صفحه اصلی / برای روابط / بیوگرافی ولتر. ایده اصلی ولتر و دیدگاه های فلسفی و سیاسی ولتر، فعالیت ها و دیدگاه های فلسفی او.

بیوگرافی ولتر. ایده اصلی ولتر و دیدگاه های فلسفی و سیاسی ولتر، فعالیت ها و دیدگاه های فلسفی او.

اگر زندگی نامه مختصری از فرانسوا ماری آروئه ولتر را دنبال کنید (به هر حال، تعداد کمی از مردم می دانند که ولتر یک نام مستعار است و فرانسوا ماری آروئه نامی است که هنگام غسل تعمید داده شده است)، پس او در سال 1694 در پاریس در خانواده ای به دنیا آمد. یک مقام فقیر اما تحصیلکرده پدر مراقب تحصیلات خوبی برای پسرش بود، اما کالج یسوعی، فیلسوف آینده را تحت تأثیر قرار نداد، همانطور که چشم انداز حرفه حقوقی را تحت تأثیر قرار داد. او تصمیم گرفت به ادبیات بپردازد.

خلاقیت اولیه

ولتر اولین سالهای مستقل خود را در دربار اشراف فرانسوی گذراند که آنها را با آیات طنز سرگرم می کرد.

از 1726 تا 1729 ولتر در انگلستان زندگی می کرد. در این کشور بود که به مطالعه عمیق سیاست، فلسفه، تاریخ اروپا و جهان و ادبیات پرداخت.

آثار فلسفی، آزار و اذیت

ولتر در بازگشت از انگلستان کتابی به نام "نامه های فلسفی" می نویسد: در فرم - خاطرات و برداشت های سفر به خارج از کشور، در اصل - طنزی تند درباره فرانسه معاصر. این کتاب منتشر شد اما در سال 1734 ممنوع شد. ولتر مجبور شد به لورن فرار کند و در آنجا توسط مارکیز دو شاتله پذیرفته شد. چند سال بعد، فیلسوف شعر «مرد سکولار» را نوشت که به خاطر آن به «مسخره کردن» دین متهم شد. او دوباره مجبور به فرار شد و به هلند پناه برد. تا اینکه در سال 1746 به پاریس بازگشت.

او در دربار لویی پانزدهم مورد استقبال قرار گرفت. او به سمت تاریخ نگار و شاعر منصوب شد، اما محبوب شاه، مارکیز دو پومپادور، او را دوست نداشت و فیلسوف دوباره ترک را برگزید. این بار - به دعوت فردریک دوم به پروس. او همچنین مدت زیادی در دربار پادشاه پروس زندگی نکرد و باعث خشم پادشاه با گمانه زنی های تجاری و نزاع با همه "مردان دانش آموخته" آکادمی علوم برلین شد. از پروس به سوئیس نقل مکان کرد و در آنجا چندین ملک خرید. یکی از آنها، فرنه، به محل زیارت واقعی نمایندگان روشنفکر "جدید" تبدیل شد که بنیادهای پدرسالارانه اروپای قدیم را محکوم کردند. در این زمان، ولتر دیگر یک سرگردان نبود، بلکه منتقدی سختگیر بود که اقتدار او غیرقابل انکار بود. خیلی ها به دوستی با او افتخار می کردند " قدرتمندان جهاناز جمله فردریک دوم (که خشم را با رحمت جایگزین کرد)، کاترین دوم (امپراتور روسیه)، ماریا ترزا (امپراتور اتریش)، گوستاو سوم (پادشاه سوئد) و لویی شانزدهم، پادشاه فرانسه که ولتر را متقاعد کرد، قبلاً پیرمردی داشته است. ، بازگشت به پاریس.

در سال 1778، فیلسوف به پایتخت فرانسه رسید و در آنجا مورد استقبال پرشور قرار گرفت. او به ریاست فرهنگستان علوم منصوب شد، به نوشتن نمایشنامه ادامه داد و حتی به تجدید نظر در فرهنگ لغت آکادمیک فرانسه فکر کرد.

ولتر در سال 1778 بر اثر سرطان در پاریس درگذشت. او در پانتئون به خاک سپرده شد (جسد فیلسوف در جریان انقلاب به آنجا منتقل شد).

سایر گزینه های بیوگرافی

  • در طلوع دوران خلاقیت خود، ولتر برای یک شعر طنز کوتاه در مورد نایب السلطنه و دخترش به باستیل فرستاده شد، سپس دوباره برای مبارزه و دوئل به آنجا فرستاده شد (فیلسوف آینده می خواست مجرم خود را به چالش بکشد. دوئل). او تنها پس از سوگند خوردن به خارج از کشور آزاد شد.
  • جالب اینجاست که چندین ستاره شناس پیش بینی کردند که ولتر تنها 33 سال عمر خواهد کرد. شاید فیلسوف مرگ را فریب داد و به دلیل تهمت و اجتناب از دوئل به زندان افتاد.
  • قبل از مرگش، نزدیکان فیلسوف از او خواستند که با کلیسا و خدا آشتی کند، اما فیلسوف از این کار خودداری کرد.
  • برخی از محققان بر این باور بودند که بقایای ولتر در جریان بازسازی از پانتئون به سرقت رفته است، اما در قرن بیستم نادرست بودن این قضاوت ثابت شد.

fr. ولتر; نام تولد فرانسوا ماری آروئه fr. فرانسوا ماری آروئه; آنگرام "Arouet le j(eune)" - " آرو جونیور"(املای لاتین - AROVETLI)

یکی از بزرگترین فیلسوفان روشنگری فرانسوی قرن هجدهم: شاعر، نثرنویس، طنزپرداز، تراژدی‌نویس، مورخ، روزنامه‌نگار

بیوگرافی مختصر

در بدو تولد نامگذاری شد ماری فرانسوا آروئهنویسنده بزرگ فرانسوی، شاعر، نمایشنامه‌نویس، فیلسوف و مربی قرن هجدهم، مورخ، روزنامه‌نگار، در 21 نوامبر 1694 در پاریس به دنیا آمد. در سال 1704، پدر سردفترش او را برای تحصیل در کالج یسوعی لوئیس فرستاد. بزرگ، جایی که او تا سال 171 تحصیل کرد. پسر دانش آموز ممتازی بود، اما اشتیاق او به ادبیات آزاد اندیش و ابراز تردید در مورد اصول مسیحیت، که در سنین جوانی نشان داده بود، تقریباً به اخراج او منجر شد. پس از فارغ التحصیلی از کالج، ماری فرانسوا با تلاش پدرش به یک دفتر وکالت رسید، اما کار در زمینه ادبی برای او جذاب تر به نظر می رسید.

ماری فرانسوای جوان که در آرزوی به رسمیت شناخته شدن بود، در مسابقه ای که توسط آکادمی سازماندهی شده بود، شرکت کرد و "قصه ای در مورد نذر لویی سیزدهم" نوشت، اما وقتی پیروزی به دست یک آکادمیسین با نفوذ رسید، خود را متضرر کرد. شعر طنز او "باتلاق" که آکادمی را به سخره می گرفت، بازنویسی شد، معلوم شد که بسیار محبوب بود و ماری فرانسوا مجبور شد از مشکلات با دوستان خود پنهان شود. از آن پس، فعالیت ادبی او بارها عامل آزار و اذیت صاحبان قدرت و برانگیختن حوادثی شد که نقش مهمی در زندگی نامه او داشت. بنابراین، برای اشعار طنز خطاب به دوک اورلئان در سال 1717، او تقریباً یک سال در باستیل ماند. آشنایان تأثیرگذار به او کمک کردند تا به آزادی بازگردد و قبلاً در سال 1718 تراژدی "ادیپ" برای اولین بار در صحنه "کمدی فرانسه" به صحنه رفت که به عنوان اولین تراژدی کلاسیک فرانسوی قرن 18 اعطا شد. او نویسنده 24 ساله و نام مستعار خلاق او را تجلیل کرد: از سال 1718 به ولتر معروف شد.

به دلیل درگیری در اواخر سال 1725 با یک نجیب زاده مشهور که ولتر وقاحت داشت او را مسخره کند، دوباره خود را در باستیل یافت و به شرط رفتن به خارج از زندان آزاد شد. بنابراین، در بهار 1726، ولتر خود را در انگلستان یافت، جایی که از او به عنوان یک شخصیت برجسته در ادبیات استقبال شد و او نیز به نوبه خود توجه زیادی به مطالعه ساختار اجتماعی کشور، تاریخی، فلسفی، و میراث فرهنگی پس از اقامتش در انگلستان، جایی که سه سال بعد از آنجا بازگشت، در سال 1733 «نامه‌های فلسفی» را منتشر کرد، که تشابهات بسیار جسورانه و نامطلوبی را برای فرانسه ترسیم کرد. این کتاب به سوزاندن محکوم شد و نویسنده رسوایی توانست با پرواز از دستگیری فرار کند و پس از آن برای مدت طولانی خطر حضور در پایتخت را نداشت.

نزدیک به دو دهه، ولتر در نزدیکی مرز لورن در قلعه سیر، که متعلق به مارکیز دو شاتله، زن بسیار تحصیلکرده ای بود که به علم علاقه داشت و معشوق خود را با آن آشنا کرد، زندگی کرد. این دوره از زندگینامه برای ظهور ولتر به عنوان یک نویسنده و متفکر برجسته تعیین کننده بود.

در سال 1736، مکاتبات طولانی مدت بین او و ولیعهد پروس آغاز شد که به افزایش اعتبار حاکم آینده و خود ولتر کمک کرد. علاوه بر این، در سال 1740 شاهزاده به پادشاهی فردریک دوم تبدیل شد و مقامات فرانسوی از این رابطه اعتمادی استفاده کردند و از نویسنده خواستند برخی از جنبه های سیاست خارجی پادشاه جدید را در قبال کشورشان روشن کند. ولتر مأموریتی را که به او محول شده بود با موفقیت انجام داد، که به افزایش اقتدار او کمک کرد، که به تدریج نه تنها در سرزمین مادری خود، بلکه در سراسر قاره افزایش یافت. در سال 1745 به سمت تاریخ نگار سلطنتی و شاعر دربار منصوب شد و به عضویت فرهنگستان فرانسه درآمد. با این حال، او رابطه خوببا حیاط طولانی نیست.

در تابستان 1750 ولتر به پوتسدام رسید و دعوت فردریک دوم را پذیرفت. متفکر که ابتدا به نظمی آزادتر امیدوار بود، سپس نسبت به مسئولیت خود برای ویرایش آثار پادشاه به زبان فرانسوی احساس سردی کرد. معاملات مالی مشکوک و درگیری او با رئیس فرهنگستان به وخامت روابط کمک کرد. در نتیجه، در سال 1753 او آلمان را ترک کرد تا در مجموع یک ربع قرن به سوئیس نقل مکان کند و در آنجا چندین ملک به دست آورد.

ولتر در سال‌های رو به زوال خود مردی بسیار ثروتمند بود، زمین‌هایی داشت، کارگاه‌های ساعت سازی و بافندگی داشت، سرمایه قابل توجهی داشت، به اشراف قرض می‌داد، بنابراین استقلال مالی با فرصتی تکمیل شد که آزادانه، بدون ترس از انتقام، به عنوان منادی عمومی عمل کند. نظری که سیستم موجود را مورد انتقاد قرار داد. با این حال، شغل اصلی همیشه خلاقیت، محکوم کردن جنگ و آزار و اذیت مخالفان، دفاع از آزادی های سیاسی و مذهبی باقی مانده است.

ولتر 84 ساله حتی زمانی که در فوریه 1778، تسلیم متقاعد شدن به پاریس شد، فعالیت خلاقانه خود را رها نکرد. همشهریان از او استقبال پرشور کردند. اجرای آخرین نمایشنامه او، "ایرنه" یک پیروزی واقعی بود. ولتر در نقش خود به عنوان مدیر فرهنگستان، شروع به اصلاح فرهنگ لغت آکادمیک کرد، اما در ماه مه همان سال درگذشت.

میراث خلاق - ادبی، تاریخی، فلسفی - او بالغ بر 50 جلد (چاپ مولان) بود. تأثیری که حکیم فرنی، همانطور که ولتر نامیده می شد، بر ذهن معاصران خود، از جمله افراد بسیار رده بالا، به عنوان مثال، کاترین دوم یا گوستاو سوم، به سختی قابل ارزیابی است. قرن هجدهم و در زمان ما گاهی اوقات به نام او خوانده می شود، علیرغم این واقعیت که قرن بسیاری از چهره های برجسته روشنگری را به جهان داد.

بیوگرافی از ویکی پدیا

پسر یکی از مقامات، فرانسوا ماری آروئه، در یک کالج یسوعی "لاتین و انواع مزخرفات" تحصیل کرد، اما ادبیات را به حقوق ترجیح داد. فعالیت ادبی خود را در کاخ های اشراف به عنوان یک شاعر مفت آغاز کرد. برای اشعار طنز خطاب به نایب السلطنه و دخترش، به باستیل رفت (جایی که بعداً برای بار دوم فرستاده شد، این بار برای شعرهای دیگران).

او توسط یک نجیب زاده از خانواده دو روگان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و او را مسخره کرد و می خواست او را به دوئل دعوت کند، اما به دلیل دسیسه مجرم، دوباره خود را در زندان یافت و به شرط سفر به خارج از کشور آزاد شد. یک واقعیت جالب این است که در جوانی دو ستاره شناس پیش بینی کردند که ولتر تنها 33 سال زمینی خواهد داشت. و این دوئل ناموفق بود که می توانست پیش بینی را به واقعیت تبدیل کند، اما شانس به گونه ای دیگر تصمیم گرفت. ولتر در سن 63 سالگی در این باره نوشت: "من اخترشناسان را به مدت سی سال از روی کینه توزی فریب داده ام و به خاطر آن متواضعانه از شما می خواهم که مرا ببخشید."

بعداً به انگلستان رفت و به مدت سه سال (1726-1729) در آنجا زندگی کرد و به مطالعه نظام سیاسی، علوم، فلسفه و ادبیات آن کشور پرداخت.

در بازگشت به فرانسه، ولتر برداشت های انگلیسی خود را تحت عنوان «نامه های فلسفی» منتشر کرد. کتاب مصادره شد (1734)، ناشر با باستیل پول پرداخت کرد و ولتر به لورن گریخت و در آنجا نزد مارکیز دو شاتله (که 15 سال با او زندگی کرد) پناه گرفت. ولتر که متهم به تمسخر دین شد (در شعر "مرد جهان")، دوباره فرار کرد، این بار به هلند.

در سال 1746، ولتر به عنوان شاعر و تاریخ نگار دربار منصوب شد، اما با برانگیختن نارضایتی مارکیز دو پمپادور، از دربار جدا شد. ولتر که همیشه مشکوک به غیرقابل اعتماد بودن سیاسی بود و در فرانسه احساس امنیت نمی کرد، از دعوت پادشاه پروس فردریک دوم (1751) پیروی کرد، که مدت طولانی با او مکاتبه داشت (از سال 1736)، و در برلین (پوتسدام) اقامت گزید. اما، به دلیل نارضایتی پادشاه از حدس و گمان های مالی نامناسب، و همچنین نزاع با رئیس آکادمی Maupertuis (کاریکاتور ولتر در Diatribe of Doctor Acacius)، مجبور به ترک پروس و اقامت در سوئیس شد (1753). در اینجا او ملکی در نزدیکی ژنو خرید و نام آن را به "Otradnoe" (دلیسس) تغییر داد، سپس دو ملک دیگر به دست آورد: تورنای و - در مرز فرانسه - Fernet (1758) که تقریباً تا زمان مرگش در آنجا زندگی کرد. مردی که اکنون ثروتمند و کاملاً مستقل است، سرمایه‌داری که به اشراف وام می‌داد، مالک زمین و در عین حال صاحب یک کارگاه بافندگی و ساعت‌سازی، ولتر - «پدرسالار فرنای» - اکنون می‌توانست آزادانه و بدون ترس در شخص خودش نمایندگی کند. "افکار عمومی"، نظری قادر مطلق در برابر نظم سیاسی-اجتماعی قدیمی و کهنه.

فرنی به زیارتگاه روشنفکران جدید تبدیل شد. پادشاهان "روشنفکر" مانند کاترین دوم، فردریک دوم، که نامه نگاری با او را از سر گرفتند، و گوستاو سوم سوئد به دوستی خود با ولتر افتخار می کردند. در سال 1774 لویی پانزدهم جای خود را به لویی شانزدهم داد و در سال 1778 ولتر، مردی هشتاد و سه ساله، به پاریس بازگشت و در آنجا با استقبال پرشور وی روبرو شد. او برای خود عمارتی در خیابان ریشلیو خرید و فعالانه روی تراژدی جدیدی به نام آگاتوکلس کار کرد. ساخت آخرین نمایشنامه او، ایرن، به آپوتئوزیس او تبدیل شد. ولتر که به عنوان مدیر آکادمی منصوب شد، با وجود سن بالا، شروع به تجدید نظر در فرهنگ لغت دانشگاهی کرد.

درد شدید، که منشأ آن در ابتدا مشخص نبود، ولتر را مجبور به مصرف مقادیر زیادی تریاک کرد. در اوایل ماه مه، پس از تشدید بیماری، دکتر ترونچین تشخیص ناامیدکننده ای داد: سرطان پروستات. ولتر هنوز قوی بود، گاهی اوقات حتی شوخی می کرد، اما اغلب شوخی با گریم درد قطع می شد.

مشاوره پزشکی بعدی که در 25 مه برگزار شد، مرگ سریع را پیش بینی کرد. هر روز درد و رنج بیشتری برای بیمار به ارمغان می آورد. گاهی حتی تریاک هم کمکی نمی کرد.

برادرزاده ولتر، ابوت میگنو، در تلاش برای آشتی دادن با عمویش کلیسای کاتولیک، از ابوت گوتیه و سرپرست محله کلیسای St. سولپیشیا ترساکا. این بازدید بعد از ظهر 30 اردیبهشت انجام شد. طبق افسانه، هنگامی که روحانیون از آنها خواسته بودند "شیطان را کنار بگذارند و به سوی خداوند بیایند"، ولتر پاسخ داد: "چرا قبل از مردن دشمنان جدیدی بسازید؟" او آخرین کلماتاین بود: "به خاطر خدا، بگذار در آرامش بمیرم." پس از باز کردن بدن، مغز را در یک شیشه الکل و قلب را در یک جعبه سربی قرار دادند. جسد مخفیانه بیرون آورده شد و در کلیسای جامع Celliers در سی لیگ از پاریس به خاک سپرده شد. این مغز توسط داروساز در شهر میتوار نگهداری می شد و از طریق ارث به او منتقل می شد. این قلب توسط دختر خوانده‌اش، مارکیز دو ویلت نگهداری می‌شد و به نسل‌ها منتقل می‌شد. روی تابوت که قلب در آن نگهداری می شد، حک شده بود: "روح او همه جا معلق است، اما قلبش اینجا آرام می گیرد."

در سال 1791، کنوانسیون تصمیم گرفت بقایای ولتر را به پانتئون منتقل کند و نام "Quaie des Theatines" را به "Voltaire Quai" تغییر دهد. انتقال بقایای ولتر به پانتئون به یک تظاهرات انقلابی باشکوه تبدیل شد. در سال 1814، در جریان بازسازی، شایعه‌ای منتشر شد مبنی بر اینکه بقایای ولتر از پانتئون به سرقت رفته است، که درست نبود. در حال حاضر، خاکستر ولتر هنوز در پانتئون است.

فلسفه

ولتر که از حامی تجربه‌گرایی فیلسوف انگلیسی لاک بود، که آموزه‌هایش را در «نامه‌های فلسفی» خود تبلیغ می‌کرد، در عین حال از مخالفان فلسفه ماتریالیستی فرانسه، به‌ویژه بارون هولباخ بود، که «نامه ممیوس به سیسرو» در برابر او بود. ” کارگردانی شد؛ در مورد مسئله روح، ولتر بین انکار و تأیید جاودانگی روح متزلزل شد، او به طور غیرقطعی از عدم تعین به جبرگرایی حرکت کرد. ولتر مهم ترین مقالات فلسفی خود را در دایره المعارف منتشر کرد و سپس آنها را به صورت کتابی جداگانه و ابتدا تحت عنوان «جیبی» منتشر کرد. فرهنگ لغت فلسفی(فرانسوی Dictionnaire philosophique portatif، 1764). ولتر در این اثر خود را مبارزی با آرمان گرایی و مذهب با تکیه بر خود نشان داد دستاوردهای علمیاز زمان خود او در مقالات متعدد به نقد اندیشه های دینی می پردازد کلیسای مسیحی, اخلاق دینی، جنایات کلیسای مسیحی را محکوم می کند.

ولتر به عنوان نماینده مکتب حقوق طبیعی، وجود حقوق طبیعی غیرقابل انکار را برای هر فرد به رسمیت می شناسد: آزادی، مالکیت، امنیت، برابری.

فیلسوف در کنار قوانین طبیعی، قوانین مثبتی را شناسایی می کند که ضرورت آن را با این واقعیت توضیح می دهد که «مردم شر هستند». قوانین مثبت برای تضمین حقوق طبیعی انسان طراحی شده اند. بسیاری از قوانین مثبت به نظر فیلسوف ناعادلانه به نظر می رسید و تنها جهل انسانی را در بر می گرفت.

نقد دین

دشمن خستگی‌ناپذیر و بی‌رحم کلیسا و روحانیون که او را با استدلال‌های منطقی و تیرهای طعنه‌آمیز مورد آزار و اذیت قرار داد، نویسنده‌ای که شعارش «écrasez l'infâme» («ناپسند را نابود کن» که اغلب به «درهم شکستن حیوانات موذی» ترجمه می‌شود) بود. ، ولتر هم به یهودیت و هم به مسیحیت حمله کرد (مثلاً در "شام در شهروند بولن ویلیرز") ، با این حال ، احترام خود را برای شخص مسیح (هم در اثر ذکر شده و هم در رساله "خدا و مردم") ابراز کرد. به منظور تبلیغات ضد کلیسا، ولتر «عهدنامه ژان مسلیه»، کشیش سوسیالیست قرن هفدهم را منتشر کرد که برای رد کردن روحانیت از کلمات دریغ نکرد.

مبارزه در گفتار و عمل (شفاعت قربانیان تعصب مذهبی - کالاس و سروتوس) علیه سلطه و سرکوب خرافات و تعصبات مذهبی، با تعصب روحانیون، ولتر خستگی ناپذیر ایده های "تساهل" مذهبی (تحمل) را تبلیغ کرد - اصطلاحی که در قرن 18 به معنای تحقیر مسیحیت و تبلیغات لجام گسیخته ضد کاتولیک بود - هم در جزوه های روزنامه نگاری او (رساله مدارا، 1763) و هم در آثار هنری او (تصویر هنری چهارم، که به درگیری های مذهبی بین کاتولیک ها پایان داد. و پروتستان ها، تصویر امپراتور در تراژدی "گبرها"). نگرش او به مسیحیت به طور کلی جایگاه ویژه ای در دیدگاه ولتر داشت. ولتر افسانه سازی مسیحی را فریب می دانست.

در سال 1722، ولتر شعر ضد روحانی "برای و علیه" را نوشت. او در این شعر استدلال می کند که دین مسیحی، که به ما دستور می دهد خدای مهربان را دوست داشته باشیم، در واقع او را به عنوان یک ظالم ظالم ترسیم می کند، "که باید از او متنفر باشیم." بنابراین، ولتر یک گسست قاطع با اعتقادات مسیحی را اعلام می کند:

در این تصویر ناشایست من خدایی را که باید به او احترام بگذارم نمی شناسم... من مسیحی نیستم...

انتقاد از الحاد. دئیسم ولتر

ولتر با مبارزه با کلیسا، روحانیت و ادیان «وحیانی» در عین حال دشمن الحاد بود. ولتر جزوه ویژه ای را به انتقاد از الحاد اختصاص داد («Homélie sur l’athéisme»). ولتر که با روحیه آزاداندیشان بورژوای انگلیسی قرن هجدهم دئیست بود، با انواع استدلال ها سعی کرد وجود خدایی را که جهان را آفریده است، اثبات کند، اما او در امور آن دخالت نکرد و با استفاده از شواهد و مدارک: "کیهانی" ("علیه الحاد")، "غایت شناختی" ("Le philosophe ignorant") و "اخلاقی" (مقاله "خدا" در دایره المعارف).

اما در دهه 60-70. ولتر با احساسات شکاکانه آغشته است.

اما هندسه ابدی کجاست؟ در یک مکان یا همه جا بدون اشغال فضا؟ من چیزی در این مورد نمی دانم. آیا او دنیایی را از جوهر خود خلق کرد؟ من چیزی در این مورد نمی دانم. آیا نامشخص است، نه کمیت و نه کیفیت؟ من چیزی در این مورد نمی دانم.

ولتر از موضع خلقت گرایی فاصله می گیرد و می گوید «طبیعت جاودانه است». معاصران ولتر در مورد یک قسمت صحبت کردند. وقتی از ولتر پرسیدند آیا خدایی هست یا نه، او ابتدا خواست در را محکم ببندد و سپس گفت: خدایی وجود ندارد، اما قایق‌زاده و همسرم نباید این را بدانند، زیرا نمی‌خواهم قایق‌زاده‌ام با چاقو به من ضربه بزند. و همسرم از من نافرمانی کند.»

در «خطبه‌های تعلیم‌دهنده» و نیز در داستان‌های فلسفی، بارها با برهان «مفید بودن» مواجه می‌شود، یعنی چنین تصوری از خدا که در آن او به‌عنوان یک اصل تنظیم‌کننده اجتماعی و اخلاقی عمل می‌کند. از این نظر، ایمان به او ضروری به نظر می رسد، زیرا به گفته ولتر فقط آن است که می تواند نسل بشر را از خود ویرانگری و نابودی متقابل حفظ کند.

برادران من، اجازه دهید حداقل ببینیم که چنین ایمانی چقدر مفید است و چقدر علاقه مندیم که آن را در دل همه جا بیاندازیم.

این اصول برای حفظ نسل بشر ضروری است. مردم را از ایده یک خدای مجازات کننده و پاداش دهنده محروم کنید - و در اینجا سولا و ماریوس با لذت در خون همشهریان خود غسل می کنند. آگوستوس، آنتونی و لپیدوس در ظلم از سولا پیشی می گیرند، نرون سرد دستور قتل مادرش را می دهد.

انکار زهد کلیسایی رهبانی قرون وسطایی به نام حق بشر برای خوشبختی، که ریشه در خودپرستی معقول ("Discours sur l'homme") دارد، برای مدت طولانی با خوش بینی بورژوازی انگلیسی قرن 18 که متحول شد. جهان به شکل و شباهت خود و از زبان پاپ شاعر تأیید کرد: «هر چه هست، درست است» («همه چیز خوب است»)، پس از زلزله لیسبون که یک سوم شهر را ویران کرد، ولتر تا حدودی خوش بینی او را کاهش داد و در شعری در مورد فاجعه لیسبون اعلام کرد: "اکنون همه چیز خوب نیست، اما همه چیز خوب خواهد شد".

دیدگاه های اجتماعی و فلسفی

بر اساس دیدگاه های اجتماعی، ولتر طرفدار نابرابری است. جامعه را باید به دو دسته «تحصیل‌کرده و ثروتمند» و آن‌هایی که «هیچ چیز ندارند» «مجبور به کار کردن برای آنها» یا «تفریح» آنها تقسیم شود. بنابراین، نیازی به آموزش کارگران نیست: "اگر مردم شروع به استدلال کنند، همه چیز از بین می رود" (از نامه های ولتر). هنگام چاپ «عهدنامه» مسلیه، ولتر تمام انتقادات تند خود از مالکیت خصوصی را کنار گذاشت و آن را «ظالمانه» تلقی کرد. این نگرش منفی ولتر را توضیح می دهد، اگرچه یک عنصر شخصی در رابطه آنها وجود داشت.

او که مخالف متقاعد و پرشور مطلق گرایی بود، تا پایان عمر خود یک سلطنت طلب، حامی ایده مطلق گرایی روشنگرانه، سلطنتی مبتنی بر "بخش تحصیل کرده" جامعه، بر روشنفکران، بر روی "فیلسوفان" ماند. ” یک پادشاه روشن فکر آرمان سیاسی او است که ولتر آن را در تعدادی از تصاویر مجسم کرد: در شخص هنری چهارم (در شعر "هنریاد")، فیلسوف-شاه "حساس" توسر (در تراژدی "قوانین مینوس") ، که وظیفه خود را "روشن کردن مردم، نرم کردن اخلاق رعایای خود، متمدن کردن یک کشور وحشی" و پادشاه دون پدرو (در تراژدی به همین نام)، که به طرز غم انگیزی در مبارزه با اربابان فئودال جان خود را از دست داد. نام اصلی که توسط توسر بیان شده است: "پادشاهی یک خانواده بزرگ است که یک پدر در راس آن قرار دارد. هر کس نظر دیگری در مورد پادشاه داشته باشد در برابر بشریت مجرم است.

ولتر، مانند روسو، گاهی اوقات تمایل داشت تا از ایده "دولت بدوی" در نمایشنامه هایی مانند "سکاها" یا "قوانین مینوس" دفاع کند، اما "جامعه بدوی" او (سکاها و صیدونیان) هیچ وجه اشتراکی ندارد. با تصویر روسو از بهشت ​​صاحبان املاک کوچک - کشاورزان، اما مظهر جامعه ای از دشمنان استبداد سیاسی و عدم تحمل مذهبی است.

او در شعر طنز خود "باکره اورلئان" شوالیه ها و درباریان را به سخره می گیرد، اما در شعر "نبرد فونتنوی" (1745) ولتر اشراف قدیمی فرانسوی را در نمایشنامه هایی مانند "حق سیگنور" و به ویژه "تجلیل می کند. نانینا»، او با شور و اشتیاق زمیندارانی را که به لیبرال گرایش دارند، نقاشی می کشد، حتی آماده ازدواج با یک زن دهقان. برای مدت طولانی، ولتر نمی توانست با تهاجم افراد غیر اشرافی، «مردم معمولی» (فرانسوی hommes du commun) به صحنه کنار بیاید، زیرا این به معنای «کم کردن ارزش تراژدی» (avilir le cothurne) بود.

ولتر که با دیدگاه‌های سیاسی، مذهبی-فلسفی و اجتماعی‌اش هنوز کاملاً محکم با «نظم قدیمی» پیوند خورده بود، به‌ویژه با همدردی‌های ادبی‌اش، ریشه محکمی در قرن هجدهم اشرافی لویی چهاردهم داشت که بهترین اثر تاریخی خود را به او تقدیم کرد. "سیکل دو لوئی چهاردهم."

ولتر اندکی قبل از مرگش در 7 آوریل 1778 به پاریسی ها پیوست لژ ماسونیشرق بزرگ فرانسه - "نه خواهر". در همان زمان، بنجامین فرانکلین (سفیر وقت آمریکا در فرانسه) او را تا جعبه همراهی کرد.

خلاقیت ادبی

دراماتورژی

ولتر در ادامه پرورش ژانرهای اشرافی شعر - پیام ها، غزلیات شجاعانه، قصیده ها و غیره، آخرین نماینده اصلی تراژدی کلاسیک بود - 28; از جمله مهمترین آنها: "ادیپ" (1718)، "بروتوس" (1730)، "زئیر" (1732)، "سزار" (1735)، "الزیرا" (1736)، "ماهومت" (1741)، "مروپه" (1743)، "Semiramis" (1748)، "رم نجات یافت" (1752)، "یتیم چینی" (1755)، "Tancred" (1760).

با این حال، در چارچوب انقراض فرهنگ اشرافی، تراژدی کلاسیک ناگزیر دگرگون شد. در سردی خردگرایانه سابق او، نت‌های حساسیت به وفور هر چه بیشتر می‌گشتند ("زئیر")، وضوح مجسمه‌سازی سابق او با زیبایی رمانتیک ("Tancred") جایگزین شد. مجموعه شخصیت های باستانی به طور فزاینده ای مورد تهاجم شخصیت های عجیب و غریب - شوالیه های قرون وسطایی، چینی ها، سکاها، هبری ها و امثال آنها قرار گرفت.

برای مدت طولانی، ولتر که نمی خواست با ظهور درام جدید کنار بیاید - به عنوان یک فرم "ترکیبی"، در نهایت از روش اختلاط تراژیک و کمیک (در مقدمه "اسپندخریفت" و "سقراط" دفاع کرد. اما با در نظر گرفتن این آمیزه، ویژگی مشروع «کمدی بالا» و رد «ژانر غیرداستانی» «درام اشک‌آور» که در آن فقط «اشک» وجود دارد. ولتر پس از مدت ها مقاومت در برابر هجوم قهرمانان پلبی به صحنه، تحت فشار درام بورژوایی، این موقعیت را نیز رها کرد و درهای نمایش را «برای همه طبقات و درجه‌ها» باز کرد (پیشگفتار «زن تارتان» با ارجاع به مثال‌های انگلیسی) و فرمول‌بندی (در «گفتمان درباره هبراس») اساساً برنامه‌ای از تئاتر دموکراتیک. نویسنده برای سهولت در القای شجاعت لازم برای جامعه، قهرمانانی را از طبقه پایین انتخاب کرد. او از آوردن باغبان، دختر جوانی که در کارهای روستایی به پدرش کمک می کند یا یک سرباز ساده روی صحنه نمی ترسید. چنین قهرمانانی که بیش از دیگران به طبیعت نزدیکتر هستند و به زبان ساده صحبت می کنند، تأثیر قوی تری بر جای می گذارند و سریعتر از شاهزاده های عاشق و شاهزاده خانم های عذاب دیده از اشتیاق به اهداف خود می رسند. به‌اندازه کافی سالن‌هایی پر از ماجراهای غم‌انگیز هستند که فقط در میان پادشاهان امکان‌پذیر است و برای افراد دیگر کاملاً بی‌فایده است.» از انواع این نمایشنامه های بورژوایی می توان به «حق سیگنور»، «نانینا»، «خرج دهنده» و غیره اشاره کرد.

شعر

اگر ولتر به عنوان یک نمایشنامه نویس، از تراژدی کلاسیک ارتدوکس از طریق احساساتی شدن، رمانتیک شدن و عجیب گرایی آن به درام عصر جدید تحت فشار جنبش رو به رشد «مقام سوم» حرکت کرد، پس تکامل او به عنوان یک حماسه نویس مشابه است. ولتر به سبک یک حماسه کلاسیک ("هنریاد"، 1728؛ در اصل "اتحادیه یا هانری بزرگ") شروع کرد که، اما، مانند تراژدی کلاسیک، زیر دست او تبدیل شد: به جای یک قهرمان داستانی، یک قهرمان واقعی. به جای جنگ های خارق العاده، در واقع، اولی، به جای خدایان - تصاویر تمثیلی - مفاهیم: عشق، حسادت، تعصب (از «Essai sur la poésie épique») گرفته شد.

ولتر در ادامه سبک حماسه قهرمانانه در "شعر نبرد فونتنوی"، پیروزی لویی پانزدهم را تجلیل می کند و سپس در "باکره اورلئان" (La Pucelle d'Orléans) به طعنه آمیز و وقاحت تمام جهان قرون وسطی را به سخره می گیرد. در فرانسه فئودالی-روحانی، شعر قهرمانی را به مسخره قهرمانانه تقلیل می دهد و به تدریج، تحت تأثیر پوپ، از شعر قهرمانانه به شعر تعلیمی، به «گفتمان در شعر» (گفتار در شعر)، به ارائه در شکل شعر اخلاقی او و فلسفه اجتماعی("نامه ای در باب فلسفه نیوتن"، "گفتاری در آیاتی درباره انسان"، "قانون طبیعی"، "شعری در مورد فاجعه لیسبون").

نثر فلسفی

از اینجا یک گذار طبیعی به نثر بود، به رمان فلسفی ("دید بابوک"، "ساده فکر"، "زادیگ" یا سرنوشت، "میکرومگاس"، "کاندید، یا خوش بینی"، "شاهزاده خانم". بابل، اسکارمنادو و دیگران، 1740-1760)، جایی که ولتر در هسته ماجراجویی، سفر، عجیب و غریب بودن، دیالکتیک ظریفی از رابطه بین شانس و پیش تعیین ("زادیگ")، پستی و عظمت همزمان ایجاد می کند. انسان ("دید بابوک")، پوچ بودن هم خوش بینی محض و هم بدبینی محض ("کاندید") و در مورد تنها خردی که شامل اعتقاد کاندید است که همه فراز و نشیب ها را می دانسته است. نامیده می شود تا "باغ خود را پرورش دهد" یا همانطور که ساده از داستانی به همین نام شروع می کند به روشی مشابه، به کار خود فکر کند و سعی کند جهان را نه با کلمات بلند، بلکه با یک مثال شریف اصلاح کند.

همانطور که برای همه «روشنگران» قرن هجدهم، داستان برای ولتر به خودی خود یک هدف نبود، بلکه تنها وسیله ای برای ترویج عقاید او بود، وسیله ای برای اعتراض به استبداد، علیه کلیساها و روحانیت، فرصتی برای تبلیغ تساهل مذهبی، مدنی. آزادی و... مطابق با این نگرش، کار او به شدت عقلانی و ژورنالیستی است. همه نیروهای «نظام قدیمی» با عصبانیت در برابر این امر قیام کردند، زیرا یکی از دشمنان او به او لقب «پرومته» داد، و قدرت خدایان زمینی و آسمانی را سرنگون کرد. فررون به ویژه غیرت داشت، که ولتر او را با خنده خود در تعدادی جزوه معرفی کرد و در نمایشنامه "تارتان" با نام شفاف فرلون خبرچین آورد.

فعالیت های حقوق بشر

در سال 1762، ولتر مبارزاتی را برای لغو حکم ژان کالاس پروتستان، که به دلیل قتل پسرش اعدام شد، آغاز کرد. در نتیجه ژان کالاس بی گناه شناخته شد و بقیه محکومان این پرونده تبرئه شدند. مورخ فرانسوی ماریون سیگو ادعا می کند که ولتر از پرونده کالاس برای نشان دادن نفرت خود از کلیسا و نه برای محافظت از حقوق کالاس اعدام شده (که به دلیل اشتباهات رویه ای تبرئه شد) استفاده کرد.

