صفحه اصلی / کف بینی / ادبیات خارجی خلاصه شده. تمام کارهای برنامه درسی مدرسه به صورت خلاصه

ادبیات خارجی خلاصه شده. تمام کارهای برنامه درسی مدرسه به صورت خلاصه

9 کلاس

VOLTER

SIMPLETON

در فرانسه، در کنار دریا، یک صومعه کوچک بانوی کوه‌ها وجود دارد. یک کشتی از انگلستان در ساحل فرود آمد. یک مرد خوش تیپ مو مشکی روی زمین پرید. کرکابنی ها - پیشین و خواهرش - او را بسیار دوست داشتند.

از او برای دیدار دعوت شد. معلوم شد که او یک هورون بود و پدر و مادرش را نمی شناخت. هنگامی که در Huronia (ولتر این کشور را اختراع کرد) اسیر شد. و نام او ساده فکر است، زیرا او در واقع یک روح ساده بسیار صمیمی است.

افراد زیادی از کرکابونیف دیدن کردند، همه به این مرد خوش تیپ علاقه مند بودند. البته مخصوصا دخترا

مرد جوان بدون پنهان کاری از اباکبای جادویی محبوبش می گوید که متأسفانه توسط خرس خورده شده است.

آداب و رسوم در Huronia بسیار وحشی است. مثلاً اقوام اباکبی می‌خواستند مردی از قبیله دیگر را بخورند. اما ساده اندیشان او را آزاد کردند و یک دوست واقعی در او پیدا کردند.

همه از این روح مهربان خوشحال هستند. کشیش که متوجه شد هورون تعمید نیافته است، بلافاصله می خواهد یک مسیحی را از وحشی بسازد، اما او قبول نمی کند زیرا برای ایمان بت پرستانه خود ارزش قائل است.

مرد جوان مستقر شد تا درست روی زمین بخوابد و صبح به شکار رفت.

به نشانه قدردانی، او تصمیم گرفت به پیشینیان طلسمی بدهد که آن را دور گردنش می انداخت. این یک پرتره دوتایی از یک مرد و یک زن بود. پریور آنها را به عنوان برادر-کاپیتان و همسرش که سال ها پیش با کشتی به کانادا رفته بودند، شناخت. کشیش و خواهرش تصمیم گرفتند که هورون جوان برادرزاده آنها باشد. ظاهراً والدین مردند و کودک توسط یک پرستار بچه هورون بزرگ شد.

ساده‌اندیشان در بریتانی باقی می‌مانند. پیشین انجیل را به او می دهد تا بخواند. هورون با سرنوشت ناگوار مسیح آغشته شده است و حتی قصد دارد پیلاتس را بکشد، اما آنها به او توضیح می دهند که کل این داستان غم انگیز خیلی وقت پیش اتفاق افتاده است.

ساده اندیشان معتقد بودند کتاب مقدس. اما پیامد این اعتقاد این بود که او تصمیم گرفت مثلاً ختنه شود، زیرا در کتاب مقدس همه ختنه شده بودند. سپس در حین اعتراف شروع به تکان دادن و ضرب و شتم راهب کرد، زیرا استدلال کرد که اگر کارهای احمقانه خود را به راهب گفت، او نیز باید همین کار را بکند.

او فقط می خواست در رودخانه غسل ​​تعمید بگیرد، به داخل آب رفت و در آنجا ایستاد و از رفتن به کلیسا خودداری کرد.

مادموازل دو سنت ایو او را متقاعد کرد که به کلیسا برود. او هورون را بسیار دوست داشت و متقابلاً جواب داد. بنابراین دختر مادرخوانده مرد جوان شد. نام هرکول را به ساده‌اندیشان داده بودند.

هرکول تصمیم گرفت با مادمازل دو سنت ایو ازدواج کند. او موافقت کرد. اما معلوم شد که ازدواج بین پسرخوانده و مادرخوانده توسط کلیسا ممنوع است. فقط پاپ می تواند اجازه دهد. این برای معصوم بسیار عجیب به نظر می رسد: چرا او نیاز به اجازه دارد از پیرمردی که بسیار دور زندگی می کند و حتی هورون یا برتون جادویی را نمی شناسد.

ازدواج از نظر معصوم به معنای عشق ورزیدن است. او حتی به اتاق خواب مادمازل هجوم برد تا بلافاصله «ازدواج کند». اما دختر مقاومت کرد زیرا می خواست همه چیز طبق قانون باشد. مرد جوان فکر می کند: «چرا قوانین، قضات، تکه های کاغذ، وقتی مردم صادق هستند؟»

مادمازل را به صومعه فرستادند. هرون سرگردان بود و رؤیای ربوده شدن را در سر می پروراند.

این روستا مورد حمله انگلیسی ها قرار می گیرد. مردی ساده دل با چند سرباز حمله را با سرعت برق دفع می کند. او یک جایزه گرفت - کیف پول دریاسالار. پیشین می فهمد که سرنوشت برادرزاده اش کشیش بودن نیست، بلکه یک نظامی است.

ساده اندیشان در ورسای نزد شاه می روند. او فکر می کند که پادشاه او را به عقد معشوقش درمی آورد. هورون با هوگنوت ها ملاقات می کند که به دلیل آزار و شکنجه از کشور فرار می کنند. ساده اندیشان می گویند که این بی پروایی است که پادشاه افراد مفید برای دولت را صرفاً به این دلیل که پاپ را به رسمیت نمی شناسند، اخراج کند.

هرکول نمی تواند بفهمد که چرا نمی تواند بلافاصله با پادشاه ملاقات کند. چرا باید از یک نجیب زاده به آن نجیب زاده بروید تا برای پیروزی بر انگلیسی ها جایزه بگیرید؟

یسوعی که مکالمه بین هورون ها و هوگنوت ها را شنیده بود، علیه او نکوهش می نویسد. مرد بیچاره، با وجود اینکه ناامیدانه مقابله می کند، به زندان فرستاده می شود.

او در باستیل خود را همراه با یک فیلسوف یانسنیست می بیند که به خاطر عقایدش زندانی شده است. فیلسوف به دوست جوانش کتاب می دهد. هورون که بسیار باهوش است، فیزیک، تاریخ و ریاضیات را مطالعه می کند. اما برای ساده‌اندیشان خیلی چیزها خرافات و مزخرف به نظر می‌رسند. ولتر از طریق چشمان خود به علم و اخلاق معاصر نگاه انتقادی می کند.

با تمام پول، هرون کتاب خرید و شروع به نوشتن افکار خود کرد.

گوردون فیلسوف از این که این فرزند طبیعت چقدر درست فکر می کند شگفت زده شده است.

زندانیان درباره ادبیات بحث می کنند. یک عاشق بیشتر تحت تأثیر داستان های عشق قرار می گیرد. اما از میان نمایشنامه‌ها «تارتوف» مولیر را انتخاب می‌کند، زیرا می‌داند که این تارتوف بود که او را به زندان انداخت.

مادموازل دو سنت دره می آید تا معشوقش را از زندان نجات دهد. او از یک نجیب زاده به نجیب زاده دیگر می رود، به این امید که دختر جذاب رد نشود. یکی از اشراف پذیرفت که کمک کند، اما شروع به جستجوی عشق مادموزل کرد. دختر قبول نکرد، ناامید شده بود.

اما زنی که او در خانه اش اقامت داشته است می گوید که اغلب این راه است رتبه بالامردها از تخت همسر یا معشوق خود عبور می کنند. نجیب زاده برای برتون های جادویی گوشواره های گرانبها و دعوت نامه هایی برای بازدید می فرستد. او اوراقی را به او نشان می دهد که حاوی آزادی معشوق از زندان و درجه ستوانی برای او است. مادمازل نتوانست مقاومت کند در آغوش وزیر تصور کرد که معصوم او را در آغوش گرفته است.

این دختر نه تنها معشوق خود، بلکه دوست فیلسوف خود را نیز نجات داد. او در مورد بهایی که آزادی داده شد چیزی نگفت، اما اغلب با یادآوری گناه خود اشک می ریخت. ولتر او را گناهکار سخاوتمند می نامد. مادمازل گوشواره های الماس را نزد دوستش از ورسای گذاشت و با کالسکه ای آمد تا آنها را پس دهد. دختر جواهرات را روی زمین انداخت: "بگذار آن شخص آنها را برای خودش بگیرد یا به تو بدهد!" من به آنها نیازی ندارم!

دختر به شدت توبه کرد که مریض شد. او همه چیز را به محبوب خود اعتراف کرد. او را از صمیم قلب بخشید و به او گفت که دوستش دارم.

اما زن بدبخت دیگر نتوانست بهبود یابد. مادموازل دو سنت ایو درگذشت. نجیب زاده ای که باعث مرگ او شد به دیدن زن جادویی برتون آمد که با امتناع غرور آمیزش از یک هدیه گرانبها به قلب او ضربه زد. اما من یک دسته عزادار و یک تابوت دیدم.

او همه چیز را نزد معصوم اعتراف کرد و ابراز تمایل کرد که گناه خود را جبران کند. هورون ابتدا می خواست آن نجیب زاده را بکشد، اما سپس عصبانیت او فروکش کرد.

قهرمان داستان به یک افسر فوق العاده و بسیار شجاع تبدیل شد.

دوستش فیلسوف، محله را پذیرفت و عاقلانه و شاد زندگی کرد. گفته معمول او این بود: "هر ابری یک پوشش نقره ای دارد!"

فصل سوم. هورون که ساده اندیش نامیده می شد به مسیحیت گروید

آقای پریور با در نظر گرفتن سن و سال بالای خود و اینکه خداوند برادرزاده ای را برای دلجویی از او فرستاده بود، با قاطعیت تصمیم گرفت که اگر بتوان او را غسل تعمید داد و مجبور به ورود به روحانیت کرد، در این صورت امکان انتقال محله به محله وجود دارد. او Simple One حافظه بسیار خوبی داشت. به لطف هیکل قدرتمند برتون پایین، که با آب و هوای کانادا بیشتر تقویت شده بود، سر او چنان قوی شد که وقتی به آن برخورد کردند، به سختی آن را احساس کرد و وقتی چیزی به آن برخورد کرد، هرگز پاک نشد. او چیزی را فراموش نکرد. درک او واضح تر و واضح تر بود زیرا دوران کودکی او در یک زمان با آن مزخرفات بیهوده ای که دوران کودکی ما بار می شود سنگین نبود و بنابراین مغز او همه اشیاء را به شکلی تحریف نشده درک می کرد. پیشین حسی به هورون آورد: او را متقاعد کرد که ختنه از مد افتاده است. که غسل ​​تعمید هم خوشایندتر و هم نجات بخش است. که قانون رحمانی بهتر از قانون مجازات است. مرد ساده دل که عقل سلیم و صراحت زیادی داشت، ابتدا بحث کرد، اما بعد به اشتباه خود اعتراف کرد، و در اروپا این اتفاق برای کسانی که بحث می کنند به ندرت می افتد. در پایان گفت که حاضر است هر لحظه غسل ​​تعمید بگیرد. ابتدا باید اعتراف کرد و این مشکل اصلی بود. ساده‌اندیش همیشه کتابی را که عمویش داده بود در جیب خود می‌برد و چون در آن نشانه‌ای از اقرار رسولان پیدا نمی‌کرد، لجباز شد. پیشین با نشان دادن کلماتی که برای بدعت گذاران بسیار ناراحت کننده بود در رساله یعقوب کوچک رسول او را ساکت کرد: "عیب های خود را به یکدیگر اعتراف کنید." هورون ساکت شد و نزد یک فرانسیسکن اعتراف کرد. پس از پایان اعتراف، فرانسیسکن را از اعترافگاه بیرون کشید، به جای او نشست و راهب را با دستی قدرتمند روی زانوهایش گذاشت و گفت: "خب، دوست من، بیایید به کار خود بپردازیم." گفته می‌شود: به عیب‌های خود اعتراف کنید. گناهانم را بر تو آشکار کردم و تا گناهانت را برای من آشکار نکنی از اینجا بیرون نخواهی رفت. با گفتن این، زانوی قدرتمند خود را روی سینه حریف گذاشت. فرانسیسکن زوزه ای بلند می کند که کل کلیسا را ​​غوغا می کند. مردم به سر و صدا می آیند و می بینند که تازه مسلمان شده راهبی را به نام رسول یعقوب جوان می خواند. شادی از غسل تعمید قریب الوقوع هورون-انگلیسی برتون سفلی آنقدر زیاد بود که او به این چیزهای عجیب و غریب توجهی نکرد! توجه بسیاری از متکلمان حتی به این نتیجه رسیده اند که اعتراف ضروری نیست، زیرا غسل تعمید همه چیز را ترکیب می کند. این روز با توافق اسقف مالوان تعیین شد. اسقف، بسیار شرمنده، در شرف بازگشت به خانه بود.

خلاقیت Zmіst (به اختصار)

فصل اول

درباره کسانی که پیشرو معبد مادر خدا Girsky و خواهر او از Huron هستند.

یک روز، سنت دانستان، یک ایرلندی در حال جستجو، از سواحل خارجی کشتی گرفت و به خلیج فرانسوی سنت مالو رسید. در آنجا در صومعه کوچکی که Priory of Georgia نامیده می شد به خواب رفت و به ایرلند روی آورد. و آمدن این یکی متولد می شود.

در سال 1689، در غروب پانزدهم، ابوت دی کرکابن، قبل از کلیسای بانوی ما در گیرسک، همراه با خواهرش پانا کرکابن به پیاده روی رفت. ابوت کشیش خوبی بود، اما اهل محله او را نه تنها به این دلیل، بلکه به این دلیل که او یکی از کشیشان این مکان بود، دوست داشتند که بعد از غروب با تعدادی از دوستانش نمی‌توانستند آن را در آغوش خود حمل کنند.

آبه دو کرکابن، که نه تنها به خاطر دانش کامل الهیدان، بلکه به خاطر آثار مبتکرانه خلاقیت رابله مشهور شده است.

پانا کرکابن هرگز ازدواج نکرد، اگرچه او آن را فراموش نکرد. او در مدت چهل و پنج سالش کاملا سرحال به نظر می رسید، مهربان، دلسوز و خداترس بود.

با قدم زدن در سواحل، برادر و خواهر برادر دیگری از خود را به یاد آوردند که در سال 1666 به همراه گروه خود در کانادا وارد خدمت سربازی شد و در آنجا کشته شد. در روز پدری، خبری منتشر شد مبنی بر اینکه تیم او قبلاً در آنجا مرده است (از جمله ایروکوئی ها).

در حین پیاده روی، خواهر و برادر با کشتی انگلیسی که کالاهای خود را برای فروش به این مکان آورده بود، احوالپرسی کردند. در میان ورودها، مرد جوانی باشکوه به نشانه سلام و احوالپرسی به خانم سر تکان داد. یوناک که با ردای بی‌اهمیتش احترام برادر و خواهرش را به خود جلب کرده بود، تکه‌های ردایی اکنون کوتاه بود، موهای برآمده‌اش در صندل‌های روشن بود و موهایش هنوز بافته شده بود. در دستانم کاسه ای با مشعل باربادوس، بطری و کراکر گرفته بودم. یوناک کشیش و خواهرش را با یک دیگ آب پذیرایی کرد. با صحبت کردن به زبان فرانسه کاملاً مشخص شد که او انگلیسی نیست. یوناک توضیح داد که او یک هورون است و پس از صدا زدن خانم کرکابن مجروح، ترکش ها در پوست سفید او بود که او را شبیه یک سرخپوست کرد - هورون آماده خیانت به برادر و خواهرش بود. همراهان راهب، با اطلاع از هورون، به ملاقات او رفتند و سپس با خواهر یک کشیش دیگر، ابات دو سنت ایوز، دختری جوان و زشت آشنا شدند.

حاضران متوجه شدند که هورون به طور کامل توسط انگلیسی ها گرفته شده است، اگرچه آنها می خواستند به شدت بجنگند. از آنجایی که به نظر می‌رسید نیکی او مانند مخالفانش بود، هورون آزاد شد، زیرا به او دستور داده شده بود که از انگلیس دیدن کند، که برای آن خوب بود، زیرا آنها دوست داشتند قیمت را افزایش دهند. یوناک پدرانش را به یاد نمی آورد و با زبان فرانسوی مانند زبانی کامل رفتار می شد، اگر هنوز هم عالی بود، آن را به عنوان یک هوگنوت ³ تصحیح کرده بود و می خواست تا حد ممکن شبیه به زبان بومی هورون باشد.

یوناک به حاضران در مورد سفر خود به هورونکای آباکابو برای اخاذی یک سرخپوست دیگر گفت. و با اینکه پدران کونوی مرگ مرد شکست خورده را می خواستند، او را رها کردند و شادی آن جوان را هدر ندادیم و او را با جادوگران رها کردیم.

مادموازل دو سنت چهارم پنهانی خوشحال بود که مرد جوان دیگر همسری ندارد.

مرد جوان را ساده‌اندیش می‌نامیدند و همه مهمان‌های حاضر ابوت او را دوست داشتند و می‌خواستند او را حرام‌زاده کنند.

¹ پدر کوسنل یک الهیدان یانسنیست است که ولتر داستان خود را به دلیل سانسور به او نسبت داد.
² هورونی قبیله ای از سرخپوستان آمریکای شمالی است.
³ هوگنوت - پروتستان.

فصل دوم

هورون بی گناه توسط یکی از بستگانش شناخته شد

ساده دل خیلی زود از خواب بیدار شد، بازی زیادی خورد و برای میزبان آورد. به عنوان یک معما برای خود، او را از بزرگترین شرارت خود محروم کرد - طلسمی که او بر گردن ما می زد. این هدیه شامل دو پرتره کوچک بود که به نوعی برادر-کاپیتان و تیم او را می شناخت. پس از غذای غنی که برادر و خواهر به هورون دادند، آنها به این نتیجه رسیدند که ساده اندیش برادرزاده آنهاست.

شما می دانید که آثار رابله و شکسپیر را می شناسید، اما با کتاب مقدس، کتابی که برای غسل تعمید شما ضروری است، آشنا نیستید. Panna de Sainte-IV تمام ساعت در شگفتی بیگناه بود، بدون اینکه احترام خود را برای پسر قاضی از دست بدهد، کسی که بسیار با او شناخته شده بود.

فصل سوم

هرون که ساده‌اندیش نامیده می‌شود، مسیحیت را پذیرفت

بول بیگناه حافظه خوبی داشت و به سرعت عهد جدید را به یاد آورد، اما نمی‌توانست بلافاصله جایگاه خود را تشخیص دهد، زیرا نمی‌دانست که ایده‌هایی که در آنجا به تصویر کشیده شده است بیش از 1690 سال پیش ظاهر شده است. پس از مرگ عمویش، مرد جوان سرانجام مسیحی شد. پروته نمی توانست فراموش کند که در چنین ساعت دردسری آیین غسل تعمید تغییر کرده است، کاتولیک ها ختنه نمی کنند، و سخنان یعقوب رسول "به تنهایی اعتراف کن" می تواند به عنوان دعوتی برای توبه تلقی شود. بدون درک کلمات انجیل، هورون قبل از عملیات خود را صدا نکرد و شاگرد را کتک نزد و او را وسوسه کرد که به گناهان خود اعتراف کند. این الوهیت مورد اعتراض قرار گرفت، زیرا غسل تعمید هورون مهم ترین بود. هورون در آن ساعت، قرارهای غسل تعمید را می‌دانست، و Pannies de Carcabon و de Sainte-IV هنگامی که در وسط رودخانه ایستادند و دست‌هایشان را روی سینه‌هایشان ضربدری کرده بودند، ناگهان مورد استقبال قرار گرفتند.

فصل چهارم

ساده اندیش مورد اهانت قرار گرفت

ساده اندیش به راهب قبلی توضیح داد که او در وسط رودخانه ایستاده است و غسل تعمید را بررسی می کند. همه حاضران شروع به درخواست از او کردند که آب را ترک کند، زیرا مراسم می تواند در کلیسا انجام شود، بنابراین آنها الهام گرفتند، به انجیل ایمان آوردند و شروع به گفتن به اسقف کردند. فقط Panna de Saint-IV توانست مرد جوان را شکست دهد. مراسم تعمید خیلی خوب برگزار شد. Panna de Sainte-IV به عنوان مادر بیگناه نامگذاری شد.

فصل پنجم

ساده اندیش غوغایی کرد

وقتی میهمانان آمدند، پانا دی سنت آیو دوبلورهای خود را از دست دادند.

روز بعد، در ساعت مرگ، پیشین با پیشنهاد کمک به او برای تبدیل شدن به شماس فرعی، انتقال او به محله جدیدش، نزد برادرزاده خود بازگشت، زیرا سقوط، محروم از پدرانش، نتوانست زندگی راحت او را فراهم کند. .

برادرزاده، به روش خودش، از پیشنهاد عمویش متقاعد شد و به قصد خود برای دوستی با دو سنت-IV زیبا اعتراف کرد. عمو با دلخوری به برادرزاده هایش توضیح داد که این عشق ناجور است، زیرا دوستی در غسل تعمید مادرش گناه بزرگی بود.

ساده دل با سخنان طوفانی پدر دیادکوف: «در کتابی که به شما داده شده است، در هیچ کجا نوشته نشده است که دوستی با دخترانی که به شما کمک کردند تا غسل تعمید دهید، گناه است. امروز، همانطور که متوجه شدم، شما در اینجا سخنرانی های زیادی دارید که در کتاب شما نوشته نشده است و هیچ چیزی با آنچه در آنجا گفته می شود سازگار نیست. اعتراف می کنم که این مرا غافلگیر کرده و عصبانی می کند.» مرد ساده‌اندیشی که جلوتر از برنامه‌هایش پیش می‌رود، از خود عبور می‌کند، زیرا اجازه حضور در این فاحشه را نخواهد داشت.

خاله رضایت خود را با اجازه پدر اعلام کرد تا برادرزاده اش از ازدواج او راضی باشد. خوب است که بعد از اینکه پدرتان به شما اجازه داد بیرون بروید، اگر می خواهید و قدرت مردمی را که در کشور دیگری زندگی می کنند تحسین می کنید، بروید تا به روشی دیگر در مورد اینکه چگونه شادی خود را کنار بگذارید.

قاضی که در این ساعت به رختخواب رفت، به شدت عصبانی شد، زیرا می خواست پسر احمق خود را به ازدواج Panna de Sainte-IV درآورد.

فصل ششم

ساده اندیش به سوی کونا می شتابد و سرگردان

پس از رفتن به کابین ابه دو سنت چهارم، ساده‌اندیش با خدمتکار پیری که اتاق آن خانم قرار داشت، خوابید و به آنجا پرید. مرد جوان پس از احوالپرسی با کوهان، به سرعت به سمت تخت او دوید و به دختر عصبانی توضیح داد که برای ازدواج با او می آید. مادمازل دو سنت ایو ناامیدانه با مهاجم مبارزه کرد تا اینکه برادر راهبایش، خانه دار او، خدمتکار و کشیش دیگری به کمک او آمدند.

یوناک رفتار خود را برای حاضران بر اساس قوانین آداب و رسوم و شرافت توضیح داد و خان ​​را به قوانین شکسته فرا خواند.

ابهات در تلاش است تا زشت رفتار جوان آتشین را که مغایر با هنجارهای دنیای متمدن است، از بین ببرد و حتی برای ورود به باشگاه باید رضایت مادر را جلب کند که توسط کشیشان، گواهینامه ها و دفاتر اسناد رسمی مهر و موم شده است. ولادیمیر ساده‌اندیش پاسخ داد: "به نظر می‌رسد که شما افراد بسیار نادرستی هستید، زیرا به چنین اقدامات احتیاطی نیاز دارید." مرد جوان بیشتر تحت تأثیر کسانی قرار گرفت که در اینجا به اطاعت احترام می گذاشتند. ما بیش از حد محتاط خواهیم بود تا غرور در سخنان ابوالقاسم را درک نکنیم یا شایعات او را باور نکنیم. فقط تزریق دو سنت آیو زیبا به حضور مهمان نامطلوب افزود. با خوشحالی از قاضی، راهب تصمیم گرفت خواهر خود را به صومعه بفرستد.

بیگناه رو به مرد کرد و با گوش دادن به آموزه‌هایی که به‌نظر نمی‌رسید به او ضربه بزند، همه چیز را به او گفت. و زخم بعدی را دوباره به کوهان می برند. از دربار فهمیده بود که دختر در صومعه است، ساده‌دل تصمیم گرفت به آنجا برود، مبادا از اینکه صومعه مکان خطرناکی برای دختران جوان است، از کونای او بدزدد یا پانا را با او بسوزاند در همان زمان کرکابن امیدش را از دست داد که برادرزاده اش در نهایت پیرو شود.

فصل هفتم

زندگی برای حواس بی گناه تلف شده است. او سپس از خود، از اصل و نسب خود، از کل بریتانی سفلی (استانی که در آن زندگی می کرد)، از غسل تعمید خود متنفر بود، سپس به همه کسانی که او را با کدیتی کوهانیه مرتبط کردند، برکت داد

بی گناه با نزدیک شدن به ساحل، صدای طبل و صدای انسان را حس کرد. معلوم شد که انگلیسی ها در ساحل پهلو می گیرند، اما هیچ کس از مرگ آنها خبر نداشت. سپس هورون به شهر رسید و به سمت کشتی دریاسالار رفت. انگلیسی‌ها به سؤالات مردان جوان در مورد زندگی‌شان خندیدند، به بیگناه مشت زدند و او را از کشتی دریاسالار پیاده کردند.

هورون دوستان زیادی تشکیل داد و برای محافظت از spivvitchis ایستاد. او پس از شلیک به انگلیسی ها، سه نفر را کشت، دریاسالار را زخمی کرد و بدین ترتیب شادی را در روح فرانسوی ها القا کرد. دشمنان سرازیر شدند و اسپیوویچیان ساده‌اندیشان را تجلیل کردند.

آل یوناک، که همه جوانان را متقاعد کرد تا نامزد خود را آزاد کنند. با احساس در مورد این، قضاوت در مورد اینکه او با پسر نشسته است، به ارتش اطلاع داده است، و ساده اندیش و شرکت به خانه برگشتند.

عمویم و عمه ام متوجه شدند که با وجود اینکه برادرزاده آنها روحانی نمی شود، باز هم سرباز خوبی خواهد بود.

در ساعت نبرد، ساده دل از یک حرامزاده پول زیادی می دانست که شاید با دریاسالاران دراز کشیده بود. فرماندهان نظامی و افسران ارشد در این مورد به او آرامش خاطر دادند تا بتواند به ورسای فراتر از شهر شراب پرواز کند. دایی و خاله ام نیز به او سکه هایی به ارزش بیشتر دادند، به این امید که برادرزاده اش در سراسر استان شهرت پیدا کند. یوناک که از پادشاه پیروز شده بود، به او اجازه داد تا با کوهنا دو سنت چهارم قایقرانی کند.

فصل هشتم

ساده اندیش به دربار سلطنتی می رود. با نزدیک شدن به ساعت، او با هوگنوت ها شام می خورد

مسیر بیگناه از شهر سامور می گذشت که به نظر می رسید تعدادش کم بود. آنها در طول شام در هتل در مورد دشمنان خود صحبت کردند. پس از کسب تاییدیه پروتستان ها که آنها نیز در هتل اقامت داشتند. پروتستان‌ها غم و اندوه خود را به جوانان گفتند، زیرا در نتیجه فرمان نانت، پنجاه هزار پروتستان فرانسوی برای جلوگیری از گرایش خشونت‌آمیز به کاتولیک از دین پدری گریختند سربازان

با ساده‌اندیشی، با تصمیم به افشای حقیقت برای پادشاه و کمک به پروتستان‌ها، احساس ناامیدی خواهیم کرد. و سپس، با درخواست از همه حاضران، به او اجازه داد تا پادشاه را بخواهد. سخنگوها به نام معصوم یا مردونیک- اشراف پوش بیش از حد یا کفر شاهی.

روی میز، لباس‌های آراسته، یک تفنگ جاسوسی وجود دارد که برای هورون نکوهش فرستاده است. ساده دل یک شبه با نکوهش وارد ورسای شد.

فصل نهم

بی گناه به ورسای می رسد. به دادگاه خوش آمدید

با رسیدن به ورسای، ساده‌اندیشان به کاخ سلطنتی در کنار حیاط آشپزخانه رفتند و با خادمان هم‌خوابیدند و متوجه شد که به نظر می رسد فقط تعدادی از درجات پایین تر برای پذیرایی از شاه هزینه شود. با تکیه بر آن شایستگی‌ها، سوپراچکا را با ارتش تحمیل کردید، در عرض یک ساعت، اعتراف‌کننده لویی چهاردهم، دو برگه را گرفت. پدر د لا شیز، با تقبیح ساده‌اندیشان به خاطر دروغ گفتن به هوگنوت‌ها که بی‌گناه را فراخواندند تا صومعه‌ها را بسوزانند و دختران را بدزدند.

در نتیجه این محکومیت ها، مرد جوان دستگیر و به باستیل فرستاده شد. او را در سلولی قرار دادند، جایی که قبلاً دو سال در آن زندانی بود، گوردون از پورت رویال.

¹ باربرهای Palanquin برانکاردهای مهم را برای ثروتمندان حمل می کنند.

فصل X

ساده اندیش با یک یانسنیست در باستیل زندانی شد

اقامت در باستیل برای ساده اندیشان بدون هیچ اثری سپری نشد، و او به طور کامل خود را بررسی کرد، از جمله شکاف های مختلف علم، و در مورد مسائل مختلف الهیاتی با یانسنیست بحث کرد. ساده‌اندیشان پس از آشنایی با تاریخ فرانسه به این نتیجه رسیدند که «...تاریخ چیزی بیش از تصویری از جنایت و بدبختی نیست».

ساده‌اندیش که خودش را کنار تخت خوابش می‌برد، افرادی را که خیلی بیشتر از خودش دوستشان داشت تمجید کرد.

فصل یازدهم

او مانند معصوم، فضایل خود را اصلاح می کند

ساده اندیشان غرق در فلسفه هستند. هر یک از جوانان روشنایی خود را از طریق افکار پنهانی و اندیشه های خود در مورد زندگی، تاریخ، تاریخ می دانستند. گوردون از جوانان با استعداد شگفت زده شد. این علوم مانند درخت زبان گنجشکی کهنسال پنجاه سال است که پوشیده شده و ماه ها دست به دست می شود.

شروع به یادگیری نجوم، شیطنت ساده دل، به طوری که در اسارت نمی توانیم آسمان را ببینیم.

فصل دوازدهم

معصوم درباره اجراهای تئاتری چه فکری می کند

در میان کتاب هایی که می خواندم، «معصوم» احساس ترحم بود. اگر گوردون با پیشنهاد این p"yus" بسیار مورد احترام بود، مرد جوان با خواندن تایید کرد که این چیز برای او مناسب نیست، زیرا این p"yesa مانند افرادی است که اغلب نسبت به این مکان ها بی تفاوت هستند، مانند یوت ها. . انتها به انتها من آن را مزه می کنم. لذت من، کاملاً ممکن، هنوز به یک نفرین تبدیل نشده است. من می توانم و رحم می کنم؛ اما می‌دانی که من صدای کسانی را که فکر می‌کنند، یا می‌دانی، به آنچه احساس می‌کنم می‌گویم.» سپس مرد جوان شروع به خواندن درس هایی از p"es کرد که شایسته آن بود.

فصل سیزدهم

Charivne de Sainte-IVe در ورسای

سرنوشت بیگناه نزدیک است در این ساعت، بستگانش و خان ​​یک نامه از نگهبانان از ورسای در مورد کسانی که در ذهن هستند دریافت کردند.

آنها که توسط برادرزاده ها، عمو و عمه خود احضار شدند، پس از جلب حمایت چندین مقام کلیسا، برای شنیدن یکدیگر به راه افتادند. بوی تعفن از اعتراف کننده سلطنتی، پدر دو لا شیز به مشام می رسید. سعی کرد به او کمک کند، اما حرفش را تمام نکرد. خواهر و برادر بدون اینکه چیزی از برادرزاده خود بدانند، برگشتند.

سپس جادوگر دو سنت چهارم برای جستجو آمد. با این روش او از خانه بیرون رفت و حتی برادرش تصمیم گرفت او را برای پسرش به قاضی بدهد. دخترک برای اینکه شک نکنه خیلی خوشحال شد و شب قبل از تفریح ​​به ورسای رفت.

او به سختی مسیر خود را گم کرد و مشخص شد که پدر و قاضی و برادرش به پاریس رفتند.

Mademoiselle de Sainte-IV از نگهبانان خواست تا با کسی که زنده است تماس بگیرند. نگهبان همچنین به او گفت که می تواند برای کمک به چه کسی مراجعه کند. نام خیرین در ورسای ظاهر نشد ، بنابراین سنت آیو تصمیم گرفت به آخرین آنها - پان دو سنت پوینگ - روی آورد.

فصل چهاردهم

موفقیت های معصوم در میان میسل ها

شویدکو ساده‌اندیش علم را کشف کرده است. که معجون وحشیانه و ظرافت های روحی او را به او دادند: در زندگی مانند این.

یوناک برای یانسنیست پیر متاسف شد، اما او را به این نتیجه رساند که یانسنیسم یک فرقه نیست و فرقه پوست موعظه نگاه های ملایم است. پیرمرد بیش از یک بار در سخنان جوان تأمل کرد و حتی پزشکان نیز در صحت این نظرات شکی نداشتند.

اما در یک قضاوت، آنها یکسان بودند: مردم حق دارند آزاد و شاد باشند.

فصل پانزدهم

شاریون دو سنت ایوز گزاره های مشکوک را نمی پذیرد

Zakohana de Saint-IV به امید اجازه بیگناه زندگی کرد. دختر با همراه یکی از دوستانش که با او همسایه شد به دیدن آقای دوسنت پوینگ رفت.

او که در آنجا به ملاقات برادرش رفت، عصبانی شد، اما دوستش او را تشویق کرد. اگر ابوت ویشوف در پریمالنیا باشد، دختر به آنجا رفته است. همه حاضران تحت تاثیر زیبایی او قرار گرفتند. پان دو سنت پوانژ، با قول کمک به کوهان قهرمان، و اصرار بر ادامه گفتگو در عصر، تکه‌های سمت راست تا شده به نظر می‌رسند.

Panna de Sainte-IV که با دوستش برگشته بود خوش گذشت.

دوست را در اتاق جلو رها کردند که صحبت شد. پس از خرج کردن همه زباله ها، دو سنت پوینگ برتون زیبا را به استقبال او به آزادی خود فرستاد، دختر اتاق های خود را بی خانمان و ثروتمند ترک کرد و سپس از خانم چرگو در مورد مفید بودن دوستش صحبت کرد Saint-IV برای رفتن وحشیانه در پشت صحنه به کشیش در حال ریختن.

فصل شانزدهم

De Saint-IV با یسوعی شادی می کند

او با شنیدن سخنان زیبای دو سنت آیو، توجه خود را به گناهکار معطوف می کند. این عصبانیت تا الان از بین رفته بود بدون اینکه اسم دوستی که پان دو سنت پوانژ بود را بدانم. کشیش پس از فریاد زدن بر سر آن نجیب پرخاشگر، باسن دختر را پایین آورد، برای این کار کلیسا حتی به زنان گناهکاری که به مرد آسیب رسانده بودند و این گناه را توجیه کرده بودند، اجازه نمی داد، زیرا آنها به دستور کشیش راست می شدند.

Charm de Saint-Ive از این هم بدتر و ویران شد.

فصل هفدهم

صداقت در سقوط آن غالب است

Panna de Sainte-IV از دوستش خواست آن را سوار کند. آلتا در ادامه گفت و گو از کسانی گفت که وقف زندگی خود را به ساده اندیشان می بندند، وظیفه ای که همه زنان برای ارتقای جایگاه یا رتبه مردان خود به آن وظیفه می پردازند.

دختر حامی بیدار شد و خواست به پادشاه دروغ بگوید. یکی از دوستانم به این آشفتگی وارد شد. امروزه قابل اعتمادترین برگ با درخواست شام و گوشواره الماس مانند خداحافظی به نظر می رسد.

یکی از دوستان دختر را تا شام همراهی کرد، او گوشواره‌هایی روی گوشش گذاشت و بعد از شام ناگهان ناپدید شد.

گوسپودار دستور دستگیری سلسله، شهر شراب پنی و اعتراف ساده اندیشان به شهرک نظامی را به دختران نشان داد.

پس از حمایت دردناک، اشک و مبارزه، دختر خسته شد و به زودی شروع به مرگ کرد.

فصل هجدهم

وان با کهن و جانسنیست تماس می گیرد

پانا دو سن چهارم با دستوری که در مورد آزادی پادشاه در دست داشت، وارد پاریس شد.

رئیس بی گناه را به سوی خود صدا زد (در روحیه مردان جوان، آنها از خوشحالی بی تاب شدند، و وقتی رسیدند، همه چیز را که برایشان اتفاق افتاده بود) گفتند ، تا در رنج به معصوم دچار مشکل نشوید.

Panna de Sainte-IV به خاطر کوخان و روی زمین به کار آمد. وان نامه ای به دوستش نوشت و او دستوری در مورد تبرئه یانسنیست و مرثیه سرایی در مورد آزادی داد. دختر حاضر شد با محافظ وزیر، سنت پوانژ ملاقات کند و بیگناه بلافاصله فرار کرد تا با دوستش تماس بگیرد.

فصل نوزدهم

دو سنت آیو ساده دل و جذاب و بستگانشان به یکباره جمع می شوند

زیبایی نجیب خود را در مستی با تعدادی از مردم یافت. برادر در حالی که خود را در مقابل او تکان می داد، قبلی و خواهرش از خوشحالی گریه می کردند. Panna de Sainte-IV در مورد تغییراتی که برای Innocent رخ داده بود گفت.

مرد جوان به مدت یک ساعت به دوستش برگشت و متوجه شد که گوردون چند ساله به او کمک کرده تا برای بهتر شدن تغییر کند. ابی از این گلدانی که خواهرش در دادگاه پیدا کرده بود شگفت زده شد.

در این ساعت یکی از دوستان خانم دو سنت ایوز ظاهر می شود و فوراً به دختر می گوید که با او برود و همچنین گوشواره های او را می چرخاند.

ساده‌دل که گل رز همسرش را حس می‌کرد و اخم می‌کرد، او را شریر نامیدند. دختر گوشواره هایش را روی پیشخوان پرت کرد و به دوستش گفت: تو مرا خراب کردی! تو مرا می کشی.»

قاصد ناپدید شد و جادوگر دو سنت آیو که احساس مظلومیت می کرد، در رختخواب دراز کشید و تا عصر بیدار نشد.

حاضران اخبار یانسنیست را شنیدند، از سرگرمی صحبت کردند و مرد ساده دل از زندگی شاد.

حدود یک ساعت بعد وقتی به خواهرشان نزدیک شدند و با اردوگاهشان دشمن شدند، دختر شروع به تب کرد. معلوم شد که دکتر بی احترامی کرده و اعتراف کرده که دستانش پوسیده و مریض است. چارچوب اخلاقی یک دختر هم بد و سالم است، شاید بیشتر.

فصل XX

شارین دو سنت آیو می میرد و آنچه از میراث او باقی مانده است

آنها دکتر دیگری را صدا کردند، اما او به دختر کمک نکرد، زیرا با همکارانش کنار نمی آمد. در عرض دو روز بیماری کشنده شد. "من به تختخواب او رفتم و کلمات لطیف را به زبان آوردم و حتی با گفتن کلمه "دوستان" فریاد زد که این یک نام خوب نیست، بلکه یک مجازات است به دختر قدرت داد

ناگهان فرستاده ای از دربار سلطنتی به پیشین رسید. پادگان، پدر دو لا شیز، نوشت که احترام او از بی عدالتی آگاه است، زیرا او با برادرزاده پیشین ازدواج کرد و از ابیای کرکابن خواست تا برادرزاده او را پذیرا شود تا با زبانی روشن و شلاق به ساده لوح بگویند دیادکو در نامه ای برای اجداد برادرزاده.

ساعتی قبل از مرگ پانا سنت IV دلربا بود. سخنان باقيمانده كلمات كحنا به ساده اندیشان بود.

یوناک نمی خواهد زندگی کند. بستگان سعی کردند از خودکشی فرار کنند.

اندوه نامزد را نمی توان بیان کرد، هر چند غم و اندوه معصوم، چشمان کم نور، لب های سه گانه اش، تاریکی سه گانه ای که بدنش را فراگرفته است - همه دل های حاضران دیوانگی را طنین انداز کرد و غم و اندوه، که تمام تظاهرات عاطفی را در بر می گیرد، افکاری را انتخاب می کند که اجازه می دهد از تعدادی از کلمات ناشناخته منحرف شود.

در آن زمان، هنگامی که دو کشیش در حال مرگ بودند، دو سنت پونژ با دوستش ظاهر شد، نجیب زاده به سمت زیباروی دو سنت آیو تاب خورد و تصمیم گرفت که خودش به دنبال او بیاید، او توبه کرد نجیب زاده پیشاپیش عذرخواهی کرد.

به نظر من معصوم می خواهد قسمت اول کلاهبردار را بکشد و بعد خودش را. آل وین هیچ زرهی به همراه نداشت و از نزدیک او را تعقیب کردند.

زمان آدم ها را تغییر می دهد. ساده لوح افسر خوبی شد، اما تا آخر عمرش یاد و خاطره عمه را برادرزاده او نوشته بود و پیش از این، سرزمین های مهمی را به دست آورده بود محله، تا پایان روزگار خود با ساده‌اندیشان دوست بود.

ترکیب

ولتر، معلم فرانسوی قرن هجدهم، دشمن ناامید دین بود. او در آثار خود ریاکاری خادمان کلیسا را ​​نشان داد. نویسنده نگرش خود را نسبت به کلیسا در درام های "ماگومد" و "خدمتکار اورلئان"، در داستان های فلسفی، به ویژه در داستان "ساده" بیان کرد. مورخان قرن 18 را "قرن ولتر" می نامند. روشنگر و فیلسوف، فرمانروای عقول همه جهان بود و منفور بود. پادشاهان ولتر را مقصر اصلی انقلاب می دانستند، اگرچه ولتر عامل انقلاب نبود، بلکه منطق بود. روند تاریخیولتر را زنده کرد. فرانسه فئودال که توسط اشراف ویران شده بود، روزهای سختی را سپری می کرد، مردم شورش کردند، کلیسا و اشراف ثروتمند شدند و نیمی از زمین ها را در اختیار داشتند. بورژوازی قبلاً متولد شده بود که در رشد خود محدود بود.

دریا یک جوان ناشناس را به ساحل یک جامعه متمدن پرتاب می کند. تازه وارد هورون یا سیمپلتون نامیده می شد و مهم ترین چیز برای جامعه این بود که نام سیمپلتون را نامگذاری کنند. آنها به این واقعیت توجه نمی کنند که هورون قبلاً ایمان خود را دارد تا زمانی که به خدای آنها اعتقاد نداشته باشد. این باید داوطلبانه انجام شود، بنابراین به هورون در مورد خدا گفته می شود و کتاب مقدس به او داده می شود تا برای او بخواند - عهد جدید. و Simpleton همه چیز را همانطور که هست درک می کند، زیرا او به قراردادها عادت ندارد. او به چیزهای ساده علاقه دارد، با کنجکاوی کودک می پرسد. از طریق هورون است که ولتر سعی می کند جنبه های منفی یا بی معنی هر ایمان را به خوانندگان خود نشان دهد. هورون با وعده تبدیل شدن به یک مسیحی خوب، سعی می کند همه چیز را همانطور که در نامه مقدس نوشته شده است انجام دهد. با شنیدن این اعتراف، سیمپلتون مخالفت می کند: هیچ یک از حواریون اعتراف نکرد! و هنگامی که آنها با این وجود خواستار اعتراف شدند، مرد جوان حتی راهب فرانسیسکن را مورد ضرب و شتم قرار داد. با گذشت زمان، غسل تعمید در معبد انجام می‌شود، اما فقط در حضور مادموزل زیبا که در آن سنت ایو است.

ماجراهای زیادی در انتظار سیمپلتون بود، او در سراسر فرانسه سفر کرد، در راه ورشل، عواقب و تفاوت های فرمان نانت را دید، زمانی که پروتستان ها بدون رضایت به مذهب کاتولیک گرویدند. ساده لوح پرسید چرا پادشاه برای خشنود ساختن واتیکان با خشونت موافقت کرد؟ ساده لوح ساده لوح او حتی به ساکنان قول می دهد که در ملاقات با شاه، حقیقت را برای او فاش کند. ساده لوح مطمئن بود که با دانستن حقیقت، نمی توان در مورد آن چیزی گفت. افکار او توسط یسوعی Lachaise شنیده شد، که محکومیت نوشت. بعدها قهرمان ولتر خود را در باستیل در کنار یکی از پیروان مذهب یانسنیست خواهد دید. نویسنده به همه می خندد جنبش های مذهبی، همه تفاوت های آن در چیزهای کوچک است.

با کمک پدر گوردون، هورون هندسه، فلسفه، فیزیک را آموخت و قبلاً توانست با معلم خود در مورد اراده، لطف و آزادی انتخاب گفتگو کند. هورون پس از گوش دادن به اصول فلسفی مبنی بر اینکه خداوند تمام جهان را آفریده است، می گوید که پس از آن خدا گناه را نیز آفریده است. پدر گوردون مدام هورون را تصحیح می کند و منشا خیر و شر را توضیح می دهد. آثار طنز تند ولتر، خوانندگان را، مانند هورون، وادار کرد تا سؤالاتی را مطرح کنند و به دنبال پاسخ باشند، و با یافتن آنها، احساس فریب خوردن کنند. ولتر بعد از کتاب‌هایش در دنیا هرگز احساس امنیت نکرد و با لبخند گفت که هیچ جا قبول نمی‌شود، جایی برای فرار ندارد، زیرا در تمام عمرش هم مسیحیان و هم مسلمانان را آزار داده است. ولتر تردیدهای خود را متوجه روحانیون کرد که بیشتر آنها خودخواه و حریص بودند. آثار او انقلابی در ذهن بسیاری از مردم به وجود آورد و آنها را از مزخرفات سرگیجه آور رها کرد. سرانجام، امروز به لطف ولتر است که بشریت به طور کلی و هر فرد به طور جداگانه از حق ایمان و بی ایمانی خود و حق انتخاب دینی که برای خود مناسب‌تر می‌داند آگاه است. و چگونه می توان با ولتر که دو قرن پیش این را گفت مخالف بود

* «پیش‌گویی‌ها، معجزات، جادوگری، دگرگونی‌ها، تعبیر خواب‌هایی که سرنوشت هر دو امپراتوری و قبایل کوچک را رقم می‌زند: در اینجا حیواناتی که صحبت می‌کنند، حیواناتی هستند که خدایان شدند، خدایان تبدیل به مردم، و مردمی که به خدایان تبدیل شدند. اگر از قبل اینقدر به افسانه ها نیاز داریم، بگذار حداقل درست باشند!»

اراده شاه، اشراف، روحانیون و مقامات، بی میلی به حل مشکلات، انتقاد و تمسخر، که در آثار هنری - از آهنگ های خیابانی تا آثار صحنه ای، در نثر و شعر - تجسم یافته بود. ولتر گفت: «بهترین حکومت دولتی است که در آن فقط قانون رعایت شود». و شما باید از قوانین اطاعت نکنید، بلکه از پادشاه عمدی پیروی کنید. موضوع رابطه بین حاکم و مردم در بسیاری از آثار ولتر وجود دارد. در فرانسه، جایی که قهرمان داستان فلسفی ولتر "ساپلتون" خود را پیدا کرد، دو قدرت وجود دارد - پادشاه و پاپ. برای اکثریت جمعیت کشور، هم پادشاه و هم پاپ ستارگان دست نیافتنی هستند، فاصله زیادی بین آنها وجود دارد که مملو از مقامات و راهبان است. ایالت ارتشی دارد که در حال جنگ است، اما این جنگ برای استقلال کشور نیست. به خاطر قدرت سلطنتی. برای هر رتبه یا مقامی پرداخت کنید، حتی زمانی که آن شخص شایستگی زیادی برای مقامات دارد. بنابراین، هورون ساده‌اندیش به دلیل بهره‌برداری‌های نظامی‌اش ارتقاء یافت و در باستیل جایگاهی گرفت.

مقامات سلطنتی توصیف شده توسط ولتر از موقعیت های خود برای برآوردن هر نیاز خود استفاده می کنند. آنها رشوه می گیرند و کسانی را که برای کمک به آنها مراجعه می کنند تحقیر می کنند. بنابراین، سنگ پوینگ، دستیار وزیر، به مادوازل جادویی که در آن سنت ایو است بی احترامی می کند، زیرا او به چنین رفتاری عادت کرده است، البته، خود مادموزل نیز با چنین اقدامی موافقت می کند، و پدر یسوعی او را به انجام این کار وا می دارد. . او توجیه فداکاری او را در متون سنت آگوستین می یابد که تسلیم را ستوده است.

* «بدان، دخترم، حتی اگر یسوعی به آن اشاره کند سنت آگوستین، سپس این قدیس حقیقت را گفت...» - ولتر در میان اشک می خندد.

کلیسا گناه را تقدیس می کند اگر برای او راحت باشد و بوروکراسی با احساسات کسانی که آنها را فریب می دهد آغشته نمی شود. برای دستیابی به موقعیت ها ولتر در داستان های فلسفی خود سعی در به تصویر کشیدن شخصیت ها و احساسات عمیق نداشت. او از صفحات کتاب هایش برای مبارزه با ظلم و خشونت دولتی استفاده می کرد.

جالب است که او دشمن ناامید سلطنت به عنوان یک ساختار دولتی بود، اما به امپراتور روسیه کاترین دوم احترام می گذاشت. ولتر در داستان‌های فلسفی‌اش «کشور سیمریان» را توصیف می‌کند، جایی که او فقط شکوفایی هنرها، شکوه و شکوه و سلطنت طبیعت وحشی را می‌بیند. او بردباری امپراتور و احترام او به سایر ملل را ستود، روسیه را ایده آل کرد و امپراتور "روشنفکر" خود را به اروپا تقدیم کرد.