صفحه اصلی / برگردان / چرا مردم اینقدر به دین اعتقاد دارند. چرا مردم با وجود اینکه دلیلی برای ایمان به او ندارند به او ایمان می آورند؟ ارزش های کتاب مقدس با ارزش های مدرن مطابقت ندارد

چرا مردم اینقدر به دین اعتقاد دارند. چرا مردم با وجود اینکه دلیلی برای ایمان به او ندارند به او ایمان می آورند؟ ارزش های کتاب مقدس با ارزش های مدرن مطابقت ندارد

ما در دنیایی زندگی می کنیم که خیلی ها آنقدر مذهبی هستند که حاضرند به راحتی هم نوع خود را که دیدگاه های متفاوتی به زندگی دارند بکشند. امروز ما از مسلمانان اسلحه در دست می ترسیم، اما دورانی که بشریت زیر پاشنه آهنین مسیحیت ناله می کرد هنوز فراموش نشده است. در قرون وسطی، مؤمنان تلخ سال‌ها جنگ‌های خونین مذهبی را به راه انداختند و بدعت‌گذاران و جادوگران را در آتش سوزاندند. مسیحیان آن زمان نداشتند دانش علمیو هر چه کاهنان به آنها گفته بودند به صورت اسمی در نظر گرفتند. اما چگونه توضیح دهیم که چیست مردم مدرنکه سالهاست دانش انباشته شده توسط نسل های گذشته را درک کرده اند، به دلایلی به بوته های آتش سخنگو، افسانه ای در مورد بهشت ​​و فرشتگانی که آسمان ها را بر روی بال های قدرتمند شخم زده اند نیز اعتقاد دارند؟

بیایید سعی کنیم بفهمیم چرا مردم به خدا ایمان دارند

مهم ترین عامل تعیین کننده دین یک فرد محل تولد اوست. در کشور ما، بسیاری از مردم فقط به این دلیل مسیحی هستند که در خانواده های مسیحی به دنیا آمده اند. اگر آنها در جایی در چین به دنیا می آمدند، به احتمال زیاد بودایی بودند و در حال حاضرمدیتیشن در تلاش برای رسیدن به روشنگری.
این اتفاق می افتد زیرا یک کودک کوچک فقط یک لوح خالی است که چیزی در مورد دنیای اطراف خود نمی داند و تمام اطلاعات لازم را از والدین خود دریافت می کند. او معتقد است پدر و مادرش، سخنان آنها برای یک مرد کوچک حقیقتی غیرقابل انکار است. و بزرگترها از این سوء استفاده می کنند و از یک کودک ساده لوح مسلمان یا مسیحی دیگری می سازند. دین به عنوان علم بدیهی ارائه می شود که نیازی به اثبات ندارد.
همه چیز خوب خواهد بود، اما این دانش توسط مردم باستان اختراع شد که فکر می کردند خورشید به دور زمین می چرخد ​​و روی فیل ها و یک لاک پشت ایستاده است. اجداد ما نمی دانستند چرا باران می باردیا رعد و برق غرش می کند، ستارگان و خورشید چیست. مردم که قادر به توضیح چنین پدیده هایی نبودند، شروع به اختراع خدایان و ارواح کاملاً خارق العاده کردند.

بسیاری از مردم پس از ابتلا به یک بیماری جدی یا مواجهه با مشکلات جدی در زندگی شروع به ایمان به خدا می کنند.

آنها فقط به کمک بهشت ​​امیدوارند، زیرا هیچ یک از همسایگان آنها، افسوس، نمی توانند به آنها کمک کنند. همانطور که می گویند، غریق به کوچکترین نی هم می چسبد.
همچنین فراموش نکنید که دین همیشه کشیشان داشته است که از آن به عنوان وسیله ای برای ثروتمند شدن و کسب قدرت استفاده می کردند. آنها لباس های غیرعادی می پوشیدند و برای تحت تاثیر قرار دادن گله خود مراسم و دعاهای مرموز اختراع کردند. در اروپای قرون وسطیکلیسا توانست در حین تبلیغ تقدس فقر و فروتنی، ثروت هنگفتی را بدون دردسر جمع کند. امروزه معابد و کلیساهای مجلل زیادی نیز وجود دارد که در داخل و خارج با طلا تزئین شده اند. اما همه اینها پولی است که می توان برای مثال برای درمان کودکان بیمار خرج کرد.
بیایید نتیجه گیری کنیم: مردم به خدا ایمان نمی آورند نه به این دلیل که او وجود دارد، زیرا هیچ مدرکی برای آن وجود ندارد، بلکه به دلایل زیر:

  • - مذهب تا حد زیادی بر اساس محل تولد تعیین می شود. به سادگی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
  • - بسیاری در زیر یوغ سنگین شروع به باور می کنند شرایط زندگی.
  • - ایمان به خدا گروه خاصی از مردم را از نظر مالی امن می کند. بنابراین تمام تلاش خود را برای ترویج آن به توده ها انجام می دهند.

مذهب از زیر پیشانی پشمالو نیاکان ما در جایی در پارینه سنگی میانه سرچشمه گرفته است. علم به عنوان یک روش بعدها ظاهر شد - که در یونان باستان. اما مانند تمام صفات دیگر ما، هر دوی آنها بر روی ابر به ما نرسیده است، بلکه از اجداد حیوانی ما به ارث رسیده است. در واقع حیوانات دین و علم ندارند. اما آنها چیزی را دارند که هم دین و هم علم از آن رشد کرده اند: ایمان، دانش، و همچنین نیاز به هر دو.

در ابتدا، حیوانات برای افزایش کنترل بر محیط خود به دانش عینی نیاز داشتند. حقایق پردازش شده به تجربه اضافه می شوند، و هر چه بزرگتر باشد، حیوان سازگارتر است، زندگی آسان تر و تولید مثل موفق تر است.

ایمان بعداً ظاهر می شود، تقریباً در همان سطح تکامل ذهنی تفکر تخیلی. سگ با صدای بیرون از در پارس می کند زیرا معتقد است که این صدا دلیلی دارد، کسی پشت آن است که باید به او پارس کرد. و این به او توهم کنترل می دهد. فقط یک توهم است، اما برای کاهش استرس از یک موقعیت نامشخص و بالقوه خطرناک کافی است. و هر چه سطح استرس کمتر باشد، زندگی آسان تر و تولید مثل موفق تر است.

