صفحه اصلی / برای روابط / چگونه از شر بیماری شمن خلاص شویم. بیماری شامانی در جادو چیست؟

چگونه از شر بیماری شمن خلاص شویم. بیماری شامانی در جادو چیست؟

سلام بر خوانندگان عزیز - جویندگان علم و حقیقت!

آیا در مورد پدیده ای به عنوان بیماری شامانی شنیده اید؟ البته از نظر پزشکان این اصلا بیماری نیست. با این حال، کسانی که از آن رنج می برند، به راحتی می توانند با این جمله استدلال کنند، زیرا روزگار سختی دارند. این توسط داستان های واقعی متعدد در مورد افرادی که بر بیماری شمن ها "غلبه کردند" تأیید می شود.

امروز به شما خواهیم گفت که این وضعیت چیست، چگونه خود را نشان می دهد و برای افرادی که تحت تأثیر بیماری مشابه قرار دارند چه باید کرد. این و خیلی بیشتر در مقاله زیر آمده است.

ظاهر بیماری

بشریت مدت ها پیش بیماری شمن را می شناسد - از زمانی که مردم متوجه شدند که ما در دنیای خود تنها نیستیم و ارواح احاطه شده اند. یک فرد عادی قادر به مقاومت در برابر نیروهای طبیعت تحت کنترل ارواح نبود. بنابراین، افراد شروع به توسعه حواس، مهارت ها، حساسیت خود کردند و یاد گرفتند که انرژی را کنترل کنند - اینگونه بود که اولین شمن ها ظاهر شدند.

دانش شمن ها و مهمتر از همه توانایی های آنها به نسل های دیگر منتقل شد. همه افراد نمی توانند ارواح اجداد خود را ببینند، که اعتقاد بر این است که خود شمن جدیدی را انتخاب می کنند. و هنگامی که منتخب بدون اینکه بداند بر خلاف طبیعت خود می رود و نمی خواهد شمن شود، یک بیماری شگفت انگیز به سراغش می آید - شمنیسم.

این پدیده ای غیرقابل توضیح توسط علم است که معنایی مقدس دارد. ارواح به منتخب خود روشن می کنند که دنیایی موازی وجود دارد و او باید با این جهان ارتباط برقرار کند، توانایی ها، قدرت ها و دانش پزشکی را از ارواح بپذیرد.

آنها منتظر می مانند تا منتخب پیشنهاد آنها را بپذیرد تا شمن شود. و تا زمانی که او موافقت کند، ارواح آماده هستند تا او را عذاب دهند و باعث انواع شکست ها و مشکلات شوند.

در میان مردمان نزدیک به ما -بوریات، تووین ها ، مغول ها - ارواح اجداد متوفی انگون یا اوتا نامیده می شوند.

بیشتر اوقات ، شخص نمی خواهد حرفه ای را که توسط انگون ها تهیه شده است بپذیرد ، زیرا در این صورت دیگر به طور کامل به خود تعلق نخواهد داشت ، بلکه فقط می تواند به عنوان هادی بین دنیای مردم و دنیای ارواح عمل کند.

موارد کمتر مکرری وجود ندارد که فرد منتخب حتی به منحصر به فرد بودن خود مشکوک نیست و نمی داند چه اتفاقی برای او می افتد و چنین بیماری عجیبی از کجا آمده است. در ضمن انگون ها آرام نمی گیرند و عقب نشینی نمی کنند تا اینکه انسان تسلیم آنها شود.

این وضعیت حتی به معنای معمول یک بیماری نیست. بله، انسان عذاب می کشد، حالش بد می شود و حتی گاهی احساس می کند که دارد می میرد. اما در عین حال، چنین بیماری مانند سرماخوردگی قابل سرایت یا ابتلا نیست، به دلیل عفونت، آسیب نمی تواند به آن مبتلا شود، هیچ دلیل پزشکی و دوره های بهبودی ندارد.

این بیشتر شبیه فرآیند دگرگونی بدن ظریف است. در این لحظه یک فرد معمولی می میرد و یک شمن متولد می شود.


از این منظر، چنین بیماری صرفاً تولد فردی با آگاهی، رفتار و توانایی های تغییر یافته است. این اولین قدم در شروع و فداکاری یک شمن است. و برعکس، بدون انتخاب شدن توسط ارواح، نمی توان در چنین موضوعی یک شمن واقعی شد، میل به تنهایی کافی نیست.

به عبارت دیگر، این فرآیندی است که طی آن میل ارواح آشکار می شود، آغاز روند تبدیل فرد انتخاب شده به یک شمن.

علائم

فرهنگ های شامانی در همه جا وجود دارد: در میان سرخپوستان، تبتی ها، بوریات ها، تووان ها و مردمان شمال دور. همه ملیت‌ها ممکن است بیماری شمنی را متفاوت نشان دهند، و گاهی ممکن است آن را نداشته باشند. بنابراین، به عنوان مثال، در بسیاری از جهات، نمایندگان شمنیسم، شمن های تازه ضرب شده را در بین افراد بسیار جوان شناسایی کردند، آنها را آموزش دادند، یک تنبور در دستانشان دادند و آنها را به دنیای ارواح معرفی کردند.

اکنون در مورد شمن های آینده بوریاتیا، تووا، مغولستان صحبت می کنیم که احتمالاً از علائم بیماری شامانی بیشترین رنج را می برند. در طی آن، بازسازی بدن انرژی انسان رخ می دهد و این ناگزیر بر وضعیت فیزیکی تأثیر می گذارد.


معاینات پزشکی هیچ نتیجه ای نمی دهد - طبق نتیجه گیری آنها، همه شاخص های فیزیکی طبیعی هستند، به این معنی که تشخیص یکپارچه غیرممکن است. اما بهزیستی افراد برگزیده، طبق اعترافات خود، چیزهای زیادی را برای دلخواه باقی می گذارد - کل بدن درد می کند، استخوان ها درد می کنند و وضعیت روانی با افسردگی شیدایی و حتی اسکیزوفرنی هم مرز است.

علاوه بر این، این وضعیت دردناک می‌تواند هم در مردان و هم در زنان، هم در سن 15 سالگی و هم در 50 سالگی ظاهر شود. اغلب می توان ظهور یک بیماری را در آینده پیش بینی کرد - اسکلت فرد انتخاب شده حاوی یک استخوان اضافی است یا علائمی روی بدن ظاهر می شود - به اصطلاح تنگرین تمدگ.

