صفحه اصلی / آسیب و چشم بد / رساله های سیاسی کجا بودند. بندیکت اسپینوزا - رساله الهیات و سیاسی

رساله های سیاسی کجا بودند. بندیکت اسپینوزا - رساله الهیات و سیاسی

رساله سیاسی

Tractatus politicus (یا رساله سیاسی) رساله ای است از بندیکت اسپینوزا که در سال 1675 نوشته شد و پس از مرگ در سال 1677 منتشر شد. زیرنویس آن چنین است: In quo demonstratur، quomodo Societas، ubi Imperium Monarchicum locum habet، sicut et ea، ubi Optimi imperant، debet institui، ne in Tyrannidem labatur، et ut Pax، Libertasque civium inviolata maneat" («در آن نشان داده می شود که جامعه چگونه باید ساختار یابد، در کجا حکومت سلطنتی اتفاق می افتد، و همچنین جایی که اشراف حکومت می کنند، تا در معرض استبداد قرار نگیرد و به طوری که صلح و آزادی شهروندان بی برهم بماند»).

رساله سیاسی شامل یازده فصل است: اول مقدمه، دوم. در مورد حقوق طبیعی (پیوندها به شما رساله کلامی ـ سیاسی), III. در مورد حقوق قدرت عالی، چهارم. در مورد وظایف مقامات عالی، V. در مورد بهترین وضعیت قدرت عالی، با VI. طبق VII. در مورد سلطنت، از هشتم. توسط X. در مورد اشراف، XI. درباره دموکراسی


بنیاد ویکی مدیا

2010.

    ببینید «رساله سیاسی» در فرهنگ‌های دیگر چیست: - «رساله سیاسی الهیات» (Tractatus theologico politicus، 1670) یکی از آثار اصلی اس. اسپینوزا. عنوان کامل آن: «رساله ای کلامی و سیاسی مشتمل بر دلایل متعددی که آزادی... ...

    دایره المعارف فلسفی - («Tractatus theologico politicus»، 1670)، یکی از آثار اصلی. اسپینوزا در آمستردام بدون نام نویسنده با ذکر نادرست محل انتشار (هامبورگ) منتشر شده است. شامل 20 فصل است که بیشتر آن به تاریخ اختصاص دارد. نقد کتاب مقدس... ...

    دایره المعارف فلسفی

    صفحه عنوان ویرایش دوم حمایت از حقوق بشر. نامه ای به ادموند برک ارجمند؛ در پاسخ به تأملات او در مورد انقلاب فرانسه (eng. A Vindication of the Rights of Men ... ویکی پدیا

    - (Spinoza, d Espinosa) بندیکت (Baruch) (1632 1677) nider. یورو فیلسوف جنس. در یورو جامعه در آمستردام پدر و مادر اهل پرتغال هستند. تحصیلات اساسی یهودی را دریافت کرد. در همان زمان با اومانیست های مسیحی ارتباط برقرار کرد. بزرگ...... - («Tractatus theologico politicus»، 1670)، یکی از آثار اصلی. اسپینوزا در آمستردام بدون نام نویسنده با ذکر نادرست محل انتشار (هامبورگ) منتشر شده است. شامل 20 فصل است که بیشتر آن به تاریخ اختصاص دارد. نقد کتاب مقدس... ...

    اسپینوزا، بندیکت بندیکت اسپینوزا ברוך שפינוזה، بندیکتوس دی اسپینوزا بندیکت اسپینوزا نام تولد ... ویکی پدیا

    I. ادبیات اعیان لهستان. 1. لهستان قرون وسطی (قرن X-XV). 2. لهستان نجیب (اواخر قرن 15 و 16). 3. تجزیه اعیان (قرن هفدهم). 4. تجزیه دولت اعیان (قرن هجدهم). II. ادبیات لهستانی دوران مدرن. 1.…… دایره المعارف ادبی

    جان کانتاکوزنوس- [یونانی ᾿Ιωάννης Καντακουζηνός] (حدود 1295 06.15.1383، Mystras، Peloponnese)، راهب Joasaph (از 4 یا 10 دسامبر 1354)، امپراتور بیزانس (John VI Cantacuzene; 26 Oct.54c. 1 or3) . فعال، متکلم، نویسنده (نام مستعار ادبی... ... دایره المعارف ارتدکس

    - (بارخ، بندیکت د اسپینوزا، متولد 24 نوامبر 1632، درگذشته 23 فوریه 1677) فیلسوف مشهور. زندگی I. S. به اندازه کافی بررسی نشده است. بهترین بیوگرافی متعلق به K. O. Meinsma است (Spinosa en zyn kring, S Gravenhage, 1896). فرودنتال جمع آوری شده در... ... فرهنگ لغت دایره المعارفیاف. بروکهاوس و I.A. افرون

    ادبیات ادبیات لهستان نوشته شده در زبان لهستانییا ادبیات مردم لهستان و لهستان که عمدتاً به زبان لهستانی نوشته شده است. مطالب ۱ ادبیات قرون وسطی ۲ ادبیات مدرن ... ویکی پدیا

کتاب ها

  • رساله الهیات سیاسی، اسپینوزا بندیکت. این نسخه شامل دو مقاله است فیلسوف برجستهدوران مدرن بندیکت اسپینوزا، توصیف دیدگاه های او در مورد دولت، سیستم قانون، مربوط به یک ...

بندیکت اسپینوزا

رساله کلامی ـ سیاسی

اینکه ما در او [خدا] و او در ما می مانیم، از آنچه از روح خود به ما عطا کرده است می دانیم.

پیشگفتار

اگر همه مردم می توانستند در همه امور بر اساس یک برنامه خاص (consilium) عمل کنند یا خوشبختی همیشه برای آنها مطلوب بود، هیچ خرافاتی نمی توانست آنها را تصاحب کند. اما از آنجایی که مردم اغلب خود را در شرایط سختی می‌بینند که نمی‌توانند هیچ برنامه‌ای برای خود تنظیم کنند، و از آنجایی که به دلیل نعمت‌های مشکوک بخت و اقبال بسیار مورد نظرشان، بیشتر در نوسانی اسفبار بین امید و ترس هستند. بنابراین، در بیشتر موارد آنها به شدت مستعد باور هر چیزی هستند. روحیه آنها که معمولاً خودباور، متکبر و متکبر است، به راحتی در یک لحظه شک و تردید، و حتی راحت تر وقتی تردید می کند و از امید و ترس هیجان زده می شود، گیج می شود. بله، فکر می کنم همه این را می دانند، اگرچه مطمئن هستم که بسیاری از مردم خودشان را نمی دانند. گذشته از این، هیچ کس در میان مردم زندگی نکرده است، بدون اینکه متوجه شود که چگونه در شرایط مساعد، بسیاری از مردم، حتی اگر بسیار نادان باشند، آنقدر سرشار از خرد هستند که اگر کسی بخواهد به آنها نصیحت کند، آن را توهین می دانند. در صورت بدبختی، آنها نمی دانند به کجا مراجعه کنند، و با التماس، از همه مشاوره می خواهند. و هیچ تناقضی، هیچ پوچ و مزخرفی وجود ندارد که آنها به آن گوش ندهند. به علاوه، حتی بی‌اهمیت‌ترین دلایل، یا امید به بهترین‌ها را در آنها برمی‌انگیزد، سپس دوباره ترس از بدترین‌ها را برمی‌انگیزد. از این گذشته، مردم در ترس، اگر متوجه حادثه ای شوند که آنها را به یاد خوبی یا بدی قبلی می اندازد، فکر می کنند که نتیجه خوش یا بدی را پیش بینی می کند و بنابراین آن را یک فال مطلوب یا نامطلوب می نامند، حداقل این. مورد آنها را صد بار فریب داد. بعلاوه، اگر چیز غیرعادی ببینند که باعث تعجب آنها شود، آن را فال بد می دانند که نشان دهنده خشم خدایان یا موجودی برتر است. افرادی که در معرض خرافات هستند و از تقوا دور شده اند، کفاره نگرفتن این فال را با قربانی و نذر، بی قانونی می دانند. به همین ترتیب، آنها بی نهایت اختراع را ایجاد می کنند و طبیعت را به گونه ای شگفت انگیز تفسیر می کنند، گویی او نیز همراه با آنها دیوانه می شود. بنابراین، برای ما روشن است که آن دسته از افرادی که بیش از همه به انواع خرافات می پردازند، کسانی هستند که آرزوی چیزهای مشکوک و غیرقابل اندازه گیری دارند، و همه بیشتر از همه دقیقاً زمانی که در خطر هستند و نمی دانند چگونه به کمک الهی روی می آورند. برای کمک به خود در اینجا نذر می کنند و اشک زنان می ریزند، عقل را کور می خوانند (چون نمی تواند راه درست را به نعمت های وهمی که مردم میل دارند نشان دهد)، و خرد انسانی را - بیهوده، و برعکس، هذیان خیال را رویا می دانند. دستورات الهی بودن مزخرفات کودکانه; علاوه بر این، معتقدند که خداوند از خردمندان روی گردان می شود و تصمیمات خود را در اعماق جانوران نوشته است، اما نه در روح، و یا اینکه این تصمیمات را نادانان، دیوانگان یا پرندگان با الهام و پیشنهاد الهی پیش بینی می کنند. تا این حد ترس مردم را دیوانه می کند. پس ترس دلیلی است که به واسطه آن خرافه به وجود می آید، حفظ و نگهداری می شود. اگر کسی می‌خواهد علاوه بر آنچه قبلاً گفته شد، نمونه‌های خاصی از آن را بداند، به اسکندر مقدونی نگاه کند. دومی تنها پس از آن به دلیل خرافات شروع به روی آوردن به پیشگویان کرد، زمانی که برای اولین بار در دروازه های شوش از سرنوشت ترسید (رجوع کنید به کورتیوس، کتاب 5، فصل 4). پس از پیروزی بر داریوش، او از مشورت با جادوگران و فالگیران دست کشید تا اینکه در شرایط نامساعد بار دوم ترس را تجربه کرد - زمانی که باختری ها عقب نشینی کردند و سکاها او را مجبور به جنگ کردند، در حالی که خود او به دلیل زخمی غیرفعال دراز کشید. سپس او (همانطور که کورتیوس در کتاب 7، فصل 7 بیان می‌کند)، «پس از اینکه دوباره به خرافات افتاد، این تمسخر ذهن انسان، به آریستندر، که زودباوری خود را در برابر او آشکار کرد، دستور می‌دهد تا از طریق قربانی‌ها دریابد که نتیجه چه خواهد بود. " به همین ترتیب، مثال‌های زیادی می‌توان زد، که همین موضوع را به وضوح نشان می‌دهد، و آن اینکه: مردم فقط در حالی که ترس ادامه دارد، اسیر خرافات می‌شوند و هر آنچه که از روی تقوای دروغین مورد احترام قرار گرفته است، چیزی جز خیالات و هذیان نیست. یک روح سرکوب شده و ترسو، تصور نمی کرد، و در نهایت، این که فال گویی ها بیش از همه بر مردم عادی (plebs) سلطنت می کردند و زمانی که دولت در سخت ترین وضعیت قرار داشت برای پادشاهان خطرناک تر بودند. اما از آنجایی که فکر می‌کنم این برای همه شناخته شده است، از صحبت در مورد آن خودداری می‌کنم.

بنابراین از این علت خرافات به وضوح نتیجه می شود که همه انسان ها به طور طبیعی تابع آن هستند (هر چه دیگران ممکن است بگویند که فکر می کنند از این واقعیت ناشی می شود که همه فانی ها فقط تصور مبهمی از خدا دارند). از این‌جا می‌آید که خرافات باید بسیار متنوع و بی‌ثبات باشد، مانند تمام هوس‌های روحی و جنون‌ها، و در نهایت، تنها با امید، نفرت، خشم و حیله‌گری پشتیبانی می‌شود، زیرا در واقع ناشی از عقل نیست. ، اما فقط با اشتیاق و همچنین قوی ترین. بنابراین، به همان اندازه که مردم به راحتی خود را در چنگال نوعی خرافات می یابند، برعکس، سخت است که آنها را در همان خرافه گیر بیاندازیم. برعکس، حتی: از آنجایی که اوباش (جمعیت - ولگوس) همیشه به همان اندازه رقت انگیز می مانند، بنابراین هرگز برای مدت طولانی آرام نمی مانند، بلکه بیشتر از همه فقط چیزهای جدید را دوست دارند و هنوز فرصتی برای فریب خوردن در آن نداشته اند. این ناهماهنگی عامل بسیاری از آشفتگی‌ها و جنگ‌های وحشتناک بود، زیرا (همانطور که از آنچه گفته شد و همانطور که کورتیوس در کتاب 4، فصل 10 اشاره کرد، مشخص است) "هیچ چیز بهتر از خرافات بر جمعیت حکومت نمی‌کند". در نتیجه، در پوشش دین، مردم به راحتی الهام می‌گیرند که یا پادشاهان خود را به عنوان خدا گرامی بدارند، یا آنها را به عنوان بلای جهانی نسل بشر نفرین و نفرت کنند. برای پرهیز از این شر، اهتمام زیادی به آداب و تشریفات دین اعم از حق و باطل صورت گرفته است تا از همه مهمتر شمرده شود و همگان همواره به آن با بیشترین احترام نگاه کنند. ترکها این کار را با موفقیت انجام دادند. صحبت از دین و سرکوب افکار همگان با انبوهی از تعصبات گناه می دانند که حتی یک گوشه از روح برای عقل سلیم حتی برای شک باقی نمی ماند.

اما اگر بالاترین راز حکومت سلطنتی و بزرگ ترین مصلحت آن در نگه داشتن مردم در فریب و پوشاندن ترسی است که باید به وسیله آن با نام بلند دین مهار شوند تا مردم برای بردگی خود و برای رفاه خود مبارزه کنند. و این را نه شرم آور، بلکه بسیار شرافتمندانه بدانند که به خاطر باطل بودن یک نفر در جمهوری آزاد، هیچ چیز [چنین] قابل تصور و تلاشی [از این دست] قابل تصور نیست. حداقل می تواند موفق شود، زیرا پیش داوری ها یا سرکوب قضاوت آزادانه هر انسان به طریق دیگری کاملاً در تضاد با آزادی عمومی است. و اما اختلافاتی که به بهانه دین به وجود می آید، فقط به این دلیل است که قوانینی در مورد موضوعات گمانه زنی (res speculativae) وضع می شود و عقاید مانند اعمال مجرمانه متهم و محکوم می شوند و مدافعان و طرفداران عقاید قربانی می شوند. نه به نفع عمومی، بلکه فقط نفرت و ظلم مخالفان. اگر بر اساس قانون ایالتی، «آنها فقط به خاطر اعمال متهم می شدند، اما برای گفتار مجازات نمی شدند»، چنین اختلافی را نمی توان در پشت ظاهر قانون پنهان کرد و اختلافات به خشم تبدیل نمی شد. و از آنجایی که ما این خوشبختی نادر را داشته ایم - زندگی در حالتی که در آن به همه آزادی قضاوت کامل داده می شود و هر کس اجازه دارد خدا را مطابق درک خود پرستش کند، جایی که هیچ چیز شیرین تر و گرانبهاتر از آزادی شناخته نمی شود - پس من فکر کن، اگر نشان دهم که این آزادی نه تنها می تواند بدون آسیب به تقوا و آرامش دولت مجاز باشد، کار خوشایند و مفیدی انجام خواهم داد، بلکه تخریب آن به معنای از بین رفتن آرامش و آرامش دولت است. تقوا و این مهمترین چیزی است که تصمیم گرفتم در این رساله ثابت کنم. برای این کار لازم بود قبل از هر چیز به تعصبات اصلی در مورد دین، یعنی آثار برده داری کهن اشاره شود، سپس به تعصبات در مورد حق قدرت برتر نیز اشاره شود. بسیاری با نوعی خودسری متکبرانه سعی می کنند تا حد زیادی این حق را به خود اختصاص دهند و در پوشش دین، توجه جمعیت (توده ها - mul-titudo) را که هنوز به خرافات بت پرستی می پردازند، منحرف کنند. تعصبات سلطنتی، تا همه را به بردگی بازگرداند. اکنون به طور خلاصه به شما می گویم که این به چه ترتیبی نشان داده می شود. اما ابتدا دلایلی را بیان می کنم که مرا ترغیب به دست گرفتن قلم کرد.

برنامه ریزی کنید

  1. نظریه های حقوق طبیعی متفکران هلندی. G. Grotius و B. Spinoza
  2. ایدئولوژی سیاسی و حقوقی در جریان انقلاب بورژوازی انگلیس:
    1. دکترین سیاسی و حقوقی تی هابز;
    2. مستقل ها (مستقل)، تراز کننده ها (تراز کننده ها)، حفارها (حفارها);
    3. توجیه سلطنت مشروطه توسط جی. لاک;
  3. مکتب آلمانی حقوق طبیعی قرن 17-18:
    1. دکترین دولت و قانون توسط S. Pufendorf;
    2. "مبانی حقوق طبیعی و مردمی" اثر H. Thomasius;
    3. مطلق گرایی پروس و دکترین دولت و قانون توسط اچ. ولف.
    4. دیدگاه های سیاسی و حقوقی روشنگران آلمانی.

در این دوره، اولین انقلاب های بورژوایی در اروپا رخ داد: در هلند (1566-1609) و انگلستان (1642-1649)، و سپس در اواخر هجدهم V. - در فرانسه مفاهيم «قانون طبيعي» و «قرارداد اجتماعي» به ايدئولوژي كلي تبديل شد كه اين انقلاب‌هاي بورژوا دموكراتيك تحت لواي آن به وقوع پيوست.

قانون طبیعی - مفهوم نظریه حقوقی، به مجموعه ای از قوانین ذاتی طبیعت اشاره می کند که نظم را در آن تنظیم می کند. قانون طبیعی هم برای جامعه و هم برای مردم به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از طبیعت اعمال می شود. بنابراین قانون طبیعی مجموعه ای از اصول، قواعد، ارزش های دیکته شده است طبیعت طبیعیشخص ایده قانون طبیعی برای اولین بار توسط فیلسوفان یونان باستان مطرح شد، اما تنها در دوره انقلاب های بورژوایی به یک نظریه کامل تبدیل شد.

اصطلاح قانون طبیعی ارتباط مستقیمی با مفهوم « حالت طبیعی " این امر مقدم بر نظم اجتماعی یا دولتی است که افراد دیر یا زود از آن بیرون می آیند (تحت تأثیر غریزه یا به لطف توانایی بهبود ذهن، توسعه کار، خانواده، پیدایش مالکیت و غیره).

مفهوم قرارداد اجتماعیدوباره در ظاهر شد هند باستان(در بودیسم)، چین (مو تزو، در یونان باستان(اپیکور، افلاطون) . ایده قرارداد اجتماعی توسط آگوستین اورلیوس و توماس آکویناس به اشتراک گذاشته شد. اما دقیقاً در عصر انقلاب های بورژوایی است که این ایده به یک نظریه رسمی تبدیل می شود. قرارداد اجتماعی - یک دکترین فلسفی و حقوقی که ظهور قدرت دولتی را با توافق بین افرادی که مجبور به انتقال از یک وضعیت طبیعی محافظت نشده به یک دولت مدنی هستند توضیح می دهد.

1. نظریه های حقوق طبیعی متفکران هلندی. G. Grotius و B. Spinoza

در هلند در اواخر قرن شانزدهم و آغاز قرن هفدهم. مبارزه برای رهایی از سلطه اسپانیا با اصلاحات ضد فئودالی و میانه رو بورژوایی ترکیب شد. نتیجه انقلاب استقلال کشور و استقرار جمهوری بورژوایی بود. تجسم کلاسیک جهان بینی جدید، متفاوت از ایده های الهیات قرون وسطی، نظریه قانون طبیعی و قرارداد اجتماعی بود که در آثار G. Grotius و B. Spinoza منعکس شد.

هوگو دو گروت گروتیوس(1583-1645) در دلفت متولد شد. در 11 سالگی وارد شد و در 15 سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و مدرک دکتری حقوق گرفت. او وکالت می کرد. در سال 1607 او به عنوان دادستان ارشد در دادگاه عالی هلند و نیوزیلند منصوب شد. در رابطه با شرکت در مبارزات مذهبی و سیاسی در سال 1619، محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. در سال 1621 او به پاریس گریخت و تا سال 1631 در آنجا ماند. در سال 1644 به درخواست خودش از سمت خود برکنار شد. در سال آیندهاز هلند به سوئد رفت، در راه بازگشت یک کشتی غرق شد، گروتیوس بیمار به روستوک رسید و در آنجا درگذشت.

آثار اصلی:اثر "دریای آزاد"، منتشر شده در سال 1609. در سال 1625، اثر او "در مورد قانون جنگ و صلح" منتشر شد. سه کتاب در توضیح حقوق طبیعی و حقوق ملل و نیز اصول حقوق عمومی». او بیش از 90 اثر در فقه، لغت و تاریخ نوشت. علاوه بر این، او شاعر و نمایشنامه نویس بود. او به لاتین نوشت. نویسنده اشعار مذهبی، اجتماعی، خانوادگی و همچنین تراژدی هایی بر اساس موضوعات کتاب مقدس (آدم تبعیدی).

دیدگاه های نظری جی تحت تأثیر اندیشه های ارسطو، افلاطون، توماس آکویناس و جی بودین شکل گرفت.

ایالت- این یک اتحاد کامل از افراد آزاد است که به خاطر قانون و منافع مشترک منعقد شده است. وجه بارز دولت قدرت برتر است که گروتیوس شامل: انتشار قوانین، عدالت، انتصاب مقامات و مدیریت فعالیت های آنها، جمع آوری مالیات، مسائل جنگ و صلح و انعقاد معاهدات بین المللی

خاستگاه دولت. زمانی بود که وجود داشت حالت طبیعی ، یعنی هیچ دولتی و خصوصی وجود نداشت. اما به تدریج مردم سهولت ارتباط را از دست دادند، خشونت شروع شد و تهدیدی برای زندگی ظاهر شد. و سپس عقل آنها را به ایده نیاز به اتحاد سوق داد، یعنی. به عقیده گروتیوس، دولت نتیجه فعالیت آگاهانه مردم است و پیدایش آن نتیجه قرارداد بود. شکل حکومت.هر نوع حکومت موجود منشأ خود را در قرارداد اجتماعی دارد. هنگام ایجاد یک دولت، مردم می توانستند هر شکلی از حکومت را انتخاب کنند. اما با انتخاب آن، مردم باید از حاکمان اطاعت کنند و نمی توانند بدون رضایت آنها آن را تغییر دهند، زیرا باید به معاهدات احترام گذاشت (Pacta sunt servanda). در مورد انواع اشکال حکومت، G. Grotius به نظرات متفکران یونان باستان پایبند بود: قدرت خودکامه (سلطنت)، قدرت نجیب ترین اشراف (اشراف) و جامعه مدنی (دموکراسی). همدردی های او آشکارا در طرف حکومت اشرافی یا سلطنتی بود.

درستهاو به تبعیت از ارسطو حقوق را به طبیعی و ارادی تقسیم می کند. او معتقد است که قانون ریشه در تمایل فرد برای برقراری ارتباط آرام و منطقی با افراد دیگر دارد. این تمایل برای هر فردی مشخص است. قانون مجموع هنجارهایی است که قواعد این ارتباط را تدوین و تثبیت می کند. قواعد حقوقی: خودداری از تحصیل غیرقانونی مال دیگری، استرداد این چیز، عمل به این تعهدات، جبران خسارت وارده به مجرم، مجازات مستحق برای مقصرین و غیره. این یک حق طبیعی است. آنقدر تغییر ناپذیر است که حتی خدا هم نمی تواند آن را تغییر دهد.

در کنار حقوق طبیعی، حقوق ایجابی (تثبیت شده) نیز وجود دارد که شامل حقوق بشر (داخلی و بین المللی، به اصطلاح قانون خلق ها) و حقوق الهی مبتنی بر حقوق طبیعی است. منشأ قانون طبیعی طبیعت انسان است، منشأ حقوق بشر توافق بین مردم، ملت ها، دولت ها است. و از آنجایی که حقوق بشر نیروی خود را از قانون طبیعی می گیرد، پس «طبیعت را می توان مولد حقوق داخلی دانست».

حقوق بین الملل G. Grotius را پدر علم حقوق بین الملل می دانند. او مسائل حقوق بین‌الملل را به مشکلات کلی حقوق و دولت مرتبط می‌کند و سعی می‌کند نتایج جنگ سی ساله را به جای سیاست، از منظر فقهی تحلیل کند. گروتیوس به این نتیجه می رسد که موضوع فقه مسائل حقوق و عدالت است. این موضوع آن را از موضوع سیاست که به بررسی مسائل مربوط به مصلحت و سودمندی می پردازد متمایز می کند.

روابط بین دولت ها باید بر اساس اصول قانون بنا شود، یعنی. این روابط باید مبتنی بر قانون و عدالت باشد. این "قانون مردم" است. منشأ این حق، قراردادها و نیز عقل بشری است. حتی زمانی که دولت ها در حال جنگ با یکدیگر هستند نیز وجود دارد. جنگ ها به دو دسته عادلانه (دفاعی) و ناعادلانه (تهاجمی، قانون شکن) تقسیم می شوند. جنگ های ناعادلانه ممنوع است. یک نهاد ویژه مورد نیاز است که قدرت حل و فصل اختلافات بین کشورها را داشته باشد. ایده آل او یک جامعه جهانی واحد بود که متشکل از دولت های مستقل است که روابط بین آنها توسط اصول عقلانی حقوق بین الملل تنظیم می شود.

