صفحه اصلی / نشانه ها / پرتو ذهنی توجه. تمرکز: بهترین تمرینات قدرت مخفی توجه متمرکز

پرتو ذهنی توجه. تمرکز: بهترین تمرینات قدرت مخفی توجه متمرکز

"آیا می گویید که می توانید همزمان در نقاط مختلف فضا وجود داشته باشید؟
- برای واقعیت شما.
- این چطوره؟
- یک عنکبوت در حال خزیدن است. دستت را در مسیرش می گذاری، عنکبوت می چرخد. دست دیگرت را بگذار برای یک عنکبوت، دستان شما دو موجود متفاوت هستند، اما این شما تنها هستید: هم در جلو و هم در پشت.

ولادیمیر سرکین "خنده شمن"


در هسته خود، آگاهی یک پدیده غیر محلی است و می تواند توجه خود را (نقطه تجمع) به هر مکان مناسب برای خود منتقل کند، به تعداد نامحدودی از پرتوهای توجه تقسیم شود، نفوذ کند و بیشتر برای مطالعه اشیاء مورد علاقه تقسیم شود. خالق می تواند به طور همزمان میلیاردها کهکشان را "بررسی/مطالعه" کند، اما برای مطالعه جزئیات کوچکتر - سیارات، دریاها، جنگل ها و دیگر بیابان ها، به حاملان آگاه توجه خود نیاز دارد که از طریق حواس آنها جهان های خلق شده را کاوش و بهبود می بخشد. بنابراین، می‌توان گفت که هر موجود زنده‌ای، از سنگ گرفته تا کهکشان، نایب ذهن برتر است - حامل پرتو توجه آن، و به او کمک می‌کند تا خود را از همه طرف‌های ممکن مطالعه کند، جایی که او هم ناظر و هم مشاهده‌کننده است. حتی اتم ها و کل جهان ها چیزی جز انواع پرتوهای توجه او نیستند که به شیوه، فرکانس و شکل خاصی تجلی یافته اند.

انسان، که فرکتال خالق است، چندین پرتو توجه دارد - بیایید آنها را "پرتو روح" و "پرتو شخصیت" بنامیم. پرتو شخصیت می تواند توجه خود را به چندین مکان جلب کند، در غیر این صورت نمی توانید همزمان راه بروید، آواز بخوانید و شعبده بازی کنید. اما اشعه روح (نقطه تجمع) شخص ثابت است، که او را مجبور می کند فقط با واقعیت فیزیکی (PR) هماهنگ شود و بقیه را نادیده بگیرد. این جمله برای حالت "معمولی" ("روز") آگاهی صادق است، اما در رویاها، مدیتیشن و تحت هیپنوتیزم می توانیم پرتو حامل توجه روح خود را تغییر دهیم و به دنیاهای دیگر حرکت کنیم.

تا حدودی می توان بذر روح را که از کاشت بعدی خالق متولد شد و با تقسیم کردن خود به ارواح در جهان های مختلف رشد کرد و هر کدام خود را به تجسم ها تقسیم می کند با یک دانه برف مقایسه کرد:

کاشت بذرهای روح در بالاترین سطوح واقعیت بزرگتر اتفاق می‌افتد و سپس به لایه‌های متراکم‌تر و دقیق‌تر «نشت می‌کند» و تا زمانی که حرکت بعدی از نقطه نظر مصلحت و آنتروپی مشکل‌ساز شود، تقسیم می‌شود. آگاهی خالق یکتا (وحدت نامحدود مطلق) مانند سلول های هر موجود زنده ای که برای ما شناخته شده است، با تقسیم تکثیر می شود.

همه چیز فراکتال است و همه چیز شبیه به هم است، چرا اگر می توانید فرآیندهای شناخته شده و کارآمد را در سطوح مختلف تکرار کنید، چرا چرخ را دوباره اختراع کنید؟

با چنین بازتولیدی، اطلاعات از یک میدان آگاهی به میدان دیگر (از خود برتر به روح یا از بذر روح به تجسم) منتقل می شود، که به دومی یک شروع قابل توجه و پتانسیل رشد می دهد. علاوه بر این، اگر روح بازیگوش و دوستانه باشد، تجسمات آن نیز ویژگی های مشابهی خواهند داشت. اگر او طوری پیکربندی شده باشد که تحت برنامه "تخریب" قرار گیرد، اتفاق مشابهی برای تجسم او (اقدامات نظامی، قتل و غیره) رخ خواهد داد.

از وحدت نامحدود مطلق (ذهن جمعی)، آگاهی بیشتر و بیشتر تقسیم می شود، از مراحل تنوع مطلق نامحدود (ذهن جمعی با جنبه های فردیت) می گذرد، در هر نوبت جدید (فرکتال) جنبه های جدیدتری به دست می آورد و تبدیل به یک می شود. واحد فردی بیشتر - شخصیت - در دقیق ترین سطح. در مورد خاص ما، درخت مطلق از طریق چندین واقعیت غیر فیزیکی (سیستم‌های انرژی) رشد می‌کند و به تدریج در جهان‌های فیزیکی پر از اشکال و ماده متراکم می‌شود.

در مرحله بعد، روند بازگرداندن به یونیتی آغاز می‌شود، جایی که هر بخش جداگانه، تکه‌ای از تجربه‌ای را که جمع‌آوری کرده است، به ارمغان می‌آورد. بازدم - دم رخ می دهد (نفس برهما) . بنابراین، ذهن جمعی به قطعات تقسیم می شود و دوباره جمع می شود - از حالت آنتروپی کم به سمت بالا و عقب حرکت می کند و طبق اصل مکعب روبیک خود را به حالت های متعادل تر و بیشتر جمع می کند..

