صفحه اصلی / عدد شناسی / کلیسای بدن خدا در نسویژ. کلیسای فارنی در نسویژ: بررسی بازدید

کلیسای بدن خدا در نسویژ. کلیسای فارنی در نسویژ: بررسی بازدید

نمایشگاهی به فرهنگ تشییع جنازه خانواده رادزیویل در سیاهچال قلعه نسویژ افتتاح می شود. سرگئی کلیموف، مدیر موزه ملی تاریخی و فرهنگی "نسویژ" در این باره به خبرنگار MLYN.BY گفت.

به گفته این همکار، متخصصان بلاروس و لیتوانیایی به مدت دو سال در سرداب زیر کلیسای کورپوس کریستی (Farny) در Nesvizh، که خانواده Radziwill در آن دفن شده اند، کار تحقیقاتی انجام دادند. آنها در این مدت بیش از 90 شیء متعلق به خانواده معروف را کاوش کردند.

دخمه Radziwill

دخمه Nesvizh یک مقبره منحصر به فرد برای نمایندگان یک خانواده در شرق اروپا است. اولین دفن شناخته شده در اینجا در 9 آوریل 1616 انجام شد، نیکلاس کریستوفر رادیویل یتیم (1549-1616)، بنیانگذار قلعه و کلیسا بود. آخرین مورد در 8 ژوئن 2000 رخ داد. سپس، در یک طاقچه مخصوص، یک کوزه را با خاکستر آنتونی نیکلاس رادزیویل (1935-1999)، که در لندن درگذشت، اما وصیت کرد که در وطن اجدادش دفن شود، دیوار کشیدند.

امروزه در مقبره 70 تابوت (یکی از آنها آیینی)، دو کوزه سایبان (ظروف با اندام های داخلی مومیایی شده) و یک کوزه با خاکستر وجود دارد که در دیوار مقبره دیوارکشی شده است.

در طول قرن بیستم، سه بار تلاش شد تا دخمه و موجودی آن مورد مطالعه قرار گیرد. در سال 1905، به ابتکار Radziwills، گروهی از پزشکان و روحانیون تابوت های واقع در اینجا را بررسی کردند و تابوت های جدید را جایگزین آن هایی کردند که از بین رفته بودند. سپس آنها را با سیم فولادی بافته و با مهرهای سربی با تصویر عقاب Radziwill و تاریخ "1905" مهر و موم کردند. در سال 1953، گروهی از متخصصان پزشکی شوروی در این مقبره کار کردند.

"اهداف و مقاصد آنها هنوز تا حد زیادی نامشخص است. طبق یکی از نسخه ها، دانشمندان در مورد فناوری مومیایی کردن اجساد مردگان تحقیق کردند که می تواند هنگام دفن رهبران شوروی مورد استفاده قرار گیرد (ژوزف استالین در مارس 1953 درگذشت). این کمیسیون با عجله زیاد کار کرد و در نتیجه صدمات قابل توجهی به مقبره وارد شد: مهرها از بسیاری از تابوتها کنده شد ، پلاک هایی با نام مردگان مخلوط شد و ترتیب تابوتها تغییر کرد. سرگئی کلیموف، مدیر موزه تاریخی و فرهنگی ملی «نسویژ» گفت.

در سال 1999، متخصصان بلاروس و لیتوانیایی فهرستی را انجام دادند و 33 تدفین را شناسایی کردند، بقیه به عنوان "دفن افراد ناشناس" نسبت داده می شود.

تحقیقات قرن بیست و یکم

در سال 2016، چندین بازدید از متخصصان لیتوانیایی از Nesvizh انجام شد. آنها دریافتند که مکان فعلی تابوتها با نوشته های روی لوح های یادبود منطبق نیست. دفن زنان و مردان به هم ریخته است. به ویژه، در تابوت شماره 2، که هنوز به عنوان محل دفن الزبیتا اوفیمیا رادزیویل (همسر رادزیویل یتیم) نسبت داده می شد، بقایای مرد ناشناس وجود داشت. کارهای مرمتی نیز انجام شد. به ویژه، مهر پاپ بندیکت چهاردهم (1750) بر روی صفحه یادبود در ورودی دخمه و کارتوش نشان از تابوت کنستانس رادیویل-چودوفسکایا (1796-1824) بازسازی شد.

در تابوت شماره 1، آثار منحصر به فرد فرهنگ مادی قرن هفدهم کشف شد. - کلاه گرد و دوتایی (مردانه) لباس بیرونی). هدف اصلی کاوش های انجام شده در ژوئن 2017 شناسایی تدفین های فردی، تجزیه و تحلیل وضعیت آنها (جنس، سن، آسیب شناسی، حفظ بقایای بقایای)، نمونه برداری برای تجزیه و تحلیل DNA و بررسی امکان حفظ و بازیابی اشیاء یافت شده در تابوت ها بود.

پس از یک بررسی کامل انسان‌شناسی، بقایای آن که از زباله‌های انباشته شده طی سال‌ها پاکسازی شده بودند، به‌طور مناسب در تابوت‌ها به ترتیب آناتومیک قرار گرفتند. پس از آن تابوتها بسته شدند، با سیم پوشانده شدند و در جای خود قرار گرفتند. بنابراین، متخصصان، علاوه بر کار تحقیقاتیسرگئی کلیموف خاطرنشان می کند، آنها همچنین تدفین ها را محوطه سازی و سازماندهی کردند.

نمایشگاه های نمایشگاه آینده

در تمام تابوت های باز شده چیزهایی کشف شد که از نظر مطالعه تاریخ بسیار ارزشمند بود: لباس، جوایز، سلاح، اشیاء مذهبی. همه آنها توسط مرمتگران مورد مطالعه قرار گرفتند. آنها تصمیم گرفتند که مهم ترین آنها را از تابوتها حذف کنند و برای نگهداری و تعمیرات بیشتر در صندوق های موزه-رزرو نسویژ بگذارند.

- این عمل در کشورهای خارجی (به عنوان مثال، لیتوانی) پذیرفته شده است، جایی که اشیاء یافت شده در مقبره ها و مقبره های خانوادگی به صندوق های موزه منتقل می شود. این اجازه می دهد تا مصنوعات را حفظ کرده و برای مطالعه توسط متخصصان در دسترس قرار دهند. این متخصص معتقد است برای بلاروس، جایی که بسیاری از ارزش های تاریخی و فرهنگی از بین رفته است، این موضوع از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

در میان با ارزش ترین اشیاء، دانشمندان عبارتند از نشان دستورات سنت هوبرت (دفن «Skarulski») و عقاب سفید (تابوس مایکل کازیمیر رادیویل ریبونکا)، که با نخ فلزی روی لباس تشریفاتی گلدوزی شده است. شمشیر "کارابلا" (قرن هفدهم تا هجدهم) نیز بسیار مورد توجه است. یک دسته استخوانی به خوبی حفظ شده به شکل سر عقاب با یک دستگیره منحنی رو به پایین و یک قطعه ضربدری مستقیم. خود تیغه متأسفانه چند تکه شد که با مقایسه آنها می توان در مورد طول و عرض کل سلاح نتیجه گرفت. قطعاتی از غلاف چوبی که با چرم سیاه پوشیده شده بود نیز کشف شد. سابر متعلق به هتمن بزرگ میخائیل کازیمیر ریبونکا بود.

در تعدادی از تدفین ها، کتف ها (scopularia) - مقدسات برای بقاع متبرکه به شکل دو تکه پارچه که با یک روبان به هم متصل شده بودند، پیدا کردند به طوری که یکی روی سینه و دومی در پشت قرار داشت. آیکون ها، مدال ها یا بقاع مقدس به پارچه دوخته می شد.

مهم ترین یافته، قطعه ای از کمربند اسلوتسک از دفن پانه کوخانکو در نظر گرفته می شود. این قسمت مرکزی کمربند ابریشمی است که روی آن نقشی به شکل نوارهای عرضی با نقش‌های گلدار و زمینه‌های "طلایی" با نخ نقره بافته شده است و لبه‌های آن با تصاویر گل تزئین شده است. خود این قطعه کوچک است (29x45 سانتی متر)، اما تنها ده ها کمربند از این نوع و قطعات آنها در بلاروس باقی مانده است. این کمربند مستقیماً با یکی از رنگارنگ ترین شخصیت های تاریخ نیاسویز - کارول استانیسلاو رادزیویل با نام مستعار پانه کوخانکو مرتبط است که در مورد ماجراهای او افسانه ها و شواهد مستند زیادی حفظ شده است.

مطالعه تدفین در سال 1395-1395. در چارچوب پروژه مشترک بلاروس و لیتوانی "تحقیق و مفهوم انطباق با بازدید از مقبره خانواده شاهزاده Radziwill در سرداب کلیسای Nesvizh" انجام شد. تمام اشیاء کشف شده برای بازسازی بیشتر به صندوق موزه-رزرو نسویژ منتقل شد. روشن در حال حاضرسابر و قطعه ای از کمربند Slutsk بازسازی شد. در مرحله بعدی عناصر کفش قرار دارند.

