صفحه اصلی / کف بینی / بر اساس فلسفه صوفیه. تصوف و فلسفه تصوف از نظر فلسفه صوفیه یکی از شروط ضروری سعادت است.

بر اساس فلسفه صوفیه. تصوف و فلسفه تصوف از نظر فلسفه صوفیه یکی از شروط ضروری سعادت است.

از نظر فلسفه صوفیه یکی از شروط ضروری برای خوشبختی این است که بتوانید در کنار دوستان یا افرادی که دوستشان دارید بنشینید. فقط باید بنشینی و کاری نکنی، چیزی نگویی.

از نظر فلسفه صوفیانه، یکی از شروط ضروری برای خوشبختی این است که بتوانید در کنار دوستان یا افرادی که دوستشان دارید بنشینید. فقط باید بنشینی و کاری نکنی، چیزی نگویی. به یکدیگر نگاه کنید یا حتی نگاه نکنید. لذت از محاصره شدن توسط افرادی حاصل می شود که با آنها احساس خوبی دارید. دیگر نیازی نیست خود را با چیزی مشغول کنید، فضا را با صداها پر کنید. کافی است در سکوت حضور دوستان را احساس کنید.

مختصری در مورد تصوف

تصوفهمیشه وجود داشته است، به محض اینکه اولین انسان روی این زمین ایستاد. سنت می گوید که آدم اولین پیامبر بود، به این معنی که اولین شخص روی زمین قبلاً دارای حکمت بود. در میان نسل بشر همیشه کسانی بوده اند که مشتاقانه برای خرد تلاش کرده اند. افرادی که اهل تصوف بودند، می خواستند خود را بشناسند، برای به دست آوردن آزادی معنوی، زمان و تمرین زیادی لازم است. تمرین مدیتیشن است.صوفیان و یوگی ها می توانند یکدیگر را درک کنند، زیرا تنها یک تفاوت بین آنها وجود دارد: یوگی ها بیشتر برای معنویت تلاش می کنند و صوفیان - برای انسانیت.

تصوف به احتمال زیاد یک دین نیست، بلکه یک جهان بینی، یک ذهنیت است.و در دنیای مدرنهر دو نفر بدون اینکه متوجه باشند صوفی هستند. از این گذشته ، تقریباً همه می دانند که همه افکار مادی هستند یا دنیای اطراف ما یک توهم است ، به عنوان مثال ، اگر فکر می کنید در جای دیگری هستید ، قطعاً به آنجا خواهید رسید ، فقط یک موضوع است زمان به طور کلی، شما باید تلاش کنید تا بالاتر از همه مردم باشید، به اصطلاح "گله انسان" به شما کمک می کند تا آزادی را به دست آورید.

از نظر فلسفه صوفیه یکی از شروط ضروری برای خوشبختی این است که بتوانید در کنار دوستان یا افرادی که دوستشان دارید بنشینید. فقط باید بنشینی و کاری نکنی، چیزی نگویی. به یکدیگر نگاه کنید یا حتی نگاه نکنید. لذت از محاصره شدن توسط افرادی حاصل می شود که با آنها احساس خوبی دارید. دیگر نیازی نیست که خود را با چیزی مشغول کنید، فضا را با صداها یا گفتگو پر کنید. کافی است در سکوت حضور این افراد را احساس کنیم.

مختصری در مورد تصوف

عرفان همیشه وجود داشته است، به محض اینکه اولین شخص پا به این زمین گذاشت. سنت می گوید که آدم اولین پیامبر بود، به این معنی که اولین شخص روی زمین قبلاً دارای حکمت بود. در میان نسل بشر همیشه کسانی بوده اند که مشتاقانه برای خرد تلاش کرده اند. افرادی که اهل تصوف بودند، می خواستند خود را بشناسند، برای به دست آوردن آزادی معنوی، زمان و تمرین زیادی لازم است. تمرین مدیتیشن است. صوفیان و یوگی ها می توانند یکدیگر را درک کنند، زیرا تنها یک تفاوت بین آنها وجود دارد: یوگی ها بیشتر برای معنویت تلاش می کنند و صوفیان - برای انسانیت.

تصوف به احتمال زیاد یک دین نیست، بلکه یک جهان بینی، یک ذهنیت است. و در دنیای مدرن، هر دومی بدون اینکه متوجه شود صوفی است. از این گذشته ، تقریباً همه می دانند که همه افکار مادی هستند یا دنیای اطراف ما یک توهم است ، به عنوان مثال ، اگر فکر می کنید در جای دیگری هستید ، قطعاً به آنجا خواهید رسید ، فقط یک موضوع است زمان به طور کلی، شما باید تلاش کنید تا بالاتر از همه مردم باشید، به اصطلاح "گله انسانی" به شما کمک می کند تا آزادی را به دست آورید.

از نظر فلسفه صوفیانه، یکی از شروط ضروری برای خوشبختی این است که بتوانید در کنار دوستان یا افرادی که دوستشان دارید بنشینید. فقط باید بنشینی و کاری نکنی، چیزی نگویی. به یکدیگر نگاه کنید یا حتی نگاه نکنید. لذت از محاصره شدن توسط افرادی حاصل می شود که با آنها احساس خوبی دارید. دیگر نیازی نیست خود را با چیزی مشغول کنید، فضا را با صداها پر کنید. کافی است در سکوت حضور دوستان را احساس کنید.

مختصری در مورد تصوف

عرفان همیشه وجود داشته است، به محض اینکه اولین شخص پا به این زمین گذاشت. سنت می گوید که آدم اولین پیامبر بود، به این معنی که اولین شخص روی زمین قبلاً دارای حکمت بود. در میان نسل بشر همیشه کسانی بوده اند که مشتاقانه برای خرد تلاش کرده اند. افرادی که اهل تصوف بودند، می خواستند خود را بشناسند، برای به دست آوردن آزادی معنوی، زمان و تمرین زیادی لازم است. تمرین مدیتیشن است. صوفیان و یوگی ها می توانند یکدیگر را درک کنند، زیرا تنها یک تفاوت بین آنها وجود دارد: یوگی ها بیشتر برای معنویت تلاش می کنند و صوفیان - برای انسانیت.

