صفحه اصلی / فال / نام دینا و دیانا: ریشه نام ها، آیا نام آنها متفاوت است یا خیر؟ تفاوت بین نام دینا و دیانا چیست؟ دینا و دیانا: نام صحیح چیست، چگونه نام کامل آنها را در گذرنامه بنویسیم؟ دیانا به معنای نام دیانا است.

نام دینا و دیانا: ریشه نام ها، آیا نام آنها متفاوت است یا خیر؟ تفاوت بین نام دینا و دیانا چیست؟ دینا و دیانا: نام صحیح چیست، چگونه نام کامل آنها را در گذرنامه بنویسیم؟ دیانا به معنای نام دیانا است.

هیچ چیز خسته‌کننده‌تر از دراز کشیدن روی تخت کنار استخر، دراز کشیدن در اثر گرمای استوایی، و تماشای حرکات تنبل مهمانان یک هتل نیمه‌منقرض از پشت پلک‌های نیمه باز نیست. زندگی زیباست، اما برای تو تقریباً متوقف شده است. تو مگسی یخ زده در کهربا هستی این یک تعطیلات است.

پاهای برهنه یک نفر تند تند به سمت دریا می‌رفت و از جایی پشت سرشان، از بالکن، به روسی به دنبالشان هجوم آورد:
- دینکا، برگرد! گفتم کی!
دستم به سمت سیگاری دراز شد.

آیا از شکاف شخصیتی رنج می برید؟ من خیلی وقته که این چیزا رو داشتم، تا جایی که یادمه. مادرم که از ستایشگران غیور تمام هنرهای زیبا بود، نام شگفت انگیز دیانا را به من داد، اما در مهد کودکاز اوایل دهه هشتاد، اصالت مادرم نه درک و نه همدردی پیدا کرد. دنیای بیرون به اتفاق آرا دیانا را به دینکا تعمید داد. خانواده من به نوبه خود به طور قاطعانه نوآوری ها را نپذیرفتند - این دینکای نامفهوم در بت های هماهنگ خانه ما قرار می گیرد ، مانند دم مادیان که روی آن دوخته نشده بود. دیانا که به معنای واقعی کلمه از لاتین ترجمه شده است، به معنای "الهی" است. خانواده فقط او را به عنوان مال خود می شناختند. زندگی عجیب دو رویی من اینگونه آغاز شد.

دنیای بیرون به اتفاق آرا دیانا را به دینکا تعمید داد. خانواده من نیز به نوبه خود به طور قاطع این نوآوری ها را نپذیرفتند.

دینکا به عنوان یک راهزن کوچک وحشی بزرگ شد و دایانا به عنوان یک دختر پدر و مادر احساساتی بزرگ شد. دینکا تا تاریک شدن هوا روی پشت بام گاراژها سوار شد، دینکا در کارگاه‌های متروکه ساکن بود، دینکا یورش‌های اوباش را به باغ‌های مزرعه جمعی رهبری کرد، علائم تجاری دینکا ساییدگی و شکستگی زانو بود.

اما دایانا مطمئناً به خانه بازگشت، دایانا لباس خواب نرم فلانل پوشید، پر از فراموشکارهای لمس کننده. دایانا در حالی که خود را می سوزاند، عجله کرد تا یک فنجان بزرگ کاکائو معطر را تمام کند. دیانا چراغ شب را روشن کرد و روی تخت رفت تا از آنجا با کتابی در دست به دره مومیایی ها برود یا آلیس را به سرزمین عجایب دنبال کند.

سالها گذشت. شهر کوچک نزدیک مسکو، جایی که دایانا در آن متولد شد، در دهه نود وحشی فرو رفت. برخی از شرکت حیاط دینکا خود را تا سر حد مرگ نوشید، برخی در مه مواد مخدر رها شدند، برخی در حال گذراندن دوران محکومیت خود مانند بزرگسالان بودند، اما عزیزترین دوست او، ماکس شملف، به یک مرجع جنایتکار با نفوذ به نام شمل تبدیل شد. مردم شهر درباره عمارت باشکوه او داستان می نوشتند، اما تعداد کمی آن را دیدند که درختان کاج صد ساله و حصاری بلند و خالی از چشمان کنجکاو پنهان شده بود.
قفسه های خالی فروشگاه های مواد غذایی محلی، فروپاشی سیستم جمعی، بیکاری، نمایش جنایی - همه اینها باعث شد والدین دایانا به فکر مهاجرت به مسکو بیفتند. و بنابراین، در آستانه تولد بیست و یکمین سالگرد دیانا، این اتفاق افتاد - یک آپارتمان بزرگ سه اتاقه، از طریق بسیاری از دستکاری های پیچیده، با یک آپارتمان یک اتاقه تنگ رد و بدل شد.

