صفحه اصلی / برای روابط / دانشمند معروف و شوایتزر. آلبرت شوایتزر: بیوگرافی ایده های زندگی فلسفه: شوایتزر

دانشمند معروف و شوایتزر. آلبرت شوایتزر: بیوگرافی ایده های زندگی فلسفه: شوایتزر


نمی‌دانم سرنوشت شما چه خواهد شد، اما یک چیز را به یقین می‌دانم: فقط کسانی از شما خوشحال می‌شوند که به دنبال و یافتن فرصت خدمت به دیگران باشند.



آنچه می توانید انجام دهید. این کافی نیست که بگوییم: «من برای حمایت از خانواده‌ام پول درمی‌آورم». من کار خوبی می کنم. من پدر خوبی هستم. من شوهر خوبی هستم من شهروند خوبی هستم.» همه اینها خوب است، اما باید کار دیگری انجام دهید. همیشه به دنبال فرصت هایی برای انجام یک کار خوب باشید. هر فردی باید به روش خود به دنبال فرصتی باشد تا حتی نجیب تر شود و به کرامت انسانی واقعی خود پی ببرد. همچنین باید مدتی را به همنوعان خود اختصاص دهید. حتی اگر زیاد نیست، حداقل کاری برای کسانی که به کمک انسانی نیاز دارند، انجام دهید، کاری که برای آن به جز امتیاز انجام این کار، پول دیگری دریافت نخواهید کرد.»



آلبرت شوایتزر (1 ژانویه 1875 - 4 سپتامبر 1965)



امروز روز بزرگداشت آلبرت شوایتزر، الهیدان، فیلسوف، موسیقیدان و پزشک آلمانی برنده جایزه نوبل 1952 است. اومانیست بزرگ قرن بیستم.




با پول دریافتی از این جایزه، او یک دهکده کامل برای جذامیان در لامبارن آفریقا ساخت. لامبارن شهری در گابن است که شوایتزر بیمارستان/مستعمره جذامیان خود را در آنجا تأسیس کرد و 50 سال در آن کار کرد و در 30 سالگی پزشک شدن را آموخت. شوایتزر در ساخت بیمارستان - به عنوان یک معمار، سرکارگر و کارگر - شرکت کرد. در بیمارستان به عنوان درمانگر، جراح و متخصص زنان و زایمان کار می کرد. در اولین سال اقامت خود در آفریقا، تقریباً به دو هزار بیمار کمک کرد. شوایتزر 90 سال عمر کرد و تا پایان روزگارش کار کرد. بیمارستانی که او تأسیس کرد هنوز هم وجود دارد و امروز نیز کار می کند. و "نمونه شخصی او نه تنها بهترین روش متقاعد کردن، بلکه تنها روش است" (نقل از شوایتزر).

آلبرت انیشتین نوشت: «به نظرم می‌رسد که کار او در لامبارن عمدتاً ثمره اعتراضی به سنت‌های تمدنی ما که از نظر اخلاقی استخوان‌شده و بی‌روح شده‌ایم بود - شری که افراد در برابر آن ناتوان هستند. نه موعظه می کرد، نه متقاعد می کرد و نه آرزو می کرد که الگوی او برای بسیاری الگو و تسلی باشد. او صرفاً بر اساس ضرورت درونی عمل می کرد. به هر حال، در بسیاری از مردم باید یک اصل خوب فنا ناپذیر وجود داشته باشد، در غیر این صورت هرگز عظمت حقیر او را تشخیص نمی‌دهند.»

آلبرت شوایتزر نه تنها به عنوان یک زاهد بزرگ، بلکه به عنوان فیلسوفی که "اخلاق احترام به زندگی" شگفت انگیز و جهانی خود را به جهان هدیه کرد، در تاریخ ثبت شد. اصل مراقبت از هر شکلی از زندگی.



«اشتباه اصلی همه انواع اخلاقیات که تاکنون وجود داشته، این بود که باید به رابطه انسان با انسان پرداخت. در حقیقت، ما در مورد چگونگی ارتباط یک فرد با طبیعت و همه موجودات زنده ای که او را احاطه کرده اند صحبت می کنیم. او تنها زمانی اخلاقی می شود که زندگی به این صورت، یعنی زندگی گیاهان و حیوانات، برای او به اندازه زندگی انسان مقدس باشد و زمانی که خود را وقف زندگی در پریشانی کند. با نگرش انسانی خود نسبت به همه موجودات زنده، نگرش معنوی خود را نسبت به جهان نشان می دهیم.»



اما اخلاق احترام به زندگی اینطور نیست که مردم را به خاطر احساس آزادی از وظیفه انکار خود به خاطر دیگران محکوم یا تحسین کرد. از ما می خواهد که در هر شکل و در هر شرایطی، در رابطه با افراد دیگر انسان باشیم. کسانی که در محل کار نمی توانند از ویژگی های انسانی خوب خود به نفع دیگران استفاده کنند و فرصت دیگری برای این کار ندارند، او می خواهد که بخشی از وقت و اوقات فراغت خود را هر چقدر هم که کم باشد قربانی کنند.



او می‌گوید هر کار جانبی برای خود پیدا کنید، حتی اگر مورد توجه یا مخفی باشد. چشمان خود را باز کنید و به دنبال جایی باشید که یک فرد یا گروهی از افراد به مشارکت شما، زمان، دوستی، شرکت و کار شما نیاز دارند. شاید برای کسی که احساس تنهایی، عصبانیت، بیماری یا بازنده می کند، خدمات خوبی انجام دهید. شاید یک پیرمرد یا یک کودک باشد. یا کار خیری توسط داوطلبانی انجام می شود که غروب آزاد خود را فدا می کنند و یا به هدفی برای دیگران می روند.




چه کسی می تواند تمام امکانات را برای استفاده از این سرمایه ارزشمند به نام انسان فهرست کند! در تمام نقاط جهان مورد نیاز است. بنابراین نگاه کنید تا ببینید آیا می توانید برای سرمایه انسانی خود استفاده ای بیابید. اگر مجبور شدید منتظر بمانید یا آزمایش کنید، نگران نباشید. برای ناامیدی ها نیز آماده باشید. اما از این کار اضافی که باعث می شود در بین مردم احساس یک فرد بودن کنید، دست نکشید. این سرنوشت توست، اگر واقعاً آن را بخواهی...



این چیزی است که اخلاق واقعی با کسانی صحبت می کند که می توانند بخشی از زمان یا انسانیت خود را قربانی کنند. برای آنها آرزوی خوشبختی کنیم اگر به صدای او گوش دهند و بدین وسیله خود را از فقر روحی نجات دهند.



همه مردم صرف نظر از موقعیتی که دارند، با اخلاق احترام به زندگی تشویق می شوند تا به همه مردم و سرنوشت آنها علاقه مند شوند و گرمای انسانی خود را به نیازمندان هدیه کنند. او به دانشمندی اجازه نمی دهد که فقط با علم خود زندگی کند، حتی اگر سود زیادی برای آن به ارمغان آورد. او به هنرمند اجازه نمی دهد که تنها با هنر خود زندگی کند، حتی اگر این کار به مردم خوب باشد. او اجازه نمی دهد یک فرد پرمشغله تصور کند که او قبلاً هر کاری را که باید در کارش انجام می داد انجام داده است. این مستلزم آن است که هر کسی بخشی از زندگی خود را به دیگران بدهد.»



(بخشی از کتاب A. Schweitzer "Culture and Ethics"، Albert Schweitzer. Kultur und Ethik. München، 1960)


کارگردان فیلم، فیلمنامه نویس.
هنرمند ارجمند RSFSR (26 نوامبر 1965).
هنرمند خلق RSFSR (7 ژانویه 1977).
هنرمند خلق اتحاد جماهیر شوروی (3 مه 1990).

فارغ التحصیل بخش کارگردانی VGIK (1943، کارگاه S.M. Eisenstein).
در سال 1941-1942، او دستیار کارگردان در TsOKS از سال 1943 بود، او در استودیو فیلم Mosfilm کار می کرد (در 1951-1953، او کارگردان فیلم های مستند و داستانی در استودیو فیلم Sverdlovsk بود). او اولین آثار خود را به عنوان کارگردان به همراه همکلاسی های VGIK خلق کرد - "مسیر شکوه" (1949، با B.A. Buneev و A.M. Rybakov) و "Dagger" (1954، پس از A.N. Rybakov، با V.Ya. Vengerov). علاقه شوایتزر به سرنوشت انسان نه تنها در نقاط عطف تاریخ، بلکه در موقعیت های انتخاب اخلاقی دشوار در زندگی کاملاً معمولی، در فیلم های مستقل او در مورد روستای شوروی - "بستگان بیگانه" (1956، بر اساس داستان "نه" آشکار شد. برای دادگاه» اثر V.F. Tendryakov) و «Tight Knot» (1957، پس از Tendryakov). آخرین فیلم مورد انتقاد شدید حزبی قرار گرفت و متعاقباً دوباره کار شد تا درگیری ها و شخصیت ها را ساده و هموار کند. بعداً با عنوان خوش بینانه "ساشا وارد زندگی می شود" منتشر شد. تنها در سال 1988 کارگردان توانست تا حدی نسخه اصلی "گره تنگ" را بازسازی کند.

شوایتزر فیلم بعدی خود را با موضوعی تاریخی و انقلابی کارگردانی کرد. فیلم Midshipman Panin (1960) با ویاچسلاو تیخونوف در نقش اصلی بود. این فیلم موفقیت آمیز بود که جایگاه شوایتزر را در ردیف کارگردانان فیلم شوروی در ردیف اول تضمین کرد. مهارت خارق‌العاده کارگردان به او اجازه می‌دهد حتی در کارهای رقت‌انگیز و از نظر ایدئولوژیک درست کار کند ("زمان، رو به جلو" اثر وی. ) علاوه بر جذابیت و وضوح راه حل های سبکی، دیدی کلیشه ای از دوران تصویر شده را به شیوه خود بیابد.

استعداد شوایتزر به طور کامل در مجموعه ای از اقتباس های سینمایی از آثار کلاسیک ادبی آشکار شد. در نسخه های خود از آثار L.N. تولستوی ("رستاخیز"، 1960-1962؛ "سوناتای کروتزر"، با میلکینا، 1987، جایزه دولتی RSFSR، 1989)، I.A. Ilf و E.P. پتروا ("گوساله طلایی"، 1968)، A.P. چخوف ("چرخ فلک"، 1970؛ "مردم خنده دار"، 1978)، A.S. پوشکین ("تراژدی های کوچک"، 1980) و N.V. گوگول (ارواح مرده، 1984)، کارگردان با دقت، تقریباً با تمام کلمات کلاسیک برخورد می کند، همچنین لحن شخصی را حفظ می کند، که گاهی اوقات ثبت خود را در همان صحنه تغییر می دهد: از یک نت کمیک، مسخره، عجیب و غریب - به یک نت غم انگیز، دراماتیک. ، حتی غم انگیز

در دهه آخر زندگی خود که برای کل سینمای روسیه دشوار بود، کارگردان با اجرای پروژه های خود با مشکلاتی روبرو شد و تنها دو فیلم را منتشر کرد - مسخره اجتماعی "چگونه با کپور صلیبی زندگی می کنید؟" (1992، همراه با میلکینا) و نوعی اجرای سودمند "گوش کن، فلینی" (1993، همراه با میلکینا) با لیودمیلا گورچنکو در تنها نقش.

