه ای را انتخاب خواهید کرد که شامل موارد زیر باشد:

الف) با قدرت و پول زیاد؛

ب) با تخیل، با اختراع.

ج) با کمک به افراد، به عنوان مثال، یک پزشک یا معلم.

د) کار فکری؛

ه) شما هنوز انتخاب نکرده اید، ایده های زیادی در این مورد دارید.

کلید حل مشکل

برای هر پاسخ "الف" 5 امتیاز، برای پاسخ "ب" - 4، برای پاسخ "ج" - 3، برای پاسخ "د" - 2، برای پاسخ "ه" - 1 به خود بدهید.

حالا امتیازات را بشمار.

اگر از 23 تا 25 امتیاز بگیرید، به نوع "گوسفند سیاه - هولیگان" تعلق دارید.

اگر از 18 تا 23 امتیاز، به این معنی است که نوع شما "یک گوسفند سیاه است - نه از این دنیا."

اگر مجموع امتیازات از 13 تا 18 باشد، پس شما یک گوسفند سیاه هستید که در خود بسته اید.

اگر از 8 تا 13 امتیاز کسب کنید، به نوع "گوسفند سیاه - نرد" تعلق دارید.

اگر تعداد امتیازهایی که به دست آوردید بین 5 تا 8 باشد، به طور کلی مشخص نیست که چرا مشکل پیشنهادی ما را حل کردید. شما به هیچ یک از انواع فهرست شده "گوسفند سیاه" تعلق ندارید و اگر به عنوان چنین در نظر گرفته می شوید، این ناعادلانه است.

به طور کلی، موضوع "گوسفند سیاه" در میان نمایندگان جوانان مدرن بسیار جالب است، ما می توانیم برای مدت طولانی و زیاد در مورد آن صحبت کنیم. با گذشت زمان، تصور مردم از "کلاغ سفید" تغییر می کند، ظاهر و الگوهای رفتاری آن تغییر می کند، اما در کل به همان اندازه متفاوت است، به همان اندازه که با جمعیت، با اکثریت متفاوت است.

با وجود این واقعیت که "کلاغ های سفید" از نظر نوع متفاوت هستند، آنها هنوز یک ویژگی مشترک دارند: عدم تشابه با دیگران در یک زمینه خاص فعالیت. آنها ممکن است غیر متعارف فکر کنند، فوق العاده به نظر برسند، جهان و افراد اطراف خود را متفاوت درک کنند، اما با این وجود همیشه "گوسفند سیاه" باقی می مانند، که اغلب توسط همسالان خود ناشناخته و اشتباه درک می شوند.

وظیفه روانشناختی "تعریف فردیت"

به سؤالات این آزمون با «بله» یا «خیر» پاسخ دهید.

1. آیا شما سبک لباس پوشیدن خود را دارید؟

3. آیا نظر خود را در مورد هر اقدامی از دوستان یا همکلاسی های خود بیان می کنید؟

4. آیا به توصیه های دوستانتان گوش می دهید؟

5. آیا قبل از گفتن یا انجام کاری به اعمال خود فکر می کنید؟

6. آیا نسبت به انتقاد همسالان در مورد ظاهر یا توانایی های ذهنی خود حساس هستید؟

7. آیا شما بتی دارید که در همه چیز از او تقلید کنید؟

8. به نظر شما تقلید از کسی احمقانه است؟

9. آیا اغلب برنامه ها و رویاهای خود را با دوستان خود به اشتراک می گذارید؟

به ازای هر پاسخ «بله» 1 امتیاز و برای هر پاسخ «نه» 2 امتیاز به خود بدهید. حالا امتیازات به دست آمده را بشمارید.

اگر از 9 تا 13 امتیاز کسب کنید، به این معنی است که شما در قضاوت کاملا مستقل هستید و نظر خود را دارید. شما شخصیت متمایز دارید و به نظر شما گوش داده می شود. برخی از مردم شما را یک "گوسفند سیاه" می دانند، اما به احتمال زیاد در قلب آنها به سادگی حسادت می کنند.

اگر از 13 تا 18 امتیاز کسب کردید، باید فردیت بیشتری نشان دهید. شما بیش از حد به نظرات دیگران وابسته هستید و می ترسید که شما را یک "گوسفند سیاه" در نظر بگیرند. اما نیازی به ترس از بیان افکار و قضاوت های خود نیست. سعی کنید بیشتر اوقات آنچه را که واقعاً فکر می کنید بگویید.

به هر نوع "گوسفند سیاه" که تعلق دارید، چندین درجه از عمق و قدرت این کیفیت وجود دارد. در مرحله بعد، ما به شما کاری پیشنهاد می کنیم که تعیین کنید چقدر چیز خارق العاده ای در شما وجود دارد، نه مانند دیگران. به سؤالات پرسیده شده باید «بله» یا «خیر» پاسخ داده شود.

1. آیا شما یک بت دارید، کسی که دوست دارید شبیه آن باشید؟

2. آیا به راحتی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرید، صرف نظر از منفی یا مثبت بودن آن؟

3. آیا می توانید کسی را در مورد چیزی متقاعد کنید؟

4. آیا در مورد هر موضوعی که به هر حال تغییر نمی کند، نظر قوی دارید؟

5. آیا شما لجباز هستید؟

6. آیا می دانید چگونه از عقیده خود دفاع کنید؟

7. آیا فکر می کنید که سبک شخصی و منحصر به فرد خود را دارید؟

8. اگر نظر خود را با نظر اکثریت مطابقت نداشته باشد از بیان آن خجالت می کشی؟

9. آیا اغلب در مورد یک چیز یا چیز دیگری وارد بحث می شوید؟

10. آیا فکر می کنید هر فردی حق دارد نظر خود را داشته باشد؟

کلید حل مشکل

1. بله – 1، خیر – 2.

2. بله – 1، خیر – 2.

3. بله – 2، خیر – 1.

4. بله – 2، خیر – 1.

5. بله – 2، خیر – 1.

6. بله – 2، خیر – 1.

7. بله – 2، خیر – 1.

8. بله – 1، خیر – 2.

9. بله – 2، خیر – 1.

10. بله – 2، خیر – 1.

اگر از 10 تا 15 امتیاز کسب کنید، به این معنی است که شما یک "گوسفند سیاه" در نظر گرفته می شوید فقط به این دلیل که خودتان آن را دوست دارید، اما هنوز به اندازه کافی فردی نیستید و دنیای درونی به اندازه کافی روشن ندارید تا به یک "گوسفند سیاه واقعی تبدیل شوید". ".

اگر 15 امتیاز یا بیشتر به دست آورید، به این معنی است که شما واقعاً یک فرد خارق العاده هستید و به حق شایسته عنوان "گوسفند سیاه" هستید. دنیای درونی شما با دنیای درونی افراد اطرافتان بسیار متفاوت است.

