صفحه اصلی / برای یک پسر / جامعه یهودی لیبرال لوبک نمونه ای از ادغام کامل

جامعه یهودی لیبرال لوبک نمونه ای از ادغام کامل

53.565278 , 10.001389 53°33'55" n. w /  10°00′05 اینچ شرقی. د 53.565278° s. w 10.001389 درجه شرقی. د (G) (O) جمعیت 2013 1.746 میلیون 825 سال سرشماری تاریخ تاسیس

اسامی سابق

هامابورگ اطلاعات اولیه در مورد شهرهامبورگ در شمال غربی آلمان واقع شده است. این یکی از بزرگترین بنادر دریای شمال است. وضعیت مستقلی دارد

ایالت فدرال

و همچنان عنوان یک شهر آزاد و هانسیاتیک را حفظ کرده است.

هامبورگ در دهانه رودخانه البه و در فاصله 100 کیلومتری از دریا واقع شده است. آلتونا و واندسبک که به عنوان ناحیه بخشی از آن هستند تا قرن بیستم شهرهای جداگانه با بندرهای خاص خود بودند. آب و هوای این شهر معتدل و ساحلی است.

مساحت این شهر 755.3 کیلومتر مربع است. جمعیت در پایان سال 2013، 1،746،342، شامل 254،354 در ناحیه آلتونا و 409،176 در واندسبک بود.

اولین قلعه به نام Gammaburg در سال 825 بر روی دماغه ای در محل تلاقی البه و شاخه شاخه آن آلستر ساخته شد. در سال 834، اسقف اعظم در آنجا مستقر شد و مبلغانی را به شمال فرستاد. این شهر در سال 845 توسط وایکینگ ها سوزانده شد و هامبورگ در طول 300 سال بعد، هشت بار بازسازی و دوباره سوزانده شد.

در قرن سیزدهم، اهمیت اقتصادی هامبورگ به دلیل توسعه اتحادیه هانسیاتیک، که در آن نقش هامبورگ پس از لوبک در رتبه دوم قرار داشت، افزایش یافت. این نقطه ترانزیت اصلی تجارت بین روسیه و فلاندر بود. هامبورگ مسیرهای تجاری در پایین دست البه را کنترل می کرد. در سال 1459، آخرین کنت هلشتاین درگذشت و هامبورگ به طور رسمی تحت حاکمیت پادشاه دانمارک قرار گرفت.

در سال 1550، هامبورگ از نظر اهمیت اقتصادی از لوبک پیشی گرفت. بورس اوراق بهادار در سال 1558 و بانک هامبورگ در سال 1619 تاسیس شد. سیستم کاروان های دریایی برای کشتی های باری در سال 1662 افتتاح شد. بازرگانان هامبورگ اولین کسانی بودند که در دریاهای آزاد با کشتی های جنگی همراه شدند. تقریباً در همان زمان، بیمه دریایی در آنجا معرفی شد - اولین بار در آلمان.

در سال 1770، بر اساس توافق با دانمارک، هامبورگ به طور مستقیم تحت انقیاد امپراتور آلمان قرار گرفت (به یک شهر آزاد امپراتوری تبدیل شد) و مناطق بیشتری دریافت کرد. در زمان ناپلئون، هامبورگ توسط ارتش فرانسه اشغال شد و در سال 1810 به امپراتوری فرانسه ضمیمه شد. پس از سقوط ناپلئون (1814-1815)، هامبورگ به عضویت کنفدراسیون آلمان درآمد، با نامگذاری "شهر آزاد و هانسیاتیک هامبورگ" از سال 1819. آلتونا تا سال 1864 تحت قلمرو قضایی دانمارک باقی ماند.

این شهر در تجارت بین المللی دریایی شکوفا شد. حتی آتش سوزی سال 1842 که یک چهارم شهر را ویران کرد، بر توسعه تجارت تأثیری نداشت. در سال 1880 یک بندر جدید ساخته شد. این شهر از نظر جغرافیایی بسیار گسترش یافته است و با حومه ادغام شده است. در آغاز قرن بیستم جمعیتی بالغ بر 700000 نفر وجود داشت.

در میان آنها سرمایه داران، کشتی سازان، واردکنندگان بازرگان (به ویژه شکر، قهوه و تنباکو از مستعمرات اسپانیا و پرتغال)، بافندگان و جواهرسازان بودند. برخی از سرمایه گذاران یهودی در تأسیس بانک هامبورگ در سال 1619 شرکت کردند.

قرن XVII-XVIII

تا سال 1611 سه کنیسه در هامبورگ وجود داشت. در سال 1612 به یهودیان هامبورگ مالیات سالانه 1000 مارک پرداخت می شد و در سال 1617 این مقدار دو برابر بود. پادشاهی های سوئد، لهستان و پرتغال یهودیان را به عنوان سفیران خود در هامبورگ منصوب کردند.

سیزده خانواده پرتغالی از هامبورگ در سال 1703 در آلتونا ساکن شدند و به مستعمره کوچک پرتغالی که قبلاً وجود داشت اضافه کردند. آنها جامعه ای را تشکیل دادند که به نام بیت یاکوف ها-کاتان(بعدا نو شالوم). کنیسه در سال 1770 ساخته شد. اما این جامعه شعبه ای از جامعه در هامبورگ باقی ماند.

از جمله خاخام های برجسته جماعت متحد آلتونا، هامبورگ و واندسبک می توان به J. Eibenschütz (از سال 1750 بر سر کار)، Yehezkel Katzenelenbogen (?-1749)، رافائل کوهن (1722-1803) و Zvi Hirsch Zamosch (187) اشاره کرد. در آلتونا همچنین یک خاخام، دانشمند و شخصیت عمومی، جی امدن، زندگی می کرد که با آیبنشوتز بحثی را انجام داد. خاخام رافائل بن یکوتیل کوهن، که به مدت 23 سال به جامعه خدمت کرد، یکی از سرسخت ترین مخالفان ترجمه مندلسون از پنج کتاب (1783) بود.

در هامبورگ دکتر و نویسنده رودریگو د کاسترو (1550-1627)، خاخام و دانشمند یوسف شلومو دلمدیگو (در 25-1622)، دکتر و دایره‌المعارف بنیامین موسفیا (1609-1672)، اسحاق هالوی - نویسنده کتاب «دوروت هاریش» در هامبورگ زندگی می‌کردند. ""، دستور زبان و نویسنده موسی گیدئون ابودینته (1602-1688)، خاخام و نویسنده آبراهام دی فونسکا (متوفی 1651)، شاعران شالوم بن یاکوف هاکوهن و یوسف تزارفاتی (متوفی 1680)، خاطره نویس گلیکل از هاملین و تاجر. بشردوست سولومون هاینه (عموی هاینریش هاینه)، موسی مندلسون. F. Mendelssohn-Bartholdy آهنگساز بزرگ در آنجا متولد شد.

یهودیان در آلتونا به تجارت مشغول بودند، برخی از آنها به عنوان سهامدار کشتی هایی که در تجارت آمریکای جنوبی و به ویژه در قرن هجدهم به شکار نهنگ مشغول بودند. از سوی پادشاهان دانمارک امتیازات اقتصادی ویژه ای به آنها اعطا شد. یهودیان هامبورگ اغلب به تأمین مالی این شرکت ها کمک می کردند.

تایپوگرافی

کنیسه قدیمی "معبد" در هامبورگ، ساخته شده در سال 1818 (حفظ نشده است).

نقش هامبورگ و آلتونا در تاریخ چاپ عبری بسیار زیاد است. از سال 1586، کتاب‌های یهودی، به‌ویژه کتاب‌های انجیل، توسط چاپخانه‌های مسیحی، عمدتاً با کمک کارکنان یهودی، در هامبورگ منتشر شد.

در سال 1732، افرایم هکشر ثروتمند چاپخانه ای را افتتاح کرد که یک سال بعد به دست دستیار او آرون بن الیجا هاکوهن، ملقب به هارون ستزر ("سگ" اشاره گر) رسید. او به چاپ ادامه داد و در سال 1743 رئیس چاپخانه جاکوب امدن شد، جایی که بعداً بسیاری از نوشته های جدلی امدن علیه جاناتان آیبنشوتز چاپ شد. در سال 1752 آنها از هم جدا شدند و هارون به سمت ایبنشوتز رفت.

یکی دیگر از دستیاران چاپخانه امدن، موسی بن، چاپخانه خود را در سال 1765 افتتاح کرد و این شرکت که به "برادران بن" معروف بود، تا پایان قرن نوزدهم زیر نظر پسران و نوه هایش فعالیت می کرد.

تا پایان قرن هجدهم. مردم اسپانیا و پرتغال از اسپانیایی و پرتغالی استفاده می کردند. در 1618-1756 پانزده کتاب یهودی در هامبورگ به این زبان ها منتشر شد. تقریباً 400 کتاب یهودی بین قرن 17 و 19 در هامبورگ چاپ شد. در قرن نوزدهم، چاپخانه‌های یهودی عمدتاً کتاب‌های مذهبی، پنج کتاب مقدس، کتاب‌هایی درباره معرفت عرفانی و ادبیات عامه منتشر کردند.

قرن نوزدهم

کنیسه با سالن تشریفات در گورستان اولسدورف در هامبورگ، در سال 1883 افتتاح شد. عکس از کلاوس-یواخیم دیکو.

در حدود سال 1800، تقریباً 6300 اشکنازی و 130 یهودی پرتغالی در هامبورگ زندگی می کردند که تقریباً 6٪ از جمعیت را تشکیل می دادند.

"جمعیت سه شهر" واحد تا سال 1811 وجود داشت، زمانی که ناپلئون اول هامبورگ را به امپراتوری فرانسه ادغام کرد و یهودیان این سه شهر دستور داشتند یک ساختار واحد ایجاد کنند که هر دو سفاردیم و اشکنازیم را متحد کند. در طول اشغال فرانسه (1811-1814)، یهودیان رسماً از برابری کامل برخوردار بودند، اما از وحشتی که مارشال داووت به اجرا درآورد، به شدت متحمل رنج شدند.

پس از اخراج فرانسوی ها و لغو حقوق برابر برای یهودیان در سال 1814، بسیاری از آنها هامبورگ را به مقصد آلتونا ترک کردند که دانمارکی باقی ماند. خاخام متحد آلتونا و وندبک تا سال 1864 در آنجا باقی ماندند.

کاهش جمعیت در آلمان آغاز شده است جوامع یهودی
(در حاشیه داده های آماری اخیر)

پاول پولیان- مخصوصاً برای Demoscope

چندی پیش، سازمان مرکزی خیریه یهودی در آلمان (ZBOEG) یک کتاب راهنمای آماری در مورد یهودیت جمعی آلمان در سال 2006 منتشر کرد.

چیز خاصی نیست، فقط یک روال سالانه.

آنچه در اینجا خاص است این است که سال 2006 خود آخرین سال تراز مثبت 17 سال مهاجرت یهودیان از اتحاد جماهیر شوروی سابق به آلمان است. این موازنه، همانطور که در زیر نشان داده خواهد شد، حتی در حال حاضر نیز منفی بوده است، اما نقش یک نجات دهنده آماری را نه کسی، بلکه توسط 1912 اعضای دوازده جامعه لیبرال در آلمان، که در دو اتحادیه زمینی متحد شده بودند، ایفا کرد (شلسویگ-هولشتاین). و نیدرزاکسن)، که در سال 2006 در آغوش نه چندان دوستانه شورای مرکزی یهودیان در آلمان (CSEG) پذیرفته شد.

چند کلمه در مورد خود جوامع لیبرال. اول از همه، اندازه کوچک آنها قابل توجه است - به طور متوسط ​​159 نفر در هر جامعه (در مقابل 1126 نفر در جوامع "محافظه کار").

اما نکته، به احتمال زیاد، در محبوبیت چند برابر کمتر آنها در سطح محلی نیست، بلکه در به اصطلاح کفایت بیشتر آنهاست: اعضای جوامع لیبرال واقعاً نگرش اعتراف آمیز نسبت به آنها دارند، در حالی که اکثریت قاطع اعضا در 94 باقی مانده جوامع، از دیدگاه اعتراف، ساختگی هستند و فقط روی کاغذ وجود دارند.

تراز آماری سال 2006 یک مگس در پماد است. از یک سو، 107794 نفر در جوامع یهودی آلمان یا 177 عضو جدید بیشتر وجود دارد، اما از سوی دیگر: هر زمان که یهودیان لیبرال ذکر شده در سال 1912 از سایه آمار بیرون آمدند (برخی از آنها ممکن است دو بار ثبت شده باشند) - تراز منفی خواهد بود و "-1740" نفر خواهد بود.

