صفحه اصلی / برای موفقیت و پول / خداوند به انسان بیش از توانش آزمایش نمی دهد، اما چرا گاهی اوقات مردم شکست می خورند؟ اگر خداوند کودکی را به خاطر عشق خدا ناسپاسی نکند چه باید کرد؟

خداوند به انسان بیش از توانش آزمایش نمی دهد، اما چرا گاهی اوقات مردم شکست می خورند؟ اگر خداوند کودکی را به خاطر عشق خدا ناسپاسی نکند چه باید کرد؟

آیا این درست است که خداوند به انسان آزمایشاتی نمی دهد که فراتر از توان او باشد؟

هیرومونک ایوب (گومروف) پاسخ می دهد:

سنت در این مورد صحبت می کند. پولس رسول: هیچ وسوسه ای جز وسوسه انسان به شما نرسیده است. و خدا امین است که نمی گذارد بیش از توانت وسوسه شوی، اما چون وسوسه شدی راه نجات را هم به تو می دهد تا بتوانی آن را تحمل کنی.(اول قرنتیان 10:13). کلمات بالا بیانگر ایده ای است که توضیح می دهد چرا برخی افراد زیر بار وسوسه می روند. اکثر مردم از راه گناه وسوسه های سنگین (زنا، تکبر و غرور گستاخانه، پایمال کردن احکام الهی) می شوند. برای بسیاری، این وسوسه‌ها فاجعه‌بار هستند. رسول به قرنتیان می گوید: تا زمانی که با آزمایش های فرستاده شده از جانب خدا مبارزه می کردید، خطر افتادن به گناه و دوری از ایمان را نداشتید، زیرا خداوند به ما اجازه وسوسه نمی دهد. فراتر از قدرتاما وقتی خودت با رفتارت وسوسه هایی را به خودت وارد کنی، نمی توانی از پیروزی بر آنها مطمئن باش.

یعقوب رسول مقدس ما را تشویق می کند تا با فیض خوب وسوسه ها را تحمل کنیم: آزمايش ايمان شما صبر و حوصله مي آورد. اما صبر کار کامل خود را داشته باشد تا کامل و کامل باشید و چیزی کم نداشته باشید(یعقوب 1: 3-4). گاهی به نظر انسان می رسد که آزمایش ها از توان او بیشتر است. با توکل کامل به خدا و توکل به رحمت الهی می توان بر این امر غلبه کرد. یک نسخه خطی باستانی بیزانس حاوی نصیحت آرامش‌بخش یک پیر مقدس است: «شخصی به من گفت که مردی همیشه به درگاه خدا دعا می‌کرد تا او را در مسیر زمینی‌اش رها نکند، و همانطور که خداوند یک بار با شاگردانش در مسیرشان نازل شد. امائوس (نگاه کنید به: لوقا 24: 13-32)، تا او نیز با او در مسیر زندگی خود قدم بردارد. و در آخر عمرش رؤیایی داشت: دید که در امتداد ساحل شنی اقیانوس قدم می زند (البته منظور اقیانوس ابدیت است که از ساحل آن راه فانی ها می گذرد). و با نگاه کردن به گذشته، آثار پاهایش را روی شن های نرم دید که به عقب می رفت: این مسیر طی شده زندگی او بود. و در کنار جای پای او اثر چند پای دیگر بود. و او متوجه شد که این خداوند است که با او در زندگی نازل شده است، همانطور که او به او دعا کرده بود. اما در برخی از نقاط مسیر فقط اثر یک جفت پا را دید که عمیقاً در شن ها فرو می رفت و گویی شدت مسیر را در آن زمان نشان می داد. و این مرد به یاد آورد که در آن زمان بود که لحظات سختی در زندگی او وجود داشت و زندگی غیرقابل تحمل سخت و دردناک به نظر می رسید. و این مرد به خداوند گفت: خداوندا، تو می بینی زمان های سختاز زندگی من تو با من نرفتی. می بینید که اثر تنها یک جفت پا در آن روزها نشان می دهد که آن زمان من تنها در زندگی قدم می زدم و از آنجایی که رد پاها در عمق زمین فرو رفته بود می بینید که آن زمان راه رفتن برای من بسیار سخت بود. اما خداوند به او پاسخ داد: پسرم، تو در اشتباهی. در واقع، شما در آن مواقعی از زندگی خود اثری از یک جفت پا را می بینید که به عنوان سخت ترین آنها به یاد می آورید. اما این رد پای تو نیست، بلکه رد پای من است. زیرا در سختی های زندگی تو را در آغوش گرفتم و تو را حمل کردم. پس، پسرم، این رد پای تو نیست، بلکه از پای من است.» مراقبه یک قلب فروتن).

آیا دعا برای بهبودی فایده ای دارد؟ چرا اگر خدا برای ما بیماری می فرستد سلامتی می خواهیم؟

در دعاهایمان سلامتی می خواهیم، ​​اما خداوند می داند که چرا بیماری به ما داده می شود. بالاخره هیچ چیز بدون اراده او اتفاق نمی افتد...

ما اغلب استدلال های مشابه را می شنویم. و گاهی ما خودمان چنین فکر می کنیم: "پروردگارا، به کدامین گناهان این همه بیماری گرفتار شده ام؟"

(کشیش به این سؤالات و سؤالات مشابه پاسخ می دهد سرگیوس کروگلوف).

آیا می گویید بیماری ها از جانب خدا برای چیز مفیدی فرستاده می شوند؟ یک ایده ضد مسیحی تر قابل تصور نیست! خدا پدر است و ما فرزندان هستیم.آیا می توانید تصور کنید که فردی که بچه دارد به طور خاص رنج و بیماری را برای آنها ارسال کند؟ و این در مورد یک فرد ساده گناهکار صدق می کند، و حتی بیشتر از آن برای خدا، که ما را آنقدر دوست دارد که به خاطر ما به صلیب رفت.