این کارگردان در بخش 39 قبرستان وستریاکوفسکی در مسکو به خاک سپرده شد.

جوایز و جوایز

1977 - جایزه دولتی اتحاد جماهیر شوروی - برای فیلم "فرار آقای مک کینلی" (1975).
1989 - جایزه دولتی RSFSR به نام برادران واسیلیف - برای فیلم "سوناتای کروتزر" (1987).
1992 - جشنواره فیلم Kinotavr در سوچی (جایزه ویژه خلاقیت).
1992 - جشنواره فیلم Kinotavr در سوچی (جایزه ویژه هیئت داوران "برای خدمت مداوم به هنر و تماشاگران" در مسابقه "سینما برای همه").
1992 - جشنواره فیلم Kinotavr در سوچی (جایزه برای کمک خلاقانه به سینما در مسابقه بزرگ، فیلم "چطور زندگی می کنی، کپور صلیبی؟")
1995 - جایزه قوچ طلایی.
1998 - جایزه رئیس جمهور فدراسیون روسیه در زمینه ادبیات و هنر (12 ژانویه 1999).
1999 - جایزه نیکا در بخش "افتخار و کرامت".
نشان افتخار (28 دسامبر 1995).
نشان شایستگی برای وطن درجه III (13 مارس 2000).
جایزه تالار شهر مسکو در زمینه ادبیات و هنر (2000).

آلبرت شوایتزر

متفکر آلمانی-فرانسوی، نماینده فلسفه فرهنگ، دین شناس و مبلغ پروتستان، دکتر و موسیقی شناس. برنده جایزه صلح نوبل (1952). اصل اولیه جهان بینی شوایتزر «احترام به زندگی» به عنوان مبنایی برای تجدید اخلاقی بشریت است.

آلبرت شوایتزر در 14 ژانویه 1875 در شهر کایزربرگ در آلزاس علیا به دنیا آمد. او دومین فرزند کشیش لودویگ شوایتزر و همسرش آدل بود. یک سال قبل از آن، اولین فرزند شوایتزرها، یک دختر، به دنیا آمد. در سال های بعد، آلبرت شوایتزر سه خواهر و یک برادر دیگر داشت. یکی از خواهران، اِما، در دوران نوزادی درگذشت. طبق شهادت خود آلبرت شوایتزر، او نیز مانند خواهران و برادرانش دوران کودکی شادی داشته است.

کشیش لودویگ شوایتزر در راس جامعه کوچک پروتستان کایزرسبرگ ایستاد. تنها چند ده لوتری در شهر وجود داشت، زیرا اکثریت قریب به اتفاق جمعیت کاتولیک بودند. کشیش خود اهل فافنهوفن در آلزاس پایین بود. پدرش در آنجا به عنوان معلم و ارگ نواز خدمت می کرد. سه تا از برادرانش همین حرفه را انتخاب کردند. مادر آلبرت شوایتزر، خواهرزاده شیلینگر، دختر یک کشیش در شهر مولباخ، واقع در دره مونستر در آلزاس علیا بود.

اندکی پس از تولد آلبرت، والدینش به گانسباخ نقل مکان کردند. از آنجایی که استان آلزاس فرانسه در نتیجه جنگ فرانسه و پروس در سال 1871 به آلمان ضمیمه شد، شوایتزر تابعیت آلمان را دریافت کرد. پدر و مادرش فرانسوی بودند و آلبرت یاد گرفت که هر دو زبان را روان صحبت کند. او تحت هدایت پدرش در سن پنج سالگی نواختن پیانو را آغاز کرد و چهار سال بعد گاهی می توانست جایگزین ارگ نواز کلیسای روستا شود.

شوایتزر در حین تحصیل در دبیرستان در مونستر و سپس در مولهاوزن، همزمان با یوگن مونش، نوازندگی ارگ را آموخت. پس از فارغ التحصیلی از مدرسه در سال 1893، وارد دانشگاه استراسبورگ شد و در آنجا به تحصیل الهیات و فلسفه پرداخت. او اولین امتحان خود را در الهیات در سال 1898 گذراند و در همان زمان بورسیه تحصیلی به او اعطا شد که به شوایتزر این فرصت را داد تا در دانشگاه پاریس (سوربن) فلسفه بخواند و دروس اندام را از ویدور بگذراند. او تنها در چهار ماه پایان نامه خود را نوشت: «جوهر ایمان، فلسفه دین» و در سال 1899 دکترای فلسفه شد. دو سال بعد دکترای الهیات خود را با پایان نامه ای در مورد معنای شام آخر دریافت کرد.

در سال 1902، شوایتزر به عنوان استاد دانشکده الهیات سنت توماس منصوب شد و یک سال بعد مدیر آن شد. شوایتزر علاوه بر سخنرانی، ارگ می نواخت و به کارهای علمی نیز می پرداخت. کار اصلی الاهیاتی شوایتزر، پرسش مربوط به عیسی تاریخی (1906) بود که در آن شوایتزر تلاش‌ها برای مدرن کردن عیسی یا انکار تاریخی بودن او را رد کرد. شوایتزر بر ماهیت معاد شناختی رسالت مسیح تأکید کرد و در رنج او وسیله ای برای دستیابی به پادشاهی خدا بر روی زمین دید.

در همان زمان، شوایتزر به یک متخصص اصلی در کار باخ تبدیل شد که زندگینامه او را در سال 1908 منتشر کرد (تز دکترای او در رشته موسیقی شناسی که سه سال بعد در استراسبورگ دفاع شد، به باخ تقدیم شد). شوایتزر باخ را یک عارف مذهبی می دانست که موسیقی او متن را با "اشعار واقعی طبیعت" ترکیب می کرد. روزالین تورک می‌نویسد کتاب او «دیدگاه تعصب‌آمیز موسیقی ظاهراً روشنفکرانه و ریاضت‌آمیز باخ را رد می‌کند، اما احساسات رمانتیکی که معمولاً باخ با آن اجرا می‌شود را نیز رد می‌کند».

شوایتزر بزرگترین متخصص طراحی اندام بود. کتاب او در این زمینه که در سال 1906 منتشر شد، بسیاری از ارگان ها را از مدرنیزاسیون غیرقابل توجیه نجات داد. شوایتزر علیرغم دستاوردهایش در زمینه فلسفه، الهیات و موسیقی شناسی، خود را موظف می دانست که در سن 21 سالگی به سوگند خود عمل کند. شوایتزر که خود را مدیون دنیا می‌دانست، سپس تصمیم گرفت تا 30 سالگی به تحصیل هنر و علم بپردازد و سپس خود را وقف «خدمت مستقیم به بشریت» کند. مقاله ای که او در مورد کمبود پزشک در آفریقا در مجله انجمن مبلغان پاریس خواند به شوایتزر گفت که چه باید بکند. او بعداً توضیح داد: «از این به بعد قرار نیست در مورد انجیل عشق صحبت کنم، بلکه باید آن را عملی کنم.»

شوایتزر با ترک شغل خود در سال 1905 وارد کالج پزشکی دانشگاه استراسبورگ شد و هزینه های تحصیل خود را از طریق کنسرت های ارگ جبران کرد. در سال 1911 امتحانات را قبول کرد.

در بهار 1912، شوایتزر تدریس در دانشگاه استراسبورگ و همچنین موعظه در کلیسای سنت نیکلاس را رها کرد. او به زمان نیاز داشت تا روی دیپلم خود کار کند و همچنین برای سفر آینده خود به آفریقا آماده شود.

شاید بتوان گفت 37 سال اوج زندگی یک انسان است. شوایتزر تا کنون زمان کمی را به لذت های زندگی اختصاص داده بود. البته او به دیدار رفت و از نوشیدن یک لیوان شراب آلزاس با دوستان خودداری نکرد که آن را بر همه ترجیح داد. این مرد مودب، بلندقد و خوش تیپ در میان زنان موفق بود. بیش از یک دختر آماده بودند تا شریک زندگی این فرد با استعداد و بسیار محبوب در جامعه شوند.

اما، بدیهی است که شوایتزر نه تنها از خود، بلکه از یک دوست دختر بالقوه نیز به طور غیرمعمول خواستار بود، و این خواستگاری هر گونه روابط معمولی را برای معاشقه های توخالی حذف می کرد، او به سادگی برای آن زمان متاسف بود، که، همانطور که می دانیم، او همیشه این کار را نمی کرد به اندازه کافی داشته باشند شاید چنین خویشتن داری ناشی از ترسوی خاصی باشد.

در بهار 1909، آلبرت شوایتزر با هلنا برسلاو، دختر معلم دانشگاه استراسبورگ دوست شد. واقعاً این دو همدیگر را پیدا کرده اند. النا همیشه به دنبال کمک به افراد تحقیر شده، محروم و توهین شده بود. او آماده بود تا به شوایتزر در انجام وظیفه بزرگی که برای خود تعیین کرده بود کمک کند.

در 18 ژوئن 1912، ازدواج آلبرت شوایتزر و هلنا برسلاو برگزار شد. شوایتزر و همسرش بلافاصله شروع به آماده شدن برای عزیمت به آفریقا کردند. خود او نیز دوره طب گرمسیری را در پاریس گذراند. لازم بود به دقت در نظر بگیریم که چه تجهیزات پزشکی و چه داروهایی را با خود به آفریقا ببریم. کوچکترین اشتباه، فقدان ابزار جراحی یا دارویی می تواند به یک فاجعه تبدیل شود. همه اینها فقط چند ماه بعد می توانست از اروپا ارسال شود! زوج شوایتزر نیز سرمایه بسیار محدودی داشتند، بنابراین آنها باید این را در نظر می گرفتند.

در این زمان، کار روی نسخه های خطی هنوز کامل نشده بود. چاپ دوم تاریخچه مطالعه زندگی عیسی در حال آماده شدن بود. علاوه بر این، شوایتزر روی قسمت دوم «تاریخچه مطالعه آموزه‌های پولس» کار کرد و دائماً به نامه‌های شهرهای مختلف و جوامع کلیسا پاسخ می‌داد که نویسندگان آنها از او در مورد مسائل مربوط به ساخت اندام مشاوره می‌خواستند. آلبرت شوایتزر اگر در شخص النا برسلاو دستیار وفادار و باهوشی نداشت، نمی توانست با چنین حجمی از کار کنار بیاید.

با این حال، مهم ترین کار نوشتن پایان نامه ای در زمینه پزشکی بود. شوایتزر موضوع جالبی را برای او انتخاب کرد: "ارزیابی روانپزشکی شخصیت عیسی".

در سال 1913، شوایتزر و همسرش با کشتی به آفریقا رفتند، از طرف انجمن مبلغان پاریس، آنها قرار بود بیمارستانی را در این مأموریت در لامبارن (آفریقای استوایی فرانسه، گابن کنونی) تأسیس کنند. نیاز به خدمات او بسیار زیاد بود. بومیان بدون دریافت مراقبت های پزشکی از مالاریا، تب زرد، بیماری خواب، اسهال خونی و جذام رنج می بردند. در نه ماه اول، شوایتزر 2 هزار بیمار را دریافت کرد. در سال 1917، شوایتزر و همسرش به عنوان تابعین آلمانی، تا پایان جنگ جهانی اول در فرانسه بازداشت شدند. در سال 1919 دخترشان رنا به دنیا آمد.

پس از آزادی، شوایتزر هفت سال دیگر را در اروپا گذراند. خسته، بیمار و خسته از نیاز به پرداخت بدهی های لامبارن خود، در بیمارستان شهری استراسبورگ مشغول به کار شد. علاوه بر این، کنسرت های ارگ را از سر گرفت. با کمک اسقف اعظم ناتان سودربلو، شوایتزر در سال 1920 کنسرت ها و سخنرانی هایی را در دانشگاه اوپسالا و جاهای دیگر برگزار کرد.

در طی این سالها، شوایتزر سیستمی از اصول اخلاقی را ایجاد کرد که آن را "احترام برای زندگی" نامید. او دیدگاه های خود را در کتاب های «فلسفه فرهنگ اول: زوال و احیای تمدن» و «فلسفه فرهنگ دوم: فرهنگ و اخلاق» که در سال 1923 منتشر شد، بیان کرد. شوایتزر توضیح داد: تعریف اخلاق به نظر من اینگونه است: «آنچه زندگی را حمایت می کند و ادامه می دهد خوب است، آنچه زندگی را آسیب می زند و مختل می کند بد است.» اخلاق عمیق و جهانی به معنای دین است. دین است.» شوایتزر ادامه داد: "احترام به زندگی مستلزم آن است که همه بخشی از زندگی خود را به خاطر دیگران فدا کنند."

شوایتزر دوباره در لامبارن ملاقات می کرد. یک مشکل مهم وجود داشت که برای مدت طولانی برنامه های شوایتزر را زیر سوال می برد: همسرش به دلایل بهداشتی در آفریقا منع مصرف داشت، نه این که او مجبور بود دختر پنج ساله خود رنا را بزرگ کند. زوج شوایتزر مجبور شدند تصمیم سختی بگیرند - سالها جدا شوند و فقط به لطف این واقعیت که النا اهمیت نقشه شوهرش را درک کرد و در حالی که در اروپا بود ، به طور فعال در همه چیز به او کمک کرد ، شوایتزر موفق شد دوباره خلق کند. متعاقباً بیمارستان مشهور جهانی در لامبارن را گسترش داد.

او همراه با اما مارتین، به طرز درخشانی پشتیبانی مداوم از بیمارستان را از اروپا سازماندهی کرد. بنابراین، شایستگی النا شوایتزر در انجام کاری که همسرش زندگی خود را وقف آن کرده است بسیار زیاد است.

شوایتزر در سال 1923 در جنگل سیاه بالا، در شهر کونیگزفلد، خانه ای برای همسر و فرزندش ساخت. تا زمانی که خانه آماده نشده بود نمی خواست به آفریقا برود. او زمان زیادی را با سازندگان گذراند. اغلب، آستین هایش را بالا می زد و خودش دست به کار می شد. او با یک کوله پشتی همیشه به پشت، با دور زدن مرز فرانسه با دوچرخه خود را به محل ساخت و ساز رساند. در آن زمان، آلمان پس از جنگ دوره تورم شدیدی را تجربه می کرد و سازندگان از یک تکه گوشت و حتی نان بسیار بیشتر از هر پاداشی که در اسکناس های مستهلک شده بود خوشحال می شدند.

عزیمت به آفریقا برای آغاز سال 1924 برنامه ریزی شده بود. شوایتزر با بازگشت به لامبارن، بیمارستان را ویران شده یافت. بیمارستان جدید او به تدریج به مجموعه ای متشکل از 70 ساختمان تبدیل شد که کارکنان آن پزشکان و پرستاران داوطلب بودند. این مجموعه مانند یک روستای معمولی آفریقایی ساخته شده بود که برق فقط به اتاق های عمل ارائه می شد. حیوانات آزادانه پرسه می زدند و اعضای خانواده اجازه داشتند در طول بهبودی از بیماران مراقبت کنند. هدف شوایتزر جلب اعتماد بومیان با کمک به آنها در شرایط آشنا بود. در اوایل دهه 1960، بیمارستان شوایتزر دارای 500 نفر بود.

شوایتزر دوره‌های کار در آفریقا را با سفر به اروپا تغییر داد و در طی آن سخنرانی‌ها و کنسرت‌هایی برای جمع‌آوری بودجه برای بیمارستان برگزار کرد. او جوایز زیادی دریافت کرده است.

در سال 1928، شهر فرانکفورت جایزه گوته را به او اعطا کرد و به "روح گوته" شوایتزر و خدمت او به بشریت احترام گذاشت. هنگامی که جنگ در اروپا در سال 1939 آغاز شد، داروهای لامبارن از ایالات متحده آمریکا، استرالیا و نیوزلند شروع به دریافت کردند. پس از جنگ، جریان بار افزایش یافت.

پس از جنگ، دانشمند با آلبرت اینشتین ملاقات کرد. شوایتزر به انیشتین اطمینان داد که عقل و اخلاق بر غرایز کور مخرب چیره خواهد شد و تغییرات عمیقی در افکار عمومی جهان رخ خواهد داد که ناگزیر باید به ترک جنگ منجر شود.

در سال 1951، شوایتزر جایزه صلح انجمن کتابفروشان و ناشران آلمان غربی را دریافت کرد. در همان سال به عضویت آکادمی فرانسه انتخاب شد.

در سال 1953، شوایتزر در لامبارن بود که خبر دریافت جایزه صلح نوبل به او رسید. گونار جان، نماینده کمیته نوبل نروژی خاطرنشان کرد: «شوایتزر نشان داد که زندگی یک فرد و رویای او می توانند در یکی شوند. کار او به مفهوم برادری روح بخشید، سخنان او به ذهن افراد بی‌شماری رسید و ردپای مفیدی در آنجا به جای گذاشت.» شوایتزر نتوانست وظایف خود را در آفریقا ترک کند تا در مراسم اهدای جوایز شرکت کند، بنابراین این جایزه توسط سفیر فرانسه در نروژ پذیرفته شد.

در پایان سال 1954، اومانیست و متفکر بزرگ به اسلو رفت و در 4 نوامبر سخنرانی نوبل خود را با عنوان «مشکلات جهان» ایراد کرد. در آن، او معتقد است که بشریت باید جنگ را به دلایل اخلاقی رها کند، زیرا "جنگ ما را به جنایت ضد بشری متهم می کند." به عقیده وی، تنها زمانی که ایده‌آل صلح در آگاهی مردم ریشه می‌گیرد، می‌توان انتظار کار مؤثر نهادهایی را داشت که برای محافظت از صلح طراحی شده‌اند.

در سال 1957، شوایتزر "اعلامیه وجدان" را صادر کرد که توسط رادیو از اسلو پخش شد. وی در آن از همه مردم عادی جهان خواست متحد شوند و از دولت‌هایشان بخواهند که آزمایش سلاح‌های هسته‌ای را ممنوع کنند. بلافاصله پس از آن، 2000 دانشمند آمریکایی طوماری را برای توقف آزمایش اتمی امضا کردند. برتراند راسل و کانن کالینز کمپینی را برای خلع سلاح هسته ای در انگلستان راه اندازی کردند.

مذاکرات کنترل تسلیحات در سال 1958 آغاز شد و پنج سال بعد با معاهده رسمی ممنوعیت آزمایش ابرقدرت ها به اوج خود رسید.

فعالیت های شوایتزر متفاوت ارزیابی شد. برخی عمل پزشکی او را در جنگل هدر دادن استعداد می دانستند، برخی دیگر او را به فرار از زندگی متهم می کردند. جرالد مک نایت در کتاب خود به نام «حکم در مورد شوایتزر»، لامبارن را مکانی معرفی کرد که شوایتزر می توانست قدرت مطلق را در آن اعمال کند. بسیاری از روزنامه نگاران نگرش پدرانه شوایتزر نسبت به بیماران را یادآور دوران میسیونری می دانستند. منتقدان همچنین به عدم درک او از خواسته‌های ملی‌گرایانه آفریقایی، برخورد خشن و مستبدانه او با دستیاران اشاره کردند و برخی از بازدیدکنندگان در مورد سطح پایین بهداشت در بیمارستان شوایتزر صحبت کردند.

با وجود این، بسیاری (به ویژه در آمریکا) شوایتزر را قدیس قرن بیستم می دانستند. به لطف حضورهای عمومی و عکس ها در مطبوعات، او در سراسر جهان شناخته شد. یکی از بازدیدکنندگان لامبارن مخصوصاً به دستان او اشاره کرد که «با انگشتان بزرگ و حساسی که به همان اندازه در دوختن زخم، ترمیم سقف، نواختن باخ بر روی ارگ و نوشتن کلماتی در مورد اهمیت گوته برای تمدن در دوره ای ماهرانه بودند. افول.»

آخرین کاری که شوایتزر در طول زندگی خود برای صلح انجام داد این بود که چند روز قبل از مرگش، با دستی کاملاً نافرمان، درخواستی را از سوی برندگان جایزه نوبل به سران دولت های کشورهای بزرگ امضا کرد که خواستار پایان فوری آن شدند. جنگ جنایتکارانه در ویتنام متن فراخوان را دانشمند مشهور آمریکایی و فعال صلح لینوس پاولینگ برای او ارسال کرد. پاولینگ شوایتزر را عجله کرد تا درخواستی را که امضا کرده بود بفرستد، و خود مرد نود ساله بسته را به کشتی بخار رودخانه که از لامبارن خارج می شد، برد.

او عجله ای برای بازگشت به خانه نداشت، اما وقتی برگشت، روی تخت تقریباً کمپ خود دراز کشید، از او خواست که یک صفحه طولانی با ضبط فوگ ها و پیش درآمدهای باخ بگذارد و دیگر بلند نشد. شوایتزر در 4 سپتامبر 1965 در لامبارن درگذشت و در کنار همسرش که در سال 1957 درگذشت به خاک سپرده شد. مدیریت بیمارستان به دخترشان رسید.

به گفته شوایتزر، زندگی به عنوان صمیمی ترین چیزی که طبیعت آفریده است، نیازمند بیشترین احترام است.

