صفحه اصلی / برای روابط / اسرار استادان روسی، شگفتی های معماری روسیه. معماری چوبی روسی

اسرار استادان روسی، شگفتی های معماری روسیه. معماری چوبی روسی

بیشتر بناهای معماری باستانی روسیه که به ما رسیده است معابد هستند. آنها کسانی هستند که به ما ایده ای از معماری قرون وسطایی روسیه می دهند. ساختار کلیسای روسی آن زمان چگونه بود؟ چه کسی و چگونه آن را ساخته است؟ معبد در داخل و خارج چگونه بود؟ اجداد ما برای هر عنصر معبد چه معنایی قائل بودند؟




معابد در روسیه بر اساس الگوی بیزانسی ساخته شده بودند، اما با معابد بیزانسی متفاوت بودند. آنها قرار بود به قدرت و قدرت دولت جوان شهادت دهند و کانون زندگی شهری باشند. بسیاری از معابد دارای گالری های ویژه ای برای مراسم شاهزادگان، اتاق های انبار و کتابخانه ها بودند. مصالح ساختمانی نیز تغییر کرده است. به جای سنگ مرمر، همراه با آجر نازک بیزانسی، آنها شروع به استفاده از تخته سنگ های سفید آهکی کردند، و در شمال روسیه، "سنگ وحشی" - تخته سنگ های بزرگ، که متناوب با ازاره و تخته سنگ ها بود. این امر به دیوارهای معبد جلوه شدیدتری داد. برای مدت طولانی، هنرهای بیزانسی در روسیه کار می کردند، اما از قرن دوازدهم، نووگورود مدرسه استادان خود را داشت.













ساختمان معبد معمولاً با گنبدی در بالا خاتمه می یابد که نمایانگر آسمان است. گنبد در بالا با گنبدی به پایان می رسد که بر روی آن یک صلیب قرار داده شده است، به جلال رئیس کلیسا - عیسی مسیح. اغلب، نه یک، بلکه چندین فصل بر روی یک معبد ساخته می شود، سپس: 2 - به معنای ماهیت الهی و انسانی مسیح است. 3 - سه نفر از تثلیث مقدس; 5 - عیسی مسیح و چهار انجیل، 7 - هفت آیین مقدس و هفت مجلس کلیسایی، 9 - نه ردیف فرشتگان، 13 - عیسی مسیح و دوازده رسول، 33 - بر اساس تعداد سالهای زندگی زمینی منجی، 40 - به عنوان نمادی از تقدیس کل زندگی خود، 70 - به افتخار 70 رسول.


شکل گنبد نیز معنایی نمادین دارد. شکل کلاه خود یادآور ارتش بود، نبرد روحانی که کلیسا با نیروهای شر و تاریکی به راه انداخت. شکل پیاز نمادی از شعله شمع است که ما را به سخنان مسیح تبدیل می کند: "شما نور جهان هستید." شکل پیچیده و رنگ های روشن گنبدهای کلیسای جامع سنت باسیل از زیبایی اورشلیم بهشتی سخن می گوید.


رنگ گنبد نیز در نمادگرایی معبد مهم است: طلا نماد شکوه بهشتی است. معابد اصلی و معابد وقف شده به مسیح و دوازده عید دارای گنبدهای طلایی بودند. گنبدهای آبی با ستارگان تاج کلیساهایی را که به مادر خدا اختصاص داده شده است، تشکیل می دهند، زیرا این ستاره تولد مسیح را از مریم باکره به یاد می آورد. کلیساهای تثلیث دارای گنبدهای سبز بودند، زیرا سبز رنگ روح القدس است. معابدی که به قدیسان اختصاص داده شده نیز با گنبدهای سبز یا نقره ای تاج گذاری شده اند. در صومعه ها گنبدهای سیاه وجود دارد - این رنگ رهبانیت است.







نقاشی معبد. معبد و نقاشی های آن (فرسکوها، شمایل ها) کتابی است که برای خواندن طراحی شده است. شما باید این کتاب را از بالا به پایین بخوانید. داخل معبد در همه جا نقاشی شده بود، حتی در گوشه هایی که برای چشم قابل مشاهده نیست. نقاشی با دقت و زیبایی انجام شده است زیرا بیننده اصلی همه چیز خدای بینا و قادر متعال است.





شهروندی روسیه، احساس میهن پرستانه و فداکارانه یک فرد بومی روسی برای خدمت به تزار و میهن نه از روی ترس، بلکه از روی وجدان. این مفهوم هنوز ارزیابی مناسبی دریافت نکرده است. در این میان توجه ویژه ای می طلبد. قانون کاترین در مورد حکومت محلی یک تلاوت کاغذی نبود، بلکه اصلاحی از «خودگردانی» انگلیسی بود که عمیقاً وارد زندگی روسیه شد. دوران سلطنت پل اول یک دوره تاریک و بی‌ثمر نبود، بلکه زمانی بود که برای اولین بار، از قله‌های سلسله تا پایین دهقانان، روسیه شروع به پوشیدن لباس قانون کرد. مکتب حکومت نجیب ـ بوروکراتیک کشور در زمان سلطنت اسکندر اول بود. تکمیل حکومت نجیب و خودمختاری، که توسط قانون تنظیم شده بود، با سلطنت نیکلاس اول مشخص شد. اشراف بسته نشد، اما هرکسی که که به بخش مدیریت دولتی کشیده شده بود، با تبدیل شدن به بخشی از «طبقه خدماتی» که در «خدمات انتخاباتی» به همین شکل باقی ماند، «مسلم» شد. تسلط بر «موضوعات» خود در قالب به اصطلاح «خدمت» نیز «خدمت» باقی ماند. "رعیت". این یکپارچه باشکوه دستخوش تغییرات جسورانه ای توسط الکساندر دوم شد. "رعیت" مالک زمین لغو می شود. روزگار قدیم در حال غلبه بر آن است که بین «مالیات» یعنی انجام ناتوان وظایف و «خدمت» یعنی اعمال اجباری قدرت تمایز قائل می‌شد: کل «سرزمین» به کار حکومتداری فراخوانده شده است - و این در مقیاسی بی سابقه این گونه است که zemstvo تمام کلاسی - یک نوع جدید در مقیاس جهانی - در آنجا به وجود می آید. قانون کلیهیچ اقتصاد محلی مستقلی وجود ندارد، و از آنجایی که فعالیت آماتوری محلی گسترده به اشکال خاص شکل گرفت، به مرکزی بستگی داشت که آن را تامین می کرد. ما نوع فرانسوی را می شناسیم که صدایی به محلات داد، اما به هیچ وجه مشارکت در قدرت، که کاملاً در دست یک دولت متمرکز باقی مانده بود، موظف بود در برابر خطر حمله غیرمنتظره همسایگان خود در حالت آماده باش باشد. (که انگلیس نمی توانست از آن بترسد). روسیه چیزی جدید و ناشنیده را فاش کرد: zemstvo بدن اداری و اجرایی خود، منابع درآمد خود را دریافت کرد - و گسترده ترین صلاحیت را علاوه بر شاخه های عظیم کار محلی، جاده و غذا، "در حال پرواز" به آن منتقل کرد. . شجاعت این اصلاحات بی نظیر بود - و معلوم شد که قابل توجیه است: زمستوو انرژی عظیمی ایجاد کرد و آمار "zemstvo" ، مدرسه "zemstvo" و پزشکی "zemstvo" را ایجاد کرد. بیهوده است که در غرب به دنبال تشبیهاتی با چنین مقیاسی از خودگردانی محلی باشیم. مقام فرماندهی در اینجا نیز با طبقه خدمات حفظ شد که بی خودانه خود را وقف "خدمات انتخاباتی" جدید با همکاری متخصصان غیرنظامی، مردم عادی که نام "عنصر سوم" (معلمان، آمار، پزشک) را دریافت کردند، حفظ شد. . قوانین قضایی نیز یک دستاورد بزرگ بود که با غیرت همان طبقه خدماتی متحرک شد و به سمت وظیفه جدیدی شتافت: محافظت از قانون و دفاع از حقوق.

قانون و حقوق - این دو مفهوم را باید به ویژه در رابطه با روسیه متمایز کرد، که به زندگی در شیوه زندگی مردسالارانه عادت داشت، که نیازی به "قانون" نداشت و "حقوق" شخصی را نمی دانست. از آنجایی که روسیه با شروع با پیتر اول، از اصول دینی و اخلاقی تعیین کننده همه جانبه به آغاز خدمت در درجه اول به دولت (به عنوان مثال پیتر، که "خدمت اول" روسیه است)، "قانونیت" جامع به ایده آل تبدیل شد. از کشورداری نزدیکترین رویکرد به آن، روسیه نیکلاس اول بود. اما تا حد زیادی این «قانونی بودن» پوشش همان شیوه زندگی «پدرسالارانه» است، زندگی بر اساس اصول دینی و اخلاقی، که تسلط بر آن «حقوق» و بر «حق» غلبه کرد. در مسکو، چنین ذهنیتی می تواند یک احمق مقدس فقیر را بالاتر از تزار قرار دهد - در شرایط بی حد و مرز مطلق قدرت او. "اروپایی شدن" روسیه دور از دسترس نبود. دادگاه اروپایی بود، خدمات سفارت اروپایی، بوروکراسی پایتخت اروپایی و بوروکراسی استانی اروپایی، رئیس افسر ارتش اروپایی بود. "اروپایی شدن" تا حدی وارد زندگی روزمره شد و حتی حلقه های حاکم کلیسا را ​​تحت تأثیر قرار داد. اما به طور کلی، این چیزی نیست که روسیه برای آن زندگی کرد. چگونه می توان این واقعیت را توضیح داد که با توجه به وسعت گسترده روسیه، پلیس وجود ندارد؟ نظم و انضباط داخلی قدرتمند تضمین می کرد که موج دست تزار بدون چون و چرا در دورافتاده ترین حاشیه انجام می شد. البته یک چیز جدید، چارچوب بندی زندگی با بهبود "قانونی" و هدایت آن توسط یک دستگاه مدیریت مدرن بود: آیا می توان آیین نامه قوانین M. M. Speransky را با قانون تزار الکسی میخایلوویچ یا بوروکراسی آموزش دیده روسیه مقایسه کرد. توسط همان Speransky، P. D. Kiselev، E.F. Kankrin، با منشی ها و کارمندان مسکو! اما روسیه به روح سابق خود ادامه داد. و این "قانون" به روز شده نبود که تازگی زندگی مدنی را آشکار کرد. "حقوق" شخصی - اینجاست که تازگی رادیکال بود!

وسوسه دیدن آغاز آنها در "آزادی اشراف" اعلام شده توسط پیتر سوم وجود دارد. نه، اینجا همان خدمت بود، فقط "برای افتخار" انجام شد. آزادی شخصی هنوز وجود نداشت، اما فقط پیش نیازهایی برای ظهور آن وجود داشت. از آنجایی که مالک زمین شروع به تفسیر آزادی های شرافتمندانه خود به معنای اروپایی کرد و نگرش خود را نسبت به زمین و دهقانان از منظر مالکیت خصوصی در نظر گرفت، تنها بین دو آگاهی حقوقی، اصلی و جدید، شکافی پدید آمد.

قانون، اگر رعایت شود، طبیعتاً و لزوماً حقوق شخصی را به وجود می آورد: قانون، حقوقی را به وجود می آورد. فاجعه روسیه این بود که این روند فقط بخش هایی از جمعیت را تحت پوشش قرار داد. یک رویداد بزرگ انتشار قانون قوانین بود - با این حال، حتی این قانون عادی نبود، که البته مجموعه مقررات مربوط به دهقانان دولتی نبود. قانوننامه دارای 10 جلد بود که بخش اول آن، دریافت روسی از قانون مدنی روم بود. اما این قانون عادی نبود. حتی زمانی که رهایی دهقانان اتفاق افتاد یکی نشد. دو فرآیند به طور جداگانه در روسیه اتفاق افتاد: ظهور و توسعه حقوق خصوصی شخصی از یک سو و گسترش آن از سوی دیگر. قانون مدنی ما، که در زمان نیکلاس اول بوجود آمد، سزاوار ستایش است، و دادگاه مدنی که در زمان الکساندر دوم به وجود آمد، فراتر از ستایش است. اما حتی پس از اصلاحات بزرگ، بخش عظیمی از جمعیت روسیه خارج از تابعیت جدید باقی ماندند. دهقانان از اقتدار زمین داران رهایی یافتند، اما به افراد آزاد تبدیل نشدند - دهقان روسی به زمین، به جامعه، به دربار وابسته ماند و به تدریج، در قالب قانون عرفی، یک سیستم کامل "دهقان" باقی ماند. قانون» پدید آمد، که دهقانان را با «حقوق شخصی» خود خارج از گردش آزاد مدنی نگه داشت.

شهروندی روسیه رشد کرد و شکوفا شد و ثمرات خوب سنت خدمت را با دستاوردهای یک شهروندی جدید که در جهش "حقوق شخصی" افزایش یافت، ترکیب کرد. استنسیل های اروپایی با روح خدمات روسی به روز شده، روشن شده و نجیب شده اند. تنها جهل، نه تنها جهانی، در رابطه با روسیه خارجی، بلکه خود ما نیز در رابطه با خودمان، به ما اجازه می دهد تا شهروندی خود را در آخرین دوره سلطنت، با کاستی ها، رذایل، نادرست ها، انحرافاتش، بی رویه سیاه رنگ کنیم. فاجعه نه، این "عقب ماندگی" شهروندی روسیه نبود که روسیه را ویران کرد، بلکه این واقعیت بود که بر اساس شهروندی، با همه کیفیت بالای آن، روسیه مایوس شده بود.

ساختار پدرسالار دارای شایستگی های عظیمی است، اما نه مصنوعی و نه جزئی می تواند باشد. صاحبان زمین خود را "مالک خصوصی" می دانستند - دهقانان باید از دست چنین زمیندارانی آزاد می شدند. اما آنها آزاد نشدند، بدون اینکه به آنها این فرصت را بدهند که به روشی جدید شروع به ساختن خود کنند. زندگی جدید. در انزوای مصنوعی خود، پدرسالاری سابق دهقانان به نوعی حرامزاده سوسیالیسم خانه نشین تنزل یافت و رویای بیشتر را - در جهت سوسیالیسم دکترینری - به دنیا آورد. شهروندی جدید است، عاری از حیات بخش، اما در عین حال هوشیار، پیوندی با توسط توده ها، همچنین ویژگی خواسته های حداکثری رویایی را به دست آورد که در شرایطی که مزایای نخبگان پیشرو به تهدیدی برای موجودیت روسیه تاریخی تبدیل شد.

یک تلاش بزرگ برای حل مشکلات بزرگ ناشی از این امر، سلطنت نیکلاس دوم بود - تلاشی که با موفقیت بزرگ تاج گذاری شد. به اصطلاح شکست خورد. اولین انقلاب، که نه در میدان کاخ، مانند سال 1825، بلکه در سراسر روسیه تهدید کرد تا پادشاهی ارتدکس روسیه را زیر آوار یک شورش تمام روسیه دفن کند. تصویری قابل دوام از «همزیستی» نوع جدیدی از «سرزمین» با شیوه قدیمی دولت‌داری پدیدار شد که در قوانین اساسی رسمیت یافت. و تنها تعصب می تواند آنها را به عنوان تحریف ناشایست، توسعه نیافته، بومی و ناشیانه مدل غربی ارزیابی کند. برعکس، این تقریباً یک شاهکار خلاقیت قانونگذاری بود که اصول خودکامگی را بر اساس کلیسا و ارتش که فقط تزار را حتی در شرایط جدید زندگی می شناختند، با دومای دولتی ملی با قدرت واقعی ترکیب می کرد. اصلاحاتی در دهقانان به وجود آمد که با نام P. A. Stolypin مرتبط است و قبلاً کل روسیه را با شهروندی جدید روشن کرده بود. فعالیت اقتصادی به وجود آمد و برای نوسازی کشور معجزه کرد. انواع فعالیت های دولتی به وجود آمد و کشور را با سرعتی شگفت انگیز به سطوح جدید و همیشه بالاتر رساند. شکوفایی فرهنگی متنوعی پدید آمد. با این حال، هسته اصلی قدرت خودکامه باقی ماند. باید به خاطر داشت که با دو انحلال نجات بخش دوما - و یکی بر اساس ایده استبداد، و نه بر اساس قانون - دومای دولتی به کار دولتی هدایت شد و به تدریج از یک عنصر بی قرار تبدیل شد. به یک عنصر فعال و مفید دولتی تبدیل شود. و ما نباید فراموش کنیم که اصلاحات بزرگ استولیپین یک اقدام خارق العاده بود که مقاومت دوما را دور زد.