اصلا موضوع این نیست. دنیا ساختار بسیار جدی دارد و زندگی امری بسیار جدی است و به مردم داده می شود. دنیا به مردم داده شده است.

بنابراین یک اتاق کودک ساخته شد و بچه ها را در آن قرار دادند و گفتند: "تو اینجا زندگی می کنی و خودت خانه را اداره می کنی!" علاوه بر این، این کار برای سرگرمی انجام نمی شود - خدا برای سرگرمی کاری نمی کند - جدی انجام می شود. انسان مسئول دنیایی است که در آن زندگی می کند و در قبال زندگی ای که در آن زندگی می کند. و هنگامی که در اثر سقوط، مرگ وارد جهان شد و برخی از حقوق خود را در آن دریافت کرد، همه چیز به تدریج شروع به فروپاشی کرد، خشم، نفرت، طیف گسترده ای از احساسات گناه آلود ظاهر شد، انسان شروع به پیر شدن، خسته شدن کرد. آرزو کن، خسته شو، بمیر...

دنیا به مکانی کاملا ترسناک تبدیل شده است. وقتی بچه ای به دنیا می آید، جیغ می زند، احتمالاً احساس می کند در جایی است که پر از خطر است. زندگی به کسی رحم نمی کند! این چرخی است که انسان را به حرکت در می آورد و می چرخاند...

و شگفت انگیزترین، زیباترین، بزرگترین چیز این است که خدا ما را بسیار دوست دارد، به ما رحم می کند، او تحمل دیدن رنج انسان را ندارد. او البته می فهمد که همه چیز به خواست انسان و به تقصیر انسان اتفاق می افتد. او به خوبی می‌فهمد که بچه با آب جوش سوخته است و بدون اینکه به حرف مادرش گوش دهد، خودش به دنبال کتری رفت. اما وقتی کودکی دو سوم بدنش سوخته است، مادرش او را به خاطر عدم اطاعت سرزنش نمی کند، حاضر است پوست او را بدهد تا از رنجش دست بردارد. او آماده است تا خود را قربانی کند تا او آسیب نبیند. درسته؟

این منطق خداست. او خودش به دنیا آمد، مرد شد. طبیعتاً چرخ زندگی او را نیز زمین گیر کرد، او به صلیب رسید، مرد. اما او خداست. او نمی توانست بمیرد. او برخاسته است. و این یک پیشرفت بزرگ در اشغال مرگ است.

در اعماق فیس بوک یک عبارت شگفت انگیز پیدا کردم: «آقا، ما در محاصره هستیم! - عالی! حالا ما می توانیم به هر جهت حمله کنیم!» این منطق قیامت است! این منطق مسیحیت است!

اما خدا فقط این کار را نکرد و استراحت نکرد. نه! او به مشارکت ادامه می دهد زیرا نجات یک فرد از مرگ بالاترین شکل خلاقیت است. یک نفر را بازسازی کنید، متحول کنید. هم افزایی رخ می دهد - ما این کار را با خدا انجام می دهیم. او دوباره دستان خود را دراز می کند تا ما را از شر محافظت کند.

خداوند برای ما بیماری نمی فرستد.و خداوند این کار را انجام می دهد و دستان خود را تقدیم می کند تا اولاً این بیماری ها شفا یابد و ثانیاً منفعتی داشته باشد.

منطق مرگ خود کاملاً نامفهوم است. برای او، این بیماری باید از بین برود. و خداوند آن را طوری قرار می دهد که از بیماری بهره مند شود. فردی که رنج یا بیماری شدیدی را تجربه کرده روحیه اش تقویت می شود و سپس می تواند به کسانی که رنج می برند نیز کمک کند. این چیزی است که اتفاق می افتد!

یک سوال بی معنی: "چرا بیماری؟"

بیماری «چرا» نیست، بلکه «چرا» است. از شر، از سقوط، از این، از آن می آید. انسان باید سالم باشد!این چیزی است که خدا داده است - برای همیشه زندگی کنید. اما بیماری معنایی ندارد، باید درمان شود. به همین دلیل است که کلیسا یاد شهید بزرگ مقدس و شفا دهنده پانتلیمون و بسیاری از پزشکان دیگر را گرامی می دارد. علی‌رغم برخی عقاید تاریک‌آمیز که گاهی در محله‌ها وجود دارد، که ظاهراً معالجه شدن گناه است، فقط باید با آب مقدس معالجه شوید، خداوند پزشکان را آفریده و پزشکان را به‌عنوان مقدسین دقیقاً به خاطر کار پزشکی آنها تجلیل می‌کند. اینها Cosmas و Diamian - پزشکان مقدس بدون نقره، سنت لوک Voino-Yasenetsky و بسیاری دیگر هستند.

آیا دعا می تواند درمان کند؟- خیلی ها می پرسند. دعا نه طلسم است، نه عبارت جادویی که به خودی خود شفا می بخشد، گرچه... به این کلمه قدرت زیادی داده شده است. تمام رشته های پزشکی وجود دارد که در آن از این کلمه به عنوان یک دارو، به عنوان یک روش درمانی استفاده می شود.

دعا چیست؟ دعا گفتگوی انسان با خداست!

دعا یک دیالوگ است!شما باید پاسخی برای درخواست تجدیدنظر خود بشنوید. البته اگر انسان با کمال ایمان خدا را بخواند، ناشنوا نمی ماند. خداوند هیچ چیز بدی برای ما نمی خواهد! او فقط بهترین ها را برای ما می خواهد. او هرگز نمی خواهد که یک نفر رنج بکشد.

امروز کلیسا شهید بزرگ و شفا دهنده پانتلیمون را به یاد می آورد. مؤمنان او اغلب برای شفا نزد خداوند شفاعت می کنند. اما آیا دعا برای بهبودی فایده ای دارد؟ چرا اگر خدا برای ما بیماری می فرستد سلامتی می خواهیم؟ کشیش سرگیوس کروگلوف پاسخ می دهد.

