صفحه اصلی / طلسم عشق / کلیسای جامع یک افسانه است. کلیسای جامع کلن - ساخت ابدی به نام زندگی

کلیسای جامع یک افسانه است. کلیسای جامع کلن - ساخت ابدی به نام زندگی

در 23 ژانویه 1786، هانری لوئی آگوست ریکارد دو مونتفران در حومه پاریس متولد شد. او از دانشکده معماری فارغ التحصیل شد، در گارد ناپلئون خدمت کرد و حتی در نبردها شرکت کرد. در آوریل 1814، پس از ورود نیروهای روسی به پاریس، معمار جوان اقدامی را انجام داد که زندگی او را برای همیشه تغییر داد. او به الکساندر اول، مستبد روسی، آلبومی با پروژه‌هایی که با دقت طراحی شده بود، داد و او می‌خواست و می‌توانست آن‌ها را زنده کند. مونتفران یک دعوت رسمی از سوی حاکم دریافت کرد و در سال 1816 به سن پترزبورگ آمد. مونتفران چندین ساختمان باشکوه را به شهر در نوا داد، اما نام آن به طور سنتی عمدتاً با کلیسای جامع سنت ایزاک مرتبط است.

فولکلور پایتخت شمالی اگر نگوییم پایان ناپذیر، غنی است. گاهی اوقات درک اینکه حقیقت کجاست و تخیل کجا دشوار است: حقایق تاریخی و خیال‌پردازی‌های مردم شهر بسیار در هم تنیده شده‌اند. کلیسای جامع سنت اسحاق تمرکز افسانه های تاریک است. شاید به این دلیل که معاصران این بنا را به دلیل شکوه و تسلط بیش از حد آن بر سایر اشکال معماری دوست نداشتند. امروزه همه معبد را نماد شایسته سنت پترزبورگ نمی دانند.

RG در مورد چه رازهایی صحبت می کند که ساختمان افسانه ای آن را حفظ می کند.

چگونه یک خدای بت پرست خشمگین شد

مورخان هنر ستون های محراب اصلی کلیسای جامع سنت اسحاق را اوج دوران مالاکیت می نامند. آنها با عظمت و زیبایی خود شگفت زده می شوند: قد آنها 9.5 متر است ، قطر آنها یک متر است ، 14632 کیلوگرم مالاکیت درجه یک وارد تولید آنها شد.

مونتفران در دهه 1830، زمانی که سالن مالاکیت را در عمارت دمیدوف در Bolshaya Morskaya ایجاد کرد، بر این سنگ تسلط یافت. او در سال 1843 به کارخانه نیژنی تاگیل دمیدوف 1500 پوند مالاکیت با بالاترین کیفیت سفارش داد.

انتخاب دقیق مواد چندین سال طول کشید. صنعتگران 178 تخته برنزی پوشیده شده با مالاکیت ساختند و سپس ستون ها را از روی آن ها نصب کردند. مالاکیت تنها به ضخامت 2.54 میلی متر تبدیل به کاشی شد. سپس با توجه به رگه ها و سایه هایشان انتخاب شدند.

اعتقاد بر این است که دمیدوف تمام ذخایر مالاکیت خود را بر روی ستون های کلیسای جامع سنت اسحاق خرج کرد و این باعث فروپاشی بازار، سقوط ارزش سنگ و اعتبار آن شد. استخراج مالاکیت از نظر اقتصادی بی سود شد و تقریباً متوقف شد.

افسانه اورال اتفاق را کمی متفاوت توضیح می دهد: معشوقه کوه مس - یک خدای بت پرست - از این واقعیت که از سنگ او برای ساخت یک کلیسای جامع ارتدکس استفاده شده بود آزرده شد و تمام ذخایر مالاکیت را در اعماق غیرقابل دسترس پنهان کرد.

