صفحه اصلی / به سلامتی شما / جهان بینی فلسفی با جهان بینی دینی تفاوت دارد ... ویژگی های بارز جهان بینی اسطوره ای و دینی

جهان بینی فلسفی با جهان بینی دینی تفاوت دارد ... ویژگی های بارز جهان بینی اسطوره ای و دینی

اساطیر

اولین تلاش انسان برای توضیح منشاء و ساختار جهان، علل پدیده های طبیعی و موارد دیگر باعث پیدایش اساطیر شد (از یونانی Mifos - افسانه، افسانه و لوگوس - کلمه، مفهوم، آموزش). در زندگی معنوی جامعه بدوی، اسطوره شناسی غالب بود و به عنوان شکلی جهانی از آگاهی اجتماعی عمل می کرد.

اسطوره ها - داستان های باستانی ملل مختلفدر مورد موجودات خارق العاده، در مورد خدایان، در مورد فضا. اسطوره ها با آیین ها، آداب و رسوم همراه هستند، حاوی معیارهای اخلاقی و ایده های زیبایی شناختی، ترکیبی از واقعیت و خیال، افکار و احساسات هستند. در اسطوره ها انسان خود را از طبیعت متمایز نمی کند.

اسطوره ها کشورهای مختلفشامل تلاش هایی برای پاسخ به سؤال در مورد آغاز، منشأ جهان، پیدایش مهمترین پدیده های طبیعی، هماهنگی جهانی، ضرورت غیرشخصی و غیره است. از یک حالت بی شکل اولیه، به عنوان نظم، تبدیل از هرج و مرج به فضا، به عنوان خلقت از طریق غلبه بر نیروهای اهریمنی. اسطوره های معاد شناسی نیز وجود داشت که نابودی قریب الوقوع جهان، در برخی موارد با احیای بعدی آن را توصیف می کرد.

اسطوره های مربوط به دستاوردهای فرهنگی مردم - اختراع صنایع دستی، ساختن آتش، کشاورزی، آیین ها و آداب و رسوم - جایگاه ویژه ای را اشغال کردند. علاوه بر این، توجه زیادی به مبدأ، تولد افراد، مراحل زندگی، مرگ یک فرد، آزمایش های مختلفی که در مسیر زندگی او قرار دارد، شد.

اصالت فکری اسطوره در این واقعیت آشکار شد که اندیشه در تصاویر عاطفی و شاعرانه خاصی بیان می شد. در اساطیر، پدیده های طبیعی و فرهنگی در کنار هم قرار گرفتند، صفات انسانی به دنیای اطراف منتقل شد، کیهان و سایر نیروهای طبیعی شخصیت، متحرک و انسانی شدند. این ویژگی ها اسطوره را شبیه به تفکر کودکان، شاعران و هنرمندان می کند. در همان زمان، تار و پود پیچیده تصاویر اساطیری نیز شامل کار تعمیم یافته فکری بود - تحلیل، طبقه بندی و بازنمایی نمادین خاص از جهان به عنوان یک کل.

در واقع، آگاهی اسطوره ای در چارچوب آن دوران تاریخیراه اصلی درک جهان بود. با کمک اسطوره، گذشته با حال و آینده پیوند خورد، ارتباط معنوی بین نسل ها تضمین شد، سیستم ارزش ها تثبیت شد و اشکال خاصی از رفتار حمایت شد... آگاهی اسطوره ای نیز شامل جستجوی وحدت طبیعت و جامعه، جهان و انسان، حل تضادها، هماهنگی و توافق درونی زندگی انسان.

از طریق افسانه ها، افسانه ها، سنت های تاریخی، تصاویر اساطیری وارد فرهنگ اقوام مختلف شد - ادبیات، نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی. ادیان جهانی - مسیحیت، اسلام، بودیسم - مملو از اسطوره ها هستند. علاوه بر این، برخی از ویژگی های تفکر اساطیری در آگاهی توده ها حفظ می شود حتی زمانی که اسطوره نقش سابق خود را از دست می دهد.

با انقراض اشکال ابتدایی زندگی عمومیاسطوره به عنوان مرحله ای خاص در رشد آگاهی اجتماعی از سودمندی خود گذشته و از مرحله تاریخی محو شده است. اما جستجوی پاسخ برای نوع خاصی از سؤالات، که توسط آگاهی اسطوره ای آغاز شد، متوقف نشد - در مورد منشاء جهان، انسان، مهارت های فرهنگی، ساختار اجتماعی، رمز و راز منشاء و مرگ. آنها را دو شکل مهم جهان بینی که قرن ها در کنار هم بوده اند - دین و فلسفه - از اسطوره به ارث برده اند.

دین

دین (از لاتین Religio - تقوا، تقوا، زیارتگاه، موضوع عبادت) شکلی از جهان بینی است که در آن توسعه جهان از طریق دو برابر شدن آن به این دنیوی - "زمینی"، طبیعی، درک شده توسط حواس انجام می شود. و ماورایی - "آسمانی"، فوق محسوس.

جهان بینی دینی با اساطیر متفاوت است

اعتقاد به وجود نیروهای ماوراءالطبیعه و نقش غالب آنها در جهان هستی و زندگی انسان. ایمان دینی در پرستش قدرت های برتر تجلی می یابد: اصول خیر و شر در اینجا در هم تنیده شدند، جنبه های شیطانی و الهی دین به موازات مدت طولانی توسعه یافتند. از این رو احساس آمیخته ترس و احترام مؤمنان نسبت به قدرت های برتر است.

بعداً تصویر یک خدا - یک موجود برتر - شکل می گیرد. در اشکال بالغ ادیان، ایده خدا بر هر چیز شیطانی غلبه می کند و از آن رهایی می یابد. خداوند به عنوان حافظ عرف، سنت و اخلاق تصور می شود.

ایمان راهی برای وجود آگاهی دینی، خلق و خوی خاص، تجربه است. یک شکل بیرونی و اجتماعی مهم از تجلی ایمان یک فرقه است - سیستمی از آیین ها و جزمات تثبیت شده.

عقاید مذهبی را نمی توان از احساسات و تجربیات یک فرد استخراج کرد. آنها محصول توسعه تاریخی جامعه هستند. گزینه های زیادی وجود داشت و هست اعتقادات مذهبی. ادیانی مانند مسیحیت، بودیسم، اسلام تا به امروز جهانی تلقی می شوند و در کشورهای مختلف طرفداران زیادی دارند.

دین یک شکل گیری معنوی پیچیده و پدیده اجتماعی-تاریخی است که در ویژگی های روشن و واضح نمی گنجد. یکی از رسالت های تاریخی دین، کسب در دنیای مدرنارتباط بی سابقه، شکل گیری آگاهی از وحدت نژاد بشر، اهمیت هنجارها و ارزش های اخلاقی جهانی بوده و هست. دین با کمک آداب و رسوم جشن، احساسات انسان از عشق، مهربانی، بردباری، شفقت، رحمت، وجدان، وظیفه، عدالت و غیره را در انسان پرورش می دهد و سعی می کند به آنها ارزش ویژه ای بخشد و آنها را با تجربۀ امر متعالی و قدسی مرتبط سازد. .

اما در یک جهان بینی دینی، حالات و افکار کاملاً متفاوتی را می توان بیان کرد: تعصب، خصومت با سایر ادیان که نمونه های زیادی از آن در گذشته و حال وجود دارد.

خویشاوندی و نزدیکی فلسفه و دین در این است که هر دو اشکال اجتماعی-تاریخی از جهان بینی هستند که مشکلات مشابه درک جهان و تأثیرگذاری بر آگاهی و رفتار مردم را حل می کنند. اما تفاوت آنها نیز زیاد است. برای هزاران سال، افراد دارای تفکر فلسفی بخش ناچیزی از تعداد کل افراد عمیق را تشکیل می دادند. افراد مذهبی. طبیعتاً فقط افراد تحصیلکرده و دارای توانایی فکری قادر به تفکر آزاد و مستقل بودند. افراد توسعه یافته. اکثریت اصول اخلاقی و جهان بینی خود را از منابع مذهبی و کلیسا استخراج کردند. تنها با رشد آموزش، فرهنگ و پیشرفت علمی در دو قرن اخیر، دانش و پژوهش فلسفی در جهان گسترش بیشتری یافت.

نتیجه گیری

جهان بینی فلسفی بر تبیین عقلانی جهان متمرکز است. ایده های کلی در مورد طبیعت، جامعه و انسان موضوع مشاهدات واقعی، تعمیم ها، نتیجه گیری ها، شواهد و تحلیل های منطقی می شود.

جهان بینی فلسفی از اساطیر و دین مجموعه ای از سؤالات در مورد منشأ جهان، ساختار آن، مکان انسان و غیره به ارث برده است، اما با یک سیستم منطقی و منظم دانش متمایز می شود و با تمایل به اثبات نظری مشخص می شود. مفاد و اصول اسطوره های موجود در میان مردم از نظر عقل مورد بازنگری قرار می گیرند، تفسیر معنایی و عقلانی جدیدی به آنها داده می شود.

بنابراین با اطمینان کامل می توان گفت که خاستگاه فلسفه اساطیر و دین است.

3. خاص بودن جهان بینی فلسفی. کارکردهای فلسفه

انسان زندگی می کند و خود و واقعیت اطراف را درک می کند. او جهان را می شناسد و ارزیابی می کند، نگرش آگاهانه نسبت به آن ایجاد می کند، توانایی ها و جایگاه خود را در جهان تعیین می کند و برنامه های عملی خود را ایجاد می کند.

فلسفه اساس نظری یک جهان بینی یا هسته نظری آن را تشکیل می دهد که در اطراف آن نوعی ابر معنوی از دیدگاه های تعمیم یافته روزمره از خرد دنیوی شکل گرفته است که سطح حیاتی جهان بینی را تشکیل می دهد.

با این حال، این به هیچ وجه به این معنا نیست که هر جهان بینی نیز یک فلسفه است. مفهوم «جهان‌بینی» گسترده‌تر از مفهوم «فلسفه» است. این بدان معنی است که اولی شامل دوم می شود. همانطور که مفهوم «میوه» برای مثال نه تنها به سیب، بلکه گلابی، گیلاس و غیره اشاره دارد، مفهوم «جهان‌بینی» را نیز نمی‌توان تنها به فلسفه تقلیل داد. این شامل انواع دیگری از جهان بینی - اسطوره ای، هنری، مذهبی و غیره است.

فلسفه شکلی از آگاهی اجتماعی و فردی است که دائماً از نظر تئوریک اثبات می شود و دارای درجه علمی بیشتر از یک جهان بینی صرفاً، مثلاً در سطح روزمره عقل سلیم است، که در فردی وجود دارد که گاهی حتی نمی داند چگونه بنویس یا بخوان

ماتریالیسم دیدگاهی فلسفی است که ماده را به عنوان جوهر، مبنای اساسی هستی می شناسد. از نظر ماتریالیسم، جهان ماده در حرکت است. اصل معنوی، آگاهی، یک ویژگی ماده بسیار سازمان یافته - مغز است.

ایده آلیسم یک جهان بینی فلسفی است که بر اساس آن وجود واقعی نه به ماده، بلکه به اصل معنوی - ذهن، اراده تعلق دارد. مادی و معنوی با هم یک موجودیت ابدی هستند. خارج از این اصل، معنای وجود، مبانی تنظیمی آن، مصلحت و هماهنگی عینی در عالم را نمی توان فهمید. در چارچوب ماتریالیسم صرفاً، ما اصولاً نمی‌توانیم به این سؤال پاسخ دهیم: چه کسی در جهان هستی چنین عاقلانه همه چیز و همه را شکل می‌دهد و کارکرد تنظیمی را انجام می‌دهد.

