صفحه اصلی / فال / معروف ترین خدایان مرگ مرگ و الهه عالم اموات در اساطیر یونانی

معروف ترین خدایان مرگ مرگ و الهه عالم اموات در اساطیر یونانی

او وحشتناک ترین خدایان یونانی بود. حتی یک فانی هم جرأت نکرد نام او را تلفظ کند. او خود مرگ را مجسم کرد و بر پادشاهی مردگان حکومت کرد. همه می دانستند که دیر یا زود با او ملاقات خواهند کرد.

هادسنگهبان اسطوره ای مرگ است، پادشاه جهان اموات، جایی که همه یونانیان باستان از رفتن به آنجا می ترسیدند. در آن روزها رسم نبود که هادس را به هیچ وجه به تصویر بکشند. تقریباً هرگز معابدی به افتخار او ساخته نشد و به هیچ وجه او را تکریم نکردند. اسطوره پادشاه جهان زیرین برای یونانیان باستان توضیح داد که پس از مرگ چه اتفاقی برای آنها می افتد. همه این افسانه ها نشان می دهد که مردم چقدر برای زنده ماندن تلاش کردند و مرگ چه ترس ها و افکاری را در آنها بیدار کرد. بسیاری از ادیان و باورها پس از مرگ بدن فیزیکی راه جداگانه ای برای وجود دارند.

اسطوره می گوید که پس از مرگ، روح متوفی به هادس - دنیای زیرین فرود می آید. زندگی پس از مرگ یونان باستان، هادس، هر دو بهشت ​​و جهنم را ترکیب می کند. در دین مسیحیت، همه چیز متفاوت است - بسته به اعمال زمینی، روح یک شخص مجازات می شود یا در ملکوت خدا سعادت ابدی به او عطا می شود. یونانیان باستان بین بهشت ​​و جهنم تقسیمی نداشتند.

هادس از سه سطح تشکیل شده بود. تقریباً تمام ارواح مردگان به پایان می رسد چمنزار آسفودل. آنجا توده‌های بی‌چهره در فراموشی می‌رسند. روح یک فرد متوفی محکوم به سرگردانی طولانی در عالم اموات است. علفزار آسفودل را می توان به برزخ تشبیه کرد. اینجا مکانی ساکت و آرام است که در آن درختان غمگینی افتاده است که روح مردم بین آنها بی هدف سرگردان است.

برای کسانی که خدایان را خشمگین کرده اند، مکان ویژه ای در پادشاهی هادس در نظر گرفته شده است - پرتگاهی به طول 65 هزار کیلومتر. روحی که خود را در این مکان بیابد محکوم به عذاب و عذاب ابدی است. این مکان توسط رودخانه ای از آتش احاطه شده است پیریفلگتون، یونانیان باستان آن را نامیده اند تارتاروس.

جهنم مسیحی نوعی نسخه از تارتاروس یونانی است. فقط روح افراد شرور در آن افتاد. اولین مسیحیان آنقدر جهنم را با تارتاروس مرتبط کردند که در عهد جدید درباره آن نوشتند. اطلاعات در مورد تارتاروس را می توان در نامه دوم پطرس در عهد جدید یافت. مورخان معتقدند که مفهوم مسیحیت جهنم از تارتاروس یونان باستان سرچشمه گرفته است.

عادل ترین افراد در سطح سوم هادس قرار گرفتند، جایی که بهشت ​​واقعی در انتظار آنها بود - Elysium. این جزیره با نام جزیره مبارک نیز شناخته می شود.

Elysium معادل یونان باستان بهشت ​​است. طبق افسانه، این مکان سرشار از غذا است، رنج و سختی وجود ندارد. روح هایی که خود را در Elysium یافتند توسط همان افراد صالحی احاطه شدند که خودشان در طول زندگی بودند. تمام قهرمانان یونانی قطعاً به Elysium ختم شدند.

تمام یونانیان باستان از اراده هادس اطاعت کردند. با این حال، برخی در همان سپیده دم او را ملاقات کردند.

هادس یک ملکه زیبا برای ملکه خود انتخاب کرد پرسفون. هنگام راه رفتن او را ربود. آن روز پرسفونه در چمنزار مشغول چیدن گل بود که ناگهان زمین باز شد و دست نامرئی هادس او را به زندگی پس از مرگش کشاند. او را اسیر پادشاهی خود کرد تا برای همیشه او را همسر خود کند.

در همین حال، در دنیای زندگان، مادرش ناامیدانه به دنبال او است - قطر، الهه باروری. این اسطوره در مورد مهمترین جنبه زندگی یونانیان باستان می گوید. دیمترا قادر است همه مردم را نابود کند. یونانیان معتقد بودند که دیمتر در فصول سال قدرت دارد. اعتقاد بر این بود که از لحظه ای که هادس پرسفون را ربود، چرخه سالانه روی زمین آغاز شد.

دیمترا نمی دانست چه بلایی سر دخترش آمده است. او در جستجوی پرسفونه در سراسر جهان سرگردان شد و در اندوه خود فراموش کرد که زمین را با باروری پاداش دهد. همه گیاهان به آرامی پژمرده شدند و به زودی مردند. پس از مرگ گیاهان، زنان نابارور شدند و کودکان دیگر در زمین متولد نشدند. سخت ترین زمستان تاریخ فرا رسیده است. هنگامی که خدایان المپ خطر زمستان ابدی را دیدند، به هادس دستور دادند که فوراً پرسفون را به زندگی بازگرداند. با این حال، هادس قرار نبود اراده المپیکی ها را اجرا کند.

هادس معتقد بود که اگر پرسفون زیبا را مجبور به خوردن غذاهای زیرزمینی کند، او با دنیای مردگان یکی می شود. پادشاه عالم اموات دانه های انار پرسفون را تقدیم کرد، او غذای لذیذ را پذیرفت و سرنوشت او رقم خورد. بعداً تمام دنیا برای این اشتباه هزینه زیادی خواهند پرداخت. پرسفونه پس از خوردن غذای عالم اموات، موظف شد سه ماه در سال را در پادشاهی مردگان بگذراند. به ازای هر دانه اناری که خورد، یک ماه. بقیه زمان اجازه داشت با مادرش باشد.

در زمانی که پرسفون در هادس بود، دیمتر نمی توانست باروری به زمین بدهد - بنابراین یونانیان باستان زمستان را برای خود توضیح دادند. پس از بازگشت پرسفونه، مادرش خوشحال شد و از اینکه دخترش دوباره توسط هادس برده شد، غمگین شد. بهار، تابستان و پاییز اینگونه پدیدار شد. مردم آن روزگار بر این باور بودند که با تغییر فصول، پرسفونه از پادشاهی زمینی به زیرزمین رفت. با این حال، چگونه او به هادس رسید؟ یونانیان باستان معتقد بودند که این غار الوسیسورودی هادس، دروازه های مرگ بود. هنگامی که پرسفون برای اولین بار پادشاهی مردگان را ترک کرد، مادرش دیمتر او را در این غار ملاقات کرد. الئوسیس مرز بین دو جهان - دنیای زندگان و پادشاهی مردگان - در نظر گرفته می شود. با این حال، این غار تنها ورودی به پادشاهی زیرزمینی نبود. یونانیان معتقد بودند که از راه های مختلف می توان به هادس رسید. در حین کاوش در نزدیکی ورودی غار Eleusis، باستان شناسان ویرانه های یک معبد باستانی را کشف کردند. در میان دیگر یافته‌ها، دانشمندان یک نقش برجسته سنگی پیدا کردند که روی آن نوشته شده بود "به خدا و الهه". نقش برجسته به خدایی که تلفظ نامش ممنوع بود تقدیم شد. این معبد متعلق به فرشته مرگ - هادس بود.

چنین معابدی در فرهنگ یونانی بسیار نادر هستند. خود هادس، مانند فرقه خود، تشویق نمی کند که معابدی به افتخار آنها ساخته شود. هنگامی که یونانیان به توجه هادس نیاز داشتند، پاهای خود را روی زمین می کوبند و نام او را فریاد می زنند. بنابراین، معابد اختصاص داده شده به هادس بسیار نادر است.

فرقه ای در الئوسیس گرد هم آمدند تا به یک فرقه مخفی احترام بگذارند. این شامل گروهی از افراد بود که با ایده مرگ وسواس داشتند. شخصیت های مشهور تاریخی مانند افلاطون، سقراط، سیسرو در این فرقه مخفی مراسم آغاز را انجام دادند، این نشان دهنده اهمیت ویژه این فرقه است. نوشته‌های باستان‌شناسان نشان می‌دهد که اعضای مختلف جامعه با یک هدف به آنجا آمده‌اند - یافتن کوتاه‌ترین راه به بهشت، راهی به سوی خوشبختی و سعادت بی‌پایان در پادشاهی هادس. در آن روزها فرقه ها همه دانش لازم را برای رسیدن به «جزیره مبارکه» فراهم می کردند. فرقه الوسینیان تأثیر مستقیمی بر مسیحیت داشت. از آنجایی که این فرقه به رهایی از ترس از مرگ کمک کرد، محبوبیت آن افزایش یافت و زمینه را برای ایمان مسیحی فراهم کرد. در نتیجه، ایده اصلی مسیحیت به پیروزی بر مرگ تبدیل شد.

یونانیان باستان هادس را فرمانروای ظالم روح می دانستند. با این حال، خدای مرگ همیشه اینگونه نبوده است. او از یک کودک فراموش شده به وحشتناک ترین خدا تبدیل شد و هر انسانی را ترسانده بود. هادس از همان لحظه تولدش، لحظه ای که توسط پدرش زنده بلعیده شد، نفرین شد.

تولد هادس

کرونوس پیش‌بینی می‌کرد که یکی از فرزندانش جای او را بگیرد. کرونوسپادشاه همه خدایان بود - تایتان هاو بیشتر از همه می ترسید که قدرت خود را بر جهان از دست بدهد. او با قورت دادن زنده فرزندانش این مشکل را حل می کند. هادس نیز به این سرنوشت دچار شد که توسط پدرش خورده شد. وقتی برای اولین بار به دنیا آمد، کرونوس او را بلعید.

در یونان باستان، کشتن کودکان بسیار نادر بود، بنابراین چنین ظلمی باعث وحشت واقعی آنها شد. همه کودکانی که کرونوس بلعیده بود نمردند، زیرا آنها خدایان جاودانه بودند. آنها درست در رحم کرونوس رشد کردند، رشد کردند و بالغ شدند. فقط یک کودک توانست از سرنوشت برادران و خواهران خود فرار کند - نام او بود زئوس. او به عنوان یک خدای بالغ نزد برادران و خواهران خود بازگشت و آنها را از اسارت خود در کرونوس آزاد کرد. زئوس خدایان نجات یافته را متحد کرد، آنها را خدایان المپوس کرد و پدرش کرونوس را سرنگون کرد و قدرت جهان را به دست گرفت. پس از پیروزی، خدایان المپیا باید تصمیم می گرفتند که چگونه قدرت خود را به اشتراک بگذارند. سه خدا، زئوس، هادس و پوزئیدون توافق کردند که قلمروهای خود را مشخص کنند. این لحظه تعیین کننده ای بود که نیروها را برای همیشه بین خدایان تقسیم کرد. از آنجایی که هادس بزرگ‌ترین پسر کرونوس بود، طبق قوانین یونان باستان، او چندین مزیت داشت. يونانيان در آن روزگار حق اولويت را پذيرفتند. بر اساس این حق، هادس حق داشت که بیشتر اموال تقسیم شده را به ارث ببرد. با این حال، زئوس، برادر کوچکتر هادس، قصد داشت به تنهایی بر جهان حکومت کند. در اختلافی که پیش می آید به قرعه کشی می رسند.

در میان یونانیان باستان، اگر نمی شد ارث را به طریق دیگری تقسیم کرد، قرعه روش معمول برای تقسیم اموال بود. در نتیجه قرعه کشی، پوزیدون دریا، زئوس آسمان و هادس پادشاهی مردگان را بدست آورد.

هادس این فرصت را داشت که بر جهان حکمرانی کند، اما سرنوشت به گونه ای دیگر حکم کرد. او از سرنوشت خود بسیار آزرده و ناراحت بود، اما سرنوشت او چنین بود. از آنجایی که یونانیان باستان از مرگ می ترسیدند و آن را چیزی بسیار وحشتناک می دانستند، عملاً هیچ افتخاری به هادس نمی دادند. دیگر خدایان المپ نیز نتوانستند همراهی با او را تحمل کنند، زیرا از مرگ متنفر بودند. پادشاهی هادس در نوشته های باستانی به عنوان غارها و رودخانه های مرطوب توصیف شده است. در این مکان مه بر روی رودخانه ها شناور است، همه چیز بوی تجزیه می دهد. از آنجا راه برگشتی وجود ندارد.

یک شبکه کامل از غارهای عظیم در نزدیکی یونان وجود دارد. این شبکه هزارتویی از غارهای پر از آب است، مکانی که دقیقاً شبیه پادشاهی زیرزمینی هادس است. برای یونانیان، این غارها چیزی شبیه به پیوندهای میانی بودند، آنها به عنوان نقاط انتقال بین دو جهان - زندگی زمینی و پادشاهی مردگان - تفسیر می شدند. یونانیان دریافتند که غارها در تاریخ خود بسیار مهم بوده اند، زیرا این غارها خانه اولین مردم بوده اند. پس از اینکه یونانیان باستان غارها را ترک کردند و شروع به ساختن خانه های فردی کردند، سیاه چال ها مقدس تلقی شدند. هادس و پادشاهی مرده او وحشت واقعی را برای همه مردم به ارمغان آورد. آنها بیش از خود هادس از ارواح لعنتی می ترسیدند که در سراسر جهان سرگردان بودند و نمی توانستند به هادس برسند. بر اساس افسانه، ارواح مرده که هادس اجازه ورود به آن ها را نداشت، زنده ها را شکار می کردند.

از آنجایی که هادس پادشاه دنیای زیرین مردگان بود، سعی کرد از آن پادشاهی واقعی بسازد. او مانند هر حاکم عادل دیگری، بدکاران را مجازات می کرد و نیکوکاران را پاداش می داد. برای حفظ نظم، هادس گروه خاصی را گرد هم آورد تا عدالت و نظم را در میان ارواح مردگان تضمین کند. این گروه شامل Hecatoncheires- غول های صد دست، سربروس(Kerberus) - یک سگ سه سر، متمایز از ظلم شدید، و دانش آموز هادس - شارون.

