صفحه اصلی / برای روابط / موعظه های مربوط به عشق خدا را بخوانید. موعظه عشق به خدا و همسایه

موعظه های مربوط به عشق خدا را بخوانید. موعظه عشق به خدا و همسایه

شماس الکساندر رستوروف

امروز کلیسای مقدس خواندن انجیل را در مورد فرمان اصلی که خدا به انسان داده است - که ما باید خدا و همسایه خود را دوست داشته باشیم، به ما ارائه می دهد.

و یکی از آنها که وکیل بود، او را وسوسه کرد و گفت: معلم! بزرگترین فرمان در شریعت چیست؟عیسی به او گفت: «یَهُوَه، خدای خود را با تمام دل و با تمام جان و با تمام عقلت دوست داری.این اولین و بزرگترین فرمان است; دومی مشابه آن است: همسایه خود را مانند خود دوست بدار. همه شریعت و انبیا بر اساس این دو فرمان است. (انجیل متی فصل 22)

صحبت از عشق آسان نیست، زیرا سخت است که به خودم پاسخی صادقانه بدهم که آیا خود من فرمان عشق را انجام می دهم و تا چه اندازه.

بسیاری از مردم از شنیدن احکام خسته شده اند،این اتفاق به ویژه در مورد جوانان وتوسط اهل محله بسیار جوان:شما می توانید این کار را انجام دهید، شما نمی توانید آن را انجام دهید.احکام، قوانین، هنجارها...

در حال حاضر محدودیت ها و مقررات مختلف در زندگی وجود دارد. برای جوانان، این احتمالاً هنوز قابل بخشش است - با توجه به این واقعیت که آنها در اطاعت زندگی می کنند و تا حدی می توانند بی خیال باشند، اما برای ما نابخشودنی است.

چرا این اتفاق می افتد، چرا ما در دل نسبت به کلام خدا بی تفاوت هستیم؟ به دلایل واضح. زیرا ما نیاز آنها را که برای ما یک ضرورت مطلق است احساس نمی کنیم و همچنین به این دلیل که در زندگی روزمرهو بنابراین ما به نوعی بر اساس عادات و مفاهیم خوب و بد خود کنار می آییم.

ما از نظر مذهبی از این دستور پیروی می کنیم که ماشین را در مرکز مسکو در مکان نامناسب پارک نکنید - جریمه بزرگ است و آنها ماشین را خواهند برد: دوباره پرداخت کنید، وقت خود را تلف کنید. می ترسیم و رصد می کنیم، تخلف نمی کنیم.

اما امروز خداوند با ما نه از نوعی ممنوعیت و دستور، حتی اگر بسیار مهم، صحبت می کند، بلکه در مورد ضروری ترین آنها صحبت می کند، در مورد چیزی که بدون آن ما آدمک مطلق می شویم، که بدون آن هیچ خیری از خدا دریافت نخواهیم کرد، و همه چیزهای ما. اعمال به اتلاف وقت و تلاش غیرضروری تبدیل خواهد شد. بدون آن ما خود را برای مجازات آماده خواهیم کرد، چنان جریمه ای دریافت خواهیم کرد که با هیچ چیز نمی توانیم پرداخت کنیم.

خداوند می فرماید که عشق به خدا و انسان دستورات اصلی، کار اصلی زندگی ما است که همه کارهای دیگر از آن زاده می شود و همه اعمال، افکار و دعاهای ما باید به آن معطوف شود.

اگر کسی در زندگی خود به اندازه کافی خوش شانس باشد که با افرادی که کسب کرده اند ارتباط برقرار کند فضایل بالاو ثمرات روح القدس، سپس او می تواند شهادت دهد که شخص می خواهد به آنها نزدیک باشد، گوش دهد و از آنها اطاعت کند. نه صرفاً به این دلیل که آنها ما را درک می کنند، یا به ما هدیه هایی از بینش یا شفا را نشان می دهند. و چون واقعاً ما را دوست دارند، فرمان عشق را به طور فعال انجام می دهند. دل این را حس می کند و می لرزد. و عشق آنها روح را التیام می بخشد، بال می بخشد و هر ترس روزمره را می سوزاند. متأسفانه، افراد زیادی در اطراف ما وجود ندارند که واقعاً ما را دوست داشته باشند. چرا؟ زیرا در دنیا افراد زیادی نیستند که با تمام وجود به سوی خدا تلاش کنند.

راهب اسحاق سوری می گوید کسانی که این دنیا را دوست دارند نمی توانند به مردم محبت کنند (منظور او از دنیا احساسات است). با این حال، "وقتی کسی عشق به دست آورد، همراه با عشق، خود خدا را بر تن می کند."

گاهی اوقات به نظر می رسد که دنیای اطراف ما به طرز وحشتناکی پیچیده است و برای ما سخت است که در آن جا بیفتیم، درس بخوانیم، به دنبال کار بگردیم و از خانواده خود حمایت کنیم. اما چگونه می‌توانیم از تمام دستاوردهای حرفه‌ای، مهارت‌های ارتباطی و سایر مهارت‌های لازم برای زندگی عقب بمانیم جامعه مدرن، فرمان اصلی را فراموش نکنید - در مورد عشق! گاهی اوقات شما با دقت به یک شخص نگاه می کنید، لباس های بیرونی، موقعیت اجتماعی، برخی مهارت ها و توانایی های اکتسابی را از نظر ذهنی حذف می کنید، عزت نفسی که از مبدأ، تحصیلات و موقعیت شکل می گیرد - و اغلب تقریباً چیزی باقی نمی ماند، هیچ قلب دوست داشتنی قابل مشاهده نیست.

بعضی ها بدون هیچ دلیلی فرمان عشق را بیهوده می گیرند و معتقدند که قطعاً این فرمان را انجام می دهند، به خدا و همه اطرافیان خود عشق می ورزند (خب، البته نمی توانند دو نفر را تحمل کنند - همسایه، رئیس، ... نسبی) و بنابراین آنها همه را دوست دارند. و این واقعیت که آنها احساسات، گناهان مختلف دارند - این، به نظر آنها، به ویژه در عشق دخالت نمی کند، ربطی به فرمان عشق ندارد.

آیا می توان همزمان عشق واقعی مسیحی و اشتیاق ریشه دار داشت؟ البته نه.

از دوران کودکی می توانیم رفتاری مهربان، صبور و غیره داشته باشیم ویژگی های مثبت، از اجداد پارسای ما به ارث رسیده است. اما این هنوز عشق نیست. اینها فقط دانه های خوبی هستند که باید رشد کنند.

البته، شما نمی توانید به سادگی به همسایه خود محبت کنید. آن را بخواهید - و آن را دوست داشته باشید. اما از آنجایی که خداوند ما را به محبت دعوت می کند، از آنجا که می گوید این اولین و اصلی ترین دستور است، ما موظفیم به او ایمان داشته باشیم و برای آن تلاش کنیم.

پدران مقدس به صورت مجازی می گویند که عشق که از چیزی برانگیخته شده است مانند نهری پر از باران است که با قطع باران خشک می شود. اما عشقی که مقصرش خداست همان عشقی است که از زمین سرچشمه می گیرد

سخت نیستعشق یک مادر به فرزندش را درک کند، او به او زندگی داده است و او ذره مادی اوست. اما ما به سادگی قادر به درک محبت خدا و قدردانی آن نیستیم. «زیرا خدا جهان را چنان محبت کرد که پسر یگانه خود را داد تا هر که به او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی داشته باشد.» (یوحنا 3:16) در طول عمر طولانی خود، موردی را نمی شناسم که شوهری برای همسرش فوت کرده باشد یا برعکس. مردم به سادگی قادر به این کار نیستند، زیرا عشق ما همیشه به چیزی در مقابل نیاز دارد. زن به شوهرش می‌گوید: «اگر برای من چکمه‌های جدید بخری، بیشتر دوستت خواهم داشت.» او، بیچاره، نمی تواند این کار را بپردازد، زیرا حقوقش کم است و او آزرده خاطر شد. به نظر می رسید که عشق او سرد شده و بدتر شده است. اما خدا اینطور نیست، عشق خداستاو هرگز متوقف نمی شود، همه چیز را باور می کند و در ازای آن چیزی نمی خواهد. چرا؟ زیرا خدا خود جوهر عشق است «خدا عشق است». پولس رسول عشقی را توصیف می کند که در اول قرنتیان 13: 1-8 وجود ندارد. این معیار محبت خداست. در عشق انسان موارد مختلفو شرایط متفاوت است و عیسی مسیح گفت: «عشق بزرگتر از این کسی نیست که جان خود را برای دوستانش فدا کنداز این به بعد بالاترین میزان عشق مردن برای دوست است. بالاتر و فراتر از این حد عشق انسانینمی تواند قدم بگذارد ما دوستانمان را دوست داریم که ما را دوست دارند و ممکن است در زندگی اتفاق بیفتد که آماده باشیم برای آنها بمیریم. اما مردن برای دشمن، تاریخ بشر چنین چیزی نمی داند. غیر مؤمنان به سادگی چنین عشقی را نمی شناسند، ندارند و نمی توانند داشته باشند، چنین محبتی در ذات افراد مقدس است، که در روی زمین نیز وجود ندارند. به همین دلیل است که کلام خدا می گوید: «خدا عشق خود را به ما با این واقعیت ثابت می کند که مسیح در حالی که ما هنوز گناهکار بودیم برای ما مرد.» (روم. 5:8) پس عیسی مسیح مردبرای افراد شریر، گناهکاران، زناکاران، قاتلان، دزدان و راهزنان. نمی توان فهمید که چگونه خداوند می تواند پسرش را نجات دهد، وقتی که سربازان و دزدان، حتی بر روی صلیب، عیسی را مسخره کردند، و گفتند: او دیگران را نجات داد، او در جواب دعا کرد؟ از پدرش خواست که این افراد نالایق را ببخشد. فرمود: پدر آنها را ببخش که نمی دانند چه می کنند. این در ذهن ما و منطق عادی چیزها نمی گنجد. اما این دقیقاً همان کاری است که خداوند انجام داد، زیرا بدون ریختن خون هیچ بخششی وجود ندارد. اما نه هر خونی، بلکه خون یک فرد عادل، بی گناه و مقدس، زیرا فقط این ارزش دارد. همانطور که کتاب مقدس می گوید، عیسی نی کبود را نشکست، این عشق بی پایان، رایگان و بی پایان خدا و رنج طولانی او را ثابت می کند. یکی از ملحدین در جمعی کثیری به نام خدا کفر گفت: اگر خدا هست، پس من او را به چالش می کشم. بگذار در عرض پنج دقیقه به من بخورد. در حالی که همه برای خود لحظه شماری می کردند سکوت مرده ای حاکم شد. و آهی از روی تمسخر کشید و گفت: «خب، همین، ببین خدای تو کجاست؟ پیرزنی جلو آمد و پرسید: بچه داری؟ بله من یک پسر دارم! اگر پسرت به تو چاقو بدهد و بگوید: بابا، این کار را می کنی، عزیزم، خیلی دوستش دارم؟ مرد جوان، خدا هم همینطور، او تو را آنقدر دوست دارد که نمی تواند چالش احمقانه تو را بپذیرد. «زیرا خدا جهان را بسیار محبت کرد که پسر خود را داد ..." (یوحنا 3:16) خدا نیز شما را دوست دارد، مهم نیست که چه هستید. او، عیسی مسیح، یهودای خائن را از قبل می شناخت، اما او را از شاگردانش بیرون نکرد. او با دادن یک تکه نان که به معنای دوستی بود، آخرین فرصت را برای عید پسح به او داد. اما یهودا این فرصت را از دست داد. عشق خدادر این واقعیت بیان می شود که این ما نبودیم که کاری برای او انجام دادیم، بلکه او، نه ما، لیاقت آن را داشتیم. اعمال خوبو او خدا ما را دوست داشت و پسر یگانه خود را فرستاد تا کفاره گناهان ما باشد. او این کار را کرد تا ما بتوانیم زندگی کنیم. (روم. 5:10). بیشتر توضیحات کاملپولس در (اول قرنتیان 13:4-10) که قبلاً در بالا به آن اشاره کردم محبت می کند، لطفاً بخوانید.

