صفحه اصلی / به سلامتی شما / آیا نیاز به دانستن آینده دارید؟ چرا اجازه نداریم آینده را بدانیم؟ یک موضوع داغ: آیا ارزش دانستن آینده خود را دارد؟

آیا نیاز به دانستن آینده دارید؟ چرا اجازه نداریم آینده را بدانیم؟ یک موضوع داغ: آیا ارزش دانستن آینده خود را دارد؟

از زمان های قدیم، مردم به دنبال درک سرنوشت خود بوده اند، از قبل دریابید که در آینده چه چیزی در انتظار آنهاست.

اکنون ما ابزارهای زیادی برای این دانش داریم. محبوب ترین و گسترده ترین آنها طالع بینی پیشگویانه، کارت های تاروت، خدمات روشن بین و فالگیر هستند. مطمئناً تقریباً هر شخصی حداقل یک بار در زندگی خود به کمک این ابزارها برای پیش بینی سرنوشت خود متوسل شده است.

در این مقاله می خواهم به این افراد هشدار دهم
که اکنون به این فکر می کنند که آیا با یک یا آن متخصص در این زمینه تماس بگیرند یا خیر. در عین حال، من می خواهم روشن کنم که من خودم با یکی از درجاتم یک ستاره شناس هستم، بنابراین می دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنم.

و به هیچ وجه قابلیت های این ابزارهای آینده نگری و همچنین امکان استفاده از آنها را دست کم نمی گیرم. اما سؤال این نیست که آیا آنها کار می کنند یا نه، آیا این افراد شارلاتان هستند یا نه - همیشه به مورد خاص بستگی دارد.

من سوال را به روشی کاملاً متفاوت مطرح می کنم:

  • چگونه پیش بینی بر شخصیت افراد تأثیر می گذارد؟
  • خطرات این روش های پیش بینی آینده چیست؟

بیایید با یک مثال به آن نگاه کنیم.
مردی نزد یک فالگیر (نجوم، روشن بین) می آید و او به طور متعارف این کلمات را به او می گوید: "اگر به سمت چپ بروید غم و اندوه خواهید یافت و به سمت راست شادی خواهید یافت."

شما می توانید هر چیزی را که دوست دارید با این فرمول جایگزین کنید:
"اگر شغل خود را رها کنید، نمی توانید شغل دیگری پیدا کنید، اما اگر بمانید، ارتقا خواهید یافت."
"اگر به تعطیلات بروید، از موتور سیکلت خود می افتید، اما اگر بمانید، در امان خواهید بود" و غیره.

یک فرد چه چیزی را انتخاب خواهد کرد؟
البته راست برو به این ترتیب او از مشکلات زندگی خود جلوگیری می کند و به تجربه لذت ادامه می دهد.

به نظر می رسد، خوب، چه اشکالی دارد؟
بالاخره همه جای این شخص همین کار را می کردند. بیایید تصور کنیم که این شخص اغلب به چنین خدماتی متوسل می شود و همیشه خوشایندترین و آسان ترین راه را انتخاب می کند.

احتمالاً می توانید حدس بزنید با این به کجا می روم؟..

انسان با انتخاب همیشه مسیرهای آسان و دلپذیر، رشد خود را رها می کند.همانطور که می دانید، توسعه خارج از منطقه راحتی ما قرار دارد. اگر توسعه نباشد، ناگزیر رکود و رکود رخ می دهد که منجر به انحطاط می شود. به این ترتیب، انسان دائماً با استفاده از خدمات فالگیرها، نی را زیر «نقطه نرم» خود می‌گذارد تا خدای ناکرده ضربه دردناکی به خود نزند.

علاوه بر این، بنابراین به شخصیت پیش بینی کننده وابسته می شود. و دیگر نمی توان به عنوان مثال بدون توجه به توصیه های ستاره شناس به تعطیلات رفت، زیرا باید دریابید که برای چه تاریخی بلیط بخرید.

یک فرد دیگر نمی تواند به تنهایی تصمیم بگیرد و با صدای درونی خود هدایت شود.یک جایگزینی رخ می دهد - ما شروع به جایگزینی صدای درونی خود با کلمات شخص دیگری می کنیم که می داند (حتی اگر این یک واقعیت نباشد) چه اتفاقی برای ما خواهد افتاد. به جای توسعه شهود و استقلال در تصمیم گیری، و پذیرفتن مسئولیت انتخاب های خود، فرد به دنبال راه آسان است - تکیه بر توصیه های یک بینا.

من خودم به نوعی این لحظه را به خوبی درک کردم.
به جای اینکه به خودت برگردی، به ندای درونت، به قلبت گوش کن - مرد در حال راه رفتنبه یک فالگیر، ستاره شناس، روشن بین. وقتی متوجه شدم که این چقدر می تواند مضر باشد، در نگرش خود نسبت به این نوع جستجو برای راه حل مناسب تجدید نظر کردم.

این نوع متخصصان بیشتر چه سوالاتی می پرسند؟

بیایید این دو نوع سوال را با هم مقایسه کنیم تا ببینیم به چه چیزی می رسم.