تصوف به احتمال زیاد یک دین نیست، بلکه یک جهان بینی، یک ذهنیت است. و در دنیای مدرن، هر دومی بدون اینکه متوجه شود صوفی است. از این گذشته ، تقریباً همه می دانند که همه افکار مادی هستند یا دنیای اطراف ما یک توهم است ، به عنوان مثال ، اگر فکر می کنید در جای دیگری هستید ، قطعاً به آنجا خواهید رسید ، فقط یک موضوع است زمان به طور کلی، شما باید تلاش کنید تا بالاتر از همه مردم باشید، به اصطلاح "گله انسانی" به شما کمک می کند تا آزادی را به دست آورید.

خود توسعه

عرفان و فلسفه صوفی

از نظر فلسفه صوفیه یکی از شروط ضروری برای خوشبختی این است که بتوانید در کنار دوستان یا افرادی که دوستشان دارید بنشینید. فقط باید بنشینی و کاری نکنی، چیزی نگویی.

از نظر فلسفه صوفیانه، یکی از شروط ضروری برای خوشبختی این است که بتوانید در مقابل دوستان یا افرادی که دوستشان دارید بنشینید. باید بشینی و کاری نکنی، چیزی نگی. به یکدیگر نگاه کنید یا حتی نگاه نکنید. لذت از محاصره شدن در میان افرادی است که به شما احساس خوبی می دهند. فضای صدا می تواند آزاد بماند همچنین نیازی نیست که خود را با چیزی مشغول کنید. کافی است با هم مشارکت بی صدا را احساس کنیم.

دوست داشتن یعنی به هم نگاه نکنیم، بلکه با هم در یک جهت به دنیا نگاه کنیم.

دوست داشتن به معنای نگاه کردن به یکدیگر نیست، بلکه به معنای نگاه کردن به هم در یک جهت است.

من عاشق افرادی هستم که با آنها احساس راحتی می کنید، با آنها می توانید انواع و اقسام مزخرفات را با آنها صحبت کنید و آنها البته شما را درک می کنند و حرف های خود را اضافه می کنند.

اگر در مورد خود بد فکر می کنید، به اندازه کافی خودتان را دوست ندارید.
اگر در مورد خود خوب فکر کنید، خودتان را خوب نمی شناسید.

بدون نماز نمی توان کاری انجام داد، اما با نماز می توان هر کاری را انجام داد.

من افرادی را می شناسم که بدون داشتن چیزی که دیگران برای خوشبختی لازم می دانند، توانسته اند احساس خوشبختی کنند.

با کمک به افراد تنبل به آنها کمک می کنید روی گردن شما بنشینند.

ببینید جدا از خانواده یا شریک زندگی خود چگونه هستید. خودتان را در این دنیا پیدا کنید و آنچه را که نیاز دارید تا احساس تنهایی کنید. این مهمترین چیز در زندگی است. خودتان را پیدا کنید و قادر خواهید بود به هر ارتفاعی برسید.

من واقعاً می خواهم بنشینم و فقط با یک نفر صمیمانه صحبت کنم. تمام شب حرف بزن با هم به آسمان شب نگاه کنید، با عصبانیت درباره چیزی بحث کنید، بحث کنید، سکوت کنید. دلم برای اینجور وقت گذرانی تنگ شده به اندازه کافی دیوانه است.

- 62.88 کیلوبایت

از نظر فلسفه صوفیه یکی از شروط ضروری برای خوشبختی این است که بتوانید در کنار دوستان یا افرادی که دوستشان دارید بنشینید. فقط باید بنشینی و کاری نکنی، چیزی نگویی. به یکدیگر نگاه کنید یا حتی نگاه نکنید. لذت از محاصره شدن توسط افرادی حاصل می شود که با آنها احساس خوبی دارید. دیگر نیازی نیست خود را با چیزی مشغول کنید، فضا را با صداها پر کنید. کافی است در سکوت حضور دوستان را احساس کنید.

مختصری در مورد تصوف

تصوف همیشه وجود داشته است، به محض اینکه اولین انسان پا بر این زمین گذاشت. سنت می گوید که آدم اولین پیامبر بود، به این معنی که اولین شخص روی زمین قبلاً دارای حکمت بود. در میان نسل بشر همیشه کسانی بوده اند که مشتاقانه برای خرد تلاش کرده اند. افرادی که اهل تصوف بودند می خواستند خود را بشناسند، برای به دست آوردن آزادی معنوی زمان و تمرین زیادی لازم است. تمرین مدیتیشن است. صوفیان و یوگی ها می توانند یکدیگر را درک کنند، زیرا تنها یک تفاوت بین آنها وجود دارد: یوگی ها بیشتر برای معنویت تلاش می کنند و صوفیان - برای انسانیت.

تصوف به احتمال زیاد یک دین نیست، بلکه یک جهان بینی، یک ذهنیت است. و در دنیای مدرن، هر دومی بدون اینکه متوجه شود صوفی است. از این گذشته ، تقریباً همه می دانند که همه افکار مادی هستند یا دنیای اطراف ما یک توهم است ، به عنوان مثال ، اگر فکر می کنید در جای دیگری هستید ، قطعاً به آنجا خواهید رسید ، فقط یک موضوع است زمان به طور کلی، شما باید تلاش کنید تا بالاتر از همه مردم باشید، به اصطلاح "گله انسان" به شما کمک می کند تا آزادی را به دست آورید.

تصوف راه پاکسازی نفس از صفات بد (نفس) و القای صفات ستوده در روح (روح) است.

پس از دوران پیامبر اسلام، میراث اسلامی به علوم مختلف تبدیل شد: فقه، علوم حدیث و علوم قرآن. با گسترش خلافت و تمركز ثروت هنگفت در آن، آرزوهاي مادي در ميان مسلمانان رواج يافت. در همان زمان، آثار فقهی بیشتر و بیشتر «خشک» شد: آنها جزئیات بیشتری از انجام مناسک، انواع مجازات ها و سایر موارد مشابه را بیان کردند. در این زمان، دانشمندان شروع به ظهور کردند که شروع به ترغیب مردم به بازگشت به یک سبک زندگی ساده کردند. بر اخلاص، مبارزه با نفس و رفع بیماری های روحی چون حسد، تکبر و بخل تأکید داشتند. این جهت را تصوف (تصوف) می نامیدند.

