صفحه اصلی / عدد شناسی / دوست دارد، دوست ندارد، تف می کند، می بوسد، به قلبش فشار می دهد، به او می گوید برو به جهنم. دوست دارد - دوست ندارد - تف می دهد - می بوسد - به قلب فشار می آورد - به جهنم می فرستد کسی که دوست ندارد در معاشرت بد باشد تنهایی را دوست ندارد.

دوست دارد، دوست ندارد، تف می کند، می بوسد، به قلبش فشار می دهد، به او می گوید برو به جهنم. دوست دارد - دوست ندارد - تف می دهد - می بوسد - به قلب فشار می آورد - به جهنم می فرستد کسی که دوست ندارد در معاشرت بد باشد تنهایی را دوست ندارد.

با تشکر از سارا اسکینر

تف می کند، تو را می بوسد، تو را به قلبش فشار می دهد، به تو می گوید برو جهنم، تو را مال خود می خواند.

مدت‌ها پیش، قبل از اینکه خدمات قطار در بسیاری از خطوط محلی لغو شود، زنی با پیشانی بلند و کک‌ومک‌دار و موهای فرهای مایل به قرمز به ایستگاه آمد و در مورد وسایل حمل و نقل پرس و جو کرد.

کارمند ایستگاه معمولاً بلافاصله شروع به مسخره کردن زنان می کرد، به خصوص آنهایی که ظاهراً ساده دل بودند، که به نظر می رسید حتی آن را دوست داشتند.

چی، مبلمان؟ - دوباره جوری پرسید که انگار قبلاً چنین فکری به ذهن کسی خطور نکرده بود. - آره... خب خب. و در مورد چه نوع مبلمانی صحبت می کنیم؟

میز ناهارخوری و شش صندلی. مبلمان کامل اتاق خواب، مبل، میز قهوه خوری، دو میز کنار تخت، چراغ کف. به علاوه یک کابینت چینی و یک بوفه.

عجب! کل خانه را می توان مبله کرد.

زن گفت: «واقعاً چیز زیادی آنجا نیست. - مبلمان آشپزخانه وجود ندارد، فقط برای یک اتاق نشیمن است.

دندان هایش بیرون زدند و طوری جمع شدند که انگار آماده مشاجره هستند.

آیا اجاره کامیون آسان تر نیست؟ - او گفت.

خیر میخوام با قطار بفرستم آنجا، به سمت غرب، به ساسکاچوان.

او با صدای بلند با او صحبت می کرد، انگار او ناشنوا یا احمق است، و به نوعی کلمات را کاملاً درست تلفظ نمی کرد. چه نوع لهجه؟ هلندی یا چی؟ در اخیراهلندی‌ها دسته دسته به اینجا می‌آیند، اما او خصلت زنان هلندی را نداشت، رژگونه‌های فوق‌العاده‌شان را نداشت و آنقدرها هم بلوند نیست. او احتمالاً حدود چهل سال دارد، اما چه فرقی می کند؟ شما نمی توانید او را ملکه زیبایی بنامید، مطمئناً.

منشی جدی شد:

اما همچنان به یک کامیون نیاز دارید - حداقل باید همه چیز را اینجا تحویل دهید ... از جایی که دارید، نمی دانم، ذخیره شده است. و بیایید دریابیم که آیا از آن مکان در ساسکاچوان عبور می کند یا خیر راه آهن. در غیر این صورت، باید سفارش تحویل دهید... خوب... از مثلاً رجینا.

من به گدنیا نیاز دارم.» زن گفت. - قطار از آن عبور می کند.

منشی کتاب مرجع چرب را که روی میخ آویزان بود پایین آورد و نامش را پرسید - خوب، آن را بنویس. در حالی که دستش را دراز کرد، مدادی را که آن هم به طناب آویزان بود، برداشت و روی کاغذی که از کیفش برداشته بود نوشت: GDYNIA.

این چه جور ملیتی است که آیا آنها در آنجا زندگی می کنند؟

خود زن این را نمی دانست.

مداد را از او گرفت و شروع کرد به حرکت دادن آن روی خطوط.

او توضیح داد که در آن بخش ها روستاهایی وجود دارد که به طور کامل یا چک، یا مجارستانی یا اوکراینی در آن سکنه شده اند.

و قبل از اینکه فرصتی برای گفتن داشته باشد، فکر کرد: شاید او فقط یکی از اینها باشد؟ خوب، پس چه، او فقط یک واقعیت را بیان می کرد.

بله، اینجاست، آن را پیدا کردم. در واقع قطار در حال عبور است.

