صفحه اصلی / عدد شناسی / سوالاتی که به شما کمک می کند خود را بهتر بشناسید. چگونه خود را بهتر بشناسیم

سوالاتی که به شما کمک می کند خود را بهتر بشناسید. چگونه خود را بهتر بشناسیم

به نظرم می رسید که اگر می خواهید فردی خلاق و جالب شوید، آنقدر مهربان باشید که نظم برقرار شده را بشکنید، نظم و انضباط خود را فراموش کنید و دیوانه شوید. و سپس کتاب جولیا کامرون "راه هنرمند" به دست من افتاد - و جهان وارونه شد. نویسنده پرفروش ترغیب کرد: برای کشف استعدادهای جدید، مهم نیست در اوریگامی یا هنر اغوا کردن مردان، این قانون را در نظر بگیرید که صبح خود را با یک ورق کاغذ شروع کنید، حتی سه.

  • روانشناسی

    فداکاری های بیهوده: اکاترینا پوپووا در مورد اینکه چرا خدمت به خانواده بی فایده است

  • روانشناسی

    اکاترینا پوپووا درباره 10 کاری که یک زن نباید بعد از 30 سال انجام دهد

در روز اول آزمایش، ایده را فراموش کردم. در دومی خیلی دلم می خواست بخوابم و با چشمان بسته همه چیز را در سرم نوشتم. سرانجام، روز سوم، در دفترم نوشتم: «نمی دانم به شما چه بگویم. من واقعاً می خواهم بخوابم، بیرون از پنجره برف می بارد. من واقعاً می خواهم غذا بخورم." و به این ترتیب سه ورق از افشاگری های بی سواد تنبل ها و پرخورها که من هرگز آنها را دوباره نخواندم. این یک شرط اجباری است - در ماه های اول صفحات را دوباره نخوانید تا با افتادن در خود انعکاس روحیه خود را خراب نکنید. روزهایی بود که نوشتن کاملا غیر قابل تحمل می شد. سپس با این واقعیت که بسیاری از بزرگان حتی قبل از اینکه بزرگ شوند به «صفحه صبحگاهی» مراجعه کردند، خود را دلداری دادم. به عنوان مثال، فلینی تقریباً تمام فیلم های خود را بر اساس کتاب رویاهای خود ساخته است. همینگوی که عموما نمی توانست زندگی را بدون خلاقیت صبحگاهی خود تصور کند. قبلاً هنوز واقعاً از خواب بیدار نشده بود، اما از قبل به میدان پاریس سن میشل می‌دوید تا داستان‌هایی را در دفتری بنویسد و آن‌ها را با قهوه و رام بشویید. و این همان نتیجه عالی است که همین عادت مفید تنها به آن منجر شده است. مانند همه این رفقای فوق العاده، من نیز شروع به نوشتن صفحات روی کاغذ کردم، اگرچه چندین منبع جالب را در اینترنت کشف کردم. به عنوان مثال، سایت 750words.com که توسط طرفداران روش کامرون ایجاد شده است، که در آن یک پست می تواند دقیقاً سه صفحه متن دست نویس را در خود جای دهد. برای یادداشت های روزانه که به صورت ناشناس نگهداری می شوند، کاربران پاداش دریافت می کنند،
و در پایان ماه بهترین و خلاق ترین ها انتخاب می شوند. و با این حال رسانه های کاغذی پس از از دست دادن در خانه والدینمن به نوعی به درایوهای فلش با دفترچه خاطرات شخصی به شکل الکترونیکی بیشتر اعتماد دارم. علاوه بر این، من به عنوان یک فرد بسیار بسیار تنبل، معتقدم که سه ورق کاغذ که با دست نوشته شده است، از نظر بار برابر با ورزش بدنی است. و می توان از وسوسه پاک کردن یا اصلاح چیزی اجتناب کرد.