فواید دانش آشکار است. اما از ایمان نیز بسیار است:

ایمان هنگام تصمیم گیری باعث صرفه جویی در زمان و منابع مغز می شود. در طبیعت، کسی که خوب تصمیم می گیرد، کسی است که نه به این سرعت، درست تصمیم می گیرد.

ورا در پشت پدیده های تصادفی نیروی خاصی را می بیند که آنها را به وجود آورده است و سعی می کند بر این نیرو تأثیر بگذارد. این از توسعه درماندگی آموخته شده جلوگیری می کند. وقتی همه چیز بد است و هیچ چیز قابل تغییر نیست، می توانید به توهمات و تشریفات مانند نی چنگ بزنید و این نی خیالی واقعاً از شما حمایت می کند.

ایمان توانایی ما را برای درک یکدیگر بهبود می بخشد. روح شخص دیگری در تاریکی است، تمام ایده های ما در مورد دنیای درونی دیگری منحصراً حدس و گمان است، واقعیت های خیالی. اما آنها همچنان به ما کمک می کنند تا روابط واقعی ایجاد کنیم، دوستان پیدا کنیم و بر مردم تأثیر بگذاریم. که هر چه همدلی و توانایی فرد برای درک روان دیگران بهتر رشد کند، بیشتر مستعد این یا آن نوع دینداری است. به نظر می رسد که روابط با دوستان خیالی به عنوان یک زمینه آموزشی برای تقویت مهارت های خواندن روح شما کار می کند.

سرانجام ایمان، اضطراب وجودی ما را به ترس تبدیل می کند. جایگزین عالی، درست است؟ واقعا عالیه حیوانات در حال حاضر ترس از مرگ دارند. از این رو مراسم خداحافظی و تدفین شناخته شده در میان فیل ها، میمون ها و دلفین ها، و اخلاق شناس مارک بکوف در کتاب زندگی احساسی حیوانات، چنین رفتاری را حتی در میان لاماها، روباه ها و گرگ ها توصیف می کند. همدلان بزرگ - سگ ها - از مرگ صاحب خود می ترسند. کوکو در مورد تصادف بچه گربه محبوبش با ماشین: "بد است. غمگین بخواب، جلف» (R.I.P.، Coco. Us too).

به گفته اروین یالوم روان‌درمانگر معروف، ما از بدو تولد اضطراب عدم وجود و شناخت پیشا مفهومی مرگ را داریم. در حدود پنج سالگی، زمانی که برای اولین بار متوجه می شویم که قرار است بمیریم، مفهومی می شود. برای خوبی. روزی، من خواهم رفت. اصلا وحشت! به عقیده هایدگر، وحشت سطح شدیدی از اضطراب است که در آن شناسایی شی عامل آن غیرممکن است. در حالی که انسان در این حالت است، توانایی هیچ عملی را ندارد. اضطراب اراده و فعالیت را فلج می کند زیرا از خود من جدا نیست. اما اگر به ترس تبدیل شود از من جدا می شود و کنترل می شود. نه توسط من، بلکه توسط شخص دیگری. همانطور که عقل ماکیاولیستی ما معتقد است، قطعاً می توانیم با آنها به توافق برسیم.

علم سازش ناپذیر است و دین همیشه هنر مذاکره است. خوب، مرگ فرصتی است که نمی توانید آن را رد کنید. اما شما می توانید در مورد شرایط بحث کنید؟ هر دینی این واقعیت را می پذیرد که شما بمیرید، اما آن را با این قول تکمیل می کند که اگر شرایط خاصی برآورده شود، به همین جا ختم نمی شود.

امید به جاودانگی راه ما برای کنترل ترس از مرگ است. غیرمنطقی، توهم آمیز، اما آنها هنوز به چیز دیگری نرسیده اند. علم هنوز مشغول است، اما ما در حال حاضر به آن نیاز داریم.

زندگی، با مشکلات وجودی و خودانگیختگی کلی اضطراب‌آور، ما را تحت فشار قرار می‌دهد و تنها دو راه حل برای آن وجود دارد - کنترل و قابل پیش‌بینی. واقعی یا توهمی - برای روان چندان مهم نیست.

دانشمندان دو گروه از موش ها را در موقعیتی نامناسب قرار دادند: آنها را بسته بودند، به پشت دراز کشیده بودند و نمی توانستند کاری انجام دهند. اما یکی می توانست چوبی بجود، در حالی که دیگری نمی توانست. حدس بزنید کدام گروه سریعتر از استرس بهبود یافتند؟ در جویدن چوب، مانند هر آیین دیگری، معنای عقلانی وجود ندارد. اما کاهش استرس ارزش دارد. آزمایشات روی حیوانات و افراد نشان می دهد که کنترل خیالی یک موقعیت به اندازه کنترل واقعی آرامش بخش است. و اگر نمی توانید تفاوت را ببینید، چرا بیشتر پرداخت کنید؟

به همین دلیل است که هیچ آتئیستی در سنگرهای زیر آتش وجود ندارد و حتی در هواپیما در هنگام تلاطم تعداد آنها کمتر از ده دقیقه پیش است. دین راه برون رفت از وضعیت ناامید کننده را فراهم می کند. بله، خودتان آن را روی دیوار کشیدید. اما برای سلامتی شما بهتر از هیچ است.

اما اگر ایمان چنین چیز مفیدی است، چرا اکنون مورد انتقاد دانشمندان، مربیان و دیگران است؟ مردم خوببا تحصیلات خوب؟

بالاخره همیشه اینطوری نبود. زمانی که ولع ایمان و دانش همراه با سازوکار انباشت فرهنگ، دین و علم را به وجود آورد، فعلاً با آرامش زندگی کردند. شفا دهندگان شمن. کاهنان-اخترشناسان. راهب ژنتیکی کتاب‌ها در صومعه‌ها نوشته می‌شدند، دانشگاه‌ها از صومعه‌ها سرچشمه می‌گرفتند، و فهمیدن اینکه یکی به کجا ختم می‌شد و دیگری شروع می‌شد دشوار بود. اما به تدریج نهادهای قدرتمند اجتماعی-فرهنگی که بر پایه ایمان و دانش رشد می کردند منزوی شدند و از روابط تعاونی به روابط رقابتی رفتند.