چرا معمار مرد؟

ساخت این معبد بسیار طول کشید، مانند هیچ کلیسای جامع دیگری در سنت پترزبورگ. حتی با وجود دلایل عینی، مانند مقیاس کار و این واقعیت که در آن زمان یک راه آهن به مسکو و یک پل بر روی نوا نیز در سن پترزبورگ ساخته می شد، 40 سال زمان بسیار طولانی است. معاصران به شوخی می گفتند که حتی نوه هایشان هم نمی توانند سنت اسحاق ساخته شده را ببینند.

توضیح جالبی برای این ساخت و ساز طولانی مدت وجود دارد. گردآورندگان فولکلور شهری می گویند که در آن زمان شایعاتی در مورد وجود پیشگویی وجود داشت که ظاهراً مونتفراند را پیش بینی کرده بود که بلافاصله پس از اتمام کلیسای جامع سنت آیزاک خواهد مرد.

قضاوت در مورد اینکه چقدر این پیش‌بینی دقیق بود دشوار است، اما معمار در واقع تقریباً بلافاصله پس از تقدیس معبد درگذشت. دلیل وخامت شدید سلامت ظاهراً یک نگرش تحقیرآمیز از سوی حاکم جدید الکساندر دوم بود. یا او مونتفران را به خاطر پوشیدن سبیل "نظامی" سرزنش کرد. شاید خودکامه از امضای معمار خوشش نیامده است: در طراحی کلیسای جامع گروهی از قدیسین وجود دارد که با فروتنی سر خود را برای خوشامدگویی به اسحاق دالماسی خم کرده اند که در میان آنها خود مونتفراند نیز وجود دارد.

خالق که تقریباً تمام زندگی خود را وقف کلیسای جامع کرد، در انتظار ستایش شایسته بود، دچار ناامیدی شد و "از نگرش خصمانه امپراتور نسبت به او تحت تاثیر قرار گرفت، او احساس بیماری کرد" و 27 روز بعد درگذشت.

به هر حال، مونتفران وصیت کرد که او را در سنت آیزاک دفن کنند، اما آرزوی او برآورده نشد: تابوت با جسد معمار در اطراف معبد حمل شد و بیوه او را به پاریس برد.

سقوط خانه رومانوف

ساخت کلیسای جامع سنت اسحاق در سال 1858 به پایان رسید، اما بنای یادبود، حتی پس از افتتاح رسمی، دائماً به تعمیرات، الحاقات و توجه دقیق صنعتگران نیاز داشت، به همین دلیل است که داربست ها جدا نشده بودند. برای پنجاه سال، ساکنان سن پترزبورگ آنقدر به آنها عادت کردند که افسانه ای در مورد ارتباط آنها با خانواده سلطنتی متولد شد.

اعتقاد بر این بود که تا زمانی که جنگل ها پابرجا بودند، سلسله رومانوف حکومت می کرد. باید گفت که این افسانه بی اساس نیست: تعمیرات مداوم مستلزم هزینه های هنگفتی بود (کلیسای جامع یک اثر هنری واقعی بود و صرف نظر از اینکه چه موادی برای بازسازی آن مناسب بود) و خزانه سلطنتی بودجه اختصاص داد.

در واقع، داربست برای اولین بار در سال 1916، اندکی قبل از کناره گیری امپراتور نیکلاس دوم از تاج و تخت روسیه در مارس 1917، از کلیسای جامع سنت ایزاک برداشته شد.

به هر حال، این عقیده وجود دارد که فرشتگان در نمای کلیسای جامع سنت اسحاق چهره اعضای خانواده امپراتوری را دارند.

معبد برای فروش

در دهه 1930 شایعه ای منتشر شد مبنی بر اینکه آمریکایی ها با تحسین زیبایی کلیسای جامع سنت اسحاق که به نوعی آنها را به یاد کاپیتول می انداخت، به دولت شوروی پیشنهاد خرید آن را دادند. طبق افسانه، معبد قرار بود برچیده شود و به صورت قطعات در کشتی ها به ایالات متحده منتقل شود و در آنجا دوباره مونتاژ شود. ظاهراً آمریکایی ها به عنوان پرداخت برای این شی معماری گرانبها پیشنهاد آسفالت تمام خیابان های سنگفرش لنینگراد را دادند که در آن زمان تعداد زیادی از آنها وجود داشت.

