صفحه اصلی / کف بینی / ولتر فلسفی. ولتر: بیوگرافی کوتاه، ایده های اصلی و فلسفه

ولتر فلسفی. ولتر: بیوگرافی کوتاه، ایده های اصلی و فلسفه

در 21 نوامبر 1694، پسری در خانواده یکی از مقامات در پاریس به دنیا آمد. پسر فرانسوا ماری آروئه (نام ادبی - ولتر) نام داشت. او تحصیلات خود را در یک کالج یسوعی گذراند. تمام خانواده خواهان شغل حقوقی برای ولتر بودند، اما او به ادبیات پرداخت. فرانسوا طنز را ترجیح می داد، با این حال، ترجیحات او مورد تایید سانسور قرار نمی گرفت، بنابراین او به دلیل شعرهایش مهمان مکرر زندان بود.

ولتر مردی آزادیخواه بود. او به عنوان فیلسوف، نویسنده، شاعر مشهور، مبارز علیه تاریک گرایی، تعصب و نکوهش کننده کلیسای کاتولیک در تاریخ ثبت شد.

ولتر از فرانسه اخراج شد و چندین سال را در انگلستان گذراند و جهان بینی او در آنجا رشد کرد. هنگامی که به سرزمین مادری خود بازگشت، نامه های فلسفی نوشت و به لطف آنها شهرت یافت. حالا خیلی ها می دانستند ولتر کیست. اندیشه های روشنگری که در آثار فوق الذکر مشهود بود، متعاقباً توسط بسیاری در آثار تاریخی و فلسفی توسعه یافت.

فرانسوا نظم فئودالی را از موضع عقل گرایی نقد کرد. او آزادی را برای همه مردم می خواست. این افکار خیلی جسورانه بود. خود ولتر این را فهمید. همانطور که خود فیلسوف معتقد بود، ایده‌های اصلی آزادی تنها به قوانین بستگی دارد. با این حال، او برابری را به رسمیت نمی شناخت. ولتر می‌گوید که نمی‌توان به ثروت و فقیر تقسیم کرد. او جمهوری را بهترین شکل حکومت می دانست.

ولتر هم نثر و هم شعر می‌نوشت. بیایید به بهترین خلاقیت های او نگاه کنیم.

"کانادید"

این نام به عنوان "سفید خیره کننده" ترجمه می شود. داستان با تلخی و کنایه نوشته شده است که در آن ولتر به دنیای خشونت، حماقت، تعصب و ظلم می پردازد. فیلسوف چنین مکان وحشتناکی را با قهرمان خود که قلبی مهربان دارد و کشوری آرمانگرایانه - الدورادو - که نمایانگر رویا و تجسم ایده آل های ولتر است، مقایسه کرد. این اثر غیرقانونی منتشر شد، زیرا در فرانسه ممنوع بود. این اثر به نوعی پاسخ به مبارزه اروپا با یسوعیان است. انگیزه ایجاد آن زلزله لیسبون بود.

"باکره اورلئان"

این شعری است که ولتر سروده است. ایده های اصلی (البته به اختصار) اثر بیانگر افکار غالب دوران مدرن است. اثری لطیف و کنایه آمیز، آغشته به شوخ طبعی، به لطف ظرافت سبک آن، بر توسعه بیشتر شعر اروپایی تأثیر گذاشت.

"تاریخ چارلز، پادشاه سوئد"

این شاهکار درباره دو پادشاه برجسته اروپا (پیتر کبیر و چارلز) نوشته شده است. این اثر مبارزه بین آنها را توصیف می کند. زندگینامه عاشقانه فرمانده پادشاه چارلز، قهرمان پولتاوا، توسط ولتر به وضوح و رنگارنگ توصیف شده است. اثری شایسته که اعماق روح را لمس می کند. زمانی این کار برای ولتر شهرت آورد.

"شاهزاده بابل"

اثری بدیع که بخشی از چرخه داستان های فیلسوف بود. ایده اصلی: انسان برای خوشبختی به دنیا آمده است، اما زندگی سخت است، بنابراین باید رنج بکشد.

ولتر: ایده های اساسی، مختصری در مورد نگرش او نسبت به خدا

فیلسوف در آثار خود جایگاه ویژه ای برای دین قائل بود. او خدا را به عنوان ذهنی معرفی کرد که قوانین طبیعت تابع آن هستند. ولتر نیازی به اثبات وجود خداوند متعال ندارد. او نوشت: «فقط یک دیوانه می‌تواند وجود خدا را انکار کند.» برای یک فیلسوف نامعقول به نظر می رسد که تمام جهان به تنهایی و بدون هیچ ایده و هدفی شکل گرفته است. او مطمئن است که حقیقت عقل بشری وجود خدا را اثبات می کند که به ما توانایی تفکر داده است.

ایده های فلسفی ولتر در مورد دین بسیار مشکوک و متناقض است، آنها به احتمال زیاد مبتنی بر ایمان کور هستند تا عقل. مثلاً اگر می نویسی که نیازی به تأیید ندارد، چرا وجود خدا را ثابت کنی؟ او همچنین خاطرنشان می کند که خداوند زمین و ماده را آفریده است، و سپس، ظاهراً در استدلال خود سردرگم، ادعا می کند که خدا و ماده به دلیل ماهیت اشیا وجود دارند.

فیلسوف در نوشته‌های خود می‌گوید که هیچ مکتبی و هیچ استدلالی او را به تردید در ایمانش نمی‌اندازد. ولتر اینگونه پارسا بود. ایده‌های اصلی در حوزه مذهبی این بود که متعصبان بسیار خطرناک‌تر از آتئیست‌ها هستند، زیرا دومی‌ها «اختلافات خونین» را دامن نمی‌زنند. ولتر طرفدار ایمان بود، اما در دین تردید داشت، بنابراین آنها را برای خود جدا کرد. خداناباوران، در بیشتر موارد، دانشمندانی هستند که به بیراهه رفته اند، که رد دین دقیقاً به دلیل کسانی است که به آن وسواس دارند و از ایمان برای اهداف خوب و انسانی استفاده نمی کنند.

ولتر در نوشته های خود بیخدایی را توجیه می کند، اگرچه می نویسد که برای فضیلت زیان آور است. فیلسوف مطمئن است که جامعه‌ای متشکل از دانشمندان بی‌ایمان، شادتر از افراد متعصبی که دچار جنون شده‌اند، شادتر زندگی می‌کنند که تنها با قوانین و اخلاقیات هدایت می‌شوند.

عقل نزد ملحدان می ماند، زیرا متعصبان آن را از دست می دهند. این توانایی انسان برای تفکر بود که همیشه برای ولتر حرف اول را می زد. بنابراین، فیلسوف با بی خدایی به عنوان شری کوچکتر برخورد می کند، در حالی که به خدا معتقد است، اما عقل خود را حفظ می کند. ولتر گفت: «اگر خدا وجود نداشت، باید او را اختراع کرد.

ایده هایی در مورد منشاء جهان

ماتریالیسم ولتر به معنای واقعی کلمه چنین نیست. واقعیت این است که فیلسوف فقط تا حدی با این مفهوم مشترک است. ولتر در آثار خود می کوشد تا در موضوع ماده تأمل کند و در مورد ابدیت آن به نتیجه ای می رسد که با دیدگاه های ماتریالیست ها منطبق است، اما فرانسوا ماری در همه جنبه های آموزه های آنها سهیم نیست. او همچنین ماده را از آنجایی که آفریده خداوند است، مقدم نمی داند، اما فضای خالی برای وجود پروردگار لازم است.

ولتر، که نقل قول‌هایش پر از حکمت است ("جهان متناهی است اگر فضای خالی وجود داشته باشد")، در ادامه چنین استدلال می‌کند: "این بدان معناست که ماده وجود خود را از یک علت دلبخواه دریافت کرده است."

هیچ چیز از هیچ نمی آید (ولتر). نقل قول های این مرد شما را به فکر وا می دارد. از نظر فیلسوف، ماده بی اثر است، بنابراین خداست که آن را به حرکت در می آورد. این فکر دلیل دیگری بر وجود پروردگار بود.

نظریات ولتر (به طور خلاصه) قضاوت های او در مورد روح

فیلسوف نیز در این امور به نظرات ماتریالیست ها پایبند بود. ولتر منکر این بود که مردم از دو جوهر تشکیل شده اند - روح و ماده که فقط به خواست خدا با یکدیگر مرتبط هستند. فیلسوف معتقد بود که بدن، نه روح، مسئول افکار است، بنابراین دومی فانی است. ولتر بسیار جالب می گوید: «توانایی احساس کردن، به خاطر سپردن، خیال پردازی چیزی است که روح نامیده می شود. نقل قول های او جالب است و قابل تامل است.