بندیکت (باروک) اسپینوزا(1632-1677) در آمستردام در خانواده یک تاجر یهودی که برای فرار از آزار و شکنجه توسط تفتیش عقاید از اسپانیا نقل مکان کرد، به دنیا آمد. او در مدرسه مذهبی یهودیان تحصیل کرد، اما به دلیل نیاز به کمک به پدرش فارغ التحصیل نشد. پس از مرگ پدرش، او سهم خود را در تجارت به برادرش می فروشد و وارد یک کالج خصوصی می شود و در آنجا زبان لاتین را بهبود می بخشد، یونانی، فلسفه (قدیم و مدرن، از جمله تی هابز، ان. ماکیاولی) و طبیعی تدریس می کند. علوم در سال 1660، کنیسه آمستردام از مقامات شهر خواست تا اسپینوزا را محکوم کنند، و دومی مجبور شد آمستردام را ترک کند. او باید با دادن درس های خصوصی و لنزهای آسیاب کردن، امرار معاش می کرد که سلامت طبیعی ضعیف او را کاملاً تضعیف می کرد. در 45 سالگی بر اثر مصرف درگذشت.

کارهای عمده: «رساله کلامی ـ سیاسی»، «رساله سیاسی»، «اخلاق اثبات شده با روش هندسی» و ....

مبنای فلسفی مفهوم سیاسی و حقوقی اسپینوزا است پانتئیسم - آموزه ای دینی و فلسفی که خدا را با طبیعت یکی می داند و طبیعت را مظهر الوهیت می داند. پیرو این اصل، اسپینوزا استدلال می کند که از آنجایی که انسان جزئی از طبیعت است، وجود سیاسی-اجتماعی او تابع است. قوانین جهانیاز کیهان

ایالت

خاستگاه دولت.انسان ذاتاً خودخواه و خودخواه است، بنابراین حالت طبیعی متعارض و ناپایدار است. هر کس به میل و میل خود حق هر چیزی را دارد، بنابراین افراد در وضعیت طبیعی برابرند. طبق قانون طبیعی، «انسان برای انسان گرگ است» (Homo homini lupus est). راه برون رفت از این وضعیت حرکت از حالت طبیعی به وضعیت اجتماعی از طریق انعقاد قرارداد اجتماعی است. با اتحاد در یک دولت، مردم تابع یک قانون واحد و یک قدرت مستقل هستند.

هدف دولت استآزادی، صلح و امنیت شهروندانش.

شکل حکومت.اسپینوزا با اشتراک نظر ارسطو در این مورد، سه نوع حکومت را بسته به تعداد حاکمان متمایز می کند: سلطنت (مطلق و مشروطه)، اشرافیت و دموکراسی. سلطنت تنها در صورتی می تواند شکل خوبی باشد که شورایی داشته باشد که توسط مردم انتخاب شود. اشرافیت شکل ارجح تر است، زیرا قدرت متعلق به نخبگان ممتاز (میهن پرست) است و این افراد می توانند راه درست را برای توسعه کشور انتخاب کنند.

دموکراسی شکلی از دولت است که در آن حقوق طبیعی بشر به طور کامل تحقق می یابد، که در آن همه شهروندان (اگر به دلیل جنایت یا بی حرمتی از این حق محروم نشده باشند) در اداره دولت مشارکت دارند. اسپینوزا حامی دموکراسی بود. یکی از فصول «رساله سیاسی» به طور خاص به دموکراسی اختصاص داشت، اما ناتمام ماند و بیشتر افکار فیلسوف در مورد این شکل از حکومت ناشناخته است.

درستهبا ایجاد یک دولت، یک قانون مشترک برای همه ایجاد می شود که توسط نیروهای همه مردم متحد در آن تضمین می شود. این قانون عام که حاصل ترکیب حقوق طبیعی افراد و پیوند افراد در یک کل واحد است، قدرت نامیده می شود. اسپینوزا به تقسیم معروف قانون به طبیعی و ارادی پایبند است. منظور او از قانون طبیعی «قوانین یا قوانین طبیعت است که همه چیز طبق آنها انجام می شود». او منبع آن را در «عقل سلیم» می بیند. ارادی «روشی از زندگی است که مردم به خاطر هدفی برای خود یا دیگران تجویز می کنند». منشأ آن تعهدی است که از یک توافق ناشی می شود یا به نحو دیگری اجباری می شود.

ب. اسپینوزا در دفاع از اصول دولت بورژوایی از غیرقابل سلب شدن حقوق طبیعی صحبت می کند که دولت نمی تواند به آن دست درازی کند. به عنوان مثال، وی ضمن رد اصولی حق مقاومت در برابر مقامات، همچنان معتقد است که در صورت نقض قرارداد توسط دولت، مردم می توانند از حق طبیعی خود برای شورش استفاده کنند.

حقوق بین المللاسپینوزا جنگ را یک حالت طبیعی می داند. بر این اساس، حق جنگ متعلق به هر کشوری است، اما حق صلح متعلق به دولت های متحد است. نتیجه نهایی جنگ صلح است.

آموزه اسپینوزا اولین اثبات نظری دموکراسی در ایدئولوژی عصر جدید است که ماهیتی اساسی دارد.

2. ایدئولوژی سیاسی و حقوقی در جریان انقلاب بورژوازی انگلیس

دومین انقلاب اولیه بورژوایی - انگلیسی ها - با هلندی ها تفاوت داشت زیرا یک درگیری مذهبی، سیاسی و اجتماعی بود که به شکل یک جنگ داخلی در آمد و منجر به تغییر ریشه ایدر روابط اجتماعی و روش های حکومت. یکی از ویژگی های انقلاب انگلیس در این بود که ایدئولوژی اصلاح طلبی که در انگلستان شکل گرفت. پیوریتانیسم ، در اینجا نقش بسیج انقلابی داشت. وقایع پرتلاطم سیاسی آن سالها در آثار تی هابز و جی لاک درک نظری پیدا کرد و در برنامه های احزاب و جنبش های مختلف مانند: مستقل ها، سطح گردان ها، حفارها نیز منعکس شد.

2.1. دکترین سیاسی و حقوقی تی هابز

توماس هابز ( 1588-1679). او که در خانواده یک کشیش روستایی متولد شد، در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرد، پس از آن به عنوان معلم و سپس به عنوان منشی در خانواده ارل دوونشایر مشغول به کار شد. چندین سفر به فرانسه و ایتالیا داشت. در آغاز انقلاب انگلستان (1640) به پاریس مهاجرت کرد و به مدت 11 سال در آنجا زندگی کرد. در سال 1651، به طور غیرمنتظره برای سلطنت طلبان، او به انگلستان بازگشت. پس از احیای سلطنت استوارت (1660)، هابز مورد حمله سلطنت طلبان و مقامات کلیسا قرار گرفت و او از انتشار آثار سیاسی و مذهبی منع شد. در سالهای آخر عمر به کار ادبی مشغول بود که به ترجمه به زبان انگلیسی«اودیسه» و «ایلیاد» هومر.

کار اصلی«لویاتان یا ماده، شکل و قدرت دولت، کلیسایی و مدنی». این اثر از چهار بخش «درباره انسان»، «درباره دولت»، «درباره دولت مسیحی»، «پادشاهی تاریکی» تشکیل شده است.

ایالتتی هابز معتقد بود که مهمترین "جسم مصنوعی" توسط انسان ایجاد شده استدولت است. برای شناخت دومی، ابتدا باید یک فرد، ماهیت، توانایی ها و تمایلات او را بررسی کرد. از این رو قیاس دولت با انسان (لویاتان به گفته هابز - یک انسان مصنوعی): حاکم روح است، مأموران مخفی چشم دولت هستند، قضات و مقامات مشترک هستند، مشاوران حافظه هستند، قوانین عقل و اراده هستند. ، پاداش و تنبیه اعصاب و غیره است.

خاستگاه دولت.جامعه بشری ابتدا از مرحله وضعیت طبیعی عبور می کند، زمانی که مردم عمدتاً از تمایلات نفسانی خود پیروی می کنند و توسط قانون طبیعی هدایت می شوند. حقوق طبیعی حق حفظ خود است که شامل آزادی انجام یا عدم انجام کاری به منظور حفظ خود است. از آنجایی که منافع و حقوق یکی با حقوق مشابه دیگری در تضاد است، "جنگ همه علیه همه" در جامعه حاکم است و مردم را به نابودی تهدید می کند. یک راه ممکن برای خروج از این وضعیت، انعقاد یک قرارداد اجتماعی است (همه با همه موافق هستند)، در نتیجه یک دولت بوجود می آید. طرفین معاهده از بخش قابل توجهی از حقوق طبیعی خود چشم پوشی می کنند و آنها را به نفع حاکمیت (یک شخص یا مجمع مردمی) و خادمان زیردست او بیگانه می کنند. اما با حفظ برخی از آنها: حق حیات، روابط اقتصادی و خانوادگی، تحصیل و ....

دولت «شخصی واحد است که انبوهی از مردم بر اساس توافق متقابل میان خود، خود را مسئول اعمال او کرده‌اند تا این شخص از قدرت و ابزار همه آنها برای صلح و دفاع مشترک آنها استفاده کند. "

تی هابز حالت ها را بسته به روش پیدایش آنها متمایز می کند. آن‌هایی که در نتیجه یک توافق (قرارداد) داوطلبانه پدید آمدند، دولت‌های سیاسی هستند که مبتنی بر «تاسیس» هستند و آن‌هایی که در نتیجه نیروی فیزیکی پدید آمده‌اند بر اساس «اکتساب» هستند.

شکل دولتسازماندهی قدرت دولتی، به گفته تی هابز، می تواند متفاوت باشد: سلطنت (قدرت برتر متعلق به یک شخص است)، اشرافیت (کمترین آنها) و دموکراسی (دموکراسی). اما در هر صورت قدرت دولتی متحد و نامحدود است. هر یک از این اشکال اگر هدف تضمین صلح و امنیت را دنبال کند، حق وجود دارد. دلسوزی تی هابز در کنار سلطنت مطلقه است، زیرا این قدرت مطلقه پادشاه (حاکمیت) است که ضامن صلح و اجرای قوانین طبیعی است. هابز با دفاع از سلطنت مطلقه، این امر را با این واقعیت تحریک می کند که خیر پادشاه با خیر مردم یکسان است. تقسیم قدرت به معنای دشمنی بین آنهاست. حق ارث به دولت قدرت می بخشد.

وظایف قدرت دولتی تضمین عدالت برابر برای همه، مصون ماندن قراردادها، مالیات های برابر، ایجاد محاکمات برابر هیئت منصفه برای همه و تضمین حق دفاع است.

روابط بین مقامات سکولار و روحانی.تی هابز دین را غذای معنوی ضروری توده ها می دانست، اما او قاطعانه از تبعیت نهادهای کلیسا از قدرت سکولار و دولتی حمایت می کرد.

درستهبین مفاهیم حق و قانون تمایز قائل می شود: حق عبارت است از آزادی انجام یا عدم انجام کاری، قانون این یا آن را تجویز یا موظف می کند. قانون شامل قوانین طبیعی اختیاری (آزادی در انجام یا عدم انجام) و نیز قوانین مثبت (مدنی) است که روابط اجتماعی را تنظیم می کند و بر اساس اجبار قدرت برتر استوار است.

تی هابز به اهمیت فعالیت قانونگذاری در ایالت اشاره می کند. یکی از مهم‌ترین قدرت‌های حاکمیتی که با قرارداد اجتماعی شکل می‌گیرد، وضع قوانین خوب است. قانون خوب قانونی است که برای خیر و صلاح مردم لازم باشد و در عین حال به طور کلی قابل فهم و مختصر باشد. هابز خاطرنشان می کند که قوانین فقط در صورتی الزام آور هستند که شناخته شوند، در غیر این صورت اصلاً قانون نیستند.

پس از بازسازی استوارت و مرگ تی هابز، آثار او در انگلستان ممنوع شد و لویاتان در ملاء عام سوزانده شد.

آموزه های تی هابز نتیجه درک نظری انقلاب اول انگلستان و دیکتاتوری ا.کرامول است.

2.2. مستقل (مستقل)، تراز کننده (تراز کننده)، حفار (حفار)

استقلالی ها (مستقل) - یک گروه مذهبی و سیاسی از پیوریتن ها که منافع محافل رادیکال بورژوازی و اشراف جدید را بیان می کرد. آنها در پایان قرن شانزدهم ظهور کردند. مانند جناح چپ پیوریتان ها (جناح راست پرسبیتری ها هستند). ایدئولوگ استقلالی ها شاعر و سیاستمدار بود جی. میلتون(1608-1674) که نظریه حقوق طبیعی را در رساله های «درباره قدرت پادشاهان و مقامات» و «حمایت از مردم انگلیس» اثبات کرد و آن را با شرایط سیاسی و مذهبی انگلستان در آن سال ها تطبیق داد. جی. میلتون معتقد بود که جمهوری با حق رای واجد شرایط بر سایر اشکال سیاسی ارجحیت دارد. آزادی اندیشه، گفتار، وجدان و همچنین فرصت نفوذ بر نهادهای دولتی را به‌طور کامل نشان می‌دهد. اما مطالبات سیاسی به ایجاد سلطنت مشروطه خلاصه شد. استقلالی ها از خودمختاری کامل هر جامعه مؤمن، تساهل مذهبی حمایت کردند و انکار کردند. سلسله مراتب کلیسامداخله دولت در زندگی دینی.