این مسیر مرید («طلب»، «تشنه») تحت هدایت مرشد («مربی معنوی») صورت می گیرد که قبلاً به پایان راه رسیده است و از مرشد خود اجازه (ایج) برای مربیگری دریافت کرده است. ، یا به طور مستقل در حضور شهود طبیعی توسعه یافته (معلم درونی).

شیوخ صوفیه بخشی از زنجیره تعلیماتی هستند که طبق قوانین به حضرت محمد (ص) می رسد. کسی که از شیخ خود اجازه ای برای تعلیم مرید نداشته باشد، شیخ واقعی نیست و حق تعلیم تصوف (تسوف، طریقت) را به علاقمندان ندارد.

متکلم غزالی (1058-1111) معتقد بود که تصوف جوهره اسلام است. شایستگی غزالی در این است که او تلاش کرد تا تضادهای میان راست گرایی اسلامی و تصوف را از بین ببرد. از نظر غزالی، ملاک تصوف واقعی، عدم مغایرت با قرآن و سنت پیامبر اسلام است.

مرگ فلسفه صوفیانه

من بخشی از روحی هستم که روحها را به دنیا می آورد،
من بخشی از کشوری هستم که از روح ها استقبال می کند.
مسیر بی پایان است. و برای رسیدن به آنجا،
با همه چیز خداحافظی کن طعم ابدیت را بچش

مثل نمک در دریای ابدیت ذوب خواهم شد
شک، بی خدایی، ایمان به خدا، درد از بین می رود.
و درخشش ستاره ای در دل می درخشد،
و هفت آسمان در آن طلوع خواهد کرد.

جلال الدین رومی، «رباعی»

تصوف

تصوف - زهد، زهد و عرفان مسلمانان. ریشه شناسی آن به طور محکم ثابت نشده است، اگرچه نام آن را از کلمه "پشم" (پیراهن موی زاهدان) یا "نیمکت" (زاهدان روی آنها می نشستند) یا به سادگی مجموعه ای از صداها گرفته شده است. اولین صوفیان در قرن هشتم و اندکی پس از ظهور اسلام ظهور کردند. تجربه عرفانی از حسن البصری، ذو نون المسری (قرن 8-9)، الخراز (متوفی 899)، شروع به دریافت درک نظری می کند. ایده های فلسفیمی توان به ابویزید بسطامی (متوفی 875)، ابو منصور حلاج (اعدام 922)، ابوالقاسم قشیری (986-1072) و غیره اشاره کرد. . نوعی «قانونی سازی» تصوف معتدل معمولاً با نام حمید الدین غزالی (1058-1111) متفکری که از مکتب کلام اشعری تعلق داشت و با روش شناخت صوفیانه ابراز همدردی می کرد، پیوند می خورد. خدا به عنوان یک دستاورد دانش واقعی. حلاج را می توان با فرمول معروف «انا الحق» که «من» عارف را با خدا همسو می کند، نماینده برجسته تصوف افراطی دانست با بنیادگرایی، از جمله مدرن، تصوف همواره شبهه هایی را برانگیخته است، اگر نگوییم خصومت آشکار، این جریان همچنان محبوب بوده و باقی مانده و گسترده ترین اقشار مسلمانان را در بر می گیرد.

تصوف همچنین فلسفه خاص خود را ایجاد کرد که پرسش‌های اساسی را مطرح کرد که با اندیشه فلسفی کلاسیک عرب مواجه بود: چگونه می‌توان منشأ جهان، یعنی خدا را به‌طور دقیق به‌عنوان تنها و در عین حال ایجاد کننده همه تنوع جهان درک کرد. جایگاه انسان در دنیا و رابطه او با خدا و الوهیت چیست؟ توانایی ها و مرزهای دانش و عمل آن چیست؟ تصوف به عنوان یک جریان فلسفی بر تنوع تجربیات انباشته شده توسط چهار مکتب قبلی فلسفی کلاسیک عرب (کلام، مشاء عرب، اسماعیلیه و اشراقیسم) تکیه داشت و از دستگاه طبقه بندی تفکر فلسفی که تا آن زمان توسعه یافته بود، استفاده کرد. نتیجه هم توسعه سنت خودش و هم تا حد زیادی جذب میراث باستانی. فلسفه تصوف در اواخر قرون وسطی از نفوذ قابل توجهی برخوردار بود و عملاً آن را تا زمان ما حفظ کرد.
برجسته ترین فیلسوف صوفی محی الدین (محیدین) ابن عربی است که لقب افتخاری «شیخ اعظم» را دریافت کرد اسپانیا مدرن) در اندلس که در آن زمان جزئی از خلافت عرب بود و به نوعی محل تلاقی تمدن ها و مرکز فلسفه و فرهنگ بود. عارف آینده آموزش سنتی یک دانشمند مسلمان را دریافت کرد. در آثار او شواهد فراوانی از بینش هایی که به دیدارش رفته است، غالباً از گفتگو با عارفان گذشته یا پیامبران است. ابن عربی بسیار سفر کرد و از سال 1223 در دمشق اقامت گزید و در سال 1240 در همانجا درگذشت.شیخ بزرگ با تألیفات صوفیان برجسته الخراز، محصبی، الحلاج، اسفراینی آشنا بود.
پژوهشگران پیوندها و جدل های مستقیم و غیرمستقیم را با اندیشه های غزالی دنبال می کنند. شواهدی از تماس ابن عربی با ابن رشد و دیگر متفکران مشهور آن زمان حفظ شده است. تأثیر او تا حدی نه تنها توسط تقریباً همه متفکران مشهور صوفی نسل های بعدی، بلکه توسط نمایندگان سایر مکاتب نیز تجربه شده است. بیشتر از همه - نقد تند و تیز متاخر و فقهای معروف ابن تیمیه (1263-1328) باعث رد اندیشه ابن عربی شد که مستقیماً در ایدئولوژی وهابیت تداوم یافت. در همین زمان فقیه معروفی چون سیوطی (قرن پانزدهم) به دفاع از ابن عربی برخاست.
از مهم ترین آثار فلسفی ابن عربی می توان به آیات مکی (الفتوحات المکیه) و جواهر الحکمه (فصوص الحکم) اشاره کرد اعتقاد بر این است که بیش از 100 اثر متعلق به قلم وی است. از جمله آخرالزمان ها می توان به تفسیر قرآن دو جلدی (تفسیر الکران)، درخت وجود (شجرات الکاون)، کلام خدا (کلیمة الله) و حکمت خدا (الحکمه) اشاره کرد. الهیه).
آیات مکه به دلیل حجم اثری که به درستی «دائرة المعارف تصوف» نامیده می‌شود و تقریباً در مورد همه موضوعات نظری و عملی تصوف بحث می‌کند، هنوز به طور کامل به زبان‌های خارجی ترجمه نشده است. علاوه بر مباحث فلسفی، بسیاری از مسائل دیگر مربوط به کیهان شناسی و فرشتگان، حروف شناسی (آموزه خواص ماوراء الطبیعه حروف)، نبوت و وحی و... مورد توجه قرار می گیرد. فصل پایانی مکاشفات مکه دستورالعمل هایی را به موردام - شاگردان مرشدان صوفی ارائه می دهد که عمدتاً در قالب اصول نوشته شده است، اگرچه مجهز به نظرات فلسفی است. دیدگاه‌های فلسفی که ابن عربی در مکاشفات مکه ایجاد کرده است، با مفاهیم او مطابقت دارد، که در جواهر حکمت به شکلی بسیار فشرده‌تر آمده است، اثری با عنوان مشابه - کتاب از گوهرها (کتاب الفصوص) - از پرو فارابی شمرده می شود که آموزه مبدأ و ارتباط آن با پیامد آن - جهان را بیان می کند، دیالکتیک تجلی و پنهان بودن مبدأ را توسعه می دهد و ثابت می کند که یکی است. بدون دیگری امکان پذیر نیست. گوهرهای حکمت شامل 27 فصل است که هر فصل مربوط به یکی از رسولان یا پیامبران است. ارائه به معنایی که در رابطه با سنت غربی صادق است نظام مند نیست، اما انسجام و انسجام درونی بدون قید و شرط را هم از نظر اصطلاحی، هم مفهومی و هم از نظر موضوعی، بدون عدول از معیارهای اعتبار عقلانی و سازگاری مفاد ارائه شده، آشکار می کند. . ابن عربی با مشائیان عرب زبان در مسئله راه فهم وحدت اصل اول، با غزالی در مورد امکان علم آن خارج از ارتباط با دنیا، با متکلم در مورد موضوع بحث می کند. پرسش از توجیه مفهوم «جوهر» در پرتو نظریه اتمی زمان نیز به برخی از مسائل غیرفلسفی مانند نمادگرایی رویا پرداخته شده است.
نوآوری فلسفی تصوف و در عین حال جوهره مفهوم این مکتب با تجدید نظر بنیادی در ایده کنار هم قرار گرفتن همراه است که به عنوان نوعی اصل راهنما در درک مسئله رابطه اولی عمل کرد. اصل اشیا به اشیا، ابدیت به زمان، مسئله علیت و غیره. در تصوف، این حذف مبدأ از مجموعه‌ای که ایجاد می‌کند، مورد تردید قرار می‌گیرد و در عین حال، مفهوم خطی بودن مطلق رد می‌شود و در نتیجه، امکان تثبیت بدون ابهام جای یک چیز در مجموعه وجود دارد. توسط Origin تعریف شده است. این بدان معناست که، در میان چیزهای دیگر، غیرممکن است که بدون ابهام رابطه سلسله مراتبی بین هر دو چیز را تعریف کنیم: هر یک را می توان هم برتر از دیگری و هم برتر از دیگری در نظر گرفت.
اصل اول و سلسله چیزهای حاصل از آن در تصوف به عنوان شرایط یکدیگر شناخته می شوند. هنگامی که رابطه بین آنها در قالب "صریح - پنهان" (ظاهر - باطن) یا "ریشه - شاخه" (اصل - فر) توصیف می شود، ویژگی خطی سنت قبلی تفکر فلسفی عربی جای خود را به تقدم متقابل می دهد: هر دو. منشأ و مشتقات آن را می توان در رابطه متقابل هم به صورت آشکار و پنهان و هم به عنوان مبنا و به عنوان فرع توصیف کرد. اصطلاح خود تصوف، که اصل اول را «حق»، تعدادی از چیزهای جهان را «خلق» (الخلق) و وحدت دوگانه آنها را «نظم جهانی» می نامد (ال» امر) بر این رابطه تأکید می‌کند و «حقیقت» را «خلق» می‌نامد. وجود، قرار دادن آن در روح نوافلاطونی در یک توالی ثابت بر روی نردبان کمال: هر چه به مبدأ نزدیک‌تر باشد، وجود کامل‌تر است و از هر چیزی که در پی آن است، پیشی می‌گیرد. در زیر آن قرار دارد. اما در تصوف، این مفاهیم رتبه ثابت خود را از دست می دهند و در عوض خاصیت تبدیل یکی به دیگری و علاوه بر این، لزوماً فرض کردن دیگری را به عنوان ویژگی خاص خود به دست می آورند: ماقبل نمی تواند مقدم باشد بدون اینکه در عین حال متأخر باشد. ، و بالعکس.