شارون کشتی گیر در رودخانه یخی اشک انسان - Styx بود. او ارواح مرده را از یک ساحل به ساحل دیگر، به پادشاهی مردگان منتقل کرد. شارون موجودی اهریمنی و خشک شده در مرز بین دنیای زندگان و جهان مردگان بود. همه ارواح هادس با کمک شارون به آنجا رسیدند. با این حال، او هزینه کمی برای خدمات خود دریافت کرد - همه روح ها باید برای عبور خود به صورت سکه پرداخت می کردند. روح هایی که نمی توانستند به شارون پرداخت کنند، محکوم به سرگردانی برای همیشه در کناره های رودخانه استیکس بودند. در میان یونانیان باستان، گذاشتن سکه یک مراسم تشییع جنازه اجباری بود، بدون این مراسم، روح متوفی هرگز به آرامش نمی رسید. در بسیاری از ایالت های باستانی، قوانینی برای مجازات افراد به دلیل عدم رعایت آئین تدفین وضع شد. این نشان می دهد که مردم چقدر به حقیقت اسطوره های خود اعتقاد داشتند. منابع باستانی می گویند که گاهی ارواح متوفی به زنده ها باز می گشت. این اتفاق در خانواده‌هایی افتاد که به دلایلی مراسم تشییع جنازه را رعایت نکردند. ارواح مرده آرامش نمی دانستند، گریه می کردند، چیزی می خواستند، ویران می کردند و آسیب می دیدند و نمی توانستند به هادس برسند.

یونانیان باستان شواهد زیادی مبنی بر اعتقاد خود به ارواح و ارواح به جا گذاشتند. در گورهای یونانی، باستان شناسان مجسمه های سربی با اندام های بسته شده کشف کرده اند. آنها را در تابوت های مینیاتوری قرار می دادند که روی درب آن ها نفرین حک شده بود. هدف همه جادوها مردگان و خدایانشان بود تا افرادی را که هنوز نمرده بودند شکنجه کنند. بدین ترتیب کشتی گیران یونان باستان از مردگان می خواستند که دستان حریفان خود را ببندند. این "جادو" در همه جا برای انواع مختلف نیازها، عمدتا برای آسیب رساندن به حریف یا رقیب در چیزی استفاده می شد. مجسمه هایی با نفرین عمدتاً در قبرهای کسانی قرار می گرفت که بعید بود به هادس ختم شوند. این مردگان بی قرار بودند. آنها کسانی هستند که در سنین پایین مرده اند، کسانی که با مرگ خشونت آمیز جان خود را از دست داده اند، کسانی که بدون رعایت قوانین و آداب دفن دفن شده اند.

چنین ارواح از فرصت ورود به زندگی پس از مرگ، پادشاهی هادس محروم می شوند. به همین دلیل آنها را شرور و بدبخت می دانستند. برای روح های ناآرام ساده ترین کار این است که به انجام یک عمل بد فشار بیاورند. روح هایی که توانستند به هادس برسند هرگز بازنگشتند. کسانی که سعی در ترک پادشاهی مردگان داشتند با مجازات سختی روبرو شدند. اما برخی هنوز ریسک کردند.

سیزیف

افسانه ها از مردی بیمار و خسته می گویند که در پای کوه ایستاده بود. خونی آمیخته با عرق از پوستش جاری شد. اسمش بود سیزیف. او اولین کسی بود که خود هادس را به چالش کشید و قصد داشت مرگ را فریب دهد. درست قبل از مرگش از همسرش خواست که او را دفن نکند. او فهمید که اگر همسرش جسد او را دفن نکند، روحش بین دو جهان - دنیای زندگان و پادشاهی هادس - آویزان خواهد شد. سیزیف مردی تحصیل کرده بود. او قصد داشت هادس را متقاعد کند که روحش را آزاد کند. از آنجایی که سیزیف فهمید که فریب هادس غیرممکن است، تصمیم گرفت از طریق ملکه خود عمل کند. سیزیف از همسرش به پرسفون شکایت کرد - چگونه می تواند با بدن او این کار را انجام دهد؟ او موفق شد ملکه هادس را متقاعد کند، او برای سیزیف بدبخت احساس همدردی کرد و با همسرش عصبانی شد. پرسفونه به سیزیف اجازه داد تا برای تنبیه همسرش به دنیای زندگان بازگردد. او به آنچه نیاز داشت رسید. روح سیزیف که به آزادی رها شده بود، حتی به بازگشت به پادشاهی مردگان فکر نمی کرد بنابراین، سیزیف حیله گر موفق شد مرگ را فریب دهد. اما هادس هرگز اجازه نمی دهد کسی از پادشاهی خود خارج شود. به محض اینکه هادس از فرار سیزیف مطلع شد، بلافاصله روح خود را برگرداند.

بنابراین سیزیف حیله گر موفق شد مرگ را فریب دهد. اما هادس هرگز اجازه نمی دهد کسی از پادشاهی خود خارج شود. به محض اینکه هادس از فرار سیزیف مطلع شد، بلافاصله روح خود را برگرداند.

سیزیف در مورد اینکه آنقدر باهوش بود که از خدایان بزرگ پیشی گرفت، اشتباه کرد. در یونان باستان، چنین اقداماتی بسیار خطرناک تلقی می شد. هر کسی که سعی در فریب هادس داشت دشمن یونان محسوب می شد. یونانیان اعتقاد راسخ داشتند که ارواح مردگان باید در هادس باشند و هیچ جای دیگر. اعتقاد بر این بود که مردگان می توانند روح افراد زنده را به دنیای دیگری بکشانند.

مجازات هادس برای نافرمانی سیزیف بسیار شدید بود. کسانی که سعی کردند مرگ را فریب دهند با عذاب ابدی در عالم اموات مواجه شدند. سیزیف به دلیل گستاخی خود در تارتاروس - جهنم اسطوره های باستانی - زندانی شد. او که توسط رودخانه ای از آتش احاطه شده بود، مجبور شد سنگی عظیم را به بالای یک کوه زیرزمینی فشار دهد. هر روز سیزیف به همین ترتیب به پایان می رسید - او یک سنگ سنگین را به بالای سر می غلتاند و سپس مجبور شد با درماندگی تماشا کند که سنگ شکسته و پایین می رود. او باید روز به روز این رنج را تحمل کند. سیزیف محکوم به رنج برای همیشه است. اسطوره سیزیف یادآوری سخت برای مردم بود که هیچ انسانی نمی تواند هادس و مرگ را گول بزند.

سیزیف تنها کسی نبود که سعی کرد مرگ را فریب دهد. از بین همه خدایان، فانی ها بیشتر سعی می کردند هادس را فریب دهند. اورفئوس راه حیله گر دیگری برای فریب دادن مرگ ابداع کرد.

اورفئوس

اورفئوسبه خاطر نواختن زیباترین موسیقی دنیا شناخته شده بود. مهارت اورفئوس به یک سلاح واقعی در برابر مرگ تبدیل خواهد شد. قبل از اورفئوس در یونان باستان، هیچ کس نمی دانست موسیقی چیست. او را پایه گذار یک سنت موسیقی می دانستند. این اورفئوس بود که شعر و ملودی را اختراع کرد. ماهرانه ترین نوازندگی اورفئوس زمانی شنیده می شد که او لیر، یک ساز زهی باستانی را به دست گرفت.

در یونان باستان، کلمه موسیقی نه تنها به معنای اجرای یک آهنگ، بلکه یک فرمول جادویی خاص است. اورفئوس در حالی که مشغول نواختن یا آواز خواندن بود نوعی جادو انجام می داد.

موسیقی معنای زندگی اورفئوس بود، اما اورفئوس عشق واقعی را بیشتر از هر چیزی که می دانست، نه برای موسیقی، بلکه برای اوریدیک- به همسر زیبایش. غم انگیزترین چیز در مورد اسطوره اورفئوس و اوریدیک این بود که آنها چقدر یکدیگر را دوست داشتند. اورفئوس و اوریدیک واقعاً در کنار هم خوشبخت بودند، اما در میان یونانیان باستان، افراد شاد مطمئناً در موقعیتی وحشتناک قرار گرفتند، زیرا فانی ها نمی توانند آنقدر خوشحال باشند.

روزی اوریدیس در باغی زیبا در حال چیدن میوه بود. دختر مشکوک نبود که توسط یک ساتر دنبال می شود - نیمی مرد، نیمی بز، موجودی زشت و شهوانی. یونانیان باستان قدرت لجام گسیخته مردانه را در تصویر ساترها مجسم می کردند. ساتیرها فقط یک چیز در ذهن داشتند - میل مقاومت ناپذیر برای جفت گیری.

وقتی ساتیر سعی کرد به اوریدیک حمله کند، دختر متوجه او شد و شروع به فرار کرد. اما ساتیر قوی تر و سریع تر بود، او راه اوریدیک زیبا را مسدود کرد. دختر عقب نشینی کرد تا اینکه پا روی لانه مار گذاشت. وقتی اورفئوس معشوق خود را کشف کرد، او قبلاً مرده بود. هادس روح اوریدیک را گرفت.

اورفئوس همسرش را چنان دوست داشت که نخواست مرگ او را بپذیرد و تصمیم گرفت خودش هادس را به چالش بکشد. تنها یک لیر با خود برد و به عالم اموات رفت. در اسطوره‌های یونانی، قهرمان تنها زمانی قهرمان می‌شد که به هادس رفت و سالم برگشت. اورفئوس با موسیقی زیبای خود، شارون را جادو کرد و از استیکس گذشت. با این حال، در طرف دیگر اورفئوس، مانعی حتی وحشتناک تر در انتظار او بود - سربروس، سگ نگهبان هادس با سه سر. کار سربروس این است که همه کسانی را که وارد پادشاهی تاریک هادس می شوند و از آن خارج می شوند، زیر نظر داشته باشد. فقط دیدن او هر کسی را به وحشتی وصف ناپذیر می برد. اورفئوس دوباره شروع به نواختن آهنگ های شیرین می کند و سربروس را مسحور می کند. وقتی نگهبان دنیای مردگان یخ می زند، اورفئوس موفق می شود وارد شود. اورفئوس در برابر هادس ظاهر شد به این امید که جادوی موسیقی به او کمک کند تا خدای بزرگ مرگ را متقاعد کند که اوریدیک را آزاد کند. اورفئوس تلاش می کند کاری را انجام دهد که هیچ کس جرات انجام آن را نداشته است - خود مرگ را طلسم کند.

موسیقی اورفئوس به قدری تاثیرگذار بود که اشک بر گونه‌های همه در جهان اموات از جمله خود هادس سرازیر شد. پادشاه مردگان چنان تحت تأثیر آهنگ اورفئوس قرار گرفت که تصمیم گرفت به او فرصتی بدهد تا معشوقش را بازگرداند. هادس برای اولین بار به قدرت عشق و از دست دادن یک عزیز اذعان کرد.

ارباب دنیای زیرین موافقت می کند که اوریدیک را از دنیای مردگان آزاد کند، اما با یک شرط - در تمام طول سفر اورفئوس به خروج از هادس، او باید باور کند که اوریدیس او را دنبال می کند. برای اورفئوس کافی بود فقط یک بار دورش بچرخد تا عشقش را برای همیشه از دست بدهد.

گام به گام در راه ترک هادس، اورفئوس به طور فزاینده ای بر شک و تردید غلبه می کند - آیا اوریدیس او را تعقیب می کند یا هادس یک بازی بی رحمانه را برای سرگرمی به صحنه می برد. اورفئوس پس از رسیدن به خروجی از پادشاهی مردگان، نمی تواند آن را تحمل کند، برمی گردد و معشوق خود را می بیند. لحظه ای که چشمان آنها لمس می شود، اوریدیک به آغوش هادس بازگردانده می شود. ارباب مردگان بار دیگر قدرت شکست ناپذیر خود را بر زندگان ثابت کرده است. با این حال، او به زودی با نیرویی چند برابر بیشتر از خودش روبرو خواهد شد.

اورفئوس پس از برخاستن از سطح زمین، بقیه عمر خود را به سرگردانی در زمین های بایر می گذراند. او برای هر کسی که ملاقات می کند آهنگی در مورد از دست دادن وحشتناک عزیزش می خواند.

در طول دویست سال گذشته، لوح های مرموز با کتیبه های ساخته شده از طلای خالص در مکان های دفن یونان باستان پیدا شده است. یک یافته غیرمنتظره باستان شناسی به ما کمک کرد تا بفهمیم یونانیان باستان چگونه پادشاه مردگان و پادشاهی او را درک می کردند. این الواح را هنگام دفن بر دهان متوفی می گذاشتند. همه لوح ها به شکل لب ساخته شده اند، گویی متن روی لوح توسط خود مرحوم گفته شده است. متن دائماً هادس را به عنوان خدای مردگان و به عنوان پادشاهی او نشان می دهد. این متون توضیحات کسانی است که از هادس بازدید کردند در مورد چگونگی پیدا کردن پادشاهی مردگان. «در سمت چپ خانه هادس چشمه ای خواهید دید. در یکی از کتیبه های روی لوح طلایی آمده است، لحظه ای که روح از نور خورشید خارج می شود، به سمت راست پرواز کنید، اما مراقب باشید. احتمالاً این متون گذری به پادشاهی مردگان بوده است. آنها توصیف می کنند که در عالم اموات چه اتفاقی می افتد و روح از چه مراحلی می گذرد. متون می گویند که روح با چه نگهبانانی در عالم اموات ملاقات خواهد کرد و چه چیزی باید به آنها بگوید تا به پادشاهی هادس برسند.

هنگامی که اورفئوس از پادشاهی مردگان بازگشت، در آهنگ های خود ساختار هادس را با تمام ساکنانش توصیف کرد. او از آنچه در دنیای مردگان است صحبت کرد، کجا رفت، چه کرد و گفت. چند سطر از ترانه های او بر روی لوح های طلایی آمده است. در زمان های قدیم، از آهنگ های اورفئوس به عنوان راهنمای زندگی پس از مرگ استفاده می شد. یونانیان پادشاهی مردگان را برای هزاران سال اینگونه دیدند. با این حال، در قرن اول پس از میلاد، چشم انداز زندگی پس از مرگ تغییر کرد. عقاید مذهبی جدید تصور دنیای مردگان را در ذهن مردم تغییر داد. هادس با قوی ترین رقیب خود - عیسی مسیح ملاقات کرد.

خرد کردن هادس توسط عیسی مسیح

دین مسیحی از بزرگترین نبرد خدایان نظم جهانی قدیم و جدید می گوید. عیسی آمد تا ارواح متعلق به هادس را بگیرد. انجیل آخرالزمان نیقودیموس از هبوط عیسی مسیح به عالم اموات می گوید. پس از مرگش به جهنم فرود آمد و با هادس جنگید. عیسی توانست دروازه های هادس را شکست دهد و همه مردم را به بهشت ​​هدایت کند.

مسیح پس از نزول به هادس، موعظه ای را برای همه ارواح مرده موعظه کرد. معنای آن بسیار ساده است - هادس را رها کنید و یک ناجی جدید را بپذیرید. یحیی متکلم در پیشگویی خود از پایان جهان درباره آخرین ثانیه های هادس نوشت.