و در آغاز قرن بیست و یکم، درگیری آنها به اوج تاریخی رسیده بود. بله، دانشمندان زمانی در آتش سوزانده شدند، اما قرون وسطی اساسا آنها را سوزاند. این یک روش عادی برای حل مسائل بود و دانشمندان بر اساس یک مبنای مشترک پیش می رفتند. اما وقتی در قرن بیست و یکم، حامیان دین و علم جنگ خروس‌های واقعی را به راه می‌اندازند، مؤمنان مادر و ملحدان مادر در اینترنت دیوار به دیوار می‌روند و دانشمندان و کشیش‌ها مدفوع و پوست موز را در بحث‌های عمومی پرتاب می‌کنند، این دیگر کاملاً عادی نیست. علاوه بر این، احساسات شرکت کنندگان آنقدر در هم تنیده و متقابل است که خود شیطان نمی فهمد چه کسی به چه چیزی اعتقاد دارد، چه کسی چه چیزی را می داند و چه کسی حاضر است گلوی یکدیگر را برای چه چیزی درآورد. برای حقیقت؟ برای تأثیرگذاری بر مخاطب؟ برای پیروزی مفهوم شما بر مفهوم دشمن؟ هر چه که باشد، نتیجه چیز ناخوشایند زیر است.

دانش و ایمان اصلی ترین راه های طبیعی برای تنظیم استرس هستند. ما به هر دوی آنها نیاز داریم، زیرا دانش در شرایط اطلاعات کافی کار می کند و ایمان - در شرایط اطلاعات ناکافی.

اما افکار عمومی بر یک انتخاب پافشاری می‌کنند: نه دوست من، یا تو با ما در سمت نور هستی یا با اینها در سمت تاریکی. و ما باید انتخاب کنیم.

یک موقعیت انتخاب دشوار باعث ایجاد اثر شناخته شده ناهماهنگی شناختی می شود: با انتخاب یک چیز، بلافاصله شروع به بی ارزش کردن گزینه رد شده می کنیم.

مرغ یا ماهی؟

اوه... خب... احتمالا ماهی... آره ماهی! ماهی سالم است. در مورد مرغ چطور؟ حتی فسفر هم نداره

این ترسناک نیست که شخصی دین را انتخاب کند، ترسناک است که دوگانگی کاذب تحمیل شده توسط جامعه او را مجبور به بی ارزش کردن جایگزین کند: "چرا، علم شما چیزی نمی داند، فقط مشکلاتی ایجاد می کند." و این ممکن است او را از بسیاری از چیزهایی که علم می تواند به او بدهد محروم کند، اما به او نخواهد داد، زیرا خودش در این حالت ایستاده است: "اینجا را باور نکن یا گم شو."

اگرچه هیچ کس مجبور نیست بین نیازهای اساسی خود یکی را انتخاب کند. ما حق هر دو را داریم. بدانیم چگونه استرس را کاهش دهیم حقایق واقعی. و با ایمان به انجام این کار زمانی که حقایق کافی وجود ندارد.

اما برای حفظ کفایت، باید حقایق خیالی را از واقعی جدا کنیم. و در واقع مشکل اصلی در اینجا نهفته است.

در شماره جدید "همه چیز مانند حیوانات است" ما یک آزمایش ساده انجام می دهیم که رابطه ایمان و دانش را در یک سر نشان می دهد. من متواضعانه امیدوارم که چیزی را برای کسی روشن کند و شاید حتی اندکی از تعداد دعواهای بی معنی که تلویزیون ها و اینترنت را پر می کند، بکاهد. از این گذشته ، برای خلاص شدن از شر تعصبات و نه تقویت آنها یا جایگزینی آنها با دیگران ، فقط باید با دقت به هر سر فردی دانش اضافه کنید. و آنها خودشان همه چیز غیر ضروری را بیرون خواهند زد. باور کنید به هیچ وجه نمی توان به این مهم دست یافت.

فیزیولوژیست، برنده جایزه نوبل پزشکی

مذاهب خیلی وقت پیش ظاهر شدند، اما مردم حتی قبل از آن به خدایان مختلف و ماوراء الطبیعه اعتقاد پیدا کردند. اعتقاد به چنین چیزهایی و علاقه به زندگی پس از مرگ زمانی ظاهر شد که مردم تبدیل به مردم شدند: با احساسات، افکار، نهادهای اجتماعی و تلخی از دست دادن عزیزان خود.

بت پرستی و توتمیسم ابتدا ظهور کردند، سپس ادیان جهانی شکل گرفتند که تقریباً در پشت هر یک از آنها یک خالق بزرگ وجود دارد - خدا در درک ها و ایده های مختلف بسته به ایمان. علاوه بر این، هر فردی آن را متفاوت تصور می کند. خدا چیست؟ هیچ کس نمی تواند این را با اطمینان پاسخ دهد.

بیایید به این سوال که چرا مردم به خدا ایمان دارند در زیر مقاله نگاه کنیم.

دین چه می دهد؟

در زندگی یک فرد وجود دارد موقعیت های مختلف. یک نفر در یک خانواده بسیار مذهبی متولد می شود، بنابراین آنها نیز همان می شوند. و برخی احساس تنهایی می کنند یا در چنین موقعیت های تصادفی خطرناکی قرار می گیرند، پس از آن زنده می مانند و پس از آن شروع به ایمان به خدا می کنند. اما مثال ها به همین جا ختم نمی شود. دلایل و توضیحات زیادی برای اینکه چرا مردم به خدا اعتقاد دارند وجود دارد.

قدرت ایمان به خدا گاهی اوقات حد و مرزی نمی شناسد و واقعاً می تواند مفید باشد. انسان با ایمان و دعا و غیره بار خوش بینی و امیدواری دریافت می کند که تأثیر مفیدی بر روح و روان و روحیه و جسم دارد.

توضیح قوانین طبیعت و همه چیز ناشناخته

خدا برای مردم گذشته چیست؟ سپس ایمان نقش کلیدی در زندگی مردم داشت. تعداد بسیار کمی بودند که ملحد بودند. علاوه بر این، انکار خدا محکوم شد. تمدن ها به اندازه کافی برای توضیح پدیده های فیزیکی پیشرفت نکرده بودند. و به همین دلیل است که مردم به خدایان مسئول پدیده های مختلف اعتقاد داشتند. به عنوان مثال، مصریان باستان آمون را داشتند که کمی بعد مسئول خورشید بود. آنوبیس از دنیای مردگان و غیره حمایت می کرد. این فقط در مصر نبود. در یونان و روم باستان ستایش خدایان مرسوم بود، حتی قبل از تمدن‌ها، مردم به خدایان اعتقاد داشتند.

البته اکتشافات در طول زمان اتفاق افتاد. آنها کشف کردند که زمین گرد است، فضای وسیعی وجود دارد و خیلی چیزهای دیگر. شایان توجه است که ایمان هیچ ربطی به ذهن انسان ندارد. بسیاری از دانشمندان، کاشفان و مخترعان مؤمن بودند.

