صفحه اصلی / کف بینی / مختصری در مورد فلسفه باستان. معنای فلسفه باستان

مختصری در مورد فلسفه باستان. معنای فلسفه باستان

سلام، خوانندگان عزیز!

- این موضوع دیگری برای مقاله ای از مجموعه ای از نشریات در زمینه مبانی فلسفه است. تعریف فلسفه، موضوع فلسفه، بخش های اصلی آن، کارکردهای فلسفه، مسائل و پرسش های اساسی را آموختیم.

مقالات دیگر:

فلسفه از چه زمانی ظهور کرد؟

به طور کلی پذیرفته شده است که فلسفه در حدود - در سده های 7-6 قبل از میلاد در یونان باستانو در عین حال در چین باستانو هند. برخی از دانشمندان معتقدند که فلسفه در مصر باستان. یک چیز مسلم است: تمدن مصر تأثیر زیادی بر تمدن یونان داشته است.

فلسفه جهان باستان (یونان باستان)

بنابراین، فلسفه یونان باستان.این دوره در تاریخ فلسفه شاید یکی از اسرارآمیزترین و جذاب ترین دوره ها باشد. او را صدا می زنند عصر طلایی تمدن.اغلب این سوال مطرح می شود که چگونه و چرا فیلسوفان آن زمان این همه ایده، افکار و فرضیه های درخشان را ایجاد کردند؟ به عنوان مثال، این فرضیه که جهان از ذرات بنیادی تشکیل شده است.

فلسفه باستاننشان می دهد جهت فلسفی، که طی بیش از هزار سال تکامل یافته است از اواخر قرن هفتم قبل از میلاد تا قرن ششم پس از میلاد.

دوره های فلسفه یونان باستان

مرسوم است که آن را به چند دوره تقسیم می کنند.

  • دوره اول اولیه است (قبل از قرن پنجم قبل از میلاد).او به اشتراک می گذارد طبیعت گرایانه(در آن زمانی که انسان ایده اصلی فلسفه نبود، مهمترین جایگاه به اصل و طبیعت کیهانی داده شد) و انسان گرا(در آن جایگاه اصلی را انسان و مشکلات او، عمدتاً ماهیت اخلاقی، اشغال کرده بود).
  • دوره دوم –کلاسیک (قرن 5-6 قبل از میلاد). در این دوره نظام افلاطون و ارسطو توسعه یافت. پس از آنها دوره نظام های هلنیستی فرا رسید. آنها بر شخصیت اخلاقی انسان و مشکلات مرتبط با اخلاق جامعه و یک فرد تمرکز داشتند.
  • دوره آخر فلسفه هلنیسم است.تقسیم بر اوایل دوره هلنیستی (قرن 4-1 قبل از میلاد) و اواخر دوره هلنیستی قرن 1 قبل از میلاد. ه. - قرن چهارم)

ویژگی های فلسفه جهان باستان

فلسفه باستان دارای تعدادی ویژگی بود که آن را از سایر جنبش های فلسفی متمایز می کرد.

  • برای این فلسفه با سنکرتیسم مشخص می شود،یعنی وحدت مهم ترین مسائل، و این چیزی است که آن را از مکاتب فلسفی متأخر متمایز می کند.
  • برای چنین فلسفه ای کیهان محوری نیز مشخصه است- به گفته او، کیهان با بسیاری از ارتباطات غیرقابل تفکیک با انسان مرتبط است.
  • در فلسفه باستان عملاً قوانین فلسفی زیادی وجود نداشت در سطح مفهومی توسعه یافته است.
  • عظیم منطق در آن مهم بودو توسعه آن توسط فیلسوفان برجسته آن زمان، از جمله سقراط و ارسطو انجام شد.

مکاتب فلسفی جهان باستان

مدرسه میلزی

مکتب میلزی را یکی از قدیمی ترین مکاتب فلسفی می دانند. از جمله بنیانگذاران آن بود تالس، ستاره شناس او معتقد بود که در اساس هر چیزی جوهر خاصی وجود دارد. این اوست که آغازگر واحد است.

آناکسیمنساعتقاد بر این بود که هوا را باید سرآغاز همه چیز دانست، در آن است که بی نهایت منعکس می شود و همه اشیا تغییر می کنند.

آناکسیماندربنیانگذار این ایده است که جهان ها بی نهایت هستند و اساس همه چیز به نظر او به اصطلاح آپایرون است. این ماده ای غیرقابل توصیف است که اساس آن بدون تغییر باقی می ماند، در حالی که اجزای آن دائماً در حال تغییر هستند.

مدرسه فیثاغورث.

فیثاغورثمدرسه ای ایجاد کرد که در آن دانش آموزان قوانین طبیعت و جامعه انسانی را مطالعه می کردند و همچنین سیستمی از اثبات های ریاضی را ایجاد کردند. فیثاغورث معتقد بود روح انسانجاودانه

مدرسه الیاتیک

گزنوفانسدیدگاه های فلسفی خود را در قالب شعر بیان می کرد و خدایان را به سخره می گرفت و دین را نقد می کرد. پارمنیدسیکی از نمایندگان اصلی این مکتب، اندیشه بودن و تفکر را در آن پرورش داد. Zeno of Eleaدر توسعه منطق مشغول بود و برای حقیقت مبارزه کرد.

مدرسه سقراط.

سقراطمانند پیشینیان خود آثار فلسفی ننوشت. او در خیابان با مردم صحبت می کرد و دیدگاه خود را در بحث های فلسفی ثابت می کرد. او به توسعه دیالکتیک مشغول بود، به توسعه اصول عقل گرایی از نظر اخلاقی مشغول بود و معتقد بود کسانی که از چیستی فضیلت آگاهی دارند، بد رفتار نمی کنند و به دیگران آسیب نمی رسانند.

بنابراین، فلسفه باستان به عنوان پایه ای برای توسعه بیشتر اندیشه فلسفی عمل کرد و تأثیر زیادی بر ذهن بسیاری از متفکران آن زمان گذاشت.

کتاب های فلسفه یونان باستان

  • طرحی از تاریخ فلسفه یونان. ادوارد گوتلاب زلر.این مقاله معروفی است که چندین بار در بسیاری از کشورها تجدید چاپ شده است. این محبوب است و خلاصهفلسفه یونان باستان
  • فیلسوفان یونان باستان. رابرت اس. برومبو.از کتاب رابرت برومبو (دکترای دانشگاه شیکاگو) شرحی از زندگی فیلسوفان، شرحی از مفاهیم، ​​ایده ها و نظریه های علمی آنها را خواهید آموخت.
  • تاریخ فلسفه باستان. جی آرنیم.این کتاب منحصراً به محتوای ایده ها، مفاهیم و آموزه های فلسفی کهن اختصاص دارد.

فلسفه یونان باستان - به طور خلاصه، مهمترین چیز. ویدئو

رزومه

فلسفه باستان دنیای باستان(یونان باستان)خود اصطلاح «فلسفه» را ایجاد کرد، تأثیر زیادی بر اروپا و اروپا داشت و دارد فلسفه جهانتا به حال

فلسفه باستانفلسفه یونانیان باستان و رومیان باستان است که دوره قرن هفتم را پوشش می دهد. قبل از میلاد فلسفه باستان در دولت-شهرهای یونانی (دولت-شهرهای تجاری و صنایع دستی) آسیای صغیر، مدیترانه، منطقه دریای سیاه و کریمه، یونان مخصوصاً - در آتن، در کشورهای هلنیستی آسیا و آفریقا، در امپراتوری روم به وجود آمد. . فلسفه باستان سهم استثنایی در توسعه تمدن جهانی داشت. اینجا بود که فرهنگ و تمدن اروپایی سرچشمه گرفت، اینجا خاستگاه فلسفه غرب، تقریباً تمام مکاتب، عقاید و عقاید بعدی آن است.

مراحل فلسفه باستان:

کلاسیک های اولیه (ناتورالیست ها، پیشاسقراطی ها). مشکلات اصلی "فیزیک" و "کیهان"، ساختار آن است.

مشکلات رابطه خدا و خلقت او - انسان; عقاید در مورد خدا به عنوان موجود واقعی؛ در مورد لوگوس به عنوان عالی ترین و کامل ترین مخلوق خداوند و غیره. (فلوطین، فیلون اسکندریهو غیره).

مشکلات پیدایش و ماهیت دانش، منطقی و روش شناختی از دیدگاه روش جستجوی عقلانی. ایده هایی برای ساختن سیستم های متافیزیکی و سنتز پایه مسائل فلسفی; سوالات منطق، اشکال منطقی، قواعد تفکر صحیح؛ پرسش های بلاغت به عنوان هنر متقاعدسازی؛ مشکلات زیبایی شناختی و غیره (افلاطون، ارسطوو غیره).

مکاتب فلسفی پیش سقراطی یونان باستان در قرون 7-5 پدید آمدند. قبل از میلاد در دولت شهرهای اولیه یونان

مکاتب فلسفی .

1. فلسفه جهت گیری طبیعت گرایانه

- مدرسه میلتوس(تالس، آناکسیماندر، آناکسیمنس، هراکلیتوس)

- مکتب فیثاغورث(فیثاغورث، گزنوفیلوس و غیره)

- مدرسه الئاتیک(پارمنیدس، زنون و غیره)

- اتمیسم(لوکیپوس، دموکریتوس)

سایر فیلسوفان (امپدوکلس، آناکساگوراس)

جهت گیری طبیعت گرایانه ذاتی است:

- کیهان محوری

- جستجو برای آغاز،که همه چیز را به دنیا آورد.

نمایندگان مکاتب مختلف طبیعت گرایانه پایه های اساسی اشیا را کشف می کنند (یعنی آن چیزی که همه چیز از آن سرچشمه می گیرد). اولین اصل همه چیز هواست ( آناکسیمن)؛ماهیت چیزها در اعداد است (به فیثاغورث،اصل اشیا در وجودشان است (پارمنیدس)؛همه چیز از اتم ساخته شده است (لوکیپوس، دموکریتوس)؛اساس هر چیزی که وجود دارد تغییر ابدی، دگرگونی است صلح (هراکلیتوس)و غیره

- روش اعلامی - جزمیفلسفی کردن

- هیلوزوئیسم(انیمیشن طبیعت بی جان)

فلسفه جهت گیری انسان گرایانه:

- سفسطه(پروتاگوراس، گورگیاس، پرودیکوس، هیپیاس، آنتیفون). سوفیست ها انقلاب کردند و تفکر فلسفی را از مسائل طبیعت و فضا به مسئله انسان و زندگی او به عنوان عضوی از جامعه تغییر دادند. سوفیست ها پدیده ای هستند به اندازه سقراط و افلاطون. دومی بدون اولی غیرممکن است.

من یک گرایش انسان گرایانه دارم:

- مضامین غالب -اخلاق، سیاست، بلاغت، هنر، زبان، دین، آموزش، یعنی. همه چیزهایی که اکنون فرهنگ نامیده می شود

- تغییر محور جستجوی فلسفی از فضا به انسان

اولین مکاتب و جهت گیری های یونان باستان با اساطیر مرتبط بود که در آن تلاش های اولیه برای توضیح جهان انجام شد.

اسطوره‌شناسی این سوال را مطرح می‌کند: «چرا به چه دلایلی، هر آنچه وجود دارد، تحت تأثیر چه چیزی پدید آمده است؟» - و چندین ساختار توضیحی معمولی ایجاد می کند. اسطوره رویدادهای طبیعت را توضیح می دهد (تولد جهان، اجرام آسمانی، عناصر زمینی و آسمانی) به خواست خدا. علت پیدایش جهان از حدود طبیعت خارج شده و به اراده و مشیت خدایان سپرده شده است.

سؤالاتی که ابتدا توسط اسطوره مطرح شد، اهمیت خود را برای دین و فلسفه حفظ کرده اند، که نشان دهنده اهمیت استثنایی آنها برای انسان است: همه چیز از چه چیزی زاده می شود و همه چیز به چه چیزی تبدیل می شود؟

چگونه هر چیزی که وجود دارد کنترل می شود؟

ریشه همه چیز کجاست؟

فلسفه یونان باستان می کوشد با کمک آموزه مبدأ به همه این سؤالات پاسخ دهد. بر خلاف اساطیر و دین، در میان اولین فیلسوفان یونان باستان، خود طبیعت، و نه چیزی فراطبیعی، عامل هر آنچه در آن و برای آن اتفاق می افتد، می شود. وقتی اسطوره‌شناسی سؤالاتی را مطرح می‌کرد: چرا کیهان و بدنه‌های آن به این شکل ساخته شده‌اند، هیچ‌کس از سازندگان اسطوره‌ها مدرک نخواست (آنها می‌توانستند با آرامش فقط به خدایان و افسانه‌ها اشاره کنند).

اولین حکیمان یونانی (دانشمندان) باید شواهدی از ماهیت عینی یا نظری ارائه می کردند. علاوه بر این، گذار به جستجوی اصول بنیادین هستی (آب، آتش، هوا و غیره) توسط متفکران یونان باستان، گام بعدی در رشد تفکر و آگاهی در مقایسه با اسطوره‌شناسی بود که مسائل هستی‌شناختی را از طریق علل اولیه (خدایان). «اصل اول»، برخلاف «علت اول»، مفهوم سطح بالاتری از انتزاع، تعمیم است.

فلسفه باستان از منظر علم نوپا به سؤال در مورد طبیعت به عنوان یک کل پاسخ می دهد و شواهدی از مواضعی که مطرح می کند ارائه می دهد. دکترین طبیعت ظاهر می شود - فیزیک ("فوزیس"). مطابق با آن، متفکران یونان باستان معتقد بودند که طبیعت جوهر (جوهر چیزی) است، چیزی است که آشکار نیست، نیاز به شناسایی، یافتن دارد، که با تجربه مستقیم ما منطبق نیست.

