صفحه اصلی / به سلامتی شما / و گناهان ما بزرگ است. اوگنی لوکین - گناهان کبیره ما (مجموعه)

و گناهان ما بزرگ است. اوگنی لوکین - گناهان کبیره ما (مجموعه)

گناهان من (ما) کبیره است. ابراز شکایت از کسی، دلخوری از چیزی ناخوشایند. - قدرت، هر چه باشد، و من برایش به تو مفیدتر خواهم بود... مرا به پابرهنگی تو پایین نمی آورند، بلکه تو را با من یکسان می کنند. گناهان من سنگین است، یگور یتیم را نزد من بلند کن. نه، تیتوشکو، آن را مطرح نکن(I. Akulov. Kasyan Ostudny). - دایه گفت: «آه، گناهان کبیره ما!(E. Nosov. شراب سرخ پیروزی).

فرهنگ اصطلاحات روسی زبان ادبی. - M.: آسترل، AST.

A. I. فدوروف.

    2008.ببینید «گناهان کبیره من» در لغت نامه های دیگر چیست: پوشکین الکساندر سرگیویچ

    - (1799 1837) شاعر، نویسنده روسی. کلمات قصار، به نقل از پوشکین الکساندر سرگیویچ. زندگی نامه تحقیر دربار مردم سخت نیست، اما تحقیر دادگاه خود غیر ممکن است. تهمت، حتی بدون مدرک، آثاری جاودانه بر جای می گذارد. منتقدان......دایره المعارف تلفیقی کلمات قصار

    لیست آهنگ های ولادیمیر ویسوتسکی- مقاله اصلی: Vysotsky, Vladimir Semenovich مطالب 1 فهرست آهنگ ها 2 آثار ... ویکی پدیا گناه- تصاویر گناهان. تکه ای از نماد " آخرین قضاوت

    " 1914 کپی نماد A. S. Suslov از آغاز. قرن شانزدهم از مجموعه A. V. Morozova (موزه تاریخی دولتی) تصاویر گناهان. قطعه ای از نماد آخرین داوری. 1914 کپی نماد A. S. Suslov از آغاز. قرن شانزدهم از مجموعه A.V.......دایره المعارف ارتدکس آخرین قضاوت

    اساسا بزرگ- [یونانی Βασίλειος ὁ Μέγας] (329/30، Caesarea Cappadocia (قیصری امروزی، ترکیه) یا Neokesarea Pontic (Nixar امروزی، ترکیه) 01/1/379, Caesarea Cappadocia), St. (یادبود 1 ژانویه، 30 ژانویه در شورای 3 معلم و سلسله مراتب جهانی؛ ...

    لیست سریال های تلویزیونی بر اساس عنوان- 1. سپاس خداوندی را که آسمان ها و زمین را آفرید و تاریکی ها و نور را برپا کرد. ولى پس از اين نيز كافران ديگران را با پروردگارشان يكى مى دانند. 2. او کسی است که شما را از گل آفرید و سپس برای مرگتان زمانی تعیین کرد. او دارد... ... قرآن. ترجمه E. Kuliev

    سوره 7. موانع- 1. الف لام میم ساد. 2. کتابی بر تو نازل شده است، و (همه سختی ها) بر سینه تو ستم نکند. تا از آن برای انذار (از بدی) استفاده کنید و برای مؤمنان (در روز قیامت) تذکری باشد. 3. پس از آنچه پروردگارت به تو می گوید پیروی کن... ... قرآن. ترجمه وی. پورخووی

    سوره 2. گاو- 1. الف. لام میم. 2. این کتاب که هیچ شکی در آن نیست، راهنمای راستین برای پرهیزگاران است، 3. کسانی که به غیب ایمان می آورند و نماز را برپا می دارند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق می کنند. بر تو نازل شد و...... قرآن. ترجمه E. Kuliev

    مسیحیت و یهودستیزی- بخشی از مجموعه مقالات یهودی ستیزی ... ویکی پدیا

    سوره 20 طه، ح، مکی، 135 آیه- بسم الله الرحمن الرحیم 1. تا، ها. 2. ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خودت را خسته کنی، 3. بلکه هشداری است برای کسانی که از گناه می ترسند. 4. آن را نازل کرد که زمین و آسمان های بلند را آفرید. 5. رحمانی که بر... ... قرآن. ترجمه ب.شیدفر

منسوخ شده ابراز شکایت از کسی، دلخوری از چیزی ناخوشایند. - قدرت، هر چه باشد، و من برایش به تو مفیدتر خواهم بود... مرا به پابرهنگی تو پایین نمی آورند، بلکه تو را با من یکسان می کنند. گناهان من سنگین است، یگور یتیم را نزد من بلند کن. نه، تیتوشکو، آن را مطرح نکن(I. Akulov. Kasyan Ostudny). - دایه گفت: «آه، گناهان کبیره ما!(E. Nosov. شراب سرخ پیروزی).

  • - دوازده کار هرکول نشان دهنده عبور خورشید از دوازده علامت زودیاک است ...

    فرهنگ لغت نمادها

  • - طبق هنر 14 قانون جزایی فدراسیون روسیه، اعمال عمدی و سهل انگارانه، که در قانون جزایی فدراسیون روسیه مجازات هایی از پنج تا ده سال زندان تعیین شده است.

    فرهنگ اصطلاحات حقوقی

  • - طبق هنر 14 قانون جزایی فدراسیون روسیه اقدامات عمدی است که ارتکاب آنها توسط قانون جزایی فدراسیون روسیه به شکل حبس برای مدت بیش از 10 سال یا اقدامات شدیدتر مجازات می شود. * * * - دسته بندی جرایم متمایز از جنایت ...

    بزرگ فرهنگ لغت حقوقی

  • - طبق هنر 14 قانون جزایی فدراسیون روسیه، اقدامات عمدی، که برای ارتکاب آنها قانون جزایی فدراسیون روسیه مجازاتی را در قالب حبس برای مدت بیش از 10 سال یا شدیدتر پیش بینی کرده است.

    فرهنگ اصطلاحات حقوقی

  • - «... 5. بخصوص جرایم سنگین، اعمال عمدی هستند که این قانون برای ارتکاب آنها مجازاتی به حبس بیش از ده سال یا مجازات شدیدتر پیش بینی کرده است.

    اصطلاحات رسمی

  • - برو به همه چیز. برو به همه سخت. آهن. اکسپرس 1...
  • - منبع اولیه واژه‌نامه زنگ‌زنان حرفه‌ای است: در آن، زنگ‌های ناقوس معمولاً «سنگین» نامیده می‌شوند.

    فرهنگ لغات و اصطلاحات رایج

  • - به شوخی در مورد یک فرد متکبر که نمی پذیرد ...

    فرهنگ اصطلاحات عامیانه

  • - از همه جهات جدی adv شرایط کیفی؛ = با استفاده از تمام راه ها، تمام امکانات...

    فرهنگ لغت توضیحی افرموا

  • - در تمام "e" سخت و در همه "i" ...

    روسی فرهنگ لغت املا

  • - منسوخ شده اکسپرس به شدت، به شدت؛ بی بند و بار، بی حد و حصر در حالی که از غم و اندوه، جلاد به یک ولگردی وحشیانه رفت، همانطور که فقط یک روسی فرسوده می تواند انجام دهد ...

    فرهنگ عباراتی زبان ادبی روسی

  • - ساده اکسپرس سبک زندگی مذموم را شروع کنید...

    فرهنگ عباراتی زبان ادبی روسی

  • - رعد و برق را ببینید -...
  • - مشاهده دکمه ها - تفرقه سر ما را ببرید، به ریش ما دست نزنید...

    V.I. دال. ضرب المثل های مردم روسیه

  • - اضافه، تعداد مترادف: 8 با صدای بلند، وزوز، وزوز به کمال، رفت در ولگردی و ولگردی رفت، به یک ولگردی رفت، رفت در داد و بیداد، از ریل خارج شد...

    فرهنگ لغت مترادف ها

  • - سانتی متر ....

    فرهنگ لغت مترادف ها

«گناهان کبیره من» در کتب

32 برای گناهان تلخ ما

برگرفته از کتاب NOVELLINO, STANCES, PARALLELES نویسنده کوتولین سرگئی الکسیویچ

32 برای گناهان تلخ ما "شمع بر سفره می سوخت... - K.R. Smerdi Manor, 15/08/1885" برای گناهان تلخ ما به جان ما رحم کن جهان پاکتر نمی شود زیباتر به ما عطا کن. سبکی بالها، سخاوت قلب و ذهن، صلیب آنجا می درخشد، نه تاریکی. ما به صلیب حیات بخش نجات دهنده نیاز داریم

فصل پانزدهم. درباره مجازات خدا برای گناهان ما - در مورد آنچه که با صرب ها یا نژادها اتفاق افتاد

برگرفته از کتاب یادداشت های یک ژانیچر [نوشته کنستانتین میخائیلوویچ از اوستروویچا] نویسنده میخائیلوویچ کنستانتین

فصل پانزدهم. درباره مجازات خدا برای گناهان ما - در مورد آنچه که برای صرب ها یا موش ها اتفاق افتاد یک پادشاه صرب به نام میلوتین از خانواده اولین پادشاه صرب، اوروس، دستور داد پسرش به نام استفان را کور کنند. [بعد از فوت پدرش به اذن الهی او

3. "این برای ما به خاطر گناهان ما اتفاق افتاد"

از کتاب سرزمین پرنده آتشین. زیبایی روسیه سابق توسط مسی سوزان

3. «این به خاطر گناهان ما برای ما اتفاق افتاد» زمین سیاه زیر سم استخوان ها کاشته شد و با خون آبیاری شد: کاشت با اندوه به سرزمین روسیه رسید. سخنان درباره هنگ ایگور عظمت کیف غیرقابل نابودی به نظر می رسید، اما پس از دو قرن از رونق آن، ناگهان و وحشتناک بود.

مفاهیم ما، دیدگاه های ما بدترین دشمنان ما هستند، شماره 117، مسکو، 30 مه

از کتاب لهستان در مقابل امپراتوری روسیه: تاریخچه رویارویی نویسنده مالیشفسکی نیکلای نیکولایویچ

مفاهیم ما، دیدگاه های ما بدترین دشمنان ما هستند، شماره 117، مسکو، 30 مه در زندگی مردم روسیه به ندرت لحظات حساسی مانند زمان حال وجود دارد - چنین لحظاتی که گامی به سختی قابل توجه در یک جهت یا آن جهت می تواند تبدیل به یک گام مهم شود. علت یک خیر بزرگ یا شر بزرگ.

فصل 7. بدهی های سنگین ما

برگرفته از کتاب تجارت یهودی 3: یهودیان و پول نویسنده لیوکیمسون پتر افیموویچ

فصل 7. پیدا کردن بدهی های سنگین ما احتمالاً دشوار است دنیای مدرنشخصی که حداقل یک بار در زندگی خود، اگر در شرایط سختی قرار می گرفت، از اقوام، دوستان، همکاران یا حتی به طور کامل پول قرض نمی کرد. غریبه هاکه حاضر شد کمک کند

گناهان ما کبیره است

از کتاب ما روسیه را پس خواهیم گرفت نویسنده روگوزین دیمیتری اولگوویچ

گناهان ما سنگین است: لیبرال های روسی مسئول اصلاحات وحشیانه اقتصادی، حمایت سیاسی راهزنان چچنی، دیپلماسی بدخواه و میهن پرستی ستیزه جو هستند. این باعث می شود آنها به یک هدف مناسب برای انتقاد تبدیل شوند