روح - این بخش جدا شده و خالص‌تر از مطلق است که در ابتدا نور را در هسته خود حمل می‌کند که منبع عملکرد پوسته‌های روح است. این نور، نور واقعی تکامل اولیه مطلق است، زمانی که سیستم یادگیری، توسعه و بسط (جهان) ایجاد شد.

روح در شرایط خودسازی قرار می گیرد و تابع این شرایط است به طوری که تصحیح اجزای بیرونی سیستم تربیت و رشد روح به مطلق اجازه می دهد تا تجربه ای را دریافت کند که در ضرایب و در آن مجزا است. جهت گیری این تجربه امکان توسعه متنوع، از جمله تجربه توسعه موناد و تجربه توسعه روح، و همچنین تجربه سیستم‌های خود تعیین‌کننده و خود توسعه‌دهنده را می‌دهد که خارج از سیستم موناد و خارج از سیستم هستند. سیستم روح.

اهداف توسعه روح این است که از طریق فرآیند توسعه سیستم های مختلف پوسته در سیستم های متجلی مختلف، با ضرایب مختلف تعامل با انرژی روح، طی شود. برای توسعه و توسعه چنین پتانسیل‌هایی زمانی که همه پوسته‌ها با یک درخشش روح یکسان و همگام با درخشش مطلق، اما ظاهر شده و دارای ویژگی‌های کمی و کیفی ویژگی‌های گوناگون است، نفوذ می‌کنند. یعنی تکامل واحد از طریق تنوع شکلی صورت می گیرد. هنگام گذراندن تجربیات مختلف، قسمت درونی روح - که هسته نامیده می شود - یا همان قسمت اصلی است که در زمان خلقت روح تزریق شده است، یا منبسط می شود. همچنین اهداف توسعه Soul شامل گسترش و نفوذ ارتعاشات درونی آن به تمام سیستم های توسعه است.

روح ها به طور مداوم به منظور تغییر پارامترهای داخلی سیستم های موجود ایجاد می شوند، بنابراین سن همه Soul ها متفاوت است.

موناد یک سیستم سازمان یافته توسعه، نگهداری، تربیت روح و روان در سیستم ها و ابعاد مختلف است. موناد تجربه سطوح مختلف شناخت، سطوح مختلف شدت و سطوح مختلف پس‌زمینه ارتعاشی را متمرکز و در خود جمع‌آوری می‌کند. این امر برای متحد کردن و تحقق بخشیدن به این تجربه بر اساس ذهن مونادیک، برای انتقال انگیزه های اضافی برای توسعه هر چه بیشتر شاخه ها و سیستم های مونادیک ذهن و روح موجود در شاخه های مونادیک ضروری است. این سیستم برای تمرکز، جمع آوری، توسعه، بالا بردن و ترکیب تجربیات چند سطحی ایجاد شده است.

عملکردهای موناد شامل تنظیم کلیه فرآیندهای تبادل انرژی در بدن انسان، به جز بعد دوازدهم (میکروجهان)، و همچنین کنترل و نظارت بر عبور از مسیر تجسم فرد است. موناد ذهن مسئول اصلی سازماندهی کسب تجربه و خود خلقت است - انسان (نسبت به سیستم روح - خود برتر - تاتاموناد).

تاتامونادا - این باریکترین شاخه درخت مونادیک با پارامترهای محدودتر است.

TataMonad معمولاً یا به تجلی خاصی از تجسم تمدنی نزدیک افراد یا به گروهی از تمدن ها اشاره دارد که در پارامترهای خود مشابه هستند، یعنی: ویژگی های انرژی، ضرایب توسعه، ضرایب جهت (زمانی که روح درخت مونادیک تنها در تجسم یافت می شود. انسان نما، یا فقط در تمدن های انرژی).

برای درک تقریبی این تقسیم بندی، می توانید بخوانید

هسته یک اتم ستاره ای است مانند خورشید و بسیاری از ستاره های دیگر در فضا. به محض اینکه توانستید خود را در هسته اتم ها غوطه ور کنید، مسیر مستقیم خورشید به خورشید به روی شما باز می شود. اگر به مرکز استریم بچسبید، بدون اینکه تسلیم تلاطم شوید، بلافاصله می توانید متوجه شوید که هزاران زندگی زمینی صرف چه چیزی شده است. دانش به دست آمده از این طریق برای درک و حتی بیشتر از آن برای توصیف هوشمند باورنکردنی خواهد بود. مغز و زبان قادرند تنها گوشه ای از عظمت و قدرت خالق آفریدگاران را منتقل کنند.

حتی با درک ماهیت توهمی زمان، بر اساس توالی توسعه فکر می کنید. با این حال، هر یک از شما یک شخص، یک ستاره، یک اتم، یک جهان و یک خالق هستید - به یکباره. اما گسسته هشیاری امکان احساس این را و بهره گیری از چنین موهبتی را ممکن نمی سازد. بنابراین، همه اعمال شما از نقطه نظر شخصیت شما منجر به نتایج مورد انتظار نمی شود، شما نمی توانید کل زنجیره آگاهی ها را در چارچوب یک موناد کنترل کنید. این تنها با دستیابی به آگاهی روح امکان پذیر است. همانطور که در مسیر خورشید قدم می گذارید، با روح بیدار شوید.

اطلاعات در کیهان بسیار مهم است. بدون اطلاعات حاوی توصیف قوانین فیزیکی، حالات ماده، تعامل میدان ها و غیره، ساختن واقعیت ها غیرممکن است. کیفیت اطلاعاتی که آگاهی بر روی آنها عمل می کند، کیفیت واقعیتی را تعیین می کند که این آگاهی می تواند در اطراف خود ایجاد کند.

اما قبل از ساخته شدن، اطلاعات باید از طریق منشور یک ناظر آگاه سازماندهی شوند (و تجربه "محور" او)، که برای مطالعه آنها باید در واقعیت های ایجاد شده فرو برود (جمع آوری تجربه از طریق حواس ارائه شده)، خلاقانه. اضافه شدن و توسعه تکاملی. به عبارت دیگر، خالق ابتدا جهان‌ها را بازدم می‌کند، و سپس بخش‌هایی از خود را به آنها الهام می‌کند، و همه این بخش‌های او فرکانس ارتعاش خاص خود را در داخل و خارج از طیف الکترومغناطیسی که در اینجا نشان داده شده است دارند:

واقعیت این است که آگاهی انسان (و نه تنها) ادامه طیفی است که در بالا نشان داده شد، زیرا همه چیز آگاهی درون رحم خالق یا بهتر است بگوییم در اوست. . هر چه هشیاری بالاتر باشد ارتعاش آن نیز بیشتر می شود.
کل پست را بخوانید:

وظیفه اصلی آگاهی، ساختار واقعیت با تجزیه و تحلیل و پردازش اطلاعاتی است که قبلاً توسط پرتوهای توجه آن دریافت شده است. تقسیم به پرتوهای توجه و اطلاعات چندوجهی جمع آوری شده در تجربیات قبلی به آگاهی در این کار دشوار کمک می کند.

کف دست هایتان را طوری روی میز قرار دهید که نوک انگشتانتان سطح میز را لمس کند. اکنون چشمان خود را ببندید و سعی کنید "از داخل" نوک انگشت اشاره دست راست خود را احساس کنید. احساس کنید که چگونه سطح میز را لمس می کند، چگونه پوست توسط سطح میز به داخل فشرده می شود، ناخن چگونه است و غیره. برای واضح تر شدن احساسات، می توانید انگشت خود را به آرامی روی میز فشار دهید و رها کنید.

پس از دریافت حس در انگشت دست راست، پس از 20 تا 30 ثانیه توجه خود را به نوک انگشت اشاره دست چپ خود معطوف کنید.

همان مجموعه ای از احساسات را در نوک انگشت خود بگیرید. دوباره توجه خود را به انگشت دست راست، سپس به انگشت چپ و به همین ترتیب 10-15 بار معطوف کنید.

سپس، "چشم ذهن" خود را روی نوک انگشت اشاره دست راست خود ثابت کنید، سعی کنید نوک انگشت میانی، سپس انگشت حلقه و سپس انگشت کوچک را احساس کنید. پرتو توجه درونی را به طور متناوب روی تمام انگشتان دست راست خود تغییر دهید تا زمانی که یاد بگیرید دقیقاً روی انگشت انتخاب شده آگاهانه تمرکز کنید.

سپس پرتو توجه را به انگشتان دست چپ خود تغییر دهید و یاد بگیرید که مجموعه احساسات یک انگشت را از احساسات انگشت دیگر تشخیص دهید.

سپس پرتو توجه را به انگشت بزرگ پای راست خود تغییر دهید - در حالی که می تواند در کفش یا جوراب (جوراب) باقی بماند. این انگشت پا را کمی حرکت دهید، تمام ویژگی های آن را احساس کنید، چه چیزی روی آن فشار می آورد، آیا راحت است و غیره.

به احساساتی که در محلی (انگشت) که در آن توجه خود را متمرکز می کنید، ظاهر می شود توجه کنید. انواع احساسات می تواند در آنجا ایجاد شود - گرما، "جنگ زدن"، سوزن سوزن شدن، نبض، گزگز و غیره - برای هر فرد به روش خاص خود.

سعی کنید احساسی را که هنگام تغییر "چشم ذهن" خود از یک انگشت به انگشت دیگر ایجاد می شود، به خاطر بسپارید و ثبت کنید.

گرفتن و ثبت این حس بسیار مهم است. این همان «نگاه درونی» است که باید در نتیجه این تمرین کنترل آن را یاد بگیرید.

سعی کنید "چشم ذهن" خود را روی زانو، ناف، نوک بینی، آرنج و هر نقطه دیگری از بدن خود متوقف کنید.

اگر این کار جواب داد، پس سعی کنید پرتو توجه را مثلاً روی کف دست راست خود نگه دارید تا زمانی که به وضوح نبض خون را در کف دست خود احساس کنید. به کف دست دیگر بروید و نبض را در آنجا احساس کنید. به نوک بینی خود بروید، نبض را در آنجا احساس کنید و غیره.

شرح تمرین کمکی فضای زیادی را اشغال کرد، اما برای اکثر افراد فقط 5-10 دقیقه طول می کشد تا آن را کامل کنند. توصیه می شود تمرین "رگ با مایع" و سایر تمرینات را تنها پس از اینکه یاد گرفتید "نگاه درونی" خود را به وضوح کنترل کنید، شروع کنید.

تمرین "رگ با مایع" را تا جایی ادامه دهید که تا بالای سر خود با مایع "پر" شوید. بدن ضعیف، بی حال و غیر فعال خواهد شد. 5-10 دقیقه در این حالت بمانید - این استراحت شدید و پاکسازی بدن خواهد بود. سپس نفسی تند بکشید و بازدم را شدیدتر انجام دهید، چشمان خود را باز کنید و احساس نشاط و استراحت کنید.

برای یادگیری نحوه انجام صحیح و با تاثیر لازم این تمرین را باید هر روز به مدت 15-20 دقیقه به مدت 10-15 روز انجام دهید.