یونانی‌ها به دنبال منشأ یا «طاق» در خود طبیعت هستند، در چیزی کاملاً مشخص و مشخص. این چیز خاص با هر عنصر خاصی ادغام می شود. مفهوم طبیعت - "فوزیس" - همه چیز موجود را پوشش می دهد: آنچه بود، هست و خواهد بود. هر چیزی که پدید می آید، توسعه می یابد و از بین می رود. اما در دنیای باستان اعتقاد بر این بود که باید یک اصل اساسی وجود داشته باشد، که برای این امر ثابت است، یونان باستان بخشی از طبیعت را جدا کرده و آن را بالاتر از هر چیز دیگری قرار می دهد. تالس(حدود 624 - 547 قبل از میلاد) استدلال می کرد که آغاز موجودات (اشیاء) آب است. آناکسیماندر apeiron را منشا در نظر گرفته است، آناکسیمن -هوا مکتب میلزی (تالس، آناکسیماندر، آناکسیمنس) اولین مکتب در فلسفه بود که مسئله جوهر جهان را مطرح کرد.

گامی کیفی جدید در فلسفه برداشت هراکلیتوس از افسوس(حدود 544 - حدود 483 قبل از میلاد)، که می توان آنها را در زمره پدیدآورندگان شکل اصلی دیالکتیک فلسفی برشمرد. منشأ هراکلیتوس آتشی همیشه موجود است که شعله ور می شود و سپس خاموش می شود و در نتیجه تداوم تولد و ناپدید شدن در جهان طبیعی را تضمین می کند. دیالکتیک هراکلیتوس بیانیه و ثبت ابدیت تغییراتی است که در جهان رخ می دهد. همه چیز مدام تغییر می کند و تغییر می کند. در اینجا گفته های هراکلیتوس است که به ما رسیده است: "همه چیز جریان دارد، همه چیز تغییر می کند." "خورشید هر روز جدید است" "شما نمی توانید دو بار وارد یک رودخانه شوید." یکی متضادهای خود را دارد - این اساس وجود و هماهنگی جهان است.

به طور کلی، فلسفه هراکلیتوس به تحول کمک کرد جهان بینی اساطیریبه جنبه های فلسفی آتش او جاودانه و الهی است. به گفته هراکلیتوس، فضا ابدی نیست، می سوزد. "این آتش جهانی نه تنها یک پدیده فیزیکی، بلکه یک پدیده اخلاقی است: همه را قضاوت خواهد کرد." روح انسان مسخ آتش است. جزء آتشین روح، لوگوس آن است، یعنی کلمه عقلی. روح دارای یک آرم خودافزاینده است که آتشین است. هراکلیتوس: همه چیز کاملاً قابل تغییر است ( اصل اصلی). تمام دنیا یک رودخانه است. بنابراین هراکلیتوس بنیانگذار دیالکتیک عنصری است.

برعکس فیثاغورثی ها می گویند که همه چیز برای همیشه تکرار می شود. هراکلیتوس ثبات اشیاء را انکار نکرد، اما ممکن است، زیرا. چیز خودش را بازتولید می کند. یک چیز در نتیجه مبارزه اضداد در آن بازتولید می شود. این مبارزه قانون اصلی جهان هستی است. خوشبختی توانایی تفکر و گفتن حقیقت است. شایسته ترین ها جلال را بر فانی ترجیح می دهند. مردم باید برای قانون بجنگند، همانطور که برای دیوارهای خود.

قابل توجه و حتی نمادین است که جایگزینی برای آموزه های هراکلیتوس در حومه مخالف جهان یونان - در ایتالیا - بوجود آمد. این جهان بینی که ماهیت متفاوتی داشت، ویژگی فیثاغورثی ها بود.

ایده اندازه گیری و نظم با تصویر فیثاغورث ارتباط نزدیکی دارد: برخی از نویسندگان باستان حتی معرفی وزن ها و اندازه ها را به او نسبت می دهند. جالب است که ایده نظم حاکم بر جهان در آموزه فیثاغورث دارای ویژگی کاملاً تحت اللفظی بود. فیثاغورثی ها ساختار جهان را با وجود چنین پدیده ای مرتبط می کردند. مثل یک عدداین اعداد هستند که روابط دقیق مقادیری را بیان می کنند که به هیچ دلبخواهی وابسته نیستند. آنها آموزش دادند: "عدد مالک چیزهاست." مطالعه و درک این یا آن پدیده به معنای اندازه گیری آن است. این قانون، پیروان فیثاغورث، نه تنها به پدیده های طبیعی، بلکه در حوزه اخلاق، هنجارهای رفتار انسانی.

عدالت در فیثاغورث به عنوان «عددی ضرب در خودش» تعریف شده است. فیلولاس، یکی از بهترین ها متفکران برجسته، که به راسته فیثاغورث تعلق داشت، به طور کلی این ایده را بیان می کرد که موضوع دانش فقط می تواند چیزی باشد که برای اندازه گیری کمی قابل دسترسی است. کیهان - دنیای فوق قمری - دنیایی از نظم و اعداد است. حکمت در مورد او ممکن است. هر چیزی در آن حد خود را دارد. بی حد و حصر، یعنی آنچه، به گفته حکیمان ایونی، جوهر جهان را تشکیل می دهد، در واقعیت فقط اورانوس را مشخص می کند - جهان زیر قمری. در اینجا همه چیز سیال و قابل تغییر است و بنابراین دانش غیر ممکن است. در چنین دنیایی فقط فضیلت ممکن است.

در اندیشه‌های فیثاغورثی درباره عدد و اندازه، جدا کردن تبیین‌های فلسفی ذات جهان از دستورات دینی به سختی مجاز است. عرفان اعداد به طور همزمان نظرات مرتاضان ایتالیایی را در مورد ساختار جهان و آموزه های آنها در مورد چگونگی رفتار یک فرد واقعاً با فضیلت در اطاعت از عالی ترین قانون بیان می کند. تبدیل این معیارها برای یک روش خوب زندگی به فلسفه واقعی بدون تأثیر آنها اتفاق نیفتاد، اما دیگر در چارچوب جامعه فیثاغورثی، یعنی در آثار فیلسوفان الین رخ نداد. این دگرگونی با نام همراه بود پارمنیدس.

همراه با مکتب فلاسفه میلزی، مدرسه الئاتیک. در میان یونی ها، جوهر هنوز فیزیکی است، در میان فیثاغورثی ها ریاضی و در میان الیتی ها فلسفی است.

برای الیتی ها، جوهر وجود هر چیزی است. طرح مسئله رابطه بین تفکر و هستی بسیار مهم است. بنابراین، اینجاست، در الئا، که فلسفه اولیه به فلسفه تبدیل خواهد شد. این مدرسه توسط گزنوفانس سازماندهی شد. او ابتدا این ایده را بیان کرد که خدایان مخلوق انسان هستند. گزنوفان ریشه‌های انسان‌سازی دین را پنهان کرد. خدای گزنوفانس نه از نظر بدن و نه در اندیشه مانند مردم نیست. خدای گزنوفان ذهن پاک است - او جسمی نیست، او قدرت بدنی ندارد، قدرت او در خرد است.

بیشتر یک نماینده برجستهالیتیکس بود پارمنیدساو در Elea زندگی می کرد و قوانینی را تدوین کرد. اثر اصلی شعری فلسفی درباره طبیعت است. او در مورد تغییر ناپذیری وجود تدریس می کرد. تمرکز بر مسئله رابطه بین هستی و نیستی و مسئله تعریف هستی و تفکر است. جهان برای او موجودی واحد و ازلی است. او تغییرناپذیر، ثابت، همیشه یکسان است. به عقیده پارمنیدس، همه چیز در جهان هستی نیست.

نیستی غیرقابل تصور و بیان نیست، «زیرا نیستی را نه می توان شناخت و نه بیان کرد. هرگز نمی توان ثابت کرد که چیزی که وجود ندارد وجود دارد.» پارمنیدس عدم امکان عدم را از موضع اساسی فلسفه خود درباره هویت اندیشه و اندیشیدن استنباط می کند. اما حتی اگر نیستی به نوعی وجود داشته باشد، دیگر، به بیان دقیق، نیستی نیست. اگر نیستی وجود نداشته باشد، گذار از هستی به نیستی صورت نمی گیرد و در نتیجه اصلاً حرکتی وجود ندارد. بودن همه چیز را پر می کند. هیچ آغاز و پایانی برای آن وجود ندارد. هیچ تناقضی در وجود وجود ندارد.

از نظر پارمنیدس، بودن محسوس نیست. مشخص نیست، نه آب است، نه آتش، نه خاک، نه هوا. همیشه در حالت استراحت است، خارج از زمان. مانند یک توپ در همه جا به طور مساوی توزیع شده است. شناخت حسیپارمنیدس معتقد است که این اشتباه است که دانش در مورد طبیعت را فقط می توان با عقل به ما داد.

شاگردش زنومعتقد بود که هر مفهومی از حرکت متناقض است و بنابراین درست نیست. او مجموعه‌ای کامل از آپوریا را ایجاد کرد، شواهدی که هدفشان تشخیص حقیقت جنبش بود. «شی ء متحرک نه در جایی که هست و نه در جایی که نیست حرکت نمی کند».

زنو آپوریا "یک فلش پرنده در حال سکون است" را مطرح کرد که طبق آن مسیر حرکت از مجموع نقاط در حال سکون تشکیل شده است و در هر نقطه حرکت فلش در حالت سکون است. پس از این، زنو پیشنهاد می‌کند که به این فکر کنید که چگونه حرکت می‌تواند از یک سری حالت‌های استراحت ایجاد شود. او سعی می کند در مورد نفی حرکت به طور کلی به نتیجه برسد. آپوریاهای او مانند «دوگانگی» و «آشیل و لاک پشت» نیز همین هدف را دنبال می کنند.

بنابراین:

الئاتیکس ها مفهوم هستی را به این صورت تعریف کردند:

1. هستی هست، نیستی نیست.

2. بودن یکی و غیر قابل تقسیم است.

3. بودن قابل شناخت است، اما نیستی نیست.

تولد و توسعه ایده های اتمی در درجه اول با نام ها همراه است لوکیپوس و دموکریتوس،دموکریتوس در مقابل هراکلیتوس گریان به عنوان فیلسوف خندان شناخته می شود. حدود 70 مقاله نوشت. هستی چیزی است ساده، تقسیم ناپذیر - اتم - یونانی. "بریده نشدن." تعبیر مادی: اتم یک ذره فیزیکی غیرقابل تقسیم است و تعداد بی نهایت از این اتم ها وجود دارد. اتم ها با تهی از هم جدا می شوند. پوچی نیستی و در نتیجه غیر قابل شناخت است.

دموکریتوس جهان اتم ها را به عنوان حقیقت متمایز می کند ، بنابراین ما فقط با عقل و جهان چیزهای حسی - همه چیز قابل مشاهده - می دانیم. اتم ها نامرئی هستند، فقط قابل تفکر هستند، شکل و اندازه آنها متفاوت است. با حرکت در پوچی، با یکدیگر درگیر می شوند، زیرا شکل آنها متفاوت است. اتم ها اجسامی را تشکیل می دهند که قابل درک هستند.

از نظر دموکریتوس، کل مجموع اجزای آن (اتم ها) است و حرکت اتم ها علت همه چیز است. دموکریتوس موضع الئیتیک ها در مورد بی حرکتی هستی را رد می کند. دموکریتوس به پوچی اعتراف می کند. او در مورد ساختار چیزها صحبت می کند.

بنابراین، دموکریتوس اتم را، یک ذره تقسیم ناپذیر مادی، به عنوان اصل اساسی جهان، علت و جوهر هر چیزی که وجود دارد، اعلام می کند. اتم ها حرکت می کنند، با یکدیگر تعامل می کنند، می چسبند، به هم متصل می شوند و ترکیبات منحصر به فردی را تشکیل می دهند. این فیلسوف ایده ریزساختار جهان را بیان کرد، تلاش شد تا ظهور اجسام به دلیل ترکیبات مختلف اتم ها و تخریب - با این واقعیت که این ترکیبات متلاشی می شوند - توضیح دهند.

به لطف مفهوم اتمی، این امکان فراهم شد که توضیح دهیم چرا، با وجود تولد و مرگ اجسام منفرد، جهان به عنوان یک کل به وجود خود ادامه می دهد و حفظ خواهد شد. به عنوان مثال، افراد به دنیا می آیند و می میرند، اما نسل بشر به حیات خود ادامه می دهد. و برای توضیح این امر نه خدایان، نه عرفان و نه تقدیر لازم نیست، زیرا در خود طبیعت تبیین طبیعی وجود دارد.

3 . سوفسطائیان(V - نیمه اول قرن چهارم قبل از میلاد)، هنر متقاعدسازی، زیبا گفتن و استدلال صحیح افکار خود و از همه مهمتر هنر ابطال قضاوت های طرف مقابل (پروتاگوراس، گورگیاس، هیپیاس، پرودیکوس، کریتیاس) ​​را آموخت. ). سفسطه ها تکنیک های منطقی هستند که به لطف آنها نتیجه ای که در نگاه اول درست بود در نهایت نادرست بود و مخاطب در افکار خود گیج شد.

سقراط(469-399 قبل از میلاد) - فیلسوف برجسته آتنی، معلم افلاطون. سقراط نماینده یک جهان بینی دینی و اخلاقی واقع گرایانه است.

مسئله محوری در فلسفه

سقراط - انسان و آگاهی انسان . ماهیت و جوهر انسان روح (ذهن) اوست. روح «خود آگاه» است، یعنی. وجدان و شخصیت فکری و اخلاقی. این کشف یک سنت اخلاقی و فکری ایجاد کرد که تا به امروز اروپا را تغذیه کرده است.

وظیفه اصلی شناخت- خودشناسی: "خودت را بشناس"شناخت خود به عنوان یک "فرد به طور کلی"، یعنی. به عنوان یک فرد اخلاقی و مهم اجتماعی. شناخت هدف و توانایی اصلی انسان است، زیرا در فرآیند شناخت به حقایق معتبر جهانی می رسد، به شناخت خوبی ها و زیبایی ها، خوبی ها و خوشبختی ها. این هدف فلسفه است.

