صفحه اصلی / برای موفقیت و پول / آیا جامعه بشری به دین نیاز دارد؟ آیا انسان مدرن به دین نیاز دارد؟ ایالت: چرا به آن نیاز دارد؟

آیا جامعه بشری به دین نیاز دارد؟ آیا انسان مدرن به دین نیاز دارد؟ ایالت: چرا به آن نیاز دارد؟

در ابتدا، از لحظه شکل گیری بشریت، دین وسیله ای برای کنترل جمعیت بود. مردم باستان حیوانات گله ای بودند، آنها در قبایل متحد می شدند و رهبری را انتخاب می کردند که دارای اقتدار بی چون و چرا بود، مانند یک رهبر در یک گله. چنین وسیله ای زندگی عمومیتنها مورد ممکن بود در شرایطی که جهان اطراف به شدت خصمانه بود، تنها رهبری فردی قوی می توانست به قبیله اجازه دهد در یک محیط دشوار و خصمانه زنده بماند. خطر از همه جا آمد - از شرایط آب و هوایی، حیوانات درنده، سایر قبایل. اخلاق وحشی بود، تمام تلاش ها برای زنده ماندن به هر قیمتی انجام شد.


اما به محض اینکه اولین ابزارها تسلط یافتند و غذای کافی وجود داشت، انگیزه قوی تری لازم بود تا اعضای گروه مجبور به انجام برخی اقدامات شوند. در آن زمان بود که مردم نیاز به ایمان به چیزی داشتند که قدرت عظیمی داشت، اما تأیید وجود آن غیرممکن بود. معرفی ایده وجود خدایان در آگاهی توده ها حرکتی درخشان بود. علاوه بر این، عوامل طبیعی شواهدی از تجلی اراده آنها بود - خورشید، باران، باد، رعد و برق و رعد و برق.
و ما میریم شکست محصول، خشکسالی، سیل - هر چیزی به معنای خشم خدایان بود که مجازات های آسمانی را برای مردم به دلیل انجام ندادن اراده خود فرستادند. برای اعلام اراده خدایان، طبقه خاصی از مردم تشکیل شد - ابتدا کشیشان، سپس روحانیون. فقط آنها می توانستند با خدایان ارتباط برقرار کنند و تصمیم بگیرند که برای رضایت آنها چه کاری باید انجام شود. واضح است که چنین افرادی قدرت عظیمی بر جمعیت داشتند و در سلسله مراتب حاکم جایگاه های بالاتری از افراد حاکم نداشتند.


شگفت زده ام که دین باستانیترجیح می دهد خدای خود را برای هر جنبه ای از زندگی اختراع کند. خورشید، زمین، جنگ، عشق، شراب‌سازی و غیره خودشان را داشتند حامی بهشتی. برای هر یک از آنها معابد ساخته شد، هدایا و قربانی هایی انجام شد. بندگان خدایان بیش از حد ثروتمند شدند. علاوه بر این، موضوع به گونه ای تنظیم شد که حتی پادشاهان برای مشاوره به آنها مراجعه می کردند و سخاوتمندانه به آنها پاداش می دادند.
اما ظاهراً تمرکز قدرت بر دفتر آسمانی نیز تأثیر گذاشته است. پانتئون متعدد خدایان مختلف با دکترین خدای واحد جایگزین شد. بسیاری از کلیساهای پراکنده با یک کلیسا جایگزین شدند. حالا دیگر نیازی به آوردن هدایایی به معابد برای هر نوع فعالیت وجود نداشت. اما اهل محله موظف بودند در کلیسا دعا کنند و کمک های مالی بدهند. کلیسای جدیددر همین حال، او به دلیل عدم شنیدن درخواست های مردم از مسئولیت خود کناره گیری کرد. به این ترتیب خیلی راحت تر شد، نیازی به توجیه نیست که چرا با وجود هدایا و فداکاری های انجام شده، خشکسالی همه محصولات را سوزاند یا چیزی شبیه به آن. اما برای اطاعت بدون شکایت گله وعده داده شد زندگی جاودانهدر باغ های عدن، کسانی که نافرمانی می کردند با عذاب ابدی کمتری در آتش جهنم تهدید می شدند. اما همه اینها تنها پس از مرگ اتفاق می افتد. امکان بررسی وجود ندارد. شما فقط می توانید کورکورانه باور کنید.


