صفحه اصلی / نشانه ها / چرا یهودیان قوم برگزیده خدا هستند؟ برگزیده کدام خداست؟ چرا خدا یهودیان را به عنوان قوم خود انتخاب کرد؟

چرا یهودیان قوم برگزیده خدا هستند؟ برگزیده کدام خداست؟ چرا خدا یهودیان را به عنوان قوم خود انتخاب کرد؟

برگزیده کیست؟ - آنکه قادر به انجام کار محوله باشد. زیرا هیچ انتخاباتی بدون هدف وجود ندارد. وقتی مثلاً لازم است اجاق را زمین بگذارند، آنگاه نه نابغه بشر، بلکه استاد اجاق ساز را انتخاب می کنند. و قوم یهود به عنوان تواناترین آنها برای حفظ مهمترین مکاشفه برای بشر در مورد آمدن منجی جهان به زمین - مسیح که انسان را از بردگی گناه آزاد می کند - انتخاب شدند. یهودیان این مکاشفه را به صورت مکتوب حفظ کرده اند. با این حال، رهبران مردم تصویر مسیح مسیح را عمیقاً تحریف کردند. آنها پادشاه تقدس، عشق و حقیقت پادشاهی ابدی خدا را به یک پادشاه جهانی جهانی تبدیل کردند که برکات زمینی را به کمال خواهد داد. توجه کنید که مسیح گفت: هیچ بنده ای نمی تواند به دو ارباب خدمت کند، زیرا یا از یکی متنفر است و دیگری را دوست می دارد یا به یکی غیرت می کند و دیگری را تحقیر می کند. اگر نمی توانید به خدا و مامون خدمت کنید، فریسیان به او می خندیدند (لوقا 16:13، 14)، و صریحاً خدای خود را نشان می دادند. پدر الکساندر من بسیار دقیق در این مورد گفت: ایده پادشاهی خدا در یهودیت ایده پیروزی خارجی اسرائیل و شکوفایی خارق العاده آن بر روی زمین است.". بنابراین، بخش عمده ای از قوم یهود، در چنین پرورش یافته اند دینیماتریالیسم، خداوند آینده عیسی مسیح را نپذیرفت و شخص را به کمال خلوص معنوی و اخلاقی و رسیدن به آن فرا خواند. زندگی ابدیبه خدا.

در صلیب مسیح، تقسیم نهایی اسرائیل به دو بخش انجام شد (نگاه کنید به: لوقا 2، 34): گله کوچکمنتخب، باقی مانده(نگاه کنید به: لوقا 12، 32؛ روم. 11، 2-5)، که مسیح موعود را پذیرفت و در نتیجه عهد انتخاب را حفظ کرد، که آغاز کلیسا شد، و بخش دیگر - سخت شد، در نهایت این انتخاب را باخت. خیانت آنها به پادشاهی بهشت ​​به خاطر پادشاهی روی زمین. شامل سخنان تند سرزنش اشعیای نبی است: ندا دادم و جواب ندادی. سخن گفتی و تو گوش نکردی... و نام خود را به برگزیدگان من بسپار تا لعنت کنند. و یهوه خدا تو را خواهد کشت و بندگانش را به نام دیگری خواهد خواند (اشعیا 65:12، 15). این نام دیگری است - مسیحیان (اعمال رسولان 11:26).

انجیل بارها در مورد گرفتن برگزیدگان از یهودیانی که مسیح را نمی پذیرند می گوید: و پسران پادشاهی به تاریکی بیرون رانده خواهند شد: گریه و دندان قروچه خواهد بود (متی 8:11-12). یا مَثَل تاکستان های شریر: بنابراین به شما می گویم که پادشاهی خدا از شما سلب خواهد شد و به قومی داده خواهد شد که میوه آن را می دهد (متی 21:43).

این گونه بود که یهودیت پدید آمد که برخلاف عهد عتیق، اساساً یک ایدئولوژی است نه یک دین، و ظهور مسیح زمینی خود (دجال) را آماده می کند.

معرفی.

به بیان دقیق، "مسئله یهودی" به طور جدایی ناپذیر با سرنوشت پیوند خورده است تاریخیمسیحیت. در هیچ کجای دیگر جهان به اندازه جوامع مسیحی حاد نبود. بسته، با تزئینات مذهبی، قحالسیستم اقامت فشرده یهودیان کاملاً سازگار بود تفکر قرون وسطایی- طایفه ای و مذهبی- عقیدتی. به ویژه مسیحیت قرون وسطی خارجی، صرفاً به یک کحل به عنوان توجیهی بصری برای خود «مسیحیت پیروز» نیاز داشت. (بنابراین، موضع انجیل "اینک، خانه شما خالی می ماند" "تکمیل شد"، یعنی با گزینه "خانه شما پر از دزدی و ناراستی می ماند" جایگزین شد. تعریف بسیار توهین آمیز برای قوم یهود این است که از یک تعریف لحظه ای که شدند خصوصیعرفان شبه مسیحی با مفهومی خاص از برگزیده بودن - نه برگزیده خدا، پس منتخب شیطان - جایگزین مردم، مانند دیگران شد.

گذار جهانی بشر در عصر جدید از تفکر طایفه ای و مذهبی- ایدئولوژیک به تفکر ملی و تمدنی یهودیان را کاملاً تحت تأثیر قرار داد. جهان انقلاب یهود به بخشی جدایی ناپذیر از تحولات جهانی تبدیل شده است که از نظر ما با مفهوم "زمان جدید" همراه است. اگر در نظر بگیریم که مدل قرون وسطایی مسیحیت به وضوح دارای ویژگی های سازمان عهد عتیق (یهودی) بود، سخنان معروف مارکس مبنی بر «رهایی یهودیت» نشانگر «رهایی بشر از یهودیت» است. ” (یعنی در مورد تفکر قرون وسطایی عهد عتیق). این انقلاب یهودی همان اهدافی را دنبال می‌کرد که انقلاب‌ها در جوامع دیگر: گذار از یک سازمان مذهبی زندگی به یک سازمان ملی. این به وضوح در نمونه دستاورد اصلی انقلاب جهانی یهود دیده می شود - دولت اسرائیل که به عنوان دولت یهودیان (به معنی یهودیان) ایجاد شد، اما در عمل کاملاً سکولار است (که به ویژه به وضوح دیده می شود. به عنوان مثال فلسطین همسایه، که در پروژه به عنوان یک کشور ملی وجود دارد، اما، مانند همه جوامع مسلمان "شبه"، تا حد زیادی یک نهاد مذهبی است).

یهودیان قوم برگزیده خداوند هستند.

دین اسرائیل دیر در عرصه تاریخ جهان ظاهر شد. بیش از یک هزاره از تاریخ فرهنگی بشر پشت سر ما بوده است. اهرام مصر قبلا ساخته شده بود. افسانه های سومری قبلاً سروده شده بود. هزارتوی قبلاً در کرت ساخته شده بود. در حال حاضر چندین بار در اکثر کشورهای مختلفافسانه های عجیبی به قبایل گفته می شد که خدا سرنگون شده یا کشته شده است. و به جای او "اربابان" فعلی آسمانی - بعلها - نشستند. بستگان یهودیان - ساکنان کنعان - چنین اعتقاد داشتند. آنها متقاعد شده بودند که خدای متعال (او را ال می نامیدند؛ از این رو، الله در میان مسلمانان و ال، الوه، الوهیم، الوهیم به عنوان نام های خدا در کتاب مقدس) توسط نوه بزرگش در ملک بعل سرنگون شد. یونانیان نیز معتقد بودند که جهان توسط یک غاصب اداره می شود: زئوس که پدرش کرونوس را سرنگون کرد. در سومر، آنها معتقد بودند که فرمانروای فعلی آنها - مردوک - با کشتن الهه اصلی به نام تیامات به قدرت رسید:

مردم در برابر ارواح تعظیم می کردند که خودشان می دانستند که خدا نیستند، یعنی موجود خلاق اولیه. دین از سحر و جادو جدایی ناپذیر بود. و نه تنها ضعف روح انسان دلیل فراموشی خدا در ادیان مردمان زمین بود. آن ارواح، که آنها به گونه های مختلف به آنها می گفتند، به اندازه کافی واقعی بودند. آنها می توانستند کمکی بکنند - اما به شرطی که احترام انسانی بر آنها بسته شود و خدا را نجوید.

در زمان موسی، بشریت سابقه مذهبی طولانی و نه چندان موفقی داشت. اگر فقط از زمان خود و بر اساس معیارهای خود به او نگاه کنیم نمی توان آنچه را که برای موسی اتفاق افتاد درک کرد. هنگامی که خورشید می تابد، ترکش غیر ضروری به نظر می رسد و به جای نور، دوده تولید می کند. اما تصور کنید که خورشید هنوز طلوع نکرده است. و سپس دلیلی برای گفتن یک کلمه محبت آمیز در مورد شکاف وجود خواهد داشت.

ظلم های عهد عتیق وحشتناک به نظر می رسد. اما اولاً، اگر چنین برداشتی در مورد آن داشته باشیم، به این معنی است که با این وجود به هدفی منجر شده است که زمانی برای آن ارائه شده است. ما و دنیایمان واقعاً جای بهتری شده ایم. حس اخلاقی تیزتر شده است. ما توانسته‌ایم از چیزهایی که در زمان‌های دیگر بدیهی به نظر می‌رسیدند دلخور شویم.

نفرت اسرائیل از ساکنان کنعان حداقل زمانی قابل درک خواهد بود که بفهمیم آنها دقیقاً در آنجا با چه چیزی ملاقات کردند. در کنعان، فنیقیه و کارتاژ («شهر جدید» استان فنیقیه در شمال آفریقا بود)، خدایی به نام بعل مورد احترام بود (از این رو نام‌های معروف: هانیبال «بعل به من مهربان است» و هاسدروبال (ازروبال) «بعل کمک می‌کند». "). خدای خورشید و در عین حال باروری بود. اما در شب برای این خدای خورشیدی قربانی می شد. این قربانیان در به اصطلاح سوزانده شدند. tophetah (به معنای "محل سوزاندن مردم"). بقایای جسد را در همان حیاط در کوزه های مخصوصی دفن کردند که بر روی آن ستون هایی قرار می دادند. «مطالعات مردم‌شناسی بقایای این قربانیان نشان داد که 85 درصد از قربانیان زیر شش ماه سن داشتند... درست است، قربانی زنده زنده در آتش نسوخته‌اند؛ ابتدا کودک کشته شد و مجسمه‌های خدا روی برنز سوزانده شد. دست مردگان، و این کار در شب با صدای فلوت، تنبور و غنچه انجام می شد. چنین قربانی را مولک یا مولک می نامیدند. اشتباه فهمیده شد، دلیل ساخت مولوخ خدای فنیقی بود که جان انسان ها را می بلعد: قربانیان عمدتاً فرزندان اشراف بودند. این مصادف بود با ایده های باستانی در مورد وظیفه کسانی که جامعه را به خدایان هدایت می کردند: در طول محاصره شهر، آگاتوکل بیش از 500 کودک را سوزاند - که 200 نفر از آنها توسط مقامات شناسایی شدند. و 300 به صورت داوطلبانه اهدا شد: سالانه قربانی های کودک انجام می شد. .

همانطور که به درستی در مورد این سنت های کارتاژی-فینیقی اشاره شد G.K. چسترتون، کنسول های روم و پیامبران اسرائیل چیزهای بسیار متفاوت و ناسازگاری را دوست داشتند، اما آنها از همین چیز متنفر بودند.. جنگ های پونیک رم، ندای کاتو بزرگ کارتاژ باید نابود شودریشه اخلاقی مشترکی با دستورات یوشع دارد که سرزمین کنعان را از دست افرادی که ذهن دینی آنها چنان تیره و تار شده بود به آتش کشید که اولزاده خود را به عنوان قربانی خدای خود قربانی کردند: گاهی اوقات برای پاکسازی محیط آلوده لازم است. حفظ سلامتی تعصب در کتاب مقدس مجاز است - در برابر افراط و تفریط بت پرستان، شری کمتر از بی تفاوتی است.

اصلاً زمینه روشنی پیش از ظهور اسرائیل نیست و در جریان سرگردانی آن را احاطه کرده است. جهان آلوده به بت پرستی و مرگ است. اینجا مردم برج بابل را می سازند. برای چی؟ نه برای اینکه به زانو در بیایند، بلکه برای اینکه هم در برابر بهشت ​​و هم در برابر دیگران دستاوردهای «تکنولوژی پیشرفته» خود را به رخ بکشند و «برای خود نامی بسازند».

مشکل این است: اگر خدا گم شود، انسان نمی تواند او را پیدا کند. همانطور که یک بار گفته بود St. جان کریزوستوم: چگونه کسی می تواند آنچه را که خود خدا ویران کرده است اصلاح کند؟ اگر خدا روی خود را برگردانده باشد، هیچ راهی وجود ندارد که شخصی بتواند به دور خدا بدود تا دوباره به چشمان او نگاه کند. به طور کلی، نویسندگان یونانی اغلب بر این باور بودند که کلمه "خدا" (qeos) از فعل qeein - دویدن آمده است. اما اگر خدا فرار کند آیا ممکن است انسان به او برسد؟

با این حال، انسان آنقدر به دنبال خدای گمشده نبود. نماد بسیار مهمی با ما روبرو می شود تاریخ کتاب مقدس: آدم که گناه کرده بود از خدا زیر بوته پنهان می شود. اما خداوند در جستجوی انسان بیرون می‌رود و ندا می‌دهد: "آدام کجایی؟". تفاوت اصلی اینجاست دین کتاب مقدساز سنت های مشرکانه معمولی ادیان انسانیدر مورد چگونگی جستجوی مردم برای خدا به ما بگویید. کتاب مقدس در مورد چگونگی جستجوی انسان توسط خدا صحبت می کند. از این اولین تماس در پیدایش تا آخرین تماس در آخرالزمان: «اینک من بر در ایستاده و در می زنم و نزد کسی که باز می شود وارد می شوم و با او شام می خورم.» .

و یک درس بسیار مهم دیگر ما را در صفحات اول تاریخ کتاب مقدس ملاقات می کند. داستان کتاب مقدس در مورد خلقت جهان در شش روز، اول از همه، خدای کتاب مقدس را مشخص می کند، و او را با یک ویژگی بسیار مهم توصیف می کند: معلوم می شود که این خدای صبر است. خدا می داند که چگونه ناقص بودن دنیا را تحمل کند. که سرزمین روز اول معلوم می شود "بی شکل و خالی"، خداوند بهانه ای برای نابودی اولین عمل خلاقانه به ظاهر ناموفق قرار نمی دهد. قبلاً توسط ما ذکر شده است. خدای سومریآپسو می خواست اولین تخم خود را نابود کند. به گفته هزیود نیز "کودکان متولد شده در گایا-زمین و آسمان-اورانوس وحشتناک بودند و در نگاه اول مورد نفرت پدرشان قرار گرفتند."(تئوگونی، 155). اما اگر چه خدای کتاب مقدس جهان را در یک لحظه کامل و مملو از موجودات سپاسگزار خلق نمی کند، او چنین دنیای ناقصی را نیز تحسین می کند: «و خدا دید که خوب بود»(پیدایش 1:12). او نقشه خود را به موقع آشکار می کند. و حتی روزهای میانی یعنی حالات عالم را برکت می دهد.

و سپس پس از اولین اشتباه مردم، خدای صبر از آنها روی گردان نشد. او فراتر رفت (مردم او را از زندگی خصوصی خود دور کردند) - اما روی گردان نشدند، "ناامید نشدند". با این حال، یک بار با انباشته شدن مکروهات انسانی، به نظر نویسنده کتاب مقدس می رسد که جام صبر خداوند لبریز شده است و می نویسد: "و خداوند توبه کرد که انسان را بر روی زمین آفریده است"(پیدایش 6:6). اما خداوند به فرزندان بی وفا خود وفادار است: «آیا زن فرزند شیرخوار خود را فراموش می‌کند تا به پسر شکمش رحم نکند، اما اگر فراموش کرد، تو را فراموش نمی‌کنم».(اشعیا 49:15).

کتاب مقدس مکاشفه صبر خداوند است. جان کریزوستوم قدیس توجه خود را به این واقعیت جلب می کند که خدای بسیار سریع در خلقت، خدایی که تمام جهان را تنها در شش روز آفرید، به سربازان اسرائیل می گوید: "هفت روز دور زدن جریکو". چگونه - کریزستوم فریاد می زند - شما دنیا را در شش روز می سازید و در هفت روز یک شهر را ویران می کنید؟

کریزوستم خدا را با کشاورز مقایسه می کند. «آدم غافل وقتی ببیند کشاورز غلات روی زمین می‌اندازد چه می‌گوید؟ چیزهای آماده را می‌اندازد که به این سختی جمع شده‌اند و حتی دعا می‌کنند که باران ببارد و همه اینها زود بپوسد!». هنگامی که کاشت بذرها را توزیع می کند، فقط می تواند صبورانه منتظر برداشت باشد. مسیح رسولان را از برداشت زودتر از موعد منع می کند. حتی بدعت را نیز نمی توان با داس از بین برد.

کار کشاورز صبر را می آموزد. "آیا گاهی اوقات در کودکی بذر نمی گرفتیم تا آنها را بکاریم؟ آیا پس از آن هر ساعت نمی دویدیم تا ببینیم جوانه ها از زمین ظاهر می شوند یا نه؟ در پایان، اغلب زمین را کندیم تا مطمئن شویم که بذرها جوانه زده اند، و مطمئن شدیم که بذرها جوانه نزنند آیا اتفاقی نیفتاده است که جوانه را با دست خود درو کنیم یا حتی باز کنیم تا سریعتر شکوفا شود و از زمانی که خشک شد و توسط ما خراب شد خیلی ناراحت نبودیم. برای برخورد با زندگان، ما صبر نداشتیم، این که خداوند می خواست در زمین زندگی بیافریند، وحی از صبر اوست.(گواردینی).