دایانا خوشحال است - درست از پنجره خود می تواند ساعت ها گنبدهای درخشان کلیسای جامع یلوخوفسکی را تحسین کند. و دینکا؟ دینکا خشم انباشته شد. البته او با غرورش باید به زندگی در آشپزخانه ای به اندازه کمد در کنار یک سطل زباله متعفن عادت کند!

دینکا که نه تحصیلات داشت و نه تجربه کاری، امیدهای بسیار جدی به خوشمزه ترین پیشنهادهای آپارتمان مسکو داشت و از اینکه دیر یا زود همه آنها از او دور می شدند به شدت عذاب می کشید. یک بار دینا از سخنرانی در آکادمی صرف نظر کرد و یک روز کامل روی عثمانی آویزان خود دراز کشیده بود، و اطراف آن را آگهی های روزنامه برای استخدام احاطه کرده بود. روز بعد، دانش آموز دایانا مایکووا دوباره در دانشکده تاریخ هنر حاضر نشد، اما شرکت املاک و مستغلات "شانس" دختری باهوش، پا دراز، یک کارآموز پر انرژی و دقیق به نام دینا را استخدام کرد. از این به بعد، یادداشت های دانش آموز بی سر و صدا روی نیم طبقه قرار داشتند و دینا از تنها دفترچه ضخیم خود جدا نشد و با دقت تمام نکات ظریف کاردستی جدید را ثبت کرد.

او با نگاه یک هنرمند، از غنای بافت در "گراز" قدردانی کرد و با آزاد گذاشتن تخیل خود، یک عروسک خنده دار جدید آورد.

پنج سال بعد، دینا قبلاً شرکت خود را برای خرید و فروش کالاهای نخبه ثبت کرده است. در میان مشتریان او یک آقا میانسال مودب با مدل موی کوتاه و صاف، یک گراز جوان بود. "گراز" تلفن را رها نکرد، و از تعداد دفعات تماس تلفنی و از لحن ارتباطی، به راحتی می شد فهمید که کسب و کار او رونق دارد. ظاهر آقا کاملاً غیرجذاب بود، اما دینکا به سادگی با لبخند او کور شد - لبخند مهار شده مشخصه یک برنده.

دیانا واقعیت را متفاوت درک کرد. او با نگاه یک هنرمند، از غنای بافت در "گراز" قدردانی کرد و با آزاد گذاشتن تخیل خود، یک عروسک خنده دار جدید آورد. عروسک ها اشتیاق دایانا بودند، او در اولین فرصت آنها را مجسمه سازی کرد و سخاوتمندانه آنها را به شاهزاده خانم های غمگین و بچه های گستاخ خود با بدن های بسیار ضعیف دور و نزدیک اهدا کرد. اما حتی بیشتر در خلال خاطرات او از مردمی ناشناخته و عجیب که در انتظار تجسم آن بودند نگهداری می شد.

الکساندرا، این نام "گراز" است، همانطور که می گویند، پر از شادی بود. دینکا نه تنها او را بهترین گزینه برای آپارتمان های روستایی با مناسب ترین قیمت یافت، بلکه فداکارانه عاشق او شد. ساشا، طبق همه نشانه ها، قهرمان او بود. نه مانند پدر با بحث های خسته کننده اش در مورد برخی از قوانین سومری در هنر و کفیر سنتی ده ساعته. این واقعاً یک شانه قدرتمند و مردانه بود.

این اشتباه است که دینکا را به نفع شخصی خود مشکوک کنیم. برعکس، او با کمال میل استقلال خود را نشان داد. او با اعمال حق خود را ثابت کرد که دوست قهرمان خود باشد و نه سربار. با این حال، دینکا همیشه فردی آزادی‌خواه بوده و سرگرمی‌ها را با روحیه «آمدم، دیدم، فتح کردم» ترجیح می‌داد. یکی از این سرگرمی ها، ترک خانه او با جعبه بهداشتی خود، در دل او پیشگویی کرد: "ای احمق، روزی باید برای لذت های عشقی خود بودجه بپردازی."

