صفحه اصلی / عدد شناسی / من دوستم، اما حقیقت برای هر که گفته است عزیزتر است. افلاطون دوست من است، اما حقیقت ارزشمندتر است - این

من دوستم، اما حقیقت برای هر که گفته است عزیزتر است. افلاطون دوست من است، اما حقیقت ارزشمندتر است - این

هر چند وقت یکبار تحت تأثیر دیدگاه ها و نظرات دیگران قرار می گیریم، در برابر مقامات دیگران سر تعظیم فرود می آوریم. گاهی اوقات این اتفاق بر خلاف عقل سلیم می افتد. به عنوان مثال، والدین همیشه فکر می کنند: آنها می دانند چه چیزی برای فرزندشان بهتر است. با چه کسی باید دوست شود، چه سرگرمی را انتخاب کند، چه حرفه ای باید خود را بشناسد. و حتی زندگی شخصی فرزندشان باید طبق دستور بزرگترها ساخته شود. آیا کسانی که به ما زندگی دادند همیشه درست هستند؟ و آیا می توان تجربه زندگی شخص دیگری را حقیقت نهایی در نظر گرفت؟

عبارت جذاب

برای چنین مواردی، مناسب ترین عبارتی است که مدت ها پیش رایج شده است. این به نظر می رسد: "افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است." مانند بسیاری از کلمات قصار، این یکی نیز منبع اصلی دارد. در پایان قرن شانزدهم - آغاز قرن هفدهم، چنین نویسنده مشهوری - میگل سروانتس د ساودرا - زندگی می کرد. همه قهرمان بامزه و ایده آل او را می شناسند - دن کیشوت لامانچا. در قسمت دوم رمان، در فصل 51، به چیزی آشنا برمی خوریم: «افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است». پس یعنی این عبارت از کجا وارد زبان ما شده است! "Amicus Plato, sed ma-gis amika varitas" رونویسی روسی است چرا ما آن را به یاد آوردیم؟ سروانتس به سادگی این عبارت را به توده های وسیع خوانندگان معرفی کرد. اما او فقط آنچه را که گذشتگان مدتها قبل از او گفته بودند به زبان اسپانیایی تکرار کرد.

سفری به تاریخ...

و حالا بیایید از نظر ذهنی ماشین زمان را به زمان های بعدی ببریم. قرن چهارم قبل از میلاد، یونان باستان، افلاطون بزرگ، مکتب فلسفی و آثار او، که تا به امروز اهمیت و علاقه خود را از دست نداده اند. در یکی از آنها - مقاله "فایدون" - افلاطون به سخنان سقراط که خود شاگرد او بود استناد می کند ، جایی که سلف درخشان او توصیه می کند هنگام دفاع از دیدگاه خود کمتر به خود نگاه کند. سقراط استدلال کرد که حقیقت از اقتدار ارزشمندتر است. و نویسنده Phaedo کاملاً با این موافق است. از این رو: "افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است." توجه داشته باشیم که فیلسوف به شاگردانش دستور دقیقی می دهد: اگر به درستی خود اطمینان دارند باید تا آخر بروند و به این فکر نکنند که آیا این با نظر استادشان مطابقت دارد یا خیر.

از افلاطون تا ارسطو

یونان باستان نابغه های زیادی را به دنیا داد. نمی توان نماینده برجسته دیگری از آن - ارسطو - را به یاد آورد. این نیز قرن چهارم قبل از میلاد است، فقط یک دوره کمی بعد. او نویسنده اثر عمیق و جدی «اخلاق نیکوماخوس» است. ارسطو در ادامه افکار معلمان خود (سقراط و همان افلاطون) در آن نوشته است که دوستانش هر چقدر هم برای او عزیز باشند، اگر بین آنها و حقیقت یکی را انتخاب کرد، باز هم باید حق را ترجیح داد. این جمله تاریخچه طولانی دارد! اما هنوز نهایی نشده است، زیرا بسیاری از نویسندگان باستانی معتقد بودند که منبع اصلی همه "هیاهو" سقراط است، نام او بود که در قصیده ذکر شد. اما، همانطور که ثابت کردیم، درست تر است که بگوییم: "افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است!"

دوره های بعدی

بنابراین، در اینجا ما یک مثال کلاسیک از یک پارادوکس منطقی و فرهنگی داریم. نویسنده بدیهیاتی را منتشر کرد که با خودش در تناقض است. بر اساس آن، بسیاری از اظهارات مشابه از "محتوای عمومی" متعاقبا گردآوری شد. به عنوان مثال، او در توجیه فرضیات دینی و فلسفی خود، تقریباً با همان فرمول جهانی، بسیار نزدیک به فرمول سنتی صحبت می کند: «افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است»، تنها با ذکر سقراط و استفاده از دستور ارادی «باید ترجیح داده شده است.» معنای آن البته روشن است: در هر اختلافی، صحت، رعایت عقل سلیم و عینیت باید به عنوان داور عمل کند. یا حقیقت. این اوست که باید به عنوان یک ارزش مطلق عمل کند و بر همه نظرات ذهنی امتیاز داشته باشد.

بیایید به نمونه هایی نگاه کنیم

در چه مواردی چنین بیانی مناسب است؟ تقریباً در همه موارد، وقتی صحبت از تصمیمات اساسی جدی است که مثلاً ممکن است سرنوشت یک کشف علمی مهم، حل یک مسئله حقوقی و غیره یا حتی روابط شخصی به آنها بستگی داشته باشد. رمان Dudintsev "لباس سفید" مسائل مربوط به شاخه جدیدی از زیست شناسی - ژنتیک را مورد بحث قرار می دهد. ممکن است بپرسید، همین قصار چه ربطی به این همه دارد: «افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است»؟ معنای آن مستقیماً با درگیری آشکار شده در کار مرتبط است: برخی از دانشمندان از رهبری مقامات رسمی پیروی می کنند، در مورد همه چیز با "آکادمیک مردمی" ریادنو (نمونه اولیه لیسنکو) توافق دارند. او به خاطر منفعت و قدرت شخصی، نه تنها همکاران با استعداد خود را "بازنویسی" می کند، بلکه آشکارا به جعل و دروغگویی بر روی ایده های علمی مترقی می پردازد.

دیگران از مبارزه آشکار با این واپسگرایان و فرصت طلبان نمی ترسند، اما علیرغم خطری که آنها را تهدید می کند از حقیقت دفاع می کنند. اینها دژکین، تسویاخ، استریگالف، خیفتز هستند. به عنوان مثال، دومی آنقدر از فضای پست و نکوهش پنهان در تیم شوکه شده است که اگرچه دوستان زیادی در بین دانشمندانی که در آنجا کار می کنند وجود دارد، اما حاضر است دیوارهای مؤسسه ای را که برای بسیاری در آنجا کار می کرد ترک کند. سال. "افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است" - او معنای این جمله را با اعمال خود ثابت می کند. و نه تنها او! دژکین زمانی ریادنو را حرفه ای واقعی، مردی با هوش و استعداد بالا، زیست شناس با حرف B می دانست. آکادمیک که فهمیده است دست به تصاحب اکتشافات دیگران زده و نویسندگان آنها را تحت تعقیب و سرکوب قرار داده است، خشمگین شده و به دفاع از حقیقت می ایستد.

"افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است" - این جمله برای او چه معنایی دارد؟ خیلی: دژکین کار آزمایشگاه زیرزمینی ویران شده را به پایان می رساند. او با انتقال اطلاعات ارزشمند به همکاران غربی که به طور خاص برای این منظور به اتحادیه آمده اند، جان خود را به خطر می اندازد. و سپس برای سال‌ها، تا زمان مرگ استالین و بازپروری همکارانش، که برخی از آنها در زندان یا اردوگاه‌ها مرده‌اند، عملاً در زیر زمین زندگی می‌کند. اینها سختی ها و فداکاری هایی است که اصولگرایان حاضرند در راه حق انجام دهند!

ادبیات نمونه های شایسته ای به ما می دهد!

محققان توافق دارند که نویسنده واحد عبارت‌شناسی «Amitus Plato, sed magis amica veritas» که به «افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است» ترجمه می‌شود، فیلسوف معروف یونان باستان، سقراط است.