خدا کشاورز است نه ظالم. "اگر دنیا را بسازیم، موجودی بزرگ را زنده کنیم، و ببینیم که اینجا چیزی درست نمی شود، آن جا فقط نیمی از آن درست است، و اینجا هر دو در جای اشتباهی هستند، چه کار می کنیم؟ حالا آنها مداخله می کنند، پاره می شوند. از بین رفته، درست است؟ ما ارزشی را که حتی در ناقص بودن، جرقه نور واقعی در شکست خورده نهفته است، متوجه نمی شویم - فراموش می کنیم که چقدر برای همه چیز زیبا مهم است"(گواردینی).

پس خداوند از دنیا - حتی از جهانی که او را فراموش کرده است - از دنیایی که با انواع و اقسام فریبکاران معنوی از آفریدگار بریده شده است روی گردان نمی شود. خداوند در جستجوی انسان بیرون می رود.

اما - سعی کنید انجیل را برای یک غیبت شناس متعصب بخوانید. او در آن تنها تأیید دیدگاه های مشرکانه خود را خواهد یافت. او حتی متوجه تازگی آن نمی شود، او همه چیز را مطابق با عادات خود در یک روح مسطح "باطنی" تفسیر می کند. کلام خدا در میان مردمان زمین همدلی پیدا نکرد: بله، یک مورد دیگر را باید به خاطر بسپاریم: در آن زمان هایی بود که مردم هنوز کاملاً از استقلال و منحصر به فرد بودن شخصی خود آگاه نبودند. انسان خود را جزئی از کلیت می دانست. موضوع اندیشه، ایمان، عمل تاریخی، یک فرد نبود، بلکه یک مردم یا یک شهر - یک سیاست بود. در آن زمان دین هنوز یک امر شخصی و وجدان نبود. این به عنوان یک موضوع عمومی، عمومی، دولتی تلقی می شد. بنابراین، یافتن افراد فردی در میان آنها غیرممکن بود مردمان مختلفو به وسیله آنها حق را اعلام کن. برای اینکه مردم کلام خدا را بشنوند، شریعت او را بپذیرند و واقعاً آنها را به انجام برسانند، لازم بود نه به یک فرد، بلکه به یک جامعه یکپارچه از چنین افرادی، یعنی به مردم مراجعه کنند. از این رو، کلام خدا در میان امت ها همکار خود را می جوید. و او آن را پیدا نمی کند. همه مردم قبلاً به گوش دادن به خش خش شب عادت کرده اند. و سپس کلمه تصمیم می گیرد ايجاد كردنهمکار خودت

ما به تعبیر «اسرائیل قوم برگزیده خداست» عادت کرده ایم. اما این عبارت یک مفهوم دارد که هم غیرکتابی و هم ناخوشایند است. فوراً ارتباطی با فروشگاه ایجاد می شود: خدا به مردمانی که در مقابل چهره او نشان داده شده اند از نزدیک نگاه می کند و یهودیان را از بین بسیاری انتخاب می کند - به دلایلی او یهودیان را بیشتر دوست داشت. برای برخی شایستگی های قبلی، اکنون به یهودیان این امتیاز داده شده است که قوم برگزیده خدا در نظر گرفته شوند؟

اما با مطالعه دقیق کتاب مقدس، داستان کاملاً متفاوت است: اسرائیل قوم برگزیده خدا نیست، بلکه آفریده خداست. "این مردم من شکل گرفتبرای خودم"(اشعیا 43:21). اسرائیل سابقه ای نداشت که قبل از انعقاد عهد با خدا باشد. ابراهیم بنیانگذار قوم یهود فرزندی نداشت. خدا می خواست با نسل پیرمردی بی فرزند عهد ببندد - و به همین دلیل این فرزند را به او داد. بعلاوه، برای اینکه اسرائیل برای همیشه بفهمد که "حق حیات" طبیعی ندارد، که تمام وجودش هدیه خداست، که با ریسمان رحمت خدا در وجودش نگه داشته شده است، نه روی گرانیت " قانون طبیعی»، به ابراهیم دستور داده شده است که تنها پسرش اسحاق را قربانی کند. فداکاری به معنای دست کشیدن از مالکیت، چشم پوشی از حقوق مالکیت است. کمک مالی دیگر مال من نیست. قربانی شدن اسحاق شکستن جانشینی طبیعی از پدر به پسر است. معلوم می شود که اسحاق نه آنقدر پسر ابراهیم است که پسر خدا، "نخست زاده" او.

این قومی است که برای شنیدن و پاسخگویی به کلام خدا آفریده شده است. مردمی که منشأ خود را مدیون عهد هستند. با این حال، آنچه می شنود، باید به دیگران بگوید. اسرائیل به گونه ای آفریده شد که آنچه را که در آن زندگی می کند بتواند به تدریج تمام جهان را جذب کند و آن را از بت پرستی پاک کند.

اما ساده‌لوحانه‌ای است که انتظار داشته باشیم مردمی که صدای مستقیم خدا را نمی‌شنیدند، ناگهان به سخنان عشایر یهودی که اخیراً از ناکجاآباد آمده بودند گوش دهند. نه، اسرائیل به کار تبلیغی فراخوانده نشده است. بله، و خودش هنوز به طور کامل نمی‌فهمد که او کیست و چرا خدا با او اینقدر سخت‌گیرانه صحبت می‌کند. او هنوز نمی داند آینده ای که برای آن آفریده شده است، آینده ای که تارهای آن به دست پرویدنس در تاریخ ایلخانی یهود بافته شده است. "اولین" هنوز باید رشد کند. و خودش هنوز کاملاً روشن نیست - دقیقاً چه چیزی باید به جهان بدهد. بنابراین ابتدا اسرائیل باید به سادگی زنده بماند.

و برای اینکه بیماری های رشد کمتری داشته باشد، یک "عمو" سختگیر به او می دهند. پولس رسول می گوید که شریعت یهودیان عهد عتیق است "معلم مسیح"(غلاطیان 3:24). این کلمه عجیب که در هر فرهنگ لغت زبان روسی وجود ندارد، اگر اساس یونانی آن را به خاطر بیاوریم واضح تر می شود. در متن یونانی پولس رسول کلمه pedagogon است. اما ترجمه آن با کلمه مدرن روسی "معلم" اشتباه خواهد بود. اگر در روسی مدرن "Pedagogue" به معنای "معلم" است، پس در دنیای باستاندقیقا اینطوری نبود معلم را برده می نامیدند که وظیفه اش این بود که پسر را از خانه به ورزشگاه ببرد و در عین حال مطمئن بود که شیطان نیست، انرژی و توجه را بیهوده هدر نمی داد. معلم دقت می کند که کودک به گونه ای به کلاس برسد که بتواند داستان معلم را گوش کند و بشنود. خود معلم معلم نیست. او راهنما است، یعنی عمویی که مراقب پسر است و وقتی استاد استاد بالاخره وارد کلاس می شود، ساکت می شود.

بنابراین، قانون یهود - نه آنقدر که هشدار می دهد. تصادفی نیست که در میان 613 فرمان پنج کتاب (تورات) 365 مورد نهی و 248 فرمان وجود دارد. تعداد دستورات منفی، هشدارها، بسیار بیشتر از تعداد دستورات مثبت، نسخه ها است. استاد بعدا میاد معلم از قبل از تجربه تلخ می داند که قلوه درخشان جادوگری و جادو حواس کودکان را پرت می کند، آنها را اغوا می کند و به آنها اجازه نمی دهد توجه خود را جمع کنند و بر آنچه معلم می گوید تمرکز کنند. معلم همچنین می داند که کودکان محرمانه تر به داستان های کودکان گوش می دهند. بنابراین، او یک فرزند را برای بزرگ کردن می گیرد. یک جوجه کشی را می گیرد. «هنگام تولد ناف تو بریده نشد و با آب شسته نشدی و قنداق نپیچیدی و هیچ چشمی بر تو رحم نکرد، بلکه به احترام جانت به مزرعه انداخته شدی. در روز تولدت و از کنارت گذشتم و دیدم تو خونت به زمین انداخته شدی و بهت گفتم: "زندگی کن!" بزرگ شدی و بزرگ شدی و من از کنارت گذشتم و تو را دیدم و اینک زمان تو بود، زمان عشق، و جامه هایم را بر تو دراز کردم و برهنگی تو را پوشاندم و از آن من شدی، تو را با آب شستم و خونت را از تو شستم و تو را با روغن مسح کردم. تو به زیبایی خود اعتماد کردی و با بهره گیری از شکوهت شروع به زناکاری کردی و زناکاری خود را بر هر کس که می گذشت ضایع کردی و خود را به او دادی، فاحشه لجام گسیخته، به همه فاحشه ها هدیه داده می شود، اما تو خود به همه خود هدیه دادی. عاشقان و به آنها رشوه داد. پس ای فاحشه، کلام خداوند را بشنو! من همه دوستدارانت را جمع خواهم کرد و تو را به دست آنها خواهم سپرد و آنها فاحشه خانه هایت را ویران خواهند کرد و با شمشیرهای خود تو را خواهند کشت. من با تو همانطور رفتار خواهم کرد که با شکستن پیمان، سوگند را تحقیر می کنم. اما من اتحاد خود را با شما به یاد خواهم آورد و اتحاد ابدی را با شما باز می گردم. و راههای خود را به یاد خواهید آورد و شرمنده خواهید شد. من تو را به خاطر هر کاری که کردی می بخشم. من مرگ مردی را که در حال مرگ است نمی خواهم، اما برگرد و زندگی کن!»(حزقیال 16:4 - 18:32).

اسرائیل که زمانی توسط خداوند توسط ابراهیم خلق شد، سپس خود را در بردگی مصر یافت، خود را فراموش کرد، هدف خود و خدا را فراموش کرد. اما خدا دوباره او را پیدا می کند. و از طریق موسی توضیح می دهد که این اولین بار نیست که این کار را می کند. برای اولین بار، خدا به جستجوی انسان رفت، حتی زمانی که تنها یک مرد وجود داشت، و نام او آدم بود (پیدایش 3: 9).

اما معلم بودن خطرناک است. از این گذشته ، خواسته های دانش آموز و وظایف محول شده به معلم ممکن است متفاوت باشد. و بنابراین ، معلم مجبور است سخت گیری کند: "ما تا زمانی که ایمان باید آشکار می شد، زیر نظر قانون زندانی بودیم... پس از ظهور ایمان، دیگر تحت هدایت یک مدیر مدرسه نیستیم."(غلاطیان 3:23-25). به گفته یکی از معاصران، معلمان از همه چیز مربوط به نیازهای حیاتی دانش آموز مراقبت می کردند، اما در مورد یک موضوع مهمتر نیز پخت و پز می کردند - در مورد عفاف؛ معلمان، نگهبانان و نگهبانان، دیوار دوران شکوفایی را محافظت می کردند. حیوانات خانگی آنها از وسوسه کنندگان شیطانی، مانند پارس سگ از گرگ". آموزگاران به تماشای آماده سازی دروس توسط دانش آموزان در شب پرداختند و نور کمی آنها را از رختخواب بیرون آورد. آنچه از استاد آموخته شد با کمک استاد تمرین شد و او با تشویق شاگرد، با نشان دادن میله بر سر او فریاد زد و با کمربند سوت زد و از طریق این کار آنچه را که دانش آموز فراموش کرده بود به یاد آورد. .

اما بچه‌ها بزرگ می‌شوند، پر از نیرو می‌شوند و شروع به شورش علیه کسانی می‌کنند که دیروز در برابرشان فروتن کردند. "مقام معلمی مملو از دردسر بود. گاهی اوقات دانش آموزان بی رحمانه ترین شوخی ها را با یک معلم فقیر بازی می کردند. اگر معلمی در حیوانات خانگی جوان خود نفرت ایجاد می کرد، وای بر او. نشستن بر روی آن تا جایی که امکان دارد، خود آنها هستند. به عقب پرید، به طوری که معلم روی زمین افتاد؛ گاهی اوقات به شدت به خود آسیب می رساند و جانش به خطر می افتاد. اما معلمان مجبور بودند دانش آموزان را ببخشند، زیرا آنها یک دولت برده بودند ... " .

به همین ترتیب، رابطه خدا با اسرائیل آسان نبود. خود کلمه اسرائیل را می توان به دو صورت ترجمه کرد: «دیدن خدا» و «کشتی با خدا». خدا بینا و - خداجنگ. به یاد می آورم دوستی دوران جوانی ات، عشقت در زمانی که عروس بودی، وقتی که به دنبال من در بیابان آمدی... چه دروغی که پدرانت در من یافتند که از من روی گردان شدند و از باطل پیروی کردند و نگفتند. «کجاست خداوندی که ما را از مصر بیرون آورد؟» من شما را به سرزمینی پربار آوردم، اما شما وارد شده و زمین مرا نجس کردید، شبانان از من دور شدند و انبیا به نام بعل نبوت کردند. از کسانی که یاری نمی‌کنند پیروی کردند، خدایانشان را اگر چه خدایی نیستند، قوم من جلال خود را با چیزی که کمک نمی‌کند عوض کردند، قوم من دو کار بد کردند: مرا که منبع آب زنده‌ام رها کردند، و آب انبارها را بریدند. برای خود شکسته ای که آب را نمی تواند نگه دارد یوغ تو بندهای تو را پاره کرد و گفتی بت ها را خدمت نمی کنم و در این حال بر هر تپه بلند و زیر هر درخت پرشاخ زنا کردی من غریبه ها را دوست دارم و راه خواهم رفت در رد پای آنها او با بسیاری از عاشقان زنا کرد و به سوی من بازگشت. برگردید بچه های مرتد برگردید بچه های سرکش: من نافرمانی شما را شفا می دهم»(ار. 2.2 - 3.23).

بنابراین، حادثه ای که در سال 1997 در اسرائیل رخ داد قابل درک است: ب. نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در صحبت با فارغ التحصیلان یکی از مدارس یهودی در اورشلیم، به خود اجازه داد شوخی کند و بگوید که در همه چیز با موسی موافق نیست: موسی قوم یهود را "بی رحم" خواند، اما من و شما می دانیم که در واقع ما مردمی بسیار مهمان نواز هستیم.". دادگاه خاخام اسرائیل اعتراض کرد. نخست وزیر مجبور به عذرخواهی شد. اما کشمکشی که در روح او شعله ور شد کاملاً قابل درک است: این یک برخورد احساس ملی و وظیفه دینی است. او به عنوان یک یهودی موظف است الهامات کتاب های موسی را بشناسد، اما به عنوان یک یهودی همیشه از آنچه این کتاب ها در مورد قومش می گویند خشنود نیست.

و با این حال، هر چقدر هم که اسرائیل علیه معلمانی که برایش فرستاده بودند شورش کرد، در نهایت اسرائیل صمیمانه عاشق «عمویش» شد. در اساطیر هندو، ایده هایی در مورد "آواتارها" وجود دارد که در آن دوره هایی که مردم پایه های معنوی زندگی خود را فراموش می کنند به زمین فرستاده می شود. بر اساس ایده های هندی، خداوند در مواقع بحران ها و مرگ های روحی به سراغ مردم می آید - تا مردم را از خواب زمستانی بیدار کند. بله، و بسیاری از کتب مسیحی، و همچنین سکولارها، می گویند که عهد جدید زمانی آمد که عهد عتیق تمام شد، زمانی که مردم از آن ناامید شدند: اما اینطور نیست. زمان انجیل است - این زمانی است که رویای پیامبران باستانی اسرائیل سرانجام محقق می شود. مردم واقعاً، شاید برای اولین بار در تاریخ خود، پرهیزگار شدند. معاشقه با خدایان بت پرستکنار گذاشته شدند. عطش زندگی بر اساس احکام سراسری شده است.

بیایید صحنه معروف انجیل با فاحشه را به یاد بیاوریم (یوحنا 8). بیایید به یاد بیاوریم که جمعیتی که فقط آماده اعدام یک گناهکار «طبق شریعت» هستند، به سخنان مسیح واکنش نشان می دهند: «کسی که در میان شما بی گناه است، اولین کسی باشید که به سوی او سنگ پرتاب می کند». جمعیت بی سر و صدا پراکنده شدند. چه تحول وجدانی شگفت انگیز، آنی و عظیمی. و اینها همان «کاتبان و فریسیان» بودند (یوحنا 8: 3) که ما عادت داریم آنها را به دلیل غرور و بیقراری محکوم کنیم: چرا، اگر امروز، بیست قرن پس از آن حوادث، به معترضان نزدیک میدان سرخ پیشنهاد می شود: «بگذارید اولین سنگ یلتسین را کسی که گناه ندارد پرتاب خواهد کرد! - سپس سنگ فرش ها در یک لحظه برچیده می شوند:

همان "کاتبان و فریسیان" که ما اغلب در صفحات انجیل ملاقات می کنیم - این یک واقعیت بی سابقه از بیداری معنوی شگفت انگیز در بین مردم است. بالاخره «کاتبان و فریسیان» روحانیون حرفه ای نیستند. اینها افرادی از مردم، غیر روحانی هستند. اما معلوم می شود که برای این افراد غیر مذهبی، مسائل مربوط به زندگی معنوی، مسائل مربوط به اجرای صحیح هنجارهای قانون به سؤالات نزدیک و حیاتی تبدیل شده است. کاتبان و فریسیان عصر در آستانه عهدین، شبیه «اخوان‌های برادری» اوکراینی هستند که به دستور قلب خود در عصر تحمیل وحدت‌گرایی از ارتدکس دفاع کردند. در زمان عیسی، فریسیان قبلاً حدود 6000 عضو داشتند (اما ما فقط دو نفر را می شناسیم که خود را فریسیان می نامیدند: اینها یوسفوس فلاویوس و پولس رسول هستند).

مردم قانون را دوست داشتند. اما معلوم شد که این عشق فقط نامناسب و با تاخیر بوده است. اگر کودک در آستانه مدرسه که معلم برای مدت طولانی و بدون مشکل به آن سوق داده است شروع به عمل کند، اگر این "راهنما" را رها نکند، نمی خواهد با او تنها بماند. معلم، پس او خطر می کند که یک جاهل باقی بماند. همه ما اشک های بچه ها را در آستانه مدرسه می دانیم، زمانی که والدین از مدرسه خارج می شوند و کودک را با معلمان تنها می گذارند. اگر این اشک ها را خیلی جدی بگیریم، اگر تسلیم یک هوس لحظه ای کودکانه شویم، فقط به کودک آسیب می زنیم، او را از آینده اش محروم می کنیم.

همچنین اتفاق می افتد که داستان های "عمو" با آن اصول "علمی" که در مدرسه تدریس می شود متفاوت است. و سپس ممکن است درگیری در کودک ایجاد شود و او داستان معلمی را که برای او ناآشنا است رد کند و ترجیح دهد در داستان های معلم محبوبش بماند. خود معلم اعتراف می کند: وقت آن است که من را ترک کنی، لازم نیست هر چیزی که گفتم به معنای واقعی کلمه گرفته شود: "به آنها دستور دهید که خوب نیست"(حزقیال 20:25؛ ترجمه اسلاوی). اما یک کودک عاشق پای خود ایستاده است و حتی از تصحیح لکه ها و اشتباهات تایپی آشکار در یادداشت های "آموزشی" ذخیره شده منع می کند.

در مجموع، روزی قیام اسرائیل علیه اراده خدا موفقیت آمیز بود. نقشه های خدای اسرائیل چنان غیرمنتظره و شگفت انگیز پراکنده شد که او باور نداشت که اراده خدا می تواند باشد. چنین. و از آن زمان، برای قرن ها، یهودیان می گویند: "پیروان یشو افرادی بودند که به شریعت آگاه نبودند و بنابراین ساده لوح و حریص معجزات بودند. در واقع، از دیدگاه یهودیت، مسیح الزامی به داشتن توانایی های ماوراء طبیعی ندارد. او باید از سلسله سلطنتی باشد. داوود و رهایی قوم یهود را از یوغ بیگانه به ارمغان می آورد و برای نجات جان گله او مراقبت کنید.» اعتقاد به مسیحیت او غیرممکن است، زیرا پیامبر درباره حضرت مسیح می فرماید: «او از دریا به دریا و از نهر تا اقصی نقاط زمین حکومت خواهد کرد».(مصور ۷۱:۸). یشو اصلاً قدرتی نداشت، زیرا در زمان حیات خود مورد آزار و اذیت دشمنان قرار گرفت و از آنها پنهان شد ... و هاگاده می گوید: به فرمانروای مسیح می گویند: فلان حکومت بر تو قیام کرده است و می گوید: هجوم ملخ ها آن را از بین ببرد و به او می گویند: فلان حکومت چنین منطقه ای از شما اطاعت نمی کند." او"" .

معلمی که منتظرش بودند قرار بود بر دنیای بیرون قدرت بدهد و نه بر درون. او قرار بود نه از مرگ معنوی، بلکه از ظلم سیاسی نجات یابد. او نباید امتیازات منحصر به فرد اسرائیل را به تمام ملل دیگر تعمیم دهد، بلکه باید یهودیان را به طرز بی‌اندازه‌ای بالاتر از بقیه مردم قرار دهد:

به خاطر چنین مسیحایی، چنین معلمی، جدایی از معلم غیر ضروری به نظر می رسید. بیشتر اسرائیل در کلاس آمادگی باقی ماندند. «تصویر مسیح در میان قوم یهود دو چندان شد، انتظار مسیح با انتظار دشمن او آمیخته شد و بنابراین مسیح از نظر بشریت یهودی بود و یهودی تا اعماق وجودش یهودا بود که به مسیح خیانت کرد».(بردایف N. A. ناسیونالیسم و ​​یهودستیزی در برابر دادگاه آگاهی مسیحی). و تا به امروز برای یهودا بهانه جویی می شود: معلوم می شود که "عیسی توسط یهودیان دستگیر شد تا از او در برابر رومیان محافظت کنند." .

خوب، اگر کسی به کلاس بعدی نقل مکان کند، و کسی "برای سال دوم" تاخیر داشته باشد، اگر در یک مدرسه معمولی اتفاق بیفتد، مشکل بزرگی نیست. اما مکتبی که اسرائیل در آن پرورش یافت، غیرعادی است. در آن، معلم نه تنها در رابطه با شاگرد فوری خود سختگیر است. او در رابطه با آنهایی که از «رفقای ارشد» خود دعوت می‌کنند تا در بازی‌هایشان شرکت کند، حتی سخت‌تر، تا حد ظلم است.

هر کسی که کتاب های تاریخی عهد عتیق را باز کند می داند که چقدر خون وجود دارد، چقدر برکات برای کشتن و غارت شهرهای بت پرست وجود دارد: «و در این شهرها یک نفر را زنده نگذارید، مبادا به شما بیاموزند که همان کارهای زشتی را که در حق خدایان خود می‌کردند انجام دهید و به خداوند خدای خود گناه کنید.»(تثنیه 20:16-18).

ظلم و ستم دنیای عهد عتیق آنقدر چشمگیر بود که بعداً افراد یک انبار «انسانگرایانه» از خود این سؤال را پرسیدند: کامل بودن، آیا خدای موسی واقعاً خدای خالق خوبی است؟ آیا واقعا خالق زندگی است؟ یا این روح مرگ است که مرگ را در اطراف خود و اطراف اسرائیل خود می کارد؟

قبلاً اولین معذرت خواهان مسیحی (از جمله کلمنت اسکندریه و اوریجن) باید دفاع می کردند. کتاب های مقدساسرائيل. برای گنوسی ها و بت پرستان، تحت نام یهوه، خدای بی رحم و احمق، حامل شر، مردم را خطاب می کرد. مسیحیان از کسانی که می خواستند خدا و شیطان را شناسایی کنند، پرسیدند: به کتاب مقدس گوش دهید. فقط به این دستورات خدای کتاب مقدس نگاه کنید: هنگامی که در مزرعه خود درو کردی و برگ را در مزرعه فراموش کردی، پس برای برداشتن آن برنگرد، بگذار برای غریبه و گدا و یتیم و بیوه بماند. تاکستان، بدون پس مانده جمع نشوید، بگذارید برای غریبه و یتیم و بیوه بماند.»(تثنیه 24:19-21). مزدور و فقیر و گدا را از برادران خود یا از بیگانگانی که در سرزمین شما و در خانه های شما هستند آزار مکن، در همان روز مزد او را بپرداز تا آفتاب غروب نکند، زیرا او فقیر است. و روحش منتظر اوست تا بر ضد تو نزد خداوند فریاد نزند و گناهی بر تو نباشد.»(تثنیه 24:14-15). «هنگامی که قصد جنگید، ناظران به مردم خبر دهند و بگویند: چه کسی ساخته است خانه جدیدو آن را تمدید نکرد، بگذار برود و به خانه خود بازگردد، مبادا در جنگ بمیرد و دیگری آن را تجدید کند. و هر که تاکستانی کاشته و از آن استفاده نکرده، برود و به خانه خود بازگردد، مبادا در جنگ بمیرد و دیگری از آن استفاده کند. و هر کس با زنی نامزد شده و او را نگیرد، برود و به خانه خود بازگردد، مبادا در جنگ بمیرد و دیگری او را بگیرد. قلب."(تثنیه 20:2-8).

آیا آنها می توانند چنیندستور می دهد از دهان یک روح احمق و شیطانی بیرون بیاید؟ اما پس چرا کسی که دستور می دهد از فقرا و غریبه ها مراقبت کند، دستور می دهد کل شهرها را بزنند؟

و باز هم باید به وضعیتی برگردیم که نقطه شروع کل تاریخ اسرائیل بود. خدا روی زمین تنها شد. "هیچ مرد صالحی در زمین وجود ندارد"(جامعه 7:20). تشعشعات گناه و مرگ پس از یک سری از اولین فجایع (از وقایع عدن تا هیاهو بابل) در سراسر زمین پراکنده شد.

بیایید تصور کنیم که یک جنگ هسته ای در زمین رخ داده است. تعدادی از مردم زنده ماندند. اما آنها به دنیایی رسیدند که در آن حتی پناهگاه های بمب هم دیگر نمی توانند آنها را از مرگ نجات دهند. تمام زمین، آب، هوا با تشعشعات کشنده نفوذ کرده است. شانس کمی برای نجات حداقل تعداد انگشت شماری از نسل های آینده در یک وجود دارد. در طول جنگ، یک ایستگاه فضایی در مدار کار می کرد. آزمایشاتی را بر روی گیاهان در حال رشد در گرانش صفر انجام داد. از آنجایی که او خارج از زمین بود، طوفان های یک جنگ هسته ای بر او تأثیری نداشت. روی آن و فقط روی آن دانه های سالم، یک مشت خاک بی آلایش و ظرفی با آب تمیز. و اکنون این ایستگاه برای استفاده از منابع منحصر به فرد خود در حال فرود است. اگر آن دانه هایی که روی آن هستند به سادگی توزیع شوند، این به کسی کمک نمی کند.

دولت رهبری بقایای بشریت تصمیم سختی می گیرد. یک قطعه زمین کوچک ("شش جریب") انتخاب شده است. لایه بالایی خاک آلوده از آن جدا می شود. عمق زمین در معرض آتش سوزی و شعله ور می شود - به طوری که هیچ هاگ از دوپ جهش یافته در این زمین باقی نمی ماند.

زمین سالم از ایستگاه فضایی بر روی مکان پاک شده ریخته می شود. دانه های سالم در آن کاشته می شود. با آب سالم کم آبیاری می کردند. و نگهبانان در اطراف قرار می گیرند - به طوری که هیچ یک از مردم یا حیوانات وارد این نقشه منحصر به فرد نشوند و زیر پا نگذارند. به طوری که حتی گرده های جهش یافته در اینجا پرواز نمی کند و بادها گرد و غبار تشعشع را به همراه نمی آورند، طرح توسط یک چادر شفاف احاطه شده است.

و با این حال، با آب زیرزمینی، از طریق شکاف های گنبد، با ورود مردم، با تشعشعات پس زمینه از مناطق همسایه، تشعشع به اینجا نیز نفوذ می کند. گیاهان در اینجا کمتر از مناطق محافظت نشده بیمار می شوند، اما همچنان بیمار می شوند. و در اینجا هر از گاهی جهش یافته ها وجود دارد. هنگامی که یکی از شاخه های گیاه امید به همان جهش های غم انگیز تمایل نشان می دهد، باغبان بی رحمانه آن را قطع می کند و سنبلچه ها و شاخه های خشک شده یا جهش یافته را می سوزاند. اولین برداشت بین مردم توزیع نمی شود. همه چیز دوباره کاشته می شود (به یاد بیاورید که چگونه رابینسون کروزوئه باغ خود را ایجاد کرد). یک نفر از گرسنگی می میرد - اما حتی یک مشت از این غلات گرانبها به او داده نمی شود. و این همه نسل پشت سر هم تا این که در نهایت، بذری به قدری مقاوم در برابر تشعشع ایجاد می شود که از آن می توان پادزهری ساخت و همه گیاهان را - چه در زیر چادر و چه بیرون - در کل زمین شفا داد. در نهایت، از میان این هزاران شاخه اصلی، یک شاخه میوه ای را به بار آورد که این کشاورزی عجیب برای آن وجود داشت. این میوه را می توان از ایستگاه آزمایشی خارج کرد و در بین همه توزیع کرد تا در آنها که نسل های زیادی بیمار هستند، یک جهش جدید و اکنون خوب رخ دهد.

بنابراین تمام ظلم ها در تاریخ اسرائیل نه به دلیل ظلم و ستم قوم اسرائیل و خدای آنها، بلکه به دلیل ماهیت جهانی هدیه است که باید از طریق اسرائیل وارد جهان شود تا "نسل جدید اسرائیل انجام دهد. پپسی کولا را انتخاب نکنید" - یک دیوار انزوا در اطراف آن ایجاد شده است. هر فرد و هر ملتی در خود حامل بت پرستی است. اگر اجازه داده شود که احساس مذهبی مردم به طور مستقل رشد کند، دقیقاً "بت پرستی" ایجاد می کند - یک دین دنج ارتباط معنوی. اگر از فرهنگ زندگی بت پرستانه نیز تأثیر خارجی نشأت گرفته باشد، این امر به طور کلی اجتناب ناپذیر خواهد بود. یعنی قرنطینه سخت.

و همه به این ترتیب که بر درخت یسی یک شاخه و یک شاخه خواهد بود. برای یک روح با چنان پاکی، چنان گشاده رویی در برابر خداوند که در زمین ظاهر شود، که وقتی می گوید "اینک بنده خداوند، برحسب کلام تو برای من باشد", - در آن کلام خدا تبدیل به جسم انسان می شود. آن نان بهشتی بر روی زمین ظاهر خواهد شد، که اکنون می توان آن را بین همه مردم، در تمام دوران ها تقسیم کرد.

این تفاوت اساسی بین درک مسیحی از تاریخ اسرائیل و درک یهودی است. از منظر مسیحیت، تاریخ اسرائیل هدفی دارد. راهی سخت اما ضروری است که باید روزی به پایان برسد. و آنچه در پایان سفر به دست می آید نه تنها به اسرائیل و نه تنها به اسرائیل داده می شود. از طریق اسرائیل به همه و برای همه داده خواهد شد. این بدان معناست که اسرائیل غیریهودیان را نه تنها به خاطر رفاه فرزندانشان، بلکه به خاطر نجات فرزندان کسانی که اکنون با او و مأموریتش مخالف هستند، می کشد.

مسیحیت برای مأموریت تاریخی اسرائیل ارزش بیشتری نسبت به خود اسرائیل قائل است. اسرائیل به خاطر خودش نیست، بلکه به خاطر تمام بشریت وجود دارد. میزان صمیمیت او با خدا به او داده نمی شود تا دائماً او را در برابر سایر ملل قرار دهد، بلکه به این دلیل است که به مرور زمان امتیازات منحصر به فرد اسرائیل به همه تعمیم یابد. در اینجا فقط پسر بزرگ از تمثیل پسر ولخرج است که نمی خواست پدر برادر کوچکترش را بپذیرد:

اسرائیل به لحظه ای از تاریخ خود توجه نکرد که باید خود را به جهانیان نشان می داد. او مسیح را به جهان داد - اما او متوجه آن نشد. او خودش متوجه نشد که - چه کسی دقیقاً در سرزمین مقدس خود موعظه کرد.

و در پایان به قول درست الهیدان کاتولیک، «وقتی اسرائیل در پایان مأموریت مشیت‌آمیز خود می‌خواست امتیازات خود را حفظ کند، غاصب شد». .

علاوه بر این، اکنون برخی از تبلیغات گرایان یهودی از مردم مسیحی می خواهند که برای توبه از جنایات نازیسم بت پرستان آلمان، دیدگاهی را نسبت به اسرائیل به عنوان ملتی اتخاذ کنند که هنوز خداگزینی خود را در منحصر به فرد بودن مطلق حفظ می کند. با این حال، یک راه عجیب برای مبارزه با ناسیونالیسم، کاشتن یک ناسیونالیسم دیگر است. مسیحیان متهم هستند که به سخنانی که اسراییل را بر سایر ملل برتری می دهد، جرأت کرده اند. "نژاد برگزیده، نژاد مقدس") به خودت ببر. به نظر می رسد که ریشه های یهودی ستیزی این است که غیریهودیان جرأت می کردند به خود از چشم یهودیان نگاه کنند. به نظر می رسد که اگر قبلاً به این نتیجه رسیده اید که نگاه والای ملی منجر به خونریزی شده است، پس مبارزه کنید تا هیچ کس (از جمله یهودیان) نه به خود و نه به دیگران به این چشم نگاه نکند. اما در عوض، مطبوعات لیبرال خواستار به رسمیت شناختن منحصر به فرد ماندگار اسرائیل هستند.

به عنوان مثال، به گفته سرگئی لزوف، واعظ اصلی ناسیونالیسم یهودی در روسیه، یهودی ستیزی مسیحیت بر این واقعیت استوار است که ادعاهای اسرائیل را غصب کرددر منحصر به فرد بودن رابطه او با خدا. آن حقوق و تعهدات مردم برگزیده خدا، که عهد عتیق برای اسرائیل اعلام کرد، مسیحیت در مورد خود اعمال کرد - "زمانی مردم نبودند، اما اکنون قوم خدا هستند"(اول پطرس 2:10). در این منظر، اسرائیل دیگر نقش مذهبی خلاقانه ای در عصر عهد جدید ندارد. پولس رسول به مسیحیت جهان گرایی داد و در عین حال با تقابل انجیل نجات دهنده با شریعت غیر نجات دهنده، یهودیت را به عنوان «مرحله گذرانده» تعبیر کرد. .

به هر حال، مسیحیان، امکان آینده ای روشن و خلاق را برای اسرائیل به عنوان یک مردم می بینند. اگر روزی اسرائیل مسیح خود را بپذیرد، دوباره نخست‌زاده خواهند شد عشق خدا. اگر اسرائیل از نهادهای باستانی که استانداردی دوگانه برای آن در رابطه با مردمان دیگر تجویز می کنند، فراتر رود، انقلاب بزرگی در تاریخ خود به وجود خواهد آورد.

وقتی مسیحیان یهودیان را به پذیرش انجیل دعوت می کنند، نباید آن را فراخوانی کرد "تحقیر الهی یهودیت". نیازی به مطالبه نیست "مسیحیت نگرش های تبلیغی خود را تغییر داده است". به هر حال، هیچ کس خشمگین نخواهد شد، اگر یک مأموریت از یک قبیله آفریقایی بخواهد که سنت های قربانی انسانی خود را ترک کنند و به راه های دیگر ابراز احساسات مذهبی خود بپردازند. اما گذار از قربانی انسان به سوزاندن حیوانات قربانی تنها گام در مسیر پیشرفت معنوی نیست. گذار از ناسیونالیسم عهد عتیق به جهان گرایی انجیلی نیز گامی در این مسیر است. مخالفت با آن دقیقاً به معنای قیام در دفاع از ناسیونالیسم است. پس چرا دقیقاً این ناسیونالیسم یهودی است که امروزه در جهان دموکراتیک تنها ناسیونالیسم تلقی می شود که پنهان نکردن آن جایز است، پرورش آن جایز است و حتی بیشتر از آن، برای کینه توزی کسانی که با این امر موافق نیستند تجویز شده است. استثنا؟

تا زمانی که اسرائیل برای ناسیونالیسم خود ممنوعیتی وضع نکند، هیچ حق اخلاقی ندارد که ناسیونالیسم مردمان دیگر را محکوم کند. چوب بسیار بزرگی از چشم خودش بیرون می آید - برای اینکه حق داشته باشد در مورد گره ها و ترکش های دیگران صحبت کند.

چگونه نگهبانان «ارزش‌های جهانی» متوجه اظهارات شگفت‌آوری که امروزه در کنیسه‌ها منتشر می‌شود، نمی‌شوند: "یهودی با تلاش می تواند به سطح معنوی بالاتری از غیریهودی برسد... اگر مردم و دولت ها می توانستند حقیقت را ببینند، یک پلیس را در نزدیکی هر یهودی قرار می دادند تا او را مجبور به مطالعه تورات بدون اینکه سرش را بلند کند! آخر روزها درک این موضوع به همه مردم خواهد رسید... سوال: چه کار دیگری باید کرد پاسخ: به هر یهودی عشق بورزیم. تشبیه خداوند متعال سؤال: آیا باید حکومت فعلی اسرائیل را دوست داشت؟پاسخ: کسی که ریختن خون یهود را ترویج می کند با دشمنان ما تفاوتی ندارد... ما یهودیان مغز، سر جهان، وجدان و عقل آن هستیم. " .

با رواج کنونی صحبت درباره یهودی ستیزی مسیحی، دو واقعیت اساسی را نباید نادیده گرفت. اول: مهاجران یهودی قرن ها به دلایلی فقط در جهان مسیحی و مسلمان زندگی می کردند. چرا یهودیان از «ظلم مسیحی» تحت حمایت بت پرستی «مدارا» بیرون نرفتند؟ اگر مسیحیان سرشار از یهودستیزی هستند، پس چرا آنها را نه از فلسطین به غرب، بلکه به شرق، به هند و به چین رها نمی کنیم؟ هیچ مقدار از درگیری های کوچک نمی تواند این واقعیت عظیم را مبهم کند که مسیحیان به یهودیان کمک کردند تا زنده بمانند.

برای متهم کردن مسیحیان به دزدیدن کتاب مقدس و پیامبران از یهودیان، باید وجدان و دلیل نسبتاً تیره‌ای داشت. دزدیده نشده، اما نگه داشته شده است. زیرا اگر انجیل فقط در دست یهودیان باقی می ماند، اگر مسیحیان (و تا حدی مسلمانان) آن را بازخوانی نمی کردند، نه یهودیان و نه کتاب های ملی آنها برای مدت طولانی در جهان وجود نداشتند. مسیحیان کتاب مقدس و اسرائیل را با ارائه تفسیری بالاتر از خود یهودیان به آنها نجات دادند. مسیحیان با القای احترام «بربرها» به کتاب مقدس یهودیان و دادن معنایی غیر تحت اللفظی و غیر تشنه به خون به بسیاری از آیات آن، یهودیان را نجات دادند.

خط اول کتاب مقدس را در نظر بگیرید. «در ابتدا خداوند آسمانها و زمین را آفرید». در اینجا یک تفسیر یهودی بر این قطعه است: طبق معتبرترین تفسیر راشی در یهودیت، «خداوند متعال داستان آفرینش جهان را به قوم خود بازگو کرد تا یهودیان بدانند که اگر مردم جهان حق بنی اسرائیل را بر کشور خود مناقشه کردند، چگونه پاسخ دهند و می‌گویند: می‌گویند شما مهاجمی هستید که یهودیان به آنها پاسخ خواهند داد: «تمام زمین از آن خداوند متعال است. آن را آفرید و به هر که خواست داد. و سپس هنگامی که لازم دانست آن را از آنها گرفت و به خواست خود به ما داد. معنای شش روز برای آنها یکسان است: "فلسطین - برای یهودیان، نه برای فلسطینیان" .

پس یک بت پرست، یعنی شخصی که هیچ چیز در کتاب مقدس برای او مقدس نیست، چگونه باید در برابر ناسیونالیسم تهاجمی اسرائیل واکنش نشان دهد؟ برای او، یهودیانی که در سرزمین او ساکن شدند، یک بمب ساعتی هستند. اگر یهودیان با درک تحت اللفظی خود از کتاب مقدس تنها می‌ماندند، هیچ تنفری تا حد متوسط ​​و طبیعی نسبت به همه مردمان محاصره نمی‌شدند. زیرا چگونه می توان با مردمی که همه را برده بالقوه و دشمن فعلی خود می دانند، ارتباط برقرار کرد. بدون مسیح، عهد عتیق شاید وحشتناک ترین کتاب در تاریخ دینی بشریت باشد. فقط یک مثال - چگونه مردان قبیله دان به دنبال زمینی برای خود هستند: «آن پنج مرد رفتند و به لائیس آمدند و مردمی را که در آن بودند دیدند که طبق رسم صیدونیان در صلح و صفا زندگی می‌کنند و بی‌احتیاط می‌کنند، و هیچ کس در آن سرزمین نیست که توهین کند. در هر کاری یا قدرتی داشتند: آنها دور از صیدونیان زندگی می کردند و با کسی کاری نداشتند و (این پنج نفر) به نزد برادران خود بازگشتند و برادرانشان به آنها گفتند: با چه چیزی هستید؟ گفت: برخیزیم و نزد آنها برویم. ما زمین را دیده ایم، بسیار خوب است. و تو فکر کردی: از رفتن و گرفتن آن زمین به عنوان ارث دریغ مکن. وقتی رفتی، به قوم غافل خواهی رسید و آن سرزمین پهناور است. خداوند او را به دست تو خیانت می کند «... و به لائس بر مردم آرام و غافل رفتند و او را با شمشیر زدند و شهر را به آتش سوزانیدند. هیچ کمکی نبود، زیرا از صیدا دور بود».(قضاوت 18:7-10).

بین دو فهم مسیحیت ملی مرزی غیر قابل نفوذ وجود دارد: آیا مردم برگزیده برای خدمت به همه نوع بشر وجود دارند یا به گونه ای که همه بشر با به هوش آمدن به آن خدمت کنند... و این ابهام در تاریخ اسرائیل تنها در صورتی می توان فهمید که با سخنان عمیق اسکار کولمن موافق باشد: در حقیقت، دو داستان از اسرائیل وجود دارد: تاریخ خود اسرائیل و تاریخ اسرائیل برای نجات خود و نجات دیگران. .

اندیشه مسیحی برای مأموریت اسرائیل ارزش بیشتری نسبت به خود اسرائیل قائل است. مسیحیان تاریخ اسرائیل را والاتر از خود یهودیان می بینند، زیرا در آن نه خدمت به اسرائیل، بلکه خدمت آن به بشریت، به عهد جدید جهانی. اسرائیل نه برای خودش، و نه برای پیروزی تنگاتنگ ملی اش، بلکه برای همه وجود دارد: آرزوی همه ملت ها خواهد آمد. بدون انجیل، بدون برنامه ای فراملی، کتاب های تاریخی عهد عتیق خفه ترین کتاب های بشر هستند. هیچ توجیهی برای آن خون، آن سوزاندن تشنجی وجود ندارد. یا برای ماست همهانسان، یا فقط شهوت ناسیونالیستی است. بنابراین، نمی توان کتاب مقدس را به عنوان یک وقایع نگاری ساده ملی، یعنی با چشمان یهودی خواند. تنها با گرفتن (بیرون کشیدن) کتاب مقدس از دست یهودیان، می توان احترام آن را از بشر حفظ کرد. مسیحیان کتاب مقدس را ندزدند، بلکه آن را نگه داشتند.

مسیحیان ضد یهود را شعله ور نکردند و برای قرن ها خاموش شد. بیایید دوران باستان را به یاد بیاوریم: «می‌گویند وقتی مارکوس اورلیوس در راه مصر از فلسطین عبور کرد، در حالی که از یهودیان متعفن و غالباً ناآرام‌کننده یهودیان منزجر شده بود، با اندوه چنین گفت: «ای مارکومانی، ای کوادی، ای سارماتی‌ها! بالاخره من افرادی را بدتر از تو پیدا کردم"(Ammian Marcellinus. تاریخ روم. 24،5،5). اما مارکوس اورلیوس چنین است "فیلسوف بر تخت پادشاهی"، یک فرد تحصیل کرده و بردبار: «آنتیوخوس اپیفانس واقعاً دیوانه بود، اما هر کاری که او علیه یهودیان انجام داد از سوی جامعه و «مردم» اطراف او به هیچ وجه به عنوان یک جنایت وحشتناک تلقی نمی شد - او آشکارا بر یک عقیده سنتی ریشه دار تکیه داشت. سن قابل احترام". در نهایت، این مسیحیان نبودند که اورشلیم را ویران کردند، بلکه ارتش سرداران رومی تیتوس و وسپاسیان بودند که هنوز چیزی در مورد انجیل نشنیده بودند.

به طور کلی، شایسته است در مورد طغیان یهودستیزی در این کشور فکر کنیم دنیای مسیحیبا مطالعه S. Ya. Lurie "Atti-Semitism in دنیای باستان. تلاش برای توضیح آن در علم و علل آن "(پتروگراد، 1922). "علت یهود ستیزی در خود یهودیان نهفته است... یهود ستیزی یک پدیده تصادفی نیست، ریشه در تفاوت ظاهر معنوی یک یهودی و یک غیریهودی دارد.". هیچ ملتی وجود ندارد که به خودی خود ضد یهود باشد. ابتدا یهودیان در سرزمین او مستقر شدند - و سپس درگیری های ملی آغاز شد. و غالباً همان افراد با مستعمرات سایر قبایل ساکن در قلمروهای آن با آرامش رفتار می کردند. همچنین قابل توجه است که هر بار قتل عام ها موجی از همسان سازی یهودیان با فرهنگ محلی را دنبال می کنند. این بدان معناست که احساس بیگانگی یهودیان به خودی خود عامل یهودستیزی نبوده است. بلکه برعکس، وقتی مردم با طرز فکر یهودیان بیشتر آشنا شدند، شورش های ضد یهودی را به راه انداختند.

یهودستیزی باستانی نمی توانست دلایل اقتصادی داشته باشد. اگر بازرگانان اسکندریه از رقابت یهودی می ترسیدند، پس برای استفاده از این ترس خود برای بالا بردن مردم به قتل عام یهودیان، باید از قبل یک روحیه ضد یهودی در بین مردم وجود داشته باشد. همچنین نمی توان علل یهود ستیزی را در دولت های مرتجع دید: دولت تنها زمانی می تواند با یهودستیزی بازی کند که از قبل به عنوان چیزی کاملاً در میان مردم وجود داشته باشد. امپراتوران روم با کمال میل خود را وقف آیین های خدایان مختلف بربر کردند. با افتخار لقب داکیوس، سرماتیکوس و غیره را یدک می کشیدند. اما زمانی که وسپاسیان و تیتوس پس از پیروزی بر یهودیان، طبق عرف، لشکریان لقب یهودائیکوس را پیشنهاد کردند، با چه خشمی آن را رد کردند! .

و البته، اصلاً عاقلانه نیست که علت یهودی ستیزی را در آن بدانیم "برتری فکری یهودیان". برای مثال، روس‌ها آلمانی‌ها یا انگلیسی‌ها را باهوش‌تر از خودشان می‌دانند - اما هیچ آلمان‌ستیزی از این زاده نمی‌شود.

به طور کلی - یهود ستیزی در دوران باستان بود. همه مردمان روی زمین در تمام اعصار زمانی که یهودیان به تعداد کافی در میان آنها ساکن شدند واکنش یکسانی نسبت به یهودیان داشتند. مسیحیت این واکنش را مهار و نرم کرد. هنگامی که (افسوس، نه بدون کمک "لیبرال" یهودی) مسیحیت در آلمان متزلزل و سرنگون شد، بت پرستی دوباره نشان داد که اگر از منظر انجیل به آنها نگاه نشود، سرنوشت یهودیان چگونه خواهد بود.

و دومین واقعیت اساسی از تاریخ روابط مسیحی و یهودی این است که یکی از اولین موضوعات الهیات مسیحی دفاع از اسرائیل است. «کلیسای خدا، دوری از افراط و تفریط هر دو (یهودیان و گنوسی ها) متوسط ​​می شودراه - و حاضر به تسلیم در برابر یوغ قانون نیست، و اجازه توهین به او را نمی دهدو در پایان آن برای مفید بودن در زمان خود»(سنت جان کریستوم). کافی است تمسخر سلسوس و جولیان را یادآوری کنیم، فرارهای وحشیانه گنوستیک ها علیه تاریخ و دین عهد عتیق - و دوباره روشن می شود که این کلیسا بود که از تهدید اسرائیل جلوگیری کرد.

از نظر الاهیاتی برای کلیسا لازم بود که از عهد عتیق دفاع کند. اگر او را رد می کرد، با ارزش ترین عقایدش را زیر سوال می برد: "خدا عشق است". اگر انجیل پیش از تاریخ نداشت، داستان انجیل مانند یک بداهه تصادفی به نظر می رسید. خدایی که روزی دنیا را آفرید، آن را فراموش کرد. فرزندان زمینی او در غفلت بزرگ شدند. اما، با این حال، هنگامی که آنها حتی کمی زیباتر شدند، پدر آسمانی ناگهان ما را به یاد آورد و به ما نگاه کرد. در این مورد، یوحنای بشارت در اشتباه است که در مورد مسیح می گوید: "او به سوی خود آمد و خود او را نپذیرفت"(یوحنا 1:11). نه، نه برای خود، بلکه به غریبه ها آمد - اگر قبلاً آنها را زیارت نکرده بود. و بعد، اتفاقاً، هیچ چیز عجیب و غم انگیزی در این نیست که غریبه ها غریبه را نپذیرفتند. تمام تراژدی انجیل این است که خود آنها مال خود را دریافت نکردند:

اگر مقدمه عهد عتیق را برای انجیل رد کنیم، به مهمترین چیز اطمینان نخواهیم داشت: عشق - آیا همیشه در خداست، یا این یک احساس تصادفی بود؟ شاید یک روز به او برخورد کرد. و همانطور که او قبل از زمان انجیل به فرزندان زمینی خود اهمیت نمی داد، پس از آن نیز می تواند آنها را فراموش کند. مسئله اسراییل بالاخره یک سوال از خود ماست. آیا می توانیم مامطمئن باشید که خدا اکنون با ماست و خواهد بود؟ یا او که پس از اولین گناهان مردم، از آنها روی گردانید و هزاران سال آنها را رها کرد، به گناهان ما نیز واکنش نشان می دهد؟ آیا در خدا، در محبت او و در صبر او پایداری وجود دارد؟ دل انسان امید می خواهد. امید نتیجه می خواهد: آری خدا همین است. "مسیح دیروز و امروز و تا ابد یکسان است"(عبرانیان 13:8). «و تا پیری تو همان خواهم بود و تا موی سفیدت تو را به دوش می‌کشم؛ آفریدم و تو را حمل می‌کنم و حمایت می‌کنم و محافظت می‌کنم».(اشعیا 46:4).

در دفاع از انجیل، کلیسا باید از جهان پیامبران دفاع می کرد. نه تنها به دلایل اخلاقی، بلکه به دلایل الهیاتی، کلیسا تاریخ اسرائیل و کتابهای آن را تحت حمایت فکری خود قرار داده است.

اکنون، امیدوارم، واضح‌تر باشد که چرا مسیحیان نگران این واقعیت هستند که یهودیان «برای دومین سال در کلاس اول»، در کلاس عهد عتیق ماندند: در این کلاس آنها چیزهای بسیار بی‌رحمانه‌ای را آموزش می‌دادند. و اگر یهودیان با "کتاب آغازین" عهد عتیق خود باقی بمانند، می توان بی دلیل ترین طغیان های تجاوزکارانه را از آنها انتظار داشت. خوب، دوباره آنها زمین یا همسر کسی را دوست خواهند داشت - و دوباره شروع به سلاخی "بتها" می کنند:

در کلیسا (به استثنای تعداد انگشت شماری از حاشیه نشینان) وجود ندارد از نظر مذهبییهودستیزی با انگیزه اما چیز دیگری وجود دارد: یک خاطره تلخ وجود دارد که در قتل عام روس ها وجود دارد زندگی ارتدکسیهودیان در بیشتر قرن بیستم نفوذ بسیار فعالی داشتند. و نگاهی گیج‌آمیز به چهره‌های قدرت مدرن (نه آنقدر بانکی یا سیاسی که روزنامه‌نگاری است) وجود دارد: چرا هر بار که کمر روسیه شکسته می‌شود، این یهودیان هستند که در این رویداد مشارکت فعال دارند و بیش از همه آن را تحسین می‌کنند؟

الکساندر گالیچ که به درستی از پاسترناک دفاع می کرد، حق داشت تهدید کند: ما کسانی را که دستشان را بالا بردند با نام به یاد خواهیم آورد!. خوب، و برای روسیه، برای بونین، برای گومیلیوف، برای آخماتووا و یسنین - آیا می توانید شفاعت کنید؟ با این حال، به محض اینکه شروع به یادآوری "به نام" کسانی کنید که امپراتوری روسیه، کلیسای روسیه و فرهنگ روسیه را نابود کردند، به زودی خسته کننده می شود: این یک تصویر بسیار یکنواخت است. در اینجا یک قسمت بسیار نمادین وجود دارد: "اشترنبرگ، رئیس بخش هنر کمیساریای آموزش مردمی، هنگامی که لیست هنرمندان برای کارت های رنگ و قلم مو جمع آوری شد، نستروف را از این لیست خط زد، که در آثار او "روس مقدس" بیش از حد وجود داشت. .

