صفحه اصلی / طلسم عشق / زندگی و تعالیم پیر سیلوان آتوس. زندگی و آموزه های پیر سیلوان آتوس سنت ها در این روز

زندگی و تعالیم پیر سیلوان آتوس. زندگی و آموزه های پیر سیلوان آتوس سنت ها در این روز

در زمان های مختلفدر خاک کشورمان زندگی می کردند تعداد زیادیافرادی که با وقف مطلقاً داوطلبانه خود را از توده ها متمایز می کردند زندگی خودخدایا در قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم چنین افرادی وجود داشتند. نمونه بارز آن سنت سیلوان آتوس است. در سراسر وجود زمینی خود، او مردی فروتن باقی ماند، در برابر خداوند فروتن بود و یک شاهکار دائمی دعای عشق به خالق را انجام داد. روز جشن مقدس 24 سپتامبر است.

هدف بزرگوار

راهب سیلوان آتوس، که در جهان به نام سیمئون شناخته می شود، در سال 1866 در روستای شووسکویه، که در منطقه ای به همین نام در ناحیه لبدینسکی استان تامبوف قرار داشت، متولد شد. او در یک خانواده دهقانی بزرگ و صمیمی متشکل از مسیحیان ارتدوکس متدین، آنتونوف ها به دنیا آمد. مادر و پدر سیمئون فرزندان زیادی داشتند. آنها بد زندگی کردند، اما در عین حال هرگز از کمک به نیازمندان خودداری نکردند، زیرا مردمی مهربان بودند. غریبه ها اغلب به خانه آنتونوف می آمدند که والدین سیمئون به گرمی از آنها استقبال کردند. پدر با آنها گفتگوهای روحی داشت و این تأثیر عمیقی در یاد و روح قدیس آینده گذاشت.


با سال های اولیهسیمئون میل به دانش را در خود کشف کرد. با این حال، زندگی حکم کرد که او مجبور شد مدرسه روستا را پس از دو سال تحصیل ