صفحه اصلی / به سلامتی شما / بالاترین چیزی که می توان به آن دست یافت. انشا با موضوع: بالاترین چیزی که انسان می تواند به آن دست یابد خرد است... (گزینه ۲۸)

بالاترین چیزی که می توان به آن دست یافت. انشا با موضوع: بالاترین چیزی که انسان می تواند به آن دست یابد خرد است... (گزینه ۲۸)

متن

(1) این ضرب المثل معروف را به شما یادآوری کنم: «کجاست خرد ما که در دانش گم شده است؟ دانش ما کجا در اطلاعات گم شده است؟

(2) بالاترین چیزی که یک شخص می تواند به آن دست یابد خرد است. (3) باید درسی مدرسه می شد. (4) به طور دقیق تر، خرد باید آموزش داده شود - به عنوان احتیاط در قضاوت، پرهیز از اظهارات به اندازه کافی مستدل، توانایی در نظر گرفتن بسیاری از عوامل، با تکیه بر آنچه که از تنوع تجربه تاریخی زاییده شده است. (5) این بیش از دانش است. ب) این نیز شهود و بیزاری از خودفریبی است. (7) شخص عاقل هرگز مغرور نیست: او نتایج افکار خود را نهایی نمی داند، او به اشتباه آنها اعتراف می کند و آنها را با عبارات کاملاً متضاد مقایسه می کند و شکاف هایی را در آنچه غیرقابل انکار به نظر می رسد می یابد.

(8) خرد نیازمند دانش است، اما محدود به آن نیست.

(9) ممکن است کسی، مثلاً، همه انواع پروانه ها را بشناسد و از مشکلات زیست محیطی چیزی نفهمد. (یو) حتی به آنها علاقه نداشته باشید. (11) در این صورت، شخص ارتباط بین یک پروانه منفرد و ساختار جهان را از دست می دهد.

(12) دانش به سؤال «چرا؟» پاسخ می دهد و اطلاعات فقط به سؤالات «چی؟» پاسخ می دهد. کجا؟ چه زمانی؟ چگونه؟". (13) 3 دانش مشتمل بر «فهم» است و دارایی علم است. (14)3دانش به اطلاعات نیاز دارد، اما به آن محدود نمی شود - بالاتر است، زیرا می داند چگونه قابلیت اطمینان اطلاعات را بررسی کند.

(15) 3 دانش در اروپا و اکنون در سنت علمی جهانی، همواره مخالف عقیده بوده است. (16) نظر فقط نوعی نگرش به چیزی است و معرفت، تکرار می کنم، درک یک الگو است. (17) دفاع از عقیده خود آنقدر مهم نیست که به اثبات آن فکر کنید، حتی اگر در تلاش برای تبدیل شدن به دانش باشد. (18) تمایل به تشویق نظرات بی اساس به هر طریق ممکن به عنوان یک هدف فی نفسه برای یک فرد در حال رشد بسیار خطرناک است. (19) فکر کردن به طور مستقل کافی نیست - شما همچنین باید درست فکر کنید.

(20) ذوق آزادی، برای پرواز اندیشه، زمان زیادی می برد تا آموخته شود. (21) به یاد داشته باشید: افکار پینوکیو کوتاه و کوتاه بود. (22) و پوشکین بسیار جوان کلمات زیر را در پیامی به یکی از دوستانش نوشت: "من یاد میگیرم که توجه افکار طولانی را حفظ کنم ..."

(23) معلوم می شود که فکر شما مستلزم یک بحث طولانی و دردناک با خودتان، یک الزام سخت درونی برای بررسی و بازرسی مجدد، و ایجاد زنجیره های طولانی استدلال است. (24) شما باید همه آنها را در دایره توجه شدید خود نگه دارید - این کار جدی است. (25) این همان معنایی است که "توجه افکار طولانی را جلب می کند."

(26) و این برای برخی از مردم لذت است. (27) همانطور که افسانه می گوید، یک بار سقراط چنان در این فکر فرو رفت که تقریباً یک روز بی حرکت در یک مکان ایستاد و متوجه چیزی در اطراف خود نشد.

(28) بدیهی است که مردم را می توان به دو دسته تقسیم کرد: کسانی که می توانند «توجه افکار بلند را به خود جلب کنند» و کسانی که افکار کوتاه و ساده را ترجیح می دهند، که در خود راضی بودن و خودشیفتگی آنها خللی ایجاد نمی کند. (29) هنگامی که نظرات بی اساس تشویق می شود، از این خودشیفتگی و تمایل به خودفریبی در فرد حمایت می کنند.

(ZO) به همین دلیل است که امروزه بسیار مهم است که از تایید، از تشویق افکار کوتاه مانند پینوکیو دور شویم و از پوشکین با ترجیح او برای "افکار طولانی" یاد بگیریم.

(طبق گفته B. Bim-Bad*)

* بوریس میخایلوویچ بیم بد (متولد 1941) - آکادمی آکادمی آموزش روسیه.

ترکیب

فکر کنید، فکر کنید، فکر کنید... ما اغلب این کلمات را با یک ریشه می شنویم و در گفتار خود استفاده می کنیم، بدون اینکه به معنای آنها فکر کنیم. اگر به کتاب درسی روانشناسی مراجعه کنید، می توانید بخوانید که تفکر مرحله ویژه ای در فرآیند بازتاب فعالیت عینی توسط آگاهی است. و آکادمیک Bim-Bad، با تأمل در مورد چگونگی یادگیری تفکر، تعریف قابل دسترس تری از این فرآیند خلاقانه شگفت انگیز ارائه می دهد. به نظر او تفکر کار جدی است. تنها با بررسی و بررسی مجدد فرضیه های مختلف، ساختن و حفظ زنجیره های طولانی استدلال در حافظه، می توان تفکر را یاد گرفت - این موضع نویسنده است.

چگونه می توان با یک دانشگاهی مخالفت کرد؟ علاوه بر این، او به پوشکین و سقراط اشاره می کند - قدرتمند جهاناین." یک حادثه عجیب از زندگی سقراط مرا به یاد حادثه ای دیگر از ارشمیدس انداخت. واقعیت این است که ارشمیدس چنان تحت تأثیر کار خود قرار گرفت، به حدی که حتی متوجه نشد که چگونه شهر توسط دشمنان اشغال شده است. هنگامی که یک جنگجوی مهیب شمشیر در مقابل او ایستاد، سیسیلی او را به گونه‌ای که مگس آزاردهنده‌ای بود با دست تکان داد و بدون اینکه سرش را از روی نقاشی بلند کند، زمزمه کرد: «دخالت نکن! من در حال کشف آن هستم! این همان معنای "حفظ توجه" است!

چگونه تفکر را به انسان بیاموزیم؟ فیلسوف فرانسوی میشل مونتن به این پرسش پرداخت. او در یکی از آثارش روش تدریس افلاطون را معرفی می‌کند که ابتدا دانش‌آموزان را مجبور به سخنرانی می‌کرد، سپس خودش سخنرانی می‌کرد. به این ترتیب فیلسوف فعالیت ذهنی شاگردانش را فعال می کرد. مونتن در تأملات بعدی خود تأکید می کند که وظیفه مرشد این است که دانش آموز را وادار کند تا هر چیزی را که به او ارائه می شود «انگار از غربال غربال کند». تنها در این صورت است که دیگر شبیه الاغی نخواهد شد که پر از دانش بیهوده است.

ماریا استپانونا به طرز ماهرانه‌ای ما را در فرآیند فکر مشارکت می‌دهد. با توجه به اینکه بهترین چیزی که به یاد می‌ماند همان چیزی است که او برای خودش کشف کرده است، هرگز به ما سر نمی‌زند. با تشکر از ماریا استپانونا، ما به خوبی متون آثار هنری را تجزیه و تحلیل می کنیم و موقعیت خود را به شیوه ای قانع کننده ارائه می دهیم. به قول پوشکین، ما یاد می گیریم که "توجه افکار طولانی را حفظ کنیم..."

انشا بر اساس متن:

بوریس میخایلوویچ بیم باد، کاندیدای علوم تربیتی، و همچنین محقق ارشد در موسسه تحقیقاتی آموزش عمومی، مشکل تعریف مفهوم خرد را مورد بحث قرار می دهد.

نویسنده می نویسد که خرد بالاترین چیزی است که انسان می تواند به آن دست یابد. او می گوید که او به دانش نیاز دارد، اما محدود به آن نیست. اگر ناگهان کسی بتواند در مورد انواع پروانه ها بداند، اما چیزی در مورد بوم شناسی درک نکند و حتی به آن علاقه نداشته باشد، این "کسی" ارتباط بین جهان و یک پروانه را از دست می دهد.

ب. بیم بد می گوید که خرد باید در مدرسه آموزش داده شود، یا به عبارت دقیق تر، آموزش داده شود - به عنوان پرهیز از اظهارات ناکافی مستدل و قضاوت های محتاطانه. او معتقد است که خرد فقط دانش نیست، چیزی بیشتر است، شهود است و همچنین بیزاری از خودفریبی.

اجازه دهید به کار لئو نیکولاویچ تولستوی "جنگ و صلح" بپردازیم. خرد افلاطون کاراتایف به پیر کمک کرد تا در اسارت زنده بماند. افلاطون به او آموخت که ساده زندگی کند، قدر آنچه را که دارید بداند: نور خورشید، قطرات باران. نیازی نیست دائماً در جستجوی خوشبختی باشید، باید زندگی کنید و از این واقعیت که زندگی می کنید لذت ببرید.

اجازه دهید به کار A. de Saint-Exupery "شازده کوچولو" نیز بپردازیم. روباه پیر به شازده کوچولو آموخت که حکمت روابط انسانی را درک کند. برای درک یک شخص، باید یاد بگیرید که به او نگاه کنید و کاستی های جزئی را ببخشید. از این گذشته، مهمترین چیز همیشه در درون پنهان است و شما نمی توانید بلافاصله آن را ببینید.

در پایان، ما سخنان Biant of Priensky را به یاد می آوریم: "عقل را از جوانی تا پیری بگیرید، زیرا هیچ دارایی قابل اعتمادتری وجود ندارد." حکیم یونان باستان می خواست بگوید که انسان هیچ چیز قابل اعتمادتر از خرد خود ندارد.

متن بوریس میخائیلوویچ بیم بد:

(1) بالاترین چیزی که یک فرد می تواند به آن دست یابد خرد است.
(2) حکمت باید به یک درس مدرسه تبدیل می شد. (3) به طور دقیق تر، خرد باید آموزش داده شود - به عنوان احتیاط در قضاوت، پرهیز از اظهارات به اندازه کافی مستدل، توانایی در نظر گرفتن بسیاری از عوامل، با تکیه بر آنچه که از تنوع تجربه تاریخی زاییده شده است. بیشتر از دانش است. (5) این نیز شهود و بیزاری از خودفریبی است. ب) یک فرد عاقل هرگز متکبر نیست: او نتایج تأملات خود را نهایی نمی داند و به اشتباه آنها اعتراف می کند و آنها را با عبارات کاملاً متضاد مقایسه می کند و شکاف هایی را در آنچه به نظر می رسد آشکار می کند.
(7) خرد نیازمند دانش است، اما نمی توان آن را به آن تقلیل داد. (8) ممکن است کسی، مثلاً، همه انواع پروانه ها را بشناسد و از مشکلات زیست محیطی چیزی نفهمد. (9) حتی به آنها علاقه نداشته باشید. (10) در این صورت، شخص ارتباط بین یک پروانه منفرد و ساختار جهان را از دست می دهد.
(11) 3 دانش به سؤال «چرا؟» پاسخ می دهد و اطلاعات فقط به سؤالات «چی؟» پاسخ می دهد. کجا؟ چه زمانی؟ چگونه؟". (12) 3 دانش مشتمل بر «فهم» است و دارایی علم است. (13)3دانش به اطلاعات نیاز دارد، اما محدود به آن نیست - بالاتر است، زیرا می داند چگونه قابلیت اطمینان اطلاعات را بررسی کند.
(14) 3 دانش در اروپا و اکنون در سنت علمی جهانی، همیشه مخالف عقیده بوده است. (15) نظر فقط نوعی نگرش به چیزی است و معرفت، تکرار می کنم، درک یک الگو است. (16) دفاع از عقیده خود آنقدر مهم نیست که به اثبات آن فکر کنید، حداقل تلاش برای تبدیل شدن به دانش. (17) تمایل به تشویق به هر طریق ممکن نظرات بی اساس به عنوان یک هدف برای یک فرد در حال رشد بسیار خطرناک است (18) فکر کردن به طور مستقل کافی نیست - شما همچنین باید درست فکر کنید.
(19) من یکی از آشنایان، مدیر مدرسه ای دارم که بسیار به او احترام می گذارم. (20) او با غرور آشکار به من گفت که فرزندانش در مدرسه در مورد پیچیده ترین موضوعات بدون هیچ آمادگی انشا می نویسند. (21) و او نمونه هایی از موضوعات فلسفی واقعاً بسیار پیچیده را بیان کرد که مستلزم مطالعه عمیق، غوطه ور شدن در انبوهی از منابع معتبر است تا حق داشته باشد که در برابر پیشینه خود چیزی بگوید. (22) در عوض، برعکس، کودکان تشویق شدند تا هر یک از افکار ناپخته خود را در مورد عمیق بیان کنند، سوالات ابدیبودن و دفاع از این "افکار". (23) سعی کردم به او اعتراض کنم: صداقت فکری چطور؟ (24) شک؟ (25) نگرش به پرهیز از قضاوت در صورت عدم آگاهی از اینکه دیگران در مورد چه چیزی و چرا فکر می کنند؟ (26) چگونه می توان بدون تردید نظر داد، زیرا انسان خودباور و متکبر می شود! (27) ترس از خطا کجاست؟ (28) اما متوجه شدم که کارگردان نگرانی های من را درک نکرده است...


درباره ماهیت علم و اسرار حکمت.