با گذشت زمان، آثار باستانی از دخمه در یک نمایشگاه جداگانه به نمایش گذاشته می شود. سرگئی کلیموویچ نتوانست تاریخ دقیق افتتاحیه را ذکر کند، اما اطمینان داد که اولین بازدیدکنندگان در سال 2019 پذیرفته خواهند شد. این نمایشگاه با بودجه اختصاص یافته از بودجه جمهوری بلاروس و کمک های مالی اتحادیه اروپا ایجاد شده است.

اوگنی اولینیک

عکس: Svetlana Kureichik, Pavel Shnip, niasvizh.by

7 4

1) کلیسای Corpus Christi (Farny) در Nesvizh - یک بنای معماری از اوایل باروک، اولین کلیسای باروک و اولین کلیسای یسوعی در قلمرو مشترک المنافع لهستان-لیتوانی، مقبره خانوادگی شاهزادگان Radziwill.

2) این کلیسا توسط معمار ایتالیایی جیووانی برناردونی در سال های 1584-1593 ساخته شد. در ارتباط با کالج یسوعی که تا سال 1826 وجود داشت. نمونه اولیه این کلیسا معبد رومی Il Gesu است که در سال 1584 ساخته شده است.

3) خود جیووانی (یان) ماریا برناردونی (1541-1605) یک راهب یسوعی بود که اولین معمار سبک باروک در لهستان و دوک نشین بزرگ لیتوانی شد. او در شمال ایتالیا متولد شد، به عنوان سنگ تراشی کار کرد و در 23 سالگی به رم آمد تا به فرقه یسوعیان بپیوندد و معمار شود. برادران یسوعی او را برای ساختن معبد اصلی در رم به نام ایل گسو فرستادند و او به مدت 6 سال در آنجا کار کرد. این ساخت و ساز توسط معمار معروف در ایتالیا، بازرس ساختمان های راسته (consiliarius aedificorum) G. Tristana رهبری شد.

4) از سال 1573، برناردونی روی ساخت کلیساها در ناپل و آبروزو کار می کند. نایب رئیس استان در مورد وی خطاب به ژنرال فرمان نوشت: «خوشحالیم که خداوند با عطا کردن استادی که برای کمک به پدر جیووانی بسیار ضروری بود، ما را خوشحال کرده است.»
برناردونی سپس به عنوان یک معمار در ساردینیا کار می کند. او بود که در پایان سال 1578 کلیسای سنت را در کالیاری تأسیس کرد. میخائیل
در سال 1583 برناردونی به دستوری به دوک نشین بزرگ لیتوانی رفت. شاهزاده نیکلاس رادزیویل یتیم مدتها پیش از دستور برای یک معمار درخواست کرده بود. با این حال او نتوانست به مقصد جدید خود برسد. در راه، برناردونی در لوبلین توسط رئیس کالج محلی یسوعی، کریستوفر وارشویکی، که در لهستان بسیار با نفوذ بود، رهگیری شد. برناردونی سه سال را در لوبلین گذراند و پروژه‌هایی را برای دانشکده لوبلین و کلیساهای پوزنان، کالیسز و پروژه‌ای برای بازسازی معبد بریژیت در گدانسک پس از آتش‌سوزی تکمیل کرد.

5) پس از یادآوری های مداوم شاهزاده رادیویل به دستور معمار، در سال 1586 برناردونی به نسویژ آمد و 13 سال در اینجا ماند. وظیفه معمار ساخت یک کلیسای یسوعی بود. باید هم طراحی می شد و هم ساخته می شد. نمونه اولیه این کلیسا معبد اصلی یسوعیان در رم بود.
کار در نسویژ به سرعت پیشرفت کرد، اگرچه برناردونی با کار دشواری روبرو شد: علاوه بر نیاز به پیروی از الگوی اتخاذ شده توسط یسوعی ها در ظاهر ساختمان جدید، همچنین لازم بود که خواسته های شاهزاده رادزیویل یتیم نیز در نظر گرفته شود. . علاوه بر این، معبد نیز به عنوان مقبره Radziwills ساخته شده است. هدف چندوجهی کلیسا مستلزم تأیید دقیق طرح آن بود. به عنوان مثال، چهار راه پله در آن گذاشته شد تا مسیر جداگانه ای به جعبه ها و گروه های کر برای اعضای خانواده شاهزاده، کشیشان، دانش آموزان کالج و اهل محله ایجاد کند. همچنین دو ورودی مجزا به دخمه‌ها وجود داشت که تابوت‌های شاهزادگان، راهبان و اهل محله در قسمت‌های مختلف آن قرار داشتند.

6) در نوامبر 1593، ساخت کلیسا به پایان رسید و در اول نوامبر سال جاری اولین مراسم انجام شد.
کلیسای یسوعی در Nesvizh به عنوان اولین ساختمان در قلمرو مشترک المنافع لهستانی-لیتوانی به سبک باروک در نظر گرفته می شود تنها به این دلیل که سریعتر از سایرین تکمیل شد که خیلی زودتر تأسیس شده است. این به لطف علاقه استثنایی Radziwill رخ داد، که اجازه وقفه در محل ساخت و ساز را نمی داد، به موقع پول داد و در پایان، مبلغی بالاتر از توافق قبلی اضافه کرد.

7) برناردونی پس از اتمام کار خود در نسویژ، در سال 1599 برای ساختن کلیسای سنت عازم کراکوف شد. پیتر و پل. علاوه بر این، او همچنین پروژه هایی را برای صومعه St. برناردین در Kalwar Zebrzydowska و کلیسای St. کازیمیر در ویلنا.
مجموعه نقاشی های کلیسای فارنی نمونه ای از استفاده قابل توجه از طرح های ترکیب بندی روبنس است و جایگاه ویژه ای در تاریخ نقاشی یادبود قرن 18 دارد.
تقدیس (تسخیر اسقفی) معبد در 7 اکتبر 1601 توسط راهبه پاپ کلودیو رونگونی انجام شد.

8) ج طراحی داخلیمن بسیار خوش شانس بودم، زیرا سرایدار کلیسا اجازه فیلمبرداری را نمی داد و با هوشیاری مردم را با دوربین آماده تماشا می کرد. باید حیله گر می شدم.
در تزئینات داخلی معبد از نقاشی و کنده کاری بیشتر و از پلاستیک های معماری کمتر استفاده شده است.
محراب اصلی کلیسا با نقاشی تزئین شده است. شام آخرتوسط هنرمند Gesky. او همچنین در سال‌های 1752-1754 مرمت فضای گنبد را انجام داد. در نزدیکی معبد، کلیسای کوچک بولگارین وجود دارد که در سال 1747 توسط معمار ایتالیایی Maurizio Pedetti برای پدربزرگ نویسنده بولگارین ساخته شده است.

9) خود کلیسای فارنی یک بازیلیکای گنبدی سه شبستانی با یک اپسید است. شبستان طولی میانی با طاق‌های بشکه‌ای پوشیده شده است که شبستان‌های کناری به مربع تقسیم شده و دارای طاق‌های متقاطع است. شش ستون عظیم، بار دیوارهای شبستان میانی را تحمل می کنند. شبستان های جانبی پایین تر از اصلی هستند و شامل نمازخانه های پنج ضلعی (شمالی - سنت ترینیتی، جنوبی - سنت پیتر) هستند. ارتفاع شبستان اصلی 17.8 متر در زیر گنبد تقریباً دو برابر می شود.

ساختمان کلیسا چندان چشمگیر نیست، اما زیباست. فرمانروای آن زمان Nesvizh، شاهزاده Mikolay "یتیم" Radziwill، در سفر به اروپا، تحت تاثیر کلیساهای سرزمین مقدس و رم قرار گرفت و می خواست چیزی مشابه را در میراث خود ببیند. نوع کلیسای ساخته شده، بازیلیکا با سه شبستان بوده و نمای سفید برفی آن بدون شک با نمونه های ایتالیایی از معماری مذهبی مرتبط است. نما به شدت با شبح منحنی طبقه فوقانی و دو طاقچه با مجسمه تزئین شده است.


فضای داخلی کلیسا که با نقاشی های دیواری متعدد تزئین شده است، شایسته توجه ویژه است. به لطف آنها، شهرت کلیسا در سراسر اروپا گسترش یافت.

این نقاشی‌ها در اواسط قرن هجدهم، زمانی که کلیسا در حال بازسازی بود، خلق شدند و اعتقاد بر این است که نویسندگان آن‌ها چیزهای زیادی از روبنس در کار خود گرفته‌اند. تصاویر ستون‌های زیر گنبد به‌ویژه جالب است: پرسپکتیو در نقاشی‌ها با دقت زیادی تنظیم شده است و این تصور را ایجاد می‌کند که ستون‌ها واقعی هستند.