با این وجود، حتی در حال حاضر، پاسخ برخی از سؤالات اصلی، مانند: قبل از تشکیل زمین و فضا به طور کلی چه اتفاقی افتاده است، پیدا نشده است؟ نظریه ای در مورد بیگ بنگ وجود دارد، اما ثابت نشده است که آیا واقعاً اتفاق افتاده است، قبل از آن چه اتفاقی افتاده است، چه چیزی باعث انفجار شده است و غیره. معلوم نیست روح، تناسخ و غیره وجود دارد یا خیر. همانطور که به طور قطع ثابت نشده است که مرگ مطلق و کامل وجود دارد. بر این اساس در دنیا اختلافات زیادی وجود دارد، اما نمی توان از این بلاتکلیفی و ناشناخته اجتناب کرد و ادیان به این پرسش های ابدی پاسخ می دهند.

محیط زیست، جغرافیا

قاعدتاً فردی که در خانواده مذهبی به دنیا می آید مؤمن نیز می شود. و مکان جغرافیایی تولد تأثیر می گذارد که او به چه ایمانی پایبند باشد. برای مثال، اسلام در خاورمیانه (افغانستان، قرقیزستان و غیره) و در شمال آفریقا (مصر، مراکش، لیبی) گسترده است. اما مسیحیت با همه شاخه هایش تقریباً در تمام اروپا، آمریکای شمالی (کاتولیک و پروتستان) و روسیه (ارتدوکس) گسترده است. به همین دلیل است که مثلاً در یک کشور کاملاً مسلمان تقریباً همه مؤمنان مسلمان هستند.

جغرافیا و خانواده معمولاً بر مذهبی شدن یک فرد تأثیر می‌گذارند، اما دلایل دیگری وجود دارد که باعث می‌شود افراد بعداً در زندگی به خدا ایمان بیاورند.

تنهایی

ایمان به خدا اغلب نوعی حمایت اخلاقی از بالا به افراد می دهد. افراد تنها نسبت به افرادی که عزیزان خود را دارند کمی بیشتر به این نیاز دارند. این دلیلی است که می تواند در کسب ایمان تأثیر بگذارد، اگرچه قبل از آن شخص می توانست ملحد باشد.

هر دینی دارای چنان خاصیتی است که پیروان آن احساس می کنند درگیر چیزی جهانی، بزرگ و مقدس هستند. همچنین می تواند اعتماد به نفس را در آینده ایجاد کند. شایان ذکر است که افراد با اعتماد به نفس کمتر از افراد ناامن به نیاز به باور وابسته هستند.

امید

مردم می توانند به چیزهای مختلف امیدوار باشند: برای مثال برای نجات روح، عمر طولانی، یا برای درمان بیماری و پاکسازی. در مسیحیت روزه و نماز وجود دارد. با کمک آنها می توانید امید ایجاد کنید که همه چیز واقعاً خوب خواهد بود. این باعث خوش بینی در بسیاری از موقعیت ها می شود.

برخی موارد

همانطور که در بالا ذکر شد، یک فرد می تواند به طور ناگهانی به خدا ایمان بیاورد. این اغلب پس از رویدادهای زندگی کاملاً خارق العاده اتفاق می افتد. بعد از باخت یکی از عزیزانیا مثلا بیماری

مواردی وجود دارد که مردم وقتی با خطر روبرو می شوند ناگهان به خدا فکر می کنند و بعد از آن شانس آورده اند: با یک حیوان وحشی، یک جنایتکار، با یک جراحت. ایمان به عنوان تضمینی برای اینکه همه چیز خوب خواهد شد.

ترس از مرگ

مردم از خیلی چیزها می ترسند. مرگ چیزی است که در انتظار همه است، اما معمولاً هیچ کس برای آن آماده نیست. در یک لحظه غیرمنتظره اتفاق می افتد و همه عزیزان را غمگین می کند. برخی از مردم این پایان را با خوش بینی درک می کنند و برخی دیگر نه، اما با این وجود همیشه بسیار نامشخص است. چه کسی می داند در آن سوی زندگی چه چیزی وجود دارد؟ البته ما می خواهیم به بهترین ها امیدوار باشیم و ادیان نیز این امید را فراهم می کنند.

به عنوان مثال، در مسیحیت، پس از مرگ جهنم یا بهشت ​​می آید، در بودیسم - تناسخ، که همچنین یک پایان مطلق نیست. اعتقاد به روح نیز دلالت بر جاودانگی دارد.

برخی از دلایل را در بالا مورد بحث قرار دادیم. البته نباید این واقعیت را نادیده گرفت که ایمان می تواند بی اساس باشد.

نظر بیرونی

بسیاری از روانشناسان و دانشمندان پیشنهاد می کنند که مهم نیست که خدا واقعا وجود دارد، بلکه مهم این است که دین به هر فرد چه می دهد. به عنوان مثال، استاد آمریکایی استفان رایس مطالعه جالبی انجام داد که در آن با چندین هزار مؤمن مصاحبه کرد. این نظرسنجی نشان داد که آنها به چه باورهایی پایبند هستند، همچنین ویژگی های شخصیتی، عزت نفس و بسیاری موارد دیگر. معلوم شد که مثلاً افراد صلح طلب خدای خوب را ترجیح می دهند (یا سعی می کنند او را اینطور ببینند)، اما کسانی که فکر می کنند گناه زیادی می کنند، توبه می کنند و از این بابت نگران هستند، خدای سختگیر را در دینی ترجیح می دهند که مجازات ترس برای گناهان پس از مرگ وجود دارد (مسیحیت).

استاد همچنین معتقد است که دین حمایت، عشق، نظم، معنویت و شکوه است. خداوند مانند نوعی دوست نامرئی است که اگر برای فردی که تمرکز و انگیزه در زندگی ندارد لازم باشد به موقع حمایت می کند یا برعکس، سرزنش می کند. البته، همه اینها بیشتر در مورد افرادی است که نیاز دارند نوعی حمایت را زیر نظر خود احساس کنند. و دین می تواند این امر و نیز ارضای احساسات و نیازهای اساسی انسان را فراهم کند.

اما دانشمندان دانشگاه آکسفورد و کاونتری تلاش کردند تا ارتباط بین دینداری و تفکر تحلیلی/شهودی را شناسایی کنند. به نظر می رسد که هر چه فردی تحلیلگرتر باشد، احتمال بی خدا بودن او بیشتر می شود. اما نتایج نشان داد که بین نوع تفکر و دینداری ارتباطی وجود ندارد. بنابراین، ما متوجه شدیم که تمایل به اعتقاد به یک شخص بیشتر با تربیت، جامعه، محیط تعیین می شود، اما از بدو تولد ایجاد نمی شود و به همین شکل ایجاد نمی شود.