این جمله نیز به او نسبت داده شده است: «به دنبال من، کمتر به سقراط فکر کن و بیشتر در مورد حقیقت». دانشمندان در مورد این گفته از اثر کمتر شناخته شده افلاطون (427-347 قبل از میلاد) به نام "فایدون" مطلع شدند. در این کتاب، لحظه کنجکاوی زمانی است که فایدون، که در آن زمان شاگرد سقراط بود، با اچکراتس، فیلسوف فیثاغورثی ارتباط برقرار می کند. از این گفتگو می آموزیم که سقراط آخرین ساعات خود را چگونه گذرانده است و در مورد ارتباطش با دوستانش قبل از اعدامش.

کاربرد بیان در ادبیات یک غروب، زمانی که پادشاه در حال بدی بود، فقط وقتی فهمید که دختر دومی به نام لو فونتان وجود دارد، به او کمک کرد تا با یک قاضی جوان ثروتمند ازدواج کند علاوه بر این، او عنوان افتخاری بارون را به او داد، یک سال بعد، وندیایی از حاکم خواست تا سرنوشت دختر سومش را ترتیب دهد، او با صدایی نازک تند به زبان لاتین به او پاسخ داد "Amicus Plato, sed magis amica Natio". که می توان آن را به عنوان "افلاطون دوست است، اما ملت ارزشمندتر" ترجمه کرد.

("Country Ball" اثر Honore de Balzac) "در اینجا من مشکلی دارم که به احتمال زیاد مرا با پادشاه شرمنده می کند و این باعث ناامیدی من می شود ، اما در نهایت نمی توانم با نارضایتی یا لذت حساب کنم سرنوشت، همانطور که در عبارت معروف "amicus Plato, sed Magis amica veritas" می گویند.

(دن کیشوت نوشته ام سروانتس) پلخانف، در حالی که تمام جزئیات را بررسی می‌کرد، جویا شد و گویی می‌خواست خود را محک بزند، اگرچه در کل، این مثل معاینه یک دوست قدیمی با یک دوست قدیمی بود وظیفه ای که او به شدت آن را موعظه می کند و آنچه را که به تاکتیک های Amicus افلاطون پایبند است، sed magis amica veritas (دوست افلاطون، اما حقیقت بالاتر از دوستی است) - نگاه یخی او در این مورد صحبت می کرد.

("جورجی والنتینوویچ پلخانف. از خاطرات شخصی" O. Aptekman) متاسفم، اما خجالت می‌کشم اینطور در مورد کسی صحبت کنم که دوستی واقعی را به من آموخت، اما دوست افلاطون، دوست سقراط، sed magis amica veritas - تو یک خوک لعنتی هستی که سعی می‌کنی به کسی که نباید موز بخورد، که بلوط خیلی خوشمزه تر است.

مارکو ووچک، نویسنده، عبارت "Amicus Plato, sed magis amica Veritas" را به عنوان متن کتاب خود "سفر به کشور" انتخاب کرد. (مارینا ووچک نام مستعار ماریا الکساندرونا ویلینسکایا است)

اخیراً در شهر ما آتش سوزی رخ داده است به خاطر حقیقت (amicus Plato, sed magis arnica Veritas) باید به همه بگویم که آتش نشانی شهر آخرین نفری بود که به صحنه فاجعه رسید و علاوه بر این، زمانی که آتش با تلاش همسایه ها خاموش شد. ("طنزهای در نثر" ام. سالتیکوف-شچدرین)

«اگر فکر می‌کنید چاپلوسی برای زنده‌ها کار ناپسندی است، پس چگونه می‌توانید به همان شهروندانی که ممکن است فکر کنند من دوست گرانوفسکی هستم و صحبت درباره او در مورد او ناپسند است، چاپلوسی خطاب کنید؟ با شدت بیشتر، می توانم جواب قدیمی را بدهم، اما از این عبارت کم صدایی amicus افلاطون، sed Magis arnica Veritas نیست. (A. Herzen)

"در مورد مدافعان آثار و نویسندگان آنها چه می توانیم بگوییم که به نظر می رسد شخصاً از بررسی های Otechestvennye Zapiski در مورد مارلینسکی آزرده خاطر شده اند ، سعی کنید به آنها توضیح دهید که اگر نظر مجله ما در مورد این نویسنده اشتباه بوده است؟ باید نظر خود را در مورد نویسندگان مختلف بگذارد ... و آن دوست افلاطون، sed Magis amica Veritas" (V. Belinsky)

سرانجام به نمایش "فاطما" روی صحنه تئاتر اوستی رسیدم

قسمت اول افلاطون دوست من است

من بلافاصله اعتراف می کنم که کاملاً با آن آشنا هستم تامرلان سابانوفو من صمیمانه و از خودگذشتگی او را تحسین می کنم. او باشکوه است: با استعداد، مثبت، دانش آموزان خود را دوست دارد و به معنای واقعی کلمه همه چیزهایی را که دارد در آنها قرار می دهد، و حتی این برای او کافی به نظر نمی رسد. او همیشه لبخند می زند، و این یک لبخند آمریکایی در حین انجام وظیفه نیست، بلکه یک پذیرش معنوی خالصانه از زندگی، عشق به آن، درک اینکه چقدر زیبایی و شگفتی در اطراف وجود دارد. او حس شوخ طبعی منحصر به فردی دارد و به راحتی "با یک کلیک" با همکار خود به بازی می پیوندد و حال و هوای او را بالا می برد. گاهی اوقات شاهد هستم که چگونه او، تامرلان، گیوی ولیفو الکساندر بیتاروفدر دفتر ریاست دانشکده هنر، آنها به طور خودجوش غرفه ای ترتیب می دهند، سرگرم کننده تر و روشن تر از چیزی که من هرگز چیزی ندیده ام: تمام صحنه های جهانی که بهترین کمدی های جهان را روی صحنه می برند در حال استراحت هستند، زیرا این یک لحظه لحظه ای و خیره کننده است. و "تئاتر" صادقانه. آنقدر زیبا که هرگز به ذهن هیچ یک از شاهدان نمی رسید که آن را روی دوربین ضبط کند: همه تا حد ناخودآگاه درگیر هستند.

و تامرلن نیز انسان دوست است. نه به این دلیل که درست است، بلکه به این دلیل که او واقعاً چنین است.

قسمت دوم. اما حقیقت با ارزش تر است

سرانجام به چیزی رسیدم که قبلاً یک رویداد بزرگ نامیده می شد، نمایش "فاطما" روی صحنه تئاتر اوستی. من رویداد را دیدم، اما اجرا را نه. بی اساس بودن در چنین شرایطی به سادگی جرم است، بنابراین سعی می کنم موضع خود را توضیح دهم. اما اولاً صد بار تکرار می‌کنم که درک یک اثر هنری ذهنی است، بنابراین به هیچ وجه نمی‌خواهم کسانی را که آن را دوست داشتند توهین کنم.

تصور کنید که باستان شناسان، بدون تلاش زیاد، تکه هایی از یک گلدان باشکوه را تقریباً روی سطح کشف کردند. با شکوه بودن آن را فقط می‌توان حدس زد، زیرا تعداد کمی از قطعات وجود داشت، اما تصویری روی آن‌ها بود که برای همه آشنا به نظر می‌رسید، اما به طور کامل قابل خواندن نبود. مورخان می خواستند بازسازی کنند، جزئیات گم شده را بازیابی کنند، اما این غیرممکن بود. و آن قطعاتی که با این وجود زنده ماندند و تا زمان ما باقی ماندند، از نظر پتانسیل شگفت انگیز بودند: خطوط توسط یک فرد بسیار با استعداد ترسیم شده بود، این قابل بحث نیست. یافتن سبک "خاطرات یک شاهکار". این احساس من در اجرا بود، زیرا کوستا ختاگوروف روی صحنه نبود. او البته در تئاتر حضور داشت، اما در ذهن تماشاگرانی که او را دوست داشتند، در برخی اشاره های بازیگران از او، اما نه چیز دیگری. اگر این اجرا توسط شخصی تماشا می شد که چیزی در مورد ختاگوروف نمی داند، از اینکه مردم اوستیا او را رهبر معنوی خود، نویسنده ای جدی و عمیق و الهام بخش تمام فرهنگ اوستیایی بعدی می دانند، تعجب می کرد.

این شکایت اصلی است. بقیه در مقایسه با این یکی بسیار کوچکتر هستند.

یکی از مزایای اصلی شعر ختاگوروف که به زبان روسی سروده شده است، عدم توافق آن است. و داستان فاطمه روی صحنه تئاتر اوستی از این مولفه بی بهره است. گلدانی که من نام بردم بدون در نظر گرفتن آنچه که توسط خالق آن چندین دهه پیش "پیشنهاد" شده بود، طبق معیارهای کاملاً واضحی که به وضوح توسط خود کاستا ارائه نشده بود، تکمیل شد. چرا؟

بیشتر شکایات متوجه نویسنده متن است توتراز کوکایف. هنوز چیزهای تقریبا مقدسی وجود دارد که نباید آنها را لمس کرد، زیرا آنها برای هر گوینده زبان اوستیایی ارزشمند هستند. حقایق تاریخی و قوم‌نگاری وجود دارد که ختاگوروف به آن اشاره کرده است که باید آن‌طور که در شعر آمده است باقی می‌ماند.

چرا جنگ روسیه و ترکیه؟ چرا ایمان قهرمانان «فاطمه» ختاگور (مسلمان بودند) حفظ نشد؟ بالاخره چرا فاطمه، حامل روشن فکر ملی و حتی بزرگ شده در خانه شهری، به خانه بدبخت ابراهیم می آید؟ در فیلمی که همه دوستش داریم و می شناسیم، گفتگوی عذرخواهی بین فاطمه و ابراهیم در جنگل وجود دارد که او متوجه می شود که او می تواند این کار را انجام دهد و ظاهراً در همین قسمت است که تصمیم می گیرد. خود کاستا عمداً در مورد این قسمت از شعر سکوت کرد. با توجه به ظرافت آن، احتمالا. اما نویسندگان نمایشنامه فاقد ظرافت ختاگوروف بودند.

نحوه ارائه مراسم تشییع جنازه نیز به نظر من درست نبود. گفت و گوی نایب حکیم با دخترش قانع نشدم، وقتی که او مرده بود، یعنی همه چیز را می دید و حتی از افکار انسان هم فرصت دانستن داشت، در بعد دیگری قرار داشت، هرچند در زمان حیاتش که من هستم. مطمئناً او همه چیز را در مورد فرزندانش فهمیده است، سعی می کند او را متقاعد کند که با برادرش با همدردی رفتار کند.

سکوت شریفی که در شعر وجود دارد از متن حذف شده است، بنابراین شخصیت های نمایش نه آنقدر قدرتمند و مرموز به نظر می رسند، نه چندان عاشقانه و والا. نه اینطوری!

من نمی خواهم وقت خود را با "چرا" خود تلف کنم. و سؤالات ذکر شده کافی است تا از تحریف مقصود نویسنده احساس آزرده خاطر کند.

خودم را به این فکر انداختم که نمی‌خواهم به سمت کارگردانی بروم، زیرا حتی نمی‌دانستم دقیقاً در مورد آن چه بگویم. اجرا از لحاظ انرژی بسیار کند است، اما می توانست تراژیک شکسپیر باشد، یعنی در سطح جهانی، تا حد مرگ و قطعه قطعه تراژیک باشد. به طوری که یک توده به گلو می آید، به طوری که تا استخوان ها می لرزد، طوری که همه اشک می ریزند.

چه چیزی مانع شد؟ من متعهد به پاسخ دقیق به این سؤال نیستم، اما فرض می‌کنم که وقفه در ریتم دخالت کرده است. به نظر می رسد که نویسنده و کارگردان می خواستند یک "تاب" را وارد کنند که در آن لحظات بسیار ترسناک با صحنه های خنده دار، رقص و دیگر صحنه های سرگرم کننده و حواس پرت کننده جایگزین می شود. این کار را می‌توان در ابتدای اجرا انجام داد، اما در پایان، زمانی که تنش ایجاد می‌شود، نمی‌توان آن را دائماً "برانداز کرد". به محض اینکه درگیر تجربه می شوید، دختران در بهار سرگرم می شوند، به محض اینکه شما شروع به همدردی با فاجعه می کنید، چوپان ها سرگرم می شوند... در پایان، بردار تنش مخاطب نیاز به فقط به سمت بالا هدایت شود، و سپس با لحظه‌ای جذاب روبرو شود که «همه تماشاگران را روی دوش خود بگذارد». زنی قرمزپوش با کودکی در آغوش، که او آن را به‌عنوان نوعی اثبات چیزی که کاملاً روشن نیست به بیننده نشان می‌دهد، آنقدر واضح است که در توانایی خود در درک نمادها شک می‌کنید. آیا واقعاً می توان اینقدر بی ادب بود؟

سبک سازگار نیست. اگر ما در مورد یادبودی صحبت می کنیم که مشخصه تئاتر اوستیایی است، پس چرا یک چوپان لباس دخترانه پوشیده است؟ و یادبودی درجه بسیار بالایی از قرارداد را پیش‌فرض می‌گیرد، اما در اینجا لحظات و جزئیات واقع‌گرایانه زیادی وجود دارد. و اگر از رئالیسم صحبت می کنیم، پس چرا اینقدر ایستایی در بازیگری وجود دارد؟ صحنه های زیادی وجود دارد که در آن شرکت کنندگان به سادگی می ایستند (یا می نشینند) و مونولوگ ارائه می کنند. عملکرد به وضوح فاقد حرکت، هوا، تحرک، پویایی است. رئالیسم از نظر استانیسلاوسکی وجود دیوار چهارم است، یعنی بازی در چنین سطحی که به نظر می رسد مخاطب وجود ندارد، اما بازیگران دخیل در «فاطما» دائماً به طور خاص روی تماشاگر متمرکز هستند تا جایی که از لحظات غیر طبیعی: عاشقان باید به یکدیگر نگاه کنند، نه به تماشاگر. پدر و دختری که به یکدیگر اعتماد دارند نیز می توانند به نحوی در هنگام مکالمه دشوار ارتباط چشمی برقرار کنند...

برای بازیگران متاسفم. برایشان خیلی سخت بود. آنها، بیچاره ها، سرشان را به سنگ های اشتباهات فیلمنامه و کارگردان می کوبند. اما هنوز لحظات خوب وجود دارد. البته وجود دارد.

ایستایی که اساس اجرای کارگردان بود، با وجود روسری که عملاً حالات چهره را پنهان می کند، برای شخصیت های مرد تشدید می شد. و در اینجا، منطقاً، پلاستیک باید وارد بازی شود. بدن می تواند کاملاً تمام تجربیات را نشان دهد. بسیار جالب خواهد بود. من از عبور الکساندر بیتاروف از پله ها در پایان شوکه شدم وقتی او کاری را که انجام داد. کمر خمیده‌اش، چنین گامی نامطمئن، اکنون خالی از حیثیت شاهزاده‌ای، شانه‌های آویزان آشکار، سر خمیده‌اش، که عادت به این‌گونه بودن ندارد... این فقط درخشش است. اما برای این اجرا، این فقط پتانسیل بازیگری بود که توسط بیتاوف نشان داده شد: ما توانایی های بازیگر را در تمام شکوه آن ندیدیم.

U تسالایوا تبعید شدانعطاف پذیری (ابراهیم) بدتر است، اما صحنه های ایستا به او فرصتی برای نشان دادن تمام توانایی هایش نداد.

فاطمه ( زالینا گالاوا) از جهات مختلفی خیره کننده است. زالینا می تواند همه چیز را انجام دهد! اما بنا به دلایلی او باید با صدای بلند درست در کنار کودکی که در گهواره خوابیده است با ژامبولات صحبت کند (این رفتار یک مادر غیرواقعی است) ... این چیز کوچکی است، اما شخصیت قهرمان نمی تواند حفظ شود، او خراب می شود. از این گذشته، او به مادر بودن خود افتخار می کند و این به او توهین می کند که ژامبولات با پسرش با تحقیر رفتار می کند. و ناگهان او در گوش همین پسر فریاد می زند، بدون ترس از بیدار کردن او ...

ختاگوروف (من به طور خاص آن را دوباره خواندم) نشانه روشنی ندارد که آیا فاطمه توانسته عاشق ابراهیم شود یا به او به عنوان شوهرش احترام می گذارد، از او قدردانی می کند، می فهمد، همانطور که تاتیانا لارینا در پوشکین انجام می دهد: "من بودم. به دیگری داده شده است.» اما به نظر من اگر فاطمه را که عاشق دژامبولات است می دیدیم، فاجعه روشن تر بود. این باعث افزایش دما می شود! اگرچه در تفسیر پیشنهادی، زمانی که ژامبولات عملاً مورد نفرت او قرار می گیرد، انحرافاتی از خط شخصیت وجود دارد که کارگردان موظف به حذف آنها بود.

جنون عالی بازی کرد! من حتی نمی توانم تصور کنم چقدر دشوار است، اما ما یک قهرمان در تئاتر داریم. اینجا نمی توانید بدون «براوو» کار کنید.

من با تصاویر مرگ (آرایش موفقیتی بدون شک) و عشق قانع نشدم. آنها، همانطور که به درستی نشان داده شده است ادوارد داوروفدر مقاله "کنوانسیون بدون قید و شرط" ("اوستیای شمالی"، 4 مه) بسیار ساده و قابل پیش بینی هستند. مرگ هنوز هم به نوعی مناسب است، اما عشق به طور کلی غیرقابل درک به نظر می رسد. ضمناً من آنچه را که ادوارد داوروف ذکر کرد تکرار نکردم، زیرا نمی توانم با اکثر مشاهدات او موافق نباشم. علاوه بر سرزنش نسبت به مناظر. فقط به نظرم رسید که همه چیز با این خوب است (طراح نمایشنامه - اما ورجلس)، من به خصوص تحت تأثیر پرده ای به سبکی قرار گرفتم که اکنون "بوهو" نامیده می شود. فوق العاده است. اگرچه بحث تفاوت های ناموجه در سبک نیز در دکوراسیون ها وجود دارد.

برجسته مطلق اجرا آهنگ و رقص است. خدا رو شکر صد در صد جواب داد. حتی دویست و سیصد.

و اینجا یک چیز دیگر است. روسلان میلزیخوفوزیر فرهنگ، همانطور که در مطبوعات گزارش شده است، گفت که لازم است یک خط "لطیف تر" از روابط بین شخصیت ها ایجاد شود. منظورش را دقیقا متوجه نمی شوم. به نظر من، شما می توانید این کار را هر طور که می خواهید انجام دهید: به صورت نازک، گسترده، در رنگ روغن، در آبرنگ، حتی در گرافیک، اما شما فقط باید تا انتها به سبک انتخابی خود پایبند باشید و دلایل انتخاب خود را به بیننده منتقل کنید. . به عنوان مثال، اجرا را واقعا سیاه و سفید کنید، مانند عکس های قدیمی ...

اما چیز دیگری مرا ترساند. اجرای «فاطما» باعث شد تا وزیر تمایل به احیای شوراهای هنری داشته باشد. و به نوعی، می دانید، بسیار شبیه به سانسور است. داوران چه کسانی هستند؟ چه کسی تعیین خواهد کرد که چه چیزی ضروری است و چگونه ممکن است؟ این افراد محترم چه کسانی هستند؟ همان چیزی را که در ابتدا گفتم تکرار می کنم: هنر امری «اختیاری» است. من نقدهای خوب زیادی درباره فاطمه شنیدم، حتی نظرات مشتاقانه. من نمی توانم آنها را از هم جدا کنم، اما کاملاً و کاملاً خوشحالم که این رویداد اتفاق افتاد. کسی که هیچ کاری نمی کند اشتباه نمی کند. و اگر شورای هنری فوق الذکر وجود داشت، هنوز کاملاً مشخص نیست که اجرا را از دست می دادند یا نه.

به هر حال، یک سیستم ایده آل از چنین توصیه هایی وجود دارد که در یونان باستان وجود داشته است. مدرسه خاصی وجود داشت که معلمان حواسشان بهترین و با استعدادترین ها را انتخاب می کردند. و اگر مثلاً مدرسه ای دستور ساخت مجسمه را دریافت می کرد، اجرای مدل به 5-7 فارغ التحصیل سپرده می شد. آنها جدا از یکدیگر کار کردند و سپس کار خود را به یکدیگر ارائه کردند! رای گیری صورت گرفت که در آن فقط دو نام می شد نام برد. اولی، طبیعی، مال خودش است (چه هنرمندی از این که زاییده فکر خودش را بهترین بهترین ها بداند!) و دومی مال شخص دیگری است. کسی که رای بیشتری جمع کند برنده است. علاوه بر این، تمام مدل های دیگری که برنده نشدند بلافاصله به طور کامل در خاک نابود شدند، زیرا یونانی ها مطمئن بودند: در هنر فقط بهترین ها حق جاودانگی دارند. این چیزی است که من می فهمم. اما بقیه چیزها اینطور نیست.

افلاطون دوست من است، اما حقیقت گرانبهاتر است... ما استدلال می کنیم و می سازیم...

افلاطون (427-347 قبل از میلاد) در یک خانواده اشرافی اصیل به دنیا آمد. از طرف پدرش، او از نوادگان آخرین پادشاه آتیک کودرا بود و خانواده مادرش نیز از اصالت کم نداشتند. چنین خاستگاه بالایی وسیع ترین فرصت ها را برای بهبود جسمی و روحی فراهم می کرد. مشخص است که افلاطون به فعالیت های هنری توجه زیادی داشت و همچنین در مسابقات ورزشی بسیار معتبر جوایزی دریافت کرد. اما افلاطون اساساً نه به عنوان یک شاعر با استعداد، موسیقیدان یا ورزشکار برجسته، بلکه در درجه اول به عنوان یک فیلسوف وارد تاریخ فرهنگ باستان شد که "فلسفه برای او بیش از هر کس دیگری زندگی بود."

فیلسوف بزرگ یونانی، طبیعت شناس، بنیانگذار علوم طبیعی، دایره المعارف. ارسطو در سال 384 قبل از میلاد به دنیا آمد. در استاگیرا در مقدونیه (از این رو استاگیریت)، در خانواده ای از پزشکان دربار پادشاهان مقدونی. در 17 سالگی به آتن رفت و به آکادمی پیوست. او به مدت 20 سال تا زمان مرگ افلاطون در سال 347 عضو آن بود. ارسطو دارای جمله ای است که می گوید: "افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است."

پس دوستی چیست؟ دوستی کمک فداکارانه، حمایت، تقسیم شادی ها و غم ها با هم است. دوستی واقعی حق دروغ، خیانت یا توهین ندارد. این اعتماد به نفسی است که به شما درک خواهد شد، که در دنیای وسیع تنها نیستید. دوستان، دوستان واقعی، در مشکلات شناخته می شوند یا برعکس در شادی. دوست کسی است که صمیمانه از خوشحالی شما خوشحال می شود و پشت سر شما را مسخره نمی کند. دوست کسی است که حمایت می کند، گوش می دهد، در مشکلات کمک می کند و در مورد اشتباهات شما صحبت نمی کند. دوست اول از همه نوعی گورستان اسرار و اسرار دیگران است. دوستی را نمی توان تنها در کلمات نگه داشت. گفتن "من دوست شما هستم" آسان است، اما برای بسیاری اثبات صحت سخنان شما دشوار است. هیچ وقت دوستان زیادی وجود ندارند. یک، دو نفر در طول عمر، و بقیه فقط دوست، آشنا، رهگذران عادی هستند. دوستی یک گنج ارزشمند است. انگار یک نفر روحش را به روی شما می گشاید و شما را به دنیای شخصی اش راه می دهد. و تنها کسی که این هدیه را بی خود بپذیرد، تنها کسی که در ازای آن چیزی نخواهد، می تواند دوست واقعی باشد. دوستی نجات است. نجات انسان از تنهایی

حقیقت... حقیقت چیست؟ " درست است- انعکاس واقعی واقعیت عینی در آگاهی یک فرد، بازتولید آن به تنهایی، خارج و مستقل از یک فرد و آگاهی او یک ضرب المثل خوب وجود دارد: "این مثال به وضوح ثابت می شود." از نظر ما حقیقت همیشه در هر موقعیتی پیروز می شود، نمی توان آن را پنهان کرد، حقیقت برعکس دروغ است برای مدتی پنهان بماند، اما او همچنان برمی خیزد، همچنان به سوی نور می شکند.

سوال این است: چه چیزی ارزشمندتر است: حقیقت یا دوستی؟ به نظر من پاسخ دادن به این سوال دشوار است، زیرا هر فردی اولویت های خود را تعیین می کند. اما بدون حقیقت، هیچ رابطه ای بین مردم وجود نخواهد داشت، هیچ اعتمادی وجود نخواهد داشت. حقیقت نور در انتهای یک تونل تاریک است. به شخص بستگی ندارد، به شرایط بستگی ندارد، می تواند تنبیه کند، اما در عین حال می تواند انسان را بالا ببرد.

میفهمم مزخرف است اما امیدوارم استاد بلاغت از من خوشش بیاید... همه چیز برای او عزیزم...

من پیشنهاد می کنم اطلاعات ارائه شده در این متن را مورد بحث قرار دهیم.

توجه!

نامه های زیادی!
صادقانه بگویم، من مطمئن نیستم که محتوا چقدر درست است، اما حداقل افکار جالب هستند، پیشنهاد می کنم در مورد آنها بحث کنید.

AmicusPlato,sedmagisarnicaVeritas.

پیشینه ای کوتاه از این گفته.
موفق ترین و محبوب ترین شاگرد فیلسوف باستانی افلاطون ارسطو بود. با این حال، ارسطو با درک و جذب فلسفه معلم، به این نتیجه رسید که افلاطون در مهمترین چیز - در مسئله اصل اساسی جهان - اشتباه کرده است. این دلیل جدایی آنها بود. و هنگامی که از ارسطو پرسیدند چرا آنها از هم جدا شدند، او با این عبارت جدید پاسخ داد.

من اصرار ندارم که محاسبات ارائه شده در زیر کاملاً دقیق و قابل اعتماد باشد. البته برای محاسبات دقیق تر و دقیق تر و اصولاً تحلیل اقتصادی نیاز به زمان دارد و اطلاعاتی از آن ندارم. بنابراین، ارقام و افکار ذکر شده باید صرفاً به عنوان "برگرفته شده در سطح" بدون مطالعه عمیق تلقی شوند، با این حال، نتایجی که در اینجا خواهد بود، به نظر من، حتی با تجزیه و تحلیل عمیق باقی خواهد ماند.

افلاطون دوست من است، اما حقیقت عزیزتر است. آیا واقعاً این افلاطون (Pay by Ton) به همان اندازه بد و ترسناک است که به تصویر کشیده می شود؟ چقدر در مورد او می دانید؟ به هر حال، نام خود کاملاً عجیب است، زیرا این مبلغ نه برای وزن واقعی محموله حمل شده، بلکه برای مسافت - کیلومتر پرداخت می شود، بنابراین باید به طور متفاوت "Platkil"، "Plakry" و غیره نامیده شود. در خوب، احتمالاً، تن هنوز به معنای وزن کامیون است.

یک زمانی سر و صدای زیادی در این مورد بود... می خواستم یک سیستم بنویسم، اما احتمالاً بهتر است از کلمه مالیات استفاده کنم، آنوقت معنی از بین نمی رود. به طور کلی، وقتی شما بیل را بیل می نامید، درک ماهیت آنچه در حال رخ دادن است و مهمتر از همه، پیمایش در دنیای پیچیده ما آسان تر است. رسانه‌ها و مسئولان ما با مطالعه‌ای از کلمه مالیات دوری می‌کنند و ساده‌لوحانه معتقدند که جایگزینی آن با «سیستم جبران خسارت» یا هر عبارت دیگری باعث می‌شود که مالیات مثبت‌تر شود.

بله، در حال حاضر کلمه «مالیات» به هیچ وجه در بین مردم رایج نیست و حتی بیشتر از آن عبارت «مالیات جدید» رواج ندارد که البته می تواند به شهرت صاحبان قدرت ضربه بزند و منفی بافی کند. به حمایت مردمی از تولید ناخالص داخلی در قالب منفی 89 درصد . با این حال، اگر ما در مورد معانی مفهومی انحصاری کلمه "مالیات" صحبت کنیم، بله، "افلاطون" احتمالاً نمی تواند چنین نامیده شود، با این حال، اگر منطقی فکر کنیم و مبتنی بر درک مدرن از چیستی مالیات باشیم، " افلاطون» در حال حاضر کاملاً چنین مالیاتی است. تنها تفاوت این است که نه توسط خدمات مالیاتی (یا دولتی دیگر) فدراسیون روسیه، بلکه توسط یک شرکت خصوصی جمع آوری می شود. به هر حال، این روش خوبی برای فشار دادن پول از جمعیت در آینده است، بدون اینکه "بار مالیات رسمی" افزایش یابد. متذکر می شوم که مالیات جاده به طور کامل لغو نشده است.

حالا بیایید بفهمیم که چگونه این همه سازماندهی شده است.

من در مورد اینکه ایده چه کسی بود، چه کسی آن را تحت فشار قرار داد، و همچنین اینکه چه کسی برای تصمیم گیری برای شروع این پروژه به چه کسی پول پرداخت (پرسید) نمی کنم، بلکه در درجه اول، قطعنامه دولت فدراسیون روسیه در 14 ژوئن 2013 N 504 صادر شد "در مورد جمع آوری هزینه برای جبران خسارت وارده به جاده های عمومی با اهمیت فدرال توسط وسایل نقلیه با حداکثر وزن مجاز بیش از 12 تن"

ضمناً خود این قطعنامه 10 روز پس از نگارش آن (24 ژوئن 2013) منتشر شد و فقط در نوامبر 2014 لازم الاجرا شد. و در حال حاضر در این قطعنامه این ایده وجود دارد که شخص دیگری غیر از دولت با آن برخورد خواهد کرد. این موضوع

نقل قول PP-504:

2. "اپراتور" - یک کارآفرین یا شخص حقوقی فردی است که طبق روال تعیین شده توسط قانون فدراسیون روسیه ، اختیار اطمینان از عملکرد سیستم جمع آوری عوارض را به عهده دارد.

اکنون من فقط به طور خلاصه نحوه عملکرد آن را شرح می دهم.

قرارداد امتیازی بین ایالت به نمایندگی از Avtodor (به نمایندگی از دولت فدراسیون روسیه) و شرکت خصوصی RT-Invest Transport Systems LLC (50٪ آن متعلق به ایگور روتنبرگ) برای اجرای سیستم عوارض برای وسایل نقلیه با حداکثر وزن مجاز بیش از 12 تن. «قرارداد امتیاز» چیست؟ این شکلی از مشارکت عمومی و خصوصی برای مدیریت مؤثر اموال دولتی یا ارائه خدماتی است که معمولاً توسط دولت ارائه می شود، با شرایطی که دو طرف سودمند باشند. همین است، نه بیشتر، نه کمتر. بسیاری از رسانه های رسمی زنگ زدند و همچنان می گویند که پس از یک دوره معین (10 سال) تمام زیرساخت های ایجاد شده برای عملکرد سیستم افلاطون به صورت رایگان به دولت منتقل می شود. خوب، اما چه کسی می تواند این را تایید کند؟ من شروع به جستجوی تأیید این اظهارات کردم، اما وقتی متن این توافق نامه را در هیچ کجا پیدا نکردم، نه در وب سایت رسمی افلاطون، نه در وب سایت Rosavtodor، و به ویژه در اینترنت، بسیار شگفت زده شدم. و اینجاست که سرگرمی شروع می شود.

