صفحه اصلی / برگردان / آیا می توان انسان را زنده کرد؟ رستاخیز از مردگان

آیا می توان انسان را زنده کرد؟ رستاخیز از مردگان

مسئله امکان رستاخیز مدتهاست که دانشمندان سراسر جهان را به خود مشغول کرده است. علیرغم این واقعیت که پیشرفت متوقف نمی شود، دانشمندان پیشرفت کمی در این زمینه داشته اند، اما در حال حاضر تعدادی راه برای ادامه زندگی پس از مرگ وجود دارد.

حضور زیستی

دانشجویان کالج سلطنتی هنر لندن پروژه امیدوار کننده ای را توسعه داده اند که ادعا می کند هیجان انگیز است.

شیهو فوکوهارا و گئورگ ترمل پیشنهاد کردند که سنگ قبرهای استاندارد با درختان کاشته شده روی قبرها جایگزین شود.

با توجه به ایده دانش آموزان، DNA انسان را می توان به یک درخت معمولی وارد کرد و بر اساس آن می توان آن را شبیه سازی کرد.

فرآیند تهیه یک درخت با DNA انسان کاملاً کار فشرده خواهد بود و حدود شش ماه طول می کشد. ابتدا، دانشمندان باید یک خراش از گونه میزبان برای استخراج DNA که به دانه درخت پیوند زده می شود، بردارند. برای اولین آزمایش، یک درخت سیب به دلیل معنای نمادین آن انتخاب شد - در بسیاری از کشورها این درخت به عنوان نماد باروری در نظر گرفته می شود.

پس از اینکه DNA به دانه سیب تلقیح شد، آن را در آزمایشگاه پرورش داده و سپس در خاک کاشت می کنند.

در مسیر اجرای این پروژه، بررسی‌ها و بازرسی‌های طولانی توسط بوم‌شناسان انجام می‌شود تا دریابند که آیا درختان جدید که توسط «حضور انسان» در آنها اصلاح شده‌اند، برای طبیعت بی‌خطر هستند یا خیر. همچنین این پروژه با مشکلات مالی مواجه شد. NESTA، حامی بسیاری از پروژه های نوآورانه، 50 هزار دلار برای این پروژه اختصاص داد، اما هزینه های لازم برای ایجاد یک درخت با استفاده از فناوری جدید بیش از این مقدار است.

اما با وجود مشکلات، توسعه پروژه "حضور زیستی" ادامه دارد.

انجماد برودتی

انجماد برودتی که بارها در کتاب ها و فیلم های علمی تخیلی توصیف شده است، هنوز هم یکی از فناوری هایی است که چشم انداز بسیار خوبی دارد. به طور کلی، استفاده از آن بیشتر بر اساس امید ذهن های علمی آینده است که راه هایی برای بازگرداندن عملکردهای بدن انسان پیدا می کنند. برخی که خود را به کریونیک می سپارند، موافقت می کنند که بدن خود را در معرض دمای بسیار پایین قرار دهند، که تمام فرآیندهای شیمیایی طبیعی در بدن را متوقف می کند و قادر است بدن را برای مدت طولانی یخ زده نگه دارد.

اولین کسی که ایده منجمد کردن یک شخص را بیان کرد، رابرت اتینگر، فیزیکدان و ریاضیدانی بود که کتاب "چشم انداز جاودانگی" را در سال 1962 منتشر کرد. به دنبال ایده او، این دانشمند در تابستان 2011 منجمد شد.

امروزه تعدادی از شرکت ها هستند که آماده هستند هر کسی را در ازای دریافت هزینه ای مسدود کنند. به عنوان مثال، در موسسه کرایونیک در میشیگان، چند صد داوطلب یخ زده در حال حاضر منتظر زنده شدن هستند. همانطور که مشخص شد، شرکت های برودتی در روسیه وجود دارد - شرکت Kriorus، با هزینه ای بین 10 تا 30 هزار دلار، موافقت می کند که مشتری را منجمد کند.

ساخت سوپرمن

اخیراً جنبش "روسیه-2045" در روسیه به وجود آمد که شرکت کنندگان آن به پیروزی پیشرفت فناوری کشور ما اطمینان دارند. به گفته شرکت کنندگان در آن، در سال 2015، یک ربات کنترل شده توسط سیگنال های مغز انسان باید در روسیه ظاهر می شد، در سال 2020، یک مغز انسان باید به بدن مصنوعی پیوند داده می شد و ده سال بعد، در سال 2030، باید یک مغز مصنوعی پیوند داده شود. مغز ایجاد کرد. تا سال 2045، بشریت باید یک هولوگرام با آگاهی انسان ایجاد کند.