فلسفه تصوف مبتنی بر مفهوم اتمی زمان است که در کلام ایجاد شده است. از آنجایی که در هر لحظه دو رویداد نابودی و آفرینش در کنار هم قرار می گیرند، عالم اشیا در هر لحظه به ابدیت باز می گردد و در همان لحظه به صورت موقت پدید می آید. زمان و ابدیت در چنین وحدت دوگانه از یکدیگر جدایی ناپذیرند و نمی توان آنها را بدون دیگری تصور کرد. علاوه بر این، حل بدون ابهام موضوع اولویت آنها غیرممکن است، زیرا معلوم می شود که زمان نه تنها با ابدیت همراه است، بلکه شرط و شکل اجرای آن است.
دوگانگی اضداد که در تصوف مورد بحث قرار می گیرد، از ویژگی های تمامیت صدق است و لزومی به حذف اضداد در نوعی سنتز ندارد. درک کامل این حقیقت هدف و در عین حال مضمون روش شناخت است که به آن «آشفتگی» (خیرا) می گویند و ربطی به «آشفتگی» که در قدیم با آپوریا همراه بوده، ندارد. وحدت دوگانه اضداد که در «آشفتگی» آشکار می‌شود را می‌توان به کلی‌ترین شکل به‌عنوان دیالکتیک تأیید و انکار «دیگری» (گیریه) چیزها نسبت به یکدیگر بیان کرد. مرتبه یا برتری متقابل (تفاضل) آنها در وجود موقت، با انحراف ابدی آنها از بین می رود و به همین دلیل، هر چیزی نسبت به چیز دیگری، هم متفاوت است و هم غیر متفاوت. اگرچه دانش «گیج‌شده» به صورت گفتمانی بیان می‌شود، اما مستقیماً با عمل شناخت مستقیم ارتباط دارد و به هیچ وجه با حقیقت دومی منافاتی ندارد. از این حیث، نظریه شناخت تصوف و فلسفه آن مبتنی بر دانش «گیج‌آمیز» را می‌توان تلاشی برای پر کردن شکاف بین دانش مستقیم و گفتمانی دانست که به طور ضمنی در فلسفه کلاسیک عرب-اسلام به رسمیت شناخته شد.
تز در مورد وحدت دوگانه نظم جهانی که در آن حقیقت و خلقت (مبدا و جهان، خدا و جهان) یکدیگر را به عنوان شرایطی برای خود قرار می دهند و یکی بدون دیگری غیرممکن است، در فلسفه صوفیانه در جهان محوری است. شکل کلاسیکی که در آثار ابن عربی دریافت کرد، شرح این رساله از منظر تمامی مسائل فلسفی محوری. دوره کلاسیکمحتوای فلسفه تصوف را تشکیل می دهد. اما اهمیت این تز به خود فلسفه محدود نمی شود. فراتر از مرزهای خود گسترش می یابد و به ویژه موضوعات اخلاقی، اخلاقیات روزمره و دکترین را پوشش می دهد.
متفکران صوفی عموماً به موضع اسلام وفادار می مانند که این آموزه عالی ترین و آخرین بیان عقیده واقعی است که برای بشریت آورده شده است. ابن عربی با بیان این عقیده که پیروان محمد هستند که به «برترین مکان» در عالم تعلق دارند، ثابت می کند که این تعالی به دو جزء دین - علم و عمل مربوط می شود: موضع کلی اسلام در مورد جدایی ناپذیری این دو طرف حفظ می شود. نیروی آن، که هیچکدام به تنهایی به منزله ایمان نیست، به همین ترتیب، تصوف از این موضع اسلام حمایت می کند که هدف از فرود آمدن ایمان، «نفع» (منفعت) مردم است. ریشه یابی بی قید و شرط اندیشه اخلاقی تصوف در خاک کلی اسلامی با رد قاطع عقاید و آرمان های رهبانیت مسیحی که در زبان نویسندگانی به تسامح صوفیان گویاتر است نشان می دهد: انکار اساسی. نگرش به غلبه بر نفس (مثل سرچشمه گناه، و نه محدودیت افراط و تفریط های نفسانی، همان طور که مثلاً اسماعیلیه سخت گیرانه است) ویژگی همه نویسندگان اسلامی است، به استثنای سهروردی و سهروردی. برخی دیگر از نمایندگان اشراقی که اندیشه غلبه بر جسمانیت در آنها ریشه های پیش از مسیحیت و پیش از اسلام و در درجه اول زرتشتی دارد.
به دیگران موقعیت مهماخلاق اسلامی حکمی است بر ارتباط مستقیم بین عمل و نیت. نیت مستقیماً نتیجه یک عمل را تعیین می کند: هر کس به چیزی که به دنبالش است می رسد. با این حال، چنین قضاوت های بدون ابهامی فقط در حوزه ادب (دستورالعمل های اخلاقی)، از جمله صوفیانه امکان پذیر است، زیرا آنها مستقیماً با تز اصلی فلسفه تصوف - عدم امکان تثبیت بی ابهام یک یا آن گزاره به عنوان نهایی، در تضاد هستند. بنابراین، اخلاق صوفیانه، تا آنجا که بخشی ارگانیک از ساخت‌های کلی فلسفی این مکتب را تشکیل می‌دهد، مبنای چندانی برای طبقه‌بندی سنتی مقاصد و افعال همراه با آنها ندارد. علاوه بر این، فلسفه صوفیانه در ظریف ترین ساختارهای خود، استدلال اخلاقی را از مبنای واقعی که در نظریه های سنتی بر آن بنا شده است، محروم می کند.
قضاوت اخلاقی در مورد کنش انسان، امکان اساسی تعیین عامل، یعنی انجام دهنده عمل را پیش فرض می گیرد. علاوه بر این، تنها در صورتی امکان پذیر است که عمل یک نتیجه طبیعی به همراه داشته باشد. اگر همان اقدام بتواند به پیامدهای غیرقابل پیش بینی متفاوتی منجر شود، هیچ ارزیابی بدون ابهامی امکان پذیر نیست.