واقعیت این است که چندین شکل از قرارداد امتیاز وجود دارد، اما در روسیه قانون خاصی وجود دارد "قانون فدرال فدراسیون روسیه 21 ژوئیه 2005 N 115-FZ در مورد قراردادهای امتیاز"، که اجازه استفاده از تنها یک فرم خاص را می دهد. - "ساخت - انتقال - مدیریت "

کلمات "Concessor" و "Concessionaer" در زیر با کلمات ساده تری جایگزین می شوند که معنی را تغییر نمی دهند - به ترتیب "دولت" و "مجری" - برای ساده کردن درک. یعنی پیمانکار یک «شی» می سازد که پس از اتمام ساخت، به مالکیت دولت منتقل می شود و پس از انتقال مالکیت، «شیء» برای بهره برداری به پیمانکار منتقل می شود.

نقل قول از قانون فدرال-115:


1. طبق قرارداد امتیاز، یکی از طرفین (مجری) با هزینه خود متعهد می شود که اموال مشخص شده در این قرارداد (املاک یا مستغلات و اموال منقول را که از نظر فناوری به هم مرتبط هستند و قصد انجام آن را دارند ایجاد و (یا) بازسازی کند. فعالیت های پیش بینی شده در قرارداد امتیاز) (از این پس - موضوع قرارداد امتیاز)، که مالکیت آن متعلق به طرف دیگر (دولت) است یا متعلق به آن خواهد بود، برای انجام فعالیت ها با استفاده از (عملیات) موضوع امتیاز. توافقنامه، و دولت متعهد می شود که حقوق مالکیت و استفاده از موضوع قرارداد امتیاز را برای مدت تعیین شده توسط این توافق نامه برای انجام فعالیت های مشخص شده به صاحب امتیاز ارائه دهد.

یعنی طبق قانون فدرال-115 ، اموال باید قطعاً به ایالت منتقل شود - این قبلاً خوب است.

به طور کلی لازم به ذکر است که در این قانون در انتهای هر بند مهم، هر ماده، عبارت «مگر در مواردی که در قرارداد امتیاز خلاف آن مقرر شده باشد» آمده است. و این بدان معنی است که همانطور که همه ما درک می کنیم، این بند/شرط در توافق ممکن است به موارد دیگر تغییر کند، از جمله مواردی که اساساً با متنی که بعد از آن این عبارت ظاهر می شود متفاوت است، و تعداد کمی از این بندها در قانون همانطور که در بالا نوشتم، متن توافقنامه بین Avtodor و RT-Invest Transport Systems LLC به طور آزاد در دسترس نیست (باز) و هیچ یک از ما نمی دانیم چه چیزی در آنجا نوشته شده است و انواع اظهارات از طرف افراد "علاقه مند" به سادگی است. نمی توان مستند کرد، و بنابراین فقط کلمات هستند.

اما بیایید به ترتیب ادامه دهیم.

در سال 2014، دولت فدراسیون روسیه دستور شماره 1662-r مورخ 29 اوت 2014 "در مورد انعقاد قرارداد امتیازی با RT-Invest Transport Systems برای اجرای سیستم عوارض برای وسایل نقلیه با حداکثر وزن مجاز بیش از 12 صادر کرد. تن، امضا شده توسط رئیس دولت فدراسیون روسیه توسط D. A. Medvedev.

متن کاملا خسته کننده است، اما در اینجا برخی از حقایق اساسی و مهم از آن ارائه خواهم کرد، و به طور خاص، از قسمتی با عنوان: «شرایط اساسی قرارداد امتیاز در رابطه با تسهیلات در نظر گرفته شده برای دریافت عوارض، که برای اطمینان از عملکرد استفاده می شود. سیستم جمع آوری عوارض در حساب جبران خسارت وارده به جاده های عمومی با اهمیت فدرال توسط وسایل نقلیه با حداکثر وزن مجاز بیش از 12 تن. نظرات پیوست شده است.

نقل قول RP-1662:

2. قرارداد امتیاز شامل اطلاعاتی در مورد ترکیب و مشخصات فنی و اقتصادی اشیاء زیر سیستم وصول عوارض است:
الف) اشیاء ثابت (حداقل 481 واحد) و سیار (حداقل 100 واحد) سیستم برای نظارت بر حرکت وسایل نقلیه در جاده ها و رعایت الزامات قانون فدراسیون روسیه در مورد جبران خسارت ناشی از وسایل نقلیه به جاده ها. ;

فرض بر این است که همه اینها باید با هزینه مجری سازماندهی شود.

5. ل) ارائه رایگان به مالکان وسایل نقلیه وسایل فنی طراحی شده برای تعیین مکان (مسیر حرکت) چنین وسایل نقلیه ای با استفاده از فناوری های ناوبری ماهواره ای GLONASS یا GLONASS/GPS به منظور محاسبه هزینه ها، مطابق با شرایط قرارداد امتیاز؛

خوب، حداقل شما مجبور نیستید هزینه ای برای دستگاه ها بپردازید، و از این بابت متشکرم، با این حال، کنترل بر جابجایی حمل و نقل انجام می شود، که رانندگان تاکسی خصوصی و شرکت هایی که محموله های گروهی را حمل می کنند واقعاً دوست ندارند. و همچنین کارگران حمل و نقل که سه تحویل واقعی را در یک تحویل انجام می دهند (طبق اسناد، یک). بسیاری از مردم این را به عنوان یک امتیاز بزرگ در مبارزه با "رانندگان تاکسی سیاه" معرفی می کنند، البته این یک مزیت است - من بحث نمی کنم، اما در مورد بقیه چطور؟ ضمناً در این سفارش تعداد این دستگاه ها نیز مشخص شده است - حداقل 2 میلیون قطعه.

نقل قول RP-1662:

8. مبلغ پایه هزینه دولتی تحت قرارداد امتیاز 10610 میلیون روبل (بدون احتساب مالیات بر ارزش افزوده) در سال است و از بخش های غیر شاخص و نمایه شده تشکیل شده است.

قسمت نمایه شده مبلغ پایه حق الزحمه دولتی در قرارداد امتیاز 46 درصد مبلغ پایه حق الزحمه دولتی در قرارداد امتیاز است. شاخص سازی مطابق با تغییر واقعی در شاخص قیمت مصرف کننده انجام می شود. سازوکار نمایه سازی قسمت نمایه شده مبلغ پایه حق الزحمه پیمانکار در قرارداد امتیاز تعیین شده است.

مبلغ پایه هزینه دولتی تحت قرارداد امتیاز باید براساس نتایج ممیزی مستقل فناوری و قیمت اسناد پروژه برای ایجاد یک سیستم جمع آوری عوارض انجام شده توسط پیمانکار کاهش یابد.

بر اساس متن بالا، کاملاً مشخص نیست که چه کسی باید به چه کسی پرداخت کند - دولت به مجری پول پرداخت می کند. در غیر این صورت، اگر به طور ضمنی پرداخت از سوی مجری به دولت گفته می شد، آنگاه نه به «اعطاکننده»، بلکه برای «اعطاکننده» نوشته می شد. ما می توانیم فرض کنیم که این یک اشتباه تایپی است، اما در چنین مواردی آنها به سادگی نباید وجود داشته باشند، پس این یعنی عمدی انجام شده است؟ یعنی حداقل پرداختی از طرف دولت برای شرکت پیمانکار 10.6 میلیارد روبل در سال خواهد بود. به علاوه، فهرست بندی می تواند هر چیزی باشد، «طبق روش مشخص شده در قرارداد امتیاز»، که هیچ کس آن را ندیده است.

نقل قول RP-1662:

11. حق الزحمه صاحب امتیاز برای هر نیم سال تقویمی (نیمه اول سال - از 1 ژانویه تا 30 ژوئن، نیمه دوم سال - از 1 ژوئیه تا 31 دسامبر) از بهره برداری از امتیاز از صاحب امتیاز اخذ می شود. تسهیلات سامانه وصول عوارض و ایفای تعهدات صاحب امتیاز (پیمانکار) به عنوان متصدی کارمزد تسهیلات سامانه وصول عوارض طبق قرارداد امتیازی. دوره پرداخت مربوط به نیم سال تقویم است.

در اینجا قبلاً واضح تر است ، طبق متن معلوم می شود که هزینه از صاحب امتیاز (اجرا کننده) اخذ می شود که باید توسط اعطا کننده (دولت) پرداخت شود.

بیایید از نظر بصری مقایسه کنیم:

نقل قول RP-1662:

8. مبلغ پایه حق الزحمه دهنده طبق قرارداد امتیاز...

نقل قول RP-1662:

11. حق الزحمه صاحب امتیاز برای هر نیم سال تقویمی از صاحب امتیاز اخذ می شود ...

هنوز خیلی لغزنده است و بتنی نیست. اما من نمی دانم که آیا پیمانکار پس از آن این حق را خواهد داشت که بازپرداخت مالیات بر ارزش افزوده را از دولت مطالبه کند؟

با این حال، در همان زمان:

نقل قول RP-1662:

15. بخش نمایه شده از هزینه ایالتی مطابق با شاخص واقعی قیمت مصرف کننده منتشر شده توسط نهاد اجرایی مجاز فدرال در زمینه فعالیت های آماری ایالتی از ژانویه 2016 تا آخرین ماه از دوره پرداخت i-ام، نمایه می شود.

من فکر می کنم که این آیتم به سادگی یک مرجع (مقدار واقعی) در فرمول محاسبه نمایه سازی خواهد بود، نوعی ثابت در بین X و Iهای دیگر که مکانیسم محاسبه نمایه سازی قسمت نمایه شده از هزینه پایه را تشکیل می دهد. در قرارداد "سری" بین Avtodor و LLC RT-Invest Transport Systems بیان شده است.

نقل قول RP-1662:

18. پیش بینی نمی شود که دولت بخشی از هزینه های ایجاد و استفاده (بهره برداری) از تسهیلات سیستم عوارض را تقبل کند.

اما این لازم نیست، به هر حال مجری با پول زیادی به پایان می رسد.

و اکنون به جالب ترین و خوشمزه ترین (از دیدگاه مجری) می رسیم - آنچه در قانون فدرال-115 در مورد قراردادهای امتیاز نوشته شده است.

نقل قول از قانون فدرال-115:

ماده 3. قرارداد امتیاز

اینجاست که ناهماهنگی شناختی خفیفی را تجربه کردم. بند 7 ماده 3 به صراحت بیان می کند که درآمد متعلق به مجری است. و باز هم نقل قولی از دستور دولت (من اصل را نقل می کنم):

نقل قول RP-1662:

8. مبلغ پایه حق الزحمه دهنده طبق قرارداد امتیاز 10610 میلیون روبل (بدون احتساب مالیات بر ارزش افزوده) در سال است و از قطعات غیر نمایه و نمایه شده تشکیل شده است.

یعنی علاوه بر درآمد دریافتی طبق بند 7 ماده 3، دولت به مجری نیز پرداختی اضافه خواهد کرد. اصلاً آیا مجری باید چیزی به دولت بدهد؟ اوه، بله، یک عبارت جادویی وجود دارد: «مگر اینکه در قرارداد امتیاز به گونه دیگری ذکر شده باشد،» و چه چیزی در قرارداد بین Rosavtodor و RT-Invest Transport Systems LLC وجود دارد؟ 50، 20، 5 درصد سود به دولت واریز می شود؟ شاید دولت چیز دیگری در اختیار دارد که موضوع را روشن می کند؟ من آن را پیدا نکردم.

نقل قول PP-514:

5. برای جمع آوری هزینه، اپراتور با صاحب وسیله نقلیه قراردادی را برای ارائه خدمات برای محاسبه هزینه و اطمینان از انتقال آن به بودجه فدرال بر اساس اطلاعات مربوط به وسیله نقلیه (نوع و ساخت، شماره ثبت ایالت، شناسایی) منعقد می کند. شماره، حداکثر وزن مجاز مطابق با گواهی ثبت نام وسیله نقلیه)، که مالک وسیله نقلیه یک کپی از گواهی ثبت خودرو را به آن پیوست می کند.

چقدر جالب اپراتور با دریافت وجوه از صاحب وسیله نقلیه ، آنها را مستقیماً به بودجه منتقل می کند. همه وجوه است یا بخشی؟ اگر جزئی باشد، اندازه آن در هیچ کجا مشخص نشده است. این عبارت بسیار تأثیرگذار است: "توافقنامه در مورد ارائه خدمات برای محاسبه هزینه ها و اطمینان از انتقال آنها به بودجه فدرال." اگر به درستی متوجه شده باشم، «قرارداد خدمات» نمی تواند تحمیل شود، یا اشتباه می کنم؟

نقل قول PP-514:

6. اپراتور بر اساس توافق مندرج در بند 5 این قوانین:

الف) وجوه صاحب وسیله نقلیه را برای جبران خسارت وارده به جاده های عمومی به بودجه فدرال منتقل می کند. اهمیت فدرال وسایل نقلیه، بر اساس شهرک های ساخته شده با استفاده از سیستم جمع آوری عوارض؛

ب) دستگاه سواری و اطلاعاتی در مورد روش و شرایط استفاده از آن به طور رایگان در اختیار مالک وسیله نقلیه قرار می دهد.

به کلمات برجسته توجه کنید، این بعدا بسیار مفید خواهد بود. مجری صرفاً یک واسطه است که وجوه را از شهروندان مشمول مالیات به بودجه فدرال منتقل می کند. تا چه حد؟ مجدداً عبارت "مگر در مواردی که در توافقنامه امتیاز دیگری ذکر شده باشد" را به خاطر بسپارید. بیایید یک لحظه از این واقعیت که کل سیستم و زیرساخت (هزینه ها) توسط پیمانکار ایجاد شده است انتزاع کنیم، بعداً در مورد آنها صحبت خواهیم کرد و به یاد داشته باشید که دولت باید 10.6 میلیارد روبل به پیمانکار پرداخت کند، علیرغم اینکه ما انجام می دهیم. از بقیه پرداخت های پیمانکار (و مبالغ) به بودجه فدرال اطلاعی ندارم. چند کامیون بالای 12 تن در کشور داریم؟

حدود 1.5 میلیون وسیله نقلیه با وزن بیش از 12 تن در روسیه ثبت شده است. علاوه بر این، حدود 400 هزار وسیله نقلیه با وزن بیش از 12 تن، ثبت شده در سایر کشورها و حمل و نقل ترانزیت، در سراسر روسیه حرکت می کنند. در عین حال، افزایش ناوگان این گونه خودروها وجود دارد.

بیایید خودروهای ترانزیتی را کنار بگذاریم و فقط خودروهای ثبت نام شده را بشماریم. البته 1.5 میلیون کامیون دور از واقعیت است و همه آنها در حال استفاده نیستند. من نتوانستم داده های مشخص و قابل اعتمادی در این مورد پیدا کنم، اما به طور ذهنی، از 750 تا 890 هزار کامیون در حال کار است، بیایید میانگین را در نظر بگیریم - 820 هزار، یعنی 54.7٪ از تعداد ثبت شده، موافق هستید، رقم نسبتاً پایینی است. .

اگر آمار سال 2014 مرکز تحلیلی دولت فدراسیون روسیه را باور کنید، میانگین مسافت برای حمل و نقل جاده ای 1 تن بار 45 کیلومتر است. http://ac.gov.ru/files/publication/a/7400.pdf صفحه پنجم. این به طور کلی نوع کامیون ها را در نظر نمی گیرد، من چنین تفکیک مسافت های حمل و نقل را بسته به ظرفیت حمل پیدا نکرده ام من بر اساس اطلاعات ارائه شده توسط آشنایانم که در یک شرکت تدارکات (بسیار بزرگ) کار می کنند، خواهم بود. طبق داده های وی، برد حمل و نقل توسط کامیون های بالای 12 تن آنها 350-450 کیلومتر است. یعنی میانگین 400 کیلومتر است. تعرفه 1 کیلومتر. طبق گفته افلاطون 3.06 روبل است، به نقل از وب سایت رسمی افلاطون:

از 1 مارس 2016 تا 31 دسامبر 2018، تعرفه به 3.06 روبل در کیلومتر افزایش می یابد. این کمترین هزینه در بین سیستم های مشابه در اروپا است. به عنوان مثال، در اتریش این نرخ به 0.49 دلار، در بلاروس - 0.16 دلار می رسد. تعرفه روسیه با نرخ امروز 0.025 دلار است که 6 برابر کمتر از مثلاً بلاروس است.