حالا بیایید به نظر روانشناسان در مورد موضوع "کلاغ سفید" بازگردیم. ما قبلاً نظر نیمی از روانشناسان را در نظر گرفته ایم، اما نیمه دوم متخصصان در زمینه روانشناسی تمایل دارند که بر این باور باشند که دو نوع به اصطلاح "کلاغ سفید" وجود دارد. آنها وجود گونه "کلاغ سفید" را انکار نمی کنند و بر این باورند که جوهر یکی از انواع آن در این است که یک نوجوان با رفتار نامناسب خود سعی در ابراز اعتراض به رژیم فعلی دارد. شیوه زندگی، شرایط زندگی، در برابر هر چیزی که او با آن موافق نیستم.

روانشناسان همچنین معتقدند که اغلب این سندرم با افزایش سن از بین می رود. نوجوانانی که خود را این گونه بیان می کنند حتی "گوسفند سیاه" واقعی نیستند. این فقط روش آنها برای شورش علیه چیزی است که دوست ندارند، چیزی که با آن موافق نیستند. و این لزوماً به دلیل یک دنیای درونی غنی، به دلیل اختلاف بین احساسات و رویدادها نیست، بلکه صرفاً به این دلیل است که نوجوان نمی داند با خود چه کند، چگونه رفتار کند تا مورد توجه و توجه قرار گیرد.

گاهی اوقات این نتیجه عقده هایی است که خانم های جوان سعی می کنند آنها را سرکوب یا اصلاح کنند، نه به این شکل به روشی مناسب، ندانستن اینکه چگونه می توان از شر همین عقده ها خلاص شد. و به جای مشورت با یک متخصص، چنین روش فوق العاده ای را برای خلاص شدن از شر عقده ها پیدا می کنند.

هر نوجوانی تمایل دارد که به نوعی در بین همسالان خود برجسته شود، فردیت خود را بیان کند. روانشناسان به این «ماکسیمالیسم جوانی» می گویند. و اگر یک مرد یا دختر جوان دنیای درونی به اندازه کافی غنی یا توانایی های ذهنی بالایی نداشته باشد، آنها یک مسیر نه کاملا سنتی فردی شدن را انتخاب می کنند - تبدیل شدن به یک "گوسفند سیاه" از نوع اول.

یعنی نوجوان با رفتار سرکشانه خود سعی در خودآگاهی، ابراز وجود دارد، زیرا راه های دیگری، شایسته تر و در دسترس تر برای این کار نمی یابد. و گاهی اوقات او به سادگی به دنبال این راه ها نیست.

اما نوع دیگری از "کلاغ سفید" وجود دارد، زمانی که جوانان و دختران در درون خود احساس عدم کفایت نسبت به زمان و شرایطی که در آن متولد شده و در آن زندگی می کنند، می شوند. برخی از آنها جلوتر هستند، در حالی که برخی دیگر، برعکس، از زمان خود عقب هستند. آنها اغلب در مورد چنین افرادی می گویند: "در زمان اشتباه به دنیا آمدند." چنین افرادی ناخودآگاه احساس می کنند که در دوران اشتباهی به دنیا آمده اند، نیازهای هم عصر خود را برآورده نمی کنند. آنها نمی خواهند و نمی توانند آنگونه که زمان و محیط اقتضا می کند زندگی کنند.

و خواه ناخواه، چنین نوجوانانی به "گوسفند سیاه" تبدیل می شوند. این راهی برای نشان دادن این نیست که آنها بهتر یا بدتر از دیگران هستند، این راهی برای برجسته شدن یا جلب توجه نیست. آنها به آن نیاز ندارند، آنها نیازی به آن نمی بینند، آنها فقط واقعاً احساس می کنند و متفاوت فکر می کنند.

بیشتر اوقات ، دنیای معنوی چنین "کلاغ های سفید" غنی است ، آنها از نظر فکری توسعه یافته و از نظر معنوی ارتقا یافته اند. اما متأسفانه همتایان آنها چنین ویژگی هایی را غیرقابل قبول می دانند و به هر طریق ممکن وقار چنین "کلاغ های سفید" را تحقیر می کنند و از همراهی آنها اجتناب می کنند.

اما ارزش فکر کردن را دارد که چرا همسالان خود از چنین "گوسفند سیاه" اجتناب می کنند. نظر عموماً پذیرفته شده این است که جوانان به سادگی چنین ویژگی هایی را نمی پذیرند و آنها را مسخره می کنند و بنابراین "کلاغ های سفید" به افراد زائد تبدیل می شوند.

اما شاید این تمام موضوع نباشد. دنیای چنین «کلاغ‌های سفید» آنقدر متفاوت است، آنقدر با دنیای رایج و سنتی متفاوت است که برای درک آن، و سپس پذیرش آن، نیاز به تلاشی از سوی افراد دیگر است. و این دقیقاً همان چیزی است که همیشه برای اطرافیان ما کافی نیست.

چنین "کلاغ های سفید" سعی نمی کنند چیزی را به کسی ثابت کنند، آنها به سادگی زندگی می کنند، همانطور که می دانند، همانطور که زندگی را درک و احساس می کنند. آنها کاملاً آگاه هستند که کمی با دیگران متفاوت هستند، "گوسفند سیاه" به حساب می آیند، اما آنها با آرامش و حتی بی تفاوت به این موضوع واکنش نشان می دهند.

نمی توان گفت که آن را دوست دارند یا دوست ندارند. چنین "کلاغ های سفید" در دسته های دیگر فکر می کنند. آنها دنیا را به آنچه دوست دارند و آنچه دوست ندارند تقسیم نمی کنند. آنها به سادگی آنگونه زندگی می کنند که ادراک، تربیت و جهان بینی آنها به آنها اجازه می دهد.

و این واقعیت که آنها به نظر اکثریت پایبند نیستند، با قوانین پذیرفته شده عمومی زندگی نمی کنند، به هیچ وجه به این معنی نیست که آنها به نوعی آن چیزی نیستند که باید باشند. بلکه حاکی از آن است که دنیای اطراف آنها مانند خودشان نیست، آنها را در دسته بندی های خاصی نمی گنجاند. چنین "کلاغ های سفید" در اکثر موارد نه در دنیای بیرونی، بلکه در دنیای درونی خود زندگی می کنند.

هر فردی به شیوه خود فردی است، فقط برای اکثریت این فردیت یا ضعیف جلوه می کند، یا تمایلی به نشان دادن آن ندارند یا می ترسند. و دیگران، صرف نظر از نظر هر کسی، به وضوح ویژگی های متمایز خود را که طبیعتاً به آنها عطا شده است، به تمام جهان نشان می دهند که فقط ذاتی آنهاست و به آنها افتخار می کنند.

اینگونه است که روانشناسان مفهوم زیرگونه دوم "کلاغ های سفید" را تفسیر می کنند، اما نوجوانان رد خود را از چنین افرادی با این واقعیت توضیح می دهند که آنها به سادگی با آنها جالب نیستند.

و در نوع خود حق با آنهاست. از این گذشته، اگر بفهمید که بیشتر نوجوانان با چه علایق زندگی می کنند و "گوسفند سیاه" زیرگروه دوم چیست؟ اولین ها علاقه مند به رفتن به دیسکو، گذراندن وقت در یک کلوپ شبانه، یا در یک مهمانی جوانان هستند.

