صفحه اصلی / به سلامتی شما / دعای یحیی باپتیست را برای سردرد بخوانید. دعای سردرد و بیماری های سر به پیامبر، پیشرو و غسل تعمید دهنده خداوند یوحنا

دعای یحیی باپتیست را برای سردرد بخوانید. دعای سردرد و بیماری های سر به پیامبر، پیشرو و غسل تعمید دهنده خداوند یوحنا

سردرد یک بلای جدید است جامعه مدرن. هر فردی با این احساس ناخوشایند درد، ضربان یا درد شدید در سر آشناست. در موارد شدید، زمانی که داروها ناتوان هستند، دعا به کمک می آید.

امروزه حتی یک نفر نیست که حداقل یک بار سردرد نداشته باشد. سردرد تقریباً همیشه با قدرتی دوباره عود می کند که نشان دهنده خستگی، کار بیش از حد، استرس و تعدادی از بیماری های دیگر است. حتی به طور کامل افراد سالماغلب از سردرد رنج می برند. دلایل متفاوت است، اما یک راه حل جهانی وجود دارد - دعا، که به شما کمک می کند فیض و فیض را پیدا کنید آمبولانسواعظ بزرگ جان باپتیست.

نحوه صحیح خواندن دعای سردرد

مردم ارتدکس از مقدسین مختلف درخواست می کنند. برای سردرد، مردم اغلب به جان باپتیست مراجعه می کنند. دعا به این پیامبر بسیار مؤثر و قوی است خواص درمانی. باپتیست خداوند، در حالی که هنوز زنده بود، مردم را از بیماری ها، به ویژه از سردرد شفا داد. بنابراین، از سنت جان است که مسیحیان برای رهایی سریع از میگرن غیر قابل تحمل التماس می کنند.

دعای سردرد را نیز مانند همه دعاهای دیگر باید صمیمانه و با تمام وجود خواند. مهمترین چیز این است که باور داشته باشید که دعا به شما کمک می کند تا از بیماری خود خلاص شوید. اگر فرصت دارید از معبدی که نماد یحیی باپتیست در آن قرار دارد بازدید کنید یا حرم را در خانه خود نگه دارید، بهتر است در مقابل تصویر دعا کنید. اگر این امکان پذیر نیست، اشکالی ندارد. نکته اصلی این است که نماز به درستی و با تمام وجود خوانده شود.

فراموش نکنید که در دعاها نه تنها برای خود، بلکه برای عزیزانتان نیز باید درخواست کنید. در بیشتر موارد، سردرد ارثی است، پس دعای خود را با درخواست سلامتی خانواده خود شروع کنید: پدر و مادر، فرزندان، خواهران و برادران.

قبل از شروع نماز، باز هم باید با پزشک مشورت کنید. گاهی اوقات سردرد می تواند نشانه ای از بیماری های جدی تری باشد. اما در اغلب موارد، درد در ناحیه سر خطرناک نیست و ناشی از عوامل تحریک کننده خارجی است، بنابراین هر چه زودتر از شر آن خلاص شوید، بهتر است.

دعا برای سردرد به جان باپتیست

نماز اول وقتدر میان مؤمنان و بیشتر از طریق آن شناخته شده است مردم ارتدکسرو به قدیس:

"من در برابر تو سجده می کنم، ای سنت جان! من به پادشاه آسمانی، پروردگار ما دعا می کنم! من از تو می خواهم که گناهان فانی مرا ببخشی، زیرا در ساعت قضاوت روحم را به بهشت ​​خواهم بخشید. دعا می‌کنم، نگذار دلم از دست برود. من فقط با دعا به تو می پردازم. به من بشنو و به کمک من بیا، زیرا تو در بهشت ​​در کنار خداوند ایستاده ای. با یک خواهش به شما متوسل می شوم، مرا غافل نگذارید، دعای من مستجاب شود. شفیع من باش، مرا از بیماری نجات ده. روحم، ذهنم، بدنم را پاک کن، زیرا از گناهانم توبه می کنم و از خداوند طلب آمرزش می کنم. نام تو را می ستایم، ای شفای مقدس جان، برای همیشه و همیشه. آمین".

نماز دومنه کمتر موثر، اما نه به خوبی شناخته شده است. یحیی تعمید دهنده درخواست های شما را می شنود و با توجه به قدرت ایمان شما کمک می کند. متن مقدس باید سه بار خوانده شود:

«ای یحیی تعمید دهنده، در برابر تو به دعا تعظیم می کنم! دعا میکنم روحم رو نجات بده یاری می طلبم ای پیامبر اکرم! من به همه مقدسین در بهشت، مادر خدا، خداوند و پسرش عیسی مسیح دعا می کنم! آه، سنت جان، لطفا مرا شفا بده و درد را از من دور کن. من نام تو را می ستایم، زیرا تو به خداوند خداوند نزدیک هستی و او تو را در ملکوت خود حیات بخشیده است. از تو خواهش می‌کنم، خواسته‌هایم را بشنو و مرا از دردی که در سرم است و از تمام بیماری‌هایی که جسم و روحم از آن رنج می‌برد، رهایی بخش. برای همیشه و همیشه! آمین!".


دعای سومبه جان باپتیست بسیار موثر است و حتی برای سردردهای شدید و غیر قابل تحمل کمک می کند. به نظر می رسد اینگونه است:

«ای جان، باپتیست بزرگ پسر خدا عیسی مسیح! من دعایی برای شما خواندم و از شما می خواهم که گناهان روح گناهکار من را ببخشید! زیرا من صلیب خود را بر دوش خواهم گرفت و تمام بارها را در راه دروازه ملکوت بهشت ​​خواهم پذیرفت. مرا غافل مکن، دعایم را بشنو و مرا از سردردها و سایر بیماریهایی که در من ته نشین شده است حفظ و شفا ده! گناهان زمینی مرا ببخش، از خداوند خدا برای من بخواه و روحم را زنده کن، آن را از اعمال بد پاک کن، زیرا من توبه می کنم! به نام پدر و پسر و روح القدس. آمین".

فراموش نکنید که دعا فقط در صورتی مؤثر است که فکرتان پاک باشد. آنها را باید صمیمانه گفت و مهمتر از همه، ایمان به شفا شما را رها نمی کند. برای شما آرزوی بهبودی عاجل داریم. مواظب خودت باش شاد باشو فراموش نکنید که دکمه ها را فشار دهید و

11.09.2017 05:44

در 6 می، مؤمنان به سنت جورج پیروز ادای احترام می کنند. در این روز مناجات به شهید بزرگوار ...

سردرد و میگرن وجود انسان را در چنین لحظاتی غیرقابل تحمل می کند، او آماده است هر اقدامی را انجام دهد تا از شر شکنجه های وحشتناک خلاص شود. امروزه اکثر مردم درمان با قرص ها را انتخاب می کنند، برخی ترجیح می دهند طب عامیانه. اما شرایطی وجود دارد که هیچ یک از داروهای فوق در دسترس نیستند. سپس دعا - بهترین درماناز انواع بیماری ها

چگونه کمک می کند؟

این عقیده در بین اهل محله وجود دارد که این خود دعا نیست که کمک می کند، بلکه ایمان خالصانه به کمک خدا نیز با این جمله رایج نشان می دهد: "بر اساس ایمان شما داده می شود." بنابراین، برای برخی، دعا برای سردرد ممکن است تنها درمان مؤثر باشد، برای برخی دیگر - علاوه بر داروها، همه چیز به میزان غوطه ور شدن فرد در ایمان بستگی دارد.

برای مومن اولین کمک برای سردرد نماز است.

از آنجایی که سردرد می تواند نشانه استرس و اضطراب باشد، دعا به آرامش ذهن و رسیدن به حالت آرام کمک می کند که بر این اساس درد را تسکین می دهد.

همچنین بخوانید:

شرایطی وجود دارد که سردرد نتیجه یک بیماری خطرناک است. البته این بدان معنا نیست که نماز را ترک کنید و به طب رسمی مراجعه کنید، بلکه نشان دهنده مراجعه اجباری توسط پزشک است.

قوانین خواندن

گزینه های بسیار کمی برای دعا برای رهایی از این بیماری وجود دارد، نکته اصلی حتی در متن دعا نیست، بلکه در قلب یک شخص، صداقت و گشاده رویی او به خداوند است. به همین دلیل مهم است که قوانین خواندن دعا را به خاطر بسپارید:

  • اول، مهم است که با نماز هماهنگ شوید و خود را به حالت دعای خاصی برسانید - آرام و جدا از سایر مشکلات.
  • حتما صورت خود را بشویید، موهای خود را شانه کنید و لباس تمیز بپوشید.
  • قاعده کلی برای زنان عدم شلوار و روسری الزامی است.
  • یک شمع یا لامپ روشن کنید، این به شما کمک می کند تا با دعا هماهنگ شوید.
  • متن دعا را به آرامی و با صدایی آرام بگویید، اگر احساس می کنید که نیاز به توبه دارید، می توانید این کار را قبل از شروع نماز انجام دهید.

دعا به شما کمک می کند ذهن خود را آرام کنید و شما را به حالتی آرام بیاورید.

چگونه بخوانیم

خواندن دعا همیشه یک فرآیند نسبتاً فردی است، بنابراین تجزیه و تحلیل آن بر اساس هر معیاری بسیار دشوار است، با این حال، توصیه های کلی برای این فرآیند به شرح زیر است:

  • قبل از خواندن دعای مادر خدا برای رهایی از سردرد یا دعای اولیای الهی، بهتر است با خواندن دعای پدر ما شروع کنیم.
  • قبل یا بعد از خواندن نماز، می توانید عبارتی خطاب به مادر خدا بگویید (اگر دعا برای او خوانده شود) و درخواست رهایی از بیماری کنید.
نصیحت! بهتر است متن دعا را از زبان یاد بگیرید. اما اگر این کار درست نشد، اشکالی ندارد، زیرا مهم است که نه فقط متن را بخوانید، بلکه بگذارید از خود عبور کند، بنابراین خواندن از روی کتاب دعا ممنوع نیست.

چه کسی برای کمک به سردرد دعا کنیم

دعا به پاک ترین ها به شما کمک می کند تا از سردرد خلاص شوید مادر خدا- مادر بهشتی تمام بشریت:

مادر خدا سردرد و فشار خون و قولنج شدید مرا آرام کن. آمین

مریم باکره مرا از افکار زیانبار و دردهای تحمیلی پاک کن. آمین

ای خدای مقدس، درد سر و حماقت را در پیشانی کاهش دهید. آمین

باکره مقدسمریم، باشد که سردردت فروکش کند و ایمانت به مسیح کم نشود. آمین

البته، همه متن این دعا را از روی قلب نمی دانند، و کتاب دعا همیشه در دسترس نیست، پس، به گفته پدران مقدس کلیسا، می توانید یکی از بهترین ها را بخوانید. دعاهای معروف- "پدر ما."

دعا به رفع سردردهای ناگهانی کمک می کند

با این بیماری آنها همچنین از ماترونوشکای مسکو و از سنت نیکلاس عجایب‌کار و همچنین از سنت جان باپتیست کمک می‌خواهند. پادشاه هرود یک بار جان را برید، بنابراین اغلب فقط سر باپتیست روی نمادها به تصویر کشیده می شود.

دعا به ماترونای مسکو برای سردرد

پیر عزیز، ماترونای مسکو.

ترحم کن و مرا از دلمه ها و زخم ها، از زخم ها و گرسنگی رهایی بخش، و به من استقامت ارتدکس بیشتری عطا کن.

بیماری های گناه آلود را رد کنید و افکار معنوی را برای من بفرستید.

مرا از آسیب کابوس نجات ده، از چشم بد و پیچش لعنت شدگان.

از بهشت ​​شفاعت بفرست و از اعمال بد رهایی بخش.

اراده شما در همه چیز خواهد بود. آمین

دعا برای سردرد به جان باپتیست

باپتیست مسیح، واعظ توبه، من را که توبه می کنم تحقیر مکن، بلکه با بهشتیان معاشرت می کنم، برای من بانو دعا کن، نالایق، غمگین، ضعیف و غمگین، گرفتار مشکلات فراوان، پریشان از افکار طوفانی ذهنم. . از آنجا که من لانه اعمال شیطانی هستم، آداب و رسوم گناه آلود پایانی ندارم، زیرا ذهن من توسط چیزهای زمینی میخکوب شده است.

چه کار خواهم کرد؟ ما نمی دانیم. و به چه کسی متوسل شوم تا جانم نجات یابد؟ فقط به تو ای جان قدیس، همین نام فیض را بده، زیرا تو در حضور خداوند از طریق مادر خدا بزرگتر از همه متولدین هستی، زیرا مفتخر به لمس بالای مسیح پادشاه شدی که گناهان را می برد. جهان، بره خدا. از او برای روح گناهکارم دعا کنید تا از این پس در ساعت دهم بار نیکو را به دوش بکشم و جزای آخر را بپذیرم. برای او، تعمید دهنده مسیح، پیشرو صادق، پیامبر افراطی، اولین شهید فیض، معلم روزه داران و گوشه نشینان، معلم پاکی و دوست نزدیک مسیح!