بی ام بیم بد

اجازه بدهید به شما گفته های یکی از حکیمانه ها را یادآوری کنم: «دانش ما کجاست در تلاش برای زندگی؟» من نیز در این موضع شریک هستم و معتقدم که کاهش یک چیز به چیز دیگر خطرناک است. البته بالاترین چیزی که انسان می تواند به آن دست یابد خرد است. این باید یک موضوع مدرسه ای باشد. بیشتر از دانش است. این نیز شهود، خیرخواهی و نفرت از خودفریبی و از خود راضی است. انسان عاقل هرگز علم اکتسابی را نهایی نمی داند، مخالف آن را می پذیرد و با اندیشیدن در آن، شکاف هایی را در آنچه به نظرش می رسد بی قید و شرط می یابد.
خرد بدون دانش غیر ممکن است، اما محدود به آن نیست. مانند دانش - به اطلاعات. می توانم مثلاً در مورد انواع پروانه ها اطلاعاتی داشته باشم. و در عین حال، شما چیزی در مورد مشکلات زیست محیطی نمی دانید، حتی علاقه ای به آنها ندارید. من می توانم بی پایان در دانش ساختار پاهای برخی از سوسک ها کاوش کنم - و در عین حال فلسفه طبیعت مطلقاً نمی تواند من را لمس کند. در هر مرحله، یک فرد تمایل دارد یک متخصص باریک، مملو از اطلاعات باشد، و کمتر از همه به سؤالات "چرا؟" پاسخ می دهد. و "چرا؟"
اطلاعات بیشتر واقعیت است، پاسخ‌های بله یا خیر.
دانش، اول از همه، پاسخ به این سوال است که «چرا؟» در همین راستا، از زمان ارسطو، نظریه معرفت - به عنوان درک حقیقت، بی تفاوتی نسبت به آن و به عنوان راهی برای تأیید حقایق - ساخته شده است. زیرا واقعیت ها تنها به عنوان بخشی از یک نظریه به واقعیت تبدیل می شوند. در اینجا فقط بسیار مهم است که از خطر انتقال دانش خود به عنوان حقیقت نهایی اجتناب کنید.
نظریه ها تغییر می کنند، تصحیح می شوند، لغو می شوند و دیگران را جذب می کنند - فیزیک نظری نیوتن، همانطور که می دانیم، مورد خاصی از فیزیک انیشتین شد.

در دنیای مدرن، از جمله در مدرسه، به نوعی پذیرفته شد که فرد آگاه- این کسی است که اولاً نظر خود را در مورد هر موضوعی دارد. آیا این حقیقت دارد؟

دانش در اروپا و در حال حاضر در سنت جهانی دانش همواره مخالف عقیده بوده است. این مخالفت به سقراط برمی گردد (نظر فقط نوعی ایده در مورد چیزی است، نگرش به چیزی. و معرفت، تکرار می کنم، دانش دلایل است. سقراط به یکی از همکلاسی های خود می گوید: چه می شود اگر یک فالگیر در حالت خلسه چیزی بگوید. پس این درست است، پس آیا می توان شناخت بدون شناخت دلایل وجود داشته باشد (حقیقت هنوز باید به دانش خود برسد).
کانت - به نظر من باهوش ترین پیروان افلاطون و سقراط - به وضوح نشان داد که مستقل فکر کردن کافی نیست - شما همچنین باید درست فکر کنید.

این دقیقاً همان چیزی است که آموزش و پرورش فراموش می کند ...

خوب، بله، آنها به خودی خود ارزشمند هستند" کار مستقل"، "تفکر مستقل"، "دفاع از عقیده خود"... صرف نظر از محتوای این همه استقلال. اما مهم این است که نه فقط از عقیده خود دفاع کنید، بلکه به اثبات آن فکر کنید، حداقل برای دانش شدن تلاش کنید.
و جالب اینجاست. به محض اینکه یک مدرسه دولتی علاقه مند به فریب دادن دانش آموزان خود شد - به طوری که آنها در واقع یاد نگیرند که درست فکر کنند، بلکه فقط به طور مستقل فکر کنند (که خود فریب است، زیرا تفکر مستقل بدون قوانین، بدون جلوگیری از اشتباه آشکارا نادرست است. استقلال نمی دهد، بلکه ضعف و سستی در حل مشکلات زندگی می دهد)، سپس در چنین دوره هایی، دولت شروع به تشویق نظرات به هر طریق ممکن و به هر طریق ممکن برای تحقیر دانش می کند.
هیتلر در کتاب Mein Kapf استدلال کرد که فقدان اراده تاسف بار نسل های جوان، تقصیر معلمان است. بسیاری از آنها دانشجویانی را که به شدت از نظرات آنها دفاع می کنند و از آنها درخواست مدرک می کنند، مورد آزار و اذیت قرار می دهند. بنابراین، آنها اراده دانش آموزان را آرام می کنند. و نتیجه: دانش آموزی که خطر اشتباه کردن را دارد بر دانش آموزی که از ترس اشتباه کردن می ترسد جواب بدهد ارجحیت دارد. بنابراین ، خودسری عقیده به ضرر عمق دانش - خطرناک برای رایش - القا شد.
این میل به تشویق به هر طریق ممکن یک عقیده دیوانه وار و بی اساس، پیش نیاز کیش عقیده است. و او در داخل دیوارهای مدرسه بسیار خطرناک است.
من یک آشنا دارم، مدیر یک مدرسه نویسندگی که عمیقا به آن احترام می گذارم، اما داستانش درباره یک محصول جدید دیگر مرا ناراحت کرد. او صحبت می کرد، به وضوح افتخار می کرد که در مدرسه خود، بدون هیچ آمادگی، انشاهایی در مورد پیچیده ترین موضوعات می نوشت. و او نمونه هایی از موضوعات واقعاً باورنکردنی پیچیده و فلسفی را ارائه داد که مستلزم مطالعه عمیق، غوطه ور شدن در انبوهی از منابع معتبر است، به طوری که در برابر پیشینه آنها حق داشته باشید چیزی از خودتان بگویید. در عوض، برعکس، کودکان تشویق می شدند تا هر یک از افکار ناپخته و کوتاه خود را در مورد مسائل عمیق و ابدی هستی بیان کنند. و از این "افکار" دفاع کنید. سعی کردم به کارگردان اعتراض کنم: صداقت فکری چطور؟ در مورد تردید چطور؟ و نگرش به پرهیز از قضاوت در صورت عدم آگاهی، دیگران در مورد آن چه می گویند؟ چطور می شود بدون شک نظری وجود داشت، زیرا انسان به خودباوری، مغرور و بی اساس می شود! ترس از خطا کجاست؟ اما متوجه شدم که کارگردان کاملاً صمیمانه مرا درک نمی کند ...