با قضاوت بر اساس این واقعیت که کلیسای جامع سنت اسحاق هنوز در جای خود ایستاده است، معامله از بین رفت. به طور کلی دلایلی برای ظهور این افسانه وجود داشت. همانطور که می دانید، در سال های 1932-1933، در پس زمینه صنعتی شدن و جمعی شدن، کشور دچار قحطی وحشتناکی شد که بر اساس برآوردهای مختلف، از 2 تا 8 میلیون نفر قربانی گرفت. در حالی که دهقانان از گرسنگی می مردند، صادرات غلات افزایش یافت. طبق شایعات، اشیای با ارزش موزه - نقاشی، نمادها، عتیقه جات - نیز در خارج از کشور فروخته می شد. همه اینها، به علاوه عدم علاقه شهروندان شوروی به غرب، شایعاتی را در مورد فروش کلیسای جامع ایجاد کرد. آنها می گویند که از این طریق آمریکایی ها می خواهند از شرایط دشوار اتحاد جماهیر شوروی سوء استفاده کنند.

پژواک محاصره

کلیسای جامع سنت اسحاق به طور معجزه آسایی از بمباران لنینگراد در طول جنگ بزرگ میهنی جان سالم به در برد. آلمانی ها مستقیماً به گنبد ساختمان شلیک نکردند، اگرچه از هر نقطه شهر قابل مشاهده است. این امر امکان نجات بسیاری از آثار هنری پنهان شده در زیرزمین های کلیسای جامع را در آستانه حمله ارتش فاشیست فراهم کرد.

یک افسر بازنشسته توپخانه این تحول وقایع را پیش بینی کرد. هنگامی که تهدید اشغال لنینگراد واقعی شد، نیاز به تخلیه فوری گنجینه های هنری از کاخ های پاولوفسک، پوشکین، پترودورتس، گاچینا و لومونوسوف وجود داشت. بله، آنها توانستند چیزهایی را به اعماق کشور ببرند، اما چیزهای زیادی باقی مانده بود که مجسمه ها، مبلمان، کتاب ها، ظروف چینی را از انبارهای موزه در جایی پنهان می کردند. این موضوع در یک جلسه اضطراری در کمیته اجرایی شورای شهر لنینگراد حل شد. یک مرد نظامی سالخورده حاضر در اینجا پیشنهاد استفاده از کلیسای جامع سنت اسحاق را به عنوان یک مکان ذخیره کرد: او پیشنهاد کرد که آلمانی ها که شروع به گلوله باران لنینگراد کرده اند، از گنبد کلیسای جامع به عنوان نقطه عطفی استفاده کنند و سعی کنند این مرتفع ترین نقطه شهر را برای تیراندازی حفظ کنند. . آنها با پیشنهاد توپخانه سابق موافقت کردند و معلوم شد که او درست می گوید.

به هر حال، روی پله ها و ستون های رواق غربی کلیسای جامع سنت اسحاق هنوز آثاری از قطعات صدف وجود داشت. به هر حال، چندین علامت از این قبیل، به‌عنوان ادای احترام به خاطره محاصره، به‌ویژه بر روی ساختمان‌ها و مجسمه‌های سنت پترزبورگ حفظ شد.

این یک ساختمان گوتیک است که در شهر یورک انگلستان واقع شده است. این یکی از بزرگترین معابد قرون وسطایی در شمال اروپا است. صندلی رئیس استان کلیسایی شهرستان در اینجا قرار دارد.

