صفحه اصلی / برای یک پسر / هر فردی سرنوشت خود را تعیین می کند. سرنوشت

هر فردی سرنوشت خود را تعیین می کند. سرنوشت

در مورد سرنوشت انسان دو نظر وجود دارد:

سرنوشت از بالا برای ما مقدر شده است، شما نمی توانید از سرنوشت فرار کنید.
سرنوشت شما در دستان شماست، شما سرنوشت خود را تعیین می کنید.

اثبات یا رد این یا آن گفته غیرممکن است. شما می توانید دریابید که کدام نظر محبوب تر است - اما این پاسخ نمی دهد که کدام یک از آنها به حقیقت نزدیک تر است. بنابراین بهتر است به جای این که این سوال را بپرسیم که آیا آینده من مشخص شده است یا خیر، این سوال را مطرح کنیم که چگونه می خواهم سرنوشتم از قبل مشخص شود یا می توان آن را انتخاب کرد؟

اگر دقیقا می دانستم در سرنوشت من چه نوشته شده است زندگی شاد، من سعی نمی کنم آن را تغییر دهم.

اگر مطمئن بودم که سرنوشتم از دست دادن، غم و اندوه است، می خواستم سرنوشتم را تغییر دهم.

در هر صورت من برای یک زندگی شاد تلاش می کنم ...

یکی از مَثَل های شرقی می گوید که چگونه روزی خدمتکاری به سوی ارباب خود دوید و در حالی که از شدت هیجان و ترس می لرزید، خواست تا چند هفته به بغداد برود. وقتی ارباب پرسید چه اتفاقی افتاده است، خدمتکار پاسخ داد که مرگ را در بازار دیدم و انگشت خود را برای او تکان داد. آقا البته اجازه دادند برود و سریع رفت. فردای آن روز، خود آقا در بازار با مرگ روبرو شد و از این که بپرسد چرا اینقدر سوژه اش را می ترساند، ترسی نداشت. "ترس؟ - تعجب کرد، "فقط می خواستم به او یادآوری کنم که فردا در بغداد منتظر او هستم."

«آدم وقتی در مشکل است، عادت دارد که سرنوشت را مقصر همه چیز بداند. و شخص غیرمنطقی نمی خواهد اشتباهات خود را ببیند.»هیتوپاداشا

سرنوشت روند رو به رشد وقایع است، تصادفی از شرایط. طبق باورهای خرافی، این نیرویی است که هر چیزی را که در زندگی اتفاق می افتد، سرنوشت، سرنوشت از پیش تعیین می کند. مترادف های دیگری نیز وجود دارد: سرنوشت، سهم، مسیر زندگی. این عقیده وجود دارد که سرنوشت را نمی توان تغییر داد. این دیدگاه است که مورد استفاده بسیاری از فلسفی و آموزه های دینی.

اما نظرات دیگری نیز وجود دارد. در زمان های قدیم می گفتند: سرنوشت هر انسانی را اخلاق او رقم می زند. هیچ حادثه ای در سرنوشت وجود ندارد. یک شخص به جای رسیدن به سرنوشت خود، خلق می کند. تولستوی. اگر عملی را بکارید، عادتی را درو خواهید کرد، اگر شخصیتی را بکارید، سرنوشتی را درو خواهید کرد. این در مورد چیست؟ عمل، عادت، منش و سرنوشت انسان چیست؟

یک عمل را می توان به عنوان یک عمل انسانی، همراه با نتیجه این عمل و ارزیابی اخلاقی آن درک کرد. تقسیم بندی به دسته های منفی و مثبت دقیقاً از نظر اخلاقی اتفاق می افتد و ممکن است با "مفید بودن" (به معنای عمومی پذیرفته شده) نتیجه به دست آمده منطبق نباشد. بنابراین، در فرآیند انتقال تجربه از والدین به فرزندان، خشونت اغلب مجاز است. نتیجه را می توان به دست آورد، اما جنبه اخلاقی آن منفی خواهد بود، زیرا کودک به یاد می آورد که از طریق خشونت علیه شخص دیگری می توانید چیزی به او بیاموزید. و به مرور زمان این موضع تثبیت می شود که خشونت می تواند هر مشکل، کار اعم از اجتماعی، مادی، مدیریتی و غیره را حل کند.

این امر منجر به زنجیره ای از خطاها می شود که معمولاً از طریق تربیت و ارتباطات از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. ارزیابی اخلاقی یک عمل در مورد عواقب آن صحبت می کند - خواه برای کسی سود یا ضرر داشته باشد. این عمل همچنین بر زندگی مرتکب آن تأثیر می گذارد. اما آسیب اشتباهات حتی جدی را می توان در صورت تشخیص به موقع اصلاح کرد. خطاهایی که به موقع تشخیص داده نمی شوند منجر به اتفاقاتی می شوند که مردم آن را به «سرنوشت بدشانسی» نسبت می دهند.

ارتکاب مکرر همان عمل منجر به شکل گیری عادت رفتار در چنین شرایطی دقیقاً به این صورت است و نه غیر از این. همه در مورد عادت های بد می دانند. اما آیا عادات "خوب" وجود دارد؟ شاید اگر زندگی متوقف می شد، می توانستند وجود داشته باشند. سپس یک شخص، مانند یک اسباب بازی بادگیر، باید به صورت مکانیکی همان اعمال را انجام دهد و قوانینی را که یک بار برای همیشه آموخته است را دنبال کند.

اغلب یک عادت با پیوند دادن اعمال یا حالت یک فرد به برخی عوامل خارجی مرتبط است. این عوامل دیوارهای عالم صغری را می سازند که زندگی او در آن می گذرد. آسیب عادات تنها زمانی قابل مشاهده است که عوامل اعتیادآور ناپدید شوند یا تغییر کنند. آنها چیزهای ضروری را جابجا کردند، آب یا برق را خاموش کردند، نان را به موقع به فروشگاه تحویل ندادند، مسیر معمولی کار را مسدود کردند - و واکنش های منفی از تحریک و نارضایتی تا سردرگمی و وحشت کامل ایجاد می شود. در عین حال، شرکت کنندگان در این موقعیت به جای جستجوی راهی برای خروج، تمایل دارند به دنبال کسانی باشند که مقصر هستند - از همسایگان و اعضای خانواده گرفته تا مقامات.

عادات برای "صاحب" آنها راحت است، آنها به فرد اجازه می دهند با اتکا به آنچه که به آن عادت دارد فکر نکند، اما آنها نیز بی سر و صدا انسان را به دام می اندازند. به نظر می رسد پیروی از عادات "زندگی را آسان تر می کند" اما در عین حال رشد را کند می کند. با یافتن خود در شرایط غیرمعمول ، فرد در حل مشکلات غیر پیش پا افتاده با مشکلاتی روبرو می شود. یعنی هنگام حل چنین مشکلاتی، توانایی ها آشکار می شوند.

کل مجموعه اعمال، توانایی ها، مهارت ها و عادات یک فرد بخشی از شخصیت اوست. ویژگی های شخصیتی عادات فردی و مهارت های مثبت هستند. اگر اقدامات آگاهانه انجام شود، به عنوان مثال. یک فرد می تواند توضیح دهد که چرا این کار را انجام داده است، سپس آنها باورهایی را تشکیل می دهند که او را در زندگی هدایت می کند.

ستاره شناسان بر این باورند که همه چیز، از جمله شخصیت آینده یک فرد، با موقعیت ستارگان در زمان و مکان تولد او تعیین می شود. پیش بینی های نجومی. آیا این حقیقت دارد؟ ریشه های طالع بینی در دوران باستان نهفته است، زمانی که مردم صور فلکی را خدایی می دانستند که می تواند زندگی آنها را کنترل کند و آنها را می پرستید. در واقع، این سرنوشت نیست که به طور واضح شخصیت یک فرد را تعیین می کند، بلکه شخصیت است که آنچه را می توان سرنوشت نامید، شکل می دهد.

بسیاری از مردم تعجب می کنند که چرا همه چیز در زندگی من اینگونه است. چرا من این خانواده، شغل، دوستان خاص را دارم؟ این همه از کجا آمد؟ البته خودمان انتخاب کردیم. انتخاب یک عمل یا زنجیره ای از اعمال است. به عنوان مثال: یک مرد جوان در یک رقص شرکت می کند، عضو یک گروه خاص می شود، دختری را دوست دارد، با او قرار ملاقات می گذارد و در نهایت ازدواج می کند. هر اقدامی نه تنها گام های جدی است، بلکه حتی "کوچک ترین" چیز است: کجا برویم، چه بپوشیم، با چه کسی صحبت کنیم - تصمیم گرفته شده است.

هر تصمیمی به طور تصادفی توسط یک فرد گرفته نمی شود - تصمیمات بر اساس یک سیستم ارزشی است. ارزش ها شامل چیزهایی است که فرد خوب می داند. در انتخاب خود، فرد اغلب به سمت چیزی که به آن جذب می شود، دوست دارد یا آنچه که وظیفه خود می داند متمایل می شود. بنابراین، یک رابطه مستقیم بین سیستم ارزشی یک فرد و زندگی "بسیار" او وجود دارد - آگاهانه یا ناخودآگاه، فرد در طول زندگی خود به دنبال چیزی است که با ارزش می داند و می یابد. سیستم ارزشی خود محصول آموزش و اطلاعاتی است که فرد در طول زندگی اش درک می کند. اگر ارزش ها مشکوک باشند، هم مسیر رسیدن به آنها و هم دستاورد آنها هیچ چیز خوبی برای شخص به همراه نخواهد داشت.

