صفحه اصلی / فال / سعید افندی برای قفقاز شمالی که بود؟ چه کسی پشت قتل شیخ سعید افندی چیرکی است؟ بیوگرافی سعید افندی

سعید افندی برای قفقاز شمالی که بود؟ چه کسی پشت قتل شیخ سعید افندی چیرکی است؟ بیوگرافی سعید افندی

نام اصلی علی سعید عبدالرحمانوویچ آتسایف است. او در 21 اکتبر 1937 در روستای چیرکی ناحیه بویناکسکی داغستان به دنیا آمد. بر اساس برخی گزارش ها، پسر در آن شب بزرگ که سرنوشت یک فرد مشخص می شود به دنیا آمد. پدر سعید سه بار سوره یاسین را خواند و با دعا به درگاه خداوند متعال متوسل شد تا فرزندش راه اسلام را محکم ادامه دهد و هرگز از آن منحرف نگردد. پدر از خدا خواست تا پسر دانشمند شود

که مبانی دین اسلام را به نسل جدید بیاموزد. و این در آن سالها بود که هر دینی در جمهوری شوروی جوان تحت شدیدترین ممنوعیت قرار داشت.

اغلب پدر قبل از خواب سوره فاتحه را برای نوزاد می خواند و پسر با دقت به صداهای قرآن گوش می داد.

رفتار مهربان و لطیف سعید از همان روزهای اول زندگی مشهود بود. پسر به طرز شگفت آوری آرام، باهوش و صبور بزرگ شد. او هرگز باعث نارضایتی یا عصبانیت بزرگسالان یا همسالان نمی شد. گستاخ ترین بچه ها مراقب بودند که با او نزاع نکنند یا وارد درگیری نشوند. سعید حتی در کودکی رویاهای خاص و عاقلانه ای داشت. پدرش گفت که او بزرگ خواهد شد تا فردی خاص شود. اما متأسفانه مرد نتوانست ببیند پسرش چه می شود. سعید افندی در هفت سالگی پدرش را از دست داد.

زنده ماندن از این ضربه سرنوشت برای پسر آسان نبود. سعید علیرغم مشکلات، با اصرار مادرش، قرائت قرآن را که تا آن زمان آغاز شده بود، به پایان رساند. پس از اتمام هفت سال مدرسه، مرد جوان برای کسب درآمد و کمک به مادرش شروع به چرای گله های گوسفند روستایی می کند.

چهار سال بعد به ارتش فراخوانده شد. او در مدت خدمت خود در کاوناس، تمام احکام اسلام را به جا آورد: پنج نماز یومیه به جا آورد، روزه گرفت و از غذاها و کارهای حرام اجتناب کرد. این امر در طول سه سال خدمت سربازی او در دوران الحادی شوروی ادامه یافت.

سعید افندی پس از بازگشت از خدمت به خانه، به شغل چوپانی در روستا ادامه داد. گله‌های گوسفندان را به کوه می‌برد و در آنجا، در هر هوای - کولاک، برف، باران یا باد - هر بار وضو می‌گرفت و خودش اذان می‌گفت و بعد از آن نماز می‌خواند. سپس بر روی ساخت نیروگاه برق آبی چیرکی پس از زلزله سال 1970 کار کرد.

سعید افندی در تمام این سالها مدام آرزوی پدرش را به یاد می آورد که او را حافظ معارف اسلامی بداند. پیوسته از خداوند متعال می خواست که به او فرصت مطالعه و درک مبانی زیبای دین را عنایت فرماید. با این حال، مسئولیت در قبال خانواده و مشکلات مالی اجازه نداد این رویا محقق شود.

در سن 32 سالگی، عالم آینده سمت خود را در آتش نشانی رها می کند و به تحصیل علوم اسلامی، آثار دانشمندان مسلمان و شیوخ صوفی می پردازد. وارد مسیر طریقت شاذیل می شود. شیخ سعید افندی عبدالحمید افندی را اولین مرشد روحانی خود (استاز) می دانست.

علی جوان با غلبه بر مشکلات و به برکت توانایی هایی که از جانب خداوند متعال عطا شده بود، با موفقیت به سوی هدف خود گام نهاد. او با اشتیاق تمام علوم دینی را که در دسترس او بود درک می کرد. به لطف ذهن تیزبین و بصیر، پذیرا و حافظه عالی اش، هر کتابی را که مطالعه می کرد به گونه ای می دانست که گویی خود نویسنده آن است.

سعید افندی در سال های اخیر به فعالیت های معنوی و تربیتی می پردازد. او اغلب در مطبوعات صحبت می کرد، مصاحبه می کرد، کتاب، مقاله و شعر می نوشت. آثار او به بسیاری از زبان ها از جمله انگلیسی و روسی ترجمه شده است. مثلاً اینها کتابهای «تاریخ انبیا» و «خزانه العلم الفضل» هستند که پرخواننده ترین آنها شده است.

در زندگی سعید افندی الچرکاوی چیزهای شگفت انگیز زیادی وجود دارد. با این حال، بزرگترین معجزه او استقامت است - پایداری در پیروی از راه حق که از جانب خداوند مقرر شده است.

در 28 اوت 2012، رسانه ها از مرگ سعید افندی خبر دادند. در غروب، انفجاری خانه او را لرزاند و هفت نفر از جمله یک شیخ و یک زن انتحاری کشته شدند. بر اساس اطلاعات اولیه، این ماده انفجاری توسط فردی به نام امینات ساپریکینا، همسر یکی از اعضای راهزن زیرزمینی منفجر شد. 29 مرداد به مناسبت درگذشت شیخ سعید افندی الچرکاوی در داغستان عزای عمومی اعلام شده است. ده ها هزار نفر برای وداع با او آمده بودند.

سعید افندی چیرکاوی یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین شیوخ صوفی در طریقت نقشبندیه و شازالیان به شمار می رفت. او تأثیر زیادی در کار اداره معنوی مسلمانان داغستان داشت. وی همچنین از رهبران معنوی مسلمانان داغستان و صاحب نظر در زمینه مذهب شافعی و عقاید اشاعره بود.

سعید افندی الچرکاوی متاهل و دارای چهار فرزند بود.

خداوند متعال شهادتش را قبول فرماید. آمین

محل فوت: همسر:

اوزلیفت حاجی

کودکان: آثار مهم:

گنجینه علم پر برکت

تحت تأثیر: پیروان: وب سایت:

سعید عبدالرحمانوویچ آتسایف، بیشتر به عنوان شناخته شده است سعید افندی چیرکیسکی(تصادف چییکیاسا ساگیید افندی; 21 اکتبر ( 19371021 ) ، چیرکی، ناحیه بویناکسکی، DASSR، RSFSR، اتحاد جماهیر شوروی شوروی - 28 اوت، چیرکی، منطقه بویناکسکی، داغستان، روسیه) - شیخ صوفی طریقت نقشبندی و شازالیان، از اوایل دهه 1980، یکی از رهبران معنوی مسلمانان داغستان، شفیعی، اشعری.

