صفحه اصلی / فال / درباره معاد روحانی لازاروس چهار روز

درباره معاد روحانی لازاروس چهار روز

St. فیلارت (ووزنسنسکی)

به نام پدر و پسر و روح القدس!

در انجیل مقدس، من و شما وعده با شکوه منجی را می خوانیم، که با از بین بردن ترس از مرگ در ذات انسان، می گوید که لحظه ای فرا خواهد رسید که همه کسانی که در قبرها هستند، همه مردگان، صدای او را خواهند شنید. پسر خداست و پس از شنیدن، زنده خواهد شد.

قبل از مرگ، تمام شجاعت های انسانی، همه شجاعت ها، همه صلابت ها در وحشت فرو می روند. وقتی انسان تصویر غم انگیز و وحشتناکی از مرگ می بیند: بدنی که روحش رها کرده و از بوی تعفن در حال تجزیه است و در نهایت در قبر مرطوب و سرد دفن می شود. قبل از این، تمام فلسفه عقب نشینی می کند، تمام شجاعت به خود خیانت می کند. مرگ، همان فکر مرگ، برای طبیعت انسان بسیار نفرت انگیز است!

و بنابراین، خداوند به ما اشاره می کند که، با این حال، این پیروزی مرگ تنها موقتی خواهد بود، و پس از آن مردگان دوباره زنده خواهند شد. اما هنوز تصور ضعف ما دشوار است. چگونه می تواند این باشد؟ و بنابراین، خداوند، درست قبل از رنج خود، وحشتناک ترین و خیره کننده ترین معجزات خود را انجام می دهد، هنگامی که از غار، از یک مقبره، پس از چهار روز مرگ، ایلعازار را از آنجا زنده و سالم خواند.

انجیل به تفصیل به ما می گوید که چگونه خداوند به آنجا رفت، به مکانی که در آنجا کسی را که انجیل دوستش می نامد دفن کردند، زیرا انجیل مقدس یوحنا مستقیماً می گوید که خداوند مریم، مارتا و ایلعازر، برادر آنها را دوست داشت. واضح است که نجات دهنده ما نمی تواند تعصب ناعادلانه ای داشته باشد، بنابراین، اگر خداوند آنها را دوست داشت، پس چیزی برای دوست داشتن آنها وجود داشت.

اما ناگهان لازاروس مرد. ناجی که از این موضوع مطلع شد (یا به عبارت بهتر، یاد نگرفته بود: او بدون آن می دانست، اما با دریافت خبر)، همانطور که مریم و مارتا امیدوار بودند عجله نکرد، بلکه برعکس، دو روز در جای خود ماند. . و سپس به حواریون گفت: بیایید به آنجا برویم. و بنابراین، هنگامی که او نزدیک شد (و ایلعازار چند روز پیش مرده بود)، مریم و مارتا هر دو با فریاد غمگینی از او استقبال کردند: "خداوندا، اگر تو اینجا بودی، برادر ما نمی مرد!" در اینجا البته یک شکایت پنهانی از جان است که: استاد چقدر امیدوار بودیم که بیایی و برادرمان را از بیماری که بر او گرفته بود نجات دهی! اما تو نیامدی - و همه چیز تمام شد! اینجا زمزمه نیست، فقط غم است!

اما خداوند، همانطور که من و شما می دانیم، به جایی رفت که ایلعازر را در آنجا گذاشتند. از آنها پرسید: کجا گذاشتید؟ و در اینجا پدران مقدس به ما نشان می دهند که چگونه خداوند، که خدا و انسان است، یا به عنوان خدا یا به عنوان یک انسان عمل می کند. او مانند یک مرد می پرسد: "آن را کجا گذاشتی؟" و کلیسا می گوید: "خداوندا، به عنوان شخصی که شما می پرسید: جایی که آنها آن را قرار داده اند، آنچه را که خدا قبلاً می داند، می پرسید ..." اما اکنون، خداوند نزدیک می شود، او غم و اندوه خواهران را می بیند: مارتا و مریم. او غم و اندوه همه دوستانش را می بیند... و از آنجا که قلب نرمتر و مهربانتر از منجی ما هرگز نداشته و نخواهد داشت، او البته در غم عمومی شرکت کرد.

اما به یاد داشته باشید، وقتی انجیل به ما می گوید که "عیسی اشک ریخت"، که خداوند گریست، گریه او با همه اینها متفاوت بود. او احتمالاً برای لازاروس گریه نکرد، زیرا می دانست که تا چند دقیقه دیگر، لازاروس هنوز زنده خواهد بود. نه، او برای چیز دیگری گریه کرد! او گریه کرد که گناه بر سر انسان چه کرده است. انسان، این مخلوق محبوب خدا، برای جاودانگی و برای سعادت ابدی آفریده شد، اما چه گناهی با او کرد که طعمه مرگ و فساد شد! این همان چیزی است که خالق او از آن غمگین است.

هنگامی که خداوند مرده نیمه تجزیه را صدا زد، همانطور که انجیل تأکید می کند، "با صدای عالی"، با صدای عالی، با صدای بلند، مانند یک استاد، مانند یک فرمانده، او فریاد زد، سپس این صدا را فریاد زد: "ایلعازار، بیرون بیا!»، یعنی «لازار، بیرون بیا»، نه تنها در اینجا روی زمین شنیده می شود. در زندانهای جهنم به صدا در آمد و خطاب به روح جاودانه ایلعازر بود و این روح بلافاصله زندان را ترک کرد و به بدن خود بازگشت.

تکرار می کنم، این یکی از شگفت انگیزترین و وحشتناک ترین معجزات پروردگار ما است. بی جهت نیست که انجیل مقدس یوحنا، هنگامی که ورود رسمی خداوند به اورشلیم را توصیف می کند، می گوید: از آنجا که مردم به طور جدی با او ملاقات کردند، از این معجزه که او انجام داد شنیدند و آموختند.

ولادیمیر متروپولیتن تاشکند و آسیای مرکزی. خطبه در روز شنبه ایلعازر

کلمه
در شنبه لازاروس

او با اطمینان از رستاخیز عمومی قبل از اشتیاق شما، ایلعازار را از مردگان زنده کرد، ای مسیح خدای ما.

از تروپاریون تا رستاخیز ایلعازار

به نام پدر و پسر و روح القدس!

برادران و خواهران عزیز در خداوند!