بنابراین کلیسا تبدیل شد درمان جهانیکه به مقامات این امکان را می دهد که توده های عظیمی از مردم را تحت فرمان، رهبری و در مسیر درست هدایت کنند. علاوه بر این، کلیسا نیازی به سرمایه گذاری ندارد. این حیله گرترین و سودآورترین شرکتی است که تا به حال روی زمین وجود داشته است.

خواندن

به بشریت

آیا بشریت به دین نیاز دارد؟

از قدیم الایام، مردم با پدیده‌های غیرقابل توضیحی در جهان مواجه بوده‌اند که به دلیل شناخت محدودی از ماهیت پدیده‌ها، ارواح و خدایان متفاوتی را به وجود آورده‌اند.

در حال حاضر، توتم، شرک، یکتاپرستی، آگنوستیک و الحاد وجود دارد، اسلام و بودیسم از مذاهب جهانی، تائوئیسم و ​​کنفوسیوس، شینتوئیسم، ادیان ملی محسوب می شوند.

ادیان زیادی وجود دارد و معتقدان به هر دینی ادعا می کنند که از بین همه ادیان، یهودیت با دیدگاه های افراطی و نژادپرستانه برجسته است کتاب مقدس، فقط یهودیان مردم هستند و سایر مردمان مانند حیوانات هستند.

یهودیت در سیاست جهانی نیز تجسم یافته است. مبارزه یهودیان برای کسب قدرت جهانی را صهیونیسم می نامند.

در یهودیت معتقدند که به زودی یک موشیاخ به زمین خواهد آمد که قوم یهود را نجات خواهد داد و بر طبق قوانین یهود، فقط یک یهودی که یک کاهن اعظم و پادشاه است می تواند نقش موشیاخ را داشته باشد .

هر چیزی که در دنیا می بینید به خاطر باروخ اتفاق می افتد.

جنگ جهانی اول، انقلاب ها، جنگ جهانی دوم، جنگ سرد بین ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی - همه اینها آثار برنارد باروخ هستند که اتحاد جماهیر شوروی توسط پسرش رنه باروخ نابود شد.

در حال حاضر، تحت رهبری پاپ، اتحاد همه ادیان روی زمین در حال انجام است مردم متدین منتظر آمدن موشیاچ هستند.

بر اساس مسیحیت، موشیاخ همان مسیح دروغین یا دجال است آمدن مسیح ومسلمانان به آمدن عیسی (عیسی مسیح) و مهدی اعتقاد دارند که مسیحای دروغین را سرنگون خواهد کرد.

اگر سومی وجود داشته باشد جنگ جهانی و 100% خواهد بود، پس از آن چه خواهد شد؟ مسیحیت، یهودیت، ادیان و مذاهب یونان باستان، آیا جهان به دین جدیدی نیاز دارد؟

از قدیم الایام تا به امروز، پدیده هایی مانند poltergeists، ارواح، احتراق خود به خود انسان، معلق شدن، تماس واسطه ها (تماس ها) با ارواح و ذهن کیهانی و دیگر پدیده های فراروان شناختی که علم به روش های مختلف توضیح می دهد، رخ می دهد این پدیده ها را به شیاطین نسبت می دهد.

من معتقدم که دین همیشه یک فریب است که در خدمت دستکاری در آگاهی جامعه است.

بشریت نه تنها به قوانینی نیاز دارد که حقوقشان را تنظیم کند، انسانیت به ایدئولوژی ای نیاز دارد که اخلاق و اخلاق را در مردم بیاموزد، نقش دین را جایگزین فلسفه کند.

