صفحه اصلی / طلسم عشق / مسیر زندگی تولستوی عشق است. لو نیکولایویچ تولستوی "راه زندگی"

مسیر زندگی تولستوی عشق است. لو نیکولایویچ تولستوی "راه زندگی"

لو نیکولایویچ تولستوی

"مسیر زندگی"

پیشگفتار

1) برای اینکه انسان بتواند زندگی خود را به خوبی سپری کند، باید بداند که چه کاری باید انجام دهد و چه کاری را نباید انجام دهد. برای دانستن این موضوع، او باید بفهمد که خودش چیست و دنیایی که در آن زندگی می کند. عاقل ترین و عاقل ترین مردم همیشه این را یاد داده اند. مردم خوباز همه مردم این آموزه ها همگی در مهم ترین چیزها با یکدیگر همخوانی دارند و همچنین با آنچه ذهن و ضمیر هر فرد به آنها می گوید موافق است. آموزش اینه:

2) علاوه بر آنچه می بینیم، می شنویم، احساس می کنیم و آنچه از مردم می دانیم، چیزی نیز وجود دارد که نمی بینیم، نمی شنویم، احساس نمی کنیم و هیچ کس در مورد آن چیزی به ما نگفته است، اما ما بهتر می دانیم. از هر چیز دیگری در جهان . این چیزی است که به ما زندگی می دهد و ما در مورد آن "من" می گوییم.

3) ما این اصل نامرئی را که به ما حیات می بخشد، در همه موجودات زنده می شناسیم و به ویژه در موجودات مشابه ما - مردم - زنده است.

4) ما این اصل جهانی نامرئی را که به همه موجودات زنده حیات می بخشد، می گوییم، که آن را در خود می شناسیم و در موجوداتی مانند ما - مردم، روح، می شناسیم، در حالی که این اصل نامرئی جهانی به خودی خود، که به همه موجودات زنده حیات می بخشد. ، ما خدا را صدا می زنیم.

5) ارواح انسانها که بدنها از یکدیگر و از خدا جدا شده اند، برای اتحاد با آن چیزی که از آن جدا شده اند می کوشند و با آگاهی از الوهیت خود با ارواح دیگر مردم به این اتحاد دست می یابند. در این ارتباط بیشتر و بیشتر با روح دیگران - عشق و با خدا - آگاهی از الوهیت خود معنا و خیر زندگی انسان نهفته است.

6) پیوند هر چه بیشتر روح انسان با موجودات دیگر و خداوند و در نتیجه خیر و صلاح بزرگتر و بزرگتر انسان با رهایی روح از آنچه مانع عشق به مردم و آگاهی از الوهیت آن است حاصل می شود: گناهان، یعنی. افراط در شهوات بدن، وسوسه ها، یعنی. ایده های نادرست در مورد خوبی ها و خرافات، یعنی. آموزه های نادرستی که گناهان و وسوسه ها را توجیه می کند.

7) گناهانی که انسان را از اتحاد با موجودات دیگر و خداوند باز می دارد عبارتند از: گناهان پرخوری، یعنی. پرخوری، مستی؛

8) گناهان زنا، یعنی. بداخلاقی جنسی؛

9) گناهان بطالت، یعنى. رهایی خود از کار لازم برای ارضای نیازهایتان؛

10) گناهان حرص، یعنی. کسب و ذخیره اموال برای استفاده از کار افراد دیگر؛

11) و از همه بدتر گناهان جدایی از مردم: حسد، ترس، نکوهش، خصومت، خشم، به طور کلی - بدخواهی نسبت به مردم. اینها گناهانی است که روح انسان را از اتحاد با محبت با خدا و دیگر موجودات باز می دارد.

12) وسوسه هایی که مردم را به گناهان می کشاند، یعنی. تصورات نادرست در مورد رابطه مردم با مردم عبارتند از: وسوسه غرور، یعنی. تصور نادرست برتری خود بر دیگران؛

13) وسوسه های نابرابری، یعنی. ایده نادرست در مورد امکان تقسیم افراد به بالاتر و پایین تر.

14) وسوسه های شغلی، یعنی. تصور نادرست در مورد امکان و حق برخی افراد برای تنظیم زندگی افراد دیگر از طریق خشونت؛

15) وسوسه های مجازات، یعنی. تصور نادرست از حق برخی افراد به خاطر عدالت یا اصلاح برای بدی کردن مردم.

16) و وسوسه های باطل، یعنی. این ایده نادرست که اعمال یک شخص می تواند و باید نه با عقل و وجدان، بلکه توسط نظرات انسانی و قوانین انسانی هدایت شود.

17) اینها وسوسه هایی است که انسان را به گناه جذب می کند. خرافاتی که گناهان و وسوسه ها را توجیه می کنند عبارتند از: خرافات دولت، خرافات کلیسا و خرافه علم.

18) خرافات دولت عبارت است از این باور که برای اقلیتی از افراد بیکار حکومت بر اکثریت زحمتکشان ضروری و سودمند است.

خرافات کلیسا در این باور است که حقیقت دینی که دائماً برای مردم آشکار می شود، یک بار برای همیشه آشکار شده است و افراد مشهورکسانی که حق تعلیم ایمان واقعی به مردم را به خود اختصاص داده اند، دارای یک حقیقت دینی واحد و یکبار برای همیشه هستند.

19) خرافات علم عبارت است از این باور که دانش واحد، واقعی و ضروری برای زندگی همه مردم فقط در آن قطعات انتخاب شده تصادفی از دانش های مختلف و عمدتاً غیر ضروری از کل حوزه بی کران دانش نهفته است که در یک زمان معین توجه تعداد کمی از مردم را به خود جلب کرد که خود را از کار لازم برای زندگی رها کرده و در نتیجه زندگی غیراخلاقی و غیر معقولی دارند.

20) گناهان، وسوسه ها و خرافات، مانع از اتحاد روح با موجودات دیگر و خداوند، انسان را از خیر ذاتی او محروم می کند و لذا برای برخورداری از این خیر، باید با گناهان، وسوسه ها و خرافات مبارزه کند. . برای مبارزه با این، فرد باید تلاش کند.