بیوگرافی

او به مدت 3 سال در صفوف ارتش شوروی در شهر کاوناس خدمت کرد. پس از آن دوباره به عنوان چوپان مشغول به کار شد. پس از زلزله، او روی ساخت نیروگاه برق آبی چیرکی کار کرد. در آنجا او در ادارات آتش نشانی و VOKhR خدمت کرد.

در سن 32 سالگی در ایستگاه برق آبی چیرکی دست از کار کشید و به تحصیل علوم اسلامی، آثار دانشمندان مسلمان و شیوخ صوفی پرداخت. اولین مربی معنوی او ( اوستاز) شیخ سعید افندی عبدالحمید افندی را از روستای اینخو دانسته است.

متاهل و دارای چهار فرزند بود.

مرگ

در آوریل 2015، دادگاه به دلیل ارتکاب جنایات مختلف، از جمله قتل سعید افندی چیرکیسکی، ش لابازانوف، ام.

فعالیت الهیاتی

سعید افندی چیرکی (الچرکاوی) یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین شیوخ صوفی طریقت نقشبندی و شازالی در داغستان به شمار می رفت. او تأثیر زیادی در کار اداره معنوی مسلمانان داغستان داشت.

کتاب ها

کتاب‌ها، مقالات و سخنرانی‌های سعید افندی الچرکاوی به بسیاری از زبان‌ها از جمله انگلیسی و روسی ترجمه شده است.

  • سعید افندی الچرکاوی./ خط از زبان آور کتاب بزرگوار شیخ سعید افندی «مجمعة الفوائد» / با مشارکت بخش تشریفاتی اداره معنوی مسلمانان داغستان. - چاپ سوم. - ماخاچکالا: نورال ارشاد، 2010. - 475 ص. - شابک 978-5-903593-17-0.ترجمه به روسی از زبان آوار توسط پاتیمت گامزاتووا انجام شد
  • سعید افندی الچرکاوی./ سعید افندی الچرکاوی. برای از زبان آوار کتاب «کیساول انبیا». در دو جلد.. - چاپ چهارم، تصحیح و بسط. - ماخاچکالا: نورال ارشاد، 2010. - ت. 1. - 361 ص. - شابک 978-5-903593-12-5.
  • سعید افندی الچرکاوی./ جی-ام. ایچالوف. ترجمه از زبان آوار سخنان و خطابه های بزرگوار شیخ سعید افندی الچرکاوی. کتاب به بررسی طیف وسیعی از موضوعات مهم به ویژه موضوعات مرتبط با تصوف می پردازد. - چاپ اول.. - ماخاچکالا: نورال ارشاد، 2008. - 256 ص. - شابک 978-5-903593-07-1.
  • سعید افندی الچرکاوی.. - چاپ اول. - ماخاچکالا: نورال ارشاد، 2011. - ت. 1. - 511 ص. - شابک 5903593038 .
  • سعید افندی الچرکاوی.تشویقی برای گوش دادن به ندای قرآن. - چاپ دوم. - ماخاچکالا: نورال ارشاد، 2010. - ت. 2. - 400 ص. - شابک 978-5-903593-28-6.
  • سعید افندی الچرکاوی.تشویقی برای گوش دادن به ندای قرآن. - ماخاچکالا: نورالارشاد، 2007. - ت. 3. - 527 ص. - شابک 5903593054 .
  • سعید افندی الچرکاوی.تشویقی برای گوش دادن به ندای قرآن. - ماخاچکالا: نورال ارشاد، 2011. - ت. 4. - 490 ص. - شابک 5903593224 .
  • سعید افندی الچرکاوی.تشویقی برای گوش دادن به ندای قرآن. تفسیر سوره فاتحه. - ماخاچکالا: دیلیا، 2008. - 96 ص. - 5000 نسخه.

- شابک 5-88503-777-9.