اگر دیگران برای شخصی تصمیم بگیرند چه؟ به عنوان مثال، والدین یا شخص معتبر توصیه می کنند که به دانشگاه بروید، ازدواج کنید، شغل پیدا کنید کار معین. در واقع در این مورد هم خودش انتخاب می کند که به نصیحت گوش دهد یا نه. این انتخاب افرادی با نظام ارزشی ناپایدار است که خودشان هم نمی دانند چه می خواهند. اگر شخصی دیگر نمی خواهد در "ذهن شخص دیگری" زندگی کند و تصمیم بگیرد مستقل فکر کند، از انتخاب نامعقول امتناع می کند، اما انتخاب درستی را انتخاب می کند که آسیبی به او وارد نمی کند، شاید در آنچه قبلاً دارد منفعت پیدا کند. (کار، تحصیل و ...) .

بنابراین، تصمیمات گرفته شدهنقش کلیدی در شکل دادن به شرایط و رویدادهای زندگی انسان دارند. و آنها هستند که قادرند این شرایط را در جهت درست تغییر دهند. به عنوان مثال: پس از یک بار فریب، فرد مجبور می شود یا به دروغ گفتن ادامه دهد تا آنچه قبلاً گفته شده تأیید شود یا به فریبکاری اقرار کند. اگر عزمش را داشته باشد که بدون ترس از محکومیت و مجازات به همه چیز اعتراف کند، اوضاع بهتر می شود. اگر نه، دروغ ادامه خواهد داشت و شما را مانند باتلاق می مکد. تصمیم گیری درست به موقع می تواند کل زندگی یک فرد را تغییر دهد. گاهی اوقات این تغییر بلافاصله رخ می دهد، گاهی به تدریج: دیدگاه ها، اهداف، باورها تغییر می کنند - زندگی تغییر می کند.

نقش مهمی در این تغییر، توانایی عقل انسان در تشخیص: لازم از غیر ضروری، درست از باطل، منفعت و خلاقیت از ضرر و نابودی دارد. اساسی ارزش های اخلاقیاز دوران کودکی در آگاهی فرد جاسازی شده است، تنها چیزی که باقی می ماند استفاده از این اطلاعات برای ارزیابی اقدامات خود است. توانایی عزت نفس کافی به شما این امکان را می دهد که سیستم ارزشی خود را در هر مرحله از زندگی تنظیم کنید و مطابق با این اصلاح، فعالیت های روزانه خود را مجددا برنامه ریزی کنید. توانایی اجرای به موقع این برنامه ها در عمل نیز مهم است. مرد با توانایی توسعه یافتهبرای تنظیم اعمال خود، او می تواند مانند یک راننده حرفه ای که از ناملایمات زندگی "خارج" می شود، زندگی را به طور انعطاف پذیر مدیریت کند. توجه داشته باشید که هیچ کس نمی تواند چنین تنظیمی را انجام دهد مگر خود شخص. بررسی منظم اعمال و دیدگاه های خود، تصحیح اشتباهات به فرد اجازه می دهد تا در زندگی خود "به نظم درآورد"، منجر به خروج تدریجی از کاستی ها و شکل گیری می شود. ویژگی های مثبتشخصیت البته، تلاش و زمان لازم برای این کار بستگی به میزان "به هم ریختگی" دارد، با این حال، چنین امکانی همیشه وجود دارد.

اغلب، گرایش به نگرش ها و خرافات مختلف در مدیریت زندگی اختلال ایجاد می کند. اگر بدون در نظر گرفتن علل آن، خود را در یک نوع مشکل بیابید، می توانید متقاعد شوید که همیشه این اتفاق خواهد افتاد. وقتی شخصی فکر می کند: "من یک شکست خورده هستم - این سرنوشت من است" ، بنابراین از نشان دادن توانایی های خود امتناع می کند. او شروع به چشم پوشی از اشتباهات خود می کند: "هدف تلاش چیست، هنوز نمی توانید چیزی را اصلاح کنید." اگر شکست های او تکرار می شد جای تعجب نیست. و این فقط نظر او را نسبت به خودش تقویت می کند. تقریباً همین اتفاق می افتد زمانی که شخص به مشکلات "عادت می کند" و به دنبال راه هایی برای خروج از آنها نیست.

زن در مورد این فکر می کند: "این صلیب من است." شوهر شراب خوار. اما در واقع هر مشکلی دلایل خاص خود را دارد که با تحلیل وقایع پیش از آن می توان به آن پی برد. علت مشکل ممکن است انتخاب اشتباه در برخی از مراحل زندگی یا نگرش منفی نسبت به کسی یا چیزی باشد. اگر زندگی شخصی به بن بست رسیده است، به این معنی است که او باید از نظر ذهنی به جایی که از آن "گم شده" بازگردد و بدون تکرار اشتباهات گذشته به حرکت خود ادامه دهد.

بنابراین، خودآموزی به فرد این امکان را می دهد که به یک استاد کامل زندگی خود تبدیل شود. انسان چه ویژگی هایی را در خود پرورش می دهد، اینها نتایجی است که در زندگی به دست خواهد آورد. برای انجام این کار، لازم و کافی است که با خود صادق باشید - در مورد خودتان توهم نسازید، بهانه نیاورید، به دنبال مقصر نباشید، آگاهانه و مستقل تصمیم بگیرید و آنها را عملی کنید.

نحوه متوقف کردن پا گذاشتن روی چنگک:

1. اول از همه، سعی کنید از "برنامه های" خود آگاه شوید.چه رویدادهای زندگی تکراری شما را آزار می دهد؟ در چه زمینه هایی از زندگی دائماً "بدشانس" هستید؟ فهرستی از تمام عاشقانه های شکست خورده یا ترک های شغلی تهیه کنید و سعی کنید وجه اشتراک همه آنها را درک کنید. سعی کنید تا حد امکان عینی و مشخص باشید - به جای اینکه "همه مردها شرورهای بی وجدان هستند" بنویسید "آنها به من خیانت کردند، اما من چیزی نمی دانستم."

2. به این فکر کنید که آیا این شبیه موقعیت های دوران کودکی شماست؟به عنوان مثال، یک رئیس بیش از حد خواستار ممکن است - یا به نظر شما - بسیار شبیه پدر شما باشد، و رنجش و تمایل شما به "شورش" ممکن است دقیقاً احساساتی را که در کودکی تجربه کرده اید تکرار کند. اغلب این آگاهی به تنهایی برای تغییر ادراک از موقعیت کافی است.

3. بفهمید که چگونه خودتان ناخودآگاه چنین اتفاقاتی را تحریک می کنید؟درک کنید که اقدامات شما چه چیزی منجر به چنین چرخشی از سرنوشت شد. بدیهیۀ روانشناختی می گوید: «اگر همیشه کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همیشه همان چیزی را خواهید گرفت که همیشه به دست آورده اید. بنابراین سعی کنید کاری اساساً جدید انجام دهید - حداقل به عنوان یک آزمایش.

4. "مجموعه قوانین" خود را بسازید - لیستی از موقعیت ها و اقداماتی که باید از آنها اجتناب کنید.به عنوان مثال، اگر در محل کار دچار درگیری با مافوق خود می شوید، این را به خاطر بسپارید و سعی نکنید «عدالت جویی» کنید. اگر نقطه قوت شما مردان بی تفاوت است، سعی کنید به کسانی که بی تفاوتی و استقلال خود را نشان می دهند نزدیک نشوید - امیدوار نباشید با عشق و توجه خود او را تغییر دهید. در یک کلام - از هر رویکردی نسبت به آنچه که نوید تکرار برنامه منفی شما را می دهد اجتناب کنید.

5. درک کنید که برای چه چیزی تلاش می کنید.غالباً زندگی ما توسط رویدادها و شرایط بیرونی کنترل می شود فقط به این دلیل که خودمان برای مدیریت آن زحمتی نمی کشیم. شخصی گفت: "اگر شما خواسته های خود را نداشته باشید، زندگی شما توسط خواسته های دیگران کنترل می شود." در مورد سرنوشت هم همین‌طور است - هرچه کمتر بفهمید برای چه تلاش می‌کنید و به کجا می‌خواهید حرکت کنید، بیشتر تحت کنترل همان "برنامه‌های" سرنوشت لنگ قرار می‌گیرید که از دوران کودکی تعبیه شده است. بنابراین، به جای موقعیت هایی که دوست دارید اصلاح کنید، متوجه شوید که چه چیزی می خواهید. نتیجه دلخواه خود را با جزئیات تجسم کنید. و باور کنید قطعا همه چیز اینگونه خواهد بود.

پس آیا آینده ما به ما بستگی دارد؟

حتی اگر وقایع زندگی ما مشخص باشد، می‌توانیم روشی را که اتفاق می‌افتند انتخاب کنیم. با افکار و اعمال خود می توانیم رویدادها را نزدیک و دورتر کنیم.

این عبارت به ایده اصلی کتاب جاودانه و اغلب نقل قول شده جیمز آلن، انسان متفکر تبدیل شد.

پس چگونه می توانید سرنوشت خود را برای بهتر شدن تغییر دهید؟ این به شما بستگی دارد که تصمیم بگیرید. فقط مطمئن شوید که می دانید چه نوع سرنوشتی می خواهید داشته باشید. طبق وجدان خود عمل کنید و اجازه دهید زندگی شگفتی های دلپذیری برای شما به ارمغان بیاورد.

هنری دیوید ثورو خاطرنشان کرد:

من در زندگی چیزی الهام‌بخش‌تر از توانایی غیرقابل انکار یک فرد برای ارتقای زندگی خود از طریق تلاش آگاهانه نمی‌دانم.

افراد را می توان به طور تقریبی به دو دسته تقسیم کرد: کسانی که معتقدند یک فرد بر اساس سناریوی از پیش تعیین شده زندگی می کند و کسانی که مطمئن هستند که هرکسی انتخاب می کند که کدام مسیر را دنبال کند. بسیاری از مردم علاقه مند هستند که سرنوشت یک فرد به چه چیزی بستگی دارد، آیا می توان آن را تشخیص داد و تغییر داد، بنابراین بیایید سعی کنیم همه چیز را بفهمیم.