لو نیکولایویچ تولستوی

"مسیر زندگی"

پیشگفتار

1) برای اینکه انسان بتواند زندگی خود را به خوبی سپری کند، باید بداند که چه کاری باید انجام دهد و چه کاری را نباید انجام دهد. برای دانستن این موضوع، او باید بفهمد که خودش چیست و دنیایی که در آن زندگی می کند. عاقل ترین و مهربان ترین مردم از همه ملت ها این را در همه زمان ها آموزش داده اند. این آموزه ها همگی در مهم ترین چیزها با یکدیگر همخوانی دارند و همچنین با آنچه ذهن و ضمیر هر فرد به آنها می گوید موافق است. آموزش این است:

2) علاوه بر آنچه می بینیم، می شنویم، احساس می کنیم و آنچه از مردم می دانیم، چیزی نیز وجود دارد که نمی بینیم، نمی شنویم، احساس نمی کنیم و هیچ کس در مورد آن چیزی به ما نگفته است، اما ما بهتر می دانیم. از هر چیز دیگری در جهان . این چیزی است که به ما زندگی می دهد و ما در مورد آن "من" می گوییم.

3) ما این اصل نامرئی را که به ما حیات می بخشد، در همه موجودات زنده می شناسیم و به ویژه در موجودات مشابه ما - مردم - زنده است.

4) ما این اصل جهانی نامرئی را که به همه موجودات زنده حیات می بخشد، می گوییم، که آن را در خود می شناسیم و در موجوداتی مانند ما - مردم، روح، می شناسیم، در حالی که این اصل نامرئی جهانی به خودی خود، که به همه موجودات زنده حیات می بخشد. ، ما خدا را صدا می زنیم.

5) ارواح انسانها که بدنها از یکدیگر و از خدا جدا شده اند، برای اتحاد با آن چیزی که از آن جدا شده اند می کوشند و با آگاهی از الوهیت خود با ارواح دیگر مردم به این اتحاد دست می یابند. در این ارتباط بیشتر و بیشتر با روح دیگران - عشق و با خدا - آگاهی از الوهیت خود معنا و خیر زندگی انسان نهفته است.

6) پیوند هر چه بیشتر روح انسان با موجودات دیگر و خداوند و در نتیجه خیر و صلاح بزرگتر و بزرگتر انسان با رهایی روح از آنچه مانع عشق به مردم و آگاهی از الوهیت آن است حاصل می شود: گناهان، یعنی. افراط در شهوات بدن، وسوسه ها، یعنی. ایده های نادرست در مورد خوبی ها و خرافات، یعنی. آموزه های نادرستی که گناهان و وسوسه ها را توجیه می کند.

7) گناهانی که انسان را از اتحاد با موجودات دیگر و خداوند باز می دارد عبارتند از: گناهان پرخوری، یعنی. پرخوری، مستی؛

8) گناهان زنا، یعنی. بداخلاقی جنسی؛

9) گناهان بطالت، یعنى. رهایی خود از کار لازم برای ارضای نیازهایتان؛

10) گناهان حرص، یعنی. کسب و ذخیره اموال برای استفاده از کار افراد دیگر؛

11) و از همه بدتر گناهان جدایی از مردم: حسد، ترس، نکوهش، خصومت، خشم، به طور کلی - بدخواهی نسبت به مردم. اینها گناهانی است که روح انسان را از اتحاد با محبت با خدا و دیگر موجودات باز می دارد.

12) وسوسه هایی که مردم را به گناهان می کشاند، یعنی. تصورات نادرست در مورد رابطه مردم با مردم عبارتند از: وسوسه غرور، یعنی. تصور نادرست برتری خود بر دیگران؛

13) وسوسه های نابرابری، یعنی. ایده نادرست در مورد امکان تقسیم افراد به بالاتر و پایین تر.

14) وسوسه های شغلی، یعنی. تصور نادرست در مورد امکان و حق برخی افراد برای تنظیم زندگی افراد دیگر از طریق خشونت؛

15) وسوسه های مجازات، یعنی. تصور نادرست از حق برخی افراد به خاطر عدالت یا اصلاح برای بدی کردن مردم.

16) و وسوسه های باطل، یعنی. این ایده نادرست که اعمال یک شخص می تواند و باید نه با عقل و وجدان، بلکه توسط نظرات انسانی و قوانین انسانی هدایت شود.

17) اینها وسوسه هایی است که انسان را به گناه جذب می کند. خرافاتی که گناهان و وسوسه ها را توجیه می کنند عبارتند از: خرافات دولت، خرافات کلیسا و خرافه علم.

18) خرافات دولت عبارت است از این باور که برای اقلیتی از افراد بیکار حکومت بر اکثریت زحمتکشان ضروری و سودمند است.

خرافات کلیسا بر این باور است که حقیقت دینی که دائماً برای مردم آشکار می شود، یک بار برای همیشه آشکار شده است و افراد مشهوری که حق آموزش ایمان واقعی به مردم را به خود واگذار کرده اند، در اختیار دارند. یک حقیقت دینی واحد که یک بار برای همیشه بیان شده است.

19) خرافات علم عبارت است از این باور که دانش واحد، واقعی و ضروری برای زندگی همه مردم فقط در آن قطعات انتخاب شده تصادفی از دانش های مختلف و عمدتاً غیر ضروری از کل حوزه بی کران دانش نهفته است که در یک زمان معین توجه تعداد کمی از مردم را به خود جلب کرد که خود را از کار لازم برای زندگی رها کرده و در نتیجه زندگی غیراخلاقی و غیر معقولی دارند.

20) گناهان، وسوسه ها و خرافات، مانع از اتحاد روح با موجودات دیگر و خداوند، انسان را از خیر ذاتی او محروم می کند و لذا برای برخورداری از این خیر، باید با گناهان، وسوسه ها و خرافات مبارزه کند. . برای مبارزه با این، فرد باید تلاش کند.

21) و این تلاشها همیشه در اختیار انسان است، اولاً به این دلیل که فقط در زمان حال انجام می شود، یعنی. در آن نقطه بی زمانی که در آن گذشته، آینده را لمس می کند و در آن انسان همیشه آزاد است.

22) ثانیاً این تلاشها در اختیار انسان است همچنین به این دلیل که شامل ارتکاب اعمالی نمی شود که انجام آنها غیر ممکن باشد، بلکه فقط در پرهیز است که همیشه برای انسان ممکن است: تلاش برای پرهیز از اعمال خلاف. دوست داشتن همسایه و آگاهی انسانی با آغازی الهی در درون خود.

23) کوشش برای پرهیز از سخنان منافی محبت به همسایه و آگاهی انسان از اصل الهی درون خود.

24) و تلاش برای پرهیز از افکاری که مخالف محبت به همسایه و آگاهی انسان از اصل الهی در درون خود است.