فلسفه بالاترین سطح و نوع جهان بینی است، یک جهان بینی به لحاظ نظری صورت بندی شده و از نظر سیستمی عقلانی است. در ذات خود، از آن خواسته شده است که معنای عقلانی و قوانین جهانی وجود و تکامل جهان و انسان را آشکار کند.

بر خلاف اساطیر و دین، فلسفه مبتنی بر تفکر نظری و منطقی انسان درباره جهان است. اسطوره‌شناسی و دین را به‌عنوان مجموعه‌ای از دانش بر پایه‌ی متفاوتی جایگزین می‌کند.

فلسفه یک ایمان بی قید و شرط نیست، اما فلسفه یک نکته، نه یک تأسیس جزمی نیست، بلکه همیشه یک سؤال است. اساس تامل فلسفی، درک انتقادی از ایده های از قبل تثبیت شده درباره جهان است.

فلسفه تأمل است، به این معنی که با موضوع وجود سر و کار ندارد، بلکه با اندیشه هستی، با آگاهی یقینی و از قبل تثبیت شده وجود سروکار دارد. فلسفه تحلیل عقاید ما درباره هستی است، بنابراین درجه انتزاع آن بسیار بالاست. بازتاب نگاهی به درون است، نگاهی به خود. به گفته ن. بردیایف، جهان بینی فلسفی نتیجه کنجکاوی بیهوده افرادی نیست که در هیچ فعالیتی مشغول نیستند، بلکه ثمره تأمل دشوار و طولانی است. [8، ص23].

فلسفه نیاز نوظهور به درک با کمک عقل (یعنی عقلانی) مفاهیم، ​​مشکلاتی را که در طول فرآیند تاریخی به وجود آمده است را بیان می کند، بنابراین یکی از ویژگی های متمایز جهان بینی فلسفی انعکاس جهان در یک سیستم مفاهیم است. علاوه بر این، جهان بینی فلسفی، در مقابل جهان بینی اسطوره ای و دینی، بیشتر عمل می کند حقایق علمی، بیشتر بر داده های علوم خاص متکی است.

جهان بینی اسطوره ای و دینی یک آگاهی گروهی و جمعی است. فلسفه زمانی به وجود می آید که نیاز به درک فردی و شخصی ایجاد شود.

هر کدام مفهوم فلسفیصرفا فردی فلسفه همیشه انسان را به تجزیه و تحلیل مستقل مسائل خاص هدایت می کند.

هدف از فلسفه نظری ارائه شده در تاریخ خود، گسترش میدان اطلاعاتی برای چنین فعالیت هایی است. خود شخص همیشه این حق را دارد که موقعیت خود را توسعه دهد، اما بر اساس دانش فلسفی وزن و اهمیت بیشتری خواهد داشت.

فلسفه و دین به چند دلیل به یکدیگر نزدیک هستند:

در موضوع تأمل به هم نزدیکند. هر دو در جستجوی معنای زندگی هستند و نیاز به هماهنگی روابط را بیان می کنند.

آنها به شکل بازتاب نزدیک هستند. آنها هر دو رابطه معنوی شخص با واقعیت هستند که به کلی ترین و مطلق ترین شکل بیان می شوند، زیرا هم خدا و هم فلسفه مطلق های معینی هستند.

آنها همچنین از این نظر به هم نزدیک هستند که آنها اشکال فعالیت معنوی مبتنی بر ارزش هستند (هدف آنها حقیقت علمی دانش خاص نیست، بلکه شکل گیری یک مفهوم زندگی معنوی مطابق با دستورالعمل های مهم زندگی برای یک فرد است).

و با این حال، اینها اشکال مختلف فعالیت معنوی هستند. تفاوت های آنها هم در موضوع و هم در نحوه انعکاس یک شخص از جهان نهفته است:

فلسفه به مثابه انعکاس، به مثابه تفکر، در موقعیت های خود از واقعیت طبیعی وجود، وجود فی نفسه، که دلایل درونی و خود را برای رشد دارد، سرچشمه می گیرد. دین بر ماوراءالطبیعه تمرکز دارد، بر جهان دیگر، بر وجودی متعالی، فقط بر ماورایی.

خدا برای فلسفه مفهومی از هستی است که نیاز به تحلیل آن نیز دارد، مانند هر مفهوم دیگری، بنابراین فلسفه دین را می توان در زمره رشته های فلسفی طبقه بندی کرد. برای جهان بینی دینیخدا یک مفهوم نیست، بلکه یک موضوع واقعی و عینی عبادت و ایمان است.

فلسفه سعی می کند مفاهیم خود را از طریق سیستمی از مفاهیم که منطق دانش علمی پشتوانه آن است، اثبات کند.

او مطالب خود را از حوزه های مختلف این فعالیت می گیرد و سعی می کند آنها را به زبان خاص خود و با کمک عقل و منطق درک کند. تحلیل فلسفی. ارائه عقلانی در مورد مفاهیم فلسفی غیرعقلانی (از جمله دینی) نیز صدق می کند.

دین حوزه احساسات و عرفان و هیبت است. وضعیت روانی خاص یک فرد با مذهب مرتبط است: حالت خلسه، جدا شدن از دنیای بیرون، از دست دادن خاص خود، غوطه ور شدن در دنیایی که در آن خود اهمیت کمی دارد. فلسفه به مثابه یک فرهنگ خودآگاه عمل می کند که به طور انتقادی معنا، ماهیت و هدف آن را تعیین می کند.

دین شخص را به سمت ایمان بی قید و شرط سوق می دهد ("من معتقدم، حتی اگر پوچ باشد" - ترتولیان). فلسفه انسان را به سمت استدلال، شک، به موقعیت خود سوق می دهد و نه فقط به موضع مقامات، حتی شناخته شده.

دین از طریق خدا مدعی است حقیقت مطلق. فلسفه با متواضعانه تر، شکاک تر به این موضوع می پردازد و موقعیت های انتخابی را ارائه می دهد.

دین از نجات روح در جهان دیگر صحبت می کند. فلسفه انسان را به سوی بهبود روح، به سمت «کار روح» و بنابراین به سوی نجات آن در وجود زمینی از طریق فعالیت خلاق دنیوی سوق می دهد.

دین، اگرچه اختیار انسان را فرض می کند، اما آن را در چارچوب رابطه با خدا محدود می کند، بنابراین، به هر نحوی، در آگاهی دینی عنصری از ترس و انقیاد وجود دارد. فلسفه کاملاً مبتنی بر آزادی انسان است. خود فلسفه فقط بر اساس آزادی اندیشه امکان پذیر است.

کارکردهای فلسفه، جهت گیری های اصلی کاربرد فلسفه هستند که از طریق آن اهداف، مقاصد و مقاصد آن محقق می شود. مرسوم است که برجسته شود:

ایدئولوژیک،

روش شناختی،

فکری-نظری،

معرفتی،

انتقادی،

ارزش شناسی،

اجتماعی،

آموزشی و بشردوستانه،

پیش بینی کننده

کارکردهای فلسفه

تابع جهان بینیبه شکل گیری یکپارچگی تصویر جهان، ایده هایی در مورد ساختار آن، مکان انسان در آن، اصول تعامل با جهان خارج کمک می کند.

عملکرد روش شناختیدر این واقعیت نهفته است که فلسفه روش های اساسی برای درک واقعیت اطراف را توسعه می دهد.

کارکرد فکری-نظریدر این واقعیت بیان می شود که فلسفه تفکر مفهومی و نظریه پردازی را آموزش می دهد - برای تعمیم شدید واقعیت اطراف، ایجاد طرح های ذهنی و منطقی، سیستم های جهان اطراف.

معرفتی –یکی از کارکردهای اساسی فلسفه، هدف شناخت صحیح و قابل اعتماد از واقعیت پیرامون (یعنی سازوکار معرفت) است.

نقش عملکرد بحرانی -دنیای اطراف و معنای موجود را زیر سوال ببرید، به دنبال ویژگی ها، کیفیت های جدید آنها باشید، تضادها را آشکار کنید. هدف نهایی این کارکرد گسترش مرزهای دانش، از بین بردن جزمات، استخوان بندی دانش، مدرن کردن آن و افزایش قابلیت اطمینان دانش است.

عملکرد ارزش شناختیفلسفه (ترجمه شده از یونانی axios - ارزشمند) ارزیابی اشیا، پدیده های جهان اطراف از دیدگاه ارزش های مختلف - اخلاقی، اخلاقی، اجتماعی، ایدئولوژیک و غیره است. هدف از عملکرد ارزش شناختی این است که «الکی» که از آن همه چیز ضروری، ارزشمند و مفید عبور داده شود و آنچه بازدارنده و کهنه است را دور بریزیم. کارکرد ارزش شناختی به ویژه در دوره های حساس تاریخ (آغاز قرون وسطی - جستجوی ارزش های جدید (الهیاتی) پس از فروپاشی روم، رنسانس، اصلاحات، بحران سرمایه داری در پایان قرن، تقویت می شود. 19 - آغاز قرن 20 و غیره).

عملکرد اجتماعی -جامعه، دلایل پیدایش، تکامل را توضیح دهد وضعیت فعلیساختار، عناصر، نیروهای محرکه آن. تضادها را آشکار کند، راه‌های حذف یا کاهش آن‌ها را نشان دهد و جامعه را بهبود بخشد.

عملکرد آموزشی و بشردوستانهفلسفه پرورش ارزش ها و آرمان های انسانی، القای آنها در مردم و جامعه، کمک به تقویت اخلاق، کمک به فرد برای سازگاری با دنیای اطراف و یافتن معنای زندگی است.

عملکرد پیش آگهیپیش بینی روندهای توسعه، آینده ماده، آگاهی، فرآیندهای شناختی، انسان، طبیعت و جامعه بر اساس دانش فلسفی موجود در مورد جهان پیرامون و انسان، دستاوردهای دانش است.

4. مسئله مادی و آرمانی در فلسفه.

عالی- مقوله ای فلسفی، مخالف ماده. آرمان در سنت ایده آلیستی به عنوان یک اصل غیر مادی مستقل درک می شود که خارج از مکان و زمان (روح، ایده ها) وجود دارد. آرمان در سنت ماتریالیستی به مثابه بازتابی در آگاهی جهان بیرونی، تصویری ذهنی از واقعیت عینی درک می شود. در مارکسیسم، آن را به عنوان بازتابی از جهان خارج در اشکال آگاهی و فعالیت یک فرد به عنوان یک موجود اجتماعی، محصول و شکل عمل اجتماعی (در مقابل محصول ساده تفکر فردی منفعل) تفسیر می کنند.

ماتریالیسم(از لات مواد- مادی) - جهان بینی فلسفی است که طبق آن ماده (واقعیت عینی) از نظر هستی شناختی اصل اولیه (علت، شرط، محدودیت) و آرمان (مفاهیم، ​​اراده، روح و غیره) ثانویه (نتیجه، پیامد) است. ماتریالیسم وجود یک جوهر واحد - ماده را به رسمیت می شناسد. همه موجودات توسط ماده تشکیل می شوند و پدیده ها (از جمله آگاهی) فرآیندهای تعامل بین موجودات مادی هستند.

5. مسائل اصلی فلسفه: هستی شناختی، معرفت شناختی و روش شناختی.