من به تو دعا می کنم، دوان دوان به سوی تو می آیم: مرا از شفاعتت رد مکن، بلکه مرا به گناهان بسیار برانگیخت. روح مرا با توبه تجدید کن، مانند غسل تعمید دوم، زیرا تو پیشوای هر دوی: با غسل تعمید گناه اصلی را می شوی، و با توبه هر بدی را پاک می کنی. مرا پاک از گناهان آلوده، و حتی اگر هیچ چیز بدی وارد ملکوت آسمان نشود. آمین

مهم! همچنین می توانید به فرشته نگهبان مقدس خود برای کمک به خلاص شدن از شر سردرد - اولین شفاعت کننده شخص در برابر خداوند دعا کنید.

دعای سردرد به فرشته نگهبان

فرشته خدا، ولى مقدس من، از طرف خدا از بهشت ​​به من داده شده تا از من محافظت شود!

من با جدیت به تو دعا می کنم: امروز مرا روشن کن، مرا از هر بدی نجات ده، در هر کاری مرا آموزش ده، و مرا در راه نجات هدایت کن.

دعا برای سردرد

4 دعا به جان باپتیست

4.4 (87.78%) 36 رای.

دعا به جان باپتیست برای شفای سردرد

«به باپتیست مسیح، واعظ توبه، من را که توبه می‌کنم تحقیر مکن، بلکه با بهشتیان معاشرت می‌کنی، برای من دعا کن بانو، نالایق، غمگین، ضعیف و غمگین، گرفتار در گرفتاری‌های فراوان، بر دوش افکار طوفانی. از ذهن من: زیرا من لانه اعمال بد هستم، به هیچ وجه پایانی برای رسوم گناهکارانه ندارم، زیرا ذهن من توسط چیزهای زمینی میخکوب شده است: من نمی دانم چه خواهم کرد.

و به چه کسی متوسل شوم تا جانم نجات یابد؟ فقط به تو ای جان قدیس، همین نام فیض را بده، زیرا تو در حضور خداوند از طریق مادر خدا بزرگتر از همه متولدین هستی، زیرا مفتخر به لمس بالای مسیح پادشاه شدی که گناهان را می برد. از جهان، بره خدا.

از او برای روح گناهکارم دعا کنید تا از این به بعد در ده ساعت اول بار خوبی را به دوش بکشم و اجر آخر را بپذیرم. به او، تعمید دهنده مسیح، پیشرو صادق، پیامبر افراطی، اولین شهید فیض، معلم روزه داران و گوشه نشینان، معلم پاکی و دوست نزدیک مسیح، به تو دعا می کنم، به سوی تو می آیم. : مرا از شفاعت خود رد مکن، بلکه مرا به گناهان بسیار برانگیخت. روح مرا با توبه تجدید کن، مانند غسل تعمید دوم که تو فرمانروای آن هستی: با غسل تعمید گناه اصلی را بشویید و با توبه هر کار بدی را پاک کنید. مرا با گناهان ناپاک پاک کن و مجبورم کن که حتی اگر چیز بدی وارد ملکوت آسمان نشود، وارد ملکوت بهشت ​​شوم. آمین."

دعا به جان باپتیست برای آرامش روح

«به باپتیست مسیح، یک پیشرو صادق، یک پیامبر افراطی، اولین شهید، معلم روزه داران و گوشه نشینان، معلم پاکی و دوست نزدیک مسیح! من به تو دعا می کنم و چون دوان دوان آمدی مرا از شفاعتت رد مکن و مرا که در گناهان بسیار افتاده ام رها مکن. روح مرا با توبه تجدید کن، مانند غسل تعمید دوم. مرا پاک کن، ای گناهان ناپاک، و مرا وادار کن که وارد ملکوت آسمان شوم، حتی اگر چیز بدی وارد نشود. آمین."

دعا به جان باپتیست از زندان

«به پیشرو و باپتیست مسیح یوحنا، واعظ توبه! تو را بی گناه به زندان انداختند: من که به این مصیبت افکنده شده، شایسته اعمالم، آن را به عنوان جنایتکار حق و قانون می پذیرم. حس توبه از گناهانم را در دلم تلقین کن! من آن ملعون حتی یک بدی یا بی قانونی هم مرتکب نشده ام. گناهان من وحشتناک است معلم حقیقت! این حق را به من بیاموز که در برابر داوران درباره خودم صحبت کنم. از محکوم کردن هیرودیس بی قانون در زندان دست نکش، به من عطا کن تا وجدانم مرا به ویژه در اینجا محکوم کند تا با محکوم کردن آن نتوانم جنایت خود را برای مدت طولانی پنهان کنم. اگر محکوم به مجازات شدم، به من صبر عطا فرما، همانطور که خودت با صبر و حوصله سر خود را که مورد نظر هرودیا بود بریدی. به او، باپتیست مسیح! دستی را که منجی من مسیح را تعمید داد، بنده خود را دراز کن تا مرا از اعماق هلاکت بیرون بکشی. تو از همه مولودهای زنان از همه بزرگتر هستی، به قول مادر خدا اولین و صالح در میان مردان هستی. به همین دلیل به سوی شما می دوم، زیرا به شفیع بزرگی نیاز دارم، زیرا من گناهکار بزرگی هستم. در حال حاضر، ای پیشرو خداوند، لطف تو بر من نالایق سایه افکند.»

دعا به جان باپتیست در برابر مستی

«یوحنای مقدس پیشرو و باپتیست مسیح! ای واعظ توبه، ما توبه کنندگان را تحقیر مکن، بلکه برای ما به خداوند مسیح دعا کن. بردگان بی لیاقت، غمگین ، ضعیف ، گرفتار گناهان بسیار. ما از مرگ می ترسیم، اما از گناهان خود مریض نیستیم و به ملکوت بهشت ​​اهمیت نمی دهیم: اما ما را تحقیر مکن، تعمید دهنده مسیح، پیشرو محترم، زاده شده در درد همه، مربی روزه داران و گوشه نشینان، معلم پاکی و همسایه مسیح ما به تو دعا می کنیم، به تو متوسل می شویم: ما را که شفاعت تو را می طلبیم رد نکن، روح ما را با توبه تازه کن، که غسل ​​دوم است: با شفاعت خود در پیشگاه پروردگار، پاک شدن گناهان ما را بخواه. لبهای نالایق به سوی تو فریاد می زند و جان فروتن دعا می کند، دلی پشیمان از اعماق آه می کشد: پاک ترین دست راستت را دراز کن و ما را از دشمنان مرئی و نامرئی حفظ کن. هی، خداوند عیسی مسیح! از طریق دعای سنت جان باپتیست تو، و حتی بیشتر از آن مادر پاکت، بانوی ما Theotokos، ما را نجات ده، بندگان گناهکاری خود را که از گناهان ما توبه می کنیم. زیرا تو خدای توبه کنندگان هستی و ما به تو ای نجات دهنده امید داریم و قدوس را تمجید می کنیم. نام شمابا پدر مبتدی شما، و با قدوس ترین و نیکوترین و روح حیات بخش شما، اکنون و همیشه و تا ابدال اعصار.»