خداوند به اندازه گناهان راهبان از گناهان افراد غیر روحانی خشمگین نیست

از کتاب جلد پنجم کتاب اول آفرینش های اخلاقی و زاهدانه نویسنده استودیت تئودور

خداوند از گناهان عوام به اندازه گناهان راهبان خشمگین نیست، بنابراین، هیچ یک از ما ملحد، یا مزاحم، یا متخلف، زناکار، (328) زمزمه کننده، شایعه ساز نباشیم. آدم غافل، آدم تنبل، چون غضب خدا بزرگ است، نزدیک است، انتقام توهین می کند. خدایا خیلی

گناهان سخت

از کتاب چگونه نجات پیدا کنیم توسط لاندوس آگاپیوس

گناهان سختگناهان ما بسیارند، اما همه آنها را می توان به هشت مورد زیر تقلیل داد: غرور، غرور، پول دوستی، زنا، خشم، پرخوری، حسادت و غفلت. همه آنها فانی نامیده می شوند، زیرا روح ما را می کشند و سر و ریشه و پایه بقیه هستند

2.1 گناهان انسانها، گناهان فرشتگان: پیدایش 1-11 و کتاب خنوخ

از کتاب شیطان. بیوگرافی. نویسنده کلی هنری انسگار

2.1 گناهان انسانها، گناهان فرشتگان: پیدایش 1-11 و کتاب خنوخ همانطور که قبلاً اشاره کردم، تحلیل موضوعی کتاب مقدس عبری نشان می دهد که تاریخ مقدسزیرا یهودیان در اصل با فصل دوازدهم کتاب پیدایش، داستان ابراهیم شروع شدند، زیرا هیچ اشاره ای به آن وجود ندارد.

الف مسیح برای گناهان ما مرد

از کتاب غلاطیان توسط جان استات

الف مسیح در راه گناهان ما مرد. ترجمه انگلیسی جدید کتاب مقدس می گوید که او «خود را برای گناهان ما داد». مرگ عیسی مسیح در درجه اول تجلی عشق نبود، نه

مسیح با تحمل گناهان ما مرد

از کتاب بنیاد مسیحیت توسط جان استات

مسیح در حالی که گناهان ما را به دوش می کشد این گونه است که پیتر در نامه خود می نویسد (2:24) و رابطه بین مرگ مسیح و گناهان ما را توصیف می کند: "او خود گناهان ما را در بدن خود بر روی درخت حمل کرد." ” برای ما تا حدودی غیرعادی به نظر می رسد و باید به قدیمی بازگردیم

5. اما او برای گناهان ما مجروح شد و برای گناهان ما عذاب شد. عذاب سلام ما بر او بود و با زخم های او شفا یافتیم.

نویسنده لوپوخین اسکندر

5. اما او برای گناهان ما مجروح شد و برای گناهان ما عذاب شد. عذاب سلام ما بر او بود و با زخم های او شفا یافتیم. اما او به خاطر گناهان ما مجروح شد و برای گناهان ما عذاب شد... فکری که در مورد آن بیان شد تکرار و آشکارتر است.

12. زیرا گناهان ما در حضور تو بسیار است و گناهان ما بر ضد ما گواهی می دهند. زیرا گناهان ما با ما هستند و گناهان خود را می دانیم. 13. ما به خداوند خیانت کردیم و دروغ گفتیم و از خدای خود دور شدیم. تهمت و خیانت به زبان آوردند، حامله شدند و سخنان نادرست را از دل به دنیا آوردند.

از کتاب کتاب مقدس توضیحی. جلد 5 نویسنده لوپوخین اسکندر

12. زیرا گناهان ما در حضور تو بسیار است و گناهان ما بر ضد ما گواهی می دهند. زیرا گناهان ما با ما هستند و گناهان خود را می دانیم. 13. ما به خداوند خیانت کردیم و دروغ گفتیم و از خدای خود دور شدیم. تهمت و خیانت گفت، حامله شد و از دل زایید

گناهان ما را ببخش، زیرا ما هر که به ما بدهکار است می بخشیم.» (لوقا 11:4).

از کتاب قوانین زندگی شاد نویسنده سفید النا

گناهان ما را ببخش، زیرا ما هر کسی را که به ما بدهکار است می‌بخشیم (لوقا 11:4) عیسی به ما آموخت که فقط زمانی می‌توانیم از خدا انتظار بخشش داشته باشیم. عشق نیرویی است که ما را به سوی او می کشاند. با لمس قلب ما، عشق باید عشق را در ما برانگیزد

گناهان مخصوصاً جدی و الهه

از کتاب اعتراف به گناه پدر توسط الکسی موروز

گناهان مخصوصاً گناهان کبیره سخت و خدایی: غرور عشق به پول، حسادت، شکم خوری خشم، ناامیدی گناهان کفرگویی علیه روح القدس: ناامیدی احساسی است که خیر پدری را در خدا انکار می کند و منجر به خودکشی در بی ایمانی می شود

اوگنی لوکین

گناهان کبیره ما (مجموعه)

گناهان ما کبیره است

تمام صورت در خارج است.

در یک صبح خوب اردیبهشت، تلفن تحریریه فرهنگی تلویزیون شهرداری زنگ خورد. مستیسلاو اوبوریشف تلفن را برداشت.

عجب! - اوبوریشف سمی به طعنه کوتاهی نکرد. - کی میاد پیش ما... و من باهاش ​​چیکار کنم؟

خب... نمی‌دانم،» اونیر تردید کرد، که در واقع برای او غیرعادی بود. - گوش کن... و بعد خودت تصمیم بگیر... شاید چیزهای خنده داری معرفی کنی...