به طور کلی، کلمه "دیدن" برای هواپیمای ظریف یک مفهوم نسبتاً مجازی است. این شبیه دیدن با دید فیزیکی معمولی نیست. به عبارت دقیق تر، این حتی شباهت زیادی به دیدن با چشم ندارد.

در سطح ظریف، شخص با میدان آگاهی خود می بیند، گویی یک شی را احساس می کند. اما نیازی نیست، به معنای واقعی کلمه، سعی کنید میدان آگاهی خود را ببینید و سپس سعی کنید چیزی را با آن احساس کنید. این با حس لامسه قابل مقایسه است، اما از نظر خود بینایی، تصویر قابل مقایسه است. به عبارت دیگر چشمان شما را می بندند و شیئی به شما می دهند که در عمرتان ندیده اید و سپس دید با لمس شروع می شود.

موضوع باید کاملاً برای شما ناآشنا باشد. و هنگامی که شروع به احساس جسم می کنید، آن را در دستان خود وزن کنید، نوعی تصویر، تصویر در سر شما شکل می گیرد. شاید هوشیاری شما حتی نتواند کل شی را ترسیم کند، بلکه فقط از آن قسمتی از جسم که در حال حاضر با انگشتان خود لمس می کنید آگاه باشد. آن را امتحان کنید و متوجه خواهید شد که دیدن آن در هواپیمای ظریف چه چیزی است. اگر شما، با تنظیم در هواپیمای ظریف، تصاویر روشن را می بینید - این واقعیت نیست، این آگاهی شما است که تصویری را برای شما ترسیم می کند.

به عنوان مثال، یک عکس و خود شی، همان چیزی که در تصویر است، از یک چیز دور هستند. در مورد گزینه چه می توانیم بگوییم وقتی شیء توسط هنرمند ترسیم می شود و حتی از حافظه. مثلاً بیایید یک قرص نان برداریم، اگر نان واقعی در دست دارید، می توانید از هر طرف به آن نگاه کنید، بو کنید، بشکنید، شکلی از آن درست کنید، بخورید، و در نهایت، خیلی خیلی زیاد. کارهای دیگری که می توانید با یک شی واقعی انجام دهید. شما نمی توانید این کار را با عکس یک قرص نان انجام دهید. ، نه واقعیت

در تصویری که توسط یک هنرمند کشیده شده است، در بهترین حالت، می توانیم به سادگی بفهمیم که این نان است، زیرا جزئیات به ما اجازه نمی دهد بفهمیم که چه نوع نانی است، فقط یک تصویر است. و اگر ناگهان نان را در دهان خود بچشید، این یک فانتزی مطلق خواهد بود، زیرا آنچه هنرمند دیده ممکن است طعمی کاملاً متفاوت با آنچه شما احساس کرده اید داشته باشد. این هنرمند به سادگی تصویری کشید، تصویری از نان که برای او آشنا بود، اما شما طعم نانی را که برایتان آشناست حس کردید. احتمال تصادف ناچیز است. یعنی 100% ساختگی کامل.

اما وقتی می خواهید نقشه ظریف را ببینید، می خواهید حقیقت را ببینید؟ اگرچه بسیاری از مردم به خاطر تجربیاتی که در این زمان تجربه می‌شوند، به تصاویر روشنی که توسط آگاهی خود پخش می‌شوند، راضی هستند. دید واقعی همان تجارب و امکاناتی را می دهد که خود شیئی که در دست دارید، می توانید کاری با آن انجام دهید. در سطح ظریف، دیدن جریان انرژی از اجسام زنده آسان‌تر است.

این محدوده، سطح در ارتعاشات به ما نزدیک است، بدن ما، آگاهی ما در این محدوده کار می کند، تنها چیزی که باقی می ماند دیدن آن و آموزش است. گزینه های مختلفی برای جریان اطلاعات انرژی وجود دارد که در دسترس هر فرد است، از نظر در دسترس بودن آنها برای خودآموزی. این پرتوی از توجه و ارتباط انسان در امتداد چاکراها بین افراد است. اگرچه این نیز به آموزش نیاز دارد، به ویژه با پرتو توجه، یک ارتباط انرژی-اطلاعاتی آگاهی با کسی یا چیزی. پرتو توجه قابل توجه ترین و پر استفاده ترین جریان در صفحه ظریف است. بیشتر قابل توجه است زیرا متحرک است، قابل تغییر است و در برابر پس زمینه عمومی ثابت متمایز است.

پرتو توجه

پرتو توجه یا پرتو ذهنی توجه - منظور من از این مفهوم کانالی برای درک اطلاعات توسط یک شخص یا موجود از دنیای بیرونی یا درونی است. یک فرد دو سیستم مشابه دارد، این بینایی فیزیکی است که از طریق اندام های بینایی (چشم ها و کل سیستم تبدیل تصاویر بصری به اطلاعات) و سیستم دوم، یا به عبارت بهتر، اصلی ترین است - این توجه است. من جهت از شخص به جسم مشاهده شده را پرتو توجه می نامم، نام کامل پرتو توجه ذهنی است.

ارتباط بین چاکراها نیز به راحتی قابل مشاهده است. اما این ارتباط ثابت نیست برای دیدن آن، باید شرایطی را برای ظاهر شدن آن ایجاد کنید. شما باید در فاصله 2-3 متری مقابل یک فرد بایستید و روی صفحه ظریف مشاهده کنید که در سطح آن چاکرا، یک اتصال یا کانال ظاهر می شود. بهتر است اگر فردی از جنس مخالف باشد که حداقل علاقه به او وجود داشته باشد، ارتباط در امتداد چاکراها روشن تر، قوی تر و راحت تر دیده می شود.