شوایتزر می‌نویسد: «اخلاق احترام به زندگی، هیچ تمایزی بین زندگی بالاتر یا پایین‌تر، با ارزش‌تر یا کم‌ارزش‌تر بودن زندگی قائل نیست.» نمی توان با اشکال بدوی زندگی با تحقیر برخورد کرد و بدون فکر آنها را نابود کرد. چه کسی می داند که این یا آن شاخه از درخت ابدی زندگی در جهان چه اهمیتی دارد؟ اصل اخلاقی احترام به زندگی، که توسط شوایتزر در همان آغاز قرن ما تدوین شد، اکنون در شکل گیری شاخه جدیدی از دانش - اخلاق محیطی - اساسی است.

پیوند و وابستگی متقابل اشکال مختلف زندگی در دنیای اطراف ما باید چنین روابطی را بین آنها تعیین کند که در جهت حفظ و بهبود زندگی به طور کلی باشد، در غیر این صورت توسعه تدریجی آن غیرممکن است. بنابراین اخلاق نه تنها قانون زندگی، بلکه شرط وجود و تکامل آن است. اخلاق نیز شرط عینی شکل گیری، توسعه و عملکرد عادی جامعه است.

«تنها از طریق نگرش اخلاقی نسبت به همه موجودات زنده می‌توان به ارتباط معنوی با کیهان دست یافت.» اگر تمدن های فرازمینی وجود داشته باشند، آلبرت شوایتزر تماس احتمالی بین آنها و تمدن زمینی را به عنوان یک عمل درک متقابل، اعتماد متقابل و کمک متقابل می دید. تصادفی نیست که H. Freudenthal، ریاضیدان معروف هلندی، زبان ارتباطات فضایی را نه تنها منطقی، ریاضی، بلکه نمادهای اخلاقی را پایه گذاری کرد و به درستی معتقد بود که قوانین اخلاقی جهانی هستند.

شوایتزر با آموزش احترام به زندگی، به همراه ک. تسیولکوفسکی، پایه های اخلاق کیهانی آینده را بنا نهادند. اخلاق شوایتزر عینی است. یکی از اصول آن «انسان به انسان» است. هدف آن دقیقاً حصول اطمینان از این است که هر یک از ما به دیگران، نزدیک و دور، کمک می کند تا در کارهای مشخص - از نظر مادی، اخلاقی، شفقت، رحمت و رستگاری کمک کنند. اصل "سرنوشت واجب می کند" مستلزم فداکاری بیشتر از جانب کسانی است که سالم و قوی، ثروتمند و موفق، با استعداد و فعال هستند، به نفع بیماران و رنجوران، افراد ناتوان، محروم از فرصت فعالیت.

برای بیش از نیم قرن، دکتر آلبرت شوایتزر بیماران را معالجه می کرد، هرگز کار ادبی و تأملات فلسفی خود را رها نکرد و هر چه زودتر برای برگزاری کنسرت در اروپا سفر کرد. و مردم ایالت مدرن آفریقایی گابن به طرز مقدسی یاد مردی را که نه برای غارت، نه برای ثروتمند شدن، بلکه برای همدردی و کمک به منطقه آنها آمده است، حفظ می کنند. شوایتزر هرگز خود را در زمره انبیا به حساب نمی آورد، هنگامی که آنها به او گفتند که بسیاری از آنچه پیش بینی می کرد به حقیقت می پیوندد، عصبانی شد. بیشتر از همه به موضوع احترام گذاشتم. شعار مورد علاقه او "در آغاز کار بود" گوته است.

شاید به همین دلیل است که معنوی و مادی، گفتار و کردار در زندگی او جدایی ناپذیرند. مردم از شعارها و وعده ها خسته شده اند، از انتظار برای ساختن غیرواقعی «باغ شهر» فردا خسته شده اند. عمر انسان کوتاه است و امروز همه ما باید مشغول باشیم، کار کنیم تا یک رویداد منحصر به فرد - ظهور یک فرد جدید در جهان - تحت الشعاع خشونت، گرسنگی، جنگ یا مرگ تدریجی طبیعت قرار نگیرد. آلبرت شوایتزر انسانیت را به این هدف والا فرا خواند.

این متن یک قسمت مقدماتی است.برگرفته از کتاب جامعه باز و دشمنان آن نویسنده پوپر کارل ریموند

IV (1965) در یادداشت 31 از فصل 3، تعدادی از آثار را ذکر کردم که فکر می‌کردم دیدگاه من را نسبت به مفهوم سیاسی افلاطون پیش‌بینی می‌کردند. از زمانی که این یادداشت نوشته شده است، کتاب مدرن دایان اسپیرمن را خوانده ام

از کتاب انسان: متفکران گذشته و حال درباره زندگی، مرگ و جاودانگی او. دنیای باستان - عصر روشنگری. نویسنده گورویچ پاول سمنوویچ

کتاب آلبرت کبیر در ماهیت و منشأ روح فصل 6. درباره اینکه نفس عاقل به تنهایی کمال است و چگونه انسان و اعضایش را کامل می کند و چگونه کمال روح نباتی و ذی شعور است و چگونه

برگرفته از کتاب آینده ی گذشته ی حال نویسنده نیوختیلین ویکتور

خانه ای که آلبرت ساخت خانه ای که جک ساخت (گزیده) اینجا خانه ای است که جک ساخت، و این همان گندمی است که در یک گنجه تاریک در خانه ای که جک ساخته است ذخیره می شود. و این پرنده شادی است که اغلب گندم می دزدد و در گنجه ای تاریک ذخیره می شود.

برگرفته از کتاب 100 متفکر بزرگ نویسنده ماسکی ایگور آناتولیویچ

یونگ کارل گوستاو (1875-1961) روانشناس و فیلسوف سوئیسی، بنیانگذار «روانشناسی تحلیلی». او دکترین ناخودآگاه جمعی را توسعه داد، که در تصاویر آن (یعنی کهن الگوها) منشأ نمادگرایی جهانی انسان، از جمله اسطوره ها و رویاها را دید («مگردونه و

برگرفته از کتاب تکامل جایگزین نویسنده بردنیک الکساندر پاولوویچ

از کتاب سخنرانی های تاریخ فلسفه. کتاب سوم نویسنده هگل گئورگ ویلهلم فردریش

ب) آلبرتوس مگنوس در میان کسانی که در اظهار نظر در مورد آثار ارسطو بسیار متمایز بودند، به ویژه باید به آلبرتوس مگنوس، مشهورترین دانشمند آلمانی اشاره کرد که از خانواده اصیل فون بولشتد بود. مگنوس ارائه می کند

برگرفته از کتاب بحران آگاهی: مجموعه‌ای از آثار درباره «فلسفه بحران» نویسنده فروم اریش سلیگمن

آلبرت شوایتزر "من در دوره انحطاط معنوی بشریت به دنیا آمدم" دو تجربه زندگی من را تاریک می کند. اول این است که بفهمیم جهان به طور غیرقابل توضیحی مرموز و پر از رنج به نظر می رسد. دوم این که من در یک دوره انحطاط معنوی به دنیا آمدم

برگرفته از کتاب هنر و زیبایی در زیبایی شناسی قرون وسطی توسط اکو اومبرتو

برگرفته از کتاب خاطرات (1964-1987) نویسنده بردنیکوف لئونید نیکولایویچ

برگرفته از کتاب پیامبران و متفکران عظام. آموزه های اخلاقی از موسی تا امروز نویسنده گوسینوف عبدالسلام عبدالکریموویچ

آلبرت شوایتزر: احترام به زندگی برنامه اخلاقی-هنجاری آلبرت شوایتزر از این فرض نشات می گیرد که هیچ ترکیب یا هماهنگی بین فضیلت و خوشبختی وجود ندارد. تعارض بین آنها از طریق تابعیت حل می شود. فقط دو تا هستند

از کتاب اخلاق نویسنده آپرسیان روبن گرانتوویچ

A. Schweitzer ظهور دکترین احترام به زندگی و اهمیت آن برای فرهنگ ما مقاله پیشنهادی در مورد رشد معنوی خود که در عین حال بیانی از ماهیت دکترین احترام به زندگی است توسط آلبرت نوشته شده است. شوایتزر در آوریل 1963.

برگرفته از کتاب اندیشه نظامی آلمان نویسنده زالسکی کنستانتین الکساندرویچ

موضوع 14 شوایتزر آلبرت شوایتزر اخلاق را به منزله احترام به زندگی می دانست. در عین حال، این در مورد احترام به زندگی در همه اشکال آن بود، زمانی که چیدن قاصدک در مزرعه به همان اندازه بد است که کشتن یک شخص. شوایتزر معتقد بود که بر اساس معیار ارزش اخلاقی، شخص

برگرفته از کتاب فلسفه علم. خواننده نویسنده تیم نویسندگان

آلبرت فون بوگوسلاوسکی

برگرفته از کتاب دهکده شوروی [بین استعمار و مدرنیزاسیون] نویسنده آباشین سرگئی

آلمانی لودویگ فیلیپ آلبرت شوایتزر

الهیدان پروتستان آلمانی و فرانسوی، فیلسوف فرهنگی، اومانیست، موسیقیدان و پزشک

آلبرت شوایتزر

بیوگرافی مختصر

آلبرت شوایتزر- الاهیات، متفکر، دکتر، موسیقیدان آلمانی، برنده جایزه صلح نوبل - بومی آلزاس علیا (در آن زمان بخشی از آلمان بود)، شهر کایزسبرگ، جایی که در 14 ژانویه 1875 در خانواده ای به دنیا آمد. یک کشیش آلبرت کودکی بسیار موزیکال بود، او از 5 سالگی پیانو می زد و در 9 سالگی در یک کلیسای روستای ارگ می نواخت. شوایتزر پس از تحصیل در مدرسه واقعی مونستر (1884-1885)، وارد سالن بدنسازی مولهاوزن شد و پس از آن در سال 1893 در دانشگاه استراسبورگ ثبت نام کرد و در آنجا به ویژه الهیات و تئوری موسیقی در دانشکده فلسفه تحصیل کرد.

در پاییز 1898 به پاریس رفت تا در دانشگاه سوربن در رشته فلسفه تحصیل کند. در سال 1899، پس از دفاع از پایان نامه خود در استراسبورگ، دکترای فلسفه و سال بعد - مدرک الهیات شد. در سال 1901، اولین آثار الاهیاتی شوایتزر منتشر شد و در بهار سال بعد او قبلاً در دانشکده الهیات استراسبورگ معلم بود. در سال 1903، النا برسلاو را ملاقات کرد که تا پایان عمر همراه او بود. در سال 1906، اثر اصلی الهیات، "مسئله عیسی تاریخی" منتشر شد. در همان زمان آ.شوایتزر به فعالیت های خود در زمینه موسیقی ادامه داد و در سال 1911 به درجه دکترای موسیقی شناسی رسید.

