صفحه اصلی / طلسم عشق / علائم بیماری شامانی بیماری شامانی چیست یا شمن ها چگونه در بایکال زندگی می کنند چگونه یک بیماری شمن را تشخیص دهیم؟

علائم بیماری شامانی بیماری شامانی چیست یا شمن ها چگونه در بایکال زندگی می کنند چگونه یک بیماری شمن را تشخیص دهیم؟

شمنیسم سال هاست که وجود داشته است. طبق افسانه ها، جد خانواده قدرتمند شمن های بایکال، عقابی بود که به مرد تبدیل شد. جالب است که در ابتدا فعالیت هر یک از افراد برگزیده فقط متوجه قبیله خود بود. با این حال، امروزه شمن های اولخون با کمال میل به مردم از سراسر جهان کمک می کنند. علاوه بر این، یک شمن واقعی موظف است حتی به دشمن خود کمک کند.

چنین مقصدی را نمی توان به عنوان یک حرفه در دانشگاه انتخاب کرد. برای تبدیل شدن به یک شمن، باید اجداد شمن (انگون) داشته باشید و دریافت کنید علامت خاصتمام این می تواند هر چیزی باشد: انگشت ششم روی دست، دید ناگهانی، یک بیماری جدی. همچنین امتناع از چنین هدیه ای غیرممکن است - بزرگان ادعا می کنند که ارواح این اجازه را نمی دهند.

به عنوان یک قاعده، برگزیدگان در مورد توانایی های خود در دوره 6 تا 50 سال یاد می گیرند. با این حال، شمن های باتجربه می گویند که خیلی جوان بودن برای چنین فعالیت هایی مناسب نیست. و حتی در 30 سالگی فرد دانش کافی برای تضمین کمک به فرد نیازمند را ندارد. بنابراین سن مطلوب برای انجام مناسک 50 سال یا بیشتر در نظر گرفته می شود. اما این به هیچ وجه به این معنی نیست که هیچ شفا دهنده قدرتمندی در بین جوانان وجود ندارد.

هر شمن دارای سطح مهارت (در مجموع 9) و توانایی های خاص خود است. برخی آینده را پیش بینی می کنند، برخی دیگر بیماری های مختلف را درمان می کنند، حذف می کنند نفرین های نسلییا تاج تجرد. شمن های سطح بالا حتی می توانند پرواز کنند.

بیماری شامانی چیست؟

این بیماری مرموز می تواند خود را به روش های مختلفی نشان دهد. این اتفاق می افتد که شخص دائماً بدشانس است و نمی تواند در حرفه و زندگی شخصی خود به موفقیت دست یابد. یا شمن آینده با اعتیاد شدید الکل روبرو می شود. معدود معدودی از طریق رویاها یا بیماری جسمی به سرنوشت خود پی برده اند. و برای برخی، اجداد آزمایشات خطرناکی را آماده کردند، تهدید کننده زندگی.

منتخب باید تمام ضربات سرنوشت را تحمل کند و هرگز دلش را از دست ندهد. از این گذشته، دعوت شمن او را ملزم به قوی و خردمندی می کند. از طریق چنین مسیر دشواری، به نظر می رسد شمن آینده دوباره متولد شده و زندگی خود را به طور کامل تغییر می دهد.

"علائم" این بیماری خاص تنها زمانی ناپدید می شوند که فرد انتخاب شده مسیر خود را بپذیرد. امتناع از هدف یک سری مشکلات هم برای خود شخص و هم برای خانواده اش به همراه دارد.

زندگی با چنین هدیه ای چگونه است؟

یک شمن واقعی بودن کار سختی است. راهی است که نمی توان آن را انتخاب کرد یا تغییر داد. اما برگزیدگان با پذیرفتن سرنوشت واقعی خود به بسیاری از مردم کمک می کنند در خلوص و هماهنگی زندگی کنند.

امروزه تورها و گشت و گذارها بیش از هر زمان دیگری رواج یافته است که برنامه آن بازدید از اماکن قدرت و انجام آیین های شمنی است. مسافران از سراسر جهان به دریاچه بایکال می آیند تا با شمن ها مشورت کنند و پاسخ سؤالات آنها را دریافت کنند.

در صورت امکان، شمن ها به همه کمک می کنند. با این حال، آنها هرگز برای خدمات درخواست پول نخواهند کرد. هر بازدید کننده تا جایی که می تواند می دهد. علاوه بر این، پرداخت برای کمک می تواند هر چیزی باشد: شیرینی، کبریت و غیره.

اگر یک شمن مقدار مشخصی را برای یک مراسم به شما بگوید، این یک دلیل جدی برای شک به او است.

به هر حال، اگر فکر می کنید که یک شمن یک گوشه نشین است که از دنیای بیرون جدا شده است، این کاملا اشتباه است. بسیاری از شمن های مدرن می نویسند آثار علمی، اخبار را مطالعه کنید، شعر یا آهنگ بنویسید.

بت پرستان چگونه به کلیسا نگاه می کنند؟

قبلاً در اولخون فقط ارواح مقدس طبیعت وجود داشت. اکنون در این مکان ایستاده است کلیسای ارتدکس، که برای ساکنان محلی ساخته شده است. برخلاف تصورات مختلف، شمن ها در مورد این پدیده کاملاً آرام هستند. با اعتقاد به اینکه کشیش همان کار را انجام می دهد - به مردم کمک می کند. این بدان معنی است که هیچ دلیلی برای اختلاف نظر وجود ندارد.

نمایندگان چندین مذهب در منطقه بایکال زندگی می کنند: شمنیسم، بودیسم، ارتدکس. با گذشت زمان، بسیاری به چنین تفاوت هایی عادت کرده اند و درگیری ها بر این اساس به وجود نمی آید. بالاخره هرکسی دنبال راه خودش است.