نماینده برجسته استقلالی ها بود اولگرنون سیدنی(1622-1683). او. سیدنی در مقاله‌ای با عنوان «گفتمان درباره دولت» با تلاش‌هایی برای توجیه مطلق‌گرایی سلطنتی مخالفت می‌کند. او بر اساس دکترین حقوق طبیعی، از اصل حاکمیت مردمی دفاع می کند و اعلام می کند که تنها مبنای مشروع قدرت، توافق آزادانه مردم به منظور حفظ خود است. از نظریه قراردادی منشأ دولت، O. Sidney به نفع اصول دموکراتیک نتیجه گیری می کند. او اعلام می کند که مردم در برقراری قدرت حکومتی، آزادی خود را تنها تا آنجا که برای منافع عمومی ضروری است محدود می کنند و حق ایجاد و سرنگونی حکومت را برای خود محفوظ می دارند. اگر پادشاه قوانین طبیعی را زیر پا بگذارد، او. سیدنی انقلاب - قیام عمومی مردم علیه پادشاه - را کاملاً موجه می داند.

با این حال، او بهترین نظام سیاسی را نه دموکراسی، بلکه اشرافیت یا حکومت مختلط می داند که با آن سلطنت مشروطه را درک می کند.

در جریان انقلاب، استقلالی ها به رهبری او. کرامولاکثریت پارلمان را به دست آورد و مبارزه علیه سلطنت طلبان را آغاز کرد. پس از احیای سلطنت در سال 1660، مستقل ها عرصه سیاسی را ترک کردند.

تراز کننده ها (تراز کننده ها) - گروه رادیکال دمکراتیک در جریان انقلاب بورژوایی . پس از پیروزی بر شاه (1646)، انشعاب در صفوف مستقل ها رخ داد، که از میان آن گروهی پدید آمد که عمدتاً منافع خرده بورژوازی را نمایندگی می کرد و خواستار برابری مردم در حقوق سیاسی بود، اما نه در حقوق مالکیت. دشمنان سیاسی خود به آنها لقب «سطح‌ساز» داده بودند، که از این طریق می‌خواستند آنها را در نظر طبقات دارای مالکیت پست‌تر جلوه دهند. لولرها در دیدگاه خود بر دکترین قانون طبیعی و قرارداد اجتماعی تکیه داشتند. Levellers که مخالفان سلطنت و پارلمان سنتی بودند، مانیفستی به نام «توافقنامه خلق» ارائه کردند که در سال 1647 به پارلمان ارائه کردند. اساساً، این یک پروژه برای ساختار بورژوا-دمکراتیک و جمهوری‌خواه کشور بود. مانیفست خواستار معرفی پارلمانی تک مجلسی بود که هر دو سال یک بار بر اساس حق رای عمومی مردان، تصویب قانون اساسی دموکراتیک مکتوب و تحکیم حقوق ذاتی بریتانیا برای انتخاب قضات و سایر مقامات تشکیل می شد. لولرها حقوق فطری انگلیسی ها را با قانون طبیعی یکی می دانستند: آزادی بیان، وجدان، مطبوعات، تجارت، برابری همه در برابر قانون و دادگاه. نظرات حزب در سال 1647 توسط رهبر آن بیان شد جان لیلبرن(حدود 1614-1657) در جزوه «مورد ارتش، با اطمینان بیان شده» و در رساله «مبانی آزادی». در مسائل حقوق جزا، J. Lilburn این اصل را مطرح کرد که جرمی وجود ندارد و نباید مجازاتی بدون قانون کیفری مناسب وجود داشته باشد. وی از برابری رسمی همه در برابر قانون دفاع کرد و گفت: همه شهروندان در برابر قانون یکسان هستند و به یک اندازه در برابر آن مسئولیت دارند. متفکر از سازمان بورژوایی دربار نیز دفاع کرد. عدالت کیفری طبق برنامه ای که ایشان مطرح کرد باید توسط دوازده هیئت منصفه منتخب مردم اجرا شود.

در سال 1649، پس از اینکه انگلستان به عنوان جمهوری اعلام شد، رهبران Levellers به ​​رهبری لیلبرن به زندان انداخته شدند و حزب شکست خورد.

حفار (حفار) - نمایندگان جناح رادیکال دموکراسی انقلابی در جریان انقلاب انگلیس. آنها در میان سطح بندان برجسته بودند و خود را تراز کننده واقعی می نامیدند. این جنبش در بهار 1649 به عنوان بازتابی از امید دهقانان به امکان بازسازی زندگی بر اساس عدالت به وجود آمد. ایده ها و خواسته های اصلی آنها در آثار منعکس شده است جرارد وینستانلی(1607-1652؟): در «اعلامیه مردم تحت ستم فقیر انگلستان» و جزوه «قانون آزادی». در جزوه «قانون آزادی»، جی. وینستانلی پیشنهاد می کند که مالکیت خصوصی، تجارت و نظام پولی از بین برود، که، همانطور که او اشاره می کند، منشأ آن در تصاحب محصولات دیگر است. کار مردم در جامعه جدید، همه ملزم به کار خواهند بود، همه کالاهای مصرفی مورد نیاز خود را به طور مساوی از انبارهای عمومی دریافت خواهند کرد. بنابراین، جی وینستانلی به آرمان برابری طلبی مستقیم پایبند بود.

جنبش حفار بیانگر علایق فقرای شهری و روستایی به ویژه دهقانان بی زمین و فقیر بود. آنها از لغو مالکیت خصوصی زمین و واگذاری زمین برای استفاده رایگان به دهقانان حمایت کردند. اما آنها به دنبال دستیابی به این هدف منحصراً از راه های مسالمت آمیز و از طریق متقاعد کردن بودند. حفارها شکل بهینه حکومت را جمهوری تشکیل شده در نتیجه انتخابات، اما با حق رای محدود برای صاحبان قدرت و زنان می دانستند. مقامات حفاران را به شدت مورد آزار و اذیت قرار دادند (آنها را جریمه کردند، دستگیر کردند، ساختمان ها را تخریب کردند، محصولات و تجهیزات را از بین بردند). در سال 1650، جنبش Digger توسط دولت O. Cromwell سرکوب شد.

2.3. آموزه های سیاسی و حقوقی جی لاک

جان لاک ( 1632-1704) در خانواده یک مقام قضایی به دنیا آمد (پدرش منشی دادگستری صلح بود و در جنگ داخلی در طرف پارلمان شرکت کرد). این خانواده به آنگلیکانیسم پایبند بودند، اما به دیدگاه های پیوریتن (مستقل) تمایل داشتند. لاک در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرد، پزشکی، علوم طبیعی، فلسفه، لاتین، یونانی و ادبیات کلاسیک خواند. پس از فارغ التحصیلی در آنجا به تدریس پرداخت. از سال 1667 او پزشک خانواده و معلم پسر لرد اشلی رهبر ویگ و مشاور او بود. به دلیل اعتقادات سیاسی خود، در سال 1683 مجبور به مهاجرت به هلند شد. او تنها در سال 1689 پس از سرنگونی پادشاه جیمز دوم به میهن خود بازگشت و آخرین دوره زندگی خود را وقف کار علمی کرد.

کارهای عمده: «مقاله ای در باب عقل انسانی»، «دو رساله درباره حکومت» و غیره.

ایالت

خاستگاه دولت. مانند دیگر نظریه پردازان مکتب حقوق طبیعی. لاک از ایده «وضعیت طبیعی» سرچشمه می گیرد، که در آن «هر قدرت و هر حقی متقابل بود، هیچ کس بیش از دیگری نداشت». دولتی که در آن آزادی و برابری حاکم بود - حقوق طبیعی بشر. حقوق طبیعی نیز شامل مالکیت (حق شخصیت، اعمال، کار و نتایج آن) می‌شود. با این حال، در حالت طبیعی هیچ ارگانی وجود نداشت که بتواند بی طرفانه اختلافات ایجاد شده بین مردم را حل کند (آنها به وجود آمدند). بنابراین، مردم به منظور تأمین حقوق طبیعی، حمایت از شخصیت و دارایی، توافق نامه ای را در مورد تشکیل دولت منعقد کردند و از برخی حقوق به نفع آن چشم پوشی کردند. اما دولت نمی تواند حقوق اولیه افراد را سلب کند: حق زندگی، مالکیت دارایی، آزادی و برابری، و حق مردم برای شورش علیه قدرت استبدادی نیز حفظ می شود. دولت موظف است از آنها حمایت کند، زیرا حقوق طبیعی قبل از ظهور دولت به وجود آمده است. این حقوق مسلم، حدود قدرت و عمل دولت است. نظریه قرارداد اجتماعی جی لاک بر این اصل استوار بود که دولتی که به این شکل ایجاد می شود باید بر اساس رضایت صریح یا حداقل ضمنی مردم باشد.

دولت مجموعه ای از مردم است که تحت نظارت یک قانون کلی که توسط خودشان ایجاد شده است در یک مجموعه متحد شده اند و یک مرجع قضایی صالح برای حل اختلافات بین آنها و مجازات مجرمان ایجاد کرده اند. هدف دولت خیر عمومی است.

اشکال دولت: دموکراسی، الیگارشی، سلطنت (ارثی یا انتخابی). هیچ سلطنت مطلقه ای وجود ندارد، زیرا با ماهیت قرارداد اجتماعی در تضاد است و پادشاه را بالاتر از قانون قرار می دهد. تغییر شکل ها از نظر لاک یک پدیده طبیعی است. اما هیچ فرم ایده آلی وجود ندارد. هر یک از آنها از انحطاط به استبداد مصون نیستند - یک سیستم سیاسی که در آن "اعمال قدرت جدا از قانون" صورت می گیرد. مشخص نیست که لاک چه شکلی را بهترین می دانست: او زمانی دموکراسی را نامید فرم کامل، اما اعتراضی به سلطنت مشروطه نداشت.

دکترین تفکیک قوا.جی لاک دولت را به سه شاخه تقنینی، مجریه و فدرال تقسیم می کند.

قوه مقننه قدرت اصلی (برترین) است که مستقیماً از قرارداد اجتماعی ناشی می شود.

قوه مجریه تصمیمات قوه مقننه را عملی می کند و بر اجرای آنها نظارت می کند. دادگاه بخشی از قوه مجریه است.

قدرت فدرال - روابط با سایر ایالت ها را تنظیم می کند. این در واقع چیزی جز قدرت اجرایی در حوزه روابط خارجی نیست.

درستهبالاترین قدرت در ایالت متعلق به قانون است که قوه مجریه تابع آن است، اما مردم بالاتر از قانون هستند، بنابراین «مردم حق دارند در صورتی که قوانین را مغایر با آرمان خود بدانند، لغو یا تغییر دهند». با پیروی از ایده قانون طبیعی، لاک به دولت توصیه می کند که قوانین را اختراع نکند، بلکه آنها را بیابد. این قانون است که مقدم بر دولت است و نه برعکس. نشانه های قانون: ثبات و اقدام دراز مدت، برابر برای همه (غنی و فقیر)، قانون به نفع مردم ایجاد شده است، نه برای سرکوب آنها.

جی لاک را بنیانگذار ایده حقوق بشر می دانند که به وضوح در اعلامیه استقلال ایالات متحده در سال 1776 و اعلامیه حقوق بشر و شهروند انقلاب کبیر فرانسه (1789) تجلی یافت. جی لاک را بنیانگذار لیبرالیسم سیاسی نیز می دانند.

3. مدرسه حقوق طبیعی آلمانXVII- هجدهمقرن ها:

تفاوت های قابل توجه در شرایط سیاسی-اجتماعی آلمان از وضعیت هلند و انگلیس، تفاوت های نه چندان قابل توجهی را در تفسیر و ارزیابی دکترین قانون طبیعی و نتایج حاصل از آن در بین متفکران آلمانی از پیش تعیین کرد.

تقویت استثمار فئودالی، ارتجاع سیاسی و ایدئولوژیک، استقرار مطلق گرایی شاهزادگانی که در نهایت در نتیجه جنگ سی ساله (1618-1648) ایجاد شد و منجر به پیدایش دولت پلیسی در برخی از سرزمین های مقدس شد. امپراتوری روم ملت آلمان، نه تنها اقتصاد اجتماعی، بلکه و توسعه ایدئولوژیککشورها ایدئولوژی که در آموزه های حقوق طبیعی هلند و انگلیس توجیه نظری داشت، در آلمان تفسیری بسیار معتدل و از بسیاری جهات غیر مستقل پیدا می کند. خطاب به متفکران آلمانیفقط در ایده شکستن ذاتی بودند جهان بینی دینی، دومی را در مقابل یک اصل عقلی قرار می دهد. در علم حقوق ایالتی، این گرایش در آموزه های اس. پوفندورف، اچ. توماسیو و اچ. ولف بیان شد.

3.1. دکترین دولت و قانون اثر اس. پوفندورف

ساموئل فون پوفندورف(1632-1694) پسر یک واعظ. او در لایپزیگ تحصیل کرد و در آنجا حقوق بین الملل خواند. بعدها، پوفندورف در ینا نیز ریاضیات را خواند. پوفندورف عمداً از تحصیل درجات علمی خودداری کرد و معلم پسر فرستاده سوئد در دربار دانمارک، کوت شد. پوفندورف همراه با تمام خانواده فرستاده دستگیر شد. پوفندورف که هیچ کتابی نزد خود نداشت، در مدت هشت ماه اسارت، شروع به بازسازی رساله های هوگو گروتیوس و هابز کرد که خوانده بود و بر اساس آن ها خلاصه ای منظم و مختصر از مبانی فقه تهیه کرد.

پوفندورف ریاست اولین بخش "حقوق طبیعی و بین المللی" در آلمان را بر عهده داشت. علاوه بر این، پوفندورف سخنرانی های ویژه ای برای پسر انتخاب کننده ارائه کرد. در سال 1670، چارلز یازدهم، پادشاه سوئد، پوفندورف را به دانشگاهی که در لوند تأسیس کرده بود، دعوت کرد و به دپارتمان حقوق بین‌الملل رفت. سپس چند سال بعد پوفندورف را به استکهلم دعوت کرد و او را به عنوان تاریخ نگار و یکی از مشاوران خود منصوب کرد. پوفندورف بیشتر آثار خود را در سوئد منتشر کرد. در سال 1688 به برلین نقل مکان کرد و در آنجا عنوان تاریخ نگار را دریافت کرد. در سال 1694 پوفندورف یک بارونی سوئدی دریافت کرد.

منظومه دیدگاه وکیل آلمانی ساموئل پوفندورف در مورد جامعه، دولت و قانون، ترکیبی التقاطی از اندیشه های دکارت، گ. دی جی. گروتیوس، تی هابز و بی. اسپینوزا است.

آثار اصلی:مروری بر اصول اولیه فقه، حقوق طبیعی و عامیانه، « وظایف انسان و شهروند بر اساس قانون طبیعی».

خلاصه کردن مبانی فلسفی دیدگاه من درباره پدیده ها زندگی عمومی، اس. پوفندورف سعی می کند از روش دکارت پیروی کند و استفاده از آن را پیشنهاد می کند علوم اجتماعیآه که او آن را «اخلاقی» می‌نامد، همان روش‌هایی است که در ریاضیات به کار می‌رود، یعنی بر اساس اصول روشن و مسلم، مانند بدیهیات ریاضی، سیستمی برای اثبات دقیق و قانع‌کننده تمام مواضع بیان شده در مورد جامعه، دولت و قانون. .

به نظر اس.پوفندورف، موضوع علوم اجتماعی، امور به اصطلاح اخلاقی است که بر خلاف چیزهای طبیعی، به خودی خود وجود ندارند و توسط حواس انسان درک نمی شوند، بلکه تنها بیانگر تعاریفی از امور طبیعی هستند. اس. پوفندورف شامل خانواده، شهروندی، قانون، دولت و غیره از جمله این امور اخلاقی است که منشأ این «امور اخلاقی» ابتدا اراده خداوند است و سپس اراده انسان.

ایالت

خاستگاه دولت.اس. پوفندورف در درک خود از ماهیت دولت و روند شکل گیری آن به نظریه قانون طبیعی پایبند است و تا حدی به تی هابز پایبند است و ماهیت قدرت دولت و رابطه آن با شهروندان را با روحیه ارتجاعی تفسیر می کند. برای توجیه مطلق گرایی شاهزاده ای لازم بود.

اس. پوفندورف نظریه های قرون وسطایی تشکیل دولت - پدرسالارانه، پدرسالاری و الهیاتی را رد می کند. اما او این کار را انجام می دهد تا زمینه های عقلانی تری برای توجیه مطلق گرایی شاهزاده و روابط فئودالی باقی مانده در آلمان بیابد.

نشانه های قدرت دولتیاس پوفندورف ویژگی های اصلی قدرت دولتی را برتری، استقلال و قدرت نامحدود آن می داند. حامل قدرت برتر مسئول اعمال خود نیست، بالاتر از قوانین می ایستد و تابع آنها نیست. تمام جنبه های قدرت عالی به طور جدایی ناپذیری به هم مرتبط هستند و باید تحت اقتدار یک شخص یا مجموعه ای از افراد متمرکز شوند.

شکل دولتاس. پوفندورف در مورد مسئله شکل دولت، به این دلیل که قدرت در سلطنت با شرایط مکان و زمان محدود نمی شود، سلطنت را ترجیح می دهد. او طرفدار تخطی ناپذیری قدرت شاهزادگان آلمانی و محدود شدن قدرت امپراتور توسط انتخاب کنندگان است، همانطور که پس از گاو طلایی 1356 در آلمان برقرار شد که بر اساس آن امپراتور توسط انتخاب کنندگان انتخاب می شد.

اس پوفندورف هیچ گونه مقاومت و نافرمانی در برابر مقام معظم رهبری را که آن را مقدس و خدشه ناپذیر می داند روا نمی دارد. رعایا باید با صبر و حوصله تمام ظلم و کینه توزی حاکمان خود را تحمل کنند. اگر حتی این غیرقابل تحمل شود، او توصیه می کند که رعایا یا آزمایشات را تحمل کنند یا از حاکم فرار کنند، اما به هیچ وجه علیه او شمشیر نکشند. او تنها محدودیت هایی را برای قدرت حاکم با نمایندگی طبقاتی مجاز می داند.

درستهدر دکترین دولت و قانون، اس. پوفندورف، مانند همه نمایندگان مکتب حقوق طبیعی، از وضعیت طبیعت صحبت می کند و آن را مانند تی هابز نه یک واقعیت تاریخی، بلکه یک فرض روش شناختی می داند.

او موضع تی هابز را رد می کند که در حالت طبیعت "انسان برای انسان گرگ است". اس پوفندورف عقل را مبنای قانون طبیعی می داند که قانون اصلی آن لازمه زندگی مسالمت آمیز بین مردم است.

به عقیده اس پوفندورف، در وضعیت طبیعت، هم قوانین الهی و هم قوانین مدنی وجود ندارند و فقط قانون طبیعی معتبر است که بیانگر میل به آزادی، حفظ نفس، استقلال است و محتوایی ابدی و لایتغیر دارد.

3.2. "مبانی حقوق طبیعی و مردمی" اثر H. Thomasia

یکی دیگر از نمایندگان مکتب حقوق طبیعی در آلمان در قرون 17-18. بود کریستین توماسیوس(1655-1728). او در تأسیس دانشگاه در هاله، که بعداً سمت استادی را در آنجا داشت، مشارکت داشت. بعداً رئیس دانشگاه شد. مبارزه با محاکمه جادوگران. او به عنوان پیرو گروتیوس و پوفندورف، سهم قابل توجهی در استقرار اصول حقوق طبیعی در آلمان و همچنین در توسعه مسئله رابطه اخلاق و قانون داشت.

کار اصلی:«مبانی حقوق طبیعی و مردمی».

ایالتمتفکر مهم ترین وظیفه زمان خود را رهایی فلسفه و دولت از نفوذ دین می داند و با استناد به همان استدلال هایی که اس. پوفندورف در مورد جهانی بودن عقل به کار برده است. او معتقد است که دولت نباید از هیچ دینی حمایت کند، زیرا وظیفه دولت فقط به محافظت از هر دین در برابر خشونت محدود می شود. از سوی دیگر، او امکان محدود کردن و حتی ممنوعیت گسترش برخی از دین‌های «بدعت‌گرایانه» را می‌دهد. حاکمیت حتی می تواند یک بدعت گذار خطرناک را از کشور بیرون کند. اما H. Thomasius امکان تعقیب کیفری بدعت را رد می کند و با استناد به این واقعیت که مجازات های کیفری فقط برای اعمال به عنوان مظاهر اراده تعیین می شود، در حالی که بدعت ها بیان فکر هستند. بنابراین، H. Thomasius نظمی را که پس از صلح آگسبورگ در سال 1555 در آلمان ایجاد شد، که به موجب آن هر شاهزاده مذهب رعایای خود را تعیین می کرد، به این معنا تفسیر می کند که اجازه تعقیب کیفری، بلکه فقط اداری را برای بدعت ها می دهد.

خاستگاه دولت.متفکر به آموزه گسترده آن زمان درباره منشأ الهی قدرت حاکمان اعتراض می کند. او با سخنان پطرس رسول که قدرت دولتی را نهادی انسانی می نامد، ارجاعات به قول پولس رسول ("هیچ قدرتی جز از جانب خدا نیست") را رد می کند. فقط هر نظم حقوقی به این عنوان دارای ویژگی الهی است و نه قدرت یک حاکمیت فردی. در غیر این صورت، باید بپذیریم که قدرت جنایتکاران، غاصبان و حتی شورشیان نیز از جانب خداوند است.

درستهاو در تلاش برای توجیه اختیارات گسترده اشراف و حاکمان، مردم را به "احمق" و "عاقل" تقسیم می کند و وظیفه دومی ایجاد قوانین رفتاری برای همه است. H. Thomasius با مشخص کردن این قوانین، یکی از اولین کسانی بود که سعی کرد تفاوت بین قانون و اخلاق را مشخص کند.

متفکر معتقد است که شر اصلی ناشی از حماقت مردم، نقض آرامش درونی و بیرونی است. وظیفه «خردمندان» بازگرداندن صلح است. برای حل این مشکل، دو وسیله وجود دارد - نصیحت و فرمان: اولی متقاعد کننده، دومی اجبار. هنجارهای حقوقی بر اساس اجبار با هنجارهای اخلاقی تفاوت دارند.

او همچنین تفاوت هایی را در ابزار اجرای توصیه ها و دستورات ایجاد می کند. این ابزار باید توسط افراد مختلف استفاده شود. نصیحت توسط معلم اعمال می شود و فرمان توسط حاکم اعمال می شود. این تمایز از آن جهت حائز اهمیت است که اچ. توماسیوس در تعریف نصیحت و فرمان، از بسیاری جهات پیروی از تی هابز، بر خلاف او، حذف حوزه حیات معنوی فرد از زیر قدرت دولتی را ضروری می داند، یعنی صحبت می کند. در برابر سیستم اتخاذ شده در دولت پلیس.

3.3. مطلق گرایی پروس و دکترین دولت و قانون توسط H. Wolf

خصلت اجتماعی مکتب حقوق طبیعی آلمان نیز در دکترین دولت و قانون یافت می شود گرگ مسیحی(1679-1754). در سال 1706، ولف پس از اتمام تحصیلات خود در ینا، استاد ریاضیات و فلسفه در هال شد. به دلیل اتهامات بیخدایی، دانشمند مجبور شد موقعیت خود را ترک کند و پروس را ترک کند. او به هسن رفت و تا سال 1740 در دانشگاه ماربورگ در آنجا تدریس کرد. در همان سال، پادشاه فردریک دوم فیلسوف را به پروس دعوت کرد، جایی که او دوباره تدریس در دانشگاه هال را آغاز کرد. در سال 1743، ولف رئیس دانشگاه شد و تا پایان روزهای خود در این سمت باقی ماند. یکی از شاگردان H. Wolf M.V. لومونوسوف، که با این حال، برخی از نظرات خود را به اشتراک نمی گذارد.

او عضو خارجی آکادمی علوم برلین، پاریس و سن پترزبورگ و همچنین انجمن علمی سلطنتی لندن بود. در دوران حیات خود در محافل علمی از شهرت و اعتبار برخوردار بود.

آثار اصلی:«اندیشه‌های معقول در مورد اعمال انسان و مدارا از اعمال»، «اندیشه‌های معقول در مورد زندگی اجتماعی انسان‌ها»، «قانون طبیعی بررسی شده با روش علمی».

ایالت

خاستگاه دولت. ولف از ایده قانون طبیعی در مورد منشاء قراردادی دولت برای توجیه دولت پروس استفاده می کند. دولت طبق عقاید او باید در تمام عرصه های زندگی عمومی و خصوصی دخالت کند و آنها را تحت نظارت خود نگه دارد. باید اطمینان حاصل کنند که رعایا زود ازدواج می کنند و فرزندان خود را با دقت بزرگ می کنند، باید خارجی ها را جذب کنند و رعایا را رها نکنند. همچنین باید اطمینان حاصل شود که تعداد جمعیت مطابق با در دسترس بودن وسایل زندگی است.

او با بیان منافع اشراف آلمانی، اعلام می کند که دولت باید با بطالت و اسراف مبارزه کند. باید کیفیت و قیمت کالاها، میزان بهره وام را تعیین کند. دولت باید به کمال اخلاقی رعایا نیز رسیدگی کند. بنابراین، مدارس و آکادمی ها را سازماندهی می کند، معلمان خوبی را برای آنها انتخاب می کند، بر دین نظارت می کند، کلیساها را می سازد و تعطیلات را ایجاد می کند. اگر چه بی خدایی به خودی خود منجر به زندگی غیراخلاقی نمی شود، اما این فقط برای آن اتفاق می افتد افراد منطقی. و از آنجایی که اکثر مردم غیرمنطقی هستند و تنها با ترس از مجازات می توان آنها را مهار کرد زندگی پس از مرگ، پس الحاد برای چنین افرادی وسوسه خطرناکی است، چرا ملحدان را نمی توان در جامعه تحمل کرد وقتی که به وضوح ناباوری خود را ابراز می کنند.

درستهدر ایالت H. Wolf جایی برای ابتکار عمل شخصی و آزادی وجود ندارد. مشخصه در این زمینه تعریف وی از قانون به عنوان آزادی عمل در انجام وظایف است. در زمینه حقوق کیفری، اچ ولف استفاده از شکنجه را زمانی توجیه می کند که هیچ وسیله دیگری برای افشای مجرم وجود نداشته باشد.

این دیدگاه های H. Wolf با سیستم مطلق گرایی پروس مطابقت داشت.

3.4. دیدگاه های سیاسی و حقوقیمربیان آلمانی

ایده مطلق گرایی شاهزاده، آشتی با چندپارگی سیاسی و توجیه دستورات فئودالی در آثار اس. پوفندورف، اچ. توماس، اچ. ولف با مخالفت روشنگری آلمان در شخص G.-E مواجه شد. لسینگ، اف.شیلر و آی.وی. گوته

آموزگاران آلمانی حامیان سرسخت وحدت ملی آلمان و دشمنان چندپارگی سیاسی بودند که توسط اربابان فئودال حمایت می شدند. آنها منشأ ضعف آلمان، موقعیت تحقیرآمیز مردم آلمان و تسلط مستبدان فئودال را چندپارگی می دانستند. در عین حال نسبت به موعظه شوونیسم نگرش منفی داشتند و به طور تصنعی به دشمنی با مردم دیگر دامن می زدند.

بنیانگذار روشنگری آلمان است گوتگلد-افرایم لسینگ(1729-1781). او نگرش منفی خود را نسبت به استبداد شاهزاده، موعظه پیشرفت، ایده میهن پرستانه آزادی و استقلال آلمان در تعدادی از آثار انتقادی فلسفی و ادبی و همچنین در درام های «امیلیا گالوتی»، «ناتان حکیم» بیان کرد. ” و غیره اگر در زمان G.-E . لسینگ، ساکسون خود را فقط یک ساکسون می‌دانست، و پروسی خود را فقط یک پروسی می‌دانست، سپس خود G.-E. لسینگ قبل از هر چیز به مردم آلمان فکر می کرد، برای تحکیم آنها، برای پیروزی نیروهای مترقی بر تجزیه سیاسی مبارزه کرد. او با نابردباری مذهبی و ملی مخالف است، ایده برابری را مطرح می‌کند و از موضع «مقام سوم» دفاع می‌کند.

شخصیت بزرگ روشنگری آلمان فردریش شیلر(1759-1805) با دهقانان محروم ابراز همدردی می کند، مالک زمین "که پوست دهقانان خود را می کند" را محکوم می کند، مطلق گرایی شاهزاده را محکوم می کند، از حق هر مردم برای استقلال سخن می گوید.

او پیروزی استقلال هلند را «یکی از چشمگیرترین رویدادهای اجتماعی» دانست. اما، مانند G.-E. لسینگ، او به دنبال راهی برای خروج است نه در آشفتگی توده ها، اما در راه توافق با اربابان فئودال که امیدوار بود آنها را به نادرست بودن سیاست های آنها متقاعد کند.

اوج روشنگری آلمان کار دانشمند و شاعر برجسته بود یوهان ولفگانگ گوته (1749-1832).

او در انتقاد از نظام فئودالی، در موعظه اومانیسم، فعالیت خلاقانه فردی آزاد که قید قرون وسطی را کنار زده بود، تزلزل ناپذیر بود. او مبارزان استقلال ملی در برابر استبداد را ستود و اعلام کرد که "تنها او شایسته زندگی و آزادی است که هر روز برای آنها به نبرد می رود."

ادبیات آموزشی و روش شناختی

  1. گلچین اندیشه سیاسی جهان. - م.، 1997. ت 1-5.
  2. گلچین اندیشه حقوقی جهان. - م.، 1999. ت 1-5.
  3. تاریخچه دکترین های حقوقی ایالت. کتاب درسی. نماینده ویرایش V. V. Lazarev. - م.، 2006.
  4. تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. اد. V. S. Nersesiants. - م.، 2003 (هر نسخه).
  5. تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. اد. O. V. Martyshina. - م.، 2004 (هر نسخه).
  6. تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. اد. O. E. Leista. - م.، 1999 (هر نسخه).
  7. تاریخ آموزه های سیاسی و حقوقی: خواننده. - م.، 1996.
  8. تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. اد. V. P. Malakhova، N. V. Mikhailova. - م.، 2007.
  9. راسولوف M. M.تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. - م.، 2010.
  10. چیچرین بی.ن.تاریخ آموزه های سیاسی. - م.، 1887-1889. T. 1-5.
  11. تاریخچه دکترین های سیاسی و حقوقی. قرن 17-18 - م.، 1989.
  1. بلنکی ام اس.اسپینوزا - م.، 1964.
  2. هابز تی. درباره شهروند - م.، 1989. T. 1.
  3. هابز تی.لویاتان - م.، 1989. T. 2.
  4. گریگونیس E. P.، Kiria K. D.سیر تحول ایده ها در مورد رابطه بین قوای مقننه و مجریه در آموزه های لاک و منتسکیو // تاریخ دولت و قانون. 2008. شماره 9
  5. گروتیوس جی.در مورد قانون جنگ و صلح. - M. 1994.
  6. Zaichenko G. A.جان لاک. - م.، 1973.
  7. کچکیان اس.اف.جهان بینی اخلاقی اسپینوزا. - م.، 1914.
  8. میروفسکی بی. وی. هابز - م.، 1975.
  9. قرارداد اجتماعی یا اصول نابرابری سیاسی // رساله ها. - م.، 1990.
  10. رحمان دی.جی لاک. - خارکف، 1924.
  11. ساکتی A. L.هوگو گروتیوس به عنوان یک دانشمند، حقوقدان و مورخ انسانگرا // سالنامه حقوق بین الملل شوروی. - م.، 1960.
  12. سوکولوف V.V.اسپینوزا - م.، 1973.
  13. اسپینوزا بی.رساله کلامی ـ سیاسی. - م.، 1957. T. 2.
  14. Satyshev V. E.دکترین های سیاسی و حقوقی در انگلستان در دوران انقلاب های بورژوایی قرن هفدهم. - م.، 1985.
  15. توکویل آ.نظم و انقلاب قدیم. - م.، 1911.
  16. خلبانیکوف D. N. به دکترین حقوق در هوگو گروتیوس. - خارکف، 1916.
  17. چسکیس A. A.توماس هابز - م.، 1929.

سوالات مربوط به خودکنترلی و آمادگی برای آزمایش:

  1. G. Grotius حقوق بین الملل را چگونه تعریف کرد؟
  2. دموکراسی از نظر ب.اسپینوزا چه ویژگی هایی دارد؟
  3. تفاوت دیدگاه استقلالی ها، سطح نشینان و حفارها در مورد دولت چیست؟
  4. تی هابز دولت را چگونه تصور می کرد؟
  5. دی لاک چه شاخه های حکومتی را شناسایی کرد؟
  6. به گفته روسو، «اراده عمومی» با «اراده همگان» چه تفاوتی دارد؟
  7. روسو چگونه حاکمیت مردمی را درک کرد؟

مو تزو (479-400 قبل از میلاد) - فیلسوف چینی باستان، مخالف آیین کنفوسیوس. تز اصلی آموزه مو تزو در مورد «عشق همگانی و منفعت متقابل» تلاشی برای نوعی اثبات اخلاقی ایده برابری همه مردم است. ایده انتخاب اولین حاکم نیز متعلق به اوست.

جنگ سی ساله 1618-1648 یکی از اولین درگیری های نظامی پاناروپایی بود که تقریباً همه کشورهای اروپایی را تا حدی تحت تأثیر قرار داد. جنگ به عنوان یک درگیری مذهبی بین پروتستان ها و کاتولیک ها در آلمان آغاز شد و سپس به مبارزه علیه هژمونی هابسبورگ تبدیل شد.

پیوریتانیسم (از لاتین purus - خالص) یکی از گرایش های پروتستانیزم است که طرفداران آن خواستار پاکسازی پروتستانتیسم از بقایای کاتولیک بودند. پیوریتن ها زهد و اخلاق سختگیرانه را تبلیغ می کردند، با تجمل گرایی مخالف بودند و خواهان جدایی کلیسا از دولت بودند.

لویاتان یک هیولای دریایی عظیم در اساطیر کتاب مقدس است. به معنای مجازی - چیزی عظیم و هیولا.

پروتستان ها بخشی از پیوریتان ها بودند که به جای اسقف ها و روحانیون منصوب شده توسط تاج، واعظان را توسط جوامع مؤمنی که توسط بزرگان اداره می شد انتخاب می کردند.

«رساله الهیاتی-سیاسی» («Tractatus Theologico-Politicus»)

هدف اسپینوزا در این اثر اثبات دو نظریه است: 1) دین می تواند آزادی کامل اندیشه را برای مردم فراهم کند. 2) دولت بدون تعصب به دولت می تواند همین آزادی را برای مردم فراهم کند.

اسپینوزا در فرآیند اثبات تز اول، مشکلات نبوت، «انتخاب» قوم یهود، ویژگی‌های دانش طبیعی و نبوی شریعت الهی، مشکل الوهیت یا ماهیت انسان‌ساز کتاب مقدس را مورد بحث قرار می‌دهد. .

اسپینوزا از مفهوم «دو حقیقت» سرچشمه می گیرد و معتقد است که کتاب مقدس برای شناخت حقیقت واقعی اهمیت خاصی ندارد. از نظر او، اقتدار تنها عقل است، نه کتاب مقدس. اسپینوزا نبوت را به عنوان دانش قابل اعتماد یک فرد از هر چیزی که توسط خدا به او وحی می شود تعریف کرد.

نبوت اول به عنوان علم طبیعی در روح هر فردی نهفته است. این علم مسلم است و منشأ آن خداست. اما در معنای روزمره، نبوت به گونه ای دیگر تعبیر می شود - به عنوان دانشی که ذاتی همه مردم نیست، بلکه فقط در پیامبران وجود دارد. علم انبیا را فراتر از حد علم طبیعی عادی می دانند که از خداوند دریافت می شود. و چون به مردم منتقل شود، ایمان می آورند.

کتاب مقدس تنها از دو راه ارتباط خدا با مردم صحبت می کند: از طریق صدا و از طریق بینایی در قالب توهم یا رویا. فقط مسیح وارد ارتباط مستقیم با خدا شد. اسپینوزا می نویسد: «مسیح با درک درست و کافی چیزها، به اندازه دهان خود خدا پیامبر نبود.» «مسیح وحی را بر اساس حقیقت درک کرد. و در میان انبیا، «رؤیا» از طریق تخیلات بیش از حد رشد یافته آنها رخ می دهد. در عین حال، انبیا نه از نظر هوش عالی و نه به بزرگی متمایز نبودند دانش فلسفینسبت به همنوعان خود؛ پیشگویی های آنها با مفهوم خدا و خلق و خوی آنها مطابقت داشت.

این تنها یهودیان نیستند که از موهبت نبوت برخوردارند. "انتخاب" آنها در یک هدف خاص نهفته است - رعایت قوانین عشق و فضیلت که توسط موسی به آنها داده شده است. تا زمانی که یهودیان به این قوانین احترام می گذاشتند، انتخاب و پادشاهی آنها ادامه داشت. با نابودی دومی، آنها دیگر مردم برگزیده نبودند. این شریعت بود که بر پیامبران نازل شد.

قانون طبیعی الهی که توسط مسیح برای مردم توضیح داده شده است، فقط به معرفت و عشق واقعی خدا به عنوان عالی ترین خیر مربوط می شود. هر چه هدف عشق ما عالی تر باشد، به درجه کمال بیشتری می رسیم. هر چیزی که مبتنی بر میل به معرفت و عشق به خدا باشد را می توان قانون طبیعی الهی نامید. تفاوت این شریعت با شریعت نازل شده بر انبیا در این است که ویژگی همه مردم است و برگرفته از خواص فطرت انسان است و نیازی به استناد به تاریخ ندارد و نیازی به تشریفات از ما ندارد. ثواب رعایت قانون طبیعی الهی در خود نهفته است - در معرفت خدا و عشق رایگان به او. مجازات عبارت است از محرومیت از این مزایا، در خدمت فقط به بدن.

آنها برای چه هستند؟ مراسم مذهبیو آگاهی از تاریخ مقدس؟ مناسک عهد عتیق برای متحد کردن یهودیان در یک پادشاهی واحد تأسیس شد و با سقوط پادشاهی یهود اهمیت خود را از دست داد. مناسک مسیحی هدف مشابهی دارند - متحد کردن مسیحیان در یک کلیسای واحد. حقایق در مورد خدا (به عنوان خالق، حاکم، قاضی) در کتاب مقدس به طور عقلانی اثبات نشده است، بلکه تنها با داستان هایی در مورد تاریخ یهودیان برای مردم نادان توضیح داده شده است. فقط آن عباراتی در کتاب مقدس مفید است که تقوا و اطاعت را در روح انسان تقویت می کند. برای یک فرد با فضیلت، خواندن کتاب مقدس لازم نیست، و همچنین اعتقاد به معجزه نیز لازم نیست. اعتقاد به معجزه به هیچ وجه ماهیت و مشیت خداوند را روشن نمی کند.

آیا کل کتاب مقدس کلام خداست؟ برای حل این مسئله، اسپینوزا کتاب مقدس را به تحقیق تاریخی (دو قرن قبل از مکتب نقد کتاب مقدس توبینگن) می پردازد. برای نگارش تاریخ انجیل، به نظر او، ابتدا باید ماهیت و ویژگی های زبان ها را مطالعه کرد کتاب های مقدس; ثانیاً، اظهارات هر کتاب را جمع آوری کنید. سوم، موارد اصلی را شناسایی کنید. کاوش در سرنوشت تاریخی هر کتاب و نویسنده آن؛ رابعاً این که بدانیم چگونه همه متون مقدس در یک کتاب جمع آوری شده اند.

اسپینوزا با استفاده از این روش در تحلیل کتب عهد عتیق به نتایج زیر رسید:

  • 1) این کتابها توسط افرادی که نام آنها را دارند نوشته نشده اند (موسی نمی تواند نویسنده تورات باشد).
  • 2) فریسیان دوره معبد دوم آنها را در یک کتاب جمع آوری کردند و فقط آنچه را که مربوط به شریعت موسی بود انتخاب کردند و آنچه را که با این شریعت مخالف بود یا ذکر نکردند کنار گذاشتند.

اسپینوزا همچنین تعدادی تناقض، تکرار و تناقض را در متون کتب مختلف عهد عتیق شناسایی کرد. به دلیل دانش ضعیف زبان یونانی، اسپینوزا کتب عهد جدید را به تفصیل ارزیابی نکرد، بلکه به این پرسش کلی اکتفا کرد که آیا رسولان پیامبر بودند یا فقط معلمان. برای پاسخ صحیح، او گزینه دوم را انتخاب کرد و منشأ نزاع های متعدد در کلیسای مسیحی را برای آنها توضیح داد.

بنابراین، به گفته اسپینوزا، مطالعه تاریخی کتاب مقدس ثابت کرده است که این کتاب توسط خدا دیکته نشده است. و با این حال کتاب مقدس دین واقعی را تبلیغ می کند که برای هر شخصی قابل درک است. مهم و ضروری است، برای ضعیفان ذهنی آسایش می آورد و برای دولت مفید است. بنابراین، هیچ چیز مانع از آن نمی شود که آن را کلام خدا بنامیم. کتاب مقدس نه تفسیر، بلکه اطاعت می خواهد. به مردم آزادی فکر کامل می دهد. دلایل ادیان نادرست و خرافات چندگانه است: ناتوانی مردم در برابر عواملی که آنها را تهدید می کنند، ترس، جهل، ناآگاهی از دلایل آنچه اتفاق می افتد، فریب به نفع حاکمان برای نگه داشتن مردم در صف، خیال و وحشی. تخیل

اولین مردم فقط طبیعت را می شناختند، در یک وضعیت طبیعی بدون دین و قانون زندگی می کردند (اسپینوزا نمی پذیرد که آدم اولین انسان بوده است). طبیعت نه اطاعت از خدا، بلکه پیروی از تمایلات خود را می آموزد. مردم قدیم به دلیل اینکه قانون را نمی دانستند مرتکب گناه نمی شدند. سپس در شرایط خطر دائمی، مردم تصمیم گرفتند داوطلبانه تسلیم خدا شوند. اما آنها برده نشدند، زیرا برده شخصی است که ارباب او را مجبور می کند تا به نفع خود عمل کند. اطاعت از یک موضوع، اگرچه آزادی را از او سلب می کند، اما نفع کل جامعه و در نتیجه نفع شخصی او را در نظر دارد.

یک دولت قوی چگونه باید ساخته شود؟ وقتی یهودیان از مصر بیرون آمدند و از قوانین مصر رهایی یافتند، به حالت طبیعی بازگشتند. سپس به توصیه حضرت موسی - با عقد آزاد - حقوق طبیعی خود را به خداوند واگذار کردند و تعهد به اطاعت از قوانین او کردند و موسی را به عنوان واسطه بین خود و خدا برگزیدند. موسی تصمیم گرفت که به دولت یهود شکل حکومت دینی با دو مقام مجزا بدهد: یکی قوانین و احکام خدا را توضیح می‌داد، و دومی حکومت را مطابق این قوانین اداره می‌کرد.

اما بسیاری از یهودیان شروع به پرستش گوساله طلایی کردند. خدا بر آنها خشمگین شد، قرارداد قبلی را تغییر داد و فقط به لاویان اجازه داد که به او خدمت کنند. نزاع بین 12 قبیله آغاز شد که منجر به نابودی دولت یهود شد. از زمان مسیح، اتحاد خدا با مردم دیگر نه بر روی سنگ، نه بر روی کاغذ، بلکه در قلب هر شخص حک شده است. این درس را باید از تاریخ پادشاهی یهود گرفت: برای دین و دولت بسیار مضر است که خادمین کلیسا امور دولت را اداره کنند و عقاید را تابع قوانین الهی کنند که ممکن است موضوع اختلاف بین مردم باشد.

اکنون که خدا دیگر با مردم قرارداد نمی بندد، به هر یک از ما در روابط درونی با خدا نیاز داریم. حکومت باید فقط جنبه بیرونی دین - عمل به فضیلت - را تنظیم کند. اگر موضوعی با سخنان خود نفرت و کینه توزی نسبت به همسایگان، حکومت و حکومت برانگیزد و از قوانین تبعیت نکند، حق دارد آزادانه فکر کند، قضاوت کند و حرف بزند. اگر حکومت مردم را از گفتن آنچه فکر می‌کنند منع کند، باعث دوبینی در آنها می‌شود که منجر به زوال کلی اخلاق می‌شود.

اسپینوزا نیز مانند هابز پیدایش جامعه را با نظریه قانون طبیعی و قرارداد اجتماعی توضیح می دهد. او معتقد است که طبیعت انسان همواره خودخواه است و قانون طبیعت هر فرد را در مسیر حفظ خود راهنمایی می کند. فقط دولت می تواند خودخواهی را مهار کند. دولت به منظور تامین امنیت و کمک متقابل شهروندان به وجود می آید و مستلزم ترکیبی از منافع خودخواهانه شهروندان با منافع کل جامعه است.

فلسفه سیاسی در اخلاق اسپینوزا، اما عمدتاً در رساله الهیاتی-سیاسی و رساله سیاسی توضیح داده شده است. تا حد زیادی از متافیزیک او ناشی می شود، اما تأثیر آموزه های هابز را نیز آشکار می کند.

اسپینوزا بهترین شکل دولتی را دولتی می دانست که امکان مشارکت در حکومت را برای همه شهروندان فراهم کند، یعنی خود را حامی دموکراسی می دانست. او برخلاف هابز، سلطنت را شایسته احترام ارزیابی نمی کند. اسپینوزا در رساله سیاسی ناتمام خود از هابز به خاطر مطلق گرایی اش انتقاد می کند. اخلاق می‌گوید: «دولتی که تنها تلاش می‌کند تا اطمینان حاصل کند که شهروندانش در ترس دائمی زندگی نکنند، بیش از آنکه فضیلت‌مند باشند، خطاناپذیر خواهد بود. اما مردم باید به گونه ای هدایت شوند که به نظرشان برسد که رهبری نمی شوند، بلکه طبق میل خود زندگی می کنند و کاملاً آزادانه در مورد امور خود تصمیم می گیرند تا فقط به عشق آزادی تحت کنترل باشند. میل به افزایش اموال و امید به دستیابی به جایگاه های شریف در امور حکومتی.

رساله کلامی-سیاسی (فصل 20) می گوید: «وظیفه اصلی حکومت، تسلط و ترس بر مردم نیست، نه مطالبه اطاعت، بلکه برعکس، رهایی هر فردی از ترس، انجام آن است. به طوری که او فرصت زندگی در بیشترین امنیت ممکن را داشته باشد. به عبارت دیگر، برای تقویت حقوق طبیعی خود: وجود داشته باشد و بدون آسیب رساندن به خود و دیگران به تجارت خود ادامه دهد. هدف حکومت این نیست که انسانها را از موجودات عاقل به حیوانات یا عروسک های خیمه شب بازی تبدیل کند، بلکه آنها را قادر می سازد تا قوای ذهنی و بدن خود را بهبود بخشند و از ذهن خود بدون محدودیت استفاده کنند. بدون ابراز کینه و کینه، فریب نخورید، با آنها ناعادلانه و با سوء ظن رفتار نکنید.»

اسپینوزا توضیحی طبیعی برای پیشگویی ها و معجزات ارائه کرد. فیلسوف به شدت از ایده های مذهبی در مورد انسان گرایی، مصلحت گرایی جهان، آفرینش گرایی، مشیت گرایی، الهام از کتاب مقدس، برگزیده بودن قوم یهود توسط خداوند، گناه اصلی، جاودانگی فردی، رستاخیز عیسی مسیح (با توجه به اینکه عیسی یک شخصیت تاریخی است، انتقاد می کند. ) و شیطان به عنوان منشأ شر. شرک از نظر اسپینوزا مبتنی بر جهل است. اما سکسی دین مدرندعوت به محبت به همسایه از نظر او حکیمانه و منصفانه است. اسپینوزا روحانی گرایی را محکوم کرد، کشیش ها را به دروغ، طمع و نفرت از مخالفان متهم کرد.

اسپینوزا با دفاع از ایده آزادی وجدان، که سرنوشت او را از پیش تعیین کرد، در عین حال بین جنبه های نظری و عملی دین تمایز قائل شد: ایمان یک امر شخصی برای همه است، اما تحقق دستورات عملی، به ویژه دستورالعمل های مربوط به رابطه فرد با همسایگانش یک امر دولتی است. از نظر اسپینوزا دین باید دولتی باشد. هر گونه تلاش برای جدا کردن دین عملی از دولت و ایجاد کلیسای جداگانه در داخل دولت منجر به نابودی دولت می شود. مقامات دولتی حق دارند از دین به عنوان وسیله ای برای تقویت نظم عمومی استفاده کنند.

شعار اصلی فلسفه اسپینوزا در قصیده او نهفته است: «آزاد انسان کمتر از همه به مرگ می اندیشد و خرد او تأملی است نه مرگ، بلکه در زندگی».

«رساله الهیاتی-سیاسی» به توجیه آزادی وجدان، علم، عقاید و بیان اختصاص دارد، جایی که اسپینوزا استدلال می‌کند که هیچ‌کس نمی‌تواند حق طبیعی یا توانایی‌اش برای استدلال آزادانه و قضاوت درباره هر چیز را به دیگری منتقل کند. هیچ کس را نمی توان مجبور به انجام این کار کرد.

تراکت کلامی-سیاسی تنها نشریه اسپینوزا در زمان حیاتش بود.

پیش از این از عنوان کتاب مشخص است که اسپینوزا قصد دارد سه حوزه حیات فرهنگی را در جوهر و روابط متقابل آنها با یکدیگر بررسی کند.

رساله در بیست فصل تنظیم شده است. از این تعداد، پانزده مورد به الهیات اختصاص دارد، سه مورد دکترین دولت و رابطه آن با دین را بیان می کنند. در دو فصل پایانی ما در مورددر مورد آزادی فلسفه ورزی که در زبان آن زمان به معنای حق آزاد اندیشی به طور کلی بود.

این کار یک پدیده تصادفی نبود، ثمره فعالیت ذهنی جدا شده از زندگی، بلکه ناشی از نیازهای ضروری عصر بود. اسپینوزا در آن، گویی در کانون توجه قرار گرفته بود، تمام تلاش‌ها و آرزوهای فردی اندیشه بشر برای استقلال را جمع‌آوری و منعکس کرد. به این معنا، بندیکت اسپینوزا جانشین کار اصلاحات شد. آنچه را که او به عنوان یک واقعیت واقعیت بیان کرد، او در قلمرو آگاهی کامل کرد.

اسپینوزا در رساله خود این وظیفه را برای خود تعیین کرد که یک بار برای همیشه رابطه بین دین و عقل، بین دولت و کلیسا را ​​برقرار کند. در عین حال، نویسنده به هیچ مانعی اعم از نظام های دینی یا فلسفی پذیرفته شده عام متوقف نشد.

انتقاد او مستقیماً علیه کتابهای عهد عتیق بود. از نظر تاریخی این کاملاً موجه بود. وقت آن رسیده بود که عهد عتیق کاملاً پاک شود، که طبیعتاً با معرفی عهد جدید، تمام قدرت خود را از دست داد.

در این میان، این عهد عتیق در دست روحانیون کالوینیست بود که سلاح خطرناکی بود که از آن برای تهاجمات سلسله مراتبی خود به زندگی دولتی استفاده می کرد.

این استثمار نامناسب کتاب مقدسو اسپینوزا می خواست به نفع یک جامعه آزاد که باید توسط دستی قوی و قابل اعتماد هدایت شود که منحصراً به رفاه ملت توجه دارد متوقف شود.

در عهد عتیقاسپینوزا چیزی جز یک بنای تاریخی نمی بیند که کتب متعارف آن، از جمله تورات (پنج کتب موسی) در آن نوشته شده است. زمان های مختلفو نویسندگان مختلف بر اساس خود کتاب مقدس، او ثابت کرد که هنجار برای درک آن را باید در خود متن جستجو کرد، که هیچ وجه اشتراکی بین آن و آگاهی وجود ندارد.

جوهر دین، از نظر اسپینوزا، نه در پیروی از آموزه های جزمی، نه در رعایت دقیق آیین های کلیسا، بلکه در عشق به خدا نهفته است. بهترین ابراز این محبت، تقوا و اطاعت است که به زندگی با فضیلت می انجامد.

اسپینوزا در رساله خود بر ضرورت شدید تمایز بین حوزه عقل و حوزه دین و از سوی دیگر بین دولت و کلیسا تاکید کرد. علاوه بر این، اسپینوزا خواستار انقیاد کلیسا از دولت بود، قدرت نامحدود دولتی نه تنها در مسائل مدنی، بلکه در مسائل اعتقادی.

زمانی که کاتولیک استبدادی غالب شد، یعنی یک واحد وجود داشت کلیسای کاتولیکنمی توان از وحدت دولت صحبت کرد. اما اصلاحات وحدت کلیسا را ​​از بین برد و در عین حال واقعیت امکان وجود یک اتحادیه مدنی بین افراد حتی با ادیان مختلف را به زندگی دولتی وارد کرد. با این حال، اسپینوزا قدرت نامحدود دولت در رابطه با کلیسا را ​​فقط در رابطه با عبادات بیرونی تشخیص داد، در حالی که روابط درونی هر مؤمن با خدا نمی تواند تابع هیچ مقرراتی باشد و کاملاً به خود مؤمن تعلق دارد.

همانطور که اسپینوزا معتقد بود، شرط لازم برای یک دولت واحد که بر اساس قوانین عقل اداره می شود، باید آزادی وجدان، آزادی بیان و مطبوعات باشد، زیرا هدف نهایی دولت، آزادی عقلانی است و وقتی یک دولت تشکیل می شود، همه می توانند فقط از حق عمل کردن مطابق میل خود چشم پوشی می کنند، اما نمی توانند از حق طبیعی شما برای فکر کردن و بیان افکار خود به دلخواه خود چشم پوشی کنند. بنابراین، جدایی عقل از دین، دولت و کلیسا، مستلزم دشمنی و خصومت آنها با یکدیگر نیست.

علم به اصل اشیاء هیچ خللی در اعتقادات تقوا ندارد، بلکه هر چه زندگی هوشمندتر باشد، روح تقواتر می شود. به همان اندازه غیرممکن است که دولتی که شخص را به خاطر اعمالش قضاوت می کند و نه برای افکارش، به زور در زندگی معنوی شخص دخالت کند و آزادی درونی او را محدود کند. برعکس، هر چه آزادی درونی یک فرد کمتر به خطر بیفتد، کل قوی تر و امن تر است.

طبق اعتقادات سیاسی او، همانطور که قبلاً اشاره شد، اسپینوزا یک جمهوری خواه بود. او از بین همه اشکال حکومت، جمهوری دموکراتیک را برای خود مناسب‌تر می‌دانست که آن را می‌نامید به بهترین شکل ممکنشکلی از حکومت منطبق با طبیعت انسان، زیرا به گفته وی، بزرگترین تضمین قدرت و تخطی دولت را فراهم می کند. در همان زمان ، وی به طور قانع کننده ای مخرب بودن سیستم مطلقه لوئی چهاردهم را اثبات کرد ، که با دست سبک او نیروهای استخدام شده و مزدور شروع به گسترش بیشتر و بیشتر کردند و به عنوان ابزاری برای بردگی مردم عمل می کردند.

او همچنین فرمانروای انگلستان، کرامول، را «فقط با نامی دیگر» یک پادشاه می‌داند.

اما او آمستردام را ترجیح می دهد و آن را شهری شکوفا می نامد، جایی که مردم از همه ملت ها و فرقه ها در آن زندگی می کنند و وقتی سرمایه خود را به کسی می سپارند، فقط می پرسند که آیا او ثروتمند است یا فقیر، صادق است یا در اعمالش ناراست؟ بدون توجه به مذهب یا فرقه ای که به آن تعلق دارد، زیرا در دادگاه همه برابرند.

لازم به ذکر است که مقدمات اولیه فلسفه اجتماعی-سیاسی اسپینوزا به دیدگاه هابز نزدیک است: هر فردی حق اعلای هر چیزی را دارد که می تواند، و حق هرکس تا جایی که قدرتش گسترش می یابد گسترش می یابد. هر شخصی حق حاکمیتی دارد که وجود داشته باشد و مطابق روشی که طبیعتاً برای او مقدر شده است عمل کند. بنابراین، قانون طبیعی چیزی نیست جز «قواعد طبیعت هر فرد، که طبق آن ما هر شخص را به طور طبیعی به وجود و فعالیت نوعی معین می‌دانیم». این نه توسط "عقل سلیم"، بلکه توسط "میل و قدرت" هر فرد تعیین می شود. و اگر انسان را صرفاً به فرمان فطرت عمل می‌کند، پس هر چیزی را که برای خود مفید می‌داند، حق اعلای طبیعت به او اجازه می‌دهد که آن را تصاحب و تصرف کند - خواه به زور، حیله یا درخواست. و لذا چنین شخصی می تواند هر کس را که بخواهد در این امر مانع او شود دشمن خود بداند. قانون طبیعی، یعنی قانونی که در حالت طبیعی عمل می کند، تنها چیزی را ممنوع می کند که هیچ کس نمی خواهد یا نمی خواهد. بنابراین در حالت طبیعی، نزاع، نفرت انسان از انسان، مظاهر غضب و حیله ممکن است. اسپینوزا رساله کلامی ـ سیاسی. چ. 16.

متفکر هلندی اولین تلاش را برای غلبه بر مطلق گرایی هابزی انجام می دهد. در بحث‌های اولیه‌اش درباره دولت و دولت مدنی، دیدگاه‌های او با دیدگاه هابز منطبق است: مردم شهروند متولد نمی‌شوند، بلکه به آنها تبدیل می‌شوند. در دولت مدنی هر مردی اراده ندارد، بلکه تابع قانون دولت است و هیچ مبنایی برای قضاوت عدالت یا بی عدالتی، تقوا یا بی تقوایی ندارد. او موظف به اطاعت از قوانین کشور است، هر چند آنها را ناعادلانه بداند.

حق تعیین شده توسط قدرت مردم - قدرت عالی - در دست کسی متمرکز است که با رضایت مشترک، رسیدگی به امور حکومتی به او سپرده شده است. بر این اساس، اسپینوزا - کاملاً سنتی - سه نوع وضعیت مدنی را متمایز می کند:

سلطنت، که در آن قدرت در دست یک نفر متمرکز است.

اشراف، زمانی که قدرت توسط دانشکده ای متشکل از شهروندان منتخب اعمال می شود.

دموکراسی که دانشکده ای است که از کل مردم تشکیل شده است.

اما در مورد بهترین شکل حکومت، اسپینوزا به طور قابل توجهی از سنت در نظر گرفتن بهترین شکل حکومت به عنوان پادشاهی که قادر به اداره دولت به اندازه کافی است منحرف می شود. به نظر او بهترین حکومت حکومتی است که مردم در آن هماهنگ زندگی کنند و قوانین توسط همه و با جدیت رعایت شود. این شکل، دموکراسی است، که در آن شهروندانی که قرار است دولت را اداره کنند، نه با امتیازات ذاتی، بلکه توسط قانون تعیین می شوند. استدلال اصلی اسپینوزا به نفع حکومت دموکراتیک این است که فقط در دموکراسی می توان از خطاها و خطاها ترسید، زیرا «احتمال کمی وجود دارد که بسیاری از مردم بر سر پوچی مشابه توافق کنند». علاوه بر این، دموکراسی کمتر از سایر رژیم‌ها از آزادی و برابری طبیعی فاصله می‌گیرد، زیرا هر فردی حق طبیعی خود را نه فقط به شخص دیگری، بلکه به اکثریت شهروندان واگذار می‌کند. در اینجا همه با هم برابرند، همانطور که همه در وضعیت طبیعی برابرند.

اما اسپینوزا در دکترین دولت آزاد رادیکال ترین است. او معتقد است که هدف نهاییدولت این نیست که مردم را در ترس نگه دارد و آنها را تابع قدرت شخص دیگری کند، بلکه برای رهایی هر شخصی از ترس است تا در امنیت زندگی کند، یعنی. "حق طبیعی خود را برای وجود و عمل بدون آسیب به خود یا دیگران به بهترین وجه حفظ کرد."

آزادی این نیست که مردم را از موجودات منطقی به حیوانات یا اتوماتای ​​بی‌عقل تبدیل کنیم، بلکه برعکس، «روح و بدن آنها وظایف خود را بدون قرار گرفتن در معرض خطر انجام می‌دهند و خودشان از ذهن آزاد استفاده می‌کنند». بنابراین، فیلسوف نتیجه می گیرد، "هدف واقعی دولت در واقعیت آزادی است." رساله کلامی ـ سیاسی. چ. XX.

چه نوع دولتی را می توان آزاد در نظر گرفت؟ از نظر اسپینوزا، معیار آزادی دولت، آزادی اندیشه است. یک دولت آزاد که در آن هر کس می تواند آنچه می خواهد فکر کند و آنچه فکر می کند بگوید. بر این اساس، حکومت خشونت آمیز، قاعده ای است که به اذهان مردم تعرض می کند و غصب و بی عدالتی زمانی در جامعه حاکم می شود که قدرت، آنچه را که باید به عنوان حقیقت بپذیرد یا آن را به عنوان باطل رد کند، برای همگان تجویز می کند. فقط نظرات سرکش را می توان تحت تعقیب قرار داد، یعنی. آنهایی که هدفشان پایه های جامعه است - حذف قرارداد اجتماعی.

اسپینوزا قوانین اساسی را تدوین می کند که دولتی که می خواهد آزاد باشد باید از آنها پیروی کند:

سلب آزادی مردم برای گفتن آنچه فکر می کنند غیرممکن است.

آزادی به حفظ صلح در دولت آسیبی نمی رساند و هیچ ناراحتی از آن ناشی نمی شود که به راحتی قابل رفع نباشد.

هر شهروندی ممکن است از این آزادی بدون تعصب به تقوا برخوردار باشد.

قوانینی که علیه «موضوعات گمانه‌زنی» (یعنی علیه هر نظریه یا ایده‌ای) وضع می‌شود بی‌فایده است.

نه تنها می توان این آزادی را بدون آسیب مجاز دانست، بلکه باید اجازه داد تا جامعه شکوفا شود.

آهنگسازی او سر و صدای زیادی در اروپا به پا کرد. اول از همه، طرفداران دکارت، که بسیاری پیروانش را اسپینوزا می دانستند، خشمگین بودند.

در مورد متکلمان، خشم آنها حد و مرزی نداشت.

طوفانی که رساله او برانگیخت، آرامش و میل به کار را از اسپینوزا سلب نکرد، بلکه او را از انتشار سایر آثارش منصرف کرد و پس از مرگ توسط دوستانش منتشر شد.