هستی شناسی(نوولات. هستی شناسیاز یونان باستان ὄν، متولد شد. n. ὄντος - موجود، آنچه وجود دارد و λόγος - تعلیم، علم) - بخشی از فلسفه که هستی را مطالعه می کند. "هستی شناسی در معنای کلاسیک آن دانشی در مورد امر بسیار کلی است" [

اساطیر (از اسطوره یونانی - داستان و لوگوس - کلمه، مفهوم، آموزه) یک نوع جهان بینی جوامع بدوی است. همه اقوام یک اسطوره را به عنوان اولین جهان بینی خود دارند که در هسته خود یک داستان اسطوره ای- تخیلی، اثری از فانتزی عامیانه، که در آن پدیده های طبیعی یا فرهنگی به شکل ساده لوحانه-انسان وار ارائه می شود، در بر می گیرد. مطالعه تطبیقی ​​اسطوره های اقوام مختلف نشان داد که اولاً اسطوره های بسیار مشابهی در بین اقوام مختلف در نقاط مختلف جهان وجود دارد و ثانیاً اسطوره تنها شکل جهانی آگاهی است. منعکس کننده نگرش، جهان بینی و جهان بینی دورانی بود که در آن ایجاد شد. ثروت و خرد شاعرانه اقوام مختلف در آگاهی اساطیری گنجانده شده است.

چرا ادراک انسان بدوی از جهان شکل عجیبی مانند اسطوره به خود گرفت؟ فرهنگی و اجتماعی ب) تفکیک ناپذیری تفکر بدوی که هنوز به وضوح از حوزه احساسی جدا نشده است. پیامد چنین پیش شرط هایی، انسانی سازی ساده لوحانه محیط زیست بود. لودینا خواص شخصی خود را به اشیاء طبیعی منتقل کرد و زندگی و احساس انسانی را به آنها نسبت داد. در اسطوره غیرممکن است که طبیعی را از امر نمادین، واقعی را از خیالی، موجود را از آن جدا کنیم. BAJ و پاها، معنوی از طبیعی، انسانی از غیر انسانی، شر از خیر، و غیره. بنابراین، اسطوره با شکلی از یکپارچگی مشخص می شود که برای سایر اشکال آگاهی تقریباً غیرممکن است. علاوه بر این، برای حاملان آگاهی فلولوژیکی ما، اسطوره یک نظر یا یک داستان نبود، بلکه خود واقعیت بود.

بنابراین، ناتوانی در تمایز بین طبیعی و ماوراء طبیعی، بی تفاوتی به تضادها، رشد ضعیف مفاهیم انتزاعی، ماهیت حسی- انضمامی، استعاری، احساسی، اینها و سایر ویژگی های آگاهی اولیه، اسطوره شناسی را به یک سیستم نمادین (نشانه) بسیار منحصر به فرد تبدیل می کند. ، از طریق اصطلاحات آن درک شد و کل خوکی توصیف شد.

جهان بینی دینی

این شکلی بالغ‌تر از جهان‌بینی است تا اسطوره‌شناسی. در آن، هستی نه به صورت اسطوره‌ای، بلکه به شیوه‌های دیگر درک می‌شود، موارد زیر را برجسته می‌کنیم: الف) در آگاهی دینی، سوژه و ابژه به وضوح از هم جدا شده‌اند و بنابراین، تقسیم‌ناپذیری انسان و طبیعت، ویژگی اسطوره، برطرف می‌شود. ب) جهان به دو بخش معنوی و جسمانی، زمینی و آسمانی، طبیعی و ماوراء طبیعی تقسیم می شود، علاوه بر این، زمینی به عنوان پیامد ماوراء طبیعی تلقی می شود. شخصیت های اساطیری در دنیای پدیداری زندگی می کنند (در کوه المپ، در کوه مرو و ...) ج) در دین، جهان ماوراء طبیعی برای حواس غیرقابل دسترس است و بنابراین باید در اشیاء این جهان حفاری کرد. ایمان وسیله اصلی درک هستی است، د) از ویژگی های جهان بینی دینی نیز عملی بودن آن است، زیرا ایمان بدون اعمال مرده است. و در این راستا ایمان به. خدا و ماوراء الطبیعه عموماً نوعی شور و شوق را برمی انگیزند انرژی حیاتیکه درکی از این جهان را با شخصیتی حیاتی فراهم می کند ه) اگر برای اسطوره اصلی ترین چیز اثبات پیوند فرد با طایفه است، برای دین اصلی ترین چیز دستیابی به وحدت انسان با آن است. خداوند به عنوان مظهر تقدس و ارزش مطلق.

دین یک پدیده چند وجهی و چند ارزشی است. امروزه، علیرغم دستاوردهای علمی که به نظر می رسد مواضع ایدئولوژیک آن را انکار می کند، دین همچنان به عنوان یک نیروی سازمان یافته اجتماعی و سازماندهی بزرگ در جهان است، تا حد زیادی به این دلیل است که در نوع خود منعکس کننده تجربه بزرگ زندگی است. انسان، سیستم ایده ها و تجربیات عاطفی-تجسمی، ارزش ها، هنجارهای رفتاری را حفظ می کند. آرمان های اخلاقی، که برای بشر مدرن بسیار ضروری هستند. دین با کمک تشریفات، احساس عشق، مهربانی، بردباری، شفقت، رحمت، وظیفه و عدالت را در انسان پرورش می دهد. اما یک جهان بینی مذهبی همچنین می تواند خلق و خوی و ایده های متضاد را نشان دهد: تعصب، خصومت با افراد دیگر ادیان.

جهان بینی فلسفی

این نوع جهان بینی در شرایط مدرن از تأثیرگذارترین و فعال ترین انواع به شمار می رود. این دین، مانند دین، از اساطیر اولیه توسعه یافت و کارکردهای ایدئولوژیک خود را به ارث برد. اما چه شباهتی بین دانش فلسفه و انواع جهان بینی در نظر گرفته شده است؟

آنها با یک تمرکز مشترک متحد می شوند - برای ارائه تصویری از جهان و انسان در آن با رابطه او با واقعیتی که او را احاطه کرده است و معنای وجود انسان را روشن می کند. با این حال، نمایندگان انواع مختلف جهان بینی به دنبال پاسخ به این مشکلات به روش خود هستند. در مورد جهان بینی فلسفی مدرن، توجه به ویژگی های زیر ضروری است:

الف) جهان بینی فلسفی نه با یک شکل حسی-تخیلی، مانند جهان بینی های قبلی، از تسلط بر واقعیت، بلکه با یک انتزاعی-مفهومی مشخص می شود.

ب) جهان بینی فلسفی شکلی نظری از جهان بینی است که به صورت تاریخی پدید آمده است و به طور کلی اولین شکل تفکر نظری سیستماتیک است.

ج) تفاوت جهان بینی فلسفی با جهان بینی اسطوره ای و دینی در این است که دین و اسطوره با جهان بینی متناظر منطبق است، در حالی که فلسفه هسته جهان بینی علمی را تشکیل می دهد.

د) بر خلاف دین و اسطوره، فلسفه در شناخت جهان به طور سیستماتیک بر دانش علمی تکیه دارد.

ه) فلسفه می کوشد تا مسائل نهایی و مطلق وجود انسان را طرح و حل کند.

و) فلسفه نگرش شناختی، ارزشی، اجتماعی-سیاسی، اخلاقی و زیبایی‌شناختی انسان را به جهان بررسی می‌کند. معیارها و اصول خاصی از فعالیت های اجتماعی و فردی را نه بر اقتدار، بلکه بر شناخت ضرورت توسعه می دهد.

بنابراین، جهان بینی فلسفی مرحله ای طبیعی در رشد معنوی بشریت است که هم با تغییر در وجود اجتماعی مردم و هم با توسعه شاخه های مختلف آگاهی اجتماعی تعیین می شود.

اقسام جهان بینی تاریخی فهرست شده چیزی بیش از اشکال نمونه سازی شده و انتزاعی از فعالیت های انسانی در دوره های تاریخی معین مطابق با رشد فرهنگ و دانش نیستند. به طور عملی به سمت تغییر جهان و خود مطابق با هنجارهای فرهنگ ها و تمدن ها گرایش دارد.

فلسفه به عنوان تلاشی برای حل مسائل اساسی جهان بینی با استفاده از عقل، یعنی. تفکر بر اساس مفاهیم و قضاوت هایی که طبق قوانین منطقی خاصی با یکدیگر مرتبط هستند. فلسفه برخلاف جهان بینی دینی با توجه اولیه به مسائل مربوط به رابطه انسان با نیروها و موجودات برتر از او، جنبه های فکری جهان بینی را به منصه ظهور رساند که نشان دهنده نیاز روزافزون جامعه به درک جهان و انسان از دیدگاه است. از دانش

ظهور فلسفه به معنای ظهور یک نگرش معنوی خاص بود - جستجوی هماهنگی دانش در مورد جهان با تجربه زندگی مردم، با اعتقادات، آرمان ها، امیدهای آنها.

فلسفه از اساطیر و دین ویژگی ایدئولوژیک خود را به ارث برده است، یعنی. کل مجموعه سوالات در مورد منشاء جهان به عنوان یک کل، در مورد ساختار آن، در مورد منشاء انسان و موقعیت او در جهان و غیره. او همچنین کل حجم دانش مثبتی را که بشریت در طول هزاران سال انباشته است به ارث برده است. با این حال، حل مسائل ایدئولوژیک در فلسفه نوظهور از زاویه ای متفاوت، یعنی از منظر ارزیابی عقلانی، از دیدگاه عقل صورت گرفت. بنابراین، می‌توان گفت که فلسفه یک جهان‌بینی تئوریک است.

فلسفه- این یک نوع خاص، علمی-نظری از جهان بینی است. این نشان دهنده بالاترین سطح و نوع جهان بینی است که با عقلانیت، نظام مندی، منطق و طراحی نظری مشخص می شود.

تفاوت بین جهان بینی فلسفی و دینی و اسطوره ای:

̶ جهان بینی فلسفی مبتنی بر دانش (و نه بر ایمان یا داستان) است.

̶ جهان بینی فلسفی انعکاسی است (تمرکز فکر بر خود وجود دارد).

̶ جهان بینی فلسفی منطقی است (دارای وحدت و نظام درونی).

̶ جهان بینی فلسفی مبتنی بر مفاهیم و مقولات روشن است.

مراحل اصلی تکامل فلسفه به مثابه جهان بینی:

- کیهان محوری- این یک جهان بینی فلسفی است که مبتنی بر تبیین جهان پیرامون، پدیده های طبیعی از طریق قدرت، قدرت مطلق، بی نهایت نیروهای خارجی - کیهان است و بر اساس آن هر چیزی که وجود دارد به کیهان و چرخه های کیهانی بستگی دارد (این فلسفه ویژگی هند باستان بود، چین باستان، سایر کشورهای شرق و همچنین یونان باستان).

- تئوسنتریسم- این یک نوع جهان بینی فلسفی است که مبتنی بر تبیین همه چیز از طریق غلبه غیر قابل توضیح است. قدرت ماوراء طبیعی- خدا (در اروپای قرون وسطی رایج بود).

- انسان محوری- نوعی جهان بینی فلسفی که در مرکز آن مسئله انسان قرار دارد (اروپا رنسانس، دوران جدید و معاصر، مکاتب فلسفی مدرن).

از نظر تاریخی، شکلی از درک نظری جهان با نماد جایگزین می شود لوگوهاهوش. فلسفه به عنوان تلاشی برای حل مسائل اساسی جهان بینی با استفاده از عقل، یعنی. تفکر بر اساس مفاهیمو قضاوت ها، بر اساس معین با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند قوانین منطقی. بر خلاف دین، فلسفه جنبه های فکری جهان بینی را به منصه ظهور رساند که نشان دهنده نیاز روزافزون جامعه به درک جهان و انسان از منظر معرفت و عقلانیت است. در ابتدا در عرصه تاریخی به عنوان جستجویی برای خرد دنیوی ظاهر شد.