اما دقیقاً همین مبانی است که مورد تردید فلسفه صوفیه قرار می گیرد. در تصوف، ارتباط صریح عمل شخص با اراده او یا با اراده الهی غیرممکن است. همین امر در مورد تعریف خود کنشگر نیز صدق می کند: از آنجایی که شخص مظهر خداوند است، نمی توان مستقیماً یک عمل را با یک شخص مرتبط کرد بدون اینکه همزمان آن را با خدا مرتبط کرد، به این معنی که سؤال از مسئولیت شخص در قبال اعمال خود نمی تواند پاسخی بدون ابهام داشته باشد. تعریف عامل واقعی برای اعمالی که توسط یک شخص انجام می شود با موضوعاتی مرتبط است که به وضوح در کالاما مورد بحث قرار گرفت. در تصوف، هم انسان و هم خدا را می‌توان فاعل حقیقی با حق مساوی نامید و این دیدگاه‌ها نه تنها بدیل نیستند، بلکه شرط یکدیگر هستند. این به بررسی رابطه بین جنبه های زمانی و ابدی وجود در یک اتم زمان اشاره دارد. در مورد دو اتم زمان حتی همسایه، نه به ذکر اتم های دورتر، آنها با روابط علیت به هم مرتبط نیستند، که مشکل اساسی در اثبات اخلاق ایجاد می کند. در همان زمان، تصوف اصول اخلاقی متعددی را پذیرفت و توسعه داد که این «نیهیلیسم اخلاقی» فلسفه عالی را نرم می‌کند. علاوه بر این، در تصوف عملی، به ویژه در دوران بلوغ آن که با شکل‌گیری نظم‌های گوناگون همراه بود، شیوه‌های گوناگونی برای ارتقای اهل فن ایجاد شد و او را در مسیر «راه» (عرع، همچنین مسلک) به بالاترین مراحل معرفت سوق داد. آنها مبتنی بر ایده امکان افزایش درجه بندی شده کمال در نتیجه تلاش های هدفمند متخصصان هستند و در نتیجه بر روند بهبود تمرکز می کنند، اگرچه در خود نظام فلسفی تصوف پایه کمی دارند. مفهوم "شخص کامل" (ins n k mil، همچنین ins n t mm ) بیشتر ماهیت متافیزیکی دارد تا اخلاقی.
همین عقاید در تصوف با استفاده از یکی از مقوله های اصلی فقه (اندیشه دینی و حقوقی) - اصطلاح «امر» («امر») توسعه یافته است مفهوم (فرمان از سوی خداوند به انسان هدایت می شود و همیشه تسلیم در برابر او را فرض می کند، یعنی اطاعت به عنوان یک عمل ستودنی)، تصوف بین «امر خلاق» («امر تقوینی») و «امر غیرمستقیم» (عمر بی الل) تمایز قائل می شود. -واسیتا): دستور غیرمستقیم ممکن است اجرا نشود، اما یک فرمان خلاق همیشه انجام می شود. فرمان بیان شده در قانون با واسطه است و بنابراین اجرای آن منوط به منطبق یا عدم تطابق آن با اراده الهی است که به صورت یک امر بیان شده است. در چارچوب این آموزه، مفاهیم «حمد - سرزنش» و «طاعت - نافرمانی» که برای اخلاق اسلامی بسیار مهم است، از دست می‌رود. منحصر به فرد بودن آنها، متوقف شدن بیان مطابقت یا عدم انطباق افعال انسان با اراده الهی. انسان در هر عملی توسط خدا یا بهتر است بگوییم خود به وسیله خدا و در خدا هدایت می شود. مثلاً «شور» (هوان)، یکی از مذموم ترین صفات در اخلاق اسلامی روح انسانمعلوم می شود که در واقع میل پرشور به خداست: هم به این معنا که در هر حال به سوی خدا معطوف می شود و هم به این معنا که شخص غرق در اشتیاق، خواسته خود خدا را بیان می کند، نه شخص دیگری. طبقه بندی حالات روح نیز بر این اساس امکان پذیر است که اشیاء آرزو، آنچه انسان برای آن تلاش می کند، متفاوت و جدا از یکدیگر است و برخی از آنها سودمند و برخی دیگر مضر است. دقیقاً به این دلیل که در فهم سنتی، شور و شوق برای روح مضر است و حیا مفید است، زیرا اولی از مفید دور می‌شود و بیشتر از منفعت ضرر می‌آورد، و دومی برعکس، به کسب مفید کمک می‌کند. . اما چون هیچ چیز غیر از خدا نیست، چون هیچ چیز در جهان در محدوده تفاوت بی قید و شرط خود با هر چیز دیگری یخ نمی زند، بلکه در هر لحظه به سوی خدا باز می گردد تا در همان لحظه به عنوان چیز دیگری پدید آید، پس شور و اشتیاق به وجود نمی آید. انسان را از تنها راه حقیقی که او را به سوی خیر و سعادت می رساند، منحرف کنید، آن گونه که نظریات سنتی تعبیر می کنند، صرفاً به این دلیل که تنها راه حقیقی وجود ندارد و هر مسیری به خدا منتهی می شود. این اندیشه‌ها ارتباط مستقیمی با جایگاه کلیت دین حقیقی دارد که یکی از ویژگی‌های بارز تصوف را تشکیل می‌دهد.
به عقیده نویسندگان صوفی، اسلام قطعاً اقرار حقیقی است، اما به همان اندازه مسلماً اقرار منحصراً حقیقی نیست. اسلام علم به خدا و عمل متناسب با این معرفت است. با این حال، هیچ چیز در جهان غیر از علم خدا نیست، و بنابراین هیچ دانشی جز علم به خدا نیست. در مورد عمل هم همینطور است: هیچ عملی به خاطر غیر خدا انجام نمی شود، یعنی هر عملی به نام خدای یگانه انجام می شود. بنابراین، یکی از پیامدهای اساسی فلسفه صوفیانه، تساهل دینی است که در اصل «ممکن است جز خدای حقیقی را پرستش کنیم». هر عبادتی اساساً عبادت حق است، اما به شرط واجب که ادعای مالکیت انحصاری حقیقت نداشته باشد، در نتیجه اعترافات دیگری (از جمله اعترافاتی که ظاهراً خود را طرد می‌کنند) پیش‌فرض می‌گیرد، همانطور که «شرک» «توحید» را منتفی می‌کند. ”) به عنوان شرط خودش. این تز که موجب خصومت شدید برخی از ایدئولوژیست های سنت گرای مسلمان می شود، همراه با مؤلفه عرفانی تصوف، به آگاهی مدرن متوسل می شود که تا حد زیادی محبوبیت اندیشه های صوفیانه را توضیح می دهد.
این اصول کلی فلسفی، هنگامی که در مورد دوره های خاصی از تاریخ رابطه بین نوع بشر و یک خدا یا خدایان که در قرآن آمده است، به کار می روند، پیامدهای متناقضی به همراه دارند. به گفته ابن عربی، انکار حقیقت هیچ یک از ادیان، دین مصریان (فرعون قرآنی به عنوان دشمن آشکار توحید و ایمان واقعی) غیر ممکن است. کدهای اعتقادی هر ادیان درست است، برعکس، کسانی که سعی در اثبات کذب بی قید و شرط خود داشتند، به زیان اعتراف واقعی عمل کردند حقیقت ادیان دیگر
تصوف فلسفی پس از ابن عربی تحت تأثیر قاطع اندیشه های او شکل گرفت. آرای ابن عربی بعدها به مفهوم وحدت وجود معروف شد که در محیط صوفیانه طرفدارانی در شخص پیدا کرد. متفکران برجسته ای مانند الکاشانی (متوفی 1329) و الجیلی (1325-1428) و با مخالفت سیمنانی (متوفی 1336) مواجه شد که نظریه جایگزین وه دات الشهود را ارائه کرد. "وحدت شهادت"). تصوف تأثیر زیادی بر اندیشه فلسفی اعراب-مسلمان به ویژه در اواخر قرون وسطی و نیز به طور کلی بر فرهنگ داشت. اندیشه های صوفیانه به لطف آثار شاعران و متفکرانی چون فریدالدین عطار (متوفی ۱۲۲۰)، ابن الفرید (۱۱۸۱–۱۲۳۵)، جلال الدین رومی (۱۲۰۷–۱۲۷۳) شهرت بیشتری یافت. و دیگران بر اساس نمادهای صوفیانه عشق، اشتیاق به معشوق و غیره.
اسمیرنوف آندری