به اعتقاد پیروان جامعه، ایجاد ابرانسان هایی که با ابزارهای علمی اصلاح شده اند، آسیب پذیری های معمولی انسانی را از آنها سلب می کند. مردم آینده در برابر تشعشعات، بیماری ها، درجه حرارت بالا مصون خواهند بود و در واقع جاودانه خواهند شد.

به اندازه کافی عجیب، اعضای جامعه روسیه-2045 شامل دانشمندان معتبر، فیزیکدانان، ریاضیدانان، شیمیدانان، دانشگاهیان و دکترای علوم هستند. شاخه آمریکایی این سازمان شامل استیون سیگال بازیگر و چهره عمومی مشهور است.

به گفته شرکت کنندگان در این جنبش، به شرطی می توان به نتایج مورد نظر دست یافت که کل پتانسیل علمی روسیه و سایر نقاط جهان به سمت این اهداف هدایت شود. اکنون علم روسیه برای حل مشکلات جهان و رفع نیازهای مردم عادی تلاش می کند.

بانک DNA

علیرغم مطالعه مداوم فناوری شبیه سازی انسان، هیچ مورد رسمی شبیه سازی انسان ثبت نشده است. این به دلیل ممنوعیت این رویه توسط جامعه بین المللی است. حتی تلاش برای تولید مثل فرد برای اهداف درمانی مجاز نیست. به عنوان مثال، برای جمع آوری سلول های بنیادی از یک جنین شبیه سازی شده.

علیرغم قوانین منع شبیه‌سازی، تعدادی بانک DNA وجود دارد که می‌توانید تکه‌ای از خود را در آنها بگذارید، به این امید که روزی این ممنوعیت برداشته شود. خدمات پرداخت می شود. به عنوان مثال، در سوئیس، با 400 دلار می‌توانید نمونه‌ای از DNA خود و یک گیگابایت اطلاعات در مورد خودتان را به‌طور دائم ذخیره کنید تا یک کلون بتواند بفهمد کپی آن متعلق به چه کسی است.

انتقال هوشیاری

دانشمندان سوئیسی پروژه ذهن آبی را در سال 2005 راه اندازی کردند. کارمندان IBM و دانشگاه لوزان با هم در حال کار برای ایجاد یک مغز انسان مجازی هستند. به عبارت دیگر، دانشمندان شرایطی را برای انتقال شعور و شخصیت انسان به فضای مجازی ایجاد می کنند. اکنون دانشمندان در تلاشند تا ساختار مغز سایبری را بازتولید کنند، که بعداً ذهن انسان به آن منتقل خواهد شد. امروز آنها قصد دارند از یک پروتز عصبی که توسط یک کامپیوتر عصبی کنترل می شود برای انتقال ذهن به یک ماشین استفاده کنند. همانطور که می دانید، طی سال ها، نورون های مغز انسان از بین می روند - برای جایگزینی آنها، یک پروتز معرفی می شود که وظیفه آن ایجاد "نسخه های پشتیبان" از نورون ها خواهد بود. این داده‌ها را از مغز فرد تا زمان مرگش ضبط می‌کند تا سپس به رایانه منتقل شود.

هوش مصنوعی

پیر بلودین، خالق وب‌سایت Weekly World News، پیشنهاد ایجاد یک هوش مصنوعی بر اساس شخصیت افراد را ارائه کرد که از فعالیت‌های آنلاین یک فرد استنباط می‌شود. با توجه به ایده Blodin، یک برنامه خاص ایجاد شده قادر خواهد بود کل شبکه جهانی را اسکن کند تا اطلاعات مربوط به فرد متوفی را جمع آوری کند و یک تصویر روانشناختی از مشتری ایجاد کند. با این حال، نقص اصلی این سیستم میزان صراحت یک فرد در اینترنت است. به هر حال، برخی از افراد در شبکه های اجتماعی و انجمن ها دروغ می گویند، که می تواند تصور نادرستی را در مورد شخصیت واقعی یک فرد ایجاد کند.