شما چی فکر میکنید؟

کنیازف ایوان ولادیمیرویچ

03.07.2016 (11:45:20)

پشت!

در برابر!

به دوستانت بگو!

نظرات

مهمان 1395/07/28 (12:05:25)

دین فقط برای زامبی کردن مردم و ساختن بردگان مطیع از آنها لازم است.
دنیای ارواح واقعاً وجود دارد. آنها ادعا می کنند که یک ذهن برتر وجود دارد و شیطان یک خیال پردازی از مردم است.
عشق به خرد راه پیشرفت ذهن است.


مهمان 1395/09/01 (02:07:17)

دین یک عمل مناسکی است برای پرستش موجودات ماوراء طبیعی بر اساس اعتقاد به آنها.
ایمان می تواند بر اساس دانش و تجربه یا بر اساس یک ایده واهی از چیزی باشد.
موجودات فراطبیعی شامل همه موجودات معنوی از دنیای اطلاعات و انرژی می شود.
آیین عبادت می تواند بسیار متفاوت باشد: از بازدید از یک موسسه مذهبی تا سطح ساده روزمره.
آیا چیزی فراطبیعی وجود دارد یا خیال پردازی مردم است؟
فانتزی یک نمایش اطلاعاتی از چیزی است که هر فکری، مهم نیست که چقدر پوچ باشد.
یک مثال ساده از سطح علمی تخیلی تأثیر هیپنوتیزمی است که حتی در قرن بیستم، هیپنوتیزم توسط دانشمند رسمی شناخته نشد، تا زمانی که دانشمند پاولوف، هیپنوتیزم کلاسیک را ثابت کرد هیپنوتیزم کلاسیک، اریکسونی، کولی و پاپ وجود دارد. و قربانی حتی از تأثیر آن آگاه نیست.
جادو و جادو از انواع هیپنوتیزم از راه دور هستند.
آیا ارواح و ارواح وجود دارد؟
ماتریالیسم باعث بوجود آمدن الحاد شد انواع متفاوتچه چیزی باعث تغییر ماده و انرژی می شود.
کیهان یک جوهر هوشمند یا میدان انرژی است به عبارت دیگر، آن مطلق است (خدا، شیطان، ارواح بالاتر و پایین تر).
همه مردم هر روز با ارواح ارتباط برقرار می‌کنند، حتی بی‌خدایی‌های ستیزه‌جو چگونه به وجود می‌آیند.
Poltergeist تأثیر انرژی ناخودآگاه یک شخص بر جهان اطراف نیست، بلکه تأثیر ارواح بر دنیای مادی است: سر و صدا، ضربه زدن، صداهای مختلف و گفتار انسان، حرکت خود به خودی اشیاء، حرکت از راه دور، خود به خودی. احتراق اجسام، ظهور آب و خون در آن مکان‌ها، جایی که نباید باشد و موارد دیگر، تظاهرات poltergeists بسیار نادر است.
تماس‌های مدیوم‌گرایانه با ارواح بسیار رایج‌تر است و هیستری و لیکانتروپی در قرن بیستم شایع‌ترین پدیده هذیان‌گویی و اسکیزوفرنی در افراد معتاد به مواد مخدر است توهمات شنیداری و بصری نتیجه تعامل با دنیای اطلاعات و انرژی است.
مکان ها و مناطق ژئوپاتوژنی روی زمین وجود دارند که اثرات مختلفی بر روی افراد، گیاهان و جانوران می گذارند آب های زیرزمینی وانباشته اطلاعات و حافظه انرژی در یک مکان معین این امر در مورد جاده های مرگ، مکان های خودکشی و قتل، مکان هایی در مخازن که اغلب افراد به دلایل مختلف در آن غرق می شوند، صدق می کند.
به طور کلی، ماوراء طبیعی اغلب مشاهده می شود و شکی نیست.
آیا دین مطلقاً لازم است یا نه، زیرا همه چیز باید از نظر اخلاقی و اخلاقی اثبات شود.