در پایان هفته اول، یاد گرفتم که "صفحه های صبح" را فراموش نکنم، حواس خود را پرت نکنم. رسانه های اجتماعیو حتی به قهوه و صبحانه فکر نکنید. در دفتر خاطراتم چندین بار به این نتیجه رسیدم که فردی که این نوع آزمایش را انجام داده است یا باید یک مازوخیست باشد یا "لرک" اصلی روی این سیاره. در مورد چه نوع درس های نوشتن می توانیم صبح زود صحبت کنیم، در صورت وجود فرد عادییک چیز می خواهد - حرکت دادن ساعت زنگ دار حداقل 15 دقیقه به جلو. اجرای "صفحات عصر" منطقی تر است. این چیزی است که می توان در مورد آن نوشت: «امروز تماس گرفت او پیشنهاد ملاقات داد. به او گفتم برو به جهنم.» و، به نظر من، بهره‌وری افراد عادی بعد از ظهر افزایش می‌یابد: جوک‌ها از یک قرنیه بیرون می‌ریزند، غلط‌های املایی تبخیر می‌شوند، و مغز سریع‌تر از بچه‌های فرمول 1 کار می‌کند. سپس متوجه شدم که ماهیت روش این است که شما باید در زمانی که حداقل آن را می خواهید ایجاد کنید. من هر چیزی را که ناخودآگاه خواب آلود به آن نیازی ندارد، روی کاغذ می اندازم و به تفکر تخیلی آزاد می دهم. این رویکرد است که به مرور زمان به خلاص شدن از شر سانسور داخلی - دشمن اصلی خلاقیت - کمک می کند. کامرون می گوید: بازی ناخودآگاه صبحگاهی نوعی مراقبه است که "درک ما را از خودمان عمیق تر می کند و به ما کمک می کند تا زندگی خود را تغییر دهیم." در حین ورزش تفکر منطقیبه تصویر تبدیل می شود و با تثبیت جریان افکار، به تدریج به آگاهی روشنی از "من" خود می رسیم. البته، این نتیجه بیش از یک هفته کار است.

موافقم، عجیب به نظر می رسد: معمولا مدیتیشن شامل فاصله گرفتن از دنیای بیرون با مشکلات و استرس هایش است، اما در اینجا باید به خود فشار بیاورید، ایده هایی ارائه دهید. اما غرق شدن در متن واقعا کارساز است. هنگامی که شروع به ثبت نه تنها رویدادها و برنامه های زندگی برای روز جدید می کنید، بلکه اضطراب ها، ترس ها و عقده های درونی را نیز ثبت می کنید، مشکلات واقعاً کمتر ترسناک به نظر می رسند و زندگی شگفت انگیز است. آرامش درونی و توانایی کنترل احساسات به وجود می آید. در هفته سوم، شروع به توصیف رویاهایم کردم - از تکه های بی معنی در دو یا سه خط تا داستان های طولانی. اینطور نیست که خودم را به عنوان یک کارگردان آینده سینما تصور کنم (اگرچه هر چیزی ممکن است!)، اما می خواستم سه برگه کاغذ پر کنم تا بتوانم صبحانه بخورم. با ثبت داستان هایی که اغلب چند دقیقه بعد از بیدار شدن از ذهنم خارج می شوند، فهمیدم که در بیشتر رویاهایم خود را نوجوان می بینم. صحنه هایی از زندگی مدرسه، ملاقات با دوستان قدیمی، اولین بوسه ها (حتی یک بار رابطه جنسی با همکلاسی سابقمجبور شدم آن را توصیف کنم، سرخ شده بودم). پس از تماس با یک دوست روانشناس، معلوم شد که چنین رویاهایی نشان می دهد که من در زمان حال احساس ناراحتی می کنم. «البته! - فکر کردم 10 سال پیش مجبور نبودم یک پشته کاغذ را صبح هدر دهم و یورو فقط 36 روبل قیمت داشت.