اخلاق سقراطشناسایی می کند فضیلت با دانش:

1). فضیلت (حکمت، عدالت، ثبات، اعتدال) همیشه علم است، رذیلت همیشه جهل است.

2) هیچ کس آگاهانه مرتکب گناه نمی شود، اما هر کس مرتکب بدی شود از روی نادانی انجام می دهد. این عقل گرایی اخلاقی سقراط خیر اخلاقی را به یک واقعیت آگاهی تقلیل می دهد.

دیالکتیک سقراطمصادف است با گفتگو(dia-logos) که از دو نقطه تشکیل شده است: "ردیه ها"("کنایه") و "مائیوتیک".روش «سقراطی» روشی است برای پرسیدن مداوم و منظم سؤالات، با هدف سوق دادن طرف مقابل به تناقض با خود، اعتراف به نادانی خود. این جوهر "کنایه" است، جوهر "مایئوتیک" - از طریق سؤالات پیشرو و تکنیک های منطقی، برای سوق دادن مخاطب به یافتن مستقل حقیقت.

وظیفه روش یافتن «جهانی» در اخلاق از طریق آن است "القاء"(یافتن عام در خاص) و "تعاریف"(تعیین جنس ها و گونه ها، روابط آنها).

اجزای اصلی روش «سقراطی».: "کنایه" و "مائوتیک" - در شکل، "استقرا" و "تعریف" - در محتوا.

4 . افلاطون(427-347 قبل از میلاد) - بزرگترین فیلسوف یونان باستان، شاگرد سقراط، بنیانگذار مکتب فلسفی خود - آکادمی، بنیانگذار گرایش ایده آلیستی در فلسفه. نام اصلی او ارسطوکلس است. افلاطون یک نام مستعار است.

نقش مهمی در سرنوشت فلسفه توسط نظریه های او، نظریه جاودانگی، نظریه دانش به مثابه خاطرات و آموزه او ایفا کرد. حالت ایده آل. در فلسفه افلاطون حذفی از حواس و نفسانی به نفع امر عقلانی محض وجود دارد که فقط به صورت عقلی (معقول) قابل درک است. به گفته افلاطون، اصل اساسی جهان، ایده ها یا ایدوس ها هستند که تصاویری از چیزها هستند. هر مورد ایده خاص خود را دارد، نوعی استاندارد که مطابق با آن ساخته شده است. به عنوان مثال، یک جدول وجود دارد زیرا ایده جدول وجود دارد. اما یک تفاوت اساسی بین یک چیز و تصویر آن وجود دارد. اگر چیز معینی متناهی باشد، ایده (ایدوس) ابدی است، نه در معرض نابودی. همان استانداردها هستند اصول اخلاقی- نیکی، نیکی، عدالت.

مجموعه ایده ها به گفته افلاطون نشان دهنده جهانی خاص است که مستقل از انسان وجود دارد و هستی نامیده می شود. اگر ایده‌ها با چیزها مخالف باشند، مانند نظم به هرج و مرج، خیر با شر، در این صورت ارتباط نزدیکی بین ایده‌ها و روح انسان وجود دارد. افلاطون معتقد به انتقال ارواح بود، معرفت شناسی او بر این باور بنا شده است. افلاطون سرگذشت - خاطرات - را جوهره فرآیند شناخت می دانست. او استدلال می کرد که روح انسان به یاد می آورد که قبل از تجسم در این بدن، در دنیای ایده ها به چه چیزی فکر می کرد.

ویژگی های کلی فلسفه افلاطون:

نظام فلسفی افلاطون اولین سیستم تکمیل شده است مفهوم مصنوعی،که در آن از منشور آموزه عقاید، همه مؤلفه های فلسفه باستان مورد توجه قرار می گرفت: هستی شناسی، معرفت شناسی، اخلاق، زیبایی شناسی، فلسفه سیاست.

نکته اصلی در فلسفه افلاطون این بود دکترین ایده هابخور دنیای مادیکه یک فرد در آن زندگی می کند. اما جهان دیگری وجود دارد - مخلوق و فنا ناپذیر، یعنی. ابدی این جهان علت، صورت های ناب و ذات اشیاء است. این جهان که با مفهوم «هستی» مشخص می‌شود، «دنیای ایده‌ها» است.

یک چیز جداگانه یک کپی مادی از ایده اصلی (eidos) است. چیزهای مادی قابل تغییر هستند و در طول زمان وجود خود را از دست می دهند. ایده ها ابدی و تغییر ناپذیر هستند.

ایده ها علت اشیا و علت کل جهان هستند، اما در جهان وجود ندارند. آنها در روح انسان ساکن هستند. این روح است که حاوی معرفت درباره ایده ها است، زیرا قبل از ورود به بدن در دنیای ایده ها زندگی می کرد. بنابراین، ایده ها نه از طریق حواس، بلکه از طریق "به خاطر سپردن" ذهن آموخته می شوند. جهان مادی شناخته می شود، دنیای ایده ها «به یاد می ماند». این ساختار روح را مشخص می کند: بالاترین مرتبه عقلانی است که انسان از اوج آن به جهان ابدی اندیشه ها می اندیشد و برای خیر تلاش می کند و پایین ترین مرتبه نفسانی است که به کمک آن جهان اشیاء را می شناسد.

دنیای ایده ها با سلسله مراتب مشخص می شود. اول از همه، ایده "خیر مشترک" یا "خیر بزرگتر" وجود دارد. علاوه بر این، این ایده ها عبارتند از: ارزش های انسانی (خرد، عدالت، خیر و شر)، روابط (عشق، نفرت، قدرت، دولت و غیره)، ویژگی های چیزها و غیره.

نظریه ایده ها جنبه عملی دارد - اثبات اصول جهانی انسانی و هنجارهای هستی، زیرا از موقعیت آرمان های "دنیای ایده ها" فرد باید جهان اطراف خود را ارزیابی کند. چنین سیستمی از فلسفه مابعدالطبیعه نامیده می شود (نباید با روش متافیزیکی که در قرون 16 - 17 بوجود آمد اشتباه شود).

شاگرد افلاطون بود ارسطو (384-322 قبل از میلاد)،بنیانگذار مدرسه لیسیوم آتن. هم مؤسسه آموزشی بود و هم اتحادیه علمی. آثار ارسطو از نظر دایره المعارفی متنوع است. او به تحصیل علوم طبیعی و شعر و مسائل حکومتی پرداخت و پدیدآورنده منطق و روانشناسی بود. با این حال، بخش مرکزی میراث او را فلسفه تشکیل می دهد که چندین قرن پس از مرگ او متافیزیک نام گرفت. این علم «علل و اصول» است. ذات از نظر ارسطو قادر به وجود مستقل است. چه چیزی وجود یک چیز جداگانه را ممکن می کند؟ پاسخ به این سؤال، آموزه او درباره علل چهارگانه ای است که وجود یک چیز را تعیین می کند. بیایید هر شی را تصور کنیم، به عنوان مثال یک کوزه.

وجود آن بدون خشت غیرممکن است - ماده ای (ماده) که می توان از آن مجسمه سازی کرد. اما خاک رس خود کوزه نیست. برای تبدیل شدن به آن، باید به شکل، ساختار متصل شود. اما این کافی نیست. علاوه بر شکل، یا «ایده» کوزه، یک سفالگر نیز لازم است، یعنی. اصل فعال، فعال (علت کارآمد). و بالاخره دلیل چهارم هدفی است که شیء برای آن خلق شده است. پس صورت هر شی ـ ذات هر چیز ـ علت اول ذات است. دو دلیل اول - شکل و ماده - برای توضیح واقعیت کافی است اگر به صورت ایستا در نظر گرفته شود. دو عامل دیگر - علل فعال (یا موتور) و نهایی (یا هدف) - توضیح واقعیت را در دینامیک ممکن می کند. به گفته ارسطو، خدا برای همیشه وجود دارد، به عنوان اندیشه ناب، سعادت، تکمیل خود کامل. خدا علت نهایی همه فعالیت هاست. خدا به تنهایی از صورت بدون ماده تشکیل شده است. این شکل همه اشکال است.

فلسفه ارسطو حاوی تعدادی حدس درخشان است که بعداً تأیید شد. به عنوان مثال، سلسله مراتب ارسطویی عناصر اولیه (زمین، آب، هوا، آتش و اتر) به طور پنهان حاوی ایده گرانش جهانی است.

ویژگی های کلی فلسفه ارسطو:

- ارسطو معتقد بود که فلسفه محصول خلاقیت فردی نیست، بلکه حاصل کار نسل های کامل متفکران است.

او اصلاحات قابل توجهی در تعدادی از مفاد فلسفه افلاطون انجام داد و آموزه «ایدوس» («عقاید ناب») را نقد کرد. به گفته ارسطو، اشتباه افلاطون این است که او «دنیای ایده‌ها» را از دنیای واقعی جدا کرد، زیرا هستی «ایده‌های ناب» («ایدوس») و انعکاس مادی آنها («اشیاء») نیست. ارسطو خود را می دهد درک وجود از طریق ده مقولهبودن است ذات(ماده) دارای خواص کمیت، کیفیت؛ روابط، مکان ها، زمان ها، موقعیت ها، حالات، اعمال، رنج ها.

انتقاد از آموزه اندیشه های افلاطون، ارسطو را به مفاد بنیادی سوق می دهد که اساس جهان بینی او را تشکیل می دهد:

دنیا یکی است. این یک دنیای معنوی - مادی است که واقعاً موجود است.

چیزها، پدیده ها و فرآیندهای دنیای واقعی را می توان از خود آن شناخت، یعنی. این خود واقعیت است که باید مورد مطالعه قرار گیرد و نه دنیای ایده ها.

مرکز شناخت نباید طرح های گمانه زنی باشد، بلکه دنیای واقعی. سپس علم از طریق تفکر مفهومی که توسط منطق مورد مطالعه قرار می گیرد به عنوان شناخت امر واقعی معنا می یابد. منطق ابزاری برای درک ماهیت چیزها، پدیده ها و فرآیندهای جهان است.

ارسطو جوهر ماده را تعریف کرد و تفسیری مادی از منشأ جهان و انسان ارائه کرد. او شش نوع حالت را شناسایی کرد: "بد"(استبداد، الیگارشی افراطی و اولوکراسی - حکومت اوباش، دموکراسی افراطی) و "خوب"(سلطنت، اشراف و سیاست). آرمان ارسطو یک سیاست است که ترکیبی از الیگارشی معتدل و دموکراسی معتدل، دولت «طبقه متوسط» است.

5 . فلسفه هلنیستی و رومی (قرن سوم قبل از میلاد - قرن ششم پس از میلاد)

- مدرسه اپیکوریاپیکور (341-270 قبل از میلاد) تیتوس لوکرتسکی کاروس (95-55 قبل از میلاد). هدف فلسفه- خوشبختی انسان؛ جهان کاملاً توسط ذهن انسان قابل شناخت است. درک جهان می تواند منجر به شادی در آن شود زندگی واقعی. شرط اصلی رسیدن به خوشبختی، درک خود است. نه خدا خوشبختی می دهد و نه دولت. خوشبختی در خود شخص است. آرمان خوشبختی در لذت های معنوی نهفته است، در زندگی منزوی که از سیاست دوری می کند.

ایده اصلی- اخلاقی که از طریق یک حالت ثبات معنوی (آتاراکسی) به سعادت (ادایمونیسم) منجر می شود، که تنها توسط حکیمی که می تواند بر ترس از مرگ غلبه کند می تواند توسعه یابد.

اپیکور فیلسوف اخلاق یونان باستان دوران هلنیستی، آتنی زاده است. بنیانگذار (306 قبل از میلاد) مکتب فلسفی اصلی "باغ اپیکور". حدود 300 مقاله نوشت. تنها سه نامه برجای مانده است که به اختصار مفاد اصلی تدریس او را بیان می کند و تعدادی قطعه. آموزه های اپیکور در مورد طبیعت، بی شماری و تنوع جهان های خود به خود در حال توسعه را تأیید می کند که نتیجه برخورد و جدایی اتم هاست و در کنار آن ها تنها پوچی وجود دارد. روح و موجودات زنده در تلاش برای غلبه بر تز دموکریتوس در مورد تسلط ناگسستنی ضرورت در جهان اتم ها (که پیامد آن در رابطه با اتم های روح، عدم امکان اراده آزاد بود)، از سبک ترین ها تشکیل شده است. نازک ترین و متحرک ترین اتم ها

برخلاف ایده‌های کلاسیک فلسفه باستان، حس‌ها، به گفته E.، همیشه صادق هستند زیرا مشروط هستند. واقعیت عینی. تفسیر احساسات ممکن است اشتباه باشد. توافق با ادراکات حسی و با عقاید کلی مبتنی بر آنها، ملاک واقعی حقیقت معرفت است. شناخت طبیعت و جست و جوهای فلسفی به خودی خود هدف نیست، بلکه انسان را از خرافات، ترس از مرگ و تعصبات مذهبی رها می کند. این یک پیش نیاز ضروری برای دستیابی انسان به سعادت و سعادت است که مبتنی بر لذت معنوی است - پایدارتر از لذت های نفسانی ساده، زیرا به شرایط خارجی بستگی ندارد.

ذهن مردم هدیه ای فداکارانه خدایان است که هدف آن به توافق رسیدن آرزوهای انسان است. نتیجه دومی، لذت همراه با آرامش و متانت است، بدون هیچ گونه هیجان ناخوشایندی. از مجموع این صفات معنوی است که تقوای واقعی حاصل می شود که برای انسان از فعالیت ارزشمندتر است. به گفته اپیکور، با مردم (سنت های فرقه و نهادهای دولتی) باید به شیوه ای دوستانه و محتاطانه رفتار شود («در تنهایی زندگی کن!»). اصطلاح «اپیکوریسم» به عنوان مترادف «هدونیسم» وارد سنت مقوله‌ای فلسفی شد.