اما 50800 کیلومتر جاده فدرال وجود دارد! 2700 کیلومتر دیگر کجا رفت؟ آیا واقعا درست است که Rosavtodor مسئول این بخش از جاده های فدرال نیست؟ معلوم نیست. ممکن است ودوموستی اشتباه کرده باشد، اما بسیار خوب، بیایید حداقل کار را انجام دهیم.

  1. 40 میلیارد/48100=997506.23 روبل مالیات در هر کیلومتر در سال.
  2. 997506.23/3.06=325982.43 کامیون در سال که در امتداد هر کیلومتر جاده در سال حرکت می کنند.
  3. 325982.43/365=893 کامیون در روز از هر کیلومتر جاده عبور می کند.

اینها ارقام کاملا واقعی هستند، به عنوان مثال، در امتداد M1 یا M9، البته چندین برابر بیشتر است، اما ما میانگین را در نظر می گیریم (به هر حال، جاده کمربندی مسکو یک جاده فدرال نیست). لطفاً به تعداد تخمینی کامیون ها در سال توجه داشته باشید - 325983 (گرد) واحد یا کل 21,73% از تعداد کل کامیون های ثبت شده و اگر از 50800 کیلومتر در محاسبه استفاده کنیم، اعداد کمتر می شود. پیش بینی Rosavtodor خیلی بدبینانه است، فکر نمی کنید؟ بیایید این تعداد کامیون را با میانگین 400 کیلومتر خود دوباره محاسبه کنیم.

  1. 325983x2448=798 006384 در روز
  2. 798006384x30 = 23 940 191520 در هر ماه
  3. (23940191520x12)/1.08=266,002 128,000 در سال.

چه لعنتی 40 میلیارد؟ ما حتی در مورد چه چیزی صحبت می کنیم؟

کمی بیشتر در مورد قیمت جاده ها.

چهار نوع اصلی جاده در روسیه وجود دارد: فدرال، منطقه ای، محلی و خصوصی. آژانس جاده فدرال (Rosavtodor) و بخش‌های آن در مناطق مسئول بزرگراه‌های فدرال هستند که سنگین‌ترین بار (50٪ از کل ترافیک) را تحمل می‌کنند. در مجموع، تحت نظارت Rosavtodor 48100 کیلومتر جاده، 5560 پل و روگذر و 27 تونل جاده وجود دارد.

پیش نویس بودجه فدرال برای سال 2016، 553 میلیارد روبل برای تامین مالی Rosavtodor اختصاص داده است. از این تعداد 130 میلیارد روبل. به مناطق (از جمله تامین مالی مشترک ساخت و بازسازی 808 کیلومتر جاده)، 64.7 میلیارد روبل خواهد رفت. - برای ساخت پل کرچ، 97.2 میلیارد روبل. - برای ساخت جاده های فدرال و برای تعمیر و نگهداری جاده های فدرال - 248.5 میلیارد روبل. در ازای این پول، Rosavtodor می‌تواند طبق محاسبات خود حدود 9000 کیلومتر از جاده‌های فدرال را تعمیر و بازسازی کند و همچنین 734.2 کیلومتر (یا 4029.8 کیلومتر در یک خط) جاده‌های جدید بسازد یا بازسازی کند. بر اساس برنامه هدف فدرال "توسعه سیستم حمل و نقل روسیه"، به طور متوسط ​​تعمیر 1 کیلومتر جاده 27.6 میلیون روبل و ساخت و ساز و بازسازی 132.4 میلیون روبل در هر کیلومتر هزینه خواهد داشت.

همانطور که در Rosavtodor گزارش شده است، این آژانس در سال 2016 قصد دارد 56 کیلومتر جاده جدید و سازه های مصنوعی بسازد و 283.5 کیلومتر دیگر را پس از بازسازی به بهره برداری برساند. همانطور که نماینده Rosavtodor توضیح می دهد، متوسط ​​هزینه ساخت یک جاده از بالاترین، دسته 1 در سال 2015 66.5 میلیون روبل، دسته دوم - 48.7 میلیون روبل، دسته سوم - 44.8 میلیون روبل بود. در سال 2014، هزینه ساخت جاده دسته 1 59 میلیون روبل بود.

ما حداقل 44.8 میلیون روبل در هر 1 کیلومتر تعیین می کنیم. جاده ها مبالغ یارانه ای چندین برابر بیشتر از مبلغی است که می خواهند از افلاطون دریافت کنند. و چند جاده را می توان با 40 میلیارد روبل ساخت و تعمیر کرد؟

  • ساخت – 892.86 کیلومتر.
  • تعمیر - 1449.28 کیلومتر.

با این حال، با بودجه ای که اکنون تخصیص داده شده است، طبق گفته خود Rosavtodor، آنها می توانند حدود 9000 کیلومتر از جاده های فدرال را تعمیر و بازسازی کنند و همچنین 734.2 کیلومتر (یا 4029.8 کیلومتر به صورت تک خطی) جاده های جدید بسازند یا بازسازی کنند. بهبود در تامین مالی از پلاتو تنها 16.1٪ خواهد بود. ضخیم نیست.

و اکنون توجه، سؤال این است - کدام قطعه از پای بیشترین فرصت را برای "به دست آوردن پول بی سر و صدا" دارد؟

و بعد اخیرا امکان معرفی پلاتو برای خودروهای سواری در نظر گرفته شد... آیا می دانید چرا این ایده کنار گذاشته شد؟ نه به این دلیل که "منفی"، "مصوب نیست" یا "لازم نیست"، بلکه به این دلیل که آنها به سادگی پول زیادی را بی سر و صدا خرج نمی کنند.

در خاتمه متذکر می شوم که مالیات جاده همچنان پرداخت می شود، بله نه به طور کامل، اما منهای مبلغی که به پلاتو پرداخت می شود، البته این مالیات توسط همه شهروندان با وسیله نقلیه پرداخت می شود. تعداد کل وسایل نقلیه ثبت شده در روسیه حدود 44 میلیون دستگاه است. به طور کلی، متوسط ​​مالیات جاده در سال حدود 9000 روبل برای هر وسیله نقلیه (شامل کامیون) است، در مجموع 396 میلیارد روبل، که اگر پلاتو را 40 میلیارد در نظر بگیریم، این یک است بخندید، اما اگر 266 میلیارد باشد، ما در حال حاضر در مورد خودکفایی کامل Rosavtodor صحبت می کنیم - 662 میلیارد، و حتی با سود 109 میلیارد، اما آیا این پول را خواهیم دید یا در رابطه بین Rosavtodor باقی خواهد ماند و RT-Invest Transport Systems LLC؟ اما ما به یاد داریم که:

نقل قول از قانون فدرال-115:

ماده 3. قرارداد امتیاز

7-محصولات و درآمدهای دریافتی پیمانکار در نتیجه فعالیتهای پیش بینی شده در قرارداد امتیاز، دارایی پیمانکار است، مگر اینکه در موافقتنامه امتیاز به نحو دیگری مقرر شده باشد.

از تمام موارد فوق چه نتیجه ای حاصل می شود؟

  1. سود 40 میلیاردی اعلام شده اصلا با محاسبات تقریبی قابل مقایسه نیست.
  2. تفاوت شناسایی شده آنقدر زیاد است که نمی توان آن را به نوسانات یا خطاها نسبت داد.
  3. قرارداد بین Rosavtodor و RT-Invest Transport Systems LLC در دسترس نیست و اطلاعاتی در مورد شرایط آن وجود ندارد.

چه چیزی می تواند باشد؟ بعید است که فساد باشد، مبالغ بسیار زیاد است، و در اینجا عبارت "اقتصاد سایه دولتی" به ذهن خطور می کند، که دیگر آنطور که قبلا فکر می کردم پوچ به نظر نمی رسد. برای چی؟ و اگر در مورد آن فکر کنید مزایای زیادی وجود دارد.

من سعی نمی کنم در آخرین راه متخصص باشم و در مورد صحت همه موارد فوق با پاشنه پا به سینه خود بزنم، فقط شما را به گفت و گو دعوت می کنم تا سعی کنید بیشترین موقعیت ممکن را شناسایی کنید حداقل کمی تحلیلش کن