سرنوشت یک شخص - چیست؟

خط سیر معینی از حرکت به سوی تحقق سرنوشت پروردگار، سرنوشت نامیده می شود. فیلمنامه زندگی پایانی دارد، اما همه نمی توانند آن را تشخیص دهند. علاقه زیاد به آینده این محبوبیت را توضیح می دهد فال های مختلف، کف بینی و سایر روش های کشف اسرار آینده. اعتقاد بر این است که سرنوشت انسان بر روی دست منعکس می شود. انسان در مادیات وجود دارد و دنیای معنویو رسیدن به هماهنگی در این زمینه ها مهم است.

سرنوشت هر فرد از زنجیره ای از حوادث زندگی تشکیل شده است و وقتی از مسیر درست منحرف می شود، مشکلات و گرفتاری های زیادی در زندگی او پدید می آید. در بدو تولد، چندین گزینه ساخت و ساز ارائه می شود زندگی خودو هرکسی می تواند خودش انتخاب کند که کدام مسیر را طی کند. دیگری واقعیت جالب، که ارزش تاکید دارد - کلمه "سرنوشت" مخفف "من قضاوت خواهم کرد" است ، یعنی بسته به اینکه مردم چگونه از آزادی انتخاب نتیجه استفاده می کنند ، ارزش خاصی را بدست می آورند که برای جهان مهم است.

روانشناسی سرنوشت انسان

کارشناسان در زمینه روانشناسی ترجیح می دهند از کلمه "سرنوشت" استفاده نکنند و از یک عبارت خنثی - سناریوی زندگی استفاده می کنند. این اصطلاح به مسیری اطلاق می شود که فرد ناخودآگاه برای خود انتخاب می کند. روانشناسان معتقدند شخصی که به اجتناب ناپذیر بودن سرنوشت اعتقاد دارد اغلب اجازه می دهد همه چیز مسیر خود را طی کند و اطمینان می دهد که هنوز قادر به تغییر چیزی نیست. نظرات برخی از کارشناسان شایسته توجه ویژه است:

  1. روانشناس برن اطمینان داد که کودک در کودکی سناریوی زندگی خود را انتخاب می کند و این تحت تأثیر محیط نزدیک و محیط عمومی او است. این متخصص معتقد است که افراد آگاهانه برای یک چیز و ناخودآگاه برای چیز دیگر تلاش می کنند. برای شاد زیستن، مهم است که سناریوی زندگی خود را درک کنید.
  2. دیدگاه جالبی توسط روانشناس سوئیسی لئوپولد زوندی پیشنهاد شد. او معتقد است که سرنوشت یک فرد با وراثت مرتبط است. این متخصص مفهوم "ناخودآگاه اجدادی" را معرفی کرد که نشان می دهد تجربه اجداد بر همه جنبه های زندگی تأثیر می گذارد.

آیا انسان سرنوشتی دارد؟

برای تأیید یا رد وجود یک فیلمنامه زندگی مکتوب، ارزش بررسی نسخه های مختلف را دارد:

  1. در فرهنگ وداییاعتقاد بر این است که در هنگام تولد به فرد داده می شود مقدار معینیسال ها، فرزندان، پول و جنبه های دیگر.
  2. برای یافتن این موضوع، ارزش به یاد آوردن پیش بینی های متعدد آینده را دارد که به حقیقت پیوست.
  3. در فرهنگ هندی گفته می شود که دو کارما وجود دارد که زندگی را به هم می آمیزد و به سمت بهتر یا بدتر تغییر می دهد. اولی فیلمنامه ای است که از بالا تعیین شده است و دومی اعمال یک شخص است.

سرنوشت انسان به چه چیزی بستگی دارد؟

چندین عامل وجود دارد که به گفته بسیاری می تواند بر سرنوشت تأثیر بگذارد:

  1. تاریخ تولد. اگر نه تنها سال و روز تولد، بلکه زمان آن را نیز بدانید، می توانید اطلاعات زیادی در مورد یک شخص پیدا کنید و حتی به آینده او نگاه کنید. طالع بینی های مختلفی وجود دارد که اطلاعات دقیقی را نشان می دهد. با تاریخ تولد، می توانید رویدادهای مطلوب و نامطلوب را تعیین کنید.
  2. نام. هنگام درک اینکه چه چیزی بر سرنوشت یک شخص تأثیر می گذارد، لازم است به اهمیت نام که یک کد اطلاعاتی خاص است اشاره کرد. صحبت در مورد الگوهای رفتاری و عادات کمک می کند. روانشناسان بر این باورند که یک شخص دارای نام روحی است که پتانسیل پنهان را آشکار می کند و به او کمک می کند تا هدف خود را در زندگی پیدا کند.
  3. محل تولد. اعتقاد بر این است که میدان مغناطیسی مکانی که در آن وجود داشته است یک مرد متولد می شود، در زندگی او اثری بر جای می گذارد. این اطلاعات باید هنگام ترسیم فال در نظر گرفته شود.
  4. تربیت. محیط نزدیک کودک نه تنها اثری پرانرژی در زندگی او می گذارد، بلکه به رشد روانی نیز انگیزه می دهد. این فرض وجود دارد که برنامه زندگی بر اساس تجربه اجداد ساخته شده است، به همین دلیل است که گفته می شود کارمای خانواده بر سرنوشت فرد تأثیر می گذارد.
  5. هنجارهای اجتماعی. جامعه افراد را به چارچوب های خاصی وادار می کند و اغلب برای تغییر سرنوشت باید خلاف جریان رفت و از آن خارج شد.

شخصیت چگونه بر سرنوشت انسان تأثیر می گذارد؟

بسیاری از مردم معتقدند که هیچ وجه اشتراکی بین این دو مفهوم وجود ندارد، اما در واقع اینطور نیست. سرنوشت یک برنامه خاص برای تجسم زمینی یک فرد است که بر رویدادهای زندگی و شکل گیری ویژگی های او تأثیر می گذارد. اعتقاد بر این است که با تغییر سبک زندگی خود، می توانید سناریوی آینده را تنظیم کنید. برای درک اینکه آیا شخصیت و سرنوشت یک شخص به هم مرتبط هستند، می توانیم سرنوشت افراد مشهور را به عنوان مثال در نظر بگیریم:

  1. داستایوفسکی اهل قمار بود، بنابراین مقدار زیادی پول خرج می کرد و اغلب با مردم درگیر می شد. چه کسی می داند اگر بعد از ازدواج تغییر نمی کرد، سرنوشت او چگونه بود.
  2. نمونه دیگر چخوف است که مزاج گرم داشت. او برای غلبه بر رذیلت های خود، یک برنامه آموزشی کامل برای «فشار دادن یک برده» ایجاد کرد. در نتیجه، سرنوشت این مرد تغییر کرد و جهان یک انسان دوست مهربان و مهربان را شناخت.
  3. اعتقاد بر این است که حتی یک ویژگی شخصیتی می تواند به طور اساسی سرنوشت فرد را تغییر دهد، به عنوان مثال، قهرمان فیلم "بازگشت به آینده". موقعیت های مختلفبه خاطر غرور خودم

آیا می توان سرنوشت انسان را تغییر داد؟

مردم در مواجهه با مشکلات مختلف به این فکر می‌کردند که آیا راه‌هایی برای تعدیل سناریوی زندگی‌شان وجود دارد؟ باطنی شناسان و بسیاری از روانشناسان، در پاسخ به این سوال که آیا فرد می تواند سرنوشت خود را تغییر دهد، پاسخ مثبتی می دهند و معتقدند که هر کس خودش تعیین می کند که کدام مسیر را از بین گزینه های متعدد انتخاب کند. این را می توان به روش های مختلفی انجام داد، به عنوان مثال، با استفاده از شیوه ها و تکنیک های جادویی. فردی که به سرنوشت اعتقاد دارد با تنظیم زندگی خود به توصیه روانشناسان می تواند آینده خود را به سمت بهتر شدن تغییر دهد.

چگونه سرنوشت را تغییر دهیم؟

برای بازنویسی فیلمنامه سرنوشت باید تلاش زیادی کرد. شرایط زندگیبر اساس جهان بینی انسان شکل گرفته اند. شما نمی توانید از سرنوشت فرار کنید، اما می توانید تغییراتی در آن ایجاد کنید:

  1. یاد بگیرید، که باید الهام بخش، لذت و انگیزه باشد.
  2. درگیر خودسازی باشید، مثلاً کتاب بخوانید، به دوره‌ها، آموزش‌ها و غیره بروید.
  3. سبک زندگی و در صورت لزوم حلقه اجتماعی خود را تغییر دهید، زیرا همه اینها بر روحیه و جهان بینی شما تأثیر می گذارد.
  4. مثبت فکر کنید و چیزهایی که اصلا ضروری نیست را کنار بگذارید.
  5. زندگی خود را همانطور که هست بپذیرید.

سرنوشت انسان باطنی است

افرادی که با باطن گرایی مرتبط هستند مطمئن هستند که سناریوی زندگی ارتباط مستقیمی با افکار دارد، زیرا آنها، اگرچه بسیاری اعتقاد ندارند، اما مادی هستند. انسان بدون اینکه بداند می تواند برده افکار خود شود که زندگی را از قبل تعیین می کند. اگر مردم افکار تاریک داشته باشند، سرنوشت آنها با مشکلات مختلف و اتفاقات غم انگیز پر می شود. لازم است یاد بگیریم که مثبت فکر کنیم و حتی به نشانه هایی از ظهور افکاری که می توانند هماهنگی در روح را مختل کنند، بلافاصله پاسخ دهیم.