30. در مورد عشق به خدا و همسایه

خداوند ما عیسی مسیح هنگامی که یکی از معلمان شریعت از او پرسید که مهمترین فرمان در شریعت خدا چیست، پاسخ داد: «خداوند، خدای خود را با تمام دل و با تمام جان و با تمام وجودت محبت کن. عقل: این اولین و بزرگترین فرمان است. دومی مشابه آن است: همسایه خود را مانند خود دوست بدار. تمام شریعت و انبیا بر این دو فرمان است.» از این سخنان منجی روشن می شود که کسی که فرمان عشق را انجام می دهد ، یعنی یاد می گیرد که خدا و همسایه را دوست داشته باشد ، تمام قانون خدا را به انجام خواهد رساند. بنابراین، هرکسی که می‌خواهد خدا را خشنود کند، باید دائماً از خود این سؤال را بپرسد که آیا این دو فرمان مهم را انجام می‌دهم، یعنی آیا خدا را دوست دارم و آیا همسایگانم را دوست دارم؟

چگونه می توانیم تشخیص دهیم که آیا خدا را دوست داریم؟ پدران مقدس نشانه هایی از چنین محبتی را نشان می دهند. سنت سیلوان آتوس می گوید اگر کسی را دوست داریم، پس می خواهیم در مورد آن فکر کنیم، در مورد آن صحبت کنیم، با آن شخص باشیم. مثلاً اگر دختری عاشق جوانی شود، مدام به او فکر می کند و تمام فکرش به او مشغول است، به طوری که حتی در حال کار، مطالعه، غذا خوردن و خوابیدن هم نمی تواند او را فراموش کند. بیایید سعی کنیم این را در مورد خودمان به کار ببریم: اینجا ما مسیحیان هستیم، که باید خدا را با تمام قلب، با تمام جان و با تمام قدرت خود دوست داشته باشیم - چند وقت یکبار خدا را به یاد می آوریم؟ آیا هنگام کار، غذا خوردن یا خواب به او فکر می کنیم؟ افسوس، پاسخ به این سوال ناامید کننده خواهد بود - ما خیلی اوقات خدا را به یاد نمی آوریم، یا حتی، شاید بتوان گفت، به ندرت. افکار ما تقریباً همیشه با هر چیزی جز خدا مشغول است. ذهن ما به زمین، به نگرانی های زمینی، به غرور زمینی وابسته است. حتی زمانی که ما دعا می کنیم یا در یک مراسم الهی شرکت می کنیم، ذهن ما اغلب ناشناخته در کجای چهارراه این دنیا سرگردان است، به طوری که ما فقط با بدن خود در معبد حضور داریم، در حالی که روح، ذهن و قلب ما در جایی بسیار فراتر از آن هستند. مرزها و اگر چنین است، پس این نشانه ی یقینی است که ما خدا را اندک دوست داریم.

وگرنه چگونه می‌توانیم بررسی کنیم که آیا ما به فرمان اول عمل می‌کنیم، یعنی آیا خدا را دوست داریم؟ برای انجام این کار، باید توجه کنیم که چگونه فرمان دوم را انجام دهیم - دوست داشتن همسایه. واقعیت این است که این احکام پیوند ناگسستنی دارند و انجام اولی بدون رعایت دومی غیر ممکن است. اگر کسی بگوید: «من خدا را دوست دارم»، اما همسایه خود را دوست ندارد، چنین شخصی به قول رسول دروغگو است. پس اگر فکر می کنیم خدا را دوست داریم، اما در عین حال همسایه خود را دوست نداریم، یعنی دعوا می کنیم، گناهان را نمی بخشیم، دشمنی داریم، خود را فریب می دهیم، زیرا محبت به خدا بدون محال است. دوست داشتن همسایه

همچنین باید این سوال را روشن کنیم که همسایه ما کیست. البته در به معنای وسیعهمسایگان ما همه مردم هستند، بدون استثنا. با این حال، در معنای محدودتر و مهم‌تر برای ما، همسایگان کسانی هستند که دائماً به ما نزدیک هستند و هر روز ما را احاطه می‌کنند: اعضای خانواده، بستگان نزدیک، دوستان و همکاران در محل کار. البته در وهله اول باید خانواده خود را قرار دهیم. این آنها هستند که ابتدا باید یاد بگیریم مثل خودمان دوست داشته باشیم. پدران مقدس می گویند اول از همه در خانه و خانواده خود محبت خود را نشان دهید.

افرادی هستند که با صدای بلند عشق خود را به انسان و انسانیت اعلام می کنند، اما در عین حال در حالت سوء تفاهم، دشمنی و حتی خصومت آشکار با نزدیک ترین خویشاوندان خود قرار دارند. این حالت البته خودفریبی است که در آن آنچه که مطلوب است به عنوان واقعیت پذیرفته می شود. از این گذشته، قبل از اینکه در مورد عشق به انسانیت صحبت کنیم، باید یاد بگیریم که نزدیک ترین افراد به خودمان را دوست داشته باشیم - بستگان، دوستان، همسایگان و همکاران. و یقیناً باید یاد بگیریم که این کار را انجام دهیم، در غیر این صورت دومی از دو فرمان مهم را انجام نمی دهیم و اگر دومی را انجام ندهیم، اولی را انجام نمی دهیم، زیرا محبت به خدا بدون محبت غیر ممکن است. همسایه ما

پس اول از همه باید یاد بگیریم که همسایه هایمان را دوست داشته باشیم، هر چقدر هم که به نظرمان سخت باشد. و گاهی اوقات این واقعاً می تواند بسیار دشوار باشد، زیرا همسایگان ما همیشه فرشته نیستند. به عنوان مثال، بسیاری می توانند بگویند: همسایه ها می خواهند مرا از دنیا دور کنند - چگونه می توانم آنها را دوست داشته باشم؟ یا: رئیس در محل کار مرا می خورد، دائماً از همه چیز ایراد می گیرد - چگونه می توانم او را دوست داشته باشم؟ یا حتی در مورد خانواده ام، خیلی ها خواهند گفت: شوهرم مست است و هیچ راهی برای زندگی از او وجود ندارد... دخترم می خواهد از شر من خلاص شود، مرا به خانه سالمندان بفرست... من دارم بزرگ می کنم. نوه معتاد به مواد مخدر و هیچ رابطه ای با او وجود ندارد. آیا ممکن است ما چنین افرادی را دوست داشته باشیم؟

با این حال، اگر می خواهیم مسیحی واقعی باشیم، اگر می خواهیم از مسیح و مقدسین تقلید کنیم، باید یاد بگیریم که این افراد را دوست داشته باشیم. البته سخته اما مسیحیت چیز آسان، ساده و راحت نیست. مسیحیت نیاز به قهرمانی دارد. آیا این شوخی است که بگوییم: بالاخره راه یک مسیحی، انسان را پسر خدا، صاحب نعمت های وصف ناپذیر او، ساکن جاودانه بهشت، وارث شکوه ابدی اولیای الهی می کند. بالاخره این موضوع اصلاً کمی نیست. در کتاب آخرالزمان، خداوند وعده می دهد که مسیحیان واقعی را در کنار خود بر تخت خود بنشیند. بیایید فکر کنیم: نشستن در کنار خدا بر تخت او - آیا این موضوع کوچکی است؟ آیا در عظمت خود از هر چیزی که بتوان تصور کرد فراتر نمی رود؟ و اگر پاداش وعده داده شده توسط پدر آسمانی بسیار زیاد است، آیا جای تعجب است که انجام دستورات او برای ما همیشه آسان نیست؟ از این گذشته ، حتی در زندگی معمولی زمینی ، پیروزی بدون دشواری ، بدون مبارزه مداوم ، بدون اعمال شدید قدرت بدست نمی آید.

خداوندی که دستور محبت به همسایگان را داده است، البته می‌داند که این همسایه‌ها با هم فرق دارند، که اغلب ما را دوست ندارند و با ما بد رفتار می‌کنند و گاهی هم کاملاً دشمنی می‌کنند. و بنابراین، خداوند، همانطور که بود، با فرمان به ما به دوست داشتن کسانی که با ما دشمنی می کنند، و به دشمنان خود، فرمان عشق را تقویت می کند. می فرماید: اگر فقط کسانی را دوست دارید که شما را دوست دارند و با شما خوب رفتار می کنند، پس چه پاداشی دارید؟ پس چرا به شما پاداش دهید - بالاخره هم مشرکان و هم کسانی که از ایمان واقعی بیگانه هستند عاشق کسانی هستند که آنها را دوست دارند.

دوست داشتن افرادی در دایره آشنایانمان که ثروتمند، قوی، مودب، شوخ و با ما هستند، آسان است. این آسان است زیرا ارتباط با آنها خوشایند است و لذت و اغلب برخی از مزایای عملی را به همراه دارد. اما چنین عشقی، اگر عمیق بنگرید، عشقی غیرواقعی، غیرصادقانه و نادرست است، زیرا عشق واقعی همیشه بی غرض است، به گفته رسول، خود را نمی جوید و به خاطر برخی از صفات پسندیده و سودمند عشق نمی ورزد. از خود گذشتگی - وقتی چنین ویژگی هایی وجود ندارد و حتی ویژگی های متضاد وجود دارد. فقط چنین عشقی مسیحی و واقعی است، فقط نشانه آن است که ما راه مسیح را دنبال می کنیم. خدا اینگونه دوست دارد - بالاخره او ما را نه به خاطر برخی از شایستگی ها و فضایل بزرگ که وجود ندارد و نه به خاطر منافعی که برای او به ارمغان می آوریم دوست دارد، برای چه چیزی می توانیم به او بدهیم؟ - اما ما را همانطور که هستیم دوست دارد - سقوط کرده، ناشایست و گناهکار. چنین عشقی عشق کامل است و تقدیر و نشانه کمال است.

خداوند ما را به چنین کمال می خواند: کامل باشید، همانطور که پدر آسمانی شما کامل است. و یک چیز دیگر: مقدس باشید، زیرا من مقدس هستم. به گفته راهب سیلوان، نشانه اصلی حقیقت راه برای یک مسیحی عشق او به دشمنانش است - برای کسانی که او را دوست ندارند، او را آزار می دهند و از آنها رنج می برد. و اغلب چنین افرادی از بستگان نزدیک ما هستند. از این گذشته، اگر شوهر مست مرده باشد، یا دختر شلخته ای از خانه بیرون شود، یا نوه معتاد به مواد مخدر همه چیزهای خود را فروخته باشد، اینها دقیقاً همان افرادی هستند که فرمان عشق به دشمنان در مورد آنها صدق می کند. زیرا به تعبیری می توان گفت که رفتار آنها بیشتر شبیه دشمنان شده است تا خویشاوندان. و به موجب این فرمان، اگر می خواهیم مسیحی واقعی باشیم و به کمال برسیم، باید آنها را دوست داشته باشیم. بله، این خویشاوندان مانند دشمنان رفتار می کنند، اما ما این فرمان را دریافت کردیم که نه تنها خویشاوندان، بلکه دشمنان را نیز دوست داشته باشیم و کامل باشیم، همانطور که پدر آسمانی ما کامل است. مسیح بر روی صلیب برای صلیب کنندگان خود دعا کرد، و بنابراین حتی اگر همسایگان ما شروع به مصلوب کردن ما کنند، ما باید با تقلید از مسیح آنها را دوست داشته باشیم و برای آنها دعا کنیم.

البته این آسان نیست و چنین آزمایشی واقعاً آزمون آتشین ایمان، صبر و عشق مسیحی ماست. غیرممکن است که انسان به تنهایی این کار را انجام دهد، اما با خدا همه چیز ممکن است و اگر علیرغم همه چیز سعی می کنیم این افراد نزدیک خود را دوست داشته باشیم، غم و اندوه آنها را با صبر و حوصله تحمل کنیم. برای آنها دعا کنید و برایشان متاسف باشید و با آنها مهربانانه رفتار کنید، خوب، آنگاه ما در کمالات او از خود خداوند تقلید خواهیم کرد و سپس خداوند با دیدن مجاهدت و صبر ما، خود ما را در حمل صلیب و اراده یاری خواهد کرد. فیض و هدایای روحانی خود را در این زندگی عطا کنید. ثواب در عصر آینده آنقدر زیاد خواهد بود که غم و اندوهی را که بر روی زمین از مردم متحمل شده ایم به هیچ وجه به یاد نمی آوریم و اگر به یاد بیاوریم خدا را به خاطر آنها شکر خواهیم کرد زیرا خواهیم دید که چنین بوده است. برای شکیبایی ما که به ما افتخار شد، ما در بهشت ​​از جلال ابدی هستیم.