در خیزش عظیم فرهنگی و اقتصادی که روسیه پس از اصلاحات اسکندر دوم تجربه کرد، "سرزمین" جای آن را گرفت. دیدگاهی که دولت را به اعمال محدودیت های مخرب خصمانه و خشونت آمیز در دهه های بعد در فعالیت های عمومی متهم می کند، مغرضانه است. به ویژه، اصلاح زمستوو ظلم نبود، بلکه ساده‌سازی فعالیت‌های آن با ایجاد نظارت قانونی بر آن بود - به جای وسعت بسیار زیاد که در ابتدا مشخصه وجود زمستوو بود: امکانات عملی عظیمی به قوت خود باقی ماندند، و زمستووها به شکوفایی خود ادامه دادند، حتی اگر آرزوهای ماکسیمالیستی ناراضی باقی بمانند که هم پلیس و هم تقریباً کل دستگاه دولتی را در بر می گرفت. دیدگاهی که فعالیت های خلاقانه دستگاه دولتی را تحقیر می کند نیز مغرضانه است. این فعالیت متنوع و مثمر ثمر بود و فضایل بوروکراسی روسیه با تمام درخشش خود آشکار شد و شجاعت طبقه خدمات سابق را با شور و شوق تجدید شهروندی ترکیب کرد و شاید بهترین عناصر جامعه فرهنگی روسیه را از همه طبقات جذب کرد. دستگاه دولتی روسیه تلفیقی عجیب از قدمت و تازگی بود و تنها با نگاهی دقیق می توان به اهمیت کامل «قدیمی» در کار مفید آن پی برد.

یکی از دشوارترین دستاوردهای یک دولت "حاکمیت قانون"، وارد کردن قانونمندی به فعالیت های دولت است. هر کشوری گزینه خودش را می دهد. فرانسه یک کشور کلاسیک حقوق اداری در نظر گرفته می شود - بر اساس تمرکزگرایی چند صد ساله و نبوغ حقوقی عمدی آن. آنچه در اینجا شکوفا شد نه فرمول علمی حقوق اداری (این شایستگی آلمان و اتریش غالب بود) و نه ایجاد قضایی آن در فرآیند حمایت از شهروندان در دادگاه های عمومی (این دستاورد نابغه آنگلوساکسون بود). رویه دادگاه های اداری در فرانسه یک سیستم کامل حقوقی را ایجاد کرد که علم دانشگاه شروع به توسعه پسا فکتوم کرد. باور کردنش سخت است، اما در روسیه، مانند فرانسه، سیستم حقوق اداری خود روسیه که توسط دادگاه اداری روسی در حال ظهور ارگانیک - اداره اول دولت ایجاد شده بود، تقریباً مورد توجه قرار نگرفت. این شاخه از قانون را می‌توان در مجموعه‌های تصمیمات سنا یافت، که عملاً توسط وکلا و دادخواهان در پرونده‌ها سیستم‌بندی شده است - و نه بیشتر. علاوه بر این، "اصلاحات" سنا که درست قبل از جنگ بزرگ انجام شد، ناشی از ملاحظات دکترین-لیبرال بود - اصلاحی که بی رحمانه نظم خوب این نهاد پترین را زیر و رو کرد. در قرن بیستم در اینجا حفظ شد. ظاهر پیتر: یونیفرم‌ها، گاری‌های باستانی که «تجارت» را به خانه‌های حتی متوسط‌ترین رده‌های «Chancery» می‌بردند، روش بیرونی ویژه «Chancery». همچنین یک روش سنتی زندگی داخلی وجود داشت - بسیار ارزشمند. «صدر اعظم» یک مرجع تدارکاتی مطابق با نامش نبود، کاملاً اجرایی و کار می کرد (همانطور که قبلاً در سنای قضایی جدید وجود داشت). او با ادغام با نظارت دادستان کل، آزادانه و مستقل پرونده ها را آماده کرد. هر پرونده به یک گزارشگر سپرده شد که می توانست متواضع ترین باشد. O. دستیار دبیر کل." اگر او با موفقیت از عهده وظیفه خود برآمد، با نوشتن هوشمندانه آنچه "از پرونده مشخص است" (اینگونه است که بخش تاریخی، و با تهیه پیش نویس تصمیم صالح ("با بررسی پرونده حاضر ...")، کار او ادامه یافت. دبیر ارشد، رئیس هیئت اعزامی خود، که مسائل به طور سیستماتیک بین آنها توزیع می شد، فقط می توانست نظر خود را در حاشیه بنویسد، که با پیش نویس سخنران همخوانی نداشت. یکی دیگر از رفیقان دادستان کل می توانست همین کار را بکند. سناتور-خبرنگار وظیفه و همچنین افسر رئیس می‌توانند همین کار را انجام دهند. گزارشگر اصلی موضوع را در حضور مجلس سنا گزارش کرد و پس از آن هر یک از بزرگان نظر خود را بیان کردند - و مناظره ای بین سناتورها به وجود آمد که گزارشگر اصلی دیگر در آن شرکت نکرد و "صدر اعظم" فقط موارد لازم را ارائه کرد. اطلاعات چه اتفاقی افتاد؟ نوعی بحث دو مجلسی و در عین حال تطبیق پذیری در تحلیل قضیه. این از یک طرف است. از سوی دیگر، هر "اکسپدیشن" به یک مخزن تمرین تبدیل شد. در نهایت، این کار به قدری جذاب بود که با وجود ملاحظات «حرفه‌ای» (در «صدر اعظم» همه در پس ذهنشان بودند و بدون خروج از سنا نمی‌توان «حرفه‌ای» کرد)، مردم در جای خود نشستند. برای چندین دهه، کادری از حرفه ای های درجه یک را تشکیل می دهد. همه اینها توسط "اصلاحات" شکسته شد که "دفتر" را به یک دفتر معمولی تبدیل کرد ...

اگر حتی بالاترین دستگاه حکومتی گاهی چنین حساسیتی نشان نمی‌داد، پس چه می‌توان گفت در مورد طیف وسیعی از مردم که حاضرند وجود دستگاه حکومتی را مانعی بر سر راه‌های «پیشرفت» بدانند! برای به دست آوردن یک ارزیابی منفی مغرضانه از کل دستگاه دولتی، نیازی نیست به مطبوعات انقلابی مراجعه کنید - هر "مجله ضخیم"، هر روزنامه، به استثنای نادرترین موارد، معمولاً دولت را به عنوان یک کل "آشکار" می کند، و همه چیزهای آن. چهره های هر دو در مرکز و محلی .

روسیه در حال فروپاشی بود نه به این دلیل که دولت در حد و اندازه نبود، زیرا بوروکراسی بد بود، زیرا تزار همچنان مستبد باقی ماند، حتی با نمایندگی مردمی، زیرا روسیه در جهات مختلف «عقب ماند» بود. نه، مشکل این بود که او دیگر ارزشی برای ارزش‌های گذشته‌اش که در طی قرن‌ها القا شده بود، یا حتی کسب‌های جدید، که گویی از یک قرنطینه بیرون می‌ریزد، یا آن رفاه، که اگر هنوز به یک دارایی مشترک تبدیل نمی‌شد، ارزشی قائل نبود. همه، قبلاً از نزدیک و برای همه قابل مشاهده بود. و مشکل اصلی این بود که روسیه از ارزش‌گذاری «شیوه زندگی» بسیار اصلی خود که قرن‌ها در حقیقت کلیسا برکت گرفته بود، به عنوان بالاترین ارزش خود دست کشید. به همین دلیل است که نه تنها "پدران مقدس" که نامرئی را می بینند، بلکه سایر دولتمردان مو خاکستری و متفکران تبلیغاتی نیز رشد خیره کننده شهروندی روسیه را با سردرگمی در قلب خود درک کردند. ورطه خاصی در زیر ساختمان امپراتوری روسیه احساس می شد که روز به روز گسترده تر می شد و هر لحظه بالاتر می رفت.

اصلا تکلیف شهروندی چه بود؟ محافظت از زندگی ظاهری انسان به عنوان بالاترین ارزش، که محتوای درونی خاص خود را دارد، حق بیمه است. این هدف والای زندگی را می توان تحت شرایط «رعیت» انجام داد، که آزادی شخصی را نمی شناسد، همانطور که می تواند تحت شرایط شهروندی، آغشته به اصول آزادی شخصی انجام شود. می توان به طور قانع کننده ای برتری بالای رژیم دوم را ثابت کرد - که بیشتر با کرامت والای شخص انسانی سازگار است. با این بحث نکنیم اما اگر در روند رشد و توسعه این شهروندی، با کیفیت فوق العاده بالا، خود در مظاهر خود، حتی در عالی ترین و درخشان ترین، «کرامت» یک فرد را آشکار می کند (البته از غرایز پست و حتی پست انگیزه های ارضا شده توسط آن) - اگر او شروع به درک خود به عنوان یک هدف فی نفسه کند و خود را به بت پرستیده تبدیل کند، چنین شهروندی در نظر خدا به چه چیزی تبدیل می شود؟

در حالی که شهروندی جدید امپریالیستی در ظاهر با «رعیت» حفظ شده از گذشته، با تمام بدوی بودن آن آغشته به محتوای معنوی بالا، همزیستی داشت. در حالی که او به طور گسترده‌تر و محکم‌تر بر زندگی تسلط داشت، خود تا حدودی این روحیه عالی را حفظ کرد. تا زمانی که او، حتی با از دست دادن این روحیه، از نظر ظاهری به او احترام می گذاشت، حتی اگر او را بدون تجاوز به او تحمل کند، روسیه می تواند شکوفا شود. او چیزی برای زندگی داشت، چیزی برای نفس کشیدن - به معنای دنیوی. با این حال، قسمت "اصلاح" سنا که به آن اشاره کردیم یک هشدار است. اجازه دهید جنگی رخ نداده باشد که با تشدید تمام سؤالات به طور ناگهانی روسیه را با سرنوشت خود روبرو کرد. در کشوری که بالاترین مقامات می توانند اموال گذشته خود را که حتی از دیدگاه جدید از نظر عینی کیفیت بالایی دارد، مانند زباله های غیرضروری به سبد تاریخ بیاندازند، تیر جنبش به کجا می رود. شهروندی، در حمایت از حقوق شخصی ناشی از زندگی؟

به طور عینی، شهروندی امپراتوری ما قوی و قوی بود، زیرا تلفیقی از کهنه با جدید بود - خوبی که در قدیم بود با خوبی که جدید می داد. اما اگر شروع به انحلال کهنه، بر اساس «قدیمی»، به نفع جدید، بر اساس «جدید بودن» کند، چه نوع قدرتی می تواند داشته باشد؟ هدف «جدید» قابل قبول است و می‌تواند پایدار باشد، زیرا به شکل‌های جدید، کامل‌تر یا حتی به سادگی مناسب‌تر با شرایط، در خدمت «ابدی» است که در روزهای قدیم می‌زیسته است. در غیر این صورت، "جدید" از شهروندی بیزار است. شهروندی امپراتوری ما در معرض چنین روند بی روحی قرار گرفت - و آیا به این دلیل نیست که تمام دستاوردهای باکیفیت آن تخیلی و بیهوده است؟ او نمی توانست از خود دفاع کند. این امر معیاری را برای ارزیابی گذشته و آینده احتمالی ایجاد می کند. هیچ شکل ایده آلی از زندگی وجود ندارد که بتواند به خودی خود به هدف تبدیل شود، اما زندگی در ارزش برتر آن وجود دارد. همه فرم ها قابل قبول هستند که از این زاویه به زندگی خدمت می کنند. در همه زمان ها می توان جنبه های تاریک روسیه تاریخی را پیدا کرد، به ویژه در آخرین بار. اما یک چیز را می توان با اطمینان گفت: اگرچه روند استیصال در جریان بود، در حالی که روسیه امپراتوری ایستاده بود، اما نه تنها دروغ را تحمیل نکرد، بلکه در خدمت حقیقت بود و پیوسته همان روسیه تاریخی روشنفکر و با روحیه بالا را نمایندگی می کرد. شخصیت آن آخرین تزار روسیه بود، در زیبایی معنوی خیره کننده.

این صومعه تاریخ پیچیده خود را دارد که توسط شاهزاده گلب واسیلکوویچ به یاد نجات معجزه آسا در طوفان ساخته شد. امواج خروشان سعی کردند کشتی های شاهزاده و پسرانش را ببلعند، اما در آخرین لحظه ساحل صخره ای جزیره در افق ظاهر شد. هنگامی که شاهزاده و اتهاماتش پا به خشکی گذاشتند، از اینکه مردم در جزیره کوچک جمع شده بودند، کاملاً شگفت زده شد. در اینجا صحرانشینانی زندگی می کردند، مؤمنانی گوشه نشین که زندگی خود را وقف موعظه کردند ایمان مسیحی. ساختن یک صومعه برای آنها کار غیرممکنی بود و شاهزاده گلب واسیلکوویچ ساخت صومعه را بر عهده گرفت.

پایه و اساس صومعه چوبی به سال 1260 باز می گردد، ساخت ساختمان سنگی - به سال 1481. این اولین ساختمان سنگی معماران شمال روسیه بود. کلیسای جامع در طول سالیان عمر خود، سالها از رونق و فراموشی رنج برد. دیوارهای آن در طول سالهای قدرت شوروی بارها از آتش سوزی رنج می بردند، آنها سعی کردند یک مستعمره برای خردسالان در محوطه آن سازماندهی کنند، آنها دیوارها را به صورت آجری برچیدند و حتی سعی کردند آنها را منفجر کنند. سال ها بعد، ساختمان های کلیسای جامع به محل جمع آوری ماهی تازه تبدیل شد، زیرا ماهی در مقیاس صنعتی از دریاچه برداشت می شد.

امروز صومعه Spaso-Kamenny دوباره احیا می شود و دوباره کار می کند. بیشتر بازسازی ها توسط داوطلبانی انجام می شود که در تلاش برای دستیابی به حمایت دولت از ابتکار عمل خود هستند. صومعه Spaso-Kamenny اکنون نه تنها مؤمنان، بلکه گردشگرانی که به این گوشه زیبا علاقه مند شده اند، شروع به آمدن به اینجا کرده اند.

تاریخ معماری روسیه به بیش از یک هزار سال پیش باز می گردد. این یک داستان پیچیده از تعامل با معماری کشورهای مختلف، ایجاد و توسعه سنت خود، و سپس بحث های طولانی در مورد اصالت معماری روسیه است.

اولین کلیساهای سنگی کیوان روس توسط صنعتگران یونانی بیزانسی ساخته شد. آنها معلمان معماران روسی شدند. بنابراین، روس با سنت ساخت و ساز سنگ (و آجر) آشنا شد که قدمت آن به آن زمان برمی‌گردد روم باستان. با این حال، مانند سایر کشورهای اروپایی، کیوان روس، قبل از پذیرش مسیحیت، سنت خاص خود را در ساخت و ساز چوبی داشت که برای مدت طولانی ظاهر خانه های روستایی را در قرون وسطی تعیین می کرد.

