صفحه اصلی / برخاستن / شکل گیری مفهوم تصویر علمی از جهان. مبانی تاریخ و هستی شناسی علم معلوم شد که نمی توان ظهور حیات و ذهن را با ترکیبی تصادفی از رویدادها، تعاملات و عناصر توضیح داد، چنین فرضیه ای توسط نظریه احتمال ممنوع است

شکل گیری مفهوم تصویر علمی از جهان. مبانی تاریخ و هستی شناسی علم معلوم شد که نمی توان ظهور حیات و ذهن را با ترکیبی تصادفی از رویدادها، تعاملات و عناصر توضیح داد، چنین فرضیه ای توسط نظریه احتمال ممنوع است

1) تصویر جهان به عنوان هستی شناسی دانش علمی . یکی از مهم ترینکارکردهای تصویر جهان در علم این است که خسته استبین دانش علمی و آن موجود واقعی ارتباط ایجاد می کند،که به عنوان موضوع تحقیق او عمل می کند. به همین دلیل است که اوانجام می دهدهستی شناختیتابع در علم این تابع همزماننکته این است که تصویر علمی جهان ایده هایی را در مورد آن شکل می دهداشیاء، مفاهیم اساسی و اصولی که مفاهیم و نظریه های مختلف علم بر آن ها استوار است. دومی به طور مستقیم و مستقیم با دنیای واقعی مورد مطالعه مرتبط نیست.اما به طور غیرمستقیم از طریق تصویر دنیای علم مربوطه.به همین دلیل است که اصول اساسی تصویر جهان مطابقت داردعلم مربوطه به عنوان فرضیه های هستی شناختی خود عمل می کندکه نظریه های خاص او با آن سازگار است. بر این اساستصاویر علمی از دنیای علوم فردی اغلب رشته نامیده می شود هستی شناسی های خطی که آنها را با واقعیت عینی مرتبط می کندواقعیتی که به شخص و آگاهی او بستگی ندارد. خودم اصطلاح "تصویر جهان" به وضوح نشان می دهد که چه چیزی را نشان می دهدتصویری از جهان مورد مطالعه و بنابراین اشیاء ایده آل آن دارندماهیت بصری تر از انتزاعات پیچیده خاص است علمی به برکت وجود چنین نقاشی هایی است که افراد غیر متخصصو افراد تحصیل کرده می توانند ایده ای از شخصیت پیدا کنندتوسعه دانش علمی و وضعیت فعلی آن.

در هر تصویری از دنیای یک علم خاص، اول از همه، آن اشیاء اساسی که از آنها ساخته شده اندتمام موضوعات دیگر نظریه های او و همچنین ماهیت تعامل را نشان می دهداز طریق اشیاء بنیادی در تصویر مکانیکی جهان، چگونهدیده‌ایم که چنین اجسامی جسم‌های تقسیم‌ناپذیر هستند، یا نقاط مادی، و ماهیت تعامل آنها را تعیین می کند sya نیرویی که فوراً در فاصله عمل می کند. تصویر الکترومغناطیسی بر اساس وجود یک میدان الکترومغناطیسی است، که در آن برهمکنش اجسام از طریق برهمکنش کوتاه برد عناصر میدان در زمان محدود صورت می گیرد. تصویر نسبیتی کوانتومی که جایگزین آن شد نیز ایده تقسیم ناپذیری را کنار گذاشتاز اتم ها، و از وجود جهان اتر، و از مطلق بودن فضا-زمان.

تجربه علوم توسعه یافته در عین حال نشان می دهد که تصویر علمی آنها از جهان به طور قابل توجهی تغییر کرده است.دقیقاً در نتیجه گذار به مطالعه جدید و پیچیده ترپدیده ها و فرآیندها فقط به لطف این، دانشمندان مجبور می شوندباید در انتزاعات و ایده آل سازی های قبلی خود تجدید نظر کنند. اتحادیه اروپا-اگر برای مطالعه سیستم های ساده مکانیک، نمایش آنها در قالب ساختاری از نقاط مادی کاملاً کافی بود، در این صورت انتقال به مطالعه سیستم های پیچیده سازمان یافته مستلزم تجدید نظر در چنین ایده آل سازی هایی بود. به جای یک نقطه مادی، اتم ها و ذرات بنیادی در نظر گرفته شدند، تداوم عمل با پیش بینی های قطعی و کوانتومی تکمیل شد -احتمالی و غیره

2) تصویری از جهان به عنوان نظام مندی دانش علمی .

تصاویر علمی ایجاد شده توسط علوم فردی، و همچنینتصاویری از علوم طبیعی و به طور کلی جهان را هدف خود قرار داده اند سیستم سازیدانش درجات مختلف عمومیت. فرآیند نظام‌بندی و ترکیب دانش شامل جستجوی چنین مفاهیم کلی واصولی که از دیدگاه آنها می توان به جایگاه و نقش الگوهای خاص در نظام کلی علم پی برد.دانش زیادی بنابراین، تصویر طبیعت توسط یک فرد ایجاد شده است علم یا به طور کلی علوم طبیعی یک سیستم را تشکیل می دهنددانش درجات مختلفی از کلیت و عمقی که به وجود می آید در نتیجه سنتز آنها. در این صورت، تصویر علمی جهان یک علم خاص، مثلاً فیزیک، بخشی یا قطعه ای از تصویر علمی طبیعی کلی طبیعت خواهد بود. از آنجایی که دومی بخشی از دنیای واقعی است، تصویر علمی طبیعی جهانبخشی از تصویر کلی جهان به عنوان یک کل را تشکیل خواهد داد.

در صورتی که تئوری های علمی فردی پایه خود را فرموله کنندمفاهیم و قوانین برای توضیح و پیش بینی حقایق خاصاگر در حال مطالعه رشته تحصیلی هستید، پس تصاویر رشته های علمی فردی تمایل دارند مفاهیم اساسی هستی شناختی و بنیادی آنها را برجسته کنند.اصول ذهنی بر اساس آنها، تصویر جهان کمک می کندنقش و جایگاه مفاهیم و قوانین نظری فردی را درک کندابعاد در نظام کلی دانش علمی در این رابطه استاو بازی می کند نظام مند کردننقش در شناخت و فضلاین نیز یک ویژگی اکتشافی و پیش آگهی به دست می آورد.تر. در واقع، در مرزهای باریک یک علم واحد تئوری یا حتی یک رشته علمی خاص، درک روندهای عمومی در توسعه یک منطقه نسبتاً گسترده از پدیده ها دشوار است، وبه ویژه طبیعت و جامعه در کل. تعمیم و ترکیب دانش تغییرات در تصویر علمی جهان این امکان را فراهم می کند که در چه چیزی درک شوداین هیئت به گونه ای در حال توسعه است که مهم ترین مشکلات پیش روی یک علم خاص چیست. مرحله بعدینظام‌بندی و تعمیم دانش علمی در این فرآیند اتفاق می‌افتدفرآیند خلق تصاویر طبیعی علمی و اجتماعی- بشردوستانه از جهان. در نهایت، این فرآیند در ساختن یک تصویر کلی علمی از جهان تکمیل می شود که در نتیجه آندر حال توسعه یک دیدگاه کل نگر از جهان طبیعی، مکان ونقش جامعه و انسانیت در آن.

3) تصویر علمی جهان به عنوان یک برنامه تحقیقاتی .

فرآیند تعمیم و نظام مند شدن دانش، که در طول شکل گیری تصاویر علمی جهان رخ می دهد، شامل استفاده ازبه دنبال اشکال متنوعی از چنین سیستم سازی. بین علاوه بر این، تحت تأثیر نئو پوزیتیویته، که در نیم قرن اخیر غالب شده است،فلسفه علم تیویستی به عنوان شکل اصلی دانش سیستمی در علم فقط نظریه به رسمیت شناخته شد. پس از انتقاد از نئوپوزیتیسمبسیاری از دانشمندان غربی به فلسفه علم مسیحی توجه کردندتوجه به نقش عوامل فرهنگی- تاریخی و ایدئولوژیک خندق برای توسعه علم از جمله آنها، قابل توجه ویژه استهیچ بحثی در مورد اشکال توسعه دانش علمی مانند تجزیه و تحلیل سنت های تاریخی و به ویژه ترویج برنامه های تحقیقاتی وجود ندارد. آنها جالب هستند زیرا مورخان و فیلسوفان علم را برای مطالعه روندها و سنت های تاریخ توسعه راهنمایی می کنند.علم ( مفهوم L. Laudan) و تحقیقات عمومی طرفدار گرم ( مفهوم I. Lakatos). اگر چه این مفاهیم غلبه می کنندمحدودیت های فلسفه نئوپوزیتیویستی، اما اولاً بر نقش مفاهیم هستی شناختی علم دربه طور کلی و تصویر علمی جهان به طور خاص، ثانیاً نه آنها به اهمیت پژوهش میان رشته ای در تعمیم و نظام بخشیدن به دانش علمی توجهی ندارند، ثالثاً فراموش می کننددر مورد تداوم در توسعه این دانش.