خالکوبی چگونه بر سرنوشت یک فرد تأثیر می گذارد؟

باطنی‌ها و روان‌شناسان ادعا می‌کنند که طرحی که روی بدن اعمال می‌شود می‌تواند زندگی فرد را تغییر دهد، زیرا انرژی دارد، بنابراین قبل از رفتن به استاد، باید در مورد معنای خال کوبی انتخابی بدانید. تأثیر یک خال کوبی بر سرنوشت یک فرد به مکانی که در آن خالکوبی می شود نیز بستگی دارد:

  • گردن - به مهار بیشتر کمک می کند.
  • دست - فرد را سازش ناپذیر می کند و فرد انعطاف پذیری خود را در تصمیم گیری از دست می دهد.
  • سینه ها - منجر به انزوا و عدم ارتباط می شود.
  • پشت - با چنین خالکوبی فرد تلاش می کند منحصر به فرد بودن خود را ثابت کند.
  • باسن - می دهد.

تأثیر سیارات در سرنوشت انسان

حتی در زمان های قدیم، مردم معتقد بودند که سیارات بر شخص تأثیر می گذارند و شخصیت او را آشکار و پر می کنند. با دانستن زمان و مکان تولد، می توانید دریابید که سیارات در آن لحظه چگونه قرار داشته اند. عقیده ای وجود دارد که به لطف سیارات می توانید به طور کامل درک کنید که سرنوشت یک فرد چگونه شکل می گیرد:

  1. مریخ. به فرد شخصیتی جنگجو می دهد و او را وادار می کند که اراده خود را توسعه دهد.
  2. خورشید. جسم آسمانی مسئول انرژی است. تحت تأثیر خورشید، لازم است یاد بگیریم که ناامید نشویم.
  3. زهره. نشان دهنده رابطه زن و مرد است. درسی از زهره - یادگیری ایجاد روابط و رها کردن گذشته بسیار مهم است.
  4. زحل. این سیاره یک معلم کارمایی در نظر گرفته می شود، بنابراین نحوه زنده ماندن و کنار آمدن با مشکلات را آموزش می دهد.
  5. مشتری. حامی شانس و سعادت. درس هایی که می توان از این کره خاکی گرفت فقر، تعصب و اعتیاد است.
  6. عطارد. او مسئول ارتباط است و به برقراری ارتباط با مردم کمک می کند.

نشانه های سرنوشت در بدن انسان

اعتقاد بر این است که خال های متعدد، خال های مادرزادی و حتی آکنه وجود دارند که به لطف آنها می توانید اطلاعات زیادی را یاد بگیرید. نقاط تاریک یا روشن بزرگ در اکثر موارد نشان دهنده نیاز به کارما است. اگر آنها به تازگی روی بدن ظاهر شده اند، این نشان دهنده تغییرات خاصی در زندگی است. همه علائم در سرنوشت یک فرد معنای خاص خود را دارد، به عنوان مثال خال روی پل بینی نشان دهنده استعدادهای دست نخورده است و اگر روی بینی باشد به این معنی است که فرد در زندگی مورد لطف قرار می گیرد.

فیلم هایی درباره سرنوشت انسان

سینما مرتباً مردم را با فیلم‌های جالبی که داستان‌های جالب و گاه غیرمعمولی درباره سرنوشت انسان‌ها روایت می‌کنند، به وجد می‌آورد. از جمله فیلم های ارزشمند می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. "گل صحرا". این داستان دختری از سومالی است که در 13 سالگی از خانه فرار کرد و پس از مدتی زندگی او را به لندن آورد. او با سرپیچی از سرنوشت، به یک مدل مشهور تبدیل شد که در نهایت به عنوان سفیر ویژه سازمان ملل منصوب شد.
  2. "12 سال بردگی". شخصیت اصلیاین فیلم همه چیزهایی را داشت که یک فرد نیاز دارد: شغل، خانه، تحصیل و خانواده، اما سرنوشت او را برای چیزی کاملاً متفاوت رقم زد. یک روز به او پیشنهاد شد شغل جذابدر ایالت دیگر، اما در نهایت ربوده شد و به بردگی فروخته شد.

کتاب در مورد سرنوشت مردم

در بسیاری از آثار ادبیدر مرکز داستان فردی با سرنوشت دشوار یا جالبی قرار دارد که نویسنده در مورد آن صحبت می کند. به عنوان مثال می توان به کتاب های زیر اشاره کرد:

  1. "همراه"ال. موریارتی. این اثر داستان دو زن متفاوت را روایت می کند که در مقابل یکدیگر قرار دارند. سرنوشت سخت هر کدام آنها را گرد هم می آورد و در نهایت ثابت می کنند که همه می توانند تغییر کنند.
  2. "گذرگاه دیاتلوف یا راز نه" A. Matveeva. داستان غم انگیزی که حل نشده باقی مانده بود، بسیاری را مورد علاقه قرار داد. از این کتاب می توان فهمید که زندگی و سرنوشت غیرقابل پیش بینی است.

مدت هاست که از یک سوال عذاب می دهم: "آیا انسان سرنوشت، کارما دارد یا خودمان با افکار و اعمالمان آن را می سازیم؟"

در جست‌وجوی پاسخ، کتاب‌ها و اطلاعات زیادی را در اینترنت خواندم و هر گفت‌وگویی در این زمینه همچنان علاقه شدیدی را در من برمی‌انگیزد.

چرا؟


از این گذشته ، اگر شخصی سرنوشتی داشته باشد ، معنای زندگی او زندگی کردن با آن خواهد بود. او از کجا خواهد فهمید که این سرنوشت اوست؟ و ناگهان، او برای یک بدبختی کامل قرار می گیرد، آیا واقعاً می تواند کاری برای بازنویسی این تابلو با کارمایش انجام دهد؟ در مورد - یه سوال دیگه! - اطلاعات توصیف کننده سرنوشت همه افراد در کجا ذخیره می شود و چه کسی آنها را دنبال می کند؟

اگر انسان سرنوشتی ندارد و خودش آن را با افکار، کردار، کردارش می آفریند، پس چرا برخی موفق می شوند، در حالی که برخی دیگر، مهم نیست که چه کاری انجام می دهند، همه چیز خراب می شود ("ظاهراً مادرشان در این روز زایمان کرده است. دوشنبه...)؟ و اگر خودمان بتوانیم همه چیز را بسازیم و تغییر دهیم، این افکار، اعمال عجولانه، عادت های بد و حالات بد را از کجا می آوریم؟

در واقع سوالات بیشتری وجود دارد. اگر در مورد آن جدی فکر کنید، حتی تعداد بیشتری از آنها ظاهر می شوند، مانند یک گلوله برفی جمع می شوند، و اسیر می شوند. ارزش ها و معنای زندگی انسان، فعالیت های او، شادی، زندگی و مرگ، عشق...

کارمای بد، آسیب و ستاره ها در یک راستا نیستند

افرادی هستند که در زندگی بدشانسی هستند. هر کاری که آنها انجام دهند محکوم به شکست است. آنها بلند می شوند، به نظر می رسد سعی می کنند ادامه دهند، و دوباره به نوعی داستان ختم می شوند، با پایان دادن به تعهد منفی. آیا شخص یا بستگانش در زندگی های گذشته لیاقت این را داشته اند؟ عرفانی...

بالاخره یک نفر تمام روز روی مبل نمی نشیند، بلکه تلاش می کند، قدم های فعال برمی دارد، تلاش می کند، چه اشکالی دارد؟ عاداتش درست نیست، آیا اشتباه عمل می کند؟ چگونه باید انجام شود؟ چه کسی تدریس می کند؟ و اگر بتوانید یاد بگیرید که چگونه همه چیز را "درست" و "درست" انجام دهید، پس کارما کجاست؟ پس میشه عوض کرد؟...

افکار از کجا می آیند؟ از ناخودآگاه. اقدامات چیست؟ - نتیجه افکار و خواسته های ما (اغلب توسط ذهن آگاهانه درک نمی شود). سپس سرنوشت یک فرد در ناخودآگاه است. اگر می دانید چگونه به ناخودآگاه نگاه کنید و آن را بشناسید، می توانید کارما را تغییر دهید. درسته؟

بیایید نگاهی به ناخودآگاه بیندازیم؟

آنها سوراخی در ناخودآگاه ما باقی نگذاشتند. اما همه فیلسوفان، متفکران، روانشناسان و روانشناسان، جرم شناسان، محققین، فالگیرها، شوهران، همسران، همسایگان، همکاران... سعی می کنند افکار دیگری را درک کنند، به ناخودآگاه او نگاه کنند. اما چگونه؟ اگر خودمان را نفهمیم و با برنامه‌ها و مکانیسم‌هایی که در درون ما تعبیه شده زندگی کنیم، چه؟

هر فردی ارزش ها و معنای زندگی خود را دارد. افکار شما، درک شما از واقعیت، سرنوشت شما، کارما شما. چرا؟

بیشتر پاسخ‌های «چرا» را با نگاه کردن به ضمیر ناخودآگاه با استفاده از روان‌شناسی سیستم-بردار یافتم. هشت بردار که ذهنیت ما را در ترکیب های مختلف می سازند. هشت نوع مزاج و قواعد اختلاط آنها. درک و جمع کردن سیستماتیک ویژگی های برداری، ارتباط آنها با شرایط ایجاد بردارها قبل از بلوغ انسان، و شرایط اجرای ویژگی های برداری در طول زندگی بزرگسالی، تصویری از یک فرد ناخودآگاه دریافت می کنیم که افکار، خواسته ها را شکل می دهد و راه هایی برای تحقق آنها در زندگی پیدا می کند.

آیا بردارها سرنوشت هستند؟

زمانی که فرد با مجموعه برداری خاصی متولد می شود، از بدو تولد دارای ویژگی ها و ویژگی های فردی است. او نمی تواند بردارهای خود را تغییر دهد یا اضافه کند، بنابراین می توان گفت که سرنوشت او این است که با این ویژگی های روحی و جسمی زندگی کند.