پیامبر و تعمید دهنده خداوند یکی از مقدس ترین مقدسین است کلیسای ارتدکس. مردم در مشکلات مختلف روزمره به جان باپتیست مراجعه می کنند که دعای او همیشه خیلی سریع به گوش خدا می رسد. با این حال، به ویژه اغلب، زائرانی که از سردرد و بیماری های روانی رنج می برند، از او کمک می گیرند.

ولادت یک قدیس

ما فقط از متن انجیل می توانیم در مورد زندگی بیاموزیم. قدیس خدا در آغاز قرن اول پس از میلاد در یک خانواده مسیحی متدین به دنیا آمد. پدر و مادرش بودند زکریای عادلو الیزابت ولادت پیامبر بزرگ عهد جدید با یک رویداد معجزه آسا پیش بینی شد.

زکریا کاهن پیش از این در سنین پیری بود که در حین خدمت تسلیم شد و ظهور قریب الوقوع پسرش را اعلام کرد. پدر واعظ آینده مسیح به شدت در سخنان رسول آسمانی تردید داشت. به همین دلیل خداوند او را با لال مجازات کرد.

به زودی، الیزابت در واقع توانست پسری را باردار شود. هنگامی که این زن در ماه های آخر بارداری بود، خود باکره مقدس که از بستگان دور او بود به خانه او رفت. این جلسه توسط لوقا مبشر به تفصیل شرح داده شد.

طبق شهادت دومی، نوزاد الیزابت که فقط سلام مادر خدا را شنید، "با شادی در شکم خود پرید."

نامگذاری

پسر الیزابت شش ماه زودتر از ناجی به دنیا آمد. در روز هشتم، والدین با پیروی از دستورات شریعت یهود، نوزاد را به جایی بردند که قرار بود نام او را بگذارند. الیزابت به دستور روح خدا، پسر اولش را جان نامید. بستگان حاضر در معبد شگفت زده شدند، زیرا هیچ کس در خانواده آنها هرگز چنین نامی نداشته است. اما پدری که در آن نزدیکی بود، یک لوح چوبی برداشت و کلمه «جان» را روی آن نوشت. در همان لحظه زکریا قدرت بیان را به دست آورد و شروع به ستایش پروردگار مهربان کرد. پیامبر اکرم به همه کسانی که در معبد گرد آمده بودند، از آمدن قریب الوقوع مسیح به جهان خبر داد. به خود یحیی تعمید دهنده موکل خواهد شد که ظهور منجی را اعلام کند. دعای یک انسان صالح می تواند بسیاری از مردم را به توبه قلبی و اعتراف به گناهان خود سوق دهد.

در همان روز، خبر تولد معجزه آسا یک نوزاد در سراسر هبرون پخش شد. بسیاری از ساکنان معتقد بودند که جان کوچولو فرمانروای آینده قوم یهود است.

و شادی سرانجام توانست در خانه والدین نوزاد مستقر شود. در آن زمان خانواده هایی که نمی توانستند بچه دار شوند مورد تحقیر مردم قرار می گرفتند. یهودیان بر این باور بودند که بی‌حرمتی در خانه‌هایشان رشد می‌کند، که قطعاً خداوند آنها را با بی‌فرزندی مجازات کرد.

مرگ زکریا

اما خیلی زود زکریا و الیزابت مجبور شدند آزمایش جدیدی را تحمل کنند. پادشاه هیرودیس که در آن زمان بر یهودا حکومت می کرد، از حکیمانانی که در مورد تولد مسیحایی که مدت ها منتظرش بودند آگاه شد، دستور کشتن همه نوزادان تازه متولد شده را صادر کرد. ناله و گریه مادران ناراضی توانست به خانه جان کوچولو برسد. الیزابت برای نجات تنها فرزندش از انتقام‌جویی‌های بی‌رحمانه، با عجله به کوه‌های الخلیل پناه برد. زکریا در شهر ماند و به انجام خدمات ادامه داد. وقتی خادمان هیرودیس به حبرون رسیدند، اولین کاری که انجام دادند نگاهی به معبد اورشلیم بود. وقتی زکریا را دیدند، از او خواستند که مخفیگاه پسرش را رها کند. اما مرد عادل مقدس فقط با فروتنی گفت که از مرگ به دست شروران نمی ترسم. دومی با شنیدن چنین پاسخی بلافاصله پدر و مادر پیشرو را کشت. زکریا بین قربانگاه و قربانگاه افتاد و خون او به عنوان یادآوری ابدی جنایت هیرودیس به سنگ تبدیل شد.

فرار به کوه های الخلیل

رزمندگان با رها کردن جسد پیامبر اکرم در معبد، به جستجوی اعضای باقی مانده از خانواده او شتافتند. خیلی زود آنها الیزابت عادل را با نوزادش در نزدیکی یکی از کوه ها کشف کردند. قدیس با دیدن قاتلان شوهرش ، طبق سنت کلیسا ، به سمت کوه فریاد زد که کمک کند و او با جدایی ، او و جان را از چشمان سربازان پنهان کرد. چهل روز پس از رحلت پیامبر اکرم، الیزابت خود رحلت کرد. اما رحمت خدا این بار به یحیی تعمید دهنده کوچک که دعای او در آینده نزدیک منجر به نجات یهودیان می شد نشان داده شد. پدر و مادر نوزاد با فرشته خداوندی جایگزین شدند که هر روز برای او آب و نوشیدنی می آورد.

غسل تعمید منجی

اولین بار یوحنا نبی در صحرا بر مردم ظاهر شد. ظهور او یک رویداد واقعی برای قوم یهود بود. قدیس مقدس خدا در مورد آمدن قریب الوقوع مسیح به مردم اعلام کرد که قبل از آن هر فانی باید قطعاً میوه های توبه خالصانه را به بار می آورد. خطبه او چنان عمیق و خالصانه بود که مردم از گوشه های مختلفکشورها آنها با گوش دادن به سخنان پرشور پیامبر خدا، مملو از فیض روح القدس، گناهان بیشتری را در خود کشف کردند که بلافاصله به اعتراف در برابر پیشرو عجله کردند. سرانجام، زمان آمدن به او و خود ناجی فرا رسید که مانند سایر مردم، یک مرد صالح مقدس را به عنوان باپتیست خود انتخاب کرد.