هنگامی که یک اتصال در امتداد یک چاکرا ظاهر می شود، برخی از احساسات در بدن فیزیکی در ناحیه این چاکرا ظاهر می شود، چیزی تغییر می کند، برای هر فرد این به روش خاص خود اتفاق می افتد. معمولاً با توافق متقابل، یک ارتباط سریع ایجاد می شود تا این کار را در 1-5 دقیقه انجام دهید، چند دقیقه بیشتر طول می کشد تا احساسات بدنی ظاهر شوند، این بستگی به تمرین دارد که آن را در بدن خود متوجه شوید. من بعد از 15-30 ثانیه شروع به احساس تغییرات در بدنم می کنم و "فوراً کانال را می بینم" اما حدود 10 سال طول کشید. سعی نکنید فورا ببینید. به یاد داشته باشید که تنظیم در صفحه ظریف زمان می برد، گاهی اوقات چندین دقیقه.

هرگز آنچه را که برای اولین بار فورا می آید باور نکنید، منتظر تایید بدنی باشید که در مورد آن نوشتم. اگرچه بسیاری از آموزش ها اصرار دارند که اطلاعات صحیح همان اطلاعاتی است که بلافاصله برای اولین بار در چند ثانیه آمده است. نه و دوباره نه شما قادر نخواهید بود که طرح ظریف را فوراً با آگاهی خود ببینید.

اتصالات و جریان های انرژی، کانال ها - این قابل مشاهده ترین چیز در صفحه ظریف است، این جایی است که دید واقعی هواپیمای ظریف شروع می شود، و نه تجسم و تخیل. تصویر تجسم شده هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد. برای یادگیری دیدن در یک هواپیمای ظریف، باید یک جریان، چیزی روشن ایجاد کنید: علاقه متقابل به یکدیگر، بدهی های مالی، روابط خانوادگی. اگرچه نه، اما در روابط خانوادگی این حوزه تقریباً با هم ادغام می شود و اگر تجربه کمی وجود داشته باشد، دیدن چیزی دشوار است. روابط بین افراد نیز یک جریان، یک اتصال یا چند جریان، پیوند است. رابطه شخصی یک فرد با چیزی یا شخصی نیز یک جریان اطلاعات انرژی، یک ارتباط است. اما برای دیدن آنها نیاز به آموزش جدی دارید، زیرا چنین ارتباطاتی کمتر متحرک و فعال هستند.

شرایط لازم برای توانایی دیدن جریان های انرژی:

  • انرژی بالای روح.
  • چاکراهای فعال، با عملکرد خوب، ورزیده و بدن های ظریف.
  • ذهنی آرام و متمرکز، اما در عین حال آرام.
  • حالت روانی اضطراب و بی علاقگی به نتیجه نیست.
  • وقتی همه چیزهایی که نیاز دارید وجود دارد، تنها چیزی که باقی می ماند این است که ببینید. فقط نگاه کنید، اما نه با چشمانتان، اگرچه با چشمان باز بهتر است با هوشیاری خود ببینید. برای دیدن، به قصد دیدن نیاز دارید. نگاه کن و به چیزی که می بینی شک نکن. اگر بخواهید می توانید بعداً چیزی را که می بینید درک کرده و به آن شک کنید، اما در لحظه نگاه کردن نباید هیچ شکی وجود داشته باشد، چه ترس کمتری. اگر ترس وجود داشته باشد، حتی یک ترس کوچک، تقریبا غیرممکن است که ببینیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
  • به یاد داشته باشید که "دیدن" واقعی هواپیمای ظریف، و به خصوص کار با آن، در بیشتر موارد با احساسات فیزیکی در بدن همراه است: سردی داخل یا خارج بدن، گرما، گزگز و غیره. و همچنین بیشتر جریان های اطلاعات انرژی پر از احساسات، خواسته ها، نیات، روابط هستند - همه اینها باید در شما منعکس شود. بیشتر اوقات این به عنوان تجربیات خود شما احساس می شود، اما با مقدار معینی از تجربه، تفاوت بین تظاهرات حسی خود و آنهایی که موضوع مشاهده شما را پر می کنند، قابل مشاهده خواهد بود.
  • یکی از نشانه های اصلی، احساس ستون روی سر یا احساس کلاهک روی سر است. این یک احساس فیزیکی است، یعنی چاکرای هفتم شما روشن شده است، ارتباط برقرار شده است، شما از محدودیت های حوزه ذهنی خود فراتر رفته اید، در حوزه اطلاعات بیرونی قرار دارید. اگر این احساس وجود ندارد، پس شما در تخیل خود هستید و در حال خیال پردازی هستید. این احساس کاملاً ظریف است، اما به وضوح قابل توجه است.
  • دید در سطح ظریف با جریان انرژی بین اجسام زنده آغاز می شود. بعداً، پس از آموزش مکرر، شروع به دیدن موارد بسیار بیشتری خواهید کرد. هیچ معجزه ای در همه جا لازم نیست. افرادی هستند که از دوران کودکی دید مشابهی داشته اند، اما سوالات دیگری در آنجا مطرح می شود و این مقاله برای کسانی نوشته شده است که هرگز جریان انرژی را ندیده اند، یا می بینند، اما نمی دانند چگونه فانتزی را از دید واقعی تشخیص دهند. البته موثرترین راه برای یادگیری دیدن جریان ها زیر نظر فردی است که خودش این جریان ها را می بیند، او می تواند بگوید شما به کجا نگاه می کنید و آیا سطح ذهنی خود را ترک کرده اید یا خیر. چنین فردی می تواند تشخیص دهد که آیا واقعیت را می بینید یا خیال پردازی خود را.