عیسی برای نشان دادن قدرت و عظمت خود به مردم هادس را نابود می کند و خود مرگ را شکست می دهد. در نتیجه، خدای مردگان در دریاچه آتش می میرد، جایی که عیسی او را پرتاب می کند. او آشکار می کند که چنان قدرتی دارد که می تواند خود مرگ را شکست دهد.

همه این داستان ها بسیار بیشتر از افسانه یا افسانه معمولی هستند. آنها به درک ماهیت ذات انسان تا اعماق آن کمک می کنند.

منابع

    • نیهارت A.A. "افسانه ها و داستان های یونان باستان و روم باستان" - 1990
    • هزیود "تئوگونی" ("منشا خدایان")
    • یان پاراندوفسکی "اسطوره شناسی". "Czytelnik". ورشو 1939
    • اسکات لئونارد "افسانه و دانستن"
    • N. A. Kun "آنچه یونانیان و رومیان باستان در مورد خدایان و قهرمانان خود گفتند"، 1922
    • رودولف مرتلیک افسانه ها و داستان های باستانی: ترانس. از چک – م.: جمهوری، 1992. – 479 ص.
    • دنیس آر. مک دونالد "حماسه های هومری و انجیل مرقس"
    • تام استون "زئوس: سفری در یونان در ردپای خدا"
    • فرهنگ لغت دایره المعارف بروکهاوس و افرون: در 86 جلد (82 جلد و 4 جلد اضافی). - سن پترزبورگ، 1890-1907.

سرنوشت و جهان آخرت در یونانیان باستان

برگرفته از کتاب جادو و توحید

<…>بزرگترین اهمیت جهانی-تاریخی دین زئوس در درجه اول در اعلام تقدم نور، عقل و هماهنگی بر تاریکی، غیرعقلانی و هرج و مرج نهفته است. از این نظر، سلف مستقیم دکترین لوگوس به عنوان یک اصل خلاق عقلانی در جهان است. اما ظهور این آموزه هنوز دور بود.<…>

<…>روح سحر و جادو در دین باستان نفوذ کرد و از خود المپیکی ها بیشتر زنده ماند. حتی یک آشنایی گذرا با ویژگی های فرقه یونانی برای متقاعد شدن به این امر کافی است.

<…>تابوهای بدوی - ممنوعیت ها - در یونان بسیار رایج بود. مرده ها و تابوت ها نجس تلقی می شدند، دست زدن به قاتل، مانند خون های ریخته شده، چه ناخواسته و چه برای دفاع، خواه خون شخص یا حیوان باشد.<…>

این شبکه تابوها باعث ایجاد مجموعه ای از انواع «تصفیه» آیینی شد. آب دریا خود را تصفیه می کرد، قبل از مراسم، خود را با آن پاک می کردند. اگر محراب هتک حرمت می شد، آتش مقدس خاموش می شد و قربانی خونینی انجام می شد، احتمالاً گاهی اوقات حتی یک قربانی انسانی. و پس از آن آتش تازه ای افروخته شد که از حرم بی آلایش گرفته شد. باستان شناسی تایید کرده است که این رسم به دوران میسنی باز می گردد.

<…>روش های کنترل آب و هوا بسیار متنوع بود. در اصل، آنها با جادوی بدوی معمولی تفاوتی نداشتند<…>. بنابراین، در یک منطقه در آرکادیا، آنها یک شاخه بلوط را به آب انداختند. اعتقاد بر این بود که پس از این بخار بلند می شود و ابرهای بارانی تشکیل می شوند.

این فهرست را می‌توان بی‌پایان ادامه داد، اما من فکر می‌کنم آنچه گفته شد کافی است تا ما را متقاعد کند که چقدر دینی که هگل آن را «دین زیبایی» می‌نامد، وحشی و بدوی بوده است. به یاد داشته باشیم که همه این عناصر جادویی تا پایان تاریخ دین یونان باقی مانده و حتی از آن جان سالم به در برده اند.<…>

جاه طلبانه ترین ماجراجویی نظامی آخایی ها که در تاریخ شناخته شده است، لشکرکشی معروف به تروا بود.

تروی یک قلعه ساحلی باستانی بود. او که در ورودی داردانل قرار داشت، کاروان‌های بازرگانی را که به سمت شرق حرکت می‌کردند، کنترل می‌کرد و به لطف آن بسیار ثروتمند شد. تصرف این موقعیت کلیدی برای آخائیان بسیار سودمند بود. علاوه بر این، آنها به خوبی از گنجینه های بی شماری که در پشت دیوارهای قطور ایلیون جمع آوری شده بود، آگاه بودند. و پادشاهان آخایی شیدایی واقعی برای طلا داشتند. در حدود سال 1190، به رهبری آگاممنون، پادشاه میسنی، اتحادی از پادشاهان آخایی تشکیل شد که پس از عبور از دریا، با نیروهای برتر به تروا حمله کردند.<…>

هومر جنگ تروا را ایده آل نمی کند. او که سعی می‌کند یک داستان‌نویس بی‌طرف باشد، بی‌فایده بودن و بی‌معنای بی‌رحمانه شکست تروی را کاملاً نشان می‌دهد. مرگ شوالیه های شجاع و نجیب - آشیل، پاتروکلوس، آژاکس، آنتیلوخوس، فقیر شدن کشور که توسط بسیاری از مردم رها شده بود، یک محاصره ده ساله که محاصره شدگان و محاصره کنندگان را کاملاً خسته کرد، درگیری های خونین، فریادهای عذاب، سوگواری تشییع جنازه و بالاخره آتش و ویرانی، ازدحام زندانیان، تحقیر شده و پر از ناامیدی - اینها نتایج کارزار است.<…>

در شعر، خدایان المپیا با شور و شوق پیشرفت کارزار را دنبال می کنند: آنها با یکدیگر بحث می کنند، در نبردها دخالت می کنند، گمراه می کنند، و جنگجویان را در برابر یکدیگر قرار می دهند. اختلافات بین "احزاب بیمار" در المپ به جنگ شدید تبدیل می شود. فقط زئوس سعی می کند "بالاتر از نزاع" بماند. هنگامی که لحظات تعیین کننده فرا می رسد، "ارائه دهنده" ناگهان به قدرتی که بالاتر از او است روی می آورد. در پشت دنیای کوچک پر سر و صدا خانواده المپیک می توان چهره غول پیکر Moira - Fate را دید. زئوس با سنجیدن سرنوشت قهرمانان روی ترازوی خود، راه حل مناسب را پیدا می کند.

بنابراین معلوم می شود که خدایان، مانند مردم، به آغاز مرموز، که در ابدیت ساکن است، وابسته اند.

او کیست، مویرا غیرقابل تحمل؟ در اعماق زمین، پارک ها رشته های زندگی انسان را می بافند. هیچ چیز نمی تواند برنامه های سرنوشت را تغییر دهد. نه تنها زئوس، بلکه پدرش کرونوس نیز تابع او بودند. مویرا تصویر مادر بزرگ است که شخصیت زدایی شده و به حوزه های ماورایی رانده شده است.

در دوران جنگ ها و لشکرکشی های تجاوزکارانه، اعتقاد به سرنوشت باید به ویژه گسترش می یافت<…>، سرنوشت گرایی معمولاً با خطر همراه است. وقتی تیرها به اطراف می پیچند و فردی که یک دقیقه پیش با شما صحبت می کرد در خون می افتد، احساس سرنوشت همه رویدادها به طور غیرعادی تشدید می شود. این امر در نمونه پیروان اسلام و یا حتی شرکت کنندگان در جنگ گذشته به وضوح دیده می شود.<…>

هومر درک روشنی از چگونگی ترکیب اراده خدایان با سرنوشت ندارد. اما گاهی اوقات به نظر می رسد که هر چیزی که او نقاشی می کند: مبارزه، تردید، وسوسه، پیروزی - همه اینها، از جمله المپ، فقط یک تئاتر عروسکی است. همه چیز در اعماق مادر از پیش تعیین شده است.<…>

مالیخولیا و ترس، همانطور که بود، به حوزه ضمیر ناخودآگاه رانده می شوند، اما به این دلیل آنها از عذاب و عذاب انسان دست بر نمی دارند.<…>

چگونه یک نفر می تواند از این نیروی بی چهره و تسلیم ناپذیر فرار کند؟ او فقط می توانست برای نفوذ به حجاب های تاریک تصمیمات ابدی تلاش کند. با حدس زدن دیکته های سرنوشت، او آرام شد، هرچند نه برای مدت طولانی.

بنابراین، هنر پیش بینی در هیچ کجا به اندازه دنیای باستان توسعه نیافته بود. پیشگوها و پیشگوها همراهان همیشگی زندگی پادشاهان، دهقانان، جنگجویان و بازرگانان بودند. کلید تعبیر اراده مرموز خدایان در خواب، پرواز پرندگان و چیدمان احشاء حیوانات قربانی دیده می شد. قبلاً در مورد اوقام معروف یونانی دودون و دلفی صحبت کرده ایم. مردم متقاعد شده بودند که سرنوشت نه در استدلال روشن "روزانه" ذهن، بلکه در غوطه ور شدن در دنیای خواب آلود غرایز تاریک و احساسات ناخودآگاه آشکار می شود. فالگیر دلفی پیتیا بر روی سه پایه ای سوار شد که بر روی آن، پوشیده از ابرهای بخار که از شکاف می آمد، وارد حالت دیوانگی شد. روح مه آلود با وجود اسرارآمیز شب آشنا شد و احکام بهشت ​​را پیشگویی کرد. در دودونا، فالگیرها از چشمه ای مست کننده آب می نوشیدند. دیگران روح مردگان را احضار کردند که اسرار ماورایی را می دانستند.

مردم به پیشگاه ها رفتند و در مورد همه چیز پرسیدند: هم در مورد سرنوشت خود و هم در مورد چیزهای کوچک زندگی روزمره. در لوح هایی که در دودونا پیدا شده است، عامیانه ترین سؤالات را می بینیم: آیا پرورش گوسفند برای من سودآور است؟ چه کسی بالش مرا دزدید؟ آیا فرزندی که همسرم به دنیا آورده واقعا مال من است؟ و غیره. محبوبیت اوراکل ها به ویژه با شروع دوران فتوحات آخایی ها افزایش یافت. چه بسیار خانواده هایی که سال هاست پدر و پسر و برادر خود را از دست داده اند! آنها برای ملاقات با ماجراهای خطرناک، سرزمین های ناشناخته و نبردهای سخت به دریا رفتند. و چند نفر از آنها برگشتند؟ چه بسیار جنگجویانی که مانند اودیسه از ارواح در مورد آینده خود می پرسیدند!

عدم قطعیت همیشه میل مقاومت ناپذیری برای برداشتن پرده آینده ایجاد می کند. از این حیث زمان ما هیچ تفاوتی با دوران میسنی و هومری ندارد. تصادفی نیست که طالع بینی در آلمان نازی شکوفا شد و در فرانسه مدرن (به قول آنها) بیش از نیم میلیون پیشگو وجود دارد.

مرگ عزیزان امری عادی شد.<…>مرگ اجتناب ناپذیر است، ضربه آن نهایی است و بهبودی از آن غیر ممکن است. انسان قادر به دستیابی به همه چیز در زمین است، اما او قادر به بازگرداندن اتحاد شکسته روح و بدن نیست.<…>

<…>ایده اولیه آخایی ها از پادشاهی پس از مرگ با ایده ای تاریک تر و ناامیدتر جایگزین می شود. مسیرهای این تکامل همچنان یک راز باقی مانده است. شاید آشنایی با شرق، که اعتقادی کسل‌کننده به جهان زیرین (کور، شئول) داشت، بر تغییر عقاید یونانیان درباره زندگی پس از مرگ تأثیر گذاشت. یک واقعیت دیگر را فراموش نکنیم. پدیده‌های اسرارآمیز، پدیده‌های مردگان که در همه زمان‌ها برای مردم شناخته شده است، چه چیزی می‌تواند نشان دهد؟ البته نه در مورد جشن ها و شکارهایی که مردم دوست داشتند روی دیوار مقبره ها نقاشی کنند. برخورد با دنیای وحشتناکی که در زبان غیبت کره اختری نامیده می شود، اغلب می تواند به غم انگیزترین افکار منجر شود. و اول از همه، همانطور که قبلاً گفتیم، تمایل به "آرام کردن" متوفی وجود دارد. برای این کار قربانی هایی برای او می کنند، تشییع باشکوهی ترتیب می دهند و جسد را یا دفن می کنند یا می سوزانند. این رسم اخیر در دوران جنگ تروا بوجود آمد و به زودی ناپدید شد. اما مهم است که انگیزه اصلی او "آرام کردن" متوفی با آتش بود. در اینجا ما این آموزه هندی را به یاد می آوریم که سوزاندن مرده جدایی "انسان درون" را از نیروی حیاتی هنوز کاملاً خاموش نشده تسهیل می کند.

همانطور که ادیسه ارواح اختری را توصیف می کند، هر کسی که با ادبیات علم غیبی و فراروانشناسی آشنا باشد، دانش تجربی را تشخیص می دهد. ارواح رنگ پریده، غوطه ور در حالت نیمه هوشیار، مانند خفاش، بر روی گودالی از خون شناورند و به طور غریزی به سمت آن می روند. فقط خون می تواند آنها را به هوش بیاورد. آنها اثیری هستند. اودیسه بیهوده تلاش می کند تا مادر محبوبش را در آغوش بگیرد: او مانند مه از او فرار می کند. سایه ها ناله های رقت انگیزی می کنند. هومر با ویژگی‌هایی از یک رویای کابوس‌آمیز، پادشاهی خواب‌آلود هادس را ترسیم می‌کند - مسکن سایه‌ها، پرتگاه‌های سیاه زیرزمینی آن، که خروجی آن در سرزمین غم‌انگیز سیمریان است که در شب ابدی پوشیده شده است، جایی که آب‌های جهان اقیانوس است. خش خش در این دنیای غم انگیز، رودخانه های جهنمی غرش می کنند، درختان خشکیده برهنه و گل های رنگ پریده در آنها منعکس می شود. اینجا جایی است که هیولاها زندگی می کنند و تایتان های جنایتکار در آن اعدام می شوند. حتی خدایان از سوگند خوردن به نام نهرهای زیرزمینی می ترسند. ناله روح آشیل با یأس ناامیدکننده ای آغشته است:

ترجیح می دهم زنده باشم، مثل یک کارگر روزمزد که در مزرعه کار می کند،

تا نان روزانه ام را با خدمت به یک شخم زن فقیر به دست بیاورم

به جای سلطنت بر مردگان بی روح اینجا...