توجه به تصویر علمی جهان در بستر تحقیقبرنامه، اول از همه، یک نمایش واضح را پیش‌فرض می‌گیرددانش در مورد آن به عنوان شکل خاصی از دانش علمی که در آنمفاهیم و اصول هستی شناختی اولیه فرموله می شود که انتزاعات متناظر نظریه های علمی خاص بر آن استوار است. درک روشن ماهیت هستی شناختی در- تصویر علمیجهان امکان ایجاد تمایز روشن بین مفاهیم و اصول اساسی آن از یک سو و به طور مطلقمفاهیم عملی و قوانین نظریه های خاص، از سوی دیگر. اولین ها از نظر دامنه واقعیت مورد مطالعه گسترده تر و خاص هستنداز نظر محتوا کمتر، دومی - از نظر حجم محدودتر و ضعیف تر، از نظر محتوا انتزاعی تر. این واقعیت را توضیح می دهد که تصویر علمیزمانی که برخی از نظریه های خاص با برخی دیگر جایگزین می شوند، به حیات خود ادامه می دهند. بنابراین تداوم دانش در علم ظاهر می شودحفظ ارتباط بین گذر تاریخی و ظهور مجددتصاویر علمی ضعیف از جهان

خود فرآیند تشکیل یک تصویر علمی جداگانه از جهاندر نتیجه تعمیم و ترکیب مفاهیم اولیه رخ می دهد وقوانین تئوری های فردی آن در جریان تحول تاریخیرشته علمی خاص یک تصویر بزرگتر ظاهر می شودجهان، به عنوان مثال علوم طبیعی، شامل میان رشته ای استتجزیه و تحلیل ایده ها و اصول رشته های مختلف مطالعه طبیعتدو تجزیه و تحلیل حتی گسترده تر و عمیق تر منجر به شکل گیری می شودآگاهی از تصویر کلی علمی جهان. بنابراین، تصاویر علمیمی توانیم سطوح مختلفی از کلیت و عمق را در نظر بگیریم در نتیجه تحقیقات مربوطهبرنامه ها در یک مفهوم کلی می توان توسعه خود علم را در نظر گرفتبه عنوان اجرای برخی از برنامه های تحقیقاتی عمل می کند.

هستی شناسی(نوولات. هستی شناسیاز یونان باستان ὤν gen. n. ὄντος - موجود، آنچه وجود دارد و λόγος - تعلیم، علم) - بخشی از فلسفه که هستی را مطالعه می کند. اصطلاح "هستی شناسی" توسط آر. گوکلنیوس در سال 1613 در کتاب خود پیشنهاد شد. فرهنگ لغت فلسفی» («Lexicon philosophicum, quo tanquam clave philisophiae fores aperiunter. Fransofurti»)، و کمی بعد توسط I. Clauberg در سال 1656 در اثر «Metaphysika de ente, quae rectus Ontosophia» که آن را پیشنهاد کرد (در نسخه «ontosophy» ) به عنوان معادل مفهوم «متافیزیک». در استفاده عملی، این اصطلاح توسط H. Wolf تثبیت شد، که به وضوح معناشناسی اصطلاحات "هستی شناسی" و "متافیزیک" را از هم جدا کرد. به طور معمول، هستی شناسی به معنای صریح، یعنی مشخص، مشخص مفهوم سازی است، که در آن مفهوم سازی توصیف مجموعه ای از اشیاء و ارتباطات بین آنهاست. به طور رسمی، هستی شناسی شامل مفاهیمی است که در یک طبقه بندی، توصیفات و قوانین استنتاج آنها سازماندهی شده اند. سوال اصلی هستی شناسی این است: چه چیزی وجود دارد؟ مفاهیم اساسی هستی شناسی: هستی، ساختار، ویژگی ها، اشکال وجود (مادی، ایده آل، وجودی)، فضا، زمان، حرکت. بنابراین هستی‌شناسی تلاشی است برای توصیف جهان موجود به کلی‌ترین وجه، که به داده‌های علوم فردی محدود نمی‌شود و شاید به آنها تقلیل نمی‌یابد. ویلارد کواین، فیلسوف آمریکایی، درک متفاوتی از هستی‌شناسی ارائه می‌کند: از نظر او، هستی‌شناسی محتوای برخی نظریه‌ها است، یعنی اشیایی که توسط این نظریه وجود دارند. مسائل هستی شناسی هستند موضوع باستانیفلسفه اروپایی که به پیشاسقراطی ها و به ویژه پارمنیدس باز می گردد. افلاطون و ارسطو مهم ترین کمک ها را در توسعه مسائل هستی شناختی انجام دادند. در فلسفه قرون وسطیمکان مرکزی را مسئله هستی شناختی وجود اشیاء انتزاعی (جهانی) اشغال کرده بود. در فلسفه قرن بیستم، فیلسوفانی مانند نیکولای هارتمن («هستی شناسی جدید»)، مارتین هایدگر («هستی شناسی بنیادی») و دیگران به طور خاص به مسائل هستی شناسی پرداختند. مورد علاقه خاص در فلسفه مدرنباعث مشکلات هستی شناختی آگاهی شود.

· موضوع اصلی هستی شناسی هستی است که به عنوان کامل بودن و وحدت انواع واقعیت ها اعم از عینی، فیزیکی، ذهنی، اجتماعی و مجازی تعریف می شود.

· واقعیت به طور سنتی با ماده همراه است و به ماده بی اثر، زنده و اجتماعی تقسیم می شود.

· بودن به مثابه چیزی قابل اندیشیدن با نیستی غیر قابل تصور (و همچنین هنوز نبودن امکان در فلسفه ارسطویی) در تقابل است. از آنجایی که فقط انسان توانایی تفکر و درک امکانات هستی را دارد اخیرا(در پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم) این اوست که با هستی یکی می شود. با این حال، در متافیزیک کلاسیک، هستی به معنای خداست. انسان به عنوان یک موجود دارای آزادی و اراده است.

فلسفه مدرن وجود را نظام واحدی می داند که همه اجزای آن به هم پیوسته اند و نوعی یکپارچگی، وحدت را نشان می دهند. در عین حال، جهان تقسیم شده، گسسته و دارای ساختاری روشن است. ساختار جهان بر 3 لایه واقعیت استوار است: وجود طبیعی، وجود اجتماعی، وجود ایده آل

جهان در تمامیت خود (کیهان) که به عنوان کیهان شناخته می شود، موضوع اصلی اولیه می شود فلسفه یونان. این شرایط به ما امکان می دهد که شخصیت پردازی کنیم کیهان محوریبه عنوان ویژگی اصلی فلسفه یونان اولیه. از این رو به دیدگاه های فلسفی نخستین فیلسوفان یونانی نیز گفته می شود کیهان شناسیبهره فیلسوفان یونان باستانطبیعت در تمامیت خود مشخص می کند که دیدگاه های فلسفی آنها نیز چه نامیده می شود فلسفه طبیعیفلسفه طبیعی، فلسفه طبیعت است، تفسیری نظری از طبیعت در یکپارچگی آن.

تصویر علمی جهان یک سیستم کل نگر از ایده ها در مورد جهان است که در نتیجه تعمیم و ترکیب مفاهیم و اصول اولیه علمی طبیعی به وجود می آید. تصویر علمی جهان مبتنی بر یک نظریه علمی بنیادی است، در مورد ما مکانیک کلاسیک.

در نتیجه انقلاب علمیدر فرهنگ مدرن اروپایی اولین در تاریخ تفکر اروپایی شکل می گیرد تصویر علمی جهان، یعنی مکانیکی.

تصویر علمی جهان نقش واسطه ای را بین علم حرفه ای و آگاهی عمومی، فرهنگ به عنوان یک کل بازی می کند. از طریق آن، تداوم بین نسل‌های دانشمندان نیز انجام می‌شود. با توجه به کارکردهای "محبوب سازی" آن، تصویر علمی جهان نه تنها شامل یک مؤلفه مفهومی (مفهومی)، بلکه یک جزء حسی-تجسمی است، یعنی تعدادی ایده بصری در مورد طبیعت.

یک ایده کل نگر از جهان بدون ایده هایی در مورد مکان، زمان، ماده و توسعه این جهان غیرممکن است. علم و تصویر علمی جهان این عقاید را از فلسفه به عاریت گرفته است.

25 ایده فضا و زمان در تاریخ فلسفه (از دموکریتوس تا نیوتن) و تفسیر مدرن آنها.

صفات اصلی ماده شامل مکان و زمان است که در عین حال بیانگر اشکال خاصی از وجود است. در تاریخ اندیشه فلسفی و علمی به فضا و زمان نگاه متفاوتی شده است.

یکی از مفاهیم مکان و زمان که در فلسفه و علوم طبیعی کاربرد گسترده ای یافته است مفهوم ماده. اتم شناسان یونان باستان و پیروان آنها، فیلسوفان و دانشمندانی که به تصویر مکانیکی از جهان پایبند بودند، معتقد بودند که فضا هر چیزی است که پس از ناپدید شدن چیزها باقی می ماند. در این صورت به نظر آنها چیزی در دنیا باقی نمی ماند جز خلاء که جز امتداد و قابلیت دربرداشتن تمام مواد موجود در جهان خاصیت دیگری ندارد. زمان در این مفهوم به عنوان سیال بودن، بدون توجه به هر چیزی، مدت زمان یکنواختی که در آن همه چیز پدید می آید و ناپدید می شود، درک می شد.

هم فضا و هم زمان در اینجا به عنوان جوهری مستقل و مستقل از ماده عمل می کنند. این درک از رابطه بین ماده، مکان و زمان در فلسفه و علوم طبیعی تقویت شد، به ویژه پس از کشف قوانین مکانیک کلاسیک نیوتن، که مبنای نتیجه گیری در مورد مطلق بودن مکان و زمان را به او داد. استدلال‌های قوی به نفع استقلال و تغییرناپذیری ویژگی‌های فضا-زمان از ویژگی‌های حرکت و نحوه تعامل اجسام با یکدیگر نیز توسط هندسه اقلیدس ارائه شد که در آن زمان تنها هندسه‌ای بود که روابط و ویژگی‌های اقلیدس را توصیف می‌کرد. دنیای واقعی، "فیزیکی".