اعدام پیامبر

یوحنا همیشه یک غیور واقعی برای تقوای مسیح بود و هرگز حتی در برابر آن تعظیم نکرد قدرتمندان جهاناین پس از اطلاع از اینکه فرمانروای جوان کشور، هیرودیس، به طور غیرقانونی با هیرودیا، همسر برادرش، زندگی مشترک دارد، بلافاصله به سرعت او را در مقابل همه مردم افشا کرد. زن پر از خشم تصمیم گرفت قدیس خدا را که حتی خود پادشاه از او می ترسید، به هر قیمتی نابود کند. برای این کار، او دخترش سالومه را به یکی از جشن‌هایی که هیرودیس ترتیب داده بود فرستاد. دومی در مقابل حاکم رقصی اجرا کرد که او را بسیار خوشحال کرد. هرود قول داد که هر یک از خواسته های او را برآورده کند و دختر بلافاصله آرزوی خونین مادرش را اعلام کرد. پادشاه ناراحت دستور داد یحیی تعمید دهنده را سر بریدند.

پیکر پیامبر توسط شاگردانش به خاک سپرده شد. پس از آن، سر آن حضرت سه بار بر حجاج ظاهر شد. دعا به یحیی باپتیست در یک زمان به محافظت از بسیاری از زیارتگاه ها از تخریب، از جمله آثار خود قدیس خدا کمک کرد. در جریان آزار و شکنجه کلیسای مسیح، سر نبی به طور معجزه آسایی ناپدید شد و سپس دوباره ظاهر شد و بدین ترتیب از سرزنش دست های شرور جلوگیری شد.

دعا به جان باپتیست برای سردرد

آن مرد صالح مقدس در طول زندگی خود بارها کمک خود را به مردم نشان داد. با این حال، حتی پس از مرگ، باپتیست خداوند همچنان در تنظیم سرنوشت بسیاری از انسان ها شرکت می کند. شاید هیچ یک از مقدسین، به جز مادر خدا، به اندازه سنت جان باپتیست به خداوند نزدیک نباشد. دعای او به رهایی از بسیاری از بیماری های بدن کمک می کند. افرادی که از میگرن های مکرر و مداوم رنج می برند قبل از هر چیز سعی می کنند به قدیس خدا روی آورند. در حال حاضر بیش از هزار شهادت در مورد شفاعت معجزه آسای باپتیست خداوند جمع آوری شده است.

دعا به جان باپتیست برای سردرد یک بار به یک عضو بیست ساله صومعه سنت جان باپتیست مسکو کمک کرد تا از شر میگرن های مداوم خلاص شود. اتفاق معجزه آسای دیگری در همان صومعه در سال 2002 رخ داد. یک زن به تومور مغزی تشخیص داده شد. او مجبور شد تحت یک عمل جراحی بسیار دشوار قرار گیرد، سپس بیمار، که هنوز از ایمان دور بود، به تصویر مورد احترام محلی رسید. پس از نماز در نماد باپتیست، او دوباره مورد معاینه قرار گرفت. توموری پیدا نشد پزشکان با گیجی شانه هایشان را بالا انداختند.

دعا برای بیماری های روحی

با این حال، مردم نه تنها در هنگام بیماری های بدنی به قدیس متوسل می شوند. دعا به جان باپتیست برای آرام کردن روح، مطمئن ترین راه حل برای ناامیدی و اضطراب ناگهانی است.

زنی که در سنین پایین غسل تعمید گرفته بود، آرزو داشت فرزندانش را به معبد بیاورد. دخترش خیلی زود توانست ایمان پیدا کند. اما پسر سرسختانه از رفتن به کلیسا امتناع کرد. سپس زن که ناامید از تغییر چیزی بود، برای کمک نزد اعتراف کننده خود رفت. دومی، پس از گوش دادن به او، به او توصیه کرد که هر روز به یحیی تعمید دهنده مراجعه کند. دعای قدیس مقدس به زودی به آوردن پسرش به دیوارهای معبد کمک کرد. مرد جوان ایمان آورد و تعمید یافت.

قدیس مقدس خداوند همیشه به هر درخواست دعایی عجله می کند. اما افرادی که برای کمک به او مراجعه می کنند باید آنچه را که او در وهله اول آموزش داده است به خاطر بسپارند. پیامبر خداحتی در زمان حیاتش سنت جان اول از همه به توبه متوسل شد. پس از همه، فقط از طریق راز اعتراف مسیحی ارتدکسمی تواند با خداوند متحد شود و عضو واقعی کلیسای مسیح شود.