<…>وقتی شرح وجود کسل‌کننده و بی‌معنای مردگان را در گیلگمش یا ادیسه می‌خوانید، بار دیگر به بی‌اساس بودن گزاره‌های ساده لوحانه متقاعد می‌شوید که ایده زندگی پس از مرگ به‌عنوان دلجویی از خود متولد شده است. اینجا چیزی جز دلجویی هست! این نه، بلکه بینش واقعی و واقعی به جوهر چیزها است که منبع آموزه جاودانگی روح است. اما جاودانگی بلافاصله برای مردم به طور کامل آشکار نشد. بنابراین، تماس با دنیای "جسدهای اختری" تصویری از دنیای زیرین خواب آلود مرگبار را به وجود آورد.

با این حال، این اجرای غم انگیز نمی تواند جهانی و طولانی مدت باشد. خیلی بدیهی بود که آدم ها مثل هم نیستند و نمی توانند همان مقدار را داشته باشند. درست است، آخائیان به فکر مجازات اخلاقی برنخاستند. به هر حال، همانطور که دیدیم، آنها مفاهیم محکمی از خیر و شر نداشتند. دین المپیا در این زمینه نقص مهلکی داشت. بنابراین، طبیعتاً از جمله شایستگی هایی که انسان را در رتبه اول قرار می داد، شجاعت بود. قبلاً ادیسه، با دیدن سایه هرکول در اربوس، می داند که خود او در میان خدایان "چشیدن سعادت" را می چشد. بنابراین، فرقه باستانی قهرمانان، پلی است برای درک مجازات پس از مرگ. دکترین Elysium درخشان در جزایر سعادتمند، جایی که قهرمانان برده می شوند، بوجود می آید.<…>از سوی دیگر، به تدریج اولین مفاهیم ترسو در مورد مجازات اخروی برای شر ظاهر می شود. ارواح زیرزمینی برای یک سوگند دروغ مجازات می کنند. سگ سربروس، عذاب تانتالوس و سیزیف که توسط ادیسه توصیف شده است - همه اینها اولین نمادهای دشمن پس از مرگ در دنیای باستان هستند.

بنابراین، می بینیم که جامعه یونان اولیه تحت سلطه دیدگاهی مبهم و متناقض از هستی پس از مرگ بود.<…>

از کتاب بیماری و مرگ نویسنده فئوفان منزوی

صلیب از آن سوی قبر آخرین بار که مجبور بودم برایت بنویسم و ​​هیچ موضوع خصوصی برای نوشتن نداشتم، به این فکر افتادم که به محض جدا شدن از بدن، به شما ایده بدهم که با چه چیزی ملاقات خواهید کرد. اما، خدا را شکر! "درد در ما بیشتر از دنیاست." چرا، چون این بولی در ماست،

از کتاب دین زرتشت در 90 دقیقه توسط آنا اوسپنسکایا

پل چینوات و بارگاه آخرت بر اساس عقاید زرتشتیان که به تفصیل در رساله دادستانی منوک خرد آمده است، وقتی انسان می میرد، روحش سه روز دیگر بر سر مرده می نشیند و در روز چهارم در سپیده دم به بلندترین و وحشتناک پل پرواز می کند

از کتاب زندگی پس از مرگ نویسنده Fomin A V

درخواست از کسانی که روی زمین هستند برای کسانی که به جهان آخرت رفته اند هر چیزی رسم و دلیل خاص خود را دارد. هیچ اقدامی بدون دلیل وجود ندارد اگر مطمئن باشیم که آنها پیشنهاد ما را نمی پذیرند و قاطعانه درخواست ما را رد می کنند، آیا ما درخواست می کنیم؟ نه! این حقیقت است. از این رو،

برگرفته از کتاب دستورالعمل برای جاودانه ها یا اگر هنوز بمیرید چه باید کرد... نویسنده سیسوف دانیل

زندگی پس از مرگ، مصائب، نمونه هایی از قدیسان، البته، فرشته نگهبان با یک فرد پس از مرگ ملاقات می کند. مسیحی توسط دو فرشته استقبال می شود: فرشته نگهبان و فرشته راهنما. آنها انسان را به آخرت می برند. همچنین حداقل دو روح شیطانی از او استقبال می کنند:

برگرفته از کتاب جدیدترین کتاب حقایق. جلد 2 [اسطوره شناسی. دین] نویسنده کوندراشوف آناتولی پاولوویچ

به گفته یونانیان باستان، بادها از کجا می‌وزیدند؟ روزی زئوس رعد و برق تمام بادها را در پشت صخره های ناب جزیره شناور آئولیا زندانی کرد، زیرا می ترسید که اگر به آنها اختیار داده شود، هم زمین و هم دریا را به هوا ببرند. او به ایول، پادشاه جزیره، سرپرستی آنها را سپرد.

از کتاب آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد؟ نویسنده وروپاوا کیرا لئونیدوونا

به گفته یونانیان باستان، کدام هیولا بزرگترین و وحشتناک ترین بود؟ طبق اساطیر یونانی، بزرگترین و وحشتناک ترین هیولایی که تا به حال به دنیا آمده است، تایفون، پسر گایا و تارتاروس بود. تایفون صد سر اژدها داشت که به ستاره ها می رسید، قسمتی از بدنش می رسید

برگرفته از کتاب پادشاهی مردگان [آیین ها و آیین های مصریان باستان] نویسنده بوج ارنست آلفرد والیس

به گفته یونانیان باستان، کدام الهه رقابت در کار را به وجود آورد؟ یونانیان باستان معتقد بودند که رقابت در کار توسط همان الهه ای متولد شده است که قحطی، غم، جنگ، قتل، اختلاف، دعوی قضایی، بی قانونی را به دنیا آورد - الهه اختلاف اریس، دختر الهه شب نیکتا و

از کتاب اسکاندیناوی های باستان. پسران خدایان شمالی نویسنده دیویدسون هیلدا الیس

به گفته یونانیان باستان، کوته ها با چه کسانی دشمنی داشتند و با چه کسانی دوست بودند؟ در اساطیر یونانی، پیگمی ها قبیله ای از کوتوله ها بودند که اندازه آنها از مورچه تا میمون متغیر بود که در جنوب مصر، یا در آسیای صغیر یا در هند زندگی می کردند. دشمنان فانی پیگمی ها جرثقیل هایی بودند که در مسیر خود به سمت جنوب بودند

برگرفته از کتاب زندگی پس از مرگ بر اساس مفاهیم قدیمی روسی توسط سوکولوف

زندگی پس از مرگ بر اساس عقاید اقوام باستان همانطور که قبلاً گفته شد ، مردم در ابتدا روح را موجودی غیر جسمانی و الهی نمی دانستند ، بلکه آن را دارای صفات مادی و همه نیازهای انسانی می دانستند و معتقد بودند که به دنیای دیگری رفته اند. ، روح ادامه می یابد

از کتاب راز مرگ نویسنده واسیلیادیس نیکولاس

از کتاب شواهد وجود جهنم. شهادت بازماندگان نویسنده فومین الکسی وی.

از کتاب خدایان اسلاوهای باستان نویسنده فامینسین الکساندر سرگیویچ

برگرفته از کتاب صفحات دشوار کتاب مقدس. عهد عتیق نویسنده گالبیاتی انریکو

کتیبه های سنگ قبر یونانیان باستان کاملاً واضح است که عقاید یونانیان باستان در مورد مرگ توسط سنگ نوشته های سنگ قبر مشخص می شود. طبیعتاً انسان میل ذاتی دارد که بر مرگ غلبه کند، از حد زندگی زمینی که به مرگ ختم می شود غلبه کند و یک معین را ترک کند.

از کتاب نویسنده

پیام آور زندگی پس از مرگ در سال 1831، در 28 فوریه، ژنرال پیاده نظام استپان استپانوویچ آپراکسین در مسکو درگذشت. در سالهای جوانی، او برای مدت کوتاهی با شاهزاده واسیلی ولادیمیرویچ دولگوروکوف آشنا شد. هر دوی آنها در یک هنگ خدمت می کردند: اولی با درجه سرهنگ ، دومی - سرگرد.

از کتاب نویسنده

III. مبانی جهان بینی مذهبی آریاییان باستان ایران و هند، یونانیان و پلازژیان باستان، ایتالیایی های باستان و مردمان قوم لیتوانیایی اولین و مهمترین دلیل خلاقیت شاعرانه و موسیقایی هر قوم به ویژه در دوران طفولیت

از کتاب نویسنده

زندگی پس از مرگ در کتب باستانی عهد عتیق 86. محققین تاریخ ادیان می دانند که روح پس از مرگ بدن زنده می ماند طبیعتاً همه در مورد وضعیت روح در زندگی پس از مرگ گمانه زنی می کردند و معتقد بودند که شرایط وجود دارد از زندگی پس از مرگ

سومین پسر کرونوس و رئا، هادس(هادس، آدس)، پادشاهی زیرزمینی مردگان را به ارث برده است، که پرتوهای خورشید هرگز در آن نفوذ نمی کند، به نظر می رسد با قرعه کشی، زیرا چه کسی داوطلبانه موافقت می کند که بر آن حکومت کند؟ با این حال، شخصیت او به قدری تیره و تار بود که به جز دنیای زیرین نمی توانست با هیچ جای دیگری کنار بیاید.


در زمان هومر به جای گفتن «بمیر» می گفتند «به خانه هادس برو». تخیلی که این خانه مردگان را نقاشی کرده بود با تأثیرات دنیای فوقانی زیبا تغذیه می شد، که در آن چیزهای زیادی ناعادلانه، ترسناک تیره و تار و بی فایده وجود دارد. تصور می شد که خانه هادس با دروازه های قوی احاطه شده است. بیرون دروازه‌ها، مانند خانه‌های ثروتمندانی که از اموال خود می‌ترسند، یک سگ نگهبان سه سر، وحشی و شرور سربروس ظاهر شد که مارها روی گردنش هیس می‌کشیدند و حرکت می‌کردند. سربروس به همه اجازه ورود می دهد و هیچ کس را بیرون نمی گذارد.


هر صاحب چنین خانه محکمی روی زمین دارایی بود. هادس نیز آنها را در اختیار داشت. و البته، گندم طلایی در آنجا رشد نمی کرد، و سیب های قرمز مایل به قرمز و آلوهای آبی که در شاخه های سبز پنهان شده بودند، خوشایند نبودند. درختانی غمگین و بی فایده در آنجا رشد کرده بودند. یکی از آنها هنوز ارتباطی با مرگ و جدایی دارد که قدمت آن به دوران هومری می رسد - بید گریان. درخت دیگر صنوبر نقره ای است. روح سرگردان نه علف مورچه‌ای را که گوسفندان با حرص می‌نوشند، نه گل‌های لطیف و درخشان چمنزار را که از آن تاج‌های گل برای ضیافت‌های انسانی و برای قربانی کردن خدایان بهشتی بافته می‌شد، ببیند. به هر طرف که نگاه می کنی، آسفودل های بیش از حد رشد کرده، علف های هرز بی فایده، تمام شیره ها را از خاک ناچیز می مکد تا ساقه ای سفت و بلند و گل های رنگ پریده مایل به آبی ایجاد کند که یادآور گونه های کسی است که در بستر مرگ دراز کشیده است. از میان این چمنزارهای بی‌نشاط و بی‌رنگ خدای مرگ، باد یخی و خاردار سایه‌های بی‌جسم مردگان را به جلو و عقب می‌برد و صدای خفیفی مانند ناله‌ی پرندگان یخ زده منتشر می‌کند. حتی یک پرتو نور از آنجا نفوذ نمی کند که زندگی بالای زمینی که توسط خورشید روشن شده است، درخشش ماه و چشمک زدن ستارگان، نه شادی و نه غم می رسد. خود هادس و همسرش پرسفونه بر تخت طلا نشسته اند. قاضی مینوس و رادامانتوس بر تخت می نشینند، اینجا خدای مرگ است - تانات سیاه بال با شمشیری در دستانش، در کنار کرهای غمگین، و الهه انتقام ارینیس در خدمت هادس است. در تاج و تخت هادس، خدای جوان زیبا هیپنوس است، او سرهای خشخاش را در دستان خود گرفته و قرصی خواب آور از شاخش می ریزد که همه را به خواب می برد، حتی زئوس بزرگ. پادشاهی پر از ارواح و هیولاها است که الهه سه سر و سه پیکر هکات بر آنها حکومت می کند در شب های تاریک از هادس خارج می شود، در جاده ها سرگردان است، برای کسانی که فراموش می کنند او را صدا بزنند، می فرستد. دستیار در برابر جادوگری هادس و همراهانش وحشتناک تر و قدرتمندتر از خدایان ساکن المپ هستند.


اگر اسطوره ها را باور کنید، تنها تعداد کمی از آنها توانستند برای مدت کوتاهی از دست هادس و چنگال های سربروس (سیسیفوس، پروتسیلاوس) فرار کنند. بنابراین، ایده ها در مورد ساختار جهان اموات نامشخص و گاه متناقض بودند. یکی اطمینان داد که آنها از طریق دریا به پادشاهی هادس رسیده اند و جایی است که هلیوس پس از اتمام سفر روزانه خود در آنجا فرود می آید. برعکس، دیگری استدلال کرد که آنها در آن شنا نکردند، بلکه در همان جا، در کنار شهرهایی که زندگی زمینی در آن جریان داشت، به شکاف های عمیق فرود آمدند. این فرودها به پادشاهی هادس به کنجکاوها نشان داده شد، اما تعداد کمی از آنها عجله داشتند که از آنها سوء استفاده کنند.


هرچه افراد بیشتری در فراموشی ناپدید می شدند، اطلاعات مربوط به پادشاهی هادس قطعی تر می شد. گزارش شده است که نه بار توسط رودخانه Styx که برای مردم و خدایان مقدس است احاطه شده است، و اینکه Styx با Cocytus، رودخانه گریه وصل شده است، که به نوبه خود به بهار تابستان جاری می شود که از روده های زمین بیرون می آید. ، فراموشی دادن به همه چیز زمینی. ساکن کوه‌ها و دره‌های یونانی در زمان حیات خود رودخانه‌هایی را که بر روح بدبخت او در هادس آشکار شده بود ندید. اینها رودخانه‌های قدرتمند واقعی بودند، از آن‌هایی که در دشت‌ها، جایی فراتر از کوه‌های ریفین جریان دارند، نه نهرهای رقت‌انگیز سرزمین صخره‌ای او که در تابستان گرم خشک می‌شوند. شما نمی توانید آنها را رد کنید، نمی توانید از سنگی به سنگ دیگر بپرید.


برای رسیدن به پادشاهی هادس، باید در رودخانه آکرون منتظر قایق بود که دیو شارون رانده می شد - پیرمردی زشت، تمام خاکستری، با ریش چروک. انتقال از پادشاهی به پادشاهی دیگر باید با یک سکه کوچک پرداخت می شد که در هنگام دفن زیر زبان متوفی قرار می گرفت. آنهایی که سکه نداشتند و آنهایی که زنده بودند - تعدادی هم بودند - شارون آنها را با پارو کنار زد، بقیه را در قایق رانی گذاشت و آنها مجبور شدند پارو بزنند.