اما اگر این واقعیت را کنار بگذاریم که با توجه به نرخ فعلی ارز من رویاهای گذشته را می بینم، دوستم متوجه یک چیز بسیار جالب دیگر شد: 13-15 سالگی سنی است که ما خلاقیتفعال می شوند. همه ما شاعران بزرگی می شویم، رویای ایجاد یک گروه موسیقی را در سر می پرورانیم، و دفترهای مدرسه ما پر از خودنگاره ها و نقل قول های فلسفی است که با دقت از همه جا نوشته شده است. چنین آزمایشاتی با توسعه نیمکره راست مغز که مسئول فعالیت خلاقانه، بیان احساسات، تصمیم گیری های غیر استاندارد و توانایی دیدن کل موقعیت است، مرتبط است. و وظیفه "صفحات صبحگاهی" بازگرداندن مغز ما به مرحله بلوغ نوجوانی است. اما این بدان معنا نیست که پس از یک ماه آزمایش دوباره شروع به گوش دادن به خواننده MakSim می کنم (این اتفاق افتاد!) و از 9 "b" پیام های غم انگیز برای ژنیا می نویسم، بلکه ترس از چیز جدید و ناشناخته ناپدید می شود و تخیل ظاهر خواهد شد، که در زندگی خسته کننده بزرگسالان بسیار کم است.

تست: آلینا ژووا

شناخت خود یک فرآیند تکاملی است نه یک مقصد. با این حال، کارهای زیادی وجود دارد که می‌توانید برای درک بهتر و در آغوش کشیدن خود انجام دهید. در اینجا لیستی از قوانینی وجود دارد که به شما کمک می کند خود را عمیق تر بشناسید.

1، مراقب باشید. با صرف زمان، سطح خودآگاهی خود را افزایش دهید توجه نزدیکچه می گویید، چه می کنید، چگونه با دیگران تعامل دارید، چه احساسات و افکاری دارید، چگونه در زندگی رفتار می کنید. هر چه واضحتر بدون قضاوت این موضوع را تشخیص دهید، توانایی شما در شناخت و درک خود بیشتر خواهد بود. آیا می توانید زندگی کنید و در عین حال خود و زندگی خود را مشاهده کنید؟ بودن در زمان حال، بدون فکر کردن مداوم به گذشته، بدون نگرانی بی پایان در مورد آینده - این چیزی است که به شما کمک می کند به روش صحیح و سالم به خودتان توجه کنید.

2. درباره خود و شخصیت خود بیاموزید. راه های بسیار خوبی برای یادگیری بیشتر در مورد خود و شخصیت خود وجود دارد. ابزارهای ارزیابی شخصیت مانند تایپولوژی Myers-Briggs، DISC، Strengths Finder، Enneagram و موارد دیگر در سراسر جهان استفاده می شود. این و سایر روش‌های ارزیابی راهی فوق‌العاده برای درک کاملتر ویژگی‌ها، صفات، ویژگی‌ها و تمایلات منحصربه‌فرد شما هستند.

3. قدر نقاط قوت خود را بدانید. فهرستی از آنچه در آن مهارت دارید، توانایی ها و استعدادهایی که دارید و به چه چیزهایی افتخار می کنید تهیه کنید. این در مورد لاف زدن نیست - بلکه فقط سپاسگزار بودن برای کسی که هستید، برای خودتان است ویژگی های مثبت، برای هر چیزی که به دیگران و به طور کلی دنیا می دهید. دانستن نقاط قوت خود و ارتباط مداوم با آنها - جنبه مهمشناخت خود در بیشتر موارد، هر یک از ما توانایی ها، استعدادها و نقاط قوت بسیار بیشتری نسبت به آنچه به خودمان اعتراف می کنیم، داریم.

4. با نقاط ضعف خود با شفقت رفتار کنید. آیا می توانید با دانستن در مورد " نقاط ضعفآه» و «کاستی ها»، با آنها با همدردی رفتار کنید؟ دانستن اینکه چه کارهایی را خوب انجام نمی‌دهید یا چه چیزی را می‌توانید بهبود بخشید، مهم است. فقط به یاد داشته باشید که گرملین شما با شما رفتار ناخوشایند و انتقادی خواهد کرد، به خصوص اگر می خواهید چیز جدیدی را امتحان کنید، اگر بترسید، و حتی اگر می خواهید زندگی خود را به سمت بهتر شدن تغییر دهید. توانایی ملایم بودن با خود و یادآوری این نکته خود را کامل تر می کند و به شما احساس آرامش و رهایی از انتقاد ناخوشایند خود می دهد.

5. خودتان را بپذیرید. بدون ایفای نقش قربانی، مشکلاتی را که در گذشته با آن روبرو بوده اید و در حال حاضر در زندگی با آن روبرو هستید را تصدیق کنید. از خودتان برای مقابله با این مشکلات و غلبه بر آنها سپاسگزاری کنید و تا جایی که ممکن است نقاط قوت و ضعف خود را - بدون تکبر و قضاوت - بشناسید. پذیرفتن خود به معنای انجام هر کاری «درست»، نادیده گرفتن یا انکار برخی از جنبه‌های ذات یا تسلیم شدن نیست - بلکه به معنای کنار آمدن با هر چیزی است که در شماست - هم روشنایی و هم تاریکی. پذیرش رنج را تسکین می دهد. این یک ایده ساده است، اما همانطور که می دانیم، عملی کردن آن همیشه آسان نیست. هنگامی که پذیرش خود را تمرین می کنید، آگاهی و قدردانی عمیق تری از خود به دست می آورید.

6. بازخورد دریافت کنید. به همه اطرافیانتان اجازه دهید صادقانه درباره شما صحبت کنند. نسبت به آنچه در مورد شما می گویند باز باشید، از آنها بخواهید که صادق باشند. شجاعت زیادی می‌طلبد، اما وقتی مایل به شنیدن بازخورد دیگران هستید، می‌توانید بیشتر آگاه شوید و بینش خود را نسبت به اینکه چه کسی هستید، چگونه در مقابل دیگران ظاهر می‌شوید و چگونه بر دیگران تأثیر می‌گذارید، چه به صورت مثبت و چه منفی، به دست آورید.

مهم است که در مورد نظرات دیگران به یاد داشته باشید که هیچ یک از آنها حقیقت نهایی نیستند - آنها فقط نقطه نظرات هستند. برای بسیاری از ما، از جمله من، یادآوری این موضوع ممکن است دشوار باشد، به خصوص اگر بازخورد منفی یا انتقادی باشد. اما هرچه بازخورد بیشتری دریافت کنید، بیشتر می توانید ارتباطات و تصادفات منطقی را در این کلمات ببینید و بشنوید که به شما کمک می کند خود را کاملتر بشناسید. شما نمی توانید عینی به خود نگاه کنید، همانطور که نمی توانید از خود فراتر بروید تجربه شخصی، بنابراین بازخورد دیگران، هم رتبه های مثبت و هم پیشنهادات انتقادی، می تواند ارزشمند باشد.

شما می توانید دائماً همه این کارها را در زندگی انجام دهید تا خود را کاملتر و عمیق تر بشناسید و درک کنید. خودشناسی اولین و مهمترین نکته در مسیر اصالت عمیق تر است.

به درون خودمان نگاه کنیم

دوست من جیمز همیشه خوب کار کرده است. خانواده‌اش ثروتمند هستند، او در مدرسه خیلی خوب عمل می‌کرد و کسب‌وکاری که خودش راه‌اندازی کرد در ده سال گذشته رشد کرده و رونق پیدا کرده است. در طول سال ها، او به اندازه کافی رمان داشت، اما به تلاش برای یافتن "یکی" ادامه داد.

از بیست تا سی و پنج سالگی، دوستم زنان «اشتباه» را پیدا کرد. او به محض اینکه "خسته شد" یا خیانت کرد یا رابطه را از بین برد.

من و جیمز چند سال پیش با هم صحبت کردیم. قبل از آن مدتی بود که با هم ارتباطی نداشتیم و از زندگی شخصی اش پرسیدم. او گفت:

خوب، من مدتی با این دختر، استیسی قرار داشتم. او فوق العاده است و تمام ویژگی هایی را که همیشه گفته ام برایم مهم است را دارد. اما من هنوز مثل همیشه خسته و مضطرب می شوم. و حالا بالاخره متوجه شدم که شاید همه چیز مربوط به من است، نه به زنانی که با آنها قرار ملاقات می گذارم.

شما فکر می کنید؟ - با تمسخر خفیف پرسیدم. من واقعا خوشحال شدم که جیمز این را گفت. از درون نگری و صداقت او قدردانی کردم.

