صفحه اصلی / فال / کانت در مورد حدود دانش علمی. فلسفه و

کانت در مورد حدود دانش علمی. فلسفه و

1. مقدمه……………………………………………1-4 ص.

2. ساختار توانایی شناختی انسان……5-7 ص.

3. فعاليت موضوع شناخت……………………………………………………………………………….

4. تضادهای عقل محض…………………………10-11 ص.

امانوئل کانت (1724-1804) - بنیانگذار آلمانی فلسفه کلاسیک، عالی فیلسوف آلمانی، که سهم ارزشمندی در توسعه اندیشه فلسفی جهان داشت. تمرکز کار فلسفی آی کانت بر انسان با توانایی های ذاتی اش است. "چه می توانم بدانم، چه باید بکنم، به چه چیزی می توانم امیدوار باشم؟" - اینگونه است که خود کانت سه گانه فلسفی را در دانش بشری فرموله می کند.

در کار فلسفی آی کانت دو مرحله اصلی قابل تشخیص است:

دوره "پیش بحرانی" (1746-1781)؛

دوره "بحرانی" (1781-1804).

در دوره «پیش انتقادی» شکل گیری ای. کانت به عنوان یک متفکر اتفاق افتاد. ویژگی اساسی این دوره توسل کانت به علوم طبیعی است که نوآوری برای فلسفه آلمانی قرن هجدهم بود. بزرگترین اثر این دوره "تاریخ طبیعی عمومی و نظریه آسمانها" (1755) است که در آن آی. کانت منشا منظومه شمسی را از یک سحابی سرد اثبات می کند. ایده I. کانت سپس در توسعه یافته ترین شکل خود به عنوان نظریه کانت-لاپلاس ظاهر شد.

در این دوره، ای. کانت تعداد زیادی از آثار اختصاص داده شده به موضوعات مختلف، از جمله "رویاهای یک بیننده معنوی، توضیح داده شده توسط رویاهای یک متافیزیک" (1766) نوشت. همین دوره شامل: اثری در زمین لرزه لیسبون (1765)، "مشاهده حس زیبا و عالی" (1764)، سه پایان نامه دفاع شده توسط ای. کانت (اولی به مسئله آتش اختصاص دارد، دومی به مسئله آتش اختصاص دارد. نام آن «در باب اصول دانش متافیزیکی» و سوم، استادی، «درباره مونادولوژی فیزیکی» بود.

با این حال، این آثار نبودند که شهرت و شهرت جهانی ای. کانت را به عنوان یکی از درخشان‌ترین ذهن‌های بشر ایجاد کردند، بلکه آثار دوره «انتقادی» و بالاتر از همه، «نقد عقل محض» (1781) بودند. توانایی انسان در دانش نظری، «نقد عقل عملی» (1788)، حل مشکلات کنش اخلاقی و «نقد قوه قضاوت» (1790)، با توجه به مشکلات مصلحت، قضاوت های سلیقه ای را بررسی می کند.

مقررات اساسی دوره بحرانیکانت در کار خود "نقد عقل محض" (1781) که در آن قصد داشت اصول دانش نظری و عملی را توسعه دهد. او هر چیزی را که جزم گرایی را در معرض بررسی انتقادی قرار می داد، «نقد» نامید، که منظور او متافیزیک عقل گرایانه یک طرفه بود، از دکارت تا لایب نیتس شروع شد. در همان زمان، او وظیفه بررسی انتقادی توانایی های شناختی انسان را بر عهده گرفت. این مشکل توسط کانت هم در اولین "نقد عقل محض" و هم در آثار بعدی - "نقد عقل عملی" و "نقد قضاوت" حل شد.

کانت در نقد عقل محض، شرایطی را مشخص می کند که در آن اشکال اصلی معرفت علمی امکان پذیر است. این مسئله توسط کانت در سه سؤال زیر مشخص شده است: «ریاضیات محض چگونه ممکن است؟»، «علم طبیعی محض چگونه ممکن است؟»، «متافیزیک به عنوان یک علم چگونه ممکن است؟»

اگرچه کانت تشخیص داد که همه دانش ما با تجربه آغاز می شود، اما بلافاصله استدلال کرد که دانش ما از تجربه به دست نمی آید. «تجربه هرگز به قضاوت‌هایش کلیت واقعی یا سختگیرانه نمی‌دهد، بلکه تنها جهانی بودن مشروط و مقایسه‌ای به آن‌ها می‌دهد».