ساکنان دنیای زیرین تاریک از قوانین سختگیرانه ای که توسط خود هادس وضع شده بود، اطاعت می کردند. اما هیچ قانون بدون استثنا وجود ندارد، حتی زیرزمینی. آنهایی که شاخه طلایی را در اختیار داشتند، نمی توانست توسط شارون دور کند و سربروس پارس کند. اما هیچ کس دقیقاً نمی دانست که این شاخه روی چه درختی رشد کرده و چگونه آن را بکند.


اینجا، فراتر از آستانه کور،
شما نمی توانید امواج موج سواری را بشنوید.
اینجا جای نگرانی نیست
آرامش همیشه حاکم است...
بی شمار صورت فلکی
هیچ اشعه ای به اینجا ارسال نمی شود،
بدون شادی بی خیال،
بدون غم زودگذر -
فقط یک رویا، یک رویای ابدی
انتظار در آن شب ابدی
ال. سولنبرن


هادس

به معنای واقعی کلمه "بی شکل" ، "نامرئی" ، "وحشتناک" - خدا حاکم پادشاهی مردگان و همچنین خود پادشاهی است. هادس یک خدای المپیک است، اگرچه او دائماً در قلمرو زیرزمینی خود است. پسر کرونوس و رئا، برادر زئوس، پوزیدون، دمتر، هرا و هستیا، که میراث پدر مخلوع خود را با او به اشتراک گذاشت، هادس با همسرش پرسفونه (دختر زئوس و دمتر) سلطنت می‌کند که او در حالی که او را ربود. چیدن گل در چمنزار هومر هادس را "سخاوتمند" و "مهمان نواز" می نامد زیرا ... حتی یک نفر از سرنوشت مرگ نجات نخواهد یافت. هادس - "ثروتمند"، پلوتون (از یونانی "ثروت") نامیده می شود، زیرا او صاحب ارواح و گنجینه های بیشماری است که در زمین پنهان شده است. هادس صاحب کلاهی جادویی است که او را نامرئی می کند. این کلاه بعداً توسط الهه آتنا و قهرمان پرسئوس استفاده شد و سر گورگون را به دست آورد. اما در میان فانیانی نیز وجود داشتند که قادر به فریب حاکم پادشاهی مردگان بودند. به این ترتیب، او فریب سیسیف حیله گر را خورد که روزی دارایی های زیرزمینی خدا را ترک کرد. اورفئوس هادس و پرسفونه را با آواز خواندن و نواختن غناز خود مجذوب خود کرد به طوری که آنها با بازگرداندن همسرش اوریدیک به زمین موافقت کردند (اما او مجبور شد فوراً برگردد، زیرا اورفئوس خوشحال توافق با خدایان را نقض کرد و حتی قبل از رفتن به همسرش نگاه کرد. پادشاهی هادس). هرکول سگ - نگهبان هادس - را از پادشاهی مردگان می رباید.


در اساطیر یونانی دوره المپیا، هادس یک خدای فرعی است. او به عنوان هیپوستاز زئوس عمل می کند. هیچ فداکاری برای هادس انجام نمی شود، او فرزندی ندارد و حتی همسرش را غیرقانونی به دست آورده است. با این حال، هادس با اجتناب ناپذیری خود الهام بخش وحشت است.

لطفا نخندید



ادبیات باستانی متاخر ایده‌ای هجوآمیز و ترسناک از هادس ایجاد کرد («مکالمات در پادشاهی مردگان» اثر لوسیان، که ظاهراً منبع آن در «قورباغه‌ها» اثر آریستوفان بود). به گفته پاوسانیاس، هادس در هیچ جا مورد احترام نبود به جز الیس، جایی که سالی یک بار معبدی برای خدا باز می شد (همانطور که مردم فقط یک بار به پادشاهی مردگان فرود می آیند)، جایی که فقط کشیشان اجازه ورود داشتند.


در اساطیر رومی، هادس با خدای ارکوس مطابقت داشت.


هادس همچنین نامی است که به فضایی در روده های زمین داده شده است که در آن حاکم بر سایه های مردگان زندگی می کند که توسط خدای رسول هرمس (ارواح انسان ها) و الهه رنگین کمان آیریس (ارواح) آورده شده است. از زنان).


ایده توپوگرافی هادس با گذشت زمان پیچیده تر شد. هومر می داند: ورودی پادشاهی مردگان، که توسط کربروس (سربروس) در غرب دور ("غرب"، "غروب آفتاب" - نمادی از مردن) آن سوی رودخانه اقیانوس، که زمین را شسته می شود، چمنزارهای تاریک محافظت می کند. پر از آسفودل ها، لاله های وحشی، که بر فراز آنها سایه های روشن مردگان شناور است، ناله هایشان مانند خش خش برگ های خشک، اعماق غم انگیز هادس - اربوس، رودخانه های کوسیتوس، استیکس، آکرون، پیریفلگتون، تارتاروس است.


شواهد بعدی همچنین باتلاق‌های Stygian یا دریاچه Acherusia را اضافه می‌کند که رودخانه Cocytus به آن می‌ریزد، Pyriphlegethon آتشین (Phlegethon)، اطراف هادس، رودخانه فراموشی Lethe، حامل شارون مرده، سگ سه سر سربروس.


قضاوت مردگان توسط مینوس انجام می شود، بعدها قضات عادل مینوس، ایاکوس و رادامانتوس پسران زئوس هستند. ایده اورفیک-فیثاغورثی محاکمه گناهکاران: تیتیوس، تانتالوس، سیزیف در تارتاروس، به عنوان بخشی از هادس، در هومر (در لایه های بعدی ادیسه)، در افلاطون، در ویرژیل، جایی پیدا کردند. شرح مفصلی از پادشاهی مردگان با تمام درجه بندی مجازات ها در ویرژیل (Aeneid VI) بر اساس گفتگوی "فایدون" افلاطون و هومر با ایده کفاره برای اعمال ناپسند و جنایات زمینی است که قبلاً در آنها تدوین شده است. . هومر، در کتاب یازدهم ادیسه، شش لایه تاریخی و فرهنگی را در ایده هایی درباره سرنوشت روح ترسیم می کند. هومر همچنین در هادس مکانی را برای صالحان می خواند - میدان های الیزی یا الیزیوم. هزیود و پیندار از «جزایر مبارک» یاد می کنند، بنابراین تقسیم هادس توسط ویرژیل به الیزیوم و تارتاروس نیز به سنت یونانی بازمی گردد.


مشکل هادس همچنین با ایده هایی در مورد سرنوشت روح، رابطه بین روح و بدن، مجازات عادلانه - تصویر الهه دایک و اجرای قانون اجتناب ناپذیری همراه است.

پرسفون پارس

("دختر"، "دوشیزه"). الهه پادشاهی مردگان دختر زئوس و دمتر، همسر هادس که با اجازه زئوس او را ربود (هس. تئوگ. 912-914).


سرود هومری "به Demeter" می گوید که چگونه پرسفون و دوستانش در چمنزار بازی می کردند و زنبق، گل رز، بنفشه، سنبل و نرگس را جمع آوری می کردند. هادس از شکافی در زمین ظاهر شد و پرسفونه را با یک ارابه طلایی به سوی پادشاهی مردگان برد (Hymn. Hom. V 1-20, 414-433). دیمتر غمگین خشکسالی و شکست محصول را به زمین فرستاد و زئوس مجبور شد هرمس را با دستور به هادس بفرستد تا پرسفونه را به نور بیاورد. هادس پرسفونه را نزد مادرش فرستاد، اما او را مجبور کرد که دانه انار را بچشد تا پرسفونه پادشاهی مرگ را فراموش نکند و دوباره نزد او بازگردد. دیمیتر با اطلاع از خیانت هادس، متوجه شد که از این پس دخترش یک سوم سال را در میان مردگان و دو سوم را با مادرش می گذراند که شادی او فراوانی را به زمین باز می گرداند (360-413).



پرسفونه عاقلانه بر پادشاهی مردگان حکومت می کند، جایی که قهرمانان هر از گاهی در آن نفوذ می کنند. پادشاه لاپیت ها، پیریتوس، سعی کرد پرسفونه را به همراه تسئوس ربوده و به همین دلیل او را به یک صخره زنجیر کردند و پرسفونه به هرکول اجازه داد تا تسئوس را به زمین بازگرداند. به درخواست پرسفون، هرکول هادس چوپان گاو را زنده گذاشت (Apollod. II 5, 12). پرسفونه تحت تأثیر موسیقی اورفئوس قرار گرفت و اوریدیک را به او بازگرداند (اما به دلیل تقصیر اورفئوس، او در پادشاهی مردگان ماند؛ اوید. Met. X 46-57). به درخواست آفرودیت، پرسفونه نوزاد آدونیس را نزد خود پنهان کرد و نخواست او را به آفرودیت بازگرداند. بر اساس تصمیم زئوس، آدونیس مجبور شد یک سوم سال را در پادشاهی مردگان بگذراند (Apollod. III 14, 4).


پرسفونه نقش ویژه ای در آیین اورفیک دیونیسوس-زاگرئوس دارد. از زئوس که به مار تبدیل شد، زاگرئوس را به دنیا آورد (Hymn. Orph. XXXXVI; Nonn. Dion. V 562-570; VI 155-165) که متعاقباً توسط تیتان ها تکه تکه شد. پرسفون همچنین با آیین الئوسینی دمتر مرتبط است.



در پرسفون، ویژگی‌های خدای باستانی کلاسیک و المپیانیسم کلاسیک از نزدیک در هم تنیده شده‌اند. او برخلاف میل خود در هادس سلطنت می کند، اما در عین حال در آنجا احساس می کند که یک حاکم کاملاً قانونی و خردمند است. او رقبای خود - هادس محبوب - را نابود کرد و به معنای واقعی کلمه زیر پا گذاشت: پوره کوکیتیدا و پوره مینتا. در عین حال، پرسفونه به قهرمانان کمک می کند و نمی تواند زمین را با پدر و مادرش فراموش کند. قدمت پرسفونه، به عنوان همسر مار زئوس، به دوران باستانی عمیق باز می گردد، زمانی که زئوس خود هنوز پادشاه "زیرزمینی" پادشاهی مردگان بود. بقایای این ارتباط بین زئوس چتونیوس و پرسفونه خواست زئوس است که هادس پرسفون را بر خلاف میل خود پرسفونه و مادرش ربوده است.


در اساطیر رومی، او با پروسرپینا، دختر سرس مطابقت دارد.

هکات

الهه تاریکی، رویاهای شبانه و جادو. در شجره نامه پیشنهادی هزیود، او دختر Titanides Persus و Asteria است و بنابراین با دایره خدایان المپیا ارتباطی ندارد. او از زئوس قدرت بر سرنوشت زمین و دریا را دریافت کرد و اورانوس به او قدرت زیادی بخشید. هکات یک خدای باستانی چتونیک است که پس از پیروزی بر تیتان ها، عملکردهای باستانی خود را حفظ کرد و حتی توسط خود زئوس نیز عمیقا مورد احترام قرار گرفت و به یکی از خدایان تبدیل شد که به مردم در کارهای روزمره کمک می کند. او از شکار، چوپانی، پرورش اسب، فعالیت های اجتماعی انسانی (در دادگاه، مجلس ملی، مسابقات، اختلافات، جنگ) حمایت می کند، از کودکان و جوانان محافظت می کند. او بخشنده سعادت مادر است، در تولد و تربیت فرزندان کمک می کند. به مسافران راهی آسان می دهد. به عاشقان رها شده کمک می کند. بنابراین، قدرت او زمانی به آن حوزه‌های فعالیت انسانی که بعداً مجبور شد به آپولون، آرتمیس و هرمس واگذار کند گسترش یافت.



با گسترش فرقه این خدایان، هکاته ظاهر جذاب و ویژگی های جذاب خود را از دست می دهد. او دنیای بالا را ترک می کند و با نزدیک شدن به پرسفونه، که به مادرش در جستجوی او کمک کرد، به طور جدایی ناپذیری با پادشاهی سایه ها پیوند می خورد. اکنون او یک الهه شوم مو مار و سه چهره است که تنها در نور ماه و نه در خورشید، با دو مشعل شعله ور در دستانش، همراه با سگ های سیاه مانند شب و هیولاهای جهان، بر سطح زمین ظاهر می شود. عالم اموات Hecate - "chthonia" شبانه و "urania" بهشتی، "غیر قابل مقاومت" در میان قبرها سرگردان است و ارواح مردگان را بیرون می آورد، وحشت و رویاهای وحشتناک می فرستد، اما همچنین می تواند از آنها در برابر شیاطین شیطانی و جادوگری محافظت کند. در میان همراهان همیشگی او، هیولای پای الاغ Empusa بود که می‌توانست ظاهر خود را تغییر دهد و مسافران دیرهنگام را بترساند، و همچنین ارواح شیطان کرا. این دقیقاً همانگونه است که الهه از قرن پنجم در بناهای هنرهای زیبا نشان داده می شود. قبل از میلاد



الهه شب وحشتناک با مشعل های شعله ور در دستانش و مارهایی در موهایش، هکاته الهه جادوگری، جادوگر و حامی جادو است که در زیر پوشش شب انجام می شود. آنها برای کمک به او مراجعه می کنند و به دستکاری های مرموز خاص متوسل می شوند. اسطوره او را به خانواده جادوگران معرفی می کند و او را به دختر هلیوس تبدیل می کند و از این طریق با کرک، پاسیفا، مدیا که از حمایت ویژه الهه برخوردار است، رابطه برقرار می کند: هکات به مدیا کمک کرد تا به عشق جیسون و در تهیه معجون دست یابد.


بنابراین، در تصویر هکات، ویژگی‌های اهریمنی خدای پیش از المپیک از نزدیک در هم تنیده شده‌اند و دو جهان - زنده و مرده را به هم متصل می‌کنند. او تاریکی و در عین حال الهه ماه است، نزدیک به سلن و آرتمیس، که منشاء هکات را به آسیای صغیر می برد. هکات را می توان قیاس شبانه به آرتمیس در نظر گرفت. او همچنین یک شکارچی است، اما شکار او یک شکار شب تاریک در میان مردگان، گورها و ارواح دنیای زیرین است، او با عجله به اطراف احاطه شده توسط گروهی از سگ های جهنمی و جادوگران است. هکات همچنین نزدیک به Demeter - نیروی حیات زمین است.



الهه جادو و معشوقه ارواح، هکاته، سه روز آخر هر ماه را سپری می کرد که بدشانس محسوب می شد.


رومی ها هکاته را با الهه خود Trivia - "الهه سه راه" می شناسند، درست مانند همتای یونانی خود، او سه سر و سه بدن داشت. تصویر هکاته در یک چهارراه یا چهارراه قرار می گرفت، جایی که با حفر چاله در شب، توله سگ ها را قربانی می کردند یا در غارهای تاریک و غیرقابل دسترسی به نور خورشید.