بله، او گفت. -میخوام جمعه بفرستم امکانش هست؟

ما آن را ارسال می کنیم، اما نمی توانم قول بدهم که محموله در همان روز به آنجا برسد.» - به ترتیب حرکت قطارها در آن روز بستگی دارد. و وقتی محموله رسید، آیا کسی آنجا خواهد بود که آن را ملاقات کند؟

پس جمعه ساعت دو هجده بعدازظهر سرویس بار و مسافر دارد. این بدان معناست که ون در صبح جمعه مورد نیاز است. آیا شما اینجا در روستا زندگی می کنید؟

سری تکان داد و آدرس را نوشت. جاده نمایشگاه، ساختمان 106.

خانه‌های روستا اخیراً شماره‌گذاری شده بودند، بنابراین او نمی‌توانست مکان مشخص‌شده را تصور بصری کند، اگرچه تقریباً می‌دانست که همان جاده نمایشگاه از کجا می‌گذرد. اگر در همان زمان نام مک‌کاولی را به زبان می‌آورد، شاید علاقه‌ای در منشی بیدار می‌شد و همه چیز طور دیگری رقم می‌خورد.

آه، دختر، تو در زندگی خوش شانسی که با یک دروغگو ازدواج کرده ای. از این گذشته ، او از شما محافظت می کند ، احمق. او روح جاودانه خود را با آب نبات های بسته بندی می کند تا مزاحم شما نشود. و افراد کمی برای این کار آماده هستند. چنین شخصی عصر به خانه می آید، چهره ای نیست و ساکت است. او یک ساعت سکوت می کند، دو ساعت سکوت می کند و سپس آن را می گیرد و تمام حقیقت را مانند آجیل روی میز می ریزد. یک کوه کامل از آجیل، گرد و سفت: اگر بخواهی آن را بجوی، دندانی را می‌شکنی، اما اگر برای درآوردن آن عجله کنی، آن را می‌ریزی.

آن‌ها بیرون می‌آیند و روی زمین پراکنده می‌شوند تا حتی اگر قدمی بردارید، نتوانید روی آنها پا بگذارید. و بعد از یک سال اتفاق می افتد که پا برهنه راه می روید و از ناکجاآباد زیر پای شما می آید و جیغ می کشد. به نظر یک چیز کوچک است، اما درد دارد. بنابراین حقیقت در سراسر زندگی شما پراکنده می شود و گم می شود، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است، و سپس یک روز بی دفاع قدم می گذارید - و به شما یادآوری می کند، شما را تا حد جگرتان خنک می کند.

و در مورد فریبکار - به نظر می رسد که او با آب نبات ظاهر می شود، لبخند می زند و یک دسته از ... کی روی یک آب نبات شکلاتی پا گذاشتی؟ چسبناک، لغزنده و کمی منزجر کننده است، اما اشکالی ندارد. و بوی شیرین می دهد، شما می توانید زندگی کنید.




آه، دختر، هر که مشروب نمی‌نوشد، هرکس که مریض نیست، می‌نوشد. بنابراین شما نمی دانید در ذهن او چه می گذرد، اما به محض اینکه مست شود، زبانش شل می شود و همه چیزهایی را که حتی نمی دانسته به شما می گوید. و مهربان و مهربان می شود. افرادی هستند که شروع به بدرفتاری می کنند، پس آنها را مسخره نکنید. پنهان شوید، ساکت بنشینید و وقتی خسته شد، به خوبی به او نزدیک شوید و او را بخوابانید.

شلوارش را درآورد و او را زیر دیوار غلت داد و گذاشت بخوابد. من دختر جوان بدی بودم، در حالی که مست بودم دوستم را کتک زدم. آنقدر عصبانیت وجود دارد که شما فقط او را می زنید، با مشت به او ضربه می زنید. و صبح بیدار می شود، چیزی به یاد نمی آورد و می گوید: "همه چیز به دلایلی درد می کند، ناتاشا." و به او گفتم: «نمی‌دانم دیروز با چه کسی دعوا کردی، کجا چشمانت را خیس کردی، آنجا بپرس». و من با تمام وجود خواهم خندید.

اوه، دختر، گریه نکن - او تو را می زند، یعنی دوستت دارد. برخی با انگشت شما را لمس نمی کنند، اما آنقدر از کلمات استفاده می کنند که پلک شما خوب نمی شود. اما کبودی چیزی نیست، درد می کند و متوقف می شود. یا بی صدا - آیا با آنها امکان پذیر است؟ او از ابر سیاه‌تر است، او به تو نگاه نمی‌کند، روزها کلمه‌ای نمی‌گوید، و تو همان‌جا می‌نشینی و نگران این می‌شوی که چه مشکلی دارد.

و این یکی روحت را می گیرد، یک بار هلت می دهد و بعد برای خودت متاسف می شوی و احساس گناه می کنی. و سپس با محبت، با هدایا، او بالا می رود، و شما برای نمایش کمی می شکند و آن را می گیرید و می گیرید. اگر احمق نیستی صد برابر به تو پاداش می دهد. زندگی چنین است. مثل بابونه.

ما کوچولوها گلبرگها را دریدیم: عشق می ورزد - عشق نمی ورزد، تف می کند، می بوسد، به قلب فشار می آورد - به جهنم می فرستد. برگی پشت برگ پاره می‌شوی و متوجه نمی‌شوی که چگونه تمام می‌شوی. زندگی یک زن اینگونه خواهد چرخید.

یه وقت دیگه مثل سنگ اونجا بایست، دستت رو بپوش و جیغ بزن و گریه کن، طاقت اشک رو ندارند، ضعیف میشن.

اوه دختر تو باید بچه بدنیا بیاری ترسناک؟ چه چیزی ترسناک است، چه چیزی برای ترسیدن وجود دارد؟ مادرم هفت نفر از آنها را حمل کرد، سه نفر را بزرگ کرد و چهار نفر مردند. او به من گفت که چگونه او را به عقد خود درآوردند، پیرزن با ضرب المثلی به او یاد داد: "من زایمان می کنم، من هم دفن می کنم" تا بچه ها برای مدت طولانی شفا پیدا نکنند.

سخت زندگی کردند، گرسنه بودند. و حالا چرا زایمان نمی کنی؟ آنهایی که تنبل هستند خودشان خرد می کنند، شکم را می برند و بچه را بیرون می آورند، این همه چیز. او می ترسد، اما، - یک مرد وجود دارد، چرا او می ترسد؟ بله، شما می توانید هر چیزی را به دنیا بیاورید، پدر ما نوشید و مادرم یکی پس از دیگری حمل می کرد و می کشید. "این به شما غذا نمی دهد" نگاه کنید.

بله، اگر به این فکر می‌کردیم که چه زمانی زایمان کنیم و از چه کسی و از چه چیزی تغذیه کنیم، آنگاه مردم زیاد می‌شدند. اما ما به یک بچه نیاز داریم. مردی به زودی تو را تنها می گذارد، اگر کمی بزرگتر شوی و آنچه برای او می شوی، زن جوانی پیدا می کند. و از یک بچه و از دو - کجا برود، سی و سه درصد را بیرون بیاور و بگذار... چرا اینقدر سخت است؟ آنها از یکدیگر مراقبت می کنند، بزرگترها مراقب کوچکترها هستند و اینگونه رشد می کنند و در دوران پیری به شما کمک می کنند. اما یک زن چه نوع زندگی دارد، چه فایده ای دارد - تک فرزند ...

در فال می گویند: هنگام تلفظ هر کلمه، یک گلبرگ بابونه کنده می شود و با توجه به کلمه ای که در آن آخری است، نسبت ح- با دختر مشخص می شود.

  • - 1956، 85 دقیقه، رنگی. ژانر: کمدی...

    لنفیلم. کاتالوگ فیلم مشروح (1918-2003)

  • - چهارشنبه در کلیسای باستانی شهیدان مقدس فلوروس و لوروس، بر روی هر دو گروه کر محراب اصلی، هرمیا، سولون، افلاطون، توسیدید، رواقی و ارسطو با منشورهایی در دستان خود به تصویر کشیده شده اند.
  • - چهارشنبه پدرشوهر هر جور که بگردی خرج دامادت را می دهد. چهارشنبه Le gendre aime à prendre...

    فرهنگ توضیحی و اصطلاحی میکلسون

  • - عشق را ببینید - ...
  • - عشق را ببینید - ...

    V.I. دال. ضرب المثل های مردم روسیه

  • - ضرب المثلی هنگام فال گیری با استفاده از بابونه ...

    فرهنگ اصطلاحات عامیانه

  • - گوینده مخاطب را دعوت می کند که با سه موضوع قانع شود. پاسخ دهنده پیشنهاد می کند که مقدار مورد نیاز افزایش یابد ...

    سخنرانی زنده. فرهنگ عبارات محاوره ای

  • - عشق / بیت - نه - عشق / بیت ...

    با هم. به طور جداگانه. خط فاصله. دیکشنری-کتاب مرجع

  • - l"دوست دارد-نه-ل"دوست دارد، اما: l"دوست ندارد، دوست ندارد، اما.....

    روسی فرهنگ لغت املا

  • - خدا تثلیث را دوست دارد. چهارشنبه در کلیسای باستانی S. M. Flora و Laurus، بر روی هر دو گروه کر محراب اصلی، هرمیا، سولون، افلاطون، توسیدید، رواقیان و ارسطو با منشورهایی در دست به تصویر کشیده شده اند.
  • - داماد گرفتن را دوست دارد و پدرشوهر عاشق ناموس است. چهارشنبه پدرشوهر هر جور که بگردی خرج دامادت را می دهد. چهارشنبه Le gendre aime à prendre...

    فرهنگ اصطلاحی و توضیحی مایکلسون (منبع orf.)

  • - رجوع به رتبه ها -...

    V.I. دال. ضرب المثل های مردم روسیه

  • - خانواده را ببینید - ...

    V.I. دال. ضرب المثل های مردم روسیه

  • - خانواده را ببینید - ...

    V.I. دال. ضرب المثل های مردم روسیه

  • - چه کسی گورکی درباره ازدواج شاد BalSok، 23 ...

    فرهنگ لغت بزرگگفته های روسی

  • - اسم، تعداد مترادف ها: 1 بازی ...

    فرهنگ لغت مترادف ها

"دوست دارد - دوست ندارد - تف می کند - می بوسد - او را به قلبش فشار می دهد - به او می گوید برو به جهنم"

بازی یک نفره "دوست دارد - دوست ندارد"

از کتاب بهترین فالاز A تا Z نویسنده لوما النا

بازی یک نفره "دوست دارد - دوست ندارد" شما یک عرشه از 36 کارت را بردارید و از همان ابتدای فال در مورد محبوب خود فکر کنید. شما یک دسته از کارت ها را با هم به هم می زنید. در زیر این ردیف، شش کارت دیگر بگذارید (البته، اگر بازی یک نفره حاصل دو کارت باشد).

از کتاب کتاب بزرگعوضی ها راهنمای کامل استروولوژی نویسنده Shatskaya Evgenia

"او دوست دارد - او دوست ندارد" یا من برای فال گرفتن پیش یک فالگیر نمی روم، اگر شما به جای ساعت هفت شب ساعت نه شب برگردید، و او هنوز به پلیس زنگ نزده است یعنی عشق از قبل تمام شده است مارلن دیتریش برای اینکه یک زن واقعی، یک عوضی واقعی باشید، تا احساس شادابی و زیبایی داشته باشید،

جان آپدایک وان عاشق آدا است، آدا عاشق وان است

از کتاب کلاسیک بدون روتوش [دنیای ادبی درباره آثار ولادیمیر ناباکوف] نویسنده ناباکوف ولادیمیر

فریز فریم. دوست دارد - دوست ندارد...

از کتاب اجازه نده خودت را فریب بدهند! [زبان بدن: آنچه پل اکمن نگفت] توسط Vem Alexander

فریز فریم. دوست دارد - دوست ندارد... همه ما می دانیم که مرد با چشمان خود زن را درک می کند و دوست دارد و زن را با گوش. همه اینها درست است، اما... تحقیقات اخیر در این زمینه نشان داده است که زن و مرد یکدیگر را از طریق بو پیدا می کنند

آن را به قلب شما فشار می دهد ... آن را به جهنم می فرستد ...

از کتاب خوب بنشینیم! نویسنده کالیناوسکاس ایگور نیکولاویچ

آن را به قلب شما فشار می دهد ... آن را به جهنم می فرستد ... شما هرگز نمی دانید کجا آن را پیدا خواهید کرد، کجا آن را گم خواهید کرد. حکمت عامیانه ما از مردم ساخته شده ایم. مردم برای ما فوق تحریک کننده هستند و محل روابط با مردم مه آلود، مه آلود است. روزی روزگاری، به یاد دارم، سعی کردم یک فرد را فضای روابط توصیف کنم،

"دوست دارد - دوست ندارد" یا من برای یک فالگیر به سراغ فالگیر نمی روم

از کتاب استروولوژی. درس زیبایی، تصویر و اعتماد به نفس برای یک عوضی نویسنده Shatskaya Evgenia

"او دوست دارد - او دوست ندارد" یا من برای فال گرفتن پیش یک فالگیر نمی روم، اگر شما به جای ساعت هفت شب ساعت نه شب برگردید، و او هنوز به پلیس زنگ نزده است یعنی عشق از قبل تمام شده است مارلن دیتریش برای اینکه یک زن واقعی، یک عوضی واقعی باشید، تا احساس شادابی و زیبایی داشته باشید،

کسی که دوست ندارد در یک شرکت بد باشد، تنهایی را دوست ندارد

از کتاب LONELY.NET! توسط Enikeeva Dilya

کسی که دوست ندارد در یک شرکت بد باشد، تنهایی را دوست ندارد وقتی تنها غمگین هستید، آینه تنهایی شما را دو چندان می کند. آلفرد کینگ و حالا که عوامل مستعد کننده را بررسی کردیم، بیایید در مورد زنانی صحبت کنیم که تنهایی برای آنها شرطی نیست.

"دوست دارد - دوست ندارد"، وگرنه من برای انداختن ثروت نزد فالگیر نمی روم

از کتاب دبیرستان عوضی ها. مدیریت عشق و شغل. فناوری گام به گام نویسنده Shatskaya Evgenia

"او دوست دارد - او دوست ندارد" یا من به فالگیر نمی روم تا فال بگیرم برای اینکه یک زن واقعی، یک عوضی واقعی باشید، برای اینکه احساس کنید درخشان و زیبا باشید، باید دوست داشته باشید. توجه داشته باشید که این شما نیستید که دوست دارید، بلکه شما هستید که مورد محبت قرار می گیرید، به شما هدیه داده می شود، تعریف و تمجید می شود و ماهرانه و با شور و اشتیاق دوست دارید.

"او دوست دارد - او دوست ندارد" یا من برای فال به یک فالگیر نمی روم ...

از کتاب کتاب مقدس عوضی ها. قوانینی که زنان واقعی با آن بازی می کنند نویسنده Shatskaya Evgenia

"او دوست دارد - او دوست ندارد" یا من برای فال گرفتن پیش یک فالگیر نمی روم ... اگر به جای ساعت هفت ساعت نه شب برگردید و او هنوز به پلیس زنگ نزده است. ، به این معنی است که عشق از قبل به پایان رسیده است. مارلن دیتریش برای اینکه یک زن واقعی، یک عوضی واقعی باشید، تا احساس شادابی و زیبایی داشته باشید،

دوست داشتن، دوست نداشت / هنر و فرهنگ / خاطرات هنری / سینما

از کتاب نتایج شماره 3 (2012) مجله ایتوگی نویسنده

معلم کسی را دوست دارد که خالق او را دوست دارد

از کتاب کتاب 21. کابالا. پرسش و پاسخ. Forum 2001 (نسخه قدیمی) نویسنده لایتمن مایکل

معلم عاشق کسی است که خالق او را دوست دارد. اما معلم مستقیماً خالق را احساس می کند، پس چرا دانش آموز را دوست دارد

21. کسی که احکام من را دارد و آنها را نگه می دارد، اوست که مرا دوست دارد. و هر که مرا دوست بدارد، پدرم او را دوست خواهد داشت. و من او را دوست خواهم داشت و خودم بر او ظاهر خواهم شد.

از کتاب کتاب مقدس توضیحی. جلد 10 نویسنده لوپوخین اسکندر

21. کسی که احکام من را دارد و آنها را نگه می دارد، اوست که مرا دوست دارد. و هر که مرا دوست بدارد، پدرم او را دوست خواهد داشت. و من او را دوست خواهم داشت و خودم بر او ظاهر خواهم شد. در اینجا تا حدودی دایره افرادی را که می توانند مانند حواریون شایسته ظهور او باشند، گسترش می دهد، مسیح می گوید که برای اینکه

9. کسی که نقره را دوست دارد از نقره سیر نمی شود و کسی که مال را دوست دارد از آن سود نمی برد. و این غرور است!

از کتاب کتاب مقدس توضیحی. جلد 5 نویسنده لوپوخین اسکندر

9. کسی که نقره را دوست دارد از نقره سیر نمی شود و کسی که مال را دوست دارد از آن سود نمی برد. و این غرور است! عاشق پول قادر به رفع عطش ثروت نیست و بنابراین همیشه ناراضی می ماند و

ثروت کسانی را دوست دارد که خود را دوست دارند

از کتاب 18 مربع [یا کتابی برای زنانی که می خواهند مقاومت ناپذیر، ثروتمند شوند، شغلی ایجاد کنند، خانواده بسازند] نویسنده کریکسونوا اینا آبراموونا

شانس کسانی را دوست دارد که خود را دوست دارند آیا متوجه شده اید که افرادی هستند که صمیمانه خود را دوست دارند و معتقدند زندگی متعلق به آنهاست؟ البته منظور من پر از آبرو و خودشیفتگی خودخواهانه نیست، بلکه عشق واقعی و خالصانه به خود است. چنین افرادی انجام نمی دهند

فصل هشتم: هیچ کس کسی را دوست ندارد که کسی را دوست ندارد.