25) افراط در شهوات بدن انسان را به تمام گناهان می کشاند و لذا انسان برای مبارزه با گناهان نیاز به کوشش دارد تا از اعمال و گفتار و افکاری که موجب شهوات بدن می شود دوری کند. تلاش برای دست کشیدن از بدن

26) با تصور نادرست برتری برخی از افراد بر دیگران، شخص به همه وسوسه‌ها سوق داده می‌شود و بنابراین، برای مبارزه با وسوسه‌ها، انسان نیاز به تلاش دارد تا از اعمال، گفتار و افکاری که خود را بر دیگران برتری می‌دهد، خودداری کند. یعنی تلاش برای فروتنی

27) همه خرافات انسان را به گمان دروغ می کشاند و لذا برای مبارزه با خرافات نیاز به تلاش دارد تا خود را از اعمال و گفتار و افکار مغایر با حقیقت دور نگه دارد. تلاش برای صداقت

28) تلاش برای انکار، تواضع و راستگویی، از بین بردن موانع پیوند عشق روحش با موجودات دیگر و خداوند، به او خیری می بخشد که همیشه در دسترس اوست و بنابراین آنچه در نظر یک فرد ظاهر می شود. شخص به عنوان شرور تنها نشانه ای از این است که یک شخص به دروغ می فهمد زندگی خود کاری را انجام نمی دهد که به آن خیر ذاتی می دهد. هیچ بدی وجود ندارد.

29) به همین ترتیب، آنچه به عنوان مرگ به نظر می رسد فقط برای افرادی وجود دارد که زندگی خود را در زمان قرار می دهند. برای افرادی که زندگی را در حقیقت از چه چیزی می فهمند، در تلاشی که یک فرد در حال حاضر برای رهایی خود از هر چیزی که مانع اتحاد او با خدا و سایر موجودات می شود، وجود دارد و نمی تواند وجود داشته باشد.

30) برای کسی که زندگی خود را آن گونه که فقط می توان آن را درک کرد، با اتحاد هر چه بیشتر روح خود با همه موجودات زنده از طریق عشق و آگاهی از الوهیت خود - با خدا که تنها با تلاش در زمان حال به دست می آید، می تواند وجود داشته باشد. این که آیا پس از مرگ بدنش چه بر سر روح او خواهد آمد یا خیر، مطرح نیست. روح نبوده و نخواهد بود، اما همیشه در زمان حال وجود دارد. اینکه روح پس از مرگ بدن چگونه خود را خواهد شناخت، به انسان داده نشده است و نیازی به دانستن ندارد.

31) دانستن این امر به انسان داده نمی شود تا قوای ذهنی خود را تحت فشار قرار دهد تا نگران موقعیت روح جدا خود در دنیای خیالی دیگر و آینده نباشد، بلکه فقط در این دنیا، اکنون، به چیزی کاملاً قطعی دست یابد. و اتحاد بی‌نظمی با همه موجودات زنده و با خدا. انسان نیازی ندارد بداند که چه بر سر روحش می آید، زیرا اگر زندگی خود را آن گونه که باید درک کرد، به عنوان پیوند دائمی و بیشتر روح خود با ارواح موجودات دیگر و خداوند درک کند، زندگی او نمی تواند. چیزی نباشد جز همان چیزی که برای آن تلاش می کند، یعنی. یک کالای خدشه ناپذیر

برای اینکه انسان خوب زندگی کند باید بداند چه کاری باید انجام دهد و چه کاری را نباید انجام دهد. دانستن این امر مستلزم ایمان است. ایمان شناخت این است که انسان چیست و چرا در دنیا زندگی می کند. و همه افراد معقول چنین ایمانی داشتند و دارند.

ایمان واقعی چیست

برای اینکه بتوانید زندگی خوبی داشته باشید، باید بفهمید زندگی چیست و در این زندگی چه کاری باید انجام دهید و چه کاری را نباید انجام دهید. این را داناترین و مهربان ترین مردم از همه ملت ها در همه زمان ها آموزش داده اند. آموزه های این ها مردم عاقلهمه در مهم ترین چیز اتفاق نظر دارند. این تعلیم که برای همه مردم است، در مورد اینکه زندگی انسان چیست و چگونه باید در آن زندگی کرد، ایمان واقعی است.

این دنیای بی پایان در همه جهات، نه از آغاز و نه از پایان آن چیست که من چیزی می دانم و زندگی من در این دنیای بی پایان چیست و چگونه می توانم آن را زندگی کنم؟

فقط ایمان به این سوالات پاسخ می دهد.

1) برای اینکه انسان بتواند زندگی خود را به خوبی سپری کند، باید بداند که چه کاری باید انجام دهد و چه کاری را نباید انجام دهد. برای دانستن این موضوع، او باید بفهمد که خودش چیست و دنیایی که در آن زندگی می کند. عاقل ترین و مهربان ترین مردم از همه ملت ها این را در همه زمان ها آموزش داده اند. این آموزه ها همگی در مهم ترین چیزها با یکدیگر همخوانی دارند و همچنین با آنچه ذهن و ضمیر هر فرد به آنها می گوید موافق است. آموزش این است:

2) علاوه بر آنچه می بینیم، می شنویم، احساس می کنیم و آنچه از مردم می دانیم، چیزی نیز وجود دارد که نمی بینیم، نمی شنویم، احساس نمی کنیم و هیچ کس در مورد آن چیزی به ما نگفته است، اما ما بهتر می دانیم. از هر چیز دیگری در جهان . این چیزی است که به ما زندگی می دهد و ما در مورد آن "من" می گوییم.

3) ما این اصل نامرئی را که به ما حیات می بخشد، در همه موجودات زنده می شناسیم و به ویژه در موجودات مشابه ما - مردم - زنده است.

4) ما این اصل جهانی نامرئی را که به همه موجودات زنده حیات می بخشد، در خودمان آگاه و در موجوداتی مانند ما - مردم، روح - شناخته شده می گوییم، در حالی که این اصل نامرئی جهانی به خودی خود، که به همه موجودات زنده حیات می بخشد. ، ما خدا را صدا می کنیم.

5) ارواح انسانها که بدنها از یکدیگر و از خدا جدا شده اند، برای اتحاد با آن چیزی که از آن جدا شده اند می کوشند و با آگاهی از الوهیت خود با ارواح دیگر مردم به این اتحاد دست می یابند. در این ارتباط بیشتر و بیشتر با روح دیگران - با عشق و با خدا - با آگاهی از الوهیت، معنا و خیر زندگی انسان نهفته است.

6) اتحاد هر چه بیشتر روح انسان با موجودات دیگر و خداوند و در نتیجه خیر و صلاح انسان، با رهایی روح از آنچه مانع عشق به مردم و آگاهی از الوهیت آن است حاصل می شود: گناهان، یعنی: افراط در شهوات بدن، وسوسه ها، یعنی تصورات نادرست در مورد خیر، و خرافات، یعنی آموزه های نادرست که گناهان و وسوسه ها را توجیه می کند.