علائم واضح تر یک بیماری از قبل ایجاد شده عبارتند از:

  • رویاهای عجیب و غریب، روشن، رنگارنگ، که در آن ارواح می آیند و با یک فرد ارتباط برقرار می کنند، موضوع تشییع جنازه و مرگ یا تکه هایی از آیین آغازین مطرح می شود.
  • بی علاقگی، خواب آلودگی زیاد، میل به تنهایی، رسیدن به نقطه ای که فرد روزها را در رختخواب می گذراند.
  • تب، لرز، درد استخوان، درد مفاصل؛
  • دید انگون ها و ارتباط با آنها در واقعیت، تصاویری شبیه به توهم.
  • حملات پرخاشگری که می تواند باعث وحشت عزیزان شود، همراه با از دست دادن حافظه در چنین لحظاتی.
  • حملات وحشت غیر قابل توضیح؛
  • تشنج، سرگیجه، کمبود هوا، غش، گاهی اوقات با کما و مرگ بالینی.
  • سردرد شدید، حملات صرع؛
  • سوزن سوزن شدن در سراسر بدن

در موارد خاص، منتخب تمایلی مقاومت ناپذیر به انجام مناسک دارد، حتی اگر تا آن زمان هرگز مراسم تشریفات را ندیده باشد.

کاملنی آیینی است که در طی آن شمن آواز می خواند، تنبور را می زند، وارد حالت خلسه می شود و با ارواح ارتباط برقرار می کند.

درمان

هیچ مقدار دارو، مخلوط، آنتی بیوتیک یا تزریق داخل وریدی از شر علائم بیماری خلاص نمی شود - مطمئناً موارد جدید ظاهر می شوند. و هیچ اکسیر معجزه آسایی وجود ندارد که بتواند شما را از این بیماری شگفت انگیز نجات دهد.


تنها راه درمان برگزیده ارواح این است که طبیعت او را بپذیرد و شمن شود. دشوار است که بگوییم این بیماری چقدر طول می کشد - تا حد زیادی به میدان انرژی بیمار، قدرت مقاومت او و تمایل به تبدیل شدن به یک شمن بستگی دارد. برای اینکه تحول و تولد یک شمن جدید سریعتر اتفاق بیفتد، او باید مسیر خود را هماهنگ کند، راه های ارتباط با جهان های دیگر را مطالعه کند و تجربه نسل های گذشته را بپذیرد.

البته بسیاری به خصوص اهالی علم نسبت به چنین پدیده ای تردید دارند و برخی آن را به سادگی دیوانه کننده می دانند. باور کردن یا نپذیرفتن آن یک موضوع شخصی برای همه است. اما برای قرن های متمادی، مردمان مختلف اثرات آن را تجربه کرده اند.

نتیجه گیری

ما به موضوع پیچیده و جالبی پرداختیم و البته امکان پرداختن کامل به آن در یک مقاله وجود نخواهد داشت. بنابراین، ما برای امروز تمام می کنیم و بعداً قطعاً به این پدیده شگفت انگیز باز خواهیم گشت.

از توجه شما خوانندگان عزیز بسیار متشکرم! اگر مقاله مورد علاقه شماست، پیوند آن را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید.

و در اخبار وب سایت ما مشترک شوید - ما با هم حقیقت را جستجو خواهیم کرد.


شفا یک سفر مادام العمر است و اغلب یک، بلکه دهها و صدها تجسم در زمین و سیارات دیگر است. با زندگی 9 زندگی در سیاره زمین، روح انسان ذخیره ای از دانش شفابخش معنوی و عملی لازم برای کمک به سایر افراد و موجودات، به عنوان مثال، حیوانات، گیاهان، و همچنین موجودات جهان تجلی نشده را جمع می کند، که به دلایلی بین بهشت ​​مانده اند. و زمین

اکنون هیچ یک از ما، در عصر دلو، از مفهوم معنای "عمل" در سانسکریت و سامسارا متعجب نیستیم - ایده تناسخ یک شخص پس از مرگ به یک خدا، یک شخص، یک حیوان یا سنگ پس چرا ما هنوز نه تنها غافلگیر می شویم، بلکه از بحران های معنوی که پیوسته همراه با ندای شفا هستند، شوکه شده ایم؟

احتمالاً واقعیت این است که همه نمی دانند که قبل از تبدیل شدن، باید از طریق دگرگونی روح، از طریق تجربیات معنوی بسیار اخلاقی، و گاهی نه تنها از طریق دردهای جسمی غیر قابل تحمل، بلکه همچنین از طریق دردهای روحی عبور کنید.

من چندین مثال از زندگی واقعی خواهم آورد که نشان می دهد مسیر شفا چگونه آغاز شد.کیت

در پانزده سالگی برای اولین بار غش کرد و خود را فراتر از قلمرو واقعیت دید. پری های دریایی روی تخته سنگ هایی در برکه ای کم عمق نشستند و از دختر جوان خواستند که در دنیای زیبا و بی دغدغه آنها بماند. دوشیزگان دم زیبا با موهای شکلاتی رنگ دیوانه وار همین را زمزمه کردند: "اینجا بهتر از اینجاست" و همینطور ادامه داد تا اینکه دختر به لطف بوی آمونیاک به دنیای واقعی بازگشت. چشمان هراسان عزیزانش و سردردی که هیچ قرصی نمی توانست کمکی به او کند که دو روز به طول انجامید. متعاقباً غش کردن و رفتن به دنیاهای دیگر برای کاتیا به واقعیتی دشوار تبدیل شد. بعد از آنها او همیشه بیمار بود.این زن به سختی سی و پنج سال داشت که پزشکان تصمیم گرفتند برای برداشتن سنگ از کیسه صفرا تحت عمل جراحی قرار گیرند. در حین عملیات، گالیا یک تونل سیاه طولانی با نور روشن در انتهای آن دید. عکس‌هایی از زندگی خودش مثل یک حلقه فیلم می‌گذرد، اما زن آنجا کشیده می‌شود، به نور، به لطف، به آرامش، و اصلاً فکری به بچه‌ها و شوهرش نمی‌کند. گالینا تقریباً به هدف گرامی خود رسیده بود که افرادی با لباس مشکی با کلاه روی سر که صورت خود را پنهان کرده بودند با دیدن زن با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: "خیلی زود است! برای رفتنت به آنجا خیلی زود است.» زندگی این زن پس از آزمایش بالینی، که پزشکان بیان کردند، در طی چندین سال به شدت تغییر کرد: او به اعمال معنوی علاقه مند شد و در نتیجه همه چیزهایی را که مادربزرگ-شفا دهنده اش در کودکی به او گفته بود به یاد آورد.

واسیا.پسر چهار ساله بود که به قول مادرش به طرز بسیار عجیبی تمام روز شروع به زوزه کشیدن کرد. برخی از صداهای بدوی از دهان کودک بیرون می‌آید و به غیرمعمول‌ترین شکل بر روان او فشار می‌آورد. مادر تصمیم گرفت: "ما باید کودک را نزد روانپزشک ببریم." این پسر برای مدت طولانی نزد پزشکان کشیده شد، تا اینکه یک روز به سادگی از خواندن عجیب و غریب دست کشید. و تنها سی سال بعد واسیلی به مادرش فاش کرد که این آواز شمنی است که او فراموش نکرده بود.