  • "آیا باید در فوریه به تعطیلات بروم؟"
    "آیا باید با او ازدواج کنم؟"
    "آیا باید وام بگیرم؟"، "ماه آینده چه چیزی در انتظار من است."
    آنها با چنین سؤالاتی به بینندگان می آیند.
  • «نقاط قوت و ضعف شخصیت من چیست؟ روی چه ویژگی های شخصیتی باید کار کنم تا حتی بهتر و موثرتر شوم؟»؛
    «من و همسرم ممکن است در زندگی مشترکمان با چه مشکلاتی مواجه شویم؟ منابع ما برای حل آنها چیست؟
    "رابطه من با پول چیست، آیا اصلاً می توانم پول قرض کنم - یا این روی رشد من تأثیر منفی می گذارد؟"
    و با این سوالات به روانشناسان مراجعه می کنند.
  • آیا تفاوت را احساس می کنید؟
    در گزینه اول مسئولیت را به دیگری می سپاریم و منتظر می مانیم تا با پاسخی صریح و بدون ابهام مسیر را به ما نشان دهند.
    و در ثانی به عهده خودمان می گذاریم، شخصیت خود را از دست نمی دهیم و نمی گذاریم به حرف دیگری وابسته شویم.

    ما نمی پرسیم، "برای جلوگیری از درد چه باید بکنم؟" - و "کجا باید تلاش کنم؟ منطقه توسعه من چیست؟ و این یک روانشناس است که می تواند به این سؤال پاسخ دهد، زیرا او با پیش بینی کار نمی کند، بلکه با واقعیت کار می کند، با آنچه اکنون است، با توانایی ها و محدودیت های واقعی شما.

    و برای دریافت پاسخ به سؤالات نوع دوم، توصیه می کنم با یک روانشناس تماس بگیرید، زیرا این دوستدار محیط زیست و ایمن ترین روش برای تأثیرگذاری بر سرنوشت شما است. زمانی که زندگی خود را در دستان خود می گیریم و بدون ترس از کار روی حقایق با واقعیت ها روبرو می شویم نقاط ضعف، فرصت های بزرگی برای ما باز می شود تا سناریوی زندگی خود را تغییر دهیم.

    P.S. اقدامات احتیاطی - یا زمانی که باید از یک "متخصص" فرار کنید.
    یک متخصص شایسته و تحصیل کرده هرگز چنین چیزی را به شما نمی گوید:

    • "شما کاملا برای همدیگر نامناسب هستید"
    • "شما ناسازگار هستید"
    • "شما قطعاً نیازی به انجام این کار ندارید."

    او فقط می تواند بر اساس ویژگی های شخصیتی شما در مورد جنبه ها و فرصت های مطلوب و نامطلوب به شما بگوید. و اگر کسی از دسته فالگیرها یا روشن بینان عبارتی مانند این را به شما بگوید: "حتما باید با من تماس بگیرید، در غیر این صورت اتفاق وحشتناکی برای شما رخ می دهد" - هر چه زودتر فرار کنید. این دستکاری است.

    بنابراین، با جمع بندی مطالب فوق، می خواهم دو نتیجه بگیرم:

  • یک ابزار دقیق برای تشخیص آینده وجود ندارد و بنابراین روی آوردن به پیش‌بینی‌کننده‌ها ممکن است آن چیزی را که فرد انتظار دارد به ارمغان نیاورد، بلکه برعکس، با تأثیرگذاری بر تصمیمات آن فرد، آن را بدتر می‌کند.
  • تصمیم همچنان باید از شما گرفته شود، طبق میل شما، نه به خاطر حرف های کسی. و برای اینکه بفهمید چه تصمیمی باید بگیرید، مشورت با یک روانشناس کمک خواهد کرد.
  • از مصاحبه با مجله Reliable Source

    - آیا انسان نیاز دارد آینده خود را بداند، به نوعی به آن فکر کند، برنامه ریزی کند؟

    شما می توانید هر شکل اجتماعی آینده را برنامه ریزی کنید: برای مثال، کی و چگونه یک فرد قرار است درس بخواند، کار کند، ازدواج کند، تشکیل خانواده دهد، خانه بسازد. از این نظر، مردم طبیعتاً به نوعی در مورد آینده خیال پردازی می کنند، زیرا می خواهند همه چیز دقیقاً به این شکل باشد و غیر از آن نباشد.

    و اگر از آینده‌ای دور و به معنای عرفانی-غیبی عمیق‌تر صحبت می‌کنیم، در آن صورت، انسان باید در مورد آینده به مرگ خود فکر کند: مرگ خود را چگونه می‌بیند، چگونه می‌خواهد زندگی را ترک کند. البته نه به معنای واقعی کلمه، نه به این معنا که آیا می خواهد از ذات الریه دور شود یا از چاله آلو - او یک آلو می خورد، وارد نای او می شود و می میرد.

    انسان باید زودتر به آینده فکر کند. به معنای وسیع: زندگی در این بدن بی پایان نیست، دیر یا زود تمام می شود. انسان نمی تواند به طور قطع بگوید که زندگی او چه زمانی به پایان می رسد. می تواند در پنج دقیقه و در پنج سال و در بیست سال و در هفتاد سال اتفاق بیفتد، اما باز هم تمام می شود. و از آنجایی که شخص نمی داند چقدر زندگی او به زودی به پایان می رسد، فکر کردن در این مورد مستلزم تغییر در نگرش او نسبت به زندگی به طور کلی است. او می تواند آن را کنار بگذارد و طوری زندگی کند که گویی زندگی او هرگز به پایان نمی رسد: «البته، یک بلای طبیعی ممکن است رخ دهد، اما این اتفاق هنوز نادر است، در غیر این صورت من تا ابد زندگی خواهم کرد و بنابراین اکنون می توانم استراحت کنم، هیچ کاری انجام دهم، اشتباه کنم و آن وقت شاید بعد از همه، به کار مشغول شوم.»