البته نمونه هایی در مورد آن ما در مورد، افراطی هستند، اما حتی در چنین مواردی باید کسانی را دوست داشته باشیم که ما را غمگین می کنند. علاوه بر این، ما باید همه افراد دیگر را دوست داشته باشیم. از این گذشته، اغلب ما نمی دانیم که چگونه حتی آن دسته از همسایگان خود را که هیچ بدی به ما نکرده اند، دوست داشته باشیم. ما با آنها با دشمنی رفتار می کنیم، آنها را دوست نداریم، آنها را محکوم می کنیم و تهمت می زنیم. و بدون شک با چنین رفتاری به شیاطین خدمت کرده و شبیه آنها می شویم. سنت سیلوان مستقیماً می گوید که اگر در مورد مردم بد فکر می کنید یا با کسی با خصومت رفتار می کنید ، به این معنی است که روح شیطانی در شما زندگی می کند و اگر توبه نکنید و خود را اصلاح نکنید ، پس از مرگ به جایی خواهید رفت که آنها هستند. ارواح شیطانییعنی به جهنم.

و باید گفت که چنین خطری برخی از ما را تهدید می کند، افرادی که به نظر می رسد متعلق به کلیسا هستند، که اعتراف می کنند و عشاق می گیرند. برادران و خواهران، تصور کنید چه کابوس، وحشت و شرمساری خواهد بود اگر ما، مردمی که تعمید داده ایم، از معبد بازدید می کنیم، دستورات خدا را می دانیم - در یک کلام، داشتن همه چیزهایی که برای رستگاری نیاز داریم - اگر در نهایت به آنجا برسیم. جهنم ! بالاخره آنهایی که آنجا هستند - ملحد، خداجنگ، شیطان پرست، فاسق، شرور - به ما می خندند، می گویند: اوه، ما چیزی نمی دانستیم، کلیسا نرفتیم، نرفتیم. اگر انجیل را بخوانید، ما بدون خدا و بدون کلیسا زندگی کردیم - به همین دلیل است که شما به اینجا رسیدید، اما در مورد شما چطور؟ چطور شد که به اینجا رسیدی؟ بالاخره همه چیز به تو داده شد تا اراده خدا را در زندگیت برآورده کنی و با وجود این به جهنم رسیدی؟

کتاب مقدسبه مردم نشان می دهد که خدا، خالق جهان، عشق است. و ما را فرا می خواند که شبیه خدای خود شویم، شبیه او شویم. از آنجایی که خداوند عشق است، پس اگر می خواهیم نزد او بیاییم، باید عشق ورزیدن را بیاموزیم. کمال مسیحی عشق است، عشق فداکارانه، نه برای چیز خوبی که مردم به ما می کنند، بلکه عشق به همه، حتی برای دشمنان است. راهب اسحاق شامی می گوید که نشانه کسانی که به کمال مسیحی رسیده اند این است: حتی اگر به خاطر عشق به مردم روزی ده بار بسوزانند، به این راضی نیستند و آرام نمی گیرند، اما دوست دارم صد یا هزار بار دیگر به خاطر عشق بسوزانم. به عنوان نمونه، قدیس اسحاق به ابا آگاتون اشاره کرد که یک بار یک جذامی را دیده بود، گفت که دوست دارد بدن در حال پوسیدگی او را بگیرد و بدن خودش را به او بدهد. و نیازی نیست فکر کنید که این جذامی نوعی قو رنجور ایده آل است. نه، به احتمال زیاد، او یک ولگرد معمولی، شاید بسیار گناهکار، شاید یک مست یا دزد بود - و به چنین شخصی بود که ابا آگاتون می خواست بدن مقدسش را بدهد! و بدون شک اگر می توانستم آن را می دادم.

چنین عشقی کمال مسیحی است. مسیح راه چنین عشقی را در دنیای ما پیمود - بالاخره این دقیقاً همان کاری است که او با نژاد افتاده و فاسد بشر کرد: او با طبیعت آن متحد شد، بدن خود را که بر اثر مرگ جذامی بود و به سوی او سقوط کرده و گناهکار برد. او خود را بخشید - طبیعتش، الوهیتش، جلال و جاودانگی اش. و ما مسیحیان باید در این امر از مسیح تقلید کنیم، باید عشق کامل الهی را از او بیاموزیم، برای آن تلاش کنیم، به آن برسیم. پولس رسول مقدس می گوید: "به عشق دست یابید." و از این که این ایده آل برای ما بی نهایت دور به نظر می رسد، خجالت نکشیم که چنین عشقی را در درون خود احساس نمی کنیم و قدرت آن را نداریم. اگر انجام آن غیرممکن بود، خداوند فرمان عشق را به ما نمی‌داد. آری، خودخواهی ما، غرور ما، ناتوانی و عدم تمایل ما به عشق، تمایل دائمی و عمیق ما به دشمنی - همه اینها مانند کوه های غیرقابل صعود، ما را سنگین می کند و اغلب به نظر می رسد که هیچ نیرویی نمی تواند این کوه ها را از روح حرکت دهد. با این حال، باید به خاطر داشته باشیم که سخنان مسیح به ما خطاب می شود که آنچه برای انسان غیرممکن است برای خدا نیز ممکن است. و بنابراین، ای برادران و خواهران، بیایید تنبلی نکنیم، بلکه تلاش کنیم، حتی اگر در حد اندک، اما همچنان برای انجام کارهای محبت آمیز، برای آن تلاش کنیم، به قول پیر پیسیوس آتوس، سعی کنید کوه های احساساتی را که ما را از عشق باز می دارند از روح حرکت دهید - مهم نیست که چقدر بزرگ به نظر می رسند. و سپس با دیدن تلاش و ایمان ما، خود خداوند آنها را به حرکت در می آورد و به جای آنها شعله عشق کامل را روشن می کند که انسان را مخلوق جدیدی می سازد، تقدیس می کند، به آسمان می رساند و ما را به خود خداوند خدا تشبیه می کند. خدا، پدر آسمانی ما، عشق است. آمین

این متن یک قسمت مقدماتی است.

فصل 10. درباره عشق به همسایه، همسایه خود را مانند خود دوست بدارید. (متی 22:39) و همانطور که می خواهید مردم با شما رفتار کنند، با آنها نیز چنین کنید. (لوقا 6:31) فرمان جدیدی به شما می‌دهم که یکدیگر را دوست بدارید. همانطور که من شما را دوست داشتم، شما نیز یکدیگر را دوست بدارید. با این کار همه شما را خواهند شناخت

درس 3. رسول و انجیل مقدس یوحنای الهی دان (درباره عشق به خدا و همسایه) I. رسول مقدس و انجیلی یوحنای الهی دان، که اکنون متبرک شده است، نزدیک ترین و محبوب ترین شاگرد خداوند ما عیسی مسیح بود - همانطور که سرود کلیسا می گوید، او بود. یک دوست و محرم

کلمه بیست و ششم در مورد عشق به همسایه محبوب! بیایید همدیگر را دوست داشته باشیم و غیره. (اول یوحنا ۴:۷) ریشه و آغاز عشق به همسایه، عشق به خداست. کسی که واقعاً خدا را دوست دارد، قطعاً همسایه خود را دوست دارد. بدون شک خداوند هر انسانی را دوست دارد. پس چه کسی عاشق را واقعاً دوست دارد

درس 2. شهید مقدس کرنلیوس صدری (بدون عشق به همسایه نمی توانی نجات پیدا کنی) I. اخبار مربوط به St. کورنلیوس که اکنون در سرودها و قرائت های کلیسا تجلیل می شود، به سنت سنت گزارش شد. لوقا بشارت دهنده، که از او در فصل دهم کتاب اعمال رسولان یاد می کند. او بود

2. در مورد شعارهای انجیلی عشق به همسایه، رحمت و عدم مقاومت در برابر بدی ها، بندگان همه ادیان خستگی ناپذیر تکرار می کنند که دین اخلاق را نرم می کند، به مردم می آموزد که با یکدیگر خوب رفتار کنند، یکدیگر را دوست داشته باشند، توهین ها را ببخشند. ، به همسایگان خود نیکی کنند. در

III. ایمان واقعی در یک چیز است: عشق به خدا و همسایه. 1. مسیح گفت: «یکدیگر را دوست بدارید همانطور که من شما را دوست داشتم، و بنابراین همه خواهند دانست که شما شاگردان من هستید، اگر به یکدیگر محبت کنید. نمی گوید: اگر به این یا آن اعتقاد داری، اما اگر دوست داری. - ورا افراد مختلفو

2. محبت به خدا و همسایه، مسیحی با قاطعیت در مسیر زندگی با فضیلت، باید تمام نیروی روح خود را در جهت کسب محبت به خدا و همسایه معطوف کند. خداوند عیسی مسیح خود این محبت را بزرگترین فرمان نامید: "به این دلیل به تمام شریعت و انبیا امر می کنم" (متی.

6.1. تفاوت یهودیت و مسیحیت در تفسیر فرمان "همسایه خود را دوست بدار" در فرهنگ عامه اروپا، این عقیده رایج وجود دارد که دین یهود فقط به عشق به همسایه خود، به "خودت" نیاز دارد، در حالی که دین مسیحی از عشق به همه مردم و حتی دشمنان.

16. درباره محبت به خدا در احساس دل، چگونگی اکتسابی آن; همچنین در مورد عشق کامل، بیگانه با ترس پاک کننده از خدا، و در مورد دیگر عشق های ناقص، همراه با ترس پاک کننده، هیچ کس نمی تواند خدا را با تمام وجود دوست داشته باشد، مگر اینکه ابتدا قلب خود را گرم کند

III. راه زمینی یک مسیحی به سوی خدا مبارزه با جسم، توبه، تحقق فضایل مسیحی است: عشق به خدا و همسایه، صبر و بخشش گناهان، فروتنی، رحمت و غیره. ثروت در یک نگاه از روزگار یحیی باپتیست تا اکنون پادشاهی نیروی آسمانیگرفته شده است، و

درباره محبت به همسایه تمام شریعت و انبیا در عشق به خدا و همسایه متمرکز شده اند 30. عشق به همسایه راهی است که به عشق به خدا منتهی می شود، زیرا مسیح شأن داشت که لباس اسرارآمیز با هر یک از همسایگان ما بپوشد. مسیح - خدا 31. سقوط قلب را مطیع کرد

در مورد عشق به همسایه خود عیسی مسیح به ما دستور داد که نه تنها عزیزانمان، بلکه همه مردم، حتی کسانی که ما را آزار می دهند و به ما آسیب می رسانند، یعنی دشمنانمان را دوست داشته باشیم. او گفت: «آنچه را (از معلمان خود - کاتبان و فریسیان) شنیده اید: همسایه خود را دوست بدار و از دشمن خود متنفر باش.

درباره عشق به همسایه چه چیزی زیباتر و لذت بخش تر از عشق به همسایه است. نفرت عذاب است تمام شریعت و انبیا در محبت خدا و همسایه متمرکز شده اند، زیرا که مسیح لطف کرده است

درس 2 برای یکشنبه بیست و پنجم درباره عشق به همسایه، همسایه خود را همانطور که خود را دوست دارید دوست داشته باشید. این فرمان خداوند، خدای ما، امروز توسط انجیل به ما اعلام شد. انجیل اضافه می کند که در عشق به خدا و عشق به همسایه

فصل 15 عشق به همسایه به عنوان وسیله ای برای دستیابی به عشق به خدا عمل می کند. با تمام وجودت و با تمام ذهنت: این اولین و

درباره عشق به همسایه چه چیزی زیباتر و لذت بخش تر از عشق به همسایه است. نفرت عذاب است کل شریعت و انبیا در عشق به خدا و همسایه متمرکز شده اند (متی بیست و دوم، 40).

هدف: توضیح دادن به کلیسا که چرا دانش به دست آمده از طریق عشق قوی است و بدون عشق سبک است.

درس خواندن یا نخواندن؟

امروز ما به عمق تحقیقات الهیاتی نخواهیم پرداخت. موضوع خطبه بسیار ساده است. و ممکن است برای برخی غیرعادی به نظر برسد، معنای درونیترکیبی از دو کلمه کنار هم قرار گرفته اند که یکی به معنای احساس است و دیگری ذهن... به هر حال اول چیزها...