فلسفه یک جهان بینی تئوریک است که یکی از اشکال فرهنگ بشری است. از این رو، جهان بینی در فلسفه در قالب دانش ظاهر می شود و در طبیعت منظم و منظم می شود. و این لحظه به طور قابل توجهی فلسفه و علم را به هم نزدیک می کند. آغاز فلسفه به طور کلی آغاز علم است. این را تاریخ تأیید می کند. فلسفه مادر علم است. اولین طبیعت گرایان نیز فیلسوف بودند. آنچه فلسفه را به علم نزدیک می کند، میل به تکیه بر آن است روش های نظریتحقیق، استفاده از ابزارهای منطقی برای اثبات مواضع خود، توسعه اصول و مقررات قابل اعتماد و عموما معتبر.

تاریخ نشان می دهد که شکل نظری اثبات واقعیت، حوزه معرفت، دقیقاً در چارچوب فلسفه شکل می گیرد. اما با انباشته شدن مطالب تجربی و بهبود روش های تحقیق علمی، تمایز در اشکال توسعه نظری واقعیت رخ داد. گاهی اوقات این فرآیند به عنوان انشعاب از فلسفه علوم خاص توصیف می شود. در فرهنگ اروپایی، این فرآیند در دو مرحله اصلی رخ می‌دهد که تا حدودی ارتباط غیرمستقیم با یکدیگر دارند.

مرحله اولمرتبط با تمایز شکل نظری تسلط بر واقعیت در فرهنگ یونان باستان. این دوره به وضوح در نظام ارسطو (قرن چهارم قبل از میلاد) ثبت شده است.

مرحله دوم- قرن شانزدهم تا هفدهم، زمانی که علم به عنوان یک نهاد اجتماعی مستقل شکل گرفت. از آن زمان، علوم خصوصی بر حوزه های خاصی از طبیعت و جامعه تسلط یافتند. در انجام این کار، آنها بر روش های تحقیق تجربی (تجربی) تکیه می کنند. فلسفه، بر اساس دانش علمی عینی، وظیفه خود را در سنتز دانش متنوع انسانی، در تشکیل یک واحد می داند. تصویر علمیصلح

بنابراین، پس از تشکیل شاخه های مستقل دانش علمی - ریاضیات، فیزیک، زیست شناسی، شیمی و غیره، فلسفه کارکرد خود را از دست داد که تنها شکل توسعه نظری واقعیت است. اما در این شرایط، ویژگی فلسفه به عنوان شکلی از دانش نظری جهانی به وضوح آشکارتر شد. فلسفه شکلی از شناخت کلی ترین یا بهتر بگوییم جهانی ترین مبانی هستی است.

یک تعمیم فلسفی پتانسیل بسیار گسترده تری نسبت به هر تعمیم خاص دیگری دارد. علوم در ذات خود باید از تجربیات روزمره و آزمایش‌های خاص سرچشمه بگیرند. تجربه محدودیت هایی دارد. و اندیشه فلسفی ذاتی در نظر گرفتن جهان فراتر از تجربه بشری است. هیچ تجربه‌ای به ما اجازه نمی‌دهد که جهان را به‌عنوان دنیایی جامع، بی‌محدود در فضا و در زمان فنا ناپذیر، بی‌نهایت برتر از قدرت‌های انسانی، مستقل از فرد و انسانیت به‌عنوان یک واقعیت عینی درک کنیم، واقعیتی عینی که مردم باید دائماً با آن حساب کنند. درک کل نگر از جهان، پشتیبانی ایدئولوژیک برای تحقیقات علمی خاص را فراهم می کند، به آنها اجازه می دهد تا به جلو حرکت کنند، به درستی طرح کنند و مشکلات خود را حل کنند. بنابراین، ویژگی بارز روش فلسفی تسلط بر واقعیت است جهان گرایی. در طول تاریخ فرهنگ، فلسفه مدعی توسعه دانش جهانی یا اصول جهانی زندگی معنوی و اخلاقی بوده است. و این بیان خود را در تصاویری از فلسفه مانند "مادر علوم"، "علم علوم"، "ملکه علوم" یافت.

همه اینها به اصطلاح هستند سوالات ابدی. آنها هرگز نمی توانند در نهایت حل شوند. دنیا و مردم دائما در حال تغییر هستند. در نتیجه، تصورات مردم در مورد جهان و انسان نیز تغییر می کند. تمام ایده ها و دانسته های یک فرد در مورد خود او نامیده می شود.

جهان بینی - پدیده پیچیدهجهان معنوی انسان و آگاهی پایه و اساس آن است.

بین خودآگاهی یک فرد و خودآگاهی یک جامعه انسانی، مثلاً یک افراد خاص، تمایز وجود دارد. اشکال تجلی خودآگاهی مردم است اسطوره ها، افسانه ها، جوک ها، ترانه هاو غیره ابتدایی ترین سطح خودآگاهی است تصویر اولیه از خود. اغلب با ارزیابی دیگران از یک فرد مشخص می شود. سطح بعدی خودآگاهی با درک عمیق از خود و جایگاه خود در جامعه نشان داده می شود. پیچیده ترین شکل خودآگاهی انسان را جهان بینی می نامند.

جهان بینی- سیستم یا مجموعه ای از ایده ها و دانش در مورد جهان و انسان، در مورد روابط بین آنها است.

در یک جهان بینی، شخص نه از طریق نگرش خود نسبت به اشیاء و افراد فردی، بلکه از طریق نگرش کلی و یکپارچه نسبت به جهان به عنوان یک کل، که خود نیز بخشی از آن است، متوجه خود می شود. جهان بینی یک فرد نه تنها ویژگی های فردی او را منعکس می کند، بلکه اصلی ترین چیز را در او منعکس می کند، که معمولاً جوهر نامیده می شود، که ثابت ترین و تغییرناپذیرترین است و در افکار و اعمال او در طول زندگی خود ظاهر می شود.

در واقع یک جهان بینی در ذهن افراد خاص شکل می گیرد. همچنین به عنوان یک دیدگاه کلی در مورد زندگی استفاده می شود. جهان بینی یک شکل گیری یکپارچه است که در آن پیوند اجزای آن از اهمیت اساسی برخوردار است. جهان بینی شامل دانش تعمیم یافته، نظام های ارزشی معین، اصول، باورها و عقاید است. معیار بلوغ ایدئولوژیک یک فرد، اعمال اوست. رهنمودهای انتخاب روش های رفتار عبارتند از باورها، یعنی دیدگاه هایی که به طور فعال توسط مردم درک می شود، به ویژه نگرش های روانشناختی پایدار یک فرد.

ساختار جهان بینی

جهان بینی ترکیبی از صفات مختلف انسانی است. این دانش و تجربه یک فرد از جهان است. عاطفی – روانیطرف جهان بینی در سطح حالات و احساسات، جهان بینی است. به عنوان مثال، برخی از مردم دیدگاهی خوش بینانه دارند، برخی دیگر دیدگاهی بدبینانه دارند. شناختی – فکریطرف جهان بینی جهان بینی است.

جهان بینی مانند کل زندگی افراد جامعه دارد شخصیت تاریخی. ظهور جهان بینی با روند شکل گیری اولین شکل پایدار جامعه انسانی - جامعه قبیله ای همراه است. ظهور آن به نوعی انقلاب در رشد معنوی انسان تبدیل شد. جهان بینی انسان را از دنیای حیوانات متمایز می کرد. داستان رشد معنویبشریت چندین اساسی می داند انواع جهان بینی. اینها شامل جهان بینی اسطوره ای، مذهبی، فلسفی است.

از نظر تاریخی، اولین مرحله در توسعه جهان بینی بود اساطیریجهان بینی اسطوره‌شناسی سیستم ارزش‌های پذیرفته شده در جامعه را تثبیت کرد، از اشکال خاصی از رفتار حمایت و تشویق کرد. با انقراض اشکال ابتدایی زندگی اجتماعی، اسطوره منسوخ شد و دیگر نوع غالب جهان بینی نبود.

سؤالات اساسی هر جهان بینی (منشأ جهان، انسان، راز تولد و مرگ و غیره) همچنان حل می شد، اما در سایر اشکال ایدئولوژیک، برای مثال در اشکال مذهبیجهان بینی مبتنی بر اعتقاد به وجود موجودات ماوراء طبیعی و جهان ماوراء طبیعی و فلسفیجهان بینی که به عنوان یک سیستم تئوریک فرموله شده از کلی ترین دیدگاه ها در مورد جهان، انسان و روابط آنها وجود دارد.

هر نوع جهان بینی تاریخی دارای پیش نیازهای مادی، اجتماعی و نظری-شناختی است. این یک بازتاب ایدئولوژیک نسبتاً کل نگر از جهان است که توسط سطح توسعه جامعه تعیین می شود. ویژگی های انواع مختلف جهان بینی تاریخی در آگاهی توده مردم مدرن حفظ شده است.

مولفه های جهان بینی یک فرد

نگرش ما نسبت به دنیا و خودمان شامل انواع مختلفی است دانش. به عنوان مثال، دانش روزمره به شخص کمک می کند تا زندگی روزمره را طی کند - ارتباط برقرار کند، مطالعه کند، شغلی بسازد، تشکیل خانواده دهد. دانش علمی به شما این امکان را می دهد که حقایق را در سطح بالاتری درک کنید و تئوری بسازید.

تعاملات ما با جهان رنگی است احساسات، مرتبط با احساسات است که توسط احساسات دگرگون شده است. به عنوان مثال، یک شخص نه تنها می تواند به طبیعت نگاه کند و با بی علاقگی ویژگی های مفید و بی فایده آن را ثبت کند، بلکه می تواند آن را تحسین کند.

هنجارهاو ارزش هاجزء مهمی از جهان بینی هستند. به خاطر دوستی و عشق، به خاطر خانواده و عزیزان، انسان می تواند برخلاف عقل سلیم عمل کند، جان خود را به خطر بیندازد، بر ترس غلبه کند، آنچه را که وظیفه خود می داند انجام دهد. باورها و اصول در تار و پود زندگی انسان تنیده شده اند و غالباً تأثیر آنها بر اعمال بسیار قوی تر از تأثیر دانش و عواطف است.

اقداماتیک فرد نیز در ساختار جهان بینی گنجانده شده و سطح عملی آن را تشکیل می دهد. شخص نگرش خود را نسبت به جهان نه تنها در افکار خود، بلکه در تمام اقدامات تعیین کننده خود بیان می کند.

به طور سنتی اعتقاد بر این است که دانش و احساسات، ارزش ها و اعمال نشان می دهد اجزاءجهان بینی - شناختی، عاطفی، ارزشی و فعالیتی. البته، چنین تقسیم بندی بسیار دلخواه است: اجزاء هرگز به شکل خالص خود وجود ندارند. افکار همیشه دارای بار عاطفی هستند، اعمال ارزش های فرد را تجسم می بخشد و غیره. در واقع، یک جهان بینی همیشه یک کل است و تقسیم آن به اجزاء تنها برای اهداف پژوهشی قابل استفاده است.

انواع جهان بینی

از نقطه نظر روند تاریخی، سه پیشرو وجود دارد نوع تاریخی جهان بینی:

  • اساطیری؛
  • مذهبی؛
  • فلسفی

جهان بینی اساطیری(از اسطوره های یونانی - افسانه، سنت) مبتنی بر نگرش احساسی، تصویری و خارق العاده نسبت به جهان است. در اسطوره، مؤلفه عاطفی جهان بینی بر تبیین های معقول غلبه دارد. اسطوره در درجه اول از ترس انسان از ناشناخته و نامفهوم رشد می کند - پدیده های طبیعی، بیماری، مرگ. از آنجایی که بشریت هنوز تجربه کافی برای درک علل واقعی بسیاری از پدیده ها را نداشت، آنها با استفاده از مفروضات خارق العاده، بدون در نظر گرفتن روابط علت و معلولی توضیح داده شدند.