از کتاب خانواده های روسی به روش خود خوشحال هستند نویسنده پوکوساوا اولسیا ولادیمیروا

فصل هشتم هیچ کس کسی را دوست ندارد که کسی را دوست نداشته باشد یک بار برای مشورت در مورد موضوعی نزد او آمد. گذاشتن

با تشکر از سارا اسکینر

نفرت، دوستی، خواستگاری، عشق، ازدواج

حق چاپ © 2011 توسط آلیس مونرو

تمامی حقوق محفوظ است

© وی. بوشنیاک، ترجمه، یادداشت ها، 2015

© نسخه به زبان روسی، طراحی. LLC "Publishing Group "Azbuka-Atticus"، 2015

انتشارات AZBUKA ®

مونرو یکی از معدود نویسندگان زنده‌ای است که وقتی می‌گویم دین من تخیلی است به او فکر می‌کنم... توصیه من، همان چیزی است که از خودم شروع کردم، ساده است: مونرو را بخوانید! مونرو را بخوانید!

جاناتان فرانزن

طوری می نویسد که شما بی اختیار هر کلمه ای را که می گوید باور می کنید.

الیزابت استراوت

پرشورترین نویسنده ای که تا به حال خوانده ام، و همچنین متفکرترین، صادق ترین و فهیم ترین نویسنده.

جفری یوگنیدس

آلیس مونرو کاراکترها را طوری در زمان حرکت می دهد که هیچ نویسنده دیگری نمی تواند.

جولیان بارنز

استاد واقعی فرم کلامی.

سلمان رشدی

نویسنده شگفت انگیز

جویس کارول اوتس

وقتی برای اولین بار داستان های او را خواندم، به نظر انقلابی در ادبیات به نظر می رسید و من همچنان بر همین عقیده هستم.

جومپا لاهیری

شگفت انگیز ... شگفت انگیز ... زمان به هیچ وجه سبک مونرو را کسل نکرده است. برعکس، در طول سال ها او آن را حتی بیشتر تقویت می کند.

فرانسین پروس

او چخوف ماست و بیشتر از هم عصرانش زنده خواهد ماند.

سینتیا اوزیک

او یکی از استادان نثر کوتاه است - نه تنها در زمان ما، بلکه در همه زمان ها.

بررسی کتاب نیویورک تایمز

برخی از داستان ها به معنای واقعی کلمه می توانند کل زندگی شما را تغییر دهند. و برای بیش از سی سال، آلیس مونرو داستان هایی با قدرت مشابه خلق کرده است. این کتاب «تف می کند، می بوسد، او را به قلبش فشار می دهد، او را به جهنم می فرستد، او را مال خودش می خواند»، پر از شگفتی، حکمت و عشق است - عشقی که مانند همه اکسیرها، آتش و آب را با هم ترکیب می کند.

وال استریت ژورنال

تا زمانی که خواندن را تمام نکنید، حتی متوجه نمی شوید که چقدر این داستان ها شما را مجذوب خود می کنند، نمی فهمید در چه دنیایی هستید. بازگشت بعداً به به اصطلاح واقعیت مانند تلاش برای پیاده شدن از ماشین با سرعت کامل است.

نیوزویک

مونرو معمولاً در «تف می کند، می بوسد، شما را به قلبش فشار می دهد، شما را به جهنم می فرستد، شما را مال خودش می خواند» توجه نزدیکبه کوچکترین جزئیات روزمره، به طوری که زمان خود ملموس می شود.

سانفرانسیسکو کرونیکل

آنقدر به او اعتقاد دارید که حتی می تواند توصیف کند زندگی پس از مرگاز اول شخص، و اصلا تعجب نخواهید کرد. "او تف می کند، می بوسد، او را به قلبش فشار می دهد، او را به جهنم می فرستد، او را مال خودش می خواند" - مدرک جدیدی مبنی بر اینکه آلیس مونرو به یکی از متخصصان اصلی جهان در مورد روح انسان تبدیل شده است.

مانند هنری جیمز، آلیس مونرو توانایی واقعاً عجیبی دارد که در یک ژست، در یک نگاه کوتاه، برخی مکاشفه سرنوشت‌ساز خلاصه شود - سرنوشت‌ساز هم برای قهرمان و هم برای خواننده.

فیلادلفیا پرسشگر

این نه داستان که به زبانی به ظاهر ساده ارائه شده اند، ورطه های داستانی شگفت انگیزی را نشان می دهند. مونرو تنها در بیست صفحه موفق به خلق یک دنیای کامل می شود - زنده، ملموس و فوق العاده جذاب.

تریبون ستاره مینیاپولیس

آلیس مونرو فقط یک نویسنده نیست، بلکه یک شعبده باز و هیپنوتیزم کننده است، او می تواند ما را با هر چیزی که زیر ذره بین جادویی او قرار می گیرد، جادو کند، حتی یک گودال سس کچاپ ریخته شده.