7) گناهانی که انسان را از اتحاد با موجودات دیگر و خدا باز می دارد عبارتند از: گناه پرخوری، یعنی پرخوری، مستی.

8) گناهان زنا، یعنی فسق.

9) گناهان بطالت، یعنی رهایی از کار لازم برای برآوردن نیازهای خود.

10) گناهان حرص، يعنى تحصيل و ذخيره مال براى استفاده از زحمات ديگران.

11) و از همه بدتر گناهان جدایی از مردم: حسد، ترس، نکوهش، خصومت، خشم، به طور کلی - بدخواهی نسبت به مردم. اینها گناهانی است که روح انسان را از اتحاد با محبت با خدا و دیگر موجودات باز می دارد.

12) وسوسه هایی که انسان را به گناه می کشاند، یعنی تصورات نادرست از رابطه مردم با مردم عبارتند از: وسوسه غرور، یعنی تصور نادرست برتری خود بر دیگران.

13) وسوسه های نابرابری، یعنی تصور نادرست امکان تقسیم افراد به برتر و فرودست.

14) وسوسه های ترتیب، یعنی تصور نادرست در مورد امکان و حق برخی افراد برای تنظیم زندگی دیگران با خشونت.

15) وسوسه عذاب، یعنی تصور نادرست از حق برخی از مردم به خاطر عدالت یا اصلاح به بدی به مردم.

16) و وسوسه های باطل، یعنی تصور نادرست که راهنمای اعمال آدمی می تواند و نباید عقل و وجدان باشد، بلکه عقاید و قوانین انسانی باشد.

17) اینها وسوسه هایی است که انسان را به گناه جذب می کند. خرافاتی که گناهان و وسوسه ها را توجیه می کنند عبارتند از: خرافات دولت، خرافات کلیسا و خرافه علم.

18) خرافات دولت عبارت است از این باور که برای اقلیتی از افراد بیکار حکومت بر اکثریت زحمتکشان ضروری و سودمند است.

خرافات کلیسا بر این باور است که حقیقت دینی که دائماً برای مردم آشکار می شود، یک بار برای همیشه آشکار شده است و افراد مشهوری که حق آموزش ایمان واقعی به مردم را به خود واگذار کرده اند، در اختیار دارند. یک حقیقت دینی واحد که یک بار برای همیشه بیان شده است.

19) خرافات علم عبارت است از این باور که دانش واحد، واقعی و ضروری برای زندگی همه مردم فقط در آن قطعات انتخاب شده تصادفی از دانش های مختلف و عمدتاً غیر ضروری از کل حوزه بی کران دانش نهفته است که در یک زمان معین توجه تعداد کمی از مردم را به خود جلب کرد که خود را از کار لازم برای زندگی رها کرده و در نتیجه زندگی غیراخلاقی و غیر معقولی دارند.

20) گناهان، وسوسه ها و خرافات، مانع از اتحاد روح با موجودات دیگر و خداوند، انسان را از خیر ذاتی او محروم می کند و لذا برای برخورداری از این خیر، باید با گناهان، وسوسه ها و خرافات مبارزه کند. . برای مبارزه با این، فرد باید تلاش کند.

21) و این تلاشها همیشه در اختیار انسان است، اولاً به این دلیل که فقط در لحظه حال انجام می شود، یعنی در آن نقطه بی زمانی که گذشته با آینده در تماس است و انسان همیشه در آن آزاد است. .

22) ثانیاً این تلاشها در اختیار انسان است همچنین به این دلیل که شامل ارتکاب اعمالی نمی شود که انجام آنها غیر ممکن باشد، بلکه فقط در پرهیز است که همیشه برای انسان ممکن است: تلاش برای پرهیز از اعمال خلاف. دوست داشتن همسایه و آگاهی انسانی با آغازی الهی در درون خود.

23) کوشش برای پرهیز از سخنان مغایر با محبت به همسایه و آگاهی انسان از اصل الهی درون خود.

24) و تلاش برای پرهیز از افکاری که مخالف محبت به همسایه و آگاهی انسان از اصل الهی در درون خود است.

25) افراط در شهوات بدن انسان را به همه گناهان می کشاند و لذا انسان برای مبارزه با گناهان نیاز به تلاش دارد تا از اعمال و گفتار و افکاری که موجب شهوات بدن می شود یعنی تلاش برای دوری جستن از شهوات بدن. از بدن صرف نظر کن

26) با تصور نادرست برتری برخی از افراد بر دیگران، شخص به همه وسوسه‌ها سوق داده می‌شود و بنابراین، برای مبارزه با وسوسه‌ها، انسان نیاز به تلاش دارد تا از اعمال، گفتار و افکاری که خود را بر دیگران برتری می‌دهد، خودداری کند. یعنی تلاش برای فروتنی

27) فرض دروغ انسان را به همه خرافات می کشاند و لذا برای مبارزه با خرافات نیاز به تلاش دارد تا از اعمال و گفتار و افکار مخالف حقیقت یعنی تلاش برای راستگویی خودداری کند.

28) تلاش برای انکار، تواضع و راستگویی، از بین بردن موانع پیوند عشق روحش با موجودات دیگر و خداوند، به او خیری می بخشد که همیشه در دسترس اوست و بنابراین آنچه در نظر یک فرد ظاهر می شود. شخص به عنوان شرور تنها نشانه ای از این است که یک شخص به دروغ می فهمد زندگی خود کاری را انجام نمی دهد که به آن خیر ذاتی می دهد. هیچ بدی وجود ندارد.

29) به همین ترتیب، آنچه به عنوان مرگ به نظر می رسد فقط برای افرادی وجود دارد که زندگی خود را در زمان قرار می دهند. برای افرادی که زندگی را در حقیقت از چه چیزی می فهمند، در تلاشی که یک فرد در حال حاضر برای رهایی خود از هر چیزی که مانع اتحاد او با خدا و سایر موجودات می شود، وجود دارد و نمی تواند وجود داشته باشد.

30) برای کسی که زندگی خود را آن گونه که فقط می توان آن را درک کرد، با اتحاد هر چه بیشتر روح خود با همه موجودات زنده از طریق عشق و آگاهی از الوهیت خود - با خدا که تنها با تلاش در زمان حال به دست می آید، می تواند وجود داشته باشد. این که آیا پس از مرگ بدنش چه بر سر روح او خواهد آمد یا خیر، مطرح نیست.

روح نبوده و نخواهد بود، اما همیشه در زمان حال وجود دارد. اینکه روح پس از مرگ بدن چگونه خود را خواهد شناخت، به انسان داده نشده است و نیازی به دانستن ندارد.