فقط دینکا ناگهان عمیقاً به ساشا وابسته شد. او خستگی ناپذیر از قهرمان خود مراقبت می کرد که گاهی اوقات با قلبش مشکل داشت. و خدای خوب، دینکا حتی به اضافه کردن یک آیتم اصلی جدید به برنامه های کاری فوری خود فکر می کرد - "بارداری".
دینکا در آبگرم استراحت می‌کرد، در دستان یک ماساژور جادویی و در رویاهای عصر آینده‌اش ذوب می‌شد که شماره‌ای ناآشنا روی تلفن همراهش ظاهر شد. مارینا معینی مدام به دینکا پیشنهاد داد تا در مورد... ساشا با هم صحبت کنند.

مارینا دلخور شد و با توهین به دینا آمد. دختر که از خوشحالی سرخ شده بود "اطلاعات" را به دینا درز کرد.

سپس دینا جزئیات را به خوبی به خاطر نداشت. او نمی دانست که ساشا عادت دارد همراهان زیبایی را در سفرهای کاری خود ببرد. آنها درگیری ناگفته ای با مارینا داشتند - او کمتر از وعده داده شده بود. مارینا دلخور شد و با توهین به دینا آمد. دختر که از خوشحالی سرخ شده بود "اطلاعات" را به دینا درز کرد.

همانطور که معلوم شد ، ساشا هنوز یک نقطه ضعف داشت - فلسفه ورزی در مورد دینا در اوقات فراغت خود. خنثی ترین القاب او را به عنوان وسواس، مشغول و فاسد توصیف می کردند. و آن کلماتی که نفس کشیدن را برای دینا سخت می کرد ترسناک، دردناک و تکرار نشدنی بود.

دینکا ساکت بود و پر از خشم عادلانه بود. دایانا احمقانه به چشمان ترسیده کودکانه او خیره شد و لب هایش لرزید. مارینا خیلی وقت بود که رفته بود و دینا فقط نشست و نشست تا اینکه وقتی سیگارش تمام شد گارسون به سمتش برگشت. شما نمی توانید برای مدت طولانی فکر کنید، به خصوص اگر این تصمیم مدت ها پیش گرفته شده باشد.

وقت آن است که از وطن کوچک خود دیدن کنید. آیا تا به حال هوس دیدن اولین عشق خود را داشته اید؟

***
دینا می دانست که ساشا در حال گذراندن یک وصله بد است. فقط ساشا نمی دانست که سرنوشت خود را خودش انتخاب کرده است. یک روز، دینا شایعاتی شنید که کسب و کار معتبر چاپ ساشا صاحبان آن را تغییر داده است. دینا بلافاصله حالش بهتر شد و تقریباً خفه نشد. شملو فراموش نشدنی که اولین مرد او بود، ترکیب زیبایی را بازی کرد. و دینا بیهوده می ترسید که روش های او بی ادبانه باشد.

عروسکی که زمانی بسیار دوست داشتنی بود، هنوز هم جایگاه افتخاری را در تیم عروسک در قفسه سینه اشغال می کرد. عروسک با لبخند ساشا به او لبخند زد، اما فقط حالا این لبخند برای دینکا کمی متعجب به نظر می رسید. دینکا به بالکن رفت و مجسمه سیاه و سفید را با تمام توانش به داخل سطل زباله پرت کرد. دینکا در حیاط کودکی خود همیشه با دقت خود متمایز بود.

***
دینا آن روز یخبندان روشن را به خوبی به یاد می آورد، خورشید به طور جشن در خیابان های برفی می درخشید. دینکا در حالی که کتش را روی شانه هایش انداخت، برای سیگار کشیدن در حیاط مرکز تجاری بیرون رفت، جایی که برای یک دفتر کار اجاره کرد. بله، اعصاب از قبل آرام شده است، دینکا تقریباً اعتماد به نفس قبلی خود را به دست آورده است. تقریباً... احساس سابق از برنده شدن به وجود نمی آمد.

نزدیک تر شدم، دیدم یک توپ کرکی قرمز - یک بچه گربه، یا از سرما، یا از گرسنگی، یا .... داشت کسی را صدا می کرد؟

چیزی از کنار جاده جیر جیر کرد - دینای کوته بین به این نتیجه رسید که شخصی تلفن همراهش را رها کرده است. نزدیک تر شدم، دیدم یک توپ کرکی قرمز - یک بچه گربه، یا از سرما، یا از گرسنگی، یا .... داشت کسی را صدا می کرد؟ اون یا چی؟

باسنت را بلند کن و به پیاده رو بزن! - دینکا سعی کرد فکرش را تکرار کند و با نوک تیز چکمه‌اش به بچه گربه ضربه می‌زند، - آنها شما را اینجا خواهند دوید، متوجه می‌شوید؟ این دنیا برای افراد ضعیف نیست. خب؟
- دینا آناتولیونا! دینا آناتولیونا! عجله کن - دینکا سرش را بلند کرد و ناتالیا را دید که تقریباً نیمی از بدنش را از پنجره به بیرون خم کرده بود و با انرژی دستانش را تکان می داد.
دینا غرغر کرد: بیقرار. اگرچه دینا کارآموز ناتاشا را دوست داشت - این دختر نه سال پیش خود را بسیار به یاد او انداخت - اما در اولین فرصت بیشترین ضرب و شتم را به او زد.

یک کارآموز نفس نفس و داغ در امتداد راهرو به سمت دینا هجوم برد و نوعی کاغذ مانند پرچم تکان داد:
- دینا آناتولیونا، من قبلاً موفق به چاپ آن شدم! حادثه!

دینا تکه کاغذ را پاره کرد:
الکساندر پرورزوف، رئیس سابق مجتمع چاپ و نشر روس-پرس، امروز در خانه روستایی خود بر اثر حمله بیماری قلبی درگذشت. الکساندر گنادیویچ پرورزوف در سال 1965 در روستوف-آن-دون به دنیا آمد.

دینا با ناراحتی آهی کشید:
- من به الکس گفتم که قلب نباید با او دست و پا بزند. حیف شد. حتما باید تاج گل بفرستید.

دینا کتش را باز کرد: "من می روم عزیزم" و ناتالیا یک توپ کرکی لرزان را در دستانش دید. - گربه من هنوز ناهار نخورده است.
رئیس عجیب و غریب دستور داد و پشت درهای آسانسور ناپدید شد: "و جعبه فکس جدید را در ماشینم بیاور."

ناتالیا با خود توضیح داد: "او احتمالاً از شوک دیوانه شده است." و مانند یک گلوله به سمت جعبه هجوم برد.

"همین؟" - ناتالیا، که شاهد غیرارادی عاشقانه زیبای رئیس بود، به وضوح انتظار داشت کمی احساسات بیشتر شود.

***
یک سال بعد، دیانا نتوانست جلوی افتتاح نمایشگاه بین المللی عروسک را بگیرد. نمایشگاه ها منحصر به فرد، تقریباً زنده و همه متفاوت بودند. فقط دو عروسک شبیه هم بودند. آنها پشت به پشت با هم نشستند. آنها به جهات مختلف نگاه می کردند.

دایانا صدایی را از پشت سرش شنید. صدا تعلق داشت مرد جوانبا پیشانی بلند باز و چشمانی ملایم و باهوش. - من سرگئی هستم. و تو دیانا هستی، می دانم. یک بار در آکادمی با هم درس می خواندیم. فقط من مجسمه سازم. و بعد ناپدید شدی... و دختر دوم کیست؟ آیا شما خواهر دارید؟
- خواهر؟ درسته!
- او اینجاست؟
-نه اون دیگه برنمیگرده...
- غم انگیز است... اما من فوق العاده خوشحالم که تو برگشتی.
«خداحافظ، دینکا، خداحافظ! من تو را به یاد خواهم آورد!»

سیاره حامی دیانا: ماه

رنگ های مطلوب برای صاحب نام دیانا: سبز، آبی

رنگ های مورد علاقه دایانا: قرمز، نارنجی.

سنگ های طلسم دیانا:کارنلی، گارنت قرمز.

تاریخچه نام دیانا

در مورد ریشه این نام اتفاق نظر وجود ندارد. در روم باستاناین نام الهه ماه، حامی زنان در حال زایمان بود. اما برخی از محققان در مورد ریشه عربی این نام صحبت می کنند و برخی دیگر به ریشه یهودی آن اشاره می کنند.

معنای نام دیانا

نفیس، نام کمیابدایانا با رمز و راز و غیرعادی خود جذب می شود. هر دیانا مانند یک پلنگ انعطاف پذیر، عاقل، حیله گر و بدون درجه خاصی از حیله گری نیست. با این حال، این در ظاهر ظاهر نمی شود. شاید به لطف یک گربه وحشی، اما هیچ کس حتی فکر نمی کند به این موجود بی گناه، این کودک دوست داشتنی، به خیانت و ظلم مشکوک شود. بله، شاید هیچ کس، به جز خود دایانا و نزدیک ترین افرادش، نداند که چه ذهن سخت و انتقادی در پس یک ظاهر جذاب نهفته است، چه قدرت و شجاعت عظیمی در پشت بی دفاعی پنهان شده است. دایانا یک روشنفکر نادر است و شما نمی توانید منطق او را انکار کنید. جای تعجب نیست که سرگرمی مورد علاقه بسیاری از دایاناس بازی شطرنج است.

دایانا یک استراتژیست و دیپلمات متولد شده است. این زنان هستند که بهترین شریک زندگی را می سازند. دایانا شهود و روشن بینی قوی دارد. او می تواند یک موقعیت را ماه ها قبل از وقوع آن پیش بینی کند. دایانا جذاب و عجیب است. او که سعی می کند به یکباره همه را راضی کند ، اغلب خودش مرز بین صداقت و چاپلوسی را تشخیص نمی دهد. به نظر می رسد لبخند به صورت او چسبیده است و حتی در لحظات نادر تنهایی دیانا را رها نمی کند. در واقع، او در تنش مداوم زندگی می کند و از یک فروپاشی عصبی دور نیست. انرژی و کارمای نام غیر معمول است، در واقع، درست مانند خود نام. کارمای نام تا حدودی بی اساس است، زیرا دایانا فردی خلق و خو است.

دایانا قادر به برقراری روابط طولانی مدت با دوستانش نیست و بنابراین تغییر مداوم دوستان در زندگی او وجود دارد. برخی از آشنایان از دوستی با او دست می کشند، در حالی که برخی دیگر در زندگی او ظاهر می شوند. این بدان معنا نیست که دایانا دوست بدی است، اما او اغلب دیدگاه خود را تغییر می دهد و شخصیتی بی ثبات دارد.

در داستان دایانا مشهور است

دایانا، پرنسس ولز (1961-1997) - از سال 1981 تا 1996، همسر اول شاهزاده چارلز ولز، وارث تاج و تخت بریتانیا. معروف به پرنسس دایانا، لیدی دیانا یا لیدی دی. دایانا به طور فعال در امور خیریه و فعالیت های حفظ صلح(به ویژه او از فعالان جنبش برای توقف تولید مین های ضد نفر و مبارزه با ایدز بود). او یکی از محبوب ترین زنان زمان خود در جهان بود. در بریتانیای کبیر او را محبوب ترین عضو خانواده سلطنتی می دانستند. دایانا به دلیل مهربانی خود و این واقعیت که می تواند با افراد از طبقات مختلف ارتباط برقرار کند مشهور شد. ویژگی های شخصیتی ذکر شده شاهزاده خانم برای سایر زنان با نام دایانا است.

