صفحه اصلی / برای یک پسر / لوسکی نیکولای اونفریویچ - بیوگرافی. فیلسوف روسی

لوسکی نیکولای اونفریویچ - بیوگرافی. فیلسوف روسی

تفکیک صفحه این مقاله الکترونیکی بر اساس: «اندیشه دینی و فلسفی روسی XX قرن مجموعه مقالات ویرایش شده توسط N.P. پیتسبورگ، 1975، ایالات متحده آمریکا.

سرگئی لویتسکی

N. O. Lossky

با نگاهی به مسیری که طی کرده بود، لوسکی می‌توانست بگوید که محصول فراوانی درو کرده است، و این برداشت از نظر روحی کسانی را که به دنبال حقیقت بودند تغذیه می‌کند. تدریس خود را محکم و با انتظار قرنها بنا کرد. امپرسیونیسم فلسفی بسیاری، حتی فیلسوفان مستعد مدرن، با او بیگانه است، اما جزم گرایی مکتب قدیمی نیز با او بیگانه است.

اگر چه N. O. Lossky دانش دانشی دایره المعارفی داشت، ارزش اصلی آثار او در این نیست، بلکه در اصالت، قدرت و عمق اندیشه او نهفته است. لوسکی نه تنها هموار کرد، بلکه مسیرهای جدیدی را در فلسفه هموار کرد. در یک عدد رشته های فلسفیاو یک نوساز و یک پیشگام بود. وفاداری به بهترین سنت های فلسفی در او با بی باکی از اندیشه توأم است. چیزهای جدیدی که لوسکی وارد فلسفه روسیه و جهان کرد هنوز به درستی جذب نشده است و شرایط مهاجرت برای نیکولای اونوفریویچ مساعد نبود تا مکتب پیروان خود را تشکیل دهد.

اما شایستگی های لوسکی در همه کشورهای دارای فرهنگ فلسفی توسعه یافته به رسمیت شناخته شده است. در کتاب های درسی مدرن در مورد مطالعه تاریخ فلسفه جهان (مثلاً در کتاب آلمانی هیرشبرگر)، تدریس لوسکی جایگاه برجسته ای دارد. فیلسوف بزرگ روسی مانند اس. ال. فرانک به خاطر مبانی معرفتی آموزه هایش مدیون لوسکی است. در اوایل دهه بیست، لوسکی شروع به تشکیل گروهی از پیروان در روسیه کرد که با استعدادترین آنها مرگ نابهنگام D. Boldyrev بود. در مهاجرت، پیروان لوسکی نویسنده این سطور و فیلسوف اسلواکی دیشکا هستند.

* * *

شایستگی های لوسکی به معرفت شناسی، منطق، متافیزیک و فلسفه ارزش ها مربوط می شود.

در معرفت شناسی (نظریه دانش)، لوسکی بنیانگذار یک دکترین معرفتی جدید در فلسفه - "شهودگرایی" بود. ایده اصلی معرفت شناسی لوسکی، علیرغم همه ژرفای تحلیل های او، این است به بهترین معنااین کلمه ساده و از نظر حدسی قابل اثبات است. در این ادعا نهفته است که آگاهی، به دلیل ماهیت اولیه‌اش، باز است و بسته نیست، که مانند یک ظرف روانی نیست که یک شی باید در آن بیفتد، ناگزیر به طور ذهنی در آن شکسته شود، بلکه تمرکز پرتوهایی است که روشن می‌کنند. بخش های خاصی از وجود با توجه آنها.

بر اساس نظریه لوسکی، تأثیر علّی یک شی تنها نقش دلیلی برای ادراک دارد و «من» ما را به عنوان موجودی روحانی وادار می‌کند تا به شیئی که بدن ما را لمس کرده است توجه کند.

تحت فرض یک آگاهی "بسته"، مشکل مطابقت یک شی با ایده آن یک معمای حل نشدنی باقی می ماند. چنین تطابقی را می توان تنها با «پریدن» از آگاهی و مقایسه ایده یک شی در آن با خود شی اثبات کرد. این البته با منطق ابتدایی در تضاد است. به همین دلیل، بیشتر معرفت‌شناسی‌ها تمایل دارند داده‌های آگاهی را ذهنی کنند، که دوباره به مفاهیم یک آگاهی «بسته» در درون خود منتهی می‌شود.

باید گفت که اندیشه فلسفی همچنان ناامیدانه حول این مسئله می چرخد ​​و جنبش های افراطی آن، مثلاً پوزیتیویسم منطقی، عموماً مشکل شناسی معرفت شناختی را رد می کند و مدعی است که آنها فقط به «توصیف» حقایق می پردازند و می کوشند «بر اساس طرف دیگر» مسئله ذهنیت یا عینیت آنها. در واقع، آنها به «این سوی» معرفت‌شناسی تبدیل می‌شوند و از میراث بزرگ کانت چشم‌پوشی می‌کنند.

در مقابل، لوسکی مسائل معرفتی را دور نمی زند و با اشاره به واقعیت شهود و بررسی شرایط امکان آن، «گره گوردی» را قطع می کند.

لوسکی با "شهود" به معنای "تصرف مستقیم یک شی در اصل آن" است (نه کپی، انعکاس، انکسار ذهنی و غیره). نه تبعیت معرفتی سوژه - ابژه (تز ماتریالیسم: "هستی تعیین کننده آگاهی") و نه تبعیت ابژه - سوژه (تز معنویت گرایی: "آگاهی وجود را تعیین می کند") بلکه معرفت شناختی است. هماهنگیبه گفته لوسکی، اصلی را تشکیل می دهد

270

قانون جدید دانش این امر برابری سوژه و موضوع شناخت را با تمایز واضح بین نقش آنها در کنش شناختی تأیید می کند. در این روح، لوسکی تمایز دقیقی بین عمل شناخت و خود شناخت پذیر قائل می شود.

ماهیت شهودی کنش شناختی به شکل خالص‌تر در مواردی آشکار می‌شود که سوژه به موجودی ایده‌آل (جهان ایده‌ها)، «من» شخص دیگری یا در موارد شدید، مطلق (شهود عرفانی) تبدیل می‌شود. از نظر لوسکی، سه نوع اصلی شهود وجود دارد - حسی، عقلی و عرفانی.

این نشانه ماهیت شهودی و «باز» آگاهی، شاهکار فلسفی لوسکی است که افق وجود حقیقی را برای فلسفه گشود.

در خود «توجیه شهودگرایی»، لاسکی ناگزیر باید توجه ویژه‌ای به کار فلسفی «خشن» - به تحلیل و افشای مقدمات جزمی معرفت‌شناسی تجربه‌گرایی و کانت داشته باشد. این فلسفی - علمیتجهیزات اولین اثر معرفت‌شناختی لوسکی تا حدی مانع از جذب ایده اصلی او شد که او در آثار بعدی، به‌ویژه در «منطق‌ها» و در کتاب «شهود حسی، فکری و عرفانی» با وضوح و اقناع بیشتری آن را توسعه داد. "

رئالیسم معرفت‌شناختی که لوسکی بیان می‌کند ممکن است کسانی را که با آثار او آشنا نیستند به این فکر بیندازد که آموزه‌های او حاوی طعمی از ماتریالیسم است. اما آموزه لوسکی مانند آسمان از زمین با رئالیسم خام معرفتی متفاوت است ماتریالیسم دیالکتیکی. "نظریه بازتاب" که دیامات در معرفت شناسی به آن پایبند است، آلوده به جزم گرایی است - بیانیه ای غیرقابل اثبات از مطابقت "بازتاب" ذهنی با اشیاء عینی. این تنوع «رئالیسم ساده لوحانه» برای هر معرفت شناسی انتقادی غیرقابل قبول است - و البته، از جمله برای لوسکی، که چیز دیگری را ادعا می کند: حضور خود شی یا جنبه های آن در کنش شناختی، که ماهیت آن در کانون توجه قرار دارد. روی اقلام در این درک، هسته ارزشمند رئالیسم ساده لوحانه حفظ می شود - اعتماد غریزی به واقعیت دنیای بیرونی، اما نظریه تأثیر علّی یک شی بر آگاهی کاملاً کنار گذاشته می شود.

اما مهم نیست که اثبات معرفت‌شناختی آموزه‌های لوسکی چقدر اهمیت اساسی دارد، معرفت‌شناسی برای او فقط نقش مقدمه‌ای بر متافیزیک و فلسفه ارزش‌ها را ایفا کرد. و در

271

در این راستا، آموزه لوسکی سرشار از هماهنگی فکری نادر است، زیرا او به همان اندازه از هنر تحلیل و استعداد ترکیب برخوردار است (کیفیتی که به ندرت در متفکران مدرن یافت می شود، که اکثر آنها تحلیلگران خوبی هستند، اما نه چندان مصنوعی موفق). برای ساختن متافیزیک، قبل از هر چیز به یک موهبت مصنوعی نیاز است.

دکترین او درباره جهان به عنوان یک کل ارگانیک، دفاع جسورانه و غیرعادی او از اراده آزاد، ادعای ریشه دار بودن او دنیای واقعیرویدادهای موجود در هستی ایده آل - افق های جدیدی را به روی فلسفه می گشاید و اندیشه فلسفی را به نحو پرباری غنی می کند.

لوسکی ترکیب نادری بین مونادولوژی لایب نیتس یافت که منحصر به فرد بودن و فردیت هر «موناد» را تأیید می کند و سنت جهان بینی ارگانیک که از افلاطون و فلوطین سرچشمه می گیرد. برخلاف لایب‌نیتس (که مونادهایش «در و پنجره ندارند»)، «شخصیت‌های اساسی» لوسکی با یکدیگر تعامل دارند و در نتیجه بر خطر انفرادی متافیزیکی غلبه می‌کنند. از سوی دیگر، خطر جذب فردیت در وحدت جهانی با تأیید آزادی تعیین سرنوشت، ذاتی هر «شخصیت اساسی» غلبه می‌کند.

طبق آموزه های لوسکی، در جهان "همه چیز در همه چیز ذاتی است"، همه چیز به طور ارگانیک با یکدیگر مرتبط است. بر این اساس، مقولهتعاملیکی از مقوله های اساسی برای او است. اما این وحدت جهان با روح آموزه های نیکلاس کوزا با شعار او: "همه چیز در همه چیز است" به سطح وحدت کامل نمی رسد. بنابراین، جهان بینی ارگانیکی که لوسکی به آن پایبند است، باید از آموزه وحدت همه، که به روش های مختلف در فلسفه روسی توسط Vl. سولوویف یا اس. فرانک. زیرا در نظام وحدت کل (با همه ارزش این جهت) آزادی شخصی دست کم گرفته می شود و در ارتباط با آن، نیروهای شر در جهان دست کم گرفته می شود. در نظام وحدت، مرز مشخصی بین خالق و خلق وجود ندارد. جهان به صورت مستقیم درگیر الوهیت است.

در مقابل، لوسکی در همه جا از جایگاه شخصی گرایی سرچشمه می گیرد که در شخصیت (بالقوه یا واقعی) موجود اصلی و ارزش اصلی را می بیند.