ما در دعاهایمان سلامتی می‌خواهیم، ​​اما خداوند می‌داند که چرا بیماری به ما داده می‌شود.» بالاخره هیچ چیز بدون اراده او اتفاق نمی افتد...

-میخوای بگی بیماریها از طرف خدا برای یه چیز مفید برا مردم فرستاده میشه؟ یک ایده ضد مسیحی تر قابل تصور نیست! خدا پدر است و ما فرزندان هستیم. آیا می توان تصور کرد که فردی که صاحب فرزند می شود عمداً رنج و بیماری را بر آنها بفرستد؟ و این در مورد یک فرد ساده گناهکار صدق می کند، و حتی بیشتر از آن برای خدا، که ما را آنقدر دوست دارد که به خاطر ما به صلیب رفت.
اصلا موضوع این نیست. دنیا ساختار بسیار جدی دارد و زندگی امری بسیار جدی است و به مردم داده می شود. دنیا به مردم داده شده است. بنابراین یک اتاق کودک ساخته شد و بچه ها را در آن قرار دادند و گفتند: "تو اینجا زندگی می کنی و خودت خانه را اداره می کنی!" و این کار برای تفریح ​​انجام نمی شود - خدا برای سرگرمی کاری نمی کند - جدی انجام می شود. انسان در قبال دنیایی که در آن زندگی می کند و در قبال زندگی ای که زندگی می کند مسئول است. و هنگامی که در نتیجه سقوط، مرگ وارد زندگی شد و برخی از حقوق خود را در آن دریافت کرد، همه چیز به تدریج شروع به فروپاشی کرد، خشم، نفرت، طیف گسترده ای از احساسات گناه آلود ظاهر شد، انسان شروع به پیر شدن، خسته شدن، اشتیاق کرد. , حوصله شدن , مردن , یعنی همه چیزهایی که عموماً به آن مرگ می گوییم .

مرگ همه جای این دنیا هست. آن را مانند ساخارین تند و زننده در چای مخلوط می شود - همه جا! او هر شخصی را همراهی می کند - کوچک، بزرگسال، پیر. دنیا به مکانی کاملا ترسناک تبدیل شده است. وقتی کودکی به دنیا می آید، جیغ می زند، احتمالاً احساس می کند که در مکانی بسیار ترسناک و دشوار است که پر از خطر است. زندگی به کسی رحم نمی کند! این چرخی است که انسان، استخوان هایش را به حرکت در می آورد و می خرد...

و شگفت انگیزترین، زیباترین، بزرگترین چیز این است که خدا ما را خیلی دوست دارد، به ما رحم می کند، او تحمل دیدن رنج انسان را ندارد. او البته می فهمد که همه چیز به خواست انسان و به تقصیر انسان اتفاق می افتد. او کاملاً می‌فهمد که بچه بدون اینکه به حرف مادرش بجوشد، خودش به دنبال کتری رفت. اما وقتی کودکی دو سوم بدنش سوخته است، مادرش او را به خاطر عدم اطاعت سرزنش نمی کند، حاضر است پوست او را بدهد تا از رنجش دست بردارد. او آماده است تا خود را قربانی کند تا او آسیب نبیند. درسته؟

این منطق خداست. او خودش به دنیا آمد، مرد شد. طبیعتاً چرخ زندگی او را نیز زمین گیر کرد، او به صلیب رسید، مرد. اما او خداست، او نتوانست بمیرد، او دوباره برخاست. و این یک پیشرفت بزرگ در اشغال مرگ است. در اعماق فیس بوک یک عبارت شگفت انگیز پیدا کردم: «آقا، ما در محاصره هستیم! - عالی! حالا ما می توانیم به هر جهت حمله کنیم!» این منطق قیامت است! این منطق مسیحیت است! پیشرفتی ظاهر شده است، پیشرفتی برای شکست دادن مرگ. موفقیت برای شکست دادن شر.

اما خدا فقط این کار را نکرد و استراحت نکرد. نه! او به مشارکت ادامه می دهد زیرا نجات یک فرد از مرگ بالاترین شکل خلاقیت است. یک نفر را بازسازی کنید، تغییر دهید. هم افزایی رخ می دهد - ما این کار را با خدا انجام می دهیم. و خدا همچنان در همه اینها شرکت می کند، او دستان خود را قرض می دهد، او دائماً ما را نجات می دهد. شاید گاهی اوقات ما آن را نمی فهمیم، نمی بینیم، و وقتی آن را می بینیم، فراموش می کنیم. و او بارها و بارها به صلیب می رود، بارها و بارها دستان خود را دراز می کند و ما را از هر شری محافظت می کند.

خداوند برای ما بیماری نمی فرستد. و خداوند این کار را انجام می دهد و دستان خود را تقدیم می کند تا اولاً این بیماری ها شفا یابد و ثانیاً منفعتی داشته باشد.

منطق مرگ خود کاملاً نامفهوم است. برای او، این بیماری باید از بین برود. و خداوند آن را طوری قرار می دهد که از بیماری بهره مند شود. فردی که رنج یا بیماری شدیدی را تجربه کرده، روحیه اش تقویت می شود و سپس می تواند به کسانی که رنج می برند نیز کمک کند. این چیزی است که اتفاق می افتد! اینکه می گوییم خداوند به عنوان یک نوع نعمت برای ما بیماری می فرستد، اشتباه است! خداوند فقط چیزهای خوب را برای ما می فرستد.

- اما او می داند که چرا بیماری ...

- یک عبارت بی معنی - "چرا بیماری ها وجود دارد؟" بیماری به دلیل. او دلیل این بیماری را می داند. از شر، از سقوط، از این و آن می آید. مثل همه بدی ها بی معنی است. فقط آنچه خداوند آفریده معنا دارد. اما شر، بیماری، گناه معنایی ندارد. گناه چیست؟ یک چیز خوب را گرفتند و خراب کردند. از این گذشته، تحت هر گناهی یک چیز خوب رشد می کند: اگر شراب فاسد شود، مستی دارد. عشق بین زن و مرد تبدیل به زنا شد.