ویژگی ها و کیفیت های ناقل تا سن بلوغ (نوجوانی 12-14 سال) رشد می کند. اگر قبل از این زمان شرایط زندگی، تربیت و آموزش به کودک کمک کند تا دقیقاً در ویژگی های خود رشد کند، او شانس بیشتری برای شناخت خود در زندگی، یافتن بهترین سرنوشت و خوشبختی دارد. اگر نه، پس ویژگی ها و کیفیت ها در حالت توسعه نیافته باقی می مانند، که فرد را مجبور می کند تا سناریوی زندگی کمتر موفقی داشته باشد.

به عنوان یکی از بدترین گزینه ها، در نتیجه تربیت و رشد نادرست، یک فرد یک سناریوی زندگی منفی را تشکیل داده است (مثلاً در بردار پوست، سناریویی برای شکست، یا یک مجتمع قربانی شناختی در رباط پوستی-بصری، کمپلکس خودکشی در رباط صدای مجرای ادرار یا مانیک در حس بویایی و غیره)

یعنی به شخص بستگی ندارد که با چه بردارهایی و در چه خانواده ای متولد شده باشد. از بدو تولد، او دارای ویژگی ها و ویژگی های خاص خود است، خواسته هایی که در بردارها تعبیه شده است. پدر و مادر او، ویژگی های بردار آنها، دیدگاه آنها در مورد زندگی و تربیت، شرایط زندگی آنها نیز از عوامل مستقل از شخص است که لحن زندگی او را رقم می زند. ما قادر به تغییر این عوامل نیستیم.


چه چیزی به ما "کارمای بد" می دهد؟

بنابراین اگر همه چیزهایی که با آن وارد این زندگی می شویم به ما بستگی ندارد، پس به طور کلی چه چیزی به ما بستگی دارد؟ یا شاید واقعاً چیزی برای ما مقدر شده است و ما قادر به تغییر چیزی نیستیم؟

پس از بلوغ، انسان برای شادی و رضایت لازم است «تقدیر خود را بگیرد»، یعنی با توجه به ویژگی های بردار خود در رشدی که در آن وجود دارد، خود را بشناسد.

غالباً شخص خود را اسیر "امیال کاذب" می بیند، یعنی خواسته های تحمیل شده توسط جامعه، کلیشه ها، استانداردها و جایگزین کردن خواسته های خود با آنها. ما خصوصیات و خواسته های ناخودآگاه خود را نمی دانیم و نمی توانیم. خوشبختانه، برخی از افراد با توجه به ویژگی های درونی خود موفق می شوند به رضایت برسند. اما چقدر در این زندگی خودمان را سرگردان می‌بینیم و به دنبال واهی‌هایی از ارزش‌های پذیرفته شده عمومی هستیم، که بدیهی است که نمی‌تواند ما را خوشحال کند...

این اتفاق می افتد که یک فرد، همانطور که می گویند، موقعیت های شروع عالی دارد، طبیعتا پتانسیل بالایی دارد، توانایی ها، تمایلات و خواسته های زیادی دارد و خانواده عالی دارد. اما! در ثروت و نبود انگیزه برای حرکت، شخص از هر تلاشی «امتناع» می کند، می نشیند و «هیچ کاری نکردن» خود را با چیزی جز واقعیت توجیه می کند.

و برعکس اتفاق می افتد، فرد در یک خانواده فقیر متولد می شود، شرایط دشوار، اما میل و پشتکار زیاد به او اجازه می دهد تا ویژگی های طبیعی خود را توسعه دهد، به او کمک می کند بر بسیاری از مشکلات غلبه کند و "سرنوشت خود" را بگیرد و خود را درک شایسته ای پیدا کند. و برآورده شدن خواسته هایش!

ما اغلب چنین مواردی را با "استعداد همیشه راه خود را پیدا می کند" یا جملات مشابه منطقی می کنیم. در واقع، شرایط اولیه زندگی هر چه که باشد، آنچه به شما کمک می کند «سرنوشت خود را بگیرید»، اول از همه، میل شدید به انجام کاری است که دوست دارید. و مهمترین شرط این است که بدانید که هستید و واقعاً چه می خواهید.
یعنی در اینجا ما می توانیم سرنوشت خود را تغییر دهیم! ما می توانیم تلاش کنیم، به خواسته هایمان برسیم، هر کاری که ممکن است برای این کار انجام دهیم. رفتن به جایی که علایق و خواسته‌هایمان است، و نه جایی که والدینمان ما را می‌فرستند یا عموماً اعتقاد بر این است که «روکش عسل» دارد.
بنابراین، ما نمی‌توانیم بردارهای خود و شرایطی را که در آن متولد شده‌ایم تغییر دهیم، اما درک روان ما ابزاری واقعی برای نزدیک شدن آگاهانه به سرنوشت است و نه تکیه بر چیزی از بالا...

چگونه سرنوشت کودک را بهتر کنیم؟

وقتی در اینجا از سرنوشت صحبت می کنم، منظورم توسعه و اجرای بردار است.
اگر یک بزرگسال فقط بتواند ویژگی ها و ویژگی های آنها را درک کند و درک کند، در حال حاضر در وضعیت رشدی که دریافت کرده است، کودک می تواند آنها را رشد دهد. والدین با رشد و تربیت کودک، مطابق با استعدادهای طبیعی او، سرنوشت او را شاد می سازند و شانس یافتن موفقیت آمیز "جایگاه او در خورشید" را افزایش می دهند.

ما دیگران را از طریق خودمان درک می کنیم. ما می گوییم: "وقتی کوچک بودم، خیلی دلم می خواست یک سگ داشته باشید، اما تنها کاری که باید انجام دهید این است که با کامپیوتر بازی کنید ..."، یا "شما به مدرسه هنر خواهید رفت، من همیشه آرزوی این را داشته ام. ولی یه جورایی برای من درست نشد، اما تو تمام زندگیت رو پیش رو داری..."

به طور کلی، والدین سعی می کنند خواسته های محقق نشده یا تحقق نیافته خود را به فرزندشان تحمیل کنند. اما اصلاً لازم نیست که کودک دارای همان بردارهایی باشد که والدینش دارند. او کارما (مجموعه برداری) متفاوتی دارد. و پدر و مادرش سعی می کنند مال خود را به او بدهند. از این چه بر می آید؟ - فقط یک فرد ناراضی، توسعه نیافته، ناکامل در جامعه.


چگونه می توان سرنوشت یک بزرگسال را بهبود بخشید؟

برای اینکه یک فرد بالغ بتواند سرنوشت خود را بهبود بخشد (سناریوی زندگی)، خواسته ها و نقش گونه ای خود را در جامعه درک کند، باید به ناخودآگاه خود نگاه کند. با تعیین مجموعه برداری خود، درجه توسعه بردارها، خواسته های خود، درک توانایی ها و توانایی های خود، می توانید به طور قابل توجهی حالات درونی خود را اصلاح کنید و ابزار واقعی دریافت کنید تا یاد بگیرید که از زندگی رضایت بیشتری دریافت کنید، نه کمتر.

البته، با درک ماهیت خود، نمی‌توانیم تمام مکانیسم‌ها و واکنش‌هایی را که در دوران کودکی از والدین و محیط دریافت می‌کنیم، به طور کامل تغییر دهیم، اما می‌توانیم سناریوی زندگی را که قبلاً ناخودآگاه بوده و به گونه‌ای آشکار شده بود، تعدیل کنیم. برای ما قابل درک نیست گاهی اوقات، فقط آگاهی از طبیعت خود می تواند زندگی شما را به مسیر دیگری تبدیل کند، شما را از بسیاری از مشکلات و ناامیدی ها نجات دهد...
هیچ سرنوشت شیطانی بالای سر ما نیست، هیچ سرنوشت تلخ تغییرناپذیر و هیچ صلیب بر سر زندگی نیست. ما خیلی بیشتر از چیزی که حتی تصورش را می کنیم در دست داریم. کلید همه چیز این است که خود را درک کنید و آگاهانه زندگی کنید.

چرا خودتو عذاب میدی و اذیت میکنی
چرا خیلی برای خودت میخوای؟
آنچه مقدر است برای ما خواهد آمد.
نه کمتر می توانیم بگیریم و نه بیشتر.
عمر خیام

هر حادثه یک الگوی ناشناخته است

تا همین اواخر، فیلسوفان استدلال می کردند: جهان به طور تصادفی اداره می شود، ترکیبی تصادفی از شرایط. اما فیزیکدانان با کشف ارتباطات نامرئی بین پدیده ها، به نتیجه دیگری رسیدند: هیچ اتفاقی تصادفی در جهان رخ نمی دهد، زیرا هر تصادفی یک الگوی ناشناخته است. حق با کیست؟

افرادی هستند که گفته می شود زیر یک ستاره بدشانس به دنیا آمده اند. بدبختی های مختلف بر سرشان می بارد که انگار از قرنیه می بارد. برای شخص دیگری، مشکلاتی که یک بازنده در یک سال تجربه می کند برای یک عمر کافی است. اما افرادی هستند که مشکلات به ظاهر انتخابی و هدفمندی را تجربه می کنند. همیشه همین ها. و در این مورد به سادگی نیازی به صحبت در مورد تصادفات کور نیست.

به عنوان مثال، طبق شهادت A. Savenkov محقق سنت پترزبورگ، یکی از 18 عضو خدمه اسکله پری دریایی، که بندر سیدنی را در اکتبر 1829 ترک کرد، چنین "خزانه" بی نظیری از مشکلات بود. معلوم نیست چه کسی بود و احتمالاً خود او گمان نمی کرد که چنین دردسرهایی را برای ملوانان ایجاد کند. اما با احتمال زیاد می توان ادعا کرد که چنین شخصی سوار شوتر بوده است.

کشتی در حال عبور از تنگه تورس بود و به سمت خلیج رافلز می رفت. بین استرالیا و گینه نو، در منطقه ای کاملاً خطرناک برای کشتیرانی، با مه غلیظ مواجه شدیم و در صخره ها به گل نشستیم. کشتی در عرض چند دقیقه غرق شد، اما مردم نجات یافتند - آنها سه روز بدون آب و غذا روی صخره های برهنه نشستند. در روز چهارم آنها توسط کشتی عبوری Sweetshu با خدمه 14 نفره سوار شدند. از بدبختی خود، او آن را برداشت: دو روز بعد، در شرایط کاملاً مشابه، به صخره های زیر آب برخورد کرد و غرق شد. حالا در جزیره کوچک، دوباره بدون آب و غذا، دو تیم با دو کاپیتان حضور داشتند. و دوباره آنها خوش شانس بودند: به زودی آنها را سوار کشتی اسکیت فرماندار رادی کردند و به سمت پاپوآ حرکت کردند. مردم خوشحال شدند، به خصوص خدمه پری دریایی: آنها از دو فاجعه جان سالم به در برده بودند! حالا مطمئنا هیچ اتفاق بدی نمی تواند بیفتد.

اما مهم نیست که چگونه است! به محض خروج این کشتی از جزیره، آتش سوزی در آن رخ داد. برای چندین ساعت، هر سه تیم با آتش مبارزه کردند، اما همه بی فایده بود. لازم بود کشتی در حال سوختن را رها کنیم و اکنون 64 نفر با سه ناخدا با سه قایق راهی سفری ناپایدار شدند.

و باز هم شانس آوردند. به زودی همه قربانیان توسط کشتی جنگی کومت برداشته شدند. ملوانان او با ناباوری قابل درک به داستان گوش می دهند: چنین افرادی به سادگی نمی توانند وجود داشته باشند. معلوم شد که هر چیزی ممکن است. ناگهان طوفانی رخ داد که آن عرض های جغرافیایی به آن معروف است و کشتی به ظاهر قابل اعتماد نیز غرق شد. در میان امواج خروشان، 85 ملوان و چهار ناخدا پیش از این به مدت 18 ساعت در چهار قایق پر بار حرکت کرده بودند. و باز هم نجات یافتند. کشتی کوچک بادبانی ژوپیتر به سختی می توانست همه قربانیان را در خود جای دهد. در میان آنها به وضوح یکی بود که بدبختی را به خود جلب کرد. و "مشتری" سرنوشت "پری دریایی" و "سوئیتشو" را تکرار کرد: کف صخره را شکست و اکنون 123 ملوان و 5 ناخدا خود را روی صخره های لغزنده یافتند.

فقط در بار ششم سرنوشت به بدبختان رحم کرد. شهر لیدز که از آنجا عبور می کرد، با صد مسافر، همه شرکت کنندگان در این سری از بلایای شگفت انگیز را برداشت و به استرالیا آورد.

دلیل بدشانسی کشنده یا شانس نادر چیست؟ در این زمینه، دانشجوی دکترای انستیتوی مکانیک دقیق و اپتیک سن پترزبورگ، کنستانتین کوروتکو، که سال‌هاست در مورد پدیده‌ای به نام «» مطالعه می‌کند، نظر خود را بیان می‌کند.

کنستانتین جورجیویچ می گوید: "اکنون در علم جهان این عقیده وجود دارد که هیچ چیز تصادفی اتفاق نمی افتد." "اما در اینجا افراط کردن آسان است." اگر بپذیریم که همه چیز به طور کلی طبیعی است، به جبر نیوتنی می رسیم که بر اساس آن همه چیز در ابتدا تعیین می شود. خواست خداو هیچ چیز نمی تواند به یک شخص وابسته باشد. ما معتقدیم که یک شخص هنوز بر سرنوشت خود تأثیر می گذارد. بیایید یک مورچه را تصور کنیم که از بالای درخت می خزد. به صورت دوره ای به نقاط انشعاب برخورد می کند. علم مدرنآنها را نقاط انشعاب می نامد. و ما باید تصمیم بگیریم که در کدام جهت خزیم. یا بیشتر از امتداد تنه بالا می روید یا به پرتگاهی برخورد می کنید. همه افراد در مسیر زندگی خود با چنین نقاطی مواجه می شوند. آنها تصادفی نیستند. آنها را می توان نشانه های سرنوشت نامید. و این به خودمان بستگی دارد که از کدام راه برویم.

به عنوان یک قاعده، هنگام انتخاب یک جهت، ما فقط بر لحظه حال تمرکز می کنیم و نمی دانیم که انتخاب ما در سال ها، گاهی اوقات چندین دهه چگونه بر آن تأثیر می گذارد. اکثریت قریب به اتفاق افراد تقریباً به تعداد مساوی اشتباه می کنند و می پذیرند تصمیم درست. به همین دلیل است که رگه های بدشانسی ما با رگه هایی از خوشبختی جایگزین می شود. اما افرادی هستند که شهود عمیقی دارند. آنها احساس می کنند مسیر خود را به کجا هدایت کنند. و دیگران هستند - در هر نقطه انشعاب آنها جهت اشتباه را انتخاب می کنند. این همان چیزی است که افراد خوش شانس و بدشانس را تعیین می کند. و وقتی انسان در همه چیز بدشانس باشد، به این معناست که خلاف غلات می رود. من چنین افرادی را دیده ام. درست مثل افرادی که همیشه احساس می کنند باید به کجا مراجعه کنند.


در این سال ها حادثه ای باورنکردنی رخ داد جنگ میهنی. جنگنده شوروی به سمت بمب افکن آلمانی پرواز کرد. جنگنده بر دشمن سبقت گرفت. نبرد هوایی کوتاهی در گرفت. بمب افکن شروع به دود کشیدن کرد و به سرعت شروع به پایین آمدن کرد. اما خلبان شوروی نیز مجبور شد هواپیمای آتش گرفته را ترک کند. چند لحظه بعد، او طبق عادت حلقه را کشید، اما فشار آشنا که با باز شدن یک چتر نجات همراه بود، دنبال نشد. چتر باز نشد... خلبان به پایین نگاه کرد. آنجا زمین های قابل کشت همواری وجود داشت و درست در زیر او، که رد دودی سیاهی را پشت سرش گذاشت، یک بمب افکن دشمن به سرعت در حال سقوط بود. راه گریزی نبود. البته این شرم آور بود که به خاطر یک تصادف پوچ، به دلیل نقص چتر نجات جان خود را از دست بدهیم. اما خلبان همچنان ماموریت رزمی خود را به پایان رساند.

اما باور نکردنی اتفاق افتاد. هنگامی که زمین بسیار نزدیک بود، شعله های آتش در زیر شعله ور شد. این بمب افکن با بمب های خودش منفجر شد. و سپس خلبان احساس کرد که سقوط او به تدریج کاهش می یابد. انگار چند دست نامرئی او را بلند کردند و با احتیاط روی زمین فرود آوردند...

او سالم و سلامت روی زمین های زراعی سیاه دراز کشید و در کنارش بقایای شکسته شده یک هواپیمای سرنگون شده آلمانی را سوزاند. خلبان در حال سقوط با موج هوایی که در لحظه انفجار به وجود آمد نجات یافت. او سرعت سقوط خود را به قدری کاهش داد که با سرعت مطمئنی به زمین برخورد کرد.

این اتفاق در طول جنگ جهانی دوم نیز رخ داد. هواپیمای شوروی از بمباران یک مرکز نظامی در پشت خطوط دشمن در حال بازگشت بود. با عبور از خط مقدم، خود را زیر آتش توپخانه ضد هوایی فاشیست دید. موتور سمت راست آتش گرفت. فرمانده در تلاش برای خاموش کردن شعله های آتش، هواپیما را در یک شیرجه شیب دار قرار داد و سپس آن را به شدت به سمت بالا پرتاب کرد. این کمکی نکرد - آتش از قبل به مخازن گاز رسیده بود ...

هیچ امیدی به نجات ماشین نبود. تنها یک راه وجود داشت - پریدن. خط مقدم پشت سر مانده بود، «سرزمین خودمان» زیر آن قرار داشت. فرمانده به خدمه دستور داد بمب افکن در حال مرگ را رها کنند... یکی پس از دیگری در را باز کردند آسمان آبیسایبان چتر نجات و ماشین محکوم به فنا که توسط یک خلبان خودکار کنترل می شد، به پرواز خود به سمت شرق ادامه داد و دمی از دود سیاه را پشت سر گذاشت و به تدریج ارتفاع را از دست داد.

و سپس چیزی شبیه به یک معجزه اتفاق افتاد. به دلایلی شعله به باک بنزین نرسید و خاموش شد. شاید با وزش شدید باد خاموش شده باشد، یا در پرده مرطوب ابری که می آید خفه شده باشد، یا دلیل دیگری وجود داشته باشد - در هر صورت، آتش متوقف شد. بمب افکن پایین و پایین تر پرواز می کرد. تمام شدن بنزین موتورها متوقف شد. یک ماشین بزرگ با عجله از بالای درختان عبور کرد. یک دقیقه دیگر - او آنها را لمس می کند و قطعات فلزی پیچ خورده در یک تپه مرده در بیشه جنگل قرار می گیرند ...

اما این اتفاق نیفتاد. درست در همان لحظه، زمانی که تنها چند متر تا زمین باقی نمانده بود، درختان ناگهان از هم جدا شدند و یک فضای خالی بزرگ و مسطح را باز کردند و ماشین در حالی که به آرامی با شکمش علف ها را لمس می کرد، در امتداد خاک نرم و مرطوب لیز خورد و به جا گذاشت. شیار عمیقی در پشت آن ...

تصادفات باورنکردنی بسیاری: شعله ای که خود به خود خاموش شد، فرود ایمن یک هواپیمای اساساً غیرقابل کنترل. در پایان، صافی صاف درست در لحظه فرود ظاهر شد. اما معلوم شد که این پاکسازی تنها چند ده کیلومتر در اطراف بود.

مورد باور نکردنی! آنقدر باورنکردنی که به راحتی می توان مشارکت نیروهای مرموز ماورایی را در کل این داستان تصور کرد.