یکی دیگر از مشهورترین مفاهیم فضا و زمان مبتنی بر ایده ارتباط متقابل است، یک رابطه نزدیک بین ویژگی های مکانی و زمانی ماده، هم در بین خود و هم بسته به ماهیت یک شی خاص. خارج از تعامل، مکان و زمان، طبق این دیدگاه، به سادگی وجود ندارند. این به اصطلاح است مفهوم رابطه ای. ریشه های فلسفی آن به نظریه G. W. Leibniz در مورد فضا و زمان به عنوان روابط ویژه بین اشیاء و فرآیندهایی که خارج از آن فضا و زمان وجود ندارد باز می گردد. مفهوم رابطه‌ای توجیه علمی طبیعی خود را در نظریه نسبیت اینشتین و هندسه‌های غیراقلیدسی لوباچفسکی، بولیایی و ریمان دریافت کرد. نظریه نسبیت این واقعیت را تأیید کرد که خواص فضا-زمان به ماهیت حرکت یک جسم مادی بستگی دارد، و نشان می دهد که خواص هندسی آنها توسط توزیع جرم های گرانشی در یک سیستم متحرک تعیین می شود (تغییر در انحنای فضا و کاهش سرعت یا شتاب زمان). هندسه های غیر اقلیدسی فرصتی را برای توصیف این ویژگی ها و روابط در فضاهایی با انحنای متفاوت (مثبت یا منفی) فراهم کردند. یک جنبه بسیار مهم از روابط فضا-زمان، که با کمک نظریه نسبیت آشکار شد و توسط هندسه های غیر اقلیدسی تأیید شد، مشخص شد که ارتباط ناگسستنی بین فضا و زمان است. مکان و زمان به عنوان ویژگی های مجزای وجود ماده را می توان به عنوان فرافکنی های خاص در نظر گرفت مجردبردارهای "فضا-زمان" که این بردار در حالت خاصی از حرکت جسم به آنها تجزیه می شود. واضح است که همان بردار (نتیجه) می تواند برجستگی های متفاوتی (مولفه) داشته باشد که به سیستم مختصات بستگی دارد. از اینجا می‌توانیم ببینیم که کاهش طول یک طرح (برای همان بردار فضا-زمان) با افزایش طول برجستگی دیگر آن جبران می‌شود. به عبارت دیگر، هنگامی که انحنای فضا تغییر می کند (با تغییر در میدان گرانشی)، جریان زمان نیز تغییر می کند (شتاب می گیرد یا برعکس، کاهش می یابد).

از منظر فلسفی، فضا شکلی جهانی و عینی از وجود ماده است که بیانگر ترتیب چیدمان اشیاء هم‌زمان موجود است.

فضا دارای تعدادی ویژگی متمایز است.

اولاً فضا دارای خاصیت است طول, که در این واقعیت یافت می شود که هر شیء مادی مکان خاص خود را دارد: یک شی در کنار شیء دیگر وجود دارد. این ویژگی همچنین ساختار ماده، تعامل عناصر در سیستم های خاص را نشان می دهد.

دوم، فضای زندگی واقعی سه بعدیو در این سه بعدی بودن فضا بی نهایت و پایان ناپذیری آن متجلی می شود. سه بعدی بودن فضا یک واقعیت تجربی است که جهان ماکروسکوپی را مشخص می کند. با این حال، فیزیک مدرن نشان داده است که دلیلی وجود دارد که باور کنیم در جهان خرد یا مگا، فضا می تواند ابعاد متفاوتی داشته باشد. برای مثال می تواند نه بعدی باشد. در این راستا، نظریه‌های ریاضی فضاهای چند بعدی که به طور گسترده برای حل انواع مسائل نه تنها در ریاضیات، بلکه در سایر حوزه‌های دانش علمی و حتی فراعلمی نیز به کار می‌روند، نیاز به درک فلسفی جدیدی دارد.

سوم فضا به طور همگنو همسانگرد. همگنی فضا با عدم وجود نقاط "انتخاب شده" در آن به هر طریقی همراه است. ایزوتروپی فضا به معنای برابری در هر یک از جهات ممکن است.

علاوه بر ویژگی های در نظر گرفته شده فضا که عمومی نامیده می شود، دارای ویژگی های خاص (محلی) نیز می باشد. این ویژگی‌های فضا شامل ویژگی‌های سیستم‌های مواد مختلف است: تقارن و عدم تقارن، شکل و اندازه آنها، فاصله بین عناصر یا زیرسیستم‌ها، مرزهای بین آنها و غیره.

بر خلاف فضا، زمان نه با همزیستی اشیاء، بلکه با گردش آنها، توالی تغییرات، ظهور و ناپدید شدن آنها مشخص می شود. زمان نشان‌دهنده مدت زمان فرآیندهایی است که در جهان اتفاق می‌افتد، و همچنین روابط بین اشیایی که با استفاده از کلمات "پیش‌تر"، "بعدا"، "هم‌زمان" و غیره در زبان بیان می‌شوند.

زمانشکلی جهانی و عینی از وجود ماده است که با طول مدت، تک بعدی بودن، عدم تقارن، برگشت ناپذیری و ثبات مشخص می شود.

مدت و توالیزمان در این واقعیت متجلی می شود که همه اشیا و پدیده ها توانایی جایگزینی یکدیگر، وجود یکی پس از دیگری یا تغییر حالت خود را دارند. پس روز به دنبال شب می آید، فصلی به دنبال فصل دیگر می آید. معمول است که فرد در طول روز در حالات مختلف روحی و غیره باشد.

تک بعدی بودنزمان در این واقعیت آشکار می شود که برخی از رویدادهای ثبت شده توسط آگاهی همیشه می تواند با دو رویداد دیگر مرتبط باشد، که یکی از آنها قبل از مورد داده شده است و دومی پس از آن. یک رویداد ضبط شده همیشه ظاهر می شود بیندو رویداد دیگر برای توصیف این نوع موقعیت، فقط یک مختصات، فقط یک بعد کافی است. پس «امروز» همان چیزی است که بین «دیروز» و «فردا» است و غیر از این نمی تواند باشد.

برگشت ناپذیریو عدم تقارنزمان آن است که تمام فرآیندهایی که در جهان رخ می دهند را نمی توان معکوس کرد. آنها تنها در یک جهت انجام می شوند: از گذشته تا آینده. تمدن مدرن را نمی توان به جامعه بدوی تبدیل کرد، پیرمرد را نمی توان به جوان تبدیل کرد.

وابستگی ویژگی‌های فضا-زمان به ویژگی‌های یک سیستم مادی خاص، به سطح ساختاری سازمان‌دهی ماده، تولد این ایده را تعیین می‌کند که برای هر یک از این سطوح، نوع خاصی از فضا-زمان وجود دارد (فیزیکی، شیمیایی، بیولوژیکی، اجتماعی).

ویژگی های خاص فضا در سطح بیولوژیکیسازمان ها در این واقعیت آشکار می شوند که این فضا، اول از همه، با عدم تقارن "چپ" و "راست" هم در سطح مولکولی و هم در سطح ساختار موجودات متمایز می شود. هر سلول زنده روی زمین حاوی مارپیچ های اسید نوکلئیک راست دست است و گیاهان از ترکیبات متقارن مانند آب و دی اکسید کربن برای تبدیل آنها به مولکول های نامتقارن نشاسته و قند استفاده می کنند. همانطور که دانشمندان معتقدند این عدم تقارن چپ و راست است که کلید راز زندگی است، زیرا ماهیت واکنش های خاص بدن به تغییرات در محیط خارجی را تعیین می کند.

ویژگی های خاص اجتماعیفضاها از این جهت آشکار می شود که فضای وجود انسان است و از معنای وجود او پر شده است. فضای اجتماعی را نمی توان به فضاهای فیزیکی و زیستی تقلیل داد. این یک فضای دگرگون شده را نشان می دهد. با قیاس با چیزهای «طبیعت دوم»، می توان آن را «فضای طبیعت دوم» نامید. همه جا و در همه چیز اجتماعی بودن خود را با این یا آن نمادها و نشانه های فرهنگ یادآوری می کند. فضای اجتماعی به معنایی چند ساختاری است: دارای تعدادی زیرفضا است که آن را تشکیل می دهند: اقتصادی، حقوقی، آموزشی و غیره.

مشابه ایده کثرت اشکال فضا، ایده تعدد اشکال زمان نیز توسعه یافته است.

زمان بیولوژیکی مرتبط با بیوریتم موجودات زنده، با تغییر روز و شب، با زمان سال و چرخه های فعالیت خورشیدی، و سایر ویژگی های سازمان بیولوژیکی ماده.

منشأ مستقیم پیدایش پدیده زمان اجتماعی، ادراک حسی رویدادهای متوالی، فعالیت عملی انسان و انواع مختلفارتباطات

خصوصیات زمان اجتماعیتا حد زیادی به دلیل سرعت توسعه تولید و پیشرفت علمی و فناوری است. با ناهمواری مسیر، سرعت زندگی و شدت تغییرات رخ داده در جامعه متمایز می شود. هر چه مرحله توسعه بالاتر باشد، سطح فرهنگ یک جامعه بالاتر باشد، تغییرات سریعتر در آن رخ می دهد. برای فردی که در شرایط اجتماعی خاصی زندگی می کند، زمان مشخص می شود که یک ویژگی عینی بسیار مهم این مرحله خاص از توسعه جامعه است.

در سطح زمان اجتماعی، موارد خاصی مانند زمان روانی و اقتصادی نیز متمایز می شود. زمان روانیمرتبط با تجربه حسی و عملی فرد: با وضعیت روانی، نگرش ها و غیره. در یک موقعیت یا موقعیت دیگر، می تواند "کاهش" یا، برعکس، "سرعت" آن، مانند زمان اجتماعی به طور کلی، ناهموار است. با این حال، ناهمواری زمان روانی، بر خلاف زمان اجتماعی، تنها به دلایلی است که ماهیت شخصی و ذهنی دارند. زمان "پرواز" می کند زمانی که شخصی کاری را که دوست دارد انجام می دهد و به نتایج خاصی می رسد. اگر فردی کار غیر جالب، خسته کننده و یکنواخت انجام دهد "کشش" می کند، گاهی اوقات حتی به نظر می رسد که هرگز پایان نخواهد یافت.