مرگ و شادی - چه محله نامفهومی برای ذهن زمینی! مرگ در نظر ما مانند مترسک، هیولا است که ما را تهدید می کند و عزیزانمان را می رباید. ما عادت کرده‌ایم برای بستگان درگذشتگان عزاداری کنیم و بر مزارشان غمگین باشیم. اما در اینجا منجی در مورد مرگ دوست خود که او را با عشق بی پایان خود دوست داشت می گوید: لازاروس درگذشت؛ و من برای شما خوشحالم... تا ایمان بیاورید(یوحنا 11:14-5).

لازاروس عادل بدون شک مردی بود روح بلندو قلب پاک اگر او دوست خداوند می شد چگونه غیر از این می شد؟ خانه ایلعازر، واقع در دهکده بیتانی، یکی از معدود پناهگاه هایی بود که پسر انسان در درون دیوارهای آن شادی و آرامش یافت که در سرگردانی های زمینی خود بسیار نادر است. این خانه دم از مهمان نوازی و صمیمیت می زد و گرمای ملایم کانون خانواده گرم می شد. ایلعازار با دو خواهر خود زندگی می کرد و هر دوی آنها نیز در قلب عیسی مسیح عزیز بودند. اولی، مارتای دلسوز، با تمام توان سعی کرد تا مهمان الهی را که از آنها دیدن کرده بود راضی و آسایش ایجاد کند. دوم، مریم مهربان، قسمت خوب را انتخاب کرد(لوقا 10:42) - او هر کلمه ای را که از لبان ناجی می آمد گرفت و با تمام روح خود به تعلیم عشق الهی باز شد. خود ایلعازار، هنگامی که از عیسی مسیح یاد می شود، به سادگی نامیده می شود: یکی چه کسی را دوست داری(یوحنا 11:3).

و بنابراین، دردسر از این خانه مهربان و سخاوتمند بازدید کرد. لازار به شدت بیمار شد. بیماری آنقدر شدید بود که می شد از جان بیمار ترسید - اما نه او و نه خواهران نمی ترسیدند: بالاخره آنها چنین دوستی داشتند که هیچ چیز با او ترسناک نبود. معجزات شفای انجام شده توسط منجی الهی برای آنها چیزی عادی و روزمره به نظر می رسید. کافی بود که به کمک او متوسل شویم و ایلعازار بهبود یابد. مارتا با چنین اطمینانی رسولی فرستاد تا به عیسی مسیح بگوید: خدایا! اونی که دوستش داری مریضه(یوحنا 11:3) - بدون هیچ درخواستی، بدون شک در اینکه ناجی دوست خود را شفا خواهد داد. و این اعتماد خانواده لازار بیشتر تایید شد توسط خداوند داده شده استپاسخ: این بیماری منجر به مرگ نمی شود، بلکه به جلال خدا می انجامد تا پسر خدا به واسطه آن جلال یابد (یوحنا. 11,4).

با این حال، ایلعازر بدتر و بدتر شد و کمک سرشار از فیض نیامد. و سپس بدن بیمار برای آخرین بار لرزید و شروع به یخ زدن کرد. خواهران نمی خواستند، نمی توانستند آن را باور کنند - اما شواهد بی رحمانه شهادت داد: قلب نمی تپد، لب ها نفس نمی کشند - برادر محبوبشان درگذشت. خانه ساکت لازاروس پر از هق هق بود. آمیخته با اندوه بزرگ مارتا و مریم بود که روح آنها را سوراخ کرد: «چرا عیسی مسیح که غریبه ها و افراد تصادفی را که ملاقات کرد شفا داد، اجازه داد دوستش بمیرد؟

اما ناجی که معمولاً به دعوت همه کسانی که به کمک او نیاز داشتند می شتابد، این بار تردید کرد و دو روز به تأخیر افتاد. او با شاگردانش دور از بیت عنیا، جایی که ایلعازر در حال مرگ بود، است. و در لحظه ای که دوست خدا نفس خود را سپری کرد، خداوند به حواریون فرمود: لازار، دوست ما، به خواب رفت(یوحنا 11:11).

دانش آموزان خوشحال شدند. آنها نیز ایلعازار خوب را بسیار دوست داشتند و پس از استدلال زمینی، به این نتیجه رسیدند که خواب شخص بیمار اغلب مقدم بر بهبودی است. خدایا! اگر بخوابید، بهبود می یابند(یوحنا دوم، 12)، آنها این فکر خوشایند را با معلم در میان گذاشتند. اما پاسخ ناجی، که فراتر از درک زمینی بود، آنها را متحیر کرد. لازاروس درگذشت- گفت پسر خدا، - و من برای شما خوشحالم که آنجا نبودم تا ایمان بیاورید. اما بیا بریم پیشش(یوحنا 11، 14-15).

با شنیدن این، رسولان گیج شدند و نمی دانستند چه باید بکنند: آیا برای دوست مرده خود غصه بخورند یا از شادی غیرقابل درک اعلام شده توسط عیسی مسیح خوشحال شوند. و یکی از آنها، توماس دوست داشتنی اما کم وفا، با غم و اندوه فریاد زد: بیا برویم و با او بمیریم(یوحنا 11:16). ناجی پاسخی نداد و بی‌صدا در امتداد جاده منتهی به بتانی قدم زد.

شاگردان، غرق در احساسات مبهم، به دنبال خداوند سرگردان شدند. چهار روز همینطور راه رفتند. در همین حال، در بیت عانی، مراسم تشییع جنازه‌ای برگزار شد و خواهر لازاروس که از درد شدید فقدان عذاب می‌کشید، دیگر انتظار هیچ معجزه‌ای نداشت. هنگامی که عیسی مسیح در نهایت به آستانه خانه دوست فوت شده خود قدم گذاشت، مارتا با ملامتی آرام به سوی او برگشت: خدایا! اگر شما اینجا بودید، برادر من نمی مرد(یوحنا 11:21).

برادرت دوباره قیام خواهد کرد(یوحنا 11:23)، خداوند پاسخ داد. برای زن غم زده، این سخنان تسلی همیشگی یک مؤمن به نظر می رسید، وعده ملاقات آخرت با برادر عزیزش، که اندوه کنونی او را کم می کند. من می دانم که او در روز یکشنبه در آخرین روز قیام خواهد کردمارتا پاسخ داد (یوحنا 11:24). او پسرش را صدا کرد پروردگار انسان، اما ایمان او هنوز برای درک کافی نبود: خدای متعال قادر است برادر مرده خود را به راحتی به زندگی زمینی بازگرداند.