گلوب و میل

مانند هر کاری که مونرو انجام می دهد، بی عیب و نقص است و مشابهی ندارد. او بهترین وقایع نگار عشق غیرقابل پیش بینی، میل ممنوع و شکنندگی خود زندگی است.

هیوستون کرونیکل

هیچ کس نمی تواند در مورد اسرار قلب یک زن به روشی که مونرو می گوید - بدون یک قطره احساساتی بودن بیش از حد، با نهایت وضوح.

اورگون

مونرو در مورد سختی های عشق و موهبت های سرنوشت، در مورد پیوندهای خانوادگی و اسرار طبیعت انسان می نویسد، به گونه ای که گویی هیچ کس قبلاً در مورد آن ننوشته است.

سیاتل تایمز

در پیچیدگی های توطئه ها، مونرو هرگز دست از شگفتی نمی زند: درام های پیش پا افتاده روزمره به موقعیت های روانی کاملاً غیرعادی تبدیل می شوند و یک نزاع معمولی منجر به تراژدی واقعی می شود. در همان زمان، داستان به همان اندازه که شروع شد به طور غیرمنتظره به پایان می رسد: مونرو نتیجه گیری نمی کند یا یک امر اخلاقی را اعلام نمی کند و حق قضاوت را به خواننده واگذار می کند.

اخبار

تمام داستان های او با قلابی شروع می شود که بدون خواندن تا انتها نمی توان از آن خارج شد. پرتره های شخصیت ها کاملاً خونین و قانع کننده هستند، قضاوت در مورد طبیعت انسانهک نمی شوند، زبان روشن و ساده است، اما احساسات، برعکس، پیچیده هستند - و جالب تر همه داستان هایی هستند که حدس زدن نتیجه آنها تقریبا غیرممکن است.

Komsomolskaya Pravda

مونرو همه اینها را طوری ارائه می دهد که گویی ما به دیدن او می رویم و در حین تهیه قهوه از دوستان خود به ما گفت که قبلاً به روح آنها نگاه کرده بود.

روزنامه روسی

به نظر می رسد پیش پا افتاده بودن فاجعه چیزی است که مونرو را بیش از هر چیز به خود مشغول کرده است. اما این دقیقاً تشخیص این است که وقتی «شوهر برای دیگری رفت»، این یک فاجعه واقعی است که نثر او را بسیار زنانه و مهمتر از آن عالی می کند. نویسنده به همین ترتیب وقایع زندگی را غربال می کند و تنها مهمترین آنها را باقی می گذارد، همانطور که عباراتی را کامل می کند که حتی یک کلمه اضافی در آنها وجود ندارد. و او چه نوع فمینیستی است اگر از متنی به متن دیگر مهم ترین چیز برای قهرمانانش کودکان و مردان باشد.

پوستر

آلیس مونرو در این «چاه‌های عمیق»، ورطه‌ای پنهان در زندگی مردم عادی است. هر یک از داستان های او همچنین یک معمای روانشناختی پیچیده است که مطابق با دیدگاه های ادبی چخوف، سؤالی را مطرح می کند، اما به آن پاسخ نمی دهد. سوال هنوز یکسان است: چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد؟

ودوموستی

کیفیت عالی نثر.

سبک RBC

اما مونرو با آرامش و صداقت حتی در مورد وحشتناک ترین چیزها صحبت می کند و با استادی احساسات پیچیده شخصیت ها را در شرایط استثنایی با استفاده از ابزار یدکی داستان سرایی منتقل می کند. و لحن ممتنع و روزمره او با طرح در تضاد است و آن را متعادل می کند.

روانشناسی ها

داستان‌های مونرو واقعاً شبیه چخوف است، که ماده ظریف برگرفته از زندگی روزمره بی‌رنگ را به ژست‌های روایی تماشایی ترجیح می‌دهد. اما... مونرو بیشتر شبیه دیوید لینچ ادبیات است که شاهراه گمشده خود را می نویسد: شعرهای زندگی روزمره او سخاوتمندانه با خشونت و اروتیسم مزه دار شده است.

روزنامه. ru

منتقدان آمریکایی او را چخوف انگلیسی زبان نامیدند که خواننده روسی برای اجتناب از انتظارات غیرضروری نیازی به دانستن او ندارد. در واقع، همانطور که آنتون پاولوویچ اغلب انجام می داد، آلیس قهرمانان خود را در نقاط عطف نشان می دهد، زمانی که شخصیت آنها به طور کامل آشکار می شود یا نقطه عطفی در جهان بینی آنها رخ می دهد. اینجاست که شباهت‌های آشکار به پایان می‌رسد - در هر صورت، مونرو داستان‌هایش را پرحرف‌تر می‌گوید و بر دنیای درون تمرکز می‌کند...