بنابراین، از نظر کانت، دانش دارای دو منبع است: تجربی و پیشینی. جنبه پیشینی معرفت توسط کانت چنین فرموله شده است: «همه علوم نظری مبتنی بر عقل حاوی احکام ترکیبی پیشینی به عنوان اصول هستند». منظور من از احکام ترکیبی آن دسته از احکامی بود که ارتباط بین محمول و موضوع بدون هویت تصور می شود. قضاوت های ترکیبی با قضاوت های تحلیلی از این جهت متفاوت است که ارتباط از طریق هویت اندیشیده می شود. این عبارات بدین معناست که محمول در احکام تحلیلی فقط محتوای موضوع را توضیح می دهد، اما در احکام ترکیبی ویژگی های جدیدی به موضوع می بخشد. و کانت این سوال را مطرح کرد: "قضاوت های ترکیبی پیشینی چگونه ممکن است؟" کانت نقد عقل محض خود را به این امر اختصاص داد. بخش اول این اثر توسط کانت به دو بخش «زیبایی‌شناسی استعلایی» تقسیم می‌شود. دکترین حساسیت و «منطق متعالی» یعنی. آموزه عقل

بنابراین، کانت بین حسی و عقلانی، حس و عقل به عنوان دو تنه اصلی دانش بشری تمایز قائل می شود.

I. کانت، یکی از پیامبران مفهوم Kulturstaate (سلطه فرهنگی)، به عنوان یک مربی، علم و آموزش را به عنوان ارزش های مطلق طبقه بندی کرد و شیوه مستقل عملکرد آنها را توجیه کرد.

هدف تاریخ جهاناز نظر کانت، رشد کامل و هدفمند انسان به عنوان تنها موجود عاقل است. پیشرفت انسان در رشد ذهن، توانایی گسترش قوانین فراتر از محدودیت های غریزه طبیعی و به کارگیری تمام نیروهای آن نهفته است. این فرآیند نه در فرد، بلکه در جنس انجام می شود، از این رو فرآیند حفظ و انتقال ارزش های فرهنگی که در حوزه آموزش انجام می شود، ارزش دارد. فرایند فرهنگ سازی یک فرد، خروج او از حالت عدم بلوغ (ناتوانی در استفاده از عقل) جوهره روشنگری است.

نتیجه اصلی که کانت به آن می رسد این است که عقل قوانین طبیعت را حکم می کند. کانت ذاتاً «ارتباط بین وجود پدیده ها را بر اساس قواعد ضروری، یعنی. طبق قوانین» و این قوانین پیشینی هستند و طبیعت را ممکن می سازند. طبیعت برای کانت فقط در «معنای تجربی» واقعی است، یعنی. مثل دنیای پدیده ها اگر «چیزها به خودی خود» غیرقابل شناخت هستند، پس پدیده ها کاملاً قابل شناخت هستند.

این تفکر کانت چیزی واقعاً جدید را در بررسی مسئله معرفت وارد کرد، یعنی. اکنون روشن شده است که فراتر از حدود موضوع، خود واقعیت وجود دارد و هر چیزی که انسان با آن سروکار دارد، علم او، خارج از موضوع و فعالیت او وجود ندارد.

I. کانت معتقد است که تنها راه ممکن فلسفه علمیجهت گیری آن به سمت تجربه ریاضیات و علوم طبیعی است، تلاشی برای توسعه سبک جدیدی از تفکر، راه جدیدتحقیق کنید.

فلسفه در روش تحقیق خود تا کنون حتی به این علومی که سزاوار بیشترین احترام هستند نزدیک نشده است. او در تحقیقات خود از یک فرض نظری پیش رفت که نه تنها به شکل گیری آن به عنوان یک علم کمکی نکرد، بلکه برعکس، مداخله کرد و ساخت آزادانه انبوهی از موارد غیرمستند را ممکن ساخت. سیستم های فلسفی. کانت معتقد بود که اشیاء باید با دانش ما سازگار باشند - و این با نیاز به امکان دانش پیشینی در مورد آنها سازگار است، که باید چیزی را در مورد اشیا قبل از اینکه به ما داده شود، تثبیت کند.

همچنین، شایستگی بزرگ کانت این است که او اولین کسی بود که تصمیم گرفت اضداد را در وحدت ترکیب کند. اگر قبلاً تمام فلسفه و منطق، هنگام بررسی اشیا و پدیده ها، نیمی از تفکر را دور می انداخت، آنگاه فیلسوف تفکر کل نگر را احیا کرد.

او عمیقاً آگاه بود که برای اثبات امکان شناخت علمی - نظری، وحدت اضداد لازم است، یعنی. وحدت امر کلی با فرد، ضروری با اتفاق، شکل با محتوا، یکی با بسیاری. اگر برای تمام منطق ماقبل کانتی اصل معرفت هویت انتزاعی و تفاوت انتزاعی بود، کانت به عنوان اصل اصلی علم، دانش علمیوحدت هر دو را مطرح می کند.

ساختار توانایی شناختی انسان.

بخش اصلی "نقد عقل محض" آی کانت ساختار توانایی های شناختی انسان را آشکار می کند. کانت از "دو تنه" دانش بشری صحبت می کند: حساسیت و عقل. کانت در زیبایی شناسی استعلایی ساختار حساسیت انسان را کالبدشکافی می کند.

او حس نفسانی را به عنوان توانایی تجربه تأثیرات اشیاء تعبیر می کند. نتیجه این تأثیر، احساسات است. شکل حساسیت پیشینی است. کانت بین احساس بیرونی و درونی تفاوت قائل می شود. او فضا را شکل احساس بیرونی و زمان را شکل احساس درونی می نامد. زمان «عریض‌تر» از فضا است، زیرا قوانین آن نه تنها برای تفکر تجربی بیرونی، بلکه در مورد تفکر تجربی درونی نیز اعمال می‌شود. با این حال، او معتقد است که زندگی ذهنی درونی بدون زندگی بیرونی غیرممکن است («رد ایده آلیسم» کانت بر این موضع استوار است).

تقدم اشکال تفکر بیرونی و درونی به معنای امکان پیش بینی قوانین تجربه حسی است. یعنی توانایی شناخت پیشینی موضوعات تجربه ممکن در ریاضیات.

حس گرایی در تقابل با تفکر یا تعقل است به معنای وسیعکلمات عقل با فعالیت یا «خودانگیختگی» و عملکرد مفاهیم کلی مشخص می شود. کانت قضاوت را عمل اصلی فهم می داند. اشکال پیشینی عقل و دانش ناشی از آنها توسط کانت در تحلیل استعلایی مورد توجه قرار می گیرد، بخشی که مرکز ترکیبی کل نقد است.

برای اینکه ادراک حسی ما مقام تجربه را به دست آورد، باید مؤلفه ای مانند مفاهیم علیت، ارتباط سببی، یعنی مفاهیم عقلی محض را نیز در بر گیرد.

به نظر آی کانت، اگر مفاهیم علت و معلول را در ذهن خود نداشته باشیم. قبل از هر تجربه ممکن، ما هرگز این ارتباط بین ادراکات حسی تجربه خود را آشکار یا متوجه نخواهیم شد.

کانت "مفاهیم ابتدایی" درک را طبقه بندی می کند و جدولی از این مفاهیم (دسته ها) تهیه می کند:

جدول متعالی مفاهیم عقلی

بر حسب کمیت

وحدت (اندازه گیری)

کثرت (قدرت)

جهانی بودن (کل)

با کیفیت در رابطه

ماده واقعیت

دلیل انکار

تعامل محدودیت

آموزه حدود معرفت در «نقد عقل محض»

تمرکز "نقد عقل محض" بر انسان در یکی از توانایی های اصلی او - توانایی شناخت، تا تفکر نظری است. و وظیفه نقد اول، کشف این توانایی است. یعنی با "نقد عقل محض" ای. کانت به اولین سوال سه گانه معروف خود پاسخ می دهد - "چه می توانم بدانم؟"

ای. کانت در «نقد عقل محض» می کوشد امکان معرفت نظری را در نظر بگیرد و ابزار ذهنی معرفت را مورد توجه قرار دهد و نه نتایجی را که به کمک آن به دست می آید، که حقیقت آن به گفته ای کانت این است. تا زمانی که خود اعمال شناختی را بررسی نکنیم مشکل ساز است. I. کانت یک سؤال اساسی را مطرح می کند که به طور چشمگیری مسیر جستجوی فلسفی را تغییر می دهد: "فلسفه چگونه به عنوان یک علم دقیق امکان پذیر است؟" که به فلسفه اجازه می دهد تا موجودات متافیزیکی مانند "خدا" ، "روح" ، "را معرفی کند و با آنها عمل کند. ابدیت، «آزادی» و غیره درست است؟

در این راستا، او توانایی های عقل ناب و نظری را تحلیل می کند، یعنی علم، اول از همه، دانش نظری است: عقل باید «سخت ترین فعالیت های خود یعنی خودشناسی را بر عهده بگیرد و دادگاهی ایجاد کند که عادلانه بودن را تأیید کند. تقاضای عقل، و از سوی دیگر، می‌تواند تمام ادعاهای بی‌اساس را - نه با دستور، بلکه با تکیه بر قوانین ابدی و تغییرناپذیر عقل، از بین ببرد. چنین حکمی چیزی جز نقد خود عقل نیست.» به گفته کانت، وظیفه واقعی عقل محض در این پرسش نهفته است: چگونه احکام ترکیبی پیشینی ممکن است؟

دانش پیشینی، دانشی مستقل از تجربه و حتی برداشت های حسی است. دانش پیشینی با دانش تجربی که منبع آن - تجربه است - متفاوت است. و تمام قضاوت های تجربی، به این ترتیب، ترکیبی هستند. ای. کانت با مرور مصادیق روح انسان، تنها تعداد معدودی را می‌بیند که می‌توانند ادعای جهان‌شمولی و قابل اعتماد بودن دانش خود، یعنی ادعای مقام علم کنند: اینها ریاضیات و علوم طبیعی نظری هستند. در نتیجه، به نظر ای. کانت، لازم است مبنایی را آشکار کرد که دانش ریاضی را جهانی و قابل اعتماد می کند و سپس دانش کسب شده را به عنوان معیاری برای ماهیت علمی متافیزیک، یعنی فلسفه، به کار گرفت.