به نظر می رسد با وجود هوشیاری مداوم آسیه آهنی، فردی ناکافی وارد ساختمان شده است. و طبق یک سنت دیرینه و در عین حال مشمئز کننده، مرسوم بود که چنین افرادی را یا در تحریریه فرهنگ یا تحریریه علم ترکیب کنند. این البته در مورد جنون آرام است. در صورت خشونت، نگهبانان دعوت می شدند.

به زودی صدای ضربه ای ظریف در به گوش رسید.

وارد شوید.

غریبه ای وارد شد که در اولین نگاه مستیشا کمی خود را کنار کشید و با نفرت اخم کرد. مردان خوش تیپباعث انزجار او نشد زنان باهوش. هر دوی اینها، از نظر اوبوریشف، اوج بی‌حیایی بودند.

پس اونی که وارد شد به طرز ناشایستی خوش تیپ بود.

مستیشا که بر خصومت خود غلبه کرده بود جیغ زد: "یک صندلی داشته باشید." - و در عین حال خود را معرفی کنید.

تشکر کرد و نشست. خوش تیپ خوب، حداقل او خوش تیپ نیست - ویژگی های صورت او بزرگ و شجاع است. یکی دیگر از جزئیاتی که تا حدودی چشمان اوبوریشف را سفید کرد، لباس شگفت آور بی دقت او بود. احساس می شد که بازدیدکننده لباس های خود را مدت ها پیش خریداری کرده بود و به وضوح در بوتیک ها نبود.

شهوت انگیز،» او گفت.

مستیشا ابروهایش را بالا انداخت.

انجام کاری؟

شهوترانه» با گناه تکرار کرد. - این نام خانوادگی من است. ایگور تروفیموویچ وژدلیا. اینجا... - بیرون آورد و پاسپورتش را باز کرد.

اوبوریشف نگاهی سریع انداخت و ناگهان در حالی که علاقه مند شد سند را در دست گرفت. چهره در عکس همان بود، اما به طرز نفرت انگیزی زشت بود. باید فرض کرد که یگور تروفیموویچ برای زیبایی سرکش خود هزینه کرد غیبت کاملفتوژنیک من به یاد خطوط داستایوفسکی افتادم: "عکس ها به ندرت شبیه به هم هستند و این قابل درک است: خود اصلی، یعنی هر یک از ما، به ندرت شبیه خودش است."

پس چی میخواستی به من بگی یگور تروفیموویچ؟ - از مستیشا پرسید و پاسپورت را به صاحبش بازگرداند.

او گفت: «من باید در تلویزیون ظاهر شوم.

به چه دلیل؟

در مورد اتفاقی که برای من افتاد ... این خیلی مهم است ، باور کنید ...

من معتقدم. - مستیشا سری تکون داد. - و چه اتفاقی برای شما افتاد؟

بیگانه خبر داد: دیشب صدایی به من رسید...

«آیا باید فوراً با امنیت تماس بگیرم؟ - مستیشا بی حال تعجب کرد. - نه، شاید ارزشش را نداشته باشد... او مطیع به نظر می رسد...»

و به این مناسبت می خواهید ...

مستیشا در حالی که با تأسف به مرد خوش تیپ دیوانه نگاه می کند، خاطرنشان کرد: «آنطور که شما فکر می کنید ساده نیست. - تو بگو صدا. صدای کی؟

خوب... حدس می‌زنم... - بازدیدکننده با تعجب به سقف نگاه کرد که او را زیباتر کرد.

آیا شما مذهبی هستید؟

بله، او با جدیت گفت. - از امروز به عبارت دقیق تر از دیشب ...

و بلافاصله به سمت ما حرکت کردند؟

خوب ... همانطور که می بینید ...

پدرت داشت؟

منطقی است که به یک متخصص مراجعه کنید... و مستقیم به تلویزیون بروید. او به شما چه گفت، اگر راز نیست؟ حقیقت را کشف کردی؟

خب به طور کلی... بله. آن را باز کرد.

و دستور داد آن را به دیگران بگوید؟ Urbi، به اصطلاح، et orbi؟ شهرها و روستاها...

بله. سفارش داد.

خب، طبیعتاً، مستیشا با بی حوصلگی کامل ادامه داد، این شما هستید که رئیس آموزش جدید خواهید شد...

اوبوریشف پلک زد.

"نه" چطور؟ - او آن را باور نکرد.

پس نه. فقط به من خبر بده و تمام...

مستیشا متحیر با کف دستش چانه اش را مالید.

خوب! اکنون می توانید این حقیقت خود را به طور خلاصه بیان کنید؟

قطعا. گفت… - چشمای زیبابیگانه کمی مه آلود شد. - از این به بعد...

متاسفم، مستیشا خورنده توضیح داد. - از این به بعد - کی؟

خوب ... از لحظه ای که یک نفر از کسی می شنود ... متوجه می شود ...

فهمیده شد. با عرض پوزش برای قطع کردن. ادامه دهید.

از این پس پیغمبر تازه برآمده اعلام کرد زیبایی جسمانی با زیبایی روحی مطابقت دارد...

مستیشا اوبوریشف دهانش را کمی باز کرد و به آرامی به پشتی تکیه گاه کهنه اش خم شد و عاشقانه به مهمان نگاه کرد. چقدر دوست داشتنی!

دوباره پاسپورتت را بده!

آن را گرفت، باز کرد و دوباره صورت را با عکس مقایسه کرد.

من چند سال پیش اینطور بودم... - یگور تروفیموویچ، به ظاهر خجالتی توضیح داد. - و دیروز بود...

به پدر! - مستیشا با قاطعیت گفت و بلند شد. - به پدر، به پدر، به پدر! همه چیز آنقدر جدی است که بدون برکت سلسله مراتب من به سادگی حق ندارم ... این گذرنامه شماست ، پاس خود را به من بدهید ، اکنون آن را امضا می کنم ... و خود شما - فوراً به کلیسا بروید! می شنوی؟ فوری! هر چه سریعتر این کار را انجام دهید، ما سریعتر روی آنتن خواهیم رفت...