مارتا می دانست که عیسی مسیح بزرگترین شفا دهنده است، اما با ذهن زمینی خود هنوز نفهمید که در مقابل او قادر مطلق است، کسی که ممکن است منتظر نباشد. روز قیامتبرای انجام رستاخیز مردگان و پسر خدا، با شکستن عدم ایمان او، مستقیماً در این مورد به او گفت: من معاد و حیات هستم. هر که به من ایمان آورد، اگر چه بمیرد، زنده خواهد ماند. و هر که زندگی کند و به من ایمان داشته باشد هرگز نخواهد مرد. آیا شما این را باور دارید (یوحنا. 11, 25-26).

رستاخیز مردگان؟ بی‌سابقه، ناشنیده، نامفهوم بود. "کسی که مرده است برخیز نخواهد شد" - تمام زندگی زمینی در مورد این صحبت کرد دنیای مادی، این یک "قانون تغییرناپذیر طبیعت" بود. اما در سخنان معلم قدرتی وجود داشت که هرگونه "قوانین طبیعت" را رد می کرد - و قلب مارتا با درخششی از امید شادی آور، ایمان به یک معجزه باورنکردنی، به وعده ناجی پاسخ داد. من ایمان دارم که تو مسیح، پسر خدا هستی که به دنیا می آیی(یوحنا 11:27)، مارتا اعتراف کرد و اندوه او را رها کرد.

مارتا گویی در بال های امیدی نامفهوم با خبر آمدن منجی به سوی خواهرش رفت. با این حال، او هنوز تصمیم نگرفته بود که به مریم در مورد معجزه نزدیک به معجزه بگوید، و او همچنان در حالی که اشک از غم و اندوه ادامه داشت به ملاقات خداوند رفت.

در همین حین، عیسی مسیح به سمت مقبره ای می رفت که جسد دوستش ایلعازر در آنجا گذاشته شده بود. بسیاری از مردم در آن روزها آمدند تا یاد و خاطره ایلعازر را گرامی بدارند - او به مهربانی و زندگی پرهیزگارش مشهور بود. بسیاری بر سر مزار دوست و نیکوکار خود اشک تلخ خالصانه ریختند. برخی از فریسیان نیز به اینجا آمدند. برای اینها، مرگ لازاروس فرصتی برای خودنمایی بود: پاک کردن چشمان خشک، تحسین فصاحت خود، آنها در مورد شایستگی های متوفی، "پیشرو" در بیداری منتشر کردند. اما آنهایی که حتی نزدیک به مرگ هم منافق بودند، هنوز بر سر مزار صالحان اندک بودند - غم و اندوه اکثریت غیرواقعی بود.

منجی به این انبوه عزاداران و عزاداران نزدیک شد. چهره های غمگین را دید، هق هق شنید، مریم مهربان و مهربان به سوی او شتافت و اشک ریخت... با دیدن غم مشترک، عیسی مسیح اشک ریخت. او می‌دانست که تا چند لحظه دیگر لازاروس زنده و سالم به سراغ آنها می‌آید. اما منجی عاشق با تمام وجود با غم موقت اینان همدردی کرد مردم خوب، و وحشت فانی که لازاروس عادل قبل از مرگش باید تجربه می کرد. بله، پسر خدا دوست خود ایلعازر را به این شاهکار فرستاد - تا قدرت مطلق خدا جلال یابد. اما خود منجی بینا همراه با دوستش از درد و عذاب فانی رنج برد.

خداوند غم و اندوه بشر را با پربرکت ترین اشک خود در مقبره ایلعازر عادل ادای احترام کرد. لحظه تجلی قدرت خداوند فرا رسیده است. سنگ را بردارید(یوحنا 11:39)، خداوند دستور داد. فریسیان با شنیدن این سخن، ناله کردند: «کفرگویی! بی احترامی به خاکستر! - اما بقیه جرأت نکردند از عجایب‌کار ناصره سرپیچی کنند و شروع به برداشتن سنگ سنگین از غار مقبره کردند. بوی وحشتناک پوسیدگی می آمد، بوی مرگ. در اینجا مارتا دوباره تسلیم شک حیله‌گرانه شد: خدایا! قبلاً بو می دهد؛ چهار روز از زمانی که او در قبر بود(یوحنا 11:39). و دوباره پسر خدا بی ایمانی او را فروتن کرد: آیا به شما نگفتم که اگر ایمان بیاورید، جلال خدا را خواهید دید؟(یوحنا 11:40).

و بر سر جماعت مات و مبهوت عزاداران، دعای پسر خدا که پر از عظمت غیر زمینی بود طنین انداز شد: پدر! من از شما سپاسگزارم که صدای من را شنیدید. می دانستم که تو همیشه مرا می شنوی. اما من این را به خاطر مردمی که اینجا ایستاده بودند گفتم تا باور کنند که تو مرا فرستادی.(یوحنا 11:41-42).

این دعا حتی قبل از وقوع معجزه قیامت به صدا درآمد. پسر الهی پیشاپیش از پدر آسمانی تشکر کرد، زیرا می دانست که به قول او مرده به راحتی و به سادگی از مردگان برمی خیزد، زیرا حد قدرت مطلق خالق کجاست؟ در یک کلمهفراخوانی کل جهان هستی؟ و به این ترتیب، پسر خدا با کلمات ساده روزمره دستور داد: لازاروس! خارج شدن(یوحنا 11:43).

هنگامی که لازاروس از مقبره بیرون آمد، وحشتی وصف ناپذیر مردم را فرا گرفت. مردم از جهات مختلف فرار کردند و جای خود را به مردگان رستاخیز دادند - بسیاری فکر می کردند که یک روح می بینند. اما نه: این یک شخص زنده بود، یک لازاروس زنده، با همان چهره مهربان و درخشان، که در آن لحظه بیان رنج به تدریج از بین می رفت. به تدریج، مردم از ترس به خود آمدند - آنها به لازاروس نزدیک شدند، او را لمس کردند، با او صحبت کردند، پاسخ های شرم آور او را شنیدند - و سرانجام متقاعد شدند که معجزه ای باورنکردنی رخ داده است. سپس به جای غم و اندوه، شادی شد، چشم همه به سوی منجی چرخید و بسیاری از کسانی که کارهای عیسی را دیدند به او ایمان آوردند(یوحنا 11:45).