در این مقاله می خواهم در مورد 2 دین رایج در سیاره ما و ضرورت آنها برای انسان مدرن صحبت کنم. من در مورد مسیحیت و اسلام صحبت می کنم. ابتدا دیدگاه خود را بیان می کنم و سپس می خواهم به نظر شما گوش دهم.

بیش از 2000 سال است که اخلاق جامعه بشری توسط این ادیان تعیین شده است. با تجزیه و تحلیل این دوره عظیم و همچنین مبنایی که آنها بر آن بنا شده اند، می توان به نتایج خاصی دست یافت.


بیایید با تجزیه و تحلیل عملکرد شروع کنیم. و بنابراین، ادیان به انسان چه می آموزند، اساساً همه چیز خوب است. نکشید، دزدی نکنید، حسادت نکنید و غیره. در یک کلام، همسایه خود را دوست داشته باشید. اما آنچه در واقعیت می بینیم این است که مردم برعکس عمل می کنند: می کشند، دزدی می کنند و فریب می دهند. و این در کشورهایی است که این ادیان اساس ایدئولوژی جامعه هستند. بیایید از قرن 20 و 21 بگذریم و کمی زودتر نگاه کنیم، زمانی که واقعاً هیچ آتئیستی وجود نداشت. کاری که دنیا کرد دعوا، دزدی، دروغ بود. اما چطور ممکن است باشد، زیرا در آن زمان همه معتقد بودند و باید قوانین را رعایت می کردند. معلوم می شود که در واقع همه این احکام دینی معتبر نیستند. این منجر به سیاست استانداردهای دوگانه می شود. مردم احتمالاً اینطور فکر می کردند، خوب ما به خدا ایمان داریم، اما باز هم چون می خواهیم دزدی و دزدی می کنیم و خدا می بخشد، زیرا همیشه می توانید توبه کنید. دزدی کرد - توبه کرد، روستای همسایه را غارت کرد - توبه کرد و غیره.


در نتیجه، نتیجه گیری خود نشان می دهد که الگوی دینی اخلاق ناکارآمد است. اما دلیل بی اثر بودن آن چیست؟ به نظر من، این یک فریب نهفته در هسته ایدئولوژی دینی است.


اولین فریب گناه است. ادیان می گویند که خداوند انسان را به خاطر اعمال بد مجازات می کند. در واقع، این یک مزخرف کامل است. هیچ گناهی وجود ندارد، انسان با ارتکاب آن اعمالی که در اعماق روحش نمی خواست انجام دهد، خود را مجازات می کند.


فریب دوم، این ادعاست که انسان هنگام دعا به سوی خدا روی می آورد. بیایید کمی حدس بزنیم. خداوند کل جهان ما را آفریده است، بنابراین، او در مقیاس بزرگ است. چگونه یک انسان کوچک با افکار احمقانه خود (و در مقیاس خدا هر فکر انسانی ناچیز است) می تواند به خدای بزرگ روی آورد؟ این همان صحبت با اتم های آب در حین استحمام است.


معلوم می شود که در هسته خود این ادیان بر اساس فریب ساخته شده اند. و همانطور که می دانیم، هر چیزی که بر اساس فریب ساخته شده است دیر یا زود فرو می ریزد.


به نظر من، ادیان برای یک هدف اختراع شدند - کنترل مردم. و هر چه جامعه باسوادتر شود، مردم این را بیشتر درک می کنند و ایدئولوژی دینی را کنار می گذارند. امروز شاهد کاهش هستیم نفوذ مذهبیبر جامعه این در درجه اول به دلیل افزایش سواد مردم است.


من معتقدم که به انسان مدرندین برای یک زندگی کامل و شاد لازم نیست. و حالا می خواهم نظر شما را بشنوم.