جهان بینی دینی(از لاتین religio - تقوا، تقدس) مبتنی بر ایمان به نیروهای ماوراء طبیعی است. در مقابل اسطوره انعطاف پذیرتر، با جزم گرایی سفت و سخت و یک سیستم به خوبی توسعه یافته از احکام اخلاقی مشخص می شود. دین مدل های رفتار صحیح و اخلاقی را توزیع و پشتیبانی می کند. دین نیز در اتحاد مردم اهمیت زیادی دارد، اما در اینجا نقش آن دوگانه است: در حالی که افراد هم دین را متحد می کند، اغلب افراد با ادیان مختلف را از هم جدا می کند.

جهان بینی فلسفیبه عنوان سیستمی-نظری تعریف شده است. از ویژگی های بارز جهان بینی فلسفی می توان به منطق و قوام، نظام مندی و درجه بالای تعمیم اشاره کرد. تفاوت اصلی بین جهان بینی فلسفی و اسطوره شناسی، نقش والای عقل است: اگر اسطوره مبتنی بر عواطف و احساسات است، اول از همه بر منطق و شواهد استوار است. تفاوت فلسفه با دین در مجاز بودن آزاداندیشی است: شما می توانید با انتقاد از هر عقیده معتبر فیلسوف باقی بمانید، در حالی که در دین این امر غیرممکن است.

اگر ساختار جهان بینی را در مرحله کنونی توسعه آن در نظر بگیریم، می توان از انواع جهان بینی معمولی، مذهبی، علمی و انسانی صحبت کرد.

جهان بینی روزمرهمتکی بر عقل سلیم و تجربه روزمره است. چنین جهان بینی به طور خود به خود و در فرآیند تجربه روزمره شکل می گیرد و تصور آن به شکل خالص آن دشوار است. به عنوان یک قاعده، شخص دیدگاه های خود را در مورد جهان با تکیه بر سیستم های روشن و هماهنگ اساطیر، دین و علم شکل می دهد.

جهان بینی علمیمبتنی بر دانش عینی است و نشان می دهد مرحله مدرنتوسعه جهان بینی فلسفی در طول چند قرن گذشته، علم در تلاش برای دستیابی به دانش دقیق، از فلسفه "مه آلود" دورتر و دورتر شده است. با این حال، در نهایت، از انسان و نیازهای او نیز دور شد: نتیجه فعالیت علمی نه تنها محصولات مفید، بلکه سلاح های کشتار جمعی، بیوتکنولوژی های غیرقابل پیش بینی، روش های دستکاری توده ها و غیره است.

جهان بینی انسان گرایانهبر اساس به رسمیت شناختن ارزش هر انسان، حق او برای شادی، آزادی، توسعه. فرمول اومانیسم توسط امانوئل کانت بیان شده است که می گوید یک شخص فقط می تواند یک هدف باشد و نه یک وسیله ساده برای شخص دیگر. سوء استفاده از مردم غیر اخلاقی است. تمام تلاش باید انجام شود تا اطمینان حاصل شود که هر فرد می تواند خود را کشف و به طور کامل بشناسد. اما چنین جهان بینی را باید به عنوان یک آرمان در نظر گرفت، نه به عنوان چیزی که در واقع وجود دارد.

نقش جهان بینی در زندگی انسان

جهان بینی به فرد سیستمی کل نگر از ارزش ها، آرمان ها، تکنیک ها و مدل های زندگی می دهد. جهان اطراف ما را سازماندهی می کند، آن را قابل درک می کند و کوتاه ترین راه ها را برای رسیدن به اهداف نشان می دهد. برعکس، فقدان جهان بینی منسجم، زندگی را به هرج و مرج، و روان را به مجموعه ای از تجربیات و نگرش های متفاوت تبدیل می کند. حالتی که جهان بینی قدیم از بین رفته و جهان بینی جدیدی هنوز شکل نگرفته است (مثلاً ناامیدی از دین) نامیده می شود. بحران ایدئولوژیک. در چنین شرایطی، بازگرداندن تمامیت ایدئولوژیک فرد مهم است، در غیر این صورت جای آن با جانشین های شیمیایی یا معنوی پر می شود - الکل و مواد مخدر یا عرفان و فرقه گرایی.

مفهوم "جهان بینی" مشابه مفهوم "ذهنیت" است (از ذهنیت فرانسوی - طرز فکر). ذهنیتآلیاژی منحصر به فرد از ویژگی های ذهنی و همچنین ویژگی های تظاهرات آنها است. در اصل، این جهان معنوی انسان است که از منشور او عبور کرده است تجربه شخصی. برای یک ملت، این دنیای معنوی است که از تجربه تاریخی مردم گذشته است. در مورد دوم، ذهنیت منعکس کننده شخصیت ملی ("روح مردم") است.

ارسال کار خوب خود به پایگاه دانش آسان است. از فرم زیر استفاده کنید

دانشجویان، دانشجویان تحصیلات تکمیلی، دانشمندان جوانی که از دانش پایه در تحصیل و کار خود استفاده می کنند از شما بسیار سپاسگزار خواهند بود.

ارسال شده در http://www.allbest.ru/

برنامه ریزی کنید

مقدمه

1. جهان بینی اساطیری

2. جهان بینی دینی

3. جهان بینی فلسفی

4. تفاوت جهان بینی فلسفی و اسطوره ای و دینی

نتیجه گیری

فهرست ادبیات استفاده شده

مقدمه

انسان همیشه به دنبال شکل دادن یک ایده کلی از جهان به عنوان یک کل و جایگاه خود در آن بوده است. دیدگاه های ایدئولوژیک است که به انسان در فعالیت های معنوی و عملی او ریسمان هدایت می دهد و نظام های ارزشی او را شکل می دهد.

جهان بینی سیستمی از دیدگاه های تعمیم یافته در مورد جهان و جایگاه انسان در آن، در مورد نگرش افراد نسبت به واقعیت پیرامون خود و خود و همچنین عقاید، آرمان ها، اصول شناخت و فعالیت آنها است که توسط این دیدگاه ها تعیین می شود. حامل جهان بینی یک فرد و یک گروه اجتماعی است که واقعیت را از منشور یک نظام اعتقادی خاص درک می کند.

بسته به اینکه کدام دیدگاه در مجموعه ای خاص از ایده ها درباره جهان به عنوان یک کل غالب است و همچنین بسته به نحوه گنجاندن دیدگاه ها و ایده های متناظر در ساختار جهان بینی و روش توجیه آنها، می توان در مورد متفاوتی صحبت کرد. انواع جهان بینی در جوامع مختلف، در طبقات مختلف، انواع مختلفی از جهان بینی ها حاکم است که در تفسیر منحصر به فرد از پدیده های جهان خارج و خود انسان متفاوت است.

انواع تاریخی جهان بینی زیر متمایز می شود: اسطوره ای، مذهبی و فلسفی. از نظر تاریخی، اولین نگاه اسطوره‌ای به جهان بود.

1. جهان بینی اساطیری

فلسفه اسطوره شناسی دین جهان بینی

جهان بینی اسطوره ای در مراحل اولیه توسعه جامعه شکل می گیرد و نشان دهنده اولین تلاش انسان برای تبیین منشاء و ساختار جهان است.

جهان بینی اساطیری قدیمی ترین شکل شناخت جهان، فضا، جامعه و انسان بود. اسطوره لزوماً از نیاز فرد، خانواده، طایفه و جامعه به طور کلی به درک عناصر طبیعی و اجتماعی پیرامون، جوهر انسان و انتقال وحدت آنها از طریق نظام‌های نمادین مختلف برخاسته است. در نظام های اساطیری، مردم و جامعه، به عنوان یک قاعده، خود را از دنیای اطراف متمایز نمی کنند. فضا، طبیعت، جامعه و انسان جلوه های متفاوتی از یک قانون الهی هستند که از طریق نظام های نمادین یا نمادین- اسطوره ای منتقل می شوند. طبیعت، جامعه و انسان در یک کل واحد، تفکیک ناپذیر و یکپارچه در هم آمیخته اند، اما خود در درون ناهمگن هستند و از قبل اقتدارگرا هستند، اقتدارگرایی جامعه به همه طبیعت منتقل می شود.

آگاهی اسطوره ای در نمادها می اندیشد: هر تصویر، خدا، قهرمان فرهنگی، شخصیتبیانگر پدیده یا مفهومی است که پشت آن قرار دارد. این امر به این دلیل امکان پذیر است که در جهان بینی اساطیری بین پدیده های «هم نوع» و اشیاء در جامعه، شخصیت، طبیعت و فضا ارتباطی ثابت و ناگسستنی وجود دارد.

مهمترین جنبه فرهنگ سنتی و جهان بینی اساطیری این است که اسطوره ها در ابتدا در زمان خاص خود زندگی می کنند - زمان "اولین آغاز" ، "اولین آفرینش" ، که ایده های خطی در مورد جریان زمان برای آن قابل اجرا نیست. نگرش مشابه نسبت به زمان را می توان به وضوح در داستان های عامیانه، به ویژه افسانه های روسی مشاهده کرد، جایی که زمان عمل به عنوان "از مدت ها قبل"، "در دوران باستان" و غیره تعریف می شود.

علاوه بر این، اسطوره، به ویژه در مراحل اولیه رشد خود (در شکل پیشادبی خود)، در تصاویر می اندیشد، با احساسات زندگی می کند و استدلال های منطق صوری مدرن با آن بیگانه است. در عین حال جهان را بر اساس تمرین روزانه توضیح می دهد. این تناقض را می توان با این واقعیت توضیح داد که جامعه، که در آن جهان بینی اسطوره ای غالب است، به طور مستقیم ویژگی های ادراک آن از جهان را با دنیای واقعیفرآیندهای ذهنی فردی با پدیده های طبیعی و اجتماعی، اغلب بدون تمایز بین علت و معلول، و اغلب آنها را مبادله می کنند.

بر اساس جهان بینی اساطیری سنتی، پیروان آن می تواند به درجه خدا برسد، به این معنی که برای یک فرد، طایفه و جامعه، اسطوره سرگردانی و استثمار یک قهرمان فرهنگی، در بیشتر موارد، «خدا، ” عملا مفید بود و راهنمای عمل بود.

ویژگی های آگاهی اساطیری:

1. سنکرتیسم (وحدت، تقسیم ناپذیری). در هر اسطوره ای، معرفت عینی درباره جهان، آغاز باورهای دینی و هنر در کنار هم وجود دارد.

2. عدم حساسیت به تناقضات. اساس اسطوره فانتزی انسان است.

3. هیچ رابطه علت و معلولی بین اشیا و پدیده ها وجود ندارد.

در آگاهی اساطیری وجود دارد:

الف) دگردیسی (تبدیل، دگرگونی چیزی)

ب) تداعی ها (تنفس<=>روح، رویا<=>مرگ)

ج) غایت شناختی (ارتباط از علت به معلول نیست، بلکه از هدف به علت است)

د) نمادگرایی (عملکرد نه با مفاهیم، ​​بلکه با نمادهای خاص)

ه) جمعی (اسطوره همیشه محصول آگاهی جمعی است)

جهان بینی اسطوره ای با ویژگی های زیر مشخص می شود:

شکل احساسی-تجسمی (در هنگام انتقال تصاویر قهرمانان، خدایان، ارواح خود را نشان می دهد).

انسان سازی طبیعت (انتقال صفات انسانی به دنیای اطراف، شخصیت پردازی و متحرک سازی کیهان، نیروهای طبیعی. اسطوره شناسی با تمایزات غیر سفت و سخت بین جهان، طبیعت و انسان، افکار و احساسات، تصاویر هنری و دانش علمی مشخص می شود.) ;

عدم تأمل (انعکاس کار آگاهی است، افکار شخص در مورد آگاهی خود)

جهت گیری سودمند (در این واقعیت آشکار می شود که مشکلات جهان بینی در حال حل با وظایف عملی ارتباط نزدیکی دارند: موفق باشید، زندگی شاد، محافظت از گرسنگی، بیماری، نیاز و غیره).