نظری در مورد مقاله سعید افندی چیرکیسکی بنویسید

یادداشت ها

  • پیوندها
  • . - Interfax-Religion.Ru

گره قفقازی 29 آگوست 2012

گزیده ای از شخصیت سعید افندی از چیرکی
ظاهر چهره غیر نظامی پیر با کلاه سفید در ابتدا به طرز ناخوشایندی این افراد را تحت تأثیر قرار داد. سربازان که از کنار او می گذشتند، با تعجب و حتی ترس به شکل او نگاه کردند. افسر ارشد توپخانه، مردی قد بلند، پاهای دراز و ژولیده، که انگار برای تماشای عمل آخرین اسلحه، به پیر نزدیک شد و با کنجکاوی به او نگاه کرد.
یک افسر جوان و صورت گرد، که هنوز یک کودک کامل بود، ظاهراً به تازگی از سپاه آزاد شده است، و با جدیت تمام دو اسلحه ای را که به او سپرده شده بود، از بین می برد، به سختی پی یر را مورد خطاب قرار داد.
او به او گفت: «آقا، اجازه بدهید از شما بخواهم که جاده را ترک کنید، اینجا جایز نیست.» سربازان با نارضایتی سرشان را تکان دادند و به پیر نگاه کردند. اما وقتی همه متقاعد شدند که این مرد با کلاه سفید نه تنها هیچ اشتباهی نکرده است، بلکه یا آرام روی شیب بارو نشسته است، یا با لبخندی ترسو، مودبانه از سربازان دوری می‌کند، در امتداد باتری زیر شلیک گلوله به آرامی راه می‌رود. بلوار، سپس کم کم، احساس سردرگمی خصمانه نسبت به او تبدیل به همدردی محبت آمیز و بازیگوش شد.، که سربازان برای حیوانات خود دارند: سگ، خروس، بز و به طور کلی حیواناتی که با دستورات نظامی زندگی می کنند. این سربازان بلافاصله از نظر ذهنی پیر را به خانواده خود پذیرفتند، آنها را تصاحب کردند و به او لقب دادند. به او لقب «ارباب ما» دادند و در میان خود با محبت به او خندیدند.
یک گلوله توپ در دو قدمی پیر در زمین منفجر شد. او در حالی که خاک پاشیده شده توسط گلوله توپ را از روی لباسش پاک می کرد، با لبخند به اطرافش نگاه کرد.
- و واقعا چرا نمی ترسی استاد! - سرباز سرخ چهره و گشاد رو به پیر کرد و دندان های سفید محکم خود را بیرون آورد.
-می ترسی؟ از پیر پرسید.
- پس چطور؟ - سرباز جواب داد. - بالاخره او رحم نخواهد کرد. او می زند و جراتش از بین می رود. او با خنده گفت: «نمی توانی نترسی.
چند سرباز با چهره های شاد و مهربون در کنار پیر توقف کردند. انگار توقع نداشتند مثل بقیه حرف بزند و این کشف آنها را به وجد آورد.
- کار ما سربازی است. اما استاد، خیلی شگفت انگیز است. همین استاد!
- به مکان های شما! - افسر جوان بر سر سربازانی که در اطراف پیر جمع شده بودند فریاد زد. این افسر جوان ظاهراً برای اولین یا دومین بار در حال انجام سمت خود بود و به همین دلیل هم با سربازان و هم با فرمانده با وضوح و تشریفات خاصی برخورد می کرد.
شلیک توپ ها و تفنگ ها در سراسر میدان، به ویژه در سمت چپ، جایی که درخشش های باگریشن بود، تشدید شد، اما به دلیل دود گلوله ها، دیدن تقریباً چیزی از جایی که پیر بود غیرممکن بود. علاوه بر این، مشاهده حلقه ظاهراً خانوادگی (جدا از همه افراد دیگر) از افرادی که روی باتری بودند، تمام توجه پیر را به خود جلب کرد. اولین هیجان شادی ناخودآگاه او که از منظره و صداهای میدان جنگ ایجاد می شد، اکنون به خصوص پس از مشاهده این سرباز تنها که در چمنزار دراز کشیده بود، با احساس دیگری جایگزین شد. اکنون در شیب خندق نشسته بود و چهره های اطراف خود را مشاهده کرد.
تا ساعت ده بیست نفر قبلاً از باتری دور شده بودند. دو اسلحه شکسته شد، گلوله ها بیشتر و بیشتر به باتری اصابت کردند، و گلوله های دوربرد به داخل پرواز می کردند، وزوز و سوت می زدند. اما به نظر می رسد افرادی که پشت باتری بودند متوجه این موضوع نشدند. صحبت های شاد و شوخی از هر طرف شنیده می شد.
- چیننکا! - سرباز در حال نزدیک شدن به نارنجک با سوت فریاد زد. - اینجا نه! به پیاده نظام! یکی دیگر با خنده اضافه کرد و متوجه شد که نارنجک بر فراز آن پرواز کرده و به صفوف پوشش برخورد کرده است.
- چی دوست؟ - سرباز دیگری به مردی که زیر گلوله توپ پرنده خمیده بود خندید.
چند سرباز در بارو جمع شدند و به آنچه در پیش بود نگاه کردند.
آنها با اشاره به آن سوی میل گفتند: "و آنها زنجیر را برداشتند، می بینید، آنها به عقب برگشتند."
افسر قدیمی سر آنها فریاد زد: "به کار خود توجه کنید." "ما برگشتیم، پس وقت بازگشت است." - و درجه داری با گرفتن کتف یکی از سربازها با زانو او را هل داد. صدای خنده آمد.
- رول به سمت اسلحه پنجم! - از یک طرف فریاد زدند.
"به یکباره، دوستانه تر، به سبک بورلاتسکی"، فریادهای شاد کسانی که اسلحه را عوض می کردند شنیده شد.
جوکر سرخ رنگ با نشان دادن دندان هایش به پیر خندید: "اوه، من تقریباً کلاه اربابمان را برمی داشتم." با سرزنش به گلوله توپی که به چرخ و پای مرد برخورد کرد، اضافه کرد: «اوه، دست و پا چلفتی.
- بیا ای روباه ها! - یکی دیگر به نیروهای خمیده ای که پشت سر مرد مجروح وارد باتری می شوند، خندید.
- فرنی خوشمزه نیست؟ آهای کلاغ ها ذبح کردند! - آنها بر سر میلیشیا فریاد زدند که در مقابل سرباز با پای بریده مردد شدند.
آنها از مردان تقلید کردند: "یک چیز دیگر، بچه." - آنها اشتیاق را دوست ندارند.
پیر متوجه شد که چگونه پس از هر گلوله توپ، پس از هر باخت، احیای عمومی بیشتر و بیشتر شعله ور می شود.
گویی از یک ابر رعد و برق نزدیک‌تر، بیشتر و بیشتر، روشن‌تر و روشن‌تر، رعد و برق آتشی پنهان و شعله‌ور بر چهره‌ی همه این افراد می‌تابید (گویی در رد آنچه اتفاق می‌افتد).
پیر منتظر میدان جنگ نبود و علاقه ای به دانستن آنچه در آنجا اتفاق می افتد نداشت: او کاملاً غرق در تفکر این آتش فزاینده شعله ور بود که به همان ترتیب (او احساس می کرد) در روح او شعله ور می شد.
ساعت ده سربازان پیاده نظام که جلوی باتری در بوته ها و کنار رودخانه کامنکا بودند عقب نشینی کردند. از باتری دیده می شد که چگونه از کنار آن می دویدند و مجروحان را روی اسلحه حمل می کردند. یک ژنرال با همراهانش وارد تپه شد و پس از صحبت با سرهنگ، با عصبانیت به پیر نگاه کرد، دوباره پایین رفت و به پوشش پیاده نظام مستقر در پشت باتری دستور داد که دراز بکشد تا کمتر در معرض تیراندازی قرار گیرد. به دنبال آن صدای طبل و فریاد فرماندهی در صفوف پیاده سمت راست باطری شنیده شد و از باطری مشخص بود که چگونه صفوف پیاده به جلو حرکت می کنند.
پیر از داخل شفت نگاه کرد. به ویژه یک چهره توجه او را جلب کرد. این افسری بود که با چهره ای جوان رنگ پریده، در حالی که شمشیری پایین به دست داشت، به عقب راه می رفت و با ناراحتی به اطراف نگاه می کرد.
ردیف سربازان پیاده در میان دود ناپدید شدند و فریادهای طولانی و تیراندازی های مکرر آنها شنیده می شد. چند دقیقه بعد انبوهی از مجروحان و برانکاردها از آنجا عبور کردند. پوسته ها حتی بیشتر به باتری ضربه می زنند. چند نفر نجس دراز کشیده بودند. سربازان شلوغ تر و متحرک تر در اطراف اسلحه ها حرکت می کردند. دیگر هیچ کس به پیر توجه نکرد. یکی دو بار با عصبانیت سر او فریاد زدند که چرا در جاده است. افسر ارشد با چهره‌ای اخم‌شده، با قدم‌های بزرگ و سریع از اسلحه‌ای به تفنگ دیگر حرکت می‌کرد. افسر جوان که حتی بیشتر سرخ شده بود، با جدیت بیشتری به سربازان فرمان داد. سربازها شلیک کردند، چرخیدند، بار کردند و کارشان را با روحیه پرتنش انجام دادند. همانطور که روی چشمه ها راه می رفتند می پریدند.
یک ابر رعد و برق به داخل حرکت کرده بود و آتشی که پیر در حال تماشای آن بود به شدت در تمام صورت آنها می سوخت. کنار افسر ارشد ایستاد. افسر جوان در حالی که دستش روی شاکو بود به سمت افسر بزرگتر دوید.
- افتخار دارم گزارش بدهم، آقای سرهنگ، فقط هشت اتهام وجود دارد، دستور ادامه تیراندازی را می دهید؟ - پرسید.
- باک شات! - بدون پاسخ، افسر ارشد فریاد زد و از بارو نگاه کرد.
ناگهان اتفاقی افتاد؛ افسر نفس نفس زد و در حالی که خم شد، مثل پرنده ای که در حال پرواز است، روی زمین نشست. همه چیز در چشم پیر عجیب، نامشخص و ابری شد.
گلوله های توپ یکی پس از دیگری سوت می زدند و به جان پناه و سربازها و توپ ها می خوردند. پیر که قبلاً این صداها را نشنیده بود ، اکنون فقط این صداها را به تنهایی می شنید. در کنار باتری، در سمت راست، سربازان می دویدند و فریاد می زدند "هورا"، نه به جلو، بلکه به عقب، همانطور که به نظر پیر می رسید.
گلوله توپ به لبه شفتی که پیر در مقابل آن ایستاده بود اصابت کرد، زمین پاشید و یک توپ سیاه در چشمانش برق زد و در همان لحظه به چیزی برخورد کرد. شبه نظامیانی که وارد باتری شده بودند به عقب دویدند.
- همه با buckshot! - افسر فریاد زد.
افسر درجه دار به سمت افسر ارشد دوید و با زمزمه ای ترسان (همانطور که یک ساقی در هنگام شام به صاحبش گزارش می دهد که دیگر نیازی به شراب نیست) گفت که دیگر اتهامی وجود ندارد.
- دزدها چه کار می کنند! - افسر فریاد زد و به سمت پیر چرخید. صورت افسر ارشد سرخ و عرق کرده بود و چشمان اخم شده اش برق می زد. – به طرف ذخیره ها بدوید، جعبه ها را بیاورید! - فریاد زد، با عصبانیت به اطراف پیر نگاه کرد و به سمت سربازش برگشت.