معجزه رستاخیز ایلعازر زمانی روی داد که جهان هنوز توسط خون پاک ناجی نجات پیدا نکرده بود و هنوز در تاریکی عهد عتیق "سبت" خوابیده بود. اما در روز شنبه رستاخیز ایلعازار، پادشاهی تاریک شیطان شروع به لرزیدن کرد و شروع به از دست دادن اسیران خود کرد و شکست خود را پیش بینی کرد. قدیس یوحنای کریزوستوم می گوید: «جهنم پس از بازگرداندن متوفی از عالم اموات، شروع به فریاد زدن کرد: «کیست که با صدای او مردگان را از قبر می خواند، گویی در خواب کیست که از فرمان باستانی تجاوز می کند؟ مرگ کیست که به این راحتی غنایم را از من می گیرد؟ می بینم که قدرت تسلط من بر موجودات زمینی دارد از دستانم خارج می شود.» بله، پایان قدرت شیطان بر نسل بشر نزدیک بود - از روز رستاخیز ایلعازر تا رستاخیز خداوند ما عیسی مسیح زمان زیادی نگذشت.

با زنده کردن آن مرحوم، ناجی به طور غیرقابل تغییر الوهیت خود را به مردم نشان داد و آنها را برای درک معجزه رستاخیز خود آماده کرد. افسوس! فقدان ایمان و ذهن زمینی انسان حتی در برابر باشکوه ترین معجزات خداوند مقاومت می کرد. حتی رسولان برگزیده نیز نتوانستند بفهمند که عیسی مسیح که دوست خود را زنده کرد، توانست خود را زنده کند. ارتداد ضعیف القلب آنها، نجات دهنده را در ساعت وحشتناک صلیب عذاب داد، و برای تبدیل شاگردان ضعیف و بی وفا به بشارتگران شجاع و تزلزل ناپذیر، تمام خوبی روح القدس لازم بود.

اما در روز رستاخیز ایلعازر هنوز هیچ شکی وجود نداشت. جمعیتی شادمان به منجی و مرد صالحی که او زنده کرده بود سلام کردند و تنها چند نفر از شادی دوری کردند و نقشه های تاریکی در سر داشتند. حتی این معجزه فریسیان را مجبور به پرستش پسر خدا نکرد، بلکه تنها بدخواهی حسودانه آنها را افزایش داد. آیا این منافقان که فهمیدند منجی مردگان را زنده می کند، نفهمیدند که نه با یک فرد عادی بلکه با خود خدا مخالفت می کنند؟ و با این حال، در حاشیه سنهدرین، صدای خش خش مهاجمان شنیده شد: چه کار باید بکنیم این مرد معجزات زیادی انجام می دهد(یوحنا 11:47). و این دیوانگان نه تنها به خود ناجی تجاوز کردند، بلکه نقشه قتل ایلعازار قیام یافته، "شاهد خطرناک" معجزات پسر خدا را نیز طراحی کردند. عیسی مسیح دوست خود را که به زندگی بازگشته بود، از فریب آنها نجات داد.

ایلعازار عادل به وسیله معجزه ناجی تنها برای زندگی موقت از قبر برخاسته شد و مجبور شد مسیر زمینی خود را طی کند و دوباره بمیرد. با این حال، با اجازه دادن به اولین مرگ زودرس دوست خود، پسر خدا از این طریق به او سود زیادی نشان داد. سنت کلیسا نمونه هایی از این را می داند که کسانی که از فراتر از آستانه مرگ به زندگی زمینی بازگشتند در مسائل تقوا چقدر غیرتمند شدند. چنین افرادی به وضوح وحشت دنیای زیرین را دیدند، پادشاهی سعادتمندانه نور را دیدند - و خاطره دنیایی دیگر آنها را نسبت به وسوسه های این جهان بی احساس و خستگی ناپذیر در خدمت خداوند مهربان ساخت. مرگ و رستاخیز به لازاروس این قدرت روحانی را بخشید - عادل بود و تا اولین مرگ او، برای تمام سالهای طولانی مدت باقی مانده از دوران زمینی خود، ایلعازار مقدس شاهکارهای تقوا را انجام داد و شکوه و جلال بیشتری را در ملکوت آسمانی به دست آورد.

دوست خداوند، ایلعازر عادل، سی سال پس از رستاخیزش زندگی کرد. او اسقف چین (قبرس)، یک معلم، یک شبان خوب بسیاری بود جامعه مسیحی. بقایای فاسد قدیس لازاروس در کیتیا در یک صندوق مرمرین با کتیبه: "لازاروس چهار روزه، دوست مسیح" پیدا شد.

و آن غار مقبره در بیت عنیا، جایی که پسر خدا برای رستاخیز ایلعازر دعا کرد، تبدیل به معبد شد. آرامگاه، سرای غم و ناامیدی، به دستور فاتح مرگ، تبدیل به زیارتگاهی شد که امید جاودانگی سعادتمندانه را به ارمغان می آورد. در رستاخیز ایلعازار عادل، رستاخیز عمومی همه پسران و دختران نسل بشر پیش بینی می شود، زمانی که دوستان صالح خدا در ملکوت نور داده شده توسط ناجی شادی می کنند.

برادران و خواهران عزیز در مسیح!

همانطور که خداوند زمانی بر سر مقبره ایلعازر متوفی ایستاده بود، اکنون نیز در کنار سنگهایی ایستاده است که جانهای ما در حال مرگ در گناهان با آنها انباشته شده است. بوی پوسیدگی ناشی از بدن مرده در حال پوسیدگی برای ما غیرقابل تحمل به نظر می رسد، اما بسیار وحشتناکتر بوی تعفن ناشی از روح متعفن گناهان است. اما پاک ترین منجی در نیکی حقیر خود این بوی تعفن را تحمل می کند. لازار، برو بیرون! (در 11:43)، - پسر خدا فریاد زد و مرده عادل بلافاصله اطاعت کرد. باشد که ما نیز سرانجام ندای پروردگار مهربان را بشنویم که می خواهد ما را از ظلمت ها به سوی روشنایی رهنمون سازد و از مرگ معنوی که ناپاکی و عدم توبه و غفلت ما را در آن فرو می برد برخیزیم. پس با خروج از غار هوس‌ها و شهوات، با گشودن کفن‌های قبر گناهان با اشک توبه، می‌توانیم دنبال کنیم. ایلعازار عادلبه خانواده بزرگ دوستان خدا بپیوندید.