تصوف

تصوف (تصووف) یک جریان عرفانی ـ زاهدانه در اسلام است. کلمه "صوفی" از کلمه عربی "صوف" (پشم درشت) گرفته شده است. صوفیان در اصل عرفای مسلمان بودند که لباس هایی از پشم درشت به عنوان نماد انکار و توبه می پوشیدند. مولفه های اصلی س را زهد، زهد و عرفان می دانند.

S. یک جنبش ایدئولوژیک گسترده است که ادبیات، هنر، فلسفه، تاریخ و فرهنگ عامیانه را در بر می گیرد. اصل «جهان‌شمولی» یکی از اصلی‌ترین اصل‌ها بود. صوفی تقریباً می‌توانست نماینده هر کسی شود جهت مذهبیدر اسلام طرفدار هر مکتب حقوقی، دهقان یا صنعتگر، جنگجو یا کاتب، نماینده اشراف. از این رو در میان صوفیه روان شناس ظریفی چون محصبی (متوفی 857) را می یابیم; نویسندگان و شاعران مشهور جهان: عبدالله انصاری (متوفی 1089)، سنایی (متوفی حدود 1190)، فریده الدین عطار (متوفی حدود 1220)، جلاله الدین رومی (متوفی حدود 1273)؛ نمایندگان مشهور اهل سنت: غزالی، ابن تیمیه (متوفی 1328); فیلسوفان: سهروردی و ابن عربی.

با این حال، ظاهراً اشتباه خواهد بود که S. را نه به عنوان یک جنبش به عنوان یک کل، بلکه به عنوان مجموع زندگینامه نمایندگان منفرد آن تفسیر کنیم. S. همیشه با داستان های شخصی خود صوفیان منطبق نیست ، که به S. روی آوردند و سپس "چپ" کردند ، از او جدا شدند و قادر به تغییر مسیر کلی رشد او نبودند.

بی شک س. پدیده نظم تاریخی است. به طور انحصاری مربوط به هیچ کشوری نبود، اما با گسترش از جبل الطارق تا سند، در نهایت بر یک دوره کامل در توسعه ادبیات و فلسفه در کشورهای شرق مسلمان تأثیر گذاشت. زمانی که S. شروع به گسترش کرد، در نیمه اول قرن هشتم بود. دوره شکل گیری آن قرون VIII-X است. - با انتقاد شدید از نظم های موجود و ایدئولوژی غالب مشخص می شود. قرن XI - دوره گسترش گسترده S. از نیل تا فرات، زمان سیستم سازی آن. یکی از اولین کسانی که سعی در تدوین یک دکترین کل نگر داشت، س.القشیری (متوفی 1072) بود. در این دوره، جهت گیری مذهبی-اجتماعی ضد عباسی اس. رسمیت اعتقادی نظام مند شد. در قرن دوازدهم اس در همه عرصه های جامعه رواج پیدا می کند. موارد مکرر مراجعه مراجع اهل سنت به س. تشکیلات صوفیانه آغاز می شود. صوفی معروف عبدالقادر جیلانی (متوفی 1166) نظم قدریه را سازمان می دهد. ادبیات صوفیانه (سنایی) متولد می شود. قرن XIII-XV - دوران شکوفایی فرقه‌های صوفیانه، به‌ویژه فرقه مولویه که بر اساس اندیشه‌های شاعر معروف جلال الدین رومی شکل گرفت. آغاز شکوفایی ادبیات صوفیانه نیز با نام مولانا گره خورده است. این دوره عموماً با موضع آشتی جویانه نسبت به سلسله های حاکم مشخص می شود. با این حال، نوعی «بیگانگی اجتماعی» همچنان باقی است که به ویژه در ادبیات صوفیانه به وضوح قابل مشاهده است.

نظریه و عمل صوفیانه متضمن انحراف از زندگی واقعینگرش منفعلانه نسبت به دنیا. صوفیان بر این باور بودند که زندگی دنیوی خالی از زیبایی و نشاط، عدالت و آزادی است، توانایی های انسان به شدت محدود است، بنابراین باید امور دنیوی را رها کرد و در راه زهد و جستجوی «دنیای نیکوتر» گام برد. صوفیان در تلاش برای درک ماهیت «شر»، آن را به نیرویی غیرتاریخی ارتقا دادند. آنها به انتقاد و انکار هر چیز زمینی اهمیت مطلق می دادند. تعبیر بدی و رنج انسانی به عنوان ذاتی این زمین منجر به ایده جستجوی "دنیای واقعی عشق" شد. از آنجا که تحقق آرمان اجتماعی "تسلط عشق و خوبی" در شرایط واقعی زمینی غیرممکن است، "دنیای صالح" به بهشت ​​منتقل شد. هارمونی آسمانی جایگزین هارمونی زمینی شد.

ابهام ماهیت اجتماعی س. حداقل به چهار عامل مهم برمی گردد. اولا، تعلیم صوفیانهارتباط مستقیم مؤمن با خدا به غیرت دینی توده ها کمک می کند. بی دلیل نیست که «نماز» و «زهد» به عنوان اصول اساسی نظریه و عمل صوفیانه مطرح شده است. ظاهراً نباید نگرش تحقیرآمیز س. را نسبت به تعدادی از مقررات شرعی در مراحل اولیه تدوین آن که منجر به واکنش منفی اکثریت صوفیان به آنها شد، دست بالا گرفت. مبنای تقریب بین دگماتیسم س. و سنی خردگرایی بود. عرفان که هست بخش جدایی ناپذیرهیچ دینی از هم جدا نشد، بلکه برعکس، س. را به سنت گرایی (سلفی گری) نزدیک کرد. بی دلیل نیست که یکی از نظام پردازان س.، شاعر معروف عبدالله انصاری و نظریه پرداز بزرگی چون عبدالقادر جیلانی، از مخالفان سرسخت کلام به شمار می رفتند. همان طور که عرب شناس آمریکایی جی. مکدیسی خاطرنشان کرد: «... تصوف برای مدتی در تار و پود سنت گرایی تنیده شد» و قبل و بعد از غزالی با سنتی ترین علم - مطالعات حدیثی همراه بود و همچنین با آن همراه بود. فقه

ثانیاً باید در نظر داشت که در سیره صوفیه، راهنمایی شیخ صوفی و ​​الگوبرداری از او در زندگی واجب بود. بنابراین، نباید در مورد به اصطلاح انکار واسطه بین خدا و مؤمن، منسوب به «بدعت گذار» اس.، غافل شد. ارتباط مستقیم مؤمن با خدا، یعنی. انکار اندیشه میانجی گری برای اسلام چندان مهم نیست.

ثالثاً، موضع ضد عباسی س. عمدتاً با نارضایتی از نظم اجتماعی، فساد و پول خواری حاکمان و وابستگان آنها توضیح داده می شود. صوفیان از هنجارهای آرمانی نشأت می گرفتند زندگی اجتماعیمدینه از زمان پیامبر. آموزه های آنها در مورد برابری مردم در برابر خدا تا حد زیادی منعکس کننده عقاید سنتی اسلامی در مورد کمک متقابل همه افراد جامعه، درخواست خطاب به ثروتمندان برای کمک به فقرا، منع قاطع ربا - منفعت ربا، میل به عدالت و غیره بود. . نقد اجتماعی صوفیانه مبتنی بر دکترین دینی- اتوپیایی سازماندهی مجدد جامعه است که در درجه اول با خودسازی دینی و اخلاقی همراه بود. در نهایت پاسخ به ظلم های این دنیا زهد و عرفان و سکون سیاسی بود. مفهوم عرفانی وحدت با خدا دستیابی به جهانی «بهتر» و «عادلانه» بود. تمرکز بر وجود فردی یک فرد منجر به ایجاد بسیاری از سیستم‌های روان‌شناختی می‌شود راه های مختلفخودسازی انسان

رابعاً، عرفان صوفیانه برای سنت گرایان نیز مملو از خطر بود. با توجه به اینکه س. چیز کامل، یکپارچه و کامل نیست، چند مفهوم وحدت با خدا را می توان در آن تفکیک کرد، مثلاً وجودی- هستی شناختی (الحلاج)، معرفتی- نظری (غزالی) و همچنین به اصطلاح پانتئیسم عرفانی - آموزه وحدت وجود (وحدة الوجود) توسط ابن العربی. البته اصول دینی جهان بینی و جهان بینی نمی توانست در جهان بینی متصوفه غالب نباشد، اما اصول جهان بینی شاعرانه و روانی نیز نقش عمده ای ایفا کرد. ویژگی S. قبل از هر چیز با ویژگی های روشی مرتبط است که صوفیان بر اساس آن سعی در حل مشکلات ایدئولوژیک داشتند. قرار بود روش آنها امکان پذیرفتن تمام واقعیت را در یکپارچگی آن و انسان را در کلیتش فراهم کند. دنیا را نمی توان مانند یک شخص به بخش هایی تقسیم کرد. آنها را تنها با کمک شهود و بصیرت می توان به عنوان یک کل درک کرد. اصالت این روش همچنین ویژگی‌های فلسفی مرتبط با نمادگرایی، تمثیل و «دانش مخفی» را از پیش تعیین کرد. این روش رمزگذاری کامل و ویژگی زندگی را امکان پذیر می کرد و با شناخت تسلط در جهان از اصل غیر منطقی که در عشق الهی درک می شود همراه بود.

اگر فیلسوفان مشائی بر اساس مفهومی که در اروپا شکل نظریه «حقیقت دوگانه» را دریافت کرده است، از امکان تبعیت عقل عملی بر عقل نظری پیش می‌رفتند، صوفی غزالی بر تقدم عقل عملی تأکید می‌کرد و ثابت می‌کرد که فارابی، ابن سینا و پیروانشان ایمان و در نتیجه پایه‌های اخلاقی جامعه را تخریب می‌کردند و در عین حال ناتوانی خود را در تأیید مواضع متافیزیکی که این ایمان را قربانی می‌کردند، آشکار می‌کردند.

تصوف امروز

پاسخ به سوالات متداول

تصوف بعد درونی اسلام است. تمرین‌های معنوی، فعالیت‌های انفرادی که باعث افزایش شخصیت و ارتباط با شیخ می‌شود، بخشی از مسیر تصوف و همسو با سخنان حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است. هر که خود را بشناسد، «پروردگار» خود و آیه قرآن را می شناسد: «ما نشانه های خود را در دنیا و در خودشان به آنها نشان می دهیم تا راه راست برایشان روشن شود، در زیر قسمت هایی است که می توانید پیدا کنید». پاسخ به اکثر سؤالات و سؤالات امروزی در مورد تصوف:

· تصوف و اسلام

· جامعه صوفیانه

· استاد و پیروان

· تصوف عملی

· مردان و زنان

· مسیری به جریان صوفیانه

تصوف و اسلام

تصوف چیست؟

تصوف (به عربی «تصوف») دیدگاه عرفانی و بعد درونی اسلام است. اما واژگان در تبیین پدیده تصوف در خارج از گفتار عاجز هستند، کسانی که در این مسیر حرکت می کنند به دنبال تجربه و تجربه واقعیت الهی هستند. عرفان سفری درونی با هدف تقرب به خداوند، تجربه حضور او و حلول در عشق اوست.

شرح مختصر

از نظر فلسفه صوفیانه، یکی از شروط ضروری برای خوشبختی این است که بتوانید در کنار دوستان یا افرادی که دوستشان دارید بنشینید. فقط باید بنشینی و کاری نکنی، چیزی نگویی. به یکدیگر نگاه کنید یا حتی نگاه نکنید. لذت از محاصره شدن توسط افرادی حاصل می شود که با آنها احساس خوبی دارید. دیگر نیازی نیست خود را با چیزی مشغول کنید، فضا را با صداها پر کنید. کافی است در سکوت حضور دوستان را احساس کنید.