استاد معروف طریقت نقشبندی و شازیلی، بزرگوار شیخ سعید افندی، در سال 1937 در روستای داغستان چیرکی، ناحیه بویناکسکی، در خانواده عبدالرحمن به دنیا آمد. روزگاری بود که ابرها بر سر اسلام و مسلمین جمع شده بود: دشمنان اسلام هزاران عالم اسلام (رضی الله عنهم) را از بین بردند، از جمله اینها. افراد مشهورمانند حسن افندی و محمد یعسوبی. در این دوران سخت به فضل الهی پسری در روستای چیرکی به دنیا آمد.

می گویند شبی که سرنوشت آدم مشخص می شود این اتفاق افتاده است. در این شب بزرگ بود که سعید افندی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دنیا آمد. به خواست خدا، از طریق ارتباط با او، هزاران مرید متعاقباً سعادت واقعی یافتند. بر این اساس مناسبت مهمپدر سعید که سه بار سوره یاسین را خوانده بود به درگاه خدای تعالی متوسل شد و از او خواست که فرزندش راه اسلام را با گامی استوار برود و هرگز از آن منحرف نگردد و دانشمندی شود که به تعلیم و تربیت بپردازد. ایمان به نسل جدید، زیرا در آن زمان گرایش های خصمانه با اسلام هر روز قوت می گرفت.

به راستی در آن شب لیلة البراء نیمه شعبان که ماه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نامیده می شود که فضل و رحمت حق تعالی نازل می شود. خداوند دعای پدر سعید افندی را اجابت کرد.

مادر سید افندی، عایشه (رحمه الله) از خواب های غیر معمولی که در انتظار تولد پسرش دیده بود صحبت کرد. او خواب دید که چگونه همراه با گهواره کودک به آسمان پرواز می کند و از آنجا به شهرهایی که در زیر قرار دارند، مانند مورچه ها نگاه می کند. و همچنین گفت که تولد پسرش برای او آسان و کاملاً بدون درد بوده است.

غالباً پدر با گذاشتن سعید در گهواره، سوره فاتحه را در گوش او می خواند و پسر با دقت گوش می داد و به پدرش نگاه می کرد. پدرش با توجه به شخصیت خوب او که از همان ماه های اول زندگی مشهود بود، گفت که او تبدیل به یک فرد خاص خواهد شد. سعید از کودکی پسری آرام، صبور و باهوش بود. گستاخ ترین بچه ها مراقب بودند که با او نزاع نکنند یا وارد درگیری نشوند. او هرگز خشم یا کینه توزی را برانگیخت، حتی از جانب کودکان. او حتی در کودکی رویاهای خاص و عاقلانه ای داشت.

یک روز، زنانی که از کار از باغ جمعی بازمی گشتند، در یکی از خیابان ها با او ملاقات کردند و خوشه ای انگور به او تعارف کردند. اما او نپذیرفت. وقتی این داستان به گوش عزیزانش رسید، پرسیدند چرا قبول نکردی؟ سعید پاسخ داد که حرام است.

سعید یک بار در بازگشت از روستای گلباخ که برای خرید گندم به آنجا رفته بود، چندین دانه را کشف کرد که به طور اتفاقی در کفش او افتاده بود. با دیدن این، او شروع به آماده شدن برای بازگشت کرد و ادعا کرد که باید به روستا برگردد و خانواده اش به سختی او را مهار کردند، زیرا از قبل شب بود.

سعید همیشه با بزرگان خود با احترام فراوان رفتار می کرد و با کوچکترها مهربان و مهربان بود. او هرگز با کسی وارد مشاجره نمی شد که منجر به درگیری شود و حتی وقتی کسی اشتباه می کرد، همیشه تسلیم می شد.

سعید افندی (رضی الله عنه) فردی محترم و متواضع، بیگانه از میل به جلال است و هرگز عهدش را نمی شکند.

پدر سعید افندی اشتیاق زیادی داشت که پسرش تحصیلات اسلامی بدهد. اما او در سن هفت سالگی بر اثر بیماری ناگهانی (رحمت الله روحش در بهشت!) درگذشت. این در روز و ساعتی اتفاق افتاد که پسر در حال خواندن قرآن به سوره «یا سین» رسید.

این پسر که به لطف حمایت و پشتکار مادرش یتیم شد، با وجود همه مشکلات، خواندن قرآن را به پایان رساند. او پس از گذراندن هفت کلاس، مجبور شد گله‌های گوسفند روستایی را برای تامین معاش خانواده‌اش چرا کند. چهار سال بعد به نیروهای مسلح فراخوانده شد و در آنجا به عنوان اپراتور در نیروی پدافند هوایی خدمت کرد. سه سال در ارتش با غلبه بر سختی های آن زمان، نماز و روزه را ترک نکرد و گوشت حرام نخورد. سعید پس از پایان خدمت سربازی و بازگشت به روستای زادگاهش، دوباره مجبور به چوپانی شد و گله های گوسفند را به کوهستان هدایت کرد. اما در آنجا، در کوهستان، در هر آب و هوایی - کولاک، برف، باران یا باد - هر بار بعد از وضو گرفتن، خودش اذان می گفت و نماز می خواند.

در زندگی سعید افندی چیزهای شگفت انگیز زیادی وجود دارد. با این حال، بزرگترین معجزه (کرامه) او استقامت است - پایداری او در پیروی از راه راستی که خداوند تعیین کرده است.

در تمام این سالها، او به یاد آرزوی پدرش برای دیدن او به عنوان فردی تحصیلکرده در اسلام، سختی کشید. هرگاه عشق و عطش علم بر او غالب می شد، در برابر گله به شدت گریه می کرد و از خداوند کمک می خواست تا علم دینی به او عطا کند. اما کمبود منابع مادی و نیاز به حمایت از خانواده، او را مجبور به چوپانی کرد. وقتی به سی سالگی رسید، این شغل را رها کرد و به تحصیل ادامه داد. در این دوره، رویدادی رخ داد که در سرنوشت او تعیین کننده شد - او راه طریقت شازیل را در پیش گرفت.

خوشبختانه علیرغم روزهای سخت و خطرناک، علمای اسلام حاجی پسر یعقوب و حاجی پسر پاتل علوم دینی را به او آموختند. سعید در آن زمان مردی بالغ بود و با غلبه بر همه دشواری ها با اتکا به توانایی های عالی که از درگاه حق تعالی دریافت کرده بود، با موفقیت به سوی هدف مورد نظر خود حرکت کرد و با سرعت و اطمینان در درک و فهم به جلو حرکت کرد. علوم دینی. به برکت ذهن تیزبین و بصیر و پذیرا و حافظه عالی که از جانب خداوند به او عطا شده بود، هر کتابی را که مطالعه می کرد، چنان می دانست که گویی خود نویسنده آن است.

بسیاری از مرشدها سرنوشت آینده او را پیش بینی می کردند.بدین ترتیب طریقت شیخ عبدالحمید افندی از روستای اینخو از مرید خود از چیرکی محمد حاجی پسر شمخال پرسید: «در حاشیه روستای شما خانه‌ای است که در آن یتیمی مبارک زندگی می‌کند. حالش چطوره؟. می گویند از خیلی از چیرکیان در این باره سوال کرده است. در واقع اینطور بود: خانه سعید افندی در حومه روستا قرار داشت. محمد عارف افندی اغلب به مریدان خود می گفت: «در چیرکی فرزندانم، موی پیامبر نگهداری می شود. روزی خواهد آمد و برای همه روشن خواهد شد".

یکی از بهترین ویژگی های سعید افندی خلق خوب اوست.او هرگز از کمک به کسی امتناع نمی کرد. او فردی صبور و حلیم است. بیش از یک بار اتفاق افتاده است که با شروع ساخت و ساز خانه خود، برای حل مشکلات انسانی، کار را به تعویق انداخته و راه حل را خشک کرده است.

روزی همراه با هم روستایی خود عبدالرحمن پسر علی به روستای نچایوکا نزد استادش محمد افندی آمد. معلم به او گفت: گفت: پسرم، قدرتم مرا ترک می کند. خیلی فکر کردم که چه کسی را پشت سر بگذارم و غرق در افکار، شروع به درخواست از خدا کردم که نام کسی را که جانشین من می شود بر من آشکار کند. می دانم که علم و عمل تو به کمال رسیده است. حالا من به شما اجازه می دهم، از این پس باید این کار را انجام دهید.». چشمان سعید افندی پر از اشک شد، عرق بر چهره اش جاری شد و از استادش خواست که چنین وظیفه ای را به او سپرد. با این حال، اوستاز حتی نمی خواست چنین سخنانی را بشنود و می گفت: اجازه مرشد (اجازه) به میل شخصی داده نمی شود و اگر کسی نمی خواهد مردم را راهنمایی کند، از او گرفته نمی شود. اما به همین جا هم ختم نشد. قطب از بتلوخ محمد، پسر سعدوحاجی، اوستاز محمد افندی را همراه با هاس محمد به چیرکی فرستاد تا فرمان (امر) را برای مربیگری سعید افندی ابلاغ کند. به همراه فرمان، مهر مربیگری و ردایی (خرکا) را برای او آوردند که از اوستاز به اوستاز در امتداد زنجیر (سیلسیله) می گذشت.

چیزهای شگفت انگیز زیادی در زندگی سعید افندی وجود دارد. با این حال، بزرگترین معجزه (کرامه) او استقامت است - پایداری او در پیروی از راه راستی که خداوند تعیین کرده است.با وجود تعداد زیادیمریدانی که برای نصیحت نزد او می آیند و با وجود این که باید انواع و اقسام مشکلات را حل کند، هیچ کس از او شنیده و ندیده که حرفی بزند یا کاری خلاف شرع و طریقت انجام دهد.

کتاب هایی که او در طول سالیان متمادی نوشت، گواه توانایی ها و دانش عمیق سعید افندی است. زمان کوتاه. مردی که تنها هفت کلاس درس را گذرانده و عمرش در مراتع کوهستانی سپری شده است، نتایج شرعی را در قالب شعر (نظم) بیان می کند، تاریخ دین و انبیا را شرح می دهد. وی چهار کتاب نوشته است (سه تای آنها به صورت منظوم) که کتاب پنجم برای چاپ آماده می شود. این آثار گواهی بر سطح بالای دانش دینی اوست. بسیاری از دانشمندان برجسته اسلام تأیید می کنند که تاریخ متکلمان داغستانی (علیم) چنین چیزی را ندیده است.

هنگامی که شیخ اهل روستای بتلوخ محمد حاجی برای اولین بار آثار او را خواند، گفت که پس از علی حاجی از روستای اینخو سعید مقام دوم را به دست آورد. اما وقتی اولین کتاب سعید افندی منتشر شد، شیخ گفت که او اکنون در رتبه اول است.

در یکی از کتاب های سعید افندی این سطور آمده است:

در راهی که عشق به تو را هدف خود انتخاب کرده ام

می دانی، پروردگارا، من همیشه دانشجو هستم.

راز و واقعیت، مانند کره و عسل،

القادر در دلم دلخوشی کن...

وی خطاب به خوانندگان می نویسد:

می توانستیم در مورد خیلی چیزها صحبت کنیم،

اگر فقط این ترس نبود که بیهوده باشد.

اما یک اشاره برای یک فرد باهوش کافی است،

و کسانی که جستجو می کنند اینجا چیزهای زیادی پیدا می کنند.

خداوند متعال بر قوت جناب شیخ سعید افندی بیفزاید و سعادت هر دو عالم را بر خانواده، عزیزان و همه کسانی که او را دوست دارد و دوستش دارند، عنایت فرماید. آمین!

سعید افندی چیرکی احتمالاً مشهورترین وعاظ و متکلمان داغستان امروزی است که از پیروان تصوف، یکی از جهت گیری های عرفانی اسلام بوده است. در نتیجه یک حمله تروریستی انجام شده توسط یک سازمان تروریستی زیرزمینی کشته شد.

این مقاله به شرح زندگی و فعالیت های این مسلمان و صوفی می پردازد که مورد احترام بسیاری از ساکنان داغستان است.

بیوگرافی سعید افندی چیرکیسکی

آینده معلم معنویدر اکتبر 1937 در داغستان، در روستای چیرکی، منطقه بویناکسکی متولد شد. او اصالتاً یک آوار است (یکی از بومیان، پدرش در سن هفت سالگی درگذشت، به درخواست مادرش، سعید هنوز هم مطالعه قرآن را کامل می کند).

در چهارده سالگی به کار چوپانی پرداخت تا به خانواده اش کمک مالی کند. او سه سال در ارتش شوروی خدمت کرد. پس از آن دوباره به عنوان چوپان مشغول به کار شد. هنگامی که زلزله در منطقه بویناکسکی (در سال 1971) رخ داد، او مشغول ساخت نیروگاه برق آبی چیرکی بود. در آنجا در ادارات آتش نشانی و حفاظت نظامی خدمت کرد. در سی و دو سالگی بازنشسته شد

او تصمیم گرفت که صوفی شود و به تحصیل علوم اسلامی و آثار علمای اسلامی و شیوخ صوفیه پرداخت و به فعالیت های کلامی پرداخت. شیخ عبدالحمید افندیز از سکونتگاه اینخو را اولین معلم روحانی خود دانسته است. سعید افندی متاهل و دارای 4 فرزند است.

تصوف

تصوف گرایشی در اسلام است که موعظه زهد و سطح بالای معنویت، یکی از گرایش های اصلی فلسفه کلاسیک اسلامی است. پیروان تصوف را صوفی می نامند. این باطنی ترین و عرفانی ترین حرکت اسلامی است.

بر اساس دیدگاه پذیرفته شده، اصطلاح تصوف از کلمه عربی «پشم» گرفته شده است. علمای اسلامی تاریخ این جریان عرفانی را به چند دوره تقسیم می کنند: دوره زهد، دوره تصوف و دوره طریقت های صوفیانه. با توجه به گسترش اندیشه های تصوف در میان لایه های مختلف جامعه اسلامی در قرون 12 تا 13 هجری شمسی، بخش نظری عرفانی این جهت مذهبیکه عمدتاً مورد توجه پیروان تحصیل کرده اسلام است. روشن در حال حاضراین جنبش اسلامی نقش سیاسی و اجتماعی مهمی در توسعه کشورهای اسلامی دارد. تصوف اظهار می کند تعداد زیادیجمعیت مسلمان کشورهای مختلف

دانش آموزان

افندی شیخ روحانی است که حق نشر طریقت های تصوف «نقشبندیه» و «شیزلیه» را دارد و می تواند به پیروان خود نیز منتقل کند.

طبق برآوردهای مختلف، پیروان این مرد از ده هزار تا بیست و پنج هزار نفر بودند که در مناطق مختلف جمهوری داغستان و همچنین در سایر مناطق روسیه - در سیبری، منطقه مسکو و منطقه ولگا زندگی می کردند. مریدها (در تصوف اینها «شاگردان مؤمن» هستند) سعید افندی نمایندگان بسیاری از مردم داغستان بودند. در نمازهای دسته جمعی، شیخ سعید چیرکی همراه با شیزولیان، نقشبندیان و قادری ها گرد آمدند. به عقیده این صوفی، بین این شاخه های اسلام تفاوت معناداری وجود ندارد، زیرا همه آنها به الله منتهی می شوند. او تا زمان مرگ در کار کلامی خود فعال بود.

تاریکات

طریقه - راه رشد معنویو شناخت عرفانی حقیقت اسلامی. این کلمه به معنای "مسیر" است و در آن استفاده می شود کتاب مقدسمسلمانان در اصل، طریقت حوزه‌های متعدد تصوف هستند که تأثیر زیادی بر آن دارند زندگی اجتماعیجهان اسلام. پیروان زهد اسلامی که در ابتدا راه تعالی معنوی و سرکوب شهوات خود را پیمودند، در قرن یازدهم حول مربیان روحانی در طریقت متحد شدند. عبادتگاه های متعدد مسلمانان مرکز آنها شد. به طور سنتی اعتقاد بر این است که در طول قرون 12-13، دوازده برادری اساسی، یا به قول آنها، در تصوف پدید آمد.

نشید سعید افندی

نشید یک آواز اسلامی است، در نسخه کلاسیک باید با صدای مردانه تک نفره یا گروه کر بدون نواختن آلات موسیقی اجرا شود. استفاده از آلات موسیقی از نظر بسیاری از علما و اساتید روحانی از جمله مؤسسان چهار مکتب اصلی حقوقی اسلام ممنوع است. بسیاری از متکلمان پس از مرگ سعید افندی نشیدهایی را تقدیم کردند و او را گرامی داشتند. در داغستان نشیدها عمدتاً به زبان آوار خوانده می شود.

آثار شیخ افندی

افندی تعداد زیادی آثار کلامی که به تفسیر قرآن می پردازد، نوشته است. نویسنده در کتاب «تاریخ انبیاء» در دسترس و جالب است که بر اساس منابع معتبری چون تفسیر قرآن، احادیث و کتب دانشمندان تأثیرگذار، از سرنوشت سخت و گاه غم انگیز پیامبران اسلام سخن می گوید. آدم به اصل پیامبر اسلاممحمد. این کتاب برای طیف وسیعی از خوانندگان در نظر گرفته شده است - از دانشجویان تاریخ اسلام تا مردم عادی.

کتاب های سعید افندی در بین متکلمان و آوارهای معمولی بسیار محبوب و مورد احترام است. آثار او تفسیر وسیعی از برخی فصول به دست می دهد کتاب مقدسمسلمانان، به ویژه امروز مهم است. مسلمانان می توانند متقاعد شوند که ترجمه های تحت اللفظی کتاب آسمانی نمی تواند معنای واقعی و عمق قرآن را بیان کند. «تاریخ انبیا» در دو بخش روسی و آوار منتشر شد.

زندگی خانوادگی

سعید افندی الچرقاوی بیش از چهل سال با همسرش اوزلیفت ازدواج کرد. او معتقد بود که در زمان ما خانواده های زیادی وجود ندارند که بتوانند به یک ازدواج قوی مباهات کنند. روابط خوبو هماهنگی کامل مشکلات بیشتر و بیشتر در خانواده ها ایجاد می شود، طلاق ها بیشتر و بیشتر و بیشتر و بیشتر پیوندهای خانوادگی از بین می روند. و پیامدهای این پدیده همه مشکلات دیگر است: نرخ بالای جرم و جنایت، فحشا، کمبود ارزش های اخلاقی، بسیاری از زندگی های فلج شده است.

سعید افندی معتقد بود که بهترین الگو برای زنان مسلمان در تمام نسل ها، همسران پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) هستند.

اوزلیوات حاجی، همسر یک صوفی محترم، نیز معتقد است که مهمترین چیز برای یک زن احترام به همسرش از همان دقایق اول ازدواج، نگرش محترمانه نسبت به او و انجام دقیق همه وظایفش است - هم زن و هم همسر. مادر زن نباید با هر کلمه ای که می گوید باید با احترام و تفاهم برخورد کرد. همسر سعید افندی در مصاحبه خود گفت که او هرگز سؤالات غیرضروری نپرسیده، به خاطر چیزهای کوچک مزاحم شوهرش نشده، صرفاً غذا پخته و بچه بزرگ کرده است. و فرزندان تحصیل کرده و سپاسگزار ثمره روابط هماهنگ خانوادگی هستند.

حمله تروریستی در روستای چیرکی

در آگوست 2012، وجوه رسانه های جمعیاز مرگ سعید افندی خبر می دهند. حدود ساعت پنج بعد از ظهر انفجاری در منزل وی رخ داد که در نتیجه آن هفت نفر از جمله یک شیخ و یک تروریست کامیکازه جان باختند. قتل سعید افندی توسط یک زیرزمین بزرگ سازماندهی شده بود. به گزارش سرویس عملیاتی، این تروریست امینات کوربانوا (مسلمان روسی آلا ساپریکینا) است که همسر یکی از شرکت کنندگان در این سازمان تروریستی بود.

هویت عامل انتحاری

به گفته نماینده رسمی مقامات تحقیقاتی روسیه، در جریان تحقیقات مشخص شد که عامل انتحاری توسط یک چهره شناخته شده در زیرزمینی تروریست ها - عبدالمالک - تهیه شده است. مسئولیت حمله تروریستی به خانه یکی از رهبران مذهبی ساکن در شهرک چیرکی را گروه انتحاری کامیکازه «ریاض الصالحین» بر عهده گرفت. ساپریکینا یک متعصب واقعی مذهبی بود و همفکران خود را به جهاد دعوت می کرد، یک جنگ مقدس. پس از مرگ او، فرزندش توسط مادرشوهرش، مادر شوهر اول کوربانوف، بزرگ می شود.

امینات کوربانووا سی ساله پس از ازدواج با مورات کوربانوف که غیرقانونی شد و توسط سرویس های ویژه منحل شد به اسلام گروید. شوهر دوم او همدست تروریست ها بود و در آتش زدن بازارهایی که مشروبات الکلی می فروختند شرکت داشت. او زمانی دستگیر شد که می خواست برای همیشه مخفی شود. در بازرسی از وی بروشورها و سلاح های افراط گرایان کشف شد.

تشییع جنازه شیخ

ده ها هزار نفر در تشییع جنازه شیخ صوفی شرکت کردند. 29 اوت به مناسبت درگذشت شیخ سعید افندی در جمهوری داغستان عزای عمومی اعلام شد. رئیس جمهوری همچنین به همه مسئولان شهر و منطقه دستور داد تا واحدهای دفاع شخصی، گروه هایی از مردان جوان را که تحت کنترل و همراه با نهادهای مجری قانون، برای تامین امنیت و کشاندن راهزنان و تروریست ها به پای میز عدالت تلاش کنند، تشکیل دهند.

رهبر معنوی داغستان، شیخ صوفی 74 ساله سعید افندی الچرکاوی در دستان یک بمب گذار انتحاری جان باخت. به همراه او همسرش و پنج نفر دیگر از جمله یک کودک 12 ساله جان باختند. سه نفر دیگر مجروح شدند. در داغستان روز عزای عمومی اعلام شده است. تحقیقات بر این باور است که زیرزمینی وهابی تندرو پشت این حمله تروریستی است.

سعید عبدالرحمانوویچ آتسایف، که در جهان اسلام به شیخ سعید افندی الچرکاوی (چیرکیسکی) معروف است، در روستای آوار در چیرکی در نزدیکی بویناکسک زندگی می کرد. روز سه شنبه 7 مرداد زنی در پوشش زائر وارد منزل وی شد که شبهه ای در بین محیط بانان ایجاد نکرد. او تقریباً به شیخ نزدیک شد و بمبی را که به او متصل بود منفجر کرد.

سر بمب‌گذار انتحاری در اثر این انفجار کنده شد، اما سازمان‌های مجری قانون به سرعت هویت او را شناسایی کردند. معلوم شد که این تروریست به اصطلاح "بیوه سیاه" امینات کوربانووا، خواهرزاده آلا ساپریکینا، متولد 1982 است. او با یک مسلمان وهابی ازدواج کرد و خودش مسلمان شد. در سال 2012، شوهرش طی یک عملیات ویژه کشته شد.

کوربانوا از بهار تحت تعقیب بوده است. بر اساس داده های عملیاتی، او بخشی از یک گروه پنج نفری بمب گذار انتحاری بود که برای انجام حملات تروریستی آموزش دیده بودند. دو زن در آستانه تعطیلات اول ماه مه در اوستیای شمالی بازداشت شدند. و در 3 مه، در حومه ماخاچکالا، برادر و خواهر علی اف، به ترتیب 23 و 19 ساله، خود را در یک ایست بازرسی منفجر کردند. 12 نفر کشته و بیش از صد نفر زخمی شدند.

پس از حمله تروریستی در ماخاچکالا، پیشنهاداتی مطرح شد که خود کوربانووا یک بمب گذار انتحاری نبود، بلکه فقط تروریست ها را جذب می کرد. پیشنهادهایی وجود داشت که او به طور تصادفی در جریان بمب گذاری انتحاری علی اف جان خود را از دست داده است. علاوه بر این، در ماه مه، حسین مامایف، فرمانده میدانی، که سازمان‌دهنده حمله تروریستی به حساب می‌آمد و گفته می‌شود گروهش به بمب‌گذاران انتحاری آموزش می‌داد، کشته شد. شاید همه اینها با هم باعث آرامش سرویس های اطلاعاتی شد و از شدت جستجو برای کوربانوا کاسته شد.