درست است، اگر خودش بیمار نبود، فروپاشی روسیه رخ نمی داد. اما تصور کنید که یک فرد بیمار و نامتعادل تصمیم به خودکشی می گیرد. روی طاقچه می ایستد و به این فکر می کند که بپرد یا صبر کند. و سپس دوستش وارد اتاق می شود و شروع به تحریک او می کند: "می دانید، همه بزرگان خودکشی کردند. حتی فیلسوف بزرگ باستانی امپدوکلس این کار را کرد. و استاوروگین را به خاطر بسپارید! به خود اجازه ندهید که برای خود و عزیزانتان ترحم کنید! به آنها نشان دهید. که تو قادر به عمل هستی، نفت طوفان می خواهد، پنجره را باز کن، عاشقانه انقلاب را احساس کن!...». و بدبخت پایین می پرد. این بیماری برای مدت طولانی در او بالغ شده است - این درست است. اما آیا کسی که برای چندین دهه در صدها روزنامه از او خارش می‌کرد: «پرتاب کن! جسارت کن! و آیا این مذاکره کنندگان واقعاً اینقدر بی علاقه هستند اگر در نتیجه معلوم شود که "دوست" از زیرزمین خود به یک آپارتمان خالی نقل مکان کرده است (از "رنگ پریده حل و فصل" - بله ، مستقیماً به "فرزندان آربات") .

یک تمثیل بسیار قابل تشخیص در کتاب در حال مرگ وی. سولوخین وجود دارد: "اینجا یک خانواده بزرگ و مرفه در یک خانه قوی و روشن زندگی می کند. حتی اگر یک خانواده دهقانی باشد. پدر هنوز قوی است، پنج پسر، هر پسر یک زن، یک مادرشوهر، همانطور که انتظار می رود، فرزندان دارد. رهگذری خواست که چند روزی به او پناه بدهند، جایی نزدیک آستانه، به او پناه بدهند، اگر گرم و خشک باشد، نزدیک آستانه می نشیند و همه چیز را تماشا می کند، چگونه کار می کنند، چگونه غذا می خورند، چگونه آنها با یکدیگر صحبت می کنند. اینجا یکی از پسرانش از کنار او می گذرد. ​​"ایوان و ایوان - غریبه به او می گوید. - اون زن توست، ماریا؟ - "مال من." - "چرا پیرمرد به او نگاه می کند؟ پدرت هست؟ او به او نگاه می کند و او بلافاصله سرخ می شود. و به طرز عجیبی لبخند می زند "-" تو به من نگاه می کنی، - ایوان در قلبش می چرخد. - می کوبم! - "بله، من چی هستم؟ من هیچی نیستم. من فقط همینطورم و آنها چیزی ندارند، من خودم می دانم. احمقانه، احمقانه آن را به زبان آوردم.» «استپان، و استپان!» - «خب؟» - «پدرت ایوان را بیشتر دوست دارد، متوجه شدم. من مکالمه را شنیدم. اول می گوید ایوان را جدا می کنم و بهترین مزرعه را به او می دهم و استپان منتظر می ماند.» سپس همسر ایوان از کنار سرگردان می گذرد: «ماریا! همسر استپانوف به ایوان شما نگاه می کند. او به شما حسادت می کند. قابل درک است. استپان بسیار ضعیف و ضعیف است و ایوان یک سنگ چخماق است. و در اینجا او به او می چسبد. و تو مراقب باش پلاژیا دیروز برای نوعی معجون نزد پیرزن ماتریونا رفت. " همسر استپانووا. پلاژیا چیز دیگری خواهد گفت: "ماریا از تو لباس های بیشتری دارد. ظاهرا شوهرش او را بیشتر دوست دارد. و چرا بد هستی: «او با همه به صورت جداگانه زمزمه می‌کند و می‌گوید: «پدرت دارد تو را دزدی می‌کند. شما کار می کنید، کار می کنید و او پول در کوزه می گذارد. و شما هم همین حق را دارید: "خب، خلاصه، نقشه مشخص است. یک هفته بعد، نه آرامش است، نه خانواده ای در خانه. دعوا، خونریزی و قتل. بر او و صاحب خانه شد. یا شاید او را بی دفاع بدرقه کرده است و زن دیگری را از کنار خود آورده است و اتفاقاً طبق این طرح ساده همه انقلاب ها روی زمین رخ داده است. .

بیایید این برداشت را از «مطبوعات یهودی لیبرال» سالهای پیش از انقلاب نیز به یاد بیاوریم که مدافع سرسخت یهودیان، واسیلی روزانوف، داشت: او می گوید: «آنها برای بچه های ما، هنوز دانش آموز و دانش آموز، زمزمه خواهند کرد که مادرشان دزد و شلخته است، که حالا که به خاطر کودکی شان نمی توانند چاقویی به او بچسبانند، حداقل به او سنجاق بزنند. تخت، روی صندلی‌ها و مبل‌هایش میخک‌ها را همه جا روی زمین پر می‌کند... و بگذار مادر راه برود و خونریزی کند، دراز بکشد و خونریزی کند، بنشیند و خونریزی کند. آنها این میخ‌ها را روی روزنامه‌ها می‌پاشند. یهودیان اکنون به آنها خواهند داد. درآمدهای ادبی"، آنها برای هر تهمت علیه میهن خود و برای هرگونه بدخواهی علیه میهن خود یک روبل کامل خواهند پرداخت ... "انقلاب" یک "قتل عام روسیه" است و مهاجران "قتل عام" همه تربیت روسی و روسی هستند. خانواده روسی، روستاهای روسی، روستاها و شهرهای روسی ...». "این رذل چگونه استراخوف، دانیلوسکی، راچینسکی را در هم کوبیدند... آنها همه چیز متواضع و ساکت در روسیه، همه چیز متفکرانه در روسیه را در هم شکستند. مثل مصر بود -" آمدن هیکسوس ها. چوپان ها، چوپان ها. مورخان نمی دانند کجا و آنها آمدند و تمدن کاملاً تثبیت شده مصر را که برای دو هزار سال در دلتای نیل وجود داشت، ویران کردند، آنها را با دین، املاک، امکانات، قوانین، فراعنه، با خاک یکسان کردند. قرن ها آنها را راندند. شروع به بهبودی از خرابی کرد؛ به سختی، به آرامی، اما بهبود یافت. "ما دهه 60 داریم" - چنین تهاجمی از عشایر. "آنها از جایی آمدند و همه چیز را ویران کردند." در اصل ایمان، کلیسا، دولت (در ایده ها) را نابود کردند. ) اخلاق، خانواده، املاک». "رعیت بود بیرون آوردند یوغ تاتار بود و بیرون آوردند "یهودی آمده" و ما او را تحمل خواهیم کرد چه کنیم؟ چه کنیم؟ چه کنیم؟ " بنابراین، با رضایت کامل مطبوعات مدرن ما، آخرین مرحله مسیحیت انجام خواهد شد و سرنوشت تاریخ جهان. "شیلیاسم"، "1000 سال" سعادت خواهد آمد، زمانی که فقط مقالات لیبرالی نوشته می شود، فقط سخنرانی های لیبرالی انجام می شود و هیدرای "ناسیونالیسم" له می شود... خسته کننده است. آه، همه جا خسته کننده است..." .

یادداشت خاطرات الکساندر بلوک را به یاد بیاورید: "مالخولیایی، حداقل خودت را حلق آویز کن. باز هم یک تحقیق لیبرالی. - یهودیان، یهودیان، یهودیان"(7 مارس 1915). «تاریخ ادامه دارد، چیزی در حال رخ دادن است؛ و مایعات مایع هستند: سرسختانه و ماهرانه، بدون خستگی هوا را استشمام می‌کنند، برای اینکه خلق نکنند (یعنی خودشان از خلاقیت محروم هستند؛ خلاقیت، این برای یهودیان گناه است) و من خوبم افرادی را می فهمم که من خودم به الگوی آنها هرگز نمی توانم و نمی خواهم عمل کنم و اینگونه رفتار می کنند: شنیدن این گام های کسری بی امان از پشت سرشان (و بوی سیر) - برگرد تاب بخورند و در دندانها تسلیم شوند، تا یک دقیقه با تجاوزهایشان عقب بمانند، نیمه مضر (= مصیبت بار) دم را چنگ بزنند» (27 ژوئیه 1917)». .

و با این حال این شور و شوق انقلابی اجتناب ناپذیر یهودیان ریشه مذهبی دارد. واقعیت این است که وقتی خداوند اسرائیل را آفرید، آن را به گونه ای خلق کرد که بتواند در میان افراد مسن تر و قدرتمندتر (هم از نظر فرهنگی و هم از نظر سیاسی قوم ها و امپراتوری های قدرتمندتر) زنده بماند. به اسرائیل استعداد شگفت انگیزی برای مقاومت داده شد، استعداد انقلاب. برای اینکه اسرائیل در امپراتوری ها - در مصر و بابل، یونان و روم - بقای خود را حفظ کند، قدرت نفوذی به آن داده شد که تیغه ای از چمن دارد که آسفالت را می شکند. این هدیه حتی زمانی که عطایای نبوی و معنوی از اسرائیل سلب شد، نزد اسرائیل باقی ماند. اما اکنون این استعداد علیه امپراتوری ها و فرهنگ های مسیحی شروع به کار کرد. در هر انقلابی که هدفش از بین بردن قوانین و سنت‌ها، اشکال ملی وجود و آگاهی باشد، یهودیان مشارکت فعال دارند - یا مستقیماً آن را ایجاد می‌کنند، یا با غر زدن دائمی درباره «این کشور» و «این جزم‌ها» یا سازمان‌دهی اطلاعات، آن را تحریک می‌کنند. پشتیبانی تبلیغاتی

هر ملتی آرمان ملی خود را توسعه می دهد. این ممکن است ایده آل یک شوالیه نجیب، یک شوخی خردمند، یک شخم زن کوشا، یک تاجر موفق باشد: ایده آل اسرائیل یک پیامبر است. پیامبر، رذیلت مشرکان و قوم خود را محکوم می کند. او به خاطر حقیقتی که هتک حرمت شده یا غبارآلود فراموش شده است، شورش می کند. روایت سکولار پیامبر «روزنامه نگار مخالف» است. این آرمان یهودی به بهترین وجه در جذابیت گالیچ بیان می شود: «آیا می توانی در آن ساعت مقرر به میدان بروی؟!» .

ایده آل روسیه ارتدکس کاملاً متفاوت بود. این ایده آل یک مرد صالح آرام بود. یک فرد مهربان روسیه باستان- این یک کتاب دعا است، کسی که به طور نامفهوم و بدون تبلیغات در خود خیر می آفریند و بین اطرافیانش پخش می کند. نه آتش، بلکه شمع: نوری که به آسمان می‌رسد و به اطراف می‌درخشد.

اما در روسیه، در آغاز قرن بیستم، تغییری در آرمان ملی ایجاد شد. ابتدا روشنفکران را اسیر خود کرد و سپس حتی مردم کلیسا نیز ایده آل خود را فراموش کردند و شروع به نگاه کردن به زندگی کلیسا با چشمان یهودی کردند و خدمت کشیش های کلیسا را ​​با معیارهای کاملاً غیر کلیسا ارزیابی کردند. «هجرت هرگونه مبارزه، هر شاهکاری از جانب کلیسا را ​​تنها به عنوان یک توطئه سیاسی، فراخوانی به قیام، برای سرنگونی سلطه خارجی شوراها در نظر می گرفت. علت تطهیر معنوی مردم، بیداری جامعه است. بهترین خصوصیات انسانی در آن وجود دارد - دلیلی که برای آن کارهای زیادی تحت نظارت تاتارها و سنت الکسی انجام شد، و کشیش سرجیوس- آگاهی پناهندگی تقریباً هیچ اهمیتی نداشت ... هنگامی که تهدید به اعدام بر سر حضرت عالی آویزان بود، برخی از محافل مهاجرت که در ذهن و قلب درگیر آرمان بزرگ کلیسا و شاهکار شخصی سلسله مراتب عالی نبودند، وحشتناک است که بگوییم - آنها پنهانی آرزو داشتند که اعدام انجام شود، زیرا امیدوار بودند که پس از چنین ضربه ای، موجی از خشم مردمی سنگرهای شوروی را از بین ببرد. .

و ترحم انقلابی در یهودیان به قدری قوی است، ترحم نبوی، که تکرار می کند "ما مسئول همه چیز هستیم"، که حتی در یهودیان تعمید یافته، در یهودیانی که کشیشی و حتی رهبانیت را پذیرفته اند، همچنان شعله ور می شود. غالباً باید توجه داشت که یک یهودی قومی که یک کشیش ارتدوکس شده است به فردی "حزب" و افراطی تبدیل می شود. او نمی تواند خود را صرفاً به دایره وظایف کلیسایی یا رهبانی خود محدود کند. او نیاز به "نجات ارتدکس" دارد. و او یا به آزمایشات، مدرنیسم و ​​اکومنیسم می رود و خواستار «تجدید» می شود. یا او در حال انجام یک "انقلاب محافظه کارانه" است، کاملا ریاکارانه خواستار اجرای سازش ناپذیر تمام نسخه های تایپیکن و قوانین باستانی است و از این واقعیت که زندگی کلیسایی مدرن کاملاً با آنها مطابقت ندارد خشمگین است. و البته در مورد دوم، خودش متوجه مدرنیست شدنش نیست. زیرا این مدرنیسم است - برای یک دانشجوی یک حوزه علمیه یا آکادمی که از استادی که گفته می شود به بدعت منحرف شده است نکوهش کند. زیرا این مدرنیسم است - وقتی یک معلم راهب تازه کار کلاس ها و اتاق خواب های حوزویان را دور می زند و آنها را در مقابل اساتید ارشد قرار می دهد. زیرا این مدرنیسم است که نه با «عرضه»، بلکه با «بیاناتی» که در آن «راهبان فروتن» «به خواسته‌ها می‌پیوندند» به پدرسالار روی آوریم.

تقریباً غیرممکن است که یک یهودی خود را معیار حقیقت و ارتدکس تلقی نکند. هر چیزی که حتی در یک نقطه با هم متفاوت است، مطمئناً تهدیدی برای دموکراسی یا تهدیدی برای بشریت یا تهدیدی برای ارتدکس است. دیر یا زود، یک یهودی، در ابتدا ترسو فروتن، با این وجود احساس می کند که یک سانسور است. "بازرس بزرگ" همه زمان ها و مردم - تورکومادا - یک یهودی تعمید یافته بود.

نتیجه.

تاریخ دوران معاصر کاملاً به وضوح جذابیت و دافعه روس ها و یهودیان را نشان می دهد. اگر آرمان بی چون و چرای یک یهودی، جامعه ای باز، پویا و پیشرفته است، پس روس ها دو همدلی دارند: یک جامعه پویا انقلابی در روح آمریکایی و در عین حال یک امپراتوری تاریخی باشکوه به روح «روم سوم». تاریخ روسیه در قرن بیستم به وضوح بین این دو ترجیح در نوسان بود. بر این اساس، روابط روسیه و یهودیان نیز تغییر کرد - از کاملاً گرم و حتی برادرانه (کافی است بگوییم که هسته اطلاعاتی شوروی در دهه 1920 دقیقاً یهودیان بودند) به سیاست یهودستیزی دولتی. به همین ترتیب، نگرش یهودیان نسبت به "این کشور" بلافاصله تغییر می کند، زیرا برای آنها عظمت و درخشش دستگاه دولتی-بوروکراسی، بسیار نزدیک به قلب یک فرد روس، چیزی جز تحقیر و آزردگی ایجاد نمی کند. در حال حاضر، جامعه ما یک بار دیگر در مرحله پرسترویکا قرار دارد، بنابراین اکنون مسئله یهودی (اگر نه به طور مصنوعی آن را متورم کنیم) عملاً منتفی است. اما بدیهی است که مرحله جدیدی از «امپریالیزاسیون» جامعه دور نیست که باز هم باعث واکنش منفی یهودیان خواهد شد. بنابراین، دور جدیدی از رویارویی روسیه و یهودیان اجتناب ناپذیر است و می توان آن را با چندین نکته جبران کرد، از جمله مهمترین آنها: حفظ حداکثر آزادی معقول ممکن (یعنی مهاجرت) و یک رابطه ی خوببا دولت اسرائیل

کتابشناسی - فهرست کتب.

1. S. Dubnov. « داستان کوتاهیهودیان." 448 ص. M. 1992

2. M. Euerbach. تاریخ قوم یهود. M. 1986

3. الف اوکسمن. تاریخ یهودیان در امپراتوری روسیه و اتحاد جماهیر شوروی.

4. M. Goncharok. سن ارادهآنارشیسم روسی و یهودیان (قرن XIX-XX). اوفا 1979

5. آر. ریوکینا. یهودیان در روسیه پس از شوروی - چه کسانی هستند؟تحلیل جامعه شناختی مشکلات یهودیان روسیه. 240 ص M. 1993

6. M. K. Polyakov "یهودیت" M. 1983

نیمه اول این سوال جالب توسط دیمیتری اسمیرنوفروحانی کلیسای ارتدکس روسیه (کشیش بزرگ)، کلیسا و شخصیت عمومی، رئیس کلیسای سنت میتروفان ورونژ در خوتورسکایا و هفت کلیسای دیگر در مسکو و منطقه مسکو، مهمان دائمی برنامه گفتگو با پدر در کانال تلویزیونی سایوز، مجری گفتگوی زیر ساعت» در کانال تلویزیونی اسپاس، بنیانگذار و رهبر پروژه «بخش جداگانه»، یک جنبش ارتدکس که به حفاظت از ارزش های خانواده، مخالفت با عدالت نوجوانان و مبارزه با سقط جنین اختصاص دارد. به خاطر فعالیت های تبلیغی خود شناخته شده است. از سال 2001 تا 2013، او رئیس بخش همکاری مشترک با نیروهای مسلحو سازمان های مجری قانون. در 12 مارس 2013، D. Smirnov به عنوان معاون اول رئیس و رئیس ستاد کمیسیون پدرسالار برای حمایت از خانواده و مادران منصوب شد.