در آخرین بازسازی در سال 1902، نقاشی ها تجدید شدند و امروز می توان آنها را با شکوه تمام تحسین کرد. جالب‌ترین آنها «شام آخر» اثر K. Hessky است. همچنین نمادهای محراب های جانبی که سنت ایگناتیوس و سنت فرانسیس خاویر را به تصویر می کشند، جالب توجه است.


قبلاً اشاره کردم که اکنون به عنوان بخشی از یک گردهمایی فوق العاده وبلاگ نویسان در مینسک هستم - #neforum2015. من در مورد خود شهر، در مورد قلعه میر و قلعه نسویژ کمی بعد به شما خواهم گفت، اما اکنون می خواهم سومین مقبره بزرگ جهان (بعد از بوربن ها و هابسبورگ ها) را به شما نشان دهم. من درک می کنم که این به نوعی یک رویکرد پایانی به کل تاریخ زندگی و مرگ خانواده رادزیویل است، اما هنوز.

این چیزی است که منابع تاریخی به ما می گویند: تا زمانی که نسویژ وجود دارد، از رادزیویل ها تشکر می کند. این نام خانوادگی برای قرن ها در سرزمین های دوک نشین بزرگ لیتوانی و مشترک المنافع لهستان-لیتوانی با صدای بلند طنین انداز می شود. کتاب ها و تک نگاری های زیادی قبلاً در مورد خانواده Radziwill نوشته شده است و حتی بیشتر نیز خواهد بود - اعمال و دستاوردهای عظیم آن بسیار عالی است. "Bognamradzi" ("خدا به ما توصیه می کند"، بلاروسی "radzіts") شعار خانواده Radziwill است که بر روی نشان آنها حک شده است.

در مورد Radziwills با جزئیات بیشتر صحبت خواهیم کرد و اکنون به مقبره نزدیکتر ...

عکس 2.

کلیسای کورپوس کریستی (کلیسای فارنی) زیارتگاه بزرگی برای خانواده رادزیویل است.

در 19 اوت 1584، Sirotka (نام مستعار یکی از شاهزادگان Radziwill) قانون تأسیس یک کالج یسوعی در Nesvizh را امضا کرد. معبد محله ای که ساخت آن در سال 1583 در محل یک کلیسای چوبی آغاز شد، به یسوعیان منتقل شد. تصمیم به بازسازی آن گرفته شد که برای این معبد ظرف 2 سال برچیده شد. کلیسای کورپوس کریستی که بعداً در این مکان ساخته شد، نه تنها به عنوان یک کلیسای یسوعی، بلکه متعاقباً به عنوان یک کلیسای محلی شروع به خدمت کرد.

از نظر معماری، این اولین ساختمان کاملاً باروک در اروپای شرقی و دومین ساختمان در جهان است. علاوه بر این، این معبد همچنین به این دلیل قابل توجه است که در طول 420 سال از عمر خود هرگز بسته نشده است. برای خانواده Radziwill، این یک مقبره خانوادگی است، جایی که اعضای خانواده از سال 1616 تا به امروز در آن آرام گرفتند. زمانی، سرداب کلیسای نسویژ به سومین مقبره خانوادگی در اروپا تبدیل شد (پس از مقبره بوربن ها در فرانسه (ابی سن دنیس) و هابسبورگ ها در اتریش (کاپوزینکرچه در وین)). شاهزاده Mikolaj Krysztof Radziwill "یتیم" اجازه ایجاد مقبره را شخصاً از پاپ دریافت کرد ، زیرا در آن زمان غیرقابل قبول تلقی می شد که مرده پس از مرگ در خاک دفن نشده بلکه روی سطح بماند.

عکس 3.

در مورد جنبه معماری، نمی توان شخصیت خارق العاده معمار جووانی ماریا برناردونی را نادیده گرفت. همانطور که می دانیم، در سال 1582-1584 یتیم برای زیارت به مصر، سرزمین مقدس و ایتالیا رفت. رادزیویل با دیدن بهترین نمونه های معماری پیشرفته اروپایی در آنجا تصمیم گرفت نسویش را بدتر از این نکند. برای انجام این کار، در رم، Sirotka از معمار جوان یسوعی برناردونی دعوت می کند تا به Nesvizh بیاید. او موافقت می کند و قول می دهد که پس از یتیم به نسویژ برسد. با این حال، راه از رم به Nesvizh چندین سال طول می کشد. برای مدت طولانی، این معما باقی مانده بود که چرا معمار اینقدر طول کشید تا سفر کند، اما محقق معماری بلاروسی، تامارا گابروس، این معما را با دیدن نقشه اروپا حل کرد! معلوم شد که برناردونی، یسوعی سابق، نه در هتل‌های بین راه، بلکه در صومعه‌ها و مأموریت‌های یسوعیان اقامت داشته است. و تقریباً در همه جا همین داستان برای او اتفاق افتاده است. پدران یسوعی به اتفاق آرا به معمار با استعداد گفتند: "برای ما یک کلیسا بسازید و سپس ادامه دهید!" معلوم شد که در مسیر رم به نسویژ برناردونی چندین کلیسای زیبا را به یاد خود بر جای گذاشته است. جیووانی آخرین توقف خود را قبل از Nesvizh در Grodno، در قلمرو بلاروس انجام داد. شاه استفان باتوری همچنین معمار را متقاعد کرد که "کلیسا" را بسازد - که ما آن را به عنوان سنگی Fara Vytautas (که توسط کمونیست ها در سال 1961 ویران شد) می شناسیم.

با این حال وقتی جیوانی ماریا برناردونی بالاخره به نسویژ رسید، یتیم ۱۳ سال او را رها نکرد!

عکس 4.

اولین قدم، برچیدن معبد ناتمام قبلی بود که برای رادیویل ها "کوچک" به نظر می رسید. در 14 سپتامبر 1589، سنگ بنای کلیسای جدید گذاشته شد که توسط اسقف ویلنا، کاردینال یوری رادزیویل کراکوف تقدیس شد. تاریخ دقیقبه لطف پلاک یادبود روی دیوار کلیسا شناخته شده است. برناردونی با شکوه و عالی می سازد معبد سنگینمونه اولیه آن به یک معنا کلیسای Il Gesu در رم بود: در 1568-1584 برپا شد و نقش و نگار کلیساهای یسوعی بعدی را تعیین کرد. به جیووانی آزادی خلاقیت داده شد و او یک معبد زیبا به سبک باروک (1589-1593) ساخت که به معجزه و پیشرفتی در معماری برای سرزمین های ما در آن زمان تبدیل شد. یک برج عظیم در مقابل کلیسا برخاست - اکنون یک برج ناقوس است که به خودی خود یک بنای معماری شگفت انگیز است.

علاوه بر کلیسای Nesvizh، معمار برجسته احتمالاً کلیساهایی در Vilna، Novy Sverzhen، Chernavchitsy، نزدیک برست، روستای Derevnoye در نزدیکی Stolbtsy ساخته است... برناردونی پس از ترک نسویژ، به کراکوف رفت و در آنجا ساخت... یک کپی دقیق از کلیسا در Nesvizh! و امروز کلیسای پیتر و پل ، که در سردابی که الهیدان بزرگ پیتر اسکارگا در آن دفن شده است ، فقط از نظر تزئین با نسویژ تفاوت دارد ... در آنجا ، در کراکوف ، برناردونی درگذشت و موفق به ساخت معبد زیر گنبد شد - شاگردانش قبلاً در حال تکمیل بالا بودند... یک واقعیت جالب و کمتر شناخته شده: گنبد نسویژ معبد نیز توسط برناردونی، بلکه توسط معمار جوزپه بریزیو که از ایتالیا دعوت شده بود ساخته شد...

عکس 5.

دکوراسیون داخلی معبد کمتر از ظاهر بیرونی آن تحسین را برمی انگیزد: ویژگی های باروک در اینجا ادامه یافته و حتی تقویت شده است. پس از ساخت معبد، کار تزئینات داخلی آن آغاز شد. در سمت چپ، محراب صلیب مقدس از سنگ مرمر سفید، صورتی و سیاه ساخته شده است. شرکت جیرولاما مجسمه ساز ایتالیایی و معمار سزار فرانکو روی آن کار کردند. محراب دقیقاً بالای ورودی مقبره Radziwill قرار دارد. واقعیت جالب: در ابتدا این محراب قرار بود محراب اصلی معبد کوچکتر باشد که برچیده شد. و سپس او را در کنار در کلیسای جدید قرار دادند.

در اواسط قرن هفدهم، در طول جنگ لهستان و سوئد، فضای داخلی معبد به طور معجزه آسایی آسیب دید، تنها محراب های سنگی و سنگ قبرها باقی مانده است. در سراسر نیمه دوم قرن هفدهم، معبد به سادگی سفیدکاری شده بود، چه در بیرون و چه در داخل. کار در مقیاس بزرگ در نیمه اول قرن 18 آغاز شد: سقف های شبستان های جانبی برداشته شد، به همین دلیل حجم بصری کلیسا به طور قابل توجهی افزایش یافت. در همان زمان، در اواسط قرن 18، نقاشی های دیواری و تصویر اصلی محراب "شام آخر" ایجاد شد. در حکاکی هیرش لیبوویچ در سال 1747، همه اینها هنوز وجود ندارد.

عکس 6.

باید گفت که داستان های کتاب مقدس به گونه ای عالی و باصفا اجرا می شوند که حس هیبت و پیروزی را ایجاد می کنند. اینجا می خواهید سکوت کنید یا دعا کنید. دکوراسیون داخلی معبد به خودی خود یک پدیده باشکوه است. شایان ذکر است که اگر ظاهراز آنجایی که معبد به مدت 420 سال بدون تغییر باقی مانده است، هر یک از شاهزادگان می توانستند با احتیاط چیزی از خود را به داخل بیاورند، یا این کار مستقیماً توسط خود بخشداران سپاسگزار انجام شد.

ستون ها و طاق های زیر گنبد معبد تحسین برانگیز است. مخصوصاً وقتی می فهمید یا حداقل حدس می زنید که آنها فقط در هواپیما کشیده شده اند! این کار بسیار حجیم و باورپذیر است!.. در محراب اصلی یک نماد "شام آخر" وجود دارد که ما را به یاد آخرین شام مسیح می اندازد و به نام بدن خدا است که معبد نامگذاری شده است. همانطور که به یاد داریم، نان به بدن خدا تبدیل شد و شراب به خون. این طرح ابدی لهجه ای باشکوه از معبد ایجاد می کند و تمام نقشه ها-کاربردهای دیگر را در اطراف خود متمرکز می کند. به هر حال، این تصویر، مانند نقاشی های دیواری کلیسا، در سال 1752 توسط خاویر دومینیک هسکی و پسرش جوزف خاویر، هنرمندان درباری Radziwills ایجاد شد.

عکس 7.

نمادهای "St Ignatius" و "St Francis Xavier" جای خود را در محراب های کناری گرفتند. رنگ های تمام نقاشی های دیواری در همان ابتدای قرن بیستم به روز شد. زمانی که کار تکمیل معبد به پایان رسید، به دلیل شکوه و عظمت باورنکردنی آن، قبلاً "عجایب جهان" نامیده می شد. رئیس کالج یسوعی نووگرودوک در سال 1752 نوشت: "شما به سراسر جهان سفر خواهید کرد، اما چنین زیبایی را نخواهید یافت."

عکس 8.

از آنجایی که Mikołaj Krysztof Radziwill "یتیم" نه تنها مردی با دیدگاه های انسان گرایانه، بلکه یک انسان مدرن نیز بود، منطقی بود که پس از مرگ او نقش برجسته ای از بنیانگذار مستقیماً در خود معبد ظاهر شود. اگرچه چنین چیزهای "سکولار" مورد استقبال قرار نگرفت و بنابراین گسترده نبود. مقبره ماسه‌سنگ یتیم او را در حال نماز به تصویر می‌کشد که خرقه زائری را پوشیده است که در تمام زیارت خود به روم و سرزمین مقدس بر تن داشت. پشت سر یتیم تصویری از زره شوالیه است. و کتیبه ای که خود شاهزاده ظاهراً قبل از مرگش سروده است: "در مواجهه با مرگ ، هیچ کس شوالیه نیست ..." (به هر حال ، تابوت یتیم در مقبره دقیقاً زیر این سنگ قبر قرار دارد). در نزدیکی آن بناهای یادبودی برای کودکان مرده یتیم وجود دارد: میکولای (در کودکی درگذشت) و کریستوف میکولای که در سال 1607 بر اثر طاعون در بولونیا درگذشت. در این کتیبه آمده است: در سن 16 سال و 10 ماه و 3 روز و 13 ساعت بر اثر درد شکم درگذشت.

عکس 9.

در قرن بیستم، چندین لوح یادبود در کلیسا ظاهر شد: در سال 1902، طرفداران کار نویسنده ولادیسلاو سیروکوملی (لودویگ کوندراتوویچ) در چهلمین سالگرد مرگش، لوح یادبودی را به او تقدیم کردند. Syrokomlya، که زندگی و کار او ارتباط نزدیکی با Nesvizh دارد، در سال 1844 در این معبد ازدواج کرد. در دهه 1930، یک لوح یادبود برای ادوارد ووینیلوویچ، دوست بزرگ رادزیویل ها، بنیانگذار کلیسای سرخ در مینسک ظاهر شد. در سال 2006، اهل محله یک لوح یادبود در سمت چپ ورودی کلیسا (روی دیوار بیرونی) برای پدر گرژگورز کولوسوفسکی (1909-1991)، که از سال 1939 به عنوان جانشین در این کلیسا خدمت کرد، ایجاد کردند و در سال های 1941-1991 یک رئیس پدر کولوسوفسکی کلیسا را ​​در طول جنگ از آتش سوزی و در زمان شوروی از تخریب نجات داد.

به طور کلی، دکوراسیون داخلی کلیسای بدن خدا را به راحتی می توان یکی از موزه های برجسته سنت هنری اروپا در زمان خود نامید.

عکس 10.

عکس 11.

به نقاشی گنبد دقت کنید. طاقچه هایی را که مجسمه ها در آنجا ایستاده اند می بینید؟ اما آنها آنجا نیستند. این یک چنین نقاشی است. و اتفاقاً آن حصار در بالا هیچ مسیری را در آنجا محصور نمی کند. نزدیک دیوار گنبد می ایستد. اما به نظر می رسد می توانید آنجا قدم بزنید.

عکس 12.

عکس 13.

عکس 14.

عکس 15.

عکس 16.

این مجسمه نیم تنه پسر یتیمی است که در جوانی بر اثر بیماری درگذشت. مجسمه نیم تنه در ایتالیا سفارش داده شده است.

عکس 17.

عکس 18.

عکس 19.

همانطور که قبلاً آموختیم، مقبره خانواده Radziwill در سرداب کلیسای Corpus Christi به سومین مقبره خانوادگی بزرگ در اروپا تبدیل شده است. اولین کسی که در اینجا استراحت کرد خود یتیم بود. سال مرگ او به راحتی قابل یادآوری است - رادزیویل بزرگ در همان سالی که شکسپیر درگذشت - در سال 1616. هنگام ایجاد مقبره، یتیم دو نفر را به جا گذاشت قوانین سادهدر مورد دخمه: اولاً، فقط Radziwillها قرار بود در آنجا دفن شوند. ثانیاً، آنها باید با لباس های ساده و بدون ثروت دفن می شدند - تا قرن ها بعد هیچ کس وسوسه نشود تا تابوت ها را غارت کند. یتیم واقعاً در خرقه زائر خود آرام گرفت - نمادی از سفر نمادین در سرزمین مقدس. تابوت شاهزاده توسط گدایان از سراسر منطقه از قلعه به کلیسا منتقل شد. اما قانون دوم شکسته شد... توسط خود یتیم! واقعیت این است که نفر بعدی که در سرداب مرد ... خدمتگزار وفادار یتیم بود که او را در تمام سفرها همراهی می کرد ...

عکس 20.

از آن زمان، اکثر نمایندگان خانواده با شکوه آخرین پناهگاه خود را در سرداب پیدا کردند: امروز 72 تابوت در سرداب وجود دارد (یکی از آنها، یکی از آیین ها، خالی است). کوزه با خاکستر 72 رادیویل - شاهزاده آنتونی که در لندن زندگی می کرد - طبق وصیت او در سال 2000 در دیوار مقبره دیوار زده شد. با این حال، اطلاعات در مورد تعداد تابوت ها در زمان های مختلف کاملاً متفاوت ثبت شد: در سال 1905، کمیسیون 78 تابوت را شمارش کرد: تک نگاری لهستانی 1937 از 102 تابوت صحبت می کند. در زمان شوروی ظاهراً 90 تابوت وجود داشت. حتی قبل از آن 120 نامیده می شد. برای بقیه چه اتفاقی افتاد و آیا اصلاً وجود داشتند یا خیر، اطلاعات دقیقی در دست نیست. بر اساس یک نسخه، برخی از تابوتها در طول جنگ ناپدید شدند.

به گفته یکی دیگر، عاشقانه، در هنگام تهدید دیگری به مقبره، طبقه دیگری در زیر آن ساخته شده است که بخشی از تابوت ها را دیوار کشیده اند. و امروزه، گردشگران، محققان و مورخان که خود را در مقبره می‌بینند، همگی با هیجانی یکسان پاهای خود را به امید کشف پژواک پوچی زیر زمین، که حتی گاهی اوقات ظاهراً احساس می‌کنند، می‌کوبند...

عکس 21.