اما آیا این امکان وجود دارد و چگونه می توان درست فکر کردن را به کودکان آموزش داد؟

تمام کارهای مدرسه، همه تربیت و آموزش شامل این است که چه چیزی را در کودکان تشویق کنیم و چه چیزی را تشویق نکنیم. بنابراین، بسیار مهم است که به کودکان آموزش دهیم که مراقب نظرات خود باشند. آنها باید بدانند که اشتباه کردن چقدر آسان است. و نتیجه گیری اشتباه از این موضوع این است که فکر کردن خطرناک است، ترسناک است - اگر اشتباه کنید چه می شود! و دیگری، نجات یکی: فکر کردن سالم است، هیجان انگیز است، اما فقط زمانی که درست فکر کنید.
ذکر نمونه هایی از قضاوت های نادرست، خطاهایی که به راحتی رخ می دهند و اغراق ها بسیار مهم است. کودکان باید بدانند: فکر انسان تمایل دارد در خدمت احساسات باشد. هرچه فردی باهوش تر باشد، استدلال های بیشتری برای توجیه تمایل یا عدم علاقه خود ارائه می کند. یک شخص واقعاً نیاز به توجیه خود دارد. اما به محض اینکه شروع به فریب دادن خود می کند، برای خود و دیگران خطرناک می شود.

آیا این رویکرد فکر بچه ها را در بند نمی آورد؟

یک راه ساده برای اصالت بخشیدن به فکر و نه به بند کشیدن آن وجود دارد، نه ترس از خطا، بلکه برای تشویق فکر شدید. این راه برای هدایت از موفقیت به موفقیت است. اگر دانش آموز یک مشکل پیچیده تر و غیر استاندارد را به تنهایی حل می کرد، بلافاصله لازم بود که ابراز خوشحالی کند و فضای پیروزی را در اطراف او ایجاد کند. تا این احساس پیروزی را در او تقویت کند. انسان چیزی را که در آن خوب است دوست دارد.
لازم است نمونه های کمی دشوارتر از مشکلات ذکر شود که حل آنها باعث تحسین ظرافت و قدرت ذهن می شود.

آیا فکر نمی کنید که در غیر این صورت غلبه «تفکر نادرست» است که با عقاید و نه دانش عمل می کند، که اغلب انسان را به نسبیت خود واقعیت سوق می دهد، به آن شک می کند و به دنبال جایگزینی برای آن می گردد. دنیای مجازی و مواد مخدر؟

این قابل اثبات است. افرادی که تمایل دارند باور کنند که همه چیز نسبی است، که حقیقتی وجود ندارد، زیرا آنچه برای یکی صادق است برای دیگری نادرست است - این افراد هم نسبت به فکر و هم واقعیت تحقیر بسیار شدید دارند.
و یک پیامد جدی دیگر «فرقه عقاید»: باور به اینکه جهان ساده است و مشکلات راه حل های ساده ای دارند. اما جهان بسیار پیچیده، سیستماتیک است و هیچ اشاره ای به راه حل ساده ای وجود ندارد. هر تأثیری بر جهان، هر تغییری در آن مستلزم تغییرات متعدد است. و بنابراین رسالت اصلی مدرسه هشدار در مورد خطرات است. من در علوم تربیتی، مانند پزشکی، پیشگیری را اصلی ترین کار می دانم.
عدم پیشگیری به معنای مریض کردن یا مجبور کردن فرد به درمان اوست که از پیشگیری از بیماری دشوارتر است. «تفکر نادرست» یکی از این بیماری هاست.
در سرتاسر دنیا تغییرات عظیمی در طرز تفکر، در روش و محتوای تفکر رخ داده است و می بینیم که این تغییرات با چه سختی در افراد رخ می دهد. به هر حال، تفکر انسان اینرسی است. و هر چه زودتر نگرش احترام بی حد و حصر به کار فکری، برای دانش جدی، برای تفکر سیستماتیک، برای بررسی مجدد قضاوت های خود ایجاد کنیم، بهتر است که فرد را برای دنیای پیچیده و متغیر آماده کنیم.