31) دانستن این امر به انسان داده نمی شود تا قوای ذهنی خود را تحت فشار قرار دهد تا نگران موقعیت روح جدا خود در دنیای خیالی دیگر و آینده نباشد، بلکه فقط در این دنیا، اکنون، به چیزی کاملاً قطعی دست یابد. و اتحاد بی‌نظمی با همه موجودات زنده و با خدا. انسان نیازی ندارد بداند که چه بر سر روحش می آید، زیرا اگر زندگی خود را آن گونه که باید درک کرد، به عنوان پیوند دائمی و بیشتر روح خود با ارواح موجودات دیگر و خداوند درک کند، زندگی او نمی تواند. چیزی نباشد جز همان چیزی که او برای آن تلاش می کند، یعنی خیری غیرقابل تعرض.

لئو تولستوی راه زندگی درباره ایمان

در مورد ایمان
برای اینکه انسان خوب زندگی کند باید بداند چه کاری باید انجام دهد و چه کاری را نباید انجام دهد. دانستن این امر مستلزم ایمان است. ایمان شناخت این است که انسان چیست و چرا در دنیا زندگی می کند. و همه افراد معقول چنین ایمانی داشتند و دارند.
1. ایمان واقعی چیست
1
برای اینکه بتوانید زندگی خوبی داشته باشید، باید بفهمید زندگی چیست و در این زندگی چه کاری باید انجام دهید و چه کاری را نباید انجام دهید. این را داناترین و مهربان ترین مردم از همه ملت ها در همه زمان ها آموزش داده اند. آموزه های این خردمندان همگی در یک چیز به مهم ترین شکل اتفاق نظر دارند. این تعلیم که برای همه مردم است، در مورد اینکه زندگی انسان چیست و چگونه باید زندگی کرد، ایمان واقعی است.
2
این دنیای بی پایان در همه جهات، نه از آغاز و نه از پایان آن چیست که من چیزی می دانم و زندگی من در این دنیای بی پایان چیست و چگونه می توانم آن را زندگی کنم؟
فقط ایمان به این سوالات پاسخ می دهد.
3
دین واقعی دانستن قانونی است که بالاتر از همه قوانین بشری است و برای همه مردم جهان یکی است.
4
ممکن است بسیاری از ایمان های نادرست مختلف وجود داشته باشد، اما تنها یک ایمان واقعی وجود دارد.
کانت
5
اگر به ایمان خود شک دارید، دیگر ایمان نیست.
ایمان فقط زمانی ایمان است که فکر نکنی آنچه را که به آن اعتقاد داری نادرست است.
6
دو ایمان وجود دارد: ایمان به اعتماد به آنچه مردم می گویند - ایمان به یک شخص یا به مردم، و از این قبیل اعتقادات بسیار متفاوت است، و ایمان به وابستگی فرد به کسی که مرا به دنیا فرستاده است. این ایمان به خداست و این ایمان برای همه مردم یکسان است.
2. آموزش ایمان واقعی همیشه واضح و ساده است
1
ایمان آوردن به معنای اعتماد به آنچه به ما وحی شده است، بدون اینکه بپرسیم چرا چنین است و از آن چه خواهد شد. این ایمان واقعی است. این به ما نشان می‌دهد که چه کسی هستیم و بنابراین باید چه کار کنیم، اما چیزی در مورد آنچه که ایمانمان به ما می‌گوید انجام دهیم، به ما نمی‌گوید.
اگر من به خدا ایمان داشته باشم، چیزی ندارم که بپرسم از اطاعت من از خدا چه می شود، زیرا می دانم که خدا عشق است و از عشق چیزی جز خیر حاصل نمی شود.
2
قانون واقعی زندگی آنقدر ساده، واضح و قابل درک است که مردم نمی توانند زندگی بد خود را با این واقعیت که قانون را نمی دانند توجیه کنند. اگر مردم برخلاف قانون زندگی واقعی زندگی کنند، تنها یک انتخاب دارند: دست کشیدن از عقل. این کاری است که آنها انجام می دهند.
3
آنها می گویند که حفظ قانون خدا دشوار است. این درست نیست. قانون زندگی جز عشق به همسایه از ما چیزی نمی خواهد. و عشق دشوار نیست، بلکه شادی بخش است.
به گفته گریگوری اسکوورودا.
4
وقتی انسان ایمان واقعی را می‌آموزد، همان اتفاقی می‌افتد که برای کسی که در اتاق بالایی تاریک نور تابیده است. همه چیز روشن می شود و روحم شاد.
3. ایمان واقعی به یک چیز: عشق به خدا و همسایه
1
مسیح گفت: «یکدیگر را دوست بدارید همانطور که من شما را دوست داشتم، و از این طریق همه خواهند دانست که شما شاگردان من هستید، اگر به یکدیگر محبت کنید.» او نمی گوید: اگر به این یا آن ایمان دارید، اما اگر دوست دارید - ایمان افراد مختلفو در زمان های مختلفممکن است متفاوت باشد، اما عشق همیشه برای همه یکسان است.
2
تنها یک ایمان واقعی وجود دارد - عشق به همه موجودات زنده.
ابراهیم قرطبه
3
عشق به مردم خیر می دهد زیرا انسان را با خدا پیوند می دهد.
4
مسیح به مردم نشان داد که امر ابدی با آینده یکسان نیست، بلکه ابدی و نامرئی اکنون در این زندگی در ما زندگی می کند، که ما زمانی جاودانه می شویم که با آن خدای روحی که همه چیز در او زندگی و حرکت می کند متحد شویم.
ما این ابدیت را نه از طریق دعاها، عبادات و مناسک، بلکه تنها از طریق عشق به دست می آوریم.
4. ایمان، زندگی مردم را هدایت می کند
1
فقط کسانی که آنچه را که قانون زندگی می دانند انجام می دهند، قانون زندگی را واقعاً می دانند.
2
هر ایمانی تنها پاسخی است به این که چگونه می توانم در دنیا زندگی کنم، نه در برابر مردم، بلکه در مقابل کسی که مرا به دنیا فرستاد.
3
در ایمان واقعی، مهم این است که درباره خدا، از روح، درباره آنچه بوده و خواهد بود، خوب صحبت نکنیم، بلکه یک چیز مهم است: قاطعانه بدانیم که در این زندگی چه باید کرد و چه نباید کرد.
به قول کانت
4
اگر کسی زندگی بدی دارد به این دلیل است که چنین فردی ایمان ندارد. در مورد ملت ها هم همین اتفاق می افتد. اگر مردم ضعیف زندگی می کنند، تنها به این دلیل است که مردم ایمان خود را از دست داده اند.