به جای نتیجه گیری

بیایید خلاصه کنیم که چرا مردم به خدا ایمان دارند. دلایل زیادی وجود دارد: یافتن پاسخ برای سؤالاتی که به هیچ وجه نمی توان به آنها پاسخ داد، زیرا آنها آن را از والدین و محیط "می گیرند" تا با احساسات و ترس مبارزه کنند. اما این تنها بخش کوچکی است، زیرا دین واقعاً چیزهای زیادی به بشریت بخشیده است. بسیاری از مردم به گذشته و آینده ایمان داشتند. بسیاری از ادیان نیز به معنای انجام کار خوب هستند که می توان از آن لذت و آرامش گرفت. تنها تفاوت بین یک ملحد و یک مؤمن وجود یا عدم وجود ایمان است، اما این به هیچ وجه ویژگی های شخصی یک فرد را نشان نمی دهد. این نشانگر هوش یا مهربانی نیست. و مطمئناً وضعیت اجتماعی را منعکس نمی کند.

متأسفانه، کلاهبرداران اغلب از تمایل افراد به اعتقاد به چیزی سود می برند و خود را به عنوان پیامبران بزرگ و غیره نشان می دهند. شما باید مراقب باشید و به افراد و فرقه های مشکوک اعتماد نکنید، که اخیراداره زیاد میشه اگر منطقی بمانید و بر اساس آن با دین رفتار کنید، آن وقت همه چیز درست می شود.

به من بگو آیا خدایی وجود دارد؟
-نه
-کی میشه؟
از شوخی

روزی روزگاری در سمینارهای روش شناسی در مؤسسه آکادمیک ما در دهه 1980، دکتر. علوم زیستیاو را با حروف اول نامش E.L صدا می کنم، سخنان خود را با کلمات تکان دهنده آغاز کرد: "همانطور که می دانید، خدا وجود دارد!"

بنابراین من با چیزهای تکان دهنده شروع می کنم. همانطور که می دانید در طبیعت خدایی وجود ندارد. نه ارتدوکس، نه اتحاد، نه کاتولیک، نه پروتستان، نه کالوینیست، نه انگلیکان، نه شیعه، نه سنی، نه یهودی، نه، پوزش می طلبم، چینی.

خواننده عزیز! اگر اهل ایمان هستید، عجله نکنید که صفحه را با عصبانیت ببندید! کمی صبور باش من فقط می خواهم توضیح دهم که خدا وجود دارد، اما به عنوان دانش ژنتیکی، و اعتقاد به وجود خدا ریشه در ضمیر ناخودآگاه افراد از اولین نفس در بدو تولد دارد. اما، متأسفانه، در طبیعت وجود ندارد، همانطور که هیچ غول، بابا یاگا، پدر فراست، نه خدای Ra، الهه Astarte، زئوس، مشتری، Perun و غیره وجود ندارد. و قطعاً در کلیساها، کلیساها، صومعه ها، مساجد، کنیسه ها و سایر مؤسسات «خدا پسندانه» که ادعای نزدیکی ویژه به خدا دارند، خدایی وجود ندارد.

نوزاد انسان کاملاً درمانده به دنیا می آید. او حتی برای چند ساعت بدون کمک خارجی زنده نمی ماند. برخلاف حیوانات بچه که به معنای واقعی کلمه بلافاصله یا خیلی زود پس از تولد می توانند به طور مستقل حرکت کنند، ببینند و به دنبال منبع غذا بگردند، یک انسان تازه متولد شده می تواند، و برای مدت نسبتا طولانی، تا یک سال یا بیشتر، فقط نفس بکشد، مکد. شیر، و از شر محصولات گوارشی خلاص شوید. یک نوزاد تازه متولد شده نیز می تواند گریه کند. و این همه است. اولین کاری که یک نوزاد تازه متولد شده انجام می دهد این است که به تنهایی شروع به نفس کشیدن می کند و بلافاصله شروع به گریه می کند. چرا او شروع به نفس کشیدن می کند مشخص است. او از تامین اکسیژن بدن مادر محروم بود. چرا گریه می کند؟ و سپس، که او - هنوز در واقع یک توده زنده کاملاً ناخودآگاه با نگاهی سرگردان و حرکات غیر ارادی اندام - ابتدا در سطح ژنتیکی "می داند" که بیرون از او کسی وجود دارد که به این فریاد پاسخ می دهد، او را گرم می کند. به او غذا دهید، او را بشویید، از او محافظت کنید. هیچ فرد عادی نمی تواند با آرامش و بی تفاوتی گریه یک کودک را نادیده بگیرد. داستان های متعدد موگلی نشان می دهد که حیوانات نیز نمی توانند این کار را انجام دهند. و کودک در چند سال اول زندگی خود از این ابزار استفاده می کند تا زمانی که به موجودی آگاه تبدیل شود. غریزه گریه یکی از اساسی ترین غرایز انسان است. اجازه دهید اضافه کنیم که میل غریزی به گریه کردن در موقعیت های استرس زا برای مدت طولانی در بزرگسالان باقی می ماند. در این خاصیت و دانش اولیه است که ریشه و محیط غذایی نهفته است. ایمان مذهبیبه خدا شاید با مقداری مبالغه بتوان گفت که گریه کودک دعای غریزی است. این بدان معنی است که مردم در واقع نه تنها به خدا ایمان دارند، بلکه در ابتدا، ناخودآگاه می دانند که خدا - فردی خارج از آنها، که شخصاً از آنها محافظت می کند، آنها را تغذیه می کند و آنها را از همه خطرات نجات می دهد - وجود دارد. بنابراین ممکن است، همانطور که برخی از محققان اشاره کرده اند، منطقه ای در مغز انسان وجود دارد که مسئول احساسات مذهبی است.