آیا روح فانی است؟

روح فیلسوف ساختار مادی ندارد. او این واقعیت را با این واقعیت توضیح داد که ما دائماً فکر نمی کنیم (مثلاً هنگام خواب). او همچنین به انتقال ارواح اعتقادی نداشت. بالاخره اگر اینطور بود، روح در هنگام مهاجرت می توانست تمام دانش و افکار انباشته شده را حفظ کند، اما این اتفاق نمی افتد. اما با این حال، فیلسوف اصرار دارد که روح نیز مانند بدن از جانب خدا به ما داده شده است. اولی به نظر او فانی است (او این را ثابت نکرد).

آیا روح مادی است؟

ولتر در این مورد چه نوشت؟ فکر ماده نیست، چون خواصی شبیه به آن ندارد، مثلاً قابل تقسیم نیست.

احساسات

احساسات برای یک فیلسوف بسیار مهم است. ولتر می نویسد که ما دانش و ایده را از دنیای بیرون دریافت می کنیم و این احساسات ما هستند که در این امر به ما کمک می کنند. انسان اصول و عقاید ذاتی ندارد. همانطور که ولتر معتقد بود برای درک بهتر جهان، باید از چندین حواس استفاده کرد. ایده های اصلی فیلسوف مبتنی بر آگاهی از آنچه در دسترس او بود بود. فرانسوا احساسات، ایده ها و فرآیند تفکر را مطالعه کرد. خیلی ها حتی به این سوالات فکر نکرده اند. ولتر سعی می کند نه تنها توضیح دهد، بلکه ماهیت، مکانیسم منشأ احساسات و افکار را نیز درک کند.

تأمل در زندگی، اصول و ساختار هستی ولتر را مجذوب خود کرد و او را وادار کرد تا دانش خود را در این زمینه ها عمیق تر کند. دیدگاه های این مرد برای زمانی که در آن متولد شده بود بسیار مترقی بود. فیلسوف معتقد بود که زندگی شامل رنج و لذت خدادادی است. اعمال مردم توسط روال اداره می شود. تعداد کمی از مردم تمایل دارند در مورد اعمال خود فکر کنند، و حتی کسانی که این کار را در "موارد خاص" انجام می دهند. بسیاری از اعمالی که به نظر می رسد ناشی از هوش و تحصیل هستند، اغلب برای یک فرد فقط غریزه هستند. افراد در سطح ناخودآگاه برای لذت بردن تلاش می کنند، البته به جز کسانی که به دنبال سرگرمی ظریف تر هستند. ولتر تمام اعمال انسان را با عشق به خود توضیح می دهد. با این حال، فرانسوا به رذیلت دعوت نمی کند، بلکه فضیلت را شفای بیماری های وجدان می داند. او مردم را به دو دسته تقسیم می کند:

افرادی که فقط عاشق خودشان هستند (کل رابل).

کسانی که منافع خود را فدای جامعه می کنند.

تفاوت انسان با حیوانات این است که در زندگی نه تنها از غرایز، بلکه از اخلاق، ترحم و قانون نیز استفاده می کند. ولتر این نتایج را انجام داد.

ایده های اصلی فیلسوف ساده است. بشریت نمی تواند بدون قوانین زندگی کند، زیرا بدون ترس از مجازات، جامعه ظاهر شایسته خود را از دست می دهد و به بدوی باز می گردد. فیلسوف هنوز ایمان را سرلوحه خود قرار می دهد، زیرا قانون در برابر جنایات پنهانی ناتوان است و وجدان می تواند جلوی آنها را بگیرد، زیرا نمی توان از آن محافظت کرد. ولتر همیشه مفاهیم ایمان و دین را بدون مفهوم اول به اشتراک می‌گذاشت، او نمی‌توانست وجود انسانیت را به عنوان یک کل تصور کند.

* این اثر یک کار علمی نیست، یک کار صلاحیت نهایی نیست و نتیجه پردازش، ساختار و قالب‌بندی اطلاعات جمع‌آوری‌شده برای استفاده به عنوان منبعی برای تهیه خود آثار آموزشی است.

برنامه کاری

1. مقدمه

2. بخش 1. نگرش ولتر به دین و خدا

3. بخش 2. اصول اساسی فلسفه ولتر

4. نتیجه گیری

مقدمه

فرانسوا ماری ولتر یکی از برجسته‌ترین متفکران عصر روشنگری فرانسوی است، چنانکه تمام آرمان‌های آن زمان را منعکس می‌کرد که تمام قرن هجدهم با ولتر یکی شد. ویکتور هوگو در مورد او گفت: "او بیش از یک مرد بود."

ولتر تأثیر زیادی در نفوذ روشنگری فرانسه به روسیه در پایان قرن 18 داشت. همچنین جالب است که او در انبوه فرآیندهای سیاسی در اروپا بود و با بسیاری از افراد تاجدار مکاتبه کرد و از این طریق تأثیر خاصی بر سیاست گذاشت.

ولتر نه تنها یک فیلسوف بود، بلکه دیدگاه های فلسفی اوست که بسیار مورد توجه است. این نه تنها به این دلیل است که آنها تأثیر زیادی بر پادشاهان و اطرافیان آنها داشتند که ادعا می کردند "روشنفکر" هستند، بلکه به این دلیل است که ولتر مخاطبان واقعی خود را در میان مردم مترقی آن زمان پیدا کرد.

قسمت 1.

نگرش او به دین و خدا جایگاه مهمی در فلسفه ولتر دارد. به طور رسمی، ولتر را می توان به عنوان یک دئیست طبقه بندی کرد، زیرا او نوشت که به خدا اعتقاد دارد، اما در عین حال خدا تنها به عنوان ذهنی در نظر گرفته می شود که یک "ماشین طبیعت" مصلحت آمیز طراحی کرده و به آن قوانین و حرکت می دهد. خدا دائماً سازوکارهای جهان را به حرکت در نمی آورد. "خدا یک بار دستور داد، اما جهان برای همیشه اطاعت می کند." ولتر خدا را این گونه تعریف می کند: «موجودی ضروری که به واسطه ماهیت عقلانی، خوب و قدرتمندش به خودی خود وجود دارد و هوشی چند برابر ما برتر است، زیرا کارهایی انجام می دهد که ما به سختی می توانیم آن ها را بفهمیم». اگرچه ولتر می نویسد که وجود خدا نیازی به اثبات ندارد («عقل ما را مجبور می کند آن را تشخیص دهیم، یا فقط جنون از تعریف آن امتناع می ورزد»)، خود او همچنان سعی می کند آن را ارائه دهد. ولتر معتقد است که پوچ است اگر «همه چیز - حرکت، نظم، زندگی - به خودی خود و بدون هیچ طرحی شکل گرفته باشد»، بنابراین «حرکت به تنهایی عقل را ایجاد کرده است»، بنابراین خدا وجود دارد. ما معقول هستیم، یعنی هوش بالاتری وجود دارد. فکر اصلاً ذاتی ماده نیست، یعنی انسان این توانایی ها را از خدا گرفته است.»

اما هر چه ولتر در چنین استدلالی جلوتر می رود، تضادهای بیشتری در آنها می توان یافت. مثلاً در ابتدا می گوید خداوند همه چیز را آفریده است، از جمله ماده، و کمی بعد می نویسد: «خدا و ماده به واسطه اشیا وجود دارند». به طور کلی، هر چه ولتر بیشتر در مورد خدا می نویسد، ایمان بیشتر و استدلال های کمتری می شود: "... بیایید خدا را بپرستیم بدون اینکه سعی کنیم در تاریکی اسرار او رخنه کنیم." ولتر می نویسد که خودش «تا زنده است او را پرستش خواهد کرد، به هیچ مکتبی اعتماد نخواهد کرد و پرواز ذهنش را به سمت محدودیت هایی هدایت نمی کند که هیچ انسانی نمی تواند به آن برسد». بسیاری از استدلال های ولتر به نفع وجود خدا را نمی توان به دلیل ناهماهنگی آنها در نظر گرفت.

ولتر معتقد است که خدا "تنها قدرتمند است، زیرا اوست که همه چیز را آفریده است، اما نه بیش از حد قدرتمند"، زیرا "هر موجودی به دلیل ماهیت خود محدود است" و "چیزهایی وجود دارد که عقل عالی نمی تواند از آنها جلوگیری کند. به عنوان مثال، برای جلوگیری از عدم وجود گذشته، به طوری که حال در معرض سیالیت دائمی قرار نگیرد. تا آینده از زمان حال بیرون نیاید.» حق تعالی «هر کاری را از روی ناچاری انجام داد، زیرا اگر آفریده‌های او ضروری نبود، بی‌فایده بود». اما این ضرورت، اراده و آزادی را از او سلب نمی کند، زیرا آزادی فرصت عمل است و خداوند بسیار قدرتمند و در نتیجه آزادترین است. بنابراین، به گفته ولتر، خدا قادر مطلق نیست، بلکه به سادگی قدرتمندترین است. نه به طور مطلق، بلکه آزادترین.

این مفهوم ولتر از خدا است و اگر نظر فیلسوف را بر اساس آن قضاوت کنیم، می توان او را در زمره یک دئیست طبقه بندی کرد. اما دئیسم ولتر اساساً آتئیسم و ​​ماتریالیسم پنهان است، زیرا به نظر من، ولتر برای اینکه در صلح با خودش زندگی کند و نقطه شروعی برای تأمل داشته باشد به خدا نیاز دارد.

ولتر نوشت: «بیایید از این بابت راحت باشیم. که ما رابطه بین تار و حلقه زحل را نمی دانیم و به کاوش در آنچه در دسترس ماست ادامه خواهیم داد. من فکر می کنم این دقیقاً همان کاری است که او انجام می دهد. و با توجه به اینکه مطالعه بیشتر در مورد هستی غیرقابل دسترس است، ولتر به بحث در مورد دین می پردازد. در اینجا باید متذکر شد که ولتر همیشه بین فلسفه و دین به وضوح تمایز قائل می شد: "کتاب مقدس هرگز نباید درگیر منازعات فلسفی شود: اینها چیزهای کاملاً متفاوتی هستند که هیچ وجه اشتراکی با یکدیگر ندارند." در منازعات فلسفی، ما فقط درباره چیزهایی صحبت می کنیم که از تجربه خودمان می توانیم بدانیم، بنابراین در فلسفه نباید به خدا متوسل شویم، اما این به معنای ناسازگاری فلسفه و دین نیست. در فلسفه تنها زمانی نمی توان به خدا پناه برد که توضیح علل جسمانی لازم باشد. وقتی بحث در مورد اصول اولیه باشد، توسل به خدا ضروری می شود، زیرا اگر اصل اولیه خود را می دانستیم، همه چیز را در مورد آینده می دانستیم و برای خود خدایی می شدیم. ولتر معتقد است که فلسفه به دین آسیبی نمی رساند، زیرا انسان نمی تواند بفهمد خدا چیست. هیچ‌گاه فیلسوفی نمی‌گوید که از جانب خداوند الهام شده است، زیرا از آن لحظه دیگر فیلسوف نیست و پیامبر می‌شود. نتیجه گیری فیلسوفان با قوانین دین در تضاد است، اما به آنها آسیبی نمی رساند.

منظور ولتر از کلمه "دین" چیست: "پیوسته"؟ اولاً، ولتر در آثار خود دین رسمی را بی اعتبار می کند، زیرا به نظر او دین رسمی با دین واقعی بسیار متفاوت است و دین ایده آل (که درست است) دینی است که ما را به عنوان پاداش خیر با خدا متحد می کند. و ما را برای جنایات جدا می کند، "دین خدمت به همسایه به نام دوست داشتن خدا، به جای آزار و اذیت و کشتن او به نام خدا." این دینی است که «به دیگران تساهل می‌آموزد و از این رو پس از کسب لطف جهانی، تنها دینی است که می‌تواند نسل بشر را به قومی برادر تبدیل کند... این دین نه آنقدر که به مردم کفاره گناهان را تقدیم کند، بلکه الهام بخش باشد. آنها به فضایل عمومی... اجازه نمی دهند (خادمان او) قدرتی را غصب کنند که بتواند آنها را به ظالم تبدیل کند.» این دقیقاً همان چیزی است که در دین مسیحی وجود ندارد، که ولتر آن را تنها دین واقعی می دانست و آنقدر درست است که «نیازی به شواهد مشکوک ندارد».

ولتر همیشه نگرش بسیار منفی نسبت به متعصبان مذهبی داشت و معتقد بود که آنها می توانند بسیار بیشتر از همه ملحدان آسیب بزنند. ولتر از مخالفان سرسخت نابردباری مذهبی است. هر کس به من بگوید: «مثل من فکر کن یا خدا تو را مجازات خواهد کرد» به من می گوید: «مثل من فکر کن وگرنه تو را خواهم کشت». سرچشمه تعصب خرافات است، اگرچه ممکن است به خودی خود شور و شوق پتریوتیک بی ضرر باشد، اما تعصب خطرناک نیست. یک فرد خرافاتی زمانی متعصب می شود که او را وادار به انجام هر گونه ظلم به نام خداوند کنند. اگر مؤمن و کافر قانون را زیر پا بگذارند، اولی تمام عمرش هیولا می ماند، در حالی که دومی فقط برای لحظه ای به بربریت می افتد، زیرا «دومی افسار دارد، ولی هیچ چیز اولی را باز نمی دارد».

احمق ترین و شرورترین مردم کسانی هستند که «خرافات تر از دیگران» هستند، زیرا خرافات معتقدند که آنها از روی احساس وظیفه کاری را انجام می دهند که دیگران از روی عادت یا در حالت دیوانگی انجام می دهند. برای ولتر، خرافه آمیزه ای از تعصب و تاریک گرایی است. ولتر تعصب را شری بزرگتر از الحاد می‌دانست: «تعصب هزاران بار کشنده‌تر است، زیرا الحاد به هیچ وجه شهوت‌های خونین را بر نمی‌انگیزد، در حالی که تعصب آنها را تحریک می‌کند. الحاد با جنایات مخالفت می کند، اما تعصب باعث آنها می شود. ولتر معتقد است الحاد رذیله برخی از افراد باهوش است، خرافات و تعصب رذیله احمقان است. به طور کلی، ملحدان اکثراً دانشمندان شجاع و گمراه هستند.

در واقع، ولتر نگرش مبهمی نسبت به الحاد داشت: از جهاتی آن را توجیه کرد (بیخدایان «حقیقت را زیر پا گذاشتند، زیرا با دروغ احاطه شده بود»)، اما از برخی جهات، برعکس، آن را متهم کرد («تقریباً این حقیقت را زیر پا گذاشتند» همیشه برای فضیلت فاجعه بار است "). اما با این حال، به نظر من ولتر بیشتر یک خداناباور بود تا یک معتقد.

ولتر به وضوح با ملحدان همدردی می کند و متقاعد شده است که جامعه ای متشکل از ملحدان امکان پذیر است، زیرا جامعه قوانین را تشکیل می دهد. ملحدان، که فیلسوف نیز هستند، می توانند در زیر سایه قوانین زندگی بسیار عاقلانه و شادی داشته باشند، در هر صورت آنها در جامعه راحتتر از متعصبان مذهبی زندگی می کنند. ولتر پیوسته الحاد و خرافات را با هم مقایسه می کند و خواننده را به انتخاب شر کوچکتر دعوت می کند، در حالی که خودش انتخاب خود را به نفع بی خدایی انجام داده است.

البته با وجود این نمی توان ولتر را قهرمان اندیشه های الحادی نامید، اما نگرش او به خدا و دین به گونه ای است که می توان ولتر را در زمره آن دسته از متفکرانی قرار داد که به طور کامل درباره نگرش خود به ایمان تصمیم نگرفته اند. با این حال می توان گفت که ولتر بین اعتقاد به خدا و دین به شدت تمایز قائل می شود. او معتقد است که بی‌خدایی بهتر از ایمان کور است، که می‌تواند نه تنها به خرافه‌پردازی، بلکه به تعصب‌هایی که به حد پوچی رسیده است، یعنی تعصب و عدم تحمل دینی منجر شود. الحاد و تعصب دو هیولا هستند که می توانند جامعه را از هم جدا کنند و ببلعند، اما الحاد در هذیان خود عقل خود را حفظ می کند و دندان از دهان در می آورد، در حالی که تعصب با جنون زده می شود و این دندان ها را تیز می کند. آتئیسم حداکثر می تواند اجازه دهد فضایل عمومی در زندگی خصوصی آرام وجود داشته باشد، اما در میان طوفان های زندگی عمومی، باید به انواع قساوت ها منجر شود. «آتئیست‌ها که قدرت را در دستان خود دارند، برای بشریت به اندازه افراد خرافاتی شوم خواهند بود. عقل در انتخاب بین این دو هیولا دست نجات به سوی ما دراز می کند.» نتیجه بدیهی است، زیرا می‌دانیم که ولتر بیش از هر چیز به عقل اهمیت می‌داد و آن را اساس همه چیز می‌دانست.

بنابراین، بیخدایی ولتر، الحاد معمول ما نیست، که وجود خدا و هر چیزی را که برای ذهن انسان غیرقابل دسترس است به طور قاطع انکار می کند، بلکه صرفاً انتخابی از دو شر کوچکتر است، و ولتر این انتخاب را با شواهد کاملاً قانع کننده ای همراهی می کند. آیا این شر کوچکتر است.

قسمت 2.

البته ماتریالیسم ولتر نیز ماتریالیسم به معنای واقعی کلمه نیست. فقط ولتر، تامل در مورد اینکه ماده چیست، چه نقشی در جهان بینی دارد و غیره. در نتیجه، او شروع به پایبندی به دیدگاه‌هایی کرد که از جهاتی با دیدگاه‌های ماتریالیست‌ها مطابقت داشت (به ویژه، ولتر کاملاً موافق بود که ماده ازلی است)، اما از جهاتی با آنها تفاوت داشت: ولتر موافق نیست که ماده اولیه است و معتقد است که فقط فضای خالی لزوماً وجود دارد و ماده به خواست خدا وجود دارد، زیرا فضا وسیله ضروری وجود خداوند است. "جهان متناهی است، اگر فضای خالی وجود داشته باشد، ماده لزوما وجود ندارد و وجود خود را از یک علت دلبخواه دریافت کرده است."

ولتر موافق نیست که نوعی ماده اولیه وجود دارد که می‌تواند هر شکلی را تشکیل دهد و کل جهان را تشکیل دهد، زیرا او نمی‌توانست «ایده‌ای تعمیم‌یافته از جوهری گسترده، غیرقابل نفوذ و بدون خطوط کلی را بدون ارتباط با او تصور کند. فکر به ماسه، طلا و غیره و اگر چنین ماده ای وجود داشت، دلیلی وجود نداشت که مثلاً نهنگ ها از غلات رشد کنند.» با این وجود، همانطور که در بالا ذکر شد، ولتر مانند ماتریالیست ها معتقد بود که ماده جاودانه است، اما توضیح خود را برای این امر ارائه کرد. به گفته وی، ابدیت ماده از این واقعیت ناشی می شود که «دلیلی وجود ندارد که پیش از این وجود نداشته باشد»، خداوند جهان را نه از هیچ، بلکه از ماده آفریده است، و «جهان را به هر شکلی که به نظر می رسد. در، به همان اندازه ابدی است، مانند خورشید.» "من جهان را ابدی می دانم، زیرا نمی تواند از نیستی تشکیل شود ... هیچ چیز از هیچ به وجود نمی آید." آخرین عبارت، جهانی ترین بدیهیات ولتر است. ماده با حرکت پیوند ناگسستنی دارد، اما ولتر ماده را جرمی بی اثر می داند، فقط می تواند حرکت را حفظ کند و منتقل نکند و منبع آن نباشد، بنابراین حرکت ابدی نیست. اگر ماده به خودی خود کوچکترین حرکتی هم داشت، این حرکت درونی آن بود و در این صورت وجود سکون در آن تناقض بود. این یکی از دلایلی است که ولتر علیه الحاد بیان کرده است، زیرا نتیجه می شود که چون ماده به خودی خود نمی تواند حرکت کند، به این معناست که از خارج حرکت می کند، اما نه از ماده، بلکه از موجودی غیر مادی که خداست. اما ولتر در برابر این استدلال که حرکت مطلق و استراحت نسبی است استدلال نمی کند. علی‌رغم تمام استدلال‌های قبلی، ولتر سرانجام مجبور شد بپذیرد که حرکت جاودانه است، زیرا هیچ قانون طبیعت بدون حرکت عمل نمی‌کند و همه موجودات، بدون استثنا، تابع «قوانین ابدی» هستند. بنابراین، نمی توان ولتر را ماتریالیست خواند، اما حتی نمی توان در مورد آن صحبت کرد. اینکه عقاید مادی با او بیگانه است، گناه در برابر حقیقت است.

علاوه بر این، ولتر در قضاوت های خود در مورد روح از ماتریالیست ها دور نبود: او با این جمله موافق نبود که انسان از دو جوهر تشکیل شده است - ماده و روح که هیچ اشتراکی با یکدیگر ندارند و فقط از طریق اراده متحد می شوند. از خدا از نظر ولتر، انسان نه با روح، بلکه با بدنش فکر می کند، بنابراین روح فانی است و جوهر نیست. روح توانایی، خواص بدن ماست. به طور کلی ولتر در استدلال خود درباره روح به ماتریالیست ها نزدیک است. «توانایی احساس کردن. یادآوری، ترکیب ایده ها همان چیزی است که روح نامیده می شود. با این حال، ولتر امکان وجود یک روح فنا ناپذیر را انکار نمی کند. او می نویسد: «من نمی توانم جوهر (خدا و روح) آنها را بشناسم. بعید است که او به طور تصادفی از اصطلاح "جوهر" برای روح در اینجا استفاده کند. قبلاً او این موضوع را قاطعانه رد کرده بود. به گفته ولتر، روح حس ششم نیست، زیرا در خواب ما ایده ها و احساسات نداریم، بنابراین مادی نیست. ماده بسط و چگالی دارد و باید مدام فکر و احساس کند. روح جزئی از روح جهانی نیست، زیرا روح جهانی خداست و بخشی از خدا نیز معبود است، اما انسان با روحش بسیار ضعیف و غیر معقول است. روح نمی تواند وجود داشته باشد، زیرا همه توانایی های ما برای حرکت، تفکر، ریزش اراده از جانب خداوند به ما داده شده است، می توانیم آنها را روح بنامیم و ما هم همان طور که قدرت داریم بدون روح فکر کنیم. بدون اینکه خودمان این جنبش باشیم، حرکت تولید کنیم. ولتر می‌خواند که روح فانی است، اگرچه اعتراف می‌کند که نمی‌تواند این را ثابت کند، و این مانع از اعتقاد او به انتقال ارواح به دلیل فقدان دلیل نمی‌شود. ولتر نمی داند که آیا خدا آن را طوری ساخته است که روح انسان جاودانه شود یا خیر. اما برای جاودانه شدن یک شخص (کل جسم و روح) لازم است که پس از مرگ "اعضای خود ، حافظه خود ... - همه توانایی های خود" را حفظ کند. اما این اتفاق نمی افتد، بنابراین، جاودانگی غیر واقعی است. بنابراین، روشن است که ولتر در اندیشه های خود درباره روح و ماده، جایی بین ایده آلیست ها و ماتریالیست ها قرار می گیرد. دیدگاه او را نمی توان به یک یا آن جهت نسبت داد. می‌توان گفت که ولتر در تلاش برای درک مفاهیم فلسفی مانند روح، ماده، حرکت و غیره، کاملاً به مادی‌گرایان نزدیک است، اگرچه روح و تفکر را هدیه‌ای از جانب خداوند می‌داند: «خدا بدن را برای تفکر طراحی کرده است. دقیقاً همانطور که او آن را برای خوردن و هضم غذا ترتیب داد. افکار و احساسات نیز موهبتی از جانب خداوند هستند، زیرا زمانی که رفتار خود را کنترل نمی کنیم، در خواب فکر و احساس می کنیم. "افکار من از من نمی آید... و در برابر خدا تعظیم می کنم که به من اجازه می دهد بدون اینکه بدانم چگونه فکر می کنم فکر کنم." اندیشه ولتر مخلوق ماده نیست، چون خواص آن را ندارد (مثلاً در هم شکستن)، بنابراین ماده پیچیده نیست، مخلوق خداست. تمام اعضای بدن انسان قابلیت حس کردن را دارند و نیازی نیست به دنبال ماده ای در آن بگردیم که به جای آن احساس کند. من اصلاً نمی‌فهمم که چه هنر حرکت، احساس، ایده، حافظه و استدلال در این قطعه سازمان‌یافته قرار دارد، اما آن را می‌بینم و برای خودم اثبات می‌کنم.» به گفته ولتر، تنوع احساسات انسان به هیچ وجه نتیجه این نیست که ما چندین روح داریم که هر یک از آنها قادر به احساس یک چیز هستیم، بلکه نتیجه این است که یک شخص در شرایط مختلف قرار می گیرد. .

به طور کلی، احساسات ولتر از آخرین جایگاه در استدلال او در مورد مفاهیم اساسی فلسفی مانند «ایده‌ها»، «اصول»، «خوب»، «آزادی» است. مثلاً می نویسد ما همه تصورات را از طریق حواس از اشیاء خارجی دریافت می کنیم، یعنی نه تصورات فطری داریم و نه اصول فطری. "ایده ها از حس تجربه ناشی می شوند" - این مفهومی است که ولتر مطرح کرده است و احساسات همیشه قابل اعتماد هستند ، اما برای قضاوت ، تعریف صحیح ، باید آن را نه با یک، بلکه حداقل با چندین درک کرد. حواس

علیرغم نقش مهمی که ولتر برای حواس قائل می‌شود، به نظر می‌رسد که او فکر را بالاتر می‌گذارد: «اعتراف می‌کنم که با این فکر که اگر همیشه از تمام حواس پنج‌گانه‌ام محروم باشم، از خودم تملق نمی‌گیرم. اما من متقاعد نخواهم شد که توانایی ذهنی من نتیجه پنج نیروی متحد است، زیرا حتی زمانی که آنها را یکی پس از دیگری از دست می دهم به فکر کردن ادامه می دهم. اولین ایده‌های ما احساسات ما هستند، سپس ایده‌های پیچیده از حس‌ها و حافظه ظاهر می‌شوند (حافظه توانایی پیوند مفاهیم و تصاویر "و مرتبط کردن معنای کوچک با آنها در ابتدا" است)، سپس آنها را تابع ایده‌های کلی می‌کنیم. بنابراین، "همه دانش گسترده انسان از این توانایی واحد برای ترکیب و نظم دادن به ایده های ما به این طریق سرچشمه می گیرد."

همانطور که قبلاً ذکر شد، هدف اصلی ولتر مطالعه آنچه در دسترس او است است. از این رو هنگام مطالعه ایده‌ها، احساسات، تفکر و غیره، تنها تلاش می‌کند تا چگونگی ارتباط آنها را توضیح دهد و در صورت امکان منبع آنها را مشخص کند، اما معتقد است که «برای پرسیدن این سؤال که چگونه فکر و احساس می‌کنیم، و اینکه حرکات ما چگونه از اراده ما اطاعت می کند، یعنی سازوکارهای ظهور عقاید و احساسات، یعنی از خالق رازش را بخواهیم.

تأملات ولتر در مورد زندگی، اصول اساسی ساختار آن، انسان و جامعه بسیار مورد توجه است. در اینجا نظرات او بسیار مترقی است (به طور طبیعی، برای آن زمان، زیرا اکنون ایده های جسورانه تری شناخته شده است).

تمام زندگی ما "لذت و رنج" است که از طرف خدا به ما داده شده است، زیرا خود ما نمی توانیم عامل رنج خود باشیم. اگرچه مردم بر این باورند که همه کارها را منصفانه و معقول انجام می دهند، اما اعمال آنها در همه موارد زندگی بر اساس روال هدایت می شود. آنها معمولاً به ندرت در مواقع خاص و به عنوان یک قاعده زمانی که فرصتی برای آن باقی نمانده است به تأمل می پردازند. حتی آن اعمالی که به نظر می رسد نتیجه تربیت و تربیت ذهن است، «در واقع غرایز هستند. همه مردم به دنبال لذت هستند، فقط کسانی که حواس درشت تری دارند به دنبال احساساتی هستند که روح در آنها شرکت نمی کند. کسانی که احساسات ظریف‌تری دارند، برای سرگرمی‌های زیباتر تلاش می‌کنند.»

ولتر تمام اعمال مردم را با عشق به خود توضیح می دهد که «به اندازه خونی که در رگ هایش جاری است برای انسان لازم است» و رعایت منافع خود را موتور زندگی می داند. غرور ما به ما می گوید که به غرور دیگران احترام بگذاریم. قانون این عشق به خود را هدایت می کند، دین آن را کامل می کند.» ممکن است به نظر برسد که ولتر، به طور کلی، نظر کمی نسبت به مردم دارد، زیرا او همه اعمال آنها را با دلایل اساسی توضیح می دهد، اما، به نظر من، هنوز هم درست می گوید. از این گذشته، او با توضیح اعمال ما با میل به لذت، آن را هدف کل زندگی خود قرار نمی دهد. بعلاوه، ولتر متقاعد شده است که هر فردی "به شکل پادزهری برای تمام سمومی که او را مسموم می کند" احساس نجابت دارد. و برای شاد بودن، اصلاً لازم نیست که در رذیلت ها افراط کنیم، بلکه برعکس، «با سرکوب رذایل خود، به آرامش خاطر، شهادت ضمیر خود می رسیم. با تن دادن به رذایل، آرامش و سلامتی را از دست می دهیم.» ولتر مردم را به دو دسته تقسیم می‌کند: «کسانی که خودخواهی‌شان را فدای خیر جامعه می‌کنند» و «حرام کامل که فقط عاشق خودشان هستند».

ولتر با در نظر گرفتن انسان به عنوان موجودی اجتماعی، می نویسد که «انسان مانند حیوانات دیگر نیست که فقط غریزه عشق به خود را دارند» و انسان «همچنین با خیرخواهی طبیعی مشخص می شود که در حیوانات مورد توجه قرار نمی گیرد». با این حال، غالباً در انسان، عشق به خود قوی‌تر از خیرخواهی است، اما در نهایت وجود عقل در حیوانات بسیار مشکوک است، یعنی «این موهبت‌های خداوند: عقل، عشق به خود، خیرخواهی نسبت به افراد همنوع ما. نیازهای اشتیاق، جوهره ابزاری است که ما جامعه را با آن بنا نهادیم.» هیچ جامعه انسانی حتی یک روز بدون قوانین نمی تواند وجود داشته باشد. او به قوانین نیاز دارد، زیرا ولتر معتقد است که خیر جامعه تنها معیار خیر و شر اخلاقی است و تنها ترس از مجازات قوانین می تواند فرد را از ارتکاب اعمال ضد اجتماعی باز دارد. با این حال، ولتر معتقد است که علاوه بر قوانین، ارتباط نزدیک با خدا لازم است، اگرچه تأثیر کمی در زندگی دارد. وجود جامعه ای از ملحدان بعید است زیرا افراد بدون محدودیت قادر به همزیستی نیستند: قوانین در برابر جنایات پنهانی ناتوان هستند و لازم است "خدای انتقام جو" کسانی را که از عدالت انسانی فرار کرده اند مجازات کند. علاوه بر این، نیاز به ایمان به معنای نیاز به دین نیست (به یاد داشته باشید که ولتر همیشه ایمان و مذهب را از هم جدا می کرد).

ولتر اطاعت از خدا و قوانین را برابر می‌داند: «یک اصل باستانی می‌گفت که نباید از انسان‌ها، بلکه از خدا اطاعت کرد. اکنون دیدگاه مخالف پذیرفته شده است، یعنی اطاعت از خدا به معنای پیروی از قوانین کشور است. نکته دیگر این است که ممکن است قوانین ناقص باشند یا حاکم بد باشد، اما برای حکومت بد مردم فقط باید خود و قوانین بدی که توسط آنها وضع شده است یا فقدان شجاعت خود را سرزنش کنند که آنها را از وادار کردن دیگران به انجام آنها باز می دارد. قوانین خوب.» و اگر حاکمی از قدرت سوء استفاده کرد، تقصیر مردمی است که حکومت او را تحمل می کنند. و اگر این اتفاق بیفتد، اگر چه برای مردم بد است، اما نسبت به خدا بی تفاوت است. برخلاف تصور رایج، ولتر همیشه استدلال می‌کرد که پادشاه، مسح‌شده خدا نیست: «رابطه انسان با انسان با رابطه خلقت با موجود برتر قابل مقایسه نیست، ... تکریم خدا در کسوت پادشاه کفر است. ” به طور کلی ولتر نیازی به وجود پادشاه (یا حاکمی مشابه) نمی دید. او به عنوان مثال نوشت که شکل حکومتی که در انگلستان اتخاذ شد بسیار مترقی تر از فرانسه است و بنابراین با انقلاب فرانسه مخالفت کرد، زیرا «آنچه در انگلستان تبدیل به انقلاب می شود فقط یک شورش در کشورهای دیگر است».

نتیجه گیری

بنابراین، برای خلاصه کردن همه چیزهایی که نوشته شده است، می‌توان گفت که دیدگاه‌های ولتر اساساً برای زمان خود بسیار مترقی و جدید بودند، بسیاری از آنها مخالف افکار عمومی بودند.

ولتر یکی از اولین کسانی بود که در فرانسه شروع به اجرای برنامه مثبتی کرد که لاک در مقاله‌اش «مقاله‌ای درباره عقل انسانی» وضع کرده بود. این دلیل بود که ولتر اساس همه چیز را در نظر گرفت و به آن روی آورد و دیدگاه و قضاوت خود را بیان کرد. ولتر سعی نمی کند چیزی را توضیح دهد که ذهن قادر به درک آن نیست. شاید به همین دلیل بود که دیدگاه های فلسفی او تأثیر زیادی بر افکار مترقی اروپا گذاشت.

فهرست منابع استفاده شده.

1. ولتر. نوشته های فلسفی. مسکو، ناوکا، 1989.

2. آرتامونوف اس.د. ولتر و قرن او مسکو، آموزش و پرورش، 1980.

3. آخیمووا A.A. ولتر مسکو، 1970.

4. فرهنگ فلسفی. فرولوف I.G. مسکو، 1986.

ولتر (فرانسوا ماری آروئه)

(1694-1778)

"هرچند که باشد... هدف اصلی من شناخت یک فرد اجتماعی است"

روشنگری فرانسه یک کهکشان کامل از نام های برجسته و آثار با استعداد، ایده های سازنده و پروژه های اصلاحی اصلی است. متفکران این دوره اصولاً افرادی همفکر بودند. آنها، به اصطلاح، با یکدیگر "توسعه" کردند، اگرچه همیشه نظرات "شریک" خود را نداشتند، و روابط دوستانه ای را با یکدیگر حفظ کردند. اگر هدف از مطالعه شناسایی «روح» روشنگری بود، ما در درجه اول در مورد ولتر صحبت می کردیم. همانطور که V. Kuznetsova خاطرنشان می کند ، "نقش تاریخی ولتر در درجه اول با این واقعیت تعیین می شود که او بنیانگذار "پدرسالار" بود و برای بیش از 60 سال فعالیت خلاقانه خود نماینده فعال و تأثیرگذار روشنگری فرانسه باقی ماند. (کوزنتسوف V.N. کار فلسفی و مدرنیته ولتر // ولتر. آثار فلسفی. - M.، 1989. - P.5).

ولتر در خانواده یک سردفتر پاریسی به دنیا آمد، در کالج یسوعی لویی کبیر در پاریس تحصیل کرد و توانایی‌های فوق‌العاده‌ای از خود نشان داد که در میان آن‌ها تیزبینی، حس موقعیت و کلمات دقیق او که در طول زندگی او را همراهی می‌کرد، برجسته بود. . ولتر در سن 12 سالگی با کمک ابه دو شاتوئوف وارد حلقه آزاداندیشان پاریس شد. تحت تأثیر درک انتقادی آنها از واقعیت، ذهن بصیر، جهان بینی عمومی و آزاداندیشی او شکل گرفت. به دلیل انتقاد از دوک فیلیپ اورلئان، پس از فارغ التحصیلی از کالج، ولتر در باستیل زندانی شد. در ادامه - بیشتر: دعوا با کاوالیر دو روهان و ... دوباره باستیل. سپس - تبعید از پاریس، سفر به انگلستان، آشنایی با فلسفه انگلیسی و علوم طبیعی نیوتنی، اولین رساله های فلسفی، تاریخی و ادبی.

پس از بازگشت به پاریس، ولتر «نامه‌های فلسفی» را منتشر کرد، که او را به رسمیت شناخت و ... باعث رد شدید محافل رسمی شد: با تصمیم پارلمان، این اثر به این ترتیب سوزانده شد، که «در تضاد با دین، اخلاق نیکو و احترام به مرجعیت است. ”

اما دومی مانع فیلسوف نشد. او "رساله متافیزیک"، "مبانی فلسفه نیوتن" را می نویسد، با دانشنامه نویسان همکاری می کند، "فلسفه تاریخ" معروف خود را منتشر می کند.

در مجموع، ولتر زندگی درخشان و دراماتیکی داشت. مورخ و روزنامه‌نگار، شاعر و فیلسوف، مبارزی پرشور و سرسخت با عرفان دینی، به‌عنوان رهبر روشنگری، «پادشاه آزاداندیشان»، «معبد فیلسوفان جدید» در تاریخ ثبت شد. خلاقیت نمایشی راه را برای ولتر به "جامعه عالی" باز کرد، که نماینده "جهان سوم" را فقط به صورت مشروط، به عنوان یک فرد با استعداد، اما پستتر پذیرفت. ماهیت آزادی خواه شاعر و فیلسوف برای برابری و عدالت می کوشید. پاسخ خاردار به یکی از اشراف به دستگیری شاعر و دو هفته حبس در باستیل، اخراج از فرانسه و اقامت اجباری برای بقیه روزهایش، ابتدا در انگلستان، سپس در آلمان و در مرز سوئیس انجامید. و فرانسه ولتر چند ماه قبل از مرگش به پاریس نقل مکان کرد.

میراث فلسفی ولتر بسیار زیاد است. تقریباً هر آنچه از قلم متفکر برآمده است - آثار نمایشی، اشعار، جزوه ها و... - را می توان آثاری با جهت و معنای فلسفی دانست. آثار فلسفی اصلی ولتر «نامه‌های فلسفی»، «مبانی فلسفه نیوتن»، «فرهنگ فلسفی»، «کاندید» است.

فلسفه ولتر مملو از تناقض است: نقد کوبنده کاتولیک با به رسمیت شناختن وجود خدا و کارکرد تنظیمی دین همزمان است. در کنار مقاله‌ای سوزاننده علیه مطلق‌گرایی - به رسمیت شناختن نیاز به «پادشاهی روشن‌اندیش» که ایده‌آلش برای ولتر... پیتر بود. تجلیل پنهان انقلاب انگلیس، که عملاً و بدون ابهام "همدردی های انقلابی" جوانان هیجان زده فرانسوی را آلوده کرد، با توجیه نظری متعادلی از مزایای اصلاحات اجتماعی، اصلاحات مسالمت آمیز جامعه "از بالا" و "متوازن" ترکیب شد. دولت روشنگری.»

ولتر به شدت تحت تأثیر مکانیک نیوتنی، طبیعت را نوعی مکانیسم ساعتی می‌دانست که در آن همه اشکال مواد آلی و معدنی به لطف نیروی خارجی که اولین انگیزه مکانیکی را به جهان ارائه می‌کرد، حرکت می‌کنند. واضح است که این کار خداست که به قول ولتر تنها اصل عقلانی جهان است که بر اساس قوانین مکانیک کلاسیک عمل می کند.

ولتر بر خلاف آموزه های دینی- عرفانی می کوشد تا وجود خدا را به شیوه ای عقل گرایانه اثبات کند. به نظر او، دین دارای مزایای عملی است: ایده "خدا" روابط بین فردی را تنظیم می کند، به عنوان نوعی "لگام" برای کارگران، به عنوان تضمین نظم اجتماعی مورد نیاز است. ولتر مسیحیت را به عنوان آموزه‌ای تعبیر کرد که از نهاد مالکیت خصوصی و مبانی اخلاقی تمدن اروپایی قرن هجدهم محافظت می‌کند.

ولتر تمام عمرش یک سلطنت طلب بود. این فیلسوف نظم فئودالی را مورد انتقاد قرار داد و در مقابل آن ایده سلطنت مشروطه روشنفکرانه را به عنوان جذاب ترین شکل حکومت اثبات کرد. او نه تنها آرمان‌های کمونیستی ملیه را رد کرد، بلکه با توجیهات خود برای مزایای دموکراسی، خود تمامیتاریسم معتدل روسو را نیز رد کرد. ولتر نابرابری را قانون ابدی طبیعت می دانست.

و با این حال آزاداندیشی بر ولتر تأثیر گذاشت. همانطور که آ.پوشکین در مورد او نوشت: "اگر برتری ارزشی دارد، پس به یاد داشته باشید که ولتر راه جدیدی را در پیش گرفت - و چراغ فلسفه را به بایگانی تاریک تاریخ آورد." ولتر با کار خود «بنیاد فلسفی» روشنگری را آماده کرد، دامنه درک فلسفی واقعیت را عمیق تر کرد، مسائل جدیدی را وارد آن کرد و مهمتر از همه، فلسفه را به زندگی واقعی انسان، تاریخ و فرهنگ به عنوان اصلی ترین (فلسفه) آن بازگرداند. موضوع

ولتر فلسفه را عشق به خرد تعریف کرد. حوزه موضوعی فلسفه گسترده است. به گفته ولتر، این شامل هر چیزی است که توجه شخص را به خود جلب می کند. این متفکر نظریه فیزیکی نیوتن و نقش دین در جامعه، مسائل بهداشتی و روابط سیاسی-اجتماعی، ویژگی‌های رشد فرهنگ هنری و فطرت انسانی، مشکلات اخلاقی و... را مورد توجه قرار داد. یکپارچگی دیدگاه فلسفی ولتر از واقعیت. با این حال، این درست نیست. در پشت نمای کثرت موضوعات، می توان خط اصلی افکار او را به وضوح دنبال کرد - افشای رمز و راز وجود انسان در تاریخ، مطالعه فرهنگ مردم به عنوان پایه طبیعی واحد برای دستیابی به برابری و عدالت در یک جامعه سازمان یافته.

ولتر انسان را موجودی اجتماعی می دانست که در محاصره موجودات اجتماعی مشابه زندگی می کرد. انسان در اعمال خود از نیازهای عملی بیرون می آید. ذاتاً همه مردم برابرند و حق طبیعی اعمال آزادی را دارند. برای ساده‌سازی و هماهنگ کردن اقدامات، مردم «بی‌صدا» تمام وظایف رهبری کلی را به دولت منتقل می‌کنند. دولت نیز به نوبه خود موظف است "حقوق طبیعی" مردم را تضمین کند که مهمترین آنها آزادی، برابری در برابر قانون و مالکیت غیرقابل تقسیم بر محصولات کار آنها است.

ولتر از آرمان "مطلق گرایی روشنگرانه" دفاع کرد که از طریق اتحاد قوی فیلسوفان و حاکمان به دست می آید. اولی به نظر او متعلق به قوه مقننه است، دومی متعلق به قوه مجریه است. فیلسوفان رئیس صاحبان آن را با اصول واقعی نظم اجتماعی روشن می‌کنند، دارندگان این اصول را اجرا می‌کنند و آن‌ها را در قوانین جدید و رویه روزمره اداره دولت تجسم می‌دهند. ولتر علم و فرهنگ، تعلیم و تربیت و فلسفه را عاملی در زندگی هماهنگ اجتماعی حاکمان و رعایا می دانست. در همان زمان، فیلسوف به نیاز به اصلاح مداوم جامعه اشاره کرد، زیرا هرگونه رکود یا امتناع مالک از انجام این یا آن اصلاحات مترقی، انفجار انقلابی توده ها را تهدید می کند.

نظر درخشان ولتر در مورد وحدت فرهنگی تاریخ بشر. فیلسوف سنت اروپامحوری را که در آن زمان غالب بود، رها می‌کند و مطالعه گسترده‌ای درباره تاریخ فرهنگ و شیوه زندگی چینی‌ها، اعراب، هندی‌ها، روس‌ها و سایر مردم جهان آغاز می‌کند. ولتر بر خلاف ایده ولایت گرایی، که بر تاریخ نگاری و جامعه شناسی آن زمان مسلط بود، ایده توسعه مترقی تاریخ بشر را بر اساس قوانین درونی آن توسعه می دهد. فیلسوف در آثار خود «فلسفه تاریخ» و «مقاله ای درباره تاریخ عمومی و اخلاق ملل» تاریخ را تحولی ثابت از بربریت تا تمدن می دانست. ولتر در عین حال علم، کار و فعالیت خلاق انسان را از عوامل مهم این پیشرفت می‌دانست.

آلفا و امگا خلاقیت فلسفی ولتر آزادی است. پادشاه آزاداندیش آزادی را به عنوان یک مسئله ساده و در عین حال پیچیده فلسفی توصیف می کند. ولتر با پاک کردن آن از واهی، آزادی را اینگونه تعریف می‌کند: «مشخصیت این است که هرچه می‌خواهد بیندیشد و در هر چیزی مطابق میل خود عمل کرد». آزادی از نظر فیلسوف، هدیه مهمی از سوی خداوند به انسان است. اما خداوند با نگه داشتن انسان در تعاریف آزادی، در اصل قدرت خود را بر آن از دست می دهد. علاوه بر این، ولتر معتقد بود که یک شخص هرگز نمی‌تواند «از خدا حس اراده‌اش را دریافت کند، اگر اراده‌اش را نداشته باشد». بنابراین آزادی یک پدیده منحصراً انسانی است. به عنوان توانایی بیان اراده و عمل خود عمل می کند. ولتر نتیجه می گیرد که «خود خدا تنها به این معنا می تواند آزاد باشد. او آرزو کرد و آن‌طور که صلاح دید این کار را کرد.»

فرانسوا ماری آروئه ولتر، آروئه جوان، در تاریخ فلسفه به عنوان یکی از بنیادی ترین شخصیت های قرن هجدهم شناخته می شود و همچنین به عنوان شاعر و طنزپرداز، نثرنویس، تراژدی نویس و تبلیغ نویس مشهور بود. این مرد با استعداد در 21 نوامبر 1394 در خانواده یک مقام به دنیا آمد.

او تحصیلات خود را در یک کالج خوب یسوعی گذراند، جایی که ابتدا تمام پیچیدگی های فقه را به او آموختند، اما آرو جوان به زبان لاتین علاقه مند شد، بنابراین ترجیحات خود را بر روزنامه نگاری و نویسندگی متمرکز کرد.

او کار نویسندگی خود را با متون طنز آغاز کرد. او اغلب به خانه‌های اشراف سر می‌زد، اما اصلاً نمی‌خواست زبانش را نگه دارد، بنابراین به نوعی به خاطر نوشتن متنی طنز برای خانواده یکی از حامیانش به باستیل رفت (هر چیزی ممکن است در زندگی اتفاق بیفتد - و روابط دوستانه شکسته اند).

ولتر خود شخص بسیار جذابی بود، همانطور که پرتره های ساخته شده در زمان زندگی استاد به ما نشان می دهد، اما او شخصیت بسیار غیرقابل تحملی داشت: نت هایی از غرور، طنز و طمع در او در هم آمیخته بود که مستقیماً به دیدگاه های او دیکته می کرد که در چه منطقه ای باید حرکت کنند. به.

پس از حوادث بسیاری در فرانسه، اشراف منفور مصرانه از ولتر خواستند که زادگاهش را ترک کند - در واقع این یک تبعید بود - پس از آن آروئه به انگلستان آمد و با فیلسوف جان لاک، نیوتن، دیگر خدایان، دیدگاه ها و متون فلسفی آنها آشنا شد. .

ایده های مطلق گرایی روشنگرانه، که به طور فعال توسط نمایندگان روشنگری، همراه با ولتر مطرح شد، در بسیاری از کشورها، از جمله روسیه، پاسخ یافت. همانطور که می دانید، ولتر مکاتبات فعالی با امپراطور روسیه کاترین دوم داشت، زیرا در آن زمان سبک زندگی و مد فرانسوی در روسیه بسیار محبوب بود، بنابراین حتی فلسفه در بالاترین محافل ریشه دوانید، اما ایده های ولتر بسیار بدیع بود.

فیلسوف از ایده‌های آزادی از بردگی دفاع کرد و رعیت را در هم شکست که اشراف دوست نداشتند. علاوه بر این، کل فلسفه ولتر با نکاتی از تساهل مذهبی و پیروی از قوانین کیفری آغشته بود که به نظر او باید انسان را به عنوان عنصری از جامعه توصیف می کرد. علیرغم این واقعیت که شخصیت ولتر همیشه عامل درگیری ها بود، فلسفه و دیدگاه هایی که این دانشمند بعداً شکل داد با خودسری خصومت داشت. نقل قول معروف ولتر «من با یک کلمه شما موافق نیستم و نخواهم پذیرفت، اما برای گفتن حق شما حاضرم بمیرم» نشان می دهد که این شخصیت چقدر با غیرت و غیور از پایه قانونی آزادی هر فرد دفاع می کرد. بسیاری از ایده های ولتر، درست مانند ایده های دیگر روشنگران قرن هجدهم، اساس انقلاب کبیر فرانسه را تشکیل دادند، زیرا آنها بر روی لایه های اصلی آزادی بیان، دموکراسی و برابری همه حقوق هر فرد بنا شده بودند. البته دولت اینگونه افکار و نگرانی ها را نمی پسندید. که می توانستند باعث شوند، بنابراین نمی توان گفت که زندگی برای ولتر و همفکرانش عسل بود. ولتر در 83 سالگی بر اثر بیماری ناشناخته ای درگذشت که باعث درد شدید او شد که مجبور شد مقادیر زیادی تریاک بخورد، اما حتی قبل از آستانه مرگ، ولتر سخت کار کرد و کنترل خود را از دست نداد - آخرین گفتگوی ولتر، یک حتی ممکن است بگوییم که با برادرزاده‌اش، ابوت مونیر، در مورد دست کشیدن از شیطان و پذیرش ایمان خداوند، اختلاف نظر داشته باشیم - به ما اجازه داد که تصویر ماندگار ولتر را به عنوان یک مرد مشهور و قوی در خاطره نسل‌های بعدی به یادگار بگذاریم. به عنوان یک نویسنده و فیلسوف عالی.

دانلود این مطالب:

(هنوز رتبه بندی نشده است)

ولتر (فرانسوا ماری آروئه) (1694-1778) فیلسوف، نویسنده، روزنامه‌نگار فرانسوی. معروف ترین آثار: "نامه های فلسفی" (یا "نامه های انگلیسی")، "رساله متافیزیک"، "فرهنگ فلسفی"، "مبانی تاریخ عمومی و حقوق و روح ملل"، "کاندید، یا خوش بینی"، " رساله مدارا»، «فلسفه تاریخ».

ایده های کلیدی:

ولتر وجود خدا را انکار نکرد و با الحاد مخالفت کرد. به نظر او خداوند مهندس بزرگی است که نظام هستی را اختراع، ایجاد و هماهنگ می کند. علاوه بر این، از طریق مطالعه جهان است که می توان فهمید که خدا وجود دارد. در این صورت، باید جهان را به قیاس با یک شیء مخلوق، که یک استاد، یک خالق دارد، بیندیشیم. ولتر وجود خدا را این گونه اثبات کرد: «نظم جهانی تصادفی نیست، زیرا موجودات هوشمندی وجود دارند که فقط با حرکت مکانیکی به وجود نمی آیند. این موجودات از قدرت هوشمند الهام گرفته اند.» فیلسوف سپس با مکانیزمی قیاس کرد: «وقتی مکانیزمی باشکوه را می‌بینیم، تصور می‌کنیم که مکانیکی با توانایی‌های ذهنی برجسته نیز وجود دارد. اما جهان ماشین شگفت انگیزی است. این بدان معناست که هوش شگفت انگیزی در هر کجا که باشد وجود دارد." بنابراین، خدا «معقول‌ترین پدیده» است و الحاد، افکاری که واقعیت «معقول» وجود خدا را انکار می‌کنند، پوچ است.

خداوند به عنوان یک موجود واجب، ازلی و عاقل ظاهر می شود که وجودش نه از طریق ایمان، بلکه از طریق تحقیق عقلی، گردآوری حقایق خلقت، تاریخ، علیت و هدف گذاری یک شی جداگانه اثبات می شود. ایمان نمی تواند وجود خدا را برای ما آشکار کند، زیرا بر اصول نادرست خرافات، معجزات و سایر چیزهای متناقض بنا شده است که با واقعیت مطابقت چندانی ندارند. در ایمان، تنها چیزی که باطل نیست، پرستش خدا و احکام ازلی اوست، به عنوان بالاترین شعور که به همه چیز دستور می دهد. فقط این لحظه در ایمان فراتر از خرافه است. بنابراین، هم بی خدایی و هم خداباوری کور (خداوند به عنوان خالق و سرنوشت این جهان شناخته می شود، همه فرآیندهای جهان را کنترل می کند)، که بر اساس ایمان "خرافاتی" ساخته شده است، پوچ است و با دئیسم در تضاد است.

دئیسم برای آگاهی از خدا تلاش می کند و در برابر او به عنوان عالی ترین موجود عادل و خردمند، اما خارج از فرقه گرایی و تشریفات، سر تعظیم فرود می آورد. مزیت دئیسم همچنین در این واقعیت نهفته است که با کمک آن می توان بر پراکندگی مذهبی غلبه کرد، زیرا عنصر اصلی همه فرقه های مذهبی، از اولین بت پرستی تا اعتقادات مسیحی مدرن - ستایش خدا به عنوان یک موجود برتر را حفظ می کند. ، که هوشش از عقل انسان پیشی می گیرد. تساهل نیز با این واقعیت توجیه می شود که ما از اسرار خدا چیزی نمی دانیم، نمی دانیم روح چیست و خدا چیست، بنابراین هیچ دینی نمی تواند برتری خود را ادعا کند و حقیقت را در درک وجود الهی به خود نسبت دهد. .



بر اساس استدلال ولتر، نسبت دادن گناه اولیه، فسق، «حیوانیت»، ضعف و بدبختی به طبیعت انسان اشتباه است. غیرقانونی بودن چنین نتیجه‌گیری‌هایی از این واقعیت ناشی می‌شود که این القاب به اعمال خصوصی خاص یک فرد اشاره می‌کنند، اما نه به انسانیت. بر اساس چنین تعمیم نادرستی، که مشاهدات تصادفی را خلاصه می کند، این نتیجه جهانی نادرست گرفته می شود. بنابراین، مسیحیت، که ادعای گناهکاری اولیه انسان را دارد، وسیله ای نیست که ما را از «نقص» نجات دهد. دین مسیحیت فقط موعظه سادگی، انسانیت، رحمت است، اما نظریه ای نیست که اعمال انسان را توضیح دهد و آنها را اصلاح کند. چنین مشکلی تنها با شناخت خود و دنیای اطرافمان قابل حل است.

ولتر در این رابطه سعی کرد به این سؤال پاسخ دهد که آیا خود انسان قابل شناخت است؟ به نظر او، ما یک راز ابدی نیستیم که از دانش پنهان باشد و در نتیجه تابع عقاید دین مسیحیت باشد. انسان قطعاً در طبیعت جایگاه خود را بالاتر از حیوانات دارد که فقط از نظر ساختار اندام با آنها شبیه است، اما از نظر تفکر نسبت به موجودات مشابه ما پایین تر است. ناهماهنگی انسان و ناشناخته بودن «کاذب» ناشی از ترکیب اصول متضاد خیر و شر، لذت و رنج، اشتیاق به عمل و دلیل برای هدایت اعمال در ماست. کمال انسان ممکن نیست، اگر منظور از این باشد که از «تضاد» خلاص شویم، که شرط لازم و از ویژگی های جدایی ناپذیر طبیعت ماست. چنین "بهبودی" یک شخص را خدا می کند، که ذاتاً پوچ است.

اگرچه اومانیسم ولتر بدبینی را که انسان را به موجودی گناهکار تبدیل می‌کند، برای جنایتکاری که دنیا برایش زندانی است که در انتظار آخرین داوری است انکار می‌کند، اما خوش‌بینی لایب‌نیتس را نیز تشخیص نمی‌دهد که استدلال می‌کرد این جهان بهترین است. تمام دنیاهای ممکن (ولتر کار خود "Candide" را به این مشکل اختصاص داد). به گفته ولتر، خداوند نظم جهانی فیزیکی را ایجاد می کند، اما تاریخ از قبل کار خود مردم و همچنین تمام بدی های این جهان است. منکر وجود شر و بدبختی در این دنیا و در انسان غیرممکن است. شما نمی توانید آنچه را که اتفاق می افتد با این فرمول توجیه کنید که اگر اتفاق افتاده است، پس راه دیگری نمی تواند باشد، زیرا همه چیز برای بهترین و بهینه هدف کاملاً تعریف شده ایجاد شده است. این نوع توجیه مانعی برای درک واقعی چیزهاست. این فرض که «همه چیز برای بهتر شدن ترتیب داده شده است»، درک کافی از خیر و شر را به عنوان مفاهیمی که متقابلاً منحصر به فرد هستند، حذف می کند. انسان را به عنوان یک چنین از زندگی حذف می کند، سطح وجود او را از یک موجود عقلانی و فعال به مادی منفعل تقلیل می دهد، آنچه را که در حال رخ دادن است از طریق درک علت به عنوان مجموعه ای از رویدادهای "نسبی" توجیه می کند که همیشه بهترین ها را می توان یافت. به گفته ولتر، برعکس، یک شخص باید به طور مستقل و معنادار مشکلات دشوار را برای بهبود وضعیت خود حل کند و به امید واهی بهترین ها از آنها اجتناب نکند و درگیر "مصالحه" نشود.

فیلسوف با اشاره به مسائل اجتماعی می گوید که قانونی که در جامعه وجود دارد فقط باید بر پایه "قانون طبیعی" برخاسته از خود طبیعت بنا شود. اصل سنگ بنا باید اعلام شود: «آنچه را برای خود نمی‌خواهی با کسی انجام نده». ولتر حقوق مبتنی بر عدم تحمل، از جمله حقوق مذهبی را وحشی و پوچ خواند. نمونه ای از عملکرد قانون طبیعی و مبانی پیدایش آن می تواند روابط خانوادگی باشد. پدر فرزند خود را بزرگ کرده و تربیت کرده است و از این رو حق دارد که به خاطر تربیت و خوبی هایی که برای فرزندش انجام داده است از او احترام متقابل بگیرد. همچنین یکی دیگر از مظاهر حقوق طبیعی این است که انسان بر میوه هایی که از زمین کشت شده به دست او می آورد، حق دارد.

تاریخ جامعه از نظر ولتر اجرای مشیت نیست، بلکه پیامد عوامل طبیعی مانند طبیعت، اشکال مختلف روابط اجتماعی، فرهنگ، تجارت و غیره است. پیامدهای توسعه روابط اجتماعی به این صورت است. تاریخ جامعه را خود انسان می آفریند، نه خدا. سیر رشد فرهنگی بشر به شرایط و اعمال مردمانی بستگی دارد که سرنوشت آنها توسط افراد مستعد تغییر و هدایت می شود. بنابراین، تاریخ برای ولتر، قبل از هر چیز، تاریخ تمدن های فردی، فرهنگ های منحصر به فرد آنهاست.

وی در مسائل هستی شناختی به جایگاه درک ماده به عنوان جاودانه و غیر مخلوق که در ابتدا با حرکت، عینیت وجود آن و وجود روابط علت و معلولی مشخص می شود، به عنوان تعیین کننده مسیر آنچه در طبیعت و جامعه رخ می دهد، نزدیک شد. .

16. فلسفه کلاسیک آلمانی: ویژگی ها. فلسفه امانوئل کنت