نه "اما"، یگور تروفیموویچ، نه "اما"! با دعای خیر شبانمان منتظر شما هستم...

مستیشا به آرامی، اما دوباره قاطعانه مرد خوش تیپ دلسرد را از در بیرون هل داد، حدود بیست ثانیه منتظر ماند و گوشی را برداشت.

آسیا؟.. این اوبوریشف است. تحریریه فرهنگ... می دانم که می دانی!.. من هوس یگور تروفیموویچ را دارم... این نام خانوادگی است! بنابراین، وژدلی یگور تروفیموویچ (او اکنون بیرون خواهد آمد) دیگر اجازه ورود به قلمرو را ندارد! تحت هیچ شرایطی! و به جایگزین ها هم بگو... Vozhdeleya Egor Trofimovich. Leader-de-le-ya... یادداشت کردی؟ خب این خوبه...

در حالی که پف کرد، تلفن را قطع کرد و سیگار را بیرون آورد. او به سمت در حرکت کرد (تنها قرار بود سیگار کشیدن در بیرون باشد، پشت در)، نگاهی کوتاه به آینه انداخت - و تقریباً زمین خورد. چشمامو باور نکردم نزدیکتر اومدم و از نزدیک نگاه کردم. به نظر می رسد که فرم صورتش ثابت مانده است، اما... نه، مستیشا هیچ وقت خودش را خوش تیپ نمی دانست. و هیچ کس او را چنین نمی دانست! با این حال، اوبوریشف هرگز بازتاب بدتر از این ندیده بود.

برای یک دقیقه، نه کمتر، بی‌حس ایستاد و به چشم‌های وقیحانه خوش دست خود نگاه کرد، سپس لوازم سیگارش را رها کرد و دوباره به سمت تلفن هجوم برد.

آسیا؟.. وژدلی هنوز نیومده بیرون؟.. نه؟! همه چیز لغو شد، آسیا! او را برگردان! می شنوی؟ پس بده!

* * *

زنگ زدی؟ - آکولینا ایستومینا متکبر و باشکوه بدون در زدن به دفتر آوینیر آرکادیچ حمله کرد. با این حال، او از این طریق به هر دفتری، شاید به استثنای دفتر رئیس، حمله کرد.

مدل برتر با نگاهی تحقیرآمیز به سمت میز رفت، فک، شانه ها و باسنش را تکان داد، سپس چشمانش را بالا برد - و کمی متحیر مکث کرد.

دیروز چقدر مشروب خوردی؟ - او با ناباوری پرسید.

مردها (دو نفر در دفتر بودند) با تشنج آب دهان را قورت دادند و به یکدیگر نگاه کردند. خوب، باشه، صورت چروکیده اونیر آرکادیچ حتی قبل از آن بیشتر از چین و چروک هایی تشکیل شده بود، که به نظر می رسید تمام زشتی های دنیا در آنها لانه کرده است، اما اوبوریشف... برای چند ثانیه، آکولینا به ویژگی های عجیب و غریب دوست دیرینه اش پرداخت. و عاشق در شیفتگی، سپس، گویی در جستجوی استاندارد، نگاهش را به پرتره ای که پشت میز آویزان بود معطوف کرد.

در مقایسه با همکارانش، رئیس جمهور برای او عزیزی به نظر می رسید.

در واقع اینجا... - اونیر بالاخره زمزمه کرد و با درماندگی به سمت اوبوریشف برگشت. - مستیشا...

نفسش را با سروصدا بیرون داد و با قدرت صورتش را با کف دستش پاک کرد، اما این حالت را بهتر نکرد.

بنابراین، بنابراین، او با قاطعیت گفت. - روانی رسیده است. ما به این فکر می کنیم که آیا آن را در "خارج از کشور" بچسبانیم یا نه...

خوب، آن را بچسبانید. من با آن چه کار دارم؟

خواستم مشورت کنم...

ببخشید متوجه نشدم چه نوع روانی؟

اوبوریشف با تنش توضیح داد. - به عبارت دقیق تر، یک خدا شنوا. او ادعا می کند که از امروز ظاهر یک فرد با شخصیت اخلاقی او مطابقت دارد ...

با این سخنان، هر دو نفر به آکولینا خیره شدند. با این حال، این خبر تأثیر زیادی بر جای نگذاشت - او یک اخموی تحقیرآمیز کرد و شانه هایش را بالا انداخت.

نه، آقایان، قطعاً دیروز زیاده روی کردید! من به روانی شما چه کار دارم؟

پیشنهاد شما چیست؟

خماری بگیر، لعنتی!

مردها دوباره آب دهان را قورت دادند. از قبل مشخص بود که اخم هایی که ویژگی های آکولینای متکبر را تحریف می کرد برای همیشه با او باقی می ماند. و همچنین افتادگی شانه ها.

* * *

یگور تروفیموویچ وژدلی پس از فهمیدن اینکه قرار است او را به طور خاص به کنجکاوی ها بچسبانند (رسماً بخش "فراتر از فرهنگ" نامیده می شد) ، اصلاً توهین نشد.

او با ملایمت گفت: «همه یکسان است. - نکته اصلی شنیده شدن است.

او که به درستی قضاوت کرد چیزی برای از دست دادن ندارد، گفت‌وگوی کوتاهی با او داشت مرد خداتوسط خود مستیسلاو اوبوریشف جلوی دوربین اجرا شد. او بیشتر سؤالات تنش‌آمیز و بازیگوشی می‌پرسید و در درون از این فکر می‌کرد که با چهره فعلی‌اش چگونه روی صفحه نمایش به نظر می‌رسد.

آکولینا ایستومینا در رختکن گریه می کرد.