بیایید قطعه معروف کتاب مقدس را بخوانیم:

اول قرنتیان 8: 1-3 «ما از غذایی که برای بت‌ها قربانی می‌شود می‌دانیم، زیرا همه ما علم داریم. اما دانش پف می کند، اما عشق می سازد.

هر کس فکر می کند که چیزی می داند هنوز چیزی را آنطور که باید بداند نمی داند.

اما هر کس خدا را دوست بدارد، از سوی او علم داده شده است.»

و سپس رسول یک موضوع بسیار مهم را برای اولین مسیحیان و همچنین برای برخی از مسیحیان امروز مطرح می کند: خوردن یا نخوردن! (یعنی گوشت قربانی بتها!) پس... بخوریم یا نخوریم؟! اما امروز به دنبال پاسخی برای این سوال نخواهیم بود...
بیایید توجه خود را به این واقعیت جلب کنیم که در این سه آیه اول رساله به قرنتیان کلمات بسیار مشهوری وجود دارد که مدتهاست روح بسیاری از مؤمنان را خوشحال کرده است: «...دانش پف می کند. کسی که فکر می کند چیزی می داند، هنوز چیزی نمی داند..."
و از همین کلمات، برای قرن‌های متمادی استنتاج‌های زیر گرفته شده، در حال انجام است و فکر می‌کنم برای نسل‌های دیگر (اگر خداوند اجازه دهد!):

  • چرا باید چیزهای زیادی بدانم؟ متهم شدن به غرور!
  • هرکسی که بگوید خیلی چیزها را می داند، در واقع چیزی نمی داند! او فقط یک لاف زن است! این خنده دار است! خوب، خوب! و در این صورت به راحتی می توانم ترک تحصیل بمانم! و هیچ کس نمی تواند یک کلمه به من بگوید ... دانش الهام بخش است! و من می خواهم متواضع باشم، به خصوص که باعث می شود کمتر خسته شوید!
  • این بچه های باهوش! آنها خیلی نفرت انگیز هستند! نه! ترجیح میدم کمتر بدونم...

خوب، و البته، بر اساس این استدلال ها، یک سری ضرب المثل های شگفت انگیز روسی:
هر چه کمتر بدانید، بهتر می خوابید!
اگر زیاد بلد باشید زود پیر می شوید!
من نمی خواهم درس بخوانم، اما می خواهم ... (خب، شما به آن نیاز ندارید!)

با این حال، امروز ما مستقیماً با حامیان چنین دیدگاه هایی در مسیحیت بحث نمی کنیم، بلکه توجه خود را به دو کلمه ظریف در سه آیه اول اول قرنتیان جلب می کنیم که در میان عبارات مورد علاقه طرفداران حیا در جهان کاملاً گم شده است. جست‌وجوی دانش:

این دو کلمه است: "عشق می سازد" .
ما آن را فورا می دهیم ارزش دقیقکلمات "تشکیل می دهد": (لغت نامه های دال، اوژگوف، اوشاکوف، افرموا به اتفاق آرا تایید می کنند) "تشکیل"به معنی - آموزش دادن، آموزش دادن، آموزش دادن، آموزش دادن.

به عبارت دیگر، «عشق می‌سازد» یعنی «عشق می‌آموزد».
صبر کن صبر کن چگونه عشق را آموزش می دهد؟! کتاب، معلمان، و علاوه بر مسیحیت - کتاب مقدس و موعظه ... بله! اما عشق؟!.. می آموزد؟!..

در بحث امروزمان، سعی خواهیم کرد مطمئن شویم که، هر چند متناقض به نظر برسد، عشق همچنان هم در دنیا و هم در کلیسا آموزش می دهد! و اینکه بدون عشق نمی توان چیزی معقول را یاد گرفت، چه در دنیا و چه در کلیسا...

پس موضوع خطبه امروز من: «به سوی معرفت، از راه عشق!»

عاشق یادگیری!!!

در فرآیند یادگیری همیشه حداقل دو نفر وجود دارند: کسی که تدریس می کند معلم است. و آن که یاد می گیرد دانش آموز است!
و امروز کل بحث خود را بر مبنای مقایسه رابطه آنها قرار خواهیم داد...

  • به یکدیگر
  • به موضوع مطالعه
  • و به خود فرآیند یادگیری.

ما سعی خواهیم کرد تفاوت بین یادگیری از طریق عشق و یادگیری بدون عشق را مشخص کنیم.
آیا چنین تفاوتی وجود دارد؟
چیست؟

و یادگیری از طریق عشق و یادگیری بدون عشق به چه نتایجی منجر می شود؟

معلمی که درسش را دوست دارد

و ما با عشق به موضوع تدریس اعم از معلم و دانش آموز شروع خواهیم کرد.

لطفاً به من بگویید، چند نفر از شما در مدرسه یا مؤسسه حداقل یک معلم داشتید که درس خود را دوست داشت؟
میدونی من خوش شانس بودم و چند نفر از این قبیل رو میشناختم...
یادمان باشد این افراد در رابطه با موضوع خود چه ویژگی اولیه ای داشتند؟ حتما! آنها نه تنها دوست داشتند، بلکه موضوع خود را نیز بی عیب و نقص می دانستند. علاوه بر این، آنها خیلی بیشتر از آنچه برای آموزش آن لازم بود می دانستند.
آنها می توانستند ساعت ها در مورد او صحبت کنند.
وقتی به دلایلی کلاس ها لغو شد، صمیمانه ناراحت شدند.

آیا مطالعه با چنین معلمانی جالب بود؟
حتی دانش آموزان متعهد C با لذت به چنین معلمانی گوش می دادند.
و ما موضوعات چنین معلمانی را بسیار بهتر، عمیق تر و گسترده تر از دیگران می دانستیم.
ما دانش بسیار بیشتری از آنها به دست آوردیم!

معلمی که درسش را دوست ندارد

آیا تا به حال معلمانی را می شناسید که درس خود را دوست نداشته باشند؟
اوه من هم از اینها بس بود!
فقط طبق کتاب درسی به شدت صحبت می کردند.
واضح بود که او عجله داشت تا سریعاً آنچه را که قرار است گزارش دهد و از کارش فرار کند.
گوش دادن به آنها... ماليخوليا سبز بود! و ما موضوع آنها را قاعدتاً به نوعی می دانستیم!

بنابراین، معلمی که موضوع خود را دوست دارد، آن را بهتر از معلمی که دوست ندارد به شاگردانش منتقل می کند.

دوست داشتن حقیقت

و اکنون به معلم خود می رویم. به من بگو، اگرچه ممکن است این سؤال در کلیسا وحشیانه به نظر برسد، آیا خدا حقیقت خود را دوست دارد؟!
خب البته! او خودش این حقیقت است.

Jer.10:10 «... خداوند خداوند حقیقت است. او خدای زنده و پادشاه ابدی است.»
یوحنا 14:6 «عیسی به او گفت: من راه، راستی و حیات هستم. هیچ کس جز به وسیله من نزد پدر نمی آید.»
Ps.137:2 «من در برابر معبد مقدس تو عبادت می کنم و ستایش می کنم نام شمابه خاطر رحمت و راستی تو، زیرا تو کلام خود را بالاتر از همه نام خود بزرگ ساخته ای.»

خداوند آن را (حقیقت) کاملاً می شناسد، از آن محافظت می کند و سعی می کند آن را بدون تحریف به مردم برساند.

ارمیا 1:12 «خداوند به من گفت: «درست می‌بینی. زیرا من مواظب کلام خود هستم تا به سرعت تحقق یابد.»
امثال 2:6 «زیرا خداوند حکمت می بخشد. از دهان او علم و فهم بیرون می آید...»

در ایوب 37/16 خدا نام برده شده است در دانش کامل!!!
و هر کسی که کتاب مقدس را می خواند می داند که شما می توانید آن را بی پایان بخوانید، زیرا این کتاب از کسی الهام گرفته شده است که واقعاً کلام او را دوست دارد.

واعظی که حقیقت را دوست دارد

حال بیایید نگاهی به معلمان و مبلغانی بیندازیم که هر کدام در حد توان خود تلاش می کنند تا حقیقت خدا را به مؤمنان و غیر مؤمنان برسانند.
من واقعاً امیدوارم که اکثر آنها نسبت به موضوعی که از منبر درباره آن صحبت می کنند قلب صمیمانه ای داشته باشند.
و ما خودمان را می بینیم و احساس می کنیم که واعظ دوست دارد و می داند در مورد چه چیزی صحبت می کند، و زمانی که او، بیچاره، در مقابل کلیسا می ایستد و خود را رنج می دهد و شنوندگان خود را عذاب می دهد.

مانند معلمان دنیوی، واعظی که به موضوع خود و شاگردانش عشق می ورزد، خیلی زود با همان عشق عجین می شود. و مؤمنان حقایق خدا را از کسانی که آنها را می شناسند و دوست دارند بسیار آسان تر و سریعتر از شنیدن آن از زبان بی تفاوت می آموزند.

زمانی که یک شخص معلم سعی می کند مطالب خطبه را عمیقاً مطالعه کند، وقتی سعی می کند بهتر و بهتر موعظه بیاموزد، وقتی تمام تلاش خود را می کند تا آنچه را که خود تجربه کرده است به طور واضح و جالب به مؤمنان منتقل کند، زیرا او قرار داده است. عشق او به آن است. سپس شنوندگان بلافاصله آن را احساس می کنند.

واعظ چه کسی و چه چیزی را دوست دارد؟

اما هنگامی که واعظ به طور یکنواخت و ملال آور به وظیفه خود عمل می کند، صرفاً به این دلیل که به او سپرده شده است، زمانی که با موضوع آغشته نشده است، وقتی مشخص است که او عاشق نیست و عمیقاً نمی داند در مورد چه چیزی صحبت می کند، شنوندگان، به تدریج از بی تفاوت ها به رویا می افتند و کلمات خالیدانشی را نادیده می گیرند که شعله عشق واعظ به آن نمی سوزد.
و به ویژه غم انگیز است که در منبر در کلیسا معلمانی را ببینیم که نه حقیقت را، بلکه خود را در منبر دوست دارند.

بله، وقتی یک خطبه مملو از مثال‌ها باشد، شگفت‌انگیز است، اما خیلی سریع واعظ شروع به ایجاد سوء ظن می‌کند که خودش در نمونه‌هایش به عنوان قهرمان همیشه مثبت ظاهر می‌شود.
توجه شنونده از موضوع خطبه به واعظ معطوف می شود و بر این اساس، آگاهی هایی که قرار بود به آنها برساند از گوششان می گذرد.

بله، وقتی سخنرانی واعظ با حرکات و صحنه‌های مناسبی که موضوع خطبه را توضیح می‌دهد، عالی است، اما وقتی خطبه تبدیل به یک دلقک ارزان می‌شود، غم‌انگیز است. و تمام حافظه شنوندگان از خطبه به تعجبی می رسد که پس از کنسرت یک طنزپرداز با استعداد مناسب است: خوب، مرد، او این کار را می کند!
و دلیل انجام خطبه به خاطر حقیقتی که واعظ باید به شنوندگان می رساند، به کلی فراموش می شود!

بنابراین، واعظی که حقایق خدا را دوست دارد، سعی می‌کند تا جایی که ممکن است آن‌ها را عمیقاً درک کند و به روشن‌ترین و جالب‌ترین وجه به شنوندگان منتقل کند.
و شخصی که نسبت به حقایق خدا بی تفاوت است یا نگران تصویر خود است، برای کلیسا به عنوان معلم و واعظ قاطعانه منع شده است.

دانش آموز چه چیزی را دوست دارد؟

و در آخر از عشق خود دانش آموزان به موضوع صحبت کنیم.
آیا همه در مدرسه موضوعات مورد علاقه و کم علاقه را داشتند؟ و کدام را بهتر می دانستید؟ و سعی کردید کدامیک را از دست ندهید؟ و چه ادبیات اضافی خوانده اید؟

و از کدام ها با قلاب یا کلاهبردار، فرار بازی کردن، اختراع بیماری های ناموجود و غیره و غیره و غیره... البته عزیزان!
آیا آنها را می شناختید؟ بله قطعا نه! و همه به این دلیل که شما آنها را دوست نداشتید!