دیانا و دینا هستند نام های مختلف? و بهترین پاسخ را گرفت

پاسخ از *KISUNYA*[گورو]
بله!! !
معنای نام دیانا
دیانا الهی (لات.) در اساطیر روم باستان، الهه ماه و شکار (در اساطیر یونان باستاندیانا با آرتمیس مطابقت دارد).
آنها به عنوان کودکانی آرام، مهربان و مطیع بزرگ می شوند. آنها انعطاف پذیر، حساس به غم و اندوه دیگران و بسیار دلسوز هستند. دیانا کوچولو بیش از یک بار توسط مادرش به خاطر آوردن بچه گربه های ولگرد به خانه تنبیه می شود. نام دایانا محکم به نظر می رسد، و شخصیت این دختر واقعاً کمی عمل گرایی، استحکام و حتی سرسختی دارد. به لطف این ویژگی ها، او موفق می شود در زندگی به موفقیت دست یابد. در همان زمان، دایانا فرد مهربان، او مانند دوران کودکی پاسخگو است و همیشه آماده است تا فداکارانه به فردی که در مشکل است کمک کند. با این حال، فریب دادن دیانا آسان نیست. اگرچه او خودش دلسوز است، اما افراد سرد و بی تفاوتی را که خود را «متعادل» می دانند، تحمل نمی کند.
دیانا یک مهماندار خوب، مهمان نواز و مهمان نواز است. رنگ های مورد علاقه او: آبی، بنفش، مشکی. "زمستان" با مشکل، تا حدودی شخصیت مردانهآنها سرسخت هستند، همیشه این کار را به روش خودشان انجام می دهند، حتی اگر بفهمند که اشتباه می کنند. آنها با مادر خود کنار نمی آیند. آنها هم در خانه و هم در محل کار رهبران بلامنازعی هستند، جایی که دوستان زیادی دارند، اکثراً مردان. آنها با قاطعیت و اعتماد به نفس هر کاری را بر عهده می گیرند و آن را کامل می کنند. آنها می دانند چگونه به سرعت افراد را جذب کنند، اما به همان سرعت و بدون پشیمانی راه خود را در صورت نیاز از هم جدا می کنند. آنها اغلب دو بار ازدواج می کنند. حرفه دایانا: مهندسان، نقشه کش ها، بازیگران زن، بالرین ها، آرایشگران، معلمان، خیاطی ها، طراحان مد، منتقدان هنری.
معنای نام دینا
از عربی - وفادار.
دینا اغلب یک دختر تیزبین و تندخو در مورد چیزهای بی اهمیت است و باعث ایجاد دردسرهای زیادی برای والدینش می شود. او یا بشاش و آرام است، یا عبوس و گوشه گیر. دلیل چنین تغییرات شدید آرایش ذهنی آسیب پذیر دینا است و والدین نباید این را فراموش کنند. به عنوان یک کودک، دینا دوست دارد از کسی مراقبت کند.
او بی خود به کمک هرکسی می آید که به آن نیاز داشته باشد، حتی اگر از او خواسته نشود. اما او همچنین می تواند برای خود بایستد.
متولدین تابستان زود عاشق می شوند و فراز و نشیب های عشق اول را بسیار تجربه می کنند.
ماکسیمالیست ها آنها افراد باهوش و خواندنی را دوست دارند. آنها با اشتیاق می خوانند - از داستان های پلیسی گرفته تا دستور العمل های آشپزی. دینا حافظه خوبی دارد و به راحتی مهارت های رانندگی را یاد می گیرد. اجتماعی.
دینا در ازدواج های اول و گاه در ازدواج های بعدی بدشانس است. اغلب دیناها مادران مجرد هستند. کمترین دلیل برای این کار شخصیت او است که با گذشت زمان بیشتر و بیشتر خاردار می شود. او در اظهارات خود لجباز، قاطع و خشن می شود، از اختیار دریغ نمی کند و به راحتی می تواند توهین کند. مانند فنر فشرده، هر چیز کوچکی او را عصبانی می کند.
دینا سخت کوش و عملی است. او دقیقاً می داند چه چیزی برای او مفید است و در انجام آن کوتاهی نمی کند. اطرافیانش اغلب او را حیله گر می دانند و باید اعتراف کرد که از نظر خود اشتباه نمی کنند. دینا می داند که چگونه خود را وفق دهد. و با این حال در زندگی، به ویژه در زندگی شخصی، او اغلب بدشانس است. شخصیت جنگنده دینا، صراحت و سرسختی او مردان را می ترساند، به ویژه آنهایی که رویای ازدواج آرام با مهمانی های چای در یکشنبه ها و همسری که جوراب می بافند. اما در اصل دینا اصلاً آدم بدی نیست و فضایل کاملاً زنانه زیادی دارد. او به خوبی آشپزی می کند و بسیار مبتکر است. مهمانان غذاهای او را دوست دارند و هنگام خداحافظی، همیشه دستور غذا را می‌پرسند. در پشت صراحت دینا اغلب ملاحظات سوداگرانه نیست، بلکه یک اطمینان صادقانه وجود دارد که او برای حقیقت می جنگد. دینا علاوه بر این، در مراقبت از اعضای خانواده فداکار، وفادار در ازدواج و یک کارگر خوب است.