    خوب، پس همانطور که در اطراف خود می بینیم، بسیاری از مردم از زندگی، از عشق، از خانواده، از اعمال خود، در کار ناامید می شوند. ناامیدی از اینکه وقت نداشتم. زندگی گذشت، اما مهم‌ترین چیز انجام دادن، فکر کردن، گفتن بود. و از این نظر، بله، ارزش آن را دارد که به آینده فکر کنیم.

    - فیزیک کوانتومی بین گذشته و آینده تمایز قائل نمی شود.

    بله، اینطور نیست، زیرا تفاوت واقعاً نسبی است. وقتی می گویند فیزیک بین گذشته و آینده تمایز قائل نمی شود، منظورشان این است که همه فرآیندها را می توان هم به گذشته و هم به آینده منتقل کرد و هیچ چیز مختل نمی شود. اگر همه فرآیندها در جهت مخالف پیش بروند، اگر جهت زمان تغییر کند، هیچ تخلفی از قوانین اساسی رخ نخواهد داد. اگر از پیری به جوانی برویم هیچ قانون کلی جسمانی زیر پا نمی رود.

    و از این نظر، حداقل با توجه به دانش کنونی درباره جهان، فرقی نمی‌کند که زمان به این سمت برود یا آن طرف، به گذشته، به آینده...

    - پس - آیا آینده وجود دارد؟

    از این نظر، آینده به اندازه زمان نسبی است. خیلی به نقطه شروع، به واحد اندازه گیری معمولی بستگی دارد. مثلاً فاصله ای را اندازه می گیریم، مثلاً از این ستون یا از این تپه می شماریم. یا می توانیم از ستونی دیگر، تپه ای دیگر، یا اصلاً از تپه ها حساب نکنیم، بلکه از نوعی سوراخ بشماریم. ما آنچه را که برای ما مناسب است انتخاب می کنیم و همانطور که انتخاب می کنیم، همینطور خواهد بود. در اینجا از اعداد در نوشتار عربی استفاده می کنیم. حتی نوشتن مهم نیست، بلکه وجود اعداد و این سیستم عددی خاص است که ما در زندگی روزمره از آن استفاده می کنیم. اما ما می توانیم سیستم دیگری را انتخاب کنیم که برای ما راحت باشد. بیایید بگوییم که از قبل روی رایانه کار می کند سیستم باینریحساب دیفرانسیل و انتگرال در اصل، شما می توانید هر سیستمی را انتخاب کنید، به طوری که در حال حاضر حتی تصور آن دشوار است، نکته اصلی این است که سیستم انتخاب شده توسط قوانینی که توسعه آن را تضمین می کند، مقید باشد.

    به همین دلیل همه چیز مشروط است. گاهی اوقات به نظر ما می رسد که نوعی از پیش تعیین شده است، که "دو برابر دو چهار است" تقریباً یک قانون جهان است، که خداوند متعال آن را اینگونه قرار داده است. اما در واقع، همیشه می‌توانید چیزی کاملاً متفاوت را انتخاب کنید: شکل متفاوتی از نوشتن، شکل متفاوتی از محاسبه، و به طور کلی حساب‌های متفاوتی داشته باشید. و با انتخاب قبلی ، به روش خاصی حساب می کنیم ، در فروشگاه به روش خاصی پرداخت می کنیم و غیره. یعنی همه چیز در اینجا به همان اندازه مشروط است که مثلاً در روابط شخصی: امروز می خواهم ماشا را دوست داشته باشم و فردا از ماشا خسته شده ام واسیا را می خواهم.

    بنابراین، همه چیز نسبی است - چه آینده ای وجود داشته باشد، چه آینده ای وجود نداشته باشد، چه ما آنچه را که به عنوان آینده است یا به طریق دیگری تعیین کنیم. شما می توانید هر مقیاس زمانی را انتخاب کنید. یا ممکن است اصلا آن را انتخاب نکنید. جالب است که اگر مقیاس زمانی را انتخاب نکنیم، زمان را معکوس شمارش نکنیم، شاید به این ترتیب به غیبت پیری برسیم؟ فکر مادی است. یعنی در آن صورت فکر نمی کنیم: "روز گذشت." چیزی به نام "روز" وجود نخواهد داشت.

    یک موضوع داغ: آیا ارزش دانستن آینده خود را دارد؟

    چرا بعضی ها اینطور فکر می کنند انسان نباید آینده خود را بداند?

    چه چیزی بهتر است - به سرنوشت اعتماد کنید یا زندگی خود را پیش بینی کنید؟

    و چرا نیاز به دانستن آینده دارید؟ آیا این گناه نیست؟

    نگاه کردن به اتاق خواب خدا - چه توهین آمیزی ... بهتر است به جریان سرنوشت اعتماد کنید ... متأسفانه بسیاری هنوز به این دگم ها پایبند هستند. بدون اینکه حتی به این فکر کنم که ریشه همه رنج ها چیست. و این به اصطلاح Flow چیست؟ اما چرا؟ به هر حال، زندگی بدون دانستن آسان تر است... ساده تر و آسان تر است، نیازی به زور زدن نیست. با جریان بروید و همه مشکلات را به همسایه خود، دولت، رئیس جمهور ... فشار دهید و سپس نگاه کنید و زندگی شما به پایان می رسد. و خوب است، اگر نه ناگهانی... اما خدا (سرنوشت، واقعیت عالی) تیموشکا نیست، و همه چیز را کاملاً می بیند: چگونه یک شخص آنچه را که به او داده می شود مدیریت می کند. به شما توجه کنید، نه آنچه او می خواهد یا می خواهد. و چگونه با آنچه به او داده می شود کنار می آید؟

    مثال.