و واسیلی و اکاترینا و گالینا - همه آنها شفا دهنده شدند. واسیا یک شمن است. اکاترینا یک معلم استاد ریکی، پیرو شیوه های مختلف انرژی و یک روان درمانگر پاره وقت است. گالیا یک متخصص حل رویا، گیاه شناس، متوسط ​​است - فردی که با دنیای دیگر ارتباط برقرار می کند، یک شفا دهنده ارثی.

شما نمی توانید آنها را از سایر افراد معمولی در یک جمع متمایز کنید - آنها دقیقاً مانند شما لباس می پوشند، سر کار می روند (برخی از آنها درآمد اصلی خود را از درمان و کمک به دیگران به دست نمی آورند) و به ندرت خدمات خود را در روزنامه ها تبلیغ می کنند. و از همه مهمتر به نظر من آنها پشت سرگالی ها و دیپلم ها پنهان نمی شوند. آنها فقط کمک می کنند.و اول از همه، روح انسان و فقط بدن را درمان می کنند. اتفاقاً علت واقعی هر بیماری در بدن انسان در است.

هر یک از شفا دهندگان یک بار این سؤال را مطرح کردند: «چرا؟! چرا من و نه شخص دیگری؟!» و جوابش سکوت بود. سکوتی که چندین سال بعد به ندای روح خود پی بردند. ندای شفا. شیوه شفابخش شمنی، به عنوان یکی از کهن‌ترین روش‌ها، که ریشه‌های آن به دوران پارینه سنگی بازمی‌گردد، به تفصیل درباره چیستی ندای شفا می‌گوید. شمنیسم به اشکال مختلف در آفریقا، پلی‌نزی، آسیا، استرالیا، آمریکای شمالی و جنوبی و البته در اروپا از جمله روسیه رواج دارد. اما نکته اینجاست که یک فراخوان روح شمنی توصیفاتی شبیه به هر تماس شفابخش دیگری دارد.

بیماری جسمی و رنج روانی نوعی شروع شمنی است(ابتدا به شمن ها)، یعنی فرآیندهای دگرگونی جسمی و روانی و خود درمانی. اعتقاد بر این است که در طول یک بیماری جدی یا تجربیات داخلی غم انگیز، مرگ نفس رخ می دهد و یک ارتباط قوی با (بر اساس قیاس - با فرشتگان، نیروهای برتر) برقرار می شود که متعاقباً به شمن (شفا دهنده) در درمان کمک می کند. اگر کسی مبتلا به یک بیماری شمنی باشد و به دعوت ارواح برای شفا دادن (شفای دیگران) پاسخ ندهد، این شخص شروع به رنج شدید می کند. به عنوان مثال، او ممکن است شروع به نشان دادن علائم جنون یا درد شدید در انواع مختلف کند.

در مورد فردی که از تمرین شمنی دور است، اما هدفی در این تجسم روی زمین دارد - شفای دیگران، مشکلات عدم تعادل اجتماعی ممکن است در زندگی او رخ دهد: عدم امکان یافتن شغل، میل به عمیق تر شدن در درون خود و برای همیشه وجود دنیای بیرون را فراموش کنید. در این حالت، وظیفه اصلی فردی که مقدر در مسیر شفا است، بازگشت به زندگی عادی در جامعه است، علیرغم اینکه وظیفه درمانگر، او را از مشغله ها و مسئولیت های روزمره در خانه و محل کار دور می کند. معمولاً پذیرش کامل و بدون قید و شرط سرنوشت خود به عنوان یک درمانگر، زندگی فرد را در تمام برنامه های زندگی او بسیار آسان می کند.

با این حال، ظهور توهمات بصری یا شنیداری به خودی خود نشان دهنده این نیست که شخص دیوانه شده است یا ندای شمنی دارد. در ابتدا، به سادگی مشخص نیست که چه اتفاقی برای شخص می افتد: آیا ارواح از طریق رؤیا و سرنخ های شنیداری با او ارتباط برقرار می کنند، یا اینکه آیا روان فرد دچار شکست قابل توجهی شده است، و بر این اساس، او دیوانه شده است. تجربه ترک بدن خود، بازدید از مکان‌های بی‌سابقه مختلف همراه با موجوداتی از جهان‌های دیگر، رویاهای دراماتیک و نبرد در آنها - همه اینها تنها بخش کوچکی از اتفاقاتی است که برای شمن (درمانگر) آینده در طول بیماری روحش رخ می‌دهد. یا

و تنها زمانی که "بیمار" آهنگ شمنی خود را می خواند، مشخص می شود که او یک شمن است و نه فردی که عقل خود را از دست داده است. دوره ای که در طی آن بیماری شمنی طول می کشد تقریباً هفت تا ده سال است. علاوه بر این، در تمام این مدت بیمار می تواند در رختخواب دراز بکشد و قدرت بلند شدن را نداشته باشد و دچار هذیان شود. البته، هرکسی که نمی تواند برای مدت طولانی شغل خالی پیدا کند یا یک بیماری جسمی جدی دارد، پزشک طب جایگزین آینده نیست.

سه راه برای شروع مسیر شفا وجود دارد:

1. کارآموزی با استاد دانش مخفی (Initiate);

2. به دنیا آمدن در خانواده شفابخش و انتقال دانش از طریق خانواده.

3. یک میل درونی، که می تواند به این معنا باشد که شخص توسط ارواح (در شمنیسم) انتخاب شده است و در زندگی های گذشته خود شخص با علوم غیبی ارتباط داشته است.

همچنین امکان ترکیب هر سه نقطه وجود دارد.

در مورد انتقال دانش توسط خانواده، این می تواند نه تنها از طریق ارتباط مستقیم در زندگی، به عنوان مثال، بین مادربزرگ ها و نوه ها، بلکه پس از مرگ یکی از بستگان بزرگتر رخ دهد. این دومی ممکن است در خواب به سراغ نوه ای بیاید که حتی مادربزرگش را به یاد نمی آورد و از نوه می خواهد که تمام دانش خانواده را بپذیرد، یعنی شفا دهنده شود یا. اگر دختر موافقت کند، علامت خاصی به او داده می شود: مثلاً یک کریستال یا یک مدال. اغلب، کریستالی که منتقل می شود از کریستالی که مادربزرگ دارد جدا می شود. طبیعتاً این عمل در حالت تغییر یافته هوشیاری یا در خواب صورت می گیرد.

نظر شخصی من اینه:بدون تجربه رنج در یک زمان (در قیاس با شمنیسم - بدون نزول به جهان های پایین)، شفا دهنده قادر نخواهد بود رنج شخص دیگری را درک کند و بر این اساس، قادر نخواهد بود کمک لازم و کامل را ارائه کند (که یعنی نمی تواند با عوالم برتر ارتباط داشته باشد). شما متوجه خواهید شد: «اما همه ما در حین زندگی بر روی زمین تا حدی رنج می‌بریم». من به شما اینگونه پاسخ خواهم داد: به احتمال زیاد برای شفابخش شدن به نوعی علامت خدا یا انتخاب ارواح که بر روی شخص افتاده است ، همانطور که در شمنیسم می گویند ، نیاز دارید.