آکادمی افلاطونف Speusippus (409-339 قبل از میلاد) Xenocrates (395-314 قبل از میلاد) Arcesilaus (315-240 قبل از میلاد) Carneades (214-129 قبل از میلاد)

- شک ​​و تردید پیرو الیس(360-270 قبل از میلاد). سکستوس امپریکوس(قرن II-III پس از میلاد)

- مکتب مشاء

ارسطو (384-322 قبل از میلاد) تئوفراستوس (370-285 قبل از میلاد) اوه.)، اودموس رودس آندرونیکوس از رودس اسکندر آفرودیسیاس.

- مکتب رواقی. زنون کیتیا (336-264 قبل از میلاد) لوسیوس آنائوس سنکا (حدود چهارم پیش از میلاد - 65 پس از میلاد) مارکوس اورلیوس (121-180).

رواقی گری یکی از مکاتب فلسفه یونان باستان است که بنیانگذار آن زنون کیتیون (اصالتاً اهل جزیره قبرس) بود. نام خود را از سالن Stoa Pecile گرفته است، جایی که Zeno برای اولین بار به عنوان یک سخنران مستقل ظاهر شد. رواقیون همچنین شامل کلیانتس، شاگرد زنون و جانشین او در استوا، و کریستیپوس، شاگرد کلیانتس هستند. دیوژنس از سلوکیه (شهری در بابل) که بعداً سفیر آتن در روم شد و رومیان را با فلسفه یونان باستان آشنا کرد، معمولاً به استوای متأخر منسوب است. پاناتیوس - معلمان سیسرو، پوزیدونیوس، که همچنین همزمان با سیسرو در قرون 2-1 در روم زندگی می کردند. قبل از میلاد

با حرکت به سمت رومیان، فلسفه رواقی در اینجا به طور فزاینده ای خصلت بلاغی و آموزنده-اخلاقی پیدا می کند و بخش فیزیکی واقعی آموزه های پیشینیان یونان باستان خود را از دست می دهد. در میان رواقیون رومی باید به سنکا، اپکتتوس، آنتونینوس، آریان، مارکوس اورلیوس، سیسرو، سکستوس امپریکوس، دیوژن لائرتیوس و دیگران اشاره کرد اورلیوس و اپکتتوس که بر اساس آنها و همچنین از تک تک قطعات باقی مانده از رواقیون اولیه می توان به دیدگاه های فلسفی این مکتب دست یافت. فلسفه رواقی به سه بخش اصلی تقسیم می شود: فیزیک (فلسفه طبیعت)، منطق و اخلاق (فلسفه روح).

فیزیک رواقیون عمدتاً از آموزه‌های پیشینیان فلسفی آنها (هراکلیتوس و دیگران) تشکیل شده بود و بنابراین اصالت خاصی ندارد. این مبتنی بر ایده لوگوس به عنوان یک جوهری تعیین کننده، همه چیز مولد و همه جانبه - روح جهانی عقلانی یا خدا است. تمام طبیعت تجسم یک قانون جهانی است که مطالعه آن بسیار مهم و ضروری است، زیرا در عین حال برای انسان قانونی است که باید مطابق آن زندگی کند. در دنیای فیزیکی، رواقیون دو اصل را متمایز کردند - ذهن فعال (معروف به لوگوس، خدا) و ذهن منفعل (یا ماده بی کیفیت، ماده).

تحت تأثیر ایده های هراکلیتوس، رواقیون نقش یک اصل فعال و بازتولید کننده را به آتش اختصاص می دهند که به تدریج به همه عناصر دیگر - هوا، آب، زمین (به عنوان اشکال خاص خود) تبدیل می شود. رواقیون کارهای زیادی روی توسعه منطق رسمی انجام دادند و اشکال تفکر را به عنوان «اشکال ثابت و موضعی» مطالعه کردند. اما بخش عمده تدریس آنها که باعث شهرت آنها در تاریخ فلسفه و فرهنگ شد، اخلاق آنها بود که مفهوم اصلی آن مفهوم فضیلت بود. مانند همه چیز در این جهان، زندگی انسان نیز بخشی از یک نظام یکپارچه طبیعت محسوب می شود، زیرا هر فرد حاوی دانه ای از آتش الهی است. از این نظر، هر زندگی با طبیعت هماهنگ است، همان چیزی است که قوانین طبیعت آن را ساخته است.

زندگی بر اساس طبیعت و لوگوس هدف اصلی انسان است. فقط چنین حیاتی را که به سوی اهدافی هدایت می شود که اهداف طبیعی نیز هستند، می توان فضیلت نامید. فضیلت اراده است. فضیلتی که با طبیعت هماهنگ باشد تنها خیر بشری می شود و از آن رو این کاملاً در اراده نهفته است، همه چیز واقعاً خوب یا بد است زندگی انسانتنها به خود شخص بستگی دارد که در هر شرایطی می تواند نیکوکار باشد: در فقر، در زندان، محکوم شدن به اعدام و غیره. علاوه بر این، هر فردی کاملاً آزاد است، اگر فقط می توانست خود را از امیال دنیوی رها کند.

آرمان اخلاقی رواقیون به حکیم به عنوان ارباب واقعی سرنوشت خود تبدیل می شود، زیرا به فضیلت و بی علاقگی کامل دست یافته است، زیرا هیچ نیروی خارجی قادر به سلب فضیلت او از هیچ شرایط خارجی نیست. او در هماهنگی با طبیعت عمل می کند و داوطلبانه از سرنوشت پیروی می کند. امروزه ایده‌های رواقیون متاخر - سنکا، اپکتتوس، مارکوس اورلیوس و دیگران بسیار جالب توجه است، که اولی یکی از بزرگان و مربیان مهم امپراتور آینده نرون، دومی یک برده و سومی خود امپراتور بود. ، که جالب ترین بازتاب ها را برای ما به جا گذاشت "تنها با خودش" ، آغشته به ایده صبر و نیاز به مقاومت در برابر خواسته های زمینی.

راسل گفت که اخلاق رواقی به او یادآوری «انگور سبز» می‌دهد: «ما نمی‌توانیم خوشحال باشیم، اما می‌توانیم خوب باشیم. رواقی گری، به ویژه در نسخه رومی آن، با گرایش های مذهبی خود تأثیر زیادی بر نوافلاطونی نوافلاطونی و نوافلاطونی نوظهور آن زمان داشت. فلسفه مسیحیو اخلاق او به طرز شگفت انگیزی در دوران مدرن مرتبط بود و با ایده آزادی درونی شخص انسانی و قانون طبیعی توجه را به خود جلب کرد.

نئوستوییسمهمچنین به مشکلات اخلاقی توجه زیادی داشت. وظیفه اصلی فلسفه شفای اخلاقی، پرورش فضیلت است. ارزش اصلی عشق به مردم است که از جانب خداوند به انسان القا شده است. زندگی ایده آل- متانت و آرامش، توانایی عدم واکنش به عوامل تحریک کننده درونی و بیرونی که از طریق خودسازی امکان پذیر است، درک بهترین دستاوردهای فرهنگ سنتی، خرد.

در خاتمه، یک بار دیگر به اهمیت بسیار زیاد فلسفه باستان، که تأثیر شگرفی در توسعه تمام فلسفه جهانی داشت، اشاره می کنیم.

فلسفه باستان- از نظر تاریخی اولین شکل تفکر نظری اروپایی، که مبنای توسعه و افق فرهنگی برای همه اشکال بعدی تفکری شد که در چارچوب فضای فکری اروپای قرون وسطی، مدرن و مدرن به وجود آمد. از نظر زمانی، تاریخ فلسفه باستان دوره سنت سنت را در بر می گیرد. 1200 سال، از قرن ششم. قبل از میلاد تا قرن 6 پس از میلاد از نظر جغرافیایی، ما نیمه شرقی مدیترانه را پیش رو داریم، جایی که در دوره زمانی مشخص شده، دموکراسی پولیس یونان باستان در دوران استقلال، پادشاهی های هلنیستی که پس از فروپاشی امپراتوری اسکندر مقدونی، روم جمهوری خواه به وجود آمدند. و امپراتوری روم توانست جای خود را بدهد. در تمام این مدت، زبان فلسفه باستان یونانی بود، اگرچه رشد تدریجی لاتین به عنوان یک زبان فلسفی (لوکرتیوس، سیسرو، سنکا) قطعا مهم است. علاوه بر این، برای دوره متاخر، زمانی که فلسفه باستان با آموزه مسیحی همزیستی داشت، ویژگی اساسی آن شخصیت "بت پرستان" آن بود - بر این اساس، متفکران مسیحی قرون 2-6th. خود را خارج از محدوده درس تاریخ فلسفه باستان می یابند (نک پاتریتیک ).

تاریخ متعارف آغاز فلسفه باستان 585 قبل از میلاد است، زمانی که دانشمند یونانی و حکیم تالس اهل میلتوس پیش بینی کرد. خورشید گرفتگیتاریخ نهایی مشروط 529 پس از میلاد است، زمانی که آکادمی افلاطونی در آتن، آخرین مدرسه فلسفی دوران باستان، با فرمان امپراتور مسیحی ژوستینیان بسته شد. قرارداد این تاریخ ها در این واقعیت نهفته است که در مورد اول تالس معلوم می شود که «بنیانگذار فلسفه» است (ارسطو او را برای اولین بار در متافیزیک، 983b20) بسیار قبل از ظهور کلمه «فلسفه»، و در مورد دوم، «بنیانگذار فلسفه» است. تاریخ فلسفه باستان کامل تلقی می شود، اگرچه تا حدودی نمایندگان برجسته آن (دمشق، سیمپلیسیوس، المپیودوروس) به کار علمی خود ادامه دادند. با این وجود، این تاریخ ها امکان تعیین فضایی را فراهم می کند که در آن ارائه طرحواره ای از میراث متنوع و ناهمگون در مفهوم "فلسفه باستان" ممکن است.

منابع مطالعه 1. مجموعه ای از متون فلسفی از دوران باستان، که در نسخه های خطی قرون وسطی به زبان یونانی حفظ شده است. بهترین متون حفظ شده متون افلاطون، ارسطو، و نوافلاطونیان هستند - فیلسوفانی که بیشترین علاقه را به آنها داشتند. فرهنگ مسیحی. 2. متونی که تنها در دوران معاصر به لطف کاوش های باستان شناسی برای دانشمندان شناخته شده اند. مهم ترین یافته ها، کتابخانه اپیکوری از طومارهای پاپیروس از هرکولانیوم است (نگاه کنید به. فیلودموس گادارا ، یک استیل سنگی با متن اپیکوری حک شده بر روی آن (نک. دیوژن از اونوآندا )، پاپیروس با سیاست آتنی ارسطو، یافت شده در مصر، تفسیر ناشناس قرن دوم. پس از میلاد به Theaetetus افلاطون، پاپیروس از Derveni، قرن پنجم. با تفسیری از هومر 3. متون باستانی که تنها در ترجمه به زبانهای دیگر باقی مانده است: لاتین، سریانی، عربی و عبری. به طور جداگانه می توان به متون تاریخی و فلسفی کهن اشاره کرد که هم منابع اولیه و هم منابع ثانویه فلسفه باستان هستند. رایج ترین ژانرهای ادبیات تاریخی و فلسفی باستان: زندگی نامه های فلسفی، خلاصه نظرات، که در آن آموزه های فیلسوفان به صورت موضوعی گروه بندی شده است، و "موفقیت های مدرسه" که دو روش اول را در چارچوب یک طرح دقیق "از معلم" ترکیب می کند. به دانش آموز» (نگاه کنید به دوکسوگرافیست ها ). به طور کلی قسمت نسبتاً کمی از متون از دوران باستان به دست ما رسیده است و نمونه ای که به دلیل شرایط تاریخی حفظ شده است را می توان با ملاحظات معرف دانست. محققان اغلب مجبورند برای بازیابی تصویر کامل تری از اندیشه فلسفی دوران باستان به روش های بازسازی منابع روی آورند.

برای سهولت در بررسی اولیه، تاریخ فلسفه باستان را می توان به دوره های زیر تقسیم کرد: فلسفه یونان اولیه. سوفسطائیان و سقراط; افلاطون و ارسطو؛ فلسفه هلنیستی؛ مکاتب فلسفیدر دوران امپراتوری روم؛ نوافلاطونیسم

فلسفه یونان اولیه، یا "پیش سقراطی" (قرن 6-5 قبل از میلاد). مراکز اصلی فلسفی: ایونیا (سواحل غربی آسیای صغیر)، سیسیل، جنوب ایتالیا.

در اصل، این دوره با علاقه به کیهان شناسی و فلسفه طبیعی مشخص شد: تأمل در آغاز، علت و عناصر تشکیل دهنده امر مرئی. فضا ، در مورد منبع حرکت و حیات آن، یعنی. در مورد او طبیعت (ر.ک. عنوان سنتی همه آثار آن دوره: «درباره طبیعت»). ایده های مربوط به یک شخص قبلاً به عنوان شناخته شده است مسائل فلسفیبا این حال، در چارچوب مطالعه فضا به عنوان بخش اضافی آن گنجانده شده است. آموزه انسان به تدریج ویژگی های استقلال پیدا می کند و از فیزیولوژی (انسان به عنوان عنصر کیهان) و روانشناسی (روان انسان به عنوان عنصر متحرک کیهان) به اخلاق عقل گرایانه تکامل می یابد که قواعد رفتاری در جامعه را در قالب اثبات می کند. ارتباط با یک ایده آل خاص (خوب، خوشبختی).