روزنامه ایزوستیا نیز از چنین مورد شگفت انگیزی خبر داده است. مرد با بی احتیاطی در هلیکوپتر را باز کرد تا سیگاری به بیرون پرتاب کند و با جریان شدید هوا از کابین بیرون کشیده شد. ارتفاع چند صد متر... زیر تایگا است. مرد چتر نجات نداشت... همه چیز فورا اتفاق افتاد. یک توده سیاه مانند شهابی سریع بین درختان هجوم آورد و به برف برخورد کرد. پس چی؟ مرد زنده ماند. او حتی هیچ کبودی جدی هم نداشت، فقط دو سه خراش خورد. یک اتفاق دیگر؟ البته! از این گذشته، حتی یک پرش از ارتفاع طبقه سوم یا چهارم اغلب به مرگ ختم می شود.

بنابراین، به نظر می رسد علم شانس کور را انکار می کند. ادعا می کند که شخص. با این حال، این نمونه‌های انتخابی‌ترین نمونه‌ها را که تعداد کمی از آنها در تاریخ جهان وجود دارد، توضیح نمی‌دهد. اخیراً روزنامه بریتانیایی The Sunday Telegraph توجه خود را به این واقعیت جلب کرده است که برخی از زنان با وسایل برقی "ناسازگار" هستند. به دلایلی، فقط زنان: دستگاه ها به مردان پاسخ نمی دهند، اما وقتی جنس منصف نزدیک می شود، شروع به شورش می کنند.

به عنوان مثال، چنین زن شگفت انگیزی، ناتالی توماسون (Northamptonshire) است. او با نشان دادن "توانایی" خود به دانشمندان، بدون دست زدن به دستگاه ها، دوازده جاروبرقی، ده اتو برقی، پنج تلویزیون، دو اجاق مایکروویو و سه ماشین لباسشویی را از کار انداخت. زن دیگری به نام پائولین شاو از منچستر مدام با ماشین لباسشویی خود درگیر است. هنگامی که او سعی می کند دستگاه را روی برنامه مورد نظر تنظیم کند، فیوزها ذوب می شوند و آب روی زمین می پاشد. اندی فرای از انگلیس صدای زمزمه لامپ ها را می شنود - خاصیت بسیار ناخوشایند، به خصوص زمانی که می خواهید در عصر استراحت کنید. مایک شالیس، اخترفیزیکدان از دانشگاه آکسفورد، پس از انجام چهار سال تحقیق، دریافت که 600 زن در جزایر بریتانیا دارای این نوع ویژگی های منفی بیوالکتریکی هستند.

تصادفات انتخابی هم یک فرد خاص و هم گروهی از افراد و حتی پدیده های طبیعی را نشان می دهد. می توان پیاده روی غم انگیز دانش آموزان ژاپنی را به یاد آورد که با راهنمایی معلم خود از کوهی کم ارتفاع بالا رفتند. در راه، رعد و برق آنها را زیر گرفت. آنها طبق قوانین کوهنوردی خود را با طناب ایمنی می بندند تا در باران سیل آسا کسی را از دست ندهند. صاعقه به این گروه اصابت کرد و به هر سومین افراد گروه برخورد کرد. اول، سوم، ششم، نهم... چرا چنین گزینش وحشتناکی؟ ارتباط ریاضی بین مهیب چیست پدیده طبیعیو یک دسته کوهنورد؟ بدون شک این ارتباط وجود دارد، اما ماهیت آن هنوز مشخص نیست.

متأسفانه در زندگی نمی‌توان نوار زمان را به عقب برگرداند و دلیل اتفاقاتی را که برایمان می‌افتد، کشف کرد. و اگر نتوانیم چیزی را توضیح دهیم، می گوییم: "به طور تصادفی اتفاق افتاده است." اما بیایید به آن رویدادهای تعیین کننده و اغلب تغییر دهنده زندگی که در زندگی هر یک از ما رخ می دهد فکر کنیم. برخی افراد به طور تصادفی با شوهر آینده خود در مترو ملاقات کردند، برخی در حین امتحان خوش شانس بودند - آنها تنها بلیطی را که یاد گرفته بودند (البته تصادفی) بیرون آوردند، به برخی به طور تصادفی کتابی به آنها داده شد که نظر آنها و کل زندگی آنها را تغییر داد. و برخی در واقع خود را در ترافیک گیر کرده بودند، هواپیما را از دست دادند و یک ساعت بعد متوجه شدند که او در یک تصادف رانندگی کرده است.

حتی فکر کردن به این که همه اینها می توانست به طور خود به خود، بی معنی و به خواست یک شانس افسانه ای اتفاق افتاده باشد، ترسناک است. اما اگر عمیق‌تر به این «تصادف‌ها» نگاه کنیم، خواهیم دید که وقایع پیشین بیش از حد ظریف و پیچیده در هم تنیده شده‌اند که صرفاً تصادفی نیستند. از این گذشته، اگر به طور تصادفی قلم مو را روی بوم با چشم بسته حرکت دهید، شاهکاری خلق نمی کنید. بهترین گزینه انتزاع است، اما به احتمال زیاد - خط خطی. همه چیز در جهان منظم است - به همین دلیل است که بسیار زیبا است.

البته این سوال مطرح می شود: همه چیز با "نجات معجزه آسا" مشخص است، اما در مورد تصادفات چطور؟ از این گذشته ، هیچ کس نمی خواهد باور کند که یک آجر نه به خاطر یک کارگر بی توجه و نه به طور تصادفی ، بلکه به دلایلی روی سرش افتاده است. همه عصبانی خواهند شد: "من چه کار کردم؟ چه کردی که لیاقتش را داشتی؟ دقیقاً به چه دلیل در این مسیر لیز خوردم، افتادم و پایم شکست؟» به عنوان یک قاعده، ما قادر به پاسخگویی به این سوالات نیستیم. و ما با اطمینان زندگی می کنیم که دنیا جایی است که امروز به طور تصادفی می توانید یک میلیون برنده شوید و فردا می توانید قربانی تصادفی یک دزد شوید.

بیایید باور کنیم که در دنیای نظم زندگی می کنیم. بیایید آن را با افکار هرج و مرج خود خراب نکنیم. و طبق ایمان ما به ما داده خواهد شد. و اگر خدای ناکرده واقعاً لغزیدید و خود را مجروح کردید ، فکر کنید: شاید "تعطیلات" اجباری شما را از هر فاجعه جدی تری در زندگی تان نجات داد و شما با آسیبی کوچک از یک حادثه بزرگتر اجتناب کردید؟ اگر دوست پسرتان را با شخص دیگری ملاقات کردید، خدا را شکر کنید که این اتفاق در حال حاضر رخ داده است، نه بعد از ده سال ازدواج، زمانی که شما "مال مشترک" زیادی دارید، از جمله دو فرزند. و حتی بیشتر از آن، اگر دیر به قطار یا هواپیما می رسید، نباید ناراحت شوید. بنابراین، به سراغ مورد بعدی بروید. به یاد داشته باشید: هیچ چیز تصادفی اتفاق نمی افتد. همه چیز آغشته به معنی است، همه چیز تحت کنترل ترکیبگر بزرگ است، الگوی پیچیده ای از زندگی را می بافد، که در آن به نظر می رسد یک رشته به طور تصادفی به اینجا ختم شده است.

یک بار یک ملحد نزد کشیش آمد و گفت
-پدر ولی تو به خدا اعتقاد داری...از کجا مطمئنی که وجود داره... مدرکی هست؟
کشیش در مورد آن فکر کرد ... و گفت
-خب مثلا زنگ ما. مرد بدبخت گناهکار، می نوشد و نمی تواند متوقف شود. اما خدا آن را دوست دارد. در زمستان از برج ناقوس افتاد... لطف خدا او را به برف فرستاد. او زنده ماند. آیا این یک معجزه نیست؟
-خب این تصادفه...
-نه فقط او در بهار دوباره از برج ناقوس افتاد... و دوباره لطف خدا او را به دریاچه انداخت. دوباره زنده!
-خب..تصادفیه..
سپس زن کشیش می دود و فریاد می زند: «پدر، زنگ ما دوباره از برج ناقوس افتاد! افتاد روی زمین!
پدر و ملحد در یک صدا: «چی؟ مرده؟»
زن پاسخ می دهد: «نه، نه! معجزه. او زنده است!
کشیش پیروز می شود - خوب، آیا این معجزه خدا نیست... دلیلی بر وجود خدا نیست!
آتئیست - نه.. این یک الگو است.

سرنوشت چیست؟ هر کدام از ما این سؤال را پرسیدیم - منعکس شد، تجزیه و تحلیل شد، سعی کردیم به نتیجه ای برسیم ... من می خواستم برای خودم بفهمم که سرنوشت او برای او چه چیزی را نشان می دهد، آیا آن اتفاقاتی که در مسیر زندگی رخ می دهد از بدو تولد تعیین شده است یا آنها فقط یک سوال انتخاب هستند؟ اما وقایع مختلف، گاه ماهیتی غیرقابل توضیح، به هر طریقی ما را از درک شخصی خاص از مسئله سرنوشت منحرف کرد و ما را مجبور کرد در نگرش خود به بسیاری از چیزها تجدید نظر کنیم...

پس آیا وجود دارد؟ آیا مفهوم معنای زندگی را شامل می شود؟ یا همین معنای زندگی مترادف کلمه «سرنوشت» است؟ افسوس که هیچ کس نمی تواند با قطعیت به این سوال پاسخ دهد. مردم زندگی می کنند، حالشان خوب است... و همه چیز با آنها خوب است. و سپس، غیرقابل تصور، رویدادی رخ می دهد (شادی یا غم انگیز - مهم نیست) که شما را ناآرام می کند و به شما دلیلی می دهد که در مورد زندگی و سرنوشت خود فکر کنید. این مقدر بود؟ آیا من مقصر این اتفاق هستم؟ یا من خوش شانسم؟ و اگر من خوش شانس باشم، پس می توان این را چنین در نظر گرفت جزءفقط سرنوشت شخصی من؟ بالاخره همه مردم با هم فرق دارند. آنچه در یک فرد وجود دارد و اتفاق می افتد، بعید است در دیگری با دقت تکرار شود.