و دومی - "کلاغ های سفید" - چنین سرگرمی را درک نمی کنند. آنها نمی خواهند وقت خود را برای چیزهایی که به نظر آنها غیر ضروری و بی ارزش است تلف کنند. از این گذشته، برای چنین نوجوانانی بسیار جالب تر است که با کتاب بنشینند یا به تئاتر یا موزه بروند. «کلاغ‌های سفید»، حتی اگر بخواهند، نمی‌توانند بفهمند که با جیغ زدن و تکان دادن سر خود در کنسرت یک گروه پاپ فوق‌شیک، چه نوع «بالایی» می‌گیرید. برای آنها جالب و بیگانه است. نه، ما نمی گوییم که چنین "گوسفند سیاه" از مد مدرن جوانان پیروی نمی کنند و به موسیقی محبوب گوش نمی دهند. آنها همه این کارها را انجام می دهند و در همه چیز بسیار خوب هستند. اما آنها هرگز طرفدار نمی شوند.

بنابراین معلوم می شود که منافع و ارزش های زندگیاین نوجوانان نه تنها منطبق نیستند، بلکه گاهی اوقات کاملاً مخالف دیدگاه ها و علایق همسالان خود هستند. آنها هیچ وجه اشتراکی ندارند، حتی اگر بخواهند نمی توانند اوقات جالبی را با هم داشته باشند.

زندگی در جامعه پیچیده و غیرقابل پیش بینی است. و اگر جامعه فردی را نپذیرد، می تواند گوسفند سیاه شود. و همین کلاغ های پیر چه کسانی هستند؟ چگونه نماینده این دسته از افراد نشویم؟ و اگر هنوز نتوانستید از چنین سرنوشتی اجتناب کنید چه باید بکنید؟

کلاغ های سفید چه کسانی هستند؟

در طبیعت به کلاغ سفید، کلاغ آلبینو گفته می شود. آلبینیسم یک ناهنجاری است، بنابراین پرندگان و حیواناتی که از این عارضه رنج می برند خاص و بسیار نادر در نظر گرفته می شوند. اگر به فردی گوسفند سیاه می گویند، احتمالاً منظور آنها این است که او با دیگران متفاوت است.

او در میان جمع متمایز است، مانند دیگران نیست و اغلب در اجتماعی شدن، سازگاری اجتماعی و تعامل با جامعه با مشکلاتی مواجه می شود. یک گوسفند سیاه بودن آسان نیست، اما هنوز هم می توانید یاد بگیرید که یک زندگی کامل و متنوع داشته باشید. و اگر از برخی قوانین پیروی کنید، می توانید به طور کلی از چنین سرنوشتی جلوگیری کنید.

چرا مردم به آنها تبدیل می شوند؟

دلایلی که یک فرد می تواند به یک گوسفند سیاه تبدیل شود می تواند متفاوت باشد. بیایید مهمترین آنها را فهرست کنیم:

  • استعدادها و توانایی های خارق العاده. بله، اغلب افراد با استعداد و توانا یا نابغه ها، به عنوان مثال، دانشمندان، نویسندگان، شاعران، آهنگسازان و سایر نمایندگان با استعداد بشریت، تبدیل به گوسفند سیاه می شوند. دیگران نابغه ها را دیوانه می دانند. بله، افراد توانمند می توانند متفاوت از دیگران رفتار کنند. علاوه بر این، آنها اغلب به موفقیت بسیار بیشتری نسبت به دیگران دست می یابند. و این نمی تواند اکثریت را که از هر طریق ممکن از فرد با استعداد فاصله می گیرند و حتی حقارت او را ثابت می کنند، آزار نمی دهد.
  • تقریباً هر فردی که خود را در یک تیم مستقر با روابط بین فردی مستقر و سلسله مراتبی سخت قرار دهد می تواند به یک گوسفند سیاه تبدیل شود. تازه وارد به عنوان یک پیوند اضافی و کاملا غیر ضروری تلقی می شود، بنابراین او اغلب به یک رانده واقعی تبدیل می شود و بدون تقصیر خودش.
  • برخی از جوانان و نوجوانان به هر طریق ممکن تلاش می کنند تا از میان جمع متمایز شوند و خود را تعریف کنند موقعیت زندگی. این را می توان به روش های مختلف انجام داد: با کمک رفتار تکان دهنده، ظاهر زیاد، لباس های روشن و روش ها و وسایل دیگر. اکثر مردم تمایل دارند به قوانین و هنجارهای پذیرفته شده عمومی پایبند باشند، بنابراین هرگونه انحراف از آنها را چیزی عجیب، غیرقابل درک و غیرعادی می دانند. به همین دلیل است که نمایندگان خرده فرهنگ های مختلف، به عنوان مثال، گوت ها، هیپی ها، ایمو، پانک ها و دیگران، اغلب به گوسفند سیاه تبدیل می شوند.
  • ظاهر غیر معمول فردی که دارای قد چشمگیر یا برعکس قد کوچک، ویژگی های غیر معمول صورت و دیگران است ممکن است به یک گوسفند سیاه تبدیل شود. ویژگی های متمایز. در این مورد، عملا هیچ چیز به خود شخص بستگی ندارد، زیرا در واقع، خود طبیعت همه چیز را برای او انجام داد.
  • عیوب یا ناهنجاری های آشکار مانند طول های مختلف اندام ها یا عدم وجود یکی از آنها، لنگش، چشم دوزی، رنگ پوست غیرعادی و غیره. وضعیت در ابتدا با این واقعیت تشدید می شود که خود شخص احساس حقارت می کند و سعی می کند از توجه دوری کند و از افراد دوری کند، حتی اگر آنها همدردی نشان دهند.
  • به احتمال زیاد، کار تیمی برای یک کودک از یک خانواده فقیر آسان نخواهد بود. متأسفانه امروز وضعیت جامعه و نگرش دیگران به آن بستگی دارد رفاه مادی. و اگر بزرگترها بتوانند فقرا را درک کنند، با او همدردی کنند و حتی به او کمک کنند، در آن صورت کودکان به هر طریق ممکن فقر را به سخره خواهند گرفت.

چگونه مثل بقیه باشیم؟

چگونه گوسفند سیاه نشویم؟ چند نکته مفید:

  1. اگر شروع به کار در یک تیم کردید، سعی کنید فوراً در آن قرار بگیرید. با همکاران بیشتر ارتباط برقرار کنید، در آن مشارکت فعال داشته باشید زندگی عمومی، از درخواست کمک دریغ نکنید و به هر کسی که درخواست می کند کمک کنید. اما نباید به یک مگس آزاردهنده تبدیل شوید، خود را تحمیل کنید و خود را بمکید، در غیر این صورت آنها ناخوشایند در مورد شما صحبت خواهند کرد. بهتر است ارتباط با افراد ناخوشایند را محدود کنید. سعی کنید در شایعات و دسیسه ها شرکت نکنید، بلکه فعالانه در بحث های مربوط به روند کار و مسائل سازمانی شرکت کنید.
  2. می توانید سعی کنید بلافاصله یک دوست یا حداقل یک دوست پیدا کنید. انجام این کار آسان نیست، اما هنوز هم ممکن است. اگر متوجه شدید که یکی از همکارانتان از ارتباط با شما لذت می برد و به شما علاقه یا همدردی نشان می دهد، از چنین ارتباطی حمایت کنید. اما شما نباید به خاطر حمایت یا علیه کسی دوست باشید (همانطور که اغلب در گروه‌های زنان اتفاق می‌افتد)، هیچ چیز خوبی از آن حاصل نمی‌شود.
  3. اگر در زندگی تنها هستید و همراهی با دیگران برای شما بسیار ناخوشایند است، تحت هیچ شرایطی این را نشان ندهید. شما می توانید به طور مستقل و جدا از دیگران کار کنید، اما فراموش نکنید که با آرامش و به طور معمول در مورد آن به همکاران خود بگویید. فقط بگویید عادت دارید با سر خود را در این پروسه غوطه ور کنید و در حین کار به هیچ کس و هیچ واکنشی نشان ندهید. افراد مناسب شما را درک خواهند کرد و سعی نخواهند کرد که شما را مجبور به مشارکت در حل مشکلات جمعی کنند. و با این حال گاهی اوقات لازم است، بنابراین شما باید از خود عبور کنید.
  4. اگر توانایی‌ها و استعدادهای خاصی دارید، فوراً آن‌ها را نشان ندهید، چه رسد به اینکه با افتخار به همه بگویید. شما به عنوان یک تازه کار تلقی می شوید و کاملاً یک طرد شده خواهید بود.
  5. رفتار تحریک آمیز نداشته باشید، قطعا نتیجه معکوس به شما خواهد داد. از قواعد پذیرفته شده رفتاری و معیارهای اخلاقی پیروی کنید تا مردم مانند یک فرد عادی با شما رفتار کنند.
  6. هنگامی که به یک تیم ملحق شدید، بلافاصله قوانین موجود را پیدا کرده و مطالعه کنید و شروع به پیروی از آنها کنید، این به شما امکان می دهد تا سریعتر در آن جا شوید.
  7. اطرافیانتان را زیر نظر بگیرید تا بفهمید چگونه باید بهترین رفتار را داشته باشید. اقدامات و موقعیت ها را تجزیه و تحلیل کنید، نتیجه گیری کنید.
  8. اگر فردی محجوب و خجالتی هستید، با آن مبارزه کنید. با مردم (حتی غریبه ها) بیشتر ارتباط برقرار کنید، به مکان های شلوغ بروید، به دنبال آشنایی های جدید بگردید. به طور کلی با کمبودهای خود مبارزه کنید.
  9. سعی کنید توانایی های خارق العاده خود را به مزیت تبدیل کنید. مثلا اگر شاعر هستید برای هر همکار شعری بنویسید. اگر هنرمند هستید، به همه پرتره بدهید. این به شما کمک می کند تا دیگران را جذب کنید و آنها را دوست داشته باشید.
  10. از برقراری ارتباط نترسید. در واقع افراد غیرعادی جذاب هستند زیرا ارتباط با آنها جالب است. و اگر بتوانید به روی دیگران باز شوید، احتمالاً دوستان و حتی تحسین کنندگان و تحسین کنندگانی خواهید یافت. و برخی احتمالا سعی خواهند کرد از شما تقلید کنند.

چه کار کنم؟

اگر قبلاً یک گوسفند سیاه هستید چه باید بکنید؟ چندین راه برای حل مشکل وجود دارد:

  1. افراد همفکر را پیدا کنید. می توانید به یک باشگاه بپیوندید یا یک انجمن موضوعی در اینترنت پیدا کنید. شما قادر خواهید بود با افراد خارق العاده دیگری ارتباط برقرار کنید، خود را فریب نمی دهید و به دلیل غیرمعمول بودن خود احساس ناراحتی نمی کنید.
  2. لذت ببرید! اگر دوست دارید توجه را به خود جلب کنید، از آن لذت ببرید، زیرا احتمالاً آن را کم ندارید. برخی سعی می کنند بر ویژگی های غیر معمول خود تأکید کنند و از این طریق جامعه را شوکه کنند و از این امر لذت واقعی ببرند. و لازم نیست نگران این باشید که دیگران در مورد شما چه فکری می کنند.
  3. برای یک گوسفند سیاه کار آسانی نیست. اما شما می توانید توانایی ها یا حتی نقص های منحصر به فرد خود را به مزیت تبدیل کنید و شروع به کسب درآمد از آن کنید. به عنوان مثال، می توانید یک وبلاگ ویدیویی ایجاد کنید و در مورد خود و زندگی شگفت انگیز خود صحبت کنید. اگر قد بلندی دارید می توانید مدل یا بسکتبالیست شوید. اگر برعکس، قد شما کوچک است، پس به فکر افرادی مانند خود باشید. برای دختران کوتاه قد یک فروشگاه لباس باز کنید. همچنین در طول مصاحبه طبیعی عمل کنید. بسیاری از تاجران و کارفرمایان موفق برای فردیت، خلاقیت و تفکر خارج از چارچوب ارزش قائل هستند.
  4. سعی کنید به وضعیت خود عادت کنید و فقط آن را بپذیرید. درک کنید که طبیعت شما را آنگونه که هستید خلق کرده است. قدر شخصیت خود را بدانید و خود را دوست داشته باشید!

و به یاد داشته باشید که کلاغ سفید یک علامت نیست، بلکه یک ویژگی روشن است!

به طور خلاصه: «درمان ویژه» و «افزایش توجه»

این عمدتا به سن زیر 18 سال بستگی دارد - یک جهنم زنده، زیرا بسیاری از همسالان نسبت به هر کسی که توجه آنها را جلب می کند کاملاً تحمل نمی کنند (از نظر رفتاری بی ضررترین چیز تمسخر است، بدترین چیز کتک زدن است).
پرخاشگری بی انگیزه به چیزی عادی در زندگی تبدیل می شود.

استانداردهای دوگانه - اگر مردم فکر می کنند که شما عجیب و غریب هستید یا متمایز هستید، رفتار عادی شما توسط اطرافیان شما با خصومت درک می شود، به دلایلی بسیار مهم است که با کلیشه هایی که آنها در مورد شما دارند مطابقت داشته باشید.

دختران معمولاً ناخوشایندترین جنبه برای یک پسر گوسفند سیاه هستند - زیرا مدرسه توسط یک سلسله مراتب سخت اداره می شود و دختران تقریباً یک شاخص کامل از وضعیت هستند.
نگرش دخترها در بهترین حالت نادانی است - از طرف افراد معقول - و مسمومیت شدید از طرف خانم های بالا در سلسله مراتب - این قانون است - آنها شما را نیشگون می گیرند، توهین های سمی می کنند و غیره.

اولاً در سن 18 سالگی جامعه اطرافم به نوعی تغییر کرد، با تحصیلات بیشتر متوجه شدم مردم به سمت اصالت کشیده می شوند.
در روزهای اول مدرسه نیز با فحش‌ها و فحش‌های تحقیرآمیز «محبوب‌ترین» دختران مواجه شدم. با این حال، همه چیز در حال تغییر است.

با یافتن قدرت در درون خود، به طعنه و انتقاد از خود متوسل شدم، عجیب و غریبم را رها کردم، از یک گوسفند سیاه غم انگیز و ناخوشایند عجیب و غریب، تبدیل شدم - البته به نوعی شوخی، اما به یک شوخی که دیگران برای او هستند. کشیده شده است.

با گذشت زمان، صراحت نسبت به طبیعتم و توانایی نترسیدن به خودم توجهم را به خود جلب کرد، مطالعاتم با توجه فراوان لذت بخش بود و حتی دخترانی که به من هیس می کردند شروع به ابراز همدردی کردند.

در واقع، زمان تغییر کرده است، فریک ها، گوسفندان سیاه و سایر طردشدگان جامعه به مد اصلی تبدیل شده اند - و اکنون افراد عجیب و غریبجلب توجه بیشتر

حالا خلاصه می کنم:
وضعیت "کلاغ سفید" - می تواند مزایا و معایب را به همراه داشته باشد رویکرد منطقیشما می توانید به مزایای زیادی دست پیدا کنید:

  • شما به طور پیشینی توجه افراد عادی را به خود جلب می کنید
  • با خودسازی مناسب، می‌توانید ویژگی‌های مفید را تقویت کنید و ویژگی‌های دفعی را پنهان کنید.
  • در روابط با دختران، شجاعت و تفکر غیر متعارف و همچنین رفتار، جهان بینی، عادات خنده دار، بازیگوشی جزئی و کمدی - عملاً شما را به یک فانوس دریایی تبدیل می کند - زیرا دخترها واقعاً دوست دارند یک پسر قابل پیش بینی نباشد و به طرز خوبی شگفت زده شود.

    در جامعه، افراد عادی در برابر پس زمینه شما نامطلوب به نظر می رسند (فقط افراد عادی که سعی می کنند برجسته نباشند و عادی باشند)
    زیرا از نظر روانی، حتی رفتارهای پوچ که باعث می شود دیگران به شما بخندند، بیش از توان یک فرد عادی آنها را جذب می کند.

تقریباً همیشه، گوسفند سیاه، کل دوره بلوغ از جامعه منزوی است - به این معنی که در معرض رشد جمعی نیست، به این معنی که شما مجبور هستید پس از رسیدن به بزرگسالی به تنهایی یک جهان بینی ایجاد کنید - این منجر به یک نتیجه شگفت انگیز می شود - شما به طور گسترده تر، خارج از چارچوب فکر کنید و در هر صورت کسانی را می یابید که آن را تحسین کنند.

روابط کودکان با دیگران، تأثیر فرهنگ توده ای مدرن بر نوجوانان، انتخاب حرفه آینده، رهبری و موفقیت، کنترل و همدستی - ما در مورد این موضوعات و سایر موضوعات مهم برای کودکان و والدین آنها با ارتدکس معروف صحبت کردیم. روانشناس در روسیه تاتیانا SHISHOVA. بخش‌هایی از این گفتگو را امروز تقدیم حضورتان می‌کنیم.

نفوذ بد
یا
از مهدکودک مراقب ناموس خود باشید

چرا، تاتیانا لووونا، حتی در یک خانواده، این اتفاق می افتد که یکی از بچه ها، که خود را در محیطی نه چندان مساعد می بیند، "تمیز" می ماند، در حالی که دیگری نه تنها مانند یک اسفنج همه چیز را جذب می کند، بلکه به سردمدار بد تبدیل می شود. پسر چه زمانی و چگونه باید به کودکان آموزش استقامت، توانایی تسلیم نشدن در برابر تأثیرات بد و دفاع از موقعیت مناسب را آغاز کنیم؟

- متأسفانه، امروزه، بیشتر و بیشتر، والدین ترجیح می دهند در جایی که نیاز به نشان دادن صداقت دارند، «با جریان حرکت کنند». حتی در چیزهای کوچک. همین مجموعه از اسباب‌بازی‌ها، کتاب‌ها و فیلم‌ها را در نظر بگیرید، که اغلب نه تنها مفید نیستند، بلکه می‌توانند باعث فساد کودک کوچک شوند. بله، او در سن پنج سالگی سیگار نمی کشد، اما از همان دوران کودکی شروع به تقلید از قهرمانانی خواهد کرد که مطابق با چنین رفتاری هستند. چنین کودکانی در آینده اغلب با رفتارهای هولیگانی و نمایشی متمایز می شوند. در ضمن خودشون همچین چیزایی رو نمیخرن. بزرگسالان آنها را می خرند زیرا دیگران این کار را می کنند، همانطور که به نظر آنها می رسد. بنابراین، تقریباً از گهواره، سازگاری، گرایش به رفتار منفی، اما مهمتر از همه، ضعف اراده القا می شود.

اگر این یک نوجوان باشد که برای مثال سیگار کشیدن برای شرکت هیچ مشکلی نمی بیند؟ آیا زمان ناامیدانه از دست رفته است؟

- نه اصلا. والدین باید نوجوانان را با دقت بزرگ کنند: سعی کنند از آنها در برابر تأثیرات بد محافظت کنند، ویژگی های اخلاقی لازم را القا کنند و فرهنگ توده ای را که با آن "تغذیه می شوند" جدی بگیرند. این باید بسیار محکم تر و اصولی تر از مثلاً نیم قرن پیش انجام شود.

چرا؟

- قبلاً خود جامعه به آموزش افراد عادی کمک می کرد. زمانی بود که اراده قوی پرورش می یافت و مردم آن را در خود جعل می کردند. مردان و نوجوانان برای رفتار قهرمانانه و شرافتمندانه تلاش کردند. نجابت، شرافت، وقار - ویژگی هایی که نیاز به اراده دارند - مورد احترام قرار می گرفتند. امروز چطور؟ کیش لذت، بی احتیاطی، سهولت و سبک زندگی بدون فکر. آنچه نوجوانان امروزی با صلابت اشتباه می گیرند - توانایی دستیابی به آنچه می خواهید - در واقع اراده شخصی است. و اگر عادت به خویشتن داری، هیچ میل به خیر وجود نداشته باشد، در این صورت آنچه به دست می آورند، در بهترین حالت، به ویژه خوب نیست، و با توجه به تبلیغ سبک زندگی لجام گسیخته، گاهی اوقات حتی بد است. جامعه امروزی آموزش هیولاهای اخلاقی را ترویج می کند.

بنابراین، شما نباید از پرورش کلاغ های سفید بترسید؟

– حدود بیست سال پیش، این نام به افراد دارای معلولیت های روانی یا حتی ذهنی داده می شد. امروزه متأسفانه این اصطلاح به معنای کاملاً متفاوتی استفاده می شود. اما نیازی به ترس از یک فرد خوب نیست. از آنجایی که افراد با فضیلت در جامعه احساس گوسفند سیاه می کنند، به این معنی است که این جامعه به شدت بیمار و ذلیل است. و بعد از انحطاط نوبت به زوال و مرگ می رسد. اگر این را برای خود و فرزندانمان نمی خواهیم، ​​پس باید برای بهبود سلامت خود تلاش کنیم.

"جدی گرفتن فرهنگ پاپ نوجوانان." چطور است؟ منظورت چیه؟

- کار با کودکان خردسال (تاتیانا شیشووا به همراه ایرینا مدودوا نویسندگان برنامه اصلاح روانشناختی از طریق تئاتر عروسکی هستند - تقریبا خودکار) به این نتیجه رسیدم که هر چقدر هم که بچه کوچک از نظر ذهنی فلج باشد، هیچ آسیب عمیقی در او وجود ندارد. همه کودکان همیشه ساده لوحی، پاکی و میل به خوبی دارند - همه آنها می خواهند خوب باشند، حتی آنهایی که بد رفتار می کنند.

سال‌ها سعی کردم بفهمم که چگونه این بچه‌ها به این سرعت (فقط در عرض چند سال) به نوجوانان تحریف شده و فاسد تبدیل می‌شوند؟ و متوجه شدم که مجموعه عظیمی از کتاب ها برای کودکان وجود دارد - قدیمی، خوب، از جمله کتاب های دوره شوروی و نویسندگان مشهور. اکثر والدین فرزندان خود را با آنها بزرگ می کنند و نه بر اساس کتاب های مصور یا افسانه های بدوی خارجی. اما در قفسه های در نظر گرفته شده برای نوجوانان، کتاب هایی از زندگی گذشتهتقریبا هیچ، اما فانتزی روشن و رنگارنگ چشمان شما را گشاد می کند!

و مطمئناً بیشتر آن بر اساس طرح بازی های رایانه ای است!

- برداشت های دریافت شده در سنین ملایم از خواندن ادبیات، که طرح ها و شخصیت های آنها مطابقت مستقیمی با واقعیت پیدا نمی کنند، بی توجه نمی مانند. و اگر فقط این را بخوانید، تغییر شکل جدی و سریع شخصیت رخ می دهد.

- در دوران نوجوانی، کودک دیدگاه های خود را در مورد جهان، خود، دیگران و روابط بین افراد ایجاد می کند. البته، او آنها را خودش اختراع نمی کند - جهان بینی او تحت تأثیر آنچه بیشتر تحت تأثیر قرار می دهد شکل می گیرد. و اگر فیلم‌های مدرن بزرگسالان و بازی‌های رایانه‌ای از همین نوع را به ادبیات اضافه کنید، قوی‌ترین پردازش آگاهی را در زمانی خواهید داشت که یک شخصیت تازه شکل می‌گیرد و تأثیر والدین را ترک می‌کند و مستقل بودن را یاد می‌گیرد.

- و در این صورت چشم انداز چیست؟

- افرادی که در فرهنگ توده ای مدرن غوطه ور هستند در آن گیر کرده و واقعاً بزرگ نمی شوند. این یکی از دلایل شیرخوارگی پیشرونده است. چنین فردی بسیار ناپایدار، ضعیف، در معرض نفوذ است - محصولی برای جامعه مصرفی: فردی بدون آرمان های بالا، بدون قضاوت مستقل، که معتقد است خودش همه چیز را بهتر می داند، اما در واقع در معرض پیشنهادات است، اما فقط کسانی که از یک مرجع معتبر او را گروه بندی می کنند، و به سمت تغییر برداشت ها، سبک زندگی "دیوانه ای"، پول سریع، بی اصولی، بالاتر از همه قرار دادن "من" خود می کشند.

و اگر خداوند در نظر دارد که اولاً در فلان زمینه خالق باشد، پس فردی که برای آرمان‌های والا تلاش نمی‌کند و ایده‌های عادی و سالم در مورد زندگی واقعی و جامعه ندارد، چه چیزی می‌تواند خلق کند؟

معلوم می شود که والدین اغلب در این دوره از نوجوانی دلتنگ فرزندان خود می شوند؟

– حتی کسانی که قبلاً با دقت فرزند خود را بزرگ کرده‌اند، در مرحله نوجوانی، به سادگی تمام می‌شوند، خسته می‌شوند و مهمتر از همه، خطراتی را که در سخت‌ترین دوران رشد در انتظار کودکان است، دست کم می‌گیرند. به نظر بسیاری، نوجوانان در حال حاضر بزرگسال هستند و دیگران به مدرسه تکیه می کنند، اگرچه مدت زیادی است که درگیر آموزش نبوده است. در همین حال، با از دست دادن موقعیت در این مرحله، تغییر چیزی برای والدین دشوارتر می شود.

رهبران خواه ناخواه
یا
ضربه مغزی ناشی از انفجار شور و شوق والدین

آیا تربیت فرزند برای رهبری ضروری است؟ امروزه مردم اغلب می گویند: "اولین باش"، "موفق شو". آیا می توان این را آموزش داد و چگونه آن را به درستی انجام داد؟

- برای شروع، در اینجا دو اشتباه رایج در این زمینه وجود دارد. اولاً، والدین اغلب می‌خواهند یک رهبر را «جعل» کنند، دقیقاً به این دلیل که این اکنون در حال ارتقاء است. اما اگر "نیت خیر" با شخصیت کودک سازگار نباشد، چنین تلاش هایی می تواند آسیب جدی ایجاد کند.

ثانیاً، بزرگسالان معمولاً مفهوم رهبری را اشتباه تفسیر می کنند. رهبر بودن به معنای موفقیت در همه چیز نیست. رهبری کردن یعنی اینکه بتوانید مردم را سازماندهی کنید، در راس یک تیم بایستید، اما نه برای اینکه همه تماشا کنند و تحسین کنند (برعکس، شما باید برای این واقعیت آماده باشید که برخی از همسالان حسادت و دشمنی می کنند. ، والدین دیگران را دوست نخواهند داشت)، اما به منظور مسئولیت بیشتر و مراقبت از دیگران.

بنابراین، برای پرورش ویژگی های رهبری در کودک، لازم نیست از چهار سالگی خواندن را به او آموزش دهیم، بلکه مهم است که به او یاد دهیم که به مردم کمک کند، نوع دوستی را در خود ایجاد کند، مقاومت در برابر تأثیرات بد، میل به درایت. ، بدون تحقیر کسی، الگوی خوبی قرار دهید، انگیزه های خوبی را که لزوماً باید از خود کودک باشد، به دیگران متهم کنید، نه به گونه ای که فقط آموزش دهد و خودش این کار را انجام ندهد.

معلوم می شود که یک رهبر اصلاً کسی نیست که خوب مطالعه کند، کسی که همه چیز بهترین ها را در همه جا دارد و جوایز زیادی دارد؟

این یک نمایش کودکانه است. والدین باید درک کنند که در واقع، یک رهبر کودک همیشه بیشتر از دیگران ریسک می کند. مسئولیت غیرکودکان نیز متضمن بار مربوطه است.

چگونه می توان اینجا اشتباه نکرد؟

- یک کودک رانده یا مستقل، یک کودک تنها یا اجتماعی - این در کودکان خیلی زود قابل مشاهده است. وظیفه والدین این است که به طور عینی، بدون جاه طلبی، آن را ارزیابی کنند و سعی کنند نکات مثبتی را که می توان به سطح شایستگی ارتقا داد و معایب آن را دید تا در صورت امکان، بردار را تغییر دهند. نکته اصلی درک منابع کودک است.

- اگر مثلاً پسر نباشد، دختر باشد که شخصیت رهبری خانواده را داشته باشد؟ آیا این با دیدگاه ارتدکس درباره جایگاه زن در خانواده و جامعه مغایرت ندارد؟

- شخصیت رهبری، اگر وجود داشته باشد، از بین نمی رود - این در مورد نگرش های اساسی است که یک دختر در دوره شکل گیری خود دریافت می کند. و در اینجا بسیار مهم است که والدین او در خواب ببینند که دخترشان خانواده و فرزندانی خواهد داشت. برای کسانی که از دوران کودکی یاد می گیرند که مهم ترین چیز این است که درس بخوانند، به دست بیاورند، پول خوبی کسب کنند و حرفه ای بسازند، بسیار دشوار است. وقتی چنین زنی ازدواج می کند - و به عنوان یک قاعده، نمایندگان جنس منصفانه هنوز هم می خواهند خانواده داشته باشند - تنظیم مجدد برای او بسیار دشوار است.

از طرفی این به این معنا نیست که یک دختر باید ضعیف درس بخواند و به چیزی علاقه نداشته باشد. برای تربیت فرزندان باید چیزهای زیادی بدانید. آموزش فقط تغذیه و پاک کردن دهان نیست. اگر یک زن واقعاً فردی پرانرژی باشد (کیفیتی که برای یک رهبر لازم است)، در این صورت می تواند مسئولیت های خانوادگی و چیزهای دیگر را انجام دهد.

آیا می توان در همه چیز موفق بود؟

- سوال این است که چه چیزی را در اولویت قرار دهیم. در زندگی مدرنما اغلب می بینیم که شغل، درآمد، خودآگاهی به قیمت کسانی که به ما نزدیک هستند - فرزندان - تمام می شود. اما وقتی دوره حداکثر جاه طلبی می گذرد (اگر یک فرد شکست خورده سعی کند به خود و دیگران ثابت کند که چه توانایی هایی دارد)، زن به طرز دردناکی متوجه می شود که فرزندانش از دست رفته اند. بسیاری از مردم از این که اولویت های خود را در یک زمان اشتباه تعیین کرده اند، پشیمان هستند و بازگشت چیزی دشوار است. بنابراین معلوم می شود که دستاوردهایی که به دست آورده اند دیگر دلگرم کننده نیست، اما درد برای بچه ها باقی است. به هر حال عشق به کودک عمیق ترین احساس خدادادی است.

با جهت گیری درست، خداوند به هر چیز دیگری نیرو می بخشد. این به وضوح در زندگی قابل مشاهده است: یک شخص، به ظاهر بیمار و ضعیف، اما در مسیر درست حرکت می کند و به روشی کاملاً شگفت انگیز قدرت می گیرد و به همان اندازه که یک فرد سالم و قوی نمی تواند انجام می دهد.

دوره های روانشناسی مانند "رهبر شوید!" می توانند مفید باشند؟

- این کاغذ ردیابی است که از غرب گرفته شده است. در بهترین حالت، کاربرد چندانی در واقعیت و شخصیت ملی ما ندارد و متأسفانه اغلب، فناوری‌های کاملاً غیبی را پنهان می‌کند. امروزه بسیاری از فرقه‌ها خود را به عنوان جوامع روان‌شناختی یا مکتب‌های درمانی پنهان می‌کنند. بنابراین، با چنین آموزش هایی باید بسیار دقت کرد. با هدف رشد شخصی و دستیابی به موفقیت، آنها در واقع می توانند نه تنها بی معنی، بلکه مضر نیز باشند.

مثلا؟

من مجبور شدم با مواردی برخورد کنم که مردم خودکشی کردند یا روحیه نه چندان قوی آنها کاملاً متزلزل شد. و چندی پیش با زنی صحبت کردم که شوهرش از خجالت رنج می برد! این روزها غرور مد شده است که با شلختگی اشتباه گرفته می شود، پس می خواست اینطور شود. من به آموزشی رفتم که در آن از روش هایی استفاده شد که شرم و هنجارهای پذیرفته شده در جامعه فرهنگی را در بهانه به دست آوردن خود واقعی می شمرد. نتیجه این است که خجالتی ناپدید شده و بی شرمی آشکار جایگزین آن شده است: آنها فرد را متقاعد کرده اند که خجالتی بودن از نزدیک شدن به زن دیگری طبیعی نیست. او شروع به خیانت به همسرش چپ و راست کرد. ازدواج، به طور طبیعی، از هم پاشید.

شاید بهتر باشد بدون تردید از چنین دوره هایی اجتناب کنید؟

- ما باید درک کنیم که روانشناسی همیشه با ارزش ها کار می کند. و آنها چه بخواهیم و چه نخواهیم پیشینه مذهبی دارند. از آنجایی که همه ما - چه مؤمن و چه غیر مؤمن - در آن منطقه زندگی می کنیم فرهنگ ارتدکس، پس این کهن الگوی ملی ماست. حتی در زبان، بسیاری از معانی و پیام های فرهنگی رمزگذاری شده اند: چگونه زندگی کنیم، چگونه با این یا آن پدیده ارتباط برقرار کنیم. بنابراین، مهم است که درک کنیم (و این نه تنها در مورد مسیحیان ارتدکس صدق می کند): اگر سعی کنیم "لباس" سنت فرهنگی دیگری را بپوشیم، ممکن است "مناسب" باشد.

اکنون همکاران این سوال را به گونه‌ای دیگر مطرح می‌کنند: چه چیزی را می‌توان از روانشناسی غربی گرفت بدون اینکه به درک ما آسیبی وارد شود. ما یک سنت پدری داریم. زمانی که به تکنیک‌های مختلف روان‌شناختی علاقه‌مند بودم، از این که در کتاب شبانی قبل از انقلاب که به آن برخوردم، چقدر عمیق و منظم توصیف شده‌اند، شگفت‌زده شدم. روش های غربی در مقابل این انبار خرد زندگی قرار دارند. اکنون بسیاری حتی دوره های الهیات را کامل می کنند تا بفهمند چگونه با مردم کار کنند، با آنها صحبت کنید ...

زندگی بالینی،
یا
درباره استقلال و خطرات «شنا در حوض آلوده»

«یک بار در حلقه والدین بحث می‌کردیم که آیا اگر واقعاً اصرار دارند، اجازه دهیم نوجوانان به جلسات سینما یا کلوپ‌های رایانه بروند. برخی استدلال کردند که اگر فیلم‌ها عادی باشند، می‌توانند تسلیم شوند - می‌توانند در این دنیا زندگی کنند. دیگران این را غیرقابل قبول می دانستند. دیدگاه شما چیست؟

- هنوز بین کنترل و همدستی فاصله وجود دارد. اما من به طور کلی نمی فهمم که چرا موضوع کلوپ های شبانه در جامعه ارتدکس مورد بحث قرار می گیرد. یا مسیحیان نمی دانند آنجا چه خبر است؟ برای کودکی که هنوز تحت مراقبت والدینش است، اینجا جای تفریح ​​نیست.

- سینما چطور؟

- اگر به فکر سلامتی کودک باشیم، باید شب بخوابد و در سینما ننشیند. به نظر من این موضوع اصولاً قابل بحث نیست.

آیا با منع و کنترل کامل تا بزرگسالی نتیجه معکوس خواهیم گرفت؟ او آزاد خواهد شد و با شادی تمام خواهد رفت...

- اگر به این موضوع فکر کنیم، ممکن است یک سوال برایمان پیش بیاید: آیا باید به کودک اجازه ورود به فاحشه خانه داد؟ البته اگر هر دو دقیقه یکبار آن را بدون فکر کنترل کنید، هیچ اتفاق خوبی نمی افتد. کنترل باید در طول سال ها ضعیف شود و در اینجا همه چیز به ویژگی های کودک بستگی دارد. اما حتی با درک اینکه تا یک سن خاص نمی توانید کاملاً کنترل را رها کنید، باید به روش های مختلف تلاش کنید تا مسئولیت پذیری را در یک نوجوان ایجاد کنید، به او بیاموزید که زمان خود را مدیریت کند، وظایف بزرگسالانه و خلاقانه را برای خودش تعیین کند و فقط انجام ندهد. آنچه او را در حال حاضر جذب می کند

کودکان در چه سنی می توانند بدون پدر و مادرت جایی برو؟

– حالا – از زمانی که ده یا یازده ساله بودم. پیش از این، آنها در ساعت پنج اجازه خروج داشتند. حتی قبل از مدرسه، بچه استقلال پیدا کرد و این خوب بود. وضعیت امروز بیشتر شبیه شنا کردن در یک حوض آلوده است که در آن باکتری های مضر زیادی وجود دارد و ما در حال بحث هستیم که چه کت و شلواری بپوشیم تا آلوده نشویم. اما باید در مورد چگونگی بهبود سلامت حوض صحبت کنیم. در شرایط امروزی، محافظت از خود تا حد زیادی غیرممکن است. شاید در یاکوتیا این فرآیندها به تأخیر افتاده است.

با این حال، روزنامه را هرچه باز کنید، یا پرخاشگری کودکانه یا قلدری همکلاسی ها را می بینید...

- امروزه در مسکو، بسیاری از مردم نمی خواهند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند. حتی پولی. دلیل آن محیط بد اخلاقی است. آموزش در خانه خانواده به طور فزاینده ای رواج پیدا می کند، اگرچه در کشور ما هنوز در مراحل اولیه است. این گرایش خانواده های فرهنگی و نه لزوما ارتدوکس است.

نه فقیرترین، ظاهرا...

- بدون شک اما بعضی چیزها را سریعتر از بقیه می فهمند.

آیا حتی امکان "بهبود حوضچه" وجود دارد؟

- اکنون در برخی مناطق شروع به اعمال جریمه برای فحش دادن کرده اند. ما نمی توانستیم تصور کنیم که در مدرسه دانش آموزی جرات فحش دادن به معلم را داشته باشد و او در جواب لبخند بزند. چرا این اتفاق افتاد؟ چون بزرگترها اجازه دادند. معلمان قبول کردند که هیچ حقی ندارند. این وزارتخانه شروع به اجرای دستورالعمل هایی کرد که طبق آن معلمان نمی توانند بر کودکان تأثیر بگذارند. دانش آموز هر طور رفتار کند، حتی نمی توان او را از کلاس بیرون کرد، چون می بینید، می رود و خود را حلق آویز می کند. شاید در این حالت بهتر است درس نخواند، بلکه در بیمارستان روانی مداوا شود؟ ما خودمان به انواع خشونت ها چراغ سبز نشان می دهیم.

انتخاب یک مسیر
یا
آینده روشن نمی درخشد اگر...

انتخاب مسیر در آستانه زندگی بزرگسالی. آیا اشتباهات اجتناب ناپذیر است؟

- من به والدین توصیه می کنم (نه زمانی که فردا باید تصمیم بگیرند کجا درخواست دهند) علایق متفاوتی را در فرزندان خود ایجاد کنند. فرهنگ توده ای مدرن به شدت دامنه سرگرمی ها را محدود و بدوی می کند و کودکان غوطه ور در آن اغلب به هیچ چیز به جز تلویزیون و کامپیوتر علاقه ندارند.

افق قطر یک کلاهک است.

- این یک غفلت بسیار بزرگ والدین است. چندین قرن بهترین مردم- باهوش ترین و با استعدادترین - ایجاد شده است فرهنگ جهانی. کسانی که این را بی‌اهمیت می‌دانند، و معتقدند که مهمترین چیز شاد کردن کودک است (و هنگام بازی با رایانه خوشحال است)، در واقع او را از رشد محروم می‌کنند، یعنی مهمترین چیز برای انتخاب. مسیر زندگی. بسیاری، در بهترین حالت، فقط می دانند برنامه درسی مدرسه. جای تعجب نیست که در سنی که زمان انتخاب یک حرفه، دانشگاه فرا می رسد، بچه ها به هیچ چیز علاقه ای ندارند، حتی به آن فکر نمی کنند.

سپس والدین آنها به آن "علاقه مند" می شوند.

– کسانی که با مشاوره ثبت نام می کنند و نه به این دلیل که به آن نیاز دارند و علاقه مند هستند، اغلب ناامید می شوند و اگر ترک نکنند، اما همچنان تحصیلات خود را به پایان برسانند، با چیزی که دوست ندارند مبارزه می کنند و سعی می کنند به نحوی سرگرم شوند. خودشان اگر ناقل فرهنگی وجود نداشته باشد چگونه می توان این کار را انجام داد؟ کامپیوتر، ودکا، آبجو، مواد مخدر، زنا - روش های مختلفی وجود دارد، معمولا بی ضرر نیستند.

- ز آیا حتی در دوره راهنمایی هم باید گیج بود؟

– از کلاس دوم یا سوم، کودک باید علایق خاصی پیدا کند. اگر آنها آنجا نیستند، باید تلاش بیشتری برای علاقه مندی او انجام دهید.

چگونه؟ به عنوان مثال، آنها او را به یک مدرسه موسیقی فرستادند - او نمی خواهد برود. زور؟

- ببینید، اگر یک کودک عموماً بخواهد فقط جلوی تلویزیون یا رایانه بنشیند، این یک چیز است. نمی توان موضوع را اینگونه رها کرد. و اگر او نمی خواهد فقط کاری خاص انجام دهد، پس، البته، نیازی به زور او نیست. فرزند شما نمی خواهد از مدرسه موسیقی فارغ التحصیل شود و شما قصد ندارید او را پیانیست کنید، پس اصرار نکنید.

اما باشگاه های زیادی وجود دارند که هدفشان ایجاد برخی تمایلات در کودک و گسترش افق دید اوست. شما باید سعی کنید چیزی مناسب برای او پیدا کنید، اجازه دهید او یکی یا دیگری را امتحان کند. نکته اصلی برانگیختن علاقه است. برخی از مردم حیوانات را دوست دارند، برخی دیگر مانند تاریخ یا برقراری ارتباط با مردم، سپس این به انتخاب یک حرفه کمک می کند. و برای یک فرد مهم است که کار خود را دوست داشته باشد، زیرا بخش قابل توجهی از زندگی او را به خود اختصاص می دهد.

سوتلانا پاولوا