برای آگاهی مدرن، شکل اسطوره‌ای جهان‌بینی کهن‌ترین و قدیمی‌ترین شکل است.

اسطوره شناسی بر آگاهی عمومی جامعه بدوی تسلط داشت و بر غلبه بر ضد قطب های اساسی وجود انسان، بر هماهنگی فرد، جامعه و طبیعت متمرکز بود. ناتوانی انسان در انزوای خود از محیط و تجزیه ناپذیری تفکر اساطیری پیش نیاز «منطق» اساطیری بود. نتیجه مقایسه استعاری اشیاء طبیعی و فرهنگی، انسانی کردن محیط طبیعی و متحرک سازی قطعات فضا بود.

تفکیک اساطیری با تفکیک واضح سوژه و ابژه، شیء و نشانه، شیء و کلمه، هستی و نام آن، روابط مکانی و زمانی، منشأ و جوهر، بی تفاوتی نسبت به تضاد و غیره مشخص می شود. اشیاء در کیفیت های حسی ثانویه، مجاورت در مکان و زمان به یکدیگر نزدیک می شوند و به عنوان نشانه هایی از اشیاء دیگر عمل می کنند. اصل علمیتوضيحات در اساطير با ژنتيك و علت شناسي كامل جايگزين شد، يعني تبيين يك چيز و جهان به طور كلي به داستاني درباره مبدأ و آفرينش تقليل يافت.

اسطوره شناسی با تمایز شدید بین زمان اولیه (مقدس)، فعلی و بعدی (محرمانه) مشخص می شود. هر اتفاقی که در زمان اسطوره ای رخ می دهد، معنای یک پارادایم و یک پیشینه، یعنی الگویی برای بازتولید می یابد. معلوم می شود که مدل سازی کارکرد خاصی از اسطوره است. اساطیر با امر ملموس و شخصی عمل می کند که به عنوان نشانه استفاده می شود.

محتوای اسطوره به نظر آگاهی بدوی به معنای واقعی واقعی به نظر می رسید، زیرا تجسم تجربه جمعی "قابل اعتماد" از درک واقعیت بسیاری از نسل ها بود. تجربه درک واقعیت به عنوان موضوع ایمان بود، نه انتقاد. اسطوره ها سیستم ارزش های پذیرفته شده در یک جامعه معین را تایید می کنند، هنجارهای رفتاری خاصی را حمایت و تایید می کنند.

جهان بینی اسطوره ای نه تنها در داستان ها، بلکه در اعمال (آیین ها، رقص ها) نیز بیان می شد. اسطوره و آیین در فرهنگ های باستانی وحدت خاصی را تشکیل می دادند: ایدئولوژیک، کارکردی و ساختاری که نشان دهنده دو جنبه فرهنگ بدوی است: کلامی و مؤثر.

اولین اسطوره های بشر در دوران باستان پدید آمدند و داستانی در مورد منشاء و سرنوشت جهان بودند. هگل نوشت که آفرینش اسطوره ها جلوه ای از ناتوانی عقل در برابر جهان است. در آن روزگار، بشریت در قالب افسانه‌ها، افسانه‌ها و افسانه‌ها تلاش می‌کرد به پرسش‌های جهانی پاسخ دهد: منشأ و ساختار جهان در کل، پیدایش مهم‌ترین پدیده‌های طبیعی، پیدایش حیوانات و... مردم بخش قابل توجهی از اساطیر شامل اسطوره های کیهانی بود که به ساختار طبیعت اختصاص داشت. در عین حال، در اسطوره ها به مراحل مختلف زندگی مردم، اسرار تولد و مرگ و انواع آزمایش هایی که در مسیر زندگی در انتظار انسان بود، توجه زیادی می شد. اسطوره های مربوط به دستاوردهای مردم جایگاه ویژه ای را اشغال می کنند: ساختن آتش، اختراع صنایع دستی، توسعه کشاورزی، رام کردن حیوانات وحشی.

اسطوره معمولاً دو جنبه را با هم ترکیب می کند: دیاکرونیک (داستانی درباره گذشته) و همزمان (توضیح حال و آینده). بنابراین، به کمک اسطوره، گذشته با آینده پیوند خورد و این امر ارتباط معنوی بین نسل ها را تضمین کرد. محتوای اسطوره ارائه شد به انسان بدویبسیار واقعی، مستحق اعتماد مطلق.

اسطوره بازی کرد نقش بزرگدر زندگی افرادی که در مراحل اولیه رشد هستند. اسطوره ها سیستم ارزش های پذیرفته شده در یک جامعه معین را تایید می کنند، هنجارهای رفتاری خاصی را حمایت و تایید می کنند. و از این نظر تثبیت کننده های مهم زندگی اجتماعی بودند. نقش تثبیت کننده اسطوره به همین جا ختم نمی شود. اهميت اصلي اسطوره ها در اين است كه بين جهان و انسان، طبيعت و جامعه، جامعه و فرد هماهنگي برقرار كردند و در نتيجه هماهنگي دروني زندگي انسان را تأمين كردند. جایگاه ویژه ای در اسطوره ها به مسئله دستاوردهای فرهنگی بشری تعلق دارد.

جهان بینی اسطوره ای جامعه پذیری انسان را تضمین کرد، به انتقال از جمعیت بیولوژیکی به جامعه انسانی کمک کرد، جامعه را شکل داد و شرایط را برای توسعه بیشتر آن آماده کرد.

2. جهان بینی دینی

نزدیک به اسطوره‌شناختی، گرچه متفاوت از آن بود، جهان‌بینی دینی بود که از اعماق یک آگاهی اجتماعی هنوز تمایز نیافته و تمایز نیافته رشد کرد.

مانند اساطیر، دین به فانتزی و احساسات متوسل می شود (اینها می توانند احساسات بسیار بالایی باشند - عشق، ایمان، امید، احترام به زندگی، هستی، جهان).

با این حال، دین برخلاف اسطوره، زمینی و قدسی را اشتباه نمی گیرد، بلکه به عمیق ترین و غیرقابل بازگشت آنها را به دو قطب متضاد جدا می کند. نگرش روانشناختی به منصه ظهور می رسد - ایمان به خدا، به توانایی فرد برای زندگی خدایی، دستیابی به ارزش های اخلاقی (الهی) واقعی و تضمین جاودانگی.

جهت گیری اصلی در مرحله دینی-اساطیری هستی، پیروی از سنت های دیرینه، یک بار برای همیشه از قواعد مستقر بود: تبعیت کوچکتر از بزرگتر. فردی - قبیله؛ ضعیف - قوی؛ یک عضو عادی گروه - به مقام، رهبر. تلاش یک فرد به این هدف بود که «از دسته جدا نشدن»، «مثل دیگران باشد». اولین اندیشه های ساده لوحانه دینی این نظم چند صد ساله را به بهترین شکل ممکن روشن کرد.

اما زندگی ثابت نماند و توسعه تاریخی بیشتر با بلوغ آگاهی فردی، شکل گیری انسان به عنوان خود، به عنوان یک شخص مشخص می شود. این روند با تغییرات عظیمی در همه عرصه های زندگی و بالاتر از همه در زندگی معنوی و اجتماعی همراه بود. ناهماهنگی هم در دنیای درونی انسان و هم بین جهان و انسان رشد کرد: نیروهای طبیعت ناشناخته ماندند، واقعیت های اجتماعی پیچیده تر شدند - بردگی، ظلم، طبقه بندی در گروه ها، دشمنی بین قبایل و غیره. و مرد شروع به پرسیدن کرد: از چه کسی و چه چیزی باید اطاعت کند؟ زندگی خود را به چه کسی باید بسپارید؟ آیا نیروهایی بزرگتر از نیروی انسانی وجود دارند و چگونه باید با آنها ارتباط برقرار کنیم؟ - انسان به دنبال هماهنگی با جهان بود، او به رهنمودهای جدید و نیروی اضافی برای روان کردن وجود نیاز داشت. ادیان توحیدی با خدای جدید، یگانه، قادر مطلق و حکیم، به چنین نیروی اضافی تبدیل شدند.

اشکال اولیه آگاهی دینی با شرک (شرک، بت پرستی، بت پرستی) مشخص می شد. هر خدایی (روح، بت، و غیره) در چنین نظامی مسئول چیزی از خود است، آنها در تعدادی از خصوصیات با یکدیگر متفاوت هستند، و روابط آنها با یکدیگر اغلب شبیه روابط در جامعه بشری است. خدایان بت پرستاغلب وارد نبرد با یکدیگر می شوند، فتنه ها می بافند و غیره). ادیانی که معتقدند تنها یک خدا وجود دارد، توحیدی نامیده می شوند.

در مقابل شرک اساطیری، توحید (یهودیت، مسیحیت، اسلام) قبلاً شخص را در ارتباط با جهان، به خدا، به عنوان جدا از آن، واقعیت‌های متعالی (فراتر از حدود درک حسی) وجود - نه زمینی، بلکه وجود بالاتر و بهشتی، تمام سلسله مراتب و هماهنگی جهانی را ایجاد می کند که در آن انسان پس از خدا (خلق) جایگاهی فرعی و ثانویه می گیرد. خدا و انسان در توحید به عنوان حوزه های مختلف وجود، شروع به تقابل با یکدیگر می کنند. و این حوزه ها متفاوت ارزیابی می شوند: بالاترین - پایین ترین، سعادت - رنج، آسمانی واقعی - زمینی غیر واقعی، پر از فیض - گناه آلود. این دوگانگی وجود (تقسیم آن به دو حوزه) واقعاً بیانگر ناهماهنگی انسان با واقعیت پیرامونش بود. این ایده فرد را در دوراهی قرار می دهد: چگونه می توان این شکاف را پر کرد؟ در نتیجه، یک جهان بینی جدید در حال شکل گیری است - سیستمی از جزمات (نهادهای تغییر ناپذیر) مشترک در هر دین، به رهبری مطلق - خدا. سیستمی از دستورالعمل های زندگی در حال شکل گیری است که به عنوان وحی خداوند به برگزیدگان، یعنی پیامبران داده می شود. در یهودیت موسی، در مسیحیت عیسی مسیح و رسولان، در اسلام محمد (محمد) است. نظام دگم ها از قبل آماده و تغییر ناپذیر است و نیازی به شک و تردید در صحت آن ندارد و نیازی به توسعه ایده های خود در مورد ارزش ها ندارد. فقط یک چیز از یک شخص در اینجا انتظار می رود - ایمان بی قید و شرط هم به خود دستورالعمل ها (عقومات و احکام) و هم به کسی که از طرف او به جهان و به مردم پخش می شود.

کارکرد اصلی جهان بینی دینی آرامش روانی است. آموزگار و فیلسوف فرانسوی قرن هجدهم. ولتر نوشت که اگر دین وجود نداشت، باید به طور خاص ایجاد می شد، زیرا اول از همه، دین به انسان صبر، فروتنی، فروتنی و امید می آموزد.

ایمان دینی به گونه ای طراحی شده است که مؤمن را در زندگی ثبات بخشد، او را به سمت نهادهایی سوق می دهد که انسان نمی تواند آنها را دوست نداشته باشد: احترام به سنت ها، اعتماد به نفس در مبارزه با ناملایمات زندگی، شجاعت در برابر مرگ، امید به رستگاری روح. و غیره جهان بینی دینی مبتنی بر آگاهی نظری نیست، نه بر اساس انتقادی بودن آن، بلکه بر عناصر عاطفی، نفسانی و غالباً ناخودآگاه (شهودی) روان انسان استوار است: خداوند با قلب، عرفانی، مستقیماً درک می شود. در این راستا دین در مقایسه با بینش علمی یا فلسفی جهان و نگرش به آن «پیروز» است، زیرا از نظر روانی به انسان نزدیک تراز فلسفه با انتقادی بودنش، زیرا بر مکانیسم‌های ساده‌تر (بدون ابهام) و زمان کوتاه‌تر و قابل درک‌تر برای تسلط انسان بر جهان و تعامل با آن تکیه دارد.