او در جوانی 22 ساله با خود عهد کرد که بعد از 30 سال شغل اصلی او در زندگی خدمت مستقیم به بشریت باشد. برای نزدیک شدن به هدف، از سال 1905 تا 1911. در کالج پزشکی دانشگاه استراسبورگ تحصیل کرد، در سال 1913 درجه علمی دکترای پزشکی را دریافت کرد و سپس به همراه همسرش (ازدواج او با برسلاو در سال 1912) به آفریقا، استان گابن رفت. که یک مستعمره فرانسه بود، جایی که در روستای لامبارن برای پول خود بیمارستانی را افتتاح کرد.

در طی سال های 1918-1924، پس از بازگشت به اروپا، شوایتزر کنسرت های ارگ برگزار کرد، چندین سال در بیمارستان استراسبورگ کار کرد و در تعدادی از کشورهای اروپایی سخنرانی کرد. همه اینها باعث شد تا او بتواند بدهی های انباشته شده در طول جنگ جهانی اول را بازپرداخت کند و مقداری بودجه برای یک بیمارستان آفریقایی به دست آورد. در سال 1923، اثر اصلی فلسفی او، دو جلدی "فلسفه فرهنگ" منتشر شد.

از سال 1924، بیوگرافی شوایتزر با اقامت تقریباً دائمی در گابن همراه بوده است. او در اروپا فقط بازدیدهای کوتاهی داشت، به طور دوره ای کنسرت می داد و سخنرانی می کرد تا آنها را در بیمارستان جدیدی که در سال 1927 ساخته شده بود خرج کند. او با استفاده از جایزه گوته فرانکفورت که در سال 1928 دریافت کرد، خانه ای برای کارکنان بیمارستان ساخت. از آغاز جنگ جهانی دوم تا سال 1948، شوایتزر در اروپا نبود و در سال 1949 سفری به ایالات متحده داشت. او در سال 1952 برنده جایزه صلح نوبل شد و این جایزه را صرف ساختن کلونی جذامی در بیمارستان کرد.

آ. شوایتزر در پایان زندگی خود به طور فعال با آزمایش سلاح های هسته ای مخالفت کرد، از خلع سلاح دفاع کرد و یک «خطاب به بشریت» ویژه ساخت. در سال 1965، در 4 سپتامبر، آلبرت شوایتزر در لامبارن درگذشت. بقایای جنازه در کنار قبر همسرش زیر پنجره‌های دفتر او قرار دارد.

بیوگرافی از ویکی پدیا

آلبرت شوایتزر(آلمان آلبرت شوایتزر؛ 14 ژانویه 1875، کایزرسبرگ، آلزاس علیا - 4 سپتامبر 1965، لامبارن) - الهیدان پروتستان آلمانی و فرانسوی، فیلسوف فرهنگی، انسان شناس، موسیقیدان و دکتر، برنده جایزه صلح نوبل (1952).

شوایتزر در کایزربرگ (آلزاس علیا، که در آن سالها به آلمان تعلق داشت، اکنون قلمرو فرانسه) در خانواده یک کشیش لوتری فقیر، لوئیس شوایتزر و همسرش آدل، خواهرزاده شیلینگر، که او نیز دختر یک کشیش بود، به دنیا آمد. از طرف پدرش او پسر عموی J.-P. بود. سارتر

در 1884-1885، آلبرت در یک مدرسه واقعی در مونستر، سپس در یک سالن بدنسازی در Mühlhausen (1885-1893) تحصیل کرد.

در اکتبر 1893، شوایتزر وارد دانشگاه استراسبورگ شد و در آنجا به مطالعه الهیات، فلسفه و تئوری موسیقی به طور همزمان پرداخت.

در سالهای 1894-1895 او در ارتش آلمان سرباز بود، در حالی که به شرکت در سخنرانی های فلسفه ادامه داد. در پاییز 1898 - بهار 1899، آلبرت شوایتزر در پاریس زندگی کرد، به سخنرانی در دانشگاه سوربن گوش داد، پایان نامه ای در مورد کانت نوشت، دروس ارگ و پیانو گذراند، در تابستان 1899 تحصیلات آکادمیک خود را در برلین ادامه داد. در پایان سال، پس از دفاع از پایان نامه خود در استراسبورگ، دکترای خود را در فلسفه و در سال 1900 - همچنین عنوان مدرک الهیات را دریافت کرد.

در سال 1901، اولین کتاب های شوایتزر در الهیات منتشر شد - "مشکل شام آخر، تحلیلی بر اساس تحقیقات علمی قرن نوزدهم و بر اساس گزارش های تاریخی" و "راز مسیحیت و مصائب". طرحی از زندگی عیسی»، در بهار 1902 تدریس در دانشکده الهیات دانشگاه استراسبورگ را آغاز کرد.

در سال 1903، در یکی از موعظه های خود، با همسر آینده خود، النا برسلاو، آشنا شد.

در سال 1905، شوایتزر تصمیم گرفت بقیه عمر خود را وقف پزشکی کند و در حالی که به کارهای علمی خود ادامه داد، دانشجوی دانشکده پزشکی همان دانشگاه استراسبورگ شد: در سال 1906، مطالعه الهیات او در مورد جستجوی "عیسی تاریخی" او با عنوان «از ریماروس تا ورد» و مقاله ای در مورد ارگ سازی آلمانی و فرانسوی منتشر شد و برای اولین بار به اسپانیا رفت. در سال 1908، نسخه بسط یافته و بازبینی شده آلمانی او از باخ منتشر شد. او در کار بخش ارگ کنگره وین انجمن بین المللی موسیقی مشارکت فعال داشت.

در سال 1911 امتحانات دانشکده پزشکی را گذراند و کتابی در مورد عرفان پولس رسول منتشر کرد.

در سال 1912 با هلنا برسلاو ازدواج کرد.

در سال 1913 پایان نامه خود را با موضوع "ارزیابی روانپزشکی شخصیت عیسی" به پایان رساند و درجه دکترای پزشکی را دریافت کرد.

در 26 مارس 1913، آلبرت شوایتزر و همسرش که دوره های پرستاری را گذرانده بودند، به آفریقا رفتند. او در دهکده کوچک لامبارن (استان گابن مستعمره فرانسه در آفریقای استوایی فرانسه، بعدها جمهوری گابن)، بیمارستانی را با سرمایه اندک خود تأسیس کرد.

در طول جنگ جهانی اول، او و همسرش به عنوان تابعین آلمانی به اردوگاه های فرانسه فرستاده شدند. در سال 1918 در ازای اسرای جنگی فرانسوی آزاد شد. در 14 ژانویه 1919، در روز تولد او، شوایتزر 44 ساله پدر شد - النا دختری به نام رنا به دنیا آورد.

در سالهای 1919-1921 در بیمارستان شهری در استراسبورگ کار کرد و کنسرت های ارگ را در شهرهای بزرگ اروپا برگزار کرد. در سالهای 1920-1924 در سوئد و سایر کشورهای اروپایی سخنرانی کرد و دکتر افتخاری دانشگاه زوریخ شد. تورها و سخنرانی ها به دکتر شوایتزر اجازه داد تا بدهی های جنگی خود را بپردازد و مقداری بودجه برای بازسازی بیمارستان در لامبارن جمع آوری کند. و در سال 1923 اثر اصلی فلسفی او - "فلسفه فرهنگ" در 2 جلد منتشر شد.

در فوریه 1924، شوایتزر به آفریقا بازگشت و شروع به ساخت بیمارستان ویران کرد. چند پزشک و پرستار از اروپا آمدند و مجانی کار کردند. در سال 1927، بیمارستان جدید ساخته شد و در ژوئیه شوایتزر به اروپا بازگشت و دوباره به فعالیت های کنسرت و سخنرانی پرداخت.

در سال 1928، آلبرت شوایتزر جایزه گوته فرانکفورت را دریافت کرد، با بودجه ای که از آن خانه ای در گونسباخ ساخته شد، که محل استراحت کارکنان بیمارستان لامبارن شد.

در سال‌های 1933-1939 در آفریقا کار می‌کرد و به طور دوره‌ای از اروپا بازدید می‌کرد تا سخنرانی کند، کنسرت‌های ارگ ارائه دهد و کتاب‌هایش را منتشر کند. در این زمان چندین دانشگاه اروپایی به او دکترای افتخاری اعطا کردند. پس از شروع جنگ جهانی دوم، شوایتزر در لامبارن ماند و تنها در سال 1948 توانست به اروپا بازگردد.

در سال 1949 به دعوت دانشگاه شیکاگو از ایالات متحده بازدید کرد.

در سال 1953، شوایتزر برنده جایزه صلح نوبل در سال 1952 شد و با بودجه دریافتی یک دهکده جذامی در نزدیکی لامبارن ساخت. عضو مسئول آکادمی بریتانیا (1956).

در آوریل 1957، شوایتزر "خطابی به بشریت" ارائه کرد و از دولت‌ها خواست آزمایش تسلیحات هسته‌ای را متوقف کنند. در می 1957، النا برسلاو، همسر و همکار آلبرت شوایتزر، درگذشت.

پس از اینکه شوایتزر در سال 1959 برای همیشه به لامبارن رفت، شهر بیمارستان به زیارتگاه بسیاری از مردم از سراسر جهان تبدیل شد. او تا آخرین روزهای زندگی خود به پذیرایی از بیماران، ساختن بیمارستان و اعتراض به آزمایش هسته ای ادامه داد.

آلبرت شوایتزر در 4 سپتامبر 1965 در لامبارن درگذشت و در زیر پنجره های دفترش در کنار قبر همسرش به خاک سپرده شد.

بیمارستانی که دکتر شوایتزر تأسیس کرده است، هنوز وجود دارد و هنوز هم همه کسانی را که به کمک نیاز دارند می پذیرد و شفا می دهد.

الاهیات شوایتزر

شوایتزر به جستجوی عیسی تاریخی - نقد انجیلی بسیار علاقه مند بود. از طریق توصیف و انتقاد از این جستجوها او بسیار مشهور شد. یک نماینده از جهت گیری لیبرال درک مسیحیت در اندیشه او بسیار متنوع به نظر می رسد. مسیح برای شوایتزر فقط یک مرد است. او معتقد بود که تمام اعمالی که مسیح انجام می دهد به اعتقاد ذهنی مسیح بستگی دارد که پایان جهان نزدیک است. این تفسیر آخرالزمان از انجیل توسط شوایتزر در نظر گرفته شده است تا مسیحیت را از متافیزیک پاک کند: از این باور که مسیح خداست در اثر "تاریخ مطالعه زندگی عیسی"، او مفاهیم اساسی تاریخ انجیل را بررسی کرد. او نشان می دهد که تصویری که رسولان می سازند، تنها نوعی از تفسیر مسیحیت است. یک روانشناس ظریف، شوایتزر در آثار خود نشان داد که رسولان هر یک به شیوه خود ایده های خود را در مورد شخصیت ایده آل بر روی شخصیت عیسی قرار دادند خط نهایی برای آنها کشیده شده بود.