سوفیست ها و سقراط: روشنگری هلنی (نیمه دوم قرن پنجم قبل از میلاد). از این زمان به بعد، آتن به مرکز اصلی فلسفی یونان تبدیل شد. مشخصه این دوره تغییر توجه از مسائل طبیعی- فلسفی شناخت جهان به مسائل اخلاقی و اجتماعی تربیت انسان است. سوفسطائیان یک "مدرسه" واحد را تشکیل نمی دهند، اما با هم می توانند با تمایل مشترک خود برای بحث عمومی، آموزش حرفه ای متحد شوند. توجه ویژهبه بلاغت به عنوان شکلی برای بیان هر ایده. به طور خصوصی و با دعوت رسمی، از شهرهای مختلف یونان دیدن کردند و در ازای دریافت هزینه، دروسی در رشته‌های مختلف که امروزه معمولاً «علوم انسانی» نامیده می‌شوند، ارائه کردند. تربیت ( payeia ) به عنوان ماهیت دوم انسان و به عنوان اساس اجتماع انسانی - ایده راهنمای سفسطه. از جمله تکنیک های مورد علاقه آنها، نشان دادن وابستگی هنجارهای اخلاقی و قوانین جامعه به تصمیم ارادی یک شخص (از نظر اصطلاحی در تقابل "طبیعت - قانون") بود، به همین دلیل است که از نظر تاریخی و فلسفی، دیدگاه های آنها. نسبی گرایانه در نظر گرفته می شوند. نسبی گرایی سوفیست ها از نگرش های بلاغی عام دلبخواه بود و شکلی از نظریه پردازی نبود (ر.ک. تمرین گورگیاس «درباره نیستی»، تقلید از رساله ملیسا «درباره هستی»). تقابل طبیعت و قانون (nomos - physis) که یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های آن دوره را منعکس می‌کند، مبنای اصلاح اجتماعی سوفسطاییان بود. مشهورترین سوفسطائیان: پروتاگوراس , گورگیاس , هیپیاس , آنتیفون , پرودیکوس .

ماهیت تدریس فلسفی به طور قابل توجهی تغییر کرده است: به جای مدرسه به عنوان جامعه ای از افراد همفکر، با یک روش زندگی واحد و نزدیکی دائمی بین معلم و دانش آموز که گفت و گوی شفاهی انجام می دهد، مدرسه به یک نهاد حرفه ای تبدیل می شود و فلسفه آغاز می شود. توسط معلمان حرفه ای که از دولت (امپراتور) حقوق دریافت می کنند، آموزش داده شود. در سال 176 م امپراتور مارکوس اورلیوس چهار بخش فلسفی را در آتن تأسیس می کند (تخصیص یارانه های دولتی): افلاطونی، مشاء، رواقی و اپیکوری، که به وضوح روندهای اصلی فلسفی آن دوره را محدود می کند. توجه اصلی در مکاتب مختلف به یک چیز معطوف شد - بازسازی مجموعه معتبری از متون برای یک سنت خاص (ر.ک: انتشار آندرونیکس از متون ارسطو، تراسیلوس - متون افلاطون). آغاز عصر تفسیر نظام مند: اگر بتوان دوره پیشین را عصر گفت و گو نامید، این و مرحله بعدی در تاریخ فلسفه باستان دوره است. نظرات ، یعنی متنی که در ارتباط و در ارتباط با متن معتبر دیگری ایجاد شده است. افلاطون گرایان درباره افلاطون، مشاء درباره ارسطو، رواقیون درباره کریسیپوس نظر می دهند (ر.ک. Epictetus، "راهنما" § 49؛ "مکالمات" I 10، 8 - در مورد تفسیر مکتب رواقی، برخلاف افلاطونی و مشاء، که توسط متون باقیمانده، ما فقط می توانیم با اشاره قضاوت کنیم). به گفته اسکندر مشایی آفرودیسیاس (قرن دوم پس از میلاد) · بحث در مورد "تز" رسم فیلسوفان باستان بود، "آنها دقیقاً به این ترتیب درس های خود را ارائه می کردند - بدون اظهار نظر در مورد کتاب ها، همانطور که اکنون انجام می دهند. پس چنین کتابی وجود ندارد) و با ارائه یک پایان نامه و ارائه دلایل موافق و مخالف، آنها از این طریق توانایی خود را برای یافتن شواهد مبتنی بر فرضیات پذیرفته شده توسط همه به کار می گیرند» (Alex. Aphrod. In Top., 27, 13 Wallies).

البته نمی‌توان تمرین‌های شفاهی را کنار گذاشت - اما اکنون تمرین‌هایی برای توضیح متون نوشتاری هستند. تفاوت در فرمول مکتب جدید سؤال تحقیق (نه در مورد موضوع، بلکه در مورد چگونگی درک موضوع توسط افلاطون یا ارسطو) به وضوح قابل مشاهده است: به عنوان مثال، نه "آیا جهان ابدی است؟"، بلکه "آیا می توانیم این را با توجه به این موضوع در نظر بگیریم." از نظر افلاطون جهان جاودانه است اگر در تیمائوس، آیا دمیورگ جهان را تشخیص دهد؟» (ر.ک: پرسش های افلاطون اثر پلوتارک کائرونه).

میل به نظام‌بندی و سازمان‌دهی میراث گذشته نیز در تعداد زیادی از خلاصه‌های دوکسوگرافیک و تاریخ‌های زندگی‌نامه‌ای که در این دوره از قرن اول ایجاد شد، آشکار شد. قبل از میلاد (مشهورترین آنها خلاصه آریوس دیدیموس است) تا ابتدا. قرن 3 (مشهورترین آنها هستند دیوژن لائرتیوس و Sexta Empirica و در توزیع گسترده کتب درسی مدارس که برای معرفی صحیح و قابل فهم دانش آموزان و عموم مردم با آموزه های فیلسوفان بزرگ طراحی شده اند (ر.ک. به خصوص کتاب های درسی افلاطونی). آپولیوس و آلسینوس ).

فلسفه باستانی متاخر: نوافلاطونیسم (قرن سوم تا ششم پس از میلاد). دوره پایانی تاریخ فلسفه باستان با تسلط مشخص می شود نوافلاطونیسم که به طور ترکیبی عناصر ارسطویی، نوفیثاغورثی و رواقی گرایی را با حفظ جزم شناسی سنتی افلاطونی جذب کرد. افلاطونیسم میانی ). سنتز جدید تفاوت های قابل توجهی با سنت قبلی افلاطونی داشت که باعث پیدایش دانشمندان در قرن نوزدهم شد. اصطلاح «نوافلاطونی» را به کار برد. خود نوافلاطونیان خود را افلاطونی می نامیدند و معتقد بودند که با سنت واحدی که از «افلاطون الهی» آمده است، همسو هستند. مراکز اصلی فلسفی اواخر دوران باستان با فعالیت‌های مکاتب نوافلاطونی مرتبط است: روم (فلوطین، پورفیری)، آپامئا در سوریه (جایی که آملیوس، شاگرد فلوطین، و ایامبلیکوس، که بعد از آملیوس ریاست مدرسه را بر عهده داشت، تدریس می‌کردند. مدرسه سوریه)، پرگامون (مدرسه پرگامون، تاسیس شده توسط شاگرد Iamblichus Edesiem)، اسکندریه ( مدرسه اسکندریه : هیپاتیا، هیروکلس، هرمیا، آمونیوس، جان فیلوپونوس، المپیودوروس، آتن ( مدرسه آتن : پلوتارک، سیریان، پروکلوس، دمشق، سیمپلیسیوس).

فلوطین را بنیانگذار نوافلاطونیسم می دانند، زیرا در مجموعه آثار او ( "پرده می کند" ) شامل تمام مفاهیم اساسی فلسفه نوافلاطونی است که او آنها را در یک سلسله مراتب هستی شناختی هماهنگ ساخته است: اصل فوق وجودی - یکی -خوب، فرض دوم ذهن است -عصبی ، سوم - جهانی روح و حسی فضا . یگانگی برای اندیشه غیرقابل دسترس است و تنها در یک اتحاد وجدآمیز فوق ذهنی با آن درک می شود که نه با ابزارهای زبانی معمولی، بلکه به صورت منفی از طریق نفی بیان می شود (ر.ک. الهیات آپوفاتیک). انتقال از یک به سطوح دیگر هستی با اصطلاحات «تابش»، «افشاء» توصیف می‌شود، بعداً اصطلاح اصلی «نشست» (proodos) است. نشأت . هر سطح پایین تر به لطف توسل به یک اصل بالاتر وجود دارد و با ایجاد مرحله بعدی پس از خود از بالاتر تقلید می کند (بنابراین ذهن به عنوان آغازی برای روح و روح برای کیهان عمل می کند). در آینده، این طرح اصلاح و با دقت توسعه خواهد یافت. به طور کلی، نوافلاطونی متأخر (پس از ایامبلیچی) با نظام گرایی، مکتب گرایی، عرفان و جادو (روژی) مشخص می شود. فقدان مسائل سیاسی-اجتماعی که برای خود افلاطون بسیار مهم است، قابل توجه است. نوافلاطونیسم کاملاً متافیزیک و الهیات است.

از جمله متون معتبر برای نوافلاطونیان، علاوه بر متون افلاطون (تفسیر بر گفتگوهای افلاطون بخش اصلی میراث این سنت را تشکیل می دهد)، آثار ارسطو، هومر و اوراکل های کلدانی نیز وجود داشت. تفسیرهای ارسطو دومین بخش بزرگ از میراث بازمانده از نوافلاطونی است. مشکل اصلی برای مفسران نوافلاطونی، مشکل آشتی دادن آموزه های افلاطون و ارسطو بود (به جزئیات بیشتر مراجعه کنید. مفسران ارسطو ). به طور کلی، سیر فلسفه ارسطو به عنوان یک پروپادئوتیک («اسرار کوچکتر») برای مطالعه افلاطون («اسرار بزرگتر») تلقی می شد.

در سال 529، با فرمان امپراتور ژوستینیان، آکادمی آتن تعطیل شد و فیلسوفان مجبور به توقف تدریس شدند. این تاریخ به عنوان تکمیل نمادین تاریخ فلسفه باستان پذیرفته شده است، اگرچه فیلسوفان اخراج شده از آتن در حومه امپراتوری به کار خود ادامه دادند (برای مثال، نظرات Simplici من, که برای ما به یکی از مهمترین منابع تاریخ فلسفه باستان تبدیل شده است، توسط او در تبعید نوشته شده است).

PHILOSOPHY – ΦΙΛΙΑ ΣΟΦΙΑΣ. خود فیلسوفان باستان در مورد چیستی فلسفه به همان اندازه صحبت کردند که اغلب مجبور بودند دوره اولیه فلسفی را شروع کنند. دوره مشابهی در مدارس نوافلاطونی با خواندن ارسطو آغاز شد، ارسطو با منطق، منطق - با مقوله ها آغاز شد. چندین "مقدمه بر فلسفه" و "مقدمه ای بر ارسطو" حفظ شده است که قبل از تفسیرهای مدرسه ای در مورد "مقولات". پورفیری، که برای اولین بار پیشنهاد کرد که آثار ارسطو را به عنوان تبلیغی برای افلاطون در نظر بگیریم، در یک زمان «مقدمه‌ای بر مقوله‌ها» («ایساگوگ») ویژه‌ای نوشت که کتاب درسی اساسی برای نوافلاطونیان شد. آمونیوس نوافلاطونی در مورد پورفیری، چندین مورد را فهرست می کند تعاریف سنتیکه در آن مضامین افلاطونی، ارسطویی و رواقی را می توان تشخیص داد: 1) «شناخت موجودات از آنجا که آنها هستند»; 2) علم به امور الهی و انسانی. 3) «تشبیه خداوند در حد ممکن برای انسان». 4) "آمادگی برای مرگ"؛ 5) «فن هنر و علم علوم»؛ 6) "عشق به خرد" ( آمونیوس.در پورف. Isagogen, 2, 22-9, 24). به بهترین شکل ممکنهمه متون فلسفی کهن در اختیار ما می‌توانند معنای این تعاریف مکتب بعدی را که ثبات و گستردگی سنتی را نشان می‌دهد که آموزه‌های مختلف بیش از هزار سال را در یک «تاریخ فلسفه باستان» تثبیت می‌کند، روشن کند.

پس از پایان یافتن وجود، فلسفه باستان عامل مهمی در توسعه تفکر فلسفی اروپایی شد (تقریباً بر شکل گیری الهیات مسیحی و تأثیر گذاشت. اسکولاستیک قرون وسطی) و تا به امروز به همین شکل باقی مانده است. زبان فلسفه کهن نشاط خود را از دست نداده است. در حالی که برخی از اصطلاحات برای همیشه فقط اصطلاحات فنی فلسفه یونانیان باقی ماندند ( آرته , آتاراکسی ,

دایره المعارف ها و لغت نامه ها:

1. پاولی ای.، ویسووا جی، کرول دبلیو.(hrsg.). Realencyclopädie der klassischen Altertumswissenschaft, 83 Bände. Stuttg., 1894-1980;

2. Der Neue Pauly. Enzyklopaedie der Antike. Das klassische Altertum und seine Rezeptionsgeschichte in 15 Bänden, hrsg. v H.Cancik و H.Schneider. Stuttg., 1996-1999;

3. گولت آر.(ویرایش). Dictionnaire des philosophes antiques, v. 1-2. ص، 1989-94;

4. زیل دی.جی.(ویرایش). دایره المعارف فلسفه کلاسیک. وست پورت، 1997.

گزارش های تفصیلی تاریخ فلسفه باستان:

1. Losev A.F.تاریخ زیبایی شناسی باستان در 8 جلد، 1963-1993.

2. گاتری W.K.S.تاریخ فلسفه یونان در 6 جلد. Camhr., 1962-1981;

3. آلگرا کی، بارنز جی.، منسفلد جی., شوفیلد ام.(ویرایش)، تاریخ کمبریج فلسفه هلنیستی. Cambr., 1999;

4. آرمسترانگ A.H.(ویرایش). تاریخ کمبریج از یونان متاخر و فلسفه قرون وسطی اولیه. Cambr., 1967;

5. Grundriss der Geschichte der Philosophie, begr. v Fr. Ueberweg: Die Philosophie des Altertums, hrsg. v K.Prächter, völlig neubearbeitete Ausgabe: Die Philosophie der Antike, hrsg. v H. Flaschar، Bd. 3-4. بازل-اشتوتگ.، 1983-94 (جلد 1-2 به زودی)؛

6. رئال جی. Storia della filosofia antica، v. 1-5. Mil., 1975–1987 (ترجمه انگلیسی: A History of Ancient Philosophy. Albany, 1985);

7. زلر ای. Die Philosophie der Griechen در ihrer geschichtlichen Entwicklung، 3 Teile in 6 Bänden. Lpz.، 1879-1922 (3-6 Aufl.; Neudruck Hildesheim، 1963).

آموزش ها:

1. زلر ای.مقاله در مورد تاریخ فلسفه یونان. سن پترزبورگ، 1912 (تجدید چاپ 1996);

2. چانیشف A.N.دوره سخنرانی در فلسفه باستان. م.، 1981;

3. او است.دوره سخنرانی در باستان و فلسفه قرون وسطی. م.، 1991;

4. بوگومولوف A.S.فلسفه باستان. م.، 1985;

5. Reale J.، Antiseri D.فلسفه غرب از پیدایش تا امروز I. باستان (ترجمه از ایتالیایی). سن پترزبورگ، 1994;

6. Losev A.F.فرهنگ لغت فلسفه باستان. م.، 1995;

7. تاریخ فلسفه: غرب – روسیه – شرق، کتاب. 1: فلسفه باستان و قرون وسطی، ویرایش. N.V. Motroshilova. م.، 1995;

8. آدو پیر.فلسفه باستان چیست؟ (ترجمه از فرانسه). م.، 1999;

9. Canto-Sperber M.، Barnes J.، Brisson L.، Brunschwig J.، Vlastos G.(ویرایش‌ها). فلسفه یونان. ص، 1997.

خوانندگان:

1. Pereverzentsev S.V.کارگاه تاریخ فلسفه اروپای غربی (باستان، قرون وسطی، رنسانس). م.، 1997;

2. Vogel S. de(ویرایش). فلسفه یونان. مجموعه ای از متون منتخب و همراه با چند یادداشت و توضیحات، ج. 1-3. لیدن، 1963-1967;

3. لانگ A.A.، Sedley D.N.(ویرایش ها و trs.). فیلسوفان هلنیستی، 2 ج. کامبر.، 1987.

کتابچه راهنمای تاریخ فرهنگ و آموزش یونانی:

1. Zelinsky F.F.از زندگی ایده ها، ویرایش سوم. ص، 1916;

2. او است.دین هلنیستی. ص، 1922;

3. Marru A.-I.تاریخ آموزش و پرورش در دوران باستان (یونان)، ترجمه. از فرانسوی، م.، 1998;

4. Yeager V.پدیا. آموزش و پرورش یونان باستان، ترجمه. با او م.، 1997.

ادبیات:

1. Losev A.F.فضای آنتیک و علم مدرن. M., 1927 (تجدید چاپ 1993);

2. او است.مقالاتی در مورد نمادگرایی و اساطیر باستانی. م.، 1930 (تجدید چاپ 1993);

3. او است.زیبایی شناسی هلنیستی-رومی قرن 1-2. پس از میلاد م.، 1979;

4. Rozhansky I.D.توسعه علوم طبیعی در دوران باستان. م.، 1979;

5. بوگومولوف A.S.لوگوهای دیالکتیکی شکل گیری دیالکتیک باستانی. م.، 1982;

6. Gaidenko P.P.تکامل مفهوم علم. م.، 1980;

7. زایتسف A.I.انقلاب فرهنگی در یونان باستان قرن هشتم تا ششم. BC, L., 1985;

9. آنتون جی پی، کوستاس جی.ال.(ویرایش ها). مقالاتی در فلسفه یونان باستان. آلبانی، 1971;

10. هاس دبلیو، تمپورینی اچ.(ویرایشگاه)، Aufstieg und Niedergang der Römischen Welt. Geschichte und Kultur Roms im Spiegel der neueren Forschung, Teil II, Bd. 36، 1-7. V.–N. Υ.، 1987–98;

11. منسفلد جی.سوالاتی که باید قبل از مطالعه یک نویسنده یا یک متن حل شود. لیدن-ن. Y.–Köln، 1994;

12. ایروین تی (ویرایش). فلسفه کلاسیک: مقالات گردآوری شده، ج. 1-8. N.Y., 1995;

13. کمبریج همراه با فلسفه یونان اولیه، ویرایش. توسط A.A.Long. N. Y، 1999.

نسخه های در حال انجام:

1. Entretiens sur l "Antiquité classique, t. 1–43. Vandoevres–Gen., 1952–1997;

2. مطالعات آکسفورد در فلسفه باستان، ویرایش. J. Annas et al., v. 1-17. Oxf، 1983-99.

کتابشناسی:

1. ماروزو جی.(ویرایش)، L"Année philologique. Bibliographie critique et analytique de l"antiquité gréco-latine. ص، 99-1924;

2. بل A.A.منابع در فلسفه باستان: کتابشناسی مشروح بورسیه به زبان انگلیسی. 1965-1989 Metuchen–N. ج.، 1991.

ابزارهای اینترنتی:

1. http://cailimac.vjf.cnrs.fr(اطلاعات مختلف در مورد دوران باستان کلاسیک، از جمله آخرین شماره های Maruso)؛

2. http://www.perseus.tufts.edu(متون کلاسیک در اصل و ترجمه به انگلیسی)؛

3. http://www.gnomon.kueichstaett.de/Gnomon (کتابشناسی آثار در فرهنگ و فلسفه باستان)؛

4. http://ccat.sas.upenn.edu/bmcr(برین ماور کلاسیک بررسی - بررسی ادبیات باستانی).

فلسفه باستانی ماتریالیسم ایده آلیسم

مقدمه

ویژگی های کلی فلسفه باستان

ماتریالیسم باستان: تالس، هراکلیتوس، دموکریتوس

نتیجه گیری

مراجع


مقدمه


فلسفه معرفت به معنای جهانی و اساسی در مورد جهان، شناخت وجود حقیقی است.

فلسفه باستان بیش از هزار سال (از قرن ششم قبل از میلاد تا قرن ششم پس از میلاد) وجود داشت. این از نظر تاریخی اولین شکل فلسفه اروپایی بود و در ابتدا شامل دانش درباره جهان بود که بعداً درخت از آن رشد کرد. فلسفه مدرنو علم

ویژگی فلسفه باستان وجود مکاتب و جهت گیری های مختلف است. در دوران باستان، دو جهت اصلی پدید آمد: ماتریالیستی (خط دموکریتوس) و ایده آلیستی (خط افلاطون) که مبارزه بین آنها یکی از منابع داخلی توسعه فلسفه می شود.

در فلسفه باستان، دکترین توسعه ظهور کرد - دیالکتیک در اولین شکل خود به خود. قبلاً در آن دیالکتیک عینی (هراکلیتوس) و دیالکتیک ذهنی (سقراط) متمایز می شود.

البته در عهد باستان مفاهیم فلسفه و علم با هم منطبق بودند. آگاهی فلسفی به کلیت دانش گسترش یافت و در عین حال مدعی تعریف ارزش ها و قوانین رفتار بود.


1. خصوصیات کلی فلسفه باستان


اروپا و بخش قابل توجهی از تمدن مدرن جهان به طور مستقیم یا غیرمستقیم محصول فرهنگ یونان باستان است که مهمترین بخش آن فلسفه است. بسیاری از فیلسوفان برجسته در مورد دوره بندی فلسفه باستان می نویسند، از جمله A.N. (دوره سخنرانی در مورد فلسفه باستان. M.، 1981)، Smirnov I.N.، Titov V.F. («فلسفه»، م.، 1996)، آسموس وی.ف. (تاریخ فلسفه باستان M.، 1965)، Bogomolov A.S. ("فلسفه باستان"، دانشگاه دولتی مسکو، 1985).

برای راحتی تجزیه و تحلیل، از دوره بندی مختصرتر ارائه شده توسط I.N. بنابراین او یادآور می شود که هنگام تجزیه و تحلیل فلسفه یونان، سه دوره در آن متمایز می شود: دوره اول. ¾ از تالس تا ارسطو؛ دوم - فلسفه کلاسیک یونان باستان افلاطون و ارسطو، سوم - فلسفه هلنیستی. موضوع مورد توجه ما فقط دوره اول و دوم خواهد بود.

مطلقاً همه دانشمند-فیلسوفان متذکر می شوند که اولین دوره رشد فلسفه باستان، دوره فلسفه طبیعی بود. یکی از ویژگی های خاص فلسفه باستان، ارتباط آموزه های آن با آموزه های طبیعت بود که متعاقباً علوم مستقل از آن توسعه یافت: نجوم، فیزیک، زیست شناسی. در قرن ششم و پنجم. قبل از میلاد فلسفه هنوز جدا از دانش طبیعت وجود نداشت و دانش در مورد طبیعت - جدا از فلسفه. گمانه‌زنی‌های کیهان‌شناختی قرن‌های هفتم و ششم قبل از میلاد، این پرسش را درباره بنیاد نهایی اشیا مطرح می‌کند. بنابراین، مفهوم وحدت جهانی ظاهر می‌شود که با انبوه پدیده‌ها مخالفت می‌کند و از طریق آن می‌کوشند پیوند این کثرت و تنوع و همچنین الگویی را که عمدتاً در کلی‌ترین فرآیندهای کیهانی خود را نشان می‌دهد، در تغییر توضیح دهند. روز و شب، در حرکت ستارگان.

دوره دوم فلسفه یونان (قرن های پنجم - ششم قبل از میلاد)، بر خلاف جهت کیهان محوری یک سویه فلسفه پیشین، نیز به صورت یک طرفه، یعنی با صورت بندی مسائل انسان شناختی آغاز می شود. تفکر فلسفی طبیعی به مرزهایی رسید که در آن زمان نمی توانست فراتر رود. این دوره را سوفیست ها و سقراط ها و سقراطیان نشان می دهند. تفاوت سقراط با سوفیست ها در این است که ملاک ارزیابی اعمال برای او این است که چه انگیزه هایی تعیین کننده تصمیم گیری مفید و مضر است.

در او فعالیت فلسفیسقراط بر اساس دو اصل تنظیم شده توسط اورابل ها هدایت می شد: "نیاز هرکسی به شناخت خود و این واقعیت که هیچ انسانی چیزی را قطعی نمی داند و فقط یک خردمند واقعی می داند که هیچ چیز نمی داند."

سقراط به دوره فلسفی طبیعی در تاریخ فلسفه یونان باستان پایان می دهد و مرحله جدیدی را آغاز می کند که با فعالیت های افلاطون و ارسطو مرتبط است.

افلاطون بسیار فراتر از مرزهای روح سقراطی است. افلاطون یک ایده آلیست عینی آگاه و سازگار است. افلاطون اولین کسی بود که در میان فیلسوفان، مسئله اصلی فلسفه، یعنی مسئله رابطه روح و ماده را مطرح کرد. به بیان دقیق، می توان با درجه قابل توجهی از اطمینان در مورد فلسفه در یونان باستان صحبت کرد که فقط از افلاطون شروع می شود. افلاطون اولین فیلسوف یونان باستان است که فعالیت های او را می توان بر اساس آثار خود ارزیابی کرد.

درک ما از فلسفه یونان باستان بدون تحلیل میراث فلسفی ارسطو (384 - 322 قبل از میلاد)، یکی از بزرگترین متفکران تاریخ تمدن بشری، کامل نخواهد بود.

ارسطو به واسطه دانش دایره المعارفی خود متمایز است.

دوره سوم فلسفه باستان: عصر هلنیسم (از قرن سوم قبل از میلاد تا قرن سوم پس از میلاد). این شامل رواقیون، اپیکوریان و شکاکان می شود. نوافلاطونیسم به توسعه فلسفه یونان پایان می دهد.


2. ماتریالیسم باستانی: تالس، هراکلیتوس، دموکریتوس


فلسفه تالس

تاریخ فلسفه یونان باستان با نام تالس از میلتوس شروع می شود (حدود 625 - 547 قبل از میلاد تالس استدلال کرد که همه چیز در جهان از آب تشکیل شده است). آب آغاز و پایان همه چیز است.

این سخنان به او نسبت داده شده است: «خدا از همه چیز کهن‌تر است، زیرا زاده نشده است». «دنیا زیباترین است، زیرا آفریده خداست.» "زمان عاقلانه ترین چیز است، زیرا همه چیز را آشکار می کند." از او پرسیدند: در دنیا چه چیزی سخت است؟ - "خودت را بشناس." "چه آسان است؟" - "به دیگری نصیحت کن."

اولین فیلسوفان یونان باستان مشغول جستجوی اصل اساسی بودند که جهان از آن تشکیل شده است.

فلسفه هراکلیتوس.

هراکلیتوس افسوسی سهم بسزایی در شکل گیری و توسعه فلسفه یونان باستان داشت. تاریخ زندگی برای فیلسوفان مختلف متفاوت است. بنابراین تارانوف P.S. نشان می دهد که هراکلیتوس در حدود سال 535 قبل از میلاد به دنیا آمد و در حدود 475 قبل از میلاد با 60 سال زندگی درگذشت. بوگومولوف تاریخ تولد را نام می برد (544، اما تاریخ مرگ را ناشناخته می داند). همه می دانند که شخصیت هراکلیتوس بسیار بحث برانگیز بود. او که از یک خانواده سلطنتی بود، وارث را به برادرش واگذار کرد و خود به معبد آرتمیس افسوس بازنشسته شد و وقت خود را وقف فلسفه کرد. هراکلیتوس در پایان عمر خود به کوهستان بازنشسته شد و به عنوان یک گوشه نشین زندگی کرد.

در حال تجزیه و تحلیل دیدگاه های فلسفیهراکلیتوس، نمی توان دید که مانند اسلاف خود، او به طور کلی در موقعیت فلسفه طبیعی باقی مانده است، اگرچه برخی از مسائل، به عنوان مثال، دیالکتیک تضاد، توسعه، توسط او در سطح فلسفی تجزیه و تحلیل می شود. در سطح مفاهیم و نتیجه گیری های منطقی است.

یکی از محققان برجسته هراکلیتوس، M. Markovich، رشته اندیشه افسسیان را بازآفرینی می کند: او (هراکلیتوس) نیز می گوید که داوری جهان و هر آنچه در آن است از طریق آتش انجام می شود. برای همه... آتش آینده قضاوت و محکوم خواهد کرد. هراکلیتوس آتش را آغاز ماده-ژنتیکی جهان می داند.

هراکلیتوس معتقد است که هیچ یک از خدایان و هیچ یک از مردم جهان را خلق نکرده اند، اما "این همیشه آتشی زنده جاودانه بوده، هست و خواهد بود."

بنابراین، هراکلیتوس اولین اصل همه چیز را آتش می دانست - عنصر نوری ظریف و متحرک. آتش نزد هراکلیتوس نه تنها به عنوان یک جوهر، به عنوان یک آغاز، بلکه به عنوان یک فرآیند واقعی در نظر گرفته شد که در نتیجه آن، به لطف شعله ور شدن یا خاموش شدن آتش، همه چیزها و اجسام ظاهر می شوند.

هراکلیتوس از خویشاوندی صحبت می کند آرم هاو آتش به عنوان جنبه های مختلف یک وجود. آتش بیانگر جنبه کیفی و متغیر موجود - آرم - ساختاری، پایدار است. "آتش یک مبادله یا مبادله است، آرم ها نسبت این مبادله است."

بنابراین، لوگوس هراکلیتی، ضرورت عقلانی وجود است که با مفهوم وجود - آتش ترکیب شده است. لوگوس هراکلیتوس چندین تفسیر دارد: لوگوس - کلمه، داستان، استدلال، عقل عالی، قانون جهانی و غیره. به گفته بوگومولوف، ارزش نزدیکتر است آرم هابه هر حال قانونبه عنوان یک پیوند معنایی جهانی وجود.

موضع اصلی فلسفه هراکلیتوس را افلاطون در گفت و گوی «کراتیلوس» بیان می کند. افلاطون گزارش می دهد که به گفته هراکلیتوس، "همه چیز حرکت می کند و هیچ چیز آرام نمی گیرد ... ورود به همان رودخانه غیرممکن است."

دیالکتیک از نظر هراکلیتوس قبل از هر چیز عبارت است از تغییر دهیداز همه چیز و وحدت اضداد بی قید و شرط. در عین حال، تغییر نه به عنوان یک حرکت ساده، بلکه به عنوان فرآیند شکل گیری جهان، کیهان در نظر گرفته می شود.

و بدون اغراق می توان گفت که از همه فیلسوفان دوره شکل گیری فلسفه باستان،هراکلیتوس بیش از همه سزاوار «لقب بنیانگذار دیالکتیک عینی به عنوان آموزه اضداد، مبارزه آنها، وحدت آنها و روند جهانی است.»

آموزه هراکلیتوس در مورد جریان، ارتباط نزدیکی با آموزه او در مورد انتقال یک مخالف به دیگری، در مورد "مبادله" اضداد دارد. چیزهای سرد گرمتر می شوند، چیزهای گرم سردتر می شوند، چیزهای مرطوب خشک می شوند، چیزهای خشک مرطوب می شوند. با مبادله با یکدیگر، اضداد یکسان می شوند. بیانیه هراکلیتوس که همه چیز مبادله اضداد است با این واقعیت تکمیل می شود که همه چیز از طریق مبارزه اتفاق می افتد: "باید بدانید که جنگ یک مبارزه جهانی و واقعی است و هر آنچه اتفاق می افتد از طریق مبارزه و از روی ناچاری است." بر اساس مبارزه، هماهنگی جهان برقرار می شود.

دموکریتوس و نظریه اتمی او

به گفته اکثر فیلسوفان، دموکریتوس در سال 460 قبل از میلاد به دنیا آمد و در سال 360/370 قبل از میلاد درگذشت. او تقریباً 100 سال زندگی کرد. او که اصالتاً اهل آبدره بود، از خانواده ای اصیل و ثروتمند بود، اما ثروت خود را رها کرد و تمام عمر خود را در فقر گذراند و منحصراً به فلسفه پرداخت.

دموکریتوس تعلیم داد که چیزی بسیار ساده، غیرقابل تقسیم و نفوذ ناپذیر وجود دارد که هر چیزی که وجود دارد از آن تشکیل شده است - اتم. اتم های بی شماری وجود دارد که دموکریتوس اتم ها را مشخص می کند، درست همانطور که پارمنیدس وجود را مشخص می کند. اتم ها ابدی، تغییر ناپذیر، تقسیم ناپذیر، غیرقابل نفوذ هستند، نه ایجاد شده اند و نه بازسازی شده اند. چگالی و سختی مطلق دارند و از نظر حجم و شکل با یکدیگر تفاوت دارند. تمام اجسام از اتم ها ساخته شده اند. اتم ها با خلأ از یکدیگر جدا می شوند. اگر اتم وجود است پس خلاء عدم است. از یک سو، اگر پوچی نبود، ازدحام و حرکت واقعی وجود نداشت. از طرف دیگر، اگر همه چیز تا بی نهایت قابل تقسیم بود، در همه چیز خلاء وجود داشت، یعنی هیچ چیز در جهان نبود، خود جهان وجود نداشت. دموکریتوس حرکت را به عنوان یک حالت طبیعی کیهان تفسیر کرد، در حالی که حرکت کاملاً بدون ابهام به عنوان حرکت بی پایان اتم ها در فضای خالی تفسیر شد.

دموکریتوس اولین کسی بود که در فلسفه یونان باستان مفهوم علت را وارد گردش علمی کرد. او شانس را به معنای بی علت انکار می کند.

در طبیعت غیر ارگانیک، همه چیز بر اساس اهداف انجام نمی شود و از این نظر اتفاقی است، اما دانش آموز می تواند هم هدف داشته باشد و هم وسیله. بنابراین، دیدگاه دموکریتوس از طبیعت کاملاً علی و جبرگرا است.

موعظه منسجمی می کرد موقعیت مادیدر آموزه ماهیت روح و معرفت. به گفته دموکریتوس، روح از اتم های کروی تشکیل شده است، یعنی مانند آتش است.

دیدگاه دموکریتوس در مورد انسان، جامعه، اخلاق و دین جالب است. او به طور شهودی معتقد بود که اولین افراد زندگی بی نظمی داشتند. زمانی که ساختن آتش را آموختند، به تدریج شروع به توسعه هنرهای مختلف کردند. او این روایت را بیان کرد که هنر از طریق تقلید سرچشمه گرفته است (ما از عنکبوت یاد گرفتیم که ببافیم، از پرستو خانه بسازیم و غیره) که قوانین را مردم خلق می کنند. در مورد بد نوشت و مردم خوب. "افراد بد وقتی در موقعیت ناامید کننده ای قرار می گیرند، به خدایان سوگند یاد می کنند، باز هم به عهد خود عمل نمی کنند."

دموکریتوس مشیت الهی، زندگی پس از مرگ و پاداش پس از مرگ برای اعمال زمینی را رد کرد. اخلاق دموکریتوس با ایده های اومانیسم رسوخ کرده است. لذت گرایی دموکریتوس فقط در مورد لذت ها نیست، زیرا بالاترین خیر، حالت شادی ذهن است و میزان آن در لذت ها است.


ایده آلیسم باستان: فیثاغورث، سقراط، افلاطون، ارسطو


فیثاغورث(قرن چهارم قبل از میلاد) و پیروان او، فیثاغورثی ها، از این عقیده سرچشمه گرفتند که جهان هم از نظر مکان و هم در زمان بی نهایت است و خدایی بر آن حکومت می کند که به اندازه خود جهان جاودانه و نامحدود است. نظمی که بر اساس تعداد و اندازه است بر تمام جهان حاکم است - آنها هارمونی از وجود ایجاد می کنند، مشابه آنچه در موسیقی می یابیم. عدد هم مسیر مقدسات بهشتی و هم همه روابط انسانی را کنترل می کند. عدد هم مسیر مقدسات بهشتی و هم همه روابط انسانی را کنترل می کند. عدد منبع پاداش و مجازات است. روح انسان نامیرا و هماهنگ است، اما در طول وجود زمینی خود از یک سری بدن عبور می کند: گاهی بالاتر، گاهی پایین تر - بسته به اینکه چقدر با فضیلت باشد.

سقراط(469 - 399 قبل از میلاد) او معتقد بود: مهمترین چیز این است که عمومی را بشناسیم، اصول کلیفضایل خوب را نمی توان آموزش داد - در طبیعت روح وجود دارد. همه چیز در روح انسان نهفته است. او چیزی را فقط از روی ظاهر یاد می گیرد. تمام آنچه وجود دارد در درون خود انسان نهفته است. از نظر سقراط، انسان به عنوان یک متفکر معیار همه چیز است. خواسته سقراط: خودت را بشناس. مشخصه سقراط روشنفکری اخلاقی بود. دانش اخلاقی و علمی او یکسان است. از نظر سقراط معرفت واقعی شامل عمل درست است.

کسی که می داند خیر چیست، باید همیشه با روحیه خیر رفتار کند. او گفت و گو را وسیله ای مهم برای دستیابی به رهبری فلسفی می دانست. از نظر سقراط، خداوند در ذات خود ذهن، روح است. ذهن و روح انسان ندای درونی (وجدان) منشأ الهی است که انسان را به زندگی با فضیلت ترغیب می کند.

افلاطون یک ایده آلیست عینی برجسته است.

افلاطون (427-347 قبل از میلاد) - بنیانگذار ایده آلیسم عینی، شاگرد کراتیلوس و سقراط. تقریباً تمام آثاری که در قالب دیالوگ یا آثار نمایشی نوشته شده اند به دست ما رسیده است: «عذرخواهی سقراط، 23 دیالوگ شنیده شده، 11 دیالوگ با درجات مختلف مشکوک، 8 اثری که حتی در دوران باستان در فهرست آثار افلاطون قرار نداشتند، 13. نامه هایی که بسیاری از آنها بدون قید و شرط معتبر و تعاریف هستند."

افلاطون در اوایل با فلسفه هراکلیتوس، پارمنیدس، زنون و فیثاغورث آشنا شد. افلاطون بنیانگذار مکتبی به نام آکادمی است. در گفت و گو، تیمائوس اولین کسی بود که به طور جامع درباره منشأ اولین اصول و ساختار کیهان بحث کرد. «ما باید در نظر بگیریم که ماهیت آتش، آب، هوا و زمین قبل از تولد آسمان چگونه بوده است، زیرا تا کنون هیچ کس تولد آنها را توضیح نداده است، بلکه آنها را به عنوان عناصری می‌خوانیم حروف کائنات.» او برای اولین بار مسئله ذات اشیاء و ذات آنها را مطرح کرد. او پایه و اساس دکترین نمونه های اولیه یا پارادایم های استاندارد را بنا نهاد. وجود یک ایده مهمتر از عدم است. حوزه اندیشه های افلاطون یادآور آموزه هستی پارمنیدس است. جهان اشیاء حسی افلاطون یادآور آموزه وجودی هراکلیتوس است - جریان شکل گیری ابدی، تولد و مرگ.

افلاطون توصیف هراکلیتی از هستی را به جهان چیزهای حسی منتقل کرد.

او در دیالوگ «تیمائوس» کیهان شناسی و کیهان شناسی را آشکار می کند. او دمیورگ (خدا) را سازمان دهنده کیهان می دانست. بنابراین، اصول کیهان چنین است: «ایده‌ها نمونه‌های اولیه هستی هستند، ماده و دمیورژ خدا هستند که جهان را بر اساس ایده‌ها سازمان می‌دهند، تولید وجود دارد و سه تولد وجود دارد دنیا.”

ظهور کیهان توسط افلاطون به شرح زیر است. از مخلوطی از ایده ها و ماده، دمیورژ یک روح جهانی ایجاد می کند و این مخلوط را در کل فضایی که برای جهان مرئی در نظر گرفته شده است توزیع می کند و آن را به عناصر - آتش، هوا، آب و خاک تقسیم می کند. با چرخاندن کیهان، آن را گرد کرد و بیشترین را به آن داد فرم کامل- کره ها نتیجه فضا است، مانند موجود زندهدارای هوش بنابراین، ساختار جهان در برابر ما قرار دارد: ذهن الهی (دمیورگ)، روح جهانی و بدن جهانی (کیهان).

در مرکز آموزه های افلاطون، مانند معلمش سقراط، مسائل اخلاقی قرار دارد. او اخلاق را از فضیلت نفس می دانست، روح حقیقتاً علت اشیاء را می دهد، روح جاودانه است.

در دیالوگ "Timaeus" او تصویر را فاش کرد زندگی پس از مرگو دادگاه ها او فکر می کرد که پاک کردن روح از آلودگی های زمینی (شر، رذایل و هوس ها) ضروری است.

افلاطون در گفتگوهای "سیاستمدار"، "دولت"، "قوانین" دکترین حکومت را آشکار کرد. او از تبعیت کامل فرد از دولت حمایت می کرد.

وی خاطرنشان کرد که سه شکل اصلی حکومت می تواند در دولت وجود داشته باشد: سلطنت، اشراف و دموکراسی.

هر شکلی از دولت به گفته افلاطون به دلیل از بین رفتن تضادهای داخلی. افلاطون دولت را به عنوان یک هنر سلطنتی توصیف می کند که مهمترین چیز برای آن وجود دانش واقعی سلطنتی و توانایی مدیریت مردم است، اگر حاکمان چنین داده هایی داشته باشند، دیگر فرقی نمی کند که طبق قوانین حکومت کنند یا بدون آنها. داوطلبانه یا برخلاف میل آنها، فقیر یا غنی: در نظر گرفتن این موضوع هرگز و تحت هیچ شرایطی صحیح نخواهد بود.»