و اگر احساس درونی دارید که باید دیگران را با روش‌های جایگزین شفا دهید، به کسانی که قبلاً مسیر تبدیل شدن را گذرانده‌اند - تمرین‌کننده‌ها مراجعه کنید. آنها به شما خواهند گفت که آیا افکار شما حقیقت دارند، آیا آنها حاصل تخیل و منیت شما هستند. باور کنید پذیرش راه شفا که از بالا تهیه شده بسیار دشوار است. اما شفا دهنده ها، درمانگران، پزشکان همیشه بوده اند، هستند و خواهند بود. آنها به این دنیا می آیند تا نور عشق الهی را به مردم بدهند. به آنها کمک کنید به شما کمک کنند!

شمنیسم اغلب شبیه یک افسانه است - عطرها، آیین ها، تنبور، سفری بین دنیاها. اما تعداد کمی از مردم می دانند که انتخاب و مسیر یک شمن با به اصطلاح "بیماری شمن" مرتبط است، که در واقع یک مرحله اجباری از آموزش است، این چیزی است که تعیین می کند که آیا یک شخص شمن می شود یا خیر. پس این "بیماری شامانی" چیست؟

تعریف بیماری شامانی

"بیماری شامانی" مجموعه ای از شرایط خاص انسانی است که با تشکیل یک شمن همراه است. این یک بیماری به معنای معمول کلمه نیست، زیرا نتیجه هیچ گونه عفونت، آلودگی، آسیب جسمی یا اختلال روانی نیست. به یک معنا، می‌توان گفت که این هم یک آزمایش و هم «بازسازی» کل ساختار فردی است که آماده تبدیل شدن به یک شمن است. به همین دلیل است که "بیماری شامانی" را می توان به عنوان اولین مرحله شروع شمنی در نظر گرفت، زیرا اغلب این اتفاق می افتد - به تدریج به شروع تبدیل می شود.

به طور کلی، "بیماری شامانی" نوعی دوره "تولد" شمن است، مانند زایمان معمولی انسان، دردناک، اما ضروری، زیرا در طی "بیماری شامانی" رفتار فرد، نگرش او به زندگی کاملاً تغییر می کند. ، بدن او و غیره.

علائم و نشانه های بیماری شمن

بارزترین علائم بیماری شامانی افزایش خواب آلودگی، اغلب همراه با کابوس، تمایل به تنهایی و پیاده روی طولانی در مکان های غیر مسکونی، بینایی، انواع توهم، سردردهای مکرر است که در برخی موارد منجر به تشنج صرعی و همچنین تشنج می شود. منشأ عجیب و تفکر بیش از حد .

علائم "بیماری شامانی" هر چه باشد، نمی توان آنها را با هیچ دارو یا روش "جادویی" از بین برد، برعکس، این فقط وضعیت را بدتر می کند، زیرا ماهیت آن با نیروهای قدرتمندتر از انسان همراه است.

چرا "بیماری شامانی" رخ می دهد و چه زمانی از بین می رود؟

"بیماری شامانی" زمانی رخ می دهد که شخصی توسط ارواح برای تبدیل شدن به یک شمن انتخاب شود. علاوه بر این ، در برخی موارد فقط به دلیل این واقعیت ظاهر می شود که شخص منتخب نمی خواهد شمن باشد و سپس ارواح او را تا زمانی که لازم باشد عذاب می دهند. و در برخی موارد، به سادگی مرحله ای از شکل گیری یک شمن است. اما به هر حال، مهم نیست که دلیل "بیماری شامانی" چیست، برگزیده ارواح چاره ای جز پذیرش سرنوشت خود و پرداختن به شمنیسم ندارد و پس از آن "بیماری شامانی" و همه چیزهای منفی که وجود داشت. مرتبط با آن بدون هیچ اثری ناپدید می شوند، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.

و یک شمن -
بهتر،
من یک شمن می شدم
بگذار به من یاد بدهند

کتیبه حاوی تفسیری رایگان و طنز از گزیده ای از شعر وی. مایاکوفسکی "چه کسی باشد؟" است.

آیا ممکن است به میل خود یک شمن شوید؟ در اصل بله. اما کسانی که این را می خواهند کاملاً نمی دانند که چه می خواهند. شمن کسی نیست که مانند یک سگ وفادار از ارواح بخواهد تا برای او دمپایی بیاورند. حتی یک سگ هم برای این کار باید آموزش ببیند. تربیت ارواح غیرممکن است، شما فقط می توانید با آنها مذاکره کنید.

اگر بخواهیم خودمان را دقیق بیان کنیم، بسیاری از کلمات بالا باید در گیومه قرار بگیرند. به عنوان مثال: "قطار", "موافق", "ارواح"

شمن بودن فقط نوعی "ابر قدرت" نیست، بلکه یک روش تفکر است، یک جهان بینی. این اساس زندگی است.

با این حال، مقاله در مورد پدیده "بیماری شامانی" است. ما خود را به این موضوع محدود می کنیم.

"بیماری شامانی" چیست؟

این اصلا یک بیماری نیست. اما از نظر ظاهری ناخوشایند و عجیب به نظر می رسد و اغلب شبیه یک اختلال روانی است. از این رو واژه بیماری شامانی در بین مردم رواج یافته است.

این پدیده تا حدی به دلیل مشکلات روانی است که به ناچار زمانی ایجاد می شود که فرد شروع به تماس با چیزی می کند که درک نمی کند. سرنوشت انسان، دنیای مادی و زمینی است که شباهت چندانی به جهان های دیگر ندارد که جادوگران، جادوگران و شمن ها با آن ها کار می کنند. وقتی فردی که به واقعیت زمینی عادت کرده است، ناگهان احساس می کند چیزی ناشناخته در حال شکستن است، وحشت می کند و عصبی می شود. این بر وضعیت روحی او تأثیر می گذارد. اما این حتی دلیل تغییرات ذهنی هم نیست.

در روند "بیماری شامانی"، دگرگونی های روان و شخصی که می تواند شمن شود، از قبل شروع شده است.

بیماری شامانی منادی است که فردی که مستعد ابتلا به آن است به کیفیتی متفاوت تبدیل می شود. او تبدیل به چیزی می شود که یونانیان باستان آن را "روان پومپوس" می نامیدند - یعنی موجودی که می تواند جهان زنده ها و مردگان را، دنیای مردم و ارواح را به هم متصل کند.

بنابراین، بیماری شمنیک یک بیماری به معنای واقعی کلمه نیست، بلکه یک فرآیند دگرگونی است که معمولا برای فرد مبتلا دردناک است.