روزی روزگاری، دین برای مدت طولانی به وجود و توسعه جامعه کمک کرد. او به ایجاد تمدنی کمک کرد که تا به امروز در آن وجود داریم. اما قرن ها گذشت، علم جایگزین اصول قدیمی شد و تمدن را به سطحی جدید و بالاتر ارتقا داد. و امروز ما در آستانه ایستاده ایم عصر جدیدزندگی نسل بشر حدود 100 - 200 سال می گذرد و ما به یک تمدن سطح اول تبدیل می شویم، یک تمدن سیاره ای. تمام انرژی سیاره ما در دستان ما خواهد بود، کشورها متحد می شوند و همه ما (ساکنان سیاره زمین) به یک زبان صحبت خواهیم کرد (احتمالاً همینطور خواهد بود). زبان انگلیسی). اما ممکن است این اتفاق نیفتد.

به هر حال، گذار به سطح جدیدی از توسعه به معنای کنار گذاشتن قوانین قدیمی است. همچنین انتقال از هنجارهای رفتاری قدیمی به هنجارهای جدید است. مذهب به طور فزاینده ای در حال تبدیل شدن به سهم احمق ها است و باعث دردی می شود که نباید وجود داشته باشد. کیفیتی که باید در خود ایجاد کنیم و فاقد آن هستیم، بردباری است. تنها در صورتی که هر یک از ما یاد بگیریم به نظرات دیگران گوش دهیم (هرچقدر هم که به نظر ما مسخره یا بی اهمیت به نظر برسد)، بحثی سازنده انجام دهیم و حقایق غیرقابل انکار را بشناسیم، تنها در این صورت آماده خواهیم بود که وارد مرحله جدیدی شویم. زندگی