کت و شلوار لمسی

دانشمندان روسی لباس حسی ساخته اند که اطلاعات دریافتی همه را ثبت و ذخیره می کند اندام های داخلیاحساسات در طول روز با کمک آن، یک پایگاه داده درباره اطلاعاتی که شخص دریافت می کند و واکنش فیزیکی و آگاهانه او به آن ایجاد می شود. در مرحله بعد، قرار است یک رایانه عصبی ایجاد شود که بتواند با حجم اطلاعات ضبط شده مقابله کند و دستگاه حاصل باید به انتقال اطلاعات دیجیتالی در مورد یک شخص به یک بدن مصنوعی کمک کند. این دستگاه قادر خواهد بود هویت شخصی را که از او کپی شده است بازسازی کند.

به من بگو: آیا کشتن آسان است؟ به راحتی. خوب، این بدان معنی است که احیای آن دشوار نیست. بستگی به کی داره و نگاه کن: آیا من هنوز زنده ام؟ تا x y و حتی بیشتر. آیا این بدان معناست که خداوند به آنها زندگی داده است؟ داد. و اگر او قبلاً آن را بار اول داده است، پس چه مشکلاتی ممکن است هنگام تکرار تجربه وجود داشته باشد؟ هیچ کدام. بنابراین، در اصل، زنده شدن آسان است: من از خدا برای آن مرحوم دعا کردم و بگذار او به زندگی خود ادامه دهد. اما موضوع این نیست که چگونه زنده شود، بلکه این سؤال است: چرا کسی که می داند چگونه این کار را انجام دهد به او نیاز دارد؟ خوب، مثلاً به من: لعنتی چرا مردگان شما به من نیاز دارند که برای آنها به خدا تعظیم کنم، تا آنها را زنده کنم؟ چرا، آیا به اندازه کافی افراد زنده وجود ندارند که بتوانند کاری را انجام دهند که این جسد انجام داد؟ بله، تا x y و بیشتر. بنابراین من شخصاً هیچ نکته ای در این نمی بینم. اما من عمویم را تقریباً از دنیای دیگر بیرون کشیدم، زیرا با وجود اینکه او یک مسیحی ارتدوکس است، او مال من است، عزیز، برادر کوچکترمادر خودم، و هنوز برای او خیلی زود بود که بمیرد. خوب، این واقعیت که او حتی شک نمی‌کند که بدون من نمی‌توانست اتفاق بیفتد، حتی بهتر است: شما کمتر می‌دانید، بهتر می‌خوابید، زیرا او دوست دارد به خود ببالد که وقتی کوچک بودم از من بچه‌داری کرده و به من خواندن یاد داده است. و بنویس خوب، چرا من این را از یک نفر بگیرم؟ بگذارید احساس کند که یک خیرخواه است. یا نگاه کنید، راننده سابق ما، که اکنون در برخی موارد در محل کار به من کمک می کند: من در واقع دو بار این یکی را از مراقبت های ویژه خارج کردم، زیرا او فردی قابل اعتماد است و همیشه خوشحال است که هر کمکی به من می کند، صرف نظر از تفاوت های ایدئولوژیکی ما. در مورد مسائل خدا اما اگر قبل از احیای اول اصلاً نمی خواست به من گوش دهد، پس از احیای دوم مانند یک عزیز با دقت گوش می دهد. خوب، چه سود مستقیمی برای من می آوری که اگر تصادفاً بمیری، بخواهم تو را زنده کنم؟ نه اصلا. به شما محل کار صدها نفر دیگر حتی بهتر از شما خواهند بود و جایگزین کردن شما آسانتر از ادرار کردن روی انگشتانتان است. خوب، اگر خدا تصمیم به کشتن شما داشته باشد، چرا باید یکی از شما یا جنازه هایتان را زنده کنم؟ او بهتر می داند که شما چه نوع نیتی هستید و این که شما فقط نیش هستید، من خودم می بینم. بنابراین، اسلاوا، حتی خواب هم نبینید که کسانی که می دانند چگونه زنده شوند، شروع به کار روی شما و اجساد شما خواهند کرد. یک وزارت بهداشت برای شما وجود دارد، و اگر دکتر گفت: "به سردخانه"، پس هیچ راه لعنتی برای شما وجود ندارد که بتوانید زندگی کنید، و وظیفه شما این است که مطیعانه دنبال دستور العمل به سردخانه بروید و روی کاناپه دراز بکشید. برای کالبد شکافی برای تشخیص: "در اثر کالبد شکافی درگذشت" و تمام. و لعنت به شما، نه معجزات خدا، بلکه برای شما فقط علم، پزشکی، فناوری، شیشه، بتن و پادشاهی آسفالت خفگی، الکترونیک به جای مغز، شیمی به جای غذا، اسباب بازی های جنسی سیلیکونی، خرید مدرک تحصیلی بدون تحصیل خودش و غیره، خوب، یک آجر به جای مغز. بنابراین، اسلاوا، چه کسی را بکشیم، چه چیزی را زنده کنیم، ابتدایی است، فقط از کسانی که می دانند چگونه این کار را با کمک خدا انجام دهند، هیچ کس به او نیاز ندارد، زیرا با کمک خدا هیچ چیز غیر ممکن نبوده است. ، نه و هرگز نخواهد بود. و تنها چیزی که برای این لازم است این است که خود را طوری بسازی که خدا بخواهد در امورت به تو کمک کند، حتی اگر به کسی نیاز داشته باشی که سرنوشت او را بمیرد، اما واقعاً به او نیاز داری، آنگاه خداوند در نیمه راه تو را ملاقات خواهد کرد. و در کمال تعجب بزرگان علم پزشکی و در کمال تعجب، شخصی از جهان دیگر برمی گردد، بدنش معجزات شفابخشی را نشان می دهد و شما او را از مراقبت های ویژه دریافت می کنید تا به شما کمک کند در آنچه که دارید. در حالی که او در بخش مراقبت های ویژه دراز کشیده بود از او نیاز داشت. و من به دوستم در محل کار نگاه می کنم: راه می رود، غر می زند، گاهی فحش می دهد، کارهای متفاوتی انجام می دهد، اما این باعث خوشحالی من می شود و قلبم پر از شکر خدا می شود. خوب، این واقعیت که او نمی خواست برگردد، من را آزار نمی دهد: من فعلاً به او نیاز دارم، زنده و نسبتاً سالم، و این را به لطف خدا نسبت به خودم دارم. خوب شما بچه ها به کسانی که می توانند شما را به زندگی برگردانند نزدیکتر نگاه کنید، اگر فقط به شما نیاز داشته باشند، خوب، یا خود شما طوری شوید که اگر اتفاقی بیفتد، خود خدا شما را زنده کند. خوب، نه، نه، مانند همه افراد "عادی" زندگی کنید و به چیزی که به آن اعتقاد ندارید خود را خسته نکنید، زیرا فقط از چه چیزی یا به چه کسی اعتقاد دارید منفعت وجود دارد، و اگر باور ندارید، پس شما نسبت به کسی یا کسی که به او اعتقادی ندارید، زیرا نیروی عمل برابر است با نیروی عکس العمل و با نشان دادن ناباوری به خدا، خود شخص خود را به فاصله دور می برد و در عین حال در فاصله بسیار نزدیک باقی می ماند. از سوی او، مانند آن موشکی که از او دور می شود، که من از آن انگیزه دریافت کردم. اما شارژ تمام می شود و دوباره به زمینی می افتد که از آن خارج شده است، زیرا برای ورود به مدار و دورتر از آن، ببخشید، نمی توان با فیوز خود پرواز کرد و به کجا می روید. از فضا برو، حتی اگر از زمین جدا شوی... و به طور کلی، کسانی که برای خزیدن متولد شده اند، نمی توانند پرواز کنند.