5
زندگی مردم خوب یا بد است فقط به این دلیل که قانون واقعی زندگی را درک می کنند. هرچه مردم قانون واقعی زندگی را واضح‌تر بفهمند، زندگی بهتری دارند و هر چه گیج‌تر این قانون را درک کنند، زندگی‌شان بدتر می‌شود.
6
برای اینکه مردم از پلیدی گناه، فسق و زندگی نکبت باری که اکنون در آن زندگی می کنند، رهایی یابند، یک چیز لازم است: آنها به ایمانی نیاز دارند که مانند الان، مردم در آن زندگی نکنند، بلکه همه برای خود زندگی کنند. یک زندگی مشترک، همه یک قانون و یک هدف را می شناسند. تنها در این صورت است که مردم می توانند با تکرار کلمات دعای خداوند: "ملکوت تو بر زمین بیاید همانطور که در آسمان است"، امیدوار باشند که پادشاهی خدا قطعا به زمین خواهد آمد.
به گفته مازینی
7
اگر ایمان می آموزد که برای زندگی ابدی باید از این زندگی چشم پوشی کرد، پس این ایمان کاذب است. غیرممکن است که این زندگی را برای زندگی ابدی رها کنیم، زیرا غیرممکن است زندگی ابدیاز قبل در این زندگی وجود دارد
وامانا پورانای هندی
8
هر چه ایمان انسان قوی تر باشد، زندگی او قوی تر است. زندگی بدون ایمان انسان، زندگی حیوانی است.
5. باور نادرست
1
قانون زندگی در مورد دوست داشتن خدا و همسایه ساده و روشن است - هر شخصی وقتی وارد ذهنش می شود آن را در قلب خود می شناسد. و بنابراین، اگر تعالیم نادرست وجود نداشت، همه مردم به این قانون پایبند بودند و پادشاهی بهشت ​​روی زمین وجود داشت.
اما همیشه و همه جا معلمان دروغین به مردم آموختند که آنچه را خدا نیست به عنوان خدا و آنچه را که قانون خدا نیست قانون خدا بشناسند. و مردم به آموزه های نادرست ایمان آوردند و از قانون واقعی زندگی و اجرای قانون واقعی آن دور شدند و زندگی مردم از این امر دشوارتر و ناخوشایندتر شد.
بنابراین، هیچ آموزه ای را اگر با عشق به خدا و همسایه منطبق نباشد، نباید باور کرد.
2
فکر نکنید که یک ایمان درست است زیرا قدیمی است. برعکس، هر چه مردم بیشتر عمر کنند، قانون واقعی زندگی برای آنها روشن تر و واضح تر می شود.
اینکه فکر کنیم در زمان ما باید همان چیزی را باور کنیم که پدربزرگ ها و پدربزرگ هایمان معتقد بودند، مانند این است که فکر کنیم وقتی بزرگ شدی، لباس کودکی ات به تنت می آید.
3
همه ملت‌ها همیشه افرادی داشته‌اند که با خود می‌گفتند قانون واقعی خدا را فقط خودشان می‌دانند. و این افراد برای تأیید سخنان خود همیشه در مورد این موضوع صحبت می کردند که چنین معجزاتی از جانب خداوند وجود داشته است که از آنجا مشخص می شود که شریعتی که آموزش می دهند قانون واقعی خداوند است. علاوه بر این، این افراد این قانون خود را در کتاب ها نوشتند و به مردم اطمینان دادند که هر کلمه در این کتاب ها درست است، زیرا این کتاب ها توسط خود خداوند الهام شده و نوشته شده است.
هیچ کدام از اینها درست نیست. قانون خدا نه فقط برای برخی افراد، بلکه برای هر شخصی که بخواهد آن را بداند نازل می شود. معجزه هرگز اتفاق نیفتاده و هرگز اتفاق نمی‌افتد، و تمام داستان‌های مربوط به معجزه، داستانی توخالی هستند. همچنین این که کتاب هایی وجود دارد که هر کلمه ای در آنها درست و از جانب خداوند الهام شده باشد، درست نیست. همه کتابها کار دست انسان است و در همه آنها هم مفید و هم مضر است، اعم از درست و نادرست.
4
ما افسوس می خوریم که دیگر نمی توانیم به آنچه پدرانمان اعتقاد داشتند ایمان بیاوریم. ما نباید برای این موضوع افسوس بخوریم، بلکه سعی کنیم ایمانی را در خود تثبیت کنیم که بتوانیم به همان اندازه که پدرانمان به ایمان آنها اعتقاد داشتند، به آن ایمان داشته باشیم.
مارتینو
5
برای اینکه انسان ایمان واقعی را بشناسد، قبل از هر چیز باید ایمانی را که کورکورانه بدان ایمان داشته است، موقتاً رها کند و هر آنچه را که از کودکی به او آموخته اند، با ذهن خود بیازماید.
6
کارگری در شهر زندگی می کرد و پیاده شد و به خانه رفت. در راه خروج با یک رهگذر برخورد کرد. و رهگذر گفت: بیا با هم برویم، من هم آنجا می روم و راه را خوب می دانم. کارگر باور کرد و با هم رفتند.
آنها یکی دو ساعت راه رفتند و به نظر کارگر می آمد که جاده همان جاده ای نیست که او در آن راه رفته و به سمت شهر می رود. و می گوید: یادم می آید این راه درستی نیست. و رهگذر می گوید: "این کوتاه ترین راه است، به من اعتماد کن، من آن را خوب می دانم."
کارگر اطاعت کرد و به دنبال او رفت. و هر چه جلوتر رفتم جاده بدتر و بدتر می شد و راه رفتن سخت تر می شد. و کارگر زندگی می‌کرد و هرچه به دست می‌آورد خورد، و هنوز در خانه نبود. اما هر چه جلوتر می رفت بیشتر باور می کرد و در نهایت مطمئن شد که جاده واقعی است. و او متقاعد شد زیرا نمی خواست به عقب برگردد و همچنان امیدوار بود که او نیز به آنجا برسد. و کارگر دور، دور از خانه سرگردان بود و برای مدت طولانی در فقر بود.
این برای کسانی اتفاق می افتد که به صدای روح درون خود گوش نمی دهند، اما به سخنان دیگران در مورد خدا و شریعت او اعتقاد دارند.
7
بدی این است که مردم خدا را نمی شناسند، اما بدترین چیز این است که مردم چیزی را که خدا نیست به عنوان خدا می شناسند.