علائم بیماری شامانی

از نظر ظاهری بی طرف به نظر می رسد. فردی که در حالت "بیماری شامانی" قرار دارد شبیه به فردی است که از افسردگی شیدایی یا حتی اسکیزوفرنی رنج می برد. او می‌تواند چندین روز در رختخواب دراز بکشد و چیزی بخواهد، حتی ارتباط کمتری بخواهد، و سپس ناگهان بپرد و کارهای عجیبی انجام دهد که درک منطقی را به چالش می‌کشد. این بسیار شبیه رفتار احمقان مقدس در لحظه خلسه است. در واقع، احمق های مقدس همان شمن ها هستند، فقط از دین مسیحیت.

شمنیسم نیز نوعی دین در نوع خود است. در نسخه کلاسیک، شمن مراسمی را برای ارواح که به او کمک می کنند می فرستد.

بنابراین، علائم یک بیماری شامانی:

      • افسردگی عمیق؛
      • افزایش ناگهانی بسیار شدید در تن، فعالیت جنون.
      • توهمات؛
      • افکار و تصاویر جهانی که ساختار جهان را منعکس می کنند.
      • طرد چیزهای روزمره و عادی برای اکثر مردم، هنجارهای رفتاری، تشنگی برای شناخت دنیایی دیگر.
      • میل به تنهایی؛
      • میل به تشریفات

همه اینها بسیار شبیه به علائم کلاسیک اختلالات روانی است. تفاوت چیست و چگونه می توان تفاوت را تشخیص داد؟

تفاوت "بیماری شامانی" با اختلالات عصبی و روانی

تفاوت در ماهیت فرآیندهای در حال وقوع است. بیماری شامانی و تظاهرات آن معنای متافیزیکی دارد، اما اختلالات روان اعصاب معنایی ندارند.
من معتقدم از علائم بالا همه چیز مشخص است، به جز "میل به انجام مراسم". این نکته ممکن است سوالاتی را ایجاد کند.

میل به مراسم را می توان بیان کرد:

  • در تمایل غیر ارادی برای انجام اقدامات غیر منطقی (اما، به عنوان یک قاعده، برای دیگران خطرناک نیست). به عنوان مثال، یک فنجان را بشکنید، قطعات را به روشی خاص مرتب کنید و در مورد آنها "چرند" صحبت کنید.
  • در یک درک خاص از موسیقی - به ویژه ریتم - میل به رقصیدن، و از نظر آن مانند حرکات بدن شکسته به نظر می رسد، اگرچه هماهنگی خاصی در آنها حفظ شده است.
  • عادت به زمزمه کردن مداوم یک آهنگ ساده و یکنواخت روی بینی خود، یا زدن ریتم بر روی هر چیزی (ریتم های ساده اثری هیپنوتیزم کننده دارند و هیپنوتیزم می تواند شما را در حالت خلسه قرار دهد، در حالتی که شمن ها مناسک انجام می دهند).
  • در فریاد غیرارادی عبارات نامفهوم - همانطور که می گویند، نه به روستا و نه به شهر (این یک خاصیت معمولی احمق های مقدس است).

به طور کلی، بسیاری از مردم این گونه رفتار می کنند - که مردم آنها را تحقیر آمیز "دیوانه" می نامند. به هر حال، این یک یادداشت است - که نباید به کسی که درک نمی کنید از بالا نگاه کنید. این امکان وجود دارد که برخی از "دیوانه ها" دنیای درونی بسیار غنی تری نسبت به بسیاری از افراد "شایسته" داشته باشند.

واقعیت این است که "بیماری شامانی" انسان را به سمت تحصیل در هنر سوق می دهد. این یک نوع هدف است. و به محض اینکه شخص شروع به دنبال کردن مسیر خود می کند، بیماری شمنی دیگر "بیماری" نیست.

در عمل، معمولاً یک فرد مستعد ابتلا به یک "بیماری شامانی" به دعوت راهنمای "روح" خود به گوشه نشین می رود. در طول دوره گوشه نشینی، روح-راهنما - یا روح-راهنما - سطوح شمن آینده جهان را نشان می دهد که برای ادراک عادی غیرقابل دسترس هستند. «کمدی الهی» شاعر قرون وسطایی دانته آلیگیری اساساً توصیفی از آغاز یک شمن است، تنها در چارچوب باورهای مسیحی. همراه دانته - شاعر باستانی ویرژیل - او را از جهنم، برزخ هدایت می کند و به دروازه های بهشت ​​می آورد. ویرژیل به دانته دنیاهای دیگر - ظریف - را نشان می دهد!

پس از شروع و تمرین گوشه نشین، شمن، بر خلاف بیماران روانی، می تواند کاملاً واضح فکر کند و به اندازه کافی رفتار کند. و در طول یک بیماری شمنی، شخص، اصولا، نیز در وضعیت کافی باقی می ماند و می تواند ویژگی های ادراک خود را زیر سوال ببرد، کاری که دیوانه ها معمولاً انجام نمی دهند.

علاوه بر این، افرادی که تحت تأثیر «بیماری شمنی» قرار می‌گیرند، اغلب ممکن است خودشان از ماهیت واقعی تجربیات و معنای آنها آگاه نباشند! آنها ممکن است احساس کنند که واقعاً از عمق خود خارج شده اند. و در این دوره بسیار خودانتقادگر و در نتیجه آسیب پذیر هستند. اما کسانی که قرار است شمن شوند معمولا راه خود را پیدا می کنند.

«درمان بیماری شامانی»

تنها یک درمان در این مورد وجود دارد: طبیعت خود را در درون خود بپذیرید. یعنی مسیر شروع را تا آخر طی کنید و شمن شوید. تلاش برای مقاومت، تلاش برای "درمان" "بیماری شامانی" منجر به عواقب خطرناکی می شود - جنون واقعی و حتی مرگ.

از مقاله A.M. Kuznetsov "شمنیسم به عنوان یک پدیده انسان شناختی"

دوره بحران با ظهور روحی مشخص می شود که اعلام می کند این شخص را به عنوان دستیار یا شریک ازدواج عرفانی خود انتخاب کرده است و در پاسخ به رضایت او برای تبدیل شدن به یک شمن، کمک خود را به منتخب ارائه می دهد. اگر رضایت دریافت شود، بیماری متوقف می شود، اما همه از قبل می دانند که سرنوشتی شمنی در انتظار این مرد جوان است و تنها چیزی که باقی می ماند یافتن یک مربی مناسب برای اوست. در صورتی که فرد خوانده در برابر اراده روح مقاومت کند، علائم دردناک حتی تشدید می شود که حتی می تواند منجر به مرگ شود. یک توصیف معمولی از این پدیده توسط L.Ya ارائه شده است. «پیش از اینکه شمن بشوم، یکی از شمن‌هایی که می‌شناختم به من گفت، او بیش از دو ماه بیمار بود و در طی آن بی‌حرکت، مستعد و کاملاً بیهوش دراز کشید. به محض اینکه از یک تشنج بهبود یافت، به حمله دیگری افتاد. او به من گفت: «اگر شمن نمی شدم، می مردم.»

