صفحه اصلی / کف بینی / آرزوهای صبح بخیر در آیه صبح بخیر نستیا صبح بخیر نستیا

آرزوهای صبح بخیر در آیه صبح بخیر نستیا صبح بخیر نستیا

آنچه می خواهم به شما بگویم نستیا -
تو شروع کردی به تزئین دنیا با خودت،
من بدون تو نمی توانم زنده بمانم، نمی توانم زندگی کنم،
می خواهم همیشه تنها تو را دوست داشته باشم! 25

باد برگ های افرا را به هم می زند،
افکار طوفانی به گوش می رسد.
دوستت دارم نستنا
من نمی توانم یک روز بدون تو زندگی کنم! 12

برای آناستازیا واضح من،
یک شعر زیبا خواهم نوشت
تو پری مورد علاقه منی
ارکیده وحشی زیبا!
همیشه دوستت خواهم داشت،
چه هدیه و چه معجزه ای!
تو شیرین ترین، مهربان ترین،
عشق من به تو بی حد و حصر است! 16

یک روز تمام خوشبختی من
تجسم به نام "ناستیا"
تو مرا به عشق بازگرداندی،
با اینکه خیلی وقت پیش خوابش برد
و هر طور که می خواستم چرت می زدم
فراموش کردن بدنم،
ناگهان برای همیشه عاشق شدم
به طور کامل، بی پایان!
بگذار هوای بد از بین برود،
پس از همه، من تو را دوست دارم، نستیا! 17

من عاشقت شدم نستیا
به بدبختی شما!
من الان بدون تو هستم
و من به سینما نمی روم.
پیاده روی نمی روم
معاشرت با دوستان
بدون تو ، نستیا ،
زندگی تبدیل به نفرین شده است! 15

نستیا، آفتاب من! صدای تو مانند صدای نهری است که از زیباترین قله ها جاری است. لب های تو از رسیده ترین و شیرین ترین میوه ها خوشمزه تر و شیرین ترند، می خواهم در موهایت حل شوند - آنها زیباتر از هر چیزی هستند که تا به حال لمس کرده ام، دوستت دارم!
اعترافات بیشتر به نثر → 11

با تو، آناستازیا،
عناصر در روح من می جوشند.
شما دوست داشتنی و زیبا هستید
من همیشه تو را دوست خواهم داشت
تو پرتو درخشانی از نور،
تو تابستان آفتابی هستی
دسته گل رز قرمز مایل به قرمز
و یک دنیای رویایی زیبا! 12

ناستنکا، عزیز و عزیز،
من می توانم سرنوشت را به دستان تو بسپارم
تو قلب من را برای همیشه تسخیر کردی
و اینکه او را دوست دارند - او باید آن را بداند! 11

نستیا، دوستت دارم، تو غیرقابل مقایسه ای، تو تنها کسی در این دنیا هستی! تو زیباترین، مهربان ترین، مهربان ترین و محبوب ترین من هستی! من به سادگی شما را تحسین می کنم! 11

اولین پرتو خورشید
در سحر راه اندازی می شود
دوستت دارم، دوستت دارم
بیشتر از هر کس دیگری در جهان!

تو خوشبختی بزرگ منی
شادی و آرامش،
هر چیزی که من می خواهم ، نستیا -
فقط برای با تو بودن! 8

نستیا مانند گربه پرشور است
کمی با من بازی کن
خراش، گاز گرفتن،
و قلبت را بده!
من برای آنچه شما نیاز دارید آماده هستم
برای دادن هم دیر است و هم زود،
من می توانم احساساتم را تازه کنم
و حتی بیشتر دوست داشته باشید! 10

زمستان هرگز برای من نخواهد آمد،
بالاخره بهار همیشه در روح شماست.
عشق قلب را با گرما و شادی گرم می کند،
برای شما، نستیا، احساسات خون را تحریک می کند! 10