انسان باید سالم باشد. خدا این را داد - برای همیشه زنده ماندن. اما بیماری معنایی ندارد، باید شفا یابد. به همین دلیل است که کلیسا یاد شهید بزرگ پانتلیمون، شفا دهنده و بسیاری از پزشکان دیگر را گرامی می دارد. علی‌رغم برخی عقاید تاریک‌آمیز که گاهی در محله‌ها وجود دارد، که ظاهراً معالجه شدن گناه است، فقط باید با آب مقدس معالجه شوید، خداوند پزشکان را آفریده و پزشکان را به‌عنوان مقدسین دقیقاً به خاطر کار پزشکی آنها تجلیل می‌کند. اینها کوزماس و دامیان هستند - پزشکان غیر مزدور مقدس، سنت لوک ووینو-یاسنتسکی و بسیاری دیگر.

-آیا دعا می تواند درمان کند؟

- همچنین یک بیان فوق العاده! چگونه خود دعا می تواند شفا دهد؟ اگرچه بسیاری معتقدند که دعا یک طلسم است، یک عبارت جادویی که به خودی خود شفا می دهد. این اشتباه است.
به کلمه قدرت زیادی داده شده است. تمام رشته های پزشکی وجود دارد که در آن از این کلمه به عنوان یک دارو، به عنوان یک روش درمانی استفاده می شود. و دعا گفتگوی انسان با خداست. این فقط یک گفت و گو نیست، پچ پچ... این یک توسل است، یک خواهش است، یک قدردانی است، این زمانی است که تمام نیرو جمع می شود، چگونه یک جوان با آخرین قدرتش برای دختری از عشق فریاد می زند، یا او فریاد می زند. به او - او را به ارتش فرا می خوانند، او با قطار در حال حرکت است، از پنجره به بیرون خم شده است، و دختر به او فریاد می زند: "این یک دعا است، زیرا همه انسان ها آنجا جمع شده اند!" یا شکرگزاری یا یک درخواست - کمک، صرفه جویی!

دعا یک گفتگو است. شما باید پاسخ عنوان خود را بشنوید. البته اگر انسان با کمال ایمانش، با کمال وجودش، این گونه فریاد بزند و فریاد بزند، البته ناشنیده نمی ماند. به این معنا، دعا نجات دهنده است.

"اما برخی شفا می یابند، برخی نه." اون اینجوری نیست دعای پرشور?

- موضوع این نیست. این برای ما یک علامت سطحی است: اگر شما اینقدر باهوش هستید، پس چرا اینقدر فقیر هستید.

ما یک، دو، سه، گاهی پانزده جنبه از زندگی یک فرد را می بینیم. آدم باهوش شانزده ضلع را می بیند. و هزار و صد و شانزده نفر هستند! انسان یک سیستم عظیم است که با همه چیز در جهان مرتبط است. بنابراین، دو نفر که از یک بیماری رنج می برند و تقریباً سطح یکسانی از عضویت کلیسا دارند، مطلقاً زندگی های مختلف، زیرا در هر چیز دیگری کاملاً متفاوت هستند. یکی شفا می‌یابد، دیگری نه، نه به این دلیل که یکی با اشتیاق دعا می‌کند و دیگری نمی‌کند، بلکه دلایل بسیار دیگری وجود دارد، گاهی اوقات دلایل بسیار جدی.

مثلا یکی از دلایلش اینه که آیا فرد می خواهد بهبود پیدا کند یا خیر؟ بسیاری از بیماری ها، اگر انسان را عمیق تر کنی و همه چیز را با گوش و آفتاب از او بیرون کشید، از این است که انسان می خواهد بیمار شود و نمی خواهد شفا یابد. برای او بیماری راهی برای پنهان شدن از دنیاست. این اغلب اتفاق می افتد - برخی از شرایط سخت و غیرقابل تحمل برای یک فرد افتاده است - بنگ! زمین خورد و مریض شد! مرد می خواست خود را از مسئولیت خلاص کند: «همین! من مریضم! با تمشک و دارو برایش چای می آورند. یک مثال ساده زمانی است که یک فرد در اثر فعالیت بیش از حد خود را در بیماری پنهان می کند. بسیاری از بیماری های روانی راهی برای پنهان شدن از زندگی هستند.

گاهی پیش می آید که انسان نمی خواهد شفا پیدا کند. برای سالم بودن باید سبک زندگی خاصی داشته باشید و یک فرد هدف مهم تری از سالم بودن دارد. فرض کنید یک الکلی می‌فهمد که دارد خودش را از بین می‌برد، اما می‌گوید: «به من یک قرص بدهید تا سالم باشم، اما من از نوشیدن دست نمی‌کشم!»

و همچنین ممکن است ضعف نماز به این معنا باشد که انسان نماز را نوعی طلسم، قرص جادویی می داند. نه مثل حرف زدن با خدا او به خود خدا نیازی ندارد، بلکه نیاز به سلامت لحظه ای خاص دارد. مثال‌های زیادی وجود دارد که مردم به مکان‌های مقدس سفر می‌کنند، و بلافاصله به مادربزرگ‌ها، شفادهنده‌ها، روان‌شناسان مختلف می‌روند، دعاها و طلسم‌هایی را در هم می‌خوانند، زیرا معتقدند کلماتی که به درستی تلفظ می‌شوند. به ترتیب درستبه تنهایی چیزی تولید خواهند کرد. و چه بسیار رساله های شبه علمی در فواید دعا برای این، برای آن، برای خوکچه ها، برای جوجه ها...

"شاید دعا کردن هم ترسناک باشد، زیرا در پایان باید اضافه کنید: بگذار آنطور که من می خواهم نباشد، بلکه همانطور باشد که تو...

- بله. اما در واقع، این خیلی ترسناک نیست، زیرا خداوند هیچ چیز بدی را برای ما آرزو نمی کند. هرگز! او فقط بهترین ها را برای ما می خواهد. او هرگز نمی خواهد که یک نفر رنج بکشد.
اما یک چیز دیگر این است که ما مثل بچه ها رفتار می کنیم! خداوند می فرماید: برای اینکه سالم باشی، باید کمی صبر کنی و دارو بخوری. ما ناله می کنیم: «نه، ترجیح می دهم بمیرم، اما به شما آمپول نمی زنم!»
"اراده تو انجام شود!" خواست خدا همیشه خیر است.

شاید نکته دیگری در اینجا وجود داشته باشد. برای ما سخت است که بگوییم "اراده تو انجام شود!" «بله، این اراده من است که شما سالم باشید. بیا رژیم رو دنبال کن، رژیم بگیر، عادت های بد رو ترک کن.» «آه، من اینو نمیخوام! می خواهم از درخت بالا بروم و خودم را نخارانم! من می خواهم…"

- بله. همانطور که در جوک قدیمی: "باشه! می‌نوشم، اما سیگار را ترک نمی‌کنم!»

کلمات "اراده تو انجام شود!" تلفظ بسیار دشوار است گفتن آنها برای کسی که سطحی نماز می خواند آسان است. اما برای کسی که می فهمد چه می گوید، برایش سخت است. همیشه برای کسانی که ایمان بیشتری دارند سخت تر است.

- و دعای یک مادر تو را از ته دریا می برد، این...

- این جلوه ای از عشق است. عشق اساس زندگی است، جهان بر آن استوار است. عشق همیشه نجات می دهد. دعای مادر ابراز محبت است.

مادر در این مورد پا جای پای مسیح می گذارد. مسیح آماده رفتن به صلیب، به سمت مرگ است، او همه چیز را می دهد - بدن خود، خون او، همه چیز! ما نه تنها از ثمرات کاری که او انجام داده لذت می بریم، بلکه خود از او استفاده می کنیم. ما در هر نماز او را می خوریم. او همه چیز را به ما داد!

این طوری یک مادر خودش را می دهد. فقط یک زن زمینی فرصت های محدودی دارد. اما او در تکانه خود، در عشق، در دعا همان شاهکار را تکرار می کند، او ردپای مسیح را دنبال می کند.

مصاحبه با تامارا آملینا

خانواده هایی که از خداوند تقاضای فرزند می کنند و نمی توانند برای مدت طولانی باردار شوند، به تدریج پر از ناامیدی و تلخی می شوند. چگونه مشیت خداوند را بپذیریم و درک کنیم؟ آیا می‌توان پس از شکست‌های مداوم قدرتی برای اعتماد بیشتر به او پیدا کرد؟ آیا راهی برای خروج از این وضعیت وجود دارد؟

دلایل احتمالی

چرا خداوند فرزندی به زن نمی دهد؟ هیچ کس پاسخ قطعی را نمی داند و هیچ پاسخ صحیح واحدی برای این سوال پیچیده و دلخراش وجود ندارد. همه چیز در دست خداوند است و اراده او از آن ما نیست، بنابراین همه پاسخ ها از او پنهان است، اما شخص نباید همیشه با عصبانیت آنها را جستجو کند.

اگر خدا بچه ندهد چه کنیم؟

علل احتمالی ناباروری در زنان چیست؟ بدون در نظر گرفتن نشانه های پزشکی، می توانید یک لیست کوتاه تهیه کنید:

  1. برای امتحان ایمان و صبر، برخی از خانواده ها نتوانستند برای مدت طولانی با غیبت فرزندان کنار بیایند، اما درست زمانی که روحشان با خضوع کامل در برابر پروردگار و قبول اراده او آکنده شد، برای آنها نوزادی فرستاد.
  2. برای کلیسا - برخی از زنانی که ناباروری تشخیص داده شده است، در کلیسا به دنبال راه حل هستند و از این طریق روح خود و همسرشان را نجات می دهند. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد چگونه افرادی که به کلیسا پیوستند و ارتدوکس واقعی شدند به زودی والدین شدند.
  3. عاقبت سقط جنین قتل است (و این دقیقاً همان چیزی است که سقط جنین است) مورد مجازات شدید خداوند قرار می گیرد و اغلب زنان کسانی هستند که مجازات ناباروری را مرتکب شده اند. بچه ها را باید زمانی که خداوند می فرستد پذیرفت، نه زمانی که شخص تصمیم می گیرد.
  4. پیامد جوانی گناه آلود والدین، فحشا، زنا و برخی از انواع پیشگیری از بارداری بر توانایی تولید مثل زن تأثیر مخربی دارد. چنین افرادی باید قبل از هر چیز در حضور خداوند توبه کنند و تنها پس از آن از او برای رحمت و فرزندان دعا کنند.

هر مورد فردی است، در هر صورت، یک زن (و لزوماً شوهرش) باید به این فکر کند که چرا خداوند برای آنها فرزندان نمی فرستد.

شاید لازم باشد از چیزی توبه کنید، شاید نیاز به اعتراف به گناه پنهانی داشته باشید، یا شاید لازم باشد سهم خود را انجام دهید - توسط پزشک معاینه شوید و در صورت وجود مشکلات را حل کنید.

راههای خداوند اسرارآمیز است و گاهی از خود فرزندانی نمی دهد تا خانواده به فرزند رها شده کسی خدمت کنند و او را به فرزندخواندگی بپذیرند. و برای بعضی ها خداوند به خاطر خودخواهی و خودخواهی اجازه بچه دار شدن را نمی دهد.

هر کس باید جواب خودش را پیدا کند.

درباره تولد و تربیت فرزندان:

کلیسا و روش های مدرن مبارزه با ناباروری

فن آوری های مدرن حتی به زنانی که سال ها نتوانسته بودند باردار شوند این امکان را می دهد که سرانجام مادر شوند. کلیسا در مورد استفاده از این روش ها چه می گوید؟

برای شروع، باید روشن شود که تمام داروهایی که به بازگرداندن عملکرد تولید مثل بدن کمک می کنند، توسط کلیسا به عنوان راهی ایمن برای بهبود سلامت و انجام بخش انسانی مجاز و مورد استقبال قرار می گیرند. بنابراین، روش های زیر مجاز است:

  • معاینات پزشکی؛
  • استفاده از داروهای هورمونی؛
  • ردیابی چرخه های قاعدگی؛
  • استفاده از داروهای مناسب

اما آنها ممنوع هستند شورای اسقف ها 2000:

  • رحم جایگزین

نظر کلیسا در مورد IVF

چرا IVF ممنوع است؟ زیرا این تهاجم فاحش به راز لقاح و قتل همراه با کودکان است. تصمیم شورا، مؤمنان ارتدکس را از استفاده از انواع این روش منع کرد.

Eco به شرح زیر انجام می شود: تخمک گذاری تحریک می شود که به دست آوردن تعداد زیادی تخمک امکان پذیر می شود، بهترین ها از آنها انتخاب شده و با بذر شوهر بارور می شوند. سلول های بارور شده سپس در یک انکوباتور مخصوص قرار می گیرند تا در آنجا بالغ شوند تا بتوان بخشی از آنها را به رحم پیوند زد و بخشی را منجمد کرد.

مهم! هیچ تضمینی وجود ندارد که سقط جنین رخ ندهد، اما جنین ها همیشه در طول عمل از بین می روند یا از بین می روند. بنابراین، کلیسا به شدت این رویه ها را ممنوع می کند.

پاسخ های کشیش ها

بسیاری از کشیشان در یک نظر موافق هستند - این که باید مشیت خدا را با فروتنی پذیرفت.

به عنوان مثال، پیر پائیسیوس سویاتوگورتز گفت که خدا گاهی اوقات عمداً به تأخیر می اندازد تا نقشه خود را برای نجات مردم بیشتر انجام دهد. این را می توان در بسیاری از داستان های کتاب مقدس - ابراهیم و سارا، یواخیم و الیزابت، سنت آنا، الیزابت و زکریا مشاهده کرد. تولد فرزندان قبل از هر چیز به خدا بستگی دارد، بلکه به انسان نیز بستگی دارد. و لازم است هر کاری که ممکن است انجام دهیم تا خدا به کودک بدهد، اما اگر او تردید کرد، دلیلی برای این وجود دارد و ما باید آن را بپذیریم و همچنین بسازیم سفرهای زیارتیبه مکان های مقدس او می گوید دوری طولانی از بچه ها احساسات آنها را محک می زند.

کشیش والری دوخانین توصیه می کند که برای درک تمام اسرار مراقبت الهی برای مردم تلاش نکنید. فرزندان هدیه خداوند هستند که بر اساس اراده و مشیت او داده شده است. پذیرش آنها با تواضع لازم است. ایشان مثال هایی می زند که نشان می دهد گاهی خداوند رحم زن را به نفع همسران می بندد و باید بتوان این منفعت را پذیرفت.

اگر نمی توانید بچه ای به دنیا بیاورید چه باید کرد؟ درباره استعداد بی فرزندی

امروز کلیسا شهید بزرگ و شفا دهنده پانتلیمون را به یاد می آورد. مؤمنان او اغلب برای شفا نزد خداوند شفاعت می کنند. اما آیا دعا برای بهبودی فایده ای دارد؟ چرا اگر خدا برای ما بیماری می فرستد سلامتی می خواهیم؟ کشیش سرگیوس کروگلوف پاسخ می دهد.

در دعاهایمان سلامتی می خواهیم، ​​اما خداوند می داند که چرا بیماری به ما داده می شود. بالاخره هیچ چیز بدون اراده او اتفاق نمی افتد...

آیا می خواهید بگویید بیماری ها از جانب خداوند برای انسان برای کار مفیدی فرستاده می شود؟ یک ایده ضد مسیحی تر قابل تصور نیست! خدا پدر است و ما فرزندان هستیم. آیا می توان تصور کرد که فردی که صاحب فرزند می شود عمداً رنج و بیماری را بر آنها بفرستد؟ و این در مورد یک فرد ساده گناهکار صدق می کند، و حتی بیشتر از آن برای خدا، که ما را آنقدر دوست دارد که به خاطر ما به صلیب رفت.
اصلا موضوع این نیست. دنیا ساختار بسیار جدی دارد و زندگی امری بسیار جدی است و به مردم داده می شود. دنیا به مردم داده شده است. بنابراین یک اتاق کودک ساخته شد و بچه ها را در آن قرار دادند و گفتند: "تو اینجا زندگی می کنی و خودت خانه را اداره می کنی!" علاوه بر این، این کار برای سرگرمی انجام نمی شود - خدا برای سرگرمی کاری نمی کند - جدی انجام می شود. انسان در قبال دنیایی که در آن زندگی می کند و در قبال زندگی ای که زندگی می کند مسئول است. و هنگامی که در نتیجه سقوط، مرگ وارد زندگی شد و برخی از حقوق خود را در آن دریافت کرد، همه چیز به تدریج شروع به فروپاشی کرد، خشم، نفرت، طیف گسترده ای از احساسات گناه آلود ظاهر شد، انسان شروع به پیر شدن، خسته شدن، اشتیاق کرد. , حوصله شدن , مردن , یعنی همه چیزهایی که عموماً به آن مرگ می گوییم .

مرگ همه جای این دنیا هست. آن را مانند ساخارین تند و زننده در چای مخلوط می شود - همه جا! او هر شخصی را همراهی می کند - کوچک، بزرگسال، پیر. دنیا به مکانی کاملا ترسناک تبدیل شده است. وقتی کودکی به دنیا می آید، جیغ می زند، احتمالاً احساس می کند که در مکانی بسیار ترسناک و دشوار است که پر از خطر است. زندگی به کسی رحم نمی کند! این چرخی است که انسان، استخوان هایش را به حرکت در می آورد و می خرد...