افلاطون بنیانگذار ایده آلیسم نه تنها باستان بلکه جهانی بود.

ارسطو فیلسوف برجسته دوران باستان است.

شاگرد او ارسطو، بزرگترین فیلسوف یونان باستان، از مخالفان قاطع افلاطون شد. اف. انگلس او را «جهان‌شمول‌ترین سر» در میان فیلسوفان یونان باستان نامید، متفکری که اساسی‌ترین اشکال تفکر دیالکتیکی را بررسی کرد.

ارسطو در سال 384 قبل از میلاد به دنیا آمد. در شهر استاگیرا در سال 367 ق.م. به آتن رفت و در آنجا به آکادمی - مدرسه افلاطون پیوست و 20 سال را تا زمان مرگ افلاطون در آنجا گذراند. بعداً افلاطون گرایی را نقد خواهد کرد. او این کلمات را نوشت: "افلاطون دوست من است، اما حقیقت گرانبهاتر است."

بعدها، ارسطو مدرسه خود را در آتن تأسیس کرد و آن را لیسیوم نامید. او صاحب 146 اثر از جمله "ارگانون"، "متافیزیک"، "فیزیک" و غیره است.

محتوای اصلی تدریس فلسفیارسطو در اثر متافیزیک خود بیان شده است. ارسطو درک وجود را که مشخصه الیتی ها و افلاطون است، به عنوان چیزی ثابت، تغییرناپذیر، غیرقابل حرکت حفظ می کند. با این حال، ارسطو وجود را با ایده ها یکی نمی داند. او از افلاطون انتقاد می کند که وجود مستقلی را به ایده ها نسبت داده و آنها را از جهان حسی جدا کرده است. در نتیجه، ارسطو مفهوم بودن را تفسیری متفاوت از افلاطون می دهد. ذات موجودی مجرد با استقلال است. به این سؤال پاسخ می دهد: "چیزی چیست؟" در هستی نشان‌دهنده چیزی است که اشیا را دقیقاً به این شکل می‌سازد و اجازه نمی‌دهد با دیگران ادغام شوند.

او در متافیزیک ماده را تعریف می کند. برخلاف سقراط و افلاطون که علم طبیعت را حکمت واقعی نمی دانستند، ارسطو عمیقاً طبیعت را بررسی می کند. به نظر می رسد که ماده اولین علت پیدایش و وجود متغیر چیزهای طبیعی است، «زیرا همه طبیعت، شاید بتوان گفت، مادی است». از نظر ارسطو، ماده ماده اولیه، قدرت اشیا است. آنچه به ماده حالت بالفعل می بخشد، یعنی آن را از امکان به واقعیت تبدیل می کند، صورت است. فرم به گفته ارسطو یک اصل فعال، آغاز زندگی و فعالیت است. او برترین جوهرها را صورتهای ناب نامید. ارسطو بالاترین جوهر را ماده خالص و بی شکل می داند - محرک نخست، که به عنوان منبع حیات و حرکت کل کیهان عمل می کند.

از درک ماده است که ارسطو آموزه 4 خود را بنا می کند Xعناصر (زمین، آتش، آب، هوا). اگر در فلسفه پیشاسقراطی اصطلاح خاصی برای ماده وجود نداشت، ارسطو اولین کسی بود که آن را به عنوان یک مقوله فلسفی توسعه داد. ب 3 به اوکتاب "فیزیک" که در مورد آن صحبت کرد 4 Xانواع حرکت او در «متافیزیک» و «فیزیک» به طرز قانع‌کننده‌ای به تسلط فرم بر محتوا متقاعد شد. افکار او در مورد جامعه، اخلاق و سیاست جالب است. هدف فعالیت انسانیزیرا تمام فلسفه یونان باستان دستیابی به سعادت است. سعادت از نظر ارسطو دست نیافتنی است. در سیاست ارسطو، جامعه و دولت از هم متمایز نمی شوند. انسان از نظر او حیوانی سیاسی است. او بردگی را توجیه می کرد زیرا معتقد بود برده داری ذاتاً وجود دارد. برده هیچ حقی ندارد.

ارسطو تکامل تفکر فلسفی را از آغاز آن در یونان باستان تا افلاطون خلاصه کرد. این ارسطو بود که نظام‌بندی دانش را بر اساس دو اصل - موضوع و هدف - آغاز کرد. او علوم را به 3 گروه بزرگ تقسیم می کند: نظری (1 منفیزیک، فیزیک، ریاضیات)، عملی (اخلاق، اقتصاد، سیاست) و خلاق (شعر، بلاغت، هنر).

بدین ترتیب ارسطو تکمیل کرد فلسفه کلاسیکتاریخچه


اهمیت تاریخی فلسفه باستان


دستاوردهای فلسفی افلاطون و ارسطو به درستی اوج تفکر فلسفی یونان باستان محسوب می شود. تأثیر افکاری که افلاطون و ارسطو در تکامل بعدی فلسفی و فرهنگی ارائه کردند، بارها از تأثیر آنچه توسط پیشینیان آنها ایجاد شد، فراتر رفت. بدون رویکردها و مفاهیم افلاطونی و ارسطویی، درک هیچ کدام غیر ممکن است نظام فلسفیدر طول مسیر طولانی تکامل بعدی، از جمله دوران مدرن.

یونان باستانیک مدل خاص از تمدن به طور کلی، تمدن به عنوان چنین است. با این حال، این مدل پیچیده و متناقض بود. اما جذاب است و برای همیشه خواهد ماند، به ویژه در مواردی که تمدن در جایی در معرض تهدید است یا به دنبال انگیزه های جدید برای به دست آوردن نفس تازه است. مدل یونانی ثابت است. مهمترین چیز این است که به دلیل همین کیفیت، می توان آن را در ترکیب تمدن دیگری جای داد. درست است، در این مورد لازم است سخت ترین مشکل در مورد راه ها و روش های چنین جاسازی حل شود. توسعه بعدی تمدن مبتنی بر ارزش های مسیحیت گزینه های مختلفی را برای حل این مشکل نشان داد. با این حال، در همه گزینه ها، ارزش جنبه فکری و فنی اندیشه یونان باستان شناخته شد. دوران باستان دستاوردهای بالاترین فناوری تفکر را عمدتاً مدیون کار افلاطون و ارسطو است که بر دستاوردهای قبلی تفکر یونانی تکیه داشتند. این دستاوردها با هم پدیده ای به نام فلسفه یونان باستان را تشکیل دادند. فلسفه یونان باستان چیزی است که روش‌های تفکر جهانی را توسعه داده و تثبیت می‌کند، بدون هیچ چیز خارجی، عمدتاً توسط ایمان و تجربه حسی.


نتیجه گیری


بنابراین، به طور خلاصه کار آزمایشیدر مورد موضوع "فلسفه باستان" نتیجه گیری های زیر را انجام می دهم:

.فلسفه یکی از کهن ترین حوزه های دانش بشری است.

.جوهره فلسفه و نقش آن در جامعه این است که علم به معرفت کلی و ذاتی جهان و شناخت وجود حقیقی است. فلسفه حوزه تعیین کننده شکل گیری روح است.

.فلسفه ارتباطات و روابط عمومی است، قوانین کلی که در طبیعت، جامعه و تفکر انسان عمل می کند.

.فلسفه اروپایی بر اساس دوران باستان و مسیحیت شکل گرفت.

.فلسفه باستان نقش تاریخی عظیمی در آن ایفا کرد رشد معنویبشریت، پایه های حرکت بعدی تمام فلسفه های اروپایی و جهانی را پی ریزی کرد.


مراجع

  1. آسموس وی.اف. تاریخ فلسفه باستان. م.، 1965.
  2. بوگومولوف A.S. فلسفه باستان. دانشگاه دولتی مسکو، 1985.
  3. گارانوف P.S. 500 قدم به سوی خرد. کتاب 1.، 1996.
  4. Losev A.F. فلسفه تاریخ باستان. م.، 1977.
  5. Losev A.F. فرهنگ لغت فلسفه باستان. م.، 1995.
  6. Losev A.F. افلاطون، ارسطو. م.، 1993.
  7. سرگیف K.A.، Slinin Ya.A. طبیعت و ذهن. پارادایم باستانی L.، 1991.
  8. اسمیرنوف I.N.، Titov V.F. فلسفه. ب 2 Xکتاب، کتاب 1.، م.، 1996.
  9. چانیشف A.N. دوره سخنرانی در فلسفه باستان. م.، 1981.
  10. رادوگین A.A. فلسفه. دوره سخنرانی. مرکز انتشارات. مسکو. 1997.
تدریس خصوصی

برای مطالعه یک موضوع به کمک نیاز دارید؟

متخصصان ما در مورد موضوعات مورد علاقه شما مشاوره یا خدمات آموزشی ارائه خواهند داد.
درخواست خود را ارسال کنیدبا نشان دادن موضوع در حال حاضر برای اطلاع از امکان اخذ مشاوره.

فلسفه دنیای باستان (شرح مختصرمهمترین آموزه های فلسفی)

فلسفه باستان شامل فلسفه یونان و روم است. از قرن 12-11 قبل از میلاد تا قرن 5-6 پس از میلاد وجود داشته است. در دولت‌هایی با بنیان‌های دموکراتیک پدید آمد که از نظر شیوه فلسفی با کشورهای شرقی باستان تفاوت داشت. حتی در آغاز، فلسفه یونان با اسطوره‌شناسی پیوند تنگاتنگی داشت زبان مجازیو تصاویر عاشقانه تقریباً بلافاصله، این فلسفه شروع به بررسی رابطه بین این تصاویر عشقی و جهان در اصل کرد.

یونانیان باستان جهان را به عنوان یک انباشته بزرگ از فرآیندهای مختلف، طبیعی و اجتماعی تصور می کردند. مهمترین سؤالاتی که اولین فیلسوفان دوران باستان را نگران کرده بود این بود: چگونه در این دنیا زندگی کنیم؟ چه کسی آن را کنترل می کند؟ چگونه می توان توانایی های خود را با نیروهای برتر پیوند داد؟

چند مرحله در توسعه فلسفه باستان وجود دارد:

  • 1. پیش فلسفه باستان. دوره از قرن هشتم تا هفتم قبل از میلاد. فیلسوفان اصلی این دوره عبارتند از: هومر هزیود، اورفئوس، فرسیدس و سازمانی به نام «هفت حکیم».
  • 2. مرحله پیش سقراطی. دوره از قرن هفتم تا پنجم قبل از میلاد. اولین فلسفه در آسیای صغیر ظهور کرد، جایی که بنیانگذار هراکلیتوس بود، سپس در ایتالیا - فیثاغورس، مکتب الئاتی و امپدوکلس. و متعاقباً در یونان - Anaxagoras. موضوع اصلی فیلسوفان این دوره این بود که بفهمند جهان چگونه کار می کند، چگونه پیدایش و به وجود آمده است. آنها عمدتاً کاشف، ریاضیدان و ستاره شناس بودند. همه آنها به دنبال این بودند که جهان چگونه آغاز شد و چرا مرگ چیزهای طبیعی مختلف رخ می دهد. فیلسوفان مختلف منشأ اولیه همه چیز روی زمین را به طرق مختلف یافته اند.
  • 3. مرحله کلاسیک. دوره از قرن پنجم تا چهارم قبل از میلاد. در این دوره، پیشاسقراطیان به سوفیست ها تغییر یافتند. اینها معلمان فضیلت هستند، هدف اصلی آنها توجه دقیق به زندگی یک فرد و کل جامعه است. آنها معتقد بودند که موفقیت در زندگی توسط افراد آگاه و باهوش به دست می آید. مهم ترین دانش از نظر آنها بلاغت بود، زیرا هر فردی باید به کلام و فن متقاعدسازی مسلط باشد. آنها گذار از مطالعه رویدادهای طبیعی به مطالعه و درک دنیای درونی انسان را آغاز کردند. مهم ترین فیلسوف معروف آن زمان سقراط و تدریس او بود. او معتقد بود که مهم ترین چیز خیر است و زمان زیادی را به مطالعه آن اختصاص داد، زیرا شر از مردمی می آید که نمی دانند چگونه از خوبی ها و خوبی ها استفاده کنند. سقراط راه حل همه مشکلات را در خودآگاهی و بهبود دنیای درون، در نیاز به مراقبت از روح می دید. بدن در رتبه دوم باقی ماند. پس از سقراط، جای او را شاگردش - افلاطون - که معلم ارسطو بود - گرفت. تمام این فلسفه های فیلسوفان مختلف در یک چیز خلاصه می شود: شما باید روح را مطالعه کنید.
  • 4. مرحله هلنیستی. این دوره از اواخر قرن چهارم تا قرن اول قبل از میلاد است. آموزش اصلی این دوره حکمت زندگی عملی بود. مفهوم اصلی شروع به اخلاق می کند که بر دنیای درونی یک فرد متمرکز است و نه کل جهان. لازم بود مفهومی برای دستیابی به شادی دائمی ایجاد شود.

مرحله فلسفه باستان. دوره از قرن اول قبل از میلاد تا قرن پنجم تا ششم پس از میلاد. رم نقش تعیین کننده ای در جهان داشت و یونان تحت نفوذ آن قرار گرفت. مهم ترین مکتب در این دوره، مکتب افلاطونی بود. برای این دوره وابستگی در مطالعه عرفان، طالع بینی، سحر و جادو، مختلف وجود داشت آموزه های دینی. دکترین اصلی نظام نوافلاطونی بود. جزئیات این نظام شامل ارتباط با خدا، اساطیر و دین بود. در فلسفه باستان، ماتریالیسم و ​​ایده آلیسم به وضوح بیان شده است. با تشکر از آنها، تاثیر بیشتری بر روی وجود دارد مفهوم فلسفی. به طور کلی، فلسفه مبارزه بین ماتریالیسم و ​​ایده آلیسم است. تفکر در فلسفه یونان و روم بیشتر به درک ماهیت فلسفه کمک می کند.

عتیقه فلسفی الئیاتیک