وقتی به من نگاه می کنی روحم پر از گرمی می شود که می خواهم تو را با آن در بر بگیرم عزیزم. من همیشه به تو لطافت، مراقبت، محبت و عشق خواهم داد، زیرا تو عزیزترین کسی هستی که دارم و هیچ چیز و هیچ کس مهمتر و عزیزتر از تو نیست! 11

هر روز بیشتر دوستت دارم،
تو برای من خیلی مهمی...
تو پرتوی از آفتاب در زندگی منی،
سرنوشت من، خوش شانس! 10

نستیا، من تو را با تمام وجودم دوست دارم، با تمام وجودم تو را می پرستم، با تمام بدنم تو را می پرستم، و این به این دلیل است که تو تنها در این دنیا هستی، تو غیرقابل مقایسه، زیباترین، مهربان ترین، ملایم و خواستنی! من تو را تحسین می کنم، عشق من! 11

شما تحسین همه را برمی انگیزید
خندان زیبایی جادویی!
من شما را خیلی دوست دارم - شما آن را می دانید.
و من تنها با تو خوشحالم! 9

چه چیزی می تواند زیباتر باشد
هوش و زیبایی چه چیزی با هم دارند؟
فوراً به شما می گویم نستیا -
دیوانه وار عاشقت شدم! 9

من تو را دوست دارم، نستیوشا، با مهربانی،
و شادی ما اجتناب ناپذیر است
لبخند شما الهام بخش است
و مستقیم به آسمان بلند می شود،
و من واقعاً نمی خواهم پایین بیایم!
من می خواهم از عشق لذت ببرم! 12

نستیا، ناستنکا، نستیا
کلمات را تکرار می کنم
من اسم را دوست دارم
با جانم دوستت داشتم

لبخند شیرین تو
چشمان شفاف تو
روحی که ویولن را آزار می دهد
تو مرا فتح کردی

من خودم متوجه نمیشم
من الان برای تو زندگی میکنم
انگار در خواب پرواز می کنم
حالا من خودم نیستم

چه کردی با من
چگونه می تواند زندگی من تغییر کند؟
تو باعث شدی عاشقت بشم
میتونستم همه چیو ببخشم

چطور متوجه من نشدی؟
چقدر عذابم دادی
با اینکه منو رد کردی
به هر حال تو را گرفتم

حالا مثل یک افسانه زندگی می کنم
من در مورد اسم شما توهم دارم
نستیا، ناستنکا، نستیا
همه چیز را فراموش می کنم.

نستیا ، تو عشق منی ،
لبخند لطیف تو
مرا دیوانه کرد و تو را دیوانه خواهد کرد
من را به عشق خواهد برد.

نستیا، تو رویای منی،
تو هم هوش داری و هم زیبایی
تو برای من با ارزشی
دیوانه وار دوستت دارم!

آناستازیا! نستیای ما!
ایل - تاسیا؟! نکته اصلی این است که به حقیقت پیوست:
همه ما در قدرت جادویی شما هستیم
دست های جوان و مجعد!

و به چشمان مهربان نگاه می کند،
مست در گوش دادن به کلمات،
ما به طلسم یک افسانه می افتیم -
سرم می چرخد!

در این مورد، زیبایی، سرعت خود را کم نکن -
در خاتمه آیه می پرسیم:
دوباره با گرما و نور پر کنید
قلب طرفداران شما!

خیلی دوستت دارم نستیا
آتش شور را در من روشن کردی
تو نمیتونی زیباتر باشی
میخوام سریع ببوسمت

شما انسان کاملی هستید
می خواهم برای همیشه در کنارت باشم،
از نظر جسم و روح زیبا،
من می خواهم برای همیشه با شما باشم!

در نام تو زیبایی و قدرت است
لطافت و فولاد در او وجود دارد، آناستازیا.
آسمان لاجوردی، غروب طلایی،
نارون یخبندان و شادیهای ساده.
آتش سوزی های پاییزی، زنگ باد،
و صدای باران و آواز در سحر.
و من می خواهم فقط یک چیز آرزو کنم:
همینطور بمان، خودت باش!

تو، آناستازیا محبوب من،
به محض دیدنش عاشق شدم
رویاها و قدرتم را گرفتی
و متوجه شدم که به ایده آل رسیده ام.

تو زیبا هستی باور کن فوق العاده
و بی عیب و نقص با زیبایی درونی،
عزیزم زود بیا تو بغلم
قلبت را با عشقت آرام کن

آناستازیا - فروتنی، زیبایی
نور بهاری بر فراز مراتع تمیز.
روح زیبا، قد لطیف،
و نام سلطنتی با گل تزئین شده است.
برای آناستازیا عزیزمان!
باشد که در تمام زندگی خود فرشته نگهبان خود باشید
او را در آغوش الهی خود حمل می کند!

شما، نستیا، به سادگی شگفت انگیز هستید!
خیلی غیر معمول، خیلی باهوش،
همه هوس های شما بخشیده می شود،
میخوام کنارم باشی

من دیوانه وار دوستت دارم عزیزم
با تمام وجودم بهت افتخار میکنم
همیشه خندان، زیبا،
لطفا همیشه با من باشید

تمام دنیا را باز می کنی
شادی را در دستان خود نگه می دارید،
ما برای قلب شما یک جشن بی پایان داریم،
تو یک خلقت جادویی هستی نستیای عزیز.

به پای تو گل می اندازند،
آنها به طور رسمی تو را می پرستند،
و شب در مورد تو خواب می بینند،
و آرزوهای دل هرگز نمی خوابند.

تو، نستیا، یک گلبرگ گل رز ظریفی،
که با باد گرم می وزدیم،
و تو سرچشمه لبخندهای شادی هستی
چیزی که حالات جادویی را تغذیه می کند.

چه چیزی در یک خانم زیباتر است،
هوش و زیبایی چه چیزی با هم دارند؟
فوراً به شما می گویم نستیا ،
چرا من دیوانه تو هستم؟

همیشه زیبا، چند وجهی،
مثل یک الماس شگفت انگیز
و عجیب است که عاشق نشویم
به درخشش چشمان زیبای تو

نستیا ، شما مانند یک فانوس دریایی در یک طوفان وحشتناک هستید ،
با دادن ساحل به دریا شادی می آوری،
تو در شب به عنوان یک ستاره راهنما می درخشی،
شما با لمس دست خود همه رویاها را از بین خواهید برد.

تو مثل ماه پرتگاه را روشن خواهی کرد
در طول روز، زمانی که خورشید دره را گرم می کند،
شما لبخند و گرمای فوری می بخشید،
در کنار شما دنج و سبک است.

آناستازیا، تو شادی چشم ها هستی!
روزهای گرم، شب های خنک.

در عشق نمی توان نیم تنه ای وجود داشت،
یا خیلی دوستش داری یا نه.
من حاضرم به تو اعتراف کنم به عشقم
عزیزم به همه دنیا خبر بده

چه، آناستازیا، فقط تو را دوست دارم
من می خواهم همیشه وفادار بمانم،
من می خواهم با تو خوشحال باشم،
و بدون تو، لبخند زدن برایم سخت است.

نستیای عزیز، مهربان،
من می خواهم به شما تبریک بگویم.
در یک روز آفتابی و در هوای بد
من فقط به سوی تو پرواز می کنم.
باشد که خورشید بر شما بتابد!
بگذار شب ها برایت آواز بخوانند!
باشد که شادی به شما سلام کند!
باشد که فرشتگان به سوی شما جمع شوند!

تو ، نستیا ، خیلی اصلی هستی ،
خیلی شگفت انگیز شیرین
من در ابتدا دوستت داشتم
مثل هیچ کس.

من همیشه در چشمان تو غسل می کنم،
آماده برای پرستش شما
من فقط به تو لبخند می زنم
تا همیشه دوستت داشته باشم.

چه شیرین و چه زیبا
تو، آناستازیا من!
تو در گرما خنکی می آوری،
در سرما با لبخند گرم می شوی.

ستاره ها با تو کم رنگ می شوند،
و در چمن قطرات شبنم وجود دارد - اشک ،
با شنیدن صدای تو،
صبح ها تبریک می گویند.

روز شاد را به شما تبریک می گویم!
ازت میخوام با عزیزت زندگی کنی
ان شاءالله که غروب داشته باشی، سحر
صدها سال است که آن را تحسین می کنم!

تو به طرز غیر قابل تصوری زیبا هستی
تو منو خوشحال میکنی
آناستازیا عزیز
قدرت بزرگی در چشمان تو نهفته است،

عشق من قوی ترین است
لطفا سریع بیا پیش من
می خواهم به چشمانت نگاه کنم
از این گذشته ، من بدون تو نمی توانم این کار را انجام دهم.

من همه چیز نستنا را دوست دارم:
و توافق خاموش با چشم،
و روشی که کیفش را حمل می کند،
و حتی نحوه حرکت ابروهایش.

و نگاه، مرموز، ساده،
که به نظر می رسد چیزی می خواهد،
که زیاد تحمل می کند
و گاهی با این حسرت نگاه می کند...

و تمام داستان های شما در مورد دوست دختر،
ارزش دهم شما را ندارد،
و یک درخواست بی سر و صدا: "شما نیاز دارید،
من واقعاً در خوشبختی و ناراحتی به آن نیاز دارم.»

آناستازیا، بسیار مهربان،
روزها و شبها دوستت دارم
و بدون تو غمگینم
مثل گل محو می شوم.

لطفا منو فراموش نکن -
با عشقت آب کن
پس از همه، شما قادر هستید با من باشید!
لطفا عشقت را بده

نستیا، نستیا، نستاسیا!
به دور از اضطراب و هوای بد.
می شنوی؟ من در قدرت تو هستم
ما کمی شادی می خواهیم،
به سمتی که طوفان بگذرد.

چتر باران را می شمارد
با ما گریه کن،
شاید راز را بداند
درباره عشقی که در مه آب شد.

یک روز خاکستری در راه است
خورشید در تاریکی پوشیده شده است،
خوشبختی دور می شود -
بهش زنگ نزن

دریا با ناراحتی آه می کشد
با نگاهش ما را دنبال می کند.
من و تو گم شدیم
تمام مرواریدهای سرنوشت ما

ما غرق در اشتیاق هستیم
به نظرمان می رسید که خوشحال می شویم
این جلسه به فاجعه تبدیل شد
جایی برای عشق در او وجود نداشت.

آناستازیا، شما به سادگی ایده آل هستید!
ظاهر تو فراتر از ستایش است
و روحت زیباست
این را از روی عشق می گویم.

تو به طرز دیوانه کننده ای خوب هستی
بدون نفس بهت نگاه میکنم
و من می خواهم سریع به شما بگویم -
لطفا مال من باش لطفا

آناستازیا پرتوی از نور است،
در افق روزگار ما.
آرزو می کنیم نستیا کلید را پیدا کند
چیزی که صد در را باز می کند.

"نستیا، دوستت دارم!"...
به نظر می رسد چهار کلمه است
اما وقتی به آنها می گویم،
دارم گیلاس میزنم!

من می دانم که در آنها جادو نهفته است
اگر همه چیز از دل می آید،
کلمه معنا پیدا می کند
هر دری را باز خواهد کرد

لبخند زیبا
مدل موی کوتاه،
دل مردا خرابه
باریک، مانند درخت توس.

زیبا مثل الهه
نگاه نافذ، تیز،
دوباره دیدمش -
هنوز هم همینطوره، سوالی نیست.

من را به سختی به یاد می آورد
و با کمی دلهره
به او می گویم: «شاید
ما ملاقات خواهیم کرد، نستیا؟"

نستیا ، تو مرا مجذوب کردی
و من داوطلبانه تسلیم شدم!
تو فقط عاشق من شدی
خیلی وقته که دوستت دارم

بگذار همه چیز با من و تو باشد،
مثل یک افسانه، خیلی خوب است
ما بچه به دنیا می آوریم، من خانه می سازم،
و البته یک درخت هم هست.

آناستازیا! خوشبختی ما!
ما باید به شما تبریک بگوییم.
باهوش تر، خنده دارتر و زیباتر
نه دوشیزه، زن، زن!
برای تولد نستیا چه آرزویی دارم؟..
برو تو جاده بزرگ
بگذار هوای بد از تو بگذرد،
سبک باش، دلت زیبا باش!

خوشحالم که هر روز شما را می بینم
خوشحالم که در چشمان زلال تو غسل می کنم.
و سایه ای غمگین مرا آزار می دهد
وقتی باید ازت جدا بشم

نستیا ، شما مانند پرتوی در ابرها هستید ،
بارقه ای از شادی در زندگی من وجود دارد.
تو را در آغوشم می گرفتم
و من اسیر قدرت لطیف تو شدم.

مثل خورشیدی که در تاریکی غروب می گذرد،
مثل ماه، نقطه عطف شب یک غریبه،
سعی می کنم بفهمم، اما همه چیز را نمی فهمم،
چرا من نستیا را خیلی دوست دارم؟

شاید به خاطر پوست سفید برفی؟
شاید به خاطر ظاهر جادویی؟
و چون، و همچنین،
اما عمدتاً به دلیل تصویر بهشت.

نستیا، تو هدیه منی،
چرا لیاقت این را داشتی؟
این به سادگی غیر واقعی است -
تو خیلی کاملی

هیچ آدم دیگری مثل من در دنیا وجود ندارد
من پیدا نمی کردم یا ملاقات نمی کردم،
تو فرشته من هستی خیلی زیبا
من فقط بدون تو می ترسم!

چی خوشایندتر از خواببا تو
در واقعیت فقط شما
من صداتو دوست دارم
من تو را ناستنکا صدا می کنم.

و تو به من نگاه می کنی
با تکیه بر چهارچوب در،
زنگ زدن با صدای ملایم،
لبخند و خنده.

چشمان شما آهنربای جادویی هستند:
نمی توانم چشم از تو بردارم.
میترسم قلبم بشکنه
اگر جاده های ما از هم جدا شود.

تو، ناستنکا، یک چشم انداز جادویی هستی،
که هر روز خیلی خوشحالم میکنه
بدون شک تمام نعمت های زمین را خواهم داشت
من آن را برای شما، عشق من.

او لایق بهترین هاست
تو خورشید در یک روز بارانی،
زیبا و آرام
تو کمال هستی نستیا!

نستیا! ناستنکا! نستنا!
زندگی تو را عاشق می کند
در وسعت هستی،
عزیزم

تو سادگی کودکانه ای،
آن زیبایی غیر قابل تصور
و افسون می کنی و مست می کنی،
شما همه را جادو خواهید کرد.

شاد باش ای دوست!
به خشکسالی و کولاک چه اهمیتی می دهیم...
در باران، طوفان برف و ریزش برگ ها
همه برای بازدید از نستیا عجله دارند.

ناستنکا، نستیوشا، نستیا،
ای دوست، تو برای خوشبختی به دنیا آمدی!
همه می دانند که چقدر شیرین هستی
که از خودت مهربونتر
زندگی نسبت به شما سخاوتمندانه خواهد بود،
شادی درود او را خواهد فرستاد.

بادبان قرمز مایل به قرمز را در دریا می بینید؟
عزیزم خسته نباشی
مجادله با طوفان های شیطانی،
او به سمت شما شنا می کند، او را ملاقات کنید!
تبریک می گویم، نستیا!

نستیا، ناستیوشکا، آناستازیا!
مثل یک ملکه، مثل یک الهه!
خیلی زیبا و بسیار باشکوه!
شما نمی توانید از شادی و شکوه فرار کنید!
در یک تبریک برای شما چه آرزویی دارم؟
عقل، عشق و خوبی برای درک!
بگذارید شادی به سادگی شگفت انگیز باشد!
بگذار زندگی همیشه روشن و روشن باشد!

نستیا جان عزیز
تو چقدر خوبی!
ما برای سلامتی شما می نوشیم!
بیایید بنوشیم - و مقداری دیگر بریزیم!

نستیا، ناستنکای من،
چقدر دوستت دارم!
تو زیبا، خوبی،
و روح شما خوب است!

و شخصیت منظره ای برای چشمان دردناک است،
شما صبر زیادی دارید!
همه چیز با آرامش، بی سر و صدا حل خواهد شد،
تا روزگار بد از ما بگذرد!

من به شما تبریک می گویم
و من عاشقانه آرزو می کنم:
و عشق و درک
و توجه کل خانواده!

گاهی اوقات اتفاقاتی در زندگی رخ می دهد،
عشق به سرعت و غیرمنتظره می آید
من، آناستازیا، خوشحالم که با شما هستم -
خیلی زیبا و مورد انتظار

فوق العاده خوب، آسان، هوشمند -
مزایای شما قابل ذکر نیست،
تو همیشه مورد علاقه منی،
فقط یک کلمه و فکر در مورد شما.

یک روز جدید آمده است، یک ساعت جدید آمده است
امروز صبح با من ملاقات می کنی
باشد که صبح بخیر شما با صدای بلند باشد.
عجله کن، برخیز، وقت بیدار شدن است.
باید زود چشماتو باز کنی
برای گفتن صبح بخیر در گوشم.

صبح بخیر را برای دوستان آرزومندیم.
ما می توانیم سنت های خوب را حفظ کنیم.
و عزیزان ما البته شایسته هستند
تا اندکی خوبی به آنها بدهم.

و صبح بخیر گاهی اوقات نمی آید.
و در اینجا نمی توانیم در اندوه ناامید شویم.
و هر کس در روح خود به آسمان می ستاید
خوشبختی که توانست برای خودش به دست بیاورد.

با صبح بخیر، الان سحر شده است
او رژه سیارات را پراکنده کرد،
اما ستاره ای سرسخت در آسمان
درنگ می کند و نور می دهد.

صبح بخیر از صبح اینجا بودیم
بازی دیگر زندگی
ما نمی توانیم از آن سیر شویم -
چیزهای بزرگی در انتظار ماست.

من می توانم برای شما آهنگ های زیادی بخوانم،
شعرهای هر شاعری را بخوانید.
وقتی وارد گردباد ثروت می شوید،
شما بلافاصله متوجه نخواهید شد که آیا همه اینها مال شماست
من مانند پرتوی از خورشید به زندگی شما بال خواهم زد،
صبح بخیر، من می گویم که من هم شما را دوست دارم!
صبح بخیر و روز روشنی داشته باشید
واقعا امیدوارم که دوستم داشته باشی

جوانه ها آرام باز می شوند،
تو به آرامی چشمانت را باز می کنی:
"صبح بخیر، آفتاب، -
وقت بیدار شدن است.

بلبل ها مدت هاست آواز می خوانند
و شبنم روی علف ها خشک می شود.
صبح بخیر، بیدار شو
من، طبیعت، همه ما منتظر شما هستیم!

شب تمام می شود، پرده مخملی بالا می رود.
ماه ذوب شده و جنگلی تاریک از پنجره نمایان است.
همه چیز قبل از سحر یخ زد، این لحظه کوتاه بود.
و اینجاست! تکه ای از نور مانند یک پرتو درخشان ظاهر شد!
و همه چیز را به تدریج روشن کرد، مانند یک شعبده باز، یک فاکیر!
زود بیدار شو صبح بخیر به شما آرامش می دهد!

خورشید بیدار شد
یک پرتو نور از پنجره
یک در زدن بود
بیدارت کن

صبح بخیر، اسم حیوان دست اموز!
آغاز روز در راه است.
چشمانت را باز کن،
تو عشق منی!

بیشتر کشش بده
لبخند بزن
و در صبح
شما "سلام" را می خوانید.