اتفاقا:

همانطور که می دانیم زندگی روحانی مسیح از 30 سالگی آغاز شد. عیسی به مدت سه سال موعظه کرد و تمام اعمال معجزه آسای خود را که در کتاب مقدس توصیف شده انجام داد. سپس محاکمه شد و مصلوب شد. در آن زمان او 33 سال داشت.

سفر مسیحایی عیسی با غسل تعمید آغاز شد. او توسط یحیی تعمید دهنده (باپتیست) تعمید یافت. پس از این، عیسی، همانطور که از کتاب مقدس مشخص است، به مدت 40 روز به صحرا رفت و در آنجا توسط شیطان وسوسه شد، اما توانست در برابر وسوسه مقاومت کند. و تنها پس از آن به دنیا بازگشت و سفر خود را به عنوان مسیح آغاز کرد.

این داستان کتاب مقدس توصیفی معمولی از هرمیتاژ و آغاز شمنی است. شمنیسم همچنین به باورهای مذهبی اشاره دارد - به اشکال "ابتدای" دین، که بسیار قدیمی تر از مسیحیت هستند و در ذاتی همه مردمان باستانی وجود دارند. مثلاً این هم نوعی شمنیسم است.

از دیدگاه مردم شناسان، این داستان در مورد گوشه نشینی چهل روزه مسیح از افسانه های مربوط به شمن ها وام گرفته شده است که آنها نیز همیشه بازنشسته می شدند تا دوباره متولد شوند. از دیدگاه خادمین فرقه مسیحی، معنای داستان مصائب مسیح، مخالف معانی بت پرستی است که مسیحیان شمنیسم را شامل می شوند.

در شمنیسم، یک نوپدید - به طور کلی، یک "تازه وارد"، کسی که تازه وارد مسیر می شود - با یک روح نگهبان وارد اتحاد می شود که اسرار را برای او فاش می کند و متعاقباً به او کمک می کند. و شمن تعهدات خاصی در قبال این روح دارد.

در دیدگاه تحریف شده مسیحی، روح نگهبانی که شمن ها معمولاً با او مذاکره می کنند، شیطان است. و عیسی اتحاد با شیطان و/یا روح نگهبان را رد کرد. اما اینجا یک مشکل منطقی وجود دارد.

اولا، مسیح از قبل حتی بدون هیچ شیطانی روح نگهبان داشت. این خدای پدر یا روح القدس است. با این جوهر بود که عیسی، که با عمل غسل تعمید آغاز شد، به دنبال تماس و اتحاد بود. بر اساس مفهوم مسیحی، خدا پدر مسیح است (و خود مسیح پس از غسل تعمید و گوشه نشینی مقام الهی را دریافت می کند!).

دوما"مصائب مسیح" به اصطلاح مصیبت است - سفر در سطوح ظریف جهان، آشنایی با قوانین جهان اختری. به طور طبیعی، ارواح مضر نیز وجود دارند (اگرگورها)، اما این وظیفه شمن است که بر تأثیر آنها غلبه کند و یاد بگیرد که برای منافع خود بر آنها تأثیر بگذارد - مثلاً دیوها را بیرون راند.

تصور کنید اگر آنها شروع به "درمان" مسیح از "بیماری شامانی" کنند. مثلاً کجا می روی، بهتر است باغت را آباد کنی و بچه هایت را بزرگ کنی! در این صورت فرهنگ مدرن ما به طرز غیرقابل تشخیصی متفاوت به نظر می رسد.

«بیماری شامانی» درمان نمی‌شود، بلکه به عنوان اولین مرحله از راه می‌گذرد.

پس از بیماری شمن

شمن روان خود را مانند بازیگری از مکتب استانیسلاوسکی انعطاف پذیر می کند. او به این نیاز دارد تا:

  • انرژی های ظریف دنیای اختری را احساس کنید.
  • از (از ارواح) نترسید، در برابر تنش این انرژی ها مقاومت کنید، زیرا تعداد آنها زیاد است.

هنگامی که به داخل هواپیمای اختری می روید، مانند بهمنی است که روی شما فرو می ریزد - جریان های عظیمی از اطلاعات. مثل تماشای همزمان صد کانال از تلویزیون. چنین موجی از اطلاعات و انرژی می تواند به راحتی بر یک فرد ناآماده غلبه کند.

یک اثر مشابه - فقط از مصرف LSD - توسط روانشناس معروف تیموتی لیری توصیف شده است:

معمولاً انسان فقط بخش کوچکی از آنچه در ذهنش است می بیند، انگار که در کمد تاریکی با چراغ قوه اطراف خود را روشن می کند، اما وقتی یک ماده توهم زا می گیرد، گویی یک لامپ روشن در داخل اتاق روشن می شود. گنجه - این معنای "آگاهی گسترش یافته" است. یک فرد اغلب آماده دیدن کل "کمد" حافظه خود، آگاهی خود نیست. قبلاً در مورد خطرات مواد روانگردان بسیار گفته شده است. اما اکنون تصور کنید که شمن باید به "کمد" کل جهان - به صفحه اختری - و نه فقط به ذهن خود نگاه کند!

و به هر حال، بله، به طور سنتی شمن های بسیاری از ملل برای رسیدن به حالت خلسه که در آن امکان رسیدن به بالاترین سطوح واقعیت وجود داشت، تنتورهای مست کننده مصرف می کردند. شمن های باستان، موجودات ترسناک و خطرناک را به عنوان "ارواح شیطانی" درک می کردند. اما در واقع، اینها فقط گره های متمرکز انرژی منفی هستند - egregors مخرب.

  • برای اینکه توسط قدرتمندترین جریان اطلاعات انرژی خرد نشوید ، برای دستیابی به درجه بالایی از غلظت - "لامپ" را که "کمد" را روشن می کند به یک پرتو باریک محدود کنید که عناصر لازم را از کل تنوع می گیرد.
  • به منظور (اجازه دادن به ارواح در خود بدون عواقب) برای ارتباط با حشرات مختلف (از جمله خطرناک، مضر) و تعامل با آنها.
  • خودسرانه ویژگی های بدن اختری خود را تغییر دهید (در اصل، این توانایی متفاوت بودن افراد در صفحه اختری است - مانند بازیگری). این لازم است تا به جای شخص دیگری (مثلاً مشتری) مشکلات خود را در سطح اختری به روشی "نرم" و "دیپلماتیک" بدون تلافی برای مداخله حل کند. مثل دهه 90 است که راهزنان به مسابقه می رفتند و همدیگر را سالاد خرد می کردند و حالا در دفاتر می نشینند و مذاکره می کنند. موافقم، این بسیار متمدن تر است. چه کسی شوخی طنز را درک نمی کند: من بدون زور وحشیانه در زمینه اختری افراد کار می کنم و از درگیری با افراد متجاوز قدرتمند اجتناب می کنم و با آنها "دیپلماتیک" کار می کنم، زیرا دخالت بی ادبانه می تواند منجر به مشکلاتی برای مشتری نفوذ جادویی شود.