ویژگی های لباس شمن

اگر دیده باشید که یک شمن واقعی چگونه است، احتمالاً تحت تأثیر چنین لباس غیر معمول و دیدنی قرار خواهید گرفت. آنها کت و شلوارهایی می پوشند که از پارچه آبی روشن یا کمتر متداول از پارچه سبز است. شنل مورد استفاده در مراسم را نمرگ و کلاه را میحبشا می نامند. تزئین اصلی روی سینه هر شمن آینه ای برای انعکاس است. انرژی منفی. به آنها «تولی» می گویند.

شمن ها درباره گردشگران در اولخون

کیپ بورخان همیشه یکی از مرموزترین و مقدس ترین مکان های دریاچه بایکال به حساب می آمده است. اطراف آن زمانی ساکنان آسمانی بوده است. اما امروزه شمن ها می گویند که ارواح این مکان را ترک کرده اند. بزرگان این پدیده را به بی احترامی بسیاری از گردشگران به زیارتگاه های محلی نسبت می دهند. آنها نه به عنوان مهمان، بلکه به عنوان میزبان از مکان های قدرت بازدید می کنند.

در وسایل رسانه های جمعیبایکال به عنوان یکی از قوی ترین ها ذکر شده است مکان های انرژی. این امر گردشگران زیادی را از سراسر جهان جذب می کند، اما همه بازدیدکنندگان از قوانین رفتاری در سرزمین مقدس پیروی نمی کنند.

هر مسافری موظف به حفاظت و احترام به طبیعت است و به هیچ وجه به آن آسیبی نمی رساند. همه باید حتما این را به خاطر بسپارند.

پاسخ از آنیا![گورو]
این مجموعه کاملی از شرایط پاتولوژیک است که شمن‌های آینده در جوانی (اغلب در دوران بلوغ) تجربه می‌کنند و از نظر شمن‌ها، شاهدی بر انتخاب شخصی توسط ارواح برای خدمت شمنی است. اغلب اوقات یک فرد سعی می کند در برابر این شرایط مقاومت کند، نمی خواهد شمن شود، اما علائم پاتولوژیک افزایش می یابد، دردناک و غیر قابل تحمل می شود. و تنها با مراجعه به یک شمن برای کمک و گذراندن از طریق شروع شمنی (تعهد)، شخص به طور کامل و به طور کامل از شر احساسات دردناک خلاص می شود. «بیماری شامانی» معمولاً در حملات خواب‌آلودگی، سردرد، کابوس‌های شبانه، توهمات شنوایی و بینایی و سایر اشکال شرایط پاتولوژیک ظاهر می‌شود. بیمار شروع به شنیدن صدای ارواح می کند که او را صدا می زنند و مناظر عجیب و ترسناکی را می بیند. پس از شروع شمن و شروع فعالیت شمن، همه این علائم برای همیشه ناپدید می شوند، که توسط شمنیست ها به عنوان نتیجه پیروی فردی از دعوت و موافقت خود با اراده ارواح قدرتمند و اجداد شمن توضیح داده می شود.

پاسخ از اولگ استپانوف[گورو]
منظورتان اعتیاد به مواد مخدر است یا صرع؟


پاسخ از علیا[گورو]
بیماری شامانی مهم است و ویژگی مشخصهبرای شمنیسم - به اصطلاح بیماری شمن، تشنج، رویاها و توهمات، که بلافاصله موضوع آینده شغلی شمن را تعیین می کند.


پاسخ از VEDUN.[گورو]
من خودم نگران بودم، اعتصاب انرژی بود! که از آن دمای بدن به 41.5 می رسد قلب برای شکستن کار می کند!!!


پاسخ از النا کیم تاترینووا[گورو]
ابتدا ارواح به شخص اطلاع می دهند که او برگزیده است. سپس فرد با انتخاب دشواری روبرو می شود که آیا موافقت کند یا نه. به عنوان یک قاعده، آنها موافق هستند، زیرا در صورت مقاومت در برابر ارواح، فرد شروع به بیمار شدن می کند و آنقدر وحشتناک از هم می پاشد که همه چیز می تواند به مرگ ختم شود. اما این بدترین چیز نیست. پس از رضایت، دوره طولانی آموزش برای شمن تازه تراشیده شده آغاز می شود. شخص رؤیاهای وحشتناکی را می بیند که در آنها واقعاً همه چیز را احساس و حس می کند. روح او به دنیای پایین برده می شود و توسط ارواح در درختی توخالی بزرگ می شود. او با گوشت خام، خون و حشرات تغذیه می شود و خون می نوشد. بدن شما از طریق اکسیزیون می گذرد. ارواح بدن او را به قطعات تقسیم می کنند. شمن احساس می کند که چگونه سرش بریده می شود، چگونه غضروف خرد می شود و غیره. سپس بدن دوباره وصل می شود. در این مورد، اغلب شمن باید نوعی آسیب شناسی، به عنوان مثال، به شکل یک استخوان اضافی داشته باشد. مواردی بود که مردم نمی توانستند این عذاب ها را تحمل کنند و می مردند. سپس علائم از بین می روند، اما کل زندگی آینده شمن بسیار دشوار و مملو از خطر است.


پاسخ از *فضا*[گورو]
همه نمی توانند شمن شوند. اعتقاد بر این است که تکنیک شامانینمی توان آن را یاد گرفت، فقط می توان آن را به عنوان هدیه دریافت کرد. طبق داستان‌های شمن‌ها، آنها این هدیه را یا از اجداد شمن‌ها یا مستقیماً از ارواح دریافت کردند. هدیه شامانی نه تنها یک پاداش برای فرد انتخاب شده است، بلکه بار سنگینی است، زیرا نمی توان آن را رها کرد، در غیر این صورت ارواح شکنجه می شوند. معمولاً قبل از شمن شدن، شخص به شدت بیمار است، توهم، کابوس و درد در سراسر بدن خود دارد. پس ارواح او را مجبور می کنند که هدیه شمنی را بپذیرد. در این مورد، آنها به یک شمن با تجربه مراجعه می کنند و او می گوید که چه کاری باید انجام شود. تحت رهبری او، اولین آیین یا تشریفات آغاز می شود. شمن ها می گویند که در هنگام شروع، ارواح آنها را به بهشت ​​می برند، بدن را تکه تکه می کنند، آن را در دیگ می جوشانند، گوشت را از استخوان جدا می کنند و تنها پس از آن شخص را دوباره جمع می کنند، روح جدیدی در او می دمند و به او می آموزند که چگونه شمن کند. پس از این مراسم، زندگی یک فرد به طرز چشمگیری تغییر می کند. او تبدیل به یک شمن می شود. این بدان معنی است که او دیگر نمی تواند از مسیر انتخابی خود دور شود بدون اینکه خود را در معرض خطر مرگبار قرار دهد. در طول زندگی بعدی خود با ارواح در ارتباط است، آنها او را راهنمایی و آموزش می دهند. در هر زمانی از سال، فارغ از تمایل، باید در اولین تماس مردم یا ارواح، مراسمی را انجام دهد تا به طور همزمان به هر دو خدمت کند و ارتباط مستمری بین دنیای مردم و دنیای ارواح برقرار کند... ..همه مردم خطر تماس با ارواح قوی را نداشتند و فقط تعداد کمی از آنها دارای قدرت و دانش مخفی بودند. در سیبری به چنین افرادی شمن می گفتند. Shaman در یکی از زبان های سیبری باستان به معنای "وسواس، دیوانه" است. این تصادفی نیست. شمن ها تنبور را می زدند و ارواح را دور آنها جمع می کردند و از طریق رقص با آنها ارتباط برقرار می کردند. آنقدر این کار را با عصبانیت انجام دادند که خود را به حالت نیمه غش رساندند. شمن ها فریبکار نبودند. و در واقع آنها می توانند کارهای زیادی انجام دهند. آنها شفا دهنده های ماهری بودند، می دانستند خواص مفیدگیاهان و جوشانده های دارویی آماده شده. برخی از شمن ها در هیپنوتیزم تسلط یافتند و ایمان به نیروی خود را در مردم القا کردند و افراد بدبخت را شفا دادند. شمن ها در سیبری اولین نوازندگان بودند. رقص شامانی یک اجرای کامل بود. خیلی غیرمعمول لباس می پوشیدند. در لباس خود، شمن شبیه نوعی حیوان یا پرنده بود - جد اسطوره ای او. او در رقص خود صدای حیوانات و عادات آنها را تقلید می کرد. طلسم های مختلفی بر روی شنل دوخته شده بود. هر شمن خود را داشت آیتم های جادویی، که به برقراری ارتباط با ارواح کمک می کرد. مردم معتقد بودند که یک شمن قوی نه تنها می تواند با ارواح صحبت کند، بلکه در صورت لزوم می تواند با آنها مبارزه کند. از این رو بسیاری از شمن ها در آیین ها از کمان، نیزه، شمشیر و تازیانه استفاده می کردند. شمن ها نقش فوق العاده مهمی در جامعه باستان داشتند. حتی یک تجارت بزرگ بدون تایید آنها راه اندازی نشد. آنها آب و هوا را پیش بینی کردند، نشان دادند بهترین مکانبرای شکار، در هنگام زایمان کمک می کردند، تشییع جنازه ترتیب می دادند و در رأس تعطیلات و قربانی کردن ارواح بودند. شمنیسم یکی از قدیمی ترین نظام های دینی است. در سیبری گسترده بود و تا قرن بیستم وجود داشت و امروزه نیز توسط برخی از مردمان انجام می شود. شمنیسم در میان سرخپوستان آمریکا نیز رایج است. ممکن است زمانی که سیبری ها به قاره آمریکا نقل مکان کردند، شمنیسم از قبل در بین آنها وجود داشت.

بیماری شامانی، تظاهرات.

این مقاله از دانش آموز من است که می توانید قسمت اول را با مراجعه به لینک مطالعه کنید. شما می توانید داستان های خود را به ایمیل من ارسال کنید:

از مقاله قبل، فکر می کنم متوجه شده اید که ما در مورد ورود به مسیر جادو صحبت می کنیم، در مورد ندای جادو و پدیده ای مانند "بیماری شامانی". این خود را به طور متفاوت در همه نشان می دهد، اما، به عنوان یک قاعده، بیماری شامانی شامل علائمی مانند فروپاشی کامل زندگی، بیماری های جسمی، مشکلات در همه زمینه ها - پول، سلامتی، زندگی شخصی، شانس، روابط با عزیزان است. هر چیزی که قبلا خوب بود ناگهان بد می شود. و نه تنها پزشکان، بلکه جادوگران نیز نمی توانند دلیل آن را پیدا کنند. این منفی نیست، این آسیب، چشم بد یا نفرین نیست. بیماری شامانی ندای جادو است.

در زندگی، من فردی هدفمند هستم که می دانم چگونه زندگی خود را به خوبی برنامه ریزی کنم و نتایج افکارم را در قالب فواید خاصی دریافت کنم. شانس و اقبال همیشه همراه من بوده اند. بله، تا یک لحظه همینطور بود، تا اینکه همه چیز شروع به فروپاشی کرد... هر آنچه داشتم، که خلق کردم، دنیایی که در آن هماهنگ زندگی می کردم، آنچه در دانشگاه های مختلف خواندم. تمام اعتماد به نفس من، با حمایت از تربیت خوب، آموزش و تجربه در سازمان های پیشرو شهری، مانند حباب صابون ترکید!

مدتها سعی کردم مثل همیشه روحیه جنگندگی خود را حفظ کنم... تا اینکه آنقدر "خم شدم" که تعجب کردم حتی تا سال 2015 زنده ماندم! به هر حال من بالاخره در سال 2014 درگذشتم.

تخریب ارزش های من احتمالا در سال 2010 شروع شد. اگر قبلاً ، شاید این اتفاق بیفتد ، اما پیش نیازها از سال 2007-2008 شروع شده است.