کلیسای جامع در همان نقطه ای قرار دارد که پادشاه ادوین نورثامبریا در آن غسل تعمید داده شد. ساخت معبد در سال 1220 آغاز شد و 250 سال به طول انجامید. در سال 1472 معبد تقدیس شد.

طول کلی کلیسای جامع حدود 160 متر و ارتفاع آن حدود 60 متر است. شبستان یورک مینستر وسیع ترین شبستان گوتیک در انگلستان است.

قدیمی ترین قسمت های کلیسای جامع، گذرگاه جنوبی و شمالی است. شمال شامل پنجره های معروف است و گذر جنوبی با یک پنجره گرد عظیم با قاب شکلی به شکل گل شکوفه یا ستاره تزئین شده است. شیشه های رنگی آن، اتحاد خانه های سلطنتی لنکستر و یورک را به تصویر می کشد. پنجره بزرگ شرقی که در آغاز قرن پانزدهم ایجاد شد، بزرگترین پنجره شیشه ای رنگی قرون وسطایی در جهان است.

در مرکز کلیسای جامع یک ارگ بزرگ و زیبا وجود دارد که در قرن پانزدهم ساخته شده است. در کنار او هستند مجسمه های پانزده پادشاه انگلستان، از ویلیام اول تا هنری ششم.

این کلیسا دارای ساعت نجومی است که در سال 1955 به یاد خلبانان انگلیسی که در طول جنگ جهانی دوم جان باختند نصب شد. ساعت نه تنها زمان، بلکه مکان خورشید و برخی از ستاره ها را نیز نشان می دهد.

در ساختمان معبد مجسمه ای از اسقف یورک متیو هاتون وجود دارد که در سال های 1529-1606 زندگی می کرد.

در زیر ساختمان کلیسای جامع دخمه هایی وجود دارد که از ساختمان های باستانی ساکسون که در این مکان قرار داشتند، باقی مانده است. همچنین می توان پایه های یک معبد قدیمی آنگلوساکسون را دید که کلیسای جامع مدرن در محل آن قرار دارد. مجسمه های دخمه در حدود سال 1100 ساخته شده اند. ابتدا آنها را در بیرون بر روی برج های غربی کلیسای جامع قرار دادند، سپس به دلیل وضعیت نامناسب آنها را به داخل منتقل کردند.

در کنار کلیسای جامع مجسمه امپراتور وجود دارد کنستانتین کبیر. در زمان اعلام کنستانتین به عنوان امپراتور، هنگ او در شهر بود. و در محلی که این رویداد تاریخی رخ داد، کلیسای جامع یورک بعدها ساخته شد. به افتخار این رویداد، قرن ها بعد یک بنای یادبود برپا شد.

هنگامی که کلیسای جامع کلن پس از قرن ها ساخت و ساز سرانجام در سال 1880 تکمیل شد، تا چهار سال بعد بلندترین ساختمان در جهان باقی ماند. ساخت سومین کلیسای بزرگ گوتیک در جهان بیش از شش قرن طول کشید. و اگر این را در نظر بگیریم که پس از جنگ جهانی دوم، معبد باید مرمت می شد و از آن زمان تاکنون کار مرمت بی وقفه ادامه داشته است، آنگاه شاید دومین ساخت و ساز طولانی مدتی را پیدا نکنید...

روی اسکناس 1922، در سمت چپ معمار، در سمت راست خود شیطان است.

کمتر کسی می داند که همراه با اولین تصاویر سیاه و سفید این سازه روی کارت پستال ها، خطوط کلی آن روی پول نیز ظاهر می شود. به عنوان مثال، اسکناس تورم 500000 مارک آلمان مربوط به سال 1923 نمایی از کلیسای جامع کلن را نشان می دهد.