    این اتفاق افتاد که سرنوشت واسیا پوپکین او را در شرایط مبارزه و تنش مداوم قرار داد. مهم نیست چه شخصیتی. یا خود را در یک نقطه داغ می بیند و مجبور می شود دعوا کند یا باید مدام با نوعی استرس در محل کار کنار بیاید. اما طبیعتاً این واسیا فردی بی خیال و راحت است و به نظر نمی رسد که این استرس ها را بخواهد. اما واسیا چاره ای ندارد. تنها انتخاب او این است که موقعیت خود را با شرایطی که به او داده شده مرور کند و از آن بهره مند شود. زیرا اگر واسیا را در خانه روی مبل قرار دهید، البته ممکن است ابتدا از چنین آرامشی خوشحال شود. اما پس از مدتی معلوم می شود که واسیا به طور کامل علاقه و انگیزه خود را در زندگی از دست داده است. او چیزی نمی‌خواهد، همه رنگ‌های زندگی رنگ باخته‌اند و وقتی هیچ انگیزه و تنشی وجود ندارد که باید بر آن غلبه کرد، زندگی جالب نیست. خب بعدش چی؟ آیا نیاز به دانستن آینده دارید؟

    مثال دیگر.

    یک دختر خاص ماشا نمی تواند تماس خود را در زندگی پیدا کند. نه به این دلیل که نمی‌خواهد، بلکه به این دلیل که احساس می‌کند در این زندگی جای خود را ندارد. اقوام و همسایه ها به او اخم می کنند، حتی به آرامی به او می خندند: آنها می گویند که او سازگار نیست، همیشه در ابرهای صورتی شناور است، نوعی تک شاخ اختراع می کند، بی وقفه نوعی خاطرات را نگه می دارد و چیزی در آنجا می نویسد. اگر ماشا توسط حلقه نزدیک خود حمایت نشود، اگر ماشا به موقع به کسی نرسد که به او کمک می کند تا پیچیدگی های سرنوشت خود را درک کند، پس ماشا برای مدت طولانی نمی تواند درک کند که سرنوشت او را مجبور به انجام این کار می کند. مثلاً یک رویاپرداز و یک نویسنده با استعداد. در عوض پدر و مادرش به او می گویند: برو درس بخوان تا مهندس شوی، لااقل شبیه انسان می شوی و در فقر نمی مانی. ماشا برای کار در یک کارخانه می رود زیرا بسیار مشکوک و مستعد است، اما از این همه ناامیدی به یک بیمارستان روانی ختم می شود - و تمام خیالات او در توهمات متحرک راهی برای رهایی پیدا می کند. غمگین نیست؟ آیا نیاز به دانستن آینده دارید؟

    چقدر مهم است که به موقع بدانیم. به موقع آن را دریابید. و دیر یا زود، همه ما باید فکر کنیم و بفهمیم که چه چیزی در زندگی ما وجود دارد، درست است؟

    درباره وظایفی که زندگی برای ما تعیین می کند و چرا همه اینها برای ماست. اما متأسفانه اغلب پیش می‌آید که فرد بین آنچه می‌خواهد و آنچه به او داده می‌شود دچار تضاد می‌شود. و چه چیزی باید به پایان برسد.

    پس واقعاً چه می خواهید؟

    آیا می دانید آنچه به شما داده شده است - نمی توانید از آن پنهان شوید - نمی توانید پنهان کنید و به نحوی باید آگاهانه یکی را با دیگری آشتی دهید. هر یک از آینده ما با روندهای گذشته بر اساس حال تعیین می شود. و هر چه رویداد نزدیکتر باشد، شانس اصلاح آن کمتر است. و هر چه رویداد دورتر باشد، فرصت های بیشتری برای تأثیرگذاری بر آن وجود دارد. اما این نیز اتفاق می افتد که ما نمی توانیم حتی آینده دور را تحت تاثیر قرار دهیم. این نیز اتفاق می افتد. اما پس از آن می توانیم از نظر ذهنی برای آن آماده شویم. و اگر می دانیم که چیزی در زندگی ما اجتناب ناپذیر است و در مورد آن می دانیم، پس این منتظر ماندن و ترسیدن نیست. و نه برای آرامش و امید به شانس. و به منظور تصحیح واقعه یا اصلاح خود (نگرش خود) به این رویداد.

    همچنین، درک گذشته خود می تواند مهم باشد تا بی وقفه در آن غوطه ور نشوید. بسیاری از مردم تمایل دارند به مشکلات دوران کودکی یا گذشته فکر کنند.

    جمع بندی خلاصه.

    مهم است که سرنوشت خود را بشناسید تا به وضوح بفهمید چه چیزی را می توانید تغییر دهید و چه چیزی را نمی توانید.

    مهم است که سرنوشت خود را بشناسید تا شجاعت پذیرش مسئولیت تمام اتفاقاتی که برای شما رخ می دهد را داشته باشید.

    شما باید آینده را بشناسید تا بتوانید آرامش داشته باشید، تصمیمات درست بگیرید و اقدامات مناسب را انجام دهید. تا بتواند منافع و منابعی را برای رشد بیشتر و تغییرات خوب استخراج کند.

    این درک و پذیرش است که نقطه کلیدی و نقطه عطف برقراری گفتگو با سرنوشت شماست... و حس زندگی در زمان حال.

    - تاروت خوان، ستاره شناس

    نظر شما چیست - آیا لازم است آینده خود را بدانید؟ در نظرات به اشتراک بگذارید!