این خود مرگ نیست که وحشتناک است - آن ساعت اجتناب ناپذیر ناگزیر وحشتناک است که همه ما دوباره برخیزیم تا در دادگاه خداوند بینا حاضر شویم. خوب است کسی که در این زندگی بتواند به معاد روحانی دست یابد تا با رسول بگوید: برای من زندگی مسیح است و مرگ- کسب(فیلسیون 1:21). آمین

لازار، برو بیرون!
(یوحنا 11:43)

عزیزان مؤمن!

همه ما معجزه را می دانیم. ما در مورد مارتا و مریم، خواهران لازاروس شنیدیم. آنها شنیدند که نه چندان دور از اورشلیم، در بیت عنیا، جایی که عیسی مسیح و شاگردانش اغلب خسته از سفر توقف می کردند، زندگی می کردند. ما همچنین می دانیم که ایلعازار بیمار شد و مرد، دفن شد، اما سرانجام توسط خداوند زنده شد، که در حضور همه او را با این جمله از قبر فرا خواند: لازار، برو بیرون!

بنابراین، می توانیم در مورد این معجزه صحبت کنیم، می دانیم که عیسی ایلعازر را آنقدر دوست داشت که حتی اشک می ریخت (نگاه کنید به: یوحنا 11:35)، اما درک معنای کامل این معجزه برای ما دشوار است.

بدون شک رستاخیز ایلعازر نمونه اولیه رستاخیز خداوند بود که چند روز بعد اتفاق افتاد. بنابراین، اورشلیم نمایانگر بهشت ​​است، بیت عنیا نمایانگر زمین، ایلعازار نماینده عیسی مسیح است که برای نجات ما تجسم یافت. مارتا و مریم نژاد بشر را که در روح و بدن مرده اند، به تصویر می کشند، و فریاد عیسی عشقی را که خدا با آن این جهان را دوست داشت، آشکار می کند. رستاخیز ایلعازر همچنین نمایانگر رستاخیز عمومی همه مردم در قیامت است.

اما تعبیر دیگری از رستاخیز ایلعازر وجود دارد که در ادامه به تفصیل می پردازیم. این معجزه، به اسرارآمیزترین معنای کلمه، به عنوان تصویری از رستاخیز هر مسیحی در توبه واقعی برای یک زندگی جدید و پاک عمل می کند. بنابراین، هر بار که با گریه توبه کنیم، این قیامت با هر یک از ما تکرار می شود.

ایلعازار قبل از مرگش تصویر روح را قبل از اینکه طعم گناه را بچشد به ما نشان می دهد. مارتا ذهن انسان را که دائماً درگیر دغدغه های زمینی و روزمره است، تجسم می کند. مریم که ادراک ظریف تری دارد، وجدان را مجسم می کند روح انسان.

بیماری ایلعازر تمایل انسان به گناه را به ما نشان می دهد و مرگ او همان ارتکاب گناه مرگبار توسط انسان است.

بیماری ایلعازر تمایل اراده انسان به گناه را به ما نشان می دهد و مرگ او همان ارتکاب گناه مرگبار توسط انسان است. غم و اندوه مارتا و مریم برای لازاروس حاکی از غم و اندوه عمیق، سردرگمی و ناامیدی است که بر ذهن و ضمیر فردی که مرتکب گناه شده است. تسلی‌هایی که بسیاری از جمع‌کنندگان سعی می‌کنند حواس خواهران را منحرف کنند تا به مرگ برادرشان فکر نکنند، لذت‌ها و لذت‌های مختلف زمینی است که افراد هنگام گناه سعی می‌کنند ذهن و وجدان خود را فریب دهند تا فراموش کنند. گناهی که مرتکب شده‌اند و دیگر گریه نمی‌کنند. این همان کاری است که شیطان همیشه با ما انجام می دهد.

دفن ایلعازر به معنای غوطه ور شدن روح انسان در تاریکی همه گناهان است و درهم تنیدگی او با کفن و مهر کردن قبر با سنگ به معنای پیچاندن روح با زنجیرهای عادت و دور کردن فیض روح القدس از زندان روح آلوده دفن لازاروس در حومه بیت عنیا و رها شدن همه دوستانش به این معنی است که گناهکار از دایره افراد خوب خارج می شود و همه احساسات طبیعی او را رها می کنند. فقط، یعنی عقل و ضمیر انسان بعد از ارتکاب گناه، مدتی او را رها نمی کند و همه به سوی او کشیده می شوند، گویی به سر میت عزیزی.

اقامت چهار روزه ایلعازر در قبر بر این اساس تفسیر می شود سنت آگوستینبنابراین. روز اول شیرینی گناه، روز دوم رضایت وجدان به گناه، روز سوم ارتکاب گناه و روز چهارم اعتیاد انسان به گناه است. آدمی که عادت کرده گناهان کبیرهمثل مرده چهار روزه است: بوی بدی می دهد، مثل جسد دفن نشده، روحش به بردگی شیطان گرفته می شود، ذهنش تاریک شده و دیگر نمی تواند درست قضاوت کند، وجدانش دیگر صدای خودش را نمی شنود، قدرتش او را رها می کند، لطفش از بین می رود، احساساتش درشت می شود، شادی او را رها می کند. دوستان و اقوام، یعنی فرشتگان و مردم، او را از خود منزوی می‌کنند، بیرون می‌آورند، در قبری عمیق و تاریک دفن می‌کنند، مانند بنده شیطان، دست و پا بسته به زنجیر عادت.

عقل و وجدان نمی تواند انسان را از گناه بیرون بکشد. کمک کلیسا در اینجا مورد نیاز است

بیرون انداخته شده، همه رها کرده اند، دفن شده و مهر و موم شده اند... کی دیگر یادش می آید مرد مرده، یک مسیحی آلوده به انواع گناه؟ فقط دو موجود ضعیف وجود دارد - ذهن و وجدان. عاجز از در تابوتش آه می کشند. اما خیلی دیر است: آنها خودشان نمی توانند شخص را از گناه بیرون بیاورند، او را با توبه زنده کنند. این امر مستلزم کمک کلیسا، فیض کشیشی، رحمت عظیم عیسی مسیح است تا بتوانند این روح گناهکار را نجات دهند.