شما می دانید! همه ما که اینجا منبر می آییم کم هستیم و عده ای (خوب مثلا من) و خیلی ها خسته کننده!
احتمالاً قبلاً از نوحه های ما خسته شده اید: کتاب مقدس را بخوانید، به مراسم پنج شنبه کتاب مقدس بروید! بو-بو-بو! بو-بو-بو! وحشت! چطور خسته نباشیم؟!

امید خود را از دست ندهید! شما از آن خسته نمی شوید! زیرا هرکسی که خداوند به او هدیه معلمی داده است می‌فهمد: فقط دانش‌آموزی می‌تواند آن را درک کند که این موضوع را دوست دارد! خواندن کتاب مقدس، شرکت در مراسم پنج شنبه کتاب مقدس، اگر دوست دارید، معیاری برای عشق به حقیقت، به کتاب مقدس، و در نهایت به خداست!
و ارتباط در اینجا سخت و مستقیم است: اگر حقیقت را دوست دارید، آن را خواهید دانست! اگر عاشق نباشی، نمی‌دانی! یعنی این کار را نمی کنی! و سرانجام به کجا خواهید رسید؟!

و شاید برخی از دانش آموزان نمی ترسند، اما سخنان هوشع نبی مرا تا حد مرگ می ترساند:

هوشع 4:6 «قوم من به دلیل عدم آگاهی هلاک خواهند شد. و چون شریعت خدای خود را فراموش کردی، من نیز فرزندانت را فراموش خواهم کرد.»

و برای اینکه کمبود دانش نباشد، باید همین دانش، دانش، حقیقت را دوست داشته باشید و آن را مطالعه کنید...
البته، به اعتقاد من، بخش قابل توجهی از مسیحیان، حقایق خدا را دوست دارند و صادقانه سعی می کنند تا آنجا که ممکن است، آنها را مطالعه و درک کنند، با الگوبرداری از مؤمنان بری:

اعمال رسولان 17:11 "مردم اینجا متفکرتر از مردم تسالونیکی بودند: آنها کلام را با دقت تمام پذیرفتند و هر روز در کتاب مقدس جستجو می کردند تا ببینند آیا این چیزها درست است یا خیر."

اما... ما هم می شنویم در اخیرادرباره گسترش بی‌تفاوتی نسبت به حقایق الهی در میان مسیحیان، و این گامی مطمئن برای دور شدن از آنهاست.

مثلاً بین دوست دوست داشتنیبین یک مرد و یک زن - سرد شدن، همیشه منجر به سوء تفاهم می شود. انگیزه اصلی برای دانستن دغدغه ها و خواسته های یکدیگر - عشق - ناپدید می شود! اگر عشق نباشد، تمایلی به شناخت موضوع عشق وجود ندارد!

بنابراین عشق به موضوع دانش هم برای معلم و هم برای شاگرد لازم است. آن وقت و تنها در این صورت این دانش واقعاً جذب خواهد شد!

با عشق مطالعه کنید؟

حالا بیایید در مورد عشق به فرآیند یادگیری صحبت کنیم. ما قبلاً تا حدی به این موضوع پرداخته ایم و در مورد معلمان و دانش آموزان سکولار و کلیسا صحبت کرده ایم.
ما به یاد آوردیم که چگونه معلمانی که دروس خود را دوست داشتند، وقتی دروس مختل می شد، نگران می شدند.
و ما در مورد دانش آموزانی صحبت کردیم که با پشتکار سعی می کنند موضوع دانش را درک کنند ، از روند یادگیری لذت واقعی ببرند ، سعی کنند درس را از دست ندهند.
ما همچنین در مورد این واقعیت صحبت کردیم که مسیحیان که واقعاً حقایق خدا را دوست دارند، هم زمان و هم مکان را برای مطالعه آنها پیدا می کنند. و بالعکس، اگر معلم دوست ندارد تدریس کند، و دانش آموز دوست ندارد یاد بگیرد، مسلماً نیازی به صحبت در مورد دانش عادی نیست.

خداوند می فرماید: از من بیاموز...

حالا یک چرخش تند بزنم: به من بگو - خدا دوست دارد به ما یاد بدهد؟!
بله! حتما! علاوه بر این، او همیشه سعی می کرد هم به آنهایی که دوست داشتند و می خواستند یاد بگیرند و هم به کسانی که واقعاً نمی خواستند آموزش دهد... ببینید با چه علاقه ای من از این کلمه نمی ترسم، هزاران سال است که او خداوند است. متقاعد کردن، متقاعد کردن، به معنای واقعی کلمه التماس هر دو باهوش و نه خیلی خوب: بچه ها! یاد بگیرید و عاشق یادگیری باشید! و شما این را دریافت خواهید کرد ... این ... اما من خواندم:

امثال 8 «آیا حکمت گریه نمی کند؟ و آیا عقل نیست که صدایش را بلند می کند؟

او در مکان های مرتفع، در کنار جاده، سر چهارراه ایستاده است. او در دروازه‌های ورودی شهر، در ورودی درها صدا می‌زند: «من برای شما ای مردم گریه می‌کنم و صدای من برای پسران انسان!»

بیاموزید ای احمق ها، خردمندان و احمق ها، عقل بیاموزید.

بشنو، زیرا من چیزهای مهمی خواهم گفت و سخنان من صادق است. زیرا زبان من راست خواهد گفت و شرارت برای لبهای من مکروه است. تمام سخنان من عادلانه است. هیچ فریب و نیرنگی در آنها نیست. همه آنها برای عقلا روشن و برای صاحبان علم منصف است.

تعلیم مرا بپذیر، نه نقره. دانش بهتر از طلای انتخابی است. زیرا خرد بهتر از مروارید است و هیچ چیز مطلوبی با آن قابل مقایسه نیست.

من، خرد، با عقل ساکنم و به دنبال دانش معقول هستم.

ترس از خداوند، نفرت از بدی است. من از غرور و تکبر و راه پلید و لب های فریبکار بیزارم.

من نصیحت و حقیقت دارم. من ذهن هستم، من قدرت دارم.

با من پادشاهان سلطنت می کنند و فرمانروایان حقیقت را مشروع می سازند. حاکمان و بزرگان و همه قضات زمین بر من حکومت می کنند.

کسانی که مرا دوست دارند دوست می دارم و کسانی که مرا می جویند مرا خواهند یافت. ثروت و جلال از آن من است، گنج و حقیقتی بی پایان. میوه های من بهتر از طلا، حتی خالص ترین طلا، و سود من از نقره برگزیده بیشتر است.

من در راه حق و در مسیرهای عدالت قدم بردارم تا برای کسانی که دوستم دارند منافع چشمگیری داشته باشم و خزانه های آنها را پر کنم.

[وقتی آنچه را که روزانه اتفاق می‌افتد اعلام می‌کنم، فراموش نمی‌کنم آنچه را که از ابدیت است، بشمارم.] خداوند از زمان‌های بسیار قدیم، من را به عنوان آغاز راه خود، پیش از مخلوقاتش، داشته است. من از ازل، از ابتدا، قبل از وجود زمین، مسح شده ام.

من زمانی به دنیا آمدم که هنوز اعماق وجود نداشت، زمانی که چشمه های پرآب نبود. من قبل از برافراشتن کوه ها، قبل از تپه ها، زمانی که هنوز زمین، مزارع، یا ذرات اولیه غبار جهان را خلق نکرده بود، به دنیا آمدم.

وقتی بهشت ​​را آماده کرد، من آنجا بودم. وقتی خطی دایره‌ای بر روی پرتگاه کشید، وقتی ابرها را در بالا قرار داد، وقتی سرچشمه‌های پرتگاه را تقویت کرد، وقتی به دریا منشوری داد تا آب از مرزهایش عبور نکند، وقتی که او زمین را بنیان نهاد: آنگاه با او هنرمند بودم و هر روز شادمان بودم، همیشه در پیشگاه او شادی می‌کردم، در حلقه زمینی او شادی می‌کردم، و شادی من با پسران انسان بود.

بنابراین، بچه ها، به من گوش دهید. و خوشا به حال آنان که راههای مرا نگاه می دارند! به دستورات گوش کن و عاقل باش و از آن عدول نکن. خوشا به حال مردی که به حرف من گوش می دهد و هر روز بر دروازه های من نگاه می کند و در مقابل درهای من نگهبانی می دهد! زیرا هر که مرا بیابد حیات یافته است و از خداوند فیض خواهد یافت. اما هر که به من گناه کند به جان خود آسیب می رساند: همه کسانی که از من نفرت دارند مرگ را دوست دارند.»

ببینید خداوند چقدر دوست دارد که حکمت خود را به مردم منتقل کند و چقدر می خواهد که ما عاشق یادگیری باشیم. او متقاعد می کند و تهدید می کند، وعده چیزهای خوب و شرم می دهد... خداوند می گوید حقایق من را بیاموزید! به آموختن عشق بورزید، آنگاه دانشی که من عطا می کنم بسیار آسان تر به دست می آید، خداوند می گوید!

بشنوید ای واعظان!

و اکنون به کسانی که خدا به آنها اجازه موعظه می دهد روی می آورم: کاری را که خداوند به شما داده است دوست بدارید! چگونه مسیح او را دوست داشت یا مثلاً پولس رسول را دوست داشت:

اعمال رسولان 20: 17-21 «و پس از فرستادن از میلتوس به افسس، مشایخ کلیسا را ​​فراخواند، و چون نزد او آمدند، به آنها گفت: شما می دانید که چگونه از روز اول که به آسیا آمدم، در میان وسوسه‌هایی که از طریق کینه توزی یهودیان بر من وارد شد، همیشه با شما بودم و با تمام فروتنی و اشک‌های فراوان برای خداوند کار می‌کردم. چگونه هیچ چیز مفیدی را از دست ندادم که به شما موعظه نکردم و علنا ​​و خانه به خانه به شما آموزش ندادم و به یهودیان و یونانیان توبه در حضور خدا و ایمان به خداوند ما عیسی مسیح را اعلام کردم.»

و خود خداوند ، هنگامی که روی زمین بود ، تقریباً تمام وقت خود را به تعلیم اختصاص داد ، گاهی اوقات استراحت و غذا را برای این کار فدا می کرد.

گوش کنید، اهل محله!

و اکنون به کسانی که مطالعه می کنند: خود فرآیند یادگیری را دوست داشته باشید و از آن غافل نشوید:

امثال 18:16 «دل خردمند دانش می‌جوید و گوش خردمند دانش می‌جوید.»
امثال 12:11 «کسی که تعلیم را دوست دارد دانش را دوست دارد. اما هر که از سرزنش بیزار باشد نادان است.»
امثال 4: 5-9 «حکمت بیابید، خرد بدست آورید، این را فراموش مکن و از سخنان دهان من روی گردان.

او را رها نکن و او از تو محافظت خواهد کرد. او را دوست داشته باش و او از تو محافظت خواهد کرد.

نکته اصلی خرد است: خرد به دست آورید، و با تمام دارایی های خود درک را به دست آورید.

او را بسیار ارزشمند بدانید و او شما را سرافراز خواهد کرد. اگر به او بچسبی تو را تسبیح خواهد گفت. تاج گلی زیبا بر سرت می گذارد و تاجی با شکوه به تو می دهد.»

بنابراین، برای اینکه بتواند دانش باکیفیت بدهد و دریافت کند، هم معلم و هم دانش‌آموز باید خود فرآیند یادگیری را دوست داشته باشند. در غیر این صورت نه معلم چیزی منتقل می کند و نه دانش آموز چیزی می پذیرد!

معلم و شاگرد...

و در آخر کمی در مورد عشق معلم به دانش آموزان و دانش آموزان به معلم صحبت خواهیم کرد.
آیا این روشی را که معلم مطالب را شفاف و جذاب ارائه می‌کند، می‌کند؟ و آیا کیفیت دانش دانش آموزان به این بستگی دارد؟
بله! البته بستگی داره!

بیایید دوباره به مدارس خود برگردیم. ما معلمانی را به خوبی به یاد داریم که شاگردان مورد علاقه ای داشتند. نمرات بالاتر و حجم کار کمتری می گیرند.
و اغلب، و به خصوص اخیرا، در پشت چنین "عشقی" صرفاً یک علاقه مادی پنهان بود. خب، در زمان من، بچه های مورد علاقه یا بچه های مطیع بودند یا کسانی که با پشتکار درس می خواندند.
آنها به معلمان زحمت کمتری می دادند و بنابراین بیشتر مورد محبت قرار می گرفتند.
عشق مدرن معلمان به دانش آموزان بوی یک حرفه شناخته شده را می دهد - به زبان ساده، عشق به پول! این عشقی نیست که من الان در موردش صحبت می کنم. می خواهم به یاد معدود معلمانی بیفتم که با تماس تلفنی حرفه خود را انجام دادند و واقعاً همه دانش آموزان را دوست داشتند و صمیمانه سعی کردند موضوع خود را به آنها آموزش دهند!
آیا تا به حال چنین معلمانی داشته اید؟!

موافق باشید که دانشی که آنها توانستند به ما منتقل کنند واقعاً توسط ما بهتر به خاطر سپرده شد. یک کودک همیشه احساس می کند که واقعاً او را دوست دارد و به سمت چنین شخصی کشیده می شود. و او با لذت به او گوش می دهد!

عیسی و شاگردان

حال بیایید به یاد بیاوریم که عیسی چقدر به شاگردانش عشق می ورزید، و چگونه این عشق در راه های او در بیان حقایق خدا نشان داده شد.
خود روش ارائه حقایق خداوند از محبت او سخن می گوید:
او در آموزه های خود، برای هر کدام آن کلمات و تصاویری را انتخاب کرد که شاگردش بهتر درک می کرد:

  • او با ماهیگیران در مورد تورها و ماهی ها و قایق ها صحبت کرد.
  • برای کشاورزان - در مورد کاشت، برداشت و رشد گیاه.
  • به بازرگانان و باج داران - در مورد وام، سکه و سفته.
  • برای زنان - در مورد خانواده، فرزندان و عشق.
  • برای خدمت به مردم، پرسنل نظامی و فرماندهان - در مورد پادشاهان و جنگ ها. تابعیت و مدیریت.
  • به بردگان - در مورد خدمات و کارهای خانه.

و پولس رسول در این مورد از عیسی مسیح پیروی کرد:

اول قرنتیان 9: 19-23 "زیرا با اینکه از همه آزاد بودم، خود را برده همه قرار دادم تا بیشتر به دست بیاورم.

برای یهودیان یهودی شدم تا یهودیان را به دست بیاورم.

برای کسانی که تحت شریعت بودند مانند یک نفر تحت شریعت بود تا کسانی را که تحت شریعت بودند به دست آورد.

برای کسانی که با شریعت بیگانه هستند - مانند کسی که با شریعت بیگانه است - در حضور خدا با شریعت بیگانه نیستند، بلکه تحت شریعت مسیح هستند - تا کسانی را که با شریعت بیگانه هستند به دست آورند.

او مانند کسی بود که نسبت به ضعیفان ضعیف است تا ضعیفان را به دست آورد.

من برای همه چیز همه چیز شدم، تا حداقل برخی را نجات دهم. اما من این کار را به خاطر انجیل انجام می دهم تا در آن شریک باشم.»

رسول سعی کرد با همه به زبان خودش صحبت کند تا شخص او را بهتر درک کند.
و ما که کلام خدا را موعظه می کنیم باید در این امر از مسیح و رسولان پیروی کنیم - یعنی شاگردان را دوست داشته باشیم و هر کاری را انجام دهیم تا حقایق خدا که سعی می کنیم به آنها آموزش دهیم تا حد امکان قابل درک و روشن باشد.

کسی که پرداخت می کند همان است ...

اما اینجا یک خطر وجود دارد! عشق یک معلم به شاگردانش نباید به چیزی تبدیل شود که گاهی در کلیساها ظاهر می شود: واعظان از رهبری جامعه پیروی می کنند:
به عنوان مثال، افراد ثروتمند بسیار زیادی در جامعه وجود دارند. خوب، بیایید بگوییم، همانطور که در مرفه کشورهای غربی. و بنابراین، برای اینکه گله را از دست ندهید، به اصطلاح، یک "آموزش" ظاهر می شود، به بیان ملایم: همه مسیحیان باید ثروتمند باشند! بخوانید - هر که ثروتمند نیست مسیحی بد است!
و کیف پولدارها باز می‌شود و کمک‌های سخاوتمندانه به خزانه کلیسا سرازیر می‌شود... و فقرای مات و مبهوت ناموفق به عقب خم می‌شوند تا به اصطلاح، مطابقت داشته باشند!.. یا خدا را ترک می‌کنند!

خوب، پس از مدتی، "مولهای ثروتمند" بسیار باهوش، ناگهان متوجه می شوند که در این بهانه، کلیسا، آنها به سادگی، به طور کلی، "کلاهبرداری می شوند"، همچنین، کیف پول خود را به هم می کوبیدند، ترجیح می دهند از آن فاصله بگیرند. چوپانان زیرک همه! نه کلیسا!
اما برعکس هم اتفاق می افتد. کشور فقیر است. اهل محله مثل یک گدا هستند. و سپس، با جارو کردن همه چیز دیگر، پیام جیمز با تمام قدرتش غرش می کند:

یعقوب 2: 6، 7 "آیا ثروتمندان به شما ستم نمی کنند و شما را به دادگاه نمی کشانند؟ آیا آنها کسانی نیستند که به نام نیکی که شما را به آن می خوانند بی احترامی می کنند؟»

همه! تجاوز به ثروتمندان! زنده باد فقر جهانی! خلاصه، پرولتاریای همه کشورها متحد شوید!
در چنین کلیسایی، اگر شخصی حتی کمی از جای خود بلند شود، در معرض محکومیت جهانی قرار می گیرد. یک مسیحی ثروتمند یک مسیحی بد است!

و سخنان عیسی را به خاطر بیاورید که زندگی انسان در خداوند به اندازه دارایی او بستگی ندارد؟ یه جورایی به ذهنم نمیرسه!
به هر حال، ما از کتاب مقدس هم افراد ثروتمند و هم فقیر را می شناسیم که خدا را می شناسند. اما هر دو نیز شناخته شده اند - کسانی که اصلا او را نمی شناسند!

این بدان معناست که معلم در عشقی که به شاگردانش دارد نباید گوش آنها را چاپلوسی کند. اما، اگر نیاز به حمایت دارید، حمایت کنید، اگر نیاز به افشاگری دارید، افشا کنید، اگر نیاز به محکومیت دارید، محکوم کنید!

اما معیار همه چیز البته باید حقیقت خدا باشد!
خوب، احتمالاً بهتر است شما قضاوت کنید که واعظان کلیسای ما چقدر شنوندگان خود را دوست دارند.

عشق به معلمت را به عبادت مبدل نکن

و ما به عشق دانش آموزان به معلم روی خواهیم آورد.
دانش آموزان اغلب معلمان خود را دوست دارند. موارد شناخته شده زیادی وجود دارد که دانش آموزان دختر دیوانه وار عاشق معلمان مرد خود شدند. و برعکس، پسرها معلم می شوند.
اما عشق دانش‌آموز به معلم، که بر کیفیت دانش دریافتی دانش‌آموز تأثیر می‌گذارد، از این طریق آشکار می‌شود که دانش‌آموز با دقت به سخنان معلم گوش می‌دهد و سعی می‌کند بفهمد که چه چیزی می‌خواهند به او بیاموزند.
و زندگی نشان می دهد که موضوعاتی که معلمان مورد علاقه ما تدریس می کنند برای ما جالب هستند.
و در کلیساها نیز اتفاق می افتد که اهل محله برخی از واعظان را بیشتر و برخی دیگر را کمتر دوست دارند.
این خوبه؟ خوب، حداقل خوب است.

در اینجا فقط دو خطر وجود دارد:
بنابراین این بیزاری نسبت به واعظان دوست داشتنی به بیزاری از حقایق خدا تبدیل نمی شود، که او سعی می کند آن را به همه برساند - چه کسانی که او را دوست دارند و چه کسانی که دوستش ندارند...
من این مرد را دوست ندارم! او یک بار به من توهین کرد! پس هر چی میگه دروغه! منطق درخشان!

و دومین خطر زمانی است که محبت به مبلغان عزیز کمکی به جذب حقایق الهی نمی کند، بلکه آنها را چنان کور می کند که شاگرد توانایی استدلال در مورد آنچه از منبر گفته می شود را از دست می دهد.
و سپس گاهی با تأسف شاهد صف‌های منظم اهل محله هستیم که واعظ مورد علاقه‌شان را تحسین می‌کنند و مراسم یکشنبه را با گوش‌هایشان کاملاً افقی دراز می‌کنند، که روی آن قسمت دیگری از رشته فرنگی ساخته شده از دروغ‌های ریز خرد شده آویزان است! یک منظره غم انگیز!
مردم! در عشق به معلمان خود - منطقی باشید!

و با این حال، با وجود برخی موارد غم انگیز، عشق دانش آموزان به معلمان، کیفیت دانش به دست آمده از تحصیل را بهبود می بخشد.

به شناخت حقیقت - از طریق عشق

و اکنون، که قبلاً درک کرده ایم که عشق چگونه برای به دست آوردن دانش عمل می کند، بیایید سعی کنیم همان قسمت "اول قرنتیان" را از فصل هشتم بخوانیم و نشان دهیم که تفاوت بین دانش به دست آمده از طریق عشق در مقابل دانش چیست. ، بدون عشق؟

اول قرنتیان 8: 1-3 «ما از غذایی که برای بت‌ها قربانی می‌شود می‌دانیم، زیرا همه ما علم داریم. اما دانش (کسی که نه خدا و نه همسایه خود را دوست ندارد)پف می کند، و (تنها حقیقت خدا علم واقعی را می آموزد و فقط کسانی که واقعاً خدا را دوست دارند و فقط چنین عشقی است که می آموزد. دانش واقعی، مانند این)عشق پرورش می دهد

هر کس فکر می کند که چیزی می داند (بدون اینکه عشقی در خود داشته باشد) هنوز چیزی را آنطور که باید بداند نمی داند.

اما کسی که خدا را دوست دارد (و همسایه شما)علم (واقعی) از سوی او به او داده شده است.»

آیا می خواهیم حقایق خدا را بشناسیم، یعنی خدا را بشناسیم؟
پس باید عاشق یادگیری باشیم،
... عاشق یادگیری و تمرین حقایقی که می آموزیم
و کسانی را که به ما می آموزند دوست داشته باشیم،
.....و تنها در این صورت است که فرآیند یادگیری حقایق خداوند نتیجه مثبتی خواهد داشت: شناخت خدا، حفظ نجات و در نهایت زندگی ابدی!

آمین!

واعظ: برادر ع.

درود بر شما برادران و خواهران!

موضوع خطبه امروز عشق خواهد بود. این موضوع به دلم نشست و شروع به تدارک خطبه کردم، اما خطبه درست نشد. حرف ها و افکار درست بود، اما حرکت رو به جلو وجود نداشت. سپس دعا کردم و ندایی درونی از من پرسید: «آیا خودت با آنچه به دیگران موعظه می کنی مطابقت می کنی؟»، «آیا نمی دانی که خداوند ریا را تحمل نمی کند؟»، «آیا نمی دانی که پروردگار». به کلمات نیازی ندارد، و شما چطور؟» سپس دوباره دعا کردم و از خداوند خواستم که به من کمک کند تا برای خود خطبه ای بسازم تا خود من یاد بگیرم که با آن کلام تو مطابقت داشته باشم. به خداوند گفتم که این موعظه را برای برادران و خواهرانم موعظه خواهم کرد زیرا شاید کسی به آن نیاز داشته باشد. و خطبه شروع به کار کرد. خط به خط دراز کشید. و اکنون به موضوع عشق می پردازیم.

عشق اساس کل کتاب مقدس است. و در مورد عشق معمولاً از دو فرمان اصلی صحبت می کنند، اولی عشق به خدا و دومی عشق به همسایه. اما محبت در این دو فرمان فرعی است. محبت خالق به مخلوقش اوّلیّه است، یعنی محبت خدا به انسان، و بقیه چیزها فرعی است. و با در نظر گرفتن کلام خداوند به این امر متقاعد خواهیم شد.