هیچ اتفاقی نمی افتد؟
می توان فرض کرد که تصور هر فرد از سرنوشت بر اساس ایمان خاص او است. ایمان به خدا، به جهان، به چیز دیگری - می توان آن را متفاوت نامید. این مرد معتقد است سرنوشتبه این ترتیب، این است که همه غم ها و شادی هایی که از بالا برای او فرستاده می شود اجتناب ناپذیر است، او همه چیز را بدیهی می گیرد ... معلوم می شود که او با جریان پیش می رود؟ سپس می‌توان نتیجه گرفت که چنین فردی رشد نمی‌کند، اگرچه، از سوی دیگر، ممکن است فکر کنیم که "هر چیزی که ما را نکشد فقط ما را قوی‌تر می‌کند."
"هیچ چیز در زندگی فقط اتفاق نمی افتد ... این سرنوشت برای ما تعیین شده است ... همینطور باشد ... آیا خیلی ابتدایی و یک طرفه نیست؟ - روانشناس می گوید سوتلانا استاسیوکوویچ. "فقط یک فرد ضعیف می تواند چنین فکر کند." از این گذشته، اگر همه چیزهایی را که در اطرافتان اتفاق می‌افتد اینقدر منفعلانه درک می‌کنید، پس چرا زندگی کنید؟ هر اتفاقی که در زندگی هر آدمی می افتد فقط آفرینش دستان اوست. غیرقابل انکار است که یک قدرت برتر، خدا وجود دارد، اما بعید است که او مردم را بازنده و عزیزان سرنوشت ساز کند. سرنوشت؟ سنگ؟ به نظر من، اینها فقط کلماتی هستند که ظاهراً توسط شخصی اختراع شده است که فقط می خواست شکست های زندگی خود را توجیه کند.

شادی خود را بسازید؟
بنابراین، یکی از این «شنا کردن با جریان» در همین جریان ممکن است دائماً خوش شانس باشد، اما دیگری - نه. آیا این سرنوشت است؟ یا آیا فردی که به سرنوشت اعتقاد دارد، اما کاملاً با آزمایشاتی که از بالا برای او فرستاده می شود مخالف است، شروع به مبارزه برای آنچه که نیاز دارد می کند؟ و در پایان، او دوباره می تواند باور کند که سرنوشت اینگونه بود که قدرت او را آزمایش کرد، که برای رسیدن به هدفش مجبور بود نشکند... پس این سرنوشت سرنوشتش بوده است؟ آیا این اختلاف نظر است؟ مبارزه؟ یا اینکه هنوز سرنوشتی وجود ندارد و انسان می تواند زندگی خود را بسازد و خوش شانس باشد؟ از این گذشته، به یاد بیاورید که چگونه مردی که از گل آفریده شده بود، از خدا خواست: «مرا خوشبخت کن» و خدا در حالی که دستانش را با تکه خاک باقی مانده به سوی او دراز کرد، گفت: «خودت درست کن».
سوتلانا استاسیوکوویچ: «هر کس سرنوشت خود را می سازد، راه دیگری نیست. غالباً برای افراد ضعیف و ناپایدار آسان تر است که شرایط بیرونی را برای شکست خود مقصر بدانند، زیرا این آسان تر از اعتراف به خطای اعمال خود است. فقط افراد قوی و با اعتماد به نفس می توانند برای هدف مورد نظر مبارزه کنند. بسیاری از افراد توسط خود فرآیند ، الگوریتم اقدامات برای رسیدن به هدف جذب می شوند ، دیگران - با نتیجه ، اما هر دو فرد را قوی می کنند و بنابراین به هدف خود می رسند. و بعید است که یک فرد قوی و با اعتماد به نفس بخواهد در مورد این سوال فکر کند "اگر فقط..."، "شاید..." یا به دنبال کسی باشد که برای شکست هایش مقصر باشد.

یک سوال انتخابی؟
یا شاید سرنوشت چیزی است که یک شخص برای خود انتخاب می کند؟ مثلا رویاها و آرزوهایش؟ اما چرا همه چیز برای یکی از این "رویاپردازان" محقق می شود، اما برای دیگری، مهم نیست چقدر تلاش می کند، اینطور نیست؟ آیا این سرنوشت است؟ یا دومی از شاخه احتمال پیشرفت سرنوشت خود پیروی نمی کند؟ آیا این شاخه ها اصلا وجود دارند؟ به عنوان مثال، به طور طبیعی افراد با استعدادی وجود دارند - آنها می توانستند هنرمندان مشهوری شوند، اما آنها تاجران موفقی شدند. برای برخی، این انتخاب آگاهانه و بلافاصله اتفاق افتاد، در حالی که برای برخی دیگر، تحت تأثیر اقوام بود. به عنوان مثال: آنها می گویند، پسر، باید راه پدر و مادرت را دنبال کنی و کارآفرین شوی، تجارت خانوادگی را ادامه بدهی، آهنگ ها، رقص ها و غیره. - جدی نیست
اما اگر فردی متعاقباً نظر خود را تغییر دهد و شروع به انجام کاری کند که بیشتر دوست دارد، پس سرنوشت کجا و چیست؟ با نفوذ والدین و اعتقاد صادقانه به این که این برای فرزندشان بهتر است (پس مرد در حال راه رفتنبه خاطر احترام به بزرگترها با خودش سازش کند و گاهی اوقات سال‌هایی از زندگی‌اش را که می‌توانست به شغل مورد علاقه‌اش اختصاص دهد از دست می‌دهد) یا در یک انتخاب آگاهانه، وقتی تصمیم‌های آگاهانه دیگر چنین نیست؟
سوتلانا استاسیوکوویچ: « رویاهاو آرزوهای یک فرد "موتور" توسعه شخصی است. و آنها به حقیقت می پیوندند نه به این دلیل که یک شخص به سادگی چیزی را بسیار می خواهد، او هر کاری که ممکن است برای تحقق آنها انجام می دهد. هیچ گزینه دیگری وجود ندارد. هر فرد فردی است، هر یک به نوعی قابل توجه است، تنها مشکل این است که بسیاری توانایی های خود را خراب می کنند و به کارمند اداری معمولی تبدیل می شوند، در حالی که همه پیش نیازها برای تبدیل شدن به سرآشپز یا نمایشی را دارند. با انتخاب آگاهانه کاری که واقعاً می‌خواهیم انجام دهیم، درونگرایی والدین را انجام نمی‌دهیم، ترجیحات حرفه‌ای آن‌ها را دنبال نمی‌کنیم و خودمان را برای تکرار سناریوی زندگی دیگران برنامه‌ریزی نمی‌کنیم، به این معنی که ما زندگی شخصی و شخصی خود را داریم. زندگی جالب. و این تنها شایستگی دست ماست.»

دژاوو چطور؟
آیا سرنوشت این است که هر چیزی که می خواستید و در مورد آن رویا می دیدید مدام خود را به شما یادآوری می کند؟ دژاووو نشانه ها؟ وقتی در موقعیتی کاملاً جدید قرار گرفته اید، متوجه می شوید که قبلاً در آن بوده اید یا آن را در خواب دیده اید؟ پس قرار بود این اتفاق در زندگی شما بیفتد؟ پس سرنوشت هنوز وجود دارد و اینگونه به شما می گوید که در مسیر درستی هستید؟
پدرم می گوید که سرنوشت یک شخص در دستان سه نفر است - خدا، یک فرشته نگهبان و خود شخص. و در این توالی است که تصمیم گیری می شود و اتفاقات خلق می شود...

چه داریم
سرنوشت یک اصطلاح چند معنایی است که به معنی: سرنوشت و تحقق آن، مسیر زندگی، تصادف و سرنوشت است. اما اعتقاد به سرنوشت با وحی الهی که مسیحیت بر آن استوار است در تضاد است. سنت جان کریزوستوم گفت که "آموزه سرنوشت توسط شیطان کاشته شد."
در میان مشرکان باستانی، سرنوشت، پیش بینی غیرقابل درک وقایع و اعمال انسان است. سرنوشت یک بت پرست سرنوشت است. انسان بازیچه سرنوشت است، برده شرایط. شما نمی توانید از سرنوشت فرار کنید، نمی توانید آن را تغییر دهید، فقط می توانید تسلیم آن شوید.
و در علم، نقش سرنوشت را تعین علی ایفا می کند، یعنی. علیت هیچ سرنوشتی به عنوان سرنوشت وجود ندارد، اما قوانین طبیعی وجود دارد دنیای فیزیکی، که نمی توان آن را تغییر داد، که نمی توان از عمل آن فرار کرد.
بر خلاف گزینه های ذکر شده برای سرنوشت، در آگاهی دینی مفهوم سرنوشت به عنوان یک تعیین غایت شناختی وجود دارد، یعنی. مشیت نه سرنوشت کور، نه قوانین فیزیکی غیرشخصی، بلکه خالق است که زندگی انسان را کنترل می کند.

نظر پاسخ دهندگان چیست؟
الکساندر بوندارف، مدیر سیستم: "من سرنوشت را به عنوان وظیفه ای می بینم که توسط چیزی یا شخصی در دنیای ماورایی تعیین می شود. این نوعی خط منحنی است که از همان ابتدا برای شما مقدر شده بود. شما نمی توانید از سرنوشت فرار کنید. و اگر وجود نداشته باشد، پس ما طبق قوانین انسانی زندگی می کنیم، بنابراین، آن را برای خود می سازیم. بسیاری از مردم زندگی می کنند و به سؤالات سرنوشت فکر نمی کنند و وقتی "پوشانده می شوند" شروع به باور به آن می کنند ..."