باید گفت که تاریخچه چندین تابوت در افسانه ها پوشیده شده است. یکی از آنها "قوزدار" نامیده می شود زیرا درپوش آن صاف نیست، بلکه مثلثی است. طبق افسانه، لودویک رادزیویل جوان در اینجا استراحت کرد. پدرش، بوگوسلاو رادزیویل، قبلاً برای ازدواج دخترش با یک شاهزاده اتریشی، یک رقص برگزار کرده بود، اما او عاشق شخص دیگری بود - کوئری، که با او موافقت کرد که مستقیماً از توپ فرار کند. پدر داماد را گرفت و به زندان انداخت و لودویکا که این را نمی دانست با لباس مجلسی و کفش های سبک درست به محل تعیین شده دوید. بدون اینکه منتظر معشوق باشد ، او یخ زد ، روی یک کنده جمع شد - به این شکل شاهزاده خانم دفن شد. با این حال، زمانی که تابوت باز شد، معلوم شد که... شاهزاده خانم آدلیا کارنیتسکایا-رادزیویل 74 ساله در آنجا به خاک سپرده شده است.

و "قوز بودن" تابوت یک توضیح کاملاً واقعی دریافت کرد: در داخل تابوت چوبی یک تابوت روی وجود داشت که استاد به درب آن پیچید ... گلدانی با شعله درخشان آهنی. طبق یک نسخه ، دقیقاً به همین دلیل بود که جسد متوفی حفظ نشد - با پیچاندن گلدان به تابوت روی ، استاد سفتی دفن را شکست و مومیایی به معنای واقعی کلمه در برابر چشمان ما فرو ریخت. در یکی از بازسازی های سردابه، تابوت چوبی دیگری برای تابوت ساخته شد. و برای پوشاندن گلدان، درپوشی به این شکل اصلی طراحی شد. (همه اینها از مقاله دانشمندان مسکو در مجله بلاروسی "Neman" شماره 7/1971 شناخته شد).

عکس 22.

افسانه دیگر مربوط به یک بشکه مرموز است که در نزدیکی یکی از تابوتها قرار دارد. افسانه می گوید که بقایای رادزیویل که در حین شکار توسط خرس کشته شد، در آنجا دفن شده است. در واقعیت، داستان بسیار عاشقانه تر بود. روی درب تابوت که در کنار آن بشکه ای وجود دارد، می توانید بخوانید: «نمی توانم اجازه بدهم قلبی که اینقدر مرا دوست داشت به سادگی دور انداخته شود. من همه چیز را به جز زندگی فقط به تو مدیونم» و آنها در یک بشکه در محلول مخصوص نگهداری می شوند اندام های داخلیشاهزاده رادزیویل - این دستور شوهرش پس از مرگش بود...

با بازگشت به ایجاد مقبره Radziwill، شایان ذکر است که روش مومیایی کردن در اینجا در زمان های مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. این، مانند بسیاری از چیزهای دیگر مربوط به Radziwills، در افسانه ها و افسانه ها نیز پوشیده شده است. بر اساس محتمل ترین نسخه، یتیم دستورات مومیایی را از مصر از سفر دو ساله خود آورده است. شاهزاده رادزیویل در کتاب معروف «رجیناسیون»، ظاهر مومیایی‌ها را کاملاً دقیق توصیف می‌کند، و خاطرنشان می‌کند که «معجون‌ها و مرهم‌های مختلف بدن‌ها را چنان پخته می‌کردند که از قبل مانند رزین سخت شده می‌درخشیدند... استخوان‌های آن اجساد کامل و بسیار هستند. سفید، زیرا آن مرهم‌ها خوشبو هستند و از سیاه شدن آن‌ها را حفظ می‌کند. رادزیویل با ترک قاهره تصمیم می گیرد چندین مومیایی با خود ببرد و دو جسد مومیایی شده را از اعراب خریداری می کند - یک مرد و یک زن. اما حمل آنها به طور کامل در کشتی غیرممکن بود - اعتقاد بر این بود که مومیایی می تواند مرگ را برای کشتی به ارمغان بیاورد. بنابراین، هر بدن به یک سوم تقسیم شد و در جعبه های جداگانه بسته بندی شد.

عکس 23.

از قبل زمانی که مومیایی ها در کشتی بودند و کشتی منتظر یک باد خوب بود، طوفانی به پا شد. ملوان ها شروع به وحشت کردند: همه ما خواهیم مرد! یتیم که نتوانست در برابر حمله روانی مقاومت کند، دستور داد تمام جعبه ها را به دریا بیندازند. در نتیجه، شاهزاده خود مومیایی ها را به نسویژ نیاورد، اما ایده مومیایی کردن را آورد.

در طول چهار قرن، تحقیق در دخمه تنها دو بار انجام شد. اولین بار در سال 1905، به ابتکار خود رادزیویل ها بود. سپس تمام تابوت ها، که بسیاری از آنها تا این زمان پوسیده شده بودند، در تابوت های جدید و توس قرار گرفتند. هر تابوت با سیم آهنی بسته شده بود و با مهر سربی با نقش نشان رادیویل مهر و موم شده بود.

دومین باری که مردم به این ایده علاقه مند شدند در سال 1953 بود که استالین درگذشت. این سؤال مطرح شد که چگونه می توان بدن رهبر را برای آیندگان، مانند جسد لنین، حفظ کرد. برای این منظور، یک کمیسیون ویژه از مسکو به ریاست پروفسور V.F. نسخه رسمی ورود کمیسیون به طرز درخشانی توطئه آمیز بود: ظاهراً شکایات و درخواست هایی از ساکنان محلی برای بررسی مومیایی ها و یافتن اینکه آیا آنها برای سلامتی مردم محلی ایمن هستند یا خیر وجود داشت ...

در سال 1971، زمانی که فرقه استالین برای مدت طولانی رد شده بود و چنین چیزهایی می‌توانست با احتیاط با صدای بلند صحبت شود، مطالبی از اکسپدیشن به نسویژ در مطبوعات منتشر شد. با این حال، حتی تاریخ ورود او به عمد تحریف شد: برای اینکه تحقیقات با مرگ ظالم همراه نباشد، تاریخ را 1951 تعیین کردند.

ظاهراً برای اینکه باز شدن تابوت ها با مرگ ظالم همراه نباشد - 1951. داستان شگفت انگیزی اختراع شد: درخواستی از نسویژ به وزارت بهداشت BSSR ارائه شد: آیا بقایای زیرزمین کلیسا خطرناک است؟

عکس 24.

با این حال، ارزش گفتن بیشتر در مورد این اکسپدیشن مخفی را دارد. اول از همه، کمیسیون قدیمی ترین تابوت - Mikołaj Krysztof Radziwill "The Orphans" را باز کرد. دانشمندان انتظار داشتند که مومیایی را در لباس زائر ببینند - همانطور که در وصیت نامه آمده است. با این حال، تصویر کاملاً متفاوت بود: مومیایی با یک تکه ساتن زرشکی پوشانده شده بود، یک کلاه مخملی قرمز روی سرش، یک پیراهن ابریشمی سفید روی بدنش، و جوراب های سفید ماشینی روی پاهایش بود. زیر سر او یک بالش بوم پر از یونجه نرسیده و یک دستکش سفید بچه با یک بند دکمه فنری قرار داشت که روی آن علامت کارخانه پاریس مشخص شده بود. تمام این موارد به وضوح به زمان اولین کمیسیون در سال 1905 باز می گردد. بنابراین معلوم شد که همان موقع یتیم عوض شده است!.. دانشمندان شوروی تعجب کردند: چرا؟.. پاسخ در ته تابوت منتظر بود: مقدار زیادی پروانه خشک و ذرات کوچک سیاه پشم - خرقه معروف زائر توسط پروانه ها خورده شد! او به مومیایی هم رحم نکرد: همانطور که دانشمندان شهادت دادند، تنها چیزی که از او باقی مانده بود یک اسکلت با بقایای بافت سخت شده بود...

عکس 25.

باز کردن چندین تابوت دیگر این امکان را به وجود آورد که روش مومیایی کردن مردگان توسط پزشکان رادزیویل با دقت نسبتاً دقیقی مشخص شود. لازم به ذکر است که در آن زمان طبق قوانین مسیحیت کالبد شکافی مردگان کاملاً ممنوع بود ، بنابراین پزشکان دادگاه بدن متوفی را با "مومیایی" و مواد بدبوی صمغی - بدون انجام کالبد شکافی یا برداشتن احشاء - آغشته کردند. در این مورد، پمادها فقط روی سطح جلوی بدن اعمال می شد: بافت ها خشک می شدند و قسمت بالای بدن حفظ می شد و نوعی گنبد سخت شده ایجاد می شد. قسمت پایین چروک شد و خرد شد.