در عصر آهن، انواع اصلی سکونتگاه اصلی در روسیه - روستاها - به طور کامل توسعه یافته است. در ابتدا کلبه های روستا در یک گروه نامنظم ("طرح کومولوس") ایستاده بودند. پس از غسل تعمید روس (988-989)، در دهکده ها و روستاهای بزرگ، کلبه هایی در اطراف کلیسا قرار دادند ("طرح حلقه" با یک مربع در مرکز). پس از اصلاحات پیتر اول در قرن 18 و 19، روستاها بر اساس "طرح خیابان" بازسازی شدند (خیابان های اصلی به موازات رودخانه یا بزرگراه بودند). کلبه ها بدون یک میخ ساخته شده اند، "تاج" سیاهههای مربوط از پایین به بالا گذاشته شده است.

اولین دوره شکوفایی معماری سنگ شهری - X - نیمه اول قرن سیزدهم - زمان وجود دولت قدرتمند روسیه باستان (کیوان). پناهگاه های بت پرستان "تندرر" پرون مناطق باز به شکل گرد یا چند گلبرگ بود. با استقرار آیین مسیحیت در شهرها روسیه باستانکلیساهای باشکوهی ساخته شد که در آن جمعیت شهر می توانستند برای عبادت، گوش دادن به موعظه، جشن عروسی، تعمید کودکان و دیگر جشن ها جمع شوند. کیف چند گنبدی کلیسای جامع ایاصوفیه و سنگ سفید جادار کلیسای جامع سنت سوفیادر نووگورود با موزاییک ها، نقاشی های دیواری و لامپ ها بسیار تزئین شده بود.

در قرن دوازدهم، مرکز روسیه باستان به شمال شرقی، به ولادیمیر و سوزدال منتقل شد. کلیسا در کیدکشا در نزدیکی سوزدال، کلیساهای عرفی و دیمیتریوس در ولادیمیر و مروارید معماری روسیه، کلیسای شفاعت در رودخانه نرل مرحله درخشان جدیدی را در معماری روسیه تشکیل دادند.

ظهور سریع جدیدی در معماری روسیه قبلاً در قرون 15-16 رخ داد - زمان رهایی از یوغ تاتار-مغول ، تولد پادشاهی روسیه با مرکز آن در مسکو. اولین کلیساها در کرملین مسکو و در Zvenigorod شبیه کلیساهای ولادیمیر هستند، اما در آرزوی عمودی آنها چیزی شبیه به گوتیک اروپایی وجود دارد.

قرن هفدهم با ساخت و ساز عظیم کلیساهای آجری، مهمانسراها، کاخ ها و عمارت ها، که با سنگ تراشی طرح دار، کاشی های رنگی و جزئیات سفالی تزئین شده بودند، مشخص شد. معماری چوبی با شکوه کمتری شکوفا شد: کاخ ها (کاخ چوبی سلطنتی در کولومنسکویه)، استحکامات و کلیساهای روستایی. ذخیره گاه طبیعی کیژی در دریاچه اونگا شگفتی های معماری چوبی عامیانه را حفظ می کند.

از آغاز قرن هجدهم، روسیه به مسیر توسعه معماری اروپایی پیوست. پایتخت باشکوه جدید سنت پترزبورگ طرحی منظم و بی سابقه در روسیه دریافت کرد: در خم نوا سه گانه خیابان ها به سمت دریاسالاری، کانال ها - خطوط در جزیره واسیلیفسکی وجود دارد. با این حال، عناصر یک طرح منظم نیز در مسکو (میدان قرمز، Teatralnaya، Lubianskaya)، در شهرهای بزرگ و کوچک و حتی در روستاها معرفی شد. در طول قرن هجدهم، ساختمان‌های استاندارد بر اساس طرح‌های «نمونه‌ای» برای افراد با شرایط مختلف معرفی شدند. کاخ‌های امپراتوران و اشراف، تغییر سبک را سریع‌تر از غرب نشان می‌دهند.

در دوران پیتر اول، در ابتدا، کلاسیک گرایی راحت هلندی-آلمانی غالب شد، اما در پایان سلطنت او (به ویژه با جانشینانش)، معماری باشکوه و معرف باروک شروع به گسترش کرد (دوازده کالج دومنیکو ترزینی در سن پترزبورگ، یک کاخ. با یک آبشار آب، فواره ها و یک کانال در Peterhof).

تحت رهبری الیزاوتا پترونا، راسترلی سبکی باشکوه و باشکوه و پر از عظمت تشریفاتی را ایجاد کرد که ویژگی های کلاسیک (حوزه نقشه های مستطیل دقیق)، باروک (پلاستیسیته، پویایی برخورد معماری و مجسمه سازی نماها) و روکوکو (الگوی عجیب و غریب، الگوی منحنی عجیب و غریب) را ایجاد کرد. رنگ‌آمیزی با رنگ‌های «چشم‌پسند»). کاترین دوم کلاسیک گرایی را ترجیح می دهد - یکی از جذاب ترین ها در معماری جهان، ترکیبی از خطوط سخت، انعطاف پذیری نرم، لطافت دکوراسیون: چارلز کامرون (گروه در پاولوفسک، گالری در Tsarskoe Selo)، آنتونیو رینالدی (کاخ مرمر در سنت پترزبورگ، "چینی قصر" در اورانین باوم)، یوری فلتن (شبکه باغ تابستانی در سن پترزبورگ)

اوج سبک کلاسیک روسی، سبک امپراتوری روسیه ("کلاسیکیسم متأخر") است. در زمان پل اول و الکساندر اول، مناطق کامل و مجموعه‌های باشکوهی در سنت پترزبورگ ساخته شد که به سنت پترزبورگ عظمت امپراتوری و گستره‌ای شایسته مردمی داد که در جنگ‌های ناپلئونی یک دشمن بزرگ را شکست دادند. بورس اوراق بهادار توماس دو تومون، کلیسای جامع کازان و موسسه معدنی آندری ورونیخین، و به ویژه مجموعه های عظیم و در عین حال از نظر سبکی بسیار جدایی ناپذیر کارلو روسی.

در دوران نیکلاس اول، کلاسیک گرایی جای خود را به جنبشی به نام التقاط گرایی یا تاریخ گرایی داد که جوهره آن تقلید از هنر روسیه باستان، گوتیک، رنسانس و باروک است. مشهورترین آنها کاخ بزرگ کرملین و کلیسای جامع مسیح منجی است که به سبک روسی-بیزانسی توسط کنستانتین تون ساخته شده است. ساختمان‌های قرن نوزدهم - کارخانه‌ها، ایستگاه‌های قطار، گذرگاه‌ها - اغلب با تازگی ترکیب خود، که با عملکردهای جدید مواجه می‌شوند، و تازگی سازه‌های فلزی و شیشه‌ای شگفت‌زده می‌شوند. لازم به ذکر است که این ساختمان های قرن نوزدهم هستند که ظاهر اکثر شهرهای روسیه را تعیین می کنند.

جستجو برای یک سبک جدید و یکپارچه در معماری به اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم برمی گردد. معماری جدید با آثار نقاشان آغاز می شود، زمانی که ویکتور واسنتسف یک کلیسا و یک "کلبه روی پاهای مرغ" را در آبرامتسوو در نزدیکی مسکو طراحی کرد و F.O. عمارت شکستل س.پ. ریابوشینسکی.

در سالهای اول قدرت شوروی، سازه گرایان بزرگ وسنین، کنستانتین ملنیکوف، ایوان لئونیدوف، موسی گینزبورگ، گئورگی گلتس، به سبکی زاهدانه اما پر از فانتزی آرمانشهری آتش زا، کارخانه ها، خانه های جمعی برای زندگی جمعی، مراکز فرهنگی، کارخانه های آشپزخانه ساختند. و دیگر اختراعات رویاپردازان انقلابی ناامید.

در اواخر دهه 20-30، رژیم استالینیستی این آرمان شهر را با یک مدینه فاضله دیگر، بر اساس تصاویر تشریفاتی کلاسیک جایگزین کرد: بوریس یوفان، که پروژه کاخ شوروی را ایجاد کرد، دیمیتری چچولین، آرکادی موردوینوف ظاهر بسیاری را تغییر داد. شهرهای اتحاد جماهیر شوروی

بعد از بزرگ جنگ میهنی"سبک امپراتوری استالین"، "سبک پیروزی" به سبک شهرهای بازسازی شده - ولگوگراد، مینسک، کیف تبدیل شد. ساخت و ساز بیهوده، مملو از تزئینات - ستون‌ها، رواق‌ها، مجسمه‌سازی، تا «آب شدن» خروشچف ادامه یافت، زمانی که «تزیینات» شایع پایان یافت و به جای آن «جعبه‌های» یکنواخت و یکسان پنج طبقه در جای خود قرار گرفتند. که هدف اصلی آن تامین فوری مسکن میلیون ها بی خانمان قربانی صنعتی شدن و جنگ بود.

این ساخت و ساز ارزان قیمت عظیم اکنون ادامه دارد، اما پس از «پرسترویکا»، بانک‌ها و ادارات با روحیه «پسامدرنیسم» با برج‌ها، سقف‌های منحنی و نماهای بتنی-شیشه‌ای به بهترین مکان‌های شهرها نقل مکان کردند. کلبه های عجیب و غریب در حومه شهر ظاهر شد. بهترین معماران روز ما فعالانه به دنبال امکانات جدید در سبک شهرهای بازسازی شده هستند.

مراجع

در عین حال معماری یکی از اشکال هنری است. تصاویر هنری معماری نیز ساختار را منعکس می کند زندگی عمومیو سطح رشد معنوی جامعه و آرمان های زیبایی شناختی آن.

طراحی معماری و مصلحت آن در سازماندهی فضاهای داخلی، در گروه بندی توده های معماری، در روابط متناسب اجزا و کل، در ساختار موزون آشکار می شود.

رابطه بین فضای داخلی و حجم ساختمان مشخصه اصالت زبان هنری معماری است.

طراحی هنری نمای بیرونی ساختمان ها از اهمیت بالایی برخوردار است. مانند هیچ شکل دیگری از هنر، معماری دائماً با اشکال هنری و یادبود خود بر آگاهی توده های مردم تأثیر می گذارد. منحصر به فرد بودن طبیعت اطراف را آشکار می کند.

شهرها نیز مانند مردم، چهره، شخصیت، زندگی و تاریخ منحصر به فردی دارند. آنها در مورد زندگی مدرن، در مورد تاریخ نسل های گذشته می گویند.

دنیای باستان هفت عجایب کلاسیک را می شناخت. تقریباً پنج هزار سال پیش، اولین آنها "ایجاد شد" - اهرام فراعنه مصر، سپس، بیست قرن بعد، دوم - باغ های معلق در بابل (قرن هفتم قبل از میلاد) و به دنبال آن یک در هر قرن - معبد. آرتمیس در افسوس (قرن ششم قبل از میلاد)، مجسمه زئوس در المپیا (قرن پنجم قبل از میلاد)، مقبره در هالیکارناسوس (قرن چهارم قبل از میلاد) و در نهایت، تقریباً همزمان دو معجزه - کولوس رودس و فانوس دریایی در جزیره فوروس ( قرن سوم قبل از میلاد). اینها واقعاً آثار بزرگی از استادان باستانی بودند.

بسیاری از سازه های معماری زمان ها و مردمان مختلف تخیل نه تنها معاصران، بلکه نوادگان را نیز تسخیر کردند. و سپس فرمودند: «این یکی از عجایب هفتگانه جهان است» و به عجایب معروف دوران باستان ادای احترام کردند و برتری و کمال آنها را تشخیص دادند.

آنها همچنین گفتند: "این هشتمین عجایب جهان است" ، گویی به فرصتی برای پیوستن به این هفت باشکوه اشاره می کنند. من این را باور دارم مجموعه معبدانگکور، دیوار بزرگ چین، قلعه الحمرا، صومعه مونت سنت میشل، قلعه نویشوانشتاین، کاخ کنوسوس، ایاصوفیه، شهر گمشده پترا، مقبره تاج محل، کاخ پوتالا، بتکده شوداگون، شهر ممنوعه، شهر خدایان تئوتیواکان، شهر گمشده اینکاهای ماچوپیچو، اگر نتوانند با «عجایب هفتگانه» برابری کنند، حداقل از نظر زیبایی و عظمت با آنها قابل مقایسه هستند. انگکور: شهر معابد و اسرار بزرگترین میراث فرهنگی بشر، پایتخت امپراتوری خمرهای قرون وسطایی انگکور است که باستانی در حال فروپاشی است. معابد سنگی، - قرن ها در اعماق جنگل گم شده بود. در سال 1850، چارلز امیل بویو، مبلغ فرانسوی، در حالی که جاده ای را از میان جنگل های انبوه کامبوج می برد، با ویرانه های یک شهر بزرگ باستانی برخورد کرد. در میان آنها ویرانه های انگکور وات، یکی از بزرگترین زیارتگاه های مذهبی جهان، برخاسته است. Buivo نوشت؛ من ویرانه های باشکوهی را کشف کردم - به گفته ساکنان محلی، تمام آنچه از کاخ سلطنتی باقی مانده است. روی دیوارها که از بالا تا پایین با کنده کاری پوشانده شده بود، تصاویری از صحنه های نبرد را دیدم. افراد فیل سوار در جنگ شرکت کردند، برخی از جنگجویان مسلح به چوب و نیزه بودند، برخی دیگر به یکباره سه تیر از کمان پرتاب کردند. ده سال بعد، هانری موهوت، طبیعت‌شناس فرانسوی مسیر بویوو را پیاده روی کرد و از آنچه در جنگل‌ها کشف کرد، شگفت‌زده نشد. او بیش از صد وات یا معبد را دید که قدیمی ترین آنها به قرن نهم و آخرین آنها به قرن سیزدهم بازمی گردد. معماری آنها همراه با مذهب، از هندوئیسم به بودیسم تغییر کرد. صحنه هایی از اساطیر هندو در مقابل چشمان فرانسوی زنده شد.

مجسمه‌ها، نقش برجسته‌ها و کنده‌کاری‌ها، دوشیزگان در حال رقص، امپراتوری سوار بر فیل که نیروهایش را به نبرد هدایت می‌کند، و ردیف‌های بی‌پایان بوداهای غیرقابل اغتشاش را نشان می‌دهند.

پیام‌های هیجان‌انگیز موئو سؤالات بسیاری را برانگیخت: چه کسی این شهر باشکوه را ساخته است و تاریخ شکوفایی و افول آن چه بوده است؟ اولین ذکرهای انگکور در تواریخ کامبوج فقط به قرن پانزدهم باز می گردد. پس از کشف Muo، مطالعه تمدن باستانی ناشناخته قبلی آغاز شد.

ویرانه های آنگکور تقریباً در 240 کیلومتری شمال غربی پایتخت کامبوج (کامبوچیا سابق)، پنوم پن، در نزدیکی دریاچه بزرگ Tonle Sap قرار دارد. در سال 1000، در اوج خود، این شهر 190 کیلومتر مربع مساحت داشت که به این معنی بود که بزرگترین شهر در جهان قرون وسطی بود. در وسعت وسیع خیابان ها، میدان ها، تراس ها و معابد آن، 600000 نفر کار می کردند و حداقل یک میلیون نفر دیگر در مجاورت شهر زندگی می کردند.

ساکنان انگکور خمرها بودند که یکی از شاخه‌های هندوئیسم را می‌گفتند که به آسیای جنوب شرقیتوسط بازرگانان هندی در قرن اول پس از میلاد.

دانشمندان هنوز از نبود هیچ مدرکی دال بر وجود شهرها یا شهرک‌ها در این قلمرو تا قرن هفتم پس از میلاد متحیر هستند، اگرچه تا سال 1000 قبل از میلاد. قبلاً پرجمعیت و از نظر فنی توسعه یافته بود. پس از این تاریخ، شکوفایی واقعی تمدن خمر آغاز می شود.

انگکور بالاترین تجلی نبوغ مردمی است که فرزندان خود را با آثار هنری و معماری شگفت انگیزی به یادگار گذاشتند که توسط بسیاری از نسل های دیگر تحسین خواهد شد.

اسناد خمر بر روی مواد کوتاه مدت - برگ خرما و پوست حیوانات نوشته شده بود، بنابراین با گذشت زمان آنها به خاک تبدیل شدند. به همین دلیل است که باستان شناسان برای جمع آوری اطلاعات در مورد تاریخ شهر به کتیبه های حک شده در سنگ توجه کردند.