و بعد گفت:

برای اولین بار در زندگی ام، شروع به فکر کردن به این موضوع کردم و شروع به خواندن کتاب هایی در مورد روابط و رشد شخصیت کردم. من و استیسی با هم و جداگانه با یک مشاور روابط کار می کنیم. من گذشته ام، روابطم با مادرم و به طور کلی با زنان، نحوه رفتارم با خودم و غیره را می فهمم. سخت است، اما چشم باز است. من چیزهای زیادی در مورد خودم، در مورد الگوهای رفتاری ام، در مورد برخی از ترس های مرتبط با زنان و روابط می آموزم. این احتمالاً باید خیلی وقت پیش انجام می شد.

در حین کار با یک متخصص، جیمز شروع به گفتن حقیقت کرد، حضور بیشتری پیدا کرد و شروع به نگاه واقعی تری به خود کرد.

او می‌توانست ببیند که در همه عاشقانه‌هایش وجه مشترک او بود، و متوجه شد که برای موفقیت‌آمیز بودن رابطه‌اش با استیسی، باید به درون خودش نگاه کند. دیدم که مشکلات او با استیسی و به طور کلی با زنان ارتباط مستقیمی با عصبانیت نسبت به مادرش دارد: دوستم احساس می‌کرد که او همیشه از او ناراضی است و هر کاری که می‌کند، همیشه کافی نیست. جیمز به طور همزمان این رنجش را به زنانی که با او قرار ملاقات می‌گذاشت نشان داد و مانند همیشه با کناره‌گیری از درد و آسیب احتمالی که در راه بود محافظت کرد.

جیمز از طریق خودآگاهی بیشتر، خواندن کتاب، جلسات درمانی، روابط صادقانه با عزیزانی مانند خودم و پرداختن به مشکلاتش با مادرش و استیسی توانست الگوهای رابطه خاصی را به طور قابل توجهی تغییر دهد.

او و استیسی اخیراً ازدواج کردند و تعهد مشترک آنها به صداقت، خودآگاهی و رشد برای موفقیت رابطه آنها بسیار مهم است.

هیچ تضمین کاملی وجود ندارد که جیمز و استیسی برای همیشه با هم بمانند یا رابطه آنها برای هر دوی آنها کاملاً رضایت بخش باشد، اما اگر در نظر داشته باشید که همسران مایلند به درون خود نگاه کنند، احتمال خوشحالی آنها بسیار بیشتر است. و صادقانه با یکدیگر صحبت کنند و با هم کار کنند تا ازدواجشان آنطور که می خواهند باشد.

سوالاتی برای خودتان

یکی از بهترین راه هاشناخت خود قدرت پرسش است. سوال پرسیدن از خود و اجازه دادن به خود برای انجام این کار به طور مداوم بسیار آموزشی است و چیزهای زیادی را روشن می کند. من اغلب کلاس ها را با دادن یک یا دو سوال به مخاطبان پایان می دهم تا بارها و بارها از خود بپرسند و ببینند چه اتفاقی می افتد.

در زیر لیستی طولانی از سوالاتی وجود دارد که می توانید همین الان، در عرض چند ساعت، در طول هفته و به طور مداوم از خود بپرسید، که به شما امکان می دهد جوهر خود را عمیقاً کشف کنید. می توانید برخی از افکار را در دفترچه یادداشت کنید. همچنین می توانید این مسائل را با افراد نزدیک خود در میان بگذارید.

مهمترین چیز در زندگی برای شما چیست؟

برای چه چیزی شکرگزار هستید؟

ارزش های اصلی شما چیست؟

چه چیزی در مهمترین زمینه های زندگی شما انگیزه می دهد؟

چه چیزی شما را بیشتر نگران می کند؟

چه چیزی شما را شاد می کند؟

اولویت های شما چیست؟

چه چیزی بیشتر شما را ناامید می کند؟

تصور شما از زندگی چیست؟

کلید یک زندگی شاد خودشناسی است - من کاملاً در این مورد مطمئن هستم. هرچه بیشتر خودتان را بشناسید، شادتر و آزادتر می شوید. مشکل این است که بیشتر مردم خیلی خیلی کم در مورد خودشان می دانند. اغلب ما حتی بیشتر از خودمان در مورد دیگران می دانیم و این تنها دلیلی است که زندگی ما نمی خواهد بهتر شود.