بنابراین این سوال مطرح شد: "چرا خداوند قوم یهود را انتخاب کرد؟"

به پاسخ یک کشیش عالی رتبه از کلیسای ارتدکس روسیه گوش دهید: «خداوند قوم یهود را انتخاب نکرد، خداوند یکی از ابرام را برگزیدکه بنیانگذار قوم یهود شد.(در رابطه با آخرین شرایط اورامبعدها شناخته شد ابراهیم. نظر - A.B.). چنین مردی وجود داشت - یک دامدار، نام او ابرام بود. او به خدای واحد ایمان داشت.

پیش از این، تعداد انسان ها به میلیاردها نفر نمی رسید، همانطور که اکنون، در زمان ابرام، شاید تنها چند صد هزار نفر در این سیاره زندگی می کردند و همه مردم به این سمت منحرف شدند. بت پرستی. برخی سیارات را می پرستیدند، برخی دیگر برج های فلکی را می پرستیدند، برخی دیگر نخلستان ها را می پرستیدند، چهارم - رودخانه ها، پنجمی ها برای خود بت ها می ساختند. چه کسی آنها را از فلز ریخته است، که بت های خود را از چوب بریده است، مانند اجداد ما - اسلاوها. این بت ها را آوردند برخی قربانیان...

و از میان همه این افراد، تنها ابرام این ایمان را حفظ کرد خداوند یگانه خالق، روح نامرئی، جاودانه و نامتناهی، خالق همه است! این پروردگار است انتخاب شده استابرام به او گفت: "از تو قومی خواهند آمد"، و طولانی است با تجربهایمان او چگونه او تجربه کرد خودتان در کتاب مقدس بخوانید. و از او، از صلب ابراهیم، ​​قوم یهود بیرون آمدند... و این قوم قبلاً به آن ایمان داشتند. یک خدا. و به خاطر همین ایمان، قوم یهود شد انتخاب شده است. آنها مانند فرزندان ابراهیم هستند. همین».

اکنون می خواهم این دروغ را برملا کنم که همه مردمانی که روی کره زمین زندگی می کردند، به بت پرستی متمایل شداما فقط یک ابرام "ایمان به خدای واحد" .

کشیش اسمیرنوف به ما توصیه می کند "توسط خودماندر کتاب مقدس بخوانیدمانند پروردگار "با تجربه در ایمان" ابراهیم و قوم یهودی که او تولید کرد.

خوب، اجازه دهیدما خودشان بیایید بخوانیمکتاب عهد عتیق. شاید به کتاب «پیدایش» در فصل 12 نگاه کنیم:

1 و خداوند به ابرام گفت: «از سرزمین خود، از اقوام خود و از خاندان پدرت بیرون برو، به سرزمینی که به تو نشان خواهم داد.
2 و شما را قومی بزرگ خواهم ساخت و شما را برکت خواهم داد و شما را بزرگ خواهم کرد اسم شماو تو نعمتی خواهی بود
3 برکت دهندگان تو را برکت خواهم داد و کسانی را که تو را لعنت کردند، لعنت خواهم کرد. و همه خانواده های زمین در تو برکت خواهند داشت.
4 و ابرام همانطور که خداوند به او گفته بود رفت. و لوط با او رفت. ابرام هفتاد و پنج ساله بود که حران را ترک کرد.
5 و ابرام با خود سارا، همسر خود، پسر برادرش لوط، و تمامی اموالی را که به دست آورده بودند، و تمامی مردمی را که در هاران داشتند، برد. و بیرون رفت تا به زمین برود کنعانی; و به زمین آمد کنعانی.
6 و ابرام از این سرزمین تا محل شکیم رفت، جنگل های بلوطدریا. سپس در این سرزمین [زندگی می کرد] کنعانیان.
۷ و خداوند بر ابرام ظاهر شد و گفت: و در آنجا قربانگاهی برای خداوند که بر او ظاهر شد بنا کرد.
8 از آنجا به کوهی در شرق بیت‌ئیل حرکت کرد. و خیمه خود را برپا کرد، به طوری که بیت‌ئیل در غرب و عای در شرق قرار داشت. و در آنجا ایجاد کرد قربانگاه خداوندو نام خداوند را خواند.
9 و ابرام برخاست و به جنوب رفت.
10 و در آن سرزمین قحطی بود. و ابرام به مصر رفت تا در آنجا زندگی کند، زیرا قحطی در آن سرزمین شدت یافته بود.
11 و چون به مصر نزدیک می‌شد، به همسر خود سارا گفت: «اینک، می‌دانم که تو زنی زیبا هستی.
12 و چون مصریان تو را ببینند، خواهند گفت: این زن اوست. و مرا خواهند کشت و تو را زنده خواهند گذاشت.
13 پس بگو که تو خواهر من هستی تا به خاطر تو خوب شوم و جان من به واسطه تو زنده شود.
14 و واقع شد، هنگامی که ابرام به مصر آمد، مصریان دیدند که او زن بسیار زیبایی است.
15 اشراف فرعون نیز او را دیدند و نزد فرعون ستایش کردند. و او را به خانه فراعنه بردند.
16 و ابرام به خاطر او خوب شد. و او گله و گله و الاغ و غلام و قاطر و شتر داشت.
17 اما خداوند رخ دادضربات سنگین فرعون و خانه اش برای ساره، همسر ابرام.
18 و فرعون ابرام را صدا زد و گفت: «چرا این کار را با من کردی؟ چرا به من نگفتی که او همسر توست؟
19 چرا گفتی او خواهر من است؟ و من او را به همسری خود گرفتم. و اکنون همسر شما اینجاست. بگیر و برو
20 و فرعون در مورد او به مردم امر كرد و آنها او و همسرش و هر چه داشت فرستادند.

در حال حاضر در این قسمت ما یک کل را می بینیم گنجینه گنجاطلاعات کنجکاو ابتدا یاد گرفتیم که ابرام چه کار کرد فداکاری هافلان پروردگار و اخیراً شنیدیم که کشیش اسمیرنوف در مورد اسلاوها بسیار منفی صحبت کرده است ، آنها می گویند آنها مشرک بودند ، آنها برای خود بت های چوبی درست کردند و برای این بت ها قربانی هایی شد. یه جورایی بد میشه! مسئول کلیسای ارتدکس روسیه اسلاوها را به همان کاری متهم می کند که جد یهودیان، آبرام انجام داد!

نکته جالب بعدی: وقتی ابرام به خود آمد جنگل های بلوطکه در آن زندگی می کردند کنعانیان، خداوند بر ابرام ظاهر شد و گفت: "من این زمین را به فرزندانت خواهم داد".

اگر در آن زمان زمین کم جمعیت بود (حساب زمینی ها فقط صدها هزار نفر بود - D. Smirnov مطمئن است)، پس یک سؤال طبیعی مطرح می شود: چرا زمین قبلاً توسط برخی افراد اشغال شده است (به طور خاص اشغال شده است). کنعانیان ) آیا خداوند تصمیم گرفت به ابرام و فرزندانش بدهد؟ فضای خالی زیادی وجود داشت! چرا خداوند باید آشفتگی بکارد و قتل را برانگیزد و وعده داد که سرزمینی بیگانه به یهودیانی که هنوز از ابرام متولد نشده بودند می دهد؟

اگر این سوال فقط کنجکاو است، پس به دنبال پاسخ سوال دیگری باشید: «و اینها چه کسانی بودند کنعانیانکه امروز چیزی در مورد آن شنیده نمی شود؟، باید باعث همه اسلاوها شود شوکه شدن!

اکنون فقط باید اطلاعاتی را از نشریه قبلی خود نقل کنم :

متن کوتاهی از کتابی که تقریباً 150 سال پیش در امپراتوری روسیه منتشر شده است را بخوانید و سپس به شما توضیح خواهم داد که چه چیزی در آن بسیار خاص است. پر شورو چگونه می توان وقایع امروز روسیه و جهان را از طریق کلمات این متن درک کرد!


فوراً به شما می گویم، این اسکن از یک کتاب است «درباره زبان یهودیانی که در آن زندگی می کردند زمان باستاندر روسیه و کلمات اسلاویدر نویسندگان یهودی یافت می شود"(سن پترزبورگ، 1866).

نویسنده این متن آبراهام یاکولویچ گارکاوی، شرق شناس و عبری روسی، مشاور دولتی واقعی امپراتوری روسیه است. نویسنده مقالات در دایره المعارف یهودو فرهنگ لغت دایره المعارفیبروکهاوس و افرون به او عنوان نجیب ارثی امپراتوری روسیه اعطا شد (1901). او یکی از اعضای هیئت مدیره پترزبورگ بود جامعه یهودی، عضو کمیته اقتصادی، گابای بولشوی کنیسه کرسنت پترزبورگ.

بنابراین، آبراهام یاکولویچ هارکاوی در سال 1866 موارد زیر را توضیح داد:

1. در نوشتار عبری قرون وسطی اسلاویزبان کنعانی و اسلاوها را کنعانی می نامند.

2. اسلاوها در گذشته ساکن بودند فلسطین (به عبری - کنعان).

این «اخبار» هیجان‌انگیز که مدت‌ها از جامعه جهانی، از دانش‌آموزان و دانش‌آموزان پنهان بود، برخی از اسرار تاریخ ما را روشن می‌کند و توضیح می‌دهد که چرا دولت بریتانیا این سرزمین‌ها را در اوایل قرن بیستم اشغال کرد. فلسطینو سپس یک حرکت بزرگ انجام داد و آنها را برای ساختن یک کشور یهودی به یهودیان داد اسرائيل!


سربازان اشغالگر بریتانیا در اورشلیم در سال 1917. .

خوب، جای دیگری برای ایجاد بود اولین دولت یهودی، اگر نه در سرزمین هایی که زمانی متعلق به اسلاوها بود! از این گذشته ، خود خداوند ، طبق کتاب مقدس ، به ابراهیم وعده داده است: "من این زمین را به فرزندانت خواهم داد" .

در رابطه با این مکاشفه خیره کننده، سؤال دیگری مطرح می شود: یهودیان امروز در روسیه چه می کنند؟

آیا آنها با حیله و نیرنگ تلاش نمی کنند تا این سرزمین را از دست اسلاوها در راستای اجرای توافق بین ابراهیم و خداوند بگیرند؟

یک منبع تاریخی دیگر نشان می دهد که بله، یهودیان واقعاً تمام سرزمین های اسلاوها را ادعا می کنند، که در ارتباط بین خود به آن می گویند کنعانیان! در اینجا اسکن یک صفحه از یک کتاب منتشر شده در لندن در سال 1841 است:

امیدوارم که افراد میانسال و مسن هنوز به یاد داشته باشند که چگونه در دهه 90 قرن بیستم، بلافاصله پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، که در سال 1991 اتفاق افتاد، روسیه با تهاجم فرقه گرایان جامعه مذهبی شاهدان یهوه مواجه شد. در آن زمان تعداد زیادی از آنها در تمام شهرهای ما وجود داشت، به معنای واقعی کلمه هزاران نفر، و در مقیاس ملی - یک ارتش کامل! این «شاهدان یهوه» دوتایی به خانه‌های روس‌ها رفتند و جزوه‌های رایگان «برج مراقبت» و «بیدار» را در اختیار همه قرار دادند.

در سال 1997، یک زن و شوهر از "شاهد" در راه من ملاقات کردند. آنها مجله برج مراقبت 1 آوریل 1997 را به من دادند که از روی جلد آن سؤال زیر خطاب به من بود: "آیا درست است که این روزهای آخر است؟"همانجا روی جلد جواب به او داده شد: "آیا درست است! فقط کسانی زنده خواهند ماند که فداکارانه به یهوه خدا فداکار باشند!»

چنین صورت بندی سؤال و چنین پاسخی به آن، البته من را تا ته دل عصبانی کرد. من این مجله را باز کردم تا تفسیر چنین جمله تکان دهنده ای را ببینم. می خواستم بدانم چرا مردم به آن اعتقاد ندارند؟ یهوه، یهودی خداوند، باید باشد نابود? و این چیزی است که من در آنجا خواندم: «یَهُوَه به ابراهیم گفت که نسل او وارث سرزمین کنعان خواهند شد، اما تا پس از چهار قرن، «زیرا میزان گناهان اموریان هنوز پر نشده است.» در اینجا، کلمه «عموریان» که به «قبیله غالب» ترجمه شده است، به کل قوم کنعانی اشاره دارد. بنابراین یَهُوَه می‌خواست به قوم خود این فرصت را بدهد که فقط کنعان را فتح کنند چهار قرن بعد . یَهُوَه این دوره را رها کرد تا کنعانیان بتوانند تمدن را توسعه دهند. کنعانیان به چه چیزی رسیدند؟ .

اگر با شما باشیم به طور کامل تخریب نشده استما باید در حال حاضر یک واقعیت را به واقعیت دیگر ربط دهیدو نتیجه گیری کنید کهقبیله یهودیبا در راس خدای یهوه، او می خواهد در نهایت نه نوعی کنعان انتزاعی، بلکه روسیه، روسیه را که یهودیان بین خود کنعان می نامند، فتح کند! آ "قبیله غالب" قبیله یهودینه کسی، بلکه مردم روسیه که در روسیه هستند دولت سازی.

از خودت بپرس: "چرا" یهوهویان "ناگهان ابراهیم، ​​عهد عتیق" پدر همه اقوام "و اولین یهودیچه کسی طبق سنت کتاب مقدس حدود 4 هزار سال پیش زندگی می کرد؟ چرا روی کلمات تاکید می شود؟"چهار قرن" ?

پاسخ قبلاً در خود سؤال موجود است: زیرا چهار قرن پیشو در میان یهودیان مقیم غرب با حروف بزرگ ظاهر شد ایده فتح روسیه، سرزمین راس ها، به قول نابغه بزرگ ما M.V. لومونوسوف

به سال نگارش این نقاشی دقت کنید "ابراهیم در راه سرزمین کنعان" - 1614. این نقاشی 300 سال قبل از شروع جنگ جهانی اول نوشته شده است. 400 سالقبل از شروع ادعایی جنگ جهانی سوم، که قرار بود طبق برنامه منطقه یهودیه در سال 2014 آغاز شود.


«ابراهام در راه کنعان» (پیتر لستمن، 1614).

بنابراین، اگر از خودمان "عقب" بگیریم تاریخ روسیهاین "چهار قرن"، آن وقت به دوره سلسله رومانوف می رسیم!!!

با آنها، با رومانوف ها، و شروع شد اشغال یهودیانروسیه، که یهودیان قرون وسطی- یهودیانبا کنعان عهد عتیق یکی شد!

توضیحاتی در مورد این جدول شجره نامه، نشان می دهد که چه کسی در این طرح است. قبیله یهودی"و چگونه نمایندگان آن در طول 400 سال گذشته قدرت را بر قبایل اسلاوی ساکن در سرزمینی که اکنون تحت اشغال آن قرار دارند، به دست گرفتند. فدراسیون روسیه، در کار جداگانه ای دادم: . خواندن آن را به همه توصیه می کنم.

این کهکشان «مهاجمان یهودی» چگونه به نظر می رسید، می توانید از روی پرتره های آنها قضاوت کنید.

این ارماک تیموفیویچ(1532/1534/1542 - 1585) - فاتح تاریخی سیبری برای دولت روسیه. به عنوان قهرمان ملی روسیه شناخته می شود. سعی کنید از پرتره ارماک تیموفیویچ برای ایجاد وابستگی ملی و قبیله ای او استفاده کنید.


موزه منطقه ای استاوروپل هنرهای زیبا. پایان قرن هفدهم. .

در ادامه چهره امپراتوران روسیه را خواهید دید که از اولین حاکم شروع می شود امپراتوری روسیه، که پس از فتح شکل گرفت پادشاهی سیبری، واقع در شمال آسیا، در بخشی که اکنون به آن می گوییم سیبری. به این چهره ها نگاه کنید و در حکمت ضرب المثل روسی فکر کنید: "پس کیک ها شبیه ما نیستند تا اشتباه نکنیم."

پیش از شما پرتره های مادام العمر پیتر اول (1672-1725)، همسرش کاترین اول (1684-1727)، نوه پیتر اول - پیتر دوم (1715-1730)، خواهرزاده پیتر اول - آنا یوآنونا (1693 - 1740) است. ) و دختر پیتر اول و کاترین اول - الیزابت پترونا (1709-1761).


پیتر I(سالهای سلطنت - 1689-1725). کاترین I(سالهای سلطنت - 1725-1727)

از سال 1721، پیتر اول امپراتور روسیه و کاترین اول امپراتور روسیه بود.


پیتر دوم(سالهای سلطنت - 1727-1730). آنا یوآنونا(سالهای سلطنت - 1730-1740).


الیزاوتا پترونا(سالهای سلطنت - 1741-1762).

در سال 1762، در ارتباط با مرگ آخرین دختر پیتر اول - امپراتور الیزابت پترونا، خط مستقیم وراثت در امتداد خط زن در خانه رومانوف ها قطع شد (حتی زودتر در خط مردانه قطع شد، در سال 1730، زمانی که پیتر دوم).

حال توجه، سؤال این است: ما در چهره این امپراتوران و امپراتورهای روسیه از چه می بینیم؟ سلسله رومانوف?

ما آن را می بینیم چیزی روسی نیستدر چهره آنها نبود

علاوه بر این، از سال 1762، امپراتوری روسیه توسط هلشتاین-گوتورپ-رومانوف ها (به آلمانی: Romanow-Holstein-Gottorp) اداره می شد - یکی از خطوط سلسله اولدنبورگ، که از شاخه هلشتاین-گوتورپ خود جدا شد، که به تصویب رسید. نامرومانوف ها به دلیل وراثت از طریق خط زن.