    رازهای انرژی زیستی اشاره ای به ثروت و موفقیت در زندگی. راتنر سرگئی

    آیا شما نیاز به دانستن آینده دارید؟

    آیا شما نیاز به دانستن آینده دارید؟

    گاهی اوقات مردم می گویند: «چرا باید آینده را بدانم؟ اگر آینده ام را بدانم، علاقه ای نخواهم داشت.» به نظر من این یک اشتباه است. هرچه بیشتر در مورد آینده خود بدانم، علاقه بیشتری برمی انگیزد، زیرا می خواهم حتی فراتر از حصاری که در مقابلم قرار دارد نگاه کنم. من معتقدم همه ما اینجا به مکتب انبیاء آمدیم. ما یاد می گیریم که در زندگی خود پیامبر باشیم، آینده را ببینیم و به موقع آن را تغییر دهیم تا جایی که نمی خواهیم باشیم.

    اعتقاد بر این است که پیامبران به یک طریق آزمایش می شوند. از کجا می دانی که خدا بود که این اطلاعات را به پیامبر رساند و نه خود انسان که آن را اختراع کرد؟ پاسخ معمولاً این است که خداوند فرموده است اطلاعات صحیحی را در دهان پیامبران قرار خواهد داد که حتی در جزئیات اتفاق می افتد. و اگر محقق نشد، پس او یک پیامبر دروغین است. این چیزی است که معمولاً باور می شود. اما اگر خداوند اطلاعاتی را در دهان پیامبر قرار دهد و پیامبر آن را تغییر دهد چه؟ "تغییر" به چه معناست؟ به این معنی که با تغییر خود، آینده خود را تغییر می دهد و این اطلاعات به صورت فیزیکی محقق نمی شود، عمل رخ نمی دهد. اما این بدان معنا نیست که او یک پیامبر دروغین است. او فقط روی خودش کار کرد و آینده اش را تغییر داد.

    این کاری است که ما انجام خواهیم داد. این فصل فرصتی را فراهم می کند تا بفهمید مسیر زندگی شما چیست و چگونه می توان آن را تغییر داد. من به شما نیاز دارم که نه تنها دیدن و پیش بینی رویدادها را بیاموزید، بلکه ابزارهایی را برای تغییر آنها دریافت کنید.

    مرحله بعدی توانایی تمرکز برای دستیابی به موفقیت خاصی است، برای رسیدن به اهدافی که برای خود تعیین کرده اید. فردی که برای رسیدن به موفقیت تلاش می کند، برای موفقیت، قاعدتاً اهداف میانی را برای خود برنامه ریزی می کند و به طور منطقی تعیین می کند. اما اگر حرکات منطقی ساخته شده به بن بست منجر شود، طرح ناتمام می ماند و ما گم می شویم. گاهی اوقات با اعتماد به شهود خود راهی برای خروج از بن بست پیدا می کنیم. بیایید یاد بگیریم که دورترها را ببینیم و راه را برای خود آماده کنیم، تا با حرکت رو به جلو، بتوانیم آنچه را که در سطح فیزیکی برنامه ریزی کرده ایم، اعم از اطلاعات، یا برخی چیزهای مادی، یا چیزهای دیگر دریافت کنیم، یعنی آنچه را به طور ملموس آشکار کنیم. برنامه ریزی کرده ایم

    هر فردی که چندین سال مشغول اعمال معنوی است، چندین حلقه در زندگی ایجاد می کند که قبلاً در مورد آنها صحبت کردیم. ده سال تمرین فرد را قادر می سازد تا از خود آگاه شود، متوجه شود که در زندگی خود چه می کند و شروع به برنامه ریزی و تنظیم کامل آن کند. همانطور که می گویند من برای زندگی نیستم، اما زندگی برای من است. "زندگی برای من است" به این معنی است که باید یاد بگیرم آن را مدیریت کنم، مسئولیت کامل خود را بر عهده بگیرم و به محیط اشاره نکنم، رویدادهای منفی را پیش بینی کنم و از آنها دوری کنم.

    حالا اینجا یک پارادوکس است. تصور کنید که در زندگی قدم می زنید و انسدادی را در راه می بینید. شما به وضوح می دانید که پشت این آوار صخره ای وجود دارد و راه دیگری وجود ندارد. چه باید کرد؟ در اینجا دو گزینه وجود دارد. اول: باید دریابید که آیا این جاده شماست. گزینه دوم: باید دریابید که این انسداد در جاده چه می کند، اگر مال شماست. معمولا در چنین شرایطی چه می کنیم؟ ما شروع به کاهش سرعت می کنیم.

    تصویر را تصور کنید: مسیر شما اینجاست، روی آن انسداد وجود دارد، سپس یک صخره وجود دارد، و شما در مقابل انسداد ایستاده‌اید، که در پشت آن چیزی نمی‌بینید (شکل 6). و "من" بالاتر شما که همه چیز را می بیند، از جمله آنچه پشت آوار است، به هر طریقی سعی می کند این را نشان دهد. و تنبل می‌شوید، ناگهان نمی‌خواهید کاری انجام دهید، در یک لحظه خاص می‌نشینید و با دست‌های روی هم می‌نشینید و به طور شهودی می‌فهمید: چیزی در شرف وقوع است. کسی چنین موقعیت هایی داشته است؟ شکستن

    زنان در سطح شهود احساس خوبی دارند وقتی چیزی بد نزدیک می شود. چه اتفاقی می افتد؟ شما به طور خودکار شروع به فشار دادن روی ترمز می کنید. اما اگر از بالا نگاه کنید، می بینید که پشت صخره یک صعود شیب دار وجود دارد و اگر از این صخره عبور نکنید، بلند نمی شوید. اما به دلیل آوار، شما نمی توانید هیچ یک از اینها را ببینید. این سوال پیش می آید: چگونه یاد بگیریم که به زندگی خود کمی جلوتر نگاه کنیم؟