اکثر آنها به زبان خمر و سانسکریت هستند.

از همین کتیبه‌ها بود که فهمیدیم بنیانگذار دولت خمر، جایاورمان دوم است که در آغاز قرن نهم مردم خود را از قدرت جاوه‌ها آزاد کرد. او شیوا را پرستش کرد و آیین فرمانروایی خدا را پایه گذاری کرد.

به لطف این، قدرت زمینی او با انرژی خلاق شیوا تقویت شد. شهر انگکور ("انگکور" خمری است و به معنای "شهر" است) به یک کلان شهر غول پیکر به اندازه منهتن مدرن تبدیل شد.

ساختمانی که از نظر زیبایی بسیار از دیگران پیشی می گیرد، آنگکور وات بود که توسط سوریاوارمان دوم در آغاز قرن یازدهم ساخته شد.

انگکور وات هم معبد و هم مقبره بود و به خدای هندو ویشنو تقدیم شده بود. مساحت آن حدود 2.5 کیلومتر مربع بود و ظاهراً بزرگترین زیارتگاه مذهبی بود که تاکنون ساخته شده است. برج های معبد بر فراز جنگل بلند شدند.

انگکور شهری مرفه بود.

خاک حاصلخیز سه محصول برنج در سال تولید می کرد، دریاچه تونل ساپ سرشار از ماهی بود و جنگل های انبوه درخت ساج و سایر چوب های مورد نیاز برای کف سازی معابد و ساختمان گالری ها را فراهم می کرد. چنین ذخایر زیادی از مواد غذایی و مصالح ساختمانی دلایل افول آنگکور را بیش از پیش مبهم می کند.

چرا این شهر زمانی باشکوه به ویرانه های متروکه تبدیل شد؟ دو نظریه برای توضیح این پدیده ارائه شده است.

طبق اولی، پس از غارت انگکور، که در سال 1171 توسط همسایگان جنگجوی خمرها، چم، انجام شد، جایاورمان هفتم ایمان خود را به آن از دست داد. قدرت حفاظتیخدایان هندو

خمرها شروع به اظهار نوعی از بودیسم کردند که خشونت را انکار می کند و اصول صلح طلبانه را اعلام می کند. تغییر مذهب منجر به این شد که ارتش تایلند که در سال 1431 به آنگکور حمله کرد با مقاومت کمی روبرو شد.

نسخه دوم و فوق العاده تر به یک افسانه بودایی برمی گردد.

امپراتور خمر به قدری از پسر یکی از کشیشان آزرده شد که دستور داد پسر را در آب های دریاچه تونله ساپ غرق کنند. در پاسخ، خدای خشمگین دریاچه را بر روی سواحل آن آورد و انگکور را در هم کوبید. امروزه، پوشش گیاهی جنگلی در حال پیشروی غیرقابل اجتناب، مجموعه های آنگکوری را از بین می برد، ساختارهای سنگی آن با خزه ها و گلسنگ ها پوشیده شده است. جنگی که در دو دهه گذشته در اینجا به راه افتاده و همچنین غارت معابد توسط دزدان، پیامدهای فاجعه بارتری برای بناهای تاریخی داشته است.

به نظر می رسد این مکان منحصر به فرد در خطر ناپدید شدن کامل است. دیوار بزرگ چین این استحکامات غول پیکر راه را به سوی ثروت ها و اسرار امپراتوری چین مسدود کرد - و باز کرد.

اندازه دیوار چین به قدری شگفت انگیز است که آن را هشتمین عجایب جهان نامیده اند. هیچ ساختار دیگری در جهان وجود ندارد که توصیف آن فقط مستلزم موارد فوق العاده باشد. "بزرگترین پروژه ساخت و ساز که تا کنون توسط مردم انجام شده است"، "طولانی ترین استحکامات"، "بزرگترین گورستان جهان" - تعاریف مشابه بسیاری در رابطه با دیوار بزرگ چین وجود دارد.

این سازه واقعا چقدر باشکوه است؟ این دیوار که شبیه بدن در حال چرخش یک اژدها است، در سراسر کشور به طول 6400 کیلومتر کشیده شده است. در طول 2100 سال، توسط میلیون ها سرباز و کارگر ساخته شد و هزاران بی شماری در این محل ساخت و ساز جان باختند.

آنها ادعا می کنند که در قرن هفتم میلادی. ه. تنها در ده روز 500000 نفر در آنجا جان باختند.

تاریخچه دیوار بزرگ چین حداقل به قرن پنجم قبل از میلاد برمی گردد. ه. این زمانی بود که پس از فروپاشی ایالت متحد چین ژو، چندین پادشاهی به جای آن تشکیل شد.

برای محافظت از خود در برابر یکدیگر، حاکمان این دوره که در تاریخ چین به عنوان "دوره کشورهای متخاصم" ثبت شد، شروع به ساخت دیوارهای دفاعی کردند. علاوه بر این، در دو ایالت شمالی که عمدتاً کشاورزی بودند، یعنی «کین ژائو» و «یان»، خندق‌هایی حفر شد و عملیات خاکی برای استحکام بخشیدن به مرزهایی که توسط حمله‌های عشایر مغول ساکن در استپ‌های شمالی تهدید می‌شد، برپا شد. در 221 ق.م. ه. فرمانروای پادشاهی، کین شی هوانگ، همسایگان بی پایان خود را که در حال جنگ بودند آرام کرد و خود را اولین امپراتور چین از سلسله کین معرفی کرد. او در طول 11 سال سلطنت خود، امپراتوری با حکمرانی و عدالت ظالمانه اما مؤثر ایجاد کرد، سیستم یکپارچه وزن ها و معیارها را معرفی کرد، شبکه ای از جاده ها را ساخت و سوابق جمعیتی دقیقی را ایجاد کرد. به دستور او، برای حفاظت از مرزهای شمالی امپراتوری، سازه های دفاعی موجود با دیواری به هم متصل شدند و سازه های جدیدی ساخته شدند. یک ارتش کامل که شامل 300000 سرباز و تا یک میلیون کارگر اجباری و زندانی بود، دست به کار شد و دیوارهای قلعه را تقویت کرد و گاهی تخریب و بازسازی کرد. بر خلاف استحکامات قبلی که عمدتاً خندق‌ها و خاک‌ریزی‌های فشرده به قالب‌های چوبی بودند، دیوارها با استفاده از روش‌های مختلف ساختمانی ساخته می‌شدند.

از آنجایی که حمل و نقل مواد دشوار بود، منابع موجود در هر منطقه به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفت. در کوه‌ها، بلوک‌های سنگی در مناطق جنگلی تراشیده می‌شد، اغلب دیوارهای بیرونی از چوب‌های بلوط، کاج یا صنوبر ساخته می‌شد، و در وسط آن با خاک فشرده، مخلوطی از خاک، پر می‌شد. شن و ماسه و سنگریزه استفاده شد. از همان ابتدا، حفاظت از مرزها نه تنها مستلزم استحکامات قدرتمند بود: برای دفع حمله احتمالی، پادگان های دائمی روی دیوار قرار گرفتند. با استفاده از سیگنال‌های خط دید، می‌توان پیامی را از یک سر دیوار به سر دیگر در کمتر از 24 ساعت مخابره کرد – سرعتی شگفت‌انگیز قبل از ظهور تلفن.

سیستم پادگان یک مزیت دیگر هم داشت. امپراتورهای متوالی راضی بودند که ارتش از هم پاشیده شده و دور از کاخ پکن قرار دارد.

سربازان نتوانستند شورش کنند. پس از مرگ کین شی هوانگ، امپراتوران سلسله هان (206 قبل از میلاد - 220 پس از میلاد) اطمینان حاصل کردند که دیوار به خوبی حفظ می شود و آن را بیشتر طولانی می کنند. و بعدها بازسازی و استحکام بخشی دیوار مستلزم زمان و تلاش زیادی بود.

آخرین مرحله مهم در ساخت آن در زمان سلطنت امپراتوران سلسله مینگ (1368-1644) رخ داد. از میان بخش های دیوار ساخته شده در دوران سلسله مینگ، بهترین بخش هایی که از سنگ ساخته شده اند حفظ شده است. در حین ساخت آنها، زمین را تسطیح کردند و پایه ای از بلوک های سنگی روی آن گذاشتند. بر روی این شالوده، دیواری با روکش سنگ به تدریج برپا شد که داخل آن را با مخلوطی از سنگ های کوچک، خاک، قلوه سنگ و آهک پر کردند. هنگامی که سازه به ارتفاع مورد نیاز رسید - دیوارهای دوره مینگ دارای ارتفاع متوسط ​​6 متر و ضخامت 7.5 متر در پایه و 6 متر در تاج هستند - آجرها در بالای آن قرار گرفتند. اگر شیب کمتر از 45 درجه بود، کف آجری با شیب بیشتر ساخته می شد، سنگ تراشی به صورت پلکانی گذاشته می شد. در دوران شکوفایی امپراتوری مینگ، این دیوار از قلعه شانهایگوان در سواحل تنگه بوهای در شرق پکن تا جیایوگوان در استان شمال غربی گانسو امتداد داشت (در دوران پیش از سلسله کین، غربی ترین نقطه 200 کیلومتر دورتر بود، در یومنژنگ). بهترین بخش حفظ شده از دیوار در نزدیکی روستای بادالینگ در حدود 65 کیلومتری پکن است. اما در بسیاری از نقاط این دیوار به ویژه در مناطق غربی فرسوده است. با این حال، معنای نمادین این ساختار باشکوه ثابت باقی می ماند. برای چینی ها، به عنوان یادآوری قدرتمند از عظمت بی انتها کشورشان عمل می کند. برای سایر نقاط جهان، دیوار بزرگ چین یک بنای تاریخی شگفت انگیز است، که گواهی بر قدرت، نبوغ و استقامت انسان است.

برج‌های کاخ-قلعه بر فراز شهر باستانی، در پس زمینه قله‌های برفی درخشان سیرا نوادا، به‌طور چشمگیری خودنمایی می‌کنند. از آنجایی که کاخ باستانی حاکمان مور اسپانیا بر آن تسلط دارد شهر مدرنگرانادا، درست همانطور که سازندگان آن زمانی بر امپراتوری وسیع خود حکومت می کردند.

قلعه قرمز باشکوه ارگ ​​سیستمی از مناطق سایه دار کاملاً متناسب، گالری های تزئین شده با حکاکی های فیلیگران، حیاط های نور خورشید و پاساژها است. مورها - مسلمانان شمال آفریقا - اسپانیا را در اوایل قرن هشتم میلادی فتح کردند. در قرن نهم، آنها قلعه ای را در محل قلعه باستانی Alcazaba ساختند. از قرن 12 تا 14، دولت مورها در معرض حملات مداوم ارتش مسیحی بود. در قرن سیزدهم قرطبه را گرفتند و هزاران مور به گرانادا گریختند.

گرانادا مرکز پادشاهی در حال فروپاشی مورها شد و مورها فوراً شروع به تقویت استحکامات آلکازابا کردند. دور آن را دیوار دژی با برج ها و سنگرها برپا کردند و قنات های جدیدی ساختند.

قلعه بازسازی شده در نهایت به نام قلعه سرخ یا به عربی Al-Qala al-Hambara نامگذاری شد، از این رو نام مدرن اسپانیایی Alhambra به آن داده شد. اما این قدرت الحمرا نبود که یک استحکامات نظامی شهرت بی‌حساب پیدا کرد، بلکه زیبایی و منحصربه‌فرد بودن ساختارهای داخلی آن بود که با تلاش پادشاه یوسف اول (1333-1353) و شاه محمد (1353-1391) ایجاد شد. ). در حالی که بیرون قلعه تا حدودی زاهدانه به نظر می رسد، حیاط ها و تالارها تجسم طراحی هنری فوق العاده پر جنب و جوش است که سبک آن از محدودیت ظریف تا نمایشی استادانه پیچیده را در بر می گیرد.

مورها که از صحرا آمده بودند، آب را بت می کردند و از آن به عنوان عنصری برای تزئین سازه های معماری استفاده می کردند و تخیلی غنی را آشکار می کردند. آب های آرام استخرها طاق ها و گالری هایی با تناسب بی عیب و نقص را منعکس می کنند.

فواره هایی با جویبارهای زمزمه آب در گرمای سوزان روز به چشم ها آرامش می دهند. مورها گالری‌های برازنده‌ای ساختند تا نسیم‌های طراوت‌بخش و پژواک‌های خش‌خش برگ‌ها را تماشا کنند، و حیاط‌های باشکوهی که به طاق‌های سایه‌دار و ستون‌دار منتهی می‌شدند که به تراس‌های بزرگ باز می‌شدند.

ویژگی برجسته معماری الحمرا استفاده از تزئینات استالاکتیتی یا مقرنه بود که شکلی هنری نمونه معماری خاورمیانه و نزدیک است. طاق ها، طاقچه ها و طاق ها را تزئین می کند که جلوه لانه زنبوری متشکل از هزاران سلول پر از نور و سایه طبیعی را ایجاد می کند.

به نظر می رسد که این زیور نور منعکس شده از سطوح مجاور را جذب می کند و سپس، همانطور که در سقف سالن دو خواهر اتفاق می افتد، با شکوه تمام در برابر ما ظاهر می شود. همین اصل برای تزئین سقف در سالن Abencerrages اعمال شد. از دادگاه شیرها می توان به تالار دسترسی پیدا کرد و نام یکی از خانواده های نجیب گرانادا - Abencerragas است که طبق افسانه در پایان قرن پانزدهم در اینجا به طرز وحشیانه ای به قتل رسیدند. غیرممکن است که چشمان خود را از الگوی پیچیده و نازک استالاکتیت روی سقف بردارید.

هر گوشه از الحمرا در نوع خود زیباست و هر کدام زیباتر از دیگری است.

حیاط مرت با دو ردیف بوته های مرمر که در امتداد مسیرهای مرمری درخشان مات رشد می کنند که در امتداد دو طرف استخر مرکزی قرار دارند، قاب شده است. در آن، مانند یک آینه، ستون های برازنده طاق ها منعکس شده است، و در کریستال آب تمیزماهی های قرمز به اطراف می پاشند و زیر نور خورشید می درخشند. برج Comares، که از یک طرف استخر بالا می رود، بزرگترین سالن کاخ - تالار سفیر را تاج می گذارد، ارتفاع سقف آن به 18 متر می رسد. در اینجا، حاکم بر تختی در طاقچه ای روبروی در ورودی نشسته بود، حاکم افراد تحت عنوان خارجی را پذیرفت.

دادگاه شیر به این دلیل نامگذاری شده است که فواره مرکزی توسط 12 شیر مرمری پشتیبانی می شود. از دهانه هر مجسمه، جریانی از آب مستقیماً به کانال اطراف فواره می ریزد. آب کانال از چهار مخزن زیر کف سنگی تالار می آید. آنها به حوضچه های کم عمق فواره های واقع در اتاق های مجاور متصل می شوند.

طاق نماها در امتداد محیط حیاط توسط 124 ستون نگه داشته شده است و دو آلاچیق در ضلع غربی و شرقی ساخته شده است که از آنجا منظره زیبایی از شیرهایی باز می شود که از دهان آنها نهرهای آب بیرون می زند. در سال 1492، الحمرا به دست مسیحیان افتاد. در سال 1526، به عنوان نشانه ای از استقرار تسلط مسیحیان در اسپانیا، شاه چارلز پنجم، الحمرا را به سبک رنسانس بازسازی کرد و شروع به ساخت کاخ خود به سبک ایتالیایی در داخل دیوارهای قلعه کرد. این دنیای پری کامل توری سنگیمورها آن را ساختند تا بهشت ​​خود را روی زمین ایجاد کنند. مون سنت میشل جزیره صخره ای مون سنت میشل، با صومعه و کلیسای گوتیک، یک شگفتی معماری و قدیمی ترین مرکز مذهبی فرانسه است. M در سنت میشل، جزیره کوچکی در سواحل جنوب غربی نرماندی، بیش از 1000 سال است که زائران و مسافران را به خود جذب کرده است. سدی با جاده ای که در امتداد آن قرار دارد، سرزمین اصلی را به جزیره مونت سن میشل متصل می کند.

ناگهان از بالای یک دشت شنی هموار که توسط جزر و مد شدیدی که به خلیج هجوم می‌آورد، هموار می‌شود. در هوای خوب، این صخره مخروطی شکل با کلیسای جامع، ساختمان های صومعه، باغ ها، تراس ها و استحکامات نظامی از دور نمایان است. قرن ها پیش این جزیره بخشی از سرزمین اصلی بود. در زمان رومیان باستان، کوه قبر نامیده می شد - احتمالاً سلت ها از آن به عنوان محل دفن استفاده می کردند. در اینجا درویدها خورشید را می پرستیدند. این آیین در زمان رومیان ادامه یافت.

بر اساس یکی از افسانه های آن زمان، کوه موگیلنایا محل دفن ژولیوس سزار است که در تابوت طلایی با صندل های طلایی روی پای امپراتور آرمیده است. در قرن پنجم زمین مستقر شد و پس از 100 سال دیگر کوه به جزیره تبدیل شد. در هنگام جزر و مد دریا به طور کامل آن را از خشکی قطع می کند. فقط در مسیری خطرناک که با نقاط عطف بالا مشخص شده بود می‌توان به آن رسید.

به زودی این جزیره آرام و منزوی توجه راهبان را به خود جلب کرد، آنها یک کلیسای کوچک در آنجا ساختند و تا سال 708 تنها ساکنان آن باقی ماندند، زمانی که طبق افسانه، اوبر، اسقف آورانچس (بعداً سنت اوبر)، فرشته مایکل در آنجا ظاهر شد. یک رویا بود و دستور ساخت کلیسای کوچکی را در کوه قبر داد.

اوبر در ابتدا کاری انجام نداد زیرا شک داشت که آیا دید را به درستی تفسیر کرده است یا خیر.

فرشته بزرگ برگشت و دستور را تکرار کرد.

تنها پس از ظهور سوم، زمانی که رسول خدا مجبور شد با انگشت بر سر او بکوبد، اوبر ساخت و ساز در جزیره صخره ای را آغاز کرد. کار او با مجموعه ای از پدیده های معجزه آسا همراه بود: محل در نظر گرفته شده برای پی ریزی با شبنم صبحگاهی مشخص شد، یک گاو دزدی در محلی که قرار بود اولین سنگ گرانیت گذاشته شود ظاهر شد، تخته سنگی که در ساخت و ساز اختلال ایجاد می کرد. با لمس پای یک نوزاد از جای خود جابجا شد.

فرشته مایکل یک بار دیگر ظاهر شد تا منبع آب شیرین را نشان دهد.

به این جزیره نام جدیدی داده شد - Mont Saint-Michel (کوه St.

میخائیل). به زودی به زیارتگاه تبدیل شد و در سال 966 یک صومعه بندیکتین در قله آن ساخته شد که 50 راهب را در خود جای داده بود.

ساخت کلیسای صومعه، که امروزه بالای صخره تاج گذاری می شود، در سال 1020 آغاز شد. با توجه به مشکلات مربوط به ساخت و ساز بر روی چنین صخره های شیب دار، کار تنها پس از بیش از صد سال به پایان رسید. با گذشت زمان بخش هایی از ساختمان ها فرو ریخت. این بدان معناست که بخش‌های بزرگی از کلیسای اصلی نیاز به بازسازی دارد.

علیرغم برخی تغییرات، این ساختمان تا به امروز ظاهر رومی خود را با طاق های گرد مشخص، دیوارهای ضخیم و طاق های عظیم حفظ کرده است، اگرچه گروه کر که در قرن 15 تکمیل شد، قبلاً به سبک گوتیک ساخته شده است.

کلیسای صومعه تنها یکی از شگفتی های مونت سن میشل است.

دومی به دستور فیلیپ دوم پادشاه فرانسه ظاهر شد، که تصمیم گرفت جبران کند برای سوزاندن بخشی از کلیسا در سال 1203، تلاش برای بازپس گیری جزیره از دوک های نرماندی، صاحبان سنتی آن. بنابراین یک معجزه جدید ظاهر شد - La Merveille، یک صومعه گوتیک که در سمت شمالی جزیره بین سال های 1211 و 1228 ساخته شد. La Merveille از دو بخش اصلی سه طبقه تشکیل شده است. در طبقه همکف در ضلع شرقی اتاق هایی وجود دارد که راهبان در آنجا صدقه می دهند و برای زائران اقامت شبانه فراهم می کنند. در بالای آنها سالن مهمان قرار دارد - اتاق مهمان اصلی که در آن راهب از بازدیدکنندگان پذیرایی می کند. در این سالن دو شومینه بزرگ وجود دارد - روی یکی راهبان غذا می پختند و دیگری برای گرم کردن سرو می شد.

طبقه آخر به سفره خانه صومعه داده شده است.

ضلع غربی La Merveia شامل یک انبار است که در بالای آن یک سالن نسخه خطی وجود داشت که راهبان در آن نامه به نامه نسخه های خطی را کپی می کردند. در سال 1469، زمانی که پادشاه لوئیس یازدهم نشان شوالیه های سنت را تأسیس کرد.

میکائیل، این تالار که توسط ردیف‌هایی از ستون‌های سنگی به چهار قسمت تقسیم شده بود، به سالن اجتماعات نظم تبدیل شد. در طبقه بالای ضلع غربی یک گالری سرپوشیده قرار دارد که گویی بین زمین و آسمان معلق است. اینجا پناهگاه صلح است. دو ردیف ستون برازنده که در طرح شطرنجی چیده شده‌اند، طاق‌هایی را نگه می‌دارند که با نقش‌های گلدار و تصاویر مجسمه‌ای از چهره انسان تزئین شده‌اند. مونت سن میشل همیشه مکانی برای آرامش معنوی نبوده است. در قرون وسطی، این جزیره به میدان جنگ برای پادشاهان و دوک های متوالی تبدیل شد. در آغاز قرن پانزدهم، در طول جنگ صد ساله، این شهر مستحکم شد و در برابر حملات متعدد بریتانیا و همچنین در برابر یورش هوگنوت ها در سال 1591 مقاومت کرد.

با این حال، جامعه رهبانی به تدریج کاهش یافت، و زمانی که صومعه در طول انقلاب فرانسه بسته شد، تنها هفت راهب در آن زندگی می کردند. خدمات مسیحیتنها در سال 1922 احیا شد). در زمان سلطنت ناپلئون، این جزیره که به جزیره آزادی تغییر نام داد، تبدیل به زندان شد و تا سال 1863 به عنوان یک گنجینه ملی شناخته شد. کارهای مرمتی زیادی هم در کلیسای صومعه و هم در خود صومعه انجام شد.

امروزه در فرانسه، مونت سن میشل تنها با پاریس و ورسای به عنوان یک جاذبه توریستی بزرگ رقابت می کند. Neuschwanstein: یک رویا به حقیقت پیوست قلعه Neuschwanstein که به افتخار شوالیه های حماسه آلمانی ساخته شده است، تجسم رویای پادشاه لودویگ دوم باواریا و تصاویر هنری آهنگساز ریچارد واگنر است. قلعه افسانه ای Neuschwanstein بر فراز یک دره غم انگیز در کوه های آلپ باواریا، که در امتداد پایین آن رودخانه پولاک جریان دارد، برمی خیزد.

به نظر می رسد برج های عاج رنگ این قلعه جادویی در پس زمینه ای از درختان صنوبر سبز تیره شناور هستند.

Neuschwanstein که توسط پادشاه لودویگ دوم (1845-1886) طراحی و ساخته شده است، بیشتر از ساختمان های قرون وسطایی "قرون وسطایی" به نظر می رسد.

رویای یک مرد بی‌نهایت ثروتمند محقق می‌شود، این قلعه نمایانگر تئاتری بودن معماری است. لودویگ از کودکی رویای قلعه را در سر می پروراند. او از کودکی عاشق شرکت در نمایش های تئاتر و لباس پوشیدن بود. خانواده تابستان ها را در هوهن شوانگائو، املاک خانوادگی شوانگائو، که پدر لودویگ ماکسیمیلیان دوم در سال 1833 به دست آورد، می گذراند. ماکسیمیلیان که خود کمی رمانتیک بود، نه یک معمار، بلکه یک طراح صحنه را برای کار روی پروژه بازسازی قلعه استخدام کرد. دیوارهای قلعه با صحنه هایی از افسانه های مختلف، به ویژه از افسانه لوهنگرین، "شوالیه با قو"، که طبق افسانه ها در هوهن شوانگائو زندگی می کرد، نقاشی شده بود. وقتی لودویگ، جوانی ترسو، حساس و تخیلی، برای اولین بار اپرا را شنید – آن لوهنگرین بود – شوکه شد. او بلافاصله از پدرش خواست تا از آهنگساز ریچارد واگنر (1803-1883) دعوت کند تا این اجرا را دوباره و فقط برای او به صحنه ببرد. این آغاز رابطه ای بود که در طول زندگی لودویگ ادامه یافت در سال 1864، ماکسیمیلیان درگذشت و لودویگ 18 ساله بر تاج و تخت باواریا نشست. درست شش هفته بعد او را به دنبال واگنر فرستاد و از او دعوت کرد در یکی از ویلاهای مونیخ زندگی کند. با اینکه لودویگ چیز زیادی از موسیقی نمی دانست، پول و نصیحت می کرد، انتقاد می کرد و سعی می کرد به آهنگساز الهام بخشد. او به شدت جذب موسیقی واگنر شده بود زیرا خودش رویای خلق یک افسانه زیبا با قصرهای خارق العاده را داشت. اولین و زیباترین کاخ های افسانه ای نیوشوانشتاین بود.

در بهار 1867، لودویگ از قلعه گوتیک وارتبورگ بازدید کرد. قلعه او را مجذوب خود کرد، زیرا لودویگ به هر چیز تئاتری و عاشقانه اشتیاق داشت. او می خواست دقیقا همان یکی را داشته باشد. در یک و نیم کیلومتری هوهن شوانگائو، کاخ پدرش ماکسیمیلیان، یک برج دیده بانی ویران شده روی صخره ای قرار داشت. لودویگ تصمیم گرفت این صخره به عنوان محل ساخت و ساز نیوشوانشتاین، «خانه جدید او با قو» عمل کند. در 5 سپتامبر 1869، سنگ بنای ساختمان اصلی - کاخ - گذاشته شد. قلعه نویشوانشتاین، که به شوالیه لوهنگرین تقدیم شده است، در ابتدا به عنوان یک قلعه گوتیک سه طبقه در نظر گرفته شد.

به تدریج، این پروژه دستخوش تغییراتی شد تا اینکه کاخ به یک ساختمان پنج طبقه به سبک رومانسک تبدیل شد که به گفته لودویگ، بیشترین مطابقت را با افسانه داشت. ایده حیاط قلعه از دومین اقدام تولید آن زمان لوهنگرین وام گرفته شد، جایی که این عمل در حیاط قلعه آنتورپ اتفاق افتاد. ایده تالار آواز از اپرای تان هاوزر الهام گرفته شده است. تانهاوزر شاعر آلمانی بود که در قرن سیزدهم می زیست.

طبق افسانه، او راه خود را به Venusberg پیدا کرد. عالم امواتعشق و زیبایی که توسط الهه زهره اداره می شود. یکی از صحنه‌های تانهاوزر واگنر در تالار آواز وارتبورگ به صحنه رفت، بنابراین لودویگ دستور داد آن را در نویشوانشتاین بازتولید کنند. علاوه بر این، او می‌خواست «غار زهره» زیبایی را در قلعه ایجاد کند، اما از آنجایی که مکان مناسبی برای آن وجود نداشت، مجبور شد به تقلید آن در دیوارهای قلعه بسنده کند. یک آبشار کوچک در آنجا ساخته شد و یک ماه مصنوعی آویزان شد. (غارگاه واقعی در حدود 24 کیلومتری شرق نویشوانشتاین، در لیندرکوف، یک کلبه شکاری سابق که توسط لودویگ به یک قصر مینیاتوری به سبک ورسای تبدیل شده بود، ساخته شد.) با بزرگتر شدن پادشاه، قلعه لوهنگرین و تانهاوزر به قلعه این شهر تبدیل شد. جام مقدس از اپرای Persifal. پدر لوهنگرین، پرسیوال، یک شوالیه بود میز گرد، که جام مقدس را دید - جام با خون ناجی.

طرح‌های تالار جام مقدس، که توسط لودویگ در اواسط دهه 1860 طراحی شد، در اتاق تخت Neuschwanstein، جایی که یک پلکان مرمری سفید از بالا بالا می‌رود و به یک سکوی خالی منتهی می‌شود - تاج و تخت هرگز روی آن ایستاده است، تجسم یافت. دیوارهای تالار آواز علاوه بر این با صحنه هایی از اپرای کاخ کنوسوس نقاشی شده است. ه.

شهر کاخ باشکوه کنوسوس نماد دوران شکوفایی آن است. در 4 کیلومتری ساحل شمالی کرت، در داخل جزیره، قرار دارد شهر باستانیکنوسوس مرکز یکی از تمدن های بزرگی بود که در دوران ماقبل تاریخ در سواحل دریای اژه به وجود آمد.

طبق افسانه ها، شاه مینوس و دخترش آریادنه در کاخ کنوسوس زندگی می کردند.

آرتور ایوانز، باستان شناس بریتانیایی، در جستجوی تعریفی برای فرهنگی که کشف کرد، کلمه «مینوایی» را حل کرد. از آن زمان، مردمی که در کنوسوس زندگی می کردند، مینوی ها نامیده می شوند. دلایلی وجود دارد که باور کنیم مینوی ها در حدود 7000 سال قبل از میلاد به کرت رسیدند.

شاید آنها از آسیای صغیر (ترکیه فعلی) آمده باشند، اما اطلاعات دقیقی در این مورد وجود ندارد.

شکوه کاخ های مینوی (یکی از آنها در فیستوس، در جنوب جزیره، و دیگری در مالیا، در ساحل شمالی ساخته شده است) نشان می دهد که آنها مردمی ثروتمند و احتمالا قدرتمند بوده اند. و نبود هیچ ساختار دفاعی قابل توجهی نشان می دهد که مردم اینجا صلح آمیز بودند.

تعداد و وسعت انبارهای کاخ نشانگر جایگاه مهمی است که تجارت در زندگی مینوی ها داشته است. نقاشی‌های Knossos - یک نقاشی دیواری به‌ویژه قابل توجه که ورزشکاری را در حال انجام یک سالتو بر پشت یک گاو نر نشان می‌دهد - نشان می‌دهد که مسابقات ورزشی در اینجا برگزار می‌شده است. در پایان هزاره سوم قبل از میلاد. مینوی ها چندین کاخ باشکوه ساختند. همه آنها در اثر زلزله ویران و سپس بازسازی شدند همان مکان. در طول هزاره بعدی، کنوسوس به سرعت توسعه یافت و نفوذ مینو به سایر ایالت های دریای اژه گسترش یافت.

تمدن مینوی در حدود 1500 سال قبل از میلاد به اوج خود رسید. ه.

ویرانه‌های کاخ پادشاه مینوس در کنوسوس مدرکی غیرقابل انکار از مهارت هنری، معماری و مهندسی مردم این جزیره است.

فوران آتشفشانی ویرانگر در جزیره همسایه سانتورینی، کنوسوس را به ویرانه تبدیل کرده است. در نتیجه، نفوذ مینوسی به پایان رسید. تنها در آغاز قرن بیستم، به لطف کاوش های باستان شناسی در مقیاس بزرگ، جهان توانست کاخ باشکوه کنوسوس را ببیند. این بنای عظیم برای آن زمان متشکل از اتاق‌های سلطنتی و اتاق‌های خدمات، انبارها و حمام‌ها، راهروها و راه‌پله‌ها است که به‌طور آشفته در اطراف یک حیاط مستطیلی قرار گرفته‌اند. مکان آنها روشن می کند که چرا افسانه مینوتور که در هزارتو فرو می ریزد با این ساختمان به طور تصادفی مرتبط می شود. برخلاف یونانیان باستان، مینوی ها بر هنر تقارن تسلط نداشتند.

به نظر می‌رسد که بال‌ها، تالارها و رواق‌های کاخ‌هایشان بر خلاف قوانین هماهنگی، اغلب به‌سادگی به محلی که مورد نیاز بود «چسبانده شده‌اند». با این وجود، هر فضای زندگی در تمامیت خود زیبا بود.

بسیاری از آنها با نقاشی های دیواری استادانه ای از پیکره های برازنده تزئین شده بودند که نگاهی اجمالی به زندگی دربار مینوی به ما می دهد. در نقاشی های دیواری، مردان جوان لاغر اندام با دامن ورزش می کنند. مشت مبارزه و پرش گاو نر.

دخترانی شاد با مدل موی مفصل نیز در حال پریدن از روی یک گاو نر به تصویر کشیده شده اند.

مینوی ها حکاکی، آهنگر، جواهرساز و سفالگر ماهری بودند. به اتاق‌های سلطنتی از طریق یک پلکان بزرگ می‌رسید که از نظر پیچیدگی و سلیقه متمایز بود.

ستون‌های سیاه و قرمز که به سمت پایین باریک می‌شوند، یک محور سبک را قاب می‌کنند که نه تنها اتاق‌های واقع در زیر را روشن می‌کند، بلکه به عنوان نوعی "تهویه مطبوع" عمل می‌کند و تهویه طبیعی کاخ را فراهم می‌کند. همانطور که هوای گرم از پله ها بالا می رفت، درهای تالار سلطنتی می توانست باز و بسته شود تا جریان هوای خنک تر، آویشن وحشی و لیمویی که از ستون بیرونی می آمد، تنظیم شود. در زمستان درها را می‌بستند و اجاق‌های قابل حمل را برای گرم کردن داخل اتاق‌ها می‌آوردند.

بال غربی مرکز تشریفاتی و اداری کاخ است. سه چاه سنگی در ورودی غربی در مراسم مذهبی مورد استفاده قرار می گرفت که در آن خون و استخوان حیوانات قربانی همراه با نذورات (عمدتاً عسل، شراب، کره و شیر) به سرزمینی که از آن آمده بودند بازگردانده می شد.

بزرگترین تجمل در بال غربی اتاق تخت بود که هنوز یک تخت گچی با پشتی بلند وجود دارد که توسط گریفین های نقاشی شده محافظت می شود. این تالار تقریباً 16 نفر را در خود جای می داد که برای شرکت در کنار پادشاه آمده بودند. در ورودی تالار یک کاسه پورفیری بزرگ قرار دارد که توسط آرتور ایوانز در اینجا قرار داده شده است، که معتقد بود مینوی ها قبل از ورود به محراب قصر از آن در مراسم تطهیر استفاده می کردند.

نصب کاسه یکی از اپیزودهای جزئی است داستان شگفت انگیزبازسازی کاخ کنسوس به شکلی که 1500 سال قبل از تولد مسیح وجود داشته است.

باستان شناس می خواست تصویر دوران طلایی را بازسازی کند فرهنگ باستانی HAINTY Sophia: یک معجزه بیزانسی تأثیر این معبد عظیم بر معماری مسیحی و مسلمان را نمی توان دست کم گرفت. معبد ایاصوفیه با قدمت 14 قرن (نام یونانی آن ایاصوفیه است) مقدس ترین مکان در قسطنطنیه (استانبول فعلی) بود. این سازه عظیم با گنبدهای نیمه‌گنبدی، تکیه‌گاه‌ها و ساختمان‌های مستقل، که با موفقیت با چهار مناره باریک، یکی در هر گوشه تکمیل شده است، به عنوان کلیسای مسیحی; بعدها یکی از بزرگترین معماران جهان آن را به یک مسجد مسلمانان تبدیل کرد.

قسطنطنیه پس از غارت رم توسط ویزیگوت ها در سال 410 پس از میلاد، نقش مدافع تمدن کلاسیک را بر عهده گرفت. ه.

امپراتوران بیزانس به دنبال آن بودند که پایتخت خود را که در بسفر و در تقاطع اروپا و آسیا قرار داشت، پایتخت مذهبی، هنری و تجاری جهان قرار دهند. در سال 532، امپراتور بیزانس، ژوستینین اول، که نامش با بسیاری از ساختارهای معماری با اندازه چشمگیر مرتبط است، دستور ساخت کلیسای ایاصوفیه در قسطنطنیه را صادر کرد. هیچ کس قبلاً چنین کلیساهای بزرگی ساخته نبود.

ژوستینیان دو معمار به نام های آنتمیا از ترال و ایزیدورا از میلتوس را انتخاب کرد، زیرا مطمئن بود که تنها افرادی که به هنر ریاضیات تسلط داشته باشند می توانند تمام زوایا و خم های گنبد را محاسبه کنند، تنش ها و بارها را تعیین کنند و تصمیم بگیرند که چگونه پایه ها و تکیه گاه ها را قرار دهید. به دستور ژوستینیان، بهترین مواد برای ساخت و ساز از سراسر امپراتوری - از یونان و روم، از ترکیه و شمال آفریقا - آورده شد. یک ارتش کامل متشکل از 10000 مجسمه ساز، سنگ تراشی، نجار و هنرمندان موزاییک پنج سال طول کشید تا باشکوه ترین معبد را از پورفیری قرمز و سبز، مرمر زرد و سفید، طلا و نقره بسازند. مسیحیت.

آنها می گویند که امپراتور ژوستینیان پس از ورود به طاق های آن، فریاد زد: "من از تو پیشی گرفتم، سلیمان!" در داخل، کلیسا با استفاده استادانه از نور و فضا تحت تأثیر قرار می گیرد: کف سنگ مرمر صاف. ستون‌های مرمری حکاکی شده با رنگ‌های متنوعی که پروکوپیوس قیصریه، مورخ معاصر ژوستینیانوس، آن‌ها را به یک چمنزار پر گل تشبیه کرد. و در بالای همه این شکوه با گنبدی شگفت انگیز زیبا با قطر حدود 30 متر، ساخته شده از آجرهای خاص، که از جزیره یونانی رودس آورده شده است، تاج گذاری شده است. چهل دنده از وسط گنبد به سمت قاعده آن تابیده می شود که در آن 40 پنجره بریده شده است - گنبد پر از نور است و گنبد را مانند تاجی می کند که با الماس تزئین شده است.

معماران مجبور بودند نه تنها گنبد گرد را بر روی یک پایه مستطیل شکل تقویت کنند، بلکه ساختاری ایجاد کنند که بتواند وزن آن را تحمل کند. آنها این مشکلات دشوار را با قرار دادن نیم گنبدهای کوچکتر در اطراف گنبد حل کردند که به نوبه خود بر روی نیم گنبدهای کوچکتر قرار می گیرند. این معبد تقریباً برای هزار سال مرکز مسیحیت شرقی باقی ماند، اما بدبختی هایی که از همان ابتدا گریبانگیر ایاصوفیه شده بود همچنان بر او وارد شد. کمتر از 20 سال پس از اتمام ساخت، کلیسا در اثر زلزله آسیب دید و تا حدی بازسازی شد.

به تدریج گنجینه های معبد نیز غارت شد. در سال 1204، شرکت کنندگان در چهارمین جنگ صلیبی در حال حرکت به سمت اورشلیم، دشمن کلیسای ارتدکس شرقی (تقسیم بین روم و قسطنطنیه در سال 1054 نهایی شد)، غارت کردند. دکوراسیون داخلیکلیسای جامع

آخرین مراسم مسیحیت در کلیسای ایاصوفیه در غروب 28 مه 1453 برگزار شد، زمانی که امپراتور بیزانس کنستانتین یازدهم با چشمانی اشکبار به عبادت پرداخت. در قرن شانزدهم این معبد به مسجد تبدیل شد.

بازسازی توسط سینان پاشا (1489-1588)، یکی از بزرگترین معماران جهان اسلام، که از آثار او شامل کاخ توپکاپی و مساجد ساخته شده برای سلاطین سلیمان باشکوه و سلیم دوم است، انجام شد. از آنجایی که اسلام تصویر کردن افراد را ممنوع کرده است، سنان روی بیشتر نقاشی‌های دیواری و موزاییک‌ها نقاشی کرد. از سال 1934، کلیسای ایاصوفیه تمام اهمیت مذهبی خود را از دست داده است. اما برای بسیاری از بازدیدکنندگانی که هر سال به اینجا می آیند، هنوز هم یک واحه معنوی در یک شهر شلوغ است. و اگرچه دکوراسیون داخلی این بنای باشکوه دیگر با شکوه و عظمت خود شگفت زده نمی شود، شکوه معماری به همان شکل باقی مانده است. پترا: زیبایی حکاکی شده از سنگ پترای رز قرمز زمانی شهری پر رونق در مرکز تقاطع مسیرهای تجاری باستانی بود.

برای قرن ها اروپایی ها از وجود این شهر اطلاعی نداشتند. خانه های سنگی شگفت انگیز آن هنوز هم تا حد زیادی دست نخورده باقی مانده اند و توسط کوه های بلند احاطه شده اند و تنها یک گذرگاه باریک به پترا منتهی می شود. در پایان آگوست 1812، در حالی که از سوریه به مصر سفر می کرد، کاشف جوان سوئیسی، یوهان لودویگ بورکهارت، در فاصله ای نه چندان دور از نوک جنوبی، برخورد کرد. دریای مردهبه گروهی از اعراب بادیه نشین که به او درباره آثار باستانی دره ای نزدیک گم شده در کوهستان به نام وادی موسی ("دره موسی") گفتند. بورکهارت که در لباس یک عرب ظاهر شده بود، راهنمای خود را به سمت یک دیوار سنگی خالی دنبال کرد که، همانطور که معلوم شد، شکاف باریک و عمیقی داشت.

پس از حدود 25 دقیقه سفر در امتداد تنگه پر پیچ و خم سیق، جایی که تقریباً هیچ نور خورشیدی در آن نفوذ نمی کند، ناگهان نمای صورتی مایل به قرمز ساختمانی به ارتفاع 30 متر را دید که به طرز ماهرانه ای در صخره حک شده بود. بورکهارت با قدم گذاشتن در زیر نور خورشید، خود را در خیابان اصلی پترا باستانی یافت، که شاید رمانتیک‌ترین شهر در بین شهرهای «گمشده» باشد. این یک لحظه تاریخی بود، زیرا بورکهارت اولین اروپایی بود که از زمان جنگ های صلیبی قرن دوازدهم به این خاک پا گذاشت.

دست نیافتنی پترا نجات او شد. و امروزه فقط با پای پیاده یا سواره می توان به آن رسید.

با دیدن شهر برای اولین بار، فرد لذت واقعی را تجربه می کند: بسته به زمان روز، قرمز، نارنجی یا زردآلوی، زرشکی تیره، خاکستری یا حتی قهوه ای شکلاتی به نظر می رسد.

با جمع آوری حقایق پراکنده در مورد گذشته شهر، باستان شناسان این ایده قرن نوزدهمی را که پترا فقط یک گورستان بود - شهر مردگان - کنار گذاشتند.

البته هنوز مکان‌های تدفین باشکوهی در آنجا وجود دارد، مانند چهار مقبره سلطنتی واقع در کوه‌های شرق مرکز شهر، یا دیر در شمال غربی، اما شواهد انکارناپذیری وجود دارد که نشان می‌دهد پترا زمانی شهری با حداقل جمعیت بوده است. 20000 نفر

خیابان اصلی ستون دار هنوز هم امروزه دیده می شود که به موازات بستر رودخانه وادی موسی امتداد دارد.

ساختمانی که بیشترین است مستقیمامربوط به پترا، قصنه الفارون یا خزانه فرعون نامیده می شود.

اولین چیزی که به مسافری که از تنگه سیق بیرون می آید خوشامد می گوید، نمای باشکوهی است که از سنگ تراشیده شده و غرق در انعکاس نور است.

این نام به افسانه باستانیطبق آن، گنجینه های یکی از فراعنه (به احتمال زیاد رامسس سوم که صاحب معادن پترا بود) در کوزه ای که تاج برج میانی روی سقف نما قرار داشت، پنهان شده بود. اگرچه بنای کسنه را احتمالاً می توان به قرن دوم میلادی نسبت داد. ه.، تاریخ پترا خیلی قبل از آن شروع شد. ویرانه های ناشناس ماقبل تاریخ در این شهر پیدا شده است، اما اولین افرادی که به طور قطع در این مکان زندگی می کردند حدود 1000 سال قبل از میلاد مسیح بودند. ه.، ادومیان بودند. کتاب مقدس می گوید که فرزندان عیسو در آنجا زندگی می کردند و کتاب پیدایش مکانی به نام سله را ذکر می کند که در یونانی به معنای سنگ است و تقریباً به طور قطع به پترا اشاره دارد.

ادومیان توسط آمازیا پادشاه یهودا شکست خوردند و او 10000 اسیر را با پرتاب از بالای صخره کشت.

گویا قبر بالای تپه مشرف به پترا، مقبره هارون، برادر موسی است. تا قرن 4 قبل از میلاد. ه. پترا توسط قبیله عرب نبطیان ساکن بود، آنها در غارهای متعدد شهر زندگی می کردند. این شهر یک قلعه طبیعی بود.

به لطف یک سیستم آبرسانی ویژه، به طور مداوم با آب چشمه تامین می شد. پترا در تقاطع دو راه تجاری اصلی قرار داشت: یکی از غرب به شرق و ارتباط دریای مدیترانه با خلیج فارس و دیگری که از شمال به جنوب می‌رفت و دریای سرخ را به دمشق متصل می‌کرد.

در ابتدا، نبطیان چوپان بودند که به دلیل صداقت خود مشهور بودند، اما به زودی آنها تجارت جدیدی را برای خود تسلط یافتند - آنها تاجر و نگهبان کاروان شدند. رونق آنها نیز با اخذ عوارض از مسافران عبوری از شهر تسهیل شد. در سال 106 م ه. پترا توسط روم ضمیمه شد و تا حدود 300 بعد از میلاد به شکوفایی خود ادامه داد. ه. در قرن پنجم میلادی ه. پترا به مرکز اسقف نشین مسیحی تبدیل می شود.

اما در قرن هفتم به تصرف مسلمانان درآمد و به تدریج رو به زوال رفت و در ورطه فراموشی فرو رفت. تاج محل: نماد عشق سنگ مرمر سفید درخشان تاج محل، خاطره عشق یک مرد و یک زن را حفظ می کند. تقارن و پیچیدگی آن مانند مرواریدی کامل در برابر آسمان لاجوردی است. این نه تنها معروف ترین مقبره، بلکه یکی از زیباترین بناهای روی زمین است. در کرانه جنوبی رودخانه جمنا در نزدیکی شهر آگرا تاج محل قرار دارد - احتمالاً قابل توجه ترین بنای معماری در جهان. شبح آن به خوبی شناخته شده است و برای بسیاری به نماد غیر رسمی هند تبدیل شده است. تاج محل شهرت خود را نه تنها مدیون معماری زیبایش است که به طرز شگفت انگیزی عظمت و ظرافت را با هم ترکیب می کند، بلکه به افسانه های عاشقانه مرتبط با آن نیز مدیون است.

این مقبره در قرن هفدهم توسط حاکم امپراتوری مغول، شاه جهان، به یاد همسر محبوبش ساخته شد که مرگ او را در اندوهی تسلی ناپذیر فرو برد. تاج محل نماد زیبایی بی نظیر عشق فداکار است. طبق روایات، وقتی عشاق به اینجا می‌آیند، زن از همراهش می‌پرسد: «آیا آنقدر مرا دوست داری که اگر بمیرم، چنین بنای تاریخی برایم بنا کنی؟» شاه جهان، «ارباب جهان» (1592-1666)، از سال 1628 تا 1658 بر امپراتوری مغول حکومت کرد. او حامی شناخته شده هنر و همچنین سازنده بود و در طول سلطنت او امپراتوری به شکوفایی سیاسی و فرهنگی خود رسید. شاه جهان در 15 سالگی با ارجمند وانا بیگم دختر 14 ساله وزیر اعظم پدرش آشنا شد و عاشق او شد. زیبا بود و دختر باهوشبا منشأ نجیب - از همه نظر یک مسابقه عالی برای شاهزاده بود، اما، افسوس، یک اتحاد سیاسی سنتی با شاهزاده خانم ایرانی در انتظار او بود. خوشبختانه قانون اسلام به مرد اجازه می دهد که چهار زن داشته باشد و شاه جهان در سال 1612 با معشوق خود ازدواج کرد.

مراسم عروسی تنها در صورتی می تواند برگزار شود که ستاره ها در موقعیت مطلوبی قرار داشته باشند.

از این رو شاه جهان و عروسش باید پنج سال تمام منتظر بمانند و در این مدت هرگز یکدیگر را ندیده اند.

بلافاصله پس از عروسی، ارجمند نام جدیدی دریافت کرد - ممتاز محل ("یکی از کاخ ها را انتخاب کرد"). شاه جهان تا سال 1631 به مدت 19 سال با همسر محبوبش زندگی کرد تا اینکه درگذشت. او با تولد چهاردهمین فرزندش درگذشت. غم و اندوه حاکم به اندازه عشق او بی حد و حصر بود.

او هشت روز را بدون غذا و نوشیدنی در اتاق خود محبوس گذراند و هنگامی که سرانجام در حالی که خمیده و پیر شده بود بیرون آمد، با تمام دارایی خود عزاداری کرد و در آن زمان موسیقی ممنوع بود، پوشیدن لباس های روشن و جواهرات ممنوع بود. ، و حتی از بخور و لوازم آرایشی استفاده کنید. شاه جهان به یاد همسرش عهد کرد آرامگاهی بسازد که مانند آن را دنیا ندیده بود. (نامی که مقبره با آن شناخته می شود، تاج محل، گونه ای از نام ممتاز محل است.) در سال 1632، کار در پایتخت امپراتوری آگرا آغاز شد و در سال 1643، ساختمان مرکزی تاج محل، مقبره، ساخته شد. تکمیل شد. اما این تنها بخشی از یک مجموعه بزرگتر است، شامل یک باغ، دو مسجد و یک دروازه باشکوه که به خودی خود یک ساختار معماری زیبا است. تاج محل دارای کتیبه ای است که می گوید ساخت و ساز در سال 1648 به پایان رسیده است، اما به نظر می رسد کار برای چندین سال پس از آن تاریخ ادامه داشته است.

اجرای چنین طرح بزرگی در مدت کمی بیش از 20 سال دستاورد قابل توجهی است، اما این امر ممکن شد زیرا شاه جهان از تمام منابع امپراتوری خود استفاده کرد: حدود 20000 کارگر در ساخت و ساز کار کردند، بیش از 1000 فیل سنگ مرمر را از معدن 320 تحویل دادند. کیلومتر از آگرا

مواد دیگر - و صنعتگرانی که می دانستند چگونه با آنها کار کنند - از مکان های بسیار دورتر آمده بودند: مالاکیت از روسیه، کارنلین از بغداد، فیروزه از ایران و تبت.

مقبره و دو مسجد ماسه‌سنگ قرمز در کنار آن در پارکی سنگ‌فرش شده از سنگ مرمر ساخته شده‌اند. در حوض باریکی که در کنار آن درختان سرو سبز تیره رشد می کنند، شبح درخشان تاج محل گویی در آینه منعکس می شود.

گنبد بزرگ به شکل غنچه گل در هماهنگی کامل با طاق ها و سایر گنبدهای کوچکتر و همچنین با چهار مناره که اندکی به طرفین مقبره متمایل شده اند تا در صورت وقوع زلزله روی آن فرو نریزد

شکوه تاج محل با بازی نور، به ویژه در هنگام طلوع خورشید و در غروب غروب، زمانی که سنگ مرمر سفید - گاهی به سختی قابل توجه است، گاهی اوقات شدیدتر - در سایه های مختلف بنفش، صورتی یا طلایی رنگ آمیزی می شود. و در مه صبح زود، ساختمان، گویی از توری بافته شده است، به نظر می رسد در هوا شناور است. اگر تاج محل از بیرون با تقارن کامل خود شگفت زده می شود، در داخل نیز ظرافت تزئینات موزاییکی را تحسین خواهید کرد.

مکان مرکزی در فضای داخلی را یک اتاق هشت ضلعی اشغال کرده است که در آن سنگ قبرهای شاه جهان و همسرش در پشت حصار مرمری روباز منبت کاری شده با سنگ های قیمتی قرار دارد.

در بیرون، همه چیز غرق در آفتاب درخشان است، اما اینجا نور ملایمی روی هر سطحی بازی می کند، از پنجره های مشبک و پارتیشن های مرمری روباز می ریزد، یا نقش های منبت گرانبها را در سایه ها روشن می کند یا به تدریج پنهان می کند. شاه جهان می خواست برای خود مقبره ای از مرمر سیاه در ساحل مقابل جمنا بسازد که این دو مقبره را با یک پل به هم وصل می کرد و نماد عشقی بود که از مرگ جان سالم به در می برد. اما در سال 1657، قبل از شروع کار، حاکم بیمار شد و یک سال بعد پسر تشنه قدرت او اورنگ زیب او را از تاج و تخت سرنگون کرد. دقیقاً معلوم نیست شاه جهان کجا زندانی بوده است.

رایج ترین افسانه این است که او بقیه عمر خود را در قلعه سرخ در آگرا گذراند. شاه جهان پس از مرگش در سال 1666 در تاج محل در کنار همسرش به خاک سپرده شد که عشق او را به خلق این شاهکار برانگیخت. پوتالا: مروارید تبت پوتالا زمانی یک قصر، قلعه و محل عبادت مذهبی بود. برج‌های طلایی درخشان آن از مه تبت برمی‌خیزند، مانند دژهای یک قلعه عظیم. در نور خاصی به نظر می رسد که آنها در حال آتش گرفتن هستند. لهاسا، پایتخت "سقف جهان" تبت، در ارتفاع 3600 متری از سطح دریا در مکانی به قدری دور افتاده است که حتی امروزه کمتر غربی از وجود آن اطلاع دارد. بالای بازار شلوغ شهر و هزارتوی خیابان‌های پیچ در پیچ، و کمی دورتر، کاخ بزرگ پوتالا هنوز پابرجاست و تاج‌گذاری می‌کند. کوه مقدسپوتو.

در اطراف شهر دره ای حاصلخیز قرار دارد که از میان آن رودخانه ای می پیچد.

روستاهای دره را چمنزارهای باتلاقی، بیشه های بید، بیشه های صنوبر و مزارعی که در آن نخود و جو می رویند احاطه شده است.

دره از هر طرف توسط کوه ها احاطه شده است.

با این حال، این واقعیت که دسترسی به پوتالا دشوار است، تنها به جذابیت آن می افزاید.

دیوارهای باستانی، سفید رنگ محو شده و طلای درخشان پوتالا (نام آن در زبان سانسکریت به معنای "کوه بودا" است) نمونه برجسته ای از معماری سنتی تبتی است. برای قرن ها، این سازه سنگی جادویی که توسط 7000 کارگر ساخته شده بود، در غرب ناشناخته بود. ارتفاع آن 110 متر و عرض آن تقریباً 300 متر است برای ایجاد تصور ارتفاع بیشتر، دیوارهای عظیم قلعه به سمت داخل متمایل شده و پنجره ها با لاک سیاه پوشانده شده است. آنها در ردیف های هموار و موازی با فاصله یکسان از یکدیگر قرار دارند و هر چه ردیف بالاتر باشد، پنجره ها باریک تر می شوند.

حفره بزرگی که در پشت تپه در نتیجه استخراج سنگ مورد نیاز برای ساخت و ساز ایجاد شده بود، پر از آب شد.

این دریاچه در حال حاضر به عنوان استخر پادشاه اژدها شناخته می شود. از سال 1391 تا اشغال چین در سال 1951، قدرت سیاسی و معنوی تبت به دالایی لاماها تعلق داشت، اگرچه آنها از سال 1717 تا 1911 خود دست نشانده امپراتوران چین بودند. لهاسا مرکز لامائیسم است که آمیزه ای از بودیسم تبتی و مذهبی محلی به نام بون است.

کاخ و صومعه مدرن پوتالا، که همیشه محل اقامت و قلعه دالایی لاماهای متوالی بوده است، در قرن هفدهم در محل قلعه ای ساخته شد که هزار سال پیش توسط اولین حاکم جنگجو تبت، سانگستن گامپو، در اینجا ساخته شد.

این کاخ چندین بار تخریب و بازسازی شد تا اینکه دالایی لاما پنجم (1617-1682) دستور داد مجموعه فعلی را به عنوان یک قصر در یک قصر بسازند.

کاخ سفید بیرونی که به خاطر دیوارهای سفیدش به این نام خوانده می شود، در سال 1648 تکمیل شد.

کاخ سرخ داخلی که نام آن نیز از رنگ قرمز تیره دیوارهای آن گرفته شده است، تقریباً 50 سال جوانتر است که در سال 1694 ساخته شده است. هنگامی که دالایی لاما 5 به طور ناگهانی درگذشت، آن را با احتیاط از سازندگان پنهان کرد تا از کار خود پرت نشوند.

ابتدا به آنها گفته شد که او بیمار است و پس از مدتی به آنها اطلاع دادند که "او از دنیا بازنشسته شده است تا هر ساعت بیداری را به مراقبه اختصاص دهد." پوتالا هزارتویی از گالری های نقاشی شده، راه پله های چوبی و سنگی، و کلیساهای پر زرق و برق است که شامل نزدیک به 200000 مجسمه گرانبها است.

امروزه از پوتالا به عنوان موزه یا معبد بازدید می شود، اما زمانی این کاخ همه چیز مورد نیاز راهبان ساکن در آن را داشت. کاخ سفید شامل خانه‌ها، محل‌های اداری، حوزه علمیه و چاپخانه‌ای بود که در آن از دستگاهی با قالب‌های چاپ چوبی حکاکی شده با دست استفاده می‌شد.

این کاغذ از پوست گرگ بری یا درختچه های دیگری که در مجاورت معبد رشد می کردند ساخته می شد.

کاخ سرخ هنوز هم برای عبادت استفاده می شود. سالنی برای جلسات صومعه‌ها، کلیساها، محراب‌ها و مخزن وسیعی از نسخه‌های خطی بودایی وجود داشت. تالار قربانی، بزرگترین اتاق در کاخ سرخ، به محل استراحت نهایی چندین دالایی لاما تبدیل شده است: بقایای مومیایی شده آنها در بتکده های مخصوص تشییع جنازه نگهداری می شود. از هشت بتکده یا استوپاهایی که دست نخورده باقی مانده اند، مقبره چوب صندل پنجمین دالایی لاما به دلیل شکوه و عظمت خود برجسته است. مرجان، لاجورد و مروارید، تقریباً ده برابر ارزش طلا.

تا زمان اشغال چین، تبت آخرین سلطنت تئوکراتیک روی زمین باقی ماند - دولتی که در آن حاکم هم قدرت سکولار و هم قدرت معنوی را اعمال می کند (همانطور که اکنون در ایران وجود دارد). پوتالا هم خانه و هم اقامتگاه زمستانی فرمانروا بود که نشانه ای آشکار از قدرت معنوی و زمینی او بود. چهاردهمین دالایی لاما 15 ساله بود که چین کشورش را در سال 1950 اشغال کرد. اختیارات محدودی به او داده شد که تا سال 1959 از آن استفاده می کرد. سپس، پس از یک قیام ناموفق، مجبور شد همراه با ده ها هزار هوادار وفادار به هند فرار کند. از آن زمان تبت تحت سلطه چینی ها بوده است. در سال 1965 به منطقه خودمختار تبت چین تبدیل شد. اگرچه حاکم الهی پوتالا را ترک کرده است، اما جادوی آن ناپدید نمی شود.

به نظر می رسد که دارای نوعی روح ماوراء طبیعی است که با آجرها و دیوارهای سفید رنگ مرتبط نیست: پوتالا راز اصلی این کشور اسرارآمیز باقی مانده است. بتکده SHWEDAGON گنبد یک معبد بودایی بر فراز رانگون در آسمان اوج می گیرد. این بتکده شبیه هر بتکده دیگری است.

منحصر به فرد بودن آن در این واقعیت نهفته است که استوپای گنبدی با طلای خالص پوشیده شده است. بر بالای تپه ای در شمال رانگون، سازه ای شبیه زنگ غول پیکر با طلای خالص می درخشد. شبیه نور خورشید است که شکل گرفته و منجمد شده است. برمه از دیرباز «سرزمین بتکده‌ها» نامیده می‌شود، اما باشکوه‌ترین آنها، البته شوداگون است. استوپای مرکزی آن (ساختار گنبدی) مانند یک کشتی غول پیکر بر فراز جنگل مناره های پاگوداهای کوچکتر و آلاچیق ها قرار گرفته است.

این مجموعه که در بیش از 5 هکتار زمین واقع شده است، شامل بتکده اصلی، بسیاری از مناره های ساده تر، مجسمه های غیر معمول و رایج ترین حیوانات است: گریفین های طلایی، نیمه شیر، نیمه گریفین، ابوالهول، اژدها، شیر، فیل.

در نظر گرفتن همه اینها به معنای حضور در تعطیلات است.

معبد باشکوه بالای تپه سینگوتارا جدیدترین بنای ساخته شده در این سایت است. به مدت 2500 سال، همراه با معابد دیگر، توسط بوداییان به عنوان مقدس مورد احترام بود. در قرن ششم قبل از میلاد، اندکی پس از اینکه بودای چهارم، گوتاما، به روشنگری دست یافت، با دو تاجر برمه ای آشنا شد و هشت تار موی خود را به عنوان یادگاری به آنها داد. این و سایر آثار باقی مانده از سه بودای قبلی (یک عصا، یک کاسه آب و یک تکه لباس) در محراب تپه سینگوتارا قرار داده شد و با یک تخته طلا پوشانده شد. در نهایت، چندین بتکده بر روی آثار مقدس - یکی روی دیگری - از مصالح ساختمانی مختلف ساخته شد. این تپه به زیارتگاه تبدیل شد و اولین اشرافی که برای عبادت این زیارتگاه آمد در ۲۶۰ سال قبل از میلاد مسیح بود. ه. پادشاه هند آشوکا برای قرن ها، شاهزادگان و پادشاهان مسئولیت معبد را بر عهده داشتند. آنها جنگل متجاوز را پاکسازی کردند و در صورت لزوم معبد را بازسازی و مرمت کردند.

شکل مدرن خود را در قرن پانزدهم، در زمان سلطنت ملکه شینسوبو به خود گرفت، در این زمان استوپا نیز برای اولین بار با طلا پوشانده شد. طبق وصیت او، بتکده با ورق طلا پوشانده شد که وزن آن مطابق با وزن بدن ملکه (40 کیلوگرم) بود. داماد و وارث او، شاه دمازدی، سخاوتمندتر بود. او طلا را برای پوشش جدیدی به معبد اهدا کرد که وزن آن چهار برابر وزن او بود. شکل بتکده شبیه یک کاسه صدقه وارونه است که متعلق به بودا است. (آثار چهار بودا اکنون در استوپا قرار داده شده است.) یک گلدسته طلایی بر فراز آن بلند شده است.