تاناتوس فن

خدا مظهر مرگ است (Hes. Theog. 211 seq.؛ Homer "Iliad", XIV 231 seq.)، پسر الهه Nyx (شب)، برادر هیپنوس (خواب)، الهه های سرنوشت Moira، Nemesis.


در زمان های قدیم این عقیده وجود داشت که مرگ یک فرد فقط به آن بستگی دارد.



این دیدگاه توسط اوریپید در تراژدی "آلکستیس" بیان شده است که می گوید چگونه هرکول آلستیس را از تاناتوس بازپس گرفت و سیسیفوس موفق شد خدای شوم را برای چندین سال به زنجیر بکشد که در نتیجه مردم جاودانه شدند. تا زمانی که تاناتوس به دستور زئوس توسط آرس آزاد شد، همینطور بود، زیرا مردم قربانی کردن برای خدایان زیرزمینی را متوقف کردند.



تاناتوس خانه ای در تارتاروس دارد، اما معمولاً او در تاج و تخت هادس قرار دارد که بر اساس آن او دائماً از رختخواب یک فرد در حال مرگ به دیگری پرواز می کند، در حالی که یک تار مو را از سر فرد در حال مرگ می کند. شمشیر و گرفتن روحش خدای خواب، هیپنوس، همیشه تاناتوس را همراهی می‌کند: اغلب روی گلدان‌های عتیقه می‌توانید نقاشی‌هایی را ببینید که این دو را نشان می‌دهند.


بدخواهی، مشکلات و
مرگ وحشتناک بین آنها:
او یا سوراخ شده را نگه می دارد یا سوراخ نشده را می گیرد،
یا بدن مقتول با پا در امتداد بریده کشیده می شود.
ردای روی سینه اش آغشته به خون انسان است.
در نبرد، مانند انسان های زنده، حمله می کنند و می جنگند،
و یکی قبل از دیگری توسط اجساد خونین برده می شوند.
هومر "ایلیاد"


کرا

 . موجودات اهریمنی، ارواح مرگ، فرزندان الهه نیکتا. آنها مشکلات، رنج و مرگ را برای مردم به ارمغان می آورند (از یونانی "مرگ"، "زیان").


یونانیان باستان کرها را موجودات زن بالدار تصور می کردند که به سمت یک فرد در حال مرگ پرواز می کردند و روح او را ربودند. کرها نیز در بحبوحه نبرد هستند، مجروحان را می‌گیرند، اجساد آغشته به خون را می‌کشند. کرا در هادس زندگی می‌کنند، جایی که دائماً بر تاج و تخت هادس و پرسفونه هستند و به خدایان دنیای زیرین مردگان خدمت می‌کنند.



گاهی کر با ارینی ها ارتباط داشت. در ادبیات تاریخ اساطیر، کرای یونانی و "مجازات" اسلاوها گاهی اوقات مرتبط هستند.

مثل زمزمه ی دریا در ساعتی مضطرب
مثل فریاد نهری که محدود است،
به نظر می رسد طولانی، ناامید کننده،
یک ناله دردناک
چهره ها از عذاب منحرف شده اند،
هیچ چشمی در حدقه آنها نیست. دهان باز
توهین، التماس، تهدید را بیان می کند.
آنها با وحشت از میان اشک های خود نگاه می کنند
به Styx سیاه، در ورطه آبهای وحشتناک.
اف.شیلر


ارینیس ارینیس

الهه های انتقام، متولد گایا، که خون اورانوس اخته شده را جذب کرد. منشأ باستانی پیش از المپیک این خدایان وحشتناک نیز توسط افسانه دیگری در مورد تولد آنها از Nyx و Erebus نشان داده شده است.



تعداد آنها در ابتدا نامشخص بود، اما بعداً اعتقاد بر این بود که سه Erinye وجود دارد و نام‌هایی به آنها داده شد: Alecto، Tisiphone و Megaera.


یونانیان باستان ارینی ها را پیرزن های نفرت انگیزی تصور می کردند که موهایی در هم پیچیده با مارهای سمی دارند. در دستانشان مشعل های روشن و شلاق یا ابزار شکنجه می گیرند. زبان درازی از دهان وحشتناک هیولا بیرون زده و خون می چکد. صدای آنها هم یادآور غرش گاوها و هم صدای پارس سگ ها بود. پس از کشف جنایتکار، او را بی امان، مانند یک دسته سگ های شکاری تعقیب می کنند و او را به دلیل بی اعتدالی، تکبر، که در مفهوم انتزاعی "غرور" تجسم یافته است، مجازات می کنند، زمانی که یک فرد بیش از حد به خود می گیرد - او خیلی ثروتمند است، خیلی خوشحال است. بیش از حد می داند ارینی ها که از آگاهی بدوی جامعه قبیله ای متولد شده اند، در اعمال خود تمایلات برابری طلبانه ذاتی آن را بیان می کنند.



زیستگاه شیاطین مجنون، پادشاهی زیرزمینی هادس و پرسفونه است که در آن به خدایان دنیای زیرین مردگان خدمت می کنند و از آنجا در میان مردم روی زمین ظاهر می شوند تا انتقام، جنون و خشم را در آنها برانگیزند.


پس آلکتو مست از زهر گورگون به شکل مار در سینه ملکه لاتین ها آماتا نفوذ کرد و قلبش را پر از کینه توزی کرد و او را دیوانه کرد. همین آلکتو به شکل پیرزنی وحشتناک، رهبر روتولی ها، تورنوس را به جنگ واداشت و از این طریق باعث خونریزی شد.


تیسیفون وحشتناک در تارتاروس جنایتکاران را با شلاق می زند و آنها را با مارهایی می ترساند که پر از خشم انتقام جویانه است. افسانه ای در مورد عشق تیسیفون به پادشاه کیفرون وجود دارد. هنگامی که سیتارون عشق او را رد کرد، ارینیس او را با موهای مار خود کشت.


خواهر آنها، مگارا، مظهر خشم و کینه توزی است تا به امروز، مگارا یک اسم رایج برای یک زن عصبانی و بدخلق باقی مانده است.


نقطه عطف در درک نقش ارینی ها در اسطوره اورستس است که توسط آیسخلوس در Eumenides توصیف شده است. آنها به عنوان باستانی‌ترین خدایان سلطنتی و نگهبانان حقوق مادری، اورستس را به خاطر قتل مادرش تحت تعقیب قرار می‌دهند. پس از محاکمه در آرئوپاگوس، جایی که ارینی ها با آتنا و آپولون، که از اورستس دفاع می کنند، بحث می کنند، با خدایان جدید آشتی می کنند و پس از آن نام اومنیدس،  را دریافت می کنند.  ("خوب اندیشی") و بدین وسیله جوهر شیطانی آنها (یونانی ، "دیوانه بودن") به قاعده ی پدری تغییر می کند. قانون از این رو در فلسفه طبیعی یونان، در هراکلیتوس، ارینی ها به عنوان «نگهبانان حقیقت» به وجود آمد، زیرا بدون اراده آنها حتی «خورشید از اندازه خود فراتر نخواهد رفت». هنگامی که خورشید از مسیر خود فراتر می رود و جهان را به نابودی تهدید می کند، آنها هستند که او را مجبور می کنند به جای خود بازگردد. تصویر ارینی ها از خدایان دوتایی که از حقوق مردگان محافظت می کنند تا سازمان دهندگان نظم کیهانی تکامل یافته است. بعداً آنها را سمنی (محترم) و پونتی (قادر) نیز نامیدند.


به نظر می‌رسد ارینی‌ها در رابطه با قهرمان نسل اولیه، ادیپ، که پدرش را ناآگاهانه کشت و با مادرش ازدواج کرد، قابل احترام و حامی هستند. در بیشه مقدسشان به او آرامش می دهند. بنابراین، الهه ها عدالت را اجرا می کنند: جام عذاب ادیپ سرریز شد. او قبلاً خود را به دلیل یک جنایت غیرارادی کور کرده بود و یک بار در تبعید از خودخواهی پسرانش رنج می برد. درست مانند مدافعان نظم و قانون، ارینی ها با عصبانیت پیشگویی های اسب های آشیل را قطع می کنند و مرگ قریب الوقوع او را پخش می کنند، زیرا پخش کار اسب نیست.


الهه انتقام عادلانه، نمسیس، گاهی با ارینی ها یکی می شد.


در رم، آنها با خشم ("دیوانه"، "خشمگین")، Furiae (از خشم، "به خشم")، الهه های انتقام و پشیمانی، مجازات یک فرد برای گناهان انجام شده مطابقت داشتند.


اساطیر یونانی پادشاهی مردگان را مکانی بسیار تاریک توصیف می کند. چگونه خدای عالم اموات هادس به فرمانروای عالی پادشاهی مردگان تبدیل شد و توانست آن را به یک پادشاهی تاریک تبدیل کند.

آخرین بار این واقعیت را ترک کردیم که هادس و دیگر پسران کرونوس در کودکی توسط پدرشان بلعیده شدند. البته از آنجایی که خدایان بودند، نمردند، بلکه به سادگی در رحم او قرار گرفتند. هادس و برادران و خواهرانش در رحم پدرشان بزرگ شدند، همه به جز زئوس - او توانست از خشم کرونوس بگریزد. پس از آن، زمانی که زئوس بزرگ شد، نزد پدرش باز می گردد و برادران و خواهرانش را آزاد می کند.
پس از آزادی، فرزندان کرونوس با یکدیگر متحد شدند و خدایان المپیا شدند. آنها قدرت را به زور به دست گرفتند و پدران خود را در یک نبرد بزرگ - Titanomachy - سرنگون کردند.

پس از پیروزی در این نبرد، خدایان اعلام شده المپیا مجبور بودند به نحوی قدرت را به اشتراک بگذارند. سه برادر زئوس پوزیدون هادس- سه مرد المپیکی موافقت کردند که دارایی خود را محدود کنند. برای هادس، این لحظه تعیین کننده ای بود که برای همیشه تعادل قدرت را در میان خدایان تعیین کرد. طبق قانون آن زمان هادس به عنوان پسر ارشد در اولویت بود. او حق داشت بیشتر آن را به ارث ببرد. اما برادر کوچکترش زئوس نمی خواست تسلیم هادس شود، او پیشنهاد قرعه کشی را داد. هر کس به بهشت ​​برسد، برترین حاکم جهان خواهد شد.
خدایان قرعه کشی کردند. پوزئیدون دریا را بدست آورد، زئوس آسمان را به دست آورد و در نتیجه در اساطیر یونان باستان به حاکم برتر تبدیل شد. هادس بدترین گزینه را به دست آورد - سرزمین مردگان.

در یونان باستان، نگرش نسبت به مردگان تفاوت چندانی با امروز نداشت. بنابراین، هادس کاملاً متفاوت از دیگر خدایان مورد احترام بود. خدایان دیگر نیز نزد او نیامدند، زیرا از مرگ متنفر بودند. پادشاهی مردگان او همیشه تاریک و ظالمانه است، مکانی پر از رنج برای بسیاری از ارواح. پادشاهی مردگاناساطیر یونانی آن را سرزمینی وسیع از غارها و رودخانه های تاریک تصور می کرد. جای خاکستری و تاریکی است که بوی پوسیدگی بر آب می پیچد.
غارها در یونان باستان چیزی شبیه به نقاط انتقال از زمین به زندگی زیرزمینی بودند. یونانیان باستان از هادس و پادشاهی او می ترسیدند. اما آنها حتی بیشتر از ارواح مرده ای که نمی توانستند وارد پادشاهی مردگان شوند می ترسیدند. طبق افسانه، این ارواح بازگشتند و زنده ها را شکار کردند.

بعد از مدتی خدای عالم اموات هادسشروع به تبدیل دنیای مردگان خود به یک پادشاهی واقعی کرد. همانطور که شایسته یک پادشاه است، نیکوکاران را پاداش و بدکاران را مجازات می کرد. بنابراین، هادس گروهی از نگهبانان را برای مراقبت از روح مردگان جمع کرد. سربروس - یک سگ سه سر بی رحم. Hecatoncheires یا نگهبانان صد مسلح تارتاروس. و وفادارترین پیرو او - شارون. این شارون بود که روح افراد مرده را به رودخانه استیکس منتقل کرد. تنها با کمک شارون می توان به هادس رسید. علاوه بر این، هیچ کس نمی توانست به صورت رایگان از Styx عبور کند. برای حمل و نقل، هر روح موظف بود یک سکه به حامل بدهد. اگر روحی پولی برای پرداخت شارون نداشته باشد، برای همیشه بدون استراحت در نزدیکی ساحل Styx سرگردان خواهد بود. از این رو یونانیان همیشه یک سکه بر روی پلک های متوفی یا زیر زبان می گذاشتند. این یک مراسم اجباری بود و انجام ندادن آن به شدت مجازات می شد. از این گذشته ، در غیر این صورت متوفی می تواند به این دنیا بازگردد و این می تواند همه را تحت تأثیر قرار دهد.

در اساطیر یونان باستان، افرادی که این جهان را در جوانی ترک کردند، با مرگی خشونت آمیز جان خود را از دست دادند و کسانی که طبق همه قوانین دفن نشدند، به ارواح ناآرام تبدیل شدند. این ارواح نمی توانند وارد پادشاهی مردگان شوند، بنابراین آنها ناآرام، ناراحت و شرور هستند. همان روح هایی که به هادس ختم شدند برای همیشه در آنجا ماندند.


مجازات کسانی که سعی در فرار از پادشاهی مردگان داشتند بسیار ظالمانه بود. اما برخی از آنها همچنان سعی در فرار داشتند.
اسطوره کار سیزیفیدرباره مردی می گوید که برای اولین بار جرات کرد برخلاف میل هادس حرکت کند. نام او سیزیف است. سیزیف در اواخر عمر زمینی خود تصمیم گرفت مرگ را فریب دهد. از همسرش خواست که او را دفن نکند. می دانست که اگر دفن نشود، روحش بین عالم زندگان و مردگان باقی می ماند.
فریب دادن خود هادس بسیار دشوار است، بنابراین سیزیف به پرسفونه روی آورد. او به او گفت که چقدر عصبانی است زیرا همسرش حتی او را دفن نکرد! پرسفونه از او خوشش آمد و با همسرش قهر کرد. او به سیزیف اجازه داد تا به طبقه بالا برود و همسرش را کتک بزند. البته سیزیف حتی به بازگشت به پادشاهی مردگان فکر نمی کرد.