ساخت زندگی شادفقط بر اساس ذات خود فرد امکان پذیر است. به عبارت دیگر، هرچه زندگی شما بیشتر منعکس کننده ارزش ها، رویاها، علایق و شخصیت شما باشد، شادتر خواهید بود.

خودتان را بشناسید، به این سوال پاسخ دهید "من کیستم؟" - خیلی سخته ما با ایده های دیگری گیج شده ایم - دوست داریم چه کسی باشیم، چه کسی باید باشیم، یا دیگران دوست دارند ما چه کسی باشیم. در حالی که حواس‌مان به این موضوع پرت می‌شود، نگاه خودمان را از دست می‌دهیم.

در اینجا لیستی از سوالاتی وجود دارد که به شما در درک ماهیت واقعی خود کمک می کند. عادات شما، علایق شما، ایده های شما در مورد زندگی. سعی کنید با دقت در مورد آنها فکر کنید و تا حد امکان صادقانه پاسخ دهید. در اینجا هیچ پاسخ درست یا غلطی وجود ندارد، این فقط محل تفکر است.

  • اگر چیزی بر شما حرام است، آن را کم یا زیاد می خواهید؟
  • کدام بخش از زندگی شما دائماً خارج از کنترل است و برعکس کدام بخش را در کنترل دارید؟
  • اگر یک روز کاملا رایگان داشتید، آن را چگونه سپری می کردید؟
  • وقتی در اطراف شما هرج و مرج وجود دارد، آیا احساس راحتی می کنید یا ناراحت؟
  • چه مدت به دنبال چیزهایی هستید که نیاز دارید؟
  • آیا رقابت به شما انگیزه می دهد؟
  • آیا انجام کارها برای دیگران برای شما آسان تر است یا برای خودتان؟
  • آیا شما همیشه کار می کنید؟ یا مدام فکر می کنید که باید کار کنید؟
  • آیا در بازی با قوانین راحت تر هستید یا ترجیح می دهید قوانین را زیر پا بگذارید؟
  • آیا تحت فشار موثرتر کار می کنید؟
  • روز ایده آل شما چگونه به نظر می رسد؟
  • چقدر در هفته (روز) برای تماشای فیلم ها (تلویزیون، فیلم، فیلم در اینترنت) وقت می گذارید؟
  • آیا شما اهل صبح هستید یا عصر؟
  • از چه چیزی بیشتر لذت می برید: صرفه جویی در زمان یا صرفه جویی در پول؟
  • آیا دوست دارید در مرکز توجه باشید؟
  • آیا زندگی شما دائماً در انتظار "شرایط بهتر" است؟ (وقتی ازدواج کردم، وقتی پول بیشتری دارم، وقتی وزنم کم شد...)
  • اگر انرژی بیشتری داشتید چه می کردید؟
  • اگر اتاق‌های اضافی در خانه‌تان داشتید، با آنها چه می‌کردید؟
  • چه افراد و رویدادهایی به شما انرژی می دهند؟ و برعکس کدام یک از آنها تهی می شود؟
  • آیا برایتان سخت است که از شر چیزهایی که دیگر نیازی ندارید یا دوست ندارید خلاص شوید؟
  • آیا به راحتی ناراحت می شوید؟
  • معمولا چه زمانی به رختخواب می روید؟ آیا زمان کافی برای خوابیدن دارید؟
  • چه دستاوردهایی در سال گذشته به دست آوردید که بیشترین کمک را به شادی شما داشته است؟
  • اگر می توانستید دوباره به مدرسه برگردید، چه درسی را عمیق مطالعه می کردید؟
  • چه فیلم‌ها، کتاب‌ها و موسیقی‌هایی را دوست دارید؟
  • چه زمانی احساس شرم یا گناه می کنید؟ در این موارد چه کلماتی ابتدا به ذهن شما می رسد؟
  • رازهای شما چیست - رازهایی که امیدوارید هیچ کس هرگز درباره آنها پی نبرد؟
  • در زندگی خود از چه کاری (یا انجام نداده) بیشتر پشیمان هستید؟
  • اگر رئیس جمهور جهان بودید چه قانونی را تصویب می کردید؟