اما چرا باید دین را رها کنیم؟ دین ما را به بسیاری از باورهای غلط سوق می دهد. اما موضوع این نیست. دین نه تنها راهی برای ایجاد مرزها در رفتار انسان است، مانند 10 فرمان توصیف شده در کتاب مقدس، بلکه تلاشی برای پاسخ به یکی از مهمترین سؤالات است: "جهان چگونه به وجود آمد؟" و هر دینی جواب خودش را دارد. دانشمندان نیز پاسخ خود را دارند. یادم می‌آید در دوران دبستان یک باشگاه مذهبی داشتیم که نمی‌توانستیم از رفتن به آن خودداری کنیم، فقط مجبور بودیم. بنابراین در درس اول به ما در مورد خلقت جهان گفته شد و به ما گفتند که خدا زمین را آفریده است که من در پاسخ گفتم که زمین از گاز و غباری که در یک توپ بزرگ جمع شده اند ظاهر شده است. پاسخ دادند: بادهایی که این گرد و غبار و گاز را پشتیبان کرده از کجا آمده است، کسی جز خدا نمی توانست این کار را بکند؟ - که من نتوانستم به آن پاسخ دهم، زیرا پاسخ این سوال را نمی دانستم. اکنون می فهمم که همه چیز تحت تأثیر گرانش شکل گرفته است، زمانی که قطعات کوچک به سمت قطعات بزرگتر جذب می شوند و کل سیارات را تشکیل می دهند. با نگاهی به گذشته، متوجه می شوم که تنها چیزی که می تواند مردم را اینقدر اشتباه کند دانش نیست. عدم دانش مردم را مجبور می کند تا برای موقعیت هایی که درک نمی کنند توضیحات خود را ارائه دهند، اما ما علم داریم که قبلاً خیلی چیزها را توضیح داده است و ندانستن علم حماقت است. اما، متأسفانه، او هنوز به سؤال اصلی "جهان چگونه به وجود آمد؟" پاسخ نداده است. من در مورد حباب‌های شناور در فضا-زمان صحبت نمی‌کنم، و همچنین درباره غشاهای غول‌پیکر برخوردی که جهان‌ها را به وجود می‌آورند صحبت نمی‌کنم و به شما اطمینان می‌دهم که نباید آغازی وجود داشته باشد. من این کار را نمی کنم، زیرا هیچ یک از این تئوری ها چه از نظر تجربی و چه از نظر ریاضی تایید نشده اند. و لذا از نظر وزن عملاً با نظریه خلقت عالم از سوی خداوند برابری می کنند. این بدان معناست که همه آزادند که به چگونگی خلقت جهان ایمان داشته باشند. اما این «نظریه خود درباره همه چیز» نه نباید با فرضیه های علم از قبل اثبات شده و نه با عقل سلیم در تضاد باشد، یا باید ثابت کنید (حداقل به طور غیرمستقیم) قبل از اینکه آن را به توده ها تبلیغ کنید واقعاً کار می کند. و مهمتر از همه این است که هر چقدر هم که بر زندگی عمومی تأثیر بگذارد یا بهتر بگوییم نظم آن را مختل نکند. به عنوان مثال، این نظریه که شما خدا هستید و می توانید هر کاری انجام دهید، هرگز مورد تایید قرار نمی گیرد، زیرا فراتر از حد مجاز است و در پیشرفت جامعه اختلال ایجاد می کند (به طور طبیعی، اگر از این حدود فراتر بروید). اما نمی توان گفت که دین تاثیری در زندگی جامعه ندارد. به عنوان مثال، من گزیده ای از کتاب برتراند راسل چرا من یک مسیحی نیستم را می گیرم: این دقیقاً همان ایده ای است که پیروان مسیحیت در ما القا می کنند - گویی اگر به آن پایبند نباشیم همه ما در رذایل فرو می افتیم. دین مسیحیتمن معتقدم که دقیقاً آن دسته از افرادی بودند که به دین مسیحیت پایبند بودند و در بیشتر موارد به دلیل فسق آشکار خود متمایز بودند اعتقادات در طول یک دوره خاص از تاریخ، هر چه ظلم و ستم در این دوره بیشتر بود و وضعیت در طول به اصطلاح قرن های ایمان، زمانی که مردم واقعاً به کلیت دین مسیحیت ایمان داشتند، بدتر می شد. یک تفتیش عقاید از طریق شکنجه وجود داشت. میلیون ها زن بدبخت به عنوان جادوگر در آتش سوزانده شدند. و هیچ شهری از ظلم و ستم وجود نداشت که به نام دین علیه همه اقشار مردم راه نیفتد.». ممکن است به نظر برسد که همه چیز «آخرین روز» است، اما دور از واقعیت است. افراد عمیقاً مذهبی گاهی اوقات نسبت به افرادی که دیدگاهی متفاوت از دیدگاه آنها دارند بسیار ظلم می کنند. من می توانم کل این کتاب را به عنوان مثال ذکر کنم، زیرا افکار هوشمندانه زیادی در آنجا نوشته شده است. اما یک واقعیت وجود دارد که مرا به فکر وا می دارد. علیرغم اینکه کتاب های زیادی در این زمینه نوشته شده است، با وجود اینکه صدها بار بی فایده بودن و حتی خطر دین به اثبات رسیده است، هنوز معابد ساخته می شود، این محافل مذهبی هنوز وجود دارند و این تبلیغات بی معنی همچنان ادامه دارد. پخش در تلویزیون چرا؟ من فقط یک جواب دارم، این مردم کتاب نخوانده اند، این مردم به حرف کسی گوش نمی دهند. این پافشاری بی‌معنی است که دنیای ما را ویران می‌کند، افرادی که از کودکی به این فکر می‌کردند که مسیحیت تنها دین واقعی است، هرگز به نادرستی این قضاوت اعتراف نمی‌کنند، آنها حاضرند برای دین خود بکشند و احساس گناه نخواهند کرد. و این به هیچ وجه ما را به هدف انتخابی خود نمی رساند، یعنی حرکت به سطح جدیدی از زندگی، بلکه ما را ده ها قدم به عقب می برد.