آیا باورهای یک فرد به جهت گیری فرد در جهان کمک می کند یا مانع آن می شود؟

البته اعتقادات لازم است، مگر اینکه دمدمی مزاج و نادرست باشند و از نوع عقیده نباشند. اما باورها نیز می توانند خطرناک باشند. متعصب را بگیر این حامل باورهای پرشور است - در آستانه جنون. و تا سرحد فداکاری از آنها دفاع می کند، دیگران را اسیر خود می کند، به نام باورهایی که ممکن است نادرست از آب درآید، متنفر می شود و می کشد.
هر متعصب، حتی حامل حقیقت، همیشه خطرناک است.
مردم ناراضی، حاکمان بدبخت و مردمان بدبخت اینگونه تربیت می شوند: از تشویق اولین عقیده ای که به ذهن می رسد تا دفاع از آن، سپس به باورهای مبتنی بر دانش بسیار محدود و اغلب نادرست - تا اقدامات متعصبانه که همیشه ویرانگر هستند.
اقدامات خلاقانه و ثمربخش همیشه بسیار محتاطانه هستند. قاطعیت برای دقت و احتیاط لازم است. آموزش پیشگیرانه نحوه پیش بینی خطرات و تلاش برای اجتناب از آنها را آموزش می دهد. بنابراین، یک دوز سالم از اضطراب در تجارت ما مفید است. ساده لوحی و بی فکری خنده خطرناک است.
در قرن ما، "دموکرات های دروغین" یک فرقه عقیده ایجاد کرده اند. جامعه شناسان، رادیو و تلویزیون، روانشناسان مدام می پرسند: نظر شما چیست؟ "چه احساسی داری؟" اما این فقط اندازه گیری روابط عاطفی، لحظه ای، بیهوده، دوست داشتن ها و دوست نداشتن هاست.
و تفکر نیاز به تنش دارد. فکر کردن عینی دشوار است. وقتی مردم به جای شما فکر می کنند راحت تر است. و بعضی ها آنقدر به آن عادت می کنند که زندگی آزاد برایشان غیرقابل تحمل است. اول از همه، زیرا شامل جستجوی راه حل های مستقل است.
ذوق آزادی، برای پرواز فکر، زمان زیادی طول می کشد تا یاد بگیریم.
پوشکین در نامه ای به یکی از دوستانش این سطور می نویسد: "من یاد می گیرم که توجه افکار طولانی را جلب کنم."
معلوم می شود که فکر نیاز به یک بحث طولانی و دردناک با خود دارد، یک تقاضای داخلی برای چک و بازرسی، ساختن زنجیره های بلند، استدلال، شما باید همه آنها را نگه دارید - این کار جدی است. این همان معنی است که "توجه افکار طولانی را حفظ کنید".
و برای بسیاری از مردم این لذت است. همانطور که افسانه می گوید، یک بار سقراط چنان در این فکر فرو رفت که تقریباً یک روز بی حرکت در یک مکان ایستاد و متوجه چیزی در اطراف خود نشد. بدیهی است که افراد را می توان به دو دسته تقسیم کرد: کسانی که می توانند توجه افکار طولانی را به خود جلب کنند و کسانی که افکار کوتاه و ساده را ترجیح می دهند. که خللی در خود راضی بودن و خودشیفتگی آنها ایجاد نمی کند. وقتی نظرات تشویق شوند، از این خودشیفتگی و تمایل به خودفریبی در فرد حمایت می کنند.
به همین دلیل است که امروز برای مدرسه ما بسیار مهم است که از تأیید، از تشویق افکار کوتاه مانند پینوکیو دور شود و با ترجیح پوشکین برای «افکار طولانی» از پوشکین بیاموزد.

این گفتگو توسط اولگا مارینیچوا انجام شد
===============

آیا کسی که چیزهای زیادی می داند همیشه عاقل است؟ چه کسی را عاقل می دانید؟ حتی عاقل بودن به چه معناست؟ مشکل تعریف خرد در متن او توسط آکادمیسین RAO بوریس میخایلوویچ بیم بد مطرح شده است.

در متنی که به ما ارائه شد ، بوریس میخائیلوویچ استدلال خود را با این جمله آغاز می کند ، او می گوید "بالاترین چیزی که یک فرد می تواند به دست آورد خرد است." نویسنده اشاره می کند که مرد عاقلمتکبر نیست، یعنی به خطای قضاوت خود اعتراف می کند. آکادمیسین به خواننده می‌گوید: «عقل نیاز به دانش دارد، اما نمی‌توان آن را به آن تقلیل داد». بنابراین، بوریس میخایلوویچ فردی را مثال می‌زند که می‌تواند انواع پروانه‌ها را بشناسد، اما اگر اصلاً مشکلات محیطی را درک نکند، ارتباط پروانه با ساختار جهان را از دست می‌دهد، به این معنی که این شخص نمی‌تواند عاقل باش در مرحله بعد، نویسنده خواننده را به آزادی اندیشه، به "پرواز" فرا می خواند.

بوریس میخایلوویچ مطمئن است که "فکر شما نیاز به یک بحث طولانی و دردناک با خودتان دارد." بنابراین او نمونه ای از پوشکین را ذکر می کند که یک بار به دوستش نوشت: "من یاد می گیرم که توجه افکار طولانی را جلب کنم." این کار سخت و جدی است. اما چنین کاری می تواند لذت بخش باشد، مثلاً برای سقراط، که زمانی در فکر فرو رفت و تقریباً یک روز در یک مکان ایستاد.