به ویژه در اینجا مفهوم «عامل جوهری» (در عالی‌ترین شکل‌های آن که به سطح یک شخصیت ملموس می‌رسد) اهمیت دارد، که بر فعالیت و شخصیت چیزی تأکید می‌کند که در سنت فلسفی معمولاً «جوهر» نامیده می‌شود. با این حال، این اصطلاح به وضوح منسوخ شده است: مواد

272

این ماده توسط فیزیک مدرن انکار می شود، که ماده را بیشتر به عنوان مظهر نیروها می بیند، و مفهوم "جوهر معنوی" توسط اکتشافات روانکاوی مدرن تضعیف می شود. زمان آن فرا رسیده بود که مفهوم "جوهر" را با مفهوم مرکز اولیه فعالیت جایگزین کنیم و همه مظاهر پیچیده یک وحدت معین را هماهنگ کنیم.

در مفهوم "عامل جوهری"، ایده جوهریت حفظ می شود - "ذات به خودی خود"، اما ایده یک زیرلایه منفعل، که طعم آن همیشه در ایده وجود داشته است. ماده» غلبه می کند.

تمایز بین مفاهیم وحدت "صوری" و "انضمامی" که توسط لوسکی انجام شده است ، که در اینجا بیشتر از اصطلاحات "انتزاعی" و "بتی" هم جوهری استفاده می کند ، برای متافیزیک نیز بسیار ارزشمند است. به عقیده لوسکی، هم‌ماهیتی صوری چهره‌های اساسی به‌عنوان حامل اشکال یکسان مکان، زمان و دیگر مقوله‌های اساسی، شرط امکان وجود جهان به‌عنوان یک کل است. اما این هم‌ماهیتی صوری هم برای همکاری و ارتباط و هم برای مبارزه و گسست مجالی باقی می‌گذارد. هم جوهری خاص دقیقاً در نتیجه همکاری و ارتباط حاصل می شود که می تواند به سطح وحدت سمفونیک برسد.

با توجه به همه این ملاحظات، آموزه متافیزیکی لوسکی را به‌رغم تزی که درباره وحدت ارگانیک جهان مطرح می‌کند، به هیچ وجه نمی‌توان نوعی پانتئیسم تلقی کرد.

لوسکی تعلیم می دهد که بین خالق و خلقت، بین خداوند خداوند و جهان مخلوق، یک ورطه هستی شناختی باز می شود که فقط می تواند به ترتیب فیض پر شود، و نه در نظم ارتباط مستقیم جهان با الهی. . بر اساس آموزه های خود، خداوند جهان را به عنوان مجموعه ای از چهره های اساسی آفرید که قادر به خلق زندگی خود هستند، در چارچوب فردیتی که از بالا به آنها داده شده است. اگرچه چهره های قابل توجه قادر به خلاقیت از هیچ نیستند - این حق خداوند خداوند است - آنها قادر به خلاقیت به معنای طرح یا طرحی از موادی هستند که به آنها داده شده است، و از این نظر، هر شخصیت قابل توجهی نیز وجود دارد. یک خالق، هر چند با یک "t" کوچک "

آموزش لوسکی با این ارتباط دارددر مورد اراده آزاداو به بهترین نحو در کتابی با همین عنوان بیان شده است.

لوسکی بر این باور است که آزادی یک ویژگی اولیه هر فرد و به بیان گسترده تر، هر شخصیت اساسی است. عوامل اساسی در درجه اول دارای زمان نیستند

273

برای همیشه "طبیعت" داده شده - این طبیعت توسط آنها در فرآیند خلاقیت و سازگاری ایجاد می شود. از این نظر، لوسکی استدلال می‌کند که شخصیت‌های مهم «قدرت خلاقیت فوق‌کیفی» دارند، به این معنی که آنها محدود به این ویژگی‌ها نیستند، بلکه می‌توانند ویژگی‌های جدیدی خلق کنند.

لوسکی با توسعه این افکار استدلال می کند که فرد آزاد است: 1) از تعیین محیط از پیش تعیین شده، 2) از گذشته خود و 3) از خداوند خداوند، زیرا خود خدا آنها را آزاد آفریده است. تأثیر خداوند بر جهان ممکن است ویژگی نیروی بخشنده باشد و نه اجبار طبیعی.

شخصیت‌های قابل‌توجهی می‌توانند تا تشکیل وحدت‌های فرافردی (خانواده، ملت، بشریت) با یکدیگر همکاری کنند و به دلیل ماهیت آزاد این گونه وحدت‌ها، لزوماً فردیت افراد ورودی از بین نمی‌رود.

لوسکی در همه جا از موقعیت شخصی گرایی ناشی می شود که موجودیت اصلی و ارزش اصلی را در فرد می بیند. این نیز فرصت‌هایی را برای سوء استفاده از آزادی ایجاد می‌کند و خود محوری تقریباً ریشه‌کن‌ناپذیر ذاتی فرد را توضیح می‌دهد و در صورت وجود وسوسه، او را در مسیر شر سوق می‌دهد. امکان * و واقعیت بسیار مکرر این مسیرها به خوبی در سیستم لوسکی پیش بینی شده است - اما فیلسوف باید به طور رضایت بخشی هم راه های خیر و هم راه های شر را توضیح دهد. نیازی به گفتن نیست که آزادی خود به هیچ وجه شیطانی نیست - همینطور است بزرگترین هدیهبا این حال، شما باید استفاده از آن را یاد بگیرید.

به عبارت دیگر، ماهیت ارگانیک کامل جهان بیشتر در طراحی وجود دارد تا در اجرا، و در کنار مسیرهای توسعه و خلاقیت، مسیرهای زوال و تجزیه شدنی و بالفعل است.

در سیستم لوسکی، آزادی و شخصیت جایگاه‌های محوری دارند، اما بدون خدایی‌سازی آزادی که مثلاً اگزیستانسیالیسم مدرن از آن رنج می‌برد. شخصیت و آزادی شخصی جایگاه اصلی اما نه عالی را در سیستم لوسکی اشغال می‌کند، که کاملاً با روحیه شخصی‌گرایی که از فرد نشأت می‌گیرد منطبق است، اما از آن بت نمی‌سازد و برای خدمات فوق‌شخصی ارزش قائل است. ارزش ها در فرد

* * *

مانند هر سیستم اصلی و سازگار، آموزش Lossky برای همه قابل قبول نیست. اما مهم نیست چگونه

274

وقتی به سیستم او نزدیک می شویم، نمی توان اعتراف کرد که جهان بینی نویسنده را با ثبات و کاملی نادر نشان می دهد. لازم به ذکر است که Lossky هرگز به یک راه حل کلی راضی نیست مسائل فلسفی، اما دوست دارد ساخت و سازهای خود را با داده های علوم طبیعی و انسانی مقایسه کند. ملموس بودن اندیشه، حتی با طرح لزوماً انتزاعی آن، ویژگی متمایزتفکر او

من می خواهم به تعدادی از ویژگی های دیگر اشاره کنم که لوسکی را به عنوان یک فیلسوف و به عنوان یک شخص مشخص می کند - صداقت و متانت فکری، رویکرد مشخص به مسائل، توجه به جزئیات تجربی، همراه با توانایی نادر برای ترکیب گسترده، خویشتن داری نجیب، که به هیچ وجه یکسان نیست - رگ سردی، دقتی که به اشتیاق به جزییات تبدیل نمی شود، توجه به متفکران دیگر (کیفیتی که در فیلسوفی به این مقیاس نادر است) و تعدادی از ویژگی های ارزشمند دیگر. همچنین می‌خواهم به زبان لوسکی توجه کنم که مناسب است عبارت شوپنهاور را به کار ببریم: «خشکی درخشان». سبک Lossky خالی از دکوراسیون است. او بیرون نمی ریزد، بلکه به آرامی ایده های خود را رشد می دهد و این تفکر ارگانیک در تندی آرام سبکش در او متجلی می شود.

گاهی اوقات شکایت هایی در مورد "مشکل" خواندن Lossky شنیده می شود. البته فلسفه واقعی کار ساده ای نیست. آثار نیچه یا پاسکال اغلب به عنوان نمونه هایی از فلسفه ارائه می شوند که به شکلی ادبی و جذاب ارائه شده اند. اما نیچه و پاسکال در معرفت شناسی و توسعه سیستم متافیزیک (به جز گزاره های قصیده در این زمینه ها) دخالتی نداشتند - آنها به همه مشکلات انسانی حساس بودند و روان شناسان درخشانی بودند.

البته فیلسوفان حداقل باید چنین متفکران «ادبی» را تحقیر کنند و تحقیر نیچه که در محافل آکادمیک در پایان قرن نوزدهم گسترده شده بود، مبتنی بر تنگ نظری خود «حقیرکنندگان» بود. با این حال، هیچ فیلسوف واقعی نمی تواند خود را محدود کند فیلسوفان ادبی، مهم نیست که چقدر درخشان باشند. او نمی تواند بدون آشنایی کامل با افلاطون، ارسطو، کانت، هگل - و لوسکی.

اساساً، لوسکی بسیار قابل دسترس تر از هگل، کانت و بسیاری دیگر از فیلسوفان نظری است. گمانه زنی های لوسکی همیشه با نور شهود، به عنوان پس زمینه ذهنی روشن می شود. افکار لوسکی همیشه روشن است، و او شجاعت فکر کردن مداوم را دارد، اما «فرق عاقل با احمق در این است.

275

که او تا آخر فکر می کند.» اما لوسکی شدت خاصی از تفکر نظری را از خواننده می‌طلبد که بسیاری از آنها قادر به انجام آن نیستند.

از ویژگی های ذکر شده لوسکی به عنوان یک فیلسوف، مایلم بر موارد زیر تأکید کنم:

رویکرد فلسفی و تجاری به مسائل. در فلسفه نیز باید بین مقاصد و اجراها تمایز قائل شد. بسیاری از فیلسوفان مسائل را "لمس" می کنند یا برنامه جهان بینی خود را اعلام می کنند، جنبه های خاصی از مسائل را تجزیه و تحلیل می کنند، و غیره. اما تعداد کمی از آنها، از جمله لوسکی، استعداد طرح کردن و ارائه را دارند. اجازه می دهدمشکلات اندیشه روسی تمایل دارد روش های شهودی. و بسیاری از مردم در مورد شهود در کشور ما نوشتند، اما هیچ کس، قبل از لوسکی، "توجیه واقعی شهودگرایی" را ارائه نکرد.

متانت فکر.ارسطو زمانی آناکساگوراس را "هوشیار در میان مستها" نامید. یک مورخ فلسفه روسیه در نیمه اول قرن بیستم می تواند، هر چند با احتیاط، این کلمات را در مورد لوسکی به کار ببرد. بسیاری از فیلسوفان روسی در آغاز قرن با نوسانات عاشقانه از یک افراط به دیگری مشخص می شدند (به استثناء، علاوه بر لوسکی، اینجا S. Frank است)، شیفتگی خاصی نسبت به جریان ایده ها. در مقابل، لوسکی هرگز کنترل منطقی بر الهامات فلسفی را از دست نمی دهد. او همیشه می تواند روی دیگر سکه را ببیند، به همین دلیل جهان بینی او از نظر درونی متعادل می ماند.

لوسکی اگرچه خودش از عرفان و امکان تجربه عرفانی دفاع می کند، اما وقتی صحبت از فلسفه می شود، هرگز خود را اسیر خلسه های عرفانی نمی بیند. لوسکی با تأیید وجود یک اصل فوق عقلانی در هستی (حوزه «فلزشناسی»)، درباره امر فوق عقلانی به شیوه ای بسیار عقلانی فلسفه می کند. او می داند که چگونه به ضرورت عقلی وجود مافوق عقل را ثابت کند، به همین دلیل است که براهین تجربه عرفانی او قانع کننده تر است.

به هر حال، کسانی که هنر مطالعه لسکی را پشت سر گذاشته‌اند، نمی‌توانند به مسائل سنتی به شیوه‌ای جدید نگاه نکنند، حتی اگر پیرو او نشوند. به ویژه، در مبارزه با ماتریالیسم، کتاب های لوسکی سلاح ارزشمندی را به ما می دهند، که البته باید یاد بگیریم که از آن استفاده کنیم.

فلسفه لوسکی قادر است نه تنها خواسته های ذهن، بلکه جستجوهای قلب انسان را نیز برآورده کند.

276

در ظاهر لوسکی چیزی سقراطی وجود داشت. ارتباط با او همیشه لذت معنوی زیادی به همراه داشت.

اگر مقدر است که فلسفه روسی پس از اسارت تحت مکتب کشنده دیاماتیسم دوباره متولد شود، پس این لوسکی است که یکی از ستارگان اصلی این فلسفه جدید مورد نظر روسیه خواهد بود.

بیوگرافی مختصراما لوسکی

نیکولای اونوفریویچ لوسکی در 6 دسامبر 1870 در شهر کرسلاوکا در استان ویتبسک به دنیا آمد. او تحصیلات عالی خود را در دانشگاه سنت پترزبورگ در بخش علوم طبیعی دانشکده فیزیک و ریاضیات و در دانشکده تاریخ و فلسفه دریافت کرد. در سال 1903 برای پایان نامه خود با عنوان "آموزه های اساسی روانشناسی از دیدگاه اراده گرایی" مدرک کارشناسی ارشد فلسفه دریافت کرد. مدرک دکترای فلسفه - در سال 1907 برای پایان نامه "توجیه شهودگرایی".

لوسکی استاد فلسفه در دوره های عالی زنان Bestuzhev و در دانشگاه سن پترزبورگ بود. در سال 1922، دولت شوروی 120 دانشمند، نویسنده و شخصیت عمومی را به عنوان افرادی که ایدئولوژی مارکسیستی را قبول نداشتند، از روسیه اخراج کرد. لوسکی در میان آنها اخراج شد.

تا سال 1942 در پراگ زندگی می کرد و استاد دانشگاه روسیه بود. در سال 1942، پس از تبدیل اسلواکی به یک کشور مستقل، او به عنوان استاد فلسفه به براتیسلاوا دعوت شد. در سال 1945 به پاریس و در سال 1946 به ایالات متحده آمریکا رفت تا با کوچکترین پسرش آندری زندگی کند. در سالهای 1947-1950 او استاد فلسفه در آکادمی الهیات سنت ولادیمیر در نیویورک بود، سپس به همراه پسرش به لس آنجلس نقل مکان کرد. لوسکی در سال 1965 در پاریس درگذشت.

آثار اصلی لوسکی، علاوه بر دو پایان نامه ذکر شده: "جهان به عنوان یک کل ارگانیک"، 1917; "منطق"، برلین، 1923; "آزادی اراده"، پاریس، 1927; "ارزش و هستی"، 1931; "انواع جهان بینی"، 1931; شهود حسی، عقلی و عرفانی، 1938; "خدا و شر جهانی"، 1941; "شرایط خوب مطلق"، 1949; داستایوفسکی و جهان بینی مسیحی اش، 1953; «درآمد عمومی به فلسفه»، 1956; "شخصیت مردم روسیه"، 1957. "تاریخ فلسفه روسیه، 1951.

277


صفحه در 0.23 ثانیه ایجاد شد!

نیکولای اونوفریویچ لوسکی (1870-1965) متعلق به آن کهکشان فیلسوفان دینی روسی است که به دنبال ایجاد نظام‌های فلسفی اصیلی بودند که سنت چند صد ساله تفکر دینی و فلسفی روسیه را تکمیل می‌کرد. همانطور که توسط V.V. زنکوفسکی، "لوسکی به درستی به عنوان رئیس فیلسوفان مدرن روسی شناخته می شود... او شاید تنها فیلسوف روسی است که سیستمی از فلسفه را به دقیق ترین معنای کلمه ساخته است."

اما لوسکی در شهر کرسلاوکا در استان ویتبسک به دنیا آمد. او در جوانی مانند بسیاری از همسالان خود دوران شیفتگی به مارکسیسم را سپری کرد و حتی به دلیل ترویج بی دینی از ژیمنازیم اخراج شد و به همین دلیل مجبور شد برای ادامه تحصیل به سوئیس برود. در سال 1891 N.O. لوسکی وارد بخش علوم طبیعی دانشکده فیزیک و ریاضیات دانشگاه سن پترزبورگ شد. بعد از مدتی از خود دور شد مسائل فلسفیو همزمان در دانشکده تاریخ و فیلولوژی به تحصیل ادامه داد. از سال 1900، لوسکی در دوره های عالی زنان Bestuzhev و در دانشگاه سن پترزبورگ (ابتدا به عنوان استادیار خصوصی و از سال 1916 به عنوان استاد) فلسفه تدریس کرد. در سال 1903 مدرک کارشناسی ارشد خود را در فلسفه دریافت کرد و در سال 1907 از پایان نامه دکترای خود با موضوع «توجیه شهودگرایی» دفاع کرد.

پس از استقرار قدرت شوروی، N.O. لوسکی از جمله فیلسوفان روسی بود که مورد بی مهری حاکمان جدید روسیه قرار گرفت. در سال 1921 از دانشگاه اخراج شد و در سال 1922 دستگیر و سپس از روسیه اخراج شد. در 1922-1945. لوسکی در چکسلواکی زندگی می کرد، در دانشگاه های پراگ، برنو و براتیسلاوا کار می کرد. در سال 1945 به فرانسه رفت و در سال 1946 به ایالات متحده رفت و در آنجا استاد آکادمی الهیات سنت ولادیمیر در نیویورک شد. در سال 1950 بازنشسته شد، اما تا سال 1961 به فعالیت علمی و فلسفی فعال خود ادامه داد.

پرو N.O. لوسکی صاحب آثار بسیاری است، نه بی دلیل V.V. زنکوفسکی او را یکی از «پرکارترین نویسندگان روسی در زمینه فلسفه» نامید. علاوه بر این، تقریباً تمام آثار او به زبان های خارجی - انگلیسی، آلمانی، فرانسوی ترجمه شد. از چشمگیرترین آثار N.O. لوسکی شایان ذکر است: "توجیه شهودگرایی"، "جهان به عنوان یک کل ارگانیک"، "ارزش و هستی خدا و ملکوت خدا به عنوان اساس ارزش ها"، "شهود حسی، فکری و عرفانی". خدا و شرارت جهانی، «مقدمه عمومی به فلسفه»، «تاریخ فلسفه روسیه»، «شخصیت مردم روسیه».

به عنوان یک فیلسوف، N.O. لوسکی را بنیانگذار دکترین شهودگرایی و نماینده شخصیت گرایی در روسیه می دانند. رشد او به عنوان یک متفکر بیشتر تحت تأثیر آموزه های V.S. سولوویوا، فیلسوف آلمانیجی لایب نیتس و همچنین پیرو او لایب نیتسیان روسی A.A. کوزلوا.

اما لوسکی توسعه یافت دکترین فلسفی، برای تفکر روسی غیر معمول با سطح بالای سیستماتیک و اعتبار منطقی آن. درست است، حتی V.V. زنکوفسکی خاطرنشان کرد که در سیستم لوسکی ایده‌های بسیار ناهمگون وجود دارد، اگرچه بسیار ماهرانه به هم مرتبط هستند، اما ریشه‌های متفاوتی دارند و ناهمگن باقی می‌مانند: «سنتز ارگانیک... در واقع، لوسکی به سختی موفق شد، اگرچه او... تلاش می‌کند به همگرایی داخلی دست یابد. اصول مختلف، که توسط او در یک سیستم متحد شده است."

به طور کلی، نظام فلسفی N.O. لوسکی شامل بخش‌های زیر است: دکترین موضوع، روش و ساختار فلسفه. معرفت شناسی شهودگرایی; هستی شناسی و متافیزیک ایده آل-رئالیستی، شخص گرا. روانشناسی فلسفی و انسان شناسی؛ منطق؛ نظریه اراده آزاد؛ اخلاق دینی مسیحی؛ زیبایی شناسی؛ فلسفه اجتماعیو روانشناسی؛ تاریخ فلسفه البته در این مقاله کوتاه نمی‌توان تمام جنبه‌های سیستم لوسکی را پوشش داد، بنابراین به مهم‌ترین بخش‌های آن می‌پردازیم.

محقق مدرن P.P. گایدنکو خاطرنشان می کند که N.O. تفاوت لوسکی با بسیاری دیگر از فیلسوفان روسی در این است که او می کوشد تا فلسفه را دقیقاً به عنوان یک علم و به معنای کلاسیک آن بسازد. در درک لوسکی، فلسفه یک «علم خاص جهان به عنوان یک کل» است و وظیفه اصلی آن «ایجاد تصویر کلی منسجم و منسجم از جهان به عنوان مبنایی برای همه گزاره‌های خاص درباره آن است». کامل ترین شکل فلسفه متافیزیک است که به گفته لوسکی بخشی از هر جهان بینی است، اطلاعاتی در مورد هستی واقعی (درباره «اشیاء فی نفسه») ارائه می دهد و در پایه های هستی نفوذ می کند. بنابراین، یک متافیزیک دان واقعی، «با داشتن موضوع تحقیق کل جهان به عنوان یک کل... به چیزهای نسبتاً اساسی متوقف نمی شود: به دنبال امر کاملاً اساسی، او از مرزهای جهان فراتر می رود و به منطقه ای از جهان می رود. اصل مافوق دنیایی، به حوزه امر مطلق.»

مبنای روش شناختی متافیزیک لوسکی، معرفت شناسی (نظریه معرفت) شهودگرایی بود. ماهیت شهودگرایی به شرح زیر است. به گفته لوسکی، هر آگاهی انسانی با "درک طبیعی از جهان" یا همانطور که خود لوسکی آن را "رئالیسم ساده لوحانه" نامیده است - یک شناخت شهودی محتوای ادراک حسی نه با تجربیات ذهنی، بلکه توسط خود واقعیت مشخص می شود. (واقعیت). فرمول اساسی معرفت‌شناختی شهودگرایی این است که «همه چیز در همه چیز ذاتی است».

از نظر شهودگرایی، شیء، منبع و ماده دانش، خود واقعیت جهانی است و نه بازتاب های حسی-ذهنی آن به صورت احساسات، ایده ها، ایده ها، کپی ها، تصاویر. اشیاء جهان خارج آزادانه وارد آگاهی ما می شوند و مستقیماً در آن حضور دارند. با کمک اعمال شهودی ، آگاهی ، همانطور که بود ، به دنیای اطراف نفوذ می کند ، بنابراین شهود تفکر یک شی "در اصالت خدشه ناپذیرش" است.

در واقع، شهودگرایی N.O. لوسکی آموزه گشودگی آگاهی است، بیخود نیست که خود فیلسوف متقاعد شده است که یک شی همانگونه که هست شناخته می شود: «در نهایت، در دانش نه یک کپی، نه نماد، نه پدیده ای از آن وجود دارد. چیز شناخته شده است، اما خود این چیز در اصل است.» این بدان معناست که کل جهان نوعی کلیت ارگانیک است و فرد به طور درونی با بقیه جهان، با تمام موجودات موجود در آن، در ارتباط است. در نتیجه، موجودی هم جوهری در جهان وجود دارد که علاوه بر این، بین فرد شناسنده و همه عناصر جهان وجود دارد. به دلیل هم‌ماهیتی بین فرد و دنیایی که می‌شناسد، الف هماهنگی معرفتی- یک رابطه خاص "صرفا نظری" و "معنوی" پیش شناختی "من" انسان با اشیاء خارجی، که آنها را "در دسترس آگاهی" می کند، اما هنوز در مورد آنها دانش ایجاد نمی کند. هماهنگی معرفت‌شناختی مظهر ماندگاری جهانی جهان است: «به‌دلیل هم‌ماهیتی و هماهنگی معرفت‌شناختی، هر عنصر جهان خارج نه تنها به خودی خود و برای خودش، بلکه برای دیگری، حداقل برای آن دیگری که یک فرد است، وجود دارد».

تز «همه چیز در همه چیز ذاتی است» به طور همزمان لوسکی را به مسائل هستی شناسی (دکترین هستی) سوق می دهد. لوسکی دکترین خود را هستی شناسی می نامد "واقع گرایی ایده آل"یا "شخصیت گرایی سلسله مراتبی". بر اساس این دکترین، جهان یکپارچگی ارگانیک است. مرتبه اول وجود است رویدادهای تجربی- مادی و ذهنی، در حالت متضاد و پراکنده. اتحاد و ارتباط سیستماتیک توسط تشکل های ایده آل به این تنوع وارد می شود که سطح جدیدی از هستی را نشان می دهد و Lossky نامیده می شود. وجود انتزاعی-ایده آل. لوسکی شامل اشکال ریاضی، قوانین اعداد، قوانین نسبت‌های کمیت‌ها و غیره به اینها است. در واقع، به همین دلیل است که نام "واقع گرایی ایده آل" به وجود آمد - N.O. لوسکی واقعیت وجود ایده آل را تشخیص می دهد.

اما وجود ایده آل انتزاعی پایین ترین سطح ایده آل به طور کلی است. جهان به عنوان یک سیستم تنها با کمک می تواند پایه گذاری شود وجود انضمامی-ایده آل. وجود انضمامی-ایده آل بالاتر از هر دو موجود تجربی و انتزاعی-ایده آل است. این موجود فوق مکانی، فوق زمانی و مهمتر از همه فردی است. لوسکی این موجود انفرادی انفرادی را فضایی می نامد - رقم قابل توجهی.

رقم قابل توجه ایده آل-واقعینوعی موناد لایب نیتس است. تعریف اصلی فاعل جوهری آزادی اراده است که وجود انضمامی-ایده آل را از موجود انتزاعی-ایده آل متمایز می کند. خود ارقام اساسی زیادی وجود دارد، بنابراین می توانیم در مورد کثرت گرایی آنها صحبت کنیم - در مورد وجود مستقل بسیاری از مواد. لوسکی با ایجاد سلسله مراتبی از ارقام قابل توجه، الکترون ها و پروتون ها را در پایین ترین سطح قرار می دهد. پشت سر آنها چهره هایی می آیند که پادشاهی طبیعت ارگانیک و حتی بالاتر از آن را تشکیل می دهند - مانند انسان دارای آگاهی و عقل هستند. مونادهای کامل‌تر از انسان‌ها به وجود می‌آیند، و لوسکی کامل‌ترین آنها را جوهر عالی می‌نامد.

دقیقاً به این دلیل است که لوسکی به نقش شخصیت های اساسی اهمیت می دهد و سلسله مراتب آنها را می سازد که هستی شناسی او نام دوم - "شخصیت گرایی سلسله مراتبی" را دریافت کرد.

پس جهان از یک سو یک کل ارگانیک است و از سوی دیگر نردبانی سلسله مراتبی از مواد بسیار. در تلاش برای متحد کردن این دو اصل در یک کل واحد، لوسکی به این نتیجه می‌رسد که هر موناد-جوهر قادر است موارد پایین‌تر را به دور خود متحد کند و جوهر برتر قادر است کل جهان را متحد کند. اما در عین حال، بالاترین جوهر خدا نیست، بلکه مونادی است که خدا آفریده است.

به طور کلی، شناخت ایده خلقت برای لوسکی بسیار مهم بود. او با این کار، فلسفه خود را با آموزه مسیحی، که علیرغم تمام اصالت فلسفه اش، می کوشید از آن پیروی کند، مرتبط کرد. او خدا را به عنوان یک اصل ماوراء جهانی، فوق سیستمی و ماورایی، همانطور که الهیات مسیحی او تصور می کند، تشخیص داد. خداست که پایه و اساس جهان است، خداست که جهان را می آفریند. اما در عین حال، خداوند بالاتر از نظام جهان آفریده شده است و می توان آن را یکی بدون ارتباط با بسیاری دانست. با این حال، خود ایجاد N.O. لوسکی به روشی منحصر به فرد فهمید. بر اساس آموزه او، خداوند در واقع وجود چهره های جوهری را می آفریند، اما وظیفه اتحاد آنها متعلق به شخصیت اعلای درونی است، یعنی. ماده عالی.

در آن صورت، دنیای مادیدر درک لوسکی، نه به عنوان مخلوق مستقیم خدا، بلکه به عنوان محصول سقوط مواد ظاهر می شود. به عبارت دیگر، خداوند جوهرهای معنوی - بازیگران - را آفرید و به آنها قدرت خلاقیت بخشید. به نوبه خود، شخصیت های قابل توجه خود ویژگی های خود را توسعه می دهند، زیرا دارای اراده آزاد هستند. اگر کارگران خدا را بیشتر از خودشان دوست داشته باشند، در آن صورت برای خیر تلاش می کنند و اعضای پادشاهی خدا می شوند. اگر عاملان خود را بیشتر از خدا دوست داشته باشند، یعنی. خودخواه هستند، سپس سقوط را مرتکب می شوند و جهان وجود تجربی را ایجاد می کنند. و انتخابی که چهره های قابل توجه انجام می دهند، انتخابی است بین خیر و شر، بین عشق به خدا و عشق به خود، بیش از خدا.

لوسکی با بحث در مورد ذات ملکوت خدا به عنوان کلیت وجود افراد کامل، به این نتیجه رسید که هر شخصیت اساسی، حتی اگر خود را بیش از خدا دوست داشته باشد، امکان رستگاری دارد. بنابراین N.O. لوسکی طرفدار آموزه آپکاتاستاز و آموزه انتقال روح می شود: «بر اساس شخصیت گرایی، نه تنها انسان، بلکه هر الکترون، هر مولکول، هر گیاه و حیوان، حتی هر برگ روی درخت موجودی است که فرصت باز است، به مراحل بالاتر زندگی می‌روی، به یک شخص واقعی تبدیل می‌شوی و در نهایت وارد ملکوت خدا می‌شویم... به این معنا می‌توان گفت که هیچ‌کس و هیچ چیز در جهان ناپدید نمی‌شود، همه چیز جاودانه است و همه موجودات هستند. مشمول قیامت است.»

لازم به ذکر است که این سمت از N.O. لوسکی با دکترین رسمی مسیحیت در تضاد بود. ایده آپوکاتازیس، به عنوان امکان نجات جهانی (حتی شیطان!)، در قرن سوم مطرح شد. اوریگن متفکر مشهور مسیحی. اما در حال حاضر در قرن ششم. کلیسای مسیحیآموزه های آخرالزمان و انتقال ارواح را به عنوان بدعت محکوم کرد. موضع لوسکی در مورد این موضوع، به ویژه در مورد دکترین انتقال ارواح، همچنین واکنش های متفاوتی را از سوی متفکران روسی مانند S.L. فرانکا، اس.ن. بولگاکووا، N.A. بردیاوا، V.V. زنکوفسکی، G.V. فلوروسکی، که در این آموزش احیای دیدگاه های غیبی باستانی را دید. V.V. زنکوفسکی حتی به طعنه گفت: "باید اعتراف کنم که اصلاً نمی فهمم چرا لوسکی به این همه داستان نیاز داشت." بعداً تحت تأثیر انتقادات، خود N.O. لوسکی موضع خود را تا حدودی اصلاح کرد و آن را تا حد زیادی نه با اوریگن، بلکه با محتوای لایبنیتس پر کرد. با این حال، لوسکی درک خود از مسئله نجات و رستاخیز را کاملاً رها نکرد.

به طور کلی، نظام فلسفی N.O. لوسکی یک نظام دینی و فلسفی اصیل است که مرکز آن ایده شخصیت به عنوان "عنصر هستی شناختی مرکزی جهان" است. P.P. گایدنکو خاطرنشان می‌کند که «فیلسوف می‌خواهد با کمک دکترین شخصیت‌های اساسی، شخصیت را در اساس هستی ریشه‌بندی کند، تا توجیهی هستی‌شناختی هم برای جاودانگی و هم آزادی آن ارائه کند».


© کلیه حقوق محفوظ است

(26.05.1903–7.02.1958)

لوسکی ولادیمیر نیکولاویچ، الهیات مکتب پاریس، بنیانگذار سنتز «نوپاتریستی» در الهیات ارتدکس.

در 26 می 1903 در شهر گوتینگن (آلمان) به دنیا آمد. پسر فیلسوف مشهور شهودی نیکلای اونوفریویچ لوسکی.

در سال 1920، لوسکی وارد دانشگاه پتروگراد شد، اما در سال 1922، به عنوان بخشی از خانواده پدرش، مجبور شد با کشتی معروف "کشتی فلسفی" از روسیه شوروی مهاجرت کند. ابتدا در پراگ زندگی می کند و در آنجا با نیکودیم پاولوویچ کونداکوف، محقق و منتقد هنری مشهور بیزانسی کار می کند. و قبلاً در سال 1924 لوسکی به پاریس نقل مکان کرد. در همان سال وارد دانشگاه سوربن شد و در سال 1927 از آنجا فارغ التحصیل شد و در رشته مطالعات قرون وسطی مدرک گرفت.

در سال 1929 پسرش نیکولای متولد شد که بعداً کشیش بزرگ شد.

در پایان دهه 20. وارد اخوان ارتدکس به نام سنت. پاتریارک فوتیوس، که در پاریس در متوکیون سه سلسله (بخش روسی) تأسیس شد. کلیسای ارتدکس) برای استقرار ارتدکس در فرانسه. در تمام درگیری های قضایی مهاجرت روسیه، لوسکی به پدرسالار مسکو وفادار می ماند.

علیرغم این واقعیت که آثار لوسکی در ابتدا خطاب به یک خواننده غربی بود، امروز (اولین ترجمه "مقاله در مورد الهیات عرفانی کلیسای شرقی" - 1972؛ علاقه گسترده - در دهه 1990) آنها به یک پدیده مهم اسلاوی شرقی تبدیل می شوند. فرهنگ کلامی

مفهوم الهیات

بر اساس مفهوم لوسکی، ویژگی الهیات عرفانی مسیحی شرقی را می توان با مفهوم «الوهیت» بیان کرد. بر خلاف عرفان کلاسیک شرقی که هویت شخصی فرد را در امر مطلق منحل می کند (مکشه در بودیسم و ​​هندو، پدیده «توحید» در تصوف و غیره) و از عرفان کلاسیک غربی که فاصله بین را حفظ می کند. انسان و خدا در فعل وحی (ناسازگاری بنیادین مخلوق آفریده در کاتولیک)، عرفان ارتدوکس «عرفان الوهیت» است. به عقیده لوسکی، انسان، اتحاد با خدا در امر مطلق حل نمی شود، بلکه شخصیت خود را به شکلی دگرگون شده حفظ می کند و به «خدای فیض» تبدیل می شود. آموزه گریگوری پالاماس را در مورد انرژی های ناخلق الهی که بر اساس آن خداوند به یک اندازه در ذات خود و خارج از آن، یعنی در انرژی هایش حضور دارد، کاملاً می پذیرد. «ذات و انرژی دو «جز» از خداوند نیستند، بلکه دو حالت مختلف وجود خداوند هستند، در ذات او و خارج از ذات او. این همان خدایی است که در ذات خود مطلقاً غیرقابل دسترس می ماند و خود را کاملاً در فیض خود ابلاغ می کند.» در انرژی‌های مخلوق است که ما قابل شناخت هستیم (برخلاف ذات که بر اساس آن خدا برای انسان مطلقاً ناشناخته است) و دقیقاً اتحاد با آنها است که خدایی شدن است.

با این حال، خدا به ذات و انرژی های خود خلاصه نمی شود - او در رابطه با آنها آزاد است و بنابراین شخصی است. به عقیده لوسکی، الهیات ارتدکس با تفسیری از تثلیث که مخصوص الهیات کاتولیک است توجیه می شود: اگر غرب با گرایش به «در نظر گرفتن ذات قبل از اشخاص» مشخص می شود که با «عرفان خدای غیرشخصی» همراه است. (مثلاً در اکهارت) و «الهیات شیء غیرشخصی» (در مکتب شناسی)، سپس در الهیات ارتدوکس، طبق نظر لوسکی، تثلیث به عنوان «واقعیت اصلی واقعیت مطلق» ظاهر می شود، که در آن هیپوستاس ها، «خودشان» را ندارند. خود» در ذات کلی الهی، با این حال، کاملاً منحصر به فرد هستند: «هر یک در اینجا نه با طرد دیگران، نه با مخالفت با خود با چیزی که «من» نیست، بلکه با امتناع از داشتن طبیعت برای خود وجود دارد. و تنها از طریق چنین چشم پوشی از داشتن یک ذات مشترک فقط برای خود شخص می تواند وجود داشته باشد، چه الهی باشد و چه انسانی.

این پیش‌فرض است که برای شخصیت‌گرایی لوسکی تعیین‌کننده است که بر اساس آن «ما نمی‌توانیم مفهوم شخصیت انسان را تدوین کنیم و باید به موارد زیر اکتفا کنیم: شخصیت، تقلیل‌ناپذیری انسان به طبیعت است. این دقیقاً تقلیل‌ناپذیری است، و نه «چیزی تقلیل‌ناپذیر» یا «چیزی که انسان را مجبور می‌کند تا به طبیعت خود تقلیل‌ناپذیر باشد»، زیرا در اینجا نمی‌توان از چیزی متفاوت، از «طبیعت دیگر» صحبت کرد، بلکه فقط درباره کسی که متفاوت است صحبت کرد. از سرشت خودش، درباره کسي که در برگيرنده ماهيتش از طبيعت پيشي مي‌گيرد، که با اين برتري، آن را به عنوان طبيعت انساني وجود مي‌دهد و با اين حال، به خودي خود وجود ندارد، خارج از طبيعت خود، که آن را «موضوع مي‌کند» «و بالاتر از آن. پیوسته اوج می گیرد، «خوشحال می شود».

آفرینش جهان، از نظر لوسکی، عملی آزادانه از اراده خداوند است که ناشی از هیچ ضرورتی نیست. به خدا موجودات شخصی را ایجاد می کند که دارای اراده آزاد هستند. خطری در این وجود دارد، زیرا آزادی شامل امکان دست کشیدن از خالق است. «اما کسی که ریسک نمی کند، عشق نمی ورزد. خدای کتابهای درسی کلامی فقط خودش را دوست دارد و در خلقتش فقط کمال خودش را دوست دارد. او کسی را دوست ندارد، زیرا عشق شخصی عشق به چیزی غیر از خود است.» در این زمینه، او آگاهانه خود را در موقعیت ناتوانی در برابر آزادی ای که آفریده قرار می دهد: او مانند «گدائی است که عشق را در درگاه روح التماس می کند و هرگز جرأت نمی کند آن را باز کند».

در رابطه با هستی شناسی، به گفته لوسکی، مفاهیمی مانند «طبیعت ناب» «داستان های متافیزیکی» هستند، زیرا آنها حالت ناقص (نامزدیده) هستی را به تصویر می کشند. به عقیده لوسکی، هر چیزی یک «آرم» (ایده) به عنوان «شیوه مشارکت در انرژی های الهی» دارد. هدف‌گذاری الهی جهان مستلزم فرآیند جهانی کیهانی خدایی شدن آن است: «جهان باید ظرف فیض مخلوق شود».

در زمینه کلی مفهوم لوسکی، شر اساساً به صورت غیر هستی شناختی - به عنوان یک موضع شخصی «عصیان علیه خدا» و تعقیب اهداف واهی و سقوط - به عنوان یک جهش فاجعه بار انسان و کیهان تصور می شود. به گفته لوسکی، مرگ و میر، "فرد را هوشیار می کند": "موانعی برای اقامت بی دقت در یک موقعیت ضد طبیعی است." تحقق نیافتن مأموریت در خدایی شدن جهان، مأموریت مسیح را تعیین می کند که «مأموریت آدم را بر عهده می گیرد».

به عقیده لوسکی، در تفسیری خاص از مسیح شناسی، ویژگی سنت ارتدکس را نیز می توان مشاهده کرد: اگر شرق به پیش فرض ماهیت توهمی وجود جهان معطوف شود و فرهنگ انسان گرایانه غرب به طور بازتابی «انسان» را ببندد. پس مسیح شناسی ارتدکس ارزش "انسان" را حفظ می کند و آن را با "ناآفرین" غنی می کند. تصویر خدا در انسان «شخصیت به مثابه آزادی» است. انسان به خدا باز است، خدا در برابر «انسان» باز است، که به لوسکی اجازه می دهد تا انسان شناسی خود را به عنوان «باز» تعریف کند.

مسیر خدایی شدن برای فرد، به گفته لوسکی، از طریق زهد به عنوان "مبارزه برای عشق" به عنوان هدف نهایی بشریت - بازیابی و تعالی "وحدت بهشتی" اصلی است. در این رابطه عشق انسانیلوسکی آن را به‌عنوان «میل پرشور کسانی که به مطلق عشق می‌ورزند» تعریف می‌کند، که در «مهم بودن شکست آن اشتیاق دردناک برای بهشت ​​را پنهان می‌کند». رابطه بین من و دیگران را تنظیم می کند، از نظر معنایی شبیه به رابطه صورت های تثلیث ("شخصیت در بخشیدن خود انجام می شود") - با این حال، احیای ماهیت انسانی از طریق چشم پوشی از خود در یک رابطه عشقی مستلزم است. صعود عمودی بیشتر، تضمین دستیابی فرد به کمال شخصیتی در نفوذ متقابل طبیعت انسانی و الهی. به گفته لوسکی، "کلیسا محیطی است که در آن اتحاد انسان با خدا اتفاق می افتد" به عنوان همکاری آزادانه (هم افزایی) اراده الهی و اراده انسان - "فیض روح و آزادی انسان" در نهایت، الوهیت انسان را شبیه مسیح می‌کند، یعنی «دو طبیعی»، ترکیبی از طبیعت مخلوق با کمال فیض مخلوق، با الوهیت».

لوسکی یکی از مشهورترین نمایندگان الهیات ارتدوکس در غرب است (به همراه پروتوپیتر جان و کشیش گئورگی فلوروسکی). به گفته گیلسون، "راز لوسکی" این بود که "در میان ما تجسم روح مسیحیت باشد." به طور عینی، کار لوسکی در چارچوب سنت فرهنگی غرب را می‌توان پدیده‌ای از گفت‌وگوی سازنده در چارچوب «شرق - غرب» دانست.

در کنار آثار کشیش گئورگی فلوروفسکی، پروتوپیتر جان میندورف، ارشماندریت و دیگران، آثار V.N. Lossky به عنوان آغاز "رهایی از اسارت" (Arch. Georgiy Florovsky) برنامه اسکولاستیک الهیات لاتین بود که توسط الهیات آکادمیک کلیسای ارتدکس روسیه در قرن 18 - 19 تصویب شد. متعاقباً، بر اساس این مفهوم، پروتوپیتر نیکولای آفاناسیف کلیسای ارتدکس را توسعه داد.