    کی گفته جالب نیست وقتی از قبل زندگیت رو میدونی؟ این چه چیز جالبی است؟ آن را امتحان کنید - چقدر جالب است! به موجی از گل نگاه می کنی که از جلو به سمتت می آید و فکر می کنی: «همین، تمام شد. و اگر نمی دانستم، آیا وارد آن می شدم؟» اکنون باید قبل از نزدیک شدن، حفاظت زیادی را در اطراف خود متمرکز کنم، سوراخی در این موج ایجاد کنم، حفاظ را بتن ریزی کنم تا در گل و لای پوشیده نشود و زیر موج راه بروم. از آن طرف بیرون آمدم و آنجا یک میدان سبز بود.

    اما اگر فردی به افسردگی افتاد و همانجا ماند، پس همین است، او سوخت. می‌نشیند و می‌گوید: «نمی‌دانم چه کنم، چاره‌ای نیست»، چون او را این موج فراگرفته بود، چون می‌ترسید آینده‌اش را ببیند. او می‌دانست که باید روی خودش و شرایط سخت کار کند، اما تصمیم گرفت که بگذارد همه چیز مسیر خودش را طی کند. به نظرش می رسد که هیچ راهی برای خروج وجود ندارد و نخواهد بود، زیرا او در مقابل بلندی شیب دار ایستاده است که شبیه دیوار است. روبروی دیوار می ایستد، به آن برخورد کرده و نمی داند چه کند. این چه نوع دیواری است؟ این یک دیوار نیست، یک پله است، بلکه صدها بار بالاتر از خود شخص است (شکل 7). برای رسیدن به آنجا، باید روی خودتان کار کنید و سه سال مطالعه کنید. بله، شما باید سه سال در قرمز بنشینید، بیمار باشید، خودتان تصمیم بگیرید که آیا با افراد مناسب زندگی می کنید، آیا آنها واقعا دوستان شما هستند، آیا خانواده شما از شما حمایت می کنند؟

    تنها کاری که اکنون انجام خواهیم داد این است که یاد بگیریم چگونه مسیر خود را در زندگی تعیین کنیم، تا بدون ترس و بدون ایجاد پس زمینه عاطفی، بتوانیم برای این واقعیت آماده شویم که پس از مدتی باید به سمت پایین برویم. بله، ممکن است پایین بیایید و چیزی را از دست بدهید، شاید به پول، اما می دانید: این موقتی است و به محض عبور از صخره، صعود آغاز می شود.

    و صخره فرصتی است که خداوند متعال در اختیار شما قرار داده است، فرصتی برای درک برخی چیزها تا پس از آن در رشد خود حتی بالاتر بروید. به همین دلیل است مسیر زندگیتوسط مشکلات مسدود شده است فقط مشکلات باعث می شود که فرد به جستجوی دانش جدید بپردازد. با این حال، ورود به آنها اصلا ضروری نیست. گاهی اوقات کافی است فقط آنها را پیش بینی کنید تا به موقع وضعیت را تغییر دهید و در نتیجه یاد بگیرید که از مشکلات اجتناب کنید.

    مدیتیشن "مسیر زندگی شما"

    چشماتو ببند بدون اینکه دست ها یا پاهای خود را روی هم قرار دهید، صاف بنشینید. دست های خود را روی باسن خود قرار دهید. جاده را تصور کنید و سعی کنید برای خودتان توصیف کنید که چگونه به نظر می رسد. در فاصله کمی جلوتر نگاه کنید، مهم نیست چقدر. فقط از جایی که هستید به جلو نگاه کنید و سعی کنید وضعیت را توصیف کنید، تصویری که در ذهن شما ظاهر می شود. اگر افکار شما را آزار می دهند، از شر آنها خلاص شوید، در غیر این صورت هیچ چیز درست نمی شود. تمرکز باید آنقدر جدی و قدرتمند باشد که به آن اهمیت ندهید، حتی اگر جهان وارونه شود، طوفان بگذرد، یک فاجعه طبیعی، رعد و برق غرش کند - هیچ چیز مراقبه را مختل نمی کند.

    برگشتیم و چشمانمان را باز کردیم.

    نظر دهید

    تصویری که الان دیدید همان چیزی است که در زندگی به شما داده شده است یا به دلیل شرایطی که در نتیجه دستورات والدین، همسر، همسر، مشاورانتان به شما داده شده است، در مسیر زندگی به کجا رسیده اید. هر کدام از ما در مسیر خاصی قرار داریم و معتقدیم که این راهی است که باید طی کند. ما می گوییم: "این راه من است و من باید از آن عبور کنم" درست است؟ و اگر به جلو نگاه کنیم و ببینیم که روزی قسمت منفی زندگی باید تمام شود و قسمت خوب شروع شود، در این صورت چه کار می کنیم؟ ما می نشینیم و منتظر می مانیم، بنابراین با جریان پیش می رویم. یک جاده وجود دارد، ما در امتداد آن قدم می زنیم و کنترلی وجود ندارد. ما به جایی می رویم که ما را می برد. خوب است اگر در مسیر درستی باشیم، جایی که فقط چیزهای خوب در انتظار ما هستند. اگر نه؟

    در مقطعی به این نتیجه رسیدم که نمی‌خواهم جاده کنترلم کند. در لحظه مراقبه، ما در فضای مراقبه ای هستیم که هیچ قانون فیزیکی ندارد. اونجا کار نمیکنن سعی کنید چشمان خود را ببندید، یک جاده آسفالته را تصور کنید و آن را حرکت دهید - خواهید دید که حرکت می کند. سعی کنید آن را گسترش دهید، سعی کنید آن را تمیز کنید، خودش تمیز می شود و منبسط می شود. سعی کنید آن را با رنگ دیگری رنگ آمیزی کنید - دوباره رنگ می شود.