به یاد بیاوریم که از سال 1991 تراز فقط مثبت بود و عملاً زیر علامت 2 هزار نفر (و حتی پس از آن در سال 2005) قرار نگرفت.

پویایی تعداد یهودیان آلمانی خود از سه جزء تشکیل شده است. اولی صرفاً جمعیتی (جنبش طبیعی جمعیت)، دومی مهاجرت (جنبش مکانیکی) و سوم معنوی (جذابیت مذهبی یهودیت) است.

اگر ما موظف باشیم همه ارقام دیگر را از آمار فرانکفورت در مورد ایمان بگیریم، زیرا به سادگی هیچ منبع جایگزینی برای حسابداری آماری وجود ندارد، در اینجا وضعیت متفاوت است. تعداد اعضای جدید جامعه - مهاجران از ب. اتحاد جماهیر شوروی، طبق آمار، برابر با 1971 نفر، احتمالاً نمی تواند با واقعیت مطابقت داشته باشد.

واقعیت این است که تعداد افرادی که از طریق خط یهودی وارد آلمان شدند (از بین افرادی که هنوز واجد شرایط استفاده از قوانین مهاجرتی قدیمی بودند) تنها به 1079 نفر در سال 2007 رسید - که یک رکورد کم است. تجزیه و تحلیل داده های جامعه به جامعه به این نتیجه می رسد که از میان 1971 نفر اعلام شده، اکثریت به وضوح از جمعیت مهاجر سال 2005 هستند - یعنی کسانی که امور آنها طبق مقررات تعیین شده توسط همان TsBOEG بررسی می شود. خلوص وابستگی یهودی آنها.

بنابراین، ما با یک مصنوع دیگر روبرو هستیم - مهاجرت مصنوعی "تأخیر" یا "به تعویق افتاده" آماری. این دومین برگ انجیر از تراز "مثبت" مهاجرت یهودیان در سال 2006 شد.

دومین جریان بین المللی تمام کشورهای دیگر جهان به جز کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق را پوشش می دهد. در سال 2006، 229 نفر از آنها به آلمان آمدند و در جوامع ثبت نام کردند، در حالی که 282 نفر در جهت مخالف ترک کردند. تعادل منفی است، هرچند کوچک - 53 نفر. در مورد مهاجرت داخلی، که به نظر می رسد تنها با تغییر جوامع در هنگام جابجایی همراه است، مقیاس در اینجا کاملاً متفاوت است: 701 نفر به جوامع یهودی وارد شدند و 2411 نفر رفتند، تفاوت فاحش 1710 نفر وجود دارد. به عنوان مثال، در سال 2005، ارقام مربوطه تنها 496، 924 و 428 بود.

در سال 2006، روند کاهش جمعیت یهودیان در آلمان آغاز شد. هم پر کردن لیبرال و هم «مهاجرت به تعویق افتاده از اتحاد جماهیر شوروی سابق» که از سال 2005 تا 2006 انجام شد، برای او بیش از دو عامل یکباره نیستند که تا حدودی ضربات را کاهش دادند. تحلیل ساختار پویایی واقعی دیگر هیچ شکی باقی نمی‌گذارد: اگر قبلاً هنوز می‌توانست در مورد بازداری یا تعلیق موقت مهاجرت یهودیان از سابق صحبت شود. اتحاد جماهیر شوروی، اکنون شواهدی از فروپاشی شتابان آن وجود دارد.

البته خود کاهش جمعیت جهانی نیست، بلکه انتخابی است.

در عین حال، جغرافیای پویایی مثبت در تعداد جوامع یهودی، اگر 12 جامعه لیبرال تازه به رسمیت شناخته شده را نادیده بگیریم، کاملاً گویا است - اینها عمدتاً سرزمین های جنوبی و شرقی هستند (بدون مکلنبورگ-نیو پومرانیا و زاکسن-آنهالت). ).

این امر اولاً به دلیل سیاست ارسال ترجیحی مهاجران جدید به محض ورود آنها به شرق و همچنین به دلیل جذابیت ویژه بادن-وورتمبرگ و بایرن و تمایل به توزیع مجدد ثانویه بین جمعی مهاجران است. بیشترین افزایش در براندنبورگ (+13.8%)، وورتمبرگ (+9.8) و تورینگن (+8.9)، سپس زاکسن (+5.6)، بادن (+4.6٪) و همچنین باواریا و مونیخ (0.7-0.9) ثبت شد. ٪.

من عمداً رقمی ارائه نکردم که پویایی اعضای جامعه هامبورگ را مشخص کند. من آن را نیاوردم زیرا واقعاً خارق العاده و باورنکردنی عالی است! اگر در ابتدای سال 2006 هنوز 5125 نفر در آن بودند، در پایان 3086 نفر یا 2039 نفر کمتر بودند! در یک سال، جمعیت یکی از بزرگترین جوامع آلمان 39.8٪ کاهش یافته است، یا دو پنجم! این فرونشست 40 درصدی هامبورگ شاید اصلی ترین احساس آماری سال باشد (اگرچه در واقع چیزی بیش از یک مصنوع آماری نیست!).

سهم اصلی این کاهش به دلیل دو عامل بود: انتقال به جوامع دیگر (1253 نفر) و ترک یهودیت (677 نفر). یافتن این جوامع "سایر" با استفاده از آمار سال 2006 غیرممکن است، اما با استفاده از آمار سال 2005 ممکن است.

در سال 2005، پس از سالها مبارزه، بود که کل اتحادیه زمین از جامعه شهری هامبورگ - جوامع یهودی شلزویگ-هولشتاین - جدا شد.

اگر به این آمار اعتماد کنید، آنگاه هامبورگ به تنهایی حدود دو سوم از کل «مرغین» اعترافاتی را تشکیل می دهد که در سال 2006 یهودیت را ترک کردند. البته، هم در هامبورگ و هم در آلمان در میان آنها مرتدین یا نوکیشان واقعی وجود دارند که به دلایل اساسی معنوی به اعترافات یا فرقه های دیگر روی آوردند (مسیونرهای باپتیست و از جنبش "یهودیان برای مسیح" به ویژه در اینجا فعال هستند و اغلب موفق هستند). . این انتخاب و حق آنهاست. همچنین کسانی هستند که با جدا شدن از اعتراف‌گرایی یهودی، نه از دین، و قطعاً نه با مردم، بلکه با جوامع خاصی که در آن زندگی می‌کنند، می‌شکنند. آن توهین‌ها، رسوایی‌ها و دیگر لذت‌هایی که بسیاری از آنها در طول سال‌های عضویت مجبور بودند با آن‌ها روبرو شوند (و اکثریت قریب به اتفاق جوامع به هیچ وجه در این مورد کوتاهی نکرده‌اند) آنها را به فاصله‌ای معین از زندگی مشترک واقعی یهودیان سوق داد.

به نظر می رسد که جنبه جدیدی از روند ثبت شده توسط آمار هنوز به روشی متفاوت است - از جنبه صرفاً مادی، یا بهتر است بگوییم، در شدت آن. آن دسته از اعضای تازه وارد جوامع که مایل بودند به آنها تعلق داشته باشند و حتی از آنها حمایت کنند، اما فقط در سطح حداقلی که از نظر مالی برای خودشان بار سنگینی نداشت، از جوامع دور شدند. و اگر هنوز مایل به پرداخت مالیات اجتماعی متوسطی بودند که توسط خود جوامع تعیین شده بود (که آن را ادای مادی خود به یهودیان می دانستند و به طور شهودی معتقد بودند که عضویت منفعل آنها ارزش بیشتری ندارد)، پس مالیات کلیسای آلمان به خزانه وزارتخانه های زمین برای امور مذهبی - قبلاً شماره. این برای آنها بسیار زیاد است - هم از نظر روانی و هم از نظر اقتصادی، به خصوص که مطالبات قانونی برای پرداخت آن ممکن است شامل معوقات چندین ساله باشد. افراد مستقل، اما به دور از افراد ثروتمند، که اغلب در آستانه کار و بیکاری تعادل برقرار می کنند، آنقدر تقوا ندارند و آنقدر روی پای خود محکم نیستند که به نقش این مالیات در بودجه خود فکر نکنند. اتفاقاً بسیاری برای اولین بار در مورد این موضوع از بولتن های جوامع خود مطلع شدند ، که به شدت نشان می دهد که اعضای جامعه باید مالیات کلیسا را ​​از آنها بپردازند - قبل از آن هیچ کس مستقیماً این را مطالبه نکرده بود ، بنابراین بسیاری هرگز در مورد آن نشنیده بودند. اصلا

اما برخی از کسانی که به هیچ وجه توسط مالیات کلیسا تهدید نمی شوند (سالمندان، بیکاران و مددکاران اجتماعی) نیز به نظر می رسد با پای خود رای می دهند: به همین دلیل آنها در جوامع به شکل جابجایی (واقعی یا ساختگی) از ثبت نام خارج شده اند. )، اما پس از آن دیگر جوامع یهودی دیگر به آن ملحق نمی شوند (ممکن است حتی هزینه های متوسط ​​جامعه - در غیاب بازخورد - هنوز برای آنها گران تمام شود). یادآوری می کنیم که این نشت خاص دارای تراز منفی 1710 نفر است! - بالاترین میزان در سال 2006 بود.

به نظر می‌رسد که از نظر آماری با پدیده «ترکیدن لوله» مواجه هستیم که در آینده ممکن است تأثیری بر ساخت جامعه یهودی در آلمان بگذارد که شاید کمتر از تراز فاجعه‌بار تولد و مرگ و میر کمتر معنادار و منفی نباشد.

مشخص است که این دقیقاً فعال ترین و مستقل ترین و از نظر اقتصادی فعال ترین اعضا (البته در مقایسه با کسانی که در آنها باقی مانده اند) هستند که وارد مراحل طلاق با جوامع می شوند. آنها بخش بزرگی از یهودیان پس از اتحاد جماهیر شوروی را که از همان ابتدا به جوامع نپیوستند و هم در برلین (شورای مرکزی یهودیان در آلمان) و هم در فرانکفورت آم ماین (ZBOEG) به هیچ وجه دیده نشدند، پر می کنند. نمی بینم و نمی خواهم ببینم

Mitgliederstatistik der einzelnen Jüdischen Gemeinden und Landesverbände در آلمان در 1. ژانویه 2006. / Hrsg. von Zentralwohlfahrtstelle در Deutschland e.V.Frankfurt am Main، 2007.
امروز صحیح تر است که در مورد جوامع محافظه کار مشروط یا متحد صحبت کنیم
اطلاعات رسمی از اداره فدرال برای مهاجران و پناهندگان. این تعداد بیشتر از تعداد مهاجران یهودی به ایالات متحده (612 نفر) است، اما به طور قابل توجهی کمتر از تعداد مهاجران به اسرائیل (7470 نفر) است.
پیش از این، به نظر می رسید که آمار مربوطه باید بر اساس تاریخ ورود به آلمان یا حداقل تماس با جامعه باشد و نه بر اساس تاریخ تکمیل چک در فرانکفورت. بنابراین این شرایط به طور تصادفی آشکار شده باید هنگام تجزیه و تحلیل همه داده های گذشته نگر مشابه از سال 1993 در نظر گرفته شود. بدون اینکه به هیچ وجه بر شاخص گذشته نگر نهایی که اتفاقاً برای دوره 1990 تا 2006 معادل 48.2 درصد است، تأثیر بگذارد، مقادیر سالانه آن را مخدوش می کند.
Mitgliederstatistik der einzelnen Jüdischen Gemeinden und Landesverbände در آلمان در 1. ژانویه 2006. / Hrsg. von Zentralwohlfahrtstelle در Deutschland e.V.Frankfurt am Main, 2006. S.5.
با توجه به ماهیت پویایی توسعه آنها، تمام انجمن های یهودی سطح 1 (اتحادیه های زمین و جوامع جداگانه) را می توان به سه گروه تقسیم کرد: الف) با پویایی مثبت (افزایش بیش از 0.3٪)، ب) راکد. (افزایش از 0.3- به 0.3+) و ج) با دینامیک منفی (کاهش بیش از 0.3 درصد).
در مورد اول، وضعیت تقریباً بدون تغییر باقی می ماند، در مورد دوم، حتی رشد منفی قابل توجهی (-4.0٪) وجود دارد. ما این آخرین مقدار را در اینجا بدون عواقب رها می کنیم، زیرا داده های جوامع دسائو و ماگدبورگ (در دومی کمیسر S. Kramer به مدت سه سال مسئول بوده است) باید معیوب در نظر گرفته شود: آنها فقط یک دسته از حسابداری را در نظر می گیرند. - یا کسانی که از اتحاد جماهیر شوروی سابق (دسائو) وارد شده‌اند، یا فقط عزیمت کرده‌اند (در مورد ماگدبورگ؛ در اینجا، احتمالاً نتیجه آشتی فهرست‌ها).
Mitgliederstatistik der einzelnen Jüdischen Gemeinden und Landesverbände در آلمان در 1. ژانویه 2006. / Hrsg. von Zentralwohlfahrtstelle در Deutschland e.V.Frankfurt am Main, 2006. P.67.
و به سهمیه 8% مالیات بر درآمد در بادن-وورتمبرگ و بایرن و 9% در بقیه ایالت های فدرال غربی می رسد (در ایالت های شرقی، نمایندگان دین یهود از پرداخت مالیات کلیسا معاف هستند).
نامه هایی از این دست در سال های 2005-2006 ارسال شد. در حداقل دو جامعه - دوسلدورف و هامبورگ.
این که دقیقاً چه چیزی به عنوان "چشم‌انداز" در اینجا عمل کرد، باید مشخص شود: من رد نمی‌کنم که اصلاحات بازار کار مردم را به سمت این سمت سوق دهد: یافتن شغل، حتی شغلی با دستمزد کم، به شدت به این موضوع وابسته است. جنبه مالی نسبت به قبل شاید سیاست‌های سخت‌تر مالی و مهاجرتی که معیارهای اقتصادی جدی‌تر و اغلب ناکافی‌تر را بر کسانی که وارد می‌شوند تحمیل می‌کند، سهم خود را داشته باشد.

شهر آزاد امپراتوری در آلمان، نزدیک دریای بالتیک ، همراه با منطقه اطراف یک حالت خاص را تشکیل می دادند. در سال 1350، شورای شهر از دوک اتو از برانسویک-لونبورگ خواست تا تمامی یهودیان ساکن در دوک نشین را نابود کند، با این استدلال که طاعون تنها با نابودی دومی پایان خواهد یافت. از این واقعیت که شورا با چه اقداماتی این کار را در خود شهر انجام نمی دهد، می توان نتیجه گرفت که یهودیان هنوز در شهر زندگی نمی کردند. رایمر کوک وقایع نگار (1495) به طور مثبت تأیید می کند که "هیچ یهودی در لتونی وجود ندارد، زیرا در آنجا به آنها نیازی نیست." جنگ سی ساله و شاید قتل عام در زمان خملنیتسکی، بسیاری از فراریان را به لنینگراد فرستاد. با قطعنامه 15 آوریل سنا. در سال 1677، یک یهودی فقط با مجوز ویژه سنا مجاز به اقامت در یک شب بود، اما تنها در موارد نادری به وی داده می شد. در سال 1680، از دو سنای شوتزجودن نام برده شده است: ساموئل فرانک و ناتان زیمسنز، اما زمانی که سنا، داماد زیمسنز، گلداشمیت را به عنوان "شوتز اود" خود به رسمیت شناخت، این امر باعث نارضایتی شدید مردم شهر شد. اصناف بر اخراج یهودیان اصرار داشتند (1699). با وجود این، یهودیان به بازدید از شهر ادامه دادند و در سال 1701، سنا یک یهودی را به عنوان شوتزجود به رسمیت شناخت. و از آنجایی که اتباع دانمارکی از حق ورود به L.، هرچند محدود برخوردار بودند، علیرغم اعتراضات اصناف، ال. ساکنان - در سال 1806. دانمارک کل منطقه از جمله مویزلینگ را به L. واگذار کرد و با الحاق L. به فرانسه (1 ژانویه 1811)، یهودیان تحت سلطه این شهر قرار گرفتند. "Schutzjuden" لغو شد، و یهودیان از Moisling و دیگر نقاط به شهر L. تعداد آنها به سرعت افزایش یافته است، به خصوص در طول محاصره از هامبورگ، سنا شروع به فکر کردن در مورد محدودیت های یهودیان خواستار اخراج آنها از شهر شد (1815) یهودیان به همراه یهودیان شهرهای آزاد به کنگره وین مراجعه کردند. از منافع آنها توسط وکیل آگوست بوخهولتز دفاع شد. علیرغم تلاش های صدراعظم پروس، شاهزاده هاردنبرگ، و صدراعظم اتریش، شاهزاده، شهر تسلیم نشد. مترنیخ. در پایان، کنگره وین بند 16 بوندساکت را به تصویب رساند که به همه یهودیان آلمان حقوقی را که «از کشورهای مختلف» دریافت می‌کردند، و نه «در» ایالت‌های مختلف، همانطور که نسخه اصلی بیان می‌کرد، اعطا کرد (8 ژوئن، 1815). ال فوراً از حق خود استفاده کرد و در 6 مارس 1816 به همه یهودیان دستور داده شد تا ظرف 4 هفته شهر را ترک کنند. یهودیان مجبور شدند با حفظ حقوق شهروندی L. البته با محدودیت هایی به مویزلینگ نقل مکان کنند. در سال 1824، همه یهودیان، به استثنای چند «متهم»، شهر را ترک کردند. مجلس سنا خانه‌ای در مویزلینگ به خاخام داد و کنیسه جدیدی ساخت که جامعه سالانه مبلغ متوسطی برای آن پرداخت کرد. از سال 1831، یهودیان شروع به خدمت در ارتش کردند، در سال 1837 یک مدرسه دولتی افتتاح شد که توسط شهر یارانه پرداخت شد و در سال 1839 سنا کارگاه هایی را برای ثبت نام شاگردان یهودی دستور داد. قانون 9 اکتبر 1848 همه محدودیت ها را لغو کرد. در سال 1850 یک کنیسه جدید خریداری شد. در سال 1859، خاخام از Moisling به L. نقل مکان کرد. یک مدرسه اجتماعی نیز درست در آنجا افتتاح شد. قانون 1862 (12 اوت) عبری را تغییر داد. سوگند (بیشتر judaico)، شکل جدید تا سال 1879 به قوت خود باقی ماند، زمانی که توسط قانونی که عدالت مدنی آلمان را تنظیم می کرد لغو شد. جامعه ل دارای یک مدرسه 3 کلاسه است و تدریس قانون الله در مدارس عمومی از 26 مهرماه طبق قانون اجباری شد. 1885 جامعه سالانه یارانه معینی از شهر دریافت می کند و دارای تعدادی آموزش، اجتماعی و سازمان های مذهبی. در سال 1905 در L. 631 یورو. (0.60 درصد از کل جمعیت). - مقایسه کنید: Jost, Neuere Gesch. د اسرائیلیتن، اول، 32 و بعد. گراتز، گش.، یازدهم،

324 و بعد. کارلباخ، گش. د Juden in Lübeck und Moisling, Lubeck, 1898.

لوبک - یک شهر آزاد امپراتوری در آلمان، نه چندان دور از دریای بالتیک، همراه با منطقه اطراف، یک ایالت ویژه را تشکیل می داد. در سال 1350، شورای شهر از دوک اتو از برانسویک-لونبورگ خواست تا تمامی یهودیان ساکن در دوک نشین را نابود کند، با این استدلال که طاعون تنها با نابودی دومی پایان خواهد یافت. از این واقعیت که شورا با چه اقداماتی این کار را در خود شهر انجام نمی دهد، می توان نتیجه گرفت که یهودیان هنوز در شهر زندگی نمی کردند. رایمر کوک وقایع نگار (1495) به طور مثبت تأیید می کند که "هیچ یهودی در لتونی وجود ندارد، زیرا در آنجا به آنها نیازی نیست." جنگ سی ساله و شاید قتل عام در زمان خملنیتسکی، بسیاری از فراریان را به لنینگراد فرستاد. با قطعنامه 15 آوریل سنا. در سال 1677، یک یهودی فقط با مجوز ویژه سنا مجاز به اقامت در یک شب بود، اما تنها در موارد نادری به وی داده می شد. در سال 1680، از دو سنای شوتزجودن نام برده شد: ساموئل فرانک و ناتان زیمسنز، اما زمانی که مجلس سنا، داماد زیمسنز، گلدشمیت را به عنوان "شوتز اود" خود به رسمیت شناخت، این امر باعث نارضایتی شدید مردم شهر شد. اصناف بر اخراج یهودیان اصرار داشتند (1699). با وجود این، یهودیان به بازدید از شهر ادامه دادند و سنا در سال 1701 یک یهودی را به عنوان شوتزجود به رسمیت شناخت. دومی هزینه سالانه 300 مارک پرداخت می کرد. بسیاری از فراریان لهستانی در دهکده همسایه مویسلینگ (1701) در قلمرو دانمارک مستقر شدند و از آنجایی که اتباع دانمارکی علیرغم اعتراض اصناف، از حق ورود به لتونی، هرچند محدود، برخوردار بودند. ال. که می خواست کنترل یهودیان مویزلینگ را در دست بگیرد، در سال 1765 این ملک را به دست آورد که صاحب آن از حقوق فئودالی بر ساکنان برخوردار بود. - در سال 1806 دانمارک کل منطقه از جمله مویزلینگ را به L. واگذار کرد و یهودیان تحت سلطه این شهر قرار گرفتند. با الحاق لتونی به فرانسه (1 ژانویه 1811)، مالیات‌های ویژه‌ای که بر «شوتزجودن» سنگینی می‌کرد، لغو شد و یهودیان مویزلینگ و سایر مناطق به سرعت به سمت لتونی رفتند، به‌ویژه در زمان محاصره هامبورگ . به محض سقوط حکومت فرانسوی ها، مجلس سنا به فکر محدودیت های یهودیان افتاد. اصناف خواستار اخراج خود از شهر شدند (1815). یهودیان به همراه یهودیان شهرهای آزاد دیگر به کنگره وین مراجعه کردند. از منافع آنها توسط وکیل آگوست بوخهولتز دفاع شد. علیرغم تلاش های صدراعظم پروس، شاهزاده هاردنبرگ، و صدراعظم اتریش، شاهزاده، شهر تسلیم نشد. مترنیخ. در پایان، کنگره وین بند 16 بوندساکت را به تصویب رساند که به همه یهودیان آلمان حقوقی را که «از کشورهای مختلف» دریافت می‌کردند، و نه «در» ایالت‌های مختلف، همانطور که نسخه اصلی بیان می‌کرد، اعطا کرد (8 ژوئن، 1815). ال فوراً از حق خود استفاده کرد و در 6 مارس 1816 به همه یهودیان دستور داده شد تا ظرف 4 هفته شهر را ترک کنند. یهودیان مجبور شدند با حفظ حقوق شهروندی L. البته با محدودیت هایی به مویزلینگ نقل مکان کنند. در سال 1824، همه یهودیان، به استثنای چند «متهم»، شهر را ترک کردند. مجلس سنا خانه‌ای در مویزلینگ به خاخام داد و کنیسه جدیدی ساخت که جامعه سالانه مبلغ متوسطی برای آن پرداخت کرد. از سال 1831، یهودیان شروع به خدمت در ارتش کردند، در سال 1837 یک مدرسه دولتی افتتاح شد که توسط شهر یارانه پرداخت شد و در سال 1839 سنا کارگاه هایی را برای ثبت نام شاگردان یهودی دستور داد. قانون 9 اکتبر 1848 همه محدودیت ها را لغو کرد. در سال 1850 یک کنیسه جدید خریداری شد. در سال 1859، خاخام از Moisling به L. نقل مکان کرد. یک مدرسه اجتماعی نیز درست در آنجا افتتاح شد. قانون 1862 (12 اوت) عبری را تغییر داد. سوگند (بیشتر judaico)، شکل جدید تا سال 1879 به قوت خود باقی ماند، زمانی که توسط قانونی که عدالت مدنی آلمان را تنظیم می کرد لغو شد. جامعه ل دارای یک مدرسه 3 کلاسه است و تدریس قانون الله در مدارس عمومی از 26 مهرماه طبق قانون اجباری شد. 1885 جامعه سالانه یارانه معینی از شهر دریافت می کند و دارای تعدادی سازمان آموزشی، اجتماعی و مذهبی است. در سال 1905 در L. 631 یورو. (0.60 درصد از کل جمعیت). - مقایسه کنید: Jost, Neuere Gesch. د اسرائیلیتن، اول، 32 و بعد. Grätz, Gesch., XI, 324 et ses. کارلباخ، گش. د Juden in Lübeck und Moisling, Lubeck, 1898.