نگرش نسبت به یهودیان

ولتر در «فرهنگ فلسفی» خود می نویسد: «... در آنها (یهودیان) فقط قومی جاهل و وحشی را می یابید که مدتهاست نفرت انگیزترین طمع را با نفرت انگیزترین خرافات و با شکست ناپذیرترین نفرت از همه ترکیب کرده اند. مردمی که آنها را تحمل می کنند و در عین حال ثروتمند می شوند... با این وجود، آنها نباید سوزانده شوند.» لویی دو بونالد می‌نویسد: «وقتی می‌گویم فیلسوفان با یهودیان مهربان هستند، این فصل باید از تعداد آنها حذف شود. مکتب فلسفیولتر قرن هجدهم که در طول زندگی خود خصومت قاطعی را با این قوم نشان داد...»

پیروان ولتر ولتریسم

ولتر اغلب مجبور می‌شد آثارش را به‌صورت ناشناس منتشر کند، وقتی شایعه‌ای که او را نویسنده می‌دانست از آنها صرف نظر کند، آن‌ها را در خارج از کشور چاپ کند و آنها را به فرانسه قاچاق کند. از سوی دیگر، ولتر می‌توانست در مبارزه علیه نظم کهنه در حال مرگ، بر مخاطبان تأثیرگذار عظیمی هم در فرانسه و هم در خارج از کشور تکیه کند، از «سلطان روشنفکر» تا کادرهای گسترده روشنفکران بورژوازی جدید، درست تا روسیه. که او "تاریخ پیتر" و تا حدودی "چارلز دوازدهم" خود را وقف کرد، در مکاتبات با کاترین دوم و با سوماروکف، و جایی که نام او در آنجا نامگذاری شد، اگرچه بدون دلیل کافی، جنبشی اجتماعی شناخته شده به عنوان ولتریسم.

فرقه ولتر در انقلاب کبیر در فرانسه به اوج خود رسید و در سال 1792، در هنگام اجرای تراژدی مرگ سزار، ژاکوبن ها سر نیم تنه او را با کلاه قرمز فریجی تزئین کردند. اگر در قرن نوزدهم، به طور کلی، این فرقه شروع به افول کرد، نام و شکوه ولتر همیشه در دوره های انقلاب احیا می شد: آغاز قرن 19قرن - در ایتالیا، جایی که سربازان ژنرال بناپارت اصل اعلامیه حقوق انسان و شهروند را به ارمغان آوردند، تا حدی در انگلستان، جایی که مبارز علیه اتحاد مقدس، بایرون، ولتر را در اکتاوهای "چایلد هارولد" تجلیل کرد. سپس - در آستانه انقلاب مارس در آلمان، جایی که هاینه تصویر خود را احیا کرد. در آغاز قرن بیستم، سنت ولتر، در انکساری منحصر به فرد، بار دیگر در رمان‌های «فلسفی» آناتول فرانس شعله‌ور شد.

کتابخانه ولتر

پس از مرگ ولتر (1778)، امپراتور روسیه کاترین دوم ابراز تمایل کرد که کتابخانه نویسنده را به دست آورد و به نماینده خود در پاریس دستور داد تا این پیشنهاد را با وارثان ولتر در میان بگذارد. به طور خاص مقرر شده بود که نامه های کاترین به ولتر نیز در موضوع معامله لحاظ شود. وارث (خواهرزاده ولتر، بیوه دنیس) با کمال میل موافقت کرد، مبلغ معامله در آن زمان مبلغ زیادی 50000 Ecu یا 30000 روبل طلا بود. این کتابخانه در پاییز 1779 با یک کشتی خاص به سن پترزبورگ تحویل داده شد و شامل 6 هزار و 814 کتاب و 37 جلد با نسخه های خطی بود. امپراتوری نامه های خود را پس نگرفت، آنها را خریداری کرد و به زودی توسط بومارشه منتشر شد، اما کاترین از قبل با او موافقت کرد که قبل از انتشار به او فرصت داده شود تا تکه هایی از نامه ها را حذف کند.

در ابتدا، کتابخانه ولتر در هرمیتاژ قرار داشت. در زمان نیکلاس اول، دسترسی به آن بسته شد. تنها A.S. پوشکین، به دستور خاص تزار، در طول کار خود در مورد "تاریخ پیتر" در آنجا پذیرفته شد. در سال 1861، به دستور الکساندر دوم، کتابخانه ولتر به کتابخانه عمومی امپراتوری (کتابخانه ملی روسیه در سن پترزبورگ کنونی) منتقل شد.

یادداشت های زیادی از ولتر در کتاب ها وجود دارد که موضوع مطالعه جداگانه ای را تشکیل می دهد. کارمندان کتابخانه ملی روسیه هفت جلدی «مجموعه یادداشت های خواندنی ولتر» را برای چاپ آماده کرده اند که 5 جلد اول آن منتشر شده است.

کتابشناسی

  • مجموعه آثار در 50 جلد. - R. 1877-1882.
  • مکاتبات ولتر، همان، ج. 33-50.
  • یازیکوف دی. ولتر در ادبیات روسی. 1879.
  • رمان و داستان، ترجمه N. Dmitriev. - سن پترزبورگ، 1870.
  • ولتر M.-F. کاندید. - پانتئون، 1908 (مخفف "Ogonyok"، 1926).
  • ولتر M.-F. شاهزاده خانم بابل. انتشارات "ادبیات جهان"، 1919.
  • ولتر M.-F. خدمتکار اورلئان، در 2 جلد، با یادداشت ها و مقالات، 1927.
  • ولتر زیبایی شناسی. مقالات. نامه ها پیشگفتار و استدلال، 1974.
  • ایوانف I. I. نقش سیاسیتئاتر فرانسوی در قرن هجدهم. - M., 1895. در وب سایت Runiverse
  • ولتر فلسفه. م.، 1988
  • ولتر خدا و مردم 2 جلد، م.، 1961
  • هال هلمناختلافات بزرگ در علم ده مورد از جذاب ترین اختلافات - فصل 4. ولتر در مقابل نیدهام: مناقشه منشا = دشمنی های بزرگ در علم: ده مورد از زنده ترین اختلافات تا کنون. - م.: دیالکتیک، 2007. - ص 320.
  • Desnoiresterres G. Voltaire et la société du XVIII siècle, 8 vv. - ص، 1867-1877.
  • مورلی جی ولتر. - لندن، 1878 (ترجمه روسی. - M.، 1889).
  • Bengesco G. Voltaire. Bibliographie de ses œuvres. 4vv - ص، 1889-1891.
  • قهرمان G. Voltaire. - ص، 1892.
  • اشتراوس دی.اف.ولتر. - Lpz.، 1895 (ترجمه روسی. - M.، 1900).
  • Crousle L. La vie et les œuvres de Voltaire. 2 vv. - ص، 1899.
  • لنسون جی. ولتر. - ص، 1906.
  • برندها ولتر 2 vv. - ص، 1923.
  • Maugras G. Querelles des philosophes Voltaire et Rousseau. - ص، 1886.
  • Brunetière F. Les époques du théâtre français. - ص، 1892.
  • Lion H. Les tragedies et les theories dramatiques de Voltaire. - ص، 1896.
  • گریسوالد. ولتر آل مورخ. - 1898.
  • Ducros L. Les Encyclopedistes. - ص، 1900 (ترجمه روسی وجود دارد).
  • Robert L. Voltaire et l'intolérance réligieuse. - ص، 1904.
  • فیلسوف Pellissier G. Voltaire. - ص، 1908.

آثار فلسفی

  • "زادیگ" ( Zadig ou la Destinée, 1747)
  • "Micromegas" ( میکرومگاس, 1752)
  • "کانادید" ( Candide، یا l'Optimisme, 1759)
  • "رساله مدارا" ( Traité sur la tolerance, 1763)
  • "آنچه خانم ها دوست دارند" ( Ce qui plaît aux dames, 1764)
  • فرهنگ لغت فلسفی ( فلسفه های فرهنگ لغت, 1764)
  • "ساده" ( L'Ingenu, 1767)
  • "شاهزاده بابلی" ( پرنسس بابل, 1768)

اقتباس های سینمایی از آثار

  • 1960 کاندید یا خوش بینی در قرن بیستم
  • 1994 ساده دل

مترجمان ولتر به روسی

  • آداموویچ، گئورگی ویکتورویچ
  • گومیلیوف، نیکولای استپانوویچ
  • ایوانف، گئورگی ولادیمیرویچ
  • لوزینسکی، میخائیل لئونیدوویچ
  • شینمن، سیسیل یاکولوونا
  • فونویزین، دنیس ایوانوویچ

  • تعداد زیادی پرتره از این فیلسوف توسط دوستش، هنرمند سوئیسی ژان هوبرت به جا مانده است که بخش قابل توجهی از آنها توسط کاترین دوم به دست آمده و در ارمیتاژ نگهداری می شوند.
  • سرگرمی فیلسوف شطرنج بود. حریف همیشگی او به مدت 17 سال، یسوعی پدر آدام بود که در خانه فیلسوف در فرن زندگی می کرد. بازی شطرنج آنها توسط ژان هوبرت در نقاشی "ولتر در حال بازی شطرنج با پدر آدام" که در ارمیتاژ نگهداری می شود، از زندگی گرفته شد.
  • از دهه 80 قرن 18 تا قرن 20، روحانیون روسیه کلیسای ارتدکسبا عقاید و کتاب های فیلسوفان ماتریالیست فرانسوی که جوهر دین را افشا می کردند مبارزه کرد. به ویژه، بخش کلیسایی ادبیاتی را منتشر کرد که در آن به انتقاد از ایده های ولتر و مصادره و سوزاندن آثار او پرداخت.
    • در سال 1868، سانسور معنوی روسیه کتاب "فلسفه تاریخ" ولتر را که در آن سانسور کنندگان معنوی کشف کردند، نابود کرد. «استهزاء حقایق و ابطال کتاب مقدس».
    • در سال 1890، "گفتگوهای طنز و فلسفی" ولتر، و در سال 1893، آثار شعری او که در آنها یافت شد، نابود شدند. "گرایشات ضد دینی".
  • سیارک (5676) ولتر که توسط ستاره شناس لیودمیلا کاراچکینا در رصدخانه اخترفیزیک کریمه در 9 سپتامبر 1986 کشف شد، به افتخار ولتر نامگذاری شده است.

افسانه ها در مورد ولتر

ولتر و انجمن کتاب مقدس بریتانیا

حکایتی رایج در میان معذرت خواهان مسیحی وجود دارد که نشان می دهد پس از مرگ ولتر، خانه او به مرکز انجمن کتاب مقدس و همچنین چاپخانه و مرکز حمل و نقل برای توزیع ادبیات مذهبی تبدیل شد.

ولتر (فرانسوا ماری آروئه) (1694-1778) فیلسوف، نویسنده، روزنامه‌نگار فرانسوی. معروف ترین آثار: "نامه های فلسفی" (یا "نامه های انگلیسی")، "رساله متافیزیک"، "فرهنگ فلسفی"، "مبانی تاریخ عمومی و حقوق و روح ملل"، "کاندید، یا خوش بینی"، " رساله مدارا»، «فلسفه تاریخ».

ایده های کلیدی:

ولتر وجود خدا را انکار نکرد و با الحاد مخالفت کرد. به نظر او خداوند مهندس بزرگی است که نظام هستی را اختراع، ایجاد و هماهنگ می کند. علاوه بر این، از طریق مطالعه جهان است که می توان فهمید که خدا وجود دارد. در این صورت، باید جهان را به قیاس با یک شیء مخلوق، که یک استاد، یک خالق دارد، بیندیشیم. ولتر وجود خدا را این گونه اثبات کرد: «نظم جهانی تصادفی نیست، زیرا موجودات هوشمندی وجود دارند که فقط با حرکت مکانیکی به وجود نمی آیند. این موجودات از قدرت هوشمند الهام گرفته اند.» فیلسوف سپس با مکانیزمی قیاس کرد: «وقتی مکانیزمی باشکوه را می‌بینیم، تصور می‌کنیم که مکانیکی با توانایی‌های ذهنی برجسته نیز وجود دارد. اما دنیا ماشین شگفت انگیزی است. این بدان معناست که هوش شگفت انگیزی در هر کجا که باشد وجود دارد." بنابراین، خدا «معقول‌ترین پدیده» است و الحاد، افکاری که واقعیت «معقول» وجود خدا را انکار می‌کنند، پوچ است.

خداوند به عنوان یک موجود واجب، ازلی و عاقل ظاهر می شود که وجودش نه از طریق ایمان، بلکه از طریق تحقیق عقلی، گردآوری حقایق خلقت، تاریخ، علیت و هدف گذاری یک شی جداگانه اثبات می شود. ایمان نمی تواند وجود خدا را برای ما آشکار کند، زیرا بر اصول نادرست خرافات، معجزات و سایر چیزهای متناقض بنا شده است که با واقعیت مطابقت چندانی ندارند. در ایمان، تنها چیزی که باطل نیست، پرستش خدا و احکام ازلی اوست، به عنوان بالاترین شعور که به همه چیز دستور می دهد. فقط در حال حاضردر ایمان فراتر از خرافه است. بنابراین، هم بی خدایی و هم خداباوری کور (خداوند به عنوان خالق و سرنوشت این جهان شناخته می شود، همه فرآیندهای جهان را کنترل می کند)، که بر اساس ایمان "خرافاتی" ساخته شده است، پوچ است و با دئیسم در تضاد است.