نیازی به شلیک مجدد نبود. ناگهان، مانیا، دستیار کارگردان، که زشت به نظر می‌رسید، اجازه داد - و رودیک مورد علاقه خانم‌ها، لیوان فوق‌العاده پست ژیگولو و دلال را از چشمی دور کرد. مستیشا اوبوریشف با نگاهی پریشان به اطرافیان نگاه کرد. فقط پنج دقیقه پیش همه آنها کاملاً شایسته و حتی جذاب به نظر می رسیدند. حالا کابینه ای از کنجکاوی ها بود.

متشکرم - او با پریدن از جا بلند شد. - یگور تروفیموویچ، چند سوال دیگر از شما دارم در خلوت... اگر ممکن است...

اوگنی لوکین

گناهان کبیره ما (مجموعه)

© E.Yu. لوکین، 2016

© AST Publishing House LLC، 2016

گناهان ما کبیره است

تمام صورت در خارج است.

V.I. دال

در یک صبح خوب اردیبهشت، تلفن تحریریه فرهنگی تلویزیون شهرداری زنگ خورد. مستیسلاو اوبوریشف تلفن را برداشت.

- البته! - اوبوریشف سمی به طعنه کوتاهی نکرد. - کی میاد پیش ما... و من باهاش ​​چیکار کنم؟

آبنر تردید کرد: «خب... نمی‌دانم»، که در واقع برای او غیرعادی بود. - گوش کن... و بعد خودت تصمیم بگیر... شاید چیزهای خنده داری معرفی کنی...

به نظر می رسد با وجود هوشیاری مداوم آسیه آهنی، فردی ناکافی وارد ساختمان شده است. و طبق یک سنت دیرینه و در عین حال مشمئز کننده، مرسوم بود که چنین افرادی را یا در تحریریه فرهنگ یا تحریریه علم ترکیب کنند. این البته در مورد جنون آرام است. در صورت خشونت، نگهبانان دعوت می شدند.

به زودی صدای ضربه ای ظریف در به گوش رسید.

- بیا داخل

غریبه ای وارد شد که در اولین نگاه مستیشا کمی خود را کنار کشید و با نفرت اخم کرد. مردان خوش تیپ او را کمتر از زنان باهوش منزجر می کردند. هر دوی اینها، از نظر اوبوریشف، اوج بی‌حیایی بودند.

پس اونی که وارد شد به طرز ناشایستی خوش تیپ بود.

مستیشا که بر خصومت خود غلبه کرده بود جیغ زد: "یک صندلی داشته باشید." - و در عین حال خود را معرفی کنید.

تشکر کرد و نشست. خوش تیپ خوب، حداقل او خوش تیپ نیست - ویژگی های صورت او بزرگ و شجاع است. یکی دیگر از جزئیاتی که تا حدودی چشمان اوبوریشف را سفید کرد، لباس شگفت آور بی دقت او بود. احساس می شد که بازدیدکننده لباس های خود را مدت ها پیش خریداری کرده بود و به وضوح در بوتیک ها نبود.

او گفت: "شهوت انگیز."

مستیشا ابروهایش را بالا انداخت.

- چیکار میکنی؟

او با گناه تکرار کرد: "شهوت انگیز". - این نام خانوادگی من است. ایگور تروفیموویچ وژدلیا. اینجا... - بیرون آورد و پاسپورتش را باز کرد.

اوبوریشف نگاهی گذرا انداخت و ناگهان علاقه مند شد و سند را در دست گرفت. چهره در عکس همان بود، اما به طرز نفرت انگیزی زشت بود. باید فرض کرد که یگور تروفیموویچ برای زیبایی سرکش خود با فقدان کامل نور زایی پرداخت. من به یاد خطوط داستایوفسکی افتادم: "عکس ها به ندرت شبیه به هم هستند و این قابل درک است: خود اصلی، یعنی هر یک از ما، به ندرت شبیه خودش است."

- پس چی می خواستی به من بگی، یگور تروفیموویچ؟ - مستیشا پرسید و پاسپورت را به صاحبش پس داد.

او گفت: «من باید در تلویزیون ظاهر شوم.

- به چه دلیل؟

– در مورد اتفاقی که برای من افتاد... این خیلی مهم است، باور کنید...

- من معتقدم. - مستیشا سری تکان داد. - و چه اتفاقی برای شما افتاد؟

غریبه گفت: دیشب صدایی شنیدم...

«آیا باید فوراً با امنیت تماس بگیرم؟ - مستیشا بی حال تعجب کرد. - نه، شاید ارزشش را نداشته باشد... او به نظر مطیع است...

- و در این مورد، شما می خواهید ...

مستیشا در حالی که با تأسف به مرد خوش تیپ دیوانه نگاه می کرد، گفت: «آنطور که شما فکر می کنید ساده نیست. - تو بگو صدا. صدای کی؟

«وای خب... حدس می‌زنم...» بازدیدکننده با تعجب به سقف نگاه کرد که او را زیباتر کرد.

- مذهبی هستی؟

با جدیت گفت: بله. - از امروز به عبارت دقیق تر از دیشب ...

- و بلافاصله به سمت ما حرکت کردند؟

- خوب ... همانطور که می بینید ...

- پدرت آنها را داشت؟

– منطقی است که به یک متخصص مراجعه کنید... و مستقیم به تلویزیون بروید. او به شما چه گفت، اگر راز نیست؟ حقیقت را کشف کردی؟

- خب در کل... بله. آن را باز کرد.

و او به شما گفت که آن را به دیگران بگویید؟ Urbi، به اصطلاح، et orbi؟ شهرها و روستاها...

- بله. سفارش داد.

مستیشا با بی حوصلگی کامل ادامه داد: «خب، طبیعتاً، این شما هستید که رئیس آموزش جدید خواهید شد ...

اوبوریشف پلک زد.

- "نه" چطور؟ - او آن را باور نکرد.

- پس "نه". فقط به من خبر بده و تمام...

مستیشا متحیر با کف دستش چانه اش را مالید.

- خوب! اکنون می توانید این حقیقت خود را به طور خلاصه بیان کنید؟

- حتما. گفت...» چشمان زیبای بیگانه کمی مه آلود شد. - از این به بعد...

مستیشا خورنده توضیح داد: «متاسفم. - از این به بعد - کی؟

-خب...از لحظه ای که آدم از یکی می شنوه...می فهمه...

- فهمیده شد با عرض پوزش برای قطع کردن. ادامه دهید.

پیغمبر تازه برآمده اعلام کرد: «از این پس زیبایی جسمانی با زیبایی روحانی مطابقت دارد...

مستیشا اوبوریشف دهانش را کمی باز کرد و به آرامی به پشتی تکیه گاه کهنه اش خم شد و عاشقانه به مهمان نگاه کرد. چقدر دوست داشتنی!

- پاسپورتت را دوباره بده!

آن را گرفت، باز کرد و دوباره صورت را با عکس مقایسه کرد.

یگور تروفیموویچ که ظاهراً خجالتی بود توضیح داد: «من چند سال پیش همینطور بودم. - و دیروز بود...

- به پدر! - مستیشا با قاطعیت گفت و بلند شد. - به پدر، به پدر، به پدر! همه چیز آنقدر جدی است که بدون برکت سلسله مراتب من به سادگی حق ندارم ... این گذرنامه شما است ، پاس خود را به من بدهید ، اکنون آن را امضا می کنم ... و خود شما - فوراً به کلیسا بروید! می شنوی؟ فوری! هر چه سریعتر این کار را انجام دهید، ما سریعتر روی آنتن خواهیم رفت...

- بله، اما...

- نه "اما"، یگور تروفیموویچ، نه "اما"! با دعای خیر شبانمان منتظر شما هستم...

مستیشا به آرامی، اما دوباره قاطعانه مرد خوش تیپ دلسرد را از در بیرون هل داد، حدود بیست ثانیه منتظر ماند و گوشی را برداشت.

- آسیا؟.. این اوبوریشف است. تحریریه فرهنگ... می دانم که می دانی!.. من هوس یگور تروفیموویچ را دارم... این نام خانوادگی است! بنابراین، وژدلی یگور تروفیموویچ (او اکنون بیرون خواهد آمد) دیگر اجازه ورود به قلمرو را ندارد! تحت هیچ شرایطی! و به جایگزین ها هم بگو... Vozhdeleya Egor Trofimovich. Leader-de-le-ya... یادداشت کردی؟ خب این خوبه...

در حالی که پف کرد، تلفن را قطع کرد و سیگار را بیرون آورد. او به سمت در حرکت کرد (تنها قرار بود سیگار کشیدن بیرون باشد، پشت در)، نگاهی کوتاه به آینه انداخت - و تقریباً زمین خورد. چشمامو باور نکردم نزدیکتر اومدم و از نزدیک نگاه کردم. به نظر می رسد که فرم صورتش ثابت مانده است، اما... نه، مستیشا هیچ وقت خودش را خوش تیپ نمی دانست. و هیچ کس او را چنین نمی دانست! با این حال، اوبوریشف هرگز بازتاب بدتر از این ندیده بود.

برای یک دقیقه، نه کمتر، بی‌حس ایستاد و به چشم‌های وقیحانه خوش دست خود نگاه کرد، سپس لوازم سیگارش را رها کرد و دوباره به سمت تلفن هجوم برد.

– آسیا؟.. وژدلی هنوز نیومده بیرون؟.. نه؟! همه چیز لغو شد، آسیا! او را برگردان! می شنوی؟ پس بده!

* * *

- زنگ زدی؟ - آکولینا ایستومینا متکبر و باشکوه بدون در زدن به دفتر آوینیر آرکادیچ حمله کرد. با این حال، او از این طریق به هر دفتری، شاید به استثنای دفتر رئیس، حمله کرد.

مدل برتر با نگاهی تحقیرآمیز به سمت میز رفت، فک، شانه ها و باسنش را تکان داد، سپس چشمانش را بالا برد - و کمی متحیر مکث کرد.

- دیروز چقدر مشروب خوردی؟ - او با ناباوری پرسید.

مردها (دو نفر در دفتر بودند) با تشنج آب دهان را قورت دادند و به یکدیگر نگاه کردند. خوب، باشه، صورت چروکیده اونیر آرکادیچ حتی قبل از آن بیشتر از چین و چروک هایی تشکیل شده بود، که به نظر می رسید تمام زشتی های دنیا در آنها لانه کرده است، اما اوبوریشف... برای چند ثانیه، آکولینا به ویژگی های عجیب و غریب دوست دیرینه اش پرداخت. و عاشق در شیفتگی، سپس، گویی در جستجوی استاندارد، نگاهش را به پرتره ای که پشت میز آویزان بود معطوف کرد.

در مقایسه با همکارانش، رئیس جمهور برای او عزیزی به نظر می رسید.

آونیر بالاخره زمزمه کرد و با درماندگی به سمت اوبوریشف برگشت. - مستیشا...

نفسش را با سروصدا بیرون داد و با قدرت صورتش را با کف دستش پاک کرد، اما این حالت را بهتر نکرد.

با قاطعیت گفت: پس همین است. - روانی رسیده است. ما به این فکر می کنیم که آیا آن را در "خارج از کشور" بچسبانیم یا نه...

-خب بچسبش من با آن چه کار دارم؟

- می خواستند مشورت کنند...

-ببخشید متوجه نشدم چه نوع روانی؟

اوبوریشف با تنش توضیح داد: «خدا بینا». - به عبارت دقیق تر، یک خدا شنوا. او ادعا می کند که از امروز ظاهر یک فرد با شخصیت اخلاقی او مطابقت دارد ...

با این سخنان، هر دو نفر به آکولینا خیره شدند. با این حال، این خبر تأثیر زیادی بر جای نگذاشت - او یک اخموی تحقیرآمیز کرد و شانه هایش را بالا انداخت.