من متعهد نمی شوم که برای خودم "تشخیص" بگذارم، زیرا ... من در این موضوع متخصص نیستم و چیزی که بارها به بیمارستان رفتم توسط پزشکی تأیید نشد.
چندین سال بود که چشم بد و آسیب و چیز دیگری به سرم می‌آمد که نمی‌دانستم و نمی‌فهمیدم... اما آن را با اندام‌هایم یا بهتر بگوییم با نقص در اندام‌های قلب، تنفس، در خودم احساس کردم. سر، در افکارم...
هر روز حالم بدتر شد. تمام مدت، از سال 2013، تنها کاری که انجام دادم این بود که تحت درمان قرار گرفتم، اگرچه در تمام عمرم از سلامتی عالی برخوردار بودم. اکنون می فهمم که توجه به چنین اتفاقاتی ضروری بود. همانطور که دیدم، این به خودی خود از بین نمی رود. و روش های استاندارد "درمان" در اینجا کار نمی کنند. جادو را نمی توان درمان کرد، بلکه برعکس)) اما این بدان معناست که برای طی کردن مسیری که از بالا برای من تعیین شده بود، و من حتی از آن خبر نداشتم، زمان می برد، آزمایش های روح و جسم. در آنجا، هیچ کس نبود که من نگران باشم که مطالعه کردم تا یک فرد کاملاً متفاوت باشم.

و این چیزی است که برای من اتفاق افتاده است. مدام با آمبولانس تماس می گرفت، اول بسته های قرص برای انواع بیماری ها، بعد کیسه های بزرگ دارو، دستانم را برداشتند، نفسم کاملا قطع شد، خوابم نمی برد، نمی توانستم نفس بکشم... وزن زیادی اضافه کردم، مثل بادکنک متورم شدم، جریان لنفاوی مسدود شد، چشمانم تاریک شد... در آینه نگاه کردم، اما نه خودم را می دیدم و نه می خواستم خودم را ببینم... انرژی این را نداشتم که فقط کاری در خانه انجام دهم، قدرت واکنش نشان دادن را نداشتم. اصلا به بچه سعی کردند من را نجات دهند افراد مختلفکه متوجه شدم: سفرهای مکرر به کلیساها، ریختن موم مادربزرگ ها، ماساژ درمانی در مرکز طب چینی، قرار ملاقات با درمانگر کینزیو، طب سوزنی، شنا در استخر... چندین سال، زمانی که به معنای واقعی کلمه در حال مرگ بر اثر تنفس بودم. دستگیری و ایست قلبی، زمانی که از قدرت های برتر، از همه مقدسین ارتدوکس کمک خواستم، وقتی به دلیل بی پولی بارها راه می رفتم و برای رفتن به کلیساها وام بانکی می گرفتم، به نجات امیدوار بودم، اما نشد. احساس بهتری داشته باشید
تجارت متوقف شد، وام های بی پایان شروع شد، ماه ها بدون هیچ درآمدی. دوستان و رفقای من در جایی ناپدید شدند بدون اینکه من متوجه شوم، دیگران فقط افتادند...

برای حل این شرایط بحرانی باید اقدام کرد و من کار خود را افتتاح کردم. قبل از افتتاح، من در زمینه های کاملاً متفاوتی کارمند بودم، تجربه و تمرین بسیار خوبی داشتم و حقوق خوبی داشتم. من نفهمیدم در این مدت چه اتفاقی می افتد. همه چیز راکد بود... پول کافی برای نیازهای خانواده وجود نداشت، چندین ماه بدون یک ریال غرق در وام بودم، به فکر فروختن آپارتمان برای پرداخت به بانک ها و داشتن پول برای زندگی بودم. خیلی ها گفتند که اینها آزمایش است. اما من که یک متخصص باتجربه در زمینه حرفه ای ام هستم، بی کار، بی دستور و بی مغز ماندم، زیرا... سرم به سادگی نمی توانست درست فکر کند، سیستم تفکر، سازماندهی رویدادها، نظم و ترتیب به هم ریخته بود، از دست دادن حافظه، از دست دادن شانس... حتی ساده ترین سوال را هم نمی توانستم برای کسب سود حل کنم. زندگی شخصی - هیچ چیز. بنابراین فکر می‌کنید، خوب، حداقل در برخی زمینه‌ها باید اینطور باشد... اما در مورد من، در همه زمینه‌ها این یک منفی است.

در چنین شرایطی همین سوالات مطرح شد: چرا اوضاع خوب پیش نمی رود و اصلاً درآمدی دریافت نمی کنم، چه کسی و چرا شانس و ثروت مالی مرا برده است، چرا زندگی شخصی ام به هم ریخته و این موضوع حل نمی شود. ?
از هر سو با چماق ها و زالوهایی به شکل مردم و شفا دهنده های کاذب آزارم می داد و قدرتی نبود: برخی می روند، برخی دیگر می آیند. می خواستم مثل قبل با انرژی و برنامه زندگیم در آرامش زندگی کنم... و به دلیل ناآگاهی و عدم درک نحوه دفاع از خودم مجبور شدم نقش یک قربانی را بازی کنم. هیچ راهی برای تکیه بر کسی وجود نداشت، کسی نبود که کمک کند و بیش از اندازه مسئولیت وجود داشت. دیگر برای من جالب نبود که در مورد "من به هیچکس بدی نکرده ام، اما آنها سعی می کنند مرا از دنیا بیرون کنند" و من از همه چیز خسته شده بودم، اما مشکلات اطرافم کوچکتر نمی شد. معلوم بود جریان نقدی ام قطع شده، بختم از من گرفته شده، اما نمی توانی برق یک نفر را کاملا قطع کنی؟! عدالت اینجا کجاست! انگار از جامعه جدا شده بودم، همه را می دیدم، اما آنها مرا نمی دیدند. می خواستم همه چیز غیر ضروری و بیگانه را دور بریزم، باید جلو می رفتم، اما احساس می کردم که بی حرکت ایستاده ام.