زمانی یکی از بهترین مورخان مدرن (یهودی نبود، اما کتاب بسیار جالبی در موردش نوشت تاریخ یهودپل جانسون کتاب کاملاً درخشانی با عنوان "روشنفکران" منتشر کرد، که از برج ناقوس غیریهودی آنها چگونه به نظر می رسد، اگر از زاویه مناسب از آن آویزان شوید، به عقیده زیرکانه او. این یک مجموعه است بیوگرافی های کوتاه«غول‌های روح»، تحت تأثیر قاطع ایده‌های لیبرال مدرن که به‌طور متعارف آن را بنامیم، شکل گرفتند، اندیشه و حامل کوشا آن - روشنفکران لیبرال (نباید با روشنفکرانی که در سال 1917 روسیه را به مقصد پاریس ترک کردند، اشتباه گرفت. از آن زمان تقریباً هیچ کس ندیده است). زندگی نامه پس از بیوگرافی، جانسون ثابت می کند که در زندگی روزمره، در زندگی (!)، هیچ یک از آنها عملاً از ایده هایی پیروی نکردند که خود او تدوین کرده بود، آنها را با اشتیاق موعظه می کرد و (اجازه دهید به آنها اعتبار بدهیم) او اغلب آماده بود که به آن بپردازد. تبعید، به زندان و یا حتی به بلوک خرد کردن.

طبیعتا جانسون مورد حمله قرار گرفت. و مثل بطری آب گرم پاره اش کردند. لیبرال ها، اگر کسی از قبل نداند، به محض جریحه دار شدن احساسات دینی و هتک حرمت و یا زیر سؤال رفتن مقدسات، از هر وهابی-شمهابی تندروتر و ستیزه جوتر می شوند و چنان دندان هایی نشان می دهند که به سادگی انجام می شود. باعث حسادت شما می شود گرگینه های طبیعی با عینک.

من نمی دانم که آیا MK Ben-Ari جانسون را خوانده است یا خیر. من به عنوان یک شابادی، علیه این نماینده پارلمان اسرائیل به دلیل تلاش هایش برای الحاق چاباد به رکاب سیاسی خود مغرضانه هستم. علاوه بر این، بیشتر تحریکاتی که او ترتیب می دهد به طرز فجیعی بی ادبانه و بی مزه است. اما چه می‌توان کرد، او یکی از ثابت‌ترین افشاگران دوگانگی لیبرال‌های اسرائیلی (و نه تنها) است (و جالب اینکه، هر چه رادیکال‌تر، دوگانه‌تر). این آخرین موردی است که چند روز پیش کشیده شد.

لیبرال ها به شدت به مهاجران غیرقانونی اهمیت می دهند. آنها به اخراج ها، بازداشت ها، نقض حقوق «غیرقابل انکار» و غیره اعتراض می کنند. حداقل چند صد مهاجر غیرقانونی هر روز - عمدتاً از سودان و اریتره - به اسرائیل می رسند. اگر آنها در ایلات معاشرت نکنند، جایی که به معنای واقعی کلمه نمی‌توانید از آنها در خیابان راه بروید، به تل آویو می‌روند، در بخش جنوبی («مضعف») که در حال حاضر مناطق کاملی وجود دارد که به طور انحصاری با این جمعیت پر شده است. نوعی عمومی مدافعان و نگهبانان آنها عمدتاً در قسمت شمالی شهر زندگی می کنند. البته اگر حتی در تل آویو زندگی کنند.

از دیگر لذت های زندگی، شمال تل آویو استخر روباز گوردون نیز دارد. و به این ترتیب، یکشنبه گذشته، بن آری، دستیار پارلمانی او و گروهی از داوطلبان، ده ها جوان - مهاجران غیرقانونی از آفریقا - را در جنوب تل آویو به خدمت گرفتند. آنها را به گوردون آوردند. کارت و لباس شنا توزیع شد. و او را به داخل استخر انداختند. و حتی قبل از آن، خبرنگاران به آنجا دعوت شدند تا واکنش بازدیدکنندگان "طبیعی" به تأسیسات را مشاهده کنند.

همه چیز درست شد. سودانی ها در آب غوغا کردند. بومیان با عجله راهی زمین شدند، در آنجا جمع شدند و با نگرانی از کارکنان پرسیدند که آیا پس از پایان اجرا، آب فیلتر می شود؟ فعالی که برای حقوق مهاجران غیرقانونی مبارزه می کند و خود را در محل می بیند، خوشحال می شد که با اتهامات خود به طور نمایشی به استخر صعود کند، اما او برای مدت طولانی در آنجا ماند تا نمایندگان رسانه های پوشش دهنده این رویداد را متقاعد کند. رسانه های جمعیچشم هایت را باور نکن

البته همه اینها به خودی خود چیزی را ثابت نمی کند. اگر در مورد آن فکر کنید، چه کسی بررسی کرد که چند نفر از آن بازدیدکنندگان ترسو از استخر افرادی با دیدگاه‌های لیبرال اعلامی بودند؟ در شمال تل آویو زنده و افراد عادی. و در مقادیر زیاد. این واقعیت که این منطقه در آگاهی عمومی به نماد تبدیل شده است، به یک «سنگر» تبدیل شده است، یک موضوع لفاظی است، نه جمعیتی. اما چرا یک شوخی خوب را با خستگی خراب کنیم؟ بن آری موفق شد تل آویو شمالی را راه اندازی کند، کارساز شد.

و اکنون، با خندیدن به اختلاف بین آنچه لیبرال‌ها اعلام می‌کنند و آنچه که عمل می‌کنند، وقت آن است که ببینیم: با خودمان چه می‌گذرد؟ با یهودیان چقدر ما نسبت به یهودی بودن خود صادق تر از آنها نسبت به لیبرالیسم خود هستیم؟ این واقعیت که بخش عظیمی از لیبرال ها یهودی هستند، از جمله کسانی که نمی خواهند یهودیت خود را کنار بگذارند، این موضوع را جالب تر می کند.

ما نژادپرست نیستیم این مطمئنا ما فقط به این دلیل که یک آفریقایی وارد استخر شده بود از استخر بیرون نمی پریدیم. یا حتی چند آفریقایی. حداقل برای اینکه به همین آفریقایی ها دلخور نشوند. از طریق «نمی‌توانم» در حال حاضر بسیار خوب است. نه، ما نژادپرست نیستیم. بنابراین، بدیهی است که self-i-den-ti-fi-tsi-ru-ya-s، خدایا مرا ببخش، به عنوان یهودی منظور ما فقط منشاء قومی نیست. (علاوه بر این، متأسفانه هیچ کاری نمی توان کرد و خدا را شکر راه به جایی نمی برد.) و همچنین با تعلق داشتن به فرهنگ یهودی (با پا گذاشتن بر گلوی آهنگ خودم، فرهنگ یهودی را به طبیعی «تریک» نمی کنم. چارچوب یهودیت) و جامعه یهودی. خوب، حداقل.

اگر سؤال را این گونه مطرح کنید، معلوم می شود که یهودی برای یهودی البته دوست، رفیق و برادر است، اما نمونه نیست. یهودیان اسرائیل یک وضعیت دارند، یهودیان آمریکایی وضعیت دیگری دارند و یهودیان فرانسوی وضعیت سومی دارند. لیبیایی ها قبلاً صد بار خود را لعن کرده اند که چرا وقتی به آنها پیشنهاد شده بود نرفتند، اما حالا بروید و تلاش کنید. و روس ها (و مردم روسی زبانی که به آنها پیوسته اند) ربع قرن است که همه چیز را به گردن قدرت شوروی می اندازند. چگونه دولت شوروی همه چیز را به گردن دوم انداخت جنگ جهانیو قبل از آن به اول و قبل از آن به یوغ مغول تاتار. درست است. بود. اما چقدر می توانید بابت این کار حذف کنید؟ و در تاریخ جوامع دیگر حوادث غم انگیز و فاجعه باری رخ داد. خوب، بیایید شخصی را تصور کنیم که مامایی به آپارتمانش نفوذ می کند (از آنجایی که یوغ ذکر شد). همه چیز را زیر و رو می کند و فرار می کند. فکر می‌کنید چند نفر در ویرانه‌ها زندگی می‌کنند، سعی نمی‌کنند نظم را برقرار کنند و همه چیز را به گردن مامایی بیندازند؟ بیست سال؟

برای بیست سال، جامعه بدنام روسی زبان مرکز توجه سردرگم دو جامعه یهودی با نفوذترین جهان: آمریکایی و اسرائیلی بوده است. برای بیست سال، این جوامع به طرز شگفت‌انگیزی و احمقانه صدها میلیون دلار برای احیای ما هزینه کرده‌اند. زندگی یهودی، یهودیت ما را زنده کنید. امروزه، میلیون ها میلیونر روسی (و روسی زبان) به همان اندازه احمقانه در این زمینه هدر می روند. منشا یهودی. یهودیت اکثریت مطلق یهودیان روسی زبان منفعل باقی مانده است. مثل سیگار کشیدن یعنی به همان اندازه ضرر دارد اما لذت ندارد.

و به نظر می رسد که ما هیچ اعتراضی به یک یهودی منفعل نداریم، وقتی او مانند خروس بر روی ما می پرد و می خواهد بپذیرد که یهودی بودن او بدتر از ما نیست. و او کمتر از یک یهودی نیست، و شاید حتی بیشتر. و غیره. راست میگه هلاخی. تا جایی که به ما مربوط می شود. ما اطرافیانش حق نداریم یهودی بودن او را انکار کنیم. و موظفند به یهودیت او احترام بگذارند و غیره پس برای دیگران او یهودی است. برای دور و نزدیک. مال ما و دیگران. سوال این است که چه چیزی او را (یعنی من) در نظر خودش یهودی می کند؟ آیا من طبق تقویم یهودی زندگی می کنم؟ آیا من عبری صحبت می کنم؟ آیا من فرزندانم را یهودی بزرگ می کنم؟ آیا فکر می کنم و احساس می کنم یهودی هستم؟ آیا سعی می کنم یاد بگیرم چگونه این کار را انجام دهم؟ و اگر نه، پس من چه نوع یهودی هستم؟

یهودیت، مهم نیست که نمایندگان یکی از انواع یهودی ستیزی مدرن چه می گویند، با لیبرالیسم برابری نمی کند (موضوع دیگر این است که برخی از ایده های لیبرالیسم به طرز ناشیانه ای، اغلب از طریق دست های سوم و چهارم، از یهودیت وام گرفته شده اند، اما این چیز دیگری است. موضوع). فقط به این دلیل که لیبرالیسم اجازه می دهد (و به گفته پل جانسون و همکارانش، متضمن) تناقضی بین آنچه اعلام می شود و آنچه انجام می شود وجود دارد، زیرا می توان آن را به اعلامیه تقلیل داد. اما یهود نمی تواند. خوب، به هیچ وجه. یا تمرین کنیم، یا... حتی ادامه ندهیم بهتر است.

به هر حال، برای اینکه در معرض انتقاد قرار نگیریم: در سال های اخیر، با کمک یک لیست کامل از پروژه های مستقل از یکدیگر، کار بزرگی در حال انجام است که از نظر تئوری می تواند به یک انگیزه واقعی کمک کند. تولد دوباره معنوییهودیان روسی زبان. منظورم ترجمه به روسی است تعداد زیادیمتون کلاسیک یهودی خدا عنایت کند که خوانندگان کلاسیک یهودی پیدا کنند.

اما ما از لیبرالیسم جان سالم به در خواهیم برد. مهم نیست که او چگونه جهش می یابد.

نویسنده درباره خودش:

متولد 1969 در ریگا. پس از جدا شدن از صفوف ارتش شوروی، به اجرای احکام بازگشت.

در سال 1991 برای تحصیل در یشیوا وارد اسرائیل شد. پس از اتمام تحصیلات خود در یشیوا، او یک کارگر و سپس نقشه کش در یک دفتر طراحی بود. وی در عین حال به تدریس، روزنامه نگاری و ترجمه مشغول بود که در سال های اخیر به تمرکز اصلی وی تبدیل شده است.

اکنون من در مورد طیف نسبتاً گسترده ای از مسائل مربوط به یهودیت تدریس می کنم، ترجمه می کنم، می نویسم و ​​مشورت می کنم (آنلاین و آفلاین).