بعدها، در قرن 19، روش مومیایی کردن تغییر کرد و بیشتر شبیه به نگهداری شد: بدن متوفی، بدون درمان خاصی، به سادگی در تابوت روی بسته می شد و تا زمانی که گازها ایجاد می کردند، به تجزیه خود ادامه می داد. محدود کردن فشاری که در آن فرآیند تجزیه متوقف شد. بنابراین، حتی سال ها بعد، از طریق شیشه ضخیم کشتی تعبیه شده در درب، می توان چهره متوفی را دید. سپس، در سال 1953، دانشمندان هیچ یک از این تابوتها را باز نکردند - آنها قبلاً تجربه غم انگیزی داشتند که هنگام باز کردن تابوت با آهنگساز نیکلای روبینشتاین، که از پاریس آورده شده بود، جسد به معنای واقعی کلمه در برابر چشمان ما خرد شد ...

در نتیجه، کمیسیون به این نتیجه رسید که هیچ راز ماوراء طبیعی وجود ندارد - پزشکان به تجربه و دانشی که در آن زمان کاملاً در دسترس بود تکیه کردند.

عکس 26.

قابل توجه است که در قرن نوزدهم رادیویل ها مومیایی کردن اجساد اعضای خانواده متوفی خود را به طور کامل متوقف کردند. روش دیگری شروع به استفاده شد: جسد متوفی - بدون هیچ گونه درمان خاصی - به سادگی در تابوت های روی مهر و موم شده بسته می شد.

در حالی که در چنین تابوتی، بدن مرده به پوسیدن ادامه می دهد تا زمانی که گازهای آزاد شده حداکثر فشاری را ایجاد کنند که در آن فرآیند تجزیه متوقف می شود. حتی پس از سال‌ها، از طریق شیشه‌های ضخیم کشتی که به درب آن لحیم شده است، می‌توانید چهره آن مرحوم را ببینید.

در سال 1953، دانشمندان هیچ یک از این تابوتها را باز نکردند. آنها قبلاً تجربه غم انگیزی داشتند که در هنگام باز کردن تابوت مهر و موم شده آهنگساز نیکلای روبینشتاین که از پاریس به مسکو تحویل داده شد ، جسد به معنای واقعی کلمه جلوی چشمان ما خرد شد.

عکس 27.

در طول جنگ جهانی دوم، آلمانی ها به اموال شاهزادگان دست نزدند، زیرا یکی از رادزیویل ها با موسولینی مرتبط شد. دیکتاتور ایتالیایی که از متحدان هیتلر بود، به حفظ اموال بزرگان بلاروس کمک کرد. قدیمی‌های نسویژ به یاد می‌آورند که آلمانی‌ها یک نگهبان دائمی در ورودی سردابه قرار دادند تا از سردابه خانوادگی در برابر خرابکاران محافظت کند.

در دهه 60، رابطه دیگری از رادیویل ها کمک کرد: یکی از نوادگان خانواده شاهزاده با خواهرزاده جان کندی، سی و پنجمین رئیس جمهور آمریکا ازدواج کرد. آرشیو کلیسا هنوز حاوی نامه هایی از وزارت خارجه آمریکا است که در آن نوشته شده است: اگر آن را بستند، بنویسید.

کمونیست ها کشیش گریگوری کولوسوفسکی را که در گاراژ زندگی می کرد بیرون کردند. اما آنها می ترسیدند آن را ببندند، کشیش بلافاصله گفت: "من می نویسم."

عکس 28.

اتاق کناری شدید سرداب شما را به لرزه در می آورد: 2 تابوت بزرگسال و 12 تابوت کودکان وجود دارد. در اینجا مادر بدبخت Katarzyna Radziwill نهفته است. او در طول زندگی خود 5 فرزند و 7 نوه را دفن کرد. طبق یک نسخه دیگر، هر 12 تابوت حاوی فرزندان شاهزاده خانم است. آنها می گویند که در یک شب مهتابی، فریادهای غیر انسانی در نزدیکی کلیسا شنیده می شود - این روح کاتارزینا است که به جغد تبدیل می شود و برای نوزادان مرده گریه می کند.

عکس 29.

افسانه دیگر مربوط به تعداد تابوت ها است. در سال 1905، کمیسیون 78 تابوت را در سرداب شمارش کرد. یک تک نگاری لهستانی از سال 1937 درباره 102 مورد صحبت می کند. اکنون 70 تابوت وجود دارد.

بر اساس یک نسخه، برخی از تابوت ها در طول جنگ گم شده اند. به گفته دیگری، طبقه زیرزمینی دیگری در دخمه وجود دارد: در برخی جاها کف بیش از حد پژواک است. اما تأیید این نسخه غیرممکن است، زیرا هیچ کس جرات نمی کند کف کلیسا را ​​که یک بنای معماری منحصر به فرد است منفجر کند. چه می شود اگر آنجا فقط خلاء وجود داشته باشد! و بنای تاریخی آسیب خواهد دید.

عکس 30.

مومیایی های Radziwill تنها مومیایی های بلاروس نیستند

به عنوان مثال، در سیاه چال کلیسا در بودسلاو (منطقه میادل) می توانید دو مومیایی کاملاً حفظ شده را ببینید که عملاً خشک نشده اند، درست در تابوت های باز!.. اما حتی رئیس کلیسا هم نمی داند چه کسی دفن شده است. اینجا قدمت مومیایی ها به اندازه کلیسا است که در سال 1767 ساخته شده است.

تدفین هایی که چندین قرن قدمت دارند را می توان در زیرزمین کلیساها در کامای (منطقه پستاوسکی)، ویشنوو (منطقه ولوژینسکی)، سابباتنیکی (منطقه ایویوسکی)، زاسویر (منطقه میادلسکی) یافت.

عکس 31.

عکس 32.

منابع
http://www.ekskursii.by/?place=1229_Nesvizhskij_Farnyj_kostel
http://www.gazetaby.com/cont/art.php?sn_nid=11462
http://niasvizh-kasciol.by/ru/component/tags/tag/34

و نیز در مورد مقبره های دنیا: مثلاً و چرا. اما چیست و چیست اصل مقاله در سایت موجود است InfoGlaz.rfپیوند به مقاله ای که این کپی از آن ساخته شده است -

حتی آن دسته از بلاروس هایی که هرگز به نسویژ نرفته اند با نماد این شهر - حداقل در تئوری - آشنا هستند. بر روی اسکناس صد روبلی صفر و صفر کوپکی که به دل ما می آید، قلعه معروف نسویژ به تصویر کشیده شده است.

بیایید فوراً توافق کنیم. ما پورتال تاریخی نداریم. بنابراین، تحسین افسانه های شگفت انگیز نسویژ را از معادله خارج خواهیم کرد. و ما سعی خواهیم کرد به شما نشان دهیم که قرون وسطی، سوسیالیسم و ​​کمونیسم، سرمایه داری و امپریالیسم و ​​غیره چگونه در این شهر همزیستی داشته اند.

Radziwill Drive

تاریخ Nesvizh مجموعه ای آشنا برای جمهوری بلاروس است: فراز و نشیب ها، احیا و افول.

رشد سریع شهر از پنج قرن پیش آغاز شد. سپس Radziwills، ثروتمندترین افراد اروپا، نسویش را اقامتگاه رسمی خود کردند. البته حالا آنها را الیگارشی می نامیدند و عکس هایشان از صفحه اول انواع مجلات و پرتال های براق خارج نمی شد.

نشان سلطنتی رادزویل ها

اما حتی در آن زمان، بدون هیچ مطبوعات زرد، مردم در مورد Radziwill ها در سراسر اروپا شایعات می کردند و داستان های باورنکردنی ساختند. رادزیویل‌ها به جای اسب خرس‌ها را به سورتمه‌های خود می‌بندند و همسایگان خود را با لباس‌های وحشی می‌ترسانند.

سپس زمستان را در وسط تابستان سازماندهی کردند: با سورتمه سواری و ماسلنیتسا. برای این منظور "مقدس" تپه ها و جاده های نسویژ با نمک پوشیده شد. آن زمان اوج شیک بود. چرا که نمک، چندین قرن پیش، یک کالای وحشتناک گران و کمیاب بود. و حالا...

خوب، چه کسی به فکر زمستانی به جای تابستان است؟ چیزی، اما ما به اندازه کافی زمستان داشته ایم و هنوز هم به اندازه کافی داریم. و سطح مصنوعی پیست‌های اسکی و پرش‌های مدرن به‌طور مبهم یادآور آن سرگرمی‌های شاهزاده‌ای است. ورزشکاران باید در تمام طول سال فرم بدن خود را حفظ کنند. اما این چیزی نیست که ما اکنون در مورد آن صحبت می کنیم، البته.

پانه کوخانکو - همه تضادها

کارول رادزیویل، ملقب به پانه کوخانکو (معروف به دوست عزیز)، در میان اجداد و نوادگان خود جایگاه افتخاری داشت. بنابراین او را برای شخصیت دوست داشتنی خود فراخواندند.

و معاصران او این مرد را بارون مونچاوزن دوم نامیدند: به دلیل تخیل پایان ناپذیر، روحیه شاد و اشتیاق به شکار.