من یک سوال جالب دریافت کرده ام که می خواهم برای بحث کلی مطرح کنم:

توجه، سوال: اگر سطوح درونی این جهان اساساً یک توهم هستند، سطوح بیرونی چقدر واقعی هستند؟

پاسخ: باز هم واقعیت چیست و توهم چیست؟ (در حال خرید یا فروش هستیم؟)

آن پرتو توجه (قطعه ای از خود برتر) که ذات یک شخص روی زمین دارای آن است، فقط یک جوانه کوچک بر روی یک درخت فراکتال عظیم از پرتوهای توجه ما بالاتر است و در اینجا بستگی به مقایسه دارد. با در مورد ما (هومانوف)، این دلالت بر وجود توهم جدایی دارد، توهم عدم شناسایی جوانه (انسان) با درخت (خالق)، جایی که جوانه به نظر می رسد ("باور") حاکم است. -خودکار، و این واقعیت را از نقطه نظر شاخه ها (آواتارها -VYA-sublogos-logos و غیره) تحریف می کند، نه به ذکر درخت. با این حال، معیار این توهم خاص را نمی توان برای ارزیابی میزان توهم بودن واقعیت های موازی به کار برد، زیرا قوانین موجود در آنها کاملاً متفاوت است (طبق تعریف با ما قابل مقایسه نیستند و اغلب با ابزارهایی که به ما داده شده قابل درک نیستند - ما به سادگی آنها را از اینجا درک نمی کنیم. تقریباً همانطور که یک دیزی نمی تواند یک گاو را درک کند، یک گاو دوشیزه، و یک دوشکار یک اخترفیزیکدان - ما فاقد ابزار دانش و تجربه انباشته ادراک هستیم، چیزی برای مقایسه با آن وجود ندارد.

در سطوح داخلی عروسک تودرتو، توهم جدایی کامل است، اما هر چه "بالاتر" تر می شویم، بیشتر مشخص می شود ("به یاد می آوریم") که همه چیز یک ارگانیسم واحد است که با روش های مختلف خود را از طریق بازیگران مختلف می شناسد. با انواع و غلظت‌های مختلف توجه پرتوها، که مفاهیم زمان، مکان، گرانش و سایر داده‌های اولیه ورودی، بسته به سناریوی فعلی (و تمرکز/جهت پرتو توجه خالق در آن، معانی متفاوتی دارند. ).

ما با رفتارمان توجه خود را به خود جلب می کنیم - هر کسی که جالب تر بازی کند توجه بیشتری دریافت می کند.

مردم، به عنوان ذرات فردی شده آگاهی یکپارچه، که تشبیه فراکتالی خالق هستند، توجه خود را در صورت لزوم بیشتر به نیازهای خود تقسیم می کنند. اگر این امکان وجود نداشت، ما به سادگی به یک نقطه نگاه می‌کردیم - به حالت آلفا می‌رسیدیم و نمی‌توانستیم به طور کامل از ابزارهایی که به ما داده شده است استفاده کنیم.

به عنوان مثال، از دوران کودکی یاد می گیریم که هنگام سواری لیزاپد توجه خود را در جهت درست کنترل و هدایت کنیم - کنترل بدن، نظارت بر تعادل، تنش عضلانی، خم شدن مفاصل، توزیع وزن و موانع در مسیر حرکت. هر یک از این عملکردها درصد معینی از توجه را به خود جلب می کند، برخی بیشتر و برخی کمتر.

اگر یک یا چند مورد از این کارکردها از کار بیفتد و دانش‌آموز حقایق بزرگ، با فاصله گرفتن از پرندگان، سر به پا از کوه پرواز کند، توجه او کاملاً معطوف عامل گرانشی، حفاظت از لباس فضایی فیزیکی و دیگر مظاهر می‌شود. غریزه حفظ خود - توجه از یک نقطه قطع می شود و به نقطه دیگر افزایش می یابد. در این مورد، تجربه توسط یک شخص، یک لیزاپ، یک کوه، یک جاده و حتی شن به طور همزمان ایجاد می شود - همه آنها "انواع" هوشیاری متفاوتی دارند و به یک درجه یا درجه دیگر در عمل شرکت می کنند و کل تجربه به عنوان یک سلول حافظه هولوگرافیک حجمی از Chronicles آکاشیک محلی ثبت می شود.

با تجزیه و تحلیل اطلاعات از تواریخ آکاشیک در حین توسعه اقدامات، جنبه های برتر ما تمام تمدن ها و جهان ها را با توجه خود هدایت می کند و پرتوهای توجه را به امیدوارکننده ترین جهت هدایت می کند.

بنابراین، توجه = توسعه = انرژی


بدون داشتن یک سیستم واحد از اندام ها و فعال کننده های حسی در هر جهان منفرد، ارزیابی کامل بین واقعیت ها غیرممکن است. مثل این است که ماهی را به فضا بفرستیم و از او بخواهیم وضعیت تشعشعات را ارزیابی کند. خوب، ماهی یک شمارنده گایگر همراه خود ندارد، حتی اگر آن را بشکنید! و حتی اگر وجود داشته باشد، هیچ مغزی برای استفاده از آن وجود ندارد، و هنوز باید انگشت خود را برای فشار دادن دکمه بزرگ کنید.

واقعیت، در درک شخصی من، همان «اینجا و اکنون» است که در آن توجه متمرکز است(انرژی خلاق) آگاهی ما، یا بهتر است بگوییم پرتو حامل آن، سر خواندن بازیکن سناریوهای ما بالاتر، لوگوها و غیره.

در عین حال، پرتو توجه می تواند در امتداد "عمود آفرینش" حرکت کند، تقسیم شود، به "واقعیت ها" دیگر برود و اطلاعات بین آنها را بر اساس اصول فیبر نوری مبادله کند - درخواست ها و پاسخ های چند فرکانس را ارسال کند. وضعیت بازی در هر دو جهت پرتوهای توجه خالق که از جهان های انرژی می آیند و بیشتر در ماده فرو می روند، عمیق تر به جزئیات خلقت آنها نفوذ می کنند، بارها ضعیف می شوند، لباس (حافظه) خود را از دست می دهند تا خود را در حامل های فرعی (VY-avatars-humans) جای دهند. و در سناریوهای مشروط، یک اراده آزاد نسبی فردی شده به دست آورید.

برای مثال، در لحظه خواندن این سطور، واقعیت خواننده اینجاست، در سیاره زمین در سال 2013، و پس از چند ساعت، به واقعیت دیگری به نام "رویا" می رود، اما این رویا "واقعی" خواهد بود. ” به عنوان فعلی . توجه شخصی شما تقریباً به طور کامل در آن غوطه ور خواهد شد و تنها عملکردهای حرکتی اولیه برای حفظ فعالیت بدنی باقی می ماند. لباس فضایی - آداپتوری برای تعامل با رویای فعلی (بازتاب های خودکار لباس فضایی را با پرتو توجه روح اشتباه نگیرید. اولی عملاً تغییرناپذیر است، دومی دائماً در حال تکامل است و داده ها را با جنبه های بالاتر و پایین رد و بدل می کند) .

در عین حال، لطفاً فراموش نکنید که پرتو توجه فعلی شما، همانطور که اخیراً آموختیم، از یک آواتار یا بدنه انرژی دیگر، و در برخی موارد از طریق زنجیره‌ای از آواتارها که به سمت بالا به VY و فراتر از آن منتهی می‌شوند، به اینجا منعکس می‌شود.

این یک کباب آواتار جالب ایجاد می کند، اینطور نیست؟ پرتو توجه VY با سیخ های فراکتال خود به تعداد تقریباً نامحدودی از آواتارها نفوذ می کند که هر کدام می توانند خود را واقعی تر از دیگری بدانند و در نوع خود رویاپردازی کنند).
"گسترش آگاهی یا آگاهی" که اغلب ما را از بالا به آن می خوانند، در اصل به معنای شناسایی آگاهانه یک جوانه با یک شاخه، خود با دنیای اطراف است - بازگشت پرتو توجه به منبع.

در واقعیت‌ها/رویاهای دیگر، ما ممکن است لباس‌های آواتار دیگری داشته باشیم (مثلاً به شکل خزندگان یا اژدها)، که می‌توانند به صورت نیمه مستقل (به اصطلاح) بدون توجه 100٪ ما وجود داشته باشند.


فرض کنید من به 50 آواتارم 1 درصد اشعه توجهم را دادم و 50 درصد را برای خودم گذاشتم، زیرا... این تجسم محلی است که برای من از همه مهمتر است (اگرچه چگونه می توان از این مطمئن شد، اگر برعکس باشد؟). در طول غیبت من در آن «رویاها»، فیلمنامه یخ می زند و منتظر بازگشت من است. اما این بر اساس زمان خطی قضاوت می شود. در واقعیت‌های VY ما، همه چیز به طور همزمان اتفاق می‌افتد، و ما می‌توانیم به دلخواه وارد و خارج شویم و در صورت نیاز درس‌های جدیدی یاد بگیریم. به عنوان مثال، از طریق ترس های شخصی از طریق کابوس ها کار کنید.

رویاها ما را به یاد ماهیت چند بعدی انسان می اندازند. به همین دلیل است که وقتی به رویاها وارد می شویم، همیشه می دانیم کجا هستیم و چه می کنیم، به ندرت خود را در گیجی کامل از آنچه در حال رخ دادن است می یابیم - ما به سادگی در جنبه های موازی خود ادغام می شویم و بازی را ادامه می دهیم، که قبلا ، از دیدگاه سه بعدی ما، در حالت "مکث" بود، از نظر بومیان، بدون ما کاملاً با سرعت متفاوت پخش شد. با توجه به این بازی، دکمه "بازی" را فشار می دهیم. پس از بازی و پر کردن سناریوی بازی یک رویا با انرژی توجه خود، عقب نشینی می کنیم و دنیاهای ایجاد شده توسط افکار (جمعی) ما را برای توسعه بیشتر رها می کنیم. و به احتمال زیاد، از دیدگاه ما، این پیشرفت در یک حرکت آهسته رخ می دهد، به دلیل کمبود انرژی های توجه.


در حالت "مکث"، آواتارهای افراد به گیاهان تبدیل می شوند - زمان برای آنها منجمد می شود


من گمان می کنم که خود عامل گذر زمان به میزان توجهی که به یک شی یا عمل می شود مربوط می شود. از این گذشته، ما از خود زمینی خود می دانیم که زمان در تمرکز عمیق توجه سریعتر می گذرد - مثلاً در سینما یا در یک قرار ملاقات. همچنین مشخص است که برای موجودات ارتعاشی بالا زمان وجود ندارد - با "صعود" آنها از طریق سطوح و ابعاد، سرعت آن کاهش می یابد. بنابراین، در رابطه با دنیای سه بعدی، جهان های بالاتر می توانند اطلاعات را بسیار سریعتر، حتی آنی، پردازش کنند.