دئیسم برای آگاهی از خدا تلاش می کند و در برابر او به عنوان عالی ترین موجود عادل و خردمند، اما خارج از فرقه گرایی و تشریفات، سر تعظیم فرود می آورد. مزیت دئیسم همچنین در این واقعیت نهفته است که با کمک آن می توان بر پراکندگی مذهبی غلبه کرد، زیرا حفظ می کند عنصر اصلیاز همه فرقه های مذهبی، از اولین بت پرستی تا اعتقادات مسیحی مدرن - ستایش خدا به عنوان یک موجود برتر، که هوشش از عقل انسانی پیشی می گیرد. تساهل نیز با این واقعیت توجیه می شود که ما از اسرار خدا چیزی نمی دانیم، نمی دانیم روح چیست و خدا چیست، بنابراین هیچ دینی نمی تواند برتری خود را ادعا کند و حقیقت را در درک وجود الهی به خود نسبت دهد. .



بر اساس استدلال ولتر، نسبت دادن گناه اولیه، فسق، «حیوانیت»، ضعف و بدبختی به طبیعت انسان اشتباه است. غیرقانونی بودن چنین نتیجه‌گیری‌هایی از این واقعیت ناشی می‌شود که این القاب به اعمال خصوصی خاص یک فرد اشاره می‌کنند، اما نه به انسانیت. بر اساس چنین تعمیم نادرستی، که مشاهدات تصادفی را خلاصه می کند، این نتیجه جهانی نادرست گرفته می شود. بنابراین، مسیحیت، که ادعای گناهکاری اولیه انسان را دارد، وسیله ای نیست که ما را از «نقص» نجات دهد. دین مسیحیت فقط موعظه سادگی، انسانیت، رحمت است، اما نظریه ای نیست که اعمال انسان را توضیح دهد و آنها را اصلاح کند. چنین مشکلی تنها با شناخت خود و دنیای اطرافمان قابل حل است.

ولتر در این رابطه سعی کرد به این سؤال پاسخ دهد که آیا خود انسان قابل شناخت است؟ به نظر او، ما یک راز ابدی نیستیم که از دانش پنهان باشد و در نتیجه تابع عقاید دین مسیحیت باشد. انسان قطعاً در طبیعت جایگاه خود را بالاتر از حیوانات دارد که فقط از نظر ساختار اندام با آنها شبیه است، اما از نظر تفکر نسبت به موجودات مشابه ما پایین تر است. ناهماهنگی انسان و ناشناخته بودن «کاذب» ناشی از ترکیب اصول متضاد خیر و شر، لذت و رنج، اشتیاق به عمل و دلیل برای هدایت اعمال در ماست. کمال انسان ممکن نیست، اگر منظور از این باشد که از «تضاد» خلاص شویم، که شرط لازم و از ویژگی های جدایی ناپذیر طبیعت ماست. چنین "بهبودی" یک شخص را خدا می کند، که ذاتاً پوچ است.

اگرچه اومانیسم ولتر بدبینی را انکار می‌کرد که انسان را به موجودی گناهکار تبدیل می‌کرد که جهان برای او زندانی در انتظار جنایتکار ظاهر می‌شود. روز قیامت، اما او همچنین خوش بینی لایب نیتس را که استدلال می کرد این جهان بهترین است را تشخیص نداد. جهان های ممکن. (ولتر کار خود "Candide" را به این مشکل اختصاص داد). به گفته ولتر، خداوند نظم جهانی فیزیکی را ایجاد می کند، اما تاریخ از قبل کار خود مردم و همچنین تمام بدی های این جهان است. منکر وجود شر و بدبختی در این دنیا و در انسان غیرممکن است. شما نمی توانید آنچه را که اتفاق می افتد با این فرمول توجیه کنید که اگر اتفاق افتاده است، پس راه دیگری نمی تواند باشد، زیرا همه چیز برای بهترین و بهینه هدف کاملاً تعریف شده ایجاد شده است. این نوع توجیه مانعی برای درک واقعی چیزهاست. این فرض که «همه چیز برای بهتر شدن ترتیب داده شده است»، درک کافی از خیر و شر را به عنوان مفاهیمی که متقابلاً منحصر به فرد هستند، حذف می کند. انسان را به عنوان یک چنین از زندگی حذف می کند و سطح وجود او را از موجودی منطقی و فعال به مادی منفعل تقلیل می دهد که آنچه را که در حال رخ دادن است از طریق درک علت به عنوان مجموعه ای از رویدادهای "نسبی" که همیشه می توان بهترین ها را در آنها یافت، توجیه می کند. به گفته ولتر، برعکس، یک شخص باید به طور مستقل و معنادار مشکلات دشوار را برای بهبود وضعیت خود حل کند و به امید واهی بهترین ها از آنها اجتناب نکند و درگیر "مصالحه" نشود.

دست زدن به مسائل اجتماعیفیلسوف می گوید قانونی که در جامعه وجود دارد فقط باید بر پایه «قانون طبیعی» برخاسته از خود طبیعت بنا شود. اصل سنگ بنا باید اعلام شود: «آنچه را برای خود نمی‌خواهی با کسی انجام نده». ولتر حقوق مبتنی بر عدم تحمل، از جمله حقوق مذهبی را وحشی و پوچ نامید. نمونه ای از عملکرد قانون طبیعی و مبانی پیدایش آن می تواند باشد روابط خانوادگی. پدر فرزند خود را بزرگ کرده و تربیت کرده است و از این رو حق دارد که به خاطر تربیت و خوبی هایی که برای فرزندش انجام داده است از او احترام متقابل بگیرد. همچنین یکی دیگر از مظاهر حقوق طبیعی این است که انسان بر میوه هایی که از زمین کشت شده به دست آورده است، حق دارد.

تاریخ جامعه از نظر ولتر اجرای مشیت نیست، بلکه پیامد عوامل طبیعی مانند طبیعت، اشکال مختلف روابط اجتماعی، فرهنگ، تجارت و غیره است. پیامدهای توسعه روابط عمومیبه عنوان چنین. تاریخ جامعه را خود انسان می آفریند، نه خدا. سیر رشد فرهنگی بشر به شرایط و اعمال مردمانی بستگی دارد که سرنوشت آنها توسط افراد مستعد تغییر و هدایت می شود. بنابراین، تاریخ برای ولتر، قبل از هر چیز، تاریخ تمدن های فردی، فرهنگ های منحصر به فرد آنهاست.

وی در مسائل هستی شناختی به جایگاه درک ماده به عنوان جاودانه و غیر مخلوق که در ابتدا با حرکت، عینیت وجود آن و وجود روابط علت و معلولی مشخص می شود، به عنوان تعیین کننده مسیر آنچه در طبیعت و جامعه رخ می دهد، نزدیک شد. .

16. فلسفه کلاسیک آلمانی: ویژگی ها. فلسفه امانوئل کنت


بیوگرافی

ولتر یکی از بزرگترین فیلسوفان روشنگری فرانسوی قرن هجدهم است: شاعر، نثرنویس، طنزپرداز، تراژدی‌نویس، مورخ، روزنامه‌نگار.

پسر فرانسوا ماری آروئه رسمی، ولتر در کالج یسوعی "لاتین و انواع مزخرفات" تحصیل کرد، سرنوشت پدرش این بود که وکیل شود، اما ادبیات را به حقوق ترجیح داد. فعالیت ادبی خود را در کاخ های اشراف به عنوان یک شاعر مفت آغاز کرد. برای اشعار طنز خطاب به نایب السلطنه و دخترش، به باستیل رفت (جایی که بعداً برای بار دوم فرستاده شد، این بار برای شعرهای دیگران).

او توسط یک نجیب زاده از خانواده دو روگان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و او را مسخره کرد و می خواست او را به دوئل دعوت کند، اما به دلیل دسیسه مجرم، دوباره خود را در زندان یافت و به شرط سفر به خارج از کشور آزاد شد. یک واقعیت جالب این است که در جوانی دو ستاره شناس پیش بینی کردند که ولتر تنها 33 سال زمینی خواهد داشت. و این دوئل ناموفق بود که می توانست پیش بینی را به واقعیت تبدیل کند، اما شانس به گونه ای دیگر تصمیم گرفت. ولتر در سن 63 سالگی در این باره نوشت: "من اخترشناسان را به مدت سی سال از روی کینه توزی فریب داده ام و به خاطر آن متواضعانه از شما می خواهم که مرا ببخشید."

بعداً به انگلستان رفت و به مدت سه سال (1726-1729) در آنجا زندگی کرد و به مطالعه نظام سیاسی، علوم، فلسفه و ادبیات آن کشور پرداخت.

در بازگشت به فرانسه، ولتر برداشت های انگلیسی خود را تحت عنوان «نامه های فلسفی» منتشر کرد. کتاب مصادره شد (1734)، ناشر با باستیل پول پرداخت کرد و ولتر به لورن گریخت و در آنجا نزد مارکیز دو شاتله (که 15 سال با او زندگی کرد) پناه گرفت. ولتر که متهم به تمسخر دین شد (در شعر "مرد جهان")، دوباره فرار کرد، این بار به هلند.

در سال 1746، ولتر به عنوان شاعر و تاریخ نگار دربار منصوب شد، اما با برانگیختن نارضایتی مارکیز دو پمپادور، از دربار جدا شد. ولتر که همیشه مشکوک به غیرقابل اعتماد بودن سیاسی بود و در فرانسه احساس امنیت نمی کرد، از دعوت پادشاه پروس فردریک دوم (1751) پیروی کرد، که مدت طولانی با او مکاتبه داشت (از سال 1736)، و در برلین (پوتسدام) اقامت گزید. اما، به دلیل نارضایتی پادشاه از حدس و گمان های مالی نامناسب، و همچنین نزاع با رئیس آکادمی Maupertuis (کاریکاتور ولتر در Diatribe of Doctor Acacius)، مجبور به ترک پروس و اقامت در سوئیس شد (1753). در اینجا او ملکی در نزدیکی ژنو خرید و نام آن را به "Otradnoe" (دلیسس) تغییر داد، سپس دو ملک دیگر به دست آورد: تورنای و - در مرز فرانسه - Fernet (1758) که تقریباً تا زمان مرگش در آنجا زندگی کرد. مردی که اکنون ثروتمند و کاملاً مستقل است، سرمایه‌داری که به اشراف وام می‌داد، مالک زمین و در عین حال صاحب یک کارگاه بافندگی و ساعت‌سازی، ولتر - «پدرسالار فرنای» - اکنون می‌توانست آزادانه و بدون ترس در شخص خودش نمایندگی کند. "افکار عمومی"، نظری قادر مطلق در برابر نظم سیاسی-اجتماعی قدیمی و کهنه.

فرنی به زیارتگاه روشنفکران جدید تبدیل شد. پادشاهان "روشنفکر" مانند کاترین دوم، فردریک دوم، که نامه نگاری با او را از سر گرفتند، و گوستاو سوم سوئد به دوستی خود با ولتر افتخار می کردند. در سال 1774 لویی پانزدهم جای خود را به لویی شانزدهم داد و در سال 1778 ولتر، مردی هشتاد و سه ساله، به پاریس بازگشت و در آنجا با استقبال پرشور وی روبرو شد. او برای خود عمارتی در خیابان ریشلیو خرید و فعالانه روی تراژدی جدیدی به نام آگاتوکلس کار کرد. ساخت آخرین نمایشنامه او، ایرن، به آپوتئوزیس او تبدیل شد. ولتر که به عنوان مدیر آکادمی منصوب شد، با وجود سن بالا، شروع به تجدید نظر در فرهنگ لغت دانشگاهی کرد.

درد شدید، که منشأ آن در ابتدا مشخص نبود، ولتر را مجبور به مصرف مقادیر زیادی تریاک کرد. در اوایل ماه مه، پس از تشدید بیماری، دکتر ترونچین تشخیص ناامیدکننده ای داد: سرطان پروستات. ولتر هنوز قوی بود، گاهی اوقات حتی شوخی می کرد، اما اغلب شوخی با گریم درد قطع می شد.

مشاوره پزشکی بعدی که در 25 مه برگزار شد، مرگ سریع را پیش بینی کرد. هر روز درد و رنج بیشتری برای بیمار به ارمغان می آورد. گاهی حتی تریاک هم کمکی نمی کرد.

برادرزاده ولتر، ابوت میگنو، در تلاش برای آشتی دادن عمویش با کلیسای کاتولیک، ابوت گوتیه و سرپرست کلیسای سنت را دعوت کرد. سولپیشیا ترساکا. این بازدید بعد از ظهر 30 اردیبهشت انجام شد. طبق افسانه، هنگامی که روحانیون از آنها خواسته بودند "شیطان را کنار بگذارند و به سوی خداوند بیایند"، ولتر پاسخ داد: "چرا قبل از مردن دشمنان جدیدی بسازید؟" آخرین کلام او این بود: «به خاطر خدا، بگذار در آرامش بمیرم».

در سال 1791، کنوانسیون تصمیم گرفت بقایای ولتر را به پانتئون منتقل کند و نام "Quaie des Theatines" را به "Voltaire Quai" تغییر دهد. انتقال بقایای ولتر به پانتئون به یک تظاهرات انقلابی باشکوه تبدیل شد. در سال 1814، در جریان بازسازی، شایعه‌ای منتشر شد مبنی بر اینکه بقایای ولتر از پانتئون به سرقت رفته است، که درست نبود. در حال حاضر، خاکستر ولتر هنوز در پانتئون است.

فلسفه

طرفدار تجربه گرایی بودن فیلسوف انگلیسیلاک، که آموزه‌هایش را در «نامه‌های فلسفی» خود تبلیغ می‌کرد، ولتر در عین حال از مخالفان فلسفه ماتریالیستی فرانسه، به‌ویژه بارون هولباخ بود، که «نامه ممیوس به سیسرو» علیه او بود. در مورد مسئله روح، ولتر بین انکار و تأیید جاودانگی روح متزلزل شد، او به طور غیرقطعی از عدم تعین به جبرگرایی حرکت کرد. ولتر مهم ترین مقالات فلسفی خود را در دایره المعارف منتشر کرد و سپس آنها را به عنوان کتاب جداگانه، ابتدا تحت عنوان «فرهنگ فلسفی جیبی» (فرانسوی دیکشنری philosophique portatif، 1764) منتشر کرد. ولتر در این اثر خود را مبارزی با آرمان گرایی و مذهب با تکیه بر دستاوردهای علمی زمان خود نشان داد. او در مقالات متعددی از عقاید مذهبی کلیسای مسیحی، اخلاق دینی انتقاد می کند و جنایات کلیسای مسیحی را محکوم می کند.

ولتر به عنوان نماینده مکتب حقوق طبیعی، وجود حقوق طبیعی غیرقابل انکار را برای هر فرد به رسمیت می شناسد: آزادی، مالکیت، امنیت، برابری[روشن کردن].

فیلسوف در کنار قوانین طبیعی، قوانین مثبتی را شناسایی می کند که ضرورت آن را با این واقعیت توضیح می دهد که «مردم شر هستند». قوانین مثبت برای تضمین حقوق طبیعی انسان طراحی شده اند. بسیاری از قوانین مثبت به نظر فیلسوف ناعادلانه به نظر می رسید و تنها جهل انسانی را در بر می گرفت.

نقد دین

دشمن خستگی‌ناپذیر و بی‌رحم کلیسا و روحانیون که او را با استدلال‌های منطقی و تیرهای طعنه‌آمیز مورد آزار و اذیت قرار داد، نویسنده‌ای که شعارش «écrasez l'infâme» («ناپسند را نابود کن» که اغلب به «درهم شکستن حیوانات موذی» ترجمه می‌شود) بود. ، ولتر هم به یهودیت و هم به مسیحیت حمله کرد (مثلاً در "شام در شهروند بولن ویلیرز") ، با این حال ، احترام خود را برای شخص مسیح (هم در اثر ذکر شده و هم در رساله "خدا و مردم") ابراز کرد. به منظور تبلیغات ضد کلیسا، ولتر «عهدنامه ژان مسلیه»، کشیش سوسیالیست قرن هفدهم را منتشر کرد که برای رد کردن روحانیت از کلمات دریغ نکرد.

مبارزه در گفتار و عمل (شفاعت قربانیان تعصب مذهبی - کالاس و سروتوس) علیه سلطه و سرکوب خرافات و تعصبات مذهبی، با تعصب روحانیون، ولتر خستگی ناپذیر ایده های "تساهل" مذهبی (تحمل) را تبلیغ کرد - اصطلاحی که در قرن 18 به معنای تحقیر مسیحیت و تبلیغات لجام گسیخته ضد کاتولیک بود - هم در جزوه های روزنامه نگاری او (رساله مدارا، 1763) و هم در آثار هنری او (تصویر هنری چهارم، که به درگیری های مذهبی بین کاتولیک ها پایان داد. و پروتستان ها، تصویر امپراتور در تراژدی "گبرها"). نگرش او به مسیحیت به طور کلی جایگاه ویژه ای در دیدگاه ولتر داشت. ولتر افسانه سازی مسیحی را فریب می دانست.

در سال 1722، ولتر شعر ضد روحانی "برای و علیه" را نوشت. در این شعر، او استدلال می‌کند که دین مسیحی، که عشق به خدای مهربان را تجویز می‌کند، در واقع او را به‌عنوان یک ظالم ظالم معرفی می‌کند، «که باید از او متنفر باشیم». بنابراین، ولتر یک گسست قاطع با اعتقادات مسیحی را اعلام می کند:

در این تصویر ناشایست من خدایی را که باید به او احترام بگذارم نمی شناسم... من یک مسیحی نیستم.

انتقاد از الحاد. دئیسم ولتر

ولتر با مبارزه با کلیسا، روحانیت و ادیان «وحیانی» در عین حال دشمن الحاد بود. ولتر جزوه ویژه ای را به انتقاد از الحاد اختصاص داد («Homélie sur l’athéisme»). ولتر که با روحیه آزاداندیشان بورژوای انگلیسی قرن هجدهم دئیست بود، با انواع استدلال ها سعی کرد وجود خدایی را که جهان را آفریده است، اثبات کند، اما او در امور آن دخالت نکرد و با استفاده از شواهد و مدارک: "کیهانی" ("علیه الحاد")، "غایت شناختی" ("Le philosophe ignorant") و "اخلاقی" (مقاله "خدا" در دایره المعارف).

اما در دهه 60-70. ولتر با احساسات شکاکانه آغشته است.

اما هندسه ابدی کجاست؟ در یک مکان یا همه جا بدون اشغال فضا؟ من چیزی در این مورد نمی دانم. آیا او دنیایی را از جوهر خود خلق کرد؟ من چیزی در این مورد نمی دانم. آیا نامشخص است، نه کمیت و نه کیفیت؟ من چیزی در این مورد نمی دانم.

ولتر از موضع خلقت گرایی فاصله می گیرد و می گوید «طبیعت جاودانه است». معاصران ولتر در مورد یک قسمت صحبت کردند. وقتی از ولتر پرسیدند آیا خدایی هست یا نه، او ابتدا خواست در را محکم ببندد و سپس گفت: خدایی وجود ندارد، اما قایق‌زاده و همسرم نباید این را بدانند، زیرا نمی‌خواهم قایق‌زاده‌ام با چاقو به من ضربه بزند. و همسرم از من نافرمانی کند.»

در «خطبه‌های تعلیم‌دهنده» و نیز در داستان‌های فلسفی، بارها با برهان «مفید بودن» مواجه می‌شود، یعنی چنین تصوری از خدا که در آن او به‌عنوان یک اصل تنظیم‌کننده اجتماعی و اخلاقی عمل می‌کند. از این نظر، ایمان به او ضروری به نظر می رسد، زیرا به گفته ولتر فقط آن است که می تواند نسل بشر را از خود ویرانگری و نابودی متقابل حفظ کند.

برادران من، اجازه دهید حداقل ببینیم که چنین ایمانی چقدر مفید است و چقدر علاقه مندیم که آن را در دل همه جا بیاندازیم.

این اصول برای حفظ نسل بشر ضروری است. مردم را از ایده یک خدای مجازات کننده و پاداش دهنده محروم کنید - و در اینجا سولا و ماریوس با لذت در خون همشهریان خود غسل می کنند. آگوستوس، آنتونی و لپیدوس در ظلم از سولا پیشی می گیرند، نرون سرد دستور قتل مادرش را می دهد.

انکار زهد کلیسایی-رهبانی قرون وسطایی به نام حق انسان برای خوشبختی، که ریشه در خودپرستی عقلانی دارد («Discours sur l'homme»)، برای مدت طولانی با خوش‌بینی بورژوازی انگلیسی قرن هجدهم که متحول شد. جهان به شکل و شباهت خود و از زبان پاپ شاعر تأیید کرد: «هر چه هست، درست است» («همه چیز خوب است»)، پس از زلزله لیسبون که یک سوم شهر را ویران کرد، ولتر تا حدودی خوش بینی او را کاهش داد و در شعری در مورد فاجعه لیسبون اعلام کرد: "اکنون همه چیز خوب نیست، اما همه چیز خوب خواهد شد".

دیدگاه های اجتماعی و فلسفی

بر اساس دیدگاه های اجتماعی، ولتر طرفدار نابرابری است. جامعه را باید به دو دسته «تحصیل‌کرده و ثروتمند» و آن‌هایی که «هیچ چیز ندارند» «مجبور به کار کردن برای آنها» یا «تفریح» آنها تقسیم شود. بنابراین، نیازی به آموزش کارگران نیست: "اگر مردم شروع به استدلال کنند، همه چیز از بین می رود" (از نامه های ولتر). هنگام چاپ «عهدنامه» مسلیه، ولتر تمام انتقادات تند خود از مالکیت خصوصی را کنار گذاشت و آن را «ظالمانه» تلقی کرد. این نگرش منفی ولتر نسبت به روسو را توضیح می دهد، اگرچه یک عنصر شخصی در رابطه آنها وجود داشت.

او که مخالف متقاعد و پرشور مطلق گرایی بود، تا پایان عمر خود یک سلطنت طلب، حامی ایده مطلق گرایی روشنگرانه، سلطنتی مبتنی بر "بخش تحصیل کرده" جامعه، بر روشنفکران، بر روی "فیلسوفان" ماند. ” یک پادشاه روشن فکر آرمان سیاسی او است که ولتر آن را در تعدادی از تصاویر مجسم کرد: در شخص هنری چهارم (در شعر "هنریاد")، فیلسوف-شاه "حساس" توسر (در تراژدی "قوانین مینوس") ، که وظیفه خود را "روشن کردن مردم، نرم کردن اخلاق رعایای خود، متمدن کردن یک کشور وحشی" و پادشاه دون پدرو (در تراژدی به همین نام)، که به طرز غم انگیزی در مبارزه با اربابان فئودال جان خود را از دست داد. نام اصلی که توسط توسر بیان شده است: "پادشاهی یک خانواده بزرگ است که یک پدر در راس آن قرار دارد. هر کس نظر دیگری در مورد پادشاه داشته باشد در برابر بشریت مجرم است.

ولتر، مانند روسو، گاهی اوقات تمایل داشت تا از ایده "دولت بدوی" در نمایشنامه هایی مانند "سکاها" یا "قوانین مینوس" دفاع کند، اما "جامعه بدوی" او (سکاها و صیدونیان) هیچ وجه اشتراکی ندارد. با تصویر روسو از بهشت ​​صاحبان املاک کوچک - کشاورزان، اما مظهر جامعه ای از دشمنان استبداد سیاسی و عدم تحمل مذهبی است.

او در شعر طنز خود "باکره اورلئان" شوالیه ها و درباریان را به سخره می گیرد، اما در شعر "نبرد فونتنوی" (1745) ولتر اشراف قدیمی فرانسوی را در نمایشنامه هایی مانند "حق سیگنور" و به ویژه "تجلیل می کند. نانینا»، او با شور و اشتیاق زمیندارانی را که به لیبرال گرایش دارند، نقاشی می کشد، حتی آماده ازدواج با یک زن دهقان. برای مدت طولانی، ولتر نمی توانست با تهاجم افراد غیر اشرافی، «مردم معمولی» (فرانسوی hommes du commun) به صحنه کنار بیاید، زیرا این به معنای «کم کردن ارزش تراژدی» (avilir le cothurne) بود.

ولتر که با دیدگاه‌های سیاسی، مذهبی-فلسفی و اجتماعی‌اش هنوز کاملاً محکم با «نظم قدیمی» پیوند خورده بود، به‌ویژه با همدردی‌های ادبی‌اش، ریشه محکمی در قرن هجدهم اشرافی لویی چهاردهم داشت که بهترین اثر تاریخی خود را به او تقدیم کرد. "سیکل دو لوئی چهاردهم."

اندکی قبل از مرگش، در 7 آوریل 1778، ولتر به لژ ماسونی پاریس در شرق بزرگ فرانسه - نه خواهران - پیوست. در همان زمان، بنجامین فرانکلین (سفیر وقت آمریکا در فرانسه) او را تا جعبه همراهی کرد.

خلاقیت ادبی

دراماتورژی

ولتر در ادامه پرورش ژانرهای اشرافی شعر - پیام ها، غزلیات شجاعانه، قصیده ها و غیره، آخرین نماینده اصلی تراژدی کلاسیک بود - 28; از جمله مهمترین آنها: "ادیپ" (1718)، "بروتوس" (1730)، "زئیر" (1732)، "سزار" (1735)، "الزیرا" (1736)، "ماهومت" (1741)، "مروپه" (1743)، "Semiramis" (1748)، "رم نجات یافت" (1752)، "یتیم چینی" (1755)، "Tancred" (1760).

با این حال، در چارچوب انقراض فرهنگ اشرافی، تراژدی کلاسیک ناگزیر دگرگون شد. در سردی خردگرایانه سابق او، نت‌های حساسیت به وفور هر چه بیشتر می‌گشتند ("زئیر")، وضوح مجسمه‌سازی سابق او با زیبایی رمانتیک ("Tancred") جایگزین شد. مجموعه شخصیت های باستانی به طور فزاینده ای مورد تهاجم شخصیت های عجیب و غریب - شوالیه های قرون وسطایی، چینی ها، سکاها، هبری ها و امثال آنها قرار گرفت.

برای مدت طولانی، ولتر که نمی خواست با ظهور درام جدید کنار بیاید - به عنوان یک فرم "ترکیبی"، در نهایت از روش اختلاط تراژیک و کمیک (در مقدمه "اسپندخریفت" و "سقراط" دفاع کرد. اما با در نظر گرفتن این آمیزه، ویژگی مشروع «کمدی بالا» و رد «ژانر غیرداستانی» «درام اشک‌آور» که در آن فقط «اشک» وجود دارد. ولتر پس از مدت ها مقاومت در برابر هجوم قهرمانان پلبی به صحنه، تحت فشار درام بورژوایی، این موقعیت را نیز رها کرد و درهای نمایش را «برای همه طبقات و درجه‌ها» باز کرد (پیشگفتار «زن تارتان» با ارجاع به مثال‌های انگلیسی) و فرمول‌بندی (در «گفتمان درباره هبراس») اساساً برنامه‌ای از تئاتر دموکراتیک. نویسنده برای سهولت در القای شجاعت لازم برای جامعه، قهرمانانی را از طبقه پایین انتخاب کرد. او از آوردن باغبان، دختر جوانی که در کارهای روستایی به پدرش کمک می کند یا یک سرباز ساده روی صحنه نمی ترسید. چنین قهرمانانی که بیش از دیگران به طبیعت نزدیکتر هستند و به زبان ساده صحبت می کنند، تأثیر قوی تری بر جای می گذارند و سریعتر از شاهزاده های عاشق و شاهزاده خانم های عذاب دیده از اشتیاق به اهداف خود می رسند. به‌اندازه کافی سالن‌هایی پر از ماجراهای غم‌انگیز هستند که فقط در میان پادشاهان امکان‌پذیر است و برای افراد دیگر کاملاً بی‌فایده است.» از انواع این نمایشنامه های بورژوایی می توان به «حق سیگنور»، «نانینا»، «خرج دهنده» و غیره اشاره کرد.

شعر

اگر ولتر به عنوان یک نمایشنامه نویس، از تراژدی کلاسیک ارتدوکس از طریق احساساتی شدن، رمانتیک شدن و عجیب گرایی آن به درام عصر جدید تحت فشار جنبش رو به رشد «مقام سوم» حرکت کرد، پس تکامل او به عنوان یک حماسه نویس مشابه است. ولتر به سبک یک حماسه کلاسیک ("هنریاد"، 1728؛ در اصل "اتحادیه یا هانری بزرگ") شروع کرد که، اما، مانند تراژدی کلاسیک، زیر دست او تبدیل شد: به جای یک قهرمان داستانی، یک قهرمان واقعی. به جای جنگ های خارق العاده، در واقع، اولی، به جای خدایان - تصاویر تمثیلی - مفاهیم: عشق، حسادت، تعصب (از «Essai sur la poésie épique») گرفته شد.

ولتر در ادامه سبک حماسه قهرمانانه در "شعر نبرد فونتنوی"، پیروزی لویی پانزدهم را تجلیل می کند و سپس در "باکره اورلئان" (La Pucelle d'Orléans) به طعنه آمیز و وقاحت تمام جهان قرون وسطی را به سخره می گیرد. در فرانسه فئودالی-روحانی، شعر قهرمانی را به مسخره قهرمانانه تقلیل می دهد و به تدریج، تحت تأثیر پوپ، از شعر قهرمانانه به شعر تعلیمی، به «گفتمان در شعر» (گفتار در شعر)، به ارائه در شکل شعری از فلسفه اخلاقی و اجتماعی او ("نامه در مورد فلسفه نیوتن"، "گفتمان در آیه" در مورد انسان، "قانون طبیعی"، "شعر در مورد فاجعه لیسبون").

نثر فلسفی

از اینجا یک انتقال طبیعی به نثر، به یک رمان فلسفی ("دید بابوک"، "ساده اندیش"، "زادیگ، یا سرنوشت"، "میکرومگاس"، "کاندید، یا خوش بینی"، " شاهزاده خانم بابل، «اسکارمنادو» و دیگران، 1740-1760)، جایی که ولتر در هسته ماجراجویی، سفر و عجیب و غریب بودن، دیالکتیک ظریفی از رابطه بین شانس و پیش تعیین («زادیگ یا سرنوشت») ایجاد می کند. پستی و عظمت همزمان انسان ("دید بابوک")، پوچ بودن هم خوش بینی ناب و هم بدبینی محض ("کاندید") و در مورد تنها خردی که در اعتقاد کاندید است که همه چیزها را می داند. فراز و نشیب‌ها، اینکه فردی فراخوانده می‌شود تا «باغ خود را آباد کند» یا، همان‌طور که ساده‌ترین به شیوه‌ای مشابه از داستانی به همین نام شروع به درک می‌کند، به کار خود بیفتد و سعی کند دنیا را بدون سخنان بلند اصلاح کند، اما یک مثال شریف

همانطور که برای همه «روشنگران» قرن هجدهم، داستان برای ولتر به خودی خود یک هدف نبود، بلکه تنها وسیله ای برای ترویج عقاید او بود، وسیله ای برای اعتراض به استبداد، علیه کلیساها و روحانیت، فرصتی برای تبلیغ تساهل مذهبی، مدنی. آزادی و... مطابق با این نگرش، کار او به شدت عقلانی و ژورنالیستی است. همه نیروهای «نظام قدیمی» با عصبانیت در برابر این امر قیام کردند، زیرا یکی از دشمنان او به او لقب «پرومته» داد، و قدرت خدایان زمینی و آسمانی را سرنگون کرد. فررون به ویژه غیرت داشت، که ولتر او را با خنده خود در تعدادی جزوه معرفی کرد و در نمایشنامه "تارتان" با نام شفاف فرلون خبرچین آورد.

فعالیت های حقوق بشر

در سال 1762، ولتر مبارزاتی را برای لغو حکم ژان کالاس پروتستان، که به دلیل قتل پسرش اعدام شد، آغاز کرد. در نتیجه ژان کالاس بی گناه شناخته شد و بقیه محکومان این پرونده تبرئه شدند. مورخ فرانسوی ماریون سیگو استدلال می کند که ولتر از ماجرای کالاس برای نشان دادن نفرت خود از کلیسا استفاده کرد و اصلاً برای دفاع از حقوق کالاس اعدام شده (که به دلیل اشتباهات رویه ای تبرئه شد): ماریون سیگو، ولتر - Une imposture au service. des puissants، پاریس، Kontre-Kulture، 2014.

نگرش نسبت به یهودیان

ولتر در «فرهنگ فلسفی» خود می نویسد: «... در آنها (یهودیان) فقط قومی جاهل و وحشی را می یابید که مدتهاست نفرت انگیزترین طمع را با نفرت انگیزترین خرافات و با شکست ناپذیرترین نفرت از همه ترکیب کرده اند. مردمی که آنها را تحمل می کنند و در عین حال ثروتمند می شوند... با این وجود، آنها نباید سوزانده شوند.» لویی دو بونالد می‌نویسد: «وقتی می‌گویم فیلسوفان با یهودیان مهربان هستند، باید رئیس مکتب فلسفی قرن هجدهم ولتر را که در طول زندگی خود خصومت قاطعی با این قوم نشان داد، از شمار آنها حذف کرد.»

پیروان ولتر ولتریسم

ولتر اغلب مجبور می‌شد آثارش را به‌صورت ناشناس منتشر کند، وقتی شایعه‌ای که او را نویسنده می‌دانست از آنها صرف نظر کند، آن‌ها را در خارج از کشور چاپ کند و آنها را به فرانسه قاچاق کند. از سوی دیگر، ولتر می‌توانست در مبارزه علیه نظم کهنه در حال مرگ، بر مخاطبان تأثیرگذار عظیمی هم در فرانسه و هم در خارج از کشور تکیه کند، از «سلطان روشنفکر» تا کادرهای گسترده روشنفکران بورژوازی جدید، درست تا روسیه. که او "تاریخ پیتر" و تا حدی "چارلز دوازدهم" خود را وقف کرد، در مکاتبات با کاترین دوم و سوماروکف، و جایی که نام او، هرچند بدون دلیل کافی، جنبشی اجتماعی به نام ولتریسم نامگذاری شد.

فرقه ولتر در انقلاب کبیر در فرانسه به اوج خود رسید و در سال 1792، در هنگام اجرای تراژدی مرگ سزار، ژاکوبن ها سر نیم تنه او را با کلاه قرمز فریجی تزئین کردند. اگر در قرن نوزدهم، به طور کلی، این فرقه شروع به افول کرد، نام و شکوه ولتر همیشه در دوره های انقلاب احیا می شد: در اواخر قرن نوزدهم - در ایتالیا، جایی که نیروهای ژنرال بناپارت اصل را به ارمغان آوردند. از اعلامیه حقوق بشر و مدنی، تا حدی در انگلستان، جایی که بایرون، مبارز علیه اتحاد مقدس، ولتر را در اکتاوهای چایلد هارولد تجلیل کرد، سپس در آستانه انقلاب مارس در آلمان، جایی که هاینه تصویر خود را زنده کرد. در آغاز قرن بیستم، سنت ولتر، در انکساری منحصر به فرد، بار دیگر در رمان‌های «فلسفی» آناتول فرانس شعله‌ور شد.

کتابخانه ولتر

پس از مرگ ولتر (1778)، امپراتور روسیه کاترین دوم ابراز تمایل کرد که کتابخانه نویسنده را به دست آورد و به نماینده خود در پاریس دستور داد تا این پیشنهاد را با وارثان ولتر در میان بگذارد. به طور خاص مقرر شده بود که نامه های کاترین به ولتر نیز در موضوع معامله لحاظ شود. وارث (خواهرزاده ولتر، بیوه دنیس) با کمال میل موافقت کرد، مبلغ معامله در آن زمان مبلغ زیادی 50000 Ecu یا 30000 روبل طلا بود. این کتابخانه در پاییز 1779 با یک کشتی خاص به سن پترزبورگ تحویل داده شد و شامل 6 هزار و 814 کتاب و 37 جلد با نسخه های خطی بود. امپراتوری نامه های خود را پس نگرفت، آنها را خریداری کرد و به زودی توسط بومارشه منتشر شد، اما کاترین از قبل با او موافقت کرد که قبل از انتشار به او فرصت داده شود تا تکه هایی از نامه ها را حذف کند.

در ابتدا، کتابخانه ولتر در هرمیتاژ قرار داشت. در زمان نیکلاس اول، دسترسی به آن بسته شد. تنها A.S. پوشکین، به دستور خاص تزار، در طول کار خود در "تاریخ پیتر" در آنجا پذیرفته شد. در سال 1861، به دستور الکساندر دوم، کتابخانه ولتر به کتابخانه عمومی امپراتوری (کتابخانه ملی روسیه در سن پترزبورگ کنونی) منتقل شد.

یادداشت های زیادی از ولتر در کتاب ها وجود دارد که موضوع مطالعه جداگانه ای را تشکیل می دهد. کارمندان کتابخانه ملی روسیه هفت جلدی «مجموعه یادداشت های خواندنی ولتر» را برای چاپ آماده کرده اند که 5 جلد اول آن منتشر شده است.

کتابشناسی

مجموعه آثار در 50 جلد. - R. 1877-1882.
مکاتبات ولتر، همان، ج. 33-50.
یازیکوف دی. ولتر در ادبیات روسی. 1879.
رمان و داستان، ترجمه N. Dmitriev. - سن پترزبورگ، 1870.
ولتر زیبایی شناسی. م.، 1974
ولتر M.-F. کاندید. - پانتئون، 1908 (مخفف "Ogonyok"، 1926).
ولتر M.-F. شاهزاده خانم بابل. انتشارات "ادبیات جهان"، 1919.
ولتر M.-F. خدمتکار اورلئان، در 2 جلد، با یادداشت ها و مقالات، 1927.
ولتر زیبایی شناسی. مقالات. نامه ها - م.: هنر، 1974.
ایوانف I. I. نقش سیاسی تئاتر فرانسه در قرن 18. - M., 1895. در وب سایت Runiverse
ولتر فلسفه. م.، 1988
ولتر خدا و مردم 2 جلد، م.، 1961
هال هلمن اختلافات بزرگ در علم ده مورد از جذاب ترین اختلافات - فصل 4. ولتر در مقابل نیدهام: مناقشه منشا = دشمنی های بزرگ در علم: ده مورد از زنده ترین اختلافات تا کنون. - م.: «دیالکتیک»، 2007. - ص 320. - ISBN 0-471-35066-4.
Desnoiresterres G. Voltaire et la société du XVIII siècle, 8 vv. - ص، 1867-1877.
مورلی جی ولتر. - لندن، 1878 (ترجمه روسی. - M.، 1889).
Bengesco G. Voltaire. Bibliographie de ses œuvres. 4vv - ص، 1889-1891.
قهرمان G. Voltaire. - ص، 1892.
اشتراوس دی.اف.ولتر. - Lpz.، 1895 (ترجمه روسی. - M.، 1900).
Crousle L. La vie et les œuvres de Voltaire. 2 vv. - ص، 1899.
لنسون جی. ولتر. - ص، 1906.
برندها ولتر 2 vv. - ص، 1923.
Maugras G. Querelles des philosophes Voltaire et Rousseau. - ص، 1886.
Brunetière F. Les époques du théâtre français. - ص، 1892.
Lion H. Les tragedies et les theories dramatiques de Voltaire. - ص، 1896.
گریسوالد. ولتر آل مورخ. - 1898.
Ducros L. Les Encyclopedistes. - ص، 1900 (ترجمه روسی وجود دارد).
Robert L. Voltaire et l'intolérance réligieuse. - ص، 1904.
فیلسوف Pellissier G. Voltaire. - ص، 1908.

آثار فلسفی

"زادیگ" (Zadig ou la Destinée، 1747)
"Micromegas" (Micromegas، 1752)
"Candide" (Candide، ou l'Optimisme، 1759)
«رساله مدارا» (Traité sur la tolérance، 1763)
«خانم‌ها چه می‌پسندند» (Ce qui plaît aux dames، 1764)
«فرهنگ فلسفی» (Dictionnaire philosophiques, 1764)
"ساده" (L'Ingenu، 1767)
"شاهزاده بابلی" (La Princesse de Babylon، 1768

اقتباس های سینمایی از آثار

1960 کاندید یا خوش بینی در قرن بیستم
1994 ساده دل

مترجمان ولتر به روسی

آداموویچ، گئورگی ویکتورویچ
گومیلیوف، نیکولای استپانوویچ
ایوانف، گئورگی ولادیمیرویچ
لوزینسکی، میخائیل لئونیدوویچ
شینمن، سیسیل یاکولوونا
فونویزین، دنیس ایوانوویچ

تعداد زیادی پرتره از این فیلسوف توسط دوستش، هنرمند سوئیسی ژان هوبرت به جا مانده است که بخش قابل توجهی از آنها توسط کاترین دوم به دست آمده و در ارمیتاژ نگهداری می شوند. سرگرمی فیلسوف شطرنج بود. حریف همیشگی او به مدت 17 سال، یسوعی پدر آدام بود که در خانه فیلسوف در فرن زندگی می کرد. بازی شطرنج آنها توسط ژان هوبرت در نقاشی "ولتر در حال بازی شطرنج با پدر آدام" که در ارمیتاژ نگهداری می شود، از زندگی گرفته شد.
از دهه 80 قرن هجدهم تا قرن بیستم، روحانیون کلیسای ارتدکس روسیه با ایده ها و کتاب های فیلسوفان ماتریالیست فرانسوی که جوهر دین را افشا می کردند مبارزه کردند. به ویژه، بخش کلیسایی ادبیاتی را منتشر کرد که در آن به انتقاد از ایده های ولتر و مصادره و سوزاندن آثار او پرداخت. در سال 1868، سانسور معنوی روسیه، کتاب ولتر "فلسفه تاریخ" را که در آن سانسورچیان معنوی "استهزای حقایق و رد کتاب مقدس" را یافتند، نابود کرد.
در سال 1890، "گفت و گوهای طنز و فلسفی" ولتر، و در 1893، آثار شعری او که در آنها "گرایش های ضد مذهبی" یافت شد، از بین رفت. سیارک (5676) ولتر که توسط ستاره شناس لیودمیلا کاراچکینا در رصدخانه اخترفیزیک کریمه در 9 سپتامبر 1986 کشف شد، به افتخار ولتر نامگذاری شده است.

ولتر با نام اصلی فرانسوا ماری آروئه (1778-1694) فیلسوف و متفکر بزرگ فرانسوی، نثرنویس و شاعر، تراژدی‌نویس و طنزپرداز، مورخ، آموزگار و روزنامه‌نگار بزرگ فرانسوی است.

دوران کودکی و جوانی

پدر، فرانسوا آروئه، یک کارمند دولتی بود، به عنوان سردفتر کار می کرد و مالیات می گرفت. مامان، ماری مارگریت دومار، از خانواده یک منشی دادگاه جنایی بود.

در مجموع پنج فرزند در خانواده وجود داشت که ولتر کوچکترین آنها بود. وقتی او به سختی 7 سال داشت، مادرش فوت کرد.

این پسر در یک کالج یسوعی (در حال حاضر لیسیوم لوئی بزرگ پاریس) تحصیل کرد، جایی که به گفته او، آنها "لاتین و مزخرفات دیگر" را تدریس می کردند. پدر آرزو داشت ببیند پسرش وکیل می شود و پس از فارغ التحصیلی از کالج در سال 1711، او را در دانشکده حقوق ثبت نام کرد.

اما حرفه یک وکیل اصلاً ولتر جوان را مجذوب خود نکرد. علاوه بر این، او پدرش را دوست نداشت. هر چه جوان بزرگتر می شد، کمتر می خواست فرزند یک بورژوای موفق باشد. بعداً، در سن 50 سالگی، ولتر اظهار داشت که پدر واقعی او یک تفنگدار و شاعر فقیر، یک شوالیه دو روشبرون است. و سپس، ولتر که یک پسر 18 ساله بود، با این وجود تحصیلات حقوقی خود را رها کرد و به ادبیات پرداخت.

آغاز فعالیت ادبی

باید گفت که او در دوران تحصیل در دانشگاه شروع به نوشتن شعر کرد. ولتر شاعری آزاد بود که در خانه‌های اشرافی زندگی می‌کرد و در آنجا توسط بستگان مادری‌اش ابوت شاتونوف معرفی شد.

آثار او مملو از طنز بود که ولتر بیش از یک بار در باستیل به پایان رسید. در سال 1717 ، تقریباً یک سال تمام در زندان خدمت کرد ، اما وقت خود را تلف نکرد و روی شعر "هنریاد" و تراژدی "ادیپ" کار کرد.

پس از یک حکم زندان دیگر مرد جواناز او خواسته شد که فرانسه را ترک کند، در غیر این صورت با یک اقامت طولانی مدت در زندان مواجه شد. ولتر به انگلستان رفت و در آنجا گذراند سه سال، عمدتاً به مطالعه علم، نظام سیاسی، فلسفه و ادبیات مشغول است.

ولتر در بازگشت به پاریس، برداشت های خود از انگلستان را در کتاب اندیشه های فلسفی خود به اشتراک گذاشت. کتاب مصادره شد، ناشر به باستیل رسید و خود نویسنده موفق شد این بار به لورن فرار کند.

امیلی دو شاتل

ولتر با Marquise du Chatelet در روئن ملاقات کرد. او با نامی در آنجا پنهان شد و عملاً از ترس اینکه دوباره در باستیل دستگیر و زندانی شود بیرون نرفته بود.

یک روز عصر، تصمیم گرفتم قدم بزنم هوای تازهو در حال بازگشت به خانه، ولتر زنی را دید که سوار بر اسب بود. او متوجه یک لباس و جواهرات گرانقیمت شد که به این معنی بود که آن خانم فردی نجیب و ثروتمند است. او درست در لحظه ای ظاهر شد که ولتر دزدانی را با چوب در نزدیکی خانه خود دید. وقتی زن ظاهر شد، جمعیت عصای خود را به زمین انداختند و فرار کردند. معلوم شد که ناجی امیلیا دو شاتله است. زن گفت که همه چیز را در مورد او می داند و به طور خاص آمد تا ولتر را به قلعه خود ببرد.

نویسنده شروع به زندگی در قلعه سیری کرد و بعداً آن را "بهشت روی زمین" نامید. او 39 ساله بود ، مارکیز 27 ساله بود ، معلوم شد که یک داستان عاشقانه خیره کننده زیبا است ، آنها 15 سال با هم زندگی کردند. امیلیا برای ولتر همه چیز شد - بهترین دوست، مرشد، دستیار، عاشق، همراه وفادار و موز. در قلعه سیری بود که او بهترین شاهکارهای خود را خلق کرد: تراژدی های "الزیرا" و "محمد" ، شعر "باکره اورلئان" و همچنین آثار علمی«مبانی فلسفه نیوتن» و «رساله متافیزیک».

مارکیز صمیمانه هر شادی، غم، فراز و نشیب را با او تجربه می کرد، نگران او بود و او را در خلاقیت یاری می کرد. او خود بسیار تحصیل کرده بود، به ادبیات، فیزیک، فلسفه و ریاضیات علاقه داشت و آثار نیوتن را به فرانسوی ترجمه کرد.

وقتی مارکیز درگذشت، به نظر ولتر می‌رسید که زندگی بدون زنی که دوستش داشت، فایده‌ای ندارد. اما تقدیر این بود که او 30 سال بیشتر از امیلیای خود زنده بماند.

فعالیت های اروپایی

در سال 1745، ولتر به سمت شاعر دربار منصوب شد سال آیندهاو به عضویت آکادمی علوم فرانسه و همچنین عضو افتخاری آکادمی علوم سن پترزبورگ انتخاب شد.

اما تیرگی روابط با لویی پانزدهم و همچنین مرگ امیلیا مورد علاقه او دلیلی شد که ولتر با پیشنهاد فردریک دوم پادشاه پروس موافقت کرد و عازم برلین شد.

در طول سه سال، شاعر به دلیل تند زبان و کلاهبرداری مالی با پادشاه پروس به اختلاف افتاد. ولتر رفت، این بار به سوییس. در مرز کانتون ژنو، او دو ملک به دست آورد - یکی را اجاره کرد و دومی را خرید. در اینجا او مکاتبات گسترده و پذیرایی از مهمانان از سراسر اروپا را آغاز کرد. از جمله کسانی که او با آنها مکاتبه داشت، علاوه بر پادشاه پروس فردریک دوم، عبارت بودند از:

  • امپراتور روسیه کاترین دوم؛
  • کریستین هفتم پادشاه دانمارک؛
  • پادشاه لهستان استانیسلاو آگوست پونیاتوفسکی؛
  • گوستاو سوم پادشاه سوئد.

ولتر از سال 1750 تا 1760 بسیار سخت کار کرد و نتیجه کار پربار او داستان های فلسفی زیر بود:

  • "Candide"؛
  • "تاریخ امپراتوری روسیه تحت پیتر کبیر"؛
  • "سوالات در مورد دایره المعارف"؛
  • "رساله مدارا"؛
  • "ساده"؛
  • "فرهنگ فلسفی جیبی"؛
  • "تجربه ای از تاریخ جهانی درباره اخلاق و روحیه مردم."

در این زمان، ثروت ولتر به طرز محسوسی افزایش یافته بود. لازم به ذکر است که فیلسوف از حدس و گمان های مالی ابایی نداشت. بنابراین در سال 1776 ثروت او به 200 هزار لیور رسید و او به یکی از ثروتمندترین افراد فرانسه تبدیل شد. ولتر چندین شرکت کاملاً سودآور را برای خود راه اندازی کرد، اشراف از فیلسوف پول قرض کردند و او اکنون می توانست فکر کند و هر چه می خواهد بگوید.

مرگ و میراث

ولتر زمانی که به پاریس بازگشت بیش از هشتاد سال داشت و با شور و شوق از او استقبال شد. او خانه ای در خیابان ریشلیو خرید. به نظر می رسید که اکنون در وطن خود می توانیم زندگی خود را در آرامش بگذرانیم.

اما او شروع به تحمل درد شدید کرد. پزشکان مدرن، با مطالعه اسناد و یادداشت های خود فیلسوف در مورد چگونگی پیشرفت بیماری، موافقت کردند که ولتر به احتمال زیاد سرطان پروستات دارد. برای تسکین درد به تریاک معتاد شد. در مارس 1778 آشتی او با کلیسا و بخشش گناهان انجام شد. و در ماه مه فیلسوف بزرگ در 30 مه 1778 در خواب از دنیا رفت.

جسد ولتر از دفن مسیحی محروم شد. او در شامپاین به خاک سپرده شد، جایی که برادرزاده‌اش به عنوان راهبایی در کلیرز ابی خدمت می‌کرد. اما در سال 1791 بقایای او به مقبره ملی افراد برجسته پاریس منتقل شد.

بلافاصله پس از مرگ او، ملکه کاترین دوم تمایل خود را برای خرید کتابخانه ولتر ابراز کرد. این معامله با وارثان فیلسوف انجام شد. در سال 1779، یک کشتی ویژه این میراث را به سن پترزبورگ تحویل داد.

در ابتدا، کتابخانه ولتر در ارمیتاژ نگهداری می شد که اکنون در کتابخانه ملی روسیه در سن پترزبورگ قرار دارد.

میراثی که ولتر برای نوادگانش به جا گذاشت هیچ بهایی ندارد. مجموعه آثار فلسفی او حدود 50 جلد 600 صفحه ای به اضافه دو جلد عظیم «شاخص ها» است.