کلیسای جامع در ازای یک روح

در ساخت معبد مشکلات زیادی وجود داشت. کار اغلب به دلیل کمبود پول متوقف می شود. و تعداد زیادی از آنها مورد نیاز بود. تا حدود سال 1530، آنها حداقل توانستند با مشکلات مالی کنار بیایند. اما از سال 1530، کمبود بودجه با بی علاقگی شگفت انگیز مقامات آمیخته شد. در پایان، مردم به کلی علاقه خود را به کلیسای جامع و تمایل به تکمیل آن از دست دادند. از آن زمان تا اواسط قرن نوزدهم، "در جنگل" ایستاده بود. همه اینها را اسناد تاریخی تأیید می کند. اما افسانه هایی که به ما رسیده اند این ساخت و ساز طولانی مدت را به شیوه خود توضیح می دهند. و شیطان را مقصر همه چیز می دانند...

طبق افسانه ها، این شیطان بود که کلیسای جامع کلن را نفرین کرد. حتی این باور وجود دارد که کار روی آن هرگز متوقف نخواهد شد. زیرا اگر این اتفاق بیفتد، آخرالزمان بلافاصله فرا خواهد رسید...

در سال 1164، اسقف اعظم کلن، راینالد فون داسل، آثار سه مغ را مخفیانه از میلان به کلن منتقل کرد. پس از برگزاری جشن های باشکوه به افتخار آنها، این شهر به زیارتگاه دسته جمعی مسیحیان تبدیل شد. پس از آن بود که ایده ساختن یک کلیسای جدید در محل کلیسای جامع قدیمی ویران شد.

آنها شروع به جستجوی معماری کردند که چنین کاری بزرگ و بسیار مسئولانه را بر عهده بگیرد. این انتخاب بر عهده گرهارد فون ریله بود که مهارت های خود را در فرانسه مطالعه کرد. مقامات شهر دقیقاً یک سال به او فرصت دادند تا نقشه ها را توسعه دهد. اما استاد علیرغم سخت کوشی رشک برانگیزش نتوانست ایده های درخشان خود را روی کاغذ بیاورد. هر بار که او طرح را به نتیجه منطقی خود می رساند، خطایی کشف می شد که تمام تلاش های او را باطل می کرد. و سپس یک روز، در حالی که متفکرانه در امتداد سواحل راین قدم می‌زد، روی سنگی عظیم ایستاد که شایعه معروف آن را شیطان نامیدند. ناگهان، از ناکجاآباد، غریبه ای در مقابل او ظاهر شد که لباسی به مد و لباس سازندگان فرانسوی پوشیده بود. غریبه شروع به کشیدن سریع چیزی با عصا (در نسخه دیگر، با شمشیر) در غبار پای گرهارد کرد. وقتی استاد نگاه دقیق تری کرد، به طور جدی متعجب شد - روی زمین در مقابل او نقشه کامل کلیسای جامع جدید قرار داشت. معمار از غریبه پرسید که دوست دارد برای طراحی خود چه چیزی دریافت کند. که غریبه، و این کسی جز خود صاحب عالم اموات نبود، پاسخ داد: «روح تو! و اگر به من قول روح همسر و فرزندت را بدهی، من خودم تا سه سال دیگر کلیسای جدیدی خواهم ساخت. اگر من شکست بخورم، شما همچنان از زندگی در دنیای انسان لذت خواهید برد. اما اگر کلیسای جامع با اولین خروس‌هایی که شروع اولین روز را در سال چهارم نشان می‌دهند آماده است، شما و خانواده‌تان مال من هستید!»

این صحنه در سال 1922 بر روی 50 پیفنیگ کلن ثبت شد. در سمت چپ، با نقشه هایی در دست، یک معمار کوته بین است. در سمت راست شیطان است.