    و اگر جاده به سمت سرازیری می رود، پس لازم نیست در امتداد پایین بروید، لازم نیست سقوط کنید تا بعداً بلند شوید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که برای خود پلی روی این سوراخ بسازید. همین. من نمی خواهم بدانم چه چیزی قرار است آنجا باشد. من آنجا بودم، از آن گذشتم و متوجه شدم که هیچ چیز خوبی در آنجا وجود ندارد. من بار دوم را نمی خواهم. من فقط برای ساختن یک پل و عبور از آن به وضعیت جدید، مقداری انرژی می خواهم. من قبلاً خورده ام، یاد گرفته ام و دیگر چیزهای بد نمی خواهم. من به رشد طبیعی آگاهی خود نیاز دارم تا فقط خوبی ها را ببینم. و از آنجایی که من قبلاً به این خط خوب رسیده ام، سعی می کنم خودم را در آنجا نگه دارم.

    اگر در جاده من انسداد وجود داشته باشد، این برای من غیرقابل قبول است، زیرا به دلیل آن نمی توانم همه چیز را ببینم. راه رفتن در تاریکی را دوست ندارم. من تاریکی را دوست ندارم، جنگل را دوست ندارم، مزرعه ای را دوست ندارم، وقتی راه می روی، این سنگ ریزه را خش خش کن و آنچه را که خداوند متعال به تو می گوید نشنو. میدان خوب است، می توانید در آن بیرون بروید، استراحت کنید، انرژی بگیرید. اما پس از آن باید به راه خود بازگردید. جاده من باید طلایی یا پلاتین باشد یا با الماس تزئین شده باشد. باید جاده ای داشته باشم که به من این حس را بدهد که مال من است، که آن را برای خودم ساخته ام. این جاده ای است که برای من مناسب است، آن را دوست دارم. در کل دوست دارم از همه چیز در زندگی راضی باشم.

    اگر یکی گفت در دنیا خیر و شر هست، یک بار بالا، یک بار پایین، بگذار خودش با آن زندگی کند، بجنگد. و من متفاوت مبارزه خواهم کرد. یاد خواهم گرفت که چگونه در جاهایی که نباید باشم قرار نگیرم. و حتی اگر به آنجا رسیدم، در یک مکان بد، همه چیز را طوری برنامه ریزی می کنم که این چیز بد به من نچسبد. اگر لازم باشد از یک چیز بد عبور کنم، آنجا یک تونل می سازم، آن را با نور روشن می کنم و از آن عبور می کنم. من در امتداد آن قدم خواهم زد و هیچ کس نمی تواند با انگشت من را لمس کند. این مورد تایید شده است.

    برای انجام این کار، باید با خود برتر خود که شما را می بیند، ارتباط داشته باشید. از طریق آن می توانید از بالا به جاده خود نگاه کنید، از طریق آن می توانید با مقامات عالی که مسئول راه، ترافیک، روشنایی، حفاظت و غیره هستند تماس بگیرید. هر کس در هواپیمای ظریف حرفه خود، موقعیت خاص خود را دارد. ، هر انرژی فقط مسئول یک عمل است. و من می توانم با این انرژی مذاکره کنم، آن را برای ساختن یک پل یا تونل راه اندازی کنم.

    انرژی آن را می سازد، نه من، زیرا من نمی دانم چگونه کاری انجام دهم. البته می‌توانم انرژی را از پایم جدا کنم و آن را از دست بدهم، این مشکلی نیست. اما سه روز دیگر پای من می افتد، زیرا به سادگی بدون غذا می ماند. این چیزی است که معمولا اتفاق می افتد. شما انرژی خود را به چپ و راست، بی رویه می دهید.

    حالا تکنیک تغییر مسیر را به شما آموزش می دهم. این مهارت برای شما یک عمر دوام خواهد آورد. در هر صورت، در هر شرایطی (اگر مشکلی پیش آمد و دیدید که چیزی درست نمی شود)، به مدیتیشن بنشینید، مسیر را اصلاح کنید و در مسیر درست بروید. به این "مدیریت انرژی" می گویند. اگر می دانید چگونه شادی خود را مدیریت کنید، اگر می دانید چگونه شادی خود را مدیریت کنید، اگر می دانید چگونه موفقیت خود را مدیریت کنید و زمانی که نیاز دارید به جایی که نیاز دارید بروید، در واقع یاد گرفته اید که زندگی خود را مدیریت کنید.

    مدیتیشن "تغییر راه"

    چشمان خود را ببندید و مسیر خود را دوباره تصور کنید. سوالی که باید پرسید این است: "این جاده من است؟" پاسخ را در خود جاده بخوانید - در آنجا نوشته خواهد شد. اگر جاده مال شماست، نیازی به انجام کاری ندارید. اگر مال شماست، اما از ظاهرش خوشتان نمی آید، می توانید کمی آن را تمیز کنید - زباله ها یا چیز دیگری را پاک کنید. اگر جاده مال شما نیست، پس مشخص کنید که چه کسی است: مامان، بابا، شوهر، زن، بچه، اقوام، آشنایان، عموها، خاله ها، جاده کار و غیره. سپس راه خود را پیدا کنید، بخواهید آن را به شما نشان دهد.