ادامه دارد....

از طرف خودم باید اضافه کنم. اگر علائم مشابهی را تجربه کردید، آنها را پاک نکنید. بیماری شمن از بین نمی رود و جادو در هیچ کجا ناپدید نمی شود. اگر چشمان خود را ببندید، مشکلات از بین نخواهند رفت، آنها انباشته و چند برابر می شوند تا زمانی که ندای جادو را دنبال کنید.


شفا یک سفر مادام العمر است و اغلب یک، بلکه دهها و صدها تجسم در زمین و سیارات دیگر است. با زندگی 9 زندگی در سیاره زمین، روح انسان ذخیره ای از دانش شفابخش معنوی و عملی لازم برای کمک به سایر افراد و موجودات، به عنوان مثال، حیوانات، گیاهان، و همچنین موجودات جهان تجلی نشده را جمع می کند، که به دلایلی بین بهشت ​​مانده اند. و زمین

اکنون هیچ یک از ما، در عصر دلو، از مفهوم معنای "عمل" در سانسکریت و سامسارا متعجب نیستیم - ایده تناسخ یک شخص پس از مرگ به یک خدا، یک شخص، یک حیوان یا سنگ پس چرا ما هنوز نه تنها غافلگیر می شویم، بلکه از بحران های معنوی که پیوسته همراه با ندای شفا هستند، شوکه شده ایم؟ احتمالاً واقعیت این است که همه نمی دانند که قبل از تبدیل شدن، باید از طریق یک دگرگونی روح، از طریق تجربیات معنوی بسیار اخلاقی، و گاهی اوقات نه تنها از طریق فیزیکی غیرقابل تحمل، بلکه همچنین.

درد دل اجازه دهید چند نمونه از آن را برایتان بیاورمزندگی واقعی

، نشان می دهد که چگونه مسیر شفا آغاز شد.کیت در پانزده سالگی برای اولین بار غش کرد و خود را فراتر از قلمرو واقعیت دید. پری های دریایی روی تخته سنگ هایی در برکه ای کم عمق نشستند و از دختر جوان خواستند که در دنیای زیبا و بی دغدغه آنها بماند. دوشیزگان دم زیبا با موهای شکلاتی رنگ دیوانه وار همین را زمزمه کردند: "اینجا بهتر از اینجاست" و همینطور ادامه داد تا اینکه دختر به آنجا بازگشت.دنیای واقعی

به لطف بوی آمونیاک چشمان هراسان عزیزانش و سردردی که هیچ قرصی نمی توانست کمکی به او کند که دو روز به طول انجامید. متعاقباً غش کردن و رفتن به دنیاهای دیگر برای کاتیا به واقعیتی دشوار تبدیل شد. بعد از آنها او همیشه بیمار بود.گالینا. این زن به سختی سی و پنج سال داشت که پزشکان تصمیم گرفتند این کار را انجام دهندعمل جراحی برای برداشتن سنگ از کیسه صفرا در حین عملیات، گالیا یک تونل سیاه طولانی با نور روشن در انتهای آن دید. تصاویر ازمثل یک فیلم، اما زن به آنجا کشیده شد، به نور، به لطف، به آرامش، و اصلاً فکری به بچه‌ها و شوهرش نداشت. گالینا تقریباً به هدف گرامی خود رسیده بود که افرادی با لباس مشکی با کلاه روی سر که صورت خود را پنهان کرده بودند با دیدن زن با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: "خیلی زود است! برای رفتنت به آنجا خیلی زود است.» زندگی این زن پس از آزمایش بالینی، که پزشکان بیان کردند، در طی چندین سال به شدت تغییر کرد: او به اعمال معنوی علاقه مند شد و در نتیجه همه چیزهایی را که مادربزرگ-شفا دهنده اش در کودکی به او گفته بود به یاد آورد.

واسیا.پسر چهار ساله بود که به قول مادرش به طرز بسیار عجیبی تمام روز شروع به زوزه کشیدن کرد. برخی از صداهای بدوی از دهان کودک بیرون می‌آیند و به غیرمعمول‌ترین شکل بر روان او فشار می‌آورند. مادر تصمیم گرفت: "ما باید کودک را نزد روانپزشک ببریم." این پسر برای مدت طولانی نزد پزشکان کشیده شد، تا اینکه یک روز به سادگی از خواندن عجیب و غریب دست کشید. و فقط سی سال بعد واسیلی به مادرش فاش کرد که این آواز شمنی است که او فراموش نکرده بود.

و واسیلی و اکاترینا و گالینا - همه آنها شفا دهنده شدند. واسیا یک شمن است. اکاترینا یک معلم استاد ریکی، پیرو شیوه های مختلف انرژی و یک روان درمانگر پاره وقت است. گالیا یک متخصص حل رویا، گیاهپزشک، متوسط ​​است - فردی که با دنیای دیگر ارتباط برقرار می کند، یک شفا دهنده ارثی.

شما نمی توانید آنها را از سایر افراد معمولی در یک جمعیت متمایز کنید - آنها دقیقاً مانند شما لباس می پوشند، سر کار می روند (برخی از آنها درآمد اصلی خود را از درمان و کمک به دیگران به دست نمی آورند) و به ندرت خدمات خود را در روزنامه ها تبلیغ می کنند. و از همه مهمتر به نظر من آن ها پشت سرگالی ها و دیپلم ها پنهان نمی شوند. آنها فقط کمک می کنند.و اول از همه درمان می کنند روح انسانو فقط پس از آن اجساد. این اتفاق می افتد که دلیل واقعیهر بیماری بدن انسان در آن است.