آنچه در نتیجه بیماری شامانی اتفاق می افتد

بازسازی روان و بدن اختری وجود دارد.
اصولاً: هر شخصی فقط در جهانی که آماده درک و پذیرش آن باشد قادر به وجود است. بنابراین ما در نمادها، مفاهیم و دسته بندی ها فکر می کنیم. و البته، این یک دید واقعی از جهان نیست، بلکه فقط نمودار، تصویر آن است. شمن قادر است بسته به نیاز به حل مشکلات خاص، طرح ها را تغییر دهد.
اصل اساسی جادو: هیچ حقیقتی وجود ندارد، فقط طرحی از راه حل ها وجود دارد که یا متناسب با یک موقعیت خاص است یا نه. طرح صحیح (آیین، توسل به روح) طرحی است که در یک موقعیت معین کار می کند.
اگر فردی واقعیتی را که به او نشان داده می شود نپذیرد چه اتفاقی می افتد؟ در این مورد، شکافی بین "واقعیت" و شخص وجود دارد - یا شبکه یا آنچه روانپزشکان آن را اسکیزوفرنی می نامند.
شما نمی توانید با تکرار اعمال شمن های دیگر شمن شوید. حتی مربیان نه خود مناسک، بلکه اصول شمنیسم را آموزش می‌دهند، یعنی به جای عمل، نحوه تفکر را آموزش می‌دهند. همه شمن ها آیین های متفاوت و فردی دارند. تمام هنرها فقط با تمرین و تجربه خود فرد قابل درک است.

بودا به شاگردانش می گفت:

«چیزی که می گویم را باور نکن! این تجربه من است، اما لحظه ای که آن را به شما می گویم، اشتباه می شود زیرا برای شما یک تجربه نیست. به من گوش کن اما باور نکن آزمایش، جستجو، مطالعه. تا خودت ندانی، علم تو بی فایده است. خطرناک است دانشی که به عاریت گرفته می شود مانع است.»

کلام گفته شده دروغ است (حقیقت باستانی)

اگر شمن از آغاز جان سالم به در نبرد، دیوانه می شود و گاهی می میرد. بنابراین، تحریک "توانایی های شامانی" در خود، فراتر رفتن از حد، و مصرف انواع "معجون های شامانی"، مواد مخدر و غیره خطرناک است. واقعیت این است که همه صفات - از توطئه ها و تشریفات گرفته تا تنبور و معجون های شامانی - فقط یک موتور هستند. اما اگر ندانید کجا بروید به جایی نخواهید رسید. برای درک این موضوع، جایی که باید حرکت کنید، باید به خود و فضای اطراف گوش دهید، زیرا همه چیز از انرژی اختری اشباع شده است و حتی بدون رفتن به حوزه دهلیزی می توانید تأثیر آن را احساس کنید.
شمن بودن عالی است، اما عالی‌تر از مثلاً یک داروساز خوب نیست.

در یک روستای دورافتاده بوریات، نه چندان دور از دریاچه گوسینو، در خانه ای قدیمی، مرد جوانی برای چند روز بیهوش دراز کشیده بود. دو پیرمرد بدن او را از هم جدا کردند، با قلاب های آهنی او را پاره کردند، استخوان هایش را تمیز کردند، خون کشیدند، چشمانش را از حدقه بیرون کشیدند...


نه، این فیلمی از یک فیلم ترسناک یا جلسه ای از یک کلوپ دیوانه ها نیست که قربانی را مسخره می کند. ما در مورد آیین تشرف به شمن ها صحبت می کنیم که هنوز در بوریاتیا، یاکوتیا، خاکاسیا، تووا و آلتای انجام می شود. این مراسم از سه تا هفت روز طول می کشد. نامزد شمن ابتدا "می میرد" و سپس در تصویری جدید "رستاخیز می کند". وحشتناک ترین لحظه مراسم "تجزیه" است.

البته هیچ کس یک فرد بی دفاع را مسخره نمی کند. اما کسی که برای این "موقعیت" دشوار آماده می شود، واقعاً تمام مدت در خلوت در مکانی خاص است که ورود افراد خارجی ممنوع است. شما نمی توانید به او حسادت کنید: سر بیچاره از درد در حال شکافتن است، او برخی از رویاها را می بیند، صداها را می شنود و در خواب کابوس بر او غلبه می کند. اما هیچ راه گریزی از این وجود ندارد - غیرممکن است که شمن شوید بدون اینکه از بیماری به اصطلاح شمنی رنج ببرید.



شمن ها همیشه واسطه بین ارواح و مردم به شمار می رفته اند. این ساحران با شفاعت ماهرانه خود، مردم را از بیماری ها، وراثت بد و مشکلات زندگی شخصی نجات دادند. اما بین شمن و شمن تفاوت وجود دارد. بعضی ها می توانستند به ضرر شخص عمل کنند: به بیماری «آلوده» می کردند، نفرین می فرستادند و گاهی یک نفر را می کشتند یا «خوردند». بسته به نوع اعمالی که شمن ها انجام می دهند - خوب یا بد، آنها به "خوردن" و "دادن" تقسیم می شوند. در قدیم، این تقسیم مسئولیت ها به طور ویژه رعایت می شد.

به هر حال، شمن هرگز هدیه خود را فقط برای چشمان زیبا دریافت نمی کند. هدیه باید بدست آید. بسیاری شمن می شوند و هدیه خود را از پدربزرگ، مادربزرگ، عمه یا کمتر از پدر یا مادرشان به ارث می برند. به این قبیل شمن ها، شمن های قبیله ای می گویند. اگر خط شمنی قطع شود، تراژدی بزرگ است. سپس شمن ها در میان اطرافیان خود به دنبال شخصی می گردند که بتوانند هدیه خود را به او منتقل کنند. بهترین نامزد کودکی است که با پیراهن به دنیا می آید.



شمن ها معتقدند چنین کودکانی با استعدادترین و امیدوارترین دانش آموزان را می سازند. اگر کودک کاملاً پیراهن بود، معلوم می شد که یک جادوگر بزرگ است. اگر پیراهن نیمی از بدن او را می پوشاند، او یک شمن معمولی بود. یک بیضی کوچک از پیراهن بریده شد، روی یک قاب کشیده شد و یک تنبور به دست آمد. این تنبور را روی گهواره کودک آویزان می کردند. وقتی بچه بزرگ شد، تنبور را در زمین دفن کردند.