این فرمانروایان از سلسله اولدنبورگ شاخه هلشتاین-گوتورپ عبارت بودند از پیتر سوم، کاترین دوم، پل اول، الکساندر اول، نیکلاس اول، الکساندر دوم، الکساندر سوم، نیکلاس دوم.
...
در سال 1914 سیاره توسط اولین تکان خورد جنگ جهانیو در سال 1917 انقلابی در امپراتوری روسیه رخ داد که کل مسیر تاریخ جهان را تغییر داد. یهودیانی که استادانه بر تکنیک های فریب و زامبی تسلط دارند جمعیت، در کوتاه ترین زمان ممکن امپراتوری روسیه را ویران کرد، به امید اینکه "پادشاهی یهودی" خود را بر روی ویرانه های آن بسازند (همانطور که فئودور داستایوفسکی متفکر-پیامبر روسی در سال 1877 در "دفتر خاطرات یک نویسنده" پیش بینی کرد).

چند سال بعد، همین حالا پس از سال 1924، حوزوی سابق و موفق شد قدرت را از برونشتاین (تروتسکی) که تحت الحمایه بود، بگیرد . تحت رهبری استالین، مردم ده ها ملیت در یک خانواده واحد از مردم متحد شدند و اتحادیه جمهوری های سوسیالیستی شوروی به جای "پادشاهی یهودی" بر روی ویرانه های امپراتوری روسیه ساخته شد.
...
اگر اکنون مکاشفات مذهبی مدرن قبیله یهودی را در نظر بگیریم، «که یَهُوَه قرار بود به قومش این فرصت را بدهد که فقط کنعان را فتح کنند چهار قرن بعد , (کنایه از 400 سال گذشته)پس از این منطق نتیجه می گیرد که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که در سال 1991 اتفاق افتاد گام مهمی بود. یهودیان یهودیقبل از تصاحب نهایی "سرزمین های کنعان"، بخوانید - روسیه.


در این رابطه، دلیل آن کاملاً روشن می شود یهودیان یهودیلازم بود به هر قیمتی ساختمانی که در قرن بیستم توسط جوزف استالین ساخته شده بود تخریب شود سیستم کمونیستیکه به خاطر خود در سراسر جهان مشهور بود نظام آموزش و پرورشو سیستم سلامت.
...
خوب، به طوری که در یک سال چهارصدمین سالگرد نقشه یهودیان برای فتح کنعانتمام دنیا می توانستند ببینند کنعانیان به چه چیزی رسیدند؟ آندری زویاگینتسف کارگردان یهودی روسی-یهودی فیلمی «بسیار صادقانه» درباره روسیه ساخت. "لویاتان". این فیلم فقط با موضوع مذهبی ساخته شد و نشان می دهد چگونه می خواهند روس ها را ببینندیهودیانقبل از نبرد سرنوشت ساز برای تسلط سرزمین کنعان

این فیلم کثیف ضد روسی و ضد اسلاوی، از جمله با پول دولتی، برای چه هدفی ساخته شده است، کمی قبل از نمایش تمام روسی آن در مقاله خود گفتم:.

در زمانی که تماشاگران غربی این فیلم آندری زویاگینتسف را ستودند و جوایز و جوایز مختلفی را به آن اهدا کردند، موج انتقادات از این تصویر در روسیه رو به افزایش بود، به ویژه زمانی که مشخص شد که این فیلم ساخته شده است. با برکتیک الیگارش با نفوذ که به کارگردان گفت:بگذارید روس ها قبل از جنگ به «هنر» نگاه کنند! » حتی به جایی رسید که فرماندار منطقه مورمانسک مارینا کوتون دستور شفاهی داد که این فیلم تحقیر کننده روسیه در قلمرو شبه جزیره کولا نرود!

و شما چه فکر میکنید؟ در دفاع "لویاتان"روسی بلند شد کلیسای ارتدکسبه نمایندگی از متروپولیتن اسقف نشین مورمانسک و مونچگورسک سیمون.


اسقف سیمون اشاره کرد که این فیلم صادقانه، و در طرح آشکار می شوند مشکلات زندگیکشورها. متروپولیتن مورمانسک در پاسخ به درخواست ایستگاه رادیویی "مسکو صحبت می کند" برای ارزیابی "لویاتان" گفت که به این فیلم اشاره می کند. مثبت. "او به من دوست داشت. فیلم سینما صادقانه» ، - در پیامی که توسط سردبیران صداوسیما رسیده است، آمده است. به گفته نماینده ROC، فیلم نباید توقیف شود. .

هنگامی که یکی از نمایندگان عالی رتبه کلیسای ارتدکس روسیه برای خشنود کردن، ریاکاری نشان می دهد مردم "برگزیده خدا". > و دروغ گویی آشکار مردم دولت ساز روسیه، اسلاوها، روس ها، در مورد "ایمان صحیح یهودیان به خدای واحد"، این را می توان نوعی تصادف تلقی کرد. اما زمانی که بالاترین رتبه کلیسای ارتدکس روسیه، اسقف (!)، وارد رسوایی می شود که آشکارا در مورد آن به وجود آمده است. ضد روسیهفیلم سینما "لویاتان"گرفته شده کارگردان یهودی و می گوید: "او به من دوست داشت. فیلم سینما صادقانه» , مشخص می شود که این یک تصادف نیست.

این یک قاعده است. علاوه بر این، شما به این موضوع پی خواهید برد عملکرد واقعی راک- به هیچ وجه تحقق احکام مسیح نیست، بلکه "ایستادن روی حیله گر"، چه در ترجمهاز «دزدان را لعنت می کنند» (مخلوطی از ییدیش و روسی) به معنی "حمایت، بیمه کردن، نگهبانی از همدستان در ارتکاب جرم" .

در دسامبر 2013، من مقاله ای نوشتم که در آن شواهدی مبنی بر وجود آن ارائه کردم مافیای بین المللی یهودبه رهبری کتاب مقدس یهودیان، که برای چندین قرن تلاش شده است از بین رفتن مردم روسیهمطابق با آنچه در تورات یهود و انجیل مسیحیان مقرر شده است " دستورات خدا ".

برای دیدن اینها دستوراتانگار دیکته شده مقداری خداوندمردی به نام موسی (معروف به مویشه، با نام مستعار موشه، با نام مستعار موسی)، فقط کتاب مقدس را باز کنید. در اینجا فقط چند مورد از آنهایی که وجود دارد وجود دارد قوانین کشنده و ضد بشری که بر اساس آن بخشی از یهودیت قرن به قرن دیگر زندگی می کند - یهود:

آیا ممکن است، پس از چنین چیزی، به توطئه یهودیان و همدستی کلیسای ارتدکس روسیه در آن اعتقاد نداشته باشیم؟

پاسخ صریح است: نه، باور نکردن غیرممکن است! و تأیید این امر این واقعیت است که افرادی که به توطئه یهودیان اعتقاد دارند هر روز بیشتر و بیشتر در جهان می شود. و بس مردم بیشتریشروع به درک این موضوع می کند خداوند، خدای یهودیان که در عهد عتیق "تثنیه" مسیح نجات دهنده ذکر شده و شیطان به یهودیان این جمله را گفت: پدرت شیطان است و می خواهی شهوات پدرت را برآورده کنی... (یوحنا 8:44).

در پایان این مقاله، می‌خواهم به خوانندگان توصیه کنم که تعدادی از آثار من که در سال‌های 2013-2015 نوشته شده‌اند را مطالعه کنند و این موضوع حاد را توسعه دهند:
هولوکاست توسط مسیح منجی پیش بینی شده بود و برای جامعه خوب خواهد بود .

سرزمین روسیه از بینندگان و خوانندگان خود استقبال می کند و هدف پروژه ما را تأیید می کند: اثبات عدم امکان اساسی ترکیب پروژه های دولتی روسیه و شوروی. همانطور که ترکیب سالن های سیگار و غیر سیگار در یک رستوران غیرممکن است، ترکیب اصول روسی مسیحی و اصول ضد مسیحی شوروی تئوماکیک غیرممکن است.

همانطور که تجربه ارتباط ما در اینترنت و زندگی نشان داده است، برای توضیح چنین پایان نامه مهمی که در پاراگراف اول تقریباً تمام مطالب هدف ما نمایش داده شده است، دانستن تاریخ تنها قرن بیستم کافی نیست. پس از تولد مسیح

غالباً باید تا اعماق هزار ساله شیرجه بزنید و گاهی تا زمان خلقت حضرت آدم به اعماق تاریخ بشر فرود بیایید.

این سوال را مطرح کنید: روس ها چه کسانی هستند؟ این سوال محوری است و نیاز به توضیح مفصل دارد. این مردم روسیه هستند که روسیه را ایجاد می کنند، آنها هستند که بدنه دولت روسیه را تشکیل می دهند که آرمان خود را دارد - روسیه مقدس.

نه از نظر جغرافیایی، نه اقتصادی، نه نژادی، نه سیاسی و نه هیچ عامل دیگری که اهمیت تعیین کننده ای برای ایجاد مردم روسیه داشته باشد.

روس ها سومین قوم برگزیده خدا هستند. و همین تولد خود را مدیون حکمت خداوند است که بخشی از برنامه الهی برای مدیریت جهان تاریخی جهان است.

سولژنیتسین نسبتاً اخیراً اثر جدید و این بار تاریخی خود را به نام «دوصد سال با هم» معرفی کرد. این کتاب زندگی در کنار مردم روسیه و یهودی را توصیف می کند. ما نشان خواهیم داد که ارتباطات روسی-یهودی ماهیت زمانی طولانی تری دارد.

خدا تثلیث را دوست دارد. این ضرب المثل روسی به شما این امکان را می دهد که تثلیث بوآ را به جهانی که او خلق کرده است منتقل کنید. و در تاریخ بشریت، خداوند، خدای ما عیسی مسیح، سه قوم خود را آفرید: یهودیان، یونانیان (یونانیان) و روسها.

یهودیان قبل از تولد مسیح قوم برگزیده خدا بودند. هدف اصلی یهودیان آماده سازی تولد مسیح - مسیح بود. و اگرچه یهودیان تعداد صالحان عهد عتیق را بسیار افزایش دادند، اما پاکی ایمان را حفظ نکردند و در بت پرستی فرو رفتند. یهودیت مدرن شباهت چندانی با عهد عتیق ندارد. اگرچه یهودیان ویژگی های مثبت خاصی را حفظ کردند، که آخرالزمان را ثابت می کند: در آخرالزمان، بسیاری از یهودیان مسیح را خواهند پذیرفت.

برای گناهان ارتداد، یهودیان حالت خود را از دست دادند و مجبور شدند در پراکندگی باقی بمانند.

یونانیان دومین قوم برگزیده خدا شدند. این یونانیان بودند که قوانین کلیسای مسیح را که از نظر منطقی تأیید شده و اثبات شده بود، ترک کردند. یونانیان دوره شکل گیری خود دولت مسیحی را به حساب می آورند. با این حال، یونانیان نتوانستند رابطه کاملی بین مقامات معنوی و سکولار پیدا کنند. آنها فرمولی برای سمفونی قدرت معنوی و سکولار ایجاد کردند، اما نتوانستند آن را به طور کامل درک کنند.

در نتیجه، به دلیل گناهان خود، آنها از سرزمین پدری زمینی خود - بیزانس محروم شدند و برای بیش از 5 قرن آنها مانند یهودیان در بردگی ترک یا پراکنده بودند.

مردم روسیه موفق شدند فرمول دقیق سمفونی مقامات مستقل و معنوی را که توسط بیزانس توسعه داده شده بود، بیابند که در دولت سلطنتی خود به اجرا درآوردند. سلطنت روسیه از نظر محتوایی با پاپوسیزاریسم کاتولیک رومی و سزاروپاپیسم لوتری-انگلیکن-کالوینی متفاوت است. اما دولت بیزانس در روسیه به بالاترین درجه تحقق یافت ، زیرا بیزانس اصل کاملاً سلسله ای را نمی دانست ، اگرچه سعی می کرد آن را به روش خود حل کند.

نفوذ یهودیان در جهان اسطوره ها و افسانه های بسیاری را به دست آورده است. در این اثر کوتاه به استناد و نظریه پردازی آنها نمی پردازیم. و در اینجا چند واقعیت مهم برای درک تاریخ روسیه وجود دارد.

کتاب مقدس به جزئیات جزئی اشاره نمی کند، زیرا یک کتاب درسی نیست. بنابراین، کتاب مقدس از یهودیانی که قبل از حمله رومیان پراکنده شده اند صحبت نمی کند. با این حال، واقعیت این است که یهودیان مدتها پیش در سراسر جهان ساکن شدند.

یهودیان در آسیا (برخی مصر را ترک نکردند، برخی در عربستان زندگی کردند، برخی جوامع خود را در هند و چین ایجاد کردند)، آفریقا (یهودیان آفریقایی نیز وجود دارند) و آمریکا (با کشف آمریکا، به زودی مشخص شد که در میان قبایل هندی در آنجا ساختمانهایی داشتند که یادآور کنیسه با منوراها و سایر وسایل بود). به طور خلاصه، دیاسپورای یهودیان مدتهاست که بسیار فراتر از مرزهای فلسطین گسترش یافته است.

این واقعیت که یهودیان در سرتاسر امپراتوری روم ساکن شدند، توسط عهد جدید اثبات می شود. در آنجا بود که رسولان پطرس و پولس رفتند - به روم. و در روم است که قابل توجه است که استقبال آنها بیشتر از خود یهودیه بود.

به یاد بیاورید که سواحل دریای سیاه تقریباً همه متعلق به امپراتوری روم بود. بنابراین، یک مهاجر کوچک یهودی 100 سال قبل از ظهور مردم روسیه در اودسا آینده زندگی می کردند. و در آنجا - در سواحل شمالی دریای سیاه (که یونانیان آن را پونتوس می نامند) اندرو اول نامیده گام های خود را هدایت کرد.

در اینجا به مسئله ترکیب نژادی و قومی مردم روسیه می رسیم.

مردم روسیه، که بارها در مورد آن صحبت کرده ایم، دقیقاً در دنیپر ایجاد شده است قلم غسل تعمید. پیش از این، هیچ قوم روس وجود نداشت، اگرچه خارجی ها می توانستند گروهی از قبایل را "روس" بخوانند. این قبایل عبارت بودند از: درولیان، گلاد، چود و غیره. حدود 15 قبیله مختلف.

و این قبایل عنصر نژادی متفاوتی داشتند.

عنصر آلمانی اصلی ترین عنصر در شکل گیری خود مردم روسیه بود. روس یک قبیله آلمانی است. نام شاهزادگان آسکولد، هلگه (اولگ)، روهرینگ باید روشن شود. علاوه بر این، تا کنون نام خانوادگی "بارون فون رننکمپف" راحت تر از "پان پسسینسکی" تولید می شود. به هر حال، قبل از الفبای سیریلیک، نوشتن به زبان روسی رونی بود.

دومین عامل مهم برای شکل گیری مردم روسیه مؤلفه نژادی فینو-اوریک بود. به عنوان مثال، شخصیت های افسانه ای: بابا یاگا، بابا نوئل، دوشیزه برفی. همه اینها شخصیت های فولکلور فنلاندی و اوگریک هستند. شواهد دیگری وجود دارد که نشان می دهد اجداد ما زبان فنلاندی را کاملاً می دانستند.

نقش مهمی در شکل گیری مردم روسیه توسط نوع نژاد اسلاو ایفا شد. درست است، اسلاوها کمی بودند، بیشتر آنها برده بودند. اما این زبان اسلاوی بود که اساس روسی شد. چرا پاسخ احتمالی در زیر آمده است.

عنصر یهودی نیز وظیفه خود را انجام داد. همین بس که به مدت دویست سال سرزمین های آینده روسیه بخشی از خاقانات خزر بودند. دین دولتیکه یهودیت بود. به عنوان مثال، شاهزاده کیف، به طور رسمی کوگان بزرگ نامیده می شد. و زنان زیبای یهودی اغلب حرمسراهای این کوگان ها را پر می کردند.

چهارمین عنصری که باید به آن اشاره کرد ترکی بود. اینها پولوفسی ها، پچنگ ها، خود خزیرها و سایر مردمانی هستند که والدین قومی (اما نه معنوی!) مردم آینده روسیه بودند.

تأثیر یونانی بر اجداد مردم روسیه آنقدر نژادی نبود که معنوی بود. از این گذشته ، قبل از انتخاب پدرسالار ، روسیه مستعمره معنوی بیزانس بود. بنابراین، جستجوی ریشه های دولتی بت پرستی در روسیه بیهوده است. ما ادامه بیزانس هستیم، زیرا مسکو روم سوم است!

در خاتمه، اجازه دهید چند سوال عجیب بپرسم که پاسخ دقیقی ندارند، بلکه بیشتر پیشنهاد می کنند.

چرا مردم روسیه به زبان اسلاو صحبت می کنند؟

فرضیه ما این است. در آمیزه ای از نژادها و مردمان مختلف، مردم به طور همزمان به چندین زبان صحبت می کردند. یا حداقل آنها را درک کنید. و از آنجایی که مقدسین سیریل و متدیوس کتاب مقدس را به زبان اسلاوی ترجمه کردند، پس از غسل تعمید روسیه، زبان اسلاوی به زبان کتاب مقدس تبدیل شد و به سادگی نوشت. بنابراین، زبان روسی شبیه اسلاوی است.

از این گذشته، این لاتین (زبان روم قدرتمند) بود که بر شکل گیری نه تنها ایتالیایی، بلکه اسپانیایی، پرتغالی، فرانسوی و رومانیایی نیز تأثیر گذاشت.

چرا کلمه کریستوس یونانی است؟

مسیح مسیح است. این بدان معنی است که در زبان اسلاوی که کتاب مقدس به آن ترجمه شده است، مشابهی وجود نداشته است! حتی نام ایمان - ارتدکس - کاملاً روسی به نظر می رسد. اما مشابه کلمه مسیح یافت نشد. آیا اینطور است؟

ایزیاسلاو کدام ایزیا را ستایش کرد؟

ارتباط اجداد مردم روسیه با قوم یهود به وضوح به نام بسیاری از شاهزادگان باستان - ایزیاسلاو بیان شده است. به معنای واقعی کلمه ایزیا، شاید اسرائیل را تجلیل کنید. با توجه به اینکه زندگی اجداد مردم روسیه در خاقانات خزر اتفاق افتاده است، با ادعای یهودیت، می توان نتایج گسترده ای گرفت!