این غریزه در کودکان در "ایمان به بزرگسالان" غریزی ادامه می یابد. بدون این غریزه، بچه ها زنده نمی مانند و چیزی یاد نمی گیرند. کودکان نیازی به آزمایش با آتش ندارند تا یاد بگیرند که می توانند بسوزند. مادر یا پدر یا پدربزرگ و مادربزرگ یا بزرگسال دیگری که تحت مراقبت هستند به آنها گفته می شود. وقتی بچه ها بزرگ می شوند، از والدین خود، از دیگر بزرگسالان، یاد می گیرند که یک خدای ارتدوکس، کاتولیک، پروتستان، مسلمان شیعه، مسلمان سنی، یهودی یا خدای دیگری وجود دارد (از کجا آمده اند یک گفتگوی جداگانه است، اجازه دهید حواسمان پرت نشود. ). اما به همین ترتیب، اگر بزرگسال معتبر دیگری به آنها بگوید که خدایی وجود ندارد، می توانند ناگهان ایمان خود را به این موضوع از دست بدهند. و آنها هیچ آسیبی را از این اتفاق نخواهند دید، همانطور که وقتی به آنها می گویند بابانوئل یک افسانه است و پدر برای آنها هدیه سال نو خریده است، هیچ آسیبی را تجربه نمی کنند. همسرم به یاد دارد که در کودکی یک دایه بسیار مؤمن داشت و تا 7 سالگی به خدا ایمان داشت. یک روز دوستش ولیا در حیاط گفت که خدا نیست. او با وحشت به سمت مادرش دوید و پرسید که والیا برای این کار چه خواهد کرد. اما در کلاس اول ، در یکی از اولین درس ها ، معلم مدرسه لیدیا فدوروونا گفت که خدا وجود ندارد و این همه است. از آن زمان همسرم یک آتئیست بوده است.

اما اعتقاد غریزی به وجود خدا هنوز دین نیست. دین نوعی سازمان اجتماعی است. شکی نیست که ادیان مدرن جهان به عنوان نهادهای اجتماعی از جامعه برده سرچشمه می گیرند. آنها حتی بسیاری از ویژگی های آن را حفظ می کنند. کافی است صفات و اصطلاحات را یادآوری کنیم مسیحیت ارتدکس: مؤمنان بندگان خدا هستند، سلسله مراتب کلیسا حاکم هستند و غیره. در آن زمان‌های دور، این استعداد طبیعی اولیه و غریزی افراد برای باور به موجودی قادر مطلق، همراه با توانایی ذاتی برای اعتماد کورکورانه به بزرگتر و قوی‌تر، طبیعتاً به ابزاری برای انقیاد و سازمان اجتماعی آنها تبدیل شد. و اساس پایبندی مردم به این یا آن دین، ظاهراً غریزه «اساسی» دیگری است، غریزه گله. اجداد هومو ساپینس مدرن در بسته زندگی می کردند. هومو ساپینس در قبایل زندگی می کرد، و بسیاری از آنها هنوز زندگی می کنند، و غریزه گله یک ویژگی مهم ژنتیکی برای بقای فرزندان بود. اینکه این غریزه گله ای از بین نرفته و در روان انسان باقی مانده است، فکر می کنم دلیل خاصی نمی خواهد. ما در غرایز اولیه خود آنقدرها که فکر می کنیم از اجداد نخستی هایمان دور نیستیم.
عبارت "غریزه گله" در روسی مفهوم منفی دارد. بنابراین، «فرهنگ شناسان» مدرن برای آن تعبیری مجلل ارائه کرده اند: «خودشناسی ملی». آقایان یادتان باشد که ویروس ذهنی «خودشناسی ملی» که در اواخر دهه 1980 همزمان با همه گیر شدن ویروس ذهنی دینداری به طور همه گیر شیوع پیدا کرد، چقدر قتل عام کرده و می کند، چه تعداد از سرنوشت انسان ها شکسته شده است. و همچنان در وسعت اتحاد جماهیر شوروی سابق شکسته می شود!

در این سال‌ها، مواردی که بزرگسالانی که قبلاً غیرمؤمن بودند، ناگهان به مؤمنان مؤمن تبدیل می‌شوند نیز گسترده شده است (البته منظورم موارد مشخصه محیط مهاجر روسی زبان آمریکا، آلمان، اسرائیل و اغلب نیست. در خود روسیه، زمانی که این امر ناشی از ملاحظات صرفا تجاری است). موضع ملحدانی که متوجه می شوند متقاعد کننده ترین استدلال های معقول مبنی بر اینکه خدایی که توسط ادیان موعظه می شود یک توهم است، ممکن است شنیده نشود، صرفاً به این دلیل که مردم می توانند آگاهی خود را به اطلاعات ناخودآگاه ناخواسته ببندند، باید چه موضعی داشته باشند؟

البته تا زمانی که بر منافع دیگران تأثیری نداشته باشد، نمی توان حق مردم را در باور آنچه می خواهند به چالش کشید. نمی توان آنها را از اتحاد در گروه ها و انجمن های عمومی مطابق با این ایمان منع کرد. ریشه جهان بینی الحادی نهی نیست اعتقادات مذهبی، و در رد قاطع ادیان به عنوان نهادهای اجتماعیرد بر اساس آگاهی از این که ایده خدا که آنها نمایندگی می کنند دروغی است که برای تسخیر روح مردم استفاده می شود و هدف اساسی کلیساها خدمت به مردم نیست، حفظ و اشاعه اخلاقیات و اخلاقیات نیست. موازین اخلاقی و میراث معنوی تمدن، چیزی است که بدون هیچ توجیهی مدعی آن هستند، اما حفظ خود و بازتولید نهادها و زیرساخت‌های دینی از طریق خصوصی‌سازی، بردگی اخلاقی و استثمار گله.

وظیفه اومانیستی ملحدان این است که سعی کنند از فرصت هایی که هنوز وجود دارد استفاده کنند تا چشمان مردم را باز کنند و آنها را از عفونت ویروسی روانی که توسط روحانیون منتشر می شود و از بردگی ذهنی و غالباً انقیاد برده وار بسیار واقعی از مبلغان مذهبی و سلسله مراتب کلیسا رهایی بخشند. نمی‌توان شستشوی مغزی گسترده‌ای را که در سال‌های اخیر همه ما را از صفحه‌های تلویزیون، رادیو و صفحات روزنامه‌ها و کتاب‌ها با مشارکت خجالت‌آمیز و خجالت‌آمیز نخبگان ادبی و هنری، پیگیر و پیگیر، در معرض آن قرار می‌دهند، بی‌پاسخ گذاشت. زامبی‌سازی وسواس‌آمیز، که جدیدترین نمونه آن به عنوان کمپین تدفین اخیر برای پدرسالار کلیسای ارتدکس روسیه عمل می‌کند.