شوایتزر نوازنده

در آغاز قرن 19 و 20، شوایتزر به عنوان یک ارگ نواز و موسیقی شناس شناخته می شد. او حتی در طی سال‌های تحصیل در پاریس، استادش چارلز ماری ویدور را با تأملات خود در مورد پیش درآمدهای گروه کر باخ از منظر ویژگی‌های چگونگی بازتاب آن موضوعات کتاب مقدسی که گروه سرود مربوطه به آنها اشاره می‌کند، شگفت‌زده کرد - این رویکرد کاملاً نامشخص بود. برای موسیقی شناسی آن زمان به طور کلی، شوایتزر بیشترین علاقه را به میراث باخ و بازتاب دینداری باخ در آن داشت. سبک اجرای قطعات ارگ باخ که توسط شوایتزر بر اساس سادگی و زهد ساخته شده بود، توسط او در کتاب "یوهان سباستین باخ" (1905، نسخه توسعه یافته 1908) خلاصه شد. علاوه بر این، او به همراه ویدور ویرایش جدیدی از آثار ارگ کامل باخ را آماده کرد. در سال 1906، شوایتزر در مورد وضعیت فعلی اجرای ارگ در اروپا نوشت و پیش بینی چرخش بعدی از تفسیر رمانتیک ساز به ریشه های باروک آن را پیش بینی کرد.

شوایتزر فیلسوف

از نظر شوایتزر، محتوای اخلاقی فرهنگ هسته و ساختار پشتیبان آن است. بنابراین، «پیشرفت اخلاقی ضروری و بی‌تردید است، در حالی که پیشرفت مادی در توسعه فرهنگ کمتر ضروری است و تردید کمتری دارد». اختلاف در سرعت توسعه حوزه معنوی و مادی فرهنگ، به گفته شوایتزر، یک تناقض واقعی است که یکی از نیروهای محرکه پیشرفت آن است. اما ماهیت توسعه فرهنگ نه تنها تحت تأثیر مطلق بودن جامعه از جنبه مادی آن است. غلبه حوزه معنوی در فرهنگ هند و چین برای مدت طولانی مانع پیشرفت جنبه مادی آنها شد. شوایتزر از توسعه هماهنگ همه جنبه‌ها، همه حوزه‌های فرهنگ، با اولویت ضروری جنبه اخلاقی آن حمایت می‌کرد. به همین دلیل است که خود متفکر مفهوم خود را از فرهنگ اخلاقی نامیده است.

به گفته شوایتزر، عمیق‌ترین بحرانی که فرهنگ مدرن غربی در کل خود را می‌بیند و به یافتن خود ادامه می‌دهد، نمی‌تواند با موفقیت غلبه کند و بشریت نمی‌تواند نه تنها جلوی انحطاط را بگیرد، بلکه به «بازیابی» معنوی کامل (تولد مجدد) نیز دست یابد. تا زمانی که «من» انسان از خود آگاه نشود و در همه جا و در همه چیز مانند «زندگی خواستار زندگی در میان زندگی» عمل نکند.

شوایتزر اومانیست

با داشتن چنین زندگی فداکارانه ای هرگز کسی را سرزنش نکرد. برعکس، واقعا متاسفم برای افرادی که به دلیل شرایط نمی توانند زندگی خود را وقف دیگران کنند. و همیشه آنها را تشویق می کرد که از هر فرصتی برای انجام کارهای خیر استفاده کنند. «هیچ کسی نیست که این فرصت را نداشته باشد که خود را در اختیار مردم بگذارد و از این طریق ذات انسانی خود را نشان دهد. هر کسی که از هر فرصتی برای انسان بودن استفاده کند و کاری برای کسانی که به کمک نیاز دارند انجام دهد - مهم نیست که فعالیت او چقدر فروتن باشد - می تواند زندگی خود را نجات دهد. شوایتزر معتقد بود که انسان حق ندارد کسی جز خودش را قضاوت کند و تنها چیزی که می تواند موعظه کند شیوه زندگی اوست.

مقالات

  • "فلسفه دین کانت" (1899، پایان نامه)،
  • "مساله شام ​​آخر، تحلیلی بر اساس تحقیقات علمی و گزارش های تاریخی قرن نوزدهم" (1901)،
  • «راز مسیحیت و اشتیاق. طرحی از زندگی عیسی» (1901)،
  • "مسئله تاریخ عیسی" (1906)،
  • "و. اس. باخ - نوازنده و شاعر» و «یوهان سباستین باخ» (نسخه اول - J.S.Bach، musicien-poète، به فرانسوی در سال 1905؛ ویرایش دوم گسترش یافته - یوهان سباستین باخ، به آلمانی در سال 1908)،
  • "از ریماروس تا ورد" و "تاریخ مطالعه زندگی عیسی" (نسخه اول - Von Reimarus zu Wrede در 1906؛ ویرایش دوم - Geschichte der Leben-Jesu-Forschuung در 1913)،
  • "ارزیابی روانپزشکی شخصیت عیسی" (Die psychiatrische Beurteilung Jesu، 1913، پایان نامه)،
  • «اخلاق شفقت». خطبه های 15 و 16 (1919)
  • «بین آب و جنگل بکر» (Zwischen Wasser und Urwald، 1921)،
  • "از کودکی و جوانی من" (Aus meiner Kindheit und Jugendzeit, 1924)
  • انحطاط و احیای فرهنگ. فلسفه فرهنگ. قسمت اول." (Verfall und Wiederaufbau der Kultur. Kulturphilosophie. Erster Teil، 1923)
  • «فرهنگ و اخلاق. فلسفه فرهنگ. قسمت دوم." (Kultur und Ethik. Kulturphilosophie. Zweiter Teil, 1923)
  • «مسیحیت و ادیان جهانی» (Das Christentum und die Weltreligionen، 1924)،
  • "نامه هایی از لامبارن" (1925-1927)،
  • "هنر ساخت اندام های آلمانی و فرانسوی" (Deutsche und französische Orgelbaukunst und Orgelkunst، 1927)،
  • "نگرش سفیدپوستان به نژادهای رنگی" (1928)
  • «عرفان پائولوس رسولان» (Die Mystik des Apostels Paulus؛ 1930)
  • "از زندگی و افکار من" (Aus meinem Leben und Denken؛ زندگینامه، 1931)
  • "دین در فرهنگ مدرن" (1934)،
  • «جهان‌بینی متفکران هندی. عرفان و اخلاق» (Die Weltanschauung der indischen Denker. Mystik und Ethik; 1935)
  • "درباره وضعیت فرهنگ ما" (1947)،
  • «گوته. چهار سخنرانی" (1950)،
  • "فلسفه و جنبش حمایت از حیوانات" (1950)
  • "ایده پادشاهی خدا در عصر تبدیل ایمان آخرت شناختی به ایمان غیر معاد" (1953)
  • "مشکل صلح در دنیای مدرن." سخنرانی نوبل (1954)
  • «مشکل اخلاق در رشد اندیشه بشری». (1954-1955)
  • "داستان های آفریقایی" (Afrikanische Geschichten، 1955)،
  • "صلح یا جنگ اتمی" (صلح یا جنگ اتمی، 1958)،
  • "تولستوی، مربی بشریت" (1960)
  • "انسانیت" (1961، منتشر شده 1966)
  • تأملاتی در فلسفه


زندگی نامه فیلسوف متفکر را بخوانید: حقایق زندگی، ایده ها و آموزه های اصلی
آلبرت شوایتزر
(1875-1965)

متفکر آلمانی-فرانسوی، نماینده فلسفه فرهنگ، دین شناس و مبلغ پروتستان، دکتر و موسیقی شناس. برنده جایزه صلح نوبل (1952). اصل اولیه جهان بینی شوایتزر «تحسین زندگی» به عنوان مبنایی برای تجدید اخلاقی بشریت است.

آلبرت شوایتزر در 14 ژانویه 1875 در شهر کایزربرگ در آلزاس علیا به دنیا آمد. او دومین فرزند کشیش لودویگ شوایتزر و همسرش آدل بود. یک سال قبل از آن، اولین فرزند شوایتزرها، یک دختر، به دنیا آمد. در سال های بعد، آلبرت شوایتزر سه خواهر و یک برادر دیگر داشت. یکی از خواهران، اِما، در دوران نوزادی درگذشت. طبق شهادت خود آلبرت شوایتزر، او نیز مانند خواهران و برادرانش دوران کودکی شادی داشته است.

کشیش لودویگ شوایتزر در راس جامعه کوچک پروتستان کایزرسبرگ ایستاد. تنها چند ده لوتری در شهر وجود داشت، زیرا اکثریت قریب به اتفاق جمعیت کاتولیک بودند. کشیش خود اهل فافنهوفن در آلزاس پایین بود. پدرش در آنجا به عنوان معلم و ارگ نواز خدمت می کرد. سه تا از برادرانش همین حرفه را انتخاب کردند. مادر آلبرت شوایتزر، خواهرزاده شیلینگر، دختر یک کشیش در شهر مولباخ، واقع در دره مونستر در آلزاس علیا بود.

اندکی پس از تولد آلبرت، والدینش به گانسباخ نقل مکان کردند. از آنجایی که استان آلزاس فرانسه در نتیجه جنگ فرانسه و پروس در سال 1871 به آلمان ضمیمه شد، شوایتزر تابعیت آلمان را دریافت کرد. پدر و مادرش فرانسوی بودند و آلبرت یاد گرفت که هر دو زبان را روان صحبت کند. او تحت هدایت پدرش در سن پنج سالگی نواختن پیانو را آغاز کرد و چهار سال بعد گاهی می توانست جایگزین ارگ نواز کلیسای روستا شود.

شوایتزر در حین تحصیل در دبیرستان در مونستر و سپس در مولهاوزن، همزمان با یوگن مونش، نوازندگی ارگ را آموخت. پس از فارغ التحصیلی از مدرسه در سال 1893، وارد دانشگاه استراسبورگ شد و در آنجا به تحصیل الهیات و فلسفه پرداخت. او اولین امتحان خود را در الهیات در سال 1898 گذراند و در همان زمان بورسیه تحصیلی به او اعطا شد که به شوایتزر این فرصت را داد تا در دانشگاه پاریس (سوربن) فلسفه بخواند و دروس اندام را از ویدور بگذراند. او تنها در چهار ماه پایان نامه خود را نوشت: «جوهر ایمان، فلسفه دین» و در سال 1899 دکترای فلسفه شد. دو سال بعد دکترای الهیات خود را با پایان نامه ای در مورد معنای شام آخر دریافت کرد.