به بانگ خروس

استاد گرهارد به این نتیجه رسید که حتی شیطان هم نمی تواند در چنین مدت کوتاهی چنین بنای باشکوهی را برپا کند. بنابراین با دستی سبک با شرط شیطان موافقت کرد. شیطان و برادرانش بدتر از استاخانووی ها کار می کردند. و هر روز دیوارهای معبد خدا بالاتر و بلندتر می شد. اما فشارسنج خلق و خوی گرهارد فون ریله پایین و پایین تر می رفت. این موضوع از چشم توجه همسرش دور نماند و بالاخره یک روز از او پرسید که چه چیزی مانع از لذت بردن او از زندگی شده است. و وقتی از شرایط معامله مطلع شدم، ابتدا ترسیدم و سپس به فکر فرو رفتم.

یک روز خوب، همسر معمار و پسرش به بازار رفتند. در آنجا پسر توجه او را به یک کاپون باشکوه جلب کرد که در بالای ریه هایش برای سرگرمی جمعیت صدا می کرد. و هنگامی که پسر شروع به تقلید از خروس کرد، ناگهان فکر نجاتی به ذهن زن رسید. حالا او می دانست که چگونه از خریدار روح گول بزند. از آن زمان، همسر استاد هر روز به تقلید از پرنده آواز تمرین می کرد. و به محض اینکه خروس های همسایه شروع به پاسخ دادن به صدای بانگ او کردند، او دوباره به آرامش رسید.

در همین حال، ساخت کلیسای جامع کلن رو به اتمام بود. و اکنون روز حساب فرا رسیده است. آن روز صبح زن خیلی زود بیدار شد و به محل ساخت و ساز رفت. شیاطین فقط گنبدهای برج ها را نصب می کردند. در اینجا بود که همسر گرهارد مهارت خود را در تقلید نشان داد. او چنان ماهرانه بانگ زد که خروس های واقعی از سراسر کلن شروع به پاسخ به گریه های او کردند. شیطان به ترفندی مشکوک نشد، اما با انتشار یک فریاد وحشیانه، شروع به تخریب کلیسای تازه ساخته شد. اما، همانطور که می گویند، ارزش یک توافق بیشتر از پول است. و حاکم تاریکی مجبور شد بدون هیچ چیز به خانه برود. اما کلیسای جامع ناتمام ماند...

روح استاد

و استاد گرهارد چطور!؟ متاسفانه این داستان پایان غم انگیزی دارد. پس از مدتی، شیطان دوباره در برابر معمار ظاهر شد. و با او شرط بندی کرد که به سرعت آب را از ایفل (منطقه ای در غرب آلمان) از طریق یک کانال زیرزمینی به کلن می آورد تا اینکه ساخت کلیسای خود را کامل کند. استاد بلافاصله موافقت کرد، زیرا او چیزی را می دانست که شیطان نمی توانست بداند. یعنی اگر دریچه های خاصی در کل کانال زیرزمینی ایجاد نشود، مشکلات پیش نویس ایجاد می شود و آب از طریق لوله جریان نمی یابد. او با عجله این موضوع را به اطلاع همسرش رساند تا از او حمایت معنوی کند.

اما اگر در شرط اول زن به شوهرش کمک کرد، این بار شیطان حیله گر موفق به کشف راز کشش از او شد و او آب را از طریق یک کانال زیرزمینی حمل کرد. آنها می گویند که استاد گرهارد روی پشت بام یک برج ناتمام بود که چشمه شیطانی را دید که از زیر زمین می جوشید. متوجه شد که این چه چیزی او را تهدید می کند، با عجله پایین آمد تا روحش را نجات دهد. اما وقت نداشتم شیطان پس از تبدیل شدن به سگ جهنمی به دنبال او پرید. و قبل از اینکه معمار به زمین برسد، شیطان او را گرفت و به دنیای زیرین کشاند.

یک حماسه در مورد کلیسای جامع کلن می گوید که هیچ کس نمی تواند ساخت معبد گوتیک را تکمیل کند زیرا روح سازنده نگون بخت مانع از آن شد. او ناگهان روی داربست ظاهر شد و کارگران را ترساند و یا حتی سرسخت ترین آنها را به پایین هل داد. آنها می گویند که روح استاد گرهارد صدها سال پس از مرگش شبانه در اطراف کلیسا پرسه می زد و از ساخته ناتمام او محافظت می کرد ...