طبق کتاب V.A. Shemshuk "BABA YAGS - آنها چه کسانی هستند؟"
آدرس پستی انتشارات: 123182، مسکو، صندوق، Shemshuku V.A.
ایمیل: [ایمیل محافظت شده]

چگونه مردگان را زنده کنیم

شفا دهندگان روسی می توانستند افراد کشته شده یا مرده را احیا کنند. من به خصوص به این سوال علاقه مند شدم و متوجه شدم روش باستانی احیاء، در قرن 19 توسط Zabylin شرح داده شد، اما قبل از آن من خودم روش مشابهی را کشف کردم. من مشاهدات و استدلال خود را در مورد این موضوع بیان خواهم کرد.

بیشترین شکست در احیای افرادی که در اثر خفگی (آویز کردن)، غرق شدگی، شوک الکتریکی، یخ زدگی، شوک، مسمومیت، حمله قلبی جان خود را از دست داده اند، با روش های ناکارآمد احیاو با این تصور غلط که سلول های مغز در پنج تا شش دقیقه اول می میرند. در حقیقت، اینطور نیست، برعکس، سلول های عصبی بسیار طولانی تر از سایر سلول ها زندگی می کنند، زیرا آنها از تأثیرات خارجی و داخلی محافظت می کنند.

به عنوان دانشجوی مؤسسه پزشکی و کار به عنوان امدادگر در تیم امداد و نجات، طی سالیان متمادی با آمار امداد و نجات در آب آشنا شدم.

به عنوان یک قاعده، اگر فردی به مدت 4-6 دقیقه بدون هوا بود، می توانست ضربان قلب و تنفس خود را شروع کند، اما به هوش آوردن او ممکن نبود و آمبولانسی که او را به بیمارستان می برد، مجبور می شد به دستگاه تنفسی تبدیل شود. سردخانه افرادی که بیش از این مدت بدون هوا بودند، هرگز به زندگی بازنگشتند.

دلیل مردن نه به ضعیف بودن سلول های مغز، بلکه در کاهش دمای خون سر است و از آنجایی که بیشتر رگ های سر از موی انسان نازک تر هستند، خون در اثر سرد شدن غلیظ می شود. ، حرکت در نازک ترین مویرگ ها غیرممکن می شود و بنابراین قدرت مغز قطع می شود. به همین دلیل است که با وجود اینکه ضربان قلب و تنفس او باز می گردد، حتی پس از سه ساعت در آب بودن، نمی توان انسان را به هوش آورد (هوشیار).

به شخص گرفتار شد مرگ بالینی ، لازم است اولاً سر را گرم کرد و اگر مرتیس سختی داشت تمام بدن را گرم کرد. بنابراین، روس ها هنگام احیا از حمام استفاده می کردند.

از نظر فیزیولوژیکی مشخص است که واکنش های بیوشیمیایی در بدن انسان در دمای 36.6 رخ می دهد و برای شروع آنها دمای 38 درجه سانتی گراد لازم است.

به عنوان امدادگر در یک تیم نجات، وظایف من شامل بررسی وضعیت غواصان قبل از غواصی بود. از آنجایی که چنین غواصی بسیار نادر بود، من به یکی از سواحل شهر منصوب شدم. ما به این ترتیب روزهای مرخصی نداشتیم، اعتقاد بر این بود که آنها را در زمستان تعطیل می کنیم، بنابراین باید هر روز بدون هیچ روز تعطیلی در ساحل باشیم.

با شریک زندگی ام که نجات غریق هم هست به توافق رسیدیم که به صورت دوره ای تغییر کنیم و بعد یک روز که نوبت من بود که به تنهایی در حال انجام وظیفه باشم، قایق نجات نداشتم، زیرا موتور آسیب دیده بود و شریکی که مسئول آن بود. زیرا نتوانست به موقع مشکل را برطرف کند. من هم مثل همه ی تعطیلات، فقط با بقیه در ساحل آفتاب می گرفتم.

و ناگهان افرادی که کنار من دراز کشیده بودند دویدند - اورژانسی رخ داد - دختری غرق شد. ابتدا زمان را یادداشت کردم و پس از بازجویی از شاهدان عینی، برای نجات به داخل آب رفتم. این دختر توسط کسانی که با او به ساحل آمده بودند از آب بیرون کشیده شد. به ساعت نگاه کردم - 12 دقیقه گذشته بود. آنها آب را از او خارج کردند و شروع به تنفس مصنوعی دهان به دهان به او کردند. اگرچه این کار من بود، اما هیچ کس من را به عنوان یک امدادگر و همچنین به عنوان یک امدادگر نمی دانست.

آنها از ترس خشم مردمی مشروع، می گویند، چرا ما به چنین امدادگرانی نیاز داریم که حتی یک قایق مناسب ندارند (و حتی بیشتر از آن ممکن است اخراج شوند، زیرا برای من، یک دانشجوی پزشکی، کار بهتر: اینطور نبود)، من متواضعانه در نزدیکی ایستادم و نصیحت کردم، اگرچه بچه ها بدون توصیه من همه چیز را به درستی انجام دادند.

قلب او شروع به تپیدن کرد و شروع به نفس کشیدن کرد، اگرچه همه پزشکان می دانند. که این فقط می تواند یک اثر موقت باشد، نکته اصلی این بود که او به هوش می آید. طبق تمام قوانین امروزی، او هیچ شانسی برای نجات نداشت.