و به این ترتیب مارتا و مریم با دوست خود عیسی مسیح تماس می گیرند، یعنی از کشیش و کلیسا کمک می خواهند. "کجا گذاشتی؟" - از خداوند می پرسد (یوحنا 11:34 را ببینید). یعنی روح به چه گناهی افتاده است؟ چه زمانی؟ چقدر اونجا میمونه؟

آه خداوند در مورد ایلعازر به ما می گوید عشقی که مسیح با آن ما را دوست دارد، همه چیز را برای نجات ما انجام می دهد، ما را حتی تا جهنم جستجو می کند، تا با یافتن ما بتواند ما را زنده کند و ما را نجات دهد.

بیرون ریختن سنگ از تابوت و بوی سنگینی که از آن متصاعد می شود نشان دهنده رد گناهان توسط اقرار کننده از طریق اعتراف صادقانه به گناهان است که ما آنها را انجام داده ایم. دعای پروردگار نزد میت به معنای دعای اقرار کننده برای آمرزش اقرار کننده است. ندای خداوند به ایلعازر: "ایلعازر، بیرون بیا!" - این یک ندای بلند و ضروری از سوی مسیح، کلیسا، کشیش به گناهکار است: "ای انسان، عادت گناه را رها کن، از قبر بیرون بیا، به یک زندگی جدید برخیز."

بازگشت ایلعازر به زندگی و بیرون آمدن او از مقبره بیانگر بیداری برای زندگی کسی است که با اشک توبه می کند. رهایی شخص زنده شده از کفن به معنای رهایی روح از عادات گناه است، به طوری که دیگر دست و پا و احساسات او را نمی بندند و او آزاد می تواند در تمام زندگی خود از مسیح پیروی کند.

و سرانجام، خشم فریسیان در پاسخ به رستاخیز ایلعازار، نشان دهنده خشم شیطان و بندگانش است که ناشی از رستاخیز یک گناهکار، یک مرد توبه کننده است: آنها هر کاری می کنند تا او را به حالت قبلی خود برگردانند.

عزیزان مؤمن!

البته مهمترین لحظه در این معجزه لحظه زنده شدن ایلعازر با صدای شیرین عیسی است: لازار، برو بیرون!یک مسیحی چقدر خوشحال می شود اگر او نیز صدای خداوند، کلیسا، کشیش را بشنود که دائماً او را به توبه می خواند و می گفت: «ای مرد، بیشتر به اعتراف بیا. مرد روزه بگیر، دعا کن، زکات بده، چون او می آید روزه! مرد، بیشتر به کلیسا بیا، با برادرت صلح کن، زیرا تو مسیحی هستی. مرد، اعتراف سطحی یک یا دو بار در سال کافی نیست، باید زندگی خود را تغییر دهید. تو ای مرد، دعا کن، اما اول باید همسایه ات را ببخشی. شما هفته ای یک بار به کلیسا می آیید، اما باید بیشتر در خانه دعا کنید. صبح یکشنبه در کلیسا می ایستید، اما حتی بعد از ناهار هم نباید وقت خود را در میخانه یا صحبت های بیهوده تلف کنید. انسان، چه شایسته و چه نالایق، در اسرار مقدس شرکت می‌کنی، اما ابتدا باید زندگی خود را تغییر دهی. پس ابتدا زنا و مستی و زشت گفتار و سیگار و تمام شهوت و غرور زندگی را رها کن و سپس به اسرار الهی بیا.

اگر یک مسیحی با تمام وجود توبه کند، و نه به طور رسمی، چقدر خوشحال می شود! یک گناهکار چقدر خوشحال می شود اگر صدای خداوند را بشنود که او را به توبه فرا می خواند! و چه خوب می شد اگر او صدای آه خواهرانش - وجدان و ذهن را می شنید و او را متقاعد می کرد که دائماً به کلیسا برود ، اعتراف کند ، نزد مسیح! اگر یک مسیحی خود را از هر گناهی پاک نگه می داشت، چقدر خوشحال می شد!

وقتی روح به گناه عادت کرد، بنده دشمن می شود - برده زنا و مستی و خشم و هلاکت. سپس مسیح را فراموش می کند، شروع به متنفر شدن از کشیش ها می کند، کلیسا را ​​مسخره می کند، از نجات ناامید می شود، به طور کامل می میرد، به جسدی بدبو تبدیل می شود و بنابراین به گور تاریکی انداخته می شود تا غذای کرم ها شود و برای همیشه بسوزد.

بیهوده مارتا همراه با مریم بر بالین لازاروس بیچاره گریه می کند! خیلی دیر شده! آنها خودشان کاری نمی توانند بکنند جز اینکه دوستشان مسیح را بخوانند که تنها می تواند آنها را به زندگی بازگرداند...

اگر فرشته نیستیم چون زیاد گناه می کنیم لااقل مثل شیطان که توبه نمی کند نباشیم.

پس اگر فرشته نیستیم چون گناه زیادی می کنیم لااقل مثل شیطانی که توبه نمی کند نباشیم. بیایید شروع به توبه خالص کنیم، اعتراف کنیم، با همسایگان خود صلح کنیم، زندگی خود را تجدید کنیم تا مانند فرشتگان و ایلعازر، دوست خداوند شویم!

چه چیزی می تواند خوشحال کننده تر از دیدن یک مسیحی باشد که واقعاً توبه می کند و زندگی جدیدی را آغاز می کند؟ با این حال، افسوس که چنین افرادی چقدر نادر هستند! شما آنها را می بینید که ابتدا به کلیسا می آیند، احترامی را که با آن دعا می کنند و به نماز مقدس گوش می دهند تحسین می کنید و می بینید که آنها آخرین کسانی هستند که خانه خدا را ترک می کنند. شما همیشه آنها را شاد، آرام، خندان، پر از عشق به مسیح می بینید! با کسی نزاع نمی کنند، الفاظ ناپسند به کار نمی برند، زنا نمی کنند، زیاد مشروب نمی خورند، سیگار نمی کشند و غرق در امور دنیوی نیستند. معبد برای آنها خانه است، همسر یک خواهر، فرزندان فرشتگان هستند، مسیحیان برادرند، فقرا دوست هستند، نان مانا از بهشت ​​است، بیماری شادی است، بدبختی مجازات گناهان است. کلیسا برای آنها بهشت ​​است، کشیش - خود مسیح - تنها سرگرمی است، دعا برای آنها غذای زنده است، روزه تسکین است، غریبه ها مهمانان عزیز هستند. زندگی برای آنها زندگی با مسیح است، مرگ شادی است. از هیچ چیز عصبانی نیستند، از هیچ چیز خشمگین نیستند، به اندازه یک زندگی پاک از هیچ چیز خوشحال نیستند.