موجودات و جهان های ایجاد شده توسط افکار ما می توانند به دلیل توجه ما، هم در رویا و هم در واقعیت، کند یا سرعت بگیرند. و هر چه بیشتر به آنها توجه کنیم، شتاب بیشتری می گیرند و برای ما "واقعی" تر می شوند و به ارتعاشات خودمان نزدیک می شوند. به همین دلیل است که ما از صفحه‌ها و صفحات تبلیغاتی تغذیه می‌شویم - تا دنیای ظریفی را در اطراف خود شکل دهیم که برای سیستم خوشایند است و خود را به آن القا کنیم.

چه اتفاقی در رویاهای ما می افتد، چه کسی آنها را به ما فرافکنی می کند و چرا، و همچنین چگونه از رویاهای برخی افراد برای تأثیرگذاری بر توده ها به منظور ایجاد یک "واقعیت" مناسب برای سیستم استفاده می شود، به نظر من باید روشن باشد، اما این موضوعی برای یک پست جداگانه است.


در طول مدیتیشن، هیپنوتیزم یا خروجی های اختری، پرتو اصلی توجه را می توان تقسیم و جابجا کرد - تا حدی به دنیاهای دیگر بروید، "بازگشت به گذشته"، ماندن در "اینجا و اکنون" - متمرکزترین نقطه توجه ما، خواندن سر بازیکن ذات انسانی و انتقال اطلاعات به همه بازیکنان. فرد می تواند گرمای خورشید استوایی، بوی دریا و وزن چکمه های آهنی را در حالی که زیر پتو و لباس خواب بر روی مبل خود به تن دارد، احساس کند. اجازه دهید مورد یک اپراتور دختر را نیز به شما یادآوری کنم که در یکی از جلسات سال گذشته یک پرتو (توجه) از خورشید را از طریق خود برای صحبت با زمین انجام داد. بینی او دچار سوختگی فیزیکی شده بود. و این در سن پترزبورگ است، در ماه نوامبر! علاوه بر این، اثری از بانداژی که او در طول جلسه بسته بود، قابل مشاهده بود. اگر مرز بین «واقعیت‌ها» محو نشود، این چیست؟

اما بیایید به موضوع این یادداشت کوچک برگردیم ... خوشحال نیستم که شروع کردم ...

بنابراین، آگاهی یک فرد همچنین می تواند دوباره به پرتو اصلی توجه حامل "ادغام" شود - به عنوان مثال، بخشی از خود برتر، لوگوها یا جهان می شود، اما دومی اغلب در طول تجارب نزدیک به مرگ رخ می دهد. پرتو توجه از جوانه به شاخه، از شاخه به تنه، از تنه به ریشه تبدیل می شود.

جنبه‌های عالی خالق نیز بر اساس این اصل عمل می‌کنند: آنها توجه خود را به سناریوهایی (سیاره‌ها، کهکشان‌ها، جهان‌ها) معطوف می‌کنند که در آن‌ها بیشترین علاقه را به بازی دارند، و با علاقه‌مند شدن به بازی و نقش، آن را آشکار می‌کنند. از هر جنبه پایین تر این است که عملکرد شخصی VYa خود را مورد توجه قرار دهد. به همین دلیل است که زمان اکنون در حال جذب است - به ما توجه بیشتری می شود، اما آنچه با آن انجام می دهیم انتخاب ماست.

اگر فردی در زندگی به طور فعال در سمت قطبی خاص (نور یا تاریکی) بازی کند، نیروهای مربوط به ارتعاشات خود را به سمت خود جذب می کند، هم در حمایت از توسعه و هم به عنوان یک عامل بازدارنده (تعادل).

واقعیت او به دلیل توجهی که به خود جلب می کند اشباع شده است و او این فرصت را پیدا می کند که فعالانه تر بر آنچه در حال رخ دادن است تأثیر بگذارد - او یکی از خالقان سناریوی اطراف می شود. اگر موجودیت به تعادل ثابتی از قطبیت‌ها برسد، توجه زیادی را به خود جلب نمی‌کند، درس‌های کافی نمی‌آموزد، و فرصتی برای توسعه سریع مانند مورد قبلی ندارد. به همین دلیل است که چنین مبارزه ای برای روح ما وجود دارد - بدون طناب کشی از یک قطب به قطب دیگر، بازی ارزش شمع را ندارد، تجربه کافی ایجاد نمی کند، اما این نیز بستگی به این دارد که از کدام نقطه نظر تو نگاه میکنی...

بنابراین، در پاسخ به سؤال اصلی با این اقیانوس مزخرف، می‌توان چنین گفت:
(اجازه دهید این سوال را به شما یادآوری کنم: اگر سطوح درونی این جهان اساساً یک توهم هستند، سطوح خارجی چقدر واقعی هستند؟)

همه چیز توهم است
همه چیز واقعیت است
هر دو مفهوم انعطاف پذیر هستند و تنها به دیدگاه ناظر یا بهتر بگوییم به سطح و تمرکز پرتو توجهی که خالق از طریق ناظر به نقاط 1 و 2 می پردازد بستگی دارد.

از نقل قول ها:

چه توصیه ای به باطنی گرایان تازه کار دارید؟ اولین قدم ها برای جویندگان چه می تواند باشد؟

به کلمات اعتماد نکنید، مهم نیست چه کسی آنها را نوشته است. فقط بر حس حقیقت خود تکیه کنید. شما نمی توانید به کسی چیزی بیاموزید، فقط می توانید دانشی را که در درونتان است بیدار کنید، بیداری آن را بشنوید، طنین کلماتی را که به دیگران گفته می شود و آنهایی که در درون شما شنیده می شود را درک کنید.