وقتی به کسی پیشنهاد کردم که آن را با بدن خود گرم کند (همانطور که مردم شمال هنگام احیای افراد یخ زده انجام می دهند، و همانطور که آلمانی ها یاد گرفتند که آن را در سیاه چال های اس اس احیا کنند)، پیشنهاد من مورد توجه قرار نگرفت. با این حال، هنگامی که قلب او یک بار دیگر متوقف شد و من، پس از تحریک آن، به شقیقه‌هایش پیشنهاد کردم که با ودکا مالیده شود و پارچه‌ای با ودکا به پیشانی‌اش بمالد (هیچ چیز دیگری در دستش نبود) تا مغزش گرم شود و سپس او را برگردانم. به طوری که خون تازه وارد لوب های جلویی مغز شود، پیشنهاد من پذیرفته شد و انجام شد.

روی کمپرس ودکا یک کیسه پلاستیکی گذاشتم که با دستانم به سرش فشار دادم. با اینکه به خود نیامد، اما قلبش از حرکت ایستاد. و به این ترتیب، همانطور که به نظرم رسید، پس از مدتی طولانی، ناله کرد و بدنش لرزید. آرام آرام به خود آمد. روش باستانی احیاء کار کرد.

من این مورد را به مافوق خود گزارش ندادم، زیرا برای من این به معنای اخراج است، زیرا نتوانستیم به موقع قایق را تعمیر کنیم و مهمتر از همه، باید با آرزوی فارغ التحصیلی از موسسه پزشکی خداحافظی کنم. اما ظاهراً یکی از مسافرین این حادثه را به مافوق من گزارش داده و در جریان حادثه امدادگران در محل حضور نداشته اند. در هر صورت رابطه من با آنها به طور ناگهانی خراب شد و من و شریکم خیلی زود اخراج شدیم.

البته این احیاء می توانست یک تصادف محض باشد و من نتوانستم آن را با یک مثال به کسی ثابت کنم. به همین دلیل است زمانی که نه 10 دقیقه، بلکه چندین ساعت، روز و حتی ماه گذشت، شروع به جمع آوری موارد احیا کردم. من تحقیقاتم را متوقف نکردم و قبلاً به عنوان دانشجوی دانشکده زیست شناسی (من مجبور شدم انستیتو پزشکی را ترک کنم زیرا بخش عصرانه آنجا وجود نداشت و باید جایی کار می کردم) برای انجام دروس در سردخانه رفتم.

در نتیجه تحقیقاتم، متوجه شدم که تقریباً سه روز در یک فرد، نقاط فعال بیولوژیکی مانند یک فرد زنده به کار خود ادامه می‌دهند و در افرادی که در اثر مرگ خشونت‌آمیز جان خود را از دست داده‌اند، تا یک ماه باقی می‌مانند. ، یا شاید بیشتر، فقط اجساد دیگر در طول دوره کار من، آنها آن را در دوره آموزشی نیاوردند.

اگرچه موضوع کار دورهدر نهایت فریب خوردم، اما در آن زمان بود که به این نتیجه رسیدم که تفاوتی بین انیمیشن معلق در حیوانات، خواب بی حال و مرگ در انسان وجود ندارد.
جوندگان، خرس‌ها و دیگر گونه‌های پستانداران بالاتر که هر بار به خواب زمستانی می‌روند، در واقع به نظر می‌رسند که می‌میرند، اما با افزایش دمای محیط زنده می‌شوند.

جان رایت در کتاب خود به نام شاهد جادوگری توضیح داد که چگونه شمن های آفریقایی جنگجویانی را که یک روز پیش کشته شده بودند احیا می کنند. او قبل از احیا، مردمک گربه مانند و عدم وجود نبض را در همه آنها ثبت کرد. و بعد از مراسمی که به او اجازه ندادند، همه مردگان زنده بودند.

نکته اصلی در هنگام احیا این است که دمای بدن از 36.6 به خصوص دمای سر پایین نمی آید.

و دوم، فرد باید به طور دوره ای به پشت خود بچرخداز آنجایی که مرکز اراده (هشیاری) که در لوب پیشانی مرکزی مغز قرار دارد، نباید از خون تخلیه شود. زیرا هنگامی که قلب در نتیجه دراز کشیدن طولانی مدت به پشت متوقف می شود، خون طبیعی از پیشانی خارج می شود.

اصلا مرگ وجود نداردو شرایط نامساعدی وجود دارد که در آن بدن مجبور می شود تمام فرآیندهایی را که در آن اتفاق می افتد متوقف کند ، اما اگر بدن را به درستی برای احیاء آماده کنید ، می توان همیشه مرگ را شکست داد.

پاتاناتومیست ها به خوبی می دانند که اگر قلب فرد متوفی پس از باز کردن قفسه سینه لمس شود، تمام بدن می لرزد و اغلب قلب شروع به تپیدن می کند. در این مورد معلمان می گویند؛ که اینها رفلکسهای باقیمانده هستند، در واقع این گواه بر این است که شخص متوفی زنده است و آماده است که بیدار شود و زندگی کند، اگر او را نبرند و سپس در خاک دفن کنند.

اگر بدن خود را ترک کرده اید و مراقب هستید که چگونه آنها تلاش می کنند تا شما را احیا کنند، پس بدانید که اگر دوباره وارد بدن خود نشوید، این تلاش ها از جانب پزشکان بی نتیجه خواهد بود.

اگر پزشکان نتوانستند شما را احیا کنند و از تلاش خود دست کشیدند و می دانید که هنوز می توانید زندگی کنید و زندگی کنید، دوباره بدن را ترک کنید و شروع به تحریک انرژی زندگی خود کنید.

به طور ذهنی بازوهای راست و چپ خود را با ریتم ضربان قلب خود بلند کنید - 12 بار. سپس با همان فرکانس گردن خود را 12 بار به جلو و عقب متمایل کنید. پس از این، 180 درجه نیز 12 بار تعظیم کنید. پس از این کار، تمام عضلات بدن خود را منقبض کنید. اگر موفق به خم شدن نشدید، این تمرینات را دوباره به همان ترتیب تکرار کنید. اجازه ندهید که حواس خود را از دیدن خویشاوندان یا «موجودات خوب» پرت کنید. اینجا به شما بیشتر نیاز است.

عملاً هیچ مرگی وجود ندارد. در زبان روسی ما هیچ کلمه ای برای مرگ وجود ندارد. کلمه "مرگ" خود به معنای "در حد اعتدال" است، به عبارت دیگر: خود را معرفی کنید، استراحت کنید، دور شوید، بکشید، بمیرید، بازی در جعبه، نتیجه کشنده و غیره. در گذشته به معنای اعمال کاملاً متفاوتی بود که از تحلیل ریشه این کلمات ناشی می شود، اما اصلاً مرگ نیست.

و این نشان می دهد که مرگ بر روی زمین به عنوان یک پدیده اخیراً ظاهر شده است ، زیرا معنای اصلی کلمات به معنای مرگ امروز هنوز ناپدید نشده است. نام روسی قدیمی برای یک فرد متوفی که تا به امروز حفظ شده است "متوفی" است، یعنی. خوابیده به عبارت دیگر، اجداد ما بر خلاف ما خوب می دانستند که مرگ فقط رویایی است که روزی تمام می شود.

با قضاوت بر روی دخمه ها و دلمن هایی که هنوز در برخی از نقاط روسیه یافت می شوند، می توان نتیجه گرفت که تا همین اواخر اجداد ما مرگ را نه به عنوان خروج از زندگی، بلکه به عنوان یک دگرگونی می دانستند. پس از همه، شما می توانید هر دو سرداب و دولمن را ترک کنید.

با ظهور کاتولیک در روسیه، دفن مردگان در زمین تجویز شد و دخمه ها و دلمن ها ممنوع شد، با وجود این، قزاق ها همچنان برای مردگان "لوله" می گذاشتند تا متوفی زنده شده بتواند کمک بخواهد و کمک کند. در تابوتش خفه نمی شد

اگر به کل سنت تثبیت شده تشییع جنازه نگاه کنید، می توانید به این نتیجه صریح برسید که همه چیز انجام شده و در حال انجام است تا فردی که از انیمیشن معلق بهبود یافته است، نتواند از محل دفن خود خارج شود.