لیدیا به آرامی دراز می کشد. خورشید از میان پرده ها عبور کرده و مژه های او را قلقلک می دهد، به این معنی که اکنون قهوه در رختخواب و سکس صبحگاهی با استایلز خواهد بود. استایلز سخت کوش و مودب است، او همیشه لیدیا را با هدایایی ناز می کند و آماده است حداقل برای یک ساعت متوالی به او از خودگذشتگی کند. از زمانی که سرنوشت آنها را گرد هم آورد، استایلز بسیار قابل توجه تر شده است. او بازوهای قوی، کف دست های بزرگ و شانه های پهن دارد. ویژگی های او تیزتر شد، استایلز دیگر شبیه یک نوجوان به نظر نرسید و تبدیل شد مرد خوش تیپ. او در حضور لیدیا ملایم و دلسوز است، اما در کار خواستار و پیگیر است. حالا او کلانتر است. فقط می توان چنین شوهری را در خواب دید، اما لیدیا می تواند به هیچ وجه از آن قدردانی نکند.
وقتی سینی صبحانه روی تخت می‌افتد و دست شوهرش روی زانویش می‌افتد، ناله می‌کند: «می‌خواهم بخوابم».
استایلز پرده‌ها را می‌بندد، پیشانی‌اش را می‌بوسد و با مهربانی می‌رود. بیست دقیقه بعد، لیدیا می شنود که او کلید را در قفل می چرخاند، ماشین را روشن می کند و دور می شود. او اخیراً اغلب او را رد کرده است.
وقتی مشخص شد که استایلز چیزی را فراموش نکرده و تا غروب برنمی‌گردد، لیدیا به آشپزخانه می‌رود. او از قهوه و دونات خسته شده است، بنابراین برای خودش یک املت چهار تخم مرغی سرخ می کند که نیمی از آن از بیکن درست شده است.
از پشت می آید: «تو حامله ای».
-خفه شو پیتر. به تو ربطی نداره
"تو خوب میدونی مال من چیه."
لیدیا نمی تواند پیتر را تحمل کند. طی تمام سالهایی که آنها یکدیگر را می شناسند ، او کاملاً از ترس او دست کشیده است ، فقط عصبانیت باقی می ماند. حضور او او را خشمگین می کند و لیدیا می خواهد دهان همیشه خمیده اش را خون کند. حتی گاهی به او اجازه انجام این کار را می دهد. پیتر کاملا برعکس استایلز است.
- وقتی بچه گرگینه به دنیا بیاد شوهرت چی میگه؟ - پیتر ادامه می دهد. نزدیک تر می شود و دست هایش را روی شانه های لیدیا می گذارد. این لمس او را به لرزه در می آورد و احساس گرما به او می دهد.
- البته او خواهد گفت که این فرزند اوست و او را دوست خواهد داشت و اگر شروع به مشاجره کنید، گلوله ای به پیشانی شما خواهد زد.
لیدیا آشفته نیست، او حقیقت را می گوید. او همیشه از قبل می داند که استایلز چه خواهد کرد، اما هرگز نمی تواند حدس بزند که پیتر چه خواهد کرد. در اعماق وجود، او می خواهد آنها را تحت فشار قرار دهد، تا آنها را مجبور کند که نشان دهند برای او چه چیزی آماده هستند. لیدیا از بخشش استایلز و بی تفاوتی پیتر به ستوه آمده بود. به نظر او این دو تنها به این دلیل یکدیگر را تحمل می کنند که واقعاً او را دوست ندارند.
-شوهرت هوس است.
او طبق معمول برمی گردد و به صورت پیتر سیلی می زند، هرچند که اصلا تحت تأثیر حرف های او قرار نمی گیرد. او را با مشت می زند و او را می خراشد تا از پا در بیاید. سپس لیدیا را روی میز می برد و پاهای سفید برفی او را روی شانه هایش می اندازد. پیتر اهمیتی نمی‌دهد که او آن را دوست داشته باشد، و شاید این فقط به خاطر دشمنی با او است که او همیشه آن را کم می‌کند.
او هرگز از او نمی خواهد که طلاق بگیرد، استایلز را ترک کند. او ادعای مالکیت انحصاری او را ندارد، اما همیشه وقتی مهم نیست که چه اتفاقی می‌افتد، او را به این بی‌حسی شیرین می‌کشد. لیدیا وقتی شلوار پایینش را می‌پوشد و دکمه‌های مگسش را می‌بندد، همیشه فکر می‌کند که حالا می‌تواند در آرامش بمیرد.
لیدیا فکر می کند شاید به این دلیل نیست که آنها او را دوست ندارند. شاید برعکس، هر دو او را بیش از حد دوست دارند...