6. درباره عبادت ظاهری
1
ایمان واقعی در اعتقاد به معجزات، به مقدسات، به تشریفات نیست، بلکه اعتقاد به یک قانون است که برای همه مردم جهان مناسب است.
2
برای ایمان واقعی، هیچ معبدی، هیچ تزئینی، آواز خواندن، جلسات شلوغ مورد نیاز نیست. برعکس، ایمان واقعی همیشه فقط در سکوت و خلوت وارد قلب می شود.
3
اگر انسان بخواهد خدا را با دعا و مناسک خشنود کند، این بدان معناست که می خواهد خدا را فریب دهد. اما شما نمی توانید خدا را فریب دهید، فقط خودتان را فریب می دهید.
4
ایمان واقعی در این نیست که بدانیم در چه روزهایی باید ناشتا غذا بخوریم، در چه روزهایی باید به کلیسا برویم و کدام دعاها را باید گوش کنیم و بخوانیم، بلکه در این است که همیشه زندگی خوبی داشته باشیم و عاشق همه باشیم و همیشه با همسایگان خود رفتار کنیم. می خواهم با شما.
این ایمان واقعی است. و این ایمان همیشه توسط همه حکیمان واقعی و زندگی مقدس توسط مردم از همه ملل آموزش داده شده است.
5
عیسی به سامریان نمی گوید: عقاید و سنت های خود را برای یهودیان بگذارید. او به یهودیان نمی گوید: به سامریان بپیوندید. اما او به سامریان و یهودیان می‌گوید: شما به همان اندازه در اشتباه هستید. آنچه مهم است معبد نیست و خدمات در معبد نیست، آنچه مهم است جریزیم یا اورشلیم نیست - زمانی فرا رسیده است که پدر را نه در گریزیم، نه در اورشلیم، بلکه زمانی که پرستندگان واقعی پرستش کنند، فرا رسیده است. پدر را در روح و حقیقت پرستش خواهند کرد، زیرا پدر چنین پرستندگانی است که به دنبال خود هستند.
عیسی در زمان اورشلیم به دنبال چنین پرستندگانی بود. او همچنان به دنبال آنهاست.
6
پادشاهی خدا تنها زمانی به سراغ ما خواهد آمد که ایمان کلیسایی با معجزات، مقدسات و تشریفات با ایمان معقول جایگزین شود، بدون معجزه، مقدسات و تشریفات. زمان نزدیک است. این ایمان هنوز در مراحل اولیه است. اما جنین نمی تواند از رشد خود جلوگیری کند. صبر کنیم و کار کنیم تا این زمان زودتر برسد.
به قول کانت
7
مالک یک کارمند داشت. او با صاحب خانه در یک خانه زندگی می کرد و روزی بارها صاحب خانه را می دید. کارگر کمتر و کمتر کار می کرد و بالاخره آنقدر تنبل شد که هیچ کاری نکرد. صاحبش این را دید، اما چیزی نگفت و تنها با ملاقات کارگر از او روی برگرداند. کارگر دید که صاحبش از او ناراضی است و بدون اینکه کار کند تصمیم گرفت با صاحبش کنار بیاید. کارگر نزد آشنایان و دوستان مالک رفت و از آنها خواست مطمئن شوند که مالک با او قهر نمی کند. مالک متوجه این موضوع شد، کارگر را صدا کرد و گفت: «چرا از مردم می‌خواهی شفاعت کنند، بالاخره خودت همیشه با من هستی، می‌توانی به من بگوئید که چه نیازی داری؟» و کارگر نمی دانست چه بگوید و رفت. و کارگر به چیز دیگری رسید: تخم‌های صاحبش را جمع کرد، مرغ صاحبش را گرفت و همه را به عنوان هدیه برای صاحبش آورد تا صاحبش از او عصبانی نشود. سپس صاحبش گفت: «تو از دوستانم می‌خواهی که برایت کار کنند، و حالا تصمیم گرفتی با هدایایی از من دلجویی کنی من هم مال تو هستم، پس به هدایای تو نیازی ندارم.» سپس کارگر ایده سومی را مطرح کرد: او اشعاری در ستایش مالک سرود و شروع به قدم زدن زیر پنجره های صاحب خانه کرد و با صدای بلند فریاد زد و اشعاری خواند و مالک را بزرگ، همه جا حاضر، قادر مطلق، پدر، مهربان، نیکوکار خواند. سپس صاحب دوباره کارگر را صدا کرد و گفت: "اول می خواستی مرا از طریق مردم راضی کنی، سپس خوبی هایم را به من دادی، اکنون به ایده شگفت انگیزتری رسیده ای: تصمیم گرفتی در مورد من فریاد بزنی و آواز بخوانی. که من قادر مطلق هستم، مهربانم و هر چیز دیگری، که من این و آن هستم، اما تو مرا نمی دانی و نمی خواهی به شفاعت دیگران برای تو نیاز داشته باشم. و نه تعریف و تمجید شما در مورد کسی که نمی توانید بشناسید - من فقط به شما نیاز دارم.
همان کاری که این کارگر توسط افرادی انجام می‌شود که برای اولیای مقدس دعا می‌کنند و از آنها می‌خواهند که در پیشگاه خداوند شفاعت کنند و هنگامی که می‌خواهند با چراغ‌ها و انواع قربانی‌ها، با ساختن معابد و ستایش او از خدا راضی کنند، همین کار را می‌کنند.
تعلیم مسیح این است که هیچ واسطه ای بین خدا و مردم وجود ندارد و آنچه برای زندگی لازم است هدیه به خدا نیست، بلکه اعمال خوب ماست.
این کل قانون خداست.
7. مفهوم پاداش برای یک زندگی خوب، ویژگی ایمان واقعی نیست.
1
وقتی انسان فقط به این دلیل که برای انجام کارهای ایمانی در آینده انتظار انواع منفعت های بیرونی دارد، ایمان نمی آورد، این ایمان نیست، محاسبه است و محاسبه همیشه نادرست است. محاسبه نادرست است زیرا ایمان واقعی فقط در زمان حال خیر می دهد و در آینده هیچ منفعت خارجی ندارد و نمی تواند.
2
قرار بود مردی به عنوان کارگر استخدام شود. و با دو مزدور آشنا شد. مرد گفت دنبال کار می گردم. و هر دو اجیر شروع به صدا زدن او کردند، هر کدام نزد اربابش. یکی به او گفت: «به جای من برو، درست است، اگر نمی‌خواهی، تو را می‌اندازد و شلاق می‌زند، اما اگر بخواهی، زندگی بهتر از این نیست کار می‌کنی، هیچ کاری نمی‌کنی، و هر روز غذا، شراب، شیرینی، اسکیت بازی می‌کنی. اینگونه یکی از اجیرها او را صدا زد.