همه چیزهایی که در بالا در مورد مکان و زمان گفته شد نشان می دهد که یک فرد به عنوان یک موجود پیچیده روانی-اجتماعی، خود را به طور همزمان در چندین سیستم فضا-زمان مختلف غوطه ور می یابد. او جهان را مجموعه ای از بسیاری از واقعیت ها می داند که در آن واقعیت وجودی روزمره او اهمیت ویژه ای دارد.

مسائل هستی‌شناختی اقتصاد شامل حوزه‌های تحقیق زیر است: مفهوم هستی‌شناسی دانش اقتصادی. تصویر اقتصادی جهان و تغییرات در هستی شناسی دانش اقتصادی؛ مراحل توسعه دانش اقتصادی؛ مفاهیم اولیه هستی شناسی اقتصادی؛ موضوعات و اشیاء در اقتصاد؛ سطوح واقعیت اقتصادی؛ انواع تعاملات در اقتصاد؛ ویژگی های مکان و زمان در اقتصاد و روابط آنها. جبر و علیت در اقتصاد; تصور اقتصاد به عنوان یک سیستم

در این فصل تنها بخشی از مسائل این مبحث مورد بررسی قرار می گیرد که شامل محتوا و دگرگونی مفاهیم «هستی شناسی رشته ای علم اقتصاد»، «واقعیت اقتصادی»، «تصویر اقتصادی جهان»، «پیش نیازهای هستی شناختی اقتصاد» می شود. علم»، « فضای اقتصادی"و "زمان اقتصادی". (فصل نهم به مسائل جبر اقتصادی و مراحل توسعه دانش اقتصادی اختصاص دارد.)

در زمینه فلسفه، هستی شناسی آموزه وجود به عنوان یک کل، ویژگی ها و ساختار اساسی آن است. در فلسفه علم جدید دو معنای اصلی از مفهوم هستی شناسی وجود دارد:

1) ذات گرا - مطابق با تعریف هستی شناسی است که در بالا ارائه کردیم. 2) موضوع-زبانی (ساخت گرایی) - هستی شناسی به عنوان یک ساخت نظری از واقعیت مورد مطالعه تفسیر می شود.

مفهوم هستی شناسی نه چندان دور به علم وارد شد: در علوم طبیعی از نیمه دوم قرن بیستم به جای مفهوم طبیعت استفاده شد و بدین ترتیب نشان داد که دانشمند آن قدر موضوع را منعکس و توصیف نمی کند. دانش به عنوان ساختن آن در حال حاضر، در علوم طبیعی و اجتماعی و علوم انسانی، هستی شناسی به دو معنای اول (جوهرگرایانه) و دوم (ساخت گرایی) درک می شود. هر دو تفسیر زمانی که برای تعریف هستی شناسی رشته ای اعمال می شود حفظ می شوند، که امروزه به عنوان یک ایده (و مبانی آن) در مورد حوزه خاصی از واقعیت، به عنوان مثال، اقتصادی، اجتماعی، تاریخی درک می شود. V.S. استپین خاطرنشان می کند که برای جلوگیری از سردرگمی در مورد علوم خاص، از اصطلاح "تصویر واقعیت مورد مطالعه" نیز استفاده می شود. به گفته O.I. آنانین، هستی شناسی رشته ای علم اقتصاد «تصویر کلی واقعیت اقتصادی» است. بنابراین، هستی‌شناسی در علم مدرن، هم به‌عنوان یک ساخت نظری از واقعیت مورد مطالعه و هم به‌عنوان مبانی سوژه-ابژه زیربنای این ساختار درک می‌شود.

درک ساخت‌گرایی از هستی‌شناسی به آثار ام. هایدگر و جی. گادامر برمی‌گردد. از این منظر، مطالعه مسائل هستی‌شناختی به‌عنوان «تحلیلی از معنای سازه‌های زبانی، به معنای توصیف جهان» تلقی می‌شود. در بعد هستی شناسی رشته ای، توجه اولیه در درجه اول به تحلیل متونی می شود که این یا آن نظریه علمی در آنها بیان شده است تا «معنای نظریه» را تفسیر و ساخته شود و نه بازسازی واقعیت پشت آن.

هستی شناسی رشته ای یک علم خاص بر پایه مقولات اساسی بنا شده است که به نوبه خود ساختار مفاهیم و نظریه ها را تشکیل می دهند. هر مفهوم یا نظریه به روشی معین واقعیت مورد مطالعه علم را "بازتاب" (نماینده) می کند. نظام چنین تصاویر ایده آلی از دنیای واقعی که در نظریه یک علم خاص ارائه شده است، هستی شناسی رشته ای این علم را تشکیل می دهد. هستی شناسی های رشته ای بخشی از پارادایم علمی هستند. مطالعه هستی‌شناسی‌های اقتصادی به اقتصاددانان اجازه می‌دهد: الف) «واژگان» مقوله‌ای علم را بازبینی کنند، دسته‌بندی‌های جدیدی ایجاد کنند که منعکس کنند. وضعیت فعلیعلم، مشکلات فعلی آن؛ ب) خود را انجام دهید

تطهیر مجازی زبان علمی، رفع ابهامات از آن و روشن ساختن مفاهیم. ج) تعیین و تدوین مقدمات ایدئولوژیک و روش شناختی نظریه های اقتصادی، نشان دادن ارتباط آن با دستاوردها و مسائل نظری و عملی سایر علوم.

با این وجود، امروزه در علم اقتصاد مطالعه هستی شناسی های رشته ای سابقه کوتاهی دارد. این وضعیت عمدتاً با جهت گیری پارادایم نئوکلاسیک مسلط در علم اقتصاد به سمت آرمان دانش علمی که در دوران مدرن شکل گرفت، مرتبط است. جوهر این ایده آل در تمایل دانشمندان به درک قوانین جهانی واقعیت در پشت چیزها، فرآیندها و پدیده های فردی به عنوان موضوع علم نهفته است. جهت گیری به سوی قوانین جهانی مستلزم این است: الف) ثبت عمومی ترین، جهانی ترین در پدیده ها و فرآیندهای تحلیل شده، یعنی. رد اصل تاریخی بودن در مطالعه اشیاء دانش علمی. ب) تأکید اولیه بر توسعه ابزارهای تحلیلی، اغلب به شکل ریاضی. این ویژگی ها نیز از ویژگی های علم اقتصاد است. بنابراین، در پایان قرن نوزدهم. در آثار L. Walras (1874) و A. Marshall (1890)، درک ابزاری از اقتصاد به عنوان مجموعه ای از ابزارهای تحلیلی برای تجزیه و تحلیل پدیده ها و فرآیندهای مختلف شکل گرفت. دستگاه ریاضی در ارتباط با وحدت علم اقتصاد، نظام ساز می شود. روش های مورد استفاده عمدتاً دارای اهمیت کاربردی محدودی هستند که امکان استفاده از مدل های اقتصادی در سایر علوم اجتماعی را فراهم می کند. یک دانشمند-اقتصاددان تلاش می‌کند تا وضعیت هستی‌شناختی موضوع دانش را درک نکند، بلکه تلاش می‌کند تا اطلاعاتی را درباره شیء جمع‌آوری کند و راه‌هایی برای کار با این اطلاعات ایجاد کند. این امر اساس ظهور پدیده امپریالیسم اقتصادی را تشکیل می دهد. این فرآیندها منجر به کمبود تئوری های اقتصادی شده است که دیدگاهی سیستماتیک از واقعیت اقتصادی ارائه می دهند. تناقض علم اقتصاد مدرن این است که دانشمندان با درک علم اقتصاد به عنوان فرآیندی برای شناخت واقعیت اقتصادی و تلاش برای درک قوانین جهانی اقتصادی، در عین حال از واقعیت قابل شناخت انتزاع می گیرند و حتی گاهی اوقات آن را نادیده می گیرند. از این رو یکی دیگر ویژگی مشخصهعلم اقتصاد مدرن - امتناع از استفاده و تحلیل مقدمات نظریه های اقتصادی به عنوان عناصر غیر ضروری نظریه. در نتیجه شاهد تضاد بین نظریه های اقتصادی و واقعیت اقتصادی هستیم.

در دهه 1970-80. در علم اقتصاد یک انقلاب روش شناختی همراه با انزوای روش شناسی علم اقتصادی در حوزه جداگانه ای وجود دارد که منجر به ظهور مطالعات ویژه هستی شناسی های اقتصادی شد. همانطور که توسط O.I. آنانین، انقلاب روش شناختی پاسخی به جهت گیری مجدد بود تحقیق روش شناختیدر اقتصاد از هنجاری به توصیفی. در این مسیر، روش شناسی اقتصادی، مبانی دانش اقتصادی را با مشکل مواجه کرد.

هدف دانشمندی که هستی‌شناسی‌های رشته‌ای، از جمله علم اقتصاد را مطالعه می‌کند، بازآفرینی مفاد پارادایمیک (به گفته تی. کوهن) تحقیق علمی (موضوعات نظری و روش‌شناختی بیان شده در قالب مفهومی) است. همانطور که O.I می نویسد آنها، این پیش نیازها همیشه توسط نویسندگان تئوری های اقتصادی خاص محقق نمی شود (نگاه کنید به:). در مقایسه با هستی شناسی های انضباطی اقتصادی، جهان بینی یک اقتصاددان حوزه معنایی گسترده تری است که در آن نظریه سختگیرانه با عقل سلیم مرز دارد. دومی به‌عنوان نوعی «فیلتر» عمل می‌کند که از آن عبور می‌کند و با دیگر عناصر جهان‌بینی (باورها، عادات، آرمان‌ها، ارزش‌ها و غیره) در تماس است، مقدمات نظری و روش‌شناختی شکل تصویری از جهان‌بینی را به خود می‌گیرد. جهان مانند هستی‌شناسی‌های رشته‌ای، یک جهان‌بینی در ابتدا (در شکل بی‌واسطه‌اش، پنهان در یک نظریه خاص) نمی‌تواند بر آن منعکس شود. با این حال، هم جهان بینی و هم هستی شناسی های رشته ای به چنین تأملی نیاز دارند و بدون آن نمی توانند وجود داشته باشند.

با درک مقدمات هستی شناختی یک نظریه اقتصادی معین، آن نقاط کلیدی جهان بینی یک دانشمند (گروهی از دانشمندان) را شناسایی می کنیم که مانند یک چارچوب معین، کل جهان بینی او از جمله نظریه اقتصادی ایجاد شده توسط این دانشمند (گروه) را پشتیبانی می کند. از دانشمندان).

به گفته O.I. آنانین، گزینه های تاریخی و اقتصادی زیر را برای توصیف هستی شناسی های اقتصادی می توان متمایز کرد: 1) مفهوم پیش داوری در نظریه تی. وبلن. 2) نظریه بینایی توسط J. Schumpeter; 3) برنامه های تحقیقاتی I. Lakatos; 4) مفهوم پیش نیازها توسط M. Friedman; 5) مفهوم ماشین های اجتماعی-اقتصادی N. Cartwright.

اساس هر هستی شناسی اقتصادی، ایده معینی از واقعیت اقتصادی به عنوان شکل خاصی از هستی است. واقعیت اقتصادی - "کره فعالیت انسانی، که در آن فرآیند اتفاق می افتد

اتخاذ و اجرای تصمیمات مربوط به ایجاد و استفاده از کالاهایی که نیازهای انسان را برآورده می کند. O.I. آنانین واقعیت اقتصادی را به عنوان چرخه ای درک می کند که در آن شرایط، تصمیمات و محصولات با هم تعامل دارند. به نظر ما، این تعریفبسیار باریک است، زیرا محدود به یک فرد و نیازهای او است و فقط به طور غیرمستقیم محیط اولیه (طبیعت) و ثانویه (جامعه) اطراف یک فرد را در حوزه واقعیت اقتصادی شامل می شود. مفهوم تصویر اقتصادی جهان چندوجهی تر و در عین حال متقاطع تر از نظر محتوا با مفهوم واقعیت اقتصادی است که ایده ای از کلیت دیدگاه ها در مورد موضوع و موضوع اقتصاد، مکان آنها و روش های تعامل، اشکال مدیریت و انواع فعالیت های اقتصادی. با این وجود، این دقیقاً تعریف ارائه شده توسط O.I. آنانین، در نظریه اقتصادی مدرن (جریان اصلی) غالب است. اجازه دهید انواع هستی شناسی های رشته ای زیر را در علم اقتصاد برجسته کنیم (جدول 8.1 (توسط: )).

جدول 8.1

انواع هستی شناسی های رشته ای در اقتصاد

دوره تحصیل

و سلطه، نمایندگان

خواربار فروشی

(تولید شده است

طبیعی)

R. Cantillon، F. Quesnay،

آ. اسمیت، دی. ریکاردو

دسته بندی اصلی: عوامل تولید (زمین - نیروی کار - سرمایه). انواع عوامل: صاحبان زمین - کارگران - سرمایه داران. انواع درآمد: اجاره - حقوق - سود; قیمت؛ قیمت؛ درآمد ملی

ویژگی ها: تفسیر اساسی هستی شناسی غالب است. واقعیت اقتصادی عینی است. دانشمند یک ناظر بیرونی است

بخشنده واقعیت اقتصادی در قالب «مهمترین متغیرهای ساختاری (هزینه - نتایج، محصول - درآمد، پس‌انداز - سرمایه‌گذاری و غیره)» توصیف می‌شود. وضعیت تعادل سیستم اقتصادی نرمال (طبیعی) است. استفاده در تحلیل داده های کلان اقتصادی

انتهای جدول 8.1

نوع هستی شناسی رشته ای دوره تحصیل

و سلطه، نمایندگان

دسته های اصلی و توضیحات مختصر
رفتاری (عملکردی یا متابولیکی) در طول انقلاب مارجینالیستی 1870-90 شکل گرفت. عناصر این هستی شناسی را می توان تا حدی در حال حاضر در آثار یافت

A. اسمیت. نظریه اقتصادی نئوکلاسیک، نئونهادگرایی

دسته بندی های اصلی: رفتار، انتخاب، عقلانیت، حداکثرسازی مطلوبیت، نیازها، منابع، اطلاعات، انسان اقتصادی، بازار.

ویژگی ها: موضوع علم اقتصاد روابط مبادله و رفتار فرد (فرد اقتصادی) از جمله تصمیم گیری در مورد توزیع و استفاده از منابع است. ماهیت فرد جهانی و غیرقابل تغییر است، فرد منطقی است و برای به حداکثر رساندن مطلوبیت (منفعت، درآمد) تلاش می کند. استفاده از داده های اقتصاد خرد در تحلیل؛ استفاده از رسمی سازی، به ویژه دستگاه ریاضی، در تحلیل اقتصادی

موسسه مکتب تاریخی آلمان (قرن XIX)، نهادگرایی سنتی، برخی از گرایش های نهادگرایی جدید، به عنوان مثال، تاریخ اقتصادی جدید (قرن بیستم) دسته بندی های اصلی: نهادها، هنجارها، رفتار اجتماعی، عقلانیت محدود.

ویژگی ها: موضوع علم اقتصاد نهادها است - "کلیشه ها و هنجارهای رفتار، ساختارهای سازمانی فعالیت اقتصادی" در توسعه آنها. نظام اقتصادی غیرتعادلی است و در شرایط خاص اجتماعی-تاریخی شکل می گیرد و توسعه می یابد

روشن در حال حاضرمی توان مبارزه ای را بین دو هستی شناسی - رفتاری و نهادی بیان کرد. اگر تعریف فوق از واقعیت اقتصادی را تحلیل کنیم، مشخص می شود که این تعریف در محدوده یک هستی شناسی معین - رفتاری - ساخته شده است و بنابراین، می توان با درگیر کردن عناصر دو هستی شناسی دیگر، آن را گسترش داد. یکی

از ویژگی های هستی شناسی رفتاری، به گفته O.B. Koshovets و I.E. فرولوف، وجود نوعی فیلتر بین خود دانشمند-اقتصاددان و واقعیت اقتصادی است. این فیلتر واقعیت ریاضی (هستی شناسی رسمی) است. در نتیجه، فرآیند دانش علمی در اقتصاد به عنوان فرآیند طراحی (مدل‌سازی) «منطقی» ظاهر می‌شود. جهان های ممکن"، یعنی تقریباً به طور کامل به قلمرو ایده آل می رود و ارتباط خود را با واقعیت قطع می کند. در نتیجه، توانایی نظریه‌های اقتصادی برای ارائه تصویری کلی از واقعیت اقتصادی کاهش می‌یابد: علم اقتصاد به طور متناقضی به فضایی از نظریه‌های خاص تبدیل می‌شود که شرایط بسیار خاصی را در نظر می‌گیرند، که ممکن است با یکدیگر در تضاد باشند. تناقض این وضعیت این است که اقتصاد همچنان هدف خود را جستجو و تدوین قوانین جهانی واقعیت اقتصادی اعلام می کند.

چنین انزوای علم اقتصادی در درون خود منجر به ایده منطقی نیاز به توسعه همکاری میان رشته‌ای اقتصاد، به ویژه با سایر علوم اجتماعی (جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، فلسفه) می‌شود تا بحران سیستمی که امروزه اقتصاد در آن قرار دارد، حل شود. هم به عنوان یک فعالیت نظری و هم به عنوان یک فعالیت عملی.

امروزه مسائل هستی شناسی اقتصادی در جهت های زیر در حال توسعه است.

1. رئالیسم انتقادی جهتی در فلسفه اروپایی و آمریکایی است که در نیمه دوم قرن 19 - نیمه اول قرن 20 توسعه یافت. و امروز ادامه دارد.

نمایندگان این جهت عبارتند از: A. Riehl, O. Külpe, E. Becher, A. Pringle-Pattison, R. Adamson, J.D. هیکس، R. Baskar، J. Urry، R. Keith، E. Collier، T. Lawson، U. Mäki، D. Houseman. و غیره. تحقیقات در زمینه هستی شناسی های اقتصادی در چارچوب بحث در مورد وضعیت «اجتماعی» در علوم اجتماعی آشکار شد. این بحث به نوبه خود به یکی از اصول اساسی باز می گردد مسائل فلسفی- مسئله موضوع و موضوع دانش. از دیدگاه رئالیسم انتقادی، علوم اجتماعی جوهره واقعیت اجتماعی را به عنوان "ساختارها، مکانیسم ها، قوانینی که در آن نهفته و توسط موضوع غیرقابل مشاهده هستند" درک می کنند، که اساس تغییر ناپذیر پدیده های اجتماعی است. این مقدمات به نمایندگان این جنبش اجازه می دهد تا نظریه اقتصادی ارتدکس (جریان اصلی) را نقد کنند. بنابراین، تی لاوسون به کاهش هستی شناسی اعتراض می کند

تحقیق در اقتصاد تا معرفت شناسی، زمانی که هدف تحلیل تنها شناسایی پیش نیازهای هستی شناختی نظریه های اقتصادی است. این دانشمند معتقد است که هستی شناسی اقتصادی باید بخشی از یک تصویر کامل از واقعیت اجتماعی باشد که بر اساس مطالعه ایجاد شده است. سیستم های اجتماعی. با این حال، در نظریه لاوسون رابطه چنین هستی شناسی با نظریه های اقتصادی خاص نامشخص است.

2. تحقیق J. Hodgson و R. Sugden.

مسائل هستی‌شناختی نظریه اقتصادی توسط این دانشمندان در بعد مسئله واقع‌گرایی مدل‌های اقتصادی مورد بررسی قرار می‌گیرد. جی. هاجسون معتقد است که واقع گرایی مدل یک نیاز اولیه نیست، زیرا بسیار مهمتر است که مدل (یا اکتشافی، در اصطلاح هاجسون) با موفقیت یک رابطه علت و معلولی خاص را در منطقه مورد مطالعه آشکار کند. R. Sugden، در موافقت با هاجسون، روشن می کند که چنین اکتشافی (در اصطلاح Sugden - جهان های قابل قبول) می تواند نوعی پل از مدل به واقعیت باشد. با این حال، در این رویکرد، ارتباط بین مدل و واقعیت عمدتاً رسمی است و تنها بر اساس قابل قبول بودن ساده مدل است.

3. ساخت گرایی اثر آر. لوکاس.

آر. لوکاس، اقتصاددان آمریکایی، از جریان اصلی دفاع می کند و بر اساس این واقعیت که مدل نباید با واقعیت مطابقت داشته باشد، بلکه برعکس، واقعیت با مدل مطابقت داشته باشد، حل مشکل واقع گرایی نظریه های اقتصادی را پیشنهاد می کند. نقطه ضعف این رویکرد این است که کاربرد آن در حوزه سیاست اقتصادی بدون در نظر گرفتن منحصر به فرد بودن اجتماعی-تاریخی جوامع مختلف اقتصادی، بر اساس اصول کلی گرایی روش شناختی انجام می شود.

به طور کلی می توان گرایش های اصلی زیر را در زمینه تحلیل هستی شناختی نظریه های اقتصادی شناسایی کرد:

تغییرات مختلف هستی شناسی محصول؛

توجیه و توسعه هستی شناسی رفتاری.

مفاهیمی که هستی شناسی های اجتماعی خاص را برای نظریه اقتصادی پیشنهاد می کنند.

تلاش برای شکل دادن یک هستی شناسی صرفا اقتصادی.

هستی شناسی – F. of وجود. مسئله وجود ماده با بخش اول سؤال اساسی ف (اولیه، هستی-ماده یا آگاهی خدا چیست) مرتبط است. مفهوم هستی اولین بار توسط پارمنیدس در قرن 6-7 قبل از میلاد وارد گردش علمی شد. در شعر "درباره طبیعت". او از جوهر هستی (هیچ) صحبت می کند. برای هراکلیدس، هستی تغییر پذیر است، یک صیرورت ابدی است. وجود برخی از طریق گذار به عدم وجود برخی دیگر با افلاطون آغاز می شود، او وجود را به 3 نوع تقسیم کرد: 1) جهان ایده ها (وجود) 2) جهان اشیاء (نیمه هستی). ماده (عدم) مسئله ذات ماده را ارسطو مطرح می کند: ماده او ازلی، مخلوق، نامشخص، اما منفعل است. فلسفه قرنی خدا را مرکز هستی قرار داد. هستی خداست. ف از دوران معاصر در نظر می گیرد راه های مختلفبودن رنه دکارت از هستی و جوهر مادی و ایده آل هستی (دوآلیسم) صحبت می کند. اسپینوزا در آموزه مونیسم خود، وجود خدا را وجود حقیقی می نامد. هگل یک دکترین اساسی در مورد جوهر ایجاد می کند. هستی اولین مرحله از شکل یک موجود و یک ایده است. وحدت هستی و نیستی در حال تبدیل شدن است. مرحله 2 - توسعه ایده مطلق - این تجلی آن در طبیعت است. مرحله 3 - وجود یک ایده به عنوان یک روح مطلق پس از خلقت جهان. مارکسیسم مشکل بودن را از منظر مورد بررسی قرار داد. ماتریالیسم: هستی همیشه مادی است و ماده تنها جوهر است. در قرن 19 (پس از کلاسیک توسعه p-dو) یک انقلاب رادیکال در مسائل هستی شناسی وجود دارد. در اگزیستانسیالیسم، به گفته هایدگر، هستی از هیچ نشأت می‌گیرد، وجود پر کردن معینی از زندگی یک فرد با ویژگی‌هایی است که هایدگر اعلام می‌کند «من هستم»، اما هستی آگاهی نیز هست. هدف F. شناخت وجود واقعی است و نکته اصلی درک زبان است: "زبان خانه هستی است." در post-kalssich F. یک مشکل خاص ظاهر می شود - هستی شناسی l-ti. این مشکل در کشور ما Lotman، Mamerdashvili، Nalimov است: انسانیت نه تنها به وجود می آید، بلکه آن را نیز ایجاد می کند. در درک مدرنبودن. در گفتار روزمره، مفهوم هستی از «بودن، ذات، موجود بودن» ناشی می‌شود. هستی موجودی پاک است که هیچ علتی ندارد، مستقل از آگاهی 2 نوع هستی: 1. واقعی - دنیای طبیعی (از لحاظ فیزیکی مادی) 2. ایده آل - (روانی، جهان آگاهی انسان) موجود نیز به فیزیکی، شیمیایی، زمین شناسی، بیولوژیکی، روانی، اجتماعی تقسیم می شود. از دیدگاه فلسفه مادی، هستی تنها واقعیت است، نیستی وجود ندارد. بودن به عنوان یک واقعیت عینی با اصطلاح ماده مشخص می شود. ماده نابود نشدنی است: مرگ چیزهای خاص فقط به معنای تبدیل آن به چیز دیگری است. این اولین چیز است، یک جوهر ابدی و نامتناهی، گربه، در نتیجه رشد خود، همه چیز را به دنیا آورد. ماده در حالات زیر وجود دارد: چیز، خاصیت، رابطه، اطلاعات. کائنات (جهان در آثار علم) نتیجه خودسازی ماده به عنوان نوعی جوهر خالص است. در نتیجه تغییر چگالی، "بیگ بنگ" رخ داد که در نتیجه آن جهان شکل گرفت. 2 مفهوم مبدا کیهان (به جز "بیگ بنگ"): نظریه غشاء و ریسمان (نتیجه صدا). در حال حاضر، به گفته فیزیکدان تامپسون، ما در عصر کهکشان های در حال عقب نشینی زندگی می کنیم، یعنی. مدام نفخ می کند ماده چند ویژگی دارد: جرم، زمان، تولید، حرکت. وزن نشانه مادی بودن بدن است (Z-Lavoisier، اگرچه توسط لومونوسوف کشف شد). وزن جهان ثابت است (جرم ماده ثابت است). زمان وجود یا عدم وجود اشیاء خاص را مشخص می کند. زمان تک بعدی و برگشت ناپذیر است، در حالی که تمام تلاش ها برای بیان زمان نسبی است. زمان به 61 هدف تقسیم می شود، یعنی. مرتبط با ریتم حرکت اجسام آسمانی 2 ذهنی (ادراکی، حسی)، مرتبط با تجربیات شخصی و آگاهی افراد. هر موجود زنده ای مقداری زمان دارد. تولید شکلی از وجود ماده است، گربه گسترش و ساختار اشیاء را بیان می کند. امروزه ما در یک دنیای سه بعدی زندگی می کنیم. حرکت: برای بودن ماده در حرکت بودن است. حرکت با افزایش ماده و میدان ها (الکتریکی/ مغناطیسی، گرانشی و غیره) توضیح داده می شود. یک مشکل مهم رابطه بین تولید، زمان و حرکت است. نظریه نسبیت آلبرت انیشتین بر این اساس استوار است: هنگام حرکت با سرعت فوق العاده، ویژگی های فضا-زمان تغییر می کند، بعد چهارم شکل می گیرد و زمان می تواند کند شود.


30.تکامل رویکردهای علمی به مسئله آگاهی در فلسفه و پزشکی .

مشکل ترین مشکل در ف. مسئله ذات آگاهی است، زیرا آگاهی به عنوان یک چیز وجود ندارد. از زمان های قدیم، حکیمان سعی کرده اند دلایل احساسات و تجربیات مردم را درک کنند. او برای اولین بار در مورد مشکل هوشیاری صحبت کرد هراکلید:"آگاهی (روح) مادی است و از اتم های کروی تشکیل شده است." افلاطونگربه آگاهی را به عنوان بخشی از روح بی‌جسم شناخته است، در واقع به چک اجازه می‌دهد تا از واقعیت آگاه شود. میانگین/قرن F. آگاهی خداوند را به عنوان موجودی حقیقی و آگاهی انسانی را جرقه ای از ذهن الهی دانست. در زمان جدید دکارتمن مشکل آگاهی از جوهر چک را به هم وصل می کنم: "من فکر می کنم، بنابراین وجود دارم." اسپینوزااین اصل را تدوین کرد که مطابق با گربه در چک، خود طبیعت فکر می کند. در ایده آلیسم ذهنی برکلیجهان فقط در آگاهی چک وجود دارد و موجود برتر فقط جهان را به آگاهی فرافکنی می کند. فرویدمسئله رابطه بین خودآگاهی (I)، ناخودآگاه (آن)، پیش‌هشیار (ابر من) را مطرح کرد. آن را- اینها امیال و غرایز پست، لذت ها هستند. در میان آنها غریزه اصلی میل جنسی است. سوپرایگو- این اخلاق، ممنوعیت های اخلاقی، اختیارات والدین است . من- این آگاهی واقعی انسان است. ب-مردم نمی توانند "من" را کنترل کنند، "ابر من" توسعه نیافته است. "این" خود را در زندگی چک دائماً از طریق لغزش زبان، لغزش زبان، نحوه لباس پوشیدن، رنگ لباس، انتخاب مدل مو، اختلافات نشان می دهد. در رویاها، ناخودآگاه به شکل نمادین به عنوان "من" واقعی ظاهر می شود. رویاها به طور مستقیم ماهیت را نشان نمی دهند. یونگاز ماهیت بیولوژیکی ناخودآگاه فروید انتقاد کرد. از نظر یونگ، ناخودآگاه در کل بشریت ذاتی است، یعنی. "این ناخودآگاه جمعی است." ناخودآگاه جمعی لایه عمیقی از روان چچنی است، جایی که حافظه ژنتیکی خانواده چچنی ذخیره می شود، این کیفیت ذاتی هر چک است. این خود را در اساطیر K-re، از طریق ملی خود نشان می دهد. محیط، نژاد، خانواده ناخودآگاه جمعی در الگوها، نمادها - کهن الگوها وجود دارد. کهن الگوها پس از نفوذ به آگاهی، آن را با تجربه پر می کنند. یونگ کهن الگوهای زیر را شناسایی می کند: 1. "شخصیت" نقاب است، پرده ای برای "من" واقعی، دیگران ما را اینگونه می بینند، سازش بین فرد و جامعه، "من" نباید یک شخص باشم، در غیر این صورت - فردیت را از دست خواهد داد2. "سایه" "چهره حیوانی در چک" است، پایین ترین در چک، مشابه "آن" فروید. "آنیما-آنیموس." از نقطه نظر یونگ، همه مردم دوجنسه هستند، این اصول زنانه و مردانه در check4 است. "خود" کهن الگوی اصلی شخصیت است، جستجوی شخصیت ایده آل در درون ما، این خدا در درون ماست. فروممعتقد است که چک قبل از هر چیز یک موجود اجتماعی است، → ناخودآگاه یک پدیده اجتماعی است، یعنی. ناخودآگاه ناخودآگاه اجتماعی است، اینها فیلترهایی هستند که عملکرد عادی جامعه را تضمین می کنند، این زبان، ممنوعیت های اجتماعی، اخلاق است. لاکانصفحه روان خود را ارائه می دهد: این من ناخودآگاه واقعی است - فوق من خیالی - نمادین. فصل در این صفحه ابرخود است، نمادین. بر امر واقعی و خیالی تسلط دارد. سطح نمادین دنیای کلمات است، گربه جهان اشیا را ایجاد می کند، این حوزه هنجارهای اجتماعی و فرهنگی است که در سطح ناخودآگاه آموخته می شود. در فلسفه پست کلاسیک، اصطلاح آگاهی مبهم می شود. از یک طرف، معنای کلاسیک این اصطلاح حفظ می شود، یعنی. از سوی دیگر، شعور = موضوع شناخت، چیزی است که مستقیماً آنچه را که خود و اساس آن را می شناسد، درک می کند. ما در مورد وجودی بودن آگاهی صحبت می کنیم → آگاهی موضوع هستی شناسی می شود. پدر مدرن F. با تفاسیر متنوعی از آگاهی متمایز می شود. در فلسفه ماتریالیستی، آگاهی شکلی از انعکاس واقعیت عینی است که فقط برای چک مقدس است. آگاهی وحدت فرآیندهای ذهنی سیستم عصبی مرکزی است، این یک تصویر ذهنی از جهان عینی است، این تقدس عملکرد مغز است. مغز بستر مادی آگاهی است که ایده آل را تولید می کند. مشکل آگاهی یک مشکل بین رشته ای است.

31.منشأ آگاهی و ماهیت آن. خودآگاهی .

آگاهی توانایی مغز برای ارائه انعکاس ایده آل از دنیای واقعی در قالب احساسات، ادراکات، ایده ها، مفاهیم، ​​احساسات است. آگاهی حاوی یک گرم ماده نیست، جرم ندارد، ویژگی‌های مکانی-زمانی ندارد، اما در عین حال، فکر همه چیز است، قادر به جایگزینی هر شی، بودن در گذشته، حال و آینده است. تصاویر واقعی و ایده آل (توهم). ایده آل یک کد خاص در بررسی g/m به شکل نورو مغز str-r است، گربه کاملا مادی است، یعنی. آگاهی وحدت ایده آل و مادی است. آگاهی فقط برای چک ذاتی است، اما نه برای همه (ترومای یک فرد، بیماری روانی - آگاهی نسبت به واقعیت ناکافی است). آگاهی برای فعالیت، توسعه و در عین حال ثبات مقدس است. آندری برستونهشیاری توانایی مغز است، آسیب‌ها نمی‌توانند آن را از بین ببرند، آسیب‌ها نمی‌توانند آنها را از بین ببرند، فقط مکانیسم‌های جفت بین آگاهی و واقعیت مختل می‌شوند. مفاهیم ذات آگاهی:بزرگترین محقق آگاهی الکساندر گنادیویچ اسپیرکینمعتقد بود که آگاهی نتیجه رشد طولانی مدت بشریت است. آگاهی فقط در چک نهفته است و در نتیجه کار و فعالیت های عمومی افراد به وجود می آید و با زبان پیوند ناگسستنی دارد. این کار (ایجاد و تبدیل اشیاء) بود که وظایفی را برای بررسی → فرآیندهای آگاهانه فعال شد. برای انتقال و تبادل اطلاعات، یک زبان ظاهر شد - گفتار. زبان هم به عنوان وسیله ای برای ارتباط و هم برای تفکر عمل می کند. زبان یک زبان اشاره است، توانایی انتقال اطلاعات، بیان و تثبیت یک فکر. از طریق زبان، افکار و احساسات از دارایی شخصی چک به عمومی تبدیل می شود، بنابراین آگاهی و زبان یک وحدت را تشکیل می دهند و یکدیگر را فرض می کنند. آگاهی از طریق زبان آشکار و شکل می گیرد. علاوه بر این، آگاهی محصول محیط فرهنگی است که چک در آن مطرح می شود. هوشیاری توانایی تشخیص خود از دنیای اطراف است ← آگاهی اول از همه خودآگاهی است← با برخی اختلالات مانند بیماری داون، خودآگاهی شکل نمی گیرد. آگاهی تبدیل به خودآگاهی می شود ( هگلهنگامی که خود به این درک می رسد که همه اشیاء جهان خارج نه تنها به خود تعلق دارند، بلکه به خودی که آن را درک می کند نیز تعلق دارند این دانش در سطح خودآگاهی، رمزگشایی، پردازش اطلاعات اولیه و پیوند ذهن و احساسات رخ می دهد. چک بین خود و غیر خود تفاوت قائل می شود. خودآگاهی (اسپرکین) گفتگوی بین یک فرد و تجربه اش است. او تفسیر خاصی از ناخودآگاه ارائه می دهد - این چیزی است که می تواند آگاهی را از کنترل مداوم و غیر ضروری بر هر قطعه از زندگی رهایی بخشد. نالیموف(1910-1997) ریاضیدان، هرمنوتیک، طرحی چند سطحی از سطح آگاهی ایجاد کرد "نظریه احتمالاً جهت گیری آگاهی: سطح اول تفکر - تفکر منطقی سطح 2 پیش تصور (پردازش مقدمات، که در سطح 1) سطح 3، زیرزمین های حافظه کهن الگوها هستند (K. Jung - نمادهای ذاتی، گربه خود را در زندگی ناخودآگاه نشان می دهد) سطح 3 به سطح 5 و 6 متا تقسیم می شود - آگاهی کیهانی یا ابرخودآگاه خدا6 ناخودآگاه جمعی 7 (آگاهی قداست کل ارگ-ما است، یعنی g/m نمی تواند بدون SSS، تنفس s-we عمل کند) Al-dr Al-drovich Ivanov: آگاهی یک میدان است_ _ _ _ | _ _ _ _ _ فوق آگاهی__IV__|____II____ آگاهی _ _III_ |_ _ _ I_ _ | ناخودآگاه I - توانایی های بدنی-دریافت (تورم از طریق احساسات، بخش ها) II - مؤلفه منطقی-مفهومی (مفاهیم کلی) III - احساسات، بخش IV - مؤلفه ارزشی- معنایی آگاهی (شخصیت ایده آل معنوی، گربه آگاهی را پیش فرض می گیرد).

32.ویژگی های دانش علمی انواع دانش

علم شکلی از آگاهی اجتماعی، تولید معنوی با هدف تبدیل واقعیت عینی است که به حقایق منعکس شده هدفمند و سیستمیک، نظریه ها و دانش های منطقی مشتق شده منجر می شود. هدف علم است شناخت عقلانیواقعیت در این راستا این سؤال مطرح می شود که علم به طور کلی چیست؟ شناختیک فرآیند اجتماعی-تاریخی از فعالیت خلاق مردم است که دانش آنها را شکل می دهد. هدف هر شناختی کسب علم است، یعنی. انعکاس کافی جهان در آگاهی موضوع در قالب ایده‌ها، مفاهیم، ​​قضاوت‌ها و نظریه‌ها، از سوی دیگر، توانایی کار بر اساس آنهاست به عنوان چیزی شناخته می شود، یعنی . آگاهی همیشه شامل ارزیابی بر اساس دانش و تجربه قبلی است. (شماره: "من می دانم که مارینا ایوانوونا متخصص اطفال خوبی است"، برای دانستن این موضوع باید بدانید که دکتر چیست، متخصص اطفال چیست، چه خوب است...) مشکل شناخت قسمت دوم است. سوال اصلی F (آیا ما جهان را می شناسیم). از نقطه نظر گنوستیک ها (دانشمندان)، جهان با تمام بی نهایت و یکپارچگی آن قابل شناخت است (مارکس، انگلس)، ادم شناسان ناشناخته بودن جهان را تشخیص دادند (ای. کانت). او معتقد است که چک فقط قادر به شناخت عالم پدیده ها (ظهور جهان) است و همه انواع این جهان قابل شناخت نیستند، زیرا این یک «چیز فی نفسه» است. شکاکان شناخت بالقوه جهان را می شناسند، اما در نتایج و روش های دانش تردید دارند. شک و تردید همیشه "گامی به سوی بهتر شدن" است. شک راه پیشرفت است. انواع شناخت: I.1. تجربی (تجربه) 2. نظری. II. 1. پیش علمی (روزمره) 2. حسی (80 درصد اطلاعات) 3. هنری - دانش با کمک هنر. مهم ترین مسئله مشکل صدق است (هدف از ادعا چیست، شاید یک ایسم خاص از حقیقت به خاطر یک هدف). تجربی 5. منطقی 6. علمی بر اساس دانش عقلانی، دانش علمی شکل می گیرد - این شناسایی حقایق عینی واقعیت است که منعکس کننده پایدارترین و ضروری ترین ارتباطات کلی در نظریه است که قادر به توضیح حقایق شناخته شده از قبل و پیش بینی است. موارد جدید بر اساس منطق، آزمایش و مشاهدات. دانش علمی مبتنی بر دانش تفکر، منطق انسان است و با مفاهیم، ​​قضاوت ها و نتیجه گیری ها عمل می کند. دانش علمی تا حدی معرفت عقلانی است. ویژگی دانش علمی توانایی استفاده از روش های جهانی است: استنتاج (از انتزاعی به انضمامی) و استقراء (از خاص به کلی)، دیالکتیک، روش های مدل سازی، تجزیه و تحلیل، اصول سیستماتیک. هدف دانش علمی جستجوی حقیقت است.

حاشیه نویسی

اساس هر تحقیق علمی، تصویر کلی علمی از جهان است که مهمترین مؤلفه مبانی فلسفی علم است. سپس لازم است اصول هستی شناسی رشته ای خود را تجزیه و تحلیل کنید، که به نوبه خود به عنوان مبنایی برای نظریه های علمی رشته مربوطه عمل می کند، و تنها پس از این می توانید تحقیقات علمی خاص را شروع کنید. خارج از تصویر علمی از جهان به دست آمده است واقعیت علمینمی تواند توضیح منطقی داشته باشد.

کلمات کلیدی: مبانی فلسفیعلم، تصویر علمی از جهان.

تصویر علمی جهان تصویری کل نگر از علم است که از طریق اصول بنیادی آن شکل گرفته است. نوع خاصی از دانش نظری می توان آن را به عنوان یک مدل نظری اساسی از واقعیت مورد مطالعه در نظر گرفت، برخلاف مدل های خاصی که زیربنای نظریه های خاص هستند. از آنجایی که با تصویر جهان متفاوت است، طرح های نظری که هسته اصلی نظریه را تشکیل می دهند همیشه با آن مرتبط هستند. ایجاد این ارتباط پیش نیازی برای ساختن یک نظریه است. خارج از تصویر علمی جهان، نمی توان یک نظریه را به شکل کامل ساخت.

تصویر علمی جهان شامل دانش خصوصی در مورد ویژگی های مختلف پدیده های خاص، یا در مورد جزئیات خود فرآیند شناختی نمی شود. این کلیت تمام دانش بشری در مورد جهان عینی نیست، بلکه نشان دهنده یک سیستم یکپارچه از ایده ها در مورد قوانین کلی واقعیت است که به عنوان شکل خاصی از سیستم سازی دانش علمی عمل می کند.

تصویر علمی جهان مبتنی بر اصولی است که قوانین کلی فرآیند شناخت را بیان می کند. این یک سیستم کل نگر از ایده ها در مورد ویژگی های کلی و الگوهای واقعیت است که در نتیجه تعمیم و ترکیب اصول بنیادی ساخته شده است. اصول علمی.

تصویر علمی جهان اساس بنیادین علم است. این پانورامای گسترده ای از دانش در مورد طبیعت، شامل مهمترین نظریه ها، فرضیه ها و حقایق است که ادعا می کند هسته یک جهان بینی است. این شامل سیستمی از تعمیمات علمی است که فراتر از مشکلات خاص رشته های فردی است و به عنوان مرحله تعمیم دهنده ادغام ظاهر می شود. دستاوردهای علمیبه یک سیستم واحد و سازگار یک تصویر علمی جامع از جهان باید داده های علوم مربوط به طبیعت بی جان، جهان ارگانیک را ترکیب کند. جامعه انسانیو روابط عمومی

تصویر علمی جهان از تنوع بی‌نهایت دنیای واقعی آن ارتباطات اساسی را شناسایی می‌کند که شناخت آنها هدف اصلی علم در یک مرحله از توسعه تاریخی آن است. هنگام توصیف تصویر جهان، این ارتباطات در قالب سیستمی از اصول علمی ثبت می شود که تحقیق بر آن استوار است و به آن اجازه می دهد تا به طور فعال مدل های نظری خاص را بسازد، واقعیت های تجربی را توضیح دهد و پیش بینی کند.

تصویر علمی جهان را می توان شکلی از دانش نظری در نظر گرفت که از طریق آن دانش خاص به دست آمده در زمینه های مختلف تحقیقات علمی یکپارچه و نظام مند می شود. مفهوم "تصویر علمی جهان" به تعدادی از مفاهیم مرتبط تقسیم می شود که هر یک نوع خاصی از تصویر علمی از جهان را به عنوان سطح خاصی از سیستم سازی دانش علمی تعیین می کند. اینها مفاهیم کلی علمی، علوم طبیعی، اجتماعی و در نهایت، تصویر علمی محلی (ویژه) از جهان است.

تصویر کلی علمی از جهان یک چشم انداز اولیه از شی مورد مطالعه را تشکیل می دهد، که در فرمول بندی مشکلات شرکت می کند، استراتژی اولیه تحقیقات علمی را تعیین می کند.

تصویر علمی جهان در ساختار جهان بینی مدرن جایگاه غالبی را اشغال می کند. هدف علم مطالعه قوانین عینی توسعه جهان است، بنابراین تصویر علمی جهان به عنوان پانورامای گسترده ای از دانش در مورد طبیعت و بشریت، شامل مهمترین نظریه ها، فرضیه ها و حقایق، اساساً هسته اصلی علمی است. جهان بینی

تصویر علمی جهان در فلسفه علم به عنوان مهمترین بخش از مبانی علم و جزء هستی شناختی آن به شمار می رود. او ارتباط نظریه های علمی با زندگی واقعی، مطابقت آنها با این زندگی را بررسی می کند. تصویر علمی طبیعی جهان یک سیستم کلی از دانش در مورد طبیعت است. اما هر سیستم دانشی تصویری از طبیعت را نشان نمی دهد. برای این کار لازم است: 1) این سیستم بنیادی ترین ویژگی ها و الگوهای طبیعت را منعکس کند. 2) همه این ویژگی ها باید در یک تصویر واحد و کل نگر در نظر گرفته شوند، یعنی. هیچ قانون جداگانه، هرچند اساسی، علوم طبیعی تصویری از طبیعت را تشکیل نمی دهد.

کارکردهای تصویر علمی جهان:

1. تصویر علمی جهان فقط مجموعه ای از قطعات رشته های مختلف علمی نیست. هدف آن ارائه ترکیبی از دانش است. این حاکی از عملکرد یکپارچه تصویر علمی جهان است که برای اطمینان از نظام مندی جهان بینی علمی طراحی شده است.

2. تصویر علمی به سادگی جهان را توصیف نمی کند، قوانین اساسی آن را بازتولید می کند، بلکه سیستمی از نگرش ها و اصول را برای توسعه جهان تنظیم می کند، بر شکل گیری هنجارهای روش شناختی تحقیقات علمی تأثیر می گذارد - این کارکرد هنجاری آن است.

3. تصویر علمی جهان مبتنی بر پتانسیل کل علم یک دوره خاص است، بنابراین لازم است که تاریخی بودن آن را در نظر گرفت و بر محدودیت های دانشی که بشر در دوره تاریخی خاص توسعه خود دارد تأکید کرد.

4. تصویر علمی جهان نه تنها دانش علمی را نظام مند می کند، بلکه به عنوان یک جهانی عمل می کند برنامه تحقیقاتی، که استراتژی دانش علمی را تعیین می کند.

علم بر خلاف فلسفه که جهان را به طور کلی مطالعه می کند، محیط را مطالعه می کند دنیای مادی. این جهان را می توان اساساً به 3 حوزه تقسیم کرد: 1) جهان فیزیکی - جهان طبیعت معدنی.

2) جهان بیولوژیکی - جهان اشیاء زنده. 3) جهان اجتماعی - دنیای اجتماعات انسانی. آنها با تصویر کلی علمی جهان متحد شده اند.

دنیا یکی است، ما آن را به علوم مختلف تقسیم کرده ایم. و اگر جهان یکی است، پس باید قوانین و اصول کلی وجودی آن وجود داشته باشد. تصویر کلی علمی جهان، سیستمی از اساسی ترین اصول ذاتی در تمام اشیاء، فرآیندها و پدیده های جهان پیرامون را بدون استثنا تشکیل می دهد، یعنی. همه علوم مطالعه علمی هر شیء در جهان اطراف باید با استقرار این اصول کلی علمی بنیادی آغاز شود.

تصاویر علمی ویژه جهان (هستی شناسی های رشته ای) نه کل جهان اطراف، بلکه حوزه موضوعی علوم آنها را مطالعه می کنند. ایده های آنها در سیستم اصول هستی شناختی آنها توصیف می شود که به نوبه خود به عنوان مبنایی برای نظریه های علمی رشته مربوطه عمل می کند.

بنابراین، قبل از شروع مطالعه یک موضوع خاص تحقیق یا ایجاد یک نظریه علمی، ابتدا باید سیستم اصول کلی علمی بنیادی و سپس سیستم اصول هستی شناختی رشته ای خود را درک کنید.

مراجع

1. کوخانوفسکی V.P.، Leshkevich T.G.، Matyash T.P.، Fakhti T.B. تصویر علمی جهان، اشکال و کارکردهای تاریخی آن // مبانی فلسفه علم. Rostov n/d: Phoenix, 2006. صص 231-241.

2. رودروین جی.ای. تصویر علمی جهان // فلسفه علم. م.: یونیتی-دانا، 2005. صص 138-151.

3. استپین وی.اس. مبانی علم // دانش نظری. م.: پیشرفت-سنت، 2000. ص 185-292.

4. استپین V.S. تصویر علمی از جهان // دایره المعارف فلسفی جدید / اد. V. S. Stepina. در 4 جلد م.: میسل، 1380. ت 3. ص 32-34.