در این راستا، آی کانت سؤالات اصلی تحقیق خود را طرح می کند:

  • 1. ریاضیات محض چگونه ممکن است؟
  • 2. علم طبیعی محض چگونه ممکن است؟
  • 3. متافیزیک به طور کلی چگونه ممکن است؟
  • 4. متافیزیک به عنوان یک علم چگونه ممکن است؟

بنابراین، نقد عقل در نهایت به علم منتهی می‌شود، برعکس، کاربرد جزمی عقل بدون نقد به باورهای بی‌اساس منجر می‌شود که می‌توان به همان اندازه با آن مقابله کرد. اظهارات نادرستبنابراین منجر به شک و تردید می شود.

از مجموع آنچه گفته شد، اندیشه علم خاصی به دست می آید که می توان آن را نقد عقل محض نامید. عقل قوه ای است که اصول دانش پیشینی را به ما می دهد. بنابراین، کانت عقل را محض می‌خواند که شامل اصول معرفت پیشینی بدون قید و شرط است. اندام عقل محض، همانطور که کانت می اندیشد، باید مجموع آن اصولی باشد که بر اساس آن بتوان همه اصول ناب را به دست آورد و بالفعل تحقق بخشید. دانش پیشینی.

کانت همچنین مفهوم دانش استعلایی را برجسته می کند، که نه آنقدر با اشیا سروکار دارد که با انواع معرفت ما از اشیاء سروکار دارد، زیرا این معرفت باید پیشینی ممکن باشد. منظومه ای از این گونه مفاهیم را فلسفه استعلایی می نامند که نقد عقل محض برای آن باید طرحی معمارانه، یعنی طرحی کامل مبتنی بر اصول را ترسیم کند که تمامیت و پایایی اجزای این بنا را تضمین کند. نشان دهنده نظامی از تمام اصول عقل محض است. نقد عقل محض شامل همه چیزهایی است که فلسفه استعلایی از آن تشکیل شده است: این ایده کامل فلسفه استعلایی است، اما هنوز خود این علم نیست، زیرا فقط در حدی که برای ارزیابی کامل دانش ترکیبی پیشینی لازم است به تحلیل می رود. .

کانت تقسیم‌بندی‌های این علم را ایجاد می‌کند، به این معنا که نباید مفاهیمی را که حاوی چیزی تجربی هستند، شامل شود، یعنی دانش پیشینی باید کاملاً ناب ​​باشد. بنابراین، اگر چه عالی ترین اصول اخلاق و مفاهیم اساسی آن، دانش پیشینی است، اما در حکمت متعالیه گنجانده نشده است، زیرا نسخه های خود را مبتنی بر مفاهیم لذت و ناپسندی، تمایلات و تمایلات و غیره نمی دانند. ، که همگی منشا تجربی دارند.

I. کانت این علم را با یک کلی تقسیم می کند دیدگاهنظام ها به طور کلی، اولاً بر آموزه اصول و ثانیاً آموزه روش عقل محض. هر یک از این بخش‌های اصلی در فصل‌های بعدی این اثر با جزئیات بیشتری مورد بحث قرار خواهند گرفت.

بنابراین، فلسفه استعلایی تنها علم عقل محض است، زیرا هر چیز عملی، تا آنجا که انگیزه دارد، با احساساتی مرتبط است که به منابع تجربی معرفت تعلق دارند.

امانوئل کانت (1724-1804)

با او بود که طلوع فلسفه دوران مدرن آغاز شد. کانت نه تنها در فلسفه، بلکه در علم انضمامی نیز متفکری عمیق و با بصیرت بود. کانت به قوای ذهن انسان ایمان بی حد و حصر نداشت و این ایمان را جزم اندیشی نامید. به عقیده کانت، ما جهان را آنگونه که واقعا هست نمی شناسیم، بلکه فقط آن گونه که برای ما ظاهر می شود، می شناسیم. شناخت با این واقعیت آغاز می شود که «چیزها به خودی خود» بر حواس ما تأثیر می گذارند و باعث ایجاد احساسات می شوند. این البته ماتریالیسم است. اما کانت یک ایده آلیست است. ایدئالیسم عبارت است از این باور که نه احساسات حسی ما، نه مفاهیم و قضاوت های عقل ما، و نه مفاهیم عقلی نمی توانند به ما دانش نظری در مورد «اشیاء فی نفسه» بدهند (در مقابل). معرفت موثق وجود ریاضیات و علوم طبیعی است. حقایق این علوم جهانی و ضروری است. اما این دانش در مورد هوا نیست، بلکه فقط دانش در مورد خواص چیزهایی است که ما اشکال آگاهی خود را به آنها اعمال می کنیم: احساسات، مفاهیم. چیزها اساساً ناشناخته هستند. به گفته کانت، ما فقط پدیده ها را می شناسیم - جهان اشیاء به خودی خود برای ما غیرقابل دسترس است. هنگام تلاش برای درک ماهیت چیزها، ذهن ما دچار تناقض می شود.

کانت معرفی کرد تخیلبه نظریه دانش دانش ما یک ساخت معنوی است که توسط تخیل از مواد ادراکات حسی و چارچوب مقولات منطقی پیشینی ساخته شده است. شخص در هر پیوند استدلال خود از کمک تخیل استفاده می کند.

انسان از نظر کانت مهمترین شیء جهان است. او با حضور خودآگاهی بر همه موجودات برتری می یابد که به لطف آن فرد یک فردیت است، یک شخص. از واقعیت خودآگاهی، خودخواهی به عنوان یک ویژگی طبیعی انسان بر می آید.

کانت در دکترین خود درباره دولت، ایده های روسو، به ویژه ایده حاکمیت مردمی را توسعه داد. او منبع حاکمیت را نه مردم، بلکه پادشاه می‌دانست و حق قضاوت درباره رئیس دولت را که «نمی‌تواند غیرقانونی عمل کند» را انکار کند. با پیروی از ایده های ولتر، کانت حق بیان آزادانه عقیده خود را به رسمیت شناخت و آن را با نیاز به اطاعت مدنی و سیاسی از مقامات محدود کرد، که بدون آن وجود دولت غیرممکن است.



"انسان شناسی از دیدگاه عمل گرا"

«نقد عقل محض»، «نقد عقل عملی» و «نقد حکم».

اخلاق کانت قانون را به عنوان یک فرمان بی قید و شرط یا «واجب مقوله ای» می داند.

این الزام ایجاب می کند که هرکس به گونه ای عمل کند که قاعده رفتار شخصی او برای همه به قانون تبدیل شود. کانت به دنبال تضعیف وابستگی اخلاق به ایمان بود. او معتقد است که اخلاق مبتنی بر دین نیست، بلکه برعکس است. تجربه نشان می دهد که بین آفت یا بداخلاقی رفتار انسان و شادی او مطابقت لازم وجود ندارد. تناقض بین رفتار اخلاقی یک فرد و نتیجه این رفتار در زندگی تجربی با آگاهی اخلاقی ما سازگار نیست.

اگر فردی با تمایل نفسانی به اعمالی کشیده شود که با دستورات قانون اخلاقی مطابقت دارد، آنگاه نمی توان چنین رفتاری را اخلاقی نامید. یک عمل تنها در صورتی اخلاقی خواهد بود که به دلیل احترام به قانون اخلاقی انجام شود.

فلسفه شلینگ

شلینگ فردریش ویلهلم (1775-1854) یکی از برجسته ترین نمایندگان فلسفه کلاسیک آلمان است. با شروع از کانت، فلسفه انتقادی وظیفه مطالعه عمیق ترین مبانی خودشناسی را بر عهده گرفت، یعنی. من انسان، سوژه به عنوان یک اصل خلاق فعال. پس از کانت، این خودشناسی انتقادی نیاز به تکمیل و وحدت سیستماتیک داشت، اما به محض دستیابی به این هدف، وظیفه ای به همان اندازه مهم مطرح شد - یافتن راهی برای خروج از حوزه نظریه معرفت به حوزه فلسفه طبیعت. به عنوان یک موضوع ضروری خود روح. سیر فلسفی ش و بر این اساس ترتیب مسائلی که او حل می کند را می توان به صورت زیر نشان داد. ارور: از خودشناسی تا شناخت جهان و از آن - به معرفت خدا که با دوره هایی از کار او مانند فلسفه طبیعی، فلسفه هویت، ایده آلیسم متعالی، فلسفه وحی سازگار است. ش قبل از بسط دیدگاه خود کاملاً تحت تأثیر افکار فیشته بود. اختلافی بین متفکران در درک آنها از طبیعت پدیدار شد. اگر فیشته علاقه خود را به ch. arr در مورد اینکه خود سوژه چگونه خود را تعریف و شکل می‌دهد و ماهیت ناخودآگاه کنشگر و آفریننده من را کنار گذاشته است، پس به گفته ش. چنین منی هنوز سوژه مناسب نیست. برای تبدیل شدن به چنین، باید مسیر طولانی رشد طبیعی ناخودآگاه را طی کند. ش متقاعد شده است که شروع فوری فلسفه با خود آگاه غیر تاریخی است. ما باید به مبدأ آن بازگردیم و کل پیدایش خودآگاهی و در نتیجه نیاز به ظهور آن را به تصویر بکشیم. بنابراین، تحلیل خودآگاهی مقدم بر تحلیل طبیعت بود، که بر این اساس، به عنوان خلاقیت ناخودآگاه خود روح، محصول ضروری رشد آن، توسط خود روح ظاهر شد. در عین حال، ش در یک سو بین آگاهی، روح، به عنوان یک موضوع به عنوان یک فعالیت خالص کاملاً آزاد، و روح به عنوان محصول رشد طبیعت، از سوی دیگر، به عنوان خودآگاه و ناخودآگاه تفاوت قائل می شود. این مشکل رابطه بین آگاهی و ناخودآگاه در تمام مراحل رشد ش به کانون توجه ش. تبدیل خواهد شد. فلسفه طبیعت در این مرحله به عنوان بخشی ضروری از فلسفه ایده آلیسم استعلایی عمل می کند که در مورد فیشته که واقعیت مستقلی در آن نمی دید چنین نبود. مشکل اصلی فلسفه طبیعی ش، در نظر گرفتن تمام مراحل رشد طبیعت در جهت عالی ترین هدف آن است. تولید آگاهی از شکل ناخودآگاه زندگی ذهن یا به قول خود ش: توجه به اینکه چگونه روح از طبیعت برمی خیزد، چگونه طبیعت به معرفت می رسد؟ از این منظر، دانش به عنوان محصول ضروری ذهن به وجود می آید که توسط طبیعت در انسان تعبیه شده و سازمان یافته است. ش آموزه‌های خود را علم مطلق می‌داند، که این اصل را می‌شناسد که جهان واقعی الزاماً از آن پیروی می‌کند، که هم طبیعت و هم روح، هویت مطلق سوژه و ابژه، ایده‌آل و واقعی - یا ایده‌آلیسم مطلق را در بر می‌گیرد.

فلسفه فیشته.

یوهان فیشته (1762-1814) یکی از برجسته ترین نمایندگان فلسفه کلاسیک آلمان است. در رساله «درباره مفهوم تعلیم علمی یا به اصطلاح فلسفه» (1794)، ف. مانند کانت تلاش می کند امکان فلسفه را به عنوان یک علم و علاوه بر این، به عنوان پایه و اساس همه دانش های علمی اثبات کند. وی این امر را در صورتی امکان پذیر می داند که دو شرط زیر وجود داشته باشد: الف) فلسفه نیز مانند کل علم باید یک نظام باشد. ب) باید بر یک اصل واحد و کاملاً قابل اعتماد استوار باشد که از هیچ موقعیت دیگری قابل استنتاج نیست و زیربنای پیوند هماهنگ کل کل سیستمی آن باشد. در عین حال، به گفته F.، سیستم باید بسته باشد یا ساختار دایره ای داشته باشد، زیرا حرکت به سوی تکمیل در عین حال بازگشت به موقعیت اول است، اما از قبل به عنوان آخرین نتیجه آن است. در جست‌وجوی پایه‌های معرفت (یا به گفته F. تجربه)، فلسفه باید به نفع ایده‌آلیسم انتخاب کند که به گفته F. استقلال خود، آزادی در طرف آن است. در طرف دگماتیسم، استقلال «چیز فی نفسه» است، که در رابطه با آن سوژه تنها به عنوان پیامد علتی مستقل از ما، در نقش موجودی غیرآزاد، محصول منفعل جهان اشیا عمل می کند. . در عین حال، او آگاهی را به عنوان یک پایه تولید کننده، به عنوان یک اصل فعال درک می کند و از این طریق وظایف اصلی آموزش علمی را به عنوان جستجوی پایه های تجربه از آنچه در خود آگاهی در نتیجه عمل آزاد تفکر رخ می دهد، روشن می کند. بنابراین، نگرش فعال-عملی F. به جهان بر نگرش نظری- تأملی مقدم می شود: آگاهی در اینجا داده نمی شود، بلکه داده می شود، خود را ایجاد می کند، و شواهد آن نه بر تفکر، بلکه بر عمل استوار است. بنابراین، اولین پایه آموزه های علمی او فقط این تز نیست که «من هستم» (از آنجایی که تمام حقایق آگاهی تجربی گویای این واقعیت است که همه چیز در آگاهی ما قرار دارد، پس چگونه می توان به چیزی در آن تکیه کرد، اگر چنین باشد. این اولین بار نیست که من خود را مطرح می‌کنم)، بلکه «خودم را مطرح می‌کنم». معرفت با این عمل آغاز می شود، بر این اساس، آموزش علمی با درک این عمل آغاز می شود.

امانوئل کانت فیلسوف بزرگ آلمانی قرن 18 و 19، بنیانگذار فلسفه کلاسیک آلمان است. بدون تعالیم کانت، توسعه کل فلسفه جهانی از قرن هجدهم به بعد - درست تا به امروز - غیر قابل تصور خواهد بود.

مفاد بنیادی جهان بینی کانت در دو نظریه بنیادی او آمده است: معرفت شناسی (نظریه معرفت) و اخلاق (نظریه اخلاق).

نظریه دانش - اصول اولیه

اصلی ترین اثری که مبانی در آن متمرکز شده است «نقد عقل محض» است.

هدف کار تحلیل مفهوم نظری است که بعداً دیالکتیک ذهنی نامیده می شود. فیلسوف در آن به بررسی پدیده ذهن می پردازد.

کانت می گوید فعالیت انسانیدر شکل اصلی خود با شناخت نشان داده می شود. این پدیده اساسی با توانایی یک فرد در شناسایی خود با کل بشریت همراه است. در دانش، انسان قدرت وجودی خود را به دست می آورد که دارای امکانات بی حد و حصر است.

شخصیت نوظهور بر تجربه انسانی تسلط دارد و بنابراین با شناخت نیز همراه است.

کانت مفاهیم ابژه و موضوع معرفت را معرفی می کند. آنها وارد یک رابطه تقابل دیالکتیکی می شوند که تضاد دانش است. منبع و اصل پیشرو در این جفت دیالکتیکی دقیقاً موضوع دانش است. او ابژه را وارد یک رابطه تبعی می کند و قادر است جوهر پرانرژی شی را مستقیماً به ذات خود ترجمه کند.

موضوع شناخت چه ساختاری دارد؟

نظریه کانت در پاسخ به این پرسش، دو سطح را متمایز می‌کند: روان‌شناختی و پیش تجربی.

  • سطح روانی به معنای موارد زیر است. در کیفیتی دائماً در حال تغییر وجود دارند که طبق آن وظایف آنها به شکل کنجکاوی، حساسیت و غیره انجام می شود.
  • سطح ماقبل تجربی (استعلایی، فطری) به معنای وجود تمایلات اولیه است که به فرد اجازه می دهد مثلاً زمان و مکان را احساس کند. خانهو غیره

مهمترین سوالات دانش:

مراحل یا مراحل آن چیست؟

معیارهای آن چیست؟

کانت سه مرحله از دانش را مشخص می کند:

  1. حسی
  2. منطقی
  3. منطقی

فعالیت عملی برای دگرگونی ذهن، معیار شناخت است. اشیاء، مفاهیم و ایده های ایده آل جدید ایجاد می کند. ایده‌هایی که همه بشریت را توسعه می‌دهند و هدایت می‌کنند، برای مثال، ایده خدا، بسیار مهم هستند.

فراتر از ایده ها، دانش به سادگی وجود ندارد.

بنابراین، نظریه کانت درباره معرفت، برای اولین بار در فلسفه جهانی، این پرسش را مطرح می کند که مرزهای معرفت چیست؟

علیرغم محدودیت های معرفت شناسی، واقعیت را از نظر کانت می توان در کمال عقل شناخت. این در مورد اشیایی که توسط خود انسان ساخته شده است، یعنی. برای دنیای ایده ها بنیادی‌ترین و عالی‌ترین ایده‌ها، ذهن انسانیت را به تصویر می‌کشند.

نظریه دانش کانت برای چنین اشیایی مفهوم «اشیاء برای ما» را معرفی می‌کند و آن را با «اشیاء در خود» مقایسه می‌کند. دومی متعلق به دنیایی است که فراتر از ایده ها قرار دارد. برعکس انسان است، تجسم ناشناخته است. کانت استدلال می کند که هیچ انتقالی بین «شیء فی نفسه» و «چیز برای ما» وجود دارد و نمی تواند باشد. آنها ابتدا و برای همیشه از یکدیگر جدا می شوند.

نظریه اخلاقی - اصول اساسی

قدیمی ترین رشته فلسفی- اخلاق - مطالعات می توان ادعا کرد که آموزش اخلاقیفلسفه کانت نشان دهنده اوج اخلاق انتقادی است.

فلسفه نظری همانطور که می دانیم به حل مسائل مربوط به وجود حقیقت و معرفت علمی می پردازد.

به نوبه خود، فلسفه عملی، که آموزه کانت در مورد اخلاق را باید به آن نسبت داد، مشکل رابطه بین قانون اخلاقی و آزادی واقعی را مورد توجه قرار می دهد.

کار کانت «نقد داوری» به روشن شدن این مشکل اختصاص دارد.

نظریه کانت از وحدت آموزه انتقادی - فلسفی و فلسفه اخلاق صحبت می کند. این وحدت به دلیل جایگاه بنیادین انسان در جهان هستی آشکار می شود. این موقعیت و همچنین رفتار انسانی است که قادر است مرزهای دانش را در هم بپیماید.

اخلاق را نباید ابزاری برای به دست آوردن هیچ نتیجه ای دانست. در آن، خود سوژه به نیاز ضروری به اعمال خاصی پی می برد و خود را به این اعمال وادار می کند.

کانت می گوید اخلاق خودمختار است. افرادی که ادعای آزادی دارند، خالق اخلاق خود هستند. آنها قوانین عمل اخلاقی را برای خود ایجاد می کنند.

رفتار انسانی با نگرش به امر ضروری سنجیده می شود: قانون اخلاقی باید رعایت شود. این بیانیه اصلی است که بیان احترام تنها یک پدیده شخصیتی است، زیرا چنین احترامی یک احساس پیشینی است. با درک آن، شخص به طور یکسان به تکلیف طبق قانون واقف است و به خصلت امری ضروری جهانی عمل می کند.

اصل اخلاقی با اصل دینی تفاوت چشمگیری دارد. کانت با اذعان به این که به لطف خدا، سعادت و وظیفه با هم منطبق هستند (نه در این دنیا)، اما تأکید می کند که احساس اخلاق به هیچ وجه با ایمان ارتباطی ندارد، ویژگی اصلی آن خودمختاری است و از خود زاییده می شود.

پدیده‌های اخلاقی به این واقعیت اشاره می‌کنند که خود ارزشمندی درونی مطلق انسان است. نگرش شناختی آنها را در محدوده خود نگه نمی دارد. عقل نظری در آنها ناتوان است.

نظریه معرفت و اخلاق کانت از بزرگترین دستاوردهای فلسفه جهان است. کل تاریخ فرهنگی قرون بعدی به نوعی بر پایه های کانتی استوار است.

کانت روش جزمی معرفت را رد می کرد و معتقد بود که در عوض باید روش فلسفه ورزی انتقادی را که جوهر آن در مطالعه خود عقل نهفته است، مبنا قرار داد. محدودیت هایی که انسان می تواند با ذهن خود به آنها برسد. و مطالعه شیوه های فردی شناخت انسان.

مشکل اولیه برای کانت این است که "چگونه دانش ناب ممکن است؟" کانت این سوال را مطرح کرد: «چگونه قضاوت پیشینی ممکن است؟» کانت این احکام را از قضاوت های تحلیلی که معنای خود مفاهیم را آشکار می کند متمایز می کند. اصطلاح "a priori" به معنای "تجربه بیرونی" است، در مقابل اصطلاح "a posteriori" - "از تجربه".

کانت، به تبعیت از هیوم، موافق است که اگر دانش ما با تجربه آغاز شود، پیوند آن - جهان شمول و ضرورت - از آن ناشی نمی شود. کانت این ارتباط را به فعالیت پیشینی ضروری فهم نسبت می دهد. کانت شناسایی این فعالیت فهم را در رابطه با تجربه پژوهشی استعلایی می نامد. کانت خود در این باره چنین می نویسد: «من هر دانشی را که نه چندان به اشیاء که به انواع معرفت ما از اشیاء مربوط می شود، استعلایی می نامم، زیرا این معرفت باید پیشینی ممکن باشد».

کانت به قوای ذهن انسان ایمان بی حد و حصر نداشت و این ایمان را جزم اندیشی نامید. به عبارت دیگر، آگاهی ما صرفاً جهان را آنگونه که واقعاً هست (دگماتیسم) منفعلانه درک نمی کند، بلکه برعکس، عقل مشارکت فعالی در توسعه خود جهان است که در تجربه به ما داده شده است. کانت کل یکپارچه ماده و صورت را تجربه می نامد که ضرورتاً چیزی جز ذهنی می شود. به همین دلیل است که کانت بین جهان آنچنان که فی نفسه است (یعنی خارج از فعالیت تکوینی ذهن) - یک چیز در خود، و جهان آن گونه که در پدیده، یعنی در تجربه داده شده است، تمایز قائل می شود.

کانت مقوله های زیر را از فهم مشخص می کند: کمیت، کیفیت، رابطه و وجه.

اخلاق کانت اخلاق آموزه اخلاق است. اگر اخلاق به عنوان یک علم امکان پذیر است، هنجارهای اخلاقی آن باید جهانی و ضروری باشد. اما در تجربه نمی توان به این امر دست یافت، یعنی الزامات اخلاق پیشینی است. و اگر آنها پیشینی هستند، پس مطلق هستند: اگر، برای مثال، "دروغ نگو"، پس به هیچ کس، هرگز و تحت هیچ شرایطی. این یک قانون اخلاقی است که عقل ارائه می کند. اما اراده انسان نه تنها با عقل هدایت می شود، بلکه تحت فشار منفعت، منفعت و غیره قرار می گیرد. شما فقط باید طبق اصل اراده انسان عمل کنید که بر اساس آن می توانید آرزو کنید که این اصل به یک قانون جهانی تبدیل شود. مثلاً ما در شرایط سختی قرار داریم و می خواهیم با دادن یک وعده دروغ از آن رهایی پیدا کنیم. احتیاط حکم می کند که اصلاً دروغ نگوییم بهتر است، چون معلوم نیست دروغ ما چه عواقبی دارد. آیا ما می خواهیم همه مردم وقتی در چنین موقعیت هایی قرار می گیرند دروغ بگویند؟ نه، زیرا اگر دروغگویی در شرایط سخت به قانون تبدیل شود، هیچ کس قول دروغ ما را باور نخواهد کرد. یعنی معلوم می شود وقتی از دیگران صداقت می خواهیم، ​​برای خود استثنا قائل می شویم. چنین عملی نمی تواند مورد تایید اخلاقی قرار گیرد.

قواعد فعالیت اخلاقی، طبق نظر کانت، باید خصلت یک امر مقوله ای، یعنی شکلی جهانی از الزام، مستقل از هر گونه انگیزه بیرونی داشته باشد. این امر قطعی صرفاً اصلاحی از «قاعده طلایی» معروف است. کانت می‌گوید: «فقط طبق قاعده‌ای که می‌توانی عمل کن،