ویکتور پی به یک قبیله شامانی تعلق نداشت. پدر بوریات او تمام زندگی خود را در یک قایق در امتداد دریاچه بایکال گذراند - او ماهی گرفت، دود کرد، خشک کرد، نمک زد و به فروشندگان می فروخت. اما مادر به یک ملیت نادر و در خطر انقراض - توفالارها تعلق داشت. بیش از 700 نفر از آنها در روسیه وجود ندارد. اجداد مادر در مناطق دورافتاده تایگا کوه های سایان زندگی عشایری داشتند و آهو پرورش می دادند. در کودکی مادرم از اقوام شنیده بود که یکی از اقوام دور او شمن است. توفالارها فرقه جمجمه داشتند - آنها را می پرستیدند، آنها را روی لباس ها و بانداژهایی که با آنها سر خود را می بستند گلدوزی می کردند. ویکتور در بزرگسالی متوجه شد که جمجمه ها به عنوان تزئینات روی لباس به اجداد شمن او به عنوان محافظت در برابر ارواح شیطانی خدمت می کردند. خود مادر ویکتور هیچ ارتباطی با جادوگری نداشت ، به جز اینکه او تمام زندگی خود را در جادوگری روی اجاق گذراند - او دو برادر و یک خواهر داشت.

ویکتور فرزند ارشد خانواده بود. پدرش تصور می‌کرد که تمام دانش و مهارت‌هایش را به او منتقل می‌کند و از همان کودکی پسر را با خود «در پروازها» می‌برد. اما یک روز یک شمن در روستای آنها ظاهر شد ...

در روستاهای بوریات، شیوه زندگی در طول زمان تغییر کرده است - تمدن در اینجا نیز تنظیمات خاص خود را انجام داده است، اما بسیاری از موارد ثابت مانده است. در روستاها مردم در کنار هم زندگی می کنند و تقریباً همه چیز را در مورد یکدیگر می دانند. و هنگامی که غریبه ای در روستای آنها ظاهر شد، این خبر به سرعت در تمام خانه ها پخش شد. گفتند غریبه آدم ساده ای نبوده بلکه شمنی بوده که از کوه های سایان به اینجا آمده است. او به دنبال کسی بود که بتواند هدیه خود را به او بدهد، جاهای زیادی را دور زد. اما هیچ کس برای چنین مأموریت مهمی مناسب نبود. و بنابراین انتخاب او بر عهده ویکتور افتاد - نه تنها پسر با پیراهن به دنیا آمد، بلکه از طرف مادرش نیز یک توفالار در نظر گرفته شد.



و شمن فقط از این قبیله نادر بود. وقتی پیرمرد این موضوع را شنید، در واقع شروع به لرزیدن کرد. او می خواست پسر را ببیند و با پدر و مادرش صحبت کند.

ویتا در آن زمان به سختی 15 سال داشت. هنگامی که شمن در خانه آنها ظاهر شد، پدر خود را با او در یکی از اتاق ها حبس کرد و برای مدت طولانی در مورد چیزی صحبت کرد. سال‌ها بعد، ویکتور متوجه شد که پدرش قاطعانه مخالف این بود که پسر بزرگش جادوگری کند. اما اقتدار شمن پیر در بایکال آنقدر زیاد بود که فقط یک دیوانه می توانست او را رد کند. پدر مجبور بود به وصیت پیرمرد اطاعت کند. از آن زمان، زندگی ویکتور کاملاً تغییر کرده است.

او مدت زیادی است که پیراهنی که ویکتور در آن به دنیا آمده بود را ندارد. اما این مانع شمن نشد. پیرمرد پسر را صدا زد که دنبالش بیاید و او برای همیشه خانه را ترک کرد. از این به بعد ، ویکتور شروع به نامیدن آداتسلا ساما - "ساخته شده از قطعات" ، "بسط یافته" کرد. هر شمن با تجربه می داند که این نامی است که به کسانی داده می شود که هدیه خود را به صورت ارث دریافت نکرده اند. چنین افرادی معمولاً قوی ترین شمن ها را نمی سازند، اما مربی سعی می کرد هر آنچه را که می دانست به شاگرد خود منتقل کند. و با گذشت زمان، ویکتور تبدیل به یک شمن بسیار قوی شد و نام جدیدی دریافت کرد - Shagai.

ویکتور در مراسم معلمش حضور داشت، دید که چگونه بیماران را روی پاهایشان بلند می کند، به مردم امید می بخشد، گمشده ها را پیدا می کند، سرنوشت را با ستاره ها می خواند، و با خط های دست فال می گوید.

هدیه شمنیسم هرگز به راحتی بدست نمی آید. هرکسی که در این راه خاردار قدم گذاشته است به بیماری خاص و شمنی مبتلا می شود. گاهی چندین هفته و گاهی چندین سال طول می کشد. شمن پیر ویکتور را متقاعد کرد که صبور باشد: هر چه بیشتر رنج بکشد، قوی تر خواهد شد.

ویکتور برای مدت طولانی "بیمار" بود - چهار سال. او بیشتر وقت خود را به تنهایی سپری می کرد، همانطور که سنت شمنی قدیم ایجاب می کرد. در این زمان ویکتور یاد گرفت که احساسات و بدن خود را مدیریت کند. از بیرون ، چنین شخصی عجیب به نظر می رسد - او مانند دیوانه رفتار می کند. انگیزه اعمال او نامشخص است، گفتارش نامنسجم است، اعمالش ناسازگار است. برای تشدید حملات بیماری، شمن آینده به طور مصنوعی خود را در حالت خلسه قرار می دهد، از خود هیپنوتیزم استفاده می کند، اراده خود را تحت فشار قرار می دهد و اغلب از مواد توهم زا استفاده می کند. اینها می توانند قارچ های توهم زا یا گیاهان خاص باشند.

در این حالت، شمن آینده ممکن است چند روز نخوابد، نخورد، ننوشد و تشنج کند. معلوم نیست قدرت او از کجا می آید. با این وجود، برخی از "نامزدها" معجزه های استقامتی را نشان می دهند: آنها آواز می خوانند، می رقصند، در تایگا شکار می کنند و ماهی می گیرند. چیزی مشابه برای ویکتور اتفاق افتاد، اما او دقیقاً به یاد نمی آورد. به او گفتند که یک روز مرده روی تختش افتاد و سپس شمن های مجرب نزد او آمدند. ابتدا او را تحت "شکنجه" و "شکنجه" قرار دادند - تا روحش بدنش را ترک کند و به دنیای دیگر پرواز کند. این لحظه مهم ترین لحظه در هنگام تولد یک شمن جدید است. این بدان معنی است که شمن "با ارواح توافق کرد" - ارتباط برقرار کرد و اکنون می تواند مراسم را انجام دهد - طلسم می کند. آنها می گویند که در چنین لحظه ای شمن - گویی از بیرون - روح مادر خود را می بیند. این فقط دو بار در طول زندگی اتفاق می افتد. بار اول - در هنگام تولد روحانی و بار دوم - در هنگام مرگ.

پس از مراسم آغاز، هنگامی که شمن وظایف مستقیم خود را آغاز می کند، تمام علائم بیماری عجیب برای همیشه از بین می رود. این بدان معنی است که شمن دعوت خود را برآورده کرده و از این پس مطابق با اراده ارواح قدرتمند و اجداد شمن زندگی می کند.

مراحل شماره 18 2011