امروزه بیش از هر زمان دیگری در بستر روندهای رو به رشد جهانی شدن و یکسان سازی اصالت فرهنگ ها، حفظ مبانی اخلاقی جامعه اهمیت ویژه ای پیدا می کند. در همه زمان ها دین حافظ آنها بوده است. این او بود که بردار رشد اخلاقی و اخلاقی را تعیین کرد. با این حال، در عصر ما، دین تأثیر سابق خود را بر زندگی فرد و جامعه به طور کلی از دست داده است. احتمالا برای یک فرد مدرن تصور زندگی خود بدون مزایایی که پیشرفت علمی و فناوری به همراه دارد دشوار است. تمدن ما تمدن مصرفی است. و همانطور که بسیاری معتقدند، ریشه همه بدی ها در اینجا نهفته است. از این رو، ما کمتر و کمتر به معنای زندگی و خدا فکر می کنیم، کمتر و کمتر به زیبایی اطرافمان، معجزه در هر عنصر وجودمان توجه می کنیم. ما تمایل داریم به علم اعتماد کنیم، رویکردی عمل گرایانه به زندگی خود داشته باشیم، وجود خود را با میزان موفقیت و به رسمیت شناختن در جامعه بسنجیم، تلاش می کنیم همه چیز را منطقی توضیح دهیم و به سادگی آنچه را که نمی توانیم کنار بگذاریم. با این حال، زمانی برای همه فرا می رسد که درگیری داخلی به وجود می آید، زمانی که ایمان لازم است. و اینجاست که انسان با یک انتخاب روبرو می شود. چرا باید در مورد انتخاب صحبت کنیم؟ برای مثال، برخی ممکن است استدلال کنند که دین در مرحله‌ای صرفاً برای یک فرد در رشدش ضروری است، که فقط می‌تواند پایه‌های فرهنگی را ایجاد کند که بعداً او را به عنوان یک شهروند محترم یا عضوی از جامعه شکل دهد. ابزار موثری برای شکل گیری شخصیت ها و غیره است. بله، زمانی که دین منعکس کننده حالت درونی فردی است که به آن روی می آورد، زمانی که ایمان را رسمیت نمی دهد، اما به رشد انسان در آن کمک می کند، زمانی که حل می شود و در درون «من» خود اختلاف ایجاد نمی کند، بسیار خوب است. اکنون، مهم نیست که چقدر ناراحت کننده باشد، در پس رفاه بیرونی ورطه عظیمی بین دین و ایمان نهفته است. این واقعیت است که به نظر من دلیل اصلی از بین رفتن معنویت در دوران مدرن است. فردی که به دلیل ناتوانی در درک منطقی و کافی رویدادهای زندگی، ندیدن راهی برای خروج از وضعیت فعلی، احساس رها شدن کامل، بیگانگی و ناامیدی رانده می شود، علاقه خود را به زندگی از دست می دهد و تصمیم به خودکشی می گیرد. این پدیده به ویژه در زمان حاضر مشخص است.

در این میان بشریت به حیات خود ادامه می‌دهد و با وجود افزایش عقلانیت، چیزهای زیبا خلق می‌کند، عشق را حفظ می‌کند و امید به آینده را از دست نمی‌دهد. پس چه چیزی باعث می شود مردم بهترین نیت های روحی خود را نشان دهند؟ پاسخ واضح است - ایمان. در حال حاضر متأسفانه فرد به نفع دین انتخاب می کند و این امر ناگزیر به بحران آگاهی عمومی و ناهماهنگی درونی می انجامد. یک روز به این درک خواهیم رسید که تمدن ما به سرعت در حال سقوط به ورطه توهمات خودمان است و ما نمی توانیم کاری در برابر آن انجام دهیم، زیرا زمانی انتخاب اشتباهی انجام داده ایم.