- نه آقایان، حتماً دیروز زیاده روی کردید! من به روانی شما چه کار دارم؟

- پیشنهاد شما چیست؟

- خماری بگیر، لعنتی!

مردها دوباره آب دهان را قورت دادند. از قبل مشخص بود که اخم هایی که ویژگی های آکولینای متکبر را تحریف می کرد برای همیشه با او باقی می ماند. و همچنین افتادگی شانه ها.

* * *

یگور تروفیموویچ وژدلی پس از فهمیدن اینکه قرار است او را به طور خاص به کنجکاوی ها بچسبانند (رسماً بخش "فراتر از فرهنگ" نامیده می شد) ، اصلاً توهین نشد.

او با ملایمت گفت: «همه یکسان است. - نکته اصلی شنیده شدن است.

مستیسلاو اوبوریشف که به درستی قضاوت کرد چیزی برای از دست دادن ندارد، گفت‌وگوی کوتاهی با مرد خدا در مقابل دوربین داشت. او بیشتر سؤالات تنش‌آمیز و بازیگوشی می‌پرسید و در درون از این فکر می‌کرد که با چهره فعلی‌اش چگونه روی صفحه نمایش به نظر می‌رسد.

گناهان ما سنگین است...

بله، گناه از من بود و من آن را درک نکردم.
حالا لیر در دخمه ای قفل شده است،
جایی که فقط موجی بی قرار است
بدون پاسخ در ساحل برهنه می تپد.
تابستان گور عمیقی حفر می کند.
به خودت در دره ای پژمرده از خواب؛
و بید محکوم به صبر برای مدت طولانی است
از دست زمستان، نقره ای رنگ.

اسکار وایلد

"از آدم گناه و مرگ به همه بشریت منتقل شد" (رومیان 5:12).


روحی که گناه می کند می میرد.

(حزقیال 18:4)



فقط یک آدم وجود داشت و اگر عیسی را با آدم مقایسه می کنند، پس چرا آدم دومی را اختراع می کنیم؟ و این حیله است... از یک طرف اشاره به آدم و از طرف دیگر آیا درست است که خدا را با آدم مقایسه کنیم؟ اما با آدم دوم می توانی... اما فقط تاریخ فقط یک آدم را می شناسد - پدر ما...

تشابهات بین عیسی و آدم یک سرنخ است، و این واقعیت که "خدا غیر قابل درک است" توسط زمان ثابت شده است. به همین دلیل است که خداوند از هر توصیفی سرپیچی می کند... و هیچ جمله احمقانه تری وجود ندارد که برخی اعلام کنند: «خدا می خواهد» یا «خدا دوست دارد».

"اگر با همه بر اساس بیابانشان رفتار کنید، چه کسی از شلاق فرار می کند؟" (شکسپیر)

اگر من نمی آمدم و با آنها صحبت نمی کردم، شما گناه نمی کردید، اما اکنون هیچ عذری برای گناه خود ندارید. (یوحنا 15:22)

و چگونه او برای گناهان دنیا مرد، اگر اکنون هیچ عذری برای گناه خود ندارید؟ معلوم می شود که او تاوان گناهان خود را به صلیب کشیده است و برای آن گناهانی که این آدم به دنیا آورده است، هیچکس عذرخواهی ندارد، یعنی بخشش...

«وای بر دنیا از وسوسه‌ها، زیرا وسوسه‌ها باید بیایند، اما وای بر آن مردی که از طریق او وسوسه می‌آید.» (متی 18:7)


"هر قدیس گذشته ای دارد، هر گناهکاری آینده ای دارد" .(اسکار وایلد)

خدا به آدم گفت چه کسی این گناه را کرده است«زمین به خاطر تو ملعون است. برای شما خار و خار خواهد آورد» (پیدایش 3: 17-18).

"از قرن یازدهم، در زیر میله متقاطع مورب پایینی صلیب هشت پر، تصویر نمادین سر آدم ظاهر می شود که طبق افسانه در گلگوتا (به عبری - "محل اعدام") دفن شده است، جایی که مسیح در آنجا بود. آدام پیشگویی کرد: «در مکانی که در آن دفن خواهم شد، کلام خدا به صلیب کشیده خواهد شد و جمجمه من را با خون او آبیاری خواهد کرد عناوین زیر در نزدیکی تصویر "گلگوتا": "M.L.R.B." - محل اعدام به سرعت مصلوب شد، "G.G." - کوه گلگوتا، "G.A." - سر آدم و استخوان‌های دست‌هایی که در جلوی سر قرار دارند به تصویر کشیده شده‌اند: سمت چپ، مانند هنگام دفن یا عشای ربانی. ()


امروز من به یک برنامه ارتدکس در تلویزیون وستی گوش دادم و کشیش این جمله را گفت: "گناهان از قلب انسان می آید ... از نیت او." همانطور که از نمودار می بینید، قلب مربوط به صفحه سبز میانی است، ورودی که چاکرای آناهاتا در خدمت آن است... این صفحه تفکر انسان، WORD نامیده می شود. در این صفحه است که اندیشه الهی توسط انسان در کلمه پوشیده شده است... از آنجایی که WORD در خدمت انتقال اندیشه ای است که از ماتریس "خدا" موجود در هر شخص به عنوان "جرقه ای از خدا" آمده است، پس کلمه را کلمه خدا می گویند ... و کلمه - این بنده فکر است. WORD بنده دو ارباب است، زیرا سه سطح بالا مربوط به خدا و سه سطح پایین مربوط به شیطان است. آدم هم آفریده خدا و هم شیطان است و بنابراین در هر دو مشارکت دارد. عیسی با شیطان ارتباط برقرار کرد، یعنی به عنوان کلمه ای که با سه سطح پایین ارتباط داشت.