باریک شدن، یک "چتر" برازنده را تشکیل می دهد که زنگ های طلایی و نقره ای از آن آویزان است. در بالای چتر، یک صفحه هوا با سنگ های قیمتی پوشانده شده و توپ طلایی روی آن قرار دارد. با 1100 الماس (وزن یکی از آنها - در بالای آن قرار دارد - 76 قیراط) تزئین شده است. سنگهای قیمتیحداقل 1400 عدد از آنها وجود دارد که ارتفاع بتکده 99 متر است. او سه تخته سنگی به او داد که تاریخچه بتکده بر روی آنها به زبان های برمه ای، پالی و مون حک شده بود، و همچنین یک زنگ عظیم به وزن 20 تن در سال 1608 توسط یک مزدور پرتغالی که قصد ذوب شدن داشت، به سرقت رفت برای اسلحه پایین آمد، اما کشتی دزد زیر وزن ناقوس واژگون شد که در آبهای رودخانه پگو ناپدید شد.

شوداگون فقط یک بنای یادبود به گذشته یا مکانی برای اقامه نماز نیست. مانند آهنربا، راهبان و زائران بودایی را جذب می کند - آنها برای دعا و مراقبه به این مکان مقدس می روند.

بتکده همچنین مؤمنان عادی را به خود جذب می کند.

طالع بینی برمه ای هفته را به هشت روز تقسیم می کند (چهارشنبه ظهر به دو روز تقسیم می شود) که هر کدام با یک سیاره و یک حیوان مرتبط است.

هشت ستون آسمان در پایه بتکده مرکزی قرار دارند و به تمام جهات اصلی اشاره می کنند. بسته به روز هفته ای که شخص در آن متولد شده است، گل و سایر هدایا را در ستون مربوطه می گذارد. همین آیین در بتکده هشت روزه که بخشی از مجموعه و همچنین مکان ویژه زیارت است، تکرار می شود. مسافران بی‌شماری هستند که در طول قرن‌ها تحت تأثیر ابرهای بخور، طنین دعا، اما مهم‌تر از همه لباس‌های طلایی شوداگون قرار گرفته‌اند. برخی شکوه بیرونی او را توصیف کردند، مانند رودیارد کیپلینگ. "معجزه ای زیبا و درخشان که در خورشید می درخشد!" دیگران، از جمله بسیاری از کسانی که بودیسم را ادعا نمی کردند، مانند سامرست موام، در مورد جذابیت معنوی آن نوشتند. موام گفت که دیدن بتکده روح را "مانند امیدی غیرمنتظره در تاریکی روح" بالا می برد. شهر ممنوعه در قلب پایتخت چین، پکن، شهر ممنوعه، یکی از باشکوه ترین مجموعه های کاخ در جهان، نمادی از گذشته سلطنتی چین قرار دارد. نام آن با چیزی مرموز و جذاب و همچنین با تجملی که حاکمان امپراتوری چین از آن لذت می بردند، مرتبط است. آن را با مجموعه ای از جعبه های چینی حکاکی شده مقایسه کرده اند. با باز کردن هر یک، داخل آن بسیار شبیه به قبلی است، اما اندازه آن تا حدودی کوچکتر است. حتی امروزه که گردشگران متعددی از سراسر جهان می توانند آزادانه از شهر ممنوعه بازدید کنند، رمز و راز خود را حفظ کرده است.

پیش بینی آنچه در داخل هر جعبه پنهان است غیرممکن است.

نمی توان پیش بینی کرد که این مجموعه کاخ باشکوه در پکن چه رازهایی را پنهان می کند.

ساخت شهر ممنوعه در زمان سومین امپراتور مینگ، یونگلو، که از سال 1403 تا 1423 سلطنت کرد، آغاز شد. این اتفاق پس از آن افتاد که او سرانجام مغول ها را از پکن بیرون راند.

معلوم نیست که آیا یونگلو تصمیم گرفت شهر خود را در همان مکانی که کاخ مغول در آن قرار داشت بسازد که مارکوپولو را در سال 1274 بسیار شگفت زده کرد، یا اینکه او کاخ خان کوبلی خان مغول را به عنوان الگو انتخاب کرد، اما ارتشی از سازندگان آن را تنظیم کردند. به کار، که اعتقاد بر این است که شامل 100000 صنعتگر ماهر و تقریباً یک میلیون کارگر بود. با تلاش آنها 800 کاخ، 70 ساختمان اداری، معابد متعدد، آلاچیق ها، کتابخانه ها و کارگاه ها در شهر ساخته شد. همه آنها بوسیله باغ ها، حیاط ها و مسیرهایی به هم متصل بودند. از این شهر که از همان روز تأسیس آن به روی بیگانگان بسته بود، 24 امپراتور از سلسله های مینگ و کین بر کشور حکومت کردند. تا سال 1911، زمانی که انقلاب رخ داد، آنها توسط یک خندق پر از آب و دیوارهای قلعه به ارتفاع 11 متر محافظت می شدند.

شهر ممنوعه یک شاهکار معماری است نه در زیبایی تک تک قطعات، که در چیدمان منظم کل مجموعه و ترکیب نفیس رنگ های دکوراسیون نهفته است. او مظهر دیدگاه چینی در مورد امپراتور - پسر بهشت ​​و واسطه مسئول نظم و هماهنگی در زمین است. هیچ امپراتوری هرگز جرات ترک شهر ممنوعه را نداشت، اگر بتوان از آن اجتناب کرد. او بازدیدکنندگان را در شمالی ترین ساختمان از سه ساختمان باشکوه دولتی - تالار حفاظت از هارمونی - پذیرایی کرد. در شمال این تالارها سه کاخ وجود دارد - محله مسکونی خانواده امپراتوری. دو مورد از آنها، کاخ خلوص آسمانی و کاخ آرامش زمینی، به ترتیب محل سکونت امپراطور و ملکه بود. در بین آنها ساختمان تالار اتحاد قرار دارد که نمادی از اتحاد امپراتور و امپراتور، آسمان و زمین، "یانگ" و "یین"، زن و مرد است. در پشت کاخ‌ها باغ‌های شاهنشاهی باشکوهی وجود دارد که با استخرها، انبوه سنگ‌های زیبا، معابد، کتابخانه‌ها، تئاترها، آلاچیق‌ها، درختان کاج و سرو، تقارن ساختمان‌ها را تکمیل می‌کنند. شهر ممنوعه همچنین دارای محله های مسکونی برای هزاران خدمتکار، خواجه و صیغه بود که تمام زندگی خود را در دیوارهای آن سپری کردند. این مجموعه باشکوه نه تنها مرکز قدرت بود. کل شهر ممنوعه برای ارضای هوس های امپراتور طراحی شده بود. حدود 6000 آشپز مشغول تهیه غذا برای او و 9000 کنیز شاهنشاهی بودند که 70 خواجه از آنها محافظت می کردند.

امپراطور تنها کسی نبود که از مزایای این سبک زندگی بهره می برد.

گفته می‌شود که ملکه دواگر زو شی، که در سال 1908 درگذشت، شامی با 148 غذا سرو شده است. علاوه بر این، او خواجه هایی را به جستجوی عاشقان جوان فرستاد که پس از ناپدید شدن آنها در بیرون دروازه های شهر، دیگر خبری از آنها نشد.

قدرت امپراتورها در سال 1911 به پایان رسید: روز پس از انقلاب، امپراتور 6 ساله پو یی مجبور به کناره گیری از تاج و تخت شد.

امروزه بیشتر تالارها و کاخ‌ها نمایشگاه‌هایی در مورد گذشته باشکوه شهر ممنوعه دارند. و همانطور که بازدیدکنندگان بیشتر و بیشتر در این هزارتوی شگفت انگیز کاوش می کنند، فضای اسرار آمیزی که 100 سال پیش امپراتور و دربار او را احاطه کرده بود به تدریج ناپدید می شود. و با این حال در هر حیاط و در هر دیوار پژواک گذشته به گوش می رسد.

آثار این گذشته بر روی هر شیء به نمایش گذاشته شده نهفته است: بر روی سلاح ها، جواهرات، لباس های امپراتوری، آلات موسیقی و هدایایی که توسط حاکمان از سراسر جهان به امپراتوران ارائه شده است. TEOTIHUACAN: شهر خدایان پایتخت مذهبی باستانی مکزیک 1000 سال قبل از ظهور امپراتوری آزتک شکوفا شد. تاکنون تحقیقات دقیق باستان شناسی به این سوال پاسخ نداده است که چه کسی، چه زمانی و چرا ساخته شده است. حتی مرگ خود این شهر نیز در هاله ای از ابهام قرار دارد. ترجمه شده، این نام به معنای "شهر خدایان" است. Teotihuacan بیش از آن را توجیه می کند.

بزرگترین و باشکوه ترین شهر-ایالت مکزیک پیش از کلمبیا در ارتفاعات مکزیک در ارتفاع حدود 2285 متری از سطح دریا واقع شده است. تقریباً در همان ارتفاع، دومین کلان شهر بزرگ دنیای جدید - ماچوپیچو در پرو قرار دارد. اینجاست که شباهت ها به پایان می رسد. اگر به نظر می رسید که دره های شیب دار دومی را با شیب های صخره ای خود فشرده می کنند، دشت وسیع انتخاب شده برای Teotihuacan به سازندگان آن آزادی عمل می دهد. مساحت این شهر 23 کیلومتر مربع است و بزرگترین ساختار آن، هرم خورشید، بزرگتر از کولوسئوم رومی است که در همان زمان ساخته شده است. اطلاعات بسیار کمی در مورد Teotihuacan وجود دارد. زمانی اعتقاد بر این بود که توسط آزتک ها ساخته شده است. اما این شهر 700 سال قبل از ورود آزتک ها به آنجا در قرن 15 متروکه شد و این نام را به آن دادند.

سازندگان واقعی شهر ناشناخته باقی می مانند، اگرچه برای راحتی، گاهی اوقات آنها را "Teotihuacans" می نامند. این منطقه قبلاً در 400 سال قبل از میلاد سکونت داشته است.

با این حال، دوران شکوفایی Teotihuacan بین قرن های 2 و 7 پس از میلاد اتفاق افتاد. ه.

Teotihuacan امروزی احتمالاً ویرانه های شهری است که در آغاز دوره ما ساخته شده است.

نیروی کار از جمعیتی که حدود 200000 نفر تخمین زده می‌شود، تشکیل می‌شد و تئوتی‌هواکان را به ششمین شهر بزرگ زمان خود تبدیل می‌کرد. در دوران اوج خود، نفوذ Teotihuacan در سراسر آمریکای مرکزی گسترش یافت. سفالگران آن گلدان ها و ظروف استوانه ای روی سه پایه می ساختند که تمام محصولات با گچبری و نقاشی تزئین شده بود. چشمگیرترین ماسک های سنگی حکاکی شده از یشم، بازالت و یشم است.

صنعتگران باستانی چشمان خود را از صدف ابسیدین یا صدف می ساختند.

شاید ابسیدین اساس ثروت این شهر بوده است.

ساکنان Teotihuacan برای تجارت در سرتاسر ارتفاعات مرکزی مکزیک و شاید در سراسر آن سفر می کردند آمریکای مرکزی. گلدان های ساخته شده در این شهر در بسیاری از تدفین ها در مکزیک پیدا شده است.

با این حال، ما نمی دانیم که آیا قدرت سیاسی شهر فراتر از دیوارهای آن گسترش یافته است یا خیر.

نقاشی‌های دیواری کشف‌شده توسط باستان‌شناسان به ندرت صحنه‌های نبرد را به تصویر می‌کشند که نشان می‌دهد مردم تئوتی‌هواکان تهاجمی نبودند.

مهارت صنعتگران Teotihuacan تنها با نبوغ معماری آنها پیشی گرفت. این شهر روی شبکه‌ای عظیم قرار دارد که پایه آن خیابان اصلی سه کیلومتری، جاده مردگان است (آزتک‌ها به اشتباه سکوهای آن را با محل دفن اشتباه گرفتند). در انتهای شمالی آن، Ciutadella، ارگ، فضای محصور بزرگی قرار دارد که معبد Quetzalcoatl، خدای مارها، در آن بالا می رود. برازنده ترین ساختمان شهر، هرم خورشید، بر روی ویرانه های یک سازه حتی قدیمی تر ساخته شده است. در عمق شش متری زیر قاعده آن غاری طبیعی به عرض 100 متر وجود دارد، حتی قبل از اینکه سازه ای از 2.5 میلیون تن آجر خشتی بر روی آن ساخته شود.

ساختمان های مذهبی تنها شگفتی معماری تئوتیواکان نبودند.

با تشکر از حفاری های انجام شده در زمان ما، معلوم شد که تمام کاخ های کشف شده مطابق با اصول هندسی یکسان ساخته شده اند: بسیاری از تالارها در اطراف یک حیاط مرکزی قرار دارند.

با وجود عدم وجود سقف، خطوط نقاشی دیواری را می توان بر روی دیوارها تشخیص داد. رنگ‌های قرمز، قهوه‌ای، آبی و زرد آن‌ها هنوز پر جنب و جوش هستند. هیچ کس نمی داند چه چیزی باعث مرگ این شهر بزرگ و تمدن باستانی شده است.

بقایای تخته‌های سقف زغالی این نظریه را تأیید می‌کند که شهر در حدود سال ۷۴۰ پس از میلاد غارت شده است. ه.

مسافر امروزی که در میان خرابه ها ایستاده و چیزی جز کوه و آسمان در افق نمی بیند، به سختی می تواند تصور کند که مکزیکو سیتی تنها در 48 کیلومتری جنوب غربی این مکان قرار دارد. نتیجه گیری بنابراین مقاله من به پایان رسیده است. این داستان من در مورد شگفتی های معماری به پایان می رسد.

البته نه می‌توان درباره همه ساختمان‌ها صحبت کرد و نه می‌توان درباره همه شاخص‌ترین آنها از نظر معماری صحبت کرد. اما من ساختمان هایی را انتخاب کردم که به شدت میل انسان به زیبایی و زیبایی را منعکس می کرد.

البته ساختمان های زیباو به ساخت خود ادامه خواهد داد. به دنبال فناوری‌های جدید، نیازها و ساختارهای معماری جدید به وجود می‌آیند که آنها را برآورده می‌کند. و از آنجایی که هنر به صورت مارپیچ توسعه می یابد، می توانیم فرض کنیم که به زودی دوره انحطاط را پشت سر می گذارد و در حالی که از مواد و فناوری های جدید استفاده می کند، به قلعه ها و معابد سابق خود باز می گردد. به طور کلی، می توان گفت که چنین روندی در حال حاضر در حال ظهور است. شاید بتوان فکر کرد که سرنوشت به ویژه با شگفتی های معماری که سرنوشت آن بسیار غم انگیز بود، مهربان بود. این اشتباه است. انبوهی از زباله ها، تپه های بلندی که در خاورمیانه، آسیای مرکزی، هند و چین برافراشته اند، آثاری از شهرهایی هستند که زمانی در آنجا وجود داشته و به طور کامل از روی زمین ناپدید شده اند، و حتی یک خانه یا معبد از آنها باقی نمانده است. یک نام هر سال اخباری از اکتشافات قابل توجه جدید توسط باستان شناسان به ارمغان می آورد. اگر همه آثار برجسته دوران باستان را گرد هم بیاوریم، معلوم می شود که از هر صد تا امروز یک نفر به سختی باقی مانده است. اما اندکی که تا به امروز باقی مانده است به ما این حق را می دهد که به استادان بزرگ گذشته در هر کجا که کار کرده اند افتخار کنیم. به گفته ویکتور هوگو، از زمان خلقت جهان تا اختراع چاپ، «معماری کتاب بزرگ بشریت بود، فرمول اساسی که انسان را در تمام مراحل رشدش، هم موجودی فیزیکی و هم موجودی روحانی، بیان می‌کرد». در طول تاریخ طولانی خود، هنر ساخت و ساز از یک کلبه ابتدایی تا سازه هایی که در برنامه ریزی و راه حل های طراحی بسیار پیچیده هستند، راه طولانی را طی کرده است.

ایده ها در مورد قابلیت های مصالح ساختمانی در حال تغییر هستند و خود مصالح نیز در حال تغییر هستند.

تقریباً امروزه می توانید هر چیزی را که تخیل معمار حکم می کند بسازید.