و شگفت انگیزترین، زیباترین، بزرگترین چیز این است که خدا ما را خیلی دوست دارد، به ما رحم می کند، او تحمل دیدن رنج انسان را ندارد. او البته می فهمد که همه چیز به خواست انسان و به تقصیر انسان اتفاق می افتد. او کاملاً می‌فهمد که بچه بدون اینکه به حرف مادرش بجوشد، خودش به دنبال کتری رفت. اما وقتی کودکی دو سوم بدنش سوخته است، مادرش او را به خاطر عدم اطاعت سرزنش نمی کند، حاضر است پوست او را بدهد تا از رنجش دست بردارد. او آماده است تا خود را قربانی کند تا او آسیب نبیند. درسته؟

این منطق خداست. او خودش به دنیا آمد، مرد شد. طبیعتاً چرخ زندگی او را نیز زمین گیر کرد، او به صلیب رسید، مرد. اما او خداست، او نتوانست بمیرد، او دوباره برخاست. و این یک پیشرفت بزرگ در اشغال مرگ است. در اعماق فیس بوک یک عبارت شگفت انگیز پیدا کردم: «آقا، ما در محاصره هستیم! - عالی! حالا ما می توانیم به هر جهت حمله کنیم!» این منطق قیامت است! این منطق مسیحیت است! پیشرفتی ظاهر شده است، پیشرفتی برای شکست دادن مرگ. موفقیت برای شکست دادن شر.

اما خدا فقط این کار را نکرد و استراحت نکرد. نه! او به مشارکت ادامه می دهد زیرا نجات یک فرد از مرگ بالاترین شکل خلاقیت است. یک نفر را بازسازی کنید، متحول کنید. هم افزایی رخ می دهد - ما این کار را با خدا انجام می دهیم. و خدا همچنان در همه اینها شرکت می کند، او دستان خود را قرض می دهد، او دائماً ما را نجات می دهد. شاید گاهی اوقات ما آن را نمی فهمیم، نمی بینیم، و وقتی آن را می بینیم، فراموش می کنیم. و او بارها و بارها به صلیب می رود، بارها و بارها دستان خود را دراز می کند و ما را از هر شری محافظت می کند.

خداوند برای ما بیماری نمی فرستد. و خداوند این کار را انجام می دهد و دستان خود را تقدیم می کند تا اولاً این بیماری ها شفا یابد و ثانیاً منفعتی داشته باشد.

منطق مرگ خود کاملاً نامفهوم است. برای او، این بیماری باید از بین برود. و خداوند آن را طوری قرار می دهد که از بیماری بهره مند شود. فردی که رنج یا بیماری شدیدی را تجربه کرده روحیه اش تقویت می شود و سپس می تواند به کسانی که رنج می برند نیز کمک کند. این چیزی است که اتفاق می افتد! اینکه می گوییم خداوند به عنوان یک نوع نعمت برای ما بیماری می فرستد، اشتباه است! خداوند فقط چیزهای خوب را برای ما می فرستد.

- اما او می داند که چرا بیماری ...

یک عبارت بی معنی - "چرا بیماری وجود دارد؟" بیماری به دلیل. او دلیل این بیماری را می داند. از شر، از سقوط، از این و آن می آید. مثل همه بدی ها بی معنی است. فقط آنچه خداوند آفریده معنا دارد. اما شر، بیماری، گناه معنایی ندارد. گناه چیست؟ یک چیز خوب را گرفتند و خراب کردند. از این گذشته، تحت هر گناهی یک چیز خوب رشد می کند: اگر شراب فاسد شود، مستی دارد. عشق بین زن و مرد تبدیل به زنا شد.

انسان باید سالم باشد. این چیزی است که خدا داده است - برای همیشه زندگی کنید. اما بیماری معنایی ندارد، باید شفا یابد. به همین دلیل است که کلیسا یاد شهید بزرگ پانتلیمون، شفا دهنده و بسیاری از پزشکان دیگر را گرامی می دارد. علی‌رغم برخی عقاید تاریک‌آمیز که گاهی در محله‌ها وجود دارد، که ظاهراً معالجه شدن گناه است، فقط باید با آب مقدس معالجه شوید، خداوند پزشکان را آفریده و پزشکان را به‌عنوان مقدسین دقیقاً به خاطر کار پزشکی آنها تجلیل می‌کند. اینها کوزماس و دامیان هستند - پزشکان غیر مزدور مقدس، سنت لوک ووینو-یاسنتسکی و بسیاری دیگر.

-آیا دعا می تواند درمان کند؟

همچنین یک بیان فوق العاده! چگونه خود دعا می تواند شفا دهد؟ اگرچه بسیاری معتقدند که دعا یک طلسم است، یک عبارت جادویی که به خودی خود شفا می دهد. این اشتباه است.
به کلمه قدرت زیادی داده شده است. تمام رشته های پزشکی وجود دارد که در آن از این کلمه به عنوان یک دارو، به عنوان یک روش درمانی استفاده می شود. و دعا گفتگوی انسان با خداست. این فقط یک گفت و گو نیست، پچ پچ... این یک توسل است، یک خواهش است، یک قدردانی است، این زمانی است که تمام نیرو جمع می شود، چگونه یک جوان با آخرین قدرتش برای دختری از عشق فریاد می زند، یا او فریاد می زند. به او - او را به ارتش فرا می خوانند، او با قطار در حال حرکت است، از پنجره به بیرون خم شده است، و دختر به او فریاد می زند: "این یک دعا است، زیرا همه انسان ها آنجا جمع شده اند!" یا شکرگزاری یا یک درخواست - کمک، صرفه جویی!

دعا یک گفتگو است. شما باید پاسخ عنوان خود را بشنوید. البته اگر انسان با کمال ایمانش، با کمال وجودش، این گونه فریاد بزند و فریاد بزند، البته ناشنیده نمی ماند. به این معنا، دعا نجات دهنده است.