ابتدا به این فکر افتادند که سنگی روی قبر بگذارند. از آنجایی که این کمکی نکرد و برخی هنوز هم توانستند به نحوی از آن خارج شوند، سنگ قبری را پیدا کردند که تمام قبر را پوشانده بود. با این حال، مواردی وجود داشت که مردم، حتی در این مورد، به نحوی بیرون آمدند، ناخن های خود را پاره کردند و انگشتان خود را به خون پاره کردند، که اتفاقاً در داستان هایی که در قرن نوزدهم نوشته شده بود و حتی در زمان ما گفته می شد، حفظ شد. اردوگاه های پیشگام

طبیعتاً چنین مواردی باعث هیجان عمومی شد. بنابراین، برای استفاده اختراع شد تابوت های چوبی، که درپوش روی آن میخکوب شده بود و مرد احیا شده هیچ شانسی برای خارج شدن از آن نداشت.

پس از استقرار قدرت شوروی، زمانی که کاتولیک به عنوان یک سنت بدون مانع وارد فرهنگ روسیه شد، کالبد شکافی اجباری افراد مرده تجویز شد تا امکان رستاخیز برای مردگان باقی نماند و فریادهای کمکی که به طور دوره‌ای از سوی مردم شنیده می‌شد. قبرها دیگر مردم را علیه پزشکان برانگیختند.

اما پزشکان، البته، مقصر نیستند. اشغالگران مقصرند که فکر مرگ را بر ما تحمیل کردند.
هیچ مرگی در طبیعت وجود ندارد، فقط تصور ما از آن به عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر است که مرگ بر روی زمین را تأیید می کند. در واقع، مرگ از خواب بی حال قابل تشخیص نیست - انیمیشن معلق، که هر ساله بسیاری از حیوانات از طریق آن می گذرند.

خواب بی حال (مرگ) توسط اجداد ما به طور خاص به عنوان یک واکنش محافظتی بدن ایجاد شد و از گلبول های پروتئینی انباشته شده که سلول های بدن را مسدود می کرد - عبور کرد - که فرد به دلیل اتولیز (انحلال) دوباره جوان شد.

اما در پزشکی این عقیده منتشر می شود که اتولیز ظاهراً تمام درون سلول را پردازش می کند ، که مطلقاً درست نیست. در خواب بی حال، شخص همه چیز را می شنود و حتی می بیند، اما تا زمانی که فرآیندهای دگرگونی در او اتفاق نیفتد، نمی تواند حرکت کند. تصادفی نیست که افرادی که خواب بی حال (مرگ) را پشت سر گذاشته اند، توانایی های حساس زیادی دارند.

همه موارد فوق به ما امکان می دهد تا نتیجه ای بدون ابهام بگیریم که توهم مرگ که توسط مهاجمان به عنوان وسیله ای برای مجازات یک شخص بر ما تحمیل شده است ، به واقعیت تبدیل شده است ، اگرچه در اصل خیالی است.

تصادفی نیست که حفاری‌های گورستان‌های قدیمی که هنوز کالبدشکافی نشده بود نشان می‌دهد که افراد دفن شده خود را وارونه در تابوت‌هایشان می‌بینند.

به عبارت دیگر، تقریباً همه افرادی که فوت کرده اند، اگر کالبد شکافی صورت نمی گرفت، دوباره زنده می شوند و با وحشت متوجه می شوند که زنده به گور شده اند. بنابراین بازنگری در شرایط مدرن دفن افراد ضروری است. و دوباره شروع به دفن کردن (یعنی پنهان شدن از حیوانات و پرندگان و نه دفن در زمین) افراد مرده در دخمه ها کنید.

از آنجایی که امروزه برای بسیاری دخمه مقرون به صرفه نخواهد بود، می توانید از مکان های آماده تارتاروس بالایی استفاده کنید که در زیر تمام شهرهای فعلی موجود است و اکنون خالی است. یا غارهایی که دمای آن در تابستان و زمستان یکسان است.

قبل از قرار دادن فرد در سردابه، باید معده، روده، دهان و گوش خود را با روش های مدرن تمیز کرده و هر 9 ماه یک بار با روش باستانی روسی عملیات احیا را انجام دهد.

اینجا یک ردیف می آید سوالات فلسفی- آیا انجام این کار ضروری است؟ آیا ارزش زنده کردن بسیاری از مردگان را دارد؟? یک نظرسنجی کوچک در مورد مدت زمانی که مردم دوست دارند زندگی کنند نشان داد که مردم نمی‌خواهند تا سنین پیری زندگی کنند، زیرا زندگی دشوار، بی‌نشاط و بی‌امیدی دارند.