کلیسای جامع کلن سومین کلیسا بزرگ است که به سبک گوتیک ساخته شده است. به طور مرموزی ساخت آن تقریباً شش قرن به طول انجامید. و در حالی که شکاکان همه چیز را به خاطر بی پولی مقصر می دانند، بسیاری مطمئن هستند که هیچ کس جز شیطان در ساخت و ساز بی پایان مقصر نیست. افسانه های متعددی از کلیسای جامع کلن در این مورد صحبت می کنند.

بر اساس افسانه، در سال 1164، آثار سه مرد خردمند توسط اسقف اعظم کلن، راینالد فون دوسل، مخفیانه از میلان منتقل شد. جشن ها برای گرامیداشت این رویداد مهم چندین روز ادامه یافت. با این حال، به زودی محل نگهداری آثار به مرکز زیارت مسیحیان تبدیل شد. در آن زمان بود که ایده ساخت یک کلیسای جامع جدید، بزرگ و جادار در محل کلیسای کوچک قدیمی به وجود آمد. تصمیم بر این شد که زیارتگاهی با یادگارها در آنجا نصب شود و کلیسای جامع گسترش یابد تا فضای زیادی برای مومنان وجود داشته باشد.

استاد گرهارد فون ریله که در آن زمان در فرانسه تحصیل می کرد به عنوان معمار انتخاب شد. به او یک سال فرصت داده شد تا پروژه ای برای یک معبد عظیم خلق کند. اما، با وجود تمام میل معمار، او نتوانست ایده های خود را به کاغذ منتقل کند. همیشه خطایی پیدا شد و نقشه باید دوباره انجام شود. او قبلاً به توانایی های خود شک کرده بود و حتی به تسلیم شدن فکر می کرد.

افسانه می‌گوید روزی در حالی که در کنار رود راین قدم می‌زد، گرهارد سنگ بزرگی را دید و در کنار آن مردی با لباس ساختمانی ایستاده بود و با عصبانیت علائم عجیبی کشید. تعجب معمار را تصور کنید وقتی دید که این نقاشی کلیسای جامع جدید است. گرهارد بدون اینکه دوبار فکر کند شروع به متقاعد کردن شخص ناشناس کرد تا پروژه را به او بفروشد. او موافقت کرد، اما هشدار داد که در ازای آن دوست دارد روح معمار را دریافت کند. «و اگر تو نیز به من قول روح همسرت را بدهی و بچه، من خودم کلیسای جامع را سه سال دیگر خواهم ساخت. اگر من شکست بخورم، شما همچنان از زندگی در دنیای انسان لذت خواهید برد. اما اگر کلیسای جامع با اولین خروس‌ها که شروع اولین روز را در سال چهارم نشان می‌دهند آماده است، شما و خانواده‌تان از آن من هستید.» شیطان افزود. گرهارد تمام اسناد را امضا کرد و روزهای سخت انتظار آغاز شد.

البته معمار مطمئن بود که شیطان برای ساختن چنین کلیسای بزرگی وقت نخواهد داشت. اما هر روز اعتماد به نفس او کمتر و کمتر می شد. فون ریله متفکر و غافل شد. همسرش که متوجه حالت افسرده او شد شروع به پرسیدن کرد که قضیه چیست؟ گرهارد بدون مخفی کردن همه چیز را به او گفت.

در ابتدا زن ترسید. اما بعد به آن فکر کردم. به زودی او توانست راهی برای نجات خانواده اش پیدا کند. یک روز صبح زن و پسرش به بازار رفتند. ناگهان کودک که مجذوب صحنه خیابان شده بود، شروع به کشیدن لباس او کرد و به شوخی ها اشاره کرد. یکی از آنها دقیقاً با تکرار صدای بانگ خروس، جمعیت را سرگرم کرد. این به همسر استاد ایده درخشانی داد. او هر روز شروع به تقلید از کلاغ خروس کرد. پس از مدتی، او نه تنها موفق شد صدای بانگ یک به یک را تقلید کند، بلکه خروس های خانه های همسایه نیز به فریاد او پاسخ دادند.

نجات پیدا شد. اکنون تنها چیزی که باقی مانده بود منتظر روز مقرر بود.

آخرین روز مهلت نزدیک بود. زن خیلی قبل از طلوع فجر به محل ساخت و ساز رسید. شیطان که توسط یارانش احاطه شده بود آخرین برج را نصب می کرد. در این لحظه زن با صدای بلند شروع به زوزه کشیدن کرد. از هر طرف خروس های دیگر شروع به پاسخ به گریه او کردند.

شیطان با درک این که شکست خورده است، با عصبانیت شروع به تخریب کلیسای جامع کرد. اما توافق یک توافق بود. شیطان نه به معمار و نه به خانواده اش دست نزد. کلیسا ناتمام ماند. و همه کسانی که موافقت کردند کار بر روی سازه لعنتی را ادامه دهند یا در شرایط عجیبی مردند یا خودشان از ادامه ساخت و ساز خودداری کردند.

با این حال، کلیسای جامع ویران نیز منظره چشمگیری را به نمایش گذاشت. ارتفاع پشت بام 61 متر و با برجک ها 157 متر است. طول آن تقریباً به 145 متر می رسد و مساحت کلی کلیسای گوتیک حدود 10000 متر مربع است.

در مورد سرنوشت خود معمار، گرهارد فون ریل، سپس، طبق افسانه، او، تحت تأثیر اولین معامله، دوباره روح خود را به شیطان عهد می کند. آنها شرط می‌بندند که شیطان می‌تواند سریع‌تر از آن‌چه معمار بتواند کلیسای جامع باشکوه را تکمیل کند، آب را از ایفل از طریق کانال‌های زیرزمینی به کلن برساند. گرهارد می دانست که شیطان از چه چیزی صحبت می کند نمی‌دانستم: اگر دریچه‌هایی در کانال ایجاد نکنید، آب جاری نمی‌شود. معمار مطمئن بود که دوباره برنده خواهد شد.

اما این بار شیطان حیله گرتر شد. همسری که گرهارد در مورد قرارداد جدید به او اطلاع داد، به سادگی وحشت زده شد. اما شوهرش به او اطمینان داد که چیزی برای ترسیدن وجود ندارد و راز خود را به او گفت. مرد بیچاره حتی تصورش را هم نمی کرد که شیطان مراقب تک تک حرکات اوست و رازی که به همسرش سپرده شده بود دیگر یک راز نبود.

افسانه هایی وجود دارد که گرهارد در پشت بام کلیسای جامع بود که ناگهان آب از زیر زمین شروع به جاری شدن کرد که از طریق یک کانال زیرزمینی منتقل می شد. معمار که متوجه شد چه چیزی در انتظار روح اوست، با عجله از برج بلند پایین آمد. با این حال، شیطان سریعتر بود. او به یک سگ سیاه بزرگ تبدیل شد و استاد بدبخت را رهگیری کرد. حال روحش محکوم به عذاب ابدی در عالم اموات بود...

کلیسای جامع کلن ناتمام ماند. شایعاتی وجود دارد مبنی بر اینکه روح معمار بیچاره در راهروهای کلیسای جامع سرگردان است و صنعتگران را می ترساند و آنها را از روی داربست پرتاب می کند. با این حال، شایعات شایعه هستند، اما شاهدان عینی ادعا می کنند که آنها یک موجود سفید را بیش از یک بار در نزدیکی دیوارهای کلیسای باستانی دیده اند. بسیاری مطمئن هستند که این در واقع روح معمار است که در اطراف دیوارهای عظیم سرگردان است، گویی از ساختار ناتمام خود محافظت می کند.