چرا بدعت یهودی فقط در روسیه بود؟

همانطور که می دانید بدعت یهودیان در قرن پانزدهم به بدنه دولتی روسیه ضربه زد و ... پیشنهاد تعدادی از یهودیان برجسته برای کنار گذاشتن ارتدکس و گرویدن به یهودیت بود. فرقه یهودیان مخفیانه عمل می کردند، اما دایره افراد درگیر زیاد بود. بویار، روحانیون.

عجیب نیست که این بدعت دقیقاً به روسیه حمله کرد؟ چرا مثلاً به آلمان نروید؟

به نظر ما، یهودیان و یونانی ها تا حدودی به مردم روسیه حسادت می کنند، دقیقاً به خاطر قوم برگزیده خدای ما. قوم برگزیده پیشین خدا این را در سطح ژنتیکی احساس می کنند. و مانند عیسو نسبت به یعقوب پرخاشگرند. اما یهودیان حق اولاد خود را به سوپ عدس فروختند: آنها پادشاهی آسمان را با یک تکه نان چرب روزانه روی زمین مبادله کردند. این درست نیست؟

بلشویسم پیشرو جمعی نیروهای دجال بود و وی اولیانوف (لنین) پیشرو خود دجال بود. این واضح است. اما ظاهرا بلشویک ها نتوانستند مردم روسیه را کاملاً بشکنند. شوروی کنید. این بدان معناست که خدا هنوز به مردم روسیه نیاز دارد. به عبارت دیگر، ما به یک چیز عالی رسیده ایم.

این همان چیزی است که ما به آن امیدواریم.

فلک روسی همیشه با شماست!

برای بیش از یک قرن، موضوع برگزیدگی قوم یهود توسط خدا ذهن بشر را به هیجان می آورد. تناقض این است که یهودیان، با به رسمیت شناختن حق نامیدن "برگزیدگان"، اغلب از برچسب تحمیلی خودداری می کنند. در نوشته های مقدس از این بابت یکسانی وجود ندارد.

موضوع بحث برانگیز

برای یهودیان، موضوع قوم برگزیده خدا همیشه خاص بوده است. ولی در اخیرااو بیمار شد نمایندگان یهودیان شکایت دارند که مردمان دیگر در برگزیدگی دکترین برتری و تشنگی برای تسلط بر جهان را می بینند.

در واقع، سنگ بنای بسیاری از تئوری‌های توطئه، ایده نوعی حکومت جهانی متشکل از یهودیان است که از بقیه جمعیت زمین استثمار می‌کند و تلاش می‌کند تا حد امکان از تعداد آن بکاهد.

اما حتی برای یک فرد معمولی که یهودی یا نظریه پرداز توطئه نیست، یهودیان برگزیده خداوند، اگر نگوییم آزرده خاطر هستند، حداقل باعث سرگردانی می شوند. خاخام ها در اینجا موضعی دوگانه دارند: آنها معتقدند که مفهوم "قوم برگزیده خدا" به معنای کنونی آن محصولی است که توسط ایدئولوژی مسیحی تحمیل شده است، اما در عین حال آنها متوجه می شوند که مأموریت انتخابی یهودیان همچنان به قوت خود باقی است. هیچ کس عهد موسی با خدا را لغو نکرد.

با این حال، یهودیان در دومی نیز وحدت ندارند. در محافل مذهبی یهودیت، این موضع وجود دارد که تنها پیروی دقیق از احکام، یهودیان را به قوم برگزیده تبدیل می کند، در حالی که ارتدوکس ها می گویند که حتی یهودی را که سبک زندگی منحصراً سکولار دارد، می تواند «برگزیده» تلقی شود.

برای چه لیاقتی؟

ممکن است برای شخصی که در علم دینی تجربه نداشته باشد این سوال پیش بیاید که یهودیان در نزد خداوند به چه شایستگی هایی چنین موقعیت ممتازی کسب کردند؟ برای این کار باید به متون دینی رجوع کرد.

در تورات (بریشیت، فصل 12: 1-3) خداوند به ابراهیم می‌گوید: «از سرزمین خود، از خویشاوندان و از خانه پدرت به سرزمینی که به تو نشان خواهم داد برو. و شما را امتی بزرگ قرار خواهم داد و شما را برکت خواهم داد و نام شما را بزرگ خواهم کرد و شما مایه خیر و برکت خواهید بود.»

مفهوم برگزیدگی قوم یهود برای اولین بار تقریباً 1300 سال قبل از عصر ما (500 سال پس از زمان ابراهیم) در کوه سینا توسط موسی بیان شد که سخنان خدا را منتقل کرد: "پس با خاندان یعقوب صحبت کنید. و به بنی اسرائیل بگویید... اگر از من اطاعت کنید و اتحاد من را رعایت کنید، برگزیده من از بین همه امت ها خواهید بود» (خروج 19: 3-6).

از نظر یهودیت، عهد و پیمانی بین خدا و قوم یهود بسته شد که می توان آن را هم به عنوان یک نعمت و هم به عنوان مسئولیت بزرگی که بر دوش یهودیان گذاشته می شود تعبیر کرد. سرگئی خودیف، روزنامه نگار ارتدکس می نویسد که انتخاب خدا با انسان متفاوت است. اگر ما چیزی را انتخاب کنیم، برای خدا این یک عمل رحمتی خالص و آزادانه است که با هیچ شایستگی همراه نیست.

این ایده توسط کتاب مقدس بیان می شود که تأکید می کند یهودیان برای شایستگی انتخاب نشده اند، بلکه برای نجات همه بشریت انتخاب شده اند. طبق عهد عتیق، مردمان بت پرست قادر به پذیرش خدای متجسد نبودند و بنابراین قوم اسرائیل باید آنها را برای آمدن مسیح آماده می کردند.

کشیش دیمیتری اسمیرنوف این موضوع را روشن می کند. خداوند به نظر او قوم یهود را انتخاب نکرد. خداوند ابراهیم را برگزید. در حالی که بسیاری از نمایندگان نژاد بشر در آیین های بت پرستی پرستش انبوهی از خدایان و خدایان غرق بودند، ابراهیم وفادار بود. یک خدا- خالق همه چیز روی زمین. و فقط بعداً منتخب با کل مردم در ارتباط بود.

انتخاب نشده، بلکه منصوب شده است

مطالعه دقیق کتاب مقدس نشان می دهد که کلمه "برگزیده خدا" به درستی معنای رابطه بین خدا و قوم یهود را بیان نمی کند. کتاب مقدس. در صفحات عهد عتیق آمده است: «این قوم را برای خود تشکیل دادم» (اشعیا 43:21). معلوم شد که مردم برگزیده خدا نیستند، بلکه خدا آفریده اند.

همانطور که یک خاخام هوشمندانه در مورد برگزیدگی قوم خود اظهار داشت: "یهودیان در انتخابات شرکت نکردند، هیچ کس آنها را انتخاب نکرد، آنها به سادگی منصوب شدند."

پولس رسول می گوید که شریعت یهودیان عهد عتیق "مدیر مدرسه مطابق مسیح است" (غلاطیان 3:24). این کلمه عجیب در صورتی روشن می شود که اساس یونانی آن ثابت شود. اصل یونانی حاوی کلمه "Pedagogon" است، اما معادل کلمه pedagogu که به ما نزدیک است نیست. در دنیای باستان، معلم برده ای بود که کودک را به دقت زیر نظر داشت تا به موقع به مدرسه برسد، شوخی نکند و انرژی را هدر ندهد.

به همین ترتیب، شریعت موسی، که اجرای آن به یهودیان سپرده شد، به معنای واقعی آن نه آنقدر که هشدار می دهد، تعلیم می دهد. تصادفی نیست که در بین 613 فرمان پنتاتوک، 365 ممنوعیت و 248 فرمان وجود دارد. مأموریت اولیه یهودیان برگزیده هشدار دادن به سایر ملل در مورد سوء استفاده از باورهای خطرناک بود.

یکی از ویژگی های فرقه های بت پرستی که در کنعان، فنیقیه یا کارتاژ انجام می شد، مراسم وحشتناکی مانند قربانی کردن نوزادان بود که توسط باستان شناسی مدرن تأیید شده است. در این شرایط، دستور یوشع برای سوزاندن سرزمین کنعان دیگر چندان وحشتناک به نظر نمی رسد از نظر مردمی که ذهن مذهبی آنها آنقدر تیره و تار شده بود که آنها اولزاده خود را به عنوان قربانی خدای خود قربانی کردند.

آندری کورایف، الهی‌دان و فیلسوف روسی در این رابطه خاطرنشان می‌کند: «تعصب در کتاب مقدس قابل تحمل است - در برابر افراط‌های بت پرستان، شری کمتر از بی‌تفاوتی است».

دیگر انتخاب نشد؟

بیش از هزار سال از آن دوران دور می گذرد. آیا مردم اسرائیل هنوز مجبور به انجام مأموریت خود هستند؟ در عصر عهد جدید، بسیاری از یهودیان این نقش خلاقانه را انکار کردند. پولس رسول، که مسیحیت را با جهان گرایی عطا کرد، انجیل نجات دهنده را در مقابل شریعت منسوخ قرار داد. قدیس مسیحی یهودیت را به عنوان "مرحله ای گذرا" تعبیر کرد و بدین ترتیب اهمیت الهیاتی یهودیت در دوران عهد جدید را کم اهمیت جلوه داد.

در سال 2010، اسقف های خاورمیانه، در کنفرانسی در واتیکان، قطعنامه ای را تصویب کردند که در آن از اسرائیل خواستند از کتاب مقدس به عنوان بهانه ای برای بی عدالتی علیه فلسطینیان استفاده نکند. حقوق سرزمین موعود دیگر امتیاز قوم یهود نیست. مسیح این حق را لغو کرد. در قطعنامه واتیکان آمده است که مردم برگزیده دیگر وجود ندارند.

برای یهودیان، چنین بیانی دلیل دیگری برای اعلام این بود که ایده انتخاب شدن توسط خدا پذیرفته شده و توسط مسیحیت تغییر شکل داده است. بر اساس تصور متکلمان قرون وسطی، مأموریت اسرائیل با تولد عیسی مسیح در میان آن پایان یافت. «اسرائیل در جسم» اکنون کلیسای مسیحی بود.

شاید مشکلات متعددی که با شروع دوران مسیحیت برای مردم یهود پیش آمد، دلیلی بر پایان مأموریت اسرائیل باشد؟ در قرن نوزدهم، سلسله مراتب روسی، تئوفان منزوی، تفسیر خود را از این سؤال الهیات بیان کرد: "هر کس خدا را انتخاب کند، مجازات اصلاح خواهد شد، برای مدتی از رحمت او محروم خواهد شد، اما او را به طور کامل طرد نخواهد کرد."

در یکی از اسناد شورای جهانی کلیساهای جوامع پروتستان در سال 1988 آمده است که میثاق بین خدا و قوم یهود به قوت خود باقی است. یهودی ستیزی، مانند هر دکترینی که یهودیت را محکوم می کند، باید رد شود.

جبران تحقیر

تمام پیچیدگی و ناهماهنگی مسئله انتخاب شدن از سوی خداوند در دنیای مدرندر یک دوراهی قرار دارد: از نظر جزمی، قوم یهود قوم برگزیده خدا باقی می مانند، اما چگونه باید این خود را در زندگی واقعیغیر از اعلام، کسی نمی تواند توضیح دهد.

در نظر بخش یهودی ستیز جامعه، خداگزینی یهودیان در نگرش تحقیرآمیز و متکبرانه آنها نسبت به سایر مردمان، در برخورداری ممتاز از حقوق و فرصت هایی که در اختیار انسان های فانی صرف قرار نمی گیرد، نمایان می شود.

با دور شدن از لفاظی های یهودی ستیز، می توان تلاش کرد تا درک کرد که جایگاه ویژه یهودیت مدرن چیست. مترجم معروف قرآن، والریا پروخرووا، می‌نویسد: «پس از وجود برده در مصر، بنی اسرائیل آزاد شدند، زمین‌های فراوان و رفاه یافتند، هر یک از آنها مانند یک پادشاه بودند.

این جنبه توسط فیلسوف نیکلای بردیایف نیز مورد توجه قرار گرفت: «یک غرور یهودی وجود دارد که آزار دهنده است. اما از نظر روانی قابل توضیح است: این قوم توسط مردمان دیگر تحقیر شدند و با آگاهی برگزیده و رسالت والای خود جبران می کنند.

میل به کسب عزت نفس پس از سالها محرومیت و تحقیر در حافظه ژنتیکی قوم یهود نقش بست و خود را در کسب حمایت از جمله از طریق احساس برتری و کسب مقام و ثروت نشان داد.

آندری کورایف در یهودیان یک ترحم نبوی می بیند و می گوید "ما مسئول همه چیز هستیم". کورایف می نویسد که اغلب اوقات باید توجه داشت که یک یهودی قومی که یک کشیش ارتدکس شده است به فردی "حزب" و افراطی تبدیل می شود. او نمی تواند خود را صرفاً به دایره وظایف کلیسایی یا رهبانی خود محدود کند. او نیاز به "نجات ارتدکس" دارد.

تضاد بین ادیان

یاکوف لوری، نویسنده روسی، در توضیح پدیده یهودی، خاطرنشان کرد که نکته اینجا نیست کتاب عهد عتیقو نه ملیت لوری می نویسد: «این چیزی است که به طور کلی ناملموس و گریزان است، این عصاره ای است از همه عناصری است که اساساً با نظم اخلاقی و اجتماعی که بر اساس اصول مسیحی ایجاد شده است دشمنی دارند.»

واقعا، ایده مدرنیهودیان برگزیده خدا را می توان از طریق درگیری با مسیحیت نیز توضیح داد. از این گذشته، آن حقوق و تکالیف قوم برگزیده خدا، که توسط موسی به اسرائیل ارائه شد، در واقع مسیحیت در مورد خود اعمال می شد - "زمانی نه یک قوم، بلکه اکنون قوم خدا" (اول پطرس 2:10).

یکی از واعظان ناسیونالیسم یهودی در روسیه، سرگئی لزوف، یهودی ستیزی مسیحیت را در این واقعیت می بیند که "ادعاهای اسرائیل" در انحصار رابطه خود با خدا را غصب کرده است. در عین حال، مبارزان علیه یهود ستیزی پا را فراتر گذاشته و از مردم مسیحی می خواهند که برای توبه از جنایات نازیسم بت پرست آلمان، دیدگاهی را نسبت به اسرائیل به عنوان ملتی اتخاذ کنند که هنوز خداگزینی خود را در بی نظیری مطلق حفظ کرده است. .

برای اسکار کولمن، متکلم پروتستان، دو درک از مسیحیت ملی وجود دارد، که بین آنها یک خط غیرقابل عبور وجود دارد: آیا مردم برگزیده وجود دارند تا به همه نوع بشر خدمت کنند، یا به طوری که همه بشر، پس از به هوش آمدن، به آن خدمت کنند.

عهد تحت فشار

تلمود می گوید وقتی قوم یهود در پای سینا ایستادند، خداوند به آنها اعلام کرد که اگر از شناختن او امتناع کنند، غم و اندوه را فرمان خواهد داد تا تمام اردوگاه یهودیان را با توده آنها فرا گیرد و از ترس بر خلاف میل آنها، یهودیان ظاهراً پذیرفتند که به یَهُوَه خدمت کنند. بنابراین شریعت موسی اسارت بزرگی برای بنی اسرائیل بود (شابات 88:1).

خاخام سلیمان یارخی می گوید: اگر ما را به دادگاه فراخوانند و بپرسند که چرا به آنچه در سینا به ما گفته شده پایبند نیستیم، می توانیم پاسخ دهیم که نمی خواهیم بدانیم چه چیزی به زور بر ما تحمیل شده است. پس آیا ارزش دارد عهد و پیمانی که یهودیان به اجبار دریافت کردند معتبر دانست؟

انگیزه های خدا ستیزی در اوایل زمان اولین پدرسالاران مورد توجه قرار گرفت. تصادفی نیست که یعقوب هنگام برکت، نام اسرائیل را دریافت کرد - "کشتی با خدا". خالق او را نصیحت کرد: «با خدا جنگید و بر مردم پیروز خواهی شد» (پیدایش 32:27،28).

ولع آزادی در وارثان یعقوب نیز تجلی یافت. آنها به هر چیزی که تورات منع کرده بود علاقه مند بودند. این گونه بود که کابالا پدید آمد - موعظه جادو و طالع بینی و انکار خالق یکتای شخصی. آموزه بت پرستانه انتقال ارواح نیز جایگاه خود را در خاندان اسرائیل باز کرد.

آندری کورایف در مورد کابالا می گوید: یهودیان دین خدایی کردن خود را ایجاد کرده اند. در نهایت تسلیم خواسته های دلشان شدند که پیامبران از آن نهی کردند. پیامبران رفتند و رحمت خدا از بین رفت. "اورشلیم! اورشلیم! که پیامبران را می کشد و فرستادگان را سنگسار می کند! چند بار خواستم فرزندانت را جمع کنم، چنانکه پرنده ای جوجه هایش را زیر بال جمع می کند و تو نخواستی! اینک، خانه شما برای شما خالی مانده است.» مسیح خطاب به بنی اسرائیل (متی 23:37).

اسرائیل که معلوم شد عهد برای او بار سنگینی بود و در وسوسه های دانش پنهانی افراط می کرد، از بسیاری جهات قوم برگزیده خدا را ترک کرد. مسیحیت برای مأموریت تاریخی اسرائیل بیشتر از خود اسرائیل ارزش قائل است. «اسرائیل به خاطر خودش نیست، بلکه به خاطر تمام بشریت وجود دارد.

هانری دو لوباک یهودیان را با پسر بزرگتر مقایسه کرد که در تمثیلی معروف نمی خواست پدر برادر کوچکترش را بپذیرد. اسرائیل مسیح را به دنیا داد، اما متوجه آن نشد. در نتیجه، به گفته متکلم، زمانی که اسرائیل در پایان مأموریت مشیتی خود می خواست امتیازات خود را حفظ کند، غاصب شد.