چنین مسیحیانی چقدر کمیاب و عزیز هستند!

بزرگترین درد برای ما این است که اکثر مسیحیان اصلاً اعتراف نمی کنند. یا اگر اعتراف کنند، نمی خواهند همه گناهان خود را آشکار کنند، نمی خواهند زندگی جدیدی را شروع کنند، نمی خواهند از قبر آلوده به کرم گناه بیرون بیایند، نمی خواهند آن را دور بیندازند. دفن کفن یک عادت شیطانی است که دست و پای آنها را بسته نگه می دارد. خود را می شویند و دوباره در گل فرو می روند. آنها از قبر بیرون می آیند و به درون آن می لغزند، به احساسات مرگبار، به بی قانونی وحشتناک. مسیحیان ما اعتراف می‌کنند، عشای ربانی می‌کنند، دعا می‌کنند، اما تقریباً بدون تغییر باقی می‌مانند، زیرا با تمام قاطعیت از گناهان خود دست نمی‌کشند.

برادران چه کنیم؟ بیایید به مارتا و مریم که برای ما گریه می کنند رحم کنیم. بیایید آنها را برای جستجوی مسیح بفرستیم! و هنگامی که او در قالب یک کشیش بیاید، ما سرانجام بند گناه و غل و زنجیر عادت پرشور را خواهیم شکست. سپس، پس از پیروی از صدای خداوند از تاریکی به روشنایی زندگی، زندگی کامل را آغاز خواهیم کرد زندگی جدید، سرشار از عشق، صلح، رحمت و دعا.

و به نشانه ی آشتی، شامی را برای پروردگار در خانه ی دل ها ترتیب دهیم. سپس مارتا، یعنی ذهن ما پر از غیرت، برای ما خوراکی آماده می کند و مریم، یعنی وجدان ما، پر از عشق، پاهای داماد مسیح را خواهد شست. و ما، برادران ایلعازر، خواهیم کرد یکی از کسانی که با او تکیه کردند(یوحنا 12:2).

سعی کنید زندگی خود را تغییر دهید - و سپس رمز و راز رستاخیز مسیح را درک خواهید کرد!

لذت این شام آنقدر زیاد است که نمی توان آن را با کلمات بیان کرد. اما سعی کنید زندگی خود را تغییر دهید و سپس حمله کنید و با ایمان بسیار به اسرار پاکیزه بیایید و شادی روح القدس بلافاصله قلب شما را پر خواهد کرد! تنها در این صورت است که راز رستاخیز مسیح را درک خواهید کرد! و آنگاه شما ثروتمندترین افراد روی زمین خواهید بود! شما خوشبخت ترین انسان های دنیا خواهید بود!

روزه اصلی ترین و طولانی ترین روزه سال است. برای مسیحیان ارتدکس، این زمان ویژه ای برای بیداری معنوی، توبه و دعا است.

در طول دوره روزه بزرگ، از اول تا رستاخیز مسیح، کلیسا بسیاری از وقایع را به یاد می آورد که به طور جدایی ناپذیری با خدمت زمینی خداوند عیسی مسیح مرتبط است.

شنبه هفته ششم روزه بزرگ توسط کلیسا شنبه لازاروس نامیده می شود - به افتخار معجزه بزرگ انجام شده توسط ناجی - رستاخیز ایلعازار. برپایی جشن ایلعازر شنبه قبلیکشنبه نخل

و هفته مقدس به قرون اول مسیحیت برمی گردد. در قرن هفتم تا هشتم، سرود نویسان مقدس - سنت اندرو کرت، کوسماس مایوم و جان دمشقی - برای این جشن سروده بودند.شعارهای خاص

و امروز توسط کلیسا خوانده می شود. با توجه به، مسیح معجزه رستاخیز ایلعازر را کمی قبل از جشن انجام داد عید فصح یهودی - عید پاک گذشتهدر زندگی زمینی منجی.

در روستای بیتانی نزدیک اورشلیم، لازاروس، برادر مارتا و مریم، بیمار شد. خداوند ایلعازر و خواهرانش را دوست داشت و اغلب به دیدار این خانواده پرهیزگار می رفت.
وقتی ایلعازار بیمار شد، عیسی مسیح در یهودیه نبود. خواهران فرستادند تا او را از بیماری برادرشان آگاه کنند، اما مسیح گفت: "".

منجی پس از گذراندن دو روز دیگر در مکانی که در آن بود، به شاگردان گفت: "".

عیسی در مورد مرگ ایلعازر به آنها گفت، اما شاگردان فکر کردند که او در مورد یک خواب معمولی صحبت می کند. سپس خداوند مستقیماً به آنها گفت: "".
مارتا اولین کسی بود که از آمدن منجی باخبر شد و به دیدار او شتافت. ماریا در اندوه عمیقی در خانه بود. مارتا با ناجی ملاقات کرد و گفت: "".
عیسی مسیح به او می گوید: "". مارتا گفت: روز.

سپس ناجی به او اعلام کرد: ""؟ مارتا پاسخ داد: "".
مریم به محض اینکه شنید که معلم آمده و او را صدا می کند، به سرعت نزد عیسی مسیح رفت. با دیدن مریم که گریه می کرد و یهودیان با او گریه می کردند، خود عیسی غمگین شد و اشک ریخت.

ایلعازار قبلاً در غار دفن شده بود، اما مسیح می خواست او را ببیند. ورودی غار را با سنگ مسدود کردند و ناجی دستور داد آن را دور کنند. مارتا به مسیح گفت: "". عیسی پاسخ داد: «اگر ایمان بیاورید، جلال خدا را خواهید دید؟»

سنگ را از غار دور کردند. عیسی چشمان خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «».

مسیح با صدای بلند فریاد زد: "". و مرده در حالی که در کفن های دفن پیچیده شده بود از قبر بیرون آمد. عیسی به جمعیت گفت: "".
شایعه معجزه در سرتاسر یهودیه پخش شد. بسیاری برای دیدن او به خانه ایلعازار آمدند و با دیدن او به عیسی مسیح ایمان آوردند.