هر یک از شفا دهندگان یک بار این سؤال را مطرح کردند: «چرا؟! چرا من و نه شخص دیگری؟!» و جوابش سکوت بود. سکوتی که چندین سال بعد به ندای روح خود پی بردند. ندای شفا. شیوه شفابخش شمنی، به عنوان یکی از کهن‌ترین روش‌ها، که ریشه‌های آن به دوران پارینه سنگی بازمی‌گردد، به تفصیل درباره چیستی ندای شفا می‌گوید. شمنیسم به اشکال مختلف در آفریقا، پلی‌نزی، آسیا، استرالیا، شمال و آمریکای جنوبیو البته در اروپا از جمله روسیه. اما نکته اینجاست که یک فراخوان روح شمنی توصیفاتی شبیه به هر تماس شفابخش دیگری دارد.

بیماری جسمی و رنج روانی نوعی شروع شمنی است(ابتدا به شمن ها)، یعنی فرآیندهای دگرگونی جسمی و روانی و خود درمانی. اعتقاد بر این است که در طول یک بیماری جدی یا تجربیات داخلی غم انگیز، مرگ نفس رخ می دهد و یک ارتباط قوی با (بر اساس قیاس - با فرشتگان، نیروهای برتر) برقرار می شود که متعاقباً به شمن (شفا دهنده) در درمان کمک می کند. اگر کسی مبتلا به یک بیماری شمنی باشد و به دعوت ارواح برای شفا دادن (شفای دیگران) پاسخ ندهد، این شخص شروع به رنج شدید می کند. برای مثال، ممکن است علائم جنون یا درد شدید در انواع مختلف در او ظاهر شود.

در مورد فردی که از تمرین شمنی دور است، اما هدفی در این تجسم روی زمین دارد - شفای دیگران، مشکلات عدم تعادل اجتماعی ممکن است در زندگی او رخ دهد: عدم امکان یافتن شغل، میل به عمیق تر شدن در درون خود و وجود دنیای بیرون را برای همیشه فراموش کنید. در این حالت، وظیفه اصلی فرد مقدر در مسیر شفا، بازگشت به زندگی عادی در جامعه است، علیرغم اینکه وظیفه درمانگر او را از مشغله ها و مسئولیت های روزمره در خانه و محل کار دور می کند. معمولاً پذیرش کامل و بدون قید و شرط سرنوشت خود به عنوان یک درمانگر، زندگی انسان را از همه لحاظ آسان تر می کند. برنامه های زندگی.

با این حال، ظهور توهمات بصری یا شنیداری به خودی خود نشان دهنده این نیست که شخص دیوانه شده است یا ندای شمنی دارد. در ابتدا، به سادگی مشخص نیست که چه اتفاقی برای شخص می افتد: آیا ارواح از طریق رؤیا و سرنخ های شنیداری با او ارتباط برقرار می کنند، یا اینکه آیا روان فرد دچار شکست قابل توجهی شده است، و بر این اساس، او دیوانه شده است. تجربه ترک بدن خود، بازدید از مکان‌های بی‌سابقه مختلف همراه با موجوداتی از جهان‌های دیگر، رویاهای دراماتیک و نبرد در آنها - همه اینها تنها بخش کوچکی از اتفاقاتی است که برای شمن (درمانگر) آینده در طول بیماری روحش رخ می‌دهد. یا

و تنها زمانی که "بیمار" آهنگ شمنی خود را می خواند، مشخص می شود که او یک شمن است و نه فردی که عقل خود را از دست داده است. دوره ای که در طی آن بیماری شمنی طول می کشد تقریباً هفت تا ده سال است. علاوه بر این، در تمام این مدت بیمار می تواند در رختخواب دراز بکشد و قدرت بلند شدن را نداشته باشد و دچار هذیان شود. البته نه همه کسانی که نمی توانند برای مدت طولانی شغل خالی پیدا کنند محل کاریا دارای یک بیماری جسمی جدی است، یک پزشک طب جایگزین آینده.

سه راه برای شروع مسیر شفا وجود دارد:

1. کارآموزی با استاد دانش مخفی(اختصاصی)؛

2. به دنیا آمدن در خانواده شفابخش و انتقال دانش از طریق خانواده.

3. یک میل درونی، که می تواند به این معنی باشد که یک شخص توسط ارواح انتخاب شده است (در شمنیسم)، و در زندگی های گذشته خود یک فرد با او ارتباط داشته است. علوم غیبی.

همچنین امکان ترکیب هر سه نقطه وجود دارد.

در مورد انتقال دانش توسط خانواده، این می تواند نه تنها از طریق ارتباط مستقیم در زندگی، به عنوان مثال، بین مادربزرگ ها و نوه ها، بلکه پس از مرگ یکی از بستگان بزرگتر رخ دهد. این دومی ممکن است در خواب به سراغ نوه ای بیاید که حتی مادربزرگش را به یاد نمی آورد و از نوه می خواهد که تمام دانش خانواده را بپذیرد، یعنی شفا دهنده شود یا. اگر دختر موافقت کند، علامت خاصی به او داده می شود: مثلاً یک کریستال یا یک مدال. اغلب، کریستالی که منتقل می شود از کریستالی که مادربزرگ دارد جدا می شود. طبیعتاً این عمل در حالت تغییر یافته هوشیاری یا در خواب صورت می گیرد.

نظر شخصی من اینه:بدون تجربه رنج در یک زمان (در قیاس با شمنیسم - بدون نزول به جهان های پایین)، شفا دهنده قادر نخواهد بود رنج شخص دیگری را درک کند و بر این اساس، قادر نخواهد بود کمک لازم و کامل را ارائه کند (که یعنی نمی تواند با عوالم برتر ارتباط داشته باشد). متوجه خواهید شد: «اما همه ما در حین زندگی بر روی زمین تا حدی رنج می‌بریم». من به شما اینگونه پاسخ خواهم داد: به احتمال زیاد برای شفابخش شدن به نوعی علامت خدا یا انتخاب ارواح که بر روی شخص افتاده است ، همانطور که در شمنیسم می گویند ، نیاز دارید.