موضع نویسنده برای ما روشن است. نویسنده معتقد است که خرد با تأمل و کار روی اندیشه به دست می آید. خرد مستلزم دانش است، اما محدود به آن نیست. احتیاط در قضاوت، بیزاری از خودفریبی و تکبر از صفات انسان عاقل است.

من کاملاً با نظر نویسنده موافقم، زیرا در واقع یک انسان عاقل باید بتواند از خود انتقاد کند و در هیچ موردی نظر خود را بالاتر از دیگران قرار ندهد. بسیاری از نویسندگان، شاعران و روزنامه نگاران این مشکل را در متون خود مطرح می کنند. بنابراین، به عنوان مثال، در داستان M. Gorky "پیرزن ایزرگیل" شخصیت اصلی دانش زیادی نداشت. او با بیان داستان زندگی خود به اشتباهات خود اعتراف کرد. او پس از گذراندن آزمایشات فراوان، انجام کارهای درست و اشتباهات، به خرد دست یافت. حکمت زندگی.

همچنین این مشکلدر کار L.N. تولستوی "جنگ و صلح". پیر، قهرمان رمان، با اسیر شدن، با شخصیتی مانند افلاطون کاراتایف ملاقات می کند. و به لطف افلاطون کاراتایف، پیر توانست "حکمت عامیانه" را بیاموزد. افلاطون به او آموخت که ساده زندگی کند، قدر هر لحظه را بداند. کاراتایف به پیر اطمینان می دهد که نیازی به جستجوی ابدی برای خوشبختی نیست. از این گذشته، خوشبختی اصلی این است که شما به سادگی زندگی می کنید.

بنابراین، به لطف بوریس میخائیلوویچ بیم بد، اکنون می توانم با اطمینان بگویم که خرد نه تنها دانش، بلکه محدودیت در قضاوت و تجربه غنی زندگی است.

لطفاً به من کمک کنید تا یک انشا با توجه به طرح آزمون یکپارچه دولتی فوراً بنویسم (1) بگذارید این ضرب المثل معروف را به شما یادآوری کنم: "خرد ما کجاست که در دانش گم شده است؟ دانش ما کجا در اطلاعات گم شده است؟ (2) بالاترین چیزی که انسان می تواند به آن دست یابد خرد است. (3) باید درسی مدرسه می شد. (4) به طور دقیق تر، خرد باید آموزش داده شود - به عنوان احتیاط در قضاوت، پرهیز از اظهارات به اندازه کافی مستدل، توانایی در نظر گرفتن بسیاری از عوامل، با تکیه بر آنچه که از تنوع تجربه تاریخی زاییده شده است. (5) این بیش از دانش است. (6) این نیز شهود و بیزاری از خودفریبی است. (7) شخص عاقل هرگز مغرور نیست: او نتایج افکار خود را نهایی نمی داند، او به اشتباه آنها اعتراف می کند و آنها را با عبارات کاملاً متضاد مقایسه می کند و شکاف هایی را در آنچه غیرقابل انکار به نظر می رسد می یابد. (8) خرد نیازمند دانش است، اما نمی توان آن را به آن تقلیل داد. (9) ممکن است کسی، مثلاً، همه انواع پروانه ها را بشناسد و از مشکلات زیست محیطی چیزی نفهمد. (10) حتی به آنها علاقه نداشته باشید. (11) در این صورت، شخص ارتباط بین یک پروانه منفرد و ساختار جهان را از دست می دهد. (12) دانش به سؤال «چرا؟» پاسخ می دهد و اطلاعات فقط به سؤالات «چی؟» پاسخ می دهد. کجا؟ چه زمانی؟ چگونه؟». (13) 3 دانش مشتمل بر «فهم» است و دارایی علم است. (14) 3دانش به اطلاعات نیاز دارد، اما محدود به آن نیست - بالاتر است، زیرا می داند چگونه قابلیت اطمینان اطلاعات را بررسی کند. (15) 3 دانش در اروپا و اکنون در سنت علمی جهانی، همواره مخالف عقیده بوده است. (16) نظر فقط نوعی نگرش به چیزی است و معرفت، تکرار می کنم، درک یک الگو است. (17) دفاع از عقیده خود آنقدر مهم نیست که به اثبات آن فکر کنید، حتی اگر در تلاش برای تبدیل شدن به دانش باشد. (18) تمایل به تشویق نظرات بی اساس به هر طریق ممکن به عنوان یک هدف فی نفسه برای یک فرد در حال رشد بسیار خطرناک است. (19) فکر کردن به طور مستقل کافی نیست - شما همچنین باید درست فکر کنید. (20) ذوق آزادی، برای پرواز اندیشه، زمان زیادی می برد تا آموخته شود. (21) به یاد داشته باشید: افکار پینوکیو کوتاه و کوتاه بود. (22) و پوشکین بسیار جوان، در نامه ای به یکی از دوستانش، کلمات زیر را نوشت: "من یاد می گیرم که توجه افکار طولانی را جلب کنم..." (23) معلوم می شود که فکر خود شخص به زمان طولانی نیاز دارد. و مشاجره دردناک با خود، یک الزام درونی سختگیرانه از چک ها و چک های مضاعف، ایجاد زنجیره های طولانی استدلال. (24) شما باید همه آنها را در دایره توجه شدید خود نگه دارید - این کار جدی است. (25) این همان معنی است که "توجه افکار طولانی را در نظر بگیرید". (26) و این برای برخی از مردم لذت است. (27) همانطور که افسانه می گوید، یک بار سقراط چنان در این فکر فرو رفت که تقریباً یک روز بی حرکت در یک مکان ایستاد و متوجه چیزی در اطراف خود نشد. (28) بدیهی است که مردم را می توان به دو دسته تقسیم کرد: کسانی که می توانند «توجه افکار بلند را به خود جلب کنند» و کسانی که افکار کوتاه و ساده را ترجیح می دهند، که در خود راضی بودن و خودشیفتگی آنها خللی ایجاد نمی کند. (29) هنگامی که نظرات بی اساس تشویق می شود، از این خودشیفتگی و تمایل به خودفریبی در فرد حمایت می کنند. (30) به همین دلیل است که امروزه بسیار مهم است که از تایید، از تشویق افکار کوتاه مانند پینوکیو دور شویم و از پوشکین با ترجیح او برای "افکار طولانی" یاد بگیریم. (به گفته B. Bim-Bad*) *Boris Mikhailovich Bim-Bad (متولد 1941) - آکادمیک آکادمی آموزش روسیه.