در اکثر ادیان و مذاهب ( جهت های مذهبی) جهان بینی مذهبی توسط فرقه، تشریفات، که در اعمال عبادی بیان می شود، تقویت می شود. برخی از مذاهب این امر را بسیار با شکوه و جدی ترتیب می دهند، که همچنین تأثیر بسیار قدرتمندی بر حوزه نفسانی و عاطفی دارد. علاوه بر این، دین همچنین شامل یک ساختار مادی شده است - کلیسا، که نه تنها مؤمنان را حول آموزه ها متحد می کند و نقش میانجی خود را برای اتصال خدا با انسان انجام می دهد، بلکه دارای بسیاری از کارکردهای دیگر است که بسته به شرایط تاریخی شکل گیری یک کلیسا توسعه یافته است. دین خاص

نیروی قادر مطلق - خدا - بالاتر از طبیعت و خارج از طبیعت قرار دارد. وجود خدا توسط انسان به عنوان یک وحی تجربه می شود. به عنوان یک مکاشفه، به انسان داده می شود که بداند روح او جاودانه است، که در آن سوی قبر، زندگی جاودان و ملاقات با خدا در انتظار اوست.

دین، آگاهی دینی، نگرش مذهبی نسبت به دنیا بدون تغییر باقی نماند. در طول تاریخ بشر، آنها مانند سایر شکل‌های فرهنگی در شرق و غرب، در ادوار مختلف تاریخی، توسعه یافته و به اشکال گوناگونی دست یافته‌اند.

اما همه آنها با این واقعیت متحد شدند که در مرکز هر جهان بینی دینی، جستجوی ارزش های بالاتر، مسیر واقعی زندگی، و اینکه هم این ارزش ها و هم مسیر منتهی به آنها است، متحد شدند. مسیر زندگیبه قلمرو ماورایی منتقل می شوند - نه به زندگی زمینی، بلکه به زندگی "ابدی". همه اعمال و اعمال انسان و حتی افکار او بر اساس این عالی ترین معیار مطلق ارزیابی، تایید یا محکوم می شود.

بر اساس جهان بینی دینی، واقعیت توسط نیروهای ماوراء طبیعی خاصی کنترل می شود. در بت پرستی، این نیروها اغلب از نظر ظاهری یا حداقل در رفتار شبیه به افراد هستند (به این رویکرد آنتروپومرفیسم می گویند). در ادیان توحیدی (از یهودیت شروع می شود)، خدا انسان وار نیست، اگرچه برخی از ادیان ادیان توحیدیو به دلایلی به تصاویر انسانی متوسل می شوند.

ویژگی های اصلی جهان بینی دینی:

دین مبتنی بر شکلی از ادراک مجازی-عاطفی، حسی-بصری است. مؤمن موضوع شعور دینی است. چنین شخصی دید خود از خدا را در احساسات واقعی تجربه می کند، بینش تصاویر مختلف مرتبط با ویژگی های یک جنبش مذهبی خاص.

دین نوع بازتابی از جهان بینی نیست. در دین هیچ کاری از شعور انسان و افکار او روی آگاهی خودش نیست، در دیدگاه ها، وضعیت روحی او تأملی وجود ندارد، ارزیابی از آنها وجود ندارد. به عبارت دیگر، می توانیم این را بگوییم: هیچ تأملی در افکار خود وجود ندارد.

مهمترین صفات دین عبارتند از ایمانو فرقه. ایمان- این روشی است برای درک جهان با آگاهی دینی، اینها حالات خاصی از آگاهی دینی موضوع است. فرقه- این یک سیستم مناسک و جزمات است، این یک شکل بیرونی تجلی ایمان است.

دین جهت گیری اخلاقی دارد. در چارچوب نظام های دینی، شعور دینی ارزش عالیایده ها، هنجارها، آرمان ها و ارزش های اخلاقی را به دست آورید. در آگاهی دینی، احساس عشق، بردباری، شفقت، وجدان و رحمت پرورش می یابد. دین، دنیای معنوی انسان را شکل می دهد.

کارکرد اصلی دین کمک به فرد برای غلبه بر جنبه های متغیر تاریخی، گذرا و نسبی وجود خود و ارتقای شخص به چیزی مطلق و ابدی است. در حوزه معنوی و اخلاقی، این امر در بخشیدن به هنجارها، ارزش‌ها و آرمان‌ها یک خصوصیت مطلق و تغییر ناپذیر، مستقل از ترکیب مختصات مکانی-زمانی وجود انسان آشکار می‌شود. نهادهای اجتماعیبنابراین دین به وجود انسان معنا و معرفت می بخشد و در نتیجه ثبات به او کمک می کند تا بر مشکلات روزمره غلبه کند.

3. فیجهان بینی لوسفی

فلسفه از اساطیر و دین خصلت ایدئولوژیک آنها، طرح های ایدئولوژیک آنها، یعنی کل مجموعه سؤالات درباره منشأ جهان به عنوان یک کل، ساختار آن، منشأ انسان و موقعیت او در جهان و غیره را به ارث برده است. کل حجم دانش مثبت را که بشریت در طول هزاران سال انباشته است به ارث برده است. با این حال، جهان بینی فلسفی با جهان بینی مذهبی و اسطوره ای تفاوت دارد که:

بر اساس دانش (و نه بر اساس ایمان یا داستان)؛

به طور انعکاسی (عطف فکر به سمت خود وجود دارد).

منطقی (دارای وحدت و نظام درونی)؛

متکی بر مفاهیم و مقولات روشن است.

بنابراین، فلسفه نشان دهنده بالاترین سطح و نوع جهان بینی است که با عقلانیت، نظام مندی، منطق و طراحی نظری مشخص می شود.

فلسفه به عنوان یک جهان بینی سه مرحله اصلی از تکامل خود را طی کرده است:

کیهان‌مرکزی یک جهان‌بینی فلسفی است که مبتنی بر تبیین جهان پیرامون، پدیده‌های طبیعی از طریق قدرت، قدرت مطلق، بی‌نهایت نیروهای خارجی - کیهان است و بر اساس آن، هر چیزی که وجود دارد به کیهان و چرخه‌های کیهانی بستگی دارد. فلسفه مشخصه هند باستان، چین باستان و سایر کشورهای شرق و همچنین یونان باستان بود.

تئوسنتریسم نوعی جهان بینی فلسفی است که مبتنی بر تبیین همه چیز از طریق تسلط یک نیروی غیرقابل توضیح و ماوراء طبیعی - خدا (در اروپای قرون وسطی گسترده بود) است.

انسان محوری نوعی جهان بینی فلسفی است که در مرکز آن مسئله انسان قرار دارد (اروپا رنسانس، دوران مدرن و معاصر، مکاتب فلسفی مدرن).

ظهور فلسفه به عنوان یک جهان بینی به دوران توسعه و شکل گیری جامعه برده داری در کشورهای شرق باستان و شکل کلاسیک جهان بینی فلسفی در یونان باستان برمی گردد. در ابتدا، ماتریالیسم به عنوان یک نوع جهان بینی فلسفی، به عنوان یک واکنش علمی به وجود آمد شکل مذهبیجهان بینی تالس اولین کسی بود که در یونان باستان به درک وحدت مادی جهان رسید و ایده ای مترقی در مورد تبدیل ماده که در ذات خود متحد شده بود از حالتی به حالت دیگر بیان کرد. تالس دارای همکاران، شاگردان و ادامه دهندگان دیدگاه های او بود. بر خلاف تالس که آب را اساس مادی همه چیز می دانست، پایه های مادی دیگری یافتند: آناکسیمن - هوا، هراکلیتوس - آتش. فلسفه در گفت و گوی جدلی با نظامی از دیدگاه های دینی و اسطوره ای درباره جهان متولد می شود. دیدگاه‌های مثبت او مستقیماً در جریان بازاندیشی انتقادی و دگرگونی مواد معنوی شکل می‌گیرد که به‌عنوان میراثی از پیشرفت‌های قبلی مردم برای مردم باقی مانده است. به طور طبیعی، در ابتدا معلوم می شود که به چارچوب این ماده محدود شده است، اگرچه قوی است وابستگی منفیاز او

به همین دلیل است که فلسفه در ابتدا به عنوان ظاهر نمی شود علم خاص، نه به عنوان یک حوزه دانش خاص که به وضوح موضوع تحقیق خود را مشخص می کند، دامنه مشکلات خاص خود را مشخص می کند، بلکه به عنوان "عشق به خرد" یا "عقل خرد" - هر چیزی را که در میدان دید یک فرد قرار می گیرد در نظر می گیرد. موجود متفکر موضوع آن با موضوع تفکر به طور کلی ادغام می شود - این "جهان به عنوان یک کل" است، بدون هیچ گونه توضیح یا محدودیت. فلسفه در اینجا به عنوان مترادف برای جهان بینی به طور کلی ظاهر می شود. در این مرحله هنوز لازم نیست در مورد فلسفه به عنوان یک علم خاص صحبت کنیم - به این دلیل ساده که هنوز علوم دیگری وجود ندارد. فقط جوانه های ضعیفی از دانش ریاضی، نجومی و پزشکی وجود دارد که بر اساس تجربه عملی رشد می کند و کاملاً عملی است. جای تعجب نیست که «فلسفه» از همان ابتدا همه این چند میکروب را شامل می شود دانش علمیو به آنها کمک می کند تا در رحم خود رشد کنند و سعی می کنند آنها را از لایه های جادویی- شفابخشی که به عنوان بخشی از جهان بینی مذهبی-اسطوره ای با آنها در هم آمیخته اند، رها کنند. توسعه فلسفه در اینجا کاملاً و بدون هیچ اثری با توسعه درک علمی از جهان اطراف همزمان است.

اما دقیقاً به همین دلیل است که تأملات او طبیعتاً شامل همه چیزهایی می شود که بعداً موضوع خاص او را تشکیل می دهد: مطالعه قوانین جهانی که در چارچوب آن «هستی» و «تفکر» هر دو وجود دارند و تغییر می کنند، هم کیهان درک شده و هم درک روح او.

جهان بینی فلسفی به جهان از دیدگاه مبانی غایی و نهایی آن می نگرد. این نوع جهان بینی قوانین جهان را مشخص می کند - آن نیروهایی که بر جهان حکومت می کنند. اساس جهان بینی فلسفی برهان منطقی است. اشکال وجودی جهان بینی فلسفی، مفاهیم اساسی فلسفه است که به آنها مقوله می گویند. جهان بینی می تواند خارج از فلسفه وجود داشته باشد، اما فلسفه لزوماً یک جهان بینی را شکل می دهد.

4. تفاوت هاجهان بینی فلسفیاز اساطیر و

مذهبی

بر خلاف اساطیر و دین، فلسفه مبتنی بر تفکر نظری و منطقی انسان درباره جهان است. اسطوره‌شناسی و دین را به‌عنوان مجموعه‌ای از دانش بر پایه‌ی متفاوتی جایگزین می‌کند.

فلسفه یک ایمان بی قید و شرط نیست، اما فلسفه یک نکته، نه یک تأسیس جزمی نیست، بلکه همیشه یک سؤال است. اساس تامل فلسفی، درک انتقادی از ایده های از قبل تثبیت شده درباره جهان است. همانطور که در بالا ذکر شد، فلسفه تأمل است، به این معنی که با موضوع وجود سر و کار ندارد، بلکه با اندیشه وجود، با آگاهی یقینی و از قبل تثبیت شده وجود سروکار دارد. فلسفه تحلیل عقاید ما درباره هستی است، بنابراین درجه انتزاع آن بسیار بالاست. بازتاب نگاهی به درون است، نگاهی به خود. به گفته ن. بردیایف، جهان بینی فلسفی نتیجه کنجکاوی بیهوده افرادی نیست که در هیچ فعالیتی مشغول نیستند، بلکه ثمره تأمل دشوار و طولانی است.