همانطور که می گوید افسانه سیزیفهادس که فهمید فریب خورده است بسیار عصبانی شد. او بلافاصله سیزیف را به عالم اموات بازگرداند. مجازات او دردناک و ابدی بود. او به تارتاروس فرستاده شد، جایی که او مجبور شد یک سنگ گرد عظیم را به بالای کوهی عظیم بغلتاند. و در غروب، که تقریباً به بالای آن رسید، او، خسته، مجبور شد تماشا کند که سنگ دوباره سقوط کرد و به پایین غلتید. او مجبور بود این عذاب ها را هر روز برای همیشه و همیشه تحمل کند، از این رو اصطلاح - کار سیزیفی.

بردینا V.A.

کاندیدای مطالعات فرهنگی، دانشگاه فنی دولتی اوختا

دیدگاه‌های ثناتولوژیک یونانیان باستان در مورد روح

حاشیه نویسی

مقاله اختصاص داده شده استمطالعه ایده های پیش فلسفی در مورد زندگی پس از مرگ ساکنان هلاس باستان. نویسنده انواع اصلی باورهای سنتی در وجود پس از مرگ روح را مشخص می کند. مکان های اصلی سکونت روح پس از مرگ را تجزیه و تحلیل می کند. تلاش می کند تا بر اساس متون هومر، افلاطون، هسیود، پاوسانیاس، سیر تحول اندیشه های دینی یونانیان باستان را که قبل از کیش خدای آسمانی غالب بودند، ردیابی کند.

کلمات کلیدی:روح؛ عقاید دینی؛ یونان باستان؛ زندگی پس از مرگ

بردینا V.A.

کاندیدای فرهنگ شناسی، دانشگاه فنی دولتی اوختا

ارائه تاناتولوژیک یونانیان باستان درباره روح

چکیده

این مقاله ایده هایی را در مورد ساکنان پس از مرگ هلاس باستان بررسی می کند. نویسنده انواع اصلی باورهای سنتی در مورد وجود روح پس از مرگ را آشکار می کند. جایگاه اصلی روح پس از مرگ را تحلیل می کند. تلاش برای ردیابی تکامل عقاید دینی یونانیان باستان تا کیش غالب خدای آسمانی بر اساس متون هومر، افلاطون، هسیود، پاوسانیاس.

کلمات کلیدی:روح؛ نمایندگی های مذهبی؛ یونان باستان؛ پس از جهان

در هنر باستان، روح به شکل پروانه ها، پرندگان و غیره به تصویر کشیده می شد، اما اغلب تصویری شخصی به دست می آورد (نمونه ای از آن تصویر روان است). اندیشه هایی درباره عروج عرفانی روح در دامان اساطیر شکل گرفت و بعدها در اندیشه ها و آثار فیلسوفان و شاعران قدیم بیان شد. این توالی توسعه ایده ها در مورد روح را نشان می دهد ، اما به طور کلی صحبت در مورد شکل گیری یک مفهوم واحد از روح خیلی زود است ، زیرا مدت ها قبل از آن با دیدگاه های تناتولوژیک پیشینیان پیشی گرفته بود.

در دوران باستان، سه نوع باور سنتی وجود داشت که قبل از کیش خدای بهشتی رواج داشت. بیایید به طور خلاصه به آنها نگاه کنیم. قبل از هر چیز، اجازه دهید سه باور اصلی در مورد مکان اقامت یک فرد پس از مرگ را که در زمان های قدیم رایج بود، برجسته کنیم: قبر، عالم اموات و بهشت.

همه این تصورات در مورد زندگی پس از مرگ مبتنی بر اعتقاد به زندگی پس از مرگ بود. مانند بسیاری از مردمان دیگر، این ایمان «ابتدایی»، به احتمال زیاد، به ساخت دنیای پس از مرگ و زیرزمینی تبدیل شد. بیایید مهمترین نکات را در اینجا برجسته کنیم.

اولاً، جهان دیگری که ظاهراً در اعماق زمین وجود دارد، به نوعی بازتاب جهان فراتر می‌شود: موجودات افسانه‌ای گوناگون در آن زندگی می‌کنند. این کشور دارای سلسله مراتب خاص خود است که توسط حاکم خود رهبری می شود و همچنین جغرافیای زیرزمینی خود را دارد.

ثانیاً، ارتباطی بیش از نزدیک بین دنیای بیرونی و زیرزمینی وجود دارد. ارواح مردگان نه تنها پس از مرگ به هادس می روند، بلکه در مسیری معین، در مسیری که دو جهان را به هم متصل می کند، به آنجا می روند. عمیق ترین غارها و دریچه های آتشفشانی ورودی های پادشاهی زیرزمینی هستند و از نظر تئوری هر کسی می تواند به آنجا وارد شود. ایده اساسی وجود ارتباط مستقیم بین جهان بالا و پایین و در نتیجه امکان سفر به جهان پایین با بازگشت است. حتی در اساطیر بالغ، نه تنها هبوط یک مرده (یا قهرمان زنده) به عالم اموات، بلکه بازگشت او به زمین نیز مجاز است.

ثالثاً، همه مردگان نمی توانستند از آب های استیکس عبور کنند. متوفی که تشریفات لازم بر او انجام نمی شد یا به درستی دفن نمی شد، تا لحظه دفن اجازه ورود به ملکوت مردگان را نداشتند.

چهارم، وجود سلسله مراتب گسترده ای از ساکنان عالم اموات معمولاً با ایده مجازات پس از مرگ همراه است. پس از مرگ، شخص به خاطر دستاوردهای زمینی خود مورد محاکمه قرار می گیرد و بسته به نتایج آزمایش، در یک مکان خوب یا بد قرار می گیرد. مثلاً به شانزلیزه یا تارتاروس.

با این حال، مشخص است که در آغاز عصر ما، باورهایی که بر اساس قوانین اساطیر یونانی کلاسیک که توسط هومر، هزیود، آیسخولوس پایه گذاری شده بود، حفظ شده بود، دیگر نه در آزمون زمان مقاومت می کند و نه در نقد فیلسوفان و دانشمندان. دین تبدیل به آداب و رسوم و خرافات می شود. در پایان آخرین دوره، باورهای باستانی دگرگونی های شگفت انگیزی را تجربه می کنند: جهان اموات تا بهشت ​​گسترش می یابد. این انتقال توسط افلاطون در پایان رساله "جمهوری" توصیف شده است، جایی که ار، که در میدان جنگ کشته شده است، پس از رستاخیز خود به مردم در مورد ساختار زندگی پس از مرگ و چگونگی تقسیم ارواح مردگان توسط دادگاه برای آنها می گوید. اقامت بیشتر در عالم اموات یا بهشت، مجازات هایی را توصیف می کند که در انتظار گناهکاران و ستمگران است، از متمپسیکوزیس و تناسخ روح صحبت می کند.

از قرن 1 قبل از میلاد در دریای مدیترانه، اعتقاد به عروج مردگان پس از مرگ به آسمان رایج شد. این امر آشکارا توسط فیلسوفان، عرفا و زیباشناسان تسهیل شد. مناطق زیرزمینی و ویژگی های توپوگرافی به کرات سماوی منتقل می شود و جغرافیای قنات تبدیل به کیهان شناسی می شود. اکنون شانزلیزه (جزایر مبارکه) در آسمان قرار دارد، معمولاً در ناحیه هفت سیاره (برای فیثاغورثی ها - روی ماه، برای رواقیون - درست بالای آن). راه منتهی به این صومعه راه شیری است. خود کهکشان راه شیری اغلب بهشت ​​محسوب می شد. رودخانه آسمانی Styx البته کره مرزی ماه است. دومی اغلب نقش شارون را بازی می کند. نقش یک مترجم یا "هل کننده روح"، Psychopomp اغلب به خورشید اختصاص داده می شود. جالب است که حتی جهنم (در لاتین معمولاً به عنوان infernus و inferi خوانده می شود، یعنی "زیر زمین"، جایی که مردم نمی توانند ببینند، و این به معنای مقبره و مکان عمیق تر است) به بهشت ​​منتقل شده است: به منطقه تبدیل شده است. از باد، آب و آتش، یعنی. پایین ترین کره آسمانی

راه های زیادی وجود دارد که ارواح مردگان به آسمان عروج می کنند: پیاده، از پله ها، در گاری، قایق، سوار بر اسب یا حیوانی دیگر، می توانند آنجا با پرندگان یا به تنهایی پرواز کنند. همه اینها نه تنها نزدیکی زمین و آسمان را نشان می دهد که به لطف آن چنین سفری امکان پذیر است، بلکه نزدیکی باورنکردنی نجات جاودانگی را نیز نشان می دهد.

اما یونانیان باستان دقیقاً چگونه پادشاهی مردگان - هادس را تصور می کردند؟ اگر اسطوره ها و توصیفات شاعرانه زیستگاه ارواح پس از مرگ را تحلیل کنیم، تصویر نسبتاً غم انگیزی پدیدار می شود. هادس برای یونانیان مملو از وحشت به نظر می رسید که رودخانه های کوسیتوس و آکرون در امتداد کف آن جاری بودند، و همچنین رودخانه مقدس استیکس، که حتی خدایان نیز بر آب های سیاه یخی آن سوگند یاد کردند. بر اساس عقاید تاتاتولوژیک ساکنان هلاس باستان، ارواح نگون بخت مردگان در کناره های این رودخانه ها سرگردان بودند و پادشاهی زیرزمینی را پر از نوحه های سرشار از اندوه و اندوه می کردند. مردگان پس از نقل مکان به پادشاهی هادس، برای همیشه از فرصت دیدن خورشید و ارتباط با جهان بشر محروم شدند. مانند بابلیان باستان، یونانیان معتقد بودند که جهان زیرین محل غم و اندوه ابدی است. در عهد عتیق، مردگان را رفایم می نامند، یعنی. «ضعیف»، «ناتوان»، و عیسی، پسر سیراخ، چنین می‌گوید: «زیرا هیچ شادی در جهنم یافت نمی‌شود» (Sir.14:17). و هنگامی که ادیسه هومر به آشیل دلداری می دهد - گویی او همچنان در عالم اموات سلطنت می کند - با تلخی پاسخ می دهد: "ای اودیسه، امید نداشته باش که مرا در مرگ تسلی بدهی. ترجیح می‌دهم زنده باشم، مثل یک کارگر روزمزد که در مزرعه کار می‌کنم، تا نان روزانه‌ام را با خدمت به یک شخم‌کن فقیر به دست بیاورم، تا اینکه اینجا مرده بر مردگان بی‌روح سلطنت کنم.»

طبق توصیفات متعدد، در دنیای زیرین نه دره‌های سرسبز و نه علفزارهای زیبا وجود دارد، فقط زمین‌های سنگی خشک شده‌ای وجود دارد که در آن یک تیغ علف رشد نمی‌کند و کرانه‌های رودخانه پوشیده از انبوه‌هایی از آسفودل است که گلبرگ‌های رنگ پریده آن به لته می‌ریزد. رودخانه فراموشی زمانی که کسی که آبهای لته را چشید، زندگی خود را روی زمین با شادی ها و غم هایش فراموش کرد، تاریکی ابدی در روح او نشست، بنابراین ارواح مردگان در میان گل های آسفودل سرگردان شدند و ناله می کردند و از سرنوشت شومی که آنها را قطع کرد شکایت می کردند. زندگی می کند. هیچ انسانی نمی تواند از عالم اموات برگردد. شارون روح را به دنیای زندگان نخواهد برد. مرد مرده مجبور شد چیزی به حامل (2 ابول) بپردازد. در ابتدا این پول معنای دیگری داشت. این را تصویری از گلچین پالاتین نشان می دهد که در آن روح با کلمات زیر خطاب می شود: "هنگامی که می میرید، فقط یک ابول از کالاهای خود را با خود ببرید." این بدان معنی است که پرداخت به شارون در ابتدا نقش "غرامت" را ایفا می کرد که زنده به مرده پرداخت می کرد تا او دیگر ادعای مالکیت خود را نداشته باشد و سعی در بازگشت به آن نداشته باشد.

هیچ بازگشتی از پادشاهی تاریک وجود ندارد، زیرا دروازه های هادس توسط سگ غول پیکر سربروس محافظت می شود، او سه سر دارد و مارها با صدای خش خش تهدیدآمیز دور گردن او می چرخند. و یونانیان، حداقل در ابتدا، نه یک، بلکه چندین هیولا را تصور می کردند، همانطور که از اسطوره معروف هرکول آمده است. به هر حال، هیدرا لرنا، که هسیود آن را خواهر سربروس می نامد، و شیر نمیان - به گفته هسیود، برادر ناتنی او، و سگ دو سر گریون سه سر - همه آنها در اصل نگهبانان هادس بودند. .

هزیود شجره نامه موجودات اساطیری را که در هادس زندگی می کردند شرح می دهد: «...بنابراین، حوریه اکیدنا که مرگ را به ارمغان می آورد، بی خبر از مرگ و پیری، زندگی خود را در زیر زمین در آریمه گذراند. همانطور که می گویند، تایفون بی قانون مغرور و وحشتناک با آن دوشیزه چشم تیزبین در آغوشی گرم متحد شد. و از او حامله شد و فرزندانی قوی دل به دنیا آورد. برای Geryon، او ابتدا سگ Orph را به دنیا آورد. به دنبال او - سربروس وصف ناپذیر، در ظاهر وحشتناک، سگ جهنم با صدای مس، جانور تشنه به خون، بی شرمانه بی شرم، شرور، با پنجاه سر. او سپس سومین هیدرا شریر لرنائی را به دنیا آورد. همچنین شیر Nemean که در عشق با ارف متحد شد."

در نزدیکی دروازه‌های عالم اموات، روح‌های بی‌قرار رزمندگانی سرگردان هستند که دفن نشده‌اند و مراسم تدفین بر آنها انجام نشده است. این گونه است که روح پاتروکلوس در ایلیاد ناله می کند: «اوه! مرا دفن کن تا وارد خانه هادس شوم! ارواح، سایه های مردگان، مرا از دروازه ها دور می کنند. و سایه ها اجازه ندارند در آن سوی رودخانه به خود بپیوندند. من بیهوده در برابر دروازه عریض هادس سرگردان هستم."

مراقبت از دفن شایسته متوفی و ​​احترام به قبر او از مقدس ترین وظایف به شمار می رفت. آنها معتقد بودند که اگر جسدش به درستی دفن نشود، متوفی آرامش نخواهد داشت و خدایان کسانی را که مراسم تشییع جنازه را رعایت نمی کنند مجازات می کنند. بنابراین، قبل از دوئل با آشیل، هکتور شرطی را تعیین می کند که بر اساس آن، جسد او در صورت مرگ، برای دفن شایسته به اقوام داده می شد. او در حال مرگ از آشیل می‌خواهد که جسد او را ندهد تا سگ‌ها تکه تکه کنند، بلکه آن را به بستگانی که برای او سوگواری می‌کنند و دفن می‌کنند، تحویل دهد. بنابراین وظیفه ما را موظف کرد که به هر قیمتی اجساد کشته شدگان را ببریم تا اسیر و رسوا نشوند. ایلیاد وقایع مربوط به نبرد برای جسد پاتروکلوس را به عنوان نبردی وحشتناک توصیف می کند که در آن منلائوس، آژاکس و هکتور، که جوخه های خود را رهبری می کنند، با موفقیت های متفاوت می جنگند - برخی برای محافظت از بدن پاتروکلوس، برخی دیگر برای کشاندن آن به سمت هتک حرمت.