و اگر دارید احساس درونیکه باید با روش‌های جایگزین با دیگران رفتار کنید، سپس به کسانی که قبلاً مسیر شکل‌گیری را گذرانده‌اند - به تمرین شفا دهنده‌ها مراجعه کنید. آنها به شما خواهند گفت که آیا افکار شما حقیقت دارند، آیا آنها حاصل تخیل و منیت شما هستند. باور کنید پذیرش مسیر شفا که از بالا تهیه شده بسیار دشوار است. اما شفا دهنده ها، درمانگران، پزشکان همیشه بوده اند، هستند و خواهند بود. آنها به این دنیا می آیند تا نور عشق الهی را به مردم بدهند. به آنها کمک کنید به شما کمک کنند!


اگر حادثه ای غیرعادی برای شما اتفاق افتاد، موجودی عجیب یا پدیده ای نامفهوم دیدید، خواب غیرعادی دیدید، یوفو را در آسمان دیدید یا قربانی آدم ربایی بیگانه شدید، می توانید داستان خود را برای ما ارسال کنید تا منتشر شود. در وب سایت ما ===> .

در یک روستای دورافتاده بوریات، نه چندان دور از دریاچه گوسینو، در خانه ای قدیمی، مرد جوانی برای چند روز بیهوش دراز کشیده بود. دو پیرمرد بدن او را از هم جدا کردند، با قلاب های آهنی او را پاره کردند، استخوان هایش را تمیز کردند، خون کشیدند، چشمانش را از حدقه بیرون کشیدند...




نه، این فیلمی از یک فیلم ترسناک یا جلسه ای از یک کلوپ دیوانه ها نیست که قربانی را مسخره می کند. این در مورد استدر مورد آیین آغاز به کار شمن ها، که هنوز در بوریاتیا، یاکوتیا، خاکاسیا، تووا و آلتای انجام می شود. این مراسم از سه تا هفت روز طول می کشد. نامزد شمن ابتدا "می میرد" و سپس در تصویری جدید "رستاخیز می کند". وحشتناک ترین لحظه مراسم "تجزیه" است.

البته هیچ کس یک فرد بی دفاع را مسخره نمی کند. اما کسی که برای این "موقعیت" دشوار آماده می شود، واقعاً تمام مدت در خلوت در مکانی خاص است که ورود افراد خارجی ممنوع است. شما نمی توانید به او حسادت کنید: سر بیچاره از درد در حال شکافتن است، او برخی از رویاها را می بیند، صداها را می شنود و در خواب کابوس بر او غلبه می کند. اما هیچ راه گریزی از این وجود ندارد - غیرممکن است که شمن شوید بدون اینکه از بیماری به اصطلاح شمنی رنج ببرید.



شمن ها همیشه واسطه بین ارواح و مردم به شمار می رفته اند. این ساحران با شفاعت ماهرانه خود، مردم را از بیماری ها، وراثت بد و مشکلات زندگی شخصی نجات دادند. اما بین شمن و شمن تفاوت وجود دارد. بعضی ها می توانستند به ضرر شخص عمل کنند: به بیماری «آلوده» می کردند، نفرین می فرستادند و گاهی یک نفر را می کشتند یا «خوردند». بسته به نوع اعمالی که شمن ها انجام می دهند - خوب یا بد، آنها به "خوردن" و "دادن" تقسیم می شوند. در قدیم، این تقسیم مسئولیت ها به طور ویژه رعایت می شد.

به هر حال، یک شمن هرگز هدیه خود را به همین شکل دریافت نمی کند، زیرا چشم های زیبا. هدیه باید بدست آید. بسیاری شمن می شوند و هدیه خود را از پدربزرگ، مادربزرگ، عمه یا کمتر از پدر یا مادرشان به ارث می برند. به این قبیل شمن ها، شمن های قبیله ای می گویند. اگر خط شمنی قطع شود، تراژدی بزرگ است. سپس شمن ها در میان اطرافیان خود به دنبال شخصی می گردند که بتوانند هدیه خود را به او منتقل کنند. بهترین نامزد کودکی است که با پیراهن به دنیا می آید.



شمن ها معتقدند چنین کودکانی با استعدادترین و امیدوارترین دانش آموزان را می سازند. اگر کودک کاملاً پیراهن بود، معلوم می شد که یک جادوگر بزرگ است. اگر پیراهن نیمی از بدن او را می پوشاند، او یک شمن معمولی بود. یک بیضی کوچک از پیراهن بریده شد، روی یک قاب کشیده شد و یک تنبور به دست آمد. این تنبور را روی گهواره کودک آویزان می کردند. وقتی بچه بزرگ شد، تنبور را در زمین دفن کردند.

ویکتور پی به یک قبیله شامانی تعلق نداشت. پدر بوریات او تمام زندگی خود را در یک قایق در امتداد دریاچه بایکال گذراند - او ماهی گرفت، دود کرد، خشک کرد، نمک زد و به فروشندگان می فروخت. اما مادر به یک ملیت نادر و در خطر انقراض - توفالارها تعلق داشت. بیش از 700 نفر از آنها در روسیه وجود ندارد. اجداد مادر در مناطق دورافتاده تایگا کوه های سایان زندگی عشایری داشتند و آهو پرورش می دادند. در کودکی مادرم از اقوام شنیده بود که یکی از اقوام دور او شمن است. توفالارها فرقه جمجمه داشتند - آنها را می پرستیدند، آنها را روی لباس ها و باندهایی که با آن سر خود را می بستند گلدوزی می کردند. ویکتور در بزرگسالی متوجه شد که جمجمه ها به عنوان تزئینات روی لباس به اجداد شمن او به عنوان محافظت در برابر ارواح شیطانی خدمت می کردند. خود مادر ویکتور هیچ ارتباطی با جادوگری نداشت ، به جز اینکه او تمام زندگی خود را در جادوگری روی اجاق گذراند - او دو برادر و یک خواهر داشت.

ویکتور بزرگترین فرزند خانواده بود. پدرش تصور می‌کرد که تمام دانش و مهارت‌هایش را به او منتقل می‌کند و از همان کودکی پسر را با خود «در پروازها» می‌برد. اما یک روز یک شمن در روستای آنها ظاهر شد ...

در روستاهای بوریات، شیوه زندگی در طول زمان تغییر کرده است - تمدن در اینجا نیز تنظیمات خاص خود را انجام داده است، اما بسیاری از موارد ثابت مانده است. در روستاها مردم در کنار هم زندگی می کنند و تقریباً همه چیز را در مورد یکدیگر می دانند. و هنگامی که غریبه ای در روستای آنها ظاهر شد، این خبر به سرعت در تمام خانه ها پخش شد. گفتند غریبه آدم ساده ای نبوده بلکه شمنی بوده که از کوه های سایان به اینجا آمده است. او به دنبال کسی بود که بتواند هدیه خود را به او بدهد، جاهای زیادی را دور زد. اما هیچ کس برای چنین مأموریت مهمی مناسب نبود. و بنابراین انتخاب او بر عهده ویکتور افتاد - نه تنها پسر با پیراهن به دنیا آمد، بلکه از طرف مادرش نیز یک توفالار در نظر گرفته شد.



و شمن فقط از این قبیله نادر بود. وقتی پیرمرد این موضوع را شنید، در واقع شروع به لرزیدن کرد. او می خواست پسر را ببیند و با پدر و مادرش صحبت کند.

ویتا در آن زمان به سختی 15 سال داشت. هنگامی که شمن در خانه آنها ظاهر شد، پدر خود را با او در یکی از اتاق ها حبس کرد و برای مدت طولانی در مورد چیزی صحبت کرد. سال‌ها بعد، ویکتور متوجه شد که پدرش قاطعانه مخالف این بود که پسر بزرگش جادوگری کند. اما اقتدار شمن پیر در بایکال آنقدر زیاد بود که فقط یک دیوانه می توانست او را رد کند. پدر مجبور بود به وصیت پیرمرد اطاعت کند. از آن زمان، زندگی ویکتور کاملاً تغییر کرده است.

او مدت زیادی است که پیراهنی که ویکتور در آن به دنیا آمده بود را ندارد. اما این مانع شمن نشد. پیرمرد پسر را صدا زد که دنبالش بیاید و او برای همیشه خانه را ترک کرد. از این به بعد ، ویکتور شروع به نامیدن آداتسلا ساما - "ساخته شده از قطعات" ، "بسط یافته" کرد. هر شمن با تجربه می داند که این نامی است که به کسانی داده می شود که هدیه خود را از طریق ارث دریافت نکرده اند. چنین افرادی معمولاً قوی ترین شمن ها را نمی سازند، اما مربی سعی می کرد هر آنچه را که می دانست به شاگرد خود منتقل کند. و با گذشت زمان، ویکتور تبدیل به یک شمن بسیار قوی شد و نام جدیدی دریافت کرد - Shagai.

ویکتور در مراسم معلمش حضور داشت، دید که چگونه بیماران را روی پاهایشان بلند می کند، به مردم امید می بخشد، گمشده ها را پیدا می کند، سرنوشت را با ستاره ها می خواند، و با خط های دست فال می گوید.

هدیه شمنیسم هرگز به راحتی بدست نمی آید. هرکسی که در این راه خاردار قدم گذاشته است به بیماری خاص و شمنی مبتلا می شود. گاهی چندین هفته و گاهی چندین سال طول می کشد. شمن پیر ویکتور را متقاعد کرد که صبور باشد: هر چه بیشتر رنج بکشد، قوی تر خواهد شد.

ویکتور برای مدت طولانی "بیمار" بود - چهار سال. او بیشتر وقت خود را به تنهایی سپری می کرد، همانطور که سنت شمنی قدیم ایجاب می کرد. در این زمان ویکتور یاد گرفت که احساسات و بدن خود را مدیریت کند. از بیرون ، چنین شخصی عجیب به نظر می رسد - او مانند دیوانه رفتار می کند. انگیزه اعمال او نامشخص است، گفتارش نامنسجم است، اعمالش ناسازگار است. برای تشدید حملات بیماری، شمن آینده به طور مصنوعی خود را در حالت خلسه قرار می دهد، از خود هیپنوتیزم استفاده می کند، اراده خود را تحت فشار قرار می دهد و اغلب از مواد توهم زا استفاده می کند. اینها می توانند قارچ های توهم زا یا گیاهان خاص باشند.

در این حالت، شمن آینده ممکن است چند روز نخوابد، نخورد، ننوشد و تشنج کند. معلوم نیست قدرت او از کجا می آید. با این وجود، برخی از "نامزدها" معجزه های استقامتی را نشان می دهند: آنها آواز می خوانند، می رقصند، در تایگا شکار می کنند و ماهی می گیرند. چیزی مشابه برای ویکتور اتفاق افتاد، اما او دقیقاً به یاد نمی آورد. به او گفتند که یک روز مرده روی تختش افتاد و سپس شمن های مجرب نزد او آمدند. ابتدا او را تحت "شکنجه" و "شکنجه" قرار دادند - تا روحش بدنش را ترک کند و به دنیای دیگر پرواز کند. این لحظه مهم ترین لحظه در هنگام تولد یک شمن جدید است. این بدان معنی است که شمن "با ارواح توافق کرد" - ارتباط برقرار کرد و اکنون می تواند مراسم را انجام دهد - طلسم می کند. آنها می گویند که در چنین لحظه ای شمن - گویی از بیرون - روح مادر خود را می بیند. این فقط دو بار در طول زندگی اتفاق می افتد. بار اول - در هنگام تولد روحانی و بار دوم - در هنگام مرگ.

پس از مراسم آغاز، هنگامی که شمن وظایف مستقیم خود را آغاز می کند، تمام علائم بیماری عجیب برای همیشه از بین می رود. این بدان معنی است که شمن دعوت خود را برآورده کرده و از این پس مطابق با اراده ارواح قدرتمند و اجداد شمن زندگی می کند.

مراحل شماره 18 2011