    اگر هیچ مشکل سلامتی ندارید و از همه چیز در زندگی راضی هستید، به احتمال زیاد این مسیر شماست. اگر مشکل سلامتی دارید، به این معنی است که جاده مال شما نیست یا در آن توقف کرده اید. موقعیتی را که در آن قرار دارید تجزیه و تحلیل کنید و به تمام سوالات خود پاسخ دهید. یاد بگیرید که سوال بپرسید و برای آنها پاسخ بگیرید. اگر جاده شما پایین می رود، یعنی یک صخره و سپس یک صعود شیب دار وجود دارد، و شما آن را دوست ندارید، پس آن پلی را که من در مورد آن صحبت کردم، بسازید. ساختن پل را تمرین کنید.

    اگر شروع به تمیز کردن و شستشوی کامل راهروی خود کرده اید، در مرحله ای بدون اتمام کار متوقف خواهید شد، زیرا اکنون یک تکنیک جهانی در مورد نحوه اتمام آن به شما ارائه می دهم. چگونه کاری کنیم که همه چیز به تنهایی کار کند، و شما آن را انجام ندهید. برگرد. چشماتو باز کن

    این متن یک قسمت مقدماتی است.

    حال از گذشته شکل گرفته است که قبلاً زندگی شده است. آینده از گذشته و حال رشد می کند. این فرآیند برای اکثر افراد غیر قابل کنترل است، زیرا شامل آن می شود تعداد زیادیعوامل: شخصی در خیابان به شما لبخند زد، شما به چیز خوبی فکر کردید، خلق و خوی شما بهبود یافت. به همین دلیل در خانه دعوا نکردید و تصمیم مهمی برای خودتان گرفتید. چه چیزی قبل از این اتفاق افتاد؟ یک بار یک مرد لبخند زد، او داشت خلق و خوی خوب. پس اتفاق خوبی افتاد. این اتفاق افتاد زیرا چیزهای کوچکی مانند آن برای او خوب بود. از دوران کودکی: اگر می‌خندید، می‌توانست جور دیگری بزرگ شود. اگر جور دیگری بزرگ می شدی چه؟ ما در حال حاضر به کاوش دسته ای از بیوگرافی ها می رویم... و چگونه می توانید اطلاعات زیادی را برای کنترل آینده خود در نظر بگیرید؟

    بله، ذهن آگاهی تفاوت بزرگی در زندگی شما ایجاد می کند. افرادی هستند که برای کنترل سرنوشت و افکار خود متوجه تنوع باورنکردنی روابط علت و معلولی می شوند. اما هنوز یک قطره در اقیانوس است.

    اگر چه نمی توان آینده را کنترل کرد، اما می توان آن را دید. به هر حال، عواملی که به آن اضافه می شوند، از قبل وجود دارند. با دانستن آنها، می توانید آن را سال ها قبل محاسبه کنید. اما یک فرد نمی تواند بداند، چه رسد به تجزیه و تحلیل، مقدار اطلاعات بسیار زیاد است، و هیچ روشی برای به دست آوردن آن وجود ندارد. این ضروری نیست: برخی از افراد می توانند به سطح "پیش بینی ها" برسند، یعنی به بخشی از فضا و زمان که در آن "هولوگرام" آینده وجود دارد. مانند یک ماشین: با دانستن جهت حرکت آن و نقطه پایانی احتمالی، می توانید مسیری را برای حرکت آن ترسیم کنید. فقط خیلی سخت تر. با این حال، مکانیسم عملکرد موضوع این مقاله نیست.

    با دانستن آینده خود، می توانید آن را تغییر دهید. ما نمی توانیم خود آینده را تحت تأثیر قرار دهیم، اما از آنجایی که گذشته و حال آن را شکل می دهد، پس یک گزینه در دسترس وجود دارد - تغییر زمان حال. با دانستن آنچه ممکن است اتفاق بیفتد، می توانید متفاوت عمل کنید و اقداماتی را برای تغییر وضعیت انجام دهید. یا فقط صبر کن

    روی دیگر سکه نیز وجود دارد: حتی فقط دانش آینده را تغییر می دهد. نه به طور چشمگیری، اما این احتمال وجود دارد که شما به شیوه ای اشتباه رفتار کنید. فرض کنید شما یک آشنایی دارید که نتیجه آن تشکیل خانواده خواهد بود. اگر در این مورد نمی دانید، سعی می کنید آن شخص را راضی کنید زیرا او را دوست داشتید. و اگر می دانید، هیچ کاری نمی کنید، صبر کنید تا او شما را بگیرد. بالاخره به شما گفته شد که این اتفاق خواهد افتاد. و شما آینده را از طریق زمان حال تغییر می دهید و خانواده آینده خود را در منبع آن نابود می کنید ... این همان چیزی است که از "حدس زدن آینده" استفاده می شود. دانستن آن تنها زمانی ضرری ندارد که آگاهانه عمل کنید و به دلایل خاصی بخواهید آن را بدانید، نه از روی هوس.

    اگر برای کنترل آگاهانه سرنوشت خود آماده هستید، پس دانستن آینده مفید است. اطلاع از شکست ها از قبل می تواند از آنها در جوانی جلوگیری کند. این به عنوان یک "آینده چند متغیره" درک می شود. درست است، تا زمانی که چیزی نمی دانید یا تصور می کنید، حتی اگر اشتباه باشد، تنها یک گزینه وجود دارد.