انداختن پتو
بیا کنار پنجره
و سپس خواهید دانست -
من کنار تو هستم

صبح به آرامی شما را از خواب بیدار خواهد کرد،
بیداری تقریباً جادویی است.
سریع مرا ببوس
پیروزی عشق دوباره می آید.

زورکا خانه ها را صورتی رنگ می کند،
اولین اشعه موها را لمس می کند.
از این گذشته ، زمستان سرد تمام شد ،
می بینید - آرزوی ما محقق شد!

"صبح بخیر!" به شما می گویم،
پرندگان آوازهای اولیه را می خوانند.
تا بهار بیدار شو،
دستاوردهای بزرگ در انتظار ما هستند!

و فردا صبح از خواب بیدار می شوید
بالش خود را در آغوش بگیرید
انگار اخم می کنی
جان ها در خطر است.

اخم نکن، نکن، بیهوده است
بالاخره روز تازه شروع شده است!
بالاخره زندگی کوتاه اما زیباست
تو هم سریع بخند!

خورشید خیلی وقت پیش بیدار شد
ماه دیگر در آسمان دیده نمی شود
و همه چیز برای صبحانه آماده است،
من می توانم آن را به شما بدهم.

صبح بخیر، من به شما می روم،
سعی میکنم بفهمم چطور خوابیدی
و شما پاسخ خواهید داد: "همه چیز خوب است،
و پرسیدن در مورد خواب ناپسند است.»

صبح خوبی را برای شما آرزومندیم
تا صدای سرد گوش هایت را خراش ندهد.
بگذار دنیای ما در ظاهر مد نباشد.
اما ما همیشه برای خود گرما می خواهیم.

آرزو می کنم، نور خوب سحر باشد
شما را زود بیدار می کند، در سحر.
بیخود نیست که انسان روح دارد.
بیخود نیست که خورشید طلوع می کند و به ما نور می فرستد.

چه کسی شعرهای زیبا در مورد آناستازیا می داند؟ و بهترین پاسخ را گرفت

پاسخ از Bulbasaur OOO[گورو]
صبح بخیر، نستیا!
خورشید از پشت بام ها طلوع کرد
مثل بودا خیره می شود
تو ای زیبایی، خواب نیستی،
نستیا، صبح بخیر!
اینجا یک صبح زمستانی است
روی پنجره الگوهایی وجود دارد،
از خواب بیدار شدی؟
آیا به زودی ملاقات خواهیم کرد؟
سرماخوردگی مشکلی ندارد
اگر نستیا در این نزدیکی است
من سرما را تحمل می کنم
فقط به خاطر ظاهر.
همه جا نگرانم
تمام بدبختی ها و بدبختی های تو
من خودم رفعش میکنم دوست عزیز
نستیای عزیز!
تو راز کوچک منی
و شادی بزرگ
و هیچ چیز زیباتر در جهان وجود ندارد! -
صبح بخیر نستیا!
روز جدید من برای تو
زنجیر شب را انداختم،
تو در همه چیز هستی و همه جا هستی
نستیا، صبح بخیر!
رویاهای رنگارنگ در مورد تو،
مثل پرندگان خوشبختی
تو در سرنوشت من تنها هستی
نستیای عزیز!
© نویسنده رومن مانویچ
شعرهایی برای آناستازیا
در ابتدا کلمه "ناستیا" وجود داشت.
جایی که بازدم طولانی محدود است،
مثل شادی زودرس
برای کسانی که خوشبختانه عادت ندارند.
سپس عاقبت آمد
در آن روسیه با یونان در هم تنیده شده است
و مانند آواز فرشتگان،
پاکت دار - ع-وس-تا-سیا...
محصور در بیهوشی
و احساس ترس ناگهان از بین رفت!
من آناستازیا را به عنوان همسرم انتخاب می کنم!
تا شعرهای من خوانده شود... :)
منبع:

پاسخ از 2 پاسخ[گورو]

سلام! در اینجا گزیده ای از موضوعات با پاسخ به سوال شما آمده است: چه کسی اشعار زیبایی در مورد آناستازیا می داند؟