در سال 1902، شوایتزر به عنوان استاد دانشکده الهیات سنت توماس منصوب شد و یک سال بعد مدیر آن شد. شوایتزر علاوه بر سخنرانی، ارگ می نواخت و به کارهای علمی نیز می پرداخت. کار اصلی الهیات شوایتزر، پرسش در مورد عیسی تاریخی (1906) است که در آن شوایتزر تلاش‌ها برای مدرن کردن عیسی یا انکار تاریخی بودن او را رد کرد. شوایتزر بر ماهیت معاد شناختی رسالت مسیح تأکید کرد و در رنج او وسیله ای برای دستیابی به پادشاهی خدا بر روی زمین دید.

در همان زمان، شوایتزر به یک متخصص اصلی در کار باخ تبدیل شد که زندگینامه او را در سال 1908 منتشر کرد (تز دکترای او در رشته موسیقی شناسی که سه سال بعد در استراسبورگ دفاع شد، به باخ تقدیم شد). شوایتزر باخ را یک عارف مذهبی می دانست که موسیقی او متن را با "اشعار واقعی طبیعت" ترکیب می کرد. روزالین تورک می‌نویسد کتاب او «دیدگاه تعصب‌آمیز موسیقی ظاهراً روشنفکرانه و ریاضت‌آمیز باخ را رد می‌کند، اما احساسات رمانتیکی که معمولاً باخ با آن اجرا می‌شود را نیز رد می‌کند».

شوایتزر بزرگترین متخصص طراحی اندام بود. کتاب او در این زمینه که در سال 1906 منتشر شد، بسیاری از ارگان ها را از مدرنیزاسیون غیرقابل توجیه نجات داد. شوایتزر علیرغم دستاوردهایش در زمینه فلسفه، الهیات و موسیقی شناسی، خود را موظف می دانست که در سن 21 سالگی به سوگند خود عمل کند. شوایتزر که خود را مدیون دنیا می‌دانست، سپس تصمیم گرفت تا 30 سالگی به تحصیل هنر و علم بپردازد و سپس خود را وقف «خدمت مستقیم به بشریت» کند. مقاله ای که او در مورد کمبود پزشک در آفریقا در مجله انجمن مبلغان پاریس خواند به شوایتزر گفت که چه باید بکند. او بعداً توضیح داد: «از این به بعد، قرار نبود در مورد انجیل عشق صحبت کنم، بلکه باید آن را عملی کنم.»

شوایتزر با ترک شغل خود در سال 1905 وارد کالج پزشکی دانشگاه استراسبورگ شد و هزینه های تحصیل خود را از طریق کنسرت های ارگ جبران کرد. در سال 1911 امتحانات را قبول کرد.

در بهار 1912، شوایتزر تدریس در دانشگاه استراسبورگ و همچنین موعظه در کلیسای سنت نیکلاس را رها کرد. او به زمان نیاز داشت تا روی دیپلم خود کار کند و همچنین برای سفر آینده خود به آفریقا آماده شود.

شاید بتوان گفت 37 سال اوج زندگی یک انسان است. شوایتزر تا کنون زمان کمی را به لذت های زندگی اختصاص داده بود. البته او به دیدار رفت و از نوشیدن یک لیوان شراب آلزاس با دوستان خودداری نکرد که آن را بر همه ترجیح داد. این مرد مودب، بلندقد و خوش تیپ در میان زنان موفق بود. بیش از یک دختر آماده بودند تا شریک زندگی این فرد با استعداد و بسیار محبوب در جامعه شوند.

اما، بدیهی است که شوایتزر نه تنها از خود، بلکه از یک دوست دختر بالقوه نیز به طور غیرمعمول خواستار بود، و این خواستگاری هر گونه روابط معمولی را برای معاشقه های توخالی حذف می کرد، او به سادگی برای آن زمان متاسف بود، که، همانطور که می دانیم، او همیشه این کار را نمی کرد به اندازه کافی داشته باشند شاید چنین خویشتن داری ناشی از ترسوی خاصی باشد.

در بهار 1909، آلبرت شوایتزر با هلنا برسلاو، دختر معلم دانشگاه استراسبورگ دوست شد. واقعاً این دو همدیگر را پیدا کرده اند. النا همیشه به دنبال کمک به افراد تحقیر شده، محروم و توهین شده بود. او آماده بود تا به شوایتزر در انجام وظیفه بزرگی که برای خود تعیین کرده بود کمک کند.

در 18 ژوئن 1912، ازدواج آلبرت شوایتزر و هلنا برسلاو برگزار شد. شوایتزر و همسرش بلافاصله شروع به آماده شدن برای عزیمت به آفریقا کردند. خود او نیز دوره طب گرمسیری را در پاریس گذراند. لازم بود به دقت در نظر بگیریم که چه تجهیزات پزشکی و چه داروهایی را با خود به آفریقا ببریم. کوچکترین اشتباه، فقدان ابزار جراحی یا دارویی می تواند به یک فاجعه تبدیل شود. همه اینها فقط چند ماه بعد می توانست از اروپا ارسال شود! زوج شوایتزر نیز سرمایه بسیار محدودی داشتند، بنابراین آنها باید این را در نظر می گرفتند.

در این زمان، کار روی نسخه های خطی هنوز کامل نشده بود. چاپ دوم کتاب «تاریخ بررسی زندگی حضرت عیسی» در دست تهیه بود. علاوه بر این، شوایتزر روی قسمت دوم "تاریخچه مطالعه آموزه های پولس" کار کرد و دائماً به نامه های شهرهای مختلف و جوامع کلیسا پاسخ داد که نویسندگان آنها از او در مورد مسائل مربوط به ساخت اندام مشاوره می خواستند. آلبرت شوایتزر اگر در شخص النا برسلاو دستیار وفادار و باهوشی نداشت، نمی توانست با چنین حجمی از کار کنار بیاید.

با این حال، مهم ترین کار نوشتن پایان نامه ای در زمینه پزشکی بود. شوایتزر موضوع جالبی را برای او انتخاب کرد: "ارزیابی روانپزشکی شخصیت عیسی".

در سال 1913، شوایتزر و همسرش با کشتی به آفریقا رفتند، از طرف انجمن مبلغان پاریس، آنها قرار بود بیمارستانی را در این مأموریت در لامبارن (آفریقای استوایی فرانسه، گابن کنونی) تأسیس کنند. نیاز به خدمات او بسیار زیاد بود. بومیان بدون دریافت مراقبت های پزشکی از مالاریا، تب زرد، بیماری خواب، اسهال خونی و جذام رنج می بردند. در نه ماه اول، شوایتزر 2 هزار بیمار را دریافت کرد. در سال 1917، شوایتزر و همسرش به عنوان تابعین آلمانی، تا پایان جنگ جهانی اول در فرانسه بازداشت شدند. در سال 1919 دخترشان رنا به دنیا آمد.

پس از آزادی، شوایتزر هفت سال دیگر را در اروپا گذراند. خسته، بیمار و خسته از نیاز به پرداخت بدهی های لامبارن خود، در بیمارستان شهری استراسبورگ مشغول به کار شد. علاوه بر این، کنسرت های ارگ را از سر گرفت. با کمک اسقف اعظم ناتان سودربلو، شوایتزر در سال 1920 کنسرت ها و سخنرانی هایی را در دانشگاه اوپسالا و جاهای دیگر برگزار کرد.

در طی این سالها، شوایتزر سیستمی از اصول اخلاقی را ایجاد کرد که آن را "احترام برای زندگی" نامید. او دیدگاه‌های خود را در کتاب‌های «فلسفه فرهنگ اول: زوال و احیای تمدن» و «فلسفه فرهنگ دوم: فرهنگ و اخلاق» که در سال 1923 منتشر شد، بیان کرد. توضیح داد: «آنچه که زندگی را پشتیبان می‌کند و ادامه می‌دهد، خوب است، اخلاق عمیق و جهانی بد است.» شوایتزر ادامه داد: "احترام به زندگی مستلزم آن است که همه بخشی از زندگی خود را به خاطر دیگران فدا کنند."

شوایتزر دوباره در لامبارن ملاقات می کرد. یک مشکل مهم وجود داشت که برای مدت طولانی برنامه های شوایتزر را زیر سوال می برد: همسرش به دلایل بهداشتی در آفریقا منع مصرف داشت، نه این که او مجبور بود دختر پنج ساله خود رنا را بزرگ کند. زوج شوایتزر مجبور شدند تصمیم سختی بگیرند - سالها جدا شوند و فقط به لطف این واقعیت که النا اهمیت نقشه شوهرش را درک کرد و در حالی که در اروپا بود ، به طور فعال در همه چیز به او کمک کرد ، شوایتزر موفق شد دوباره خلق کند. متعاقباً بیمارستان مشهور جهانی در لامبارن را گسترش داد.

او همراه با اما مارتین، به طرز درخشانی پشتیبانی مداوم از بیمارستان را از اروپا سازماندهی کرد. بنابراین، شایستگی النا شوایتزر در انجام کاری که همسرش زندگی خود را وقف آن کرده است بسیار زیاد است.

شوایتزر در سال 1923 در جنگل سیاه بالا، در شهر کونیگزفلد، خانه ای برای همسر و فرزندش ساخت. تا زمانی که خانه آماده نشده بود نمی خواست به آفریقا برود. او زمان زیادی را با سازندگان گذراند. اغلب، آستین هایش را بالا می زد و خودش دست به کار می شد. او با یک کوله پشتی همیشه به پشت، با دور زدن مرز فرانسه با دوچرخه خود را به محل ساخت و ساز رساند. در آن زمان، آلمان پس از جنگ دوره تورم شدیدی را تجربه می کرد و سازندگان از یک تکه گوشت و حتی نان بسیار بیشتر از هر پاداشی که در اسکناس های مستهلک شده بود خوشحال می شدند.

عزیمت به آفریقا برای آغاز سال 1924 برنامه ریزی شده بود. شوایتزر با بازگشت به لامبارن، بیمارستان را ویران شده یافت. بیمارستان جدید او به تدریج به مجموعه ای متشکل از 70 ساختمان تبدیل شد که کارکنان آن پزشکان و پرستاران داوطلب بودند. این مجموعه مانند یک روستای معمولی آفریقایی ساخته شده بود که برق فقط به اتاق های عمل ارائه می شد. حیوانات آزادانه پرسه می زدند و اعضای خانواده اجازه داشتند در طول بهبودی از بیماران مراقبت کنند. هدف شوایتزر جلب اعتماد بومیان با کمک به آنها در شرایط آشنا بود. در اوایل دهه 1960، بیمارستان شوایتزر دارای 500 نفر بود.

شوایتزر دوره‌های کار در آفریقا را با سفر به اروپا تغییر داد و در طی آن سخنرانی‌ها و کنسرت‌هایی برای جمع‌آوری بودجه برای بیمارستان برگزار کرد. او جوایز زیادی دریافت کرده است.