وقتی خدا انسان را آفرید، این دستورات را نداد. فقط یک فرمان وجود داشت - اطاعت، زیرا عشق در اطاعت ظاهر می شود. آیا وقتی فرزندان و نوه های خود را بزرگ می کنیم واقعاً محبت می خواهیم؟ خیر ما خواستار اطاعت هستیم. وقتی خدا به قابیل هشدار داد که «گناه بر در است»، او این کار را به خاطر عشق به خلقش انجام داد (پیدایش 4: 7).

قرن ها گذشت. قوم یهود شد منتخب خداقومی که در آن خداوند به وضوح به همه ملت ها نشان داد که چه لطفی برای اطاعت می دهد و چگونه برای نافرمانی، یعنی برای گناهان مجازات می کند.

تثنیه 8: 5 - "در دل خود بدان که یهوه خدایت تو را چنان می آموزد که انسان به پسر خود می آموزد."

و در واقع همینطور است. تصور کنید که شخصی یک فرزند از خود دارد و ده فرزند دیگر را به فرزندی قبول کرده است. هر یازده بچه در حال بازی هستند، اما به خاطر علم، به همه بچه ها، قنداق را فقط به یکی می دهد، بچه خودش. پس خداوند هر که را دوست دارد عذاب می کند. (عبرانیان 12:6)

قرن ها و هزاره ها گذشت. مردم بیشتر و بیشتر گناه کردند و خداوند آنها را بیشتر و بیشتر مجازات کرد. اما عشق خداوند به انسان همیشه قویتر از مجازات گناهان او بوده است. به جز گناهانی که منجر به مرگ می شود، اما در مورد آن زمان دیگری صحبت خواهیم کرد. و سپس لحظه تعیین کننده در تاریخ بشریت فرا رسید، پسر خدا عیسی مسیح بر روی زمین متولد شد.

یوحنا 3: 16 - "زیرا خدا جهان را چنان محبت کرد که پسر یگانه خود را داد تا هر که به او ایمان آورد هلاک نشود بلکه حیات جاودانی داشته باشد."

آیا این یک تایید نیست عشق خدابه مردم

عیسی مسیح پس از رسیدن به 30 سالگی شروع به تعلیم قوم اسرائیل و از طریق او به همه ملل کرد. و اساس تعلیم او محبت بود. بیایید متی 22:37-40 را بخوانیم.

مت. 22:37 - «عیسی به او گفت: «یَهُوَه، خدای خود را با تمام دل و با تمام جان و با تمام عقلت دوست بداری.»

مت. 22:38 - "این اولین و بزرگترین فرمان است."

مت. 22:39 - دومی اینگونه است: همسایه خود را مانند خود دوست بدار.

مت. 22:40 - "همه شریعت و انبیا بر این دو فرمان آویزان است."

در آخرین آیه، عیسی مسیح به ما می گوید که اساس کتاب مقدس عشق است.

اکنون دو فرمان اول را بررسی می کنیم. ما به عنوان مؤمن چگونه عشق خود را به خدا نشان می دهیم؟ اول از همه، با اطاعت از او. خدا همیشه و تحت هر شرایطی باید در زندگی ما حرف اول را بزند. و همانطور که عیسی مسیح گفت: "خوشا به حال کسانی که کلام خدا را می شنوند و آن را نگاه می دارند" (لوقا 11:28).

به یاد داشته باشید که چگونه، به دلیل عشق به والدینتان، آنچه را که آنها خواسته بودند، انجام دادید، حتی زمانی که موافقت نکردید. علاوه بر این، به دلیل عشق به خدا، باید به هرگونه تجلی اراده در زندگی خود پایان دهیم.

چند وقت یکبار زن یا شوهر در مورد برخی اتفاقات می گویند: توجه نکن، بی اعتنا نباش، یا به طریق دیگری. چرا؟ از روی عشق آنها سعی می کنند یکدیگر را آرام کنند تا عزیزشان ناراحت نشود و از این طریق سلامتی خود را حفظ کنند. هر چند وقت یک بار وقتی کودک را برای مدرسه آماده می کند، مادر به او می گوید: دعوا نکن و با کسی درگیر نشو. چرا؟ از عشق به بچه مادرش به او از مشکلات احتمالی هشدار می دهد. و او این کار را در درجه اول به دلیل عشق به فرزندش انجام می دهد و نه به فرزندان دیگر. به همین ترتیب، خدا به دلیل محبت به ما، از طریق پیامبران، رسولان و پسرش عیسی مسیح، ما را از مشکلات احتمالی در زندگی روزمره به ما مؤمنان هشدار می دهد. کلام خدا از روی عشق به ما، تمام زندگی ما را هدایت می کند و از گناه هشدار می دهد، "تا هر که به او ایمان دارد هلاک نشود، بلکه حیات جاودانی داشته باشد." در این کلمات محبت و توجه بسیار است. و اکنون ، همانطور که به نظر من می رسد ، سخت ترین فرمان را برای بسیاری در نظر خواهیم گرفت - "همسایه خود را مانند خود دوست بدار.

ابتدا سعی می کنیم به چند سوال پاسخ دهیم:

    همسایگان ما چه کسانی هستند؟

    چرا باید خودت را دوست داشته باشی؟

    منظورت از کلمه عشق چیه؟

پاسخ دو سوال اول را نسبتاً سریع پیدا کردم. همسایگان ما کسانی هستند که در کنار ما هستند، اینان خویشاوند خونی ما هستند و اینان خویشاوند روحی ما هستند. اگر انسان خودش را دوست نداشته باشد، پس نمی تواند دیگری را دوست داشته باشد. اما پاسخ به سوال سوم بسیار سخت بود. پاسخ روشنی وجود ندارد. با کار با ادبیات، می توان نتیجه گرفت که کلمه "عشق" شامل تعاریف مختلفی است که هر کدام برای یک مورد خاص صحیح است. اکنون سعی خواهیم کرد درک کلمه "عشق" را برای تعدادی از مفاهیم خاص آشکار کنیم:

    عشق به خدا اطاعت بی چون و چرا از اراده او و زندگی بر اساس کلام اوست.

    عشق به خود به این معنا نیست که یک خودخواه خودشیفته باشید، بلکه به معنای داشتن آرامش درونی با خودتان است.

    عشق به همسایه آرامش درونی در رابطه با افراد اطرافمان است.

    عشق به والدین، اطاعت، احترام و احساس قدردانی یا نسبت به هر کاری است که انجام داده اند.

    عشق به فرزندان احساس مسئولیت در قبال تربیت و سلامت آنهاست. این نگرانی برای آینده آنهاست.

    عشق بین زن و شوهر آرزوی همیشه با هم بودن است. این مراقبت دائمی از یکدیگر است.

    عشق به برادر یا خواهر، کمک بی قید و شرط و فداکارانه در اولین نیاز است. این میل به درک متقابل و صلح است.

به موارد فوق لازم است آیه اول قرنطینه را اضافه کنیم. 13:4.

1 کور. 13:4 - "عشق صبور و مهربان است، عشق حسادت نمی کند، عشق فخر نمی کند، مغرور نیست."

در کلام خدا دستورالعمل هایی در مورد چگونگی ارتباط کودکان با والدین خود می یابیم، تثنیه 5:16. اینکه چه نوع رابطه ای بین زن و شوهر باید باشد و والدین چگونه باید با فرزندان خود رفتار کنند، در نامه پولس رسول به کولسیان 3: 19-21 توضیح داده شده است.

در مورد عشق به همسایه، مثالی از رمان بدبختان ویکتور هوگو می زنم. یک محکوم فراری با مدارک شخص دیگری با عجله به پاریس می رود، جایی که طعمه های آسان زیادی برای او وجود دارد. شب او را در یک شهر کوچک پیدا می کند و فقط کشیش او را برای شب به خانه اش راه می دهد. کشیش بدون اینکه چیزی بپرسد به او غذا داد. جنایتکار فراری در خانه کشیش تعداد زیادی ظروف نقره و دو شمعدان بزرگ نقره ای مشاهده کرد. جنایتکار قبل از سحر از خواب بیدار شد، تمام نقره های کیف مسافرتی خود را جمع کرد و فرار کرد. اما در راه خروج از شهر، پلیس او را متوقف کرد، کیف مسافرتی او را بررسی کرد و اقلام نقره ای را متعلق به کشیش تشخیص داد. پلیس دزد دستگیر شده را نزد کشیش آورد تا بتواند اقلام نقره ای را که از او به سرقت رفته بود شناسایی کند. اما کشیش به پلیس گفت که این چیزها را به مردی داده است که توسط پلیس دستگیر شده و از آنها خواسته است که او را رها کنند. وقتی پلیس رفت، دزد شروع به بازگرداندن اشیای دزدیده شده کرد، اما کشیش جلوی او را گرفت و گفت: "این همه نقره را می دهم و باشد که کمکت کند تا آخر عمر آدم صادقی باشی." و او مردی صادق شد. او با کمک این نقره بسیار ثروتمند شد. او شروع به کمک به زنان بیوه و یتیمان کرد و کسانی را که او را آزرده خاطر می کردند از مشکلات نجات داد. او یک مسیحی نمونه شد.

اکنون بیایید سعی کنیم توضیحی بیابیم که چرا کلام خدا از ما می خواهد که «به دنبال صلح با همه باشیم» (عبرانیان 12:14)، تا «همسایه خود را مانند خود دوست بداریم؟» من فکر می کنم که ما مؤمنان هم با خودمان و هم با اطرافیانمان آرامش درونی داشته باشیم. با داشتن این آرامش، عصبی نمی‌شویم، عصبانی نمی‌شویم، گلایه‌های غیرضروری نداریم، یعنی احساس خوبی داریم. اما هر مؤمنی معبد خداست و همانطور که کتاب مقدس می‌گوید «معبد خدا تخریب نمی‌شود»، بنابراین با داشتن آرامش درونی با خود و اطرافیانمان، اولاً معبد خدا را حفظ می‌کنیم و ثانیاً همانطور که خداوند ما عیسی مسیح گفت: "از دل نیک و کردار نیک." به همین دلیل است که کلام خدا از ما می خواهد که همیشه عاشق همسایه خود باشیم. به همین دلیل وقتی کار نیک انجام می دهیم نباید انتظار شکرگزاری داشته باشیم. وقتی در مورد عشق به همسایه صحبت می کنیم، نمی توان به رابطه زن و شوهر توجه نکرد. پس از همه، به نظر می رسد، چه کسی نزدیک تر است؟ پس از همه، در کلام نوشته شده است: «و او به همسر خود خواهد چسبید. و آنها یک جسم خواهند شد» (پیدایش 2:24). با این وجود، در بسیاری از خانواده ها، حتی افراد مذهبی، آرامش وجود ندارد. اگر توهین متقابل نباشد خوب است. و این رابطه ناسالم زن و شوهر چه تأثیری بر فرزندانشان خواهد گذاشت، آنها چگونه بزرگ خواهند شد؟ به همین دلیل است که کلام خدا به عشق و درک متقابل دعوت می کند. برای والدین است که عیسی مسیح بیش از یک بار می‌گوید: «آنچه را که در خانه پدرش دیدم انجام می‌دهم» و بدین ترتیب به والدین نشان می‌دهد که باید الگوی فرزندان خود باشند.

به خصوص دوست دارم چند کلمه در مورد عشق مادری بگویم. همه بخشنده، همه فهم، فداکار و بی حد و حصر. مادر به نام عشق به فرزندش چه کاری انجام نمی دهد؟ هم کوچک و هم بزرگ. خیلی وقت ها عشق مادربه نام عشق کور او هر دو را به یک اندازه دوست دارد بچه های خوبو بدها به نظر می رسد که دیگر وجود ندارد عشق قویاز عشق مادر به فرزندش کدام مادری تنها فرزند طبیعی خود را رها می کند تا فرزندخوانده هایش را نجات دهد، نه به بچه های دیگران؟ و خداوند خدا پسر یگانه خود را برای نجات دهها میلیون گناهکار داد. محبت خداوند نسبت به خلقش بسیار قوی تر و عاقلانه تر است. یک مادر چندین فرزند را دوست دارد و بزرگ می کند، اما خداوند ده ها میلیون فرزندش را دوست دارد و بزرگ می کند. وقتی در مورد محبت خدا به ما صحبت می کنیم، همیشه به یاد خواهیم داشت: "زیرا خدا جهان را چنان محبت کرد که پسر یگانه خود را داد تا هر که به او ایمان آورد هلاک نشود، بلکه حیات جاودانی داشته باشد." آیا این دلیلی بر عشق بی حد و حصر خداوند به مردم نیست؟ خدا مقدس است و هیچ چیز پاکیزه وارد ملکوت آسمان نخواهد شد. و خدای ما چگونه پدر دوست داشتنی، تا فرزندانش به او نزدیک شوند، بنابراین از طریق کلام خود به ما می آموزد و از ما می خواهد که طبق کلام او زندگی کنیم، البته اگر می خواهیم وارد ملکوت بهشت ​​شویم. کلام خدا از ما مؤمنان می خواهد که همسایگان خود را دوست داشته باشیم. یوحنای رسول در نامه اول خود می نویسد: "هر که محبت نمی کند خدا را نمی شناسد، زیرا خدا محبت است" (اول یوحنا 4: 8).