آثار علمی، انتشارات

  • اختلاف در مورد صوفیه - پاریس: برادری St. فوتیا، 1936.
  • Essai sur la Theologie Mystique de l'Eglise d'Orient. - پاریس، 1944. (چاپ دوم - 1977) (ترجمه های انگلیسی (1957)، آلمانی (1961)، روسی (1972).
  • معنی آیکون ها - لندن، 1944. (نسخه دوم - بوستون (ماده): Boston Book & Art Shop، 1969؛ چاپ سوم (تجدید چاپ) - Crestwood (N.Y.): St. Vladimir’s Seminary Press، 1982). همراه با L. A. Uspensky.
  • Theologie negative et connalssance de Dieu chez Maitre Eckhart. - پاریس: J. Vrin، 1960 (2nd *Vision de Dieu. - P.; Neuchatel: Delachaux et Niestle، 1962 (انگلیسی (لندن؛ Clayton: The Faith Press; American Orthodox Press, 1963.)، ترجمه های آلمانی (1964) ).
  • یک I'image و یک شباهت به De Dieu. - پاریس: Aubier-Montaigne, 1967. (ترجمه انگلیسی - لندن، 1974).
  • La paternite spirituelle en Russie. - پاریس، 1977. همراه با N. S. Arsenyev.
  • الهیات ارتدکس: مقدمه. - کرست وود (نیویورک): St. انتشارات حوزه علمیه ولادیمیر، 1978.
  • مقاله ای در مورد الهیات عرفانی کلیسای شرق. الهیات جزمی.//آثار کلامی. هشتمین مجموعه، تقدیم به ولادیمیر لوسکی. - M.: انتشارات پدرسالار مسکو. - 1972. - ص. 9-128
  • الهیات جزمی // آثار کلامی. - 1972. - شماره 8. - ص 131-183
  • "رؤیت خدا" در الهیات بیزانس // آثار الهیاتی. - 1972. - شماره 8. - ص 187-194
  • سنتز پالامیت // آثار الهیاتی. - 1972. - شماره 8. - ص 195-203
  • سلطه و پادشاهی // آثار کلامی. - 1972. - شماره 8. - ص 205-214
  • سنت جان دمشقی و آموزش بیزانس در مورد زندگی معنوی. پاریس، 1986. - 194 ص.
  • اسکندریه // آثار کلامی. - 1983. - شماره 24. - ص 214-229
  • کاپادوکیان // آثار الهیاتی. - 1984. - شماره 25. - ص 161-168
  • در تصویر و تشبیه. - م.: برادری سنت ولادیمیر، 1995.
  • خدابینی. - م.: برادری سنت ولادیمیر، 1995.
  • اختلاف در مورد صوفیه مقالات سال های مختلف - م.: برادری سنت ولادیمیر، 1996.
  • مقاله وجودی او Sept jours sur les routes de France: Juin 1940. - Paris: Cerf, 1998; ترجمه 2012. هفت روز در جاده های فرانسه.
  • الهیات و بینش خدا: ش. مقالات - م.: برادری سنت ولادیمیر، 2000.

یادداشت ها

نقل قول از: چکیده // Lossky V.N. خدابینی. مینسک، 2007.

Lossky V.N. خدا بینایی // خدا بینایی. مینسک، 2007. ص 117، 118.

Lossky V.N. رستگاری و خداسازی // رؤیت خدا. Minsk, 2007. P.397.

Lossky V.N. مفهوم الهیاتی شخصیت انسان // بینش خدا. Minsk, 2007. P.409.

Lossky V.N. سلطه و ملکوت (مطالعه آخرت شناختی) // رؤیت خداوند. Minsk, 2007. P.482.

Lossky V.N. الهیات جزمی // الهیات. م.، 1388. ص428.

Lossky V.N. الهیات جزمی // الهیات. م.، 1388. ص496.

Lossky V.N. الهیات جزمی // الهیات. م.، 1388. ص433.

Lossky V.N. مقاله ای در مورد الهیات عرفانی کلیسای شرق // الهیات. م.، 1388. ص224.

Lossky V.N. مقاله ای در مورد الهیات عرفانی کلیسای شرق // الهیات. م.، 1388. ص235.

Vision de Dieu, Neuchatel, 1962, pp.7-9. (ترجمه از فرانسه.)

فیلسوف روسی، یکی از بنیانگذاران جنبش شهودگرایی در فلسفه.

فارغ التحصیل از دانشکده فیزیک، ریاضیات و تاریخ و فیلولوژی دانشگاه سن پترزبورگ. در دانشگاه های سوئیس و آلمان آموزش دید و در آنجا در سخنرانی ها شرکت کرد W. Wundt، W. Windelband، G. Muller.

مقامات او را از صندلی محروم کردند و در سال 1922 از روسیه شوروی اخراج کردند. "فیلسوف در کشتی". بعدها در پراگ، براتیسلاوا، پاریس و نیویورک زندگی و کار کرد.

اما لوسکیطبقه بندی افراد را پیشنهاد کرد: کسانی که نیازهای فیزیکی خود را برآورده می کنند (نوع حسی). کسانی که به اشکال مختلف گرفتار تأیید خود هستند (نوع خود محوری). و کسانی که برایشان بیشترین ارزش چیزی است که از مرزهای فردیت فیزیکی و ایگوی او (نوع فوق شخصی) فراتر می رود. او زاهدان دینی، هنرمندان و دانشمندان را در قسم دوم قرار داد.

Lossky N.O.، آموزه های اساسی روانشناسی از دیدگاه اراده گرایی، سنت پترزبورگ، 1903.

اما لوسکیاغلب خود را با هیچ توجیهی آزار نمی داد - به جز توجیه های احساسی: "ادراک اسطوره ای از طبیعت به حقیقت نزدیک تر از درک مدرن و به اصطلاح "علمی" جهان است. توانایی این ادراک در زمان ما در میان مردمان بدوی، در میان کودکان و در میان اکثر هنرمندان باقی مانده است، به این معنی که این کلمه نه تنها نقاشان، بلکه کارگران در سایر رشته های هنری نیز هستند.

Lossky N.O.، دکترین تناسخ. شهودگرایی، م.، «پیشرفت»، 1992، ص. 231.

«سوالاتی در مورد تثلیث، خدا، تثلیث او، منشأ شر، همه فیلسوفان دینی اوایل قرن بیستم را نگران کرد، تقریباً هر یک از آنها وظیفه خود می دانستند که توضیحی درباره نحوه درک آنها ارائه دهند. N. O. Lossky دیدگاه اصلی را در مورد تثلیث بیان کرد. او با مطرح کردن آرمان-رئالیسم به عنوان یک نظام جهانی و به عنوان بنیانگذار جهت گیری شهودگرایی روسی، از این واقعیت استنباط کرد که حضور در ادراک حسی احساسات درون بدنی که برای موضوعات مختلف متفاوت است، منبع مهمی برای تفاوت در درک یک شیء، لوسکی به عنوان یک شهودگرا، فلسفه خود را ایجاد می کند که اساس آن دانش مبتنی بر تثلیث ادراک انسان از جهان است.ضمن اینکه سه نوع شهود را به عنوان روش های معرفت مطرح می کند: حسی، عقلی و عرفانی. متعاقباً کتابی ویژه در این باره نوشت که آن را «شهود حسی، عقلی و عرفانی» نامید. جهانی که توسط انسان در دانش درک می شود و نمایانگر یک "کل ارگانیک" است، یک رابطه درونی دارد که یکپارچگی وجود ایده آل و واقعی را ایجاد می کند. این یکپارچگی سومین ارتباطی است که به جهان واقعیت می بخشد.»

Borzova E.P., Nikolai Onufrievich Lossky: Philosophical Quests, St. Petersburg, “SPbKO”, 2008, p. 65.

«خداوند جهان را آفرید تا غیر از او موجوداتی باشند که نیکی کنند یا در آن شرکت کنند، از آن شادی کنند، لذت ببرند.چنین موجودات آفریده شده ای فقط می توانند شخصی باشند; در واقع، فقط یک شخص می تواند در کمال وجود الهی شرکت کند و به ارزش های مطلقی مانند حقیقت، خوبی، زیبایی بپیوندد. هر چه تعداد موجودات شخصی آفریده شده بیشتر باشد، حوزه ای که خیر می تواند در آن گسترش یابد بیشتر می شود. بنابراین ما باید فرض کنیم که خداوند تعداد بیشماری از عوامل اساسی را آفریده است، بی نهایت واقعی آنها...»

Lossky N.O.، شهود عقلانی و عرفانی حسی، M.، "جمهوری"، 1995، ص. 208.

اما لوسکی«... آموزه معرفتی جدید «شهودگرایی» را پایه گذاری کرد. اساس این آموزش اصول آگاهی باز، شهودی و نه بسته است. به گفته لوسکی، شهود «تصرف مستقیم یک شی در اصل آن» است. او تبعیت معرفتی را (برای ماتریالیسم - هستی تعیین کننده آگاهی است، برای معنویت گرایی - آگاهی تعیین کننده هستی) قانون اساسی هماهنگی معرفتی است. متفاوت است سهانواع شهود: نفسانی (برای شناخت کیفیات مادی)، عقلی (برای عالم عقاید) و عرفانی (برای شناخت مطلق). لوسکی جهان را به عنوان یک کل ارگانیک معرفی می کند و در عین حال پیوسته از اراده آزاد و آزادی انتخاب دفاع می کند. در جهان، "همه چیز در همه چیز ذاتی است"، همه چیز با یکدیگر تعامل دارد، همه چیز یکی است.

Borushko A.P.، انتخاب آینده: Quo vadis، Minsk، "Design PRO"، 2004، p.43.

نیکولای لوسکی در 6 دسامبر 1870 در روستای کرسلاوکا در استان ویتبسک به دنیا آمد. پدر، اونفری ایوانوویچ، یک لهستانی ارتدوکس بود، آدلاید آنتونوونا، لهستانی الاصل و کاتولیک بود. علیرغم غلبه خون لهستانی، خانواده خود را روسی می دانست و تربیت 15 کودک با آگاهی ملی روسیه آغشته بود.

در سال 1872، پدر لوسکی، که قبلاً به عنوان جنگلبان خدمت می کرد، موقعیت افسر پلیس را دریافت کرد و خانواده به داگدا نقل مکان کردند. پس از مرگ ناگهانی پدرش، در سال 1881، نیکولای برای تحصیل در سالن بدنسازی ویتبسک فرستاده شد و در آنجا با آثار پیساروف، دوبرولیوبوف و میخائیلوفسکی آشنا شد.

لوسکی تحت تأثیر افکار انقلابی ماتریالیست، سوسیالیست و ملحد شد. در سال 1887، او بدون حق ورود به سایر مؤسسات آموزشی «به دلیل ترویج سوسیالیسم و ​​الحاد» از ژیمناستیک اخراج شد.

لوسکی که تصمیم به ادامه تحصیل در خارج از کشور گرفت، با کمک قاچاقچیان از مرز عبور کرد و به زوریخ رسید. در اینجا، در میان مهاجران روسی، با آثار فوگت، پلخانف، لاسال، هرزن آشنا شد. در تظاهراتی به افتخار ورود لیبکنشت شرکت کرد. لوسکی که از جنبش انقلابی سرخورده شده بود، به برن نقل مکان کرد و وارد دانشکده فلسفه دانشگاه شد.

لوسکی با تجربه نیاز مادی به الجزایر رفت و در آنجا قصد ورود به دانشگاه را داشت. در الجزایر، او را با تقلب در لژیون خارجی استخدام کردند. و تنها با تظاهر به جنون توانست به زندگی غیرنظامی بازگردد.

در تابستان 1889، لوسکی، بی پول، پس از اینکه بخش قابل توجهی از سفر را با پای پیاده طی کرد، به میهن خود بازگشت. او که مدت کوتاهی حسابداران را خوانده بود، آنها را ترک کرد، زیرا بستگان با نفوذ، از طریق وزیر آموزش و پرورش، حق تحصیل در ورزشگاه سن پترزبورگ را برای او به دست آوردند.

نیکولای پس از دریافت گواهینامه خود در سال 1891 وارد بخش علوم طبیعی دانشکده فیزیک و ریاضیات دانشگاه سن پترزبورگ شد. نشان دادن علاقه فزاینده به گیاه شناسی، شیمی و به ویژه آناتومی، که توسط P.F. لسگافت، لوسکی به طور مستقل به مطالعه فلسفه ادامه داد: او با آثار دکارت، اسپینوزا، اسپنسر آشنا شد و "تاریخ فلسفه" کونو فیشر را خواند، اما از تلاش برای توضیح جهان بر اساس مواضع خود راضی نبود. ماتریالیسم مکانیکی

لوسکی بسیار تحت تأثیر آشنایی او با اس. آلکسیف - آسکولدوف، پسر فیلسوف معروف نئولایبنیزیایی روسی، A. Kozlov قرار گرفت. در سال 1894، او وارد سال اول دانشکده تاریخ و فلسفه شد، به سخنرانی های رئیس نئوکانتیانیسم روسی، A. I. Vvedensky گوش داد، که به لطف او معرفت شناسی برای مدت طولانی مرکز علایق فیلسوف جوان شد.

پس از فارغ التحصیلی از دپارتمان علوم طبیعی در سال 1896، لوسکی دانشجوی داوطلب در دانشکده تاریخ و فلسفه شد. او تمام توان خود را صرف فعالیت های علمی و آموزشی می کند. کوزلوف او را به سولوویف معرفی کرد. در آن زمان، محدودیت‌های مالی، لوسکی را مجبور کرد که از طریق ترجمه درآمد اضافی کسب کند و سولوویف به او دستور داد تا رساله‌های کوچکی از کانت را ترجمه کند. علاوه بر آنها، لوسکی کتابهای اف.پاولسن «ایمانوئل کانت، زندگی و آموزه‌های او»، آی. رمکه «مقاله‌ای درباره تاریخ فلسفه» جلدهای 4، 7 و 8 «تاریخ» را ترجمه کرد. فلسفه جدید" کونو فیشر، "مبانی منطق" لیپس.

سپس به «انتقاد» پرداخت دلیل ناب» کانت. لوسکی به یاد می آورد: «من این کار را نه به خاطر کسب درآمد و نه به درخواست هیچ انتشاراتی، بلکه به ابتکار خودم بر این باور بودم که شرط اساسی برای غلبه بر انتقاد باید دانش و درک دقیق باشد از «نقد عقل محض»، کتابی که به زبانی سنگین نوشته شده و بنابراین برای طیف وسیعی از جامعه قابل دسترس نیست. ما هنوز از این ترجمه تا به امروز استفاده می کنیم.

راه لوسکی به سمت فلسفه آسان و طولانی نبود، اما در پایان دوره دانشگاهی، او خطوط یک سیستم فلسفی آینده را در نظر گرفت، که توسعه آن مهمترین کار تمام زندگی او شد. در سال 1898، کلاس های حلقه فلسفی در خانه معلم مشهور روسی V.Stoyunin برگزار شد. لوسکی دخترش را دوست داشت و آنها به زودی ازدواج کردند. خانواده لوسکی سه پسر داشتند.

در سال 1898، لوسکی از پایان نامه خود دفاع کرد. در سال 1900 استادیار خصوصی دپارتمان فلسفه دانشگاه سن پترزبورگ شد. فیلسوف از سفر کاری ارائه شده برای تکمیل تحصیلات خود عمدتاً برای توسعه سیستم خود استفاده کرد. او در سمینار W. Windelband و L. Ziegler در استراسبورگ تحصیل کرد و در لایپزیک در موسسه روانشناسی Wundt کارآموزی کرد.

در سال 1903 به گوتینگن رفت و در آنجا دوره کارآموزی خود را در روانشناسی تجربی با جی. مولر به پایان رساند. در آنجا، اولین پسر خانواده لوسکی، ولادیمیر، یک الهیدان مشهور ارتدکس در آینده، متولد شد. پسر دوم بوریس است که بعدها مورخ هنر و یک چهره فرهنگی مشهور در فرانسه بود. سوم آندری است، مورخ که در ایالات متحده کار می کرد.

لوسکی با بازگشت به سن پترزبورگ از پایان نامه کارشناسی ارشد خود "آموزه های اساسی روانشناسی از دیدگاه اراده گرایی" دفاع کرد که در آن سعی کرد اراده گرایی در روانشناسی را با شهودگرایی در معرفت شناسی ترکیب کند. لوسکی فعالانه در فعالیت های اجتماعی و سیاسی شرکت داشت. وی به ریاست اتحادیه استادیاران خصوصی، دستیاران آزمایشگاه و دستیاران انتخاب شد و در بخش تدوین اساسنامه جدید دانشگاه در اتحادیه دانشگاهی فعالیت کرد. در این دوره، او از ایده‌های سوسیالیسم دور شد که به او نزدیک‌تر شد، که در تمام طول عمرش به آن وفادار ماند.

در سال 1905، لوسکی به حزب تازه تأسیس کادت پیوست و به جناح چپ آن تعلق داشت. او از حامیان سرسخت یک شکل حکومتی نماینده دموکراتیک بود، صرف نظر از اینکه حکومت مشروطه سلطنتی بود یا جمهوری، با عقاید «سوسیالیسم فابیایی» اشتراک داشت، نسبت به بلشویک ها و ایدئولوژی مارکسیستی نگرش منفی داشت و به اولین روسی سلام می کرد. انقلاب با احتیاط

هنگام گوش دادن به داستانی در مورد پراکندگی یکی از تظاهرات، او دچار حمله قلبی با ماهیت روان عصبی شد. این حملات به طور دوره ای او را تا انقلاب 1917 عذاب می داد. اما نه انقلاب و نه بیماری، لوسکی را از چیز اصلی - توسعه یک جهت معرفتی جدید - شهودگرایی منحرف نکرد.

در سال 1905، اولین اثر اصلی لوسکی به نام «توجیه شهودگرایی» منتشر شد که برای او شهرت علمی به ارمغان آورد. اس. ال. فرانک بعداً در ارزیابی اهمیت این اثر در مقاله "جوهر و انگیزه های اصلی فلسفه روسی" نوشت: "... تنها با کار نیکولای لوسکی "توجیه شهودگرایی" علم-سیستماتیک خاص روسی انجام شد. مکتب فلسفیکه شاید بعدها به نوعی معیار سنت علمی و فلسفی روسیه تبدیل شود.»

در همان زمان، پایان نامه دکترای او با عنوان «توجیه تجربه گرایی عرفانی» که در سال 1907 در دانشگاه مسکو از آن دفاع کرد، در مجله «مسائل فلسفه و روانشناسی» منتشر شد. لوسکی به کار بر روی مفهوم معرفت‌شناختی خود ادامه می‌دهد و مفاهیم اساسی آن را روشن می‌کند، و آن را به طور انتقادی با نظریه‌های دانش که در آن زمان تأثیرگذار بودند - نئوکانتی‌ها، فیلسوفان مکتب ماندگار، نئورئالیست‌ها، برگسون، هوسرل، تعدادی از روسی‌ها مرتبط می‌کند. فیلسوفان و حتی نمایندگان ماتریالیسم دیالکتیکی، که برای ارزیابی آن انتقادی داشتند، او بروشور جداگانه ای را اختصاص داد.

در سال های 1908-1909، لوسکی در دانشگاه سن پترزبورگ تدریس می کرد. در مؤسسه آموزشی زنان، در دوره‌های عالی زنان Bestuzhev و در سایر مؤسسات آموزشی، لوسکی شروع به مطالعه متافیزیک کرد و شروع به تهیه کتاب "جهان به عنوان یک کل ارگانیک" کرد. به عنوان یک متفکر نظام مند، از همان ابتدا در نظر داشت که معرفت شناسی او باید توجیهی هستی شناسانه و متافیزیکی داشته باشد.

لوسکی در جستجوهای خود به تاریخ فلسفه می پردازد. او «تاریخ متافیزیک» نوشته ای. هارتمن را می خواند، آثار فیشته، هگل و شلینگ را مطالعه می کند و افلوطین را به عنوان «نابغه درجه یک» اندیشه فلسفی کشف می کند. انگیزه‌ها نیز از فلسفه معاصر سرچشمه می‌گیرند: از پدیدارشناسی، از «بینش زنده موجودی خلاقانه متغیر» که او در آثار برگسون می‌یابد.

فلورنسکی اثر خود را "ستون و زمینه حقیقت" برای لسکی فرستاد. او وظیفه خود را ایجاد نظم و هماهنگی در کار ثروت موروثی می داند. در این مورد، او وارث فلوطین است که از او بسیار نقل می کند و همچنین لایب نیتس.

خلاصه ای از هستی شناسی لوسکی به شرح زیر است: «...در اساس جهان و علاوه بر این، بالاتر از جهان، خدا نه به عنوان کمال، بلکه به عنوان ابرکمال موجود وجود دارد. علاوه بر این، در اساس جهان و علاوه بر این، در ترکیب خود جهان، ملکوت خدا، ملکوت روح به عنوان یک آرمان تحقق یافته وجود دارد. موجوداتی که از آن دورتر هستند، می توانند به رسیدن به آن امیدوار باشند، زیرا این پادشاهی وجود دارد و پرتوهای آن، حداقل تا حدودی، به لطف خدا، هر یک از ما را روشن می کند و به تحمل بلاها و بارهای آن زندگی ناقص کمک می کند. که خودمان آن را محکوم کرده ایم.»

لوسکی به الهیات آپوفاتیکی که فقط به تعاریف منفی از مطلق محدود می شود، قانع نیست: مطلق اراده نیست، عقل نیست، زیاد نیست، ساده نیست و غیره و غیره. بر اساس تجربه دینی زنده خداوند. ، مطلق را می توان به صورت مثبت به عنوان خوب توصیف کرد. هستی شناسی لوسکی در خدمت اثبات اخلاق است.

لوسکی سیستم متافیزیکی خود را ایده آل-رئالیسم نامید و معتقد بود که هر موجود واقعی در مکان و زمان بر اساس وجود ایده آل وجود دارد. هر چیزی که وجود دارد از عوامل فعال، افراد بالفعل یا بالقوه تشکیل شده است. تفاوت شخصیت بالفعل با شخصیت بالقوه این است که از ارزش ها، به ویژه ارزش های اخلاقی آگاه است. لوسکی تدریس خود را نیز شخصیت گرایی می نامد.

اول جنگ جهانیخانواده لوسکی را در تعطیلات در سوئد پیدا کردند و از آنجا با عجله به وطن خود رفتند. در سالهای 1915-1916، در ارتباط با مطالعات او در متافیزیک، روند آهسته بازگشت لوسکی به دین آغاز شد. او مانند بسیاری از فیلسوفان روسی دیگر به اپتینا پوستین سفر کرد.

فیلسوف هر دو انقلاب را منفی تلقی کرد و معتقد بود که انقلاب بزرگترین فاجعه برای مردم است، اما در بهار 1917 در ترویج افکار حزب کادت شرکت کرد، که تنها پس از ممنوعیت رسمی آن در نوامبر 2017 از آن خارج شد. همان سال اصول اساسی سیاسی فیلسوف دموکراسی و حاکمیت قانونرد رادیکالیسم اعم از چپ و راست و نیهیلیسم فرهنگی.

لوسکی جنبه های ارزشمند آرمان سوسیالیستی را تشخیص داد، اما معتقد بود که آنها نه از طریق انقلاب و استقرار «سوسیالیسم یکپارچه»، بلکه از طریق اصلاحات اجتماعی-اقتصادی و حقوقی تدریجی، روشنفکری جامعه که در نهایت منجر به اجرا نشدن می شود، قابل دستیابی هستند. مدل‌های سوسیالیستی دکترینال، اما به ظهور یک سیستم اجتماعی پیچیده که جنبه‌های آرمان سوسیالیستی را با جنبه‌های ارزشمند مدیریت فردی ترکیب می‌کند.

به عنوان یک فیلسوف و اخلاق گرا در موضوع اجتماعیلوسکی، به ویژه از دهه 1930، در درجه اول به مبانی معنوی، مذهبی و اخلاقی جامعه علاقه مند بود. او معتقد بود که طرح‌های ساختن جامعه‌ای بدون توجیه اخلاقی، تنها با تکیه بر علم یا برخی ساخت‌های عقلانی اجتماعی، ناگزیر به سرکوب آزادی، خودسری و استبداد در مقیاسی می‌انجامد که قبلاً هرگز نبوده است. جامعه سنتی. او از این مواضع، سیستمی را که در سرزمینش وجود داشت به شدت ارزیابی کرد، اما معتقد بود که نیروهای معنوی مردم در نهایت چنگال رژیم توتالیتر را از بین خواهند برد.

در سال‌های سخت پس از انقلاب، لوسکی از سال 1916 به عنوان استاد در دانشگاه پتروگراد به کار ادامه داد و در مورد منطق و معرفت‌شناسی سخنرانی می‌کرد. در پاییز 1918، در یک آپارتمان گرم نشده، بدون دارو، ماریا، دختر ده ساله لوسکی بر اثر دیفتری درگذشت. شوک ناشی از این فقدان بر بازگشت فیلسوف به آستان کلیسا تأثیر گذاشت، جایی که او در دوران دبیرستان از آنجا خارج شده بود.

از سال 1920، لوسکی در دانشگاه خلق سخنرانی کرد. نیکلای اونوفریویچ که از مخالفان اصولی جهان بینی سوسیالیستی انقلابی بود، عضویت در آکادمی آزاد فلسفی را امکان پذیر نمی دانست، اما در یکی از جلسات آن سخنرانی کرد "خدا و جهان بینی ارگانیک". تلاش Lossky و E. Radlov برای سازماندهی مجله "Mysl" با شکست انجامید.

آنها توانستند تنها سه شماره از مجله را منتشر کنند. در پاییز همان سال، لوسکی به همراه ای. لاپشین و اکثریت کارکنان دپارتمان فلسفه به دلیل دفاع از تعصب تثلیث لوسکی از دانشگاه سن پترزبورگ اخراج شدند.

فروپاشی شدید عصبی که پس از استعفا ایجاد شد باعث بیماری شدید سنگ کیسه صفرا شد. به توصیه پزشکان، لوسکی قصد داشت به کارلزباد برود و از طریق رئیس جمهور چکسلواکی تی ماساریک، ویزا گرفت، اما به دلیلی کاملاً متفاوت به چکسلواکی رفت.

در نوامبر 1922 او به همراه گروهی از دانشمندان مشهور و شخصیت های عمومی از روسیه شوروی اخراج شد. به توصیه P. Struve، Lossky تصمیم گرفت در پراگ ساکن شود و در آنجا به تدریس و کار علمی خود ادامه داد. او در دانشگاه روسیه سخنرانی کرد، یک سالن سخنرانی در برنو ترتیب داد، با مجموعه ای از سخنرانی ها به ورشو، پاریس، لندن، بلگراد سفر کرد و از ایالات متحده آمریکا و سوئیس بازدید کرد.

تا سال 1930، لوسکی بورسیه پروفسوری از صندوق اقدام روسیه و همچنین مزایای یکباره از دفتر رئیس جمهور دریافت می کرد. روسای جمهور چکسلواکی، تی ماساریک و ای. بنش، با فلسفه بیگانه نبودند، و در آن زمان نام لوسکی به طور گسترده ای شناخته شده بود.

بحران اقتصادی 1929، رشد احساسات ضد اسلاو در پراگ، و سرانجام اشغال چکسلواکی در سال 1939، زندگی فیلسوف را دشوارتر کرد و در پایان سال 1941 پیشنهادی را پذیرفت جایی در دانشگاه براتیسلاوا در اینجا او سخنرانی های مختلفی از فلسفه خومیاکف و سولوویف قبل از تجزیه و تحلیل نئوکانتیانیسم و ​​نئو پوزیتیویسم ایراد کرد. .

در طول دوره مهاجرت، لوسکی به پیشرفت خود ادامه داد نظام فلسفی. او وظیفه اصلی را در گذار از فلسفه نظری به فلسفه عملی می دید و از سال 1923 به مطالعه تاریخ فلسفه روسیه پرداخت. آثار لوسکی در این زمان عمیقاً مذهبی هستند و هدفشان جستجوی آرمان خوبی و زیبایی مطلق است.

در درک لوسکی، «شخصیت‌های اساسی» کاملاً آزاد هستند و در نتیجه کاملاً مسئول اعمال خود هستند. در طبیعت و جامعه، پیشرفت و پسرفت به طور همزمان عمل می کنند، بسته به انتخاب آزادانه «عوامل اساسی». در نتیجه خودپرستی آنها، بسیاری از "شخصیت های اساسی" با یکدیگر در تضاد قرار می گیرند و دنیای گناه آلود ما یا پادشاهی خصومت را تشکیل می دهند. کسانی که با یکدیگر وارد روابط عشقی و هماهنگی می شوند، به «هم جوهری عینی» دست می یابند و ملکوت خدا را تشکیل می دهند که در آن تفرقه و مادیت وجود ندارد. ملکوت خدا و راه های دستیابی به آن مهم ترین موضوع کتاب های فیلسوف است.

لسکی کتاب «داستایفسکی و جهان بینی مسیحی اش» را عذرخواهی از مسیحیت می دانست که از طریق آثار این نویسنده بزرگ، در آثارش «تاریخ فلسفه روسی» اثر مهمی بر جای گذاشت به ویژه بر واقع‌گرایی و شهودگرایی فیلسوفان روسی تأکید می‌کند و بر تعهد و پیشرو بودن تأکید می‌کند. اصول مسیحیدر فلسفه او در کتاب "شخصیت مردم روسیه" ویژگی های تعیین کننده شخصیت روسی را برجسته می کند.

لوسکی دینداری روس ها را در اولویت قرار می دهد. پس چگونه می‌توان پیروزی حکومت کمونیستی الحادی را توضیح داد: «انقلابیون روسی که به جای دینداری مسیحی بی‌خدایی شدند، حال و هوایی داشتند که می‌توان آن را دینداری رسمی نامید، یعنی میل پرشور و متعصبانه‌ای برای تحقق بخشیدن به پادشاهی خدا؟ بر روی زمین، بدون خدا، بر اساس دانش علمی.

اراده و اشتیاق قدرتمند روس ها را متمایز می کند. این در زندگی روزمره، سیاسی و زندگی مذهبیحداکثر گرایی، افراط گرایی، عدم تحمل متعصبانه مظاهر چنین اشتیاق است. لوسکی مؤمنان قدیمی را که آماده خودسوزی هستند به یاد می آورد ، در مورد جسارت قزاق ها ، تعصب بلشویک ها می نویسد ، با توجه به هرگونه نقص و محکوم کردن اخلاقی آن ، شخص روس بر آن غلبه می کند و کیفیت کاملاً متضادی ایجاد می کند.

پزشکان روسی در دوران پیش از انقلاب با درک خطر شلختگی هنگام درمان بیماری ها به چنان پاکیزگی و ضد عفونی دست یافتند که کلینیک های مسکو از این نظر بر کلینیک های برلین برتری یافتند. در آغاز قرن بیستم، صنعت نساجی روسیه شروع به تولید کالاهایی کرد که با موفقیت با محصولات انگلیسی رقابت می کرد. مردم روسیه کاستی های زیادی دارند، اما قدرت اراده آنها در مبارزه با آنها می تواند بر آنها غلبه کند.

ویژگی غالب شخصیت روسی مهربانی است. اما در عین حال، ظلم و ستم زیادی در زندگی روسیه وجود دارد. با این حال، این تصور که استبداد روسیه مستبد بود، اشتباه است. انقلابیون بیشتر از مقامات تزاری خون ریختند. در سال 1907، تروریست ها بیش از دو و نیم هزار مقام دولتی را کشتند و بزرگترین عدداعدام در سال - 782. بدبختی روس ها عدم وجود یک منطقه متوسط ​​​​فرهنگ است. آنها ماکسیمالیست همه یا هیچ هستند. از یک طرف - اوج تقدس، از طرف دیگر - شیطان شیطانی.

پس از ورود ارتش شوروی به براتیسلاوا، لوسکی به فرانسه و در سال 1946 نزد پسرش در ایالات متحده آمریکا نقل مکان کرد. او در نیوهیون زندگی می‌کند و در کتابخانه دانشگاه ییل روی کتاب‌هایی درباره تاریخ فلسفه و فرهنگ معنوی روسیه کار می‌کند. از سال 1947 تا 1950، لوسکی به تدریس فلسفه و تاریخ فلسفه روسی در آکادمی الهیات سنت ولادیمیر در نیویورک پرداخت و به عضویت افتخاری در انجمن بین المللی مارک تواین اعطا شد.

در سال 1952 تابعیت آمریکا را دریافت کرد. او پس از نقل مکان به همراه پسرش به لس آنجلس، به نوشتن مقالات و آماده سازی آخرین کتاب های خود برای انتشار ادامه داد. پس از مرگ ناگهانی پسرش ولادیمیر در سال 1958، وضعیت سلامتی او به شدت رو به وخامت گذاشت.

از سال 1960، لوسکی تحت مراقبت خانه روسی Sainte-Genevieve-des-Bois بود. پس از یک عمل جراحی در سال 1961، به تدریج قوای جسمی و روحی او را ترک کرد و سال های پایانی زندگی خود را صبورانه در انتظار مرگ سپری کرد.

لوسکی در 24 ژانویه 1965 در سن 94 سالگی در پاریس درگذشت. او در گورستان Sainte-Genevieve-des-Bois در کنار پسرش ولادیمیر به خاک سپرده شد.

آثار اصلی لوسکی به زبان های اروپایی ترجمه شده است. واژگان فلسفی آلمانی دو جلدی زیگنفوس مقاله بزرگی را به او اختصاص داده است. در میان متفکران روسی، تنها ن. بردیایف سزاوار چنین مقاله ای بود.