اجیر دیگری نیز با صاحبش تماس گرفت، اما چیزی در مورد اینکه صاحبش چگونه به کارگر پاداش می دهد نگفت، حتی نمی توانست بگوید کارگران چگونه و کجا زندگی می کنند و آیا کار سخت یا آسان خواهد بود، اما فقط گفت: مالک مهربان بود و کسی را تنبیه نکرد و با کارگران زندگی می کرد.
و مرد در مورد صاحب اول فکر کرد: «اگر قضیه درست بود، نیازی به این نیست که زندگی مجلل را به دل ببندی، هر چقدر هم که بدتر شود عصبانی باش، زیرا او کسانی را که طبق گفته او انجام نمی دهد به شدت تنبیه می کند. کارگران."
در مورد آموزه های ایمان نیز همین گونه است. معلمان دروغین با ترساندن آنها با تنبیه و فریب دادن آنها با پاداش در دنیای دیگری که هیچ کس نبوده است، آنها را به زندگی خوب جذب می کند.
معلمان واقعی فقط می آموزند که آغاز زندگی، عشق، خود در روح مردم زندگی می کند و برای کسانی که با آن متحد می شوند خوب است.
3
اگر به خاطر سعادت ابدی به خدا خدمت می کنید، پس در حال خدمت به خود هستید نه خدا.
آنجلوس سیلسیوس
4
تفاوت اصلی ایمان واقعی با ایمان باطل این است که انسان با ایمان باطل می خواهد که خداوند برای فداکاری ها و دعاهایش رضایت او را جلب کند. با ایمان واقعی، انسان فقط یک چیز می خواهد: یاد بگیرد که خدا را راضی کند.
8. عقل نقاط ایمان را آزمایش می کند
1
برای شناخت ایمان واقعی باید ذهن خود را خفه نکرد، بلکه باید آن را تطهیر و فشار داد تا آنچه را معلمان ایمان می آموزند با ذهن خود بیازمایی.
2
ما با عقل به ایمان نمی رسیم. اما برای ایمان آوردن به ایمانی که به ما آموخته می شود به عقل نیاز است.
3
نترسید که هر چیز زائد، جسمانی، قابل مشاهده، محسوس و همچنین هر چیز مبهم و نامشخص را از ایمان خود دور بیندازید: هر چه بیشتر هسته روحانی را پاکسازی کنید، قانون واقعی زندگی را با وضوح بیشتری تشخیص خواهید داد.
آنجلوس سیلسیوس
4
داستان های معجزه نمی توانند حقیقت را تأیید کنند. اگر نه فقط داستان ها، بلکه در مقابل چشمان من، مردی از قبر برخاست و به آسمان پرواز کرد و از آنجا به من اطمینان داد که 2x2 = 5، هنوز او را باور نمی کردم.
5
نه کافری که به آنچه اطرافیانش معتقدند باور ندارد، بلکه کافر واقعی کسی است که فکر می‌کند و می‌گوید به چیزی که اعتقاد ندارد ایمان دارد.
9. آگاهی دینی مردم به طور مستمر در حال بهبود است.
1
ما باید از آموزه های قانون زندگی مردمان عاقل و مقدس باستان استفاده کنیم، اما خودمان باید از عقل خود استفاده کنیم تا آنچه را به ما می آموزند بررسی کنیم: آنچه را مطابق با عقل است بپذیریم و آنچه را که مطابق آن نیست رد کنیم. .
2
وقتی انسان برای اینکه در قانون زندگی اشتباه نکند، جرأت نکند از ایمانی که زمانی تشخیص داده است منحرف شود، همان اتفاقی برای او می افتد که برای کسی که برای نگرفتن گم شده بود، خود را با طناب به تیر می بست.
لوسی مالوری
3
بسیار تعجب آور است که اکثر مردم قاطعانه به کهن ترین آموزه های مربوط به ایمان اعتقاد دارند، آنهایی که دیگر مناسب زمان ما نیستند، اما همه آموزه های جدید را غیرضروری و مضر می دانند. چنین افرادی فراموش می کنند که اگر خداوند حقیقت را برای مردم باستان آشکار کرده است، پس او هنوز همان است و به همین ترتیب می تواند آن را برای افرادی که اخیراً زندگی کرده اند و اکنون زندگی می کنند آشکار کند.
به گفته ثورو
4
قانون زندگی نمی تواند تغییر کند، اما مردم می توانند آن را بیشتر و واضح تر درک کنند و یاد بگیرند که چگونه آن را در زندگی اجرا کنند.
5
مسیح معلم بزرگ است. او دین جهانی واقعی عشق به خدا و انسان را تبلیغ کرد. اما نباید فکر کرد که خداوند نمی تواند معلمان مشابه و حتی بزرگتر داشته باشد. اگر این گونه فکر کنیم، از عظمت مسیح کاسته نخواهیم شد، بلکه فقط عظمت خدا را تشخیص خواهیم داد. اگر فکر کنیم که بعد از مسیح، خدا دیگر مستقیماً خود را به مردم نشان نخواهد داد، در آن صورت همان چیزی که برای معلمان بزرگ جدید آمد، مانند مسیح رخ خواهد داد: آنها پیامبر زنده را خواهند زد تا مردگان را بت کنند.
اگر مسیح از تعالیمی که در آن زمان حقیقت تلقی می شد منحرف نمی شد، ما تعلیم بزرگ او را نمی دانستیم.
اگر او مانند دیگران می گفت: هیچ کس نمی تواند شریعت خدا را دقیق تر از موسی توضیح دهد، او هیچ بود و روح خدا از روح او خارج می شد. اما او نه با مردم، بلکه با خدا ارتباط برقرار کرد، صدای او را اطاعت کرد و نه از ترس او از مردم. او نه از کلیسا و نه از دولت نمی ترسید و خجالت نمی کشید، اگرچه پیلاطس و هیرودیس فقط برای مصلوب کردن او با هم دوست شدند.
بله، خدا به همان اندازه که در آن زمان به مسیح بود به ما نزدیک است و به همان اندازه آماده است که حقیقت را برای هر یک از ما که می خواهیم با تمام زندگی به او خدمت کنیم، آشکار کند.
پارکر
6
دینی درست نیست زیرا توسط افراد مقدس تبلیغ شده است، اما مردم مقدس آن را تبلیغ می کنند زیرا حقیقت دارد.
لسینگ
7
چه زمانی آب باراناز میان ناودان ها جاری می شود، به نظر ما می رسد که از آنها بیرون می ریزد. اما آب از آسمان می‌بارد. در تعالیم اولیاء و حکما نیز همینطور است: به نظر ما این تعالیم از آنهاست، اما آنها از جانب خدا آمده اند.
به گزارش راماکریشنا