اگر جسد دفن نشده می ماند، بزرگ ترین اندوه برای بستگان آن مرحوم بود. در نبردهای بین قبایل یونانی، به استثنای موارد نادر، همیشه مبادله متقابل کشته شدگان وجود داشت، حتی گاهی اوقات با توافق. فرماندهان موظف بودند از دفن اجساد سربازان مرده مراقبت کنند. غفلت از این وظیفه مجازات شدیدی را در پی داشت، مثلاً در موردی که در نبرد آرژینوس در سال 406 قبل از میلاد رخ داد. e.، شرح داده شده توسط گزنفون. حتی اگر یونانی تصادفاً با جسد شخص ناشناسی برخورد کند، مثلاً کشته یا غرق شود، برای اینکه گناهی مرتکب نشود، موظف است آن را به درستی دفن کند. اگر به دلایلی نمی شد جسد را دفن کرد، لازم بود چند مشت خاک روی آن پاشیده شود و بدین ترتیب یک تشییع نمادین انجام شود. فقط خائنان یا جنایتکاران از دفن شرافتمندانه محروم می شدند و اجساد آنها را دور می انداختند. خودکشی بی سر و صدا و بدون تشریفات تشییع جنازه رسمی دفن شد.

اما بیایید به توصیف عالم اموات برگردیم. فرمانروای سختگیر و نابخشوده عالم اموات که بر تختی طلایی می نشیند و پرسفونه غمگین در کنار او می نشیند. الهه وحشتناک انتقام Erinyes تاج و تخت هادس را احاطه کرده است. روح کسی که مرتکب جنایت شده است تا وارد پادشاهی زیرزمینی هادس نشود آرامش پیدا نمی کند - ارینی ها به او هجوم می آورند ، او را با شلاق می زنند ، با مارهای خود نیش می زنند ، نمی گذارند روح بدبخت یک دقیقه فراموش کند. او را در همه جا تعقیب کنید، او را تحت شکنجه قرار دهید و پنهان شدن از آنها غیرممکن است.

در پای تاج و تخت لرد هادس، داوران مینوس و رادامانتوس نشسته اند، آنها همه کسانی را که در برابر هادس ظاهر می شوند قضاوت می کنند. اینجا بر تخت فرمانروا طنات خدای مرگ است با شمشیری درخشان و در خرقه ای سیاه بال های سیاه خود را دراز می کند که سرمای قبر از آن بیرون می آید. اوست که نزدیک بالین مرد در حال مرگ ظاهر می شود تا با بریدن یک تار مو با شمشیر تیز خود روح او را درآورد و روح آزاد شده به پادشاهی هادس می رود.

باستانی ها قبل از پادشاهی هادس وحشت مقدسی را تجربه می کردند، همچنین به این دلیل که طبق عقاید آنها، در آنجا بود که بالاترین قضاوت بر روح مردگان انجام می شد. تأیید این امر را می توان در افلاطون یافت ، همانطور که قبلاً در پاراگراف قبل ذکر شد ، که در رساله خود "درباره دولت" اسطوره ار را نقل می کند. ار فرصتی داشت که از زندگی پس از مرگ دیدن کند - و این همان چیزی است که او پس از بیدار شدن از خواب گفت: "... روح، به محض اینکه بدن را ترک کرد، همراه با بسیاری دیگر رفت و همه آنها به مکان شگفت انگیزی رسیدند. جایی که دو شکاف در زمین وجود داشت، یکی در برابر دیگری، اما برعکس، در بالا، در آسمان، دو شکاف نیز وجود دارد. وسط بین آنها داوران نشسته بودند. پس از صدور حکم به عادلان دستور دادند که به سمت راست بروند بالا بهشت ​​و علامتی از جمله را جلوی خود آویزان کردند و به ظالمین به چپ و پایین رفتند و اینها هم داشتند - پشت - تعیین تمام اعمال ناشایست آنها.

اگر در مورد قضاوت مردگان صحبت کنیم، در بین یونانیان این ایده فقط در محافل خاصی وجود داشت. هومر، در هر صورت، هنوز او را نمی شناخت. بنابراین، ادیسه پس از فرود آمدن به دنیای زیرین، مینوس را در حال قضاوت مردگان می بیند، اما این قضاوت مربوط به ساکنان دیرینه جهان زیرین است. مینوس به دنبال پایان دادن به اختلاف بین آنها است، همانطور که قبلاً باید روی زمین انجام می داد. اما آیسخولوس و پیندار از نوعی قضاوت بلافاصله پس از مرگ صحبت می کنند. افلاطون ابتدا از سه قاضی که بعداً به کرات درباره آنها می شنویم یاد می کند: ایاکوس، مینوس و رادامانتوس. او در «عذرخواهی سقراط» از تریپتولموس نام می برد (قهرمانی که دمتر ارابه طلایی و دانه های گندم به او داد؛ تریپتولموس با سفر به سراسر جهان، زمین را کاشت و به مردم این کار را آموخت. به خاطر عدالتش او یکی از مردم شد. قضات در هادس) و افراد صالح دیگر.

در زمان های قدیم هیچ ایده روشنی از بهشت ​​و جهنم وجود نداشت. در مورد توصیف شانزلیزه یا جزیره مبارکه توسط هومر یا هزیود، آنها فراتر از آنچه در میان مردمان دیگر می توان یافت نمی روند. اگر ایلیاد در مورد مجازات افراد فردی صحبت می کند ، یعنی سوگند شکنی هایی که "خود را به جهان زیرین قول داده اند" ، پس این به دلیل این وضعیت خاص است. خود توصیف مجازات های جهنمی که در ادیسه به کار گرفته شده است، اما فقط در رابطه با تیتوس، تانتالوس و سیزیف، منشأ متأخر، یعنی اورفیک است: «... من تیتوس، پسر گایا معروف را نیز دیدم. آنجا دراز کشید. دو بادبادک به پهلویش نشستند، جگرش را پاره کردند و با چنگال‌های خود شکمش را عذاب دادند...»

اما چگونه می‌توان بر این ترس بزرگوارانه از زندگی پس از مرگ که در روح انسان‌ها نشسته بود غلبه کرد؟ برخی از یونانیان به دنبال غلبه بر این ترس در اسرار و مقدسات الئوسینی بودند که با آیین دیونیسوس مرتبط بود.

در قرن هفتم قبل از میلاد. ه. نویسندگان مختلف باستانی در حال حاضر شروع به انتشار متونی کرده اند که در آنها ستایش از مزایای اسرار الهه های الئوسینی غالب است. از این گذشته، آن دسته از افرادی که به اسرار الهه ها راه یافتند، سرنوشتی در زندگی پس از مرگ دریافت کردند که با سرنوشت ناآشناها متفاوت بود: فقط افراد آغاز شده در ارتباط با آسمان ها سعادت یافتند. برای بقیه، تنها رنج پس از مرگ در انتظار آنها بود. کاهنان اعظم الئوسیس از رنج فراتر از قبر نمی ترسیدند و مرگ را نعمتی می دانستند که از بالا اعطا شده است. در این زمینه می توان به کتیبه ای از هیروفونت (کاهن اعظم مبتکر اسرار الئوسینی) اشاره کرد که چنین می گوید: «به راستی که راز شگفت انگیزی توسط خدایان مبارک آشکار شد: مرگ برای انسان های فانی نیست. یک نفرین، اما لطف.»

لوح طلایی "مغددین" که در ایتالیای پایین یافت شده است، می گوید: "از مردی خدا شدی - روحی که از یک خدا بیرون آمده به او باز می گردد." نمی توان سرنوشت "مغدیر" را با جزئیات بیشتر توصیف کرد. به گفته افلاطون، اورفی ها به پیروان خود نوید مستی ابدی و فرزندان متعدد می دادند. فیلسوف در «جمهوری» خود این امر را چنین توصیف می‌کند: «و موسیوس و پسرش از خدایان به نیکان نعمت‌هایی برتر (از هومر) می‌دهند. در داستان هایشان وقتی نیکوکاران به هادس فرود می آیند، آنها را روی تخت می گذارند، برای این پارسا ضیافتی ترتیب می دهند و مراقب هستند که بقیه وقت را مست، با تاج گل بر سر بگذرانند... و طبق به آموزه‌های دیگر، پاداش‌های خدایان بیش‌تر گسترش می‌یابد: پس از یک انسان پارسا، فرزندان فرزندان و تمام فرزندان او باقی می‌مانند.»

با این حال، همه این انتظارات برای محافل گسترده ای از "ناآشناها" معنایی نداشت. از این نظر، بسیار قابل توجه است که در تصویر دنیای زیرین که پولیگنوتوس برای ساختمان کنیدین در دلفی ترسیم کرد («بالای [منبع] کاسوتیس ساختمانی وجود دارد که در آن نقاشی‌های پولیگنوتوس وجود دارد. این اهدایی از ساکنان است. دلفی ها این بنا را لش می نامند، زیرا در زمان های قدیم برای گفتگوهای جدی و برای انواع لطیفه ها و افسانه ها در اینجا جمع می شدند و ما از توضیحات مفصل می دانیم. از پاوسانیاس، اول از همه تیتیوس، تانتالوس و سیزیف، معروف از هومر، ظاهر می شوند، سپس اوکنوس، که الاغش بارها و بارها طنابی را که بافته است می جود، و سرانجام، دزد معبد به همراه پسر بی احترامی و بدخواهان اسرار الئوسینی - اما گناهکاران دیگری در اینجا وجود ندارند. و مهمتر از همه، پاداش دریافت شده توسط صالحان برای اعمال خوب خود نیز به تصویر کشیده نشده است. با این حال، کسانی که در اسرار الئوسینی شروع شده بودند، عموماً سعی می کردند آرزوهای خود را بیش از حد فاش نکنند. این واقعیت که آریستوفان این باورها را در قورباغه های خود تقلید کرده است به هیچ وجه نشان دهنده استفاده گسترده از آنها نیست. متون بی‌شماری حفظ شده‌اند که در صورت تبدیل شدن به مالکیت آگاهی توده‌ها، می‌توان به آنها اشاره کرد، اما ماهیت مقدسی داشتند و هیچ روایت مستقیمی در مورد آنها حفظ نشده است.

بنابراین، می‌توان نتیجه کلی گرفت که این اندیشه‌های دینی هستند که می‌توانند حجاب را بردارند، بسیاری از عقاید فلسفی و روزمره را درباره روح در یونان باستان نشان دهند و توضیح دهند و تصاویر آن را در آثار هنری و ادبی توضیح دهند. دیدگاه‌های دینی در ابتدا همه چیز را در بر می‌گیرد و نه تنها توضیحی ارائه می‌دهد، بلکه موجب تحلیل منابع فلسفی در پردازش آن‌ها توسط خردمندترین نویسندگان باستانی می‌شود که از طرفداران هر اندیشه دینی نیز هستند.

ادبیات

  1. کتاب مقدس: کتابهای کتاب مقدس عهد عتیق و جدید. – M.: United Bible Societies, 1991. –1371 p.
  2. هزیود. درباره منشأ خدایان (Theogony) // درباره منشأ خدایان / Comp. ورود هنر I. V. Stahl. M., 1990. S. 200-201.
  3. هومر. اودیسه / هومر. برای از یونان باستان V. ژوکوفسکی; پس گفتار A. Tahoe-Godi; یادداشت های S. Osherov. - M.: مسکو. کارگر، 1982. – 350 ص.
  4. هومر. ایلیاد/هومر. برای از یونان باستان N. Gnedich; توجه داشته باشید M. Tomashevskaya. - م.: هنرمند. lit., 1987. – 379 p.
  5. افلاطون ایالت // Philebus, State, Timaeus, Critias / Trans. از یونان باستان ژنرال ویرایش A. F. Loseva، V. F. Asmusa، A. A. Takho-Godi; خودکار. ملحق خواهد شد. هنر و هنر در یادداشت A. F. Losev; توجه داشته باشید A.A. تاهو گودی. - م.: انتشارات میسل، 1378. - 656 ص.
  6. افلاطون عذرخواهی سقراط // عذرخواهی سقراط، کریتون، یون، پروتاگوراس / ترجمه. از یونان باستان ژنرال ویرایش A. F. Loseva و دیگران؛ خودکار. وارد خواهد شد. هنر A. F. Losev; توجه داشته باشید A. A. Tahoe-Godi; برای از یونان باستان - م.: انتشارات میسل، 1378. - 864 ص.
  7. پاوسانیاس. شرح هلاس کتاب های V-X / Trans. از یونان باستان S. P. Kondratieva. زیر. ویرایش E. V. Nikityuk. – سن پترزبورگ: انتشارات “ALETEYA”, 1996. – 538 p.

مراجع

  1. Biblija: Books Svjashhennogo Pisanija Vethogo i Novogo Zaveta. – M.: United Bible Societies, 1991. –1371 s.
  2. گزیود. O proishozhdenii bogov (Teogonija) // O proishozhdenii bogov / Sost. vstup. St. I. V. Shtal'. M., 1990. S. 200-201.
  3. گومر. اودیسه/گومر. برای یونانی باستان V. ژوکوفسکی; Posleslovie A. Taho-Godi; Primechanija S. Osherova. - م.: مسک. rabochij, 1982. – 350 s.
  4. گومر. ایلیاد/گومر. برای یونانی باستان N. Gnedicha; پرایمچ. M. Tomashevskoj. - م.: هودوژ. روشن، 1987. – 379 s.
  5. افلاطون Gosudarstvo // Fileb، Gosudarstvo، Timej، Kritij / Per. یونانی باستان اوبشه. قرمز A. F. Loseva، V. F. Asmusa، A. A. Taho-Godi; Avt. Vstupit. خیابان من خیابان v primech. A. F. Losev; پرایمچ. A.A. تاهو گودی. – م.: ایزد و میسل، 1999. – 656 ص.
  6. افلاطون Apologija Sokrata // Apologija Sokrata، Kriton، Ion، Protagor / Per. یونانی باستان اوبشه. قرمز A. F. Loseva i dr. Avt. vstupit St. A. F. Losev; پرایمچ. A. A. Taho-godi; برای یونانی باستان – م.: ایزد و میسل، 1999. – 864 س.
  7. پاوسانیج. توضیحات جلادی. کتاب V-X / Per. یونانی باستان S. P. Kondrat'eva. غلاف. قرمز E. V. Nikitjuk. – SPb.: Izd-vo “ALETEJJa”, 1996. – 538 s