شاید مردم مستعد هستند - از نظر ژنتیکی و از دوران کودکی - به موجودات قدرتمند اخروی - خدایان و فرشتگان - اعتقاد داشته باشند. اما به اندازه ای کم، مردم از نظر ژنتیکی حقیقت را به دروغ ترجیح می دهند، آنها ترجیح می دهند بدانند واقعا چه چیزی هست و چه چیزی نیست. در غیر این صورت، نسل بشر ادامه نمی‌یابد، مطمئناً.

زمان مطالعه: 3 دقیقه

قرن هاست که بشریت به خدا ایمان داشته است. مهم نیست مردم در چه قاره‌ها یا کشورهایی زندگی می‌کنند، همگی از معابد دیدن می‌کنند و قدرت‌های برتر را می‌پرستند. چرا مردم این کار را می کنند، چرا به خدا ایمان دارند؟ پاسخ ساده است: جمعیت یک کشور خاص قبلاً با ایمان خاصی متولد شده بودند، به عنوان مثال، هندوها، مسلمانان، کاتولیک های یونانی و غیره. مردم اجازه ندارند با متقاعد کردن آنها به وجود خدا در ایمان خود شک کنند.

علاوه بر این، برخی موقعیت‌های اجتماعی دیگر نیز به وجود می‌آیند که مؤمنان به شدت به احکام دینی ثابت شده پایبند هستند. هر کلیسا جامعه ای ایجاد می کند و در صورت نیاز به اعضا احساس حمایت می کند. بسیاری از حوزه‌های زندگی عمل‌گرایانه ارزش‌های خود را به صفر رسانده‌اند و جوامع مذهبی چنین خلأهایی را پر کرده‌اند. ایمان به خدا مردم را متقاعد می کند که اینگونه می توانند در مواقع سخت یک مربی پیدا کنند.

اکثر مردم با تجزیه و تحلیل پیچیدگی خلقت جهان یا تأمل در زیبایی طبیعت، متوجه می شوند که چیز دیگری در جهان ما وجود دارد که می تواند چنین شکوه و عظمتی را ایجاد کند و همچنین دنیای فیزیکی، ما را احاطه کرده است.

در گذشته، همه ادیان نظرات خود را در مورد تاریخ پیدایش حیات مطرح کرده اند. هر یک از آنها بیان می کند که همه چیز توسط یک قدرت برتر - خدا ایجاد شده است. با این حال، این یکی از بیشترین پاسخ هایی است که چرا مردم به خدا ایمان دارند.

شاید دلیل اصلی ایمان به خدا از این باشد تجربه شخصیفرد فردی ممکن است کسی استجابت دعا را شنید، کسی در لحظه ای خطرناک اخطار دریافت کرد، فیض بر کسی نازل شد و او بهبود یافت. مرد شاد; شخصی با دریافت برکت، کاری را که شروع کرده بود با موفقیت به پایان رساند. این باعث ایجاد احساس شادی و آرامش می شود، این شما را تشویق می کند به کلیسا بروید، آشنا شوید کتاب مقدس.

در حال حاضر، تعداد زیادی از مردم، با وجود پیشرفت‌های بی‌شمار در فناوری، در وضعیتی افسرده و ناراحت هستند. این اتفاق می افتد به دلیل مشکلات اجتماعیو نوعی سختی در زندگی و همچنین به دلیل تمایل اکثریت به مقایسه زندگی شخصی خود با زندگی افراد موفق.

همچنین مردم به خدا ایمان دارند تا شاد شوند، بفهمند. برخی از افراد به قوانین سختگیرانه ای نیاز دارند که به آنها اجازه می دهد اعمال خود را کنترل کنند، در حالی که برخی دیگر، برعکس، نیاز به بیان و آزادی بیشتری دارند. ایمان به خدا به انسان اجازه می دهد تا اهداف و ارزش های خود را درک کند. ایمان به شما این فرصت را می دهد که اولویت های خود را از قبل تعیین کنید، در روابط با عزیزان، الزامات خود و جامعه تجدید نظر کنید.

دین به شما کمک می کند تا پاسخ را پیدا کنید: معنای زندگی چیست. برای هر فردی، این سوال در طول زندگی اصلی باقی می ماند. این مشکل معنوی مربوط به تعیین هدف نهایی هستی است. همه نمی توانند پاسخ دهند که معنای وجود چیست. و حتی با درک معنی، هر فردی موفق به اثبات آن نمی شود. اما جالب اینجاست که در هر فردی نیاز به یافتن معنا و توجیه عقلانی آن وجود دارد. انسان هنگام تصمیم گیری در مورد معنای زندگی با انتخاب یکی از دو گزینه احتمالی اجتناب ناپذیر مواجه می شود، زیرا بسیاری از جهان بینی ها در نهایت به دو جهت محدود می شوند: دین یا الحاد. انسان باید بین دین و الحاد یکی را انتخاب کند.

تعریف اینکه دین چیست دشوار است. با این حال، به طور قطع می توان گفت: دین یک واقعیت است. زندگی اجتماعی. کلمه «دین» در لغت به معنای مهار کردن، پیوند دادن است. این احتمال وجود دارد که در ابتدا این اصطلاح دلالت بر دلبستگی شخص به چیزی غیرقابل تغییر و مقدس داشته باشد.

مفهوم دین برای اولین بار در سخنرانی های یک سیاستمدار و خطیب رومی قرن اول استفاده شد. قبل از میلاد ه. سیسرو که دین را با کلمه دیگری به معنای خرافه (باور اسطوره ای، تاریک) مقایسه کرد.

خود مفهوم «دین» برای اولین بار در قرن مسیحیت به کار رفت و بیانگر نظامی فلسفی، اخلاقی و عمیق بود.

عنصر اولیه هر دین ایمان است. ایمان یکی از ویژگی های مهم آگاهی یک فرد، معیار اصلی معنویت بوده و خواهد بود.

هر دینی به لطف وجود دارد فعالیت های مذهبی. متکلمان آثاری می سازند، معلمان اصول دین را آموزش می دهند، مبلغان دین را گسترش می دهند. با این حال، هسته فعالیت مذهبی فرقه است (از لاتین - تکریم، تزکیه، مراقبت).

این فرقه شامل درک کل مجموعه اعمالی است که توسط مؤمنان به منظور پرستش خدا یا برخی دیگر انجام می شود. نیروهای ماوراء طبیعی. اینها شامل دعاها، مناسک، اعیاد مذهبی، عبادات، خطبه ها.

ممکن است اشیاء مذهبی، کشیشی و معابد در برخی ادیان وجود نداشته باشد. مذاهبی وجود دارند که به این فرقه اهمیتی ناچیز داده می شود یا ممکن است نامرئی باشد. اگرچه به طور کلی در دین نقش خود فرقه بسیار پررنگ است. مردم در حال انجام عبادت، ارتباط، تبادل اطلاعات و احساسات، تأمل در آثار باشکوه نقاشی و معماری، گوش دادن به متون مقدس، موسیقی دعا. همه اینها به افزایش احساسات مذهبی اهل محله کمک می کند، آنها را متحد می کند و به دستیابی به معنویت کمک می کند. در عین حال، کلیسا احکام و قوانین خود را اعمال می کند که می تواند بر روان افراد تأثیر منفی بگذارد.

جوانب مثبت و منفی دین

برای قرن ها، دین با موفقیت آگاهی انسان را در "شبکه ای" از غیر عملی ها، سازه های جهان، زندگی پس از مرگ و غیره محصور کرده است. بنابراین در آگاهی مردم و در حافظه نسل ها قوی تر شده و بخشی از پتانسیل فرهنگیدین دارای کارکردهای فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی-سیاسی بود.

کارکردهای دین به عنوان راه ها درک می شود نفوذ مذهبیبر زندگی جامعه کارکردهای دین هر دو موافق و مخالف را به همراه دارد.

مزیت هر دینی این است که ایمان به مؤمنان کمک می کند تا احساسات منفی را راحت تر تحمل کنند. به عبارت دیگر، دین با تسطیح، تسلی می بخشد احساسات منفی(ناامیدی، اندوه، احساس غم، تنهایی و غیره). تسلی دینی شکل خاصی از روان درمانی است، هم مؤثر و هم ارزان. به لطف چنین تسلی، بشریت توانست در گذشته تاریخی دوام بیاورد، و هنوز هم زنده است.

دومین مزیت کارکرد دین این است که باعث ارتقای ارتباط بین مردم و جهان بینی کلی.

ارتباط یک نیاز و ارزش مهم در زندگی است. ارتباطات محدود یا فقدان آن باعث رنج مردم می شود.

اکثر مستمری بگیران به ویژه کمبود ارتباطات را تجربه می کنند، اما اتفاق می افتد که جوانان نیز در این تعداد قرار می گیرند. دین به همه کمک می کند تا بر این جنبه منفی زندگی غلبه کنند.

فقط مورخان به معایب دین اشاره می کنند، زیرا متکلمان متقاعد شده اند که دین هیچ ضرری ندارد.

مورخان از خود بیگانگی مردم را بر اساس زمینه های ایدئولوژیک یک نقطه ضعف می دانند. این بدان معنی است که اهل محله با مذاهب مختلف با یکدیگر یا بی تفاوت یا خصمانه رفتار می کنند. هر چه اندیشه انتخاب شدن در دین قویتر تبلیغ شود، بیگانگی بین مؤمنان ادیان مختلف آشکارتر می شود. اما دینی (بهائیت) وجود دارد که قوانین اخلاقی آن چنین رفتاری را محکوم می کند و آن را در ردیف رذیله اخلاقی قرار می دهد.

دومین عیب به گفته مورخان کاهش سطح فعالیت اجتماعی مؤمنان است.

فعالیت اجتماعی یک فعالیت غیر مذهبی است که هدف آن خدمت به جامعه است، مثلاً کار مفید اجتماعی، فعالیت سیاسی، فعالیت علمی و فرهنگی.

ادیان به دلیل کارکرد ایدئولوژیک خود مانع مشارکت مردم در فعالیت های سیاسی-اجتماعی (شرکت در راهپیمایی ها، انتخابات، تظاهرات و غیره) می شوند. این امر از طریق ممنوعیت های مستقیم اتفاق می افتد، اما اغلب به دلیل این واقعیت است که زمانی برای فعالیت های اجتماعی باقی نمی ماند، زیرا وقت شخصی به نماز، مناسک، مطالعه و توزیع ادبیات دینی اختصاص دارد.

خداناباوران، در تلاش برای درک ایمانداران، از خود می پرسند که چه چیزی باعث می شود مردم به خدا ایمان داشته باشند.

حتی گاهی افراد مذهبی با رعایت تنوع به این موضوع فکر می کنند جنبش های مذهبی.

برخی معتقدند که ایمان به خدا یک امر ترجیحی شخصی است، برخی دیگر معتقدند که بدون ایمان انسان به فردی پست تبدیل می شود، برخی دیگر به دلیل این اعتقاد که مردم خود ایمان به خدا را ابداع کرده اند ترجیح می دهند سکوت کنند. همه نظرات متناقض هستند، پشت هر یک اعتقادی وجود دارد که نشان دهنده دیدگاه فرد نسبت به ایمان به خالق است.

بنابراین مردم شروع به ایمان به خدا می کنند دلایل زیر:

  • تولد در خانواده ای مؤمن مذهب بستگی به منطقه ای دارد که خانواده در آن زندگی می کند (برای مثال هندوها در هند زندگی می کنند، کاتولیک ها در ایتالیا زندگی می کنند، اسلام گرایان در مراکش و غیره زندگی می کنند).
  • برخی از افراد به دلیل احساس نیاز به خدا به ایمان می آیند. آنها آگاهانه به دین، خالق، علاقه مند هستند، بنابراین کمبودهای خود را جبران می کنند. آنها متقاعد شده اند که ظهور انسانیت تصادفی نیست، هر کسی هدفی دارد. چنین ایمانی یک انگیزه موقت نیست، بلکه یک اعتقاد عمیق است.
  • حتی فردی که از دین دور است، با تجربه آزمایشات زندگی، به عنوان مثال در یک دوره بیماری جدی به خدا روی می آورد.
  • برخی با درک اجابت دعای خود، از روی میل شخصی به خدا ایمان می آورند و از او تشکر می کنند.
  • انسان را به ایمان سوق می دهد. او ممکن است در واقع ایمان نداشته باشد، اما از ترس قضاوت شدن توسط دیگران و یا از ترس آنچه پس از مرگ برای او اتفاق می افتد، تظاهر به ایمان می کند.

دلایل اعتقاد مردم به خدا را می‌توان بی‌پایان فهرست کرد، اما همه اینها به این خلاصه می‌شود که یک فرد می‌تواند ایمان سطحی یا عمیق داشته باشد. این در سخنان و تصمیمات او منعکس خواهد شد یا خیر، و کلماتی که با صدای بلند گفته می شود "من به خدا ایمان دارم" همیشه درست نیست.

سخنران مرکز پزشکی و روانشناسی "سایکومد"