در سال 1928، شهر فرانکفورت جایزه گوته را به او اعطا کرد و به "روح گوته" شوایتزر و خدمت او به بشریت احترام گذاشت. هنگامی که جنگ در اروپا در سال 1939 آغاز شد، داروهای لامبارن از ایالات متحده آمریکا، استرالیا و نیوزلند شروع به دریافت کردند. پس از جنگ، جریان بار افزایش یافت.

پس از جنگ، دانشمند با آلبرت اینشتین ملاقات کرد. شوایتزر به انیشتین اطمینان داد که عقل و اخلاق بر غرایز کور مخرب چیره خواهد شد و تغییرات عمیقی در افکار عمومی جهان رخ خواهد داد که ناگزیر باید به ترک جنگ منجر شود.

در سال 1951، شوایتزر جایزه صلح انجمن کتابفروشان و ناشران آلمان غربی را دریافت کرد. در همان سال به عضویت آکادمی فرانسه انتخاب شد.

در سال 1953، شوایتزر در لامبارن بود که خبر دریافت جایزه صلح نوبل به او رسید. گونار جان، سخنگوی کمیته نوبل نروژی گفت: "شوایتزر نشان داد که زندگی یک فرد و رویای او می تواند یکی شود. کار او به مفهوم برادری روح بخشید، سخنان او به ذهن افراد بی شماری رسید و ردپای مفیدی از خود به جای گذاشت. آنجا." شوایتزر نتوانست وظایف خود را در آفریقا ترک کند تا در مراسم اهدای جوایز شرکت کند، بنابراین این جایزه توسط سفیر فرانسه در نروژ پذیرفته شد.

در پایان سال 1954، اومانیست و متفکر بزرگ به اسلو رفت و در 4 نوامبر سخنرانی نوبل خود را با عنوان «مشکلات جهان» ایراد کرد. در آن، او معتقد است که بشریت باید جنگ را به دلایل اخلاقی رها کند، زیرا "جنگ ما را به جنایت ضد بشری متهم می کند." به عقیده او، تنها در آن صورت «زمانی که آرمان صلح در آگاهی مردم ریشه دواند، می‌توان انتظار کار مؤثر نهادهایی را داشت که برای حفاظت از صلح طراحی شده‌اند».

در سال 1957، شوایتزر "اعلامیه وجدان" را صادر کرد که توسط رادیو از اسلو پخش شد. وی در آن از همه مردم عادی جهان خواست متحد شوند و از دولت‌هایشان بخواهند که آزمایش سلاح‌های هسته‌ای را ممنوع کنند. بلافاصله پس از آن، 2000 دانشمند آمریکایی طوماری را برای توقف آزمایش اتمی امضا کردند. برتراند راسل و کانن کالینز کمپینی را برای خلع سلاح هسته ای در انگلستان راه اندازی کردند.

مذاکرات کنترل تسلیحات در سال 1958 آغاز شد و پنج سال بعد با معاهده رسمی ممنوعیت آزمایش ابرقدرت ها به اوج خود رسید.

فعالیت های شوایتزر متفاوت ارزیابی شد. برخی عمل پزشکی او را در جنگل هدر دادن استعداد می دانستند، برخی دیگر او را به فرار از زندگی متهم می کردند. جرالد مک نایت در کتاب خود به نام «حکم شوایتزر»، لامبارن را مکانی نامید که شوایتزر می توانست قدرت مطلق را در آن اعمال کند. بسیاری از روزنامه نگاران نگرش پدرانه شوایتزر نسبت به بیماران را یادآور دوران میسیونری می دانستند. منتقدان همچنین به عدم درک او از خواسته‌های ملی‌گرایانه آفریقایی، برخورد خشن و مستبدانه او با دستیاران اشاره کردند و برخی از بازدیدکنندگان در مورد سطح پایین بهداشت در بیمارستان شوایتزر صحبت کردند.

با وجود این، بسیاری (به ویژه در آمریکا) شوایتزر را قدیس قرن بیستم می دانستند. به لطف حضورهای عمومی و عکس ها در مطبوعات، او در سراسر جهان شناخته شد. یکی از بازدیدکنندگان لامبارن مخصوصاً به دستان او اشاره کرد: «با انگشتان بزرگ و حساسی که به همان اندازه در دوختن زخم، ترمیم سقف، نواختن باخ بر روی ارگ و نوشتن کلماتی در مورد اهمیت گوته برای تمدن در دوره ای ماهرانه بودند. زوال."

آخرین کاری که شوایتزر در طول زندگی خود برای صلح انجام داد این بود که چند روز قبل از مرگش، با دستی کاملاً نافرمان، درخواستی را از سوی برندگان جایزه نوبل به سران دولت های کشورهای بزرگ امضا کرد که خواستار پایان فوری آن شدند. جنگ جنایتکارانه در ویتنام متن فراخوان را دانشمند مشهور آمریکایی و فعال صلح لینوس پاولینگ برای او ارسال کرد. پاولینگ شوایتزر را عجله کرد تا درخواستی را که امضا کرده بود بفرستد، و خود مرد نود ساله بسته را به کشتی بخار رودخانه که از لامبارن خارج می شد، برد.

او عجله ای برای بازگشت به خانه نداشت، اما وقتی برگشت، روی تخت تقریباً کمپ خود دراز کشید، از او خواست که یک صفحه طولانی با ضبط فوگ ها و پیش درآمدهای باخ بگذارد و دیگر بلند نشد. شوایتزر در 4 سپتامبر 1965 در لامبارن درگذشت و در کنار همسرش که در سال 1957 درگذشت به خاک سپرده شد. مدیریت بیمارستان به دخترشان رسید.

به گفته شوایتزر، زندگی به عنوان صمیمی ترین چیزی که طبیعت آفریده است، نیازمند بیشترین احترام است.

شوایتزر می‌نویسد: «اخلاق احترام به زندگی، بین زندگی بالاتر یا پایین‌تر، با ارزش‌تر یا کم‌ارزش‌تر فرقی نمی‌گذارد». نمی توان با اشکال بدوی زندگی با تحقیر برخورد کرد و بدون فکر آنها را نابود کرد. چه کسی می داند که این یا آن شاخه از درخت ابدی زندگی در جهان چه اهمیتی دارد؟ اصل اخلاقی احترام به زندگی، که توسط شوایتزر در همان آغاز قرن ما تدوین شد، اکنون در شکل گیری شاخه جدیدی از دانش - اخلاق محیطی - اساسی است.

پیوند و وابستگی متقابل اشکال مختلف زندگی در دنیای اطراف ما باید چنین روابطی را بین آنها تعیین کند که در جهت حفظ و بهبود زندگی به طور کلی باشد، در غیر این صورت توسعه تدریجی آن غیرممکن است. بنابراین اخلاق نه تنها قانون زندگی، بلکه شرط وجود و تکامل آن است. اخلاق نیز شرط عینی شکل گیری، توسعه و عملکرد عادی جامعه است.

«تنها از طریق نگرش اخلاقی نسبت به همه موجودات زنده می‌توان به ارتباط معنوی با کیهان دست یافت.» اگر تمدن های فرازمینی وجود داشته باشند، آلبرت شوایتزر تماس احتمالی بین آنها و تمدن زمینی را به عنوان یک عمل درک متقابل، اعتماد متقابل و کمک متقابل می دید. تصادفی نیست که H. Freudenthal، ریاضیدان معروف هلندی، زبان ارتباطات فضایی را نه تنها منطقی، ریاضی، بلکه نمادهای اخلاقی را پایه گذاری کرد و به درستی معتقد بود که قوانین اخلاقی جهانی هستند.

شوایتزر با آموزش احترام به زندگی، به همراه ک. تسیولکوفسکی، پایه های اخلاق کیهانی آینده را بنا نهادند. اخلاق شوایتزر عینی است. یکی از اصول آن «انسان به انسان» است. هدف آن دقیقاً حصول اطمینان از این است که هر یک از ما به دیگران، نزدیک و دور، کمک می کند تا در کارهای مشخص - از نظر مادی، اخلاقی، شفقت، رحمت و رستگاری کمک کنند. اصل "سرنوشت واجب می کند" مستلزم فداکاری بیشتر از جانب کسانی است که سالم و قوی، ثروتمند و موفق، با استعداد و فعال هستند، به نفع بیماران و رنجوران، افراد ناتوان، محروم از فرصت فعالیت.

برای بیش از نیم قرن، دکتر آلبرت شوایتزر بیماران را معالجه می کرد، هرگز کار ادبی و تأملات فلسفی خود را رها نکرد و هر چه زودتر برای برگزاری کنسرت در اروپا سفر کرد. و مردم ایالت مدرن آفریقایی گابن به طرز مقدسی یاد مردی را که نه برای غارت، نه برای ثروتمند شدن، بلکه برای همدردی و کمک به منطقه آنها آمده است، حفظ می کنند. شوایتزر هرگز خود را در زمره انبیا به حساب نمی آورد، هنگامی که آنها به او گفتند که بسیاری از آنچه پیش بینی می کرد به حقیقت می پیوندد، عصبانی شد. بیشتر از همه به موضوع احترام گذاشتم. شعار مورد علاقه او "در آغاز کار بود" گوته است.

شاید به همین دلیل است که معنوی و مادی، گفتار و کردار در زندگی او جدایی ناپذیرند. مردم از شعارها و وعده ها خسته شده اند، از انتظار ساختن غیرواقعی «باغ شهر» فردا خسته شده اند. عمر انسان کوتاه است و امروز همه ما باید مشغول باشیم، کار کنیم تا یک رویداد منحصر به فرد - ظهور یک فرد جدید در جهان - تحت الشعاع خشونت، گرسنگی، جنگ یا مرگ تدریجی طبیعت قرار نگیرد. آلبرت شوایتزر انسانیت را به این هدف والا فرا خواند.

* * *
زندگی نامه فیلسوف، حقایق زندگی او و ایده های اصلی فلسفه او را مطالعه کرده اید. این مقاله بیوگرافی می تواند به عنوان گزارش (چکیده، مقاله یا خلاصه) استفاده شود.
اگر به زندگی نامه و آموزه های فیلسوفان دیگر (روس و خارجی) علاقه مند هستید، پس بخوانید (مطالب سمت چپ) و زندگی نامه هر فیلسوف بزرگ (متفکر، حکیم) را خواهید یافت.
اساساً سایت ما (وبلاگ، مجموعه متون) به فیلسوف فریدریش نیچه (عقاید، آثار و زندگی او) اختصاص دارد، اما در فلسفه همه چیز به هم مرتبط است و اصلاً نمی توان یک فیلسوف را بدون مطالعه دیگران فهمید ...
در قرن بیستم، در میان آموزه های فلسفی می توان اگزیستانسیالیسم را از جمله هایدگر، یاسپرس، سارتر...
اولین فیلسوف روسی که در غرب شناخته شد ولادیمیر سولوویف است. لو شستوف به اگزیستانسیالیسم نزدیک بود. پرخواننده ترین فیلسوف روسی در غرب نیکولای بردیایف است.
با تشکر برای خواندن!
......................................
حق چاپ: