صفحه اصلی / نشانه ها / دیوها با احساسات زندگی می کنند و مردم با دانش زندگی می کنند. دیوها و آسوراس ها

دیوها با احساسات زندگی می کنند و مردم با دانش زندگی می کنند. دیوها و آسوراس ها

دیوها، دیوها یا دیوها، در اساطیر زرتشتی، مطیع اهریمن ارواح شیطانی، توسط او برای مقابله با امشاسپندها و به طور کلی برای مبارزه با ملکوت نور ایجاد شده است. دیوهای زیر شناخته شده اند: آراسکا - دیو خشم، آستوویدوت - دیو مرگ، ویانگا - دیو مستی و دیگران. آنها به دیوهای ماده که پریس نامیده می شوند و دیگر موجودات شیطانی مربوط می شوند. در یکی از مناطق هند و ایرانی ایران، دیوها به عنوان خدایان مورد احترام بودند. خشایارشا، پادشاه ایرانی قرن پنجم پیش از میلاد، پناهگاه آنها را ویران کرد و آیین اهورامزدا را تعالی بخشید. در متون اوستایی مجموعه‌ای از قوانین و مقررات دینی در مورد دیوها به نام «ویدودات» وجود دارد که می‌گوید دیوها محصول «افکار شیطانی و دروغ» هستند (یسنا، گاتا، 32، 3)، آنها در خدمت رهبر دیو هستند. شیاطین Angro Mainyu.

دیو و رستم، مینیاتور شاهنامه اثر فردوسی
از مجموعه سلطان محمد، 1526


دو داهاکا،
تصویر تلطیف شده

عقاید در مورد دیوها در فولکلور بسیاری از مردمان ایران باستان حفظ شده است. در افسانه‌های اساطیری، دیوها به صورت غول‌هایی که با خز پوشیده شده‌اند، با چنگال‌های تیز بر روی دست‌ها و پاهای خود و با چهره‌های وحشتناک نشان داده می‌شوند. دیوها در لانه های خود به نام «دولوخ» در مکان های وحشی و غیرقابل دسترس یا در داخل کوه ها، در کف دریاچه ها، در روده های زمین زندگی می کنند. در آنجا از گنجینه های زمین - فلزات و سنگ های گرانبها - محافظت می کنند. معروف به هنر جواهرسازی ریزش کوه ها و زلزله ها با کار دیواها در کارگاه هایشان یا با این واقعیت که «دیوها خشمگین هستند» توضیح داده می شد. دیوها از مردم متنفرند، آنها را می کشند یا در خانه هایشان در زندان نگه می دارند و هر روز دو نفر را می بلعند. آنها نسبت به التماس های اسیران بی احساس هستند و طلسم های بسم الله را با کفر پاسخ می دهند.

تعداد بیشماری از آنها وجود دارد، تصاویر دیواها به طور ضعیفی فردی هستند. شاهان و قهرمانان افسانه‌ای ایرانی به‌عنوان عبادت‌گر عمل می‌کنند. در «یشت‌های» آردویسور، آناهیتا پیروزی و قدرت بر دیوها را به ییما، کای کاووس و دیگر قهرمانان اعطا می‌کند. دیوبورت اصلی در اساطیر ایرانی باستان رستم بود. بر اساس قطعه‌ای از یک اثر اولیه سغدی قرن پنجم که به دست ما رسیده است، رستم دیوها را در شهرشان محاصره کرد و آنها که تصمیم گرفتند بمیرند یا از شرم خلاص شوند، به سورتی رفتند: «ارابه‌های سواره فراوان، خیلی ها روی فیل ها، خیلی ها روی خوک ها، خیلی ها روی سگ ها، خیلی ها روی مارها و مارمولک ها، خیلی ها پیاده، خیلی ها مثل بادبادک ها راه می رفتند، و همچنین خیلی ها وارونه راه می رفتند، باران، برف، تگرگ و رعد و برق شدید، آتش و شعله های آتش و دود ساطع کردند». اما رستم دیوها را شکست داد.

کتاب شاهانه فردوسی شاعر ایرانی «شاهنامه» مملو از نقشه های مبارزه با دیوها است: پسر اولین پادشاه کیومرث سیامک به دست دیو سیاه می میرد، اما پسرش خوشنگ به همراه پدربزرگش. ، دیوای سیاه را می کشد و پادشاهی خوبی را که وی نابود کرده بود، باز می گرداند. کی کاووس پادشاه ایران که می خواهد ارواح خبیثه را از بین ببرد، به لشکرکشی به پادشاهی دیوهای مازندران می پردازد و در اثر جادوگری آنها کور شده، همراه با جوخه خود به دست دیوهای سفید اسیر می شود. کای کاووس رستم را به یاری می‌خواند و او دیو ارشنگ شاه مازندران را شکست می‌دهد و دیو سفید را می‌کشد، شاه را آزاد می‌کند و با معجون از جگر دیو بینایی او را باز می‌گرداند. به عنوان یک شخصیت اساطیری، دیوها در میان مردمان ازبک و تاجیک رایج‌تر هستند و در میان ملیت‌های دیگر بیشتر به صورت تصاویر افسانه‌ای ظاهر می‌شوند، اگرچه ویژگی‌های اساطیری را حفظ می‌کنند.

تعداد زیادی از موجودات به عنوان اعضای سلسله مراتب کار می کنند که مسیحیان آنها را فرشتگان و شرقی ها دیو می نامند. بسیاری از آنها قرن ها پیش از مرحله انسانی عبور کردند و اکنون به عنوان بخشی از یک تکامل بزرگ موازی با تکامل انسان و به نام تکامل deva کار می کنند. این تکامل، در میان عوامل دیگر، شامل سازندگان سیاره عینی و نیروهایی است که از طریق عاملیت این سازندگان، همه اشکال آشنا و ناآشنا را ایجاد می کنند. در نتیجه، دیوها که با سلسله مراتب همکاری می کنند، به جنبه شکلی می پردازند، در حالی که سایر اعضای سلسله مراتب درگیر توسعه آگاهی درون فرم هستند.

مردم و دیوها (ما دیوها را از سازندگان کوچکتر تشخیص می دهیم) روح انسان بهشتی را تشکیل می دهند. زندگی های دیگر بدن او را تشکیل می دهند، و این جسم و روح است که ما در این دو بخش از رساله خود در مورد آتش در نظر می گیریم. یک گروه آتش ماده و گروه دیگر آتش ذهن را آشکار می کنند، زیرا دیوها ذهن جهانی فعال را تجسم می کنند، در حالی که انسان به معنای دیگری مناسیک تلقی می شود. انسان در اصل پل می‌سازد، دیوها در ماده پل می‌سازند.

دیوها زندگی هستند که انسجام فرم را ایجاد می کنند. دیوها جنبه های سوم و دوم هستند که با هم آمیخته شده اند و باید به عنوان زندگی همه گونه های مادون انسانی در نظر گرفته شوند.

واقعیت دیگری که باید به آن توجه داشت این است که ارتباط نزدیک بین همه این تحولات طبیعت، از خورشید در آسمان تا پست ترین بنفش، برقرار است. از طریقتکامل دوا، که به عنوان یک نیروی تبدیل کننده انتقال دهنده در سراسر سیستم عمل می کند.

دیوها، به استثنای آن دیوهای بزرگی که در چرخه های قبلی از قلمرو بشری گذشتند و اکنون در تکامل انسان شرکت می کنند، خودآگاه نیستند. آنها به لطف رشد و توسعه می یابند احساسبه جای توانایی تفکر آگاهانه. با این حال، انسان از طریق گسترش درک خودآگاه، خودآگاهانه و داوطلبانه رشد می کند. این خط آرزو و تلاش آگاهانه است و دشوارترین خط توسعه در منظومه شمسی است، زیرا از خط کمترین مقاومت پیروی نمی کند، بلکه به سمت شروع و تحمیل ریتمی بالاتر هدایت می شود. دیوها خط کمترین مقاومت را دنبال می کنند و سعی می کنند ارتعاش را در حداکثر موج احساس (حساسیت) درک و احساس کنند. چیزها همانطور که هستند. بنابراین روش آنها شدت فزاینده احساس لحظه فعلی است و نه مانند مردم بی توجهی روزافزون به جنبه مشهود چیزها یا جنبه مادی که منجر به میل به دستیابی و گنجاندن در آنها می شود. آگاهی واقعیت ذهنییا چیزهای معنوی، در مقابل غیرواقعی بودن عینی، یا چیزهای مادی. دیوها برای احساس کردن تلاش می کنند، در حالی که انسان برای دانستن تلاش می کند. بنابراین، برای دیوها، چنین بسط های آگاهی، که ما آن را آغاز می نامیم، وجود ندارد، به استثنای آن موجودات پیشرفته ای که پس از گذشتن از مرحله انسانی، هم احساس می کنند و هم می دانند، و طبق قانون تکاملی، دائما در حال افزایش هستند. حجم دانش آنها

میزبان صدا، دیوها در رده های متوالی، به طور مداوم کار می کنند. بگذارید دانش آموز خود را وقف مطالعه روش های خود کند، بگذارید قوانینی را بیاموزد که این میزبان در پشت پرده های مایا کار می کند.

این "دیوها در ردیف های متوالی" عوامل انرژی الهی هستند که اهداف خدا را در سطح فیزیکی انجام می دهند. آنها فقط در سطوح اتری - یا در سطح فیزیکی ما یا در سطوح اتری کیهانی - عمل می کنند. بنابراین فعالیت آنها در کره مایا، که همان صفحه اتری است که ما معمولاً آن را درک می کنیم، یا در سطوح سه گانه معنوی انجام می شود. آنها نه در سه سطح فیزیکی ناخالص، نه در سطح اختری و ذهنی و نه در سطح بالاتر یا منطقی عمل می کنند. آنها فقط در آنجا حضور دارند، اما به طور ضمنی، یا نهفته و نه فعال. آنها «نیروی محرکه» مهم در تجلی هستند که جوهر را سازماندهی می کنند و بر انبوه زندگی ها و موجوداتی که شکل هایی را تشکیل می دهند که خداوند از طریق آنها الوهیت را بیان می کند، حکومت می کنند. به یک معنا، آنها تجسم هدف الهی در سطوح موناد یا سه گانه هستند، همانطور که کلیت انرژی های بدن اثیری انسان نتیجه کنترل درونی او و علت تجلی بیرونی او است. برای درک بهتر عملکرد نیروهای دیوا، شخص باید به نحوی عملکرد نیروهای بدن اثیری خود را درک کند، که به نوبه خود، ویژگی های آنها عبارتند از: نتیجهسطحی که او به دست آورده است - سطحی که توسط مؤلفه های اختری (عاطفی) و ذهنی طبیعت و فعالیت او نشان داده شده است که سطح رشد او را نشان می دهد.

دیوها عوامل اراده الهی هستند، تا آنجا که او در خارج از هفت سطح کره وجود ما، یعنی صفحه فیزیکی کیهانی، وجود دارد، پیامد نقطه دستیابی به لوگوس سیاره ای ما هستند. آنها توسط وسایل نقلیه اختری و ذهنی کیهانی او شرطی شده اند. به یک معنا آنها ذاتاگرچه عوامل ذهن جهانی نهذهنی در درک ما. آنها گاهی اوقات به عنوان نیروهای کور دیده می شوند، اما فقط به این دلیل که از سطوح آگاهی الهی الهام می گیرند که برای آگاهی انسان قابل دسترسی نیست، مهم نیست که چقدر بالا یا چقدر قابل درک است.

عاملی که آنها را در تجلی کنترل می کند، مثلث انرژی است که ما آن را "سه بودای عمل" می نامیم. بنابراین، دیوها ارتباط نزدیکی با جنبه سوم الوهیت دارند. در اصل، آنها "چشم در مثلث" را تشکیل می دهند - نمادی که امروزه برای بسیاری آشنا است. آنها بیانگر بیان فعال هستند " چشم همه بینا" از طریق آنها خدا می بیند، با کمک آنها فرآیند خلاقیت را کنترل می کند و انرژی را از طریق آنها هدایت می کند. آنها کاملاً توسط سه بودای عمل کنترل می شوند، که نمونه های اولیه کیهانی اربابان سه پرتو اصلی هستند، اما نه به معنای معمولی که پرتوها در رابطه با انسان در نظر گرفته می شوند. دیوها با سه پرتوهای ذکر شده مطابقت دارند و مسئول کل جهان متجلی هستند، اما فقط در جنبه سوم، در بیان ذهن جهانی.

آنها از سطح ذهنی کیهانی می آیند، همانطور که انرژی - مشخصه جنبه دوم - از صفحه اختری کیهانی می آید. خدا ذهن است. خدا یک کارکرد فکری است. خدا فعالیت خلاق است. اینها ویژگی های تکامل دوا هستند. خدا عشق است. خدا به هم مرتبط است. خدا آگاهی است. اینها سه ویژگی تکامل مسیح هستند. این تکامل در حوزه نفوذ ایجاد شده از جنبه سوم رخ می دهد. خدا زندگی است. خدا آتش است. خداوند وجود پاک است. اینها صفات جنبه روحی، وجه قادر مطلق الهی است. هر سه جنبه متمرکز هستند و در سطوح سطوح اثیری کیهانی و در سطوح سطوح اثیری شناخته شده برای بشر در سه جهان بیان می شوند. قانون تناظر اگر به درستی درک و اجرا شود خطاناپذیر است.

این تعمیم گسترده باید به درستی درک شود تا بتوان قانون را برای شاگردان و مبتکران به درستی درک کرد.

به شما گفته شده است که توهم خصوصیتی است که فرد آغازگر باید با "فرار" پنهانی از سه جهان از طریق سطح ذهنی بر آن غلبه کند (" وسواس: مشکل جهانی"). همانطور که به شما گفته می شود، زرق و برق یکی از ویژگی های صفحه اختری است و باید توسط شاگرد از بین برود و به طور عرفانی در مسیر آغاز "فرار" کند، همانطور که آغازگر (غلبه بر توهم) خود را در مسیر تکامل عالی می بیند. مایا عامل شرطی سازی سطوح اتری است که باید توسط دانش آموز آزمایشی "فرار" از اسارت صفحه فیزیکی دور زده شود، یا بر آن غلبه کند. این گونه است که او در راه شاگردی تسلط پیدا می کند. اما این ویژگی ها تنها واکنش بشریت به فعالیت تکامل دیوها است که وظیفه خود را برای اجرای اراده الهی به طور الهی و به درستی انجام می دهند. مردم (که بر توهم غلبه نکرده اند) وقتی حوزه فعالیت آنها به عقل انسان می رسد، «در مزارع مایا سرگردان می شوند، در دریای زرق و برق غرق می شوند و تسلیم جاذبه توهم می شوند».

آموزش حاضر، اگرچه تا حدودی متفاوت است، اما مشکل باستانی دوگانگی را به شما ارائه می دهد، که لزوماً شامل قدرت عظیم تکامل دوا است. این تکامل قطعاً بر بشریت تأثیر می گذارد و این با این واقعیت توضیح داده می شود که جنبه ارادی شامبالا را بیان می کند. هنگامی که شخص جنبه ارادی را توسعه می دهد، می آموزد که از هاله تکامل انحرافی خارج شود و وظیفه اصلی سلسله مراتب (از اساسی ترین آنها) "سرپناه دادن" به کسانی است که خود را از اقیانوس آزاد کرده اند. انرژی‌های انحرافی که ناگزیر باید در آن حرکت کنند و زندگی کنند و راهنماهای خود را وجود داشته باشند، اما هیچ نقطه تماسی با آنها باقی نمانده است، زمانی که به لطف تلاش و اراده خود، خود را از "فرشتگان" رها کردند.

اگر انسان متوجه می شد که دیوهای صفحه اختری اکنون به شدت بر آنچه انجام می دهد و می گوید کنترل دارند و هدف تکامل او (هدف فوری او) این است که خود را از کنترل آنها رها کند تا او واقعی باشد. Ego یا متفکر، تأثیر غالب را داشت! برای وضوح کامل، موضوع را اینگونه توضیح می دهم: زندگی های کوچک عنصری که بدنه احساسات را تشکیل می دهند، و زندگی مثبت شیاطین تکاملی، که (از طریق شباهت ارتعاش) با انسان منفرد مرتبط است و بدنی اختری به او می بخشد. ، داشتن نیروی منسجم و مثبت در حالی که کنترل واقعی بر او اعمال می شود و این در مورد اکثر افراد صادق است. انسان معمولاً کاری را انجام می دهد که خواسته ها و غرایز او را به انجام آن سوق می دهد. اگر دیوای تکاملی از مرتبه بالایی برخوردار باشد (همانطور که در مورد انسان بسیار رشد یافته است)، ارتعاش زیاد و امیال و غرایز خوب و از نظر بیرونی صحیح خواهند بود. با این حال، اگر شخصی توسط آنها کنترل شود، باز هم تحت تأثیر دیوها است و باید آزاد شود. اگر زندگی یک دیو از درجه پایینی برخوردار باشد، فرد غرایز شیطانی، شیطانی و امیال پست را نشان می دهد.

اگر این توضیحات به درستی دریافت شوند، درک درستی از آنچه گفته می شود که تکامل deva یک "تکامل موازی" با تکامل انسان است، وجود خواهد داشت. در سه جهان، این دو خط تکامل به موازات یکدیگر هستند و نباید آگاهانه به هم متصل شوند. در صفحات سه گانه آنها به عنوان وحدتی شناخته می شوند که هرمافرودیت الهی یا انسان بهشتی را به دنیا می آورد، واحدهای انسانی خودآگاه که این سه را تجسم می کنند. جنبهالوهیت، در حالی که واحدهای دوای آگاه تجسم الهی هستند صفات. این دو تکامل با هم ترکیب می شوند و بدن تجلی، مراکز و جوهر انسان بهشتی را تشکیل می دهند. این راز بزرگ است و تا انسان جایگاه خود را در کل خودآگاه نشناسد، بهتر است نظر خود را نسبت به معنای آن حفظ کند.

همیشه باید به خاطر داشت که دیواها کیفیت ها و ویژگی های ماده هستند، سازنده های فعال، که آگاهانه یا ناخودآگاه در هر سطحی کار می کنند. در اینجا می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که مثلاً تمام دیوهای سطوح بالاتر صفحه ذهنی و همچنین سطوح سیستمیک، از بالاترین ذهنی تا لوگوئیک (صفحه الهی، صفحه لوگوس، که گاهی به آن آدی نیز می‌گویند) آگاهانه همكاري كرده و مقام رفيعي را در نظام به دست آورند، مشابه تمام درجات و درجات سلسله مراتب، از آغازين درجه اول تا خود پروردگار جهان، هر چند خودشان نمي توانند اين مقام عالي را اشغال كنند. در زیر این سطوح - جایی که تماس با بتن رخ می دهد، ما می بینیم که دیوها با درجات کمتر به طور ناخودآگاه کار می کنند، به استثنای کسانی که نیروها و موجودات آگاه هستند و موقعیت بالایی را اشغال می کنند، یعنی:

  • الف) راجا - ارباب هواپیما.
  • ب) هفت دیو که تحت فرمان او کار می کنند و موجوداتی هستند که ماده هفت فرعی را اشباع می کنند.
  • ج) چهارده نماینده از اشعه ها که به صورت دوره ای قدرت را به دست می آورند و بسته به اینکه پرتو می آید یا می رود.
  • د) چهار دیو که نمایندگان چهار مهاراجه (اربابان کارما) هستند. روی طرحو نقاط کانونی تأثیر کارمایی در رابطه با یک شخص. چهار مهاراجه توزیع کننده کارمای مردمان بهشتی و بنابراین سلول ها، مراکز و اندام های بدن آنها هستند. با این حال، کل سیستم از طریق نمایندگان درجات مختلف کار می کند. این عوامل کارما توسط همان قوانینی که برای اربابان سیستمی و کیهانی کارما اداره می شود، اداره می شوند و مثلاً در طول تجلی هر طرحی، آنها تنها موجودات هستند. در شکل،که اجازه دارند از "رینگ پاس" این هواپیما فراتر بروند. تمام واحدهای دیگر که در هواپیما ظاهر می شوند باید قبل از حرکت به سطوح ظریف تر، استفاده از وسیله نقلیه ای را که از طریق آن کار می کنند متوقف کنند.

ما تعداد قابل توجهی جدول داریم که باید مرور کنیم، زیرا تنها چیزی که در حال حاضر منطقی است و می‌توان انجام داد، ارائه برخی حقایق، نام‌ها و خطوط کلی است که فقط از طریق قانون مطابقت قابل اثبات است. کلید درک همیشه توسط این قانون داده شده است. تمایز اساسی در منظومه شمسی به شرح زیر است:

  • چگونه آتش الکتریکیلوگوس خود را به عنوان هفت جنبه اراده، انگیزه معنوی یا هدف نشان می دهد.
  • چگونه آتش خورشیدیاین خود را به صورت هفت پرتو، یا به عنوان نور حکمت، آگاهی، که از طریق شکل تابش می کند، نشان می دهد.
  • چگونه آتش اصطکاکیاو به صورت هفت پسر فوهات، هفت آتش بزرگ یا گرمای فعال جوهر فکری ظاهر می شود.

این سه وجه خدای آتش و آتش خدا، سه ذات تثلیث منطقی هستند و هر یک به نوبه خود از طریق هفت ذات دیگر که تجلی کلی آنها را تشکیل می دهند، متجلی می شوند.

آتش الکتریکی هفت برابر. هفت نوع وجود روحانی، یا هفت روح در برابر عرش در باطن ترین ذات آنها. نیروی پویا یا اراده زیربنای همه تجلیات. در هواپیمای خود آنها نوعی "جواهری در نیلوفر آبی" را تشکیل می دهند و بنابراین برای درک ما در منظومه شمسی کنونی غیرقابل درک هستند، زیرا آنها تا زمانی که "پسر کامل نشود" یا زمانی که آگاهی منطقی به طور کامل بیدار نشود، آشکار نمی شوند. از نظر باطنی آنها "ارواح تاریکی" هستند.

آتش خورشیدی هفتگانه هفت نفر بهشتی، کلیت کامل نور، هفت پرتو تجلی خورشید روحانی. در زمان و مکان، این هفت پرتو نور به 9 پرتو تبدیل می‌شوند (سه پرتو اصلی، که سومی به صورت هفت تجلی می‌یابد)، بنابراین نه گلبرگ ایگوی منطقی هستند که در وسیله فیزیکی آن متجلی می‌شوند. از نظر باطنی آنها «فرزندان نور» هستند.

آتش هفتگانه اصطکاک. هفت برادر فوهات. هفت تجلی الکتریسیته یا پدیده های الکتریکی. اینها هفت لرد راجا یا دیوها از هفت هواپیما هستند. اینها هفت آتش یا هفت حالت فعالیت هستند که از طریق آنها آگاهی خود را نشان می دهد. این ها هادی های آگاهی و هفت ارتعاش هستند. از نظر باطنی آنها "برادران انرژی" هستند.

بنابراین بدیهی است که کلیت تجلی لوگوئیک، آن گونه که در زمان و مکان مشاهده می شود، عبارت است از:

آخرین گروه به معنای واقعی کلمه هفت اسپیرلا یا ارتعاشات نیرو در اتم فیزیکی دائمی منطقی هستند. این چیزی است که باید با دقت در مورد آن فکر کرد. هفت پرتو مجموع کل ماهیت روانی لوگوس است که از طریق فرم فیزیکی او تابش می کند - هفت ویژگی او، کلیت بیان میل او یا ماهیت عشق. هفت روح مجموع کلی جنبه اراده اوست، زندگی ترکیبی تجلی کامل او، چیزی که وجود فرم و تکامل آن را شرط می کند در حالی که ایگوی منطقی برای بیان فیزیکی تلاش می کند.

با توسعه این قیاس نسبت به سطوح بالاتر و در نتیجه با در نظر گرفتن شباهت‌های بین رشد کیهانی کوچک و کلان، داریم:

1. هفت روح که انگیزه اصلی خود را دریافت می کنند:

  • الف) در سطوح ذهنی پایین کیهانی؛
  • ب) در معنای "جواهری در نیلوفر آبی"؛
  • ج) در صفحه اتم کیهانی.

2. هفت نفر از بهشتیان که در خط قدرت قرار دارند:

  • الف) از صفحه اختری کیهانی؛
  • ب) از نیلوفر آبی نه گلبرگ منطقی.
  • ج) از صفحه بودایی کیهانی (هفت ریشی از دب اکبر).

3. هفت پسر فوهات که نیروی حیاتی آنها سرچشمه می گیرد:

  • الف) از سطح فیزیکی کیهانی؛
  • ب) از اتمهای ثابت منطقی (در داخل بدن علی).
  • ج) از سطوح بالاتر ذهنی کیهانی.

و با این حال، این سه تنها بیان وجود واحد هستند، زیرا در پشت لوگوس در تجسم فیزیکی یک موناد منطقی وجود دارد که خود را از طریق ایگوی منطقی و بازتاب آن - شخصیت منطقی - بیان می کند.

همه این موجودات معنوی افراد خودآگاهی هستند و «حیات آتش» موجوداتی واقعی، آگاه و سرشار از حیات هستند. بنابراین می بینیم که لوگوس خود را به صورت وحدت نشان می دهد، اما این وحدت سه گانه است. ما می بینیم که چگونه وحدت سه گانه به هفت زندگی بزرگ متمایز می شود که تمام زندگی های کوچک را در درون خود دارند.

دانش آموزان هنگام بررسی ساختار بدنه آرم خورشیدی یا سیاره ای باید به وضوح بین مراکز و بقیه بدن تمایز قائل شوند.

مراکز با آگاهی مرتبط یا مرتبط هستند و از واحدهای خودآگاه - مونادهای انسانی - تشکیل شده اند. بقیه بدن از ماده دیوا تشکیل شده است، اما این دو جزء با هم یک وحدت را تشکیل می دهند. بنابراین تعداد واحدهای دیوا بسیار بیشتر از واحدهای انسانی است، و علاوه بر این، ماده دیوا مؤنث و منفی است، در حالی که سلسله مراتب انسانی مردانه است. فعالیت مثبت مراکز بر ماده دوا منفی تأثیر می گذارد، آن را می سازد و از انرژی اشباع می کند. این در مورد لوگوس خورشیدی، لوگوس سیاره ای و انسان صادق است.

در اینجا فرصتی برای روشن کردن چیزی است که اغلب در مهی که اطراف را احاطه کرده است از بین می رود این مورد. واحدهای انسانی و دیواروی قوس صعودی که سلولهای بدن انسان بهشتی هستند، بخشی از مراکز هستند، و نه بقیه ماده حیات سلولی وسایل نقلیه او.در انسان، بدن از ماده تشکیل شده است که برای اهداف مختلف استفاده می شود، اما یک کل معین را تشکیل می دهد. در این به طور کلی، برخی از مناطق هستند از نقطه نظر نیروی انرژی زاحیاتی تر از دیگران بنابراین، به عنوان مثال، از نظر مقدار قدرت، می توانید ناحیه قلب را با ناحیه ساق پا مقایسه کنید. موجود - انسان - از هر دو استفاده می کند، اما مرکز قلب از اهمیت بالایی برخوردار است. در مورد انسان بهشتی هم همینطور است. دو سلسله مراتب بزرگ - دیوا و انسان - مراکز قدرت در بدنه لوگوس سیاره ای هستند. سایر تحولات ماهیت تکاملی موجود در این طرح، و ماده فعال باقیمانده کره ها با هر آنچه در آنها وجود دارد، قسمت های باقی مانده از بدن او را تشکیل می دهند.

شاید بتوان از تصویر زیر ایده‌ای از آنچه را که می‌خواهم بیان کنم به دست آورد. سلسله مراتب غیبی مربوط به گشودن نیلوفر آبی نه گلبرگ در انسان آسمانی و در انسان است (در اولی این کار به واسطه عمل معکوس صفحه فیزیکی کیهانی بر ذهن کیهانی انجام می شود)، در حالی که سلسله مراتب دوا بزرگ مربوط به اتم های دائمی، بدن خودی و رشد اسپیرلا است. بنابراین، یک دانش آموز عاقل می تواند عملکرد آگنیکایتان های پایین ترین کوره ها را ببیند و درک کند - در مقیاس کلان کیهانی و کوچک.

ماده دوا انواع مختلفی دارد و شاید روند بعدی روشن‌تر شود اگر بگوییم که با از بین رفتن شکل، سازندگان و دیوهای کوچک‌تر به خود باز می‌گردند. روح گروهیبرخی از آنها، آنهایی که بدنهای چهارمین ملکوت طبیعت را تشکیل می دهند و بنابراین نمایانگر بالاترین نوع جوهری هستند که از طریق آن آگاهی می تواند در سه جهان ظاهر شود، در مسیر هستند. به فردی شدن،- آنها از مواد سه پادشاهی دیگر به مرحله انسانی نزدیکترند. آنها مکانی را در تکامل دوا اشغال می کنند، شبیه به جایی که فردی که به مسیر در قلمرو بشری نزدیک می شود (توجه داشته باشید که من می گویم "پادشاهی" و نه "تکامل"). هدف دیواها (که از نظر رتبه پایین تر از پیتریس خورشیدی هستند) فردی سازی است. هدف آنها تبدیل شدن به انسان در چرخه آینده است. هدف انسان دریافت آغاز، یا تبدیل شدن به یک Dhyan Chohan آگاه است، تا بتواند در چرخه ای دوردست، کاری را که سولار پیتریس برای او انجام داد، برای بشریت آن عصر انجام دهد و فرصت ابراز خودآگاهی را برای مردم فراهم کند. همانطور که قبلا ذکر شد هدف از Solar Pitris تبدیل شدن به پرتوی منطقی است.

باید به خاطر داشت که دیواهایی که قبلاً به آنها نگاه کردیم، منابع تکانه و کسانی هستند که انرژی سطح مناسب را در هواپیمای خود دستکاری می کنند. بنابراین، باید گیرنده‌های نیرو، یا آن انبوهی از حیات‌های عنصری که مجموع ماده هواپیما را تشکیل می‌دهند، با آنها مرتبط باشند. بر روی امواج انرژی، با تکانه نفس و در نتیجه عمل ارتعاشی، آنها در تمام اشکال شناخته شده برای ما در سطح فیزیکی ساخته می شوند. بنابراین در ارتباط با تجلی در سطح فیزیکیدیواها را می توان به سه گروه تقسیم کرد:

  1. فرستنده ها اراده خدا, آغازگر فعالیت در ماده دوا اینها سازندگان بزرگتر هستند که در گروه های مختلف سازماندهی شده اند.
  2. دستکاری کننده های انرژی آغاز شدهاینها کارگران بی شماری هستند که نیروی دستکاری می کنند، که به نوبه خود انگیزه را به جوهر یا ذات اصلی منتقل می کنند. اینها سازندگان درجه کمتری هستند، اما آنها نیز مانند گروه اول در قوس تکاملی هستند.
  3. گیرنده های برق،کل ماده زنده هواپیما. این زندگی ها تا حد زیادی در دست سازندگان منفعل است.

در این راستا، دانش‌آموزان باید به خاطر داشته باشند که تمام اشکال فیزیکی متراکم، اعم از چوب، حیوان، معدنی، قطره آب یا گوهر، خود حیات‌های عنصری هستند که توسط دست‌کاری‌کنندگان زنده که تحت هدایت معماران آگاه کار می‌کنند، از جوهره زنده تشکیل شده‌اند. سپس بلافاصله مشخص خواهد شد که چرا نمی توان به نحوی این گروه پایین خاص را نظام مند کرد. یک الماس زیبا، یک درخت با شکوه یا یک ماهی در آب، به هر حال، فقط دیو هستند. شناخت این حیات ضروری است که حقیقت اساسی تمام تحقیقات غیبی و راز همه جادوهای سودمند را تشکیل می دهد...

پادشاهی پرندگانبه روشی خاص با تکامل deva مرتبط است. این پل بین تکامل دیوها "در شکل خالص آنها" و دو جلوه دیگر زندگی است.

  • اولبرخی از گروه‌هایی از دیوها که می‌خواهند به قلمرو بشری بروند، با داشتن توانایی‌های خاصی می‌توانند این کار را از طریق پادشاهی پرندگان انجام دهند. برخی از دیوها که می خواهند با انسان ها ارتباط برقرار کنند ممکن است همین کار را انجام دهند. اشاراتی از این حقیقت در کتاب مقدس مسیحیان و عقاید مذهبی مسیحی در مورد فرشتگان یا دیوها به عنوان موجوداتی با بال وجود دارد. چنین موارد کمی وجود دارد، زیرا روش معمول برای دیوها پیشروی تدریجی به سمت فردی شدن از طریق گسترش احساس است. با این حال، در برخی موارد که اتفاق می‌افتد، دیواها چندین چرخه را در قلمرو پرندگان طی می‌کنند و پاسخی به ارتعاش ایجاد می‌کنند که در نهایت آنها را به خانواده انسان می‌فرستد. به این ترتیب آنها بر استفاده از شکل مادی ناخالص تسلط پیدا می کنند و محدودیت ها و ناخالصی های ذاتی در قلمرو حیوانات را دور می زنند.
  • دومبسیاری از دیوها که در تلاش برای تبدیل شدن به دستکاری کننده زندگی هستند، از گروه زندگی های منفعل در قلمرو پرندگان بیرون می آیند و قبل از تبدیل شدن به پری، الف، گنوم یا دیگر ارواح مشابه، تعداد معینی چرخه را در قلمرو پرندگان می گذرانند.

چرایی وقوع هر دوی این واقعیت‌ها برای خواننده بی‌تجربه آشکار نخواهد بود، و ارتباط واقعی بین پرندگان و دیوها دقیقاً توسط دانش‌آموز غیبت درک نمی‌شود، مگر اینکه او به فکر کردن در مورد «پرنده یا قو، فراتر» باشد. زمان و مکان» و در مورد آن نقشی که پرندگان در اسرار دارند. این کلید است. علاوه بر این، او باید این واقعیت را به خاطر داشته باشد که هر زندگی در هر سطحی، از خدا گرفته تا کوچکترین دیوها یا سازندگان، باید در یک زمان از خانواده بشری بگذرد.

دیواهای ششمین زیرصفحه فیزیکی را می توان به سه گروه، و اینها دوباره به هفت و چهل و نه تقسیم کرد. بنابراین آنها به تمام گروه های منظومه شمسی مربوط می شوند. این گروهها (در ماهیت اصلی خود) پاسخ می دهند "به آنچه در بالاست بیش از آنچه در پایین است" - بیانی پنهانی از ارتباط نزدیک بین دیوهای آتش و دیوهای آب و همچنین انکار ارتباط نزدیک بین آب و دیوهای زمینی به بیان غیبی، دیوهای آب از طریق عمل دیوهای آتش به رهایی می رسند.

دیوهای آب راه خدمت خود را در کار بزرگ تغذیه همه جانوران گیاهی و جانوری روی این سیاره پیدا می کنند. هدف آنها پیوستن به آن گروه بالاتر از دیواها است که ما آنها را دیواهای گازی یا آتشین می نامیم. دومی، در نتیجه عمل آتش خود بر روی آب، آن توالی تبخیر، تراکم و بارش نهایی را ایجاد می کند که - دائماً رخ می دهد - تمام زندگی روی زمین را تغذیه می کند. بنابراین، کار قوانین روانی عشق را می توان بارها و بارها هم در ملکوت دیو و هم در ملکوت انسانی مشاهده کرد: اول حذف یا جدا شدن واحد از گروه (که در انسان تشخص نامیده می شود و در ملکوت آب تبخیر می شود). ، سپس تراکم یا ادغام واحد با یک گروه جدید و بالاتر. ما این فرآیند را تراکم برای آبهای دیو و شروع برای انسان می نامیم. آنچه در پی می‌آید قربانی کردن گروهی از اتم‌های انسان یا دیوا به نفع کل است. بنابراین قانون خدمت و ایثار بر جنبه دوم الهی در همه انواع بزرگ و کوچک آن حاکم است. این قانون است. اما در پادشاهی بشری اگر چه عشق تحقق شریعت است، اما از راه درد و رنج حاصل می شود و هر بنده عاشق واقعی بشریت بر صلیب مصلوب می شود تا اینکه اصل ششم در او حاکم شود و اصل ششم. نوع ماده در بدن او کاملاً تسلیم انرژی بالاتر می شود.

برای دیوها، عشق اجرای قانون بدون درد و رنج است. او خط کمترین مقاومت برای آنها است، زیرا آنها جنبه مادری، جنبه زنانه تجلی هستند و دادن، تغذیه و مراقبت برای آنها آسان است. بنابراین، دیوهای آب‌ها خود را در خدمت پادشاهی‌های گیاهی و جانوری می‌ریزند و هر چیزی که آنها را در زیر صفحه ششم عقب نگه می‌دارد، در نهایت در آتش‌های متحول کننده غلبه خواهد کرد. با "تقطیر و تبخیر" پنهانی، این دیوها در نهایت بخشی از گروه آتشین گازی را تشکیل می دهند و به آتش هایی تبدیل می شوند که اساس کیمیاگری الهی هستند.

به طور کلی، باید به خاطر داشت که دیوهای زمینی چگال ترین ماده در جریان تکامل به دیوهای آب تبدیل می شوند و در نهایت راه خود را به صفحه اختری یا زیر صفحه مایع کیهانی پیدا می کنند. دیواهای آب های سطح فیزیکی، از طریق سرویس، راه خود را به گاز و سپس به زیر صفحه گازی کیهانی می یابند و تبدیل به دیوهای صفحه ذهنی می شوند. این فرآیند به معنای واقعی کلمه و به طور پنهانی تبدیل میل به فکر است.

دیوهای گازی در نهایت تبدیل به دیوهای اتر چهارم می شوند و از آنجا، طی ادوار طولانی، راه خود را به چهارمین اتر کیهانی، صفحه بودایی می یابند...

پنج اصل

اصل I. تمام ماده، ماده زنده یا جوهر حیاتی موجودات انحرافی است. به عنوان مثال، اگر یک صفحه خاص و اشکال ساخته شده از جوهر این هواپیما را در نظر بگیریم، همه اینها صورت مادی یا پوسته دیوای بزرگ است که جوهر پشت تجلی و روح این صفحه است.

اصل دوم. تمام اشکالی که بر روی هر نت کلیدی ارتعاش می کنند توسط دواهای ساختمان از ماده بدن خود تولید می شوند. دیوها جنبه مادر بزرگ نامیده می شوند زیرا آنها از جوهر خود فرم می آفرینند.

اصل سوم. دیوها زندگی هستند که انسجام فرم را ایجاد می کنند. دیوها جنبه های سوم و دوم هستند که با هم ترکیب شده اند و باید به عنوان زندگی همه اشکال زیر بشری در نظر گرفته شوند. بنابراین جادوگری که در قلمرو معدنی دگرگون می‌شود، عملاً با ماهیت دیوا در ابتدایی‌ترین شکل آن روی قوس صعودی تکامل کار می‌کند و باید سه چیز را به خاطر بسپارد:

  • الف) در مورد تأثیر جاذبه معکوس زندگی های انفرادی در پشت کانی، یعنی در اصل در مورد وراثت آن.
  • ب) در ماهیت هفتگانه گروه خاصی از دیوها که به معنای غیبی آن را تشکیل می دهند. موجود.
  • ج) در مورد مرحله انتقالی بعدی، پادشاهی گیاهی یا حدود نفوذ غیبیپادشاهی دوم به اولی

اصل IV. همه موجودات منحرف و سازندگان در سطح فیزیکی به ویژه برای انسان خطرناک هستند، زیرا آنها در سطوح اتری کار می کنند و همانطور که قبلاً اشاره کردم ناقل پرانا یا ماده حیاتی و جاندار هستند و بنابراین جوهر آتشین را به سمت نادانان و نادانان هدایت می کنند. بی احتیاط می سوزاند و از بین می برد.

اصل V. دیوها، مانند واحدهای خودآگاه فردی، برای تحقق اهداف خود بیان شده، مانند انسان، انسان آسمانی، یا لوگوس خورشیدی (که به عنوان ایگو در نظر گرفته می شود) کار نمی کنند. آنها به صورت گروهی کار می کنند و به آنها گزارش می دهند:

  • الف) در ابتدا ذاتی در تکانه یا هوش فعال پنهان آنهاست.
  • ب) دستورات صادر شده توسط سازندگان بزرگ.
  • ج) تشریفات یا اجبار از طریق رنگ و صدا.

اگر این حقایق را به خاطر بسپاریم و روی آنها تأمل کنیم، می‌توانیم به درک خاصی از نقشی که دیوها در تغییر شکل بازی می‌کنند، برسیم. به ویژه در این مورد، جایگاهی است که آتش در این فرآیند اشغال می کند، زیرا به وضوح تفاوت روش های هر دو مکتب را آشکار می کند.

در فرآیند تغییر شکلی که توسط اخوان انجام می شود، آتش درونی که اتم، شکل یا انسان را جان می بخشد، تحریک، افروخته و تشدید می شود تا زمانی که (از طریق نیروی درونی خود) پوسته های خود را بسوزاند و به صورت تشعشع از "حلقه" خود ساطع شود. تجاوز نکن.» مشاهده این موضوع در آغازهای نهایی، زمانی که بدن علّی در اثر آتش سوزی از بین می رود، جالب است. آتش درونی همه چیز را می سوزاند و آتش الکتریکی آزاد می شود. بنابراین، کیمیاگر واقعی در آینده در هر صورت سعی می کند رادیواکتیویته عنصر یا اتمی را که با آن کار می کند تحریک کند و توجه خود را بر روی آن متمرکز کند. مثبت هسته با بالا بردن ارتعاش، فعالیت یا مثبت بودن خود، به هدف مورد نظر خود می رسد. معلمان نیز همین کار را می کنند و روح انسان را فعال می کنند، بدون اینکه اصلاً به جنبه «دوا» آن دست بزنند. همین قانون اساسی هم در مورد ماده معدنی و هم برای شخص صدق می کند.

روندی که Dark Brotherhood انجام می دهد کاملاً معکوس است. توجه خود را روی یک فرم متمرکز می کند و سعی می کند آن شکل یا ترکیبی از اتم ها را تکان دهد و بشکند تا حیات الکتریکی مرکزی آزاد شود. آنها با استفاده از ماهیت مخرب خود ماده (دوا-ذات) به این نتیجه می رسند. آنها پوسته مادی را می سوزانند و از بین می برند و سعی می کنند جوهر فراری را که هنگام از هم پاشیدگی فرم آزاد می شود را به دست آورند. این امر با برنامه تکاملی زندگی آزاد شده از این طریق تداخل می کند، رسیدن به هدف را به تاخیر می اندازد، مسیر معینی از توسعه را مختل می کند و همه عوامل دخیل را در موقعیت دشواری قرار می دهد. مانعی در برابر زندگی (یا ذات) قرار می گیرد، دیوها بدون شرکت در اجرای طرح به طور مخرب کار می کنند و جادوگر سیاه به دلیل قانون کارما و به دلیل مادی شدن جوهر خود در خطر است. قرابت با جنبه سوم جادوی سیاه از این دست از طریق روش تخریب شکل با ابزارهای بیرونی به جای رهایی زندگی از طریق توسعه و آماده سازی درونی، در همه ادیان رخنه می کند. این روش باعث ایجاد شرارت های هاتا یوگا در هند و روش های مشابهی می شود که توسط برخی از دستورات مذهبی و غیبی در غرب انجام می شود. همه آنها در یک سطح در سه جهان با ماده کار می کنند و به خاطر خیر مرتکب شر می شوند. هم دیوها را کنترل می کنند و هم برای دستیابی به اهداف خاص از طریق دستکاری ماده شکل تلاش می کنند. سلسله مراتب با روح در قالب کار می کند و نتایج هوشمندانه، خودساز و پایدار ایجاد می کند. هر گاه توجه به صورت و نه روح معطوف شود، تمایل به پرستش دیوها، معاشرت با آنها و جادوی سیاه ایجاد می شود. فرم متشکل از ماده دوا در تمام سطوح.

در تمام ملاحظات مربوط به این انرژی‌ها، باید به خاطر داشت که این انرژی‌ها از طریق، یا بهتر بگوییم تشکیل بدن‌های زندگی‌های خاصی که ما آنها را دیو می‌نامیم، به ما می‌رسند - گروه‌های بزرگتر یا کوچکتر از دیوها. بنابراین، ما دائماً در بدنهای متشکل از این زندگی ها کار می کنیم و بنابراین بر آنها تأثیر می گذاریم. کسانی که درس خوانده اند "رساله آتش کیهانی"برای شما مفید خواهد بود که نکات زیر را برجسته کنید:

  1. پست ترین نوع دیواها یا سازندگان در مسیر تکامل، دیوهای بنفش هستند. در مرحله بعدی رنگ سبز و در نهایت دیواهای سفید می آیند. همه آنها توسط گروه ویژه چهارم کنترل می شوند. آنها فرآیندهای بیرونی، فرآیندهای وجود سطح فیزیکی را کنترل می کنند.
  2. اما نباید فراموش کرد که در پایین ترین پله نردبان تکامل، گروه های دیگری از زندگی ها قرار دارند که به اشتباه دیوها نامیده می شوند و طبق قانون کار می کنند و توسط نهادهای بالاتر کنترل می شوند...

جالب است که حداقل دیدگاه آن دیوهای بزرگ را که آگاهانه با طرح تکامل همکاری می کنند، درک کنیم. آنها روش خاص خود را برای بیان این ایده ها از طریق رنگی که می توان شنید و صدایی که می توان دید، دارند. در انسان، روند معکوس رخ می دهد: او رنگ ها را می بیند و صداها را می شنود. این به نیاز به نمادها اشاره دارد، زیرا آنها نشانه هایی هستند که حقایق و دستورالعمل های کیهانی را منتقل می کنند و می توانند به طور مساوی توسط نمایندگان پیشرفته هر دو تکامل قابل درک است.قبلاً گفته شد (و این را باید به خاطر داشت) که:

  • الف) انسان جنبه های الوهیت را نشان می دهد. دیوها ویژگی های الوهیت را نشان می دهند.
  • ب) بینایی درونی انسان رشد می کند و باید دیدن را بیاموزد. دیوها شنوایی درونی را توسعه می دهند و باید شنیدن را یاد بگیرند.
  • ج) هر دو هنوز ناقص هستند و نتیجه این جهان ناقص است.
  • د) انسان از طریق تماس و تجربه رشد می کند. در حال گسترش است. دیوها از طریق کاهش تماس تکامل می یابند. محدودیت برای آنها قانون است.
  • ه) هدف انسان خویشتن داری است. دیوها باید از طریق تسلیم شدن به کنترل بیرونی رشد کنند.
  • و) انسان عشق ذاتی است - نیرویی که انسجام ایجاد می کند. دیوها اساساً هوش ذاتی هستند - نیرویی که فعالیت ایجاد می کند.
  • ز) نوع سوم نیرو، نوع اراده، که پدیده‌های الکتریکی را متعادل می‌کند، باید بر روی هر دو تکامل و از طریق آن یکسان عمل کند، اما در یکی به عنوان خودآگاهی و در دیگری به عنوان ارتعاش سازنده نشان داده می‌شود.

در انسان آسمانی این دو جنبه بزرگ الوهیت به طور مساوی با هم ترکیب می شوند و با پیشرفت ماهامانوانتارا، خدایان ناقص کامل می شوند. این گسترده، مشترک ویژگی های مشخصهتا حدی نشان داده شده اند که ارتباط انسان با دیوها را روشن می کنند.

در اینجا باید تأکید کرد که اگرچه ما در درجه اول به ماناس در علاقه مندیم انسانسلول های بدن لوگوس سیاره ای، باید به خاطر داشته باشیم که در برخی از طرح ها واحدهای دوا غالب هستند. اگرچه از دیدگاه یک انسان، دیوها به هیچ وجه تحت تأثیر ماناها در درک ما نیستند، اما اگر از زاویه دیگری به آنها نگاه کنیم، آنها هستندخود ماناس، نیروی خلاق فعال، سلسله مراتب پنجم و ششم در تجلی کامل. ما باید در مورد ارتباط (به ناچار نزدیک) بین سلسله مراتب دیوا پنجم و اصل منطقی پنجم تأمل کنیم و همچنین بدانیم که (با نگاهی به کل موضوع از دیدگاه انسان آسمانی) دیوها هستند. بخش جدایی ناپذیرطبیعت او، و او ماناساپوترا، سازنده خلاق، وجه پنج گانه برهما است. کلیت مناس یک ذات ناب است، و تنها زمانی که اتحاد بین وجه سوم پنجگانه و دو جنبه دیگر ایجاد شود، آنچه ما انسان می نامیم ظاهر می شود - چه یک انسان بهشتی باشد چه یک انسان معمولی. دیوها با دو عامل دیگر ترکیب می شوند و در نتیجه بوجود می آیند:

  • الف) آرم خورشیدی؛
  • ب) انسان بهشتی;
  • ج) یک انسان

این راز بزرگ مرتبط با رمز و راز الکتریسیته (یا زندگی فوهاتی) است که توسط H.P.B ذکر شده است. اتصال دهنده ها، سازندگان، دیواها آتش شعله ور، مواد الکتریکی تابشی هستند. و تنها در زمان و مکان، تنها در سیر تجلی و از طریق چرخه های عینیت، امکان ظهور موجودی مانند انسان یا بهشتی شدن انسان میسر می شود. به عنوان مثال، فراتر از "حلقه-گذر-نبود" خورشیدی، و تا آنجا که به تکامل ما مربوط می شود، یک ماده الکتریکی تابشی وجود دارد، یک اتر فکری فعال، که توسط تکامل deva متحرک شده است.

آنها کورکورانه عمل می کنند و از قوانین الکتریسیته کیهانی پیروی می کنند. (باید تمایز روشنی بین الکتریسیته کیهانی و آکاسا الکتریکی سیستم قائل شد، که ماده الکتریکی محدود شده است و توسط عامل دیگری تحت سلطه مجموعه قوانین دیگری قرار می گیرد - عامل روح پاک.) فراتر از «حلقه رد نشدن» انتزاعی است که ما آن را روح ناب می نامیم. این «روح ناب» یا موجود انتزاعی و آگاه، آگاه از کارما، به طور دوره‌ای برای تجلی و تحقق طرح، تابع قوانین وجودی خود، تلاش می‌کند، و در نتیجه توسط کیفیت جذاب قطب مخالف خود (یعنی جوهر فکری) با آن ادغام شود. برخورد هر دو قطب و نقطه آمیختگی آنها باعث ایجاد فلش در جهان کیهانی می شود که ما آن را خورشید می نامیم و منجر به تشکیل نور یا عینیت می شود. بنابراین، در درون «حلقه عبور نمی‌کند»، آتش الکتریکی روح ناب فقط می‌تواند از طریق همجوشی یا اتحاد با ماده الکتریکی خود را نشان دهد، و بنابراین این امر آن را در طول تکامل، یا بهتر است بگوییم در بخش بزرگ‌تری از آن فرآیند، محدود می‌کند. علاوه بر این، هر چقدر هم که کمی درک شود، تکامل deva بخش بزرگی از تجلی را تا آغاز فرآیند تبدیل کنترل می‌کند. دیوها دائماً در حال ساختن یک فرم محدود کننده هستند.

روح گرایی (بخش دوم: مفاهیم و تعاریف اساسی)
Novikov L.B.، آپاتیتی، 2010

بر اساس نظریه فیزیکدان V. Lobankov، جهان های فیزیکی و ظریف وجود دارد.
جهان فیزیکی شامل ماده (سیارات، ستارگان و غیره) و میدان های الکترومغناطیسی و گرانشی است.
دنیای ظریف شامل پدیده های روانی (انرژی روانی، بیوانرژی و غیره) می شود. دنیای ظریف مبتنی بر فرکانس های فوق العاده بالا است.
همچنین میدان های پیچشی وجود دارد، یعنی. میدان های پیچشی تجلی میدان های پیچشی در دنیای فیزیکیاینرسی است. مظهر میدان های پیچشی در دنیای لطیف روح است - یک لخته انرژی به شکل میدان های پیچشی. درون این فضای چرخان (روح) حاوی اطلاعاتی در مورد عملکرد بدن انسان (بدن اختری) و فرآیند تفکر (بدن ذهنی) است. فرآیند تفکر باعث می‌شود فضا بپیچد: افکار خوب فضا را به یک جهت می‌پیچند، افکار شیطانی در جهت مخالف.
فرآیند مادی شدن روح به شرح زیر اتفاق افتاد. ابتدا دنیای ظریف پدید آمد، سپس دنیای فیزیکی. در دنیای فیزیکی، ماده متراکم تر شد و در نتیجه ستارگان، سیارات و غیره تشکیل شد. دنیای ظریفمنجر به خلقت روح شد. ارواح روی زمین به تدریج متراکم تر شدند و شروع به به دست آوردن بدن فیزیکی کردند. در ابتدا بدن متراکم نبود و می توانست از میان اجسام عبور کند. سپس متراکم تر شد و ویژگی های مدرن به دست آورد. این گونه بود که انسان، حیوانات و گیاهان ظاهر شدند. ابتدا هوشیاری دائماً به میدان اطلاعات جهانی متصل بود، سپس این توانایی به دلیل این واقعیت که تمدن قبلی (آتلانتیس ها) انرژی ذهنی منفی بیش از حد انباشته شده بود، از بین رفت. میدان های پیچشی در جهت منفی پیچ خوردند.
مفهوم مدرن ارائه شده از فرآیند مادی شدن ارواح از این جهت جالب است که سعی می کند ایده باطنی اشکال غیر مادی وجود انسان (نژادهای ریشه اول و دوم روی زمین) را توضیح دهد که ما در هر بار سعی کردیم. راه ممکن برای جلوگیری از، زیرا در زمان ما، زمانی که کودکان با روحیه محدود شده توسط ماتریالیسم "خشن" بزرگ می شوند، چنین پدیده ای ممکن است کاملاً غیرقابل درک به نظر برسد.
تعبیر فیزیکی کارما این است که روح ها این توانایی را دارند که به طور متوالی در بدن های فیزیکی مختلف زندگی کنند، در حالی که انرژی روانی مثبت یا منفی را جمع می کنند. فردی که کارمای بدی دارد از طریق اعمال خوب باید میدان های پیچشی خود را در جهت مثبت بچرخاند تا از شر میدان های منفی خلاص شود و شادتر شود. به هر روحی فرصتهای یکسانی برای خودآگاهی داده می شود.
مرگ به اندازه تولد طبیعی است. این تنها بخشی از فرآیند تولد دوباره به سطوح دیگر هستی است. و زمین مکانی برای رشد تدریجی ارواح است.
برهمن های هند مرگ را انتقال روح از مرحله پایین تر رشد به مرحله بالاتر می دانستند. این گونه انتقال ها به نظر آنها باید ادامه یابد تا سرانجام روح انسان به درجه ای از صفا و کمال برسد که شایسته دخول در روح جهانی باشد. فیلسوفان ودانتا ادعا می کنند که چنین روح جهانی و مسلط برای همه ارواح، آتمان یا روح برتر است.
اعتقاد بر این است که هر فردی که روی زمین زندگی می کند منصوب می شود زمان معینزندگی ساعت ولادت و ساعت مرگ برای او مقدر شده است و هر فردی باید مدت زمانی را که برای زندگی در نظر گرفته شده است به کمال بگذراند.
تحمیل زمان مرگ با خودکشی توسط همه ادیان جهان محکوم است. لوبسانگ رامپا توضیح می‌دهد: «هرکسی که خودکشی می‌کند، وارد بدن نوزاد می‌شود و به زمین بازمی‌گردد، مثلاً چند ماه، ممکن است این نوزاد مرده به دنیا بیاید چند سال زندگی نمی کند، سپس کودکی که در بدن او در سن مناسب می میرد."
ظهور ارواح با مرگ خشونت آمیز افراد با پوسته اختری قوی همراه است (به "یوگا معنوی" مراجعه کنید). بدن اختری یک فرد سالم مرد قوی، با اعمال خشونت خاص کشته می شود، در لحظه مرگ از بدن فیزیکی جدا می شود و در مکان های آشنا برای مقتول باقی می ماند. با گذشت زمان، یک بدن اثیری از آن تشکیل می شود که منعکس کننده ویژگی های رفتاری بدن فیزیکی است. اگر شخصی در طول زندگی خود از مکان های خاصی بازدید کرد یا به افراد خاصی فکر کرد، بدن اثیری او نیز همین کار را می کند. یک شبح دوگانه اثیری از یک فرد به قتل رسیده است که بر اساس عادت های صاحب قبلی خود در زمین سرگردان است. پس از مدتی (و گاهی پس از چندین قرن) انرژی آن تحلیل می رود و به تدریج حل می شود و از بین می رود. اعتقاد بر این است که این اجسام اثیری هستند که در جلسات معنوی شرکت می کنند و «اطلاعات» را درباره جهان دیگر به اشتراک می گذارند. به گفته لوبسانگ رامپا، باید به خاطر داشت که اجسام اثیری توانایی عمل در دنیای فیزیکی را ندارند و بنابراین هیچ خطری برای آن ایجاد نمی کنند.
مادی شدن کلمه ای است که معنویت گرایان برای نشان دادن پدیده «روح به خود گرفتن شکل مادی» به کار می برند. با اصطلاح دیگری جایگزین شد، موفق تر، «تجلی اشکال». به گفته E.P. بلاواتسکی که آنها را ارواح مادی شده می نامد غیرقابل قبول است، زیرا آنها ارواح نیستند، بلکه "تندیس های پرتره متحرک" هستند.
نظر E.P. بلاواتسکی با ایده هندو در مورد تناسخ روح، تناسخ آنها سازگار است. دقیقاً در آن زمان است که تحقق آنها رخ می دهد - ظهور یک موجود زنده جدید بر روی زمین.
ذهن هایی که در سنت های جهان بینی پروتستانی شکل گرفته اند، ایده تناسخ را درک نمی کنند و آن را رد می کنند. مشخص است که حتی پس از انتقال، با تبدیل شدن به روح، چنین افرادی همچنان قانون تناسخ را نادیده می گیرند. بنابراین، در پیام های ارواح در کشورهای پروتستان، معمولاً ایده تناسخ رد می شود. این دلیل برتری عظیم معنویت گرایی فرانسوی (یا کاردنیسم) بر معنویت گرایی انگلیسی-آمریکایی است.
Ethrobation یک کلمه یونانی به معنای بالا رفتن در هوا یا راه رفتن در هوا است. در میان معنویت گرایان مدرن به این حالت معلق می گویند. می تواند خودآگاه یا ناخودآگاه باشد. در یک مورد جادو است، در مورد دیگر بیماری یا قدرتی است که نیاز به توضیح دارد.
توضیحی نمادین از اتروباسیون در یک نسخه خطی قدیمی سریانی که در قرن پانزدهم ترجمه شده است، ارائه شده است. توسط یک ملکوس خاص، یک کیمیاگر. در رابطه با شرح اعمال سیمون جادوگر، در یک پاراگراف می توان چنین خواند: "سیمون، در حالی که صورت خود را به زمین فشار می داد، در گوش او زمزمه کرد: "ای مادر زمین، از تو می خواهم - کمی نفس به من بده. و من مال خود را به تو خواهم داد. بگذار بروم ای مادر تا سخنانت را به ستاره ها برسانم و اندکی بعد صادقانه به سوی تو برگردم.» و زمین برای استحکام بخشیدن به موقعیت خود و بدون کوچکترین آسیبی به خود، نابغه خود را برای نفس کشیدن فرستاد. بر شمعون، در حالی که شمعون بر او دمید و ستارگان از دیدار آن بزرگوار شاد شدند.
به گفته E.P. بلاواتسکی، نقطه شروعآزمایش شرح داده شده بر اساس اصل الکتروشیمیایی شناخته شده است که اجسام برق دار مشابه دفع می کنند، در حالی که اجسام برق دار غیر مشابه یکدیگر را جذب می کنند. به گفته این فیلسوف، زمین یک جسم مغناطیسی است، در واقع یک آهنربای عظیم است، همانطور که پاراسلسوس 300 سال پیش ادعا کرد.
مفسران مدرن این پدیده آن را چنین تفسیر می کنند: "معروف شدن یک چیز نسبتاً واقعی است و اصلاً اختراعی از حوزه علمی تخیلی نیست... شناورسازی با استفاده از تمرینات تنفسی ویژه انجام می شود که در واقع فرکانس ارتعاش را افزایش می دهد. مولکول های بدن، که در نتیجه آنها می توانند ضد گرانش را نشان دهند ... در شرق، در بزرگ صومعه های لامائیست، در جایی که چنین چیزهایی آموزش داده می شود، ابتدا تمام آموزش های عملی در اتاقی انجام می شود که بدترین اتفاقی که ممکن است برای یک مبتدی بیفتد این است که سرش را به سقف بزند ... اگر تماشاگران کنجکاو نشسته باشند نمی توان شناور را انجام داد. در همان نزدیکی، زیرا نیاز به تمرکز ویژه روی تنفس دارد... برخی از لاماها که قبل از حمله کمونیست ها در تبت زندگی می کردند، می توانستند مسافت های وسیعی را با سرعت فوق العاده طی کنند. آنها با انجام شناور جزئی به این امر دست یافتند که در نتیجه وزن آنها به قدری کاهش یافت که توانستند مسافتی به اندازه پنجاه فوت [حدود 15 متر] را در یک قدم طی کنند. با چنین گام های بزرگی به جایی که باید بروند حرکت کردند.»

در دنیای موازیعطرها به دسته هایی تقسیم می شوند.
پیتری ها ارواح نیاکان مستقیم ما نیستند که در گذشته نزدیک زندگی می کردند، بلکه ارواح اجداد نژاد بشر یا نژاد آدمی هستند که در گذشته های دور زندگی می کردند. پیتری ها ارواح نژادهای بشری هستند که از نژادهای انسانی ما پیشی گرفتند و از نظر جسمی و همچنین روحی بسیار برتر از پیگمی های امروزی ما بودند. در Manava Dharma Shastra به آنها اجداد قمری می گویند.
در طول تمدن آتلانتیس ها، همانطور که ای. مولداشف می نویسد، با اشاره به شواهد منابع مذهبی باستانی، یک لخته اطلاعات و انرژی (روح) "ناشی از" هر یک از آنها است. فرزند متولد شده، دائماً با کیهان (ذهن کیهانی) ارتباط برقرار می کرد و بنابراین کودک آتلانتیس بلافاصله مجموعه ای از دانش را دریافت کرد که با رشد او از آنجا دوباره پر شد.
ارواح عنصری یا ارواح طبیعت (عناصر) موجوداتی هستند که در چهار پادشاهی توسعه یافته اند: زمین، هوا، آتش و آب، که کابالیست ها آنها را گنوم، سیلف، سمندر و نادین می نامند. آنها را می‌توان نیروهای طبیعت نامید که به‌عنوان خدمتگزاران برده‌دار قوانین عمومی عمل می‌کنند، یا ممکن است توسط روح‌های بی‌جسم انسان‌ها - پاک یا ناپاک - و توسط متخصصان زنده جادو یا جادو برای تولید عناصر مورد استفاده استفاده شوند. چنین موجوداتی هرگز انسان نمی شوند.
ارواح عنصری، یعنی. ارواح عناصر طبیعت، به عنوان مثال، رعد و برق، طوفان و غیره، در وداها ماروت نامیده می شوند.
تحت نام عمومی الف ها و پری ها، ارواح ابتدایی در اسطوره ها، داستان ها و سنت های همه مردمان، باستان و مدرن ظاهر می شوند. نام آنها لژیون است - همتایان، دیواها، جن ها، سیلوان ها، ساتیرها، جانوران، الف ها، گنوم ها، ترول ها، نورن ها، نایس ها، کوبولدها، براون ها، نیک ها، استرومکارل ها، آنداین ها، پری دریایی ها، سمندرها، گابلین ها، پونک ها، بانشیکس ها، کلپی ها، ، خزه خزه، پری، قهوه ای، زنان وحشی، سخنگو، معشوقه سفید - و این همه نیست. آنها در همه اعصار در همه جای سیاره ما دیده شده، ترسیده شده اند، مورد برکت قرار گرفته اند، رانده شده اند و مورد استناد قرار گرفته اند. این عناصر عامل اصلی بی تنی هستند، اما هرگز روح های قابل مشاهدهدر جلسات معنوی؛ و آنها تولید کننده همه پدیده ها هستند به جز ذهنی.
یاکشاها ارواح کوهستانی هستند که از گنجینه ها محافظت می کنند.
همانطور که Lobsang Rampa می نویسد، بسیاری از مردمان باستان ارواح طبیعت را می پرستیدند. آنها معتقد بودند که ارواح وجود دارند که از گیاهان و حیوانات مراقبت می کنند. و دومی نیز روح و روح دارد و در بین حیوانات اغلب شخصیت هایی وجود دارد که بدتر از شخصیت های بهترین نمایندگان بشریت نیست!
ارواح ابتدایی مردم، به عبارت دقیق‌تر، روح‌های بی‌جسم فاسد هستند. اینها ارواح هستند، در زمانی قبل از شروع مرگ جسمانی، که از روح الهی خود جدا شده و در نتیجه شانس جاودانگی خود را از دست دادند. این ارواح پس از جدا شدن با بدن خود (همچنین به نام " اجسام اختریافراد کاملاً مادی گرا بطور مقاومت ناپذیری به سوی زمین کشیده می شوند، جایی که در میان عناصری شبیه به طبیعت درشت خود، وجود نهایی موقتی را پیش می برند. با توجه به این که در طول زندگی زمینی خود هرگز معنویت را پرورش نداده اند، بلکه آن را تابع مادی و ناخالص قرار داده اند. آنها برای فعالیت متعالی موجودات پاک و جدا شده ای که فضای زمین برایشان خفقان و کثیف است و جاذبه هایشان آنها را از زمین دور می کند، مناسب نبودند.
Lobsang Rampa هشدار می دهد که بسیاری از افرادی که به امید برقراری ارتباط با روحیه یکی از بستگان متوفی به جلسات می روند ممکن است در واقع فریب عناصر عنصری را بخورند. عناصر عنصری در جلسات ظاهر می شوند زیرا به آنها فرصت می دهند با مردم حقه بازی کنند.
برخی از عناصر در ایجاد مشکل برای مردم تخصص دارند. به آنها پولترژیست می گویند. آنها مثل میمون ها شوخی می کنند و توانایی فکر کردن ندارند. انواع مختلفی از عنصرها وجود دارند که می توانند تبدیل به poltergeist شوند. اعتقاد بر این است که آنها به خودی خود معمولاً قادر به حرکت دادن یک شی مادی واحد نیستند. برای انجام این کار، آنها به دنبال افرادی هستند که هنوز به طور کامل شکل نگرفته اند، به عنوان یک قاعده، دخترانی که دارای انرژی اتری غیر جهت دار زیادی هستند که برای رشد جنسی به آن نیاز دارند. عناصر عنصری از انرژی خود برای جابجایی اجسام مختلف و انجام اعمال هولیگانی خود استفاده می کنند. این واقعیت را توضیح می دهد که چرا poltergeist اغلب در آن خانه ها یا آپارتمان هایی رخ می دهد که کودکان دختر در آن زندگی می کنند. اصولاً یک پولترژیست می تواند از انرژی یک پسر نیز استفاده کند، سپس قدرت بیشتری به دست می آورد. در طول تظاهرات پولترژیست، لازم نیست کودکی که به عنوان منبع انرژی عمل می کند در همان اتاقی باشد که رویداد غیرعادی در آن رخ می دهد. با این حال، نباید بیش از 15 متر از این مکان فاصله داشته باشد. شرط دوم تجلی پولترگیست، ترس از انسان است که عنصرها را تغذیه می کند و به آنها لذت می بخشد.
همانطور که توسط E.P. بلاواتسکی، پس از مدتی کم و بیش طولانی، عناصر عنصری که روح‌های کمابیش مادی‌گرا هستند، شروع به تجزیه می‌کنند و در نهایت مانند ستونی از مه، اتم به اتم در عناصر اطراف حل می‌شوند و سیاره را از اشباع بیش از حد محافظت می‌کنند. با آنها
ارواح عنصری یا عنصری افراد فاسد را نباید با ارواح بنیادی طبیعت اشتباه گرفت و از آنها خواست تا بر رشد آن نظارت کنند و بنابراین هرگز در جلسات معنوی ظاهر نمی شوند.
ارواح برتر به خداوند خدمت می کنند* و بخشی از فعالیت های خود را به نجات ارواح پایین تر اختصاص می دهند.

*کسی که قدرت خواندن تفسیر باطنی صلیب شکسته (مقاله "فرقه خورشید و آتش") را داشته باشد، قبلاً می داند که در ادیان بیرونی خداوند به عنوان عنصر اولیه ای که همه چیز از آن رشد می کند درک می شود. جهان موجود(در عرفان باطنی اعداد، عنصر اولیه با عدد 1 به عنوان اولین تجلی روح تعیین می شود).

الف. کانن دویل شامل روح مسیح، روح بودا، روح سنت آگوستین و غیره در میان ارواح عالی است (برای جزئیات بیشتر، بخش «مکاشفات آرتور کانن دویل» را در زیر ببینید).
به گفته E.I. روریچ، ارواح عالی یا ذهن، ارواحی هستند که تکامل انسانی خود را در این یا آن سیاره، در یک یا آن منظومه شمسی تکمیل کردند و کهکشانی از ارواح سیاره‌ای یا خالقان جهان را تشکیل دادند که تاج ذهن کیهانی است. ، که به Manvantar وابسته نیست در سراسر بی نهایت در جهان باقی می ماند.
فرشته نگهبان یک فرد را نه به عنوان موجودی جدا از حوزه های بالاتر، بلکه باید به عنوان روح خودمان، بالاترین سه گانه ما یا بالاترین فردی "من" درک کرد، که متأسفانه، بسیار به ندرت می تواند حامل را مجبور به گوش دادن به حرف های او کند. صدا (به شهود او)، به ویژه کسی که شهودش مسدود شده است، یا کسی که شهودش خیلی ضعیف است. ظاهر شدن یک بلوک بین بدن مادی و سه گانه معنوی توسط خود شخص ایجاد می شود: کسانی که به ذات معنوی خود اعتقاد ندارند، قاعدتاً شهود ندارند، اما!!! ممکن است ذهن خوبی داشته باشد و آنگاه بتواند آینده را خودش محاسبه کند. البته خیلی ها دوستان یا بستگانی دارند که قبل از آنها از خط عبور کرده اند که گاهی در زندگی آنها دخالت می کنند و به آنها کمک می کنند و آنها را راهنمایی می کنند.
فرشتگان نگهبان واقعی بشریت به عنوان عالی ترین ارواح شناخته می شوند که تا ابد از نیازهای معنوی و تکامل انسان محافظت می کنند. برخی از فرشتگان نگهبان، در موارد نادری، رهبران شخصیت‌های فردی می‌شوند، اما پرتو آنها پیوسته در جستجوی بی‌وقفه برای آگاهی‌های بیدار جدید و قلب‌های برافروخته هدایت می‌شود تا از آنها حمایت و راهنمایی کند.

در میان معنویت گرایان تقریباً بدیهی است که شخصیت ارواح تجلی یافته در طول جلسه تا حد زیادی بیانگر ماهیت کلی فکری و اخلاقی شرکت کنندگان در جلسه است. اگر پشت میز روح نشسته اید با افراد شرور، سپس بازدیدکنندگان شیطانی به سراغ شما خواهند آمد. بنابراین این موضوع جنبه خطرناکی دارد. هشدار E.I را نباید فراموش کنیم. روریچ معتقد است که معنویت گرایی در بیشتر موارد به روی موجوداتی از لایه های زیرین دنیای ظریف باز می شود. زیرا E.P. بلاواتسکی و E.I. رویریچ نگرش منفی نسبت به سانس های معنوی داشت و مشارکت در معنویت گرایی را برای افراد دارای جهان بینی ناپایدار و توانایی های روانکاوی ضعیف توصیه نمی کرد.

دیوها نامی است که گذشتگان و به ویژه مکتب فلاسفه اسکندریه به انواع ارواح اعم از خوب یا بد، انسان یا غیر آن داده اند.
در اساطیر آریایی باستان، مفاهیم خدا و دیو غیرقابل تشخیص بودند. بعدها فقط موجودات شیطانی شروع به نامیدن آسورا کردند و خود را از "دیو" نام ثابت خدا متمایز کردند (در اساطیر ایرانی در تمایز مفاهیم برعکس اتفاق افتاد - "اهورا" به معنای خدا شروع شد و "دیو" - یک روح شیطانی).
در فلسفه باطنی، دیو است موجود الهی، که در مرحله بالاتری از تکامل از انسان قرار دارد. هر کسی که پس از ترک این زمین به درجه روشنگری و پاکی لازم دست یافته باشد، می تواند تبدیل به یک دیو شود (به مقالات "یوگا" مراجعه کنید). لازم به ذکر است که نه تنها ارواح مردگان می توانند تبدیل به دیو شوند، بلکه ارواح طبیعت زنده و ارواح حیوانات نیز می توانند تبدیل به دیو شوند. آنها همچنین با داشتن گروه های مربوطه از دیوها مشخص می شوند. این اساس تکامل تدریجی طبیعت زنده است.
در دین و اساطیر یونانیان باستان، شیاطین به عنوان ارواح نگهبان عمل می کردند. احتمالاً در بین النهرین نیز همین معنی را داشته اند الهه باستانیایشهرا که نام خود را از زبان سومری باستان گرفته است، مادر هفت روح دیو بود و در عین حال کارکرد باروری، معشوقه عدالت و قضاوت و در عین حال الهه جنگجو را داشت که نامش تضمین شده بود. وفاداری در سوگند
در مسیحی و سنت های مسلمانانشیاطین تبدیل به ارواح شیطانی، شیاطین، شیطان، و نگرش نسبت به آنها به طور چشمگیری تغییر کرد. شیاطین فقط با روح شیطانی ("دیو شیطانی") مرتبط شدند که بازتابی از جهان بینی محدود مردم و درک نادرست از اساطیر باستان بود. در دوره مسیحیت بود که اکثر مردم، به گفته E.I. روریچ، فرشتگان نگهبان «دارندگان تاریک حوزه‌های پایین‌تر شدند، که صدایشان راحت‌تر قابل درک است، زیرا هرگز در تضاد با خواسته‌های پایین‌تر زمینی نیست، وای بر کسانی که چنین رویکردی را مجاز می‌دانند».
در اساطیر تبتی، با شیاطین به گونه ای متفاوت رفتار می شود، که به ایده های باستانی نزدیک تر است.
تبتی های مدرن هنوز انواع مختلفی از شیاطین را می شناسند. اینها lha، موجودات آسمانی، ارواح خوب سفید رنگ، عمدتا مردان هستند. آنها حیات بخش هستند، اگرچه خدای جنگ دالها (Dgralha) که در میان آنها است، مانند بزرگترین دیو خشمگین و قوی است. ارواح کوچک توسط تبتی ها به عنوان محافظان لامائیسم تعبیر می شوند. زمین توسط ارواح شیطانی تسنگ (btsan) ساکن شده است، مردان سرخ رنگ. معمولاً این روحیه انتقام جویانه کشیشی است که از مرگ خود ناراضی است. آنها عمدتاً در مجاورت معابد زندگی می کنند. دشمنان اصلی مردم شیاطین دود (بدود، مارا) هستند که بیشتر آنها مردان سیاه پوست و بسیار شرور هستند. بدترین آنها مرد و زن است. سایر ارواح از نظر قدرت و دامنه به طور قابل توجهی پایین تر از ارواح شرح داده شده در بالا هستند. شیاطین ستارگان فهرست شده اند - دان (گدون)، رنگارنگ، باعث بیماری می شوند. شیاطین آدمخوار - سینپو (سرین پو) و بسیاری دیگر.
جالب است بدانید که شیاطین تبتی بر اساس رنگ پوست، مانند نژادهای مردم، گروه بندی می شوند. به گفته K. Kolontaev، از اواخر عصر یخبندان، سکونت اروپا (در امتداد سواحل جنوبی دریای مدیترانه)، قفقاز، آسیای صغیر و بیشتر از طریق هند تا خاور دور توسط قبایل آفریقایی صورت گرفته است. نوع انسان‌شناسی اتیوپیایی، که در عصر یخبندان در قلمروهای صحرا، اتیوپی و سومالی کنونی زندگی می‌کردند. در آن دوره گرم شدن، صحرا شروع به خشک شدن کرد و نواری از بیابان در قلمرو آن شکل گرفت که جمعیت آن را مجبور کرد به سمت جنوب یا شمال حرکت کنند. چندین هزار سال قبل دوران جدیددر نوار حداقل از قفقاز تا ژاپن، قبایلی زندگی می کردند که ظاهر نژادی واحدی داشتند (نوع اتیوپیایی) و زبان، اما پس از آن جامعه نژادی آنها با تهاجم قبایل آریایی و مغولوئید در سراسر منطقه سکونت آنها تکه تکه شد.
این نسخه که چین نوعی "تمدن قرضی" دارد هنوز به طور فعال مورد بحث قرار می گیرد: چینی ها به فرهنگ آماده ای رسیدند که بعداً پس از درگیری های نظامی با Huaxia (چینی های آینده) به قاره آمریکا مهاجرت کردند و با آنها ادغام شدند. بومیان آمریکا
نظام اهریمنی تبتی‌های مدرن، اگرچه به اندازه توسعه‌یافته و متنوع نیست، در سراسر اوراسیا شمالی مورد توجه قرار گرفته است. این امر باعث می شود که جهان بینی عشایر آسیایی با وجود ادعایی که دارند به یکدیگر شبیه باشد ادیان مختلف: بالاخره شیاطین عبادت نیستند. شما فقط باید از خود در برابر شیاطین شیطانی دفاع کنید و افراد خوب در زمان مناسب کمک خواهند کرد.
وجود دیو شناسی مستلزم پوشیدن یا بهتر است بگوییم استفاده از طلسم برای محافظت از مردم و حیوانات (به ویژه جنگجو و اسب او)، خانه و ظروف، ابزار و سلاح در برابر شیاطین شیطانی است. طلسم ها اغلب امنیتی بودند و نمایانگر مختلفی بودند نشانه های خوش یمنیا اشیاء (کهربا، سنگ های قیمتی، مو، دندان). آنها را به عنوان تزئین روی گردن، روی انگشتان یا روی دست می پوشیدند یا روی لباس می دوختند. طلسم های سفالی که به شکل ماسک ساخته می شدند در خانه ها و کارگاه ها آویزان می شدند.
برای اینکه حرز داشته باشد قدرت جادویی، باید توسط استاد خاصی ساخته شود که می داند چگونه اشکال فکری خاصی ایجاد کند و آنها را در یک خلاقیت محافظ قرار دهد. با این حال، مردم اغلب از طلسم‌هایی استفاده می‌کنند که در مغازه‌های سوغاتی خریداری می‌شوند و یک چیز بیهوده است، تقلید از یک کالای امنیتی باستانی، به عنوان بازتابی از خرافات اجدادشان. در واقع، طلسم به طور گسترده ای در مصر باستان: ایمان به آنها قدرت جادوییبه قدری قوی بود که مطمئناً در تابوت‌خانه‌های فرعون‌های مومیایی‌شده‌شان تعویذ گذاشته می‌شد.
طلسم حتی می تواند بخشی از لباس یک فرد باستانی باشد. چنین طلسم بولا در اتروریا بود که پسران رومی تا نوجوانی آن را به شکل کپسول طلایی می پوشیدند.

ادبیات:
1. Blavatsky E.P. دکترین مخفی. در 5 کتاب M.، KMP "Lilac"، - 1993.
10. Kolontaev K. ردپای آریایی. طبیعت و انسان ("نور")، 1999.-N 12.-p. 66-69.
16. مولداشف ای.ر. از کی اومدیم؟ م: AIF-Print.-2001.-446 P.
17. گومیلیوف ال.ن. به دنبال یک پادشاهی خیالی است. M.: Dick, 1994.-480 pp.
27. Gladky V.D. دنیای باستان. فرهنگ لغت دایره المعارفی. M.: ZAO Publishing House Tsentrpoligraf, 2001.-975 p.
30. Bhaktivedanta Swama Prabhupada A.G. بهاگاواد گیتا همانطور که هست. L: Bhaktivedanta Book Trust, 1986.-832 p.
64. اسرار مرگ و زندگی. بازتاب های آرتور کانن دویل. م: Iris-Press, 2004.- 224 p.
68. Blavatsky E.P. Isis رونمایی شد. کلید اسرار کهن و علم مدرنو تئوسوفی. در 2 جلد. M.: جامعه تئوسوفی روسیه، 1992.
69. Roerich E.I. سه کلید. م.: اکسمو، 2009.- 496 ص.
79. شوستر جی. تاریخ انجمن های مخفی، اتحادیه ها و دستورات. در 2 کتاب M.: Iris-press، 2005.
95. ماسلوف A.A. چین: رام کردن اژدهاها جستجوی معنوی و خلسه مقدس. م.: آلتهیا، 2003.-480 ص.
109. تمکین ای.، ارمان وی. اسطوره ها هند باستان. ویرایش چهارم، اضافه کنید. M.: JSC "RIK Rusanova"؛ Astrel Publishing House LLC; VST Publishing House LLC, 2002.-624 p.
155. رامپا لوبسنگ. حکمت پیشینیان. ترجمه از انگلیسی M.: LLC Publishing House "Sofia"، 2008. - 176 p.

یکی دیگر از شش جهان در بودیسم که در آن می‌توانیم در زندگی بعدی بر اساس اعمال کارمایی خود دوباره متولد شویم، دنیایی است که خدایان یا دیوها در آن زندگی می‌کنند. از آنجایی که هر یک از ما فرصتی برای تبدیل شدن به یک دیو در زندگی بعدی داریم، یک سوال منطقی مطرح می شود: "آیا در بودیسم خدا بودن دشوار است؟"

دیوا (در پالی و سانسکریت، "یکی درخشان") در بودیسم نامی است برای انواع مختلفی از موجودات، قوی تر، عمر طولانی تر، و از زندگی راضی تر از مردم. اصطلاح دیوا معمولاً به عنوان خدا یا خدا ترجمه می شود، اگرچه دیوها تفاوت های قابل توجهی با خدایان سایر ادیان دارند. دنیایی که دیواها در آن زندگی می کنند، devaloka یا جهان (بهشت) خدایان نامیده می شود.

در ادبیات بودایی، توصیف جهان های خدایان نیز با بحث در مورد حقارت این جهان ها همراه است - موجودات موجود در آنها هنوز نوعی رنج را تجربه می کنند، اقامت آنها در آنجا، اگرچه بسیار طولانی است، دیر یا زود متوقف می شود، و ساکنان این دنیاها سامسارا را ترک نمی کنند. از دیدگاه انسانی، کیفیت دیوها با چشم عادی قابل مشاهده نیست. حضور خدایان را می توان با "چشم جادویی" (divyachakshus، "دید الهی") مشاهده کرد، همانطور که صدای خدایان را می توان با "گوش جادویی" شنید.

دیوها می توانند اشکال واهی ایجاد کنند که به یکدیگر و به موجودات جهان های پایین نشان می دهند. دیواهای بالاتر و پایین تر دائماً با هم ارتباط برقرار می کنند و چنین فرم هایی را برای یکدیگر ایجاد می کنند. دیوها مانند انسانها به نیازهای معیشتی پیچیده نیاز ندارند، اگرچه دیوهای رده پایین نیز می خورند و می نوشند. دیواهای درجه بالا از نور درونی خود تابش ساطع می کنند. دیوها می توانند مسافت های طولانی را طی کنند و در هوا پرواز کنند.

دیوها بر حسب محل تولد و زیستگاه خود به سه کره تقسیم می شوند: کره نفسانی، کره اشکال و حوزه عدم وجود.

دیوهای سپهر نفسانی (کامادهاتو) بدنی شبیه مردم دارند، اما آنها افراد بیشتر. زندگی آنها نیز شبیه به زندگی مردم است، اما بسیار معنادارتر، از جمله لذت های بسیار. در این منطقه، "دیو" مارا نقش مهمی ایفا می کند.
پست ترین جهان های خدایان، کره های محسوس، در اطراف کوه سومرو در مرکز زمین قرار دارند. خدایان کوه سومرو بسیار شاد و احساساتی هستند، از خود لذت می برند، می توانند رقابت کنند و بجنگند.

سپهر اشکال (روپادهاتو) بالای حوزه حسی است به دیوهای فراتر از حس برهما می گویند.
خدایان حوزه اشکال بدن دارند، اما فاقد شهوت، امیال و احساسات هستند. آنها در 16 یا 17 بهشت ​​خود زندگی می کنند که به چهار سطح dhyana تقسیم می شوند - تمرکز مراقبه.

دیوهای کره بی شکل بدن مادی ندارند و اقامتگاه مادی ندارند و به عنوان موجوداتی غیر مادی در مراقبه می مانند. آنها بالاترین سطوح مراقبه را اشغال می کنند، در خود غوطه ور هستند و با بقیه جهان در تماس نیستند. مکاتب ماهایانا این حالت‌ها را بی‌فایده می‌دانند و سعی می‌کنند از آنها به عنوان «مراقبه به خاطر خود مراقبه» اجتناب کنند.

در همان طلوع وجود جهان مادی (بیش از 22.6 میلیارد سال پیش)، پرومتئوس، در 30مین سطح عمودی، دیوها را ایجاد کرد - موجودات ویژه ای که عملکرد خالقان و خدمتکاران را با هم ترکیب می کنند. در ابتدا، آنها در ماده نبودند ظاهر جدیدبازی هایی که اجرای آن نیازمند آگاهی از نوع خاصی از فعالیت بود.

دیوها می توانند به تکامل افراد کمک کنند و در عین حال تنوع بازی خلاقانه را تضمین کنند، بنابراین آزمایش بر روی خلق آنها موفقیت آمیز تلقی شد و در دنیای جدید پس از پاکسازی آن از ماتریس ها، آنها قادر خواهند بود به زندگی خود ادامه دهند و آشکار شود. جوهره آنها هم در خلاقیت و هم در امتداد خط بندگان است.

در کل 612 دیوا وجود دارد (آگاهی مرد و زن در تمام 306 طیف). آنها خودشان هوشیاری خلاق و توانایی تقریباً نامحدودی برای ایجاد دنیای خود از رشته های انرژی دارند. این دنیاها در صفحات افقی قرار دارند که سطوح آنها بر 3 و 5 بخش پذیر است یعنی نزدیک ترین جهان های ایجاد شده توسط آنها در سطح 27 و 25 قرار دارند. در سطح 25، آنها از نزدیک با خلاقیت سناریوهای بازی از نخ های انرژی در هم تنیده شده اند. آنها همچنین می توانند در سطوح افقی پایین - 3 متر و 5 متر ایجاد کنند.

این جهان‌ها خاص هستند و به طور قابل توجهی با جهان‌های مادی معمولی متفاوت هستند، برای مثال، با دنیایی که اکنون در آن زندگی می‌کنیم، اگرچه آنها نیز برای تکامل در آنها در نظر گرفته شده‌اند. روح انسان. آنها در واقعیت دیگری وجود دارند که از رشته های انرژی نازکتر ایجاد شده اند، آنها ماده خشن و گاهی اوقات اشکال پایدارتری ندارند.

به عنوان مثال، در اینجا، توصیفی از جهان انرژی سطح 27، ایجاد شده توسط دیواها، از کیهان شناسی بودایی است:

Nirmanarati، nimmanarati - Skt. nirmanarati، Pali nimmanarati - روشن. "لذت بردن از خلاقیت های جادویی خود"

در اساطیر بودایی، طبقه ای از خدایان که در پنجمین جهان آسمانی "کره آرزوها" (کامادهاتو) زندگی می کنند، واقع در بالای توشیتا، در فاصله 640 هزار یوجانا بالای قله مرو قرار دارد. روز یک Nirmanarati 800 سال انسان و زندگی او 8000 سال طول می کشد. لقاح از طریق یک لبخند متقابل اتفاق می افتد و فرزندان به طور معجزه آسایی در دامان مادر متولد می شوند. پروردگار Nirmanarati Sunirmita (Sunimmita) است. همسر او به عنوان ویساخا (ویساخا)، شاگرد اصلی بودا شاکیامونی، دوباره متولد شد.

آن ها Nirmanarati مردم یکی از جهان های سطح 27 هستند و حاکم آنها Sunirmita یک دیوای سطح 30 است.

آگاهی اشکال و مرزی ندارد، بلکه فقط شکل می گیرد و در جهان های متراکم تجسم می یابد. بیایید یکی از بسیاری از خانه های پر انرژی روح را در نظر بگیریم:

O - درست مثل یک بدن است، روی هیچ چیز. تو فقط با بدنت پرواز میکنی در فضا وجود داشته باشد. هیچ چیز تو را تحت تأثیر قرار نداد که دوباره در این دنیا زندگی کنی. من الان از اینجا نگاه می کنم، مثل رویایی است که مدت ها فراموش شده است.
س - و خود تمدن، آیا مثل این است که ... همین بدن ها را بگوییم، آیا آنها با بدن ما خیلی فرق دارند؟
الف - هیچ دست و پایی وجود ندارد که بتوان آن را عضو نامید. چنین ماده پر انرژی بدن. انرژی بدن آنقدر سبک است که اصلاً نمی توان آن را با یک شخص مقایسه کرد.
س - آیا آنها در آنجا فناوری دارند یا همه اینها فقط انرژی است؟
پاسخ - بله، همه چیز روی انرژی است. فناوری فقط به گونه ای است که آنها می توانند هر کاری که می خواهند انجام دهند. چگونه یک نخ می‌بافیم، چگونه یک عبارت "نخ بافتن" وجود دارد. ( بیایید تاپیک های پست قبلی را به خاطر بسپاریم)
س - آیا نخ از فضاهای خاصی بافته شده است؟
O - بله، از فضا.
س - و این رشته ها چه شکلی هستند؟
ای - مثل حجابی ظریف. فضا را می توان متراکم کرد و بسیار لطیف است. چگونه می توانیم آن را به عنوان الیاف تصور کنیم؟ مثل این است که ما قلعه هایی در هوا داریم.
س - پس این قلعه ها ایجاد شده و مردم در آنها زندگی می کنند؟ بعد منحل می شوند یا چه اتفاقی می افتد؟
ج - در صورت تمایل بله. می خواستم غلیظش کنم، می خواستم چیز دیگری از آن درست کنم.
ب - باشه ولی همون سوالات تغذیه. همچنین از محیط زیست؟
الف - اصلاً غذا ندارند. ظاهر می شوند، والدین خاصی هم دارند.

س - فرآیند تولد چگونه اتفاق می افتد؟ لقاح، تولد.
O - دو انرژی به هم می رسند. آنها به خوبی به یکدیگر تناسب دارند، یعنی در فرکانس ها منطبق هستند. و همانطور که ما عشق را به دنیا می آوریم، آنها متولد می شوند...
س - یعنی مثل یک لخته انرژی است، بدن ما آنجا نیست.
الف - البته نه. به نوعی همه چیز به سرعت پیش رفت، زیرا انرژی متفاوتی ظاهر شد. همزیستی این دو، موجودیت پرانرژی سومی را به وجود می آورد.

س - آیا این موجود پرانرژی یک کودک در نظر گرفته می شود یا از قبل کاملاً هوشیار است؟
پاسخ - نه، او نیز در حال رشد است، او همچنین تجربه درک این دنیای انرژی را دارد.

س - آیا مفاهیمی مانند زمان در آنجا وجود دارد؟
A - اینجا همه چیز به نوعی خشن است، اما با آنها زودگذر است. در مقایسه با ما، آنها مدت بسیار طولانی زندگی می کنند، زیرا این انرژی عملاً از بین نمی رود. پتانسیل به سادگی تمام شده است... درست مانند شارژ باتری تمام می شود، به سادگی در هوای رقیق حل می شود. فضای بیرونی، چیزی که شبکه انرژی-پارچه جهان را تشکیل می دهد، که در تمام فضا نفوذ می کند)

س - به چه دلایلی می توان آن را خسته کرد؟ آیا این بی میلی او برای ادامه حیات است یا چه؟
الف - او ممکن است علاقه خود را به زندگی از دست بدهد، زیرا او همه چیز را تجربه کرده است. همه چیز را آنجا یاد گرفتم. از میل به خلق کردن، زندگی کردن، یادگیری چیزی زاده می شود. و وقتی از قبل میدونی...( تجربه خاصی را پشت سر گذاشته، به کیفیت دیگری می رود و تجربه دیگری را پشت سر می گذارد)

س - و بعد چه اتفاقی می افتد؟ آیا موجودیت به سادگی خود ویران می شود و انرژی خود را رها می کند؟
O - بله. انرژی خود را به همه چیز اطرافش می دهد.
س - آیا او به شکل دیگری از وجود تبدیل نمی شود؟

O - تبدیل به وجود این ذرات کوچک می شود که این انرژی را تشکیل می دهند. انگار در هوا حل می شود.
س - سپس می تواند متراکم شود یا یک موجود کاملاً جدید خواهد بود؟
اوه نه. غلیظ نمی شود، انرژی این جهان را حل می کند و دوباره پر می کند. هر چیزی که در آنجا دارند کاملاً بدون ضایعات است، مانند یک گردش انرژی. و هنگامی که یک موجود جدید متولد می شود، از قبل طبیعی است، با پتانسیل متفاوت و بالاتر. همه چیز در حال رشد است، آنها چنین تجربه ای دارند.

س - او یا می تواند منحل شود، یا می تواند تصمیم بگیرد که به دنیاهای دیگر برود؟
الف - نه، به نوعی در هوا متلاشی می شود. انگار آگاهی باقی می ماند، انگار همه چیز محدود است. همه ما در حال تلاش برای دنیای دیگری هستیم. و آنها حتی به این نیاز ندارند، آنها از قبل همه چیز را می دانند.

س - آیا می توان گفت که این یک آگاهی ناب عمومی است که می تواند نوعی ماهیت شخصی به دست آورد و این جهان را مطالعه کند؟
پاسخ - طبیعت شخصی بسیار کمی وجود دارد، فقط انرژی در یک چیز متمرکز شده است، سپس در چیز دیگر، و اصلاً نمی خواهد چیزی را در دنیاهای دیگر تجربه کند. آنقدر خودکفا هستند. از اینجا همه چیز به این شکل به نظر می رسد، مانند یک موجود، یک سیاره. اما در واقع، آنجا... من نمی دانم چگونه آن را توصیف کنم... دانش، انرژی جریان دارد، از یکی به دیگری جریان می یابد. همه چیز خوب است. ( آگاهی زمینی خاموش شده است، شما نمی دانید آن را با چه مفاهیم زمینی مقایسه کنید)

به صورت عمودی، Deva های سطح 30 توسط کانال های سیستمی از سطوح 90-108 متصل می شوند. آنها در مورد مسائل خلقت جهان ها با آنها ارتباط برقرار می کنند، انرژی ها و فعالیت های آنها را هدایت می کنند. در دنیای خود، هر یک از دیوها توانایی ها و قدرت های همه خدایان ماده را دارند.


اما دیواها نه تنها در جهان های انرژی، بلکه در جهان های "معمولی" از جمله روی زمین نیز وجود دارند. در اینجا آنها به دلیل نوع دیگری از انرژی، آزادی نامحدودی در خلاقیت ندارند: فعالیت های مادی توسط خود خدایان ماده انجام می شود (البته یک اراده آزاد خاص حفظ می شود).

در اینجا عملکرد دیواها کمکی تر است: هدایت و تقویت فعالیت های خدایان ماده و همچنین خدمتگزاران سطح بالاتر به صورت عمودی. با کمک رشته های انرژی، آنها می توانند جهان های معمولی را با جهان های انرژی متصل کنند، انرژی های خود را هدایت کنند و همچنین جهان های معمولی را با وسایل انرژی ایجاد و تبدیل کنند (اما برای چنین اقداماتی "تأیید" از عمودی لازم است). خط عمودی اصلی برای دیواها، دنیاهایی است که بر 10 تقسیم می شوند. در میان خدمتگزاران، علاوه بر خدایان ماده، خدمتگزاران سطوح 140 و 141 به آنها نزدیکترند و انواع فعالیت آنها می تواند مکمل یکدیگر باشد.

همچنین می توانم توجه کنم که جهان رام فانتزی "Eragon" به صورت عمودی به سطح 27 تعلق دارد. درست است، این انرژی نیست که در آنجا توضیح داده شده است، بلکه معمولی است دنیای مادیو چگالی و فیزیکی بودن آن با وجود چند بعدی بودن فضا-زمان در روایت نمایان است. شخصیت های اصلی رمان نیز اساساً از دیواهای سطح 30 که در سطح 27 تجسم یافته اند کپی شده اند. نویسنده سری رمان ها نیز تجسمی از سطح 30 است.