قتل سعید چیرکیسکی به پرطنین ترین تلاش برای جان یک شخصیت مذهبی در داغستان تبدیل شد. اگرچه روحانیون مسلمان در جمهوری اغلب قربانیان افراط گرایان می شوند، حملاتی به رهبران معنوی در چنین مقیاسی قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده است. سعید از چیرکی یک رهبر معنوی بود که عقایدش مورد توجه مؤمنان قرار می گرفت. در میان مریدان او بسیاری از تاجران بزرگ و مقامات بانفوذ هستند. سعید افندی هیچ سمت رسمی نداشت، اما مرید او مفتی اداره روحانی مسلمانان داغستان است.

شرح حال شیخ سعید افندی الچرکاوی تا حدی کاملاً عادی بود. او در یک مدرسه شوروی تحصیل کرد، به عنوان چوپان در مزرعه جمعی کار کرد، در ارتش خدمت کرد و در نیروگاه برق آبی چیرکی آتش نشان بود. اما در 32 سالگی کار خود را رها کرد و تماماً خود را وقف مطالعه قرآن و آثار مربیان روحانی کرد. او پس از گذراندن تنها 7 کلاس، ادبیات زیادی خواند و آثار خود را در زمینه الهیات به صورت آیات نوشت و تحسین کسانی که آنها را مطالعه کردند، از جمله رسول گامزاتوف را برانگیخت. شیخ به مرور زمان رئیس دو طریقت صوفیه نقشبندیه و شازیلیه شد که اساس حرکت سنتی اسلام در داغستان را تشکیل می دهند. طریقه دیگری - قادریه - در همسایه چچن رواج یافته است. از آنجایی که شیخ رسماً جانشینی تعیین نکرده است، تداوم قدرت معنوی اکنون قطع شده است.

شیخ سعید افندی الچرکاوی که به شهادت رسید، تلاش کرد با رهبران جوامع سلفی گفتگو کند تا از افراط گرایی بیشتر آنها جلوگیری کند. او از مواضع کلامی کسانی را که به نام ایمان مرتکب جنایت می شوند، قاطعانه محکوم کرد.

در سال های اخیر، افراط گرایان در همه جبهه ها به اسلام سنتی حمله کرده اند. در داغستان، در اکتبر 2011، یک شیخ صوفی دیگر به نام سیراژ الدین خوریکسکی، که از بیشترین نفوذ در جنوب داغستان برخوردار بود، به ضرب گلوله کشته شد. در همین راستا، قتل مفتی کاباردینو-بالکاریا، انس پشیخاچف، معاون مفتی استاوروپل، کورمان اسماعیلوف، رئیس مؤسسه الهیات داغستان، ماکسود سادیکوف و سوء قصد به قتل مفتی تاتارستان، ایلدوس فیزوف، قرار دارند.

مرگ سعید چیرکیسکی باعث شوک واقعی در داغستان شد. تقریباً صد هزار نفر از سراسر جمهوری برای وداع با شیخ آمده بودند. آنها از قتل عزیزشان شوکه و خشمگین شده اند مربی معنوی. ماگومدسلام ماگومدوف، رئیس جمهوری، جلسه اضطراری شورای امنیت را تشکیل داد و در آن از سازمان‌های مجری قانون خواست سازمان‌دهندگان حمله تروریستی را پیدا و نابود کنند. همچنین تصمیمی بی‌سابقه برای ایجاد واحدهای دفاع شخصی از جوانان در شهرها و مناطق گرفته شد که با زیرزمینی وهابی‌ها مبارزه کنند.

وهابی ها همچنین بر روشی از ترور مانند معرفی حامیان خود به پایگاه های نظامی مسلط شده اند. تقریباً همزمان با قتل شیخ، گزارش‌هایی منتشر شد که در نقطه‌ای دیگر از جمهوری، در مرز آذربایجان، یک مرزبان قراردادی به سوی نیروهای امنیتی دیگر تیراندازی کرد. قربانیان دو سرباز نیروهای داخلی و پنج افسر SOBR از قلمرو آلتای بودند که به داغستان اعزام شدند. وهابی در تیراندازی متقابل کشته شد. مقامات ذیصلاح اطلاعاتی در مورد ارتباط گروهبان رمضان علی اف و وهابی ها داشتند و او به شغلی غیر مرتبط با عملیات رزمی - به بخش تدارکات - منتقل شد. با این وجود، با مسلسلی که به او اختصاص داده شده بود، به نگهبانی ادامه داد. و در این روز نیز در حال انجام وظیفه بود.

«قتل شیخ سعید افندی چیرکی جنایت غیرانسانی و بدبینانه دیگری علیه مقامات معنوی جامعه ما، افراد شجاع و برجسته امروزی است. دستورالعمل های اخلاقیبرای همه داغستانی‌ها،» رهبری جمهوری در بیانیه‌ای گفت: «دقیقاً از چنین افرادی می‌ترسند که ایدئولوگ‌های تروریسم از آن‌ها می‌ترسند، کسانی که تلاش می‌کنند ارزش‌های معنوی واقعی را با تبلیغات نادرست و انسان‌دوستانه جایگزین کنند.»
در این بیانیه آمده است: «شیخ سعید افندی از اقتدار بی چون و چرای جمهوری و فراتر از آن برخوردار بود. ارزش های اخلاقیاسلام، فرهنگ داغستان، سنت های انسان گرایانه مردم ما. آنها به او ایمان داشتند، به او اعتماد کردند، هزاران نفر از توصیه ها و آموزه های او پیروی کردند.» شیخ سعید افندی «در مواضع رحمت، مهربانی، پرهیز از خشونت ایستادگی کرد، رادیکالیسم را در دیدگاه ها و اعمال خود محکوم کرد و آشکارا با افراط گرایی و تروریسم مخالفت کرد. "
مقامات داغستان تاکید کردند که "تمام اقدامات لازم برای اطمینان از اینکه جنایتکاران به آنچه که استحقاق خود را دارند، انجام خواهند داد." جنایتکاران نمی توانند داغستان را تجزیه کنند، اتحاد ما را از بین ببرند، ترس و نفرت را در خاک داغستان بکارند، جایی که نمایندگان ملل مختلف، ادیان ، فرهنگ ها در این بیانیه آمده است: سخنان معتبر رهبران معنوی داغستان در اعمال بسیاری از پیروان آنها زنده خواهد ماند.