پانه کوخانکو

او در طول زندگی خود هرگز دست از شگفتی نکشید. فقط در سالهای بلوغ بود که عاشق شدم. محبوب این خانم مجسمه مرمری را در پارک خود قرار داد. و تمام اوقات فراغت خود را در کنار او گذراند. معروف ترین و زنان زیبااروپا که روزگاری در جاده های نسویژ مورد استقبال جدی هزاران پیاده، باربر و مشعل داران قرار می گرفت، دچار ضرر شد.

اما در نهایت، دختران جوان مجبور شدند به پیروزی سنگ بر گوشت اعتراف کنند و متأسفانه این منطقه و عاشق سرسخت خود را فراموش کنند. طرح مشابهی در فیلم عالی "فرمول عشق" استفاده شده است.

اکنون طرفداران انواع افشاگری های تاریخی سعی می کنند او (آقای کوخانکا و نه "فرمول عشق") را به سختی یک هیولا معرفی کنند. به این توجه نکنیم.

پائوستوفسکی چه ربطی به آن دارد؟

پیراپزشک نظامی جوان کنستانتین پاستوفسکی عاشق گوش دادن به داستان ها و افسانه های رادیویل ها بود. در جنگ جهانی اول پس از مجروح شدن در بیمارستان نسویژ مداوا شد. پائوستوفسکی بسیاری از سنت ها و افسانه های محلی را در اینجا ثبت کرد. متأسفانه، کنستانتین جورجیویچ به سرعت خود را به عنوان یک نویسنده رئالیست، توصیف کننده درخشان طبیعت معرفی کرد.


و برای کلاسیک رئالیسم سوسیالیستی، تبدیل شدن به یک خواننده دوست داشتنی و وحشتناک رادیویلز ناخوشایند بود. بنابراین او یکی نشد. و به هر حال شرم آور است ...

مردم زندگی می کردند

می توان مجلدات کاملی از ادبیات ماجراجویی، رمانتیک، تاریخی و جنایی درباره رادزیویل ها نوشت. پنج قرن پیش (در نیمه دوم قرن شانزدهم)، رادزیویل ها قلعه اجدادی خود را به یک قلعه واقعی تبدیل کردند و آن را با دیوارهای قدرتمند و خندق هایی با آب احاطه کردند. این یک جور مقر نظامی با ذخایر طلا و ارز بود که به همه چیز لازم برای زندگی مسالمت آمیز مجهز بود.

اقامتگاه شاهزادگان می تواند تقریباً تمام دربارهای سلطنتی اروپا را از نظر زیبایی و تجمل پشت سر بگذارد.


و در مورد تمایل رادزیویل ها برای تبدیل میراث خود به مرکز فرهنگ اروپا چه می شود؟ این به سادگی غیرقابل مهار بود.

بنابراین، قلعه مجموعه ای غنی از نقاشی ها، سلاح های باستانی از اروپا، آسیا و آفریقا و یک کتابخانه منحصر به فرد 20 هزار جلدی را جمع آوری کرد. تئاتر دادگاه Radziwills در قلعه ایجاد شد و یک مدرسه باله افتتاح شد.

به هر حال، این بازیگران نسویژ بودند که پایه و اساس گروه اولین تئاتر در امپراتوری روسیه شدند.

"قبرستان فروتن"

نسویژسکی مانند هر قلعه ای در سطح جهانی که به خود احترام می گذارد، با اسرار عرفانی آغشته است.

اینجا مقبره اجدادی منحصر به فرد Radziwills - کلیسای فارنی است. در بلاروس، فقط سه کلیسا از این دست دور وجود دارد - یعنی کلیساهای نمادین محلی.


ما در مورد گرودنو در مطالب اصلی صحبت کردیم.

نووگرودوک به این دلیل شناخته شده و پربرکت است که نابغه شاعر در سطح جهانی آدام میکیویچ در او تعمید یافت. و ما قطعا در مورد Novogrudok صحبت خواهیم کرد.

در مورد کلیسای Nesvizh، با وجود چنین رقابتی، شاید بهترین باشد. شاگرد و همکار میکل آنژ، معمار برناردونی، کلیسای جامع مسیح را که اخیراً تکمیل شده (در پایان قرن شانزدهم) در رم به عنوان الگوی خود انتخاب کرد.

در زیرزمین کلیسا مومیایی های تقریباً همه نسویژ رادزیویل ها قرار دارند.


در تابوت های دوتایی، بقایای مومیایی شده کسانی است که در طول زندگی خود بر سرنوشت میلیون ها نفر تأثیر گذاشته اند. کسانی که سرنوشت مردم و دولت ها را رقم زدند.

یتیم با فرزندان زیاد

این داستان با نیکلاس کریستوفر رادزیویل افسانه ای، ملقب به یتیم آغاز شد. اگر نمی دانید، می توانید به راحتی روشن کنید که چگونه این نام مستعار به او "چسبیده است".

نیکلاس کریستوفر رادزیویل

و من علاقه مند به جلب توجه به این واقعیت هستم. اعتقاد بر این است که او بود که دستور مومیایی کردن را به میهن خود آورد و آن را با پول گزافی در مصر خرید. نیکلاس کریستوفر شخصاً اجازه ساخت این مقبره خانوادگی را از پاپ گرفته است.

به لطف مومیایی کردن، تمام اجساد Radziwills که قبل از قرن 19 دفن شده بودند در سرداب کلیسا (به عبارت دیگر مقبره) حفظ شدند.

سپس رازی که از طریق ارث منتقل شده بود، ظاهراً گم شد و مومیایی کردن دیگر انجام نشد.

و برای اثبات اینکه Radziwill the Orphan فردی فوق العاده باهوش و تا حدودی درخشان بود، فقط می توان به یک واقعیت استناد کرد.

کمی قبل از مرگ خوداو دستور داد: همه رادزیویل های مقبره کلیسا با لباس های ساده و بدون تزئینات دفن شدند. یک چیز کوچک، شما می گویید؟ به لطف این آیین، سردابه تا به امروز زنده مانده است. در تمام تاریخ چند صد ساله اش هرگز غارت نشده است...

خود نیکلاس کریستوفر در لباس یک راهب زائر سرگردان به خاک سپرده شد. خود یتیم یک سنگ نوشته خلاقانه برای یادبود خود ارائه کرد: "در مواجهه با مرگ، همه یک شوالیه نیستند، بلکه فقط یک مسافر هستند."

تخته های افسانه ای تابوت

درست مانند یک حیاط کلیسایی معمولی روستایی، امروز در این مقبره رادزیویل آرامش و سکوت حاکم است. فقط زنده ها آرام نمی گیرند و افسانه های خود را در اطراف تابوت ها جمع می کنند.

برای چندین قرن در مورد تابوت گوژپشت معروف گفته می شد که یک شاهزاده خانم بسیار جوان در آن دفن شده است. آنها می گویند، او مستقیماً از توپ فرار کرد، در یخبندان و سرما، با یک ستایشگر سرسخت. و آنقدر سرد بود که یخ کرد. آنها نتوانستند دختر بیچاره را صاف کنند تا او را در تابوت بگذارند، بنابراین او را نشسته دفن کردند. پنجاه سال پیش، تابوت توسط یک کمیسیون کنجکاو دولتی باز شد. و او یک شاهزاده خانم مسن را در او یافت. و کوهان عرفانی را گلدانی از گلها ایجاد کرد. رازی وجود داشت - و هیچ یک وجود ندارد. این اغلب اتفاق می افتد.

همان تابوت قوزدار

آنها با نفس در مورد یکی از بشکه های دسته دار در مقبره زمزمه کردند: در آن چیزی است که از شاهزاده پیر که ناموفق یک خرس را شکار کرد، باقی مانده است. و دوباره، دانشمندان بیش از حد کنجکاو تمام تمشک ها را خراب کردند. معلوم می شود که در بشکه قلب همسر محبوب یکی از Radziwills است که مجهز به سنگ نوشته یک بیوه تسلی ناپذیر است.

هر کدام از این تابوتها ارزش داستانی جداگانه دارند.

تابوت باربارا رادزیویل، ملکه سابق کشورهای مشترک المنافع لهستان و لیتوانی، اینجا نیست. و منطقی است که در مورد این شخصیت با جزئیات بیشتر صحبت کنیم.

"بانوی سیاه نیاسو"منخانم"

اجرای بر اساس این نمایشنامه توسط الکسی دودارف سال ها جمعیت فروخته شده را در تئاتر کوپلا جذب کرد. (همچنین نمایش "پانه کوخانکو" برای تئاتر فعلی روسیه در مینسک یکی از بهترین ها شد)

لحظه ای از نمایشنامه "بانوی سیاه نیاسویز"

هنوز مشخص نیست باربارا چگونه مرده است. می گویند همه چیز از یک درام خانگی شروع شد. مادر پادشاه از خانواده تاریک مدیچی، که همیشه با سموم سر و کار داشت، از عروسش به خاطر گذشته نسبتاً شریرانه اش متنفر بود. و در نهایت به او اجازه داد تا شش ماه بر تخت سلطنت و در رختخواب سلطنتی بماند و سپس به سادگی او را مسموم کرد.

پادشاهی که به سرعت بیوه شده بود نمی توانست با چنین چرخش روزمره کنار بیاید. او دیوانه وار عاشق همسر جوانش بود و بنابراین متعهد شد که روح او را در سرزمین مادری خود - در قلعه نسویژ - برانگیزد. سپس افسانه ها شروع می شود.

مرگ باربارا رادزیویل

وقتی روح ظاهر شد، پادشاه عصبی نتوانست مقاومت کند و به آغوش رفت. او کاملاً فراموش کرده بود که جادوگرانی که این جلسه معنوی را انجام دادند، او را به شدت از دست زدن به هر چیزی با دستان خود منع کردند. انفجاری رخ داد و بینایی ناپدید شد.

از آن زمان، ظاهراً روح باربارا نمی تواند به قبر بازگردد و محکوم به سرگردانی در اطراف قلعه است. بنابراین او بانوی سیاه پوست افسانه ای نسویژ شد.

اما حتی این داستان عاشقانه نیست که قلب و ذهن هزاران و هزاران نفر را در اینجا جذب می کند. محبوب ترین اسطوره ها حول گنجینه های افسانه ای Radziwills می چرخد.

گنجینه های عرفانی آگرا که با الهام از آرتور کانن دویل خوانده شده است، در مقایسه با گنجینه های واقعی رادیویل ها چیزی نیستند. این ثروت ها یک چیز مشترک دارند - آنها کاملاً ناپدید شده اند.

و این داستان دیگری است که شایسته یک داستان جداگانه است.

بر اساس یک نسخه، ناپلئون تمام گنجینه های غارت شده (از جمله گنجینه های Radziwill) را در جایی در منطقه Smorgon پنهان کرد - سرزمین های "روس های سفید" را ترک کرد که به او بسیار نامهربان بودند.

به گفته دیگری، ثروت های خانوادگی بیشماری در جایی نزدیک قلعه در سال 1812 پنهان شده بود.


نسخه دوم بسیار نزدیک به سربازان و افسران آلمانی بود که در قلعه ای که به بیمارستان تبدیل شده بود مشغول التیام زخم های خود بودند... و در طول مسیر در تمام سیاه چال های کشف شده به طور دقیق به دنبال گنج می گشتند. درست است ، آنها می دانستند که گنج ها توسط نیروهای ماورایی محافظت می شوند ، و وقتی سایه ای ظاهر می شد ، "به سمت باد" هجوم بردند و فریاد زدند: "آختونگ. فراو شوارتزن! فراو شوارتزن!!

سریالی نیز در سال 2013 در مورد داستان مربوط به دوازده حواری افسانه ای ساخته شده از طلا و نقره خالص ساخته شد که زمانی توسط پاپ به Radziwills هدیه داده شد. تحت عنوان اصلی «ردپای رسولان».

مدرنیته پزشکی شوروی

در سالهای قدرت شوروی، این قلعه به عنوان نمادی از گذشته منفور به زحمتکشان واگذار شد.

به یک آسایشگاه معتبر تبدیل شد.


بدنام ترین داستان شاید با این واقعیت مرتبط باشد که در آسایشگاه نسویژ چهل سال پیش (شب 4 فوریه 1978) شاعر مردمی BSSR آرکادی کولشوف ... اگر کسی نمی داند، او است. نویسنده شعر فوق العاده "Alesya" که در زمان شوروی به یک موفقیت مطلق تبدیل شد ... به لطف اجرای روح انگیز و درخشان "Pesnyary".

من از این واقعیت شگفت زده شدم که کوله شوف چنین اثر بسیار بالغ و اساساً مردانه را در سن 14 سالگی نوشت. اتفاقاً این است.

به طور کلی، عمدتاً نامگذاری حزب و کادرهای نزدیک به آن بود که در نسویژ با آنها برخورد می شد. مکان ها فوق العاده بود.

سپس نخبگان مکان های معتبرتری برای خود پیدا کردند. و تصمیم گرفتند که قلعه را به موزه تبدیل کنند.

خوب، در حال حاضر در تاریخ مدرندر بلاروس، قلعه Nesvizh وضعیت سابق خود را بازیافت. کمپین برای دادن ظاهر سابق به آن در سال 1997 آغاز شد. و در مقیاس بزرگ ترین کار ساخت و سازقبلاً در سال 2004 شروع شده است.

لحظه ساخت و ساز

و قبلاً در سال 2005 ، قلعه نسویژ در فهرست میراث فرهنگی جهانی یونسکو قرار گرفت. بنابراین، پیشاپیش.

جمله ای زیبا که شما را به هیچ چیز ملزم نمی کند. همه شنیدند و سرشان را تکان دادند. این میراث غیر از تکان دادن هوا چه می دهد، مشخص نیست. در آنجا در سن پترزبورگ کل مرکز در این فهرست گنجانده شده است. و درست تا زمانی که رفیق پوتین به قدرت رسید، پشت نماهای زیبای سنت پترزبورگ منظره دیگری وجود داشت - احترام من. و حالا بس است...

اما ما نمی‌خواهیم نسویژ را با این متن کلامی توهین کنیم.


مرمت قلعه بیش از 10 سال به طول انجامید. مقدار قابل توجهی پول خرج شد. دیوان محاسبات کشور بار دیگر تخلفات زیادی را مشاهده کرد و بسیاری از پیمانکاران داخلی را جریمه کرد.

یک بار در مورد این سرقت بد پنهان در هنگام مرمت قلعه، نوشته ها و فریادهای زیادی وجود داشت. هر چند که هیچکس زندانی نشد که این خود انسانی است.

اما زمان... اینجا مثل شن از میان انگشتانت می گذرد.

بنا به دلایلی آنها می خواستند تا 9 می 2011 مجموعه به اصطلاح پرتاب دوم قلعه را افتتاح کنند. سپس همه چیز به پایان سال 2011 منتقل شد.

اما همه چیز در نهایت خوب شد.

باید به سازندگان و طراحان حق داده شود.

تبدیل شدن به یک بیمارستان به طرز جهنمی سخت است سربازان آلمانیکه از سال 1941 تا 1944 سلامت خود را در اینجا بهبود بخشیدند و آسایشگاه شوروی که از سال 1945 وجود داشت دوباره - یک مروارید معماری قرن شانزدهم.

و این قلعه همچنین یک بنای طبیعی برای حشرات واقعی اسلاو است. دقیقاً در شب کریسمس کاتولیک در سال 2002، دو کارگر تقریباً این "بنای تاریخی معماری قرون وسطایی" را که تحت حفاظت دولت قرار گرفته بود، به صفر رساندند. منفجر شد. درست است که سقف سوخته و فضاهای اتاق زیر شیروانی در قسمت مرکزی آسیب دیده است.


به علاوه، در یک شب یخ‌زده دسامبر، آتش‌نشانان چنان بی‌احتیاطی آب را به داخل کل آن ریختند که دیوارهای مرکز قلعه تا پایه شکسته شد. اما ما موفق شدیم از چنین "نان" نیز جان سالم به در ببریم.

پس از این، کار برای نجات میراث با فعالیت بیشتر از سر گرفته شد.

به سلیقه ی ناآگاه من، نمای بیرونی قلعه اکنون شبیه به سبک حومه ترینیتی است. اما متخصصان، همانطور که می گویند، بهتر می دانند. اگر یونسکو آن را به رسمیت بشناسد، ما می توانیم بسیار خوشحال باشیم.

و برای یک میان وعده

و با این حال Nesvizh مکانی منحصر به فرد است که در آن بسیاری از سنت ها ایجاد و شکسته می شوند.

ظاهراً هنگامی که تالار شهر قرون وسطایی در میدان سووتسکایا (بازار سابق) در مرکز شهر در حال بازسازی بود، سؤالاتی در مورد بنای یادبود استاندارد رفیق لنین مطرح شد. او همانطور که انتظار می رفت مقابل کمیته اجرایی منطقه ایستاد.

آنها خجالت می‌کشیدند که بنای یادبود رهبر پرولتاریای جهانی را بدون دستورالعمل خاصی تخریب کنند. و بنابراین آنها به سادگی آن را به کناری، زیر سایه یک ساختمان مسکونی دنج منتقل کردند. و از آنجا متواضعانه اشاره می کند... به سمت فروشگاه تخصصی مجتمع کشاورزی اسنوف. به هر حال، این زمانی است که می توان با ایلیچ موافق بود.

اما Snov، یکی دیگر از مرواریدهای منطقه Nesvizh، به داستان جداگانه ای نیاز دارد. شاید در آینده نزدیک به آن بازگردیم.

و برای امروز - اشعار و داستان های کافی.

الکساندر نوویکوف