تصادفی نبود که مسیح معجزه رستاخیز ایلعازر را چند روز قبل از مرگش بر روی صلیب نشان داد. او می دانست که آخرین روزهای او نزدیک است. او می دانست که بسیاری او را انکار خواهند کرد. خداوند که می‌خواهد ایمان شاگردانش را تقویت کند و به آنها امید به زندگی ابدی دهد، قدرت الهی خود را آشکار می‌سازد که از مرگ اطاعت می‌کند.

معجزه رستاخیز نمونه اولیه رستاخیز آینده مسیح و در عین حال رستاخیز متعاقب آن همه بشریت در زمان ظهور ثانویه منجی بود.

ما در آستانه روزهای پرشور ایستاده ایم، و در این لبه، در تصویر ایلعازار و رستاخیز او، امیدی بزرگ در برابر ما برمی خیزد و ما را خوشحال می کند: خداوند قوی تر از مرگ است، خداوند آن را شکست داد - نه تنها در معنای تحت اللفظی که در آن این پیروزی با رستاخیز جسمانی ایلعازار تجلی می یابد، اما همچنین به معنای دیگری، که شاید روز به روز حتی مستقیم تر به ما مربوط می شود.

خداوند انسان را دوست خود آفرید. این دوستی که بین ما و او وجود دارد عمیق تر می شود و در غسل تعمید ما نزدیک تر می شود. هر یک از ما دوست خدا هستیم، همانطور که ایلعازار نامیده می شد. و در هر یک از ما، این دوست خدا زمانی زندگی می کرد: او در دوستی با خدا زندگی می کرد، به امید این که این دوستی عمیق تر شود، رشد کند، روشن شود. گاهی این اتفاق در همان روزهای اولیه کودکی ما می افتاد. گاهی بعدها، در جوانی ما: این دوست مسیح در هر یک از ما زندگی می کرد.

و سپس ، در طول زندگی ، مانند یک گل پژمرده ، چگونه زندگی ، امید ، شادی ، خلوص در ما تهی می شود - قدرت این دوست پروردگار تمام شده است. و اغلب، غالباً احساس می‌کنیم که جایی در درونمان، گویی در مقبره‌ای، دروغ می‌گوید - نمی‌توان گفت «آرام می‌شود، بلکه دروغ می‌گوید، با مرگی وحشتناک» - دوست چهار روزه خداوند، کسی که مرد، خواهران از نزدیک شدن به مقبره‌ای که می‌ترسند، چون در حال تجزیه بدن است...

و بر این دوست، چقدر روح ما ناله می کند، همانطور که مارتا و مریم اغلب ناله می کنند: آن طرف روح ما که با دعوتش، با قوت ها و توانایی هایش، می تواند در مقابل پای خداوند ساکت بماند و به سخنان او گوش دهد. هر کلمه ای که از هرکدام کلمه حیات بخش خداوند زنده می شود و می لرزد و آن طرف روح ما مانند مارتا که می تواند کارهای خدا را در زندگی با صداقت و پاکی و با الهام انجام دهد. نه یک خدمتکار نگران، نه یک مارتای بی قرار، که ما اغلب در تصویر مارتای انجیلی گیج هستیم، بلکه یک مارتای سخت کوش، خلاق، زنده که می تواند با دستانش، با عشقش، با مراقبتش، همه چیز را متحول کند. در اطراف ما به ملکوت خدا، در تجلی عشق انسانی و عشق به خدا عادی ترین است. بنابراین، این دو نیرو در ما، بی حاصل، مارتا و مریم، که در ما به بن بست رسیده اند، قدرت تفکر و قدرت خلاقیت، ناله می کنند که دوست خداوند لازاروس مرده است.

و برای دقایقی خداوند به ما نزدیک می شود و ما مانند مارتا آماده هستیم که فریاد بزنیم: پروردگارا، چرا در لحظه ای که جدال بین زندگی و مرگ تصمیم گرفته می شد، در لحظه ای که ایلعازار هنوز بود، اینجا نبودی. زنده - فقط تا حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت و می توان در این زندگی نگه داشت! اگر تو اینجا بودی نمی مرد... - و کلام او را می شنویم: آیا باور داری که او دوباره برخواهد خاست؟ و ما نیز مانند مارتا آماده هستیم که بگوییم: بله، خداوند، در روز آخر...

اما وقتی مارتا صحبت کرد، با چنین امیدی گفت: من همیشه معتقد بودم که تو خداوندی، و معتقدم که ایلعازر در روز آخر برخیزد! او زمانی قیام خواهد کرد که همانطور که قانون بزرگ می گوید، پیروزی زندگی زمانی به پایان می رسد که برای آفرینش روی زمین بسیار دیر باشد، زمانی که برای زندگی در ایمان و امید و شادی عشق فزاینده دیر شده باشد...

اما خداوند به ما و او می گوید. از ناامیدی ما سخن می گوید همانطور که با امید کامل او گفت: من قیامت و زندگی هستم! و اگر کسی به من ایمان آورد، حتی اگر مرده باشد، برمی‌خیزد...

و در اینجا می خواهم چیز دیگری را به خاطر بسپارم: مارتا نمی دانست که سه روز قبل از اینکه مسیح به شاگردانش بگوید که دوستش به شدت بیمار است، او نمی دانست که او اجازه داده است بمیرد تا زنده شود، اما قبلاً ثروتمند بود. چنان تجربه، چنان پیروزی خداوند که هیچ چیز نتوانست او را تکان دهد...

خداوند آمد و به ایلعازر دستور داد که از مردگان برخیزد: این تصویر برای ماست. در درون هر یک از ما نهفته است - مرده، شکست خورده، احاطه شده در سوگ ما، اغلب ناامید. و انجیل امروز، در آستانه ایام مقدس، به ما می گوید: نترسید! من معاد و زندگی هستم! آن دوست خداوندی که در شما زندگی می‌کرد، که در شماست، که به نظر می‌رسد ناامیدانه مرده است، از یک کلمه من می‌تواند زنده شود - و واقعاً زنده خواهد شد!

و پس بیایید با این امید وارد روزهای پرشور شویم، با این اطمینان که به سمت عید پاک، به سوی گذار از موقت به ابدی، از مرگ به زندگی، از شکست خود به پیروزی پروردگار حرکت می کنیم. بیایید با ترس وارد روزهای پرشور شویم که چگونه خداوند ما را دوست داشته و به چه قیمتی به ما زندگی می دهد، بیایید اکنون با امید، با نور و با شادی رستاخیز وارد شویم.