- اما برخی شفا می یابند، برخی نه. آیا دعایش اینقدر پر حرارت نیست؟

موضوع این نیست. این برای ما یک علامت سطحی است: اگر شما اینقدر باهوش هستید، پس چرا اینقدر فقیر هستید.

ما یک، دو، سه، گاهی پانزده جنبه از زندگی یک فرد را می بینیم. آدم باهوش شانزده ضلع را می بیند. و هزار و صد و شانزده نفر هستند! انسان یک سیستم عظیم است که با همه چیز در جهان مرتبط است. بنابراین، دو نفر که از یک بیماری رنج می برند و تقریباً سطح مشارکت کلیسا یکسانی دارند، زندگی کاملاً متفاوتی دارند، زیرا در هر چیز دیگری کاملاً متفاوت هستند. یکی شفا می‌یابد، دیگری نه، نه به این دلیل که یکی با اشتیاق دعا می‌کند و دیگری نمی‌کند، بلکه دلایل بسیار دیگری وجود دارد، گاهی اوقات دلایل بسیار جدی.

مثلا یکی از دلایلش اینه که آیا فرد می خواهد بهبود پیدا کند یا خیر؟ بسیاری از بیماری ها، اگر انسان را عمیق تر کنی و همه چیز را با گوش و آفتاب از او بیرون کشید، از این است که انسان می خواهد بیمار شود و نمی خواهد شفا یابد. برای او بیماری راهی برای پنهان شدن از دنیاست. این اغلب اتفاق می افتد - برخی از شرایط سخت و غیرقابل تحمل برای یک فرد افتاده است - بنگ! زمین خورد و مریض شد! مرد می خواست خود را از مسئولیت خلاص کند: «همین! من مریضم! با تمشک و دارو برایش چای می آورند. یک مثال ساده زمانی است که یک فرد در اثر فعالیت بیش از حد خود را در بیماری پنهان می کند. بسیاری از بیماری های روانی راهی برای پنهان شدن از زندگی هستند.

گاهی پیش می آید که انسان نمی خواهد شفا پیدا کند. برای سالم بودن باید سبک زندگی خاصی داشته باشید و یک فرد هدف مهم تری از سالم بودن دارد. فرض کنید یک الکلی می‌فهمد که دارد خودش را از بین می‌برد، اما می‌گوید: «به من یک قرص بدهید تا سالم باشم، اما من از نوشیدن دست نمی‌کشم!»

و همچنین ممکن است ضعف نماز به این معنا باشد که انسان نماز را نوعی طلسم، قرص جادویی می داند. نه مثل حرف زدن با خدا او به خود خدا نیازی ندارد، بلکه نیاز به سلامت لحظه ای خاص دارد. مثال‌های زیادی وجود دارد که افراد به مکان‌های مقدس سفر می‌کنند و بلافاصله نزد مادربزرگ‌ها، شفادهنده‌ها، روان‌شناس‌های مختلف می‌روند، دعاها و طلسم‌هایی را که با هم ترکیب می‌شوند می‌خوانند، زیرا معتقدند کلماتی که به درستی تلفظ می‌شوند، خود به خود چیزی تولید می‌کنند. و چه بسیار رساله های شبه علمی در فواید دعا برای این، برای آن، برای خوکچه ها، برای جوجه ها...

- شاید دعا کردن هم ترسناک باشد زیرا در پایان باید اضافه کنید: بگذار آنطور که من می خواهم نباشد، بلکه همانطور که تو...

بله. اما در واقع، این خیلی ترسناک نیست، زیرا خداوند هیچ چیز بدی را برای ما آرزو نمی کند. هرگز! او فقط بهترین ها را برای ما می خواهد. او هرگز نمی خواهد که یک نفر رنج بکشد.
اما یک چیز دیگر این است که ما مثل بچه ها رفتار می کنیم! خداوند می فرماید: برای اینکه سالم باشی، باید کمی صبر کنی و دارو بخوری. ما ناله می کنیم: «نه، ترجیح می دهم بمیرم، اما به شما آمپول نمی زنم!»
"اراده تو انجام شود!" خواست خدا همیشه خیر است.

شاید نکته دیگری در اینجا وجود داشته باشد. برای ما سخت است که بگوییم "اراده تو انجام شود!" «بله، این اراده من است که شما سالم باشید. بیا رژیم رو دنبال کن، رژیم بگیر، عادت های بد رو ترک کن.» «آه، من اینو نمیخوام! می خواهم از درخت بالا بروم و خودم را نخارانم! من می خواهم…"

- معجزه!

بله. همانطور که در جوک قدیمی: "باشه! می‌نوشم، اما سیگار را ترک نمی‌کنم!»

کلمات "اراده تو انجام شود!" تلفظ بسیار دشوار است گفتن آنها برای کسی که سطحی نماز می خواند آسان است. اما برای کسی که می فهمد چه می گوید، برایش سخت است. همیشه برای کسانی که ایمان بیشتری دارند سخت تر است.

- و دعای یک مادر تو را از ته دریا می برد، این...

این بیان عشق است. عشق اساس زندگی است، جهان بر آن استوار است. عشق همیشه نجات می دهد. دعای مادر ابراز محبت است.

مادر در این مورد پا جای پای مسیح می گذارد. مسیح آماده رفتن به صلیب، به سمت مرگ است، او همه چیز را می دهد - بدن خود، خون او، همه چیز! ما نه تنها از ثمرات کاری که او انجام داده لذت می بریم، بلکه خود از او استفاده می کنیم. ما در هر نماز او را می خوریم. او همه چیز را به ما داد!

این طوری یک مادر خودش را می دهد. فقط یک زن زمینی فرصت های محدودی دارد. اما او در تکانه خود، در عشق، در دعا همان شاهکار را تکرار می کند، او ردپای مسیح را دنبال می کند.

مصاحبه با تامارا آملینا