☦ "فقط صبر بخواه" ☦ ☦ ☦ دمای مادر سی و هشت است. به سختی نفس می کشد. و پاها و دست هایش از قبل درد می کند. فلج آنها را خم کرده است و راست نمی شوند. در صومعه از مادربزرگم مراقبت می کردم که پاهایش هم درد می کرد. اما من طبق دستور دکتر به او آمپول مسکن زدم و او اغلب مسکن مصرف می کرد. و اینجا - بدون مسکن، فقط یک لبخند ملایم. و فقط با ناله های غیر ارادی و چشمانی که از درد ابری شده اند می توان حدس زد که مادر چقدر بد است. برای برونشیت شدید و مشکوک به ذات الریه به او یک آنتی بیوتیک تزریق می کنم که دکتر تجویز کرده است. او آن را در سکوت تحمل می کند، اگرچه تزریق دردناک است. و من برای مادرم بسیار متاسفم که با یک انگیزه، دست سالم او را به سینه ام فشار دادم و با زمزمه شروع به دعا کردم: "پدر، شهید بزرگ مقدس و شفا دهنده پانتلیمون!" مادر زیپورا! کمک! شفا بده خب چرا کمک نمیکنی؟! بالاخره مادر خیلی احساس بدی دارد! و دست خوبش را بلند می کند و اشک های گونه ام را پاک می کند: "چیکار می کنی عزیزم، اینطور نماز نخوان!" فقط برای من صبر بخواهید! بیماری - چیست؟ مشخصه آدمی نیست! و سپس - آنها به من کمک می کنند! اینجا شما را می فرستند. می بینی؟ گریه نکن! و من قبلا راهبه پانتلیمون بودم. مادر سیپورا با محبت مرا صدا زد: «پانتیوشا». همانجا روی قفسه کمی روغن از پدر پانتلیمون بگیرید، حالا من و شما خود را با آن مسح می کنیم. این بهترین دارو را به ما می دهد. فهمیده شد؟ مزمور را بیشتر بخوانید. من به خواندن زبور ادامه می دهم و از اینکه فهمیدم خواندن آن آسان تر شده است شگفت زده می شوم. چرا؟ آری، زیرا مادر با من دعا می کند و دعای ضعیف و ضعیف من با دعای استوار طرحواره پشتیبانی می شود. من تلو تلو خوردم و او کلمات را به من می گوید. بعداً فهمیدم که مادر آناستازیا از صمیم قلب می داند. من مزمور معروف پنجاهم را خواندم که به معنای توبه است و وقتی می گویم آخرین کلماتمادر به آرامی می گوید: «پس از قربانی عدالت، قربانی و قربانی سوختنی خشنود باش، سپس گاوها را بر قربانگاه تو خواهند گذاشت.» و ابوت آنتونی اپتینا گفت: این مرگ زن صالح است. من ساکتم بله، پیر زیپورا و زندگی او "قربانی حقیقت" بود، و روح پاک و دعای آتشین او بهترین پیشکش برای خداوند بود. ما هر روز یک آکاتیست برای مادر زیپورا می خوانیم. ساعات صبح نماز با مادر آناستازیا به ویژه خوب است. در گرگ و میش، لامپ ها آیکون ها و عکس های مادر زیپورا را می سوزانند و روشن می کنند. و آرام آرام از این گرگ و میش، سحر و روزی تازه متولد می شود. مادر آناستازیا تقریباً هرگز تسبیح را رها نمی کند ، او دائماً دعا می کند. و او به من یاد می دهد. اما دعای طرحواره دعای آسانی نیست. امروز صبح سردرد شدیدی داشتم. معمولاً اگر اینطور درد داشته باشد، تمام روز طول می کشد. اگر مسکن مصرف نکنید، هیچ چیز کمکی نمی کند. - علیا چرا داری میزنی؟ - بله مادر، هیچی. (از درد من به او شکایت خواهم کرد! او از قبل احساس بدی دارد، دمای بدنش دوباره بالا رفته است!) - خب، بیا اینجا. سردرد، درسته؟ مادر چند بار به آرامی سرم را نوازش می کند. - برو، دراز بکش، کمی دراز بکش. مطیعانه می روم و دراز می کشم، هرچند مطمئنم که الان تمام روز را با سردرد راه خواهم رفت. اما حتی پنج دقیقه هم نمی گذرد که درد من از بین می رود. این مادرم بود که به من کمک کرد! او خودش خیلی احساس بدی دارد، اما به دیگران فکر می کند! من در کنار مادرم نمی ترسیدم تسبیح مادر زیپورا را به من داد. دانه های تسبیح هدیه آسانی نیست. شما باید برای آنها دعا کنید. آنها شما را به چیزهای زیادی ملزم می کنند. کدام یک از من کتاب دعاست؟! مادر با لبخند به من نگاه می کند و به یاد می آورد: «یک روز آرام می خوابیدم و مادرم سیپورا بیدارم می کند: «پانتیوشا بلند شو، چرا می خوابی؟!» بلند می شوم و می روم همان جایی که او اشاره می کند، گوشه اتاق، و آنجا، کنار کمد، شیاطین تسبیح مادرم را دزدیدند و با آنها دست و پنجه نرم می کنند. آنها خودشان کمی بزرگتر از گربه هستند و شلوار آبی می پوشند. - مادر! آنها را دیده ای؟! - استاریتسا دنیای معنوی باز بود او همه چیز را دید. و خداوند از طریق دعاهای او آن را بر من آشکار کرد. شیاطین اغلب مادرم را فریب دادند. او می گفت: "اوه، من از این پسرهای شورت خسته شدم!" گاهی آنها را "پسران" خطاب می کرد. - ترسیدی؟ "من در کنار مادرم نترسیدم." او بسیار شجاع بود. جنگجوی روحانی. و او به من یاد داد که شجاع باشم. او مشغول نماز بود و من با دعا نزدیک شدم، شیاطین به هر طرف هجوم آوردند. تسبیح را برداشتم و برای مادرم بردم. با احتیاط به هدیه نگاه می کنم. آیا این دانه های تسبیح دزدیده نشده اند؟ و مادر آناستازیا لبخند می زند. - چی، اصلا ترسناک نبود؟ - بدون مادر سیپورا ترسناک بود... یک بار به تشییع جنازه الکساندرا دختر بزرگ مادر در زاگورسک رفتیم. من و مادر جان آن موقع هنوز راهبه بودیم. مادر یوانا به داخل خانه رفت و من در خیابان تنها ماندم. من آنجا ایستاده ام و احساس می کنم یکی از پشت دست هایش را روی شانه هایم گذاشته است. و چنین وزن وحشتناکی! و من احساس وحشت کردم. سرم را کمی به عقب برگرداندم، بالای شانه ام نگاه کردم - دیو! پنجه هایش را روی شانه هایم گذاشت و مستقیم به چشمانم نگاه کرد. هیچ چیز وحشتناک تر از این قیافه در زندگی ام ندیده بودم. و سرم بلافاصله خالی می شود. من حتی یک دعا را به خاطر نمی آورم. فقط وحشت مهیب... به سختی به یاد آوردم و زمزمه کردم: "خدا دوباره برخیزد و دشمنانش پراکنده شوند..." - و دیو بلافاصله ناپدید شد. به خانه برمی گردم، مادر سیپورا در را برایم باز می کند و - از آستانه: - خوب، نگاه کردی چه جور شیاطینی وجود دارند؟ مادر آناستازیا ساکت است، به یاد می آورد، ظاهراً همه چیز را دوباره تجربه می کند. سپس ادامه می‌دهد: «یک بار چند مرد مست، راهزن یا چیز دیگری، گروهی کامل شروع به نفوذ به خانه ما کردند.» مادر شروع به دعا کرد - و سپس همه ناپدید شدند. سکوت می پرسم: پس اینها مردم نیستند؟ و او: "نه، پانتیوشا، اینها مردم نیستند." او به من یاد داد که نترسم. نمی توانی بترسی. پروردگار قوی تر است. شما باید شجاع باشید. در کلیسای تمام مقدسین در تولا با مادرم ایستاده بودیم. و شیطانی به سراغ ما می آید. و شروع کرد به فشار دادن پشت ما به دیوار. آنها که تسخیر شده اند می توانند بسیار قوی باشند. آنقدر به ما فشار آورد که دیگر نمی توانم نفس بکشم. اما مادر صبر می کند، دعا نمی کند، می خواهد به من بیاموزد. او می گوید: "دعا کن، پانتیوشا، من به مادر خدا دعا خواهم کرد، و تو به نیکلاس کار شگفت انگیز!" به سختی دستم را رها کردم و علامت صلیب گذاشتم که این شیطان صفت را از ما دور کردند و مانند یک بالا به خیابان بردند. بنابراین او دیگر هرگز در نزدیکی ما ظاهر نشد. - مادر، کنار چنین زاهدی برایت سخت بود؟ - نه اصلا سخت نیست مادر با خودش سختگیر بود. و با مردم صبورانه و با درک رفتار می کرد. او حد و حدود همه را می دانست. به پدران مقدس گوش می دهم و یاد می کنم: «هر چه انسان از نظر روحی بالاتر باشد، نسبت به خود سختگیرتر و با دیگران نرمتر است». اما ما اغلب برعکس عمل می کنیم. ما انواع و اقسام بهانه‌ها را برای خود پیدا می‌کنیم، به راحتی ضعف‌های شیرین و بی‌گناه خود را بهانه می‌کنیم، به وسوسه‌ها، شرایط اشاره می‌کنیم، اما نسبت به اطرافیانمان سخت‌گیر و سختگیر هستیم... و مادر ادامه می‌دهد: - مادر سفورا فرستاد. من در ابتدا به Optina. Optina در آن زمان تازه در حال بازسازی بود. خیلی خوشمزه پختم پس او در آشپزخانه و در سفره خانه اطاعت کرد. برای عید پاک سه دیگ از پنجاه کیلوگرم عید پاک و پانصد کیک عید پاک درست کردم. با دعا خوشمزه شد! - برای مادر زیپورا هم آشپزی کردی؟ - خب معلومه! خیلی کم می خورد. سوپ - سه قاشق. نه بیشتر و نه کمتر. او چنین فنجان کوچکی داشت. او این حقیقت را پنهان کرد که زیاد غذا نمی خورد. گاهی اوقات می گفت که قبلاً غذا خورده است. یا با همه سر میز می نشیند، در حالی که دیگران یک کاسه سوپ می خورند، او یکی دو قاشق می خورد. انگار با بقیه غذا می خورد. او سعی می کرد تمام کارهایش را پنهان کند، چه نماز و چه روزه. او خودش کم می خورد، اما واقعا دوست داشت با او رفتار کند. من از صومعه هدایایی برای او خواهم آورد: شیرینی، کلوچه - و او خوشحال است: آنها می گویند، آنها مقداری خرده چوب آوردند! او شیرینی را چیزهای بی اهمیت می نامید. او بلافاصله همه چیز را برای هدیه توزیع می کند. و یک بار برای کریسمس هدایایی برای مادر جمع کردند، اما انباردار اشتباه کرد و بسته اشتباهی به او داد. من با خوشحالی نزد مادرم می آیم: "برای کریسمس برای شما هدایایی آوردم!" بسته را باز می کنم و فقط قرص های نان است. کجا این همه نان نیاز داریم؟! «پانتیوشا، نان را بیاور!» من با نان برمی گردم و انباردار در حال فرار از در است و عذرخواهی می کند. خودش متوجه شد که اشتباه کرده و بسته دیگری را با هدایا بیرون می آورد. من این را برای مادرم آوردم و او بلافاصله همه را داد. بله، در کنار مادرم هیچ غمی نمی دانستم. او از من مراقبت کرد. گاهی برای اعتراف در زاگورسک، به تثلیث سرگیوس لاورا می رفتم. من اعتراف می کنم، عشاق می گیرم، برمی گردم، و مادر بلافاصله همه چیز را به من می گوید: به چه کسی اعتراف کرده است، چه گناهی را فراموش کرده است که بگوید. البته از عمد فراموشش نکردم. و بعد مادر همه چیز را به من یادآوری می کند و دفعه بعد آنها را اعتراف خواهم کرد. بنابراین من و مادرم خیلی خوب زندگی می کردیم. مثل یک پرنده پرواز کرد. یک مهمان به سمت ما می آید. او یکی از اعضای کلیسای محلی است و به دیدار مادرش آمده است. اما مادر واقعاً با او صحبت نمی کند. او درخواست می کند که مهمان را مداوا کند و او را بدرقه کند. مهمان در آشپزخانه در حال نوشیدن چای است و با توجه به لپ تاپ من که با برکت من برای انتشارات کتاب اپتینا روی آن کار می کنم، با اقتدار به من توضیح می دهد که نباید کامپیوتر را لمس کنم - یک شیطان در آن وجود دارد. و یک شیطان در تلویزیون وجود دارد. و روی تلفن همراهم و فقط شیاطین در اطراف هستند. او در بیمارستان به عنوان پرستار کار می‌کرد، اما به دلیل وجود شماره شناسایی مالیات‌دهنده، آنجا را ترک کرد و او شیطانی بود. من با خویشتنداری موافقم: "هیچ چیز خوبی در مورد INN وجود ندارد." - اما شما مجبور نیستید آن را بپذیرید. برای این کار از کار اخراج نمی شوند. آیا واقعاً همه مؤمنان باید کار را ترک کنند؟! چه کسی با خویشاوندان ما رفتار می کند، به فرزندان ما آموزش می دهد، نان می دهد - فقط خداناباوران، یا چه؟ - و در زمان ما شما حتی نمی توانید درمان شوید! واکسیناسیون شیطانی است. و همچنین تمام داروها. بزرگان هشدار دادند که در زمان ما درمان فقط با گیاهان و بدون دارو امکان پذیر است. و آنتی بیوتیک ها نیز شیطانی هستند، تزریق به راهبه طرحواره فایده ای ندارد. من سعی می کنم اعتراض کنم، اما آنها به من گوش نمی دهند. بعد از رفتن این مهمان عجیب، بحث و جدل با او با وسواس در ذهنم ادامه می یابد و استدلال هایی پیدا می کنم که ثابت می کند حق با من است. من فقط نمی توانم آرام باشم. اما خواندم که یکی از نشانه های افکار شیطانی که از بیرون می آید، وسواس آنهاست. پیش مادرم می روم: - من از این خواهر سوء استفاده می کنم! او همه را قضاوت می کند! - او کسی را قضاوت نمی کند! و ما او را محکوم نخواهیم کرد! - مادر حرفم را قطع می کند و می گوید که صحبت تمام شده است. من درک می کنم که ما محکوم نخواهیم شد. - بیا اینجا بیا عزیزم! - مادر به آرامی سرم را نوازش می کند. - به حرفش گوش نده هر چی گفت فراموش کن خوب آروم شدی؟ و احساس می کنم سرزنش محو می شود. و من دیگر این مهمان عجیب را به یاد ندارم. و در شب، مادر آناستازیا متفکرانه می گوید: "مادر سفورا بلافاصله مردم را حس کرد، می دانست که چه کسی چه چیزی نفس می کشد." آنها حتی از در وارد نشده بودند و او از قبل می دانست چه کسی می آید. یک روز زنی آمد. مادر زیپور در حالی که در راهرو لباس‌هایش را در می‌آورد، سرش را تکان داد و به آرامی گفت: «اوه، چه بویی از تخم‌های گندیده می‌آید.» و من جواب می‌دهم: «بوی چیزی نمی‌آید، مادر، این فکر را از کجا آوردی؟» و این زن دهانش را باز کرد و شروع به سرزنش همه کرد. معلوم شد خیلی بد است! خیلی عصبانی! او رفت و بعد من تمام شب نتونستم بخوابم. نمی دانم چرا، فقط به نوعی احساس خوبی ندارم. و مادرم به من می‌گوید: «خب، الان چه حسی داشتی که این زن چنین اثری روی خودش گذاشت؟» و من فکر می کنم حتی مردم عادیروح احساس شر می کند، اما برای پیرزن احتمالاً بسیار قوی تر احساس می شود. بنابراین مادر تهمت زد، عصبانیت شبیه بوی نفرت انگیز تخم مرغ های گندیده بود. روزها در حال پرواز هستند آنها پر از کارهای کوچک هستند. اما این دردسر با دعا تقدیس می شود. شروع شد روزهو من و مادرم علاوه بر قوانین معمول، قانون اندرو کرت را خواندیم. و قبل از کانون، دفتری قطور به من می دهد تا بخوانم که در آن تعابیر و تعالیم پدران پاک با خطی زیبا و زیبا نوشته شده است. این یادداشت ها توسط خود مادر ساخته شده است. و حالا از من می خواهد که تا آنجا که ممکن است بخوانم. کتاب قطور با Compline و Matins به نظرم طولانی می شود و مادر بیمارم که تب دارد به کلمات Canon گوش می دهد که گویی در حال نوشیدن است. آب زنده. و من ضعف خودم را به شدت احساس می کنم، زیرا برای من نماز کاری است که باید خودم را به آن وادار کنم. و برای او - شادی و خوشبختی. - مادر، خسته ام، همین است، دیگر نمی توانم بخوانم. - Olechka، خوب، آن را کمی بیشتر. - چه سخت است دائماً نماز خواندن! -آره من چه دعایی دارم! اینجا مادر زیپورا است - او در دعا زندگی می کرد و نفس می کشید. برای او، دنیای معنوی مانند بود کتاب باز. کمی استراحت کنید و آنچه را که به یاد آوردم به شما خواهم گفت. یک روز من و مادرم سیپورا در اپتینا بودیم. او قبلاً به عنوان یک پیرزن مورد احترام بود. هنگامی که در پایان مراسم به یادگارهای سنت آمبروز که در سال 1988 یافت شد، احترام گذاشتند، برادران همیشه به مادر اجازه می دادند که جلوتر برود. پس از آن آثار در یک تابوت چوبی بود. و سپس یک روز مادر به یادگارها خم شد و آنجا ایستاد. دو دقیقه، سه هزینه دارد. من واقعا فکر می کنم شاید او احساس بدی داشت. بی سر و صدا آرنجش را می گیرم. و او مرا کمی دور کرد، نشان داد که نباید دخالت کنم و همانجا ایستاد. و برادران منتظرند. بالاخره مادرم بلند شد و به خیابان رفتیم و خیلی غیرعادی به نظر می رسید. خب، فکر کنم پیرزن چیزی دید. و او به من می گوید: "خوب، چرا من برای اولین بار کشیش را دیدم، اما این پدر آمبروز نبود." او هیچ چیز دیگری نگفت. -کی بود؟ - این پیر جوزف، شاگرد وفادار و خدمتکار سلول پدر آمبروز بود. -مادر مطمئنی اینو درست یادت اومده؟ - حتما! - یه کم صبر کن، می خوام مدارک رو ببینم. معلوم می شود که مادر زیپورا از این اشتباه خبر داشته است؟ من چیزی شبیه به این را به خاطر ندارم، اما در مورد کشف آثار بزرگان Optina مطالعه کردم. به محل خود می روم، لپ تاپم را روشن می کنم، از طریق مودم به اینترنت دسترسی پیدا می کنم و به سرعت مقاله ای از راهب مارک خومیچ را در وب سایت Pravoslavie.ru و متن مورد نیاز را پیدا می کنم. با دقت خواندم: «در نتیجه بحث درباره وضعیت در حفاری‌های سال 1998، به زودی مشخص شد که در سال 1988 اشتباهی در ردیف‌های تدفین رخ داده است. و نه آن بزرگوار، برای تجلیل از امبروز کشف و به نمایش گذاشته شدند (همانطور که قبلاً تصور می شد). من به خواندن مقاله ادامه می دهم و به نظر می رسد به Optina منتقل می شوم و به همراه برادرانم خوشحال می شوم که اکنون همه آثار به درستی پیدا و شناسایی شده اند. و این اشتباه تصادفی نبود، بلکه نمادین بود. برادران لحظاتی از زندگی جوزف بزرگ را به یاد آوردند که می‌گوید: «با نگاهی به ارمیتاژ اپتینا، پیرمردی باستانی و پیشگو، پدر پاخومیوس، مبارک زندگی می‌کرد. او پدر یوسف را بسیار دوست داشت. و زمانی که او هنوز بود یک راهب ساده، پدر پاخومیوس، هر بار که او را ملاقات می کند، مطمئناً از او برکت خواهد خواست. پدر جوزف به او لبخند خواهد زد: «پدر پاخومیوس، من هیرومونک نیستم». پاخومیوس پاسخ خواهد داد: «تعجب کردم، پدر یوسف همان پدر آبروسیم است. یکی از بنده های خدا که یک احمق مقدس بود، به ملاقات پدر یوسف رفت و به او گفت: «ببین، یکی از بزرگان دو خدمتکار سلولی داشت. پدرش مرد، اما او نمرده: یکی مثل خودت را تنها بگذار. (Sir. 30:4)". و سپس می نشینم و فکر می کنم که نگهبان حجره و شاگرد شایسته پیر مانند مربی او می شود. و شاگرد شبیه پیر می شود. مادر در حال آماده شدن برای اعتراف و عشاداری است. کشیش. او باید به خانه بیاید و به او عیادت بدهد. و او به اعتراف رفت و کشیش ناگهان شروع کرد به تکرار سخنان او با صدای بلند اما او با صدای بلند سخنان او را تکرار کرد. شخص معنوی، کوچکترین حمله به فکر گناه را گناه خود می داند. خوب، مادر او را ترک کرد. و سپس به من می گوید: "او راز اعتراف را فاش می کند، چه بد!" با او به خانه رفتیم. و آنقدر برای خودش ناراحت نبود، مثل یک آدم معمولی که احساس توهین می کند، بلکه برای این کشیش. روز بعد، من و مادرم به این معبد می آییم، اما کشیشی نیست، یکی دیگر به جای آن خدمت می کند. پرسیدیم آن که دیروز خدمت کرده کجاست؟ و برای ما توضیح می‌دهند: «بلافاصله او را به اسقف احضار کردند، او دیگر خدمت نمی‌کند.» فکر کنم اون مادر بعدا براش دعا کرد. و به نظر من از طریق دعای او این درس را فهمید. احتمالا الان دوباره کار خواهد کرد.