چگونه با میراث تاریخی و فرهنگی کشور خود رفتار کنید؟ همه پاسخ خواهند داد که ارثی که دریافت کرده ایم باید محافظت شود. اما تجربه زندگی تصاویر دیگر، غم انگیز و گاه غم انگیز را در حافظه بیدار می کند.
من یک بار این فرصت را داشتم که با یک مرد فوق العاده - مرمتگر نیکولای ایوانوویچ ایوانف از میدان بورودینو بازدید کنم. او قبلاً فراموش کرده بود که وقتی به تعطیلات رفت: او نمی توانست یک روز بدون بورودینو فیلد زندگی کند!.. من و نیکولای ایوانوویچ در مقابل بناهایی که توسط نوادگان سپاسگزار در میدان بورودینو برپا شده بود سر برهنه کردیم.
و اینجا بود، در میدان شکوه ما، در سال 1932 که هتک حرمت بی سابقه ای به یک زیارتگاه ملی اتفاق افتاد: بنای یادبود چدنی روی قبر باگریشن منفجر شد. کسانی که این کار را کردند مرتکب جنایت علیه شریف ترین احساسات شدند - قدردانی از قهرمان، مدافع آزادی ملی روسیه، قدردانی روس ها از برادر گرجی خود. و چگونه باید کسانی را ارزیابی کنیم که تقریباً در همان زمان کتیبه ای غول پیکر را روی دیوار صومعه که در محل مرگ قهرمان دیگری به نام توچکوف ساخته شده بود نقاشی کردند: "برای حفظ بقایای گذشته برده کافی است! »
من متولد شدم و بیشتر عمرم را در لنینگراد گذراندم. این شهر در ظاهر معماری خود با نام های Rastrelli1، Rossi2، Quarenghi3، Zakharov4، Voronikhin5 همراه است. در جاده از فرودگاه اصلی لنینگراد، کاخ مسافرتی راسترلی قرار داشت. قابل توجه: اولین ساختمان بزرگ شهر دارای مهر استعدادهای برجسته بود. کاخ در وضعیت بسیار بدی قرار داشت - نزدیک خط مقدم بود، اما سربازان ما برای حفظ آن هر کاری کردند. اگر دست مرمت‌گران آن را لمس می‌کرد، اورتور به لنینگراد چقدر جشن می‌شد. خرابش کردند! در اواخر دهه شصت تخریب شد. و هیچ چیز در این مکان وجود ندارد. جایی که او ایستاده خالی است، وقتی از این مکان می گذری در روحت خالی است. و این تلخ است، زیرا از دست دادن هر اثر فرهنگی جبران ناپذیر است: آنها همیشه فردی هستند، نشانه های مادی گذشته همیشه با یک دوره خاص، با استادان خاص همراه است.
"ذخایر" آثار فرهنگی، "ذخایر" محیط فرهنگی در جهان بسیار محدود است و با سرعت فزاینده ای در حال تخلیه شدن است. فضای کمتری بر روی زمین برای آثار فرهنگی باقی می ماند و نه به این دلیل که زمین کمتری وجود دارد. نکته اصلی این است که مردم برای مدت طولانی خواهان میهن پرستی بوده اند و باید از سنین پایین پرورش داده شود.
عشق برای سرزمین مادریدر فرهنگ بومی فرد، در روستای یا شهر بومی فرد، گفتار بومی فرد به کوچکی آغاز می شود - با عشق به خانواده، خانه، مدرسه. و همچنین - با احترام به همان احساسات مردمی که همچنین خانه خود، سرزمین خود، کلمه بومی خود را - هرچند برای شما نامفهوم - دوست دارند.
اینها مهمترین ویژگی های انسانی هستند که تاریخ به شما کمک می کند تا در روح خود کشف کنید: عشق، احترام، دانش.