با مطالعه کلام خدا به این نتیجه رسیدم که قبل از هر چیز باید برادران و خواهران ایمانی خود را دوست داشته باشیم. بیایید In را باز کنیم. 17:9،24.

در 17:9 - "من برای آنها دعا می کنم: من برای تمام جهان دعا نمی کنم، بلکه برای کسانی که به من داده ای دعا می کنم، زیرا آنها مال تو هستند."

در 17:24 - "پدر! آن‌هایی را که به من بخشیده‌ای، می‌خواهم در جایی که من هستم با من باشند تا جلال مرا که به من بخشیده‌ای ببینند، زیرا پیش از پیدایش جهان مرا دوست داشتی.»

بیایید معکوس کنیم توجه ویژهبه کلمات "من برای تمام جهان دعا نمی کنم" و "پدر! که به من داده ای.» همه ما سخنان عیسی مسیح را می دانیم که "هیچ کس بدون اراده پدرم نزد من نمی آید" و از آنجایی که طبق خواست خدا به خداوند خود عیسی مسیح رسیدیم، به این معنی است که خداوند برای ما دعا می کند تا ما جایی خواهد بود که او هست. برخی از متکلمان می گویند که آیات فوق فقط در مورد رسولان صدق می کرد. اما اکثر متکلمان استدلال می کنند که این آیات به طور یکسان در مورد رسولان و ما صدق می کند. اگر اینطور نبود، دستورات عیسی مسیح فقط در مورد رسولان اعمال می شد، اما آنها به طور یکسان در مورد همه شاگردان او صدق می کردند. به کسانی که بودند، به کسانی که هستند و به کسانی که خواهند بود. انجیل یوحنا 13:34-35.

در 13:34 - «به شما فرمان جدیدی می‌دهم که یکدیگر را دوست بدارید. همانطور که من شما را دوست داشتم، شما نیز یکدیگر را دوست بدارید.»

در 13:35 - "از این طریق همه خواهند دانست که شما شاگردان من هستید، اگر به یکدیگر محبت کنید."

و اگر همه ما که اینجا نشسته ایم خود را شاگرد عیسی مسیح بدانیم، پس باید بین خود محبت داشته باشیم. و «عشق بی ادعا باشد» (رومیان 12:9). اما یوحنای رسول اشاره می کند که ما قبل از هر چیز باید برادر یا خواهر خود را در ایمان دوست داشته باشیم، نه شخصی از جهان (اول یوحنا 4: 20-21).

1 جان 4:20 - "هر که بگوید "خدا را دوست دارم" و از برادر خود متنفر باشد، دروغگو است، زیرا هر که برادر خود را که او را دیده دوست نداشته باشد، چگونه می تواند خدایی را که ندیده است دوست بدارد؟

1 جان 4:21 - "و ما این فرمان را از جانب او داریم که هر که خدا را دوست دارد برادر خود را نیز دوست داشته باشد."

در این آیات، یوحنای رسول به ما نشان می‌دهد که عشق به خدای نامرئی را تنها می‌توان در عشق به برادران و خواهرانمان که می‌بینیم، نشان داد. علاوه بر این، فرمان خدا این دو نوع محبت را در یکی می کند - به خدا و به برادر. خداوند ما عیسی مسیح به ما می آموزد که برادران و خواهران خود را ببخشیم (لوقا 17:3-4).

باشه 17:3 - «مواظب خودت باش. اگر برادرت به تو گناه کرد، او را توبیخ کن. و اگر توبه کرد، او را ببخش.»

باشه 17:4 - "و اگر روزی هفت بار بر تو گناه کرد و روزی هفت بار برگشت و گفت: "توبه کردم" او را ببخش.

خداوند از طرفی از شاگردان خود یعنی ما می خواهد که رفتار و زبان خود را تحت نظر داشته باشیم «مواظب خودت باش» و از سوی دیگر ما را به بخشش دائمی برادران و خواهران خود دعوت می کند. («هفت بار در روز» در این مورد تصویری از کامل بودن است). متأسفانه هر یک از ما می توانیم ناآگاهانه گناه کنیم. و هنگامی که برای استغفار به دعا می آییم، ابتدا سخنان عیسی مسیح را به یاد بیاوریم (مرقس 11:25-26).

آقای 11:25 - "و هنگامی که به دعا می ایستید، اگر چیزی بر ضد کسی دارید ببخشید تا پدر آسمانی شما نیز خطاهای شما را ببخشد."

آقای 11:26 - "اما اگر شما نبخشید، پدر آسمانی شما نیز تقصیرات شما را نخواهد بخشید."

در این آیات، عیسی مسیح به ما نشان می دهد که در کنار ایمان به خدا، شرط مهمی برای رسیدن دعای ما به خدا، توانایی بخشش است. بخشش خداوند از مؤمن و بخشش مؤمن از سایر افراد پیوند ناگسستنی دارند و این ارتباط را خود خداوند برقرار کرده است. هر کس از خداوند آمرزش یابد، باید برادران و خواهران خود را ببخشد، همانطور که خداوند او را بخشید.

خداوند به خاطر عشق به ما نشان داد که چقدر برای ما مؤمنان مهم است که با عشق به یکدیگر زندگی کنیم، و اگر برادران و خواهران خود را نبخشیم چه عواقبی ممکن است داشته باشد. برای مشکلاتمان به چه کسی مراجعه کنیم؟ به پروردگار. وقتی احساس ناراحتی می کنیم به چه کسی مراجعه می کنیم؟ به پروردگار. با چه مشکلاتی به او روی نمی آوریم؟ و چقدر خوشحال می شویم که هر یک از مشکلات ما حل شود یاری خدابه سرعت حل می شوند. و چقدر بر ما سخت است، آن وقت دعا می کنیم و دعا می کنیم، اما مشکل حل نمی شود. سپس اجازه دهید هر کسی که این اتفاق افتاده است به کمد داخلی خود نگاه کند و ببیند آیا جرم نابخشودنی علیه برادر یا خواهری وجود دارد یا خیر. و هنگامی که این گناه دور ریخته شد، دوباره شروع به دعا کند و خداوند مشکل او را حل خواهد کرد.

وقتی به فرزندان یا نوه های خود آموزش می دهیم، به دلیل علاقه به آنها سعی می کنیم از آسیب های احتمالی آنها جلوگیری کنیم. با کبریت یا فندک بازی نکنید - ممکن است آتش سوزی شود. با چاقو بازی نکنید - ممکن است به خود یا شخص دیگری آسیب برسانید. خیلی دور شنا نکنید، و غیره. و این همه از عشق بزرگ است. به همین ترتیب، خداوند به خاطر عشق به ما، از طریق کلام خود در مورد گناهانی که می توانند مانعی بر سر راه ما به سوی ملکوت بهشت ​​شوند، به ما هشدار می دهد.

ما باید یاد بگیریم که برای برادر روحی خود (ایمان) گرمی داشته باشیم، همانطور که برای برادر خونی خودمان. اگر می خواهیم قلبی حساس داشته باشیم، اول از همه باید خود را فروتن کنیم. چرا خداوند بارها می گوید "غرور خود را رام کن"؟ بسیاری پاسخ خواهند داد که "خدا در برابر مغرور مقاومت می کند، اما فروتنان را یاری می کند." درست جواب خواهند داد. چرا "به فروتنان کمک می کند"؟ زیرا وقتی انسان یاد بگیرد غرور خود را رام کند، فروتنی را فرا می گیرد. و وقتی فروتنی را یاد گرفت، بخشش را می آموزد. و وقتی بخشش را بیاموزد، یاد خواهد گرفت که برادرش را دوست داشته باشد. و وقتی یاد بگیرد که برادرش را دوست داشته باشد، زندگی ابدی در ملکوت بهشت ​​خواهد داشت. زیرا همانطور که پولس رسول نوشت (اول قرنتیان 13:13).

1 کور. 13:13 - «و اکنون این سه باقی می مانند: ایمان، امید، عشق. اما عشق بزرگترین اینهاست.»

تنها در حین آماده شدن برای این خطبه، به عمق محبت خداوند نسبت به ما، مخلوقش، پی بردم. از زمانی که به خدا آمدم، دانستم و فهمیدم که خدا مرا دوست دارد و اکنون نه تنها متوجه شدم، بلکه آن را احساس کردم. اگر ما انسانها فرزندانمان را خیلی دوست داریم، پس پدر آسمانی ما چقدر ما را دوست دارد. کل کتاب مقدس از عشق خدا به ما، فرزندانش صحبت می کند. تمام هشدارهایی که در کتاب مقدس برای ما نوشته شده است از روی عشق به ما نوشته شده است. اگر ما فرزندانمان را کورکورانه دوست داریم و حاضریم همه چیز را ببخشیم، حتی کارهای بسیار بد، پس خدا قدوس است و همه چیز را می بخشد. لذا پیشاپیش به وسیله پیامبران و رسولان خود به ما مؤمنان هشدار می دهد. کلام خدا نه تنها به ما ایمانداران می آموزد که یکدیگر را دوست داشته باشیم، بلکه آن را نیز می طلبد. سخنان فرمان خداوند ما عیسی مسیح "یکدیگر را دوست بدارید" (یوحنا 13:34) را به خاطر بسپارید.

کلمه "عشق" به صورت دستوری "عشق" نوشته شده است. این یک الزام برای ما است، این یک سفارش به ما است. عیسی مسیح بیش از یک بار تأکید کرد که خویشاوندی روحانی بالاتر از خون است (متی 12:49).

مت. 12:49 - «و دست خود را به سوی شاگردانش گرفت و گفت: اینک مادر و برادران من.»

ما دعا می کنیم که کلیسای ما پر شود، اما پر نمی شود. چرا؟ و در حالی که برای این خطبه آماده می شدم، متوجه شدم که فاقد عشق واقعی مسیحی هستم، فاقد گرمای روحانی برای برادران و خواهرانم هستم. هیچ تظاهری وجود ندارد، اما واقعی است که از قلب بیرون می آید. بیخود نبود که عیسی مسیح اغلب فریسیان را محکوم کرد و آنها را ریاکار خواند. شاید من تنها کسی نباشم که فاقد عشق واقعی مسیحی هستم، بلکه شخص دیگری نیز هست. کلام خدا ما را از نفرت برادر یا خواهر خود منع می کند و ما مؤمنان این را به خوبی می دانیم. از این رو، برخی از مؤمنان، کینه را جایگزین بی تفاوتی کردند. به نظر می‌رسد که منعی برای بی‌تفاوتی وجود ندارد، اما با کلمه «عشق» که کلام خدا از ما می‌خواهد، مغایرت کامل وجود دارد. و چقدر عجیب است که یک مسیحی آماده کمک به کشورهای دیگر است و نسبت به سرنوشت برادر یا خواهری که در کنارش نشسته است کاملاً بی تفاوت است. بیایید سخنان خداوند خود را به یاد آوریم (مرقس 3:35).

آقای 3:35 - "زیرا هر که اراده خدا را انجام دهد، او برادر و خواهر و مادر من است."

و هنگامی که عشق واقعی مسیحی در کلیسای ما وجود داشته باشد، خود خداوند صفوف خالی را پر خواهد کرد.

قدوسیت ما در خلوص افکار و اعمال ما نهفته است. زیرا همانطور که پولس رسول نوشت (اول قرنتیان 13: 3).

1 کور. 13:3 - "و اگر تمام دارایی خود را ببخشم و بدن خود را بسوزانم، اما محبت نداشته باشم، هیچ سودی برای من ندارد."

پس بیایید دعا کنیم که هر مؤمنی عشق واقعی مسیحی را در قلب خود داشته باشد.