فلسفه نیاز نوظهور به درک با کمک عقل (یعنی عقلانی) مفاهیم، ​​مشکلاتی را که در طول فرآیند تاریخی به وجود آمده است را بیان می کند، بنابراین یکی از ویژگی های متمایز جهان بینی فلسفی انعکاس جهان در یک سیستم مفاهیم است. علاوه بر این، جهان بینی فلسفی، بر خلاف جهان بینی اسطوره ای و دینی، بیشتر با واقعیت های علمی عمل می کند و بیشتر بر داده های علوم خاص تکیه می کند.

جهان بینی اسطوره ای و دینی یک آگاهی گروهی و جمعی است. فلسفه زمانی به وجود می آید که نیاز به درک فردی و شخصی ایجاد شود. هر مفهوم فلسفی کاملاً فردی است. فلسفه همیشه انسان را به تجزیه و تحلیل مستقل مسائل خاص هدایت می کند. هدف از فلسفه نظری ارائه شده در تاریخ خود، گسترش میدان اطلاعاتی برای چنین فعالیت هایی است. خود شخص همیشه این حق را دارد که موقعیت خود را توسعه دهد، اما بر اساس دانش فلسفی وزن و اهمیت بیشتری خواهد داشت.

فلسفه و دین به چند دلیل به یکدیگر نزدیک هستند:

در موضوع تأمل به هم نزدیکند. هر دو در جستجوی معنای زندگی هستند و نیاز به هماهنگی روابط را بیان می کنند.

آنها به شکل بازتاب نزدیک هستند. آنها هر دو رابطه معنوی شخص با واقعیت هستند که به کلی ترین و مطلق ترین شکل بیان می شوند، زیرا هم خدا و هم فلسفه مطلق های معینی هستند.

آنها همچنین از این نظر به هم نزدیک هستند که آنها اشکال فعالیت معنوی مبتنی بر ارزش هستند (هدف آنها حقیقت علمی دانش خاص نیست، بلکه شکل گیری یک مفهوم زندگی معنوی مطابق با دستورالعمل های مهم زندگی برای یک فرد است).

و با این حال، اینها اشکال مختلف فعالیت معنوی هستند. تفاوت های آنها هم در موضوع و هم در نحوه انعکاس یک شخص از جهان نهفته است:

فلسفه به مثابه انعکاس، به مثابه تفکر، در موقعیت های خود از واقعیت طبیعی وجود، وجود فی نفسه، که دلایل درونی و خود را برای رشد دارد، سرچشمه می گیرد. دین بر ماوراءالطبیعه تمرکز دارد، بر جهان دیگر، بر وجودی متعالی، فقط بر ماورایی.

خدا برای فلسفه مفهومی از هستی است که نیاز به تحلیل آن نیز دارد، مانند هر مفهوم دیگری، بنابراین فلسفه دین را می توان در زمره رشته های فلسفی طبقه بندی کرد. برای یک جهان بینی دینی، خدا یک مفهوم نیست، بلکه یک موضوع واقعی و عینی عبادت و ایمان است.

فلسفه سعی می کند مفاهیم خود را از طریق سیستمی از مفاهیم که منطق دانش علمی پشتوانه آن است، اثبات کند. او مطالب خود را از حوزه های مختلف این فعالیت می گیرد و سعی می کند با کمک عقل، منطق تحلیل فلسفی، آنها را به زبان خاص خود درک کند. ارائه عقلانی در مورد مفاهیم فلسفی غیرعقلانی (از جمله دینی) نیز صدق می کند.

دین حوزه احساس و عرفان و هیبت است. وضعیت روانی خاص یک فرد با مذهب مرتبط است: حالت خلسه، جدا شدن از دنیای بیرون، از دست دادن خاص خود، غوطه ور شدن در دنیایی که در آن خود اهمیت کمی دارد. فلسفه به مثابه یک فرهنگ خودآگاه عمل می کند که به طور انتقادی معنا، ماهیت و هدف آن را تعیین می کند.

دین شخص را به سمت ایمان بی قید و شرط سوق می دهد ("من معتقدم، حتی اگر پوچ باشد" - ترتولیان). فلسفه انسان را به سمت استدلال، شک، به موقعیت خود سوق می دهد و نه فقط به موضع مقامات، حتی شناخته شده.

دین از طریق خدا مدعی حقیقت مطلق است. فلسفه با متواضعانه تر، شکاک تر به این موضوع می پردازد و موقعیت های انتخابی را ارائه می دهد.

دین از نجات روح در جهان دیگر صحبت می کند. فلسفه انسان را به سوی بهبود روح، به سمت «کار روح» و بنابراین به سوی نجات آن در وجود زمینی از طریق فعالیت خلاق دنیوی سوق می دهد.

دین، اگرچه اختیار انسان را فرض می کند، اما آن را در چارچوب رابطه با خدا محدود می کند، بنابراین، به هر نحوی، در آگاهی دینی عنصری از ترس و انقیاد وجود دارد. فلسفه کاملاً مبتنی بر آزادی انسان است. خود فلسفه فقط بر اساس آزادی اندیشه امکان پذیر است.

نتیجه گیری

جهان بینی یک درک کلی از جهان، انسان، جامعه است که جهت گیری اجتماعی-سیاسی، فلسفی، مذهبی، اخلاقی، زیبایی شناختی، علمی و نظری فرد را تعیین می کند.

جهان بینی تنها محتوا نیست، بلکه راهی برای درک واقعیت و همچنین اصول زندگی است که ماهیت فعالیت را تعیین می کند. ماهیت ایده ها در مورد جهان به تعیین اهداف خاصی کمک می کند که از تعمیم آن ها یک کلی برنامه زندگیآرمان هایی شکل می گیرد که به جهان بینی نیروی مؤثر می بخشد. محتوای آگاهی زمانی به یک جهان بینی تبدیل می شود که شخصیت اعتقادی را به دست می آورد، اطمینان کامل و تزلزل ناپذیر شخص به صحت ایده های خود.

همه انواع جهان بینی ها نوعی وحدت را نشان می دهند که طیف خاصی از مسائل را در بر می گیرد، به عنوان مثال، روح چگونه با ماده ارتباط دارد، یک شخص چیست و چه جایگاهی در ارتباط متقابل جهانی پدیده های جهان دارد، چگونه یک شخص واقعیت را می شناسد، چه چیزی خوب است و شرور هستند، طبق قوانینی که جامعه بشری توسعه می یابد. اما تفاوت هایی نیز در آنها وجود دارد: جهان بینی اساطیری بر احساسات انسان تأثیر می گذارد، جهان بینی دینی مبتنی بر ایمان است و جهان بینی فلسفی بر اساس شواهد، علم و دانش درباره جهان خطاب به ذهن انسان است.

جهان بینی معنای زندگی عملی عظیمی دارد. بر هنجارهای رفتار، نگرش فرد نسبت به کار، نسبت به افراد دیگر، ماهیت آرزوهای زندگی، شیوه زندگی، سلایق و علایق او تأثیر می گذارد. این نوعی منشور معنوی است که از طریق آن همه چیز در اطراف ما درک و تجربه می شود.

لیست واستفاده می شوداوهادبیاترای

1. ویژگی های مشخصه شکل اسطوره ای جهان بینی. فلسفه: کتاب درسی / ویرایش. A.F. زوتوا، وی. میرونوا، A.V. رازین. - ویرایش چهارم - م.: پروژه آکادمیک; تریکستا، 2007.

2. Alekseev P.V., Panin A.V. فلسفه: کتاب درسی. - ویرایش چهارم، بازنگری شده. و اضافی - M.: TK Velby; چشم انداز، 2007.

3. فلسفه: آموزشبرای مؤسسات آموزش عالی - ویرایش هشتم - Rn/D.: Phoenix، 2004.

4. Gurevich P.S. مبانی فلسفه. - م.، 2000.

ارسال شده در Allbest.ru

اسناد مشابه

    شناسایی ویژگی های مشترک و متمایز جهان بینی اسطوره ای، دینی و فلسفی. اسطوره به عنوان الگوی رفتاری در جامعه مدرن و ابزاری برای تبلیغات. بررسی تأثیر جهان بینی اساطیری بر نظام آموزشی مدرن.

    چکیده، اضافه شده در 2015/04/20

    تحلیل ریشه های تفکر فلسفی. تاریخچه پیدایش اساطیر به عنوان شکلی از آگاهی اجتماعی. جوهر جهان بینی اسطوره ای و دینی به عنوان پیش نیاز فلسفه. مفهوم و کارکردهای دین، شرح اشکال اولیه و مدرن آن.

    چکیده، اضافه شده در 2010/09/11

    سیر تحول جهان بینی دینی. ویژگی های آگاهی دینی. پیدایش تعامل دین و فلسفه. دین و فلسفه در دوره های مختلف تاریخی. تغییر نقش فلسفه در زندگی سیاسی اجتماعی و معنوی در قرون وسطی.

    کار دوره، اضافه شده در 2010/04/24

    فلسفه به عنوان یک جهان بینی مستدل و شکل ایدئولوژیک آگاهی. جهان بینی به مثابه نظامی از ایده ها، ارزیابی ها، هنجارها، اصول اخلاقی و باورها. اجزای جهان بینی، ویژگی های اشکال تاریخی آن (اسطوره ها، دین)، کارکردهای دین.

    تست، اضافه شده در 2017/02/07

    تعریف مفهوم، انواع اساسی و اصول شکل گیری جهان بینی به عنوان نظامی از باورها، اعتقادات و ارزش های زندگی. ویژگی های انواع جهان بینی اسطوره ای، مذهبی، فلسفی، روزمره. جوهر ایده آل و ذهنیت.

    ارائه، اضافه شده در 2013/09/19

    اهمیت اسطوره‌شناسی و فلسفه به‌عنوان شکل‌های تاریخی تثبیت‌شده جهان‌بینی. مفهوم، معنا و جوهر جهان بینی اسطوره ای. جهان بینی یک گروه اجتماعی، طبقه اجتماعی و جامعه در کل. پیدایش و توسعه فلسفه.

    چکیده، اضافه شده در 1393/12/19

    ویژگی های جهان بینی فلسفی. ویژگی های متمایزادیان جهانی ویژگی های آگاهی اسطوره ای، ویژگی های اصلی. اساسی ادیان ملی. ماهیت و ویژگی سؤالات متافیزیکی، جهت گیری ایدئولوژیک آنها.

    چکیده، اضافه شده در 1393/03/11

    مفهوم جهان بینی و اهمیت آن در زندگی یک فرد، در رشد شخصیت او. ویژگی های جهان بینی اساطیری. کارکردهای ایمان و دین. ویژگی های تفکر فلسفی و پیشینه مسائل آن. دیالکتیک و مقوله های حسی.

    برگه تقلب، اضافه شده در 12/10/2010

    نوع آگاهی اجتماعی و فردی. اسطوره شناسی به عنوان شکلی ترکیبی از آگاهی اجتماعی. آنتروپومورفیسم یکی از ویژگی های تفکر اسطوره ای است. جایگاه اسطوره در فلسفه و دین ویژگی های ارزش های دینی و روش های معرفت نظری.

    برگه تقلب، اضافه شده در 11/30/2010

    خاستگاه فلسفه، ویژگی های مراحل آن به عنوان جهان بینی. تحلیل مسئله رابطه روح و ماده. مفهوم جهان بینی، پیوند آن با فلسفه، عناصر و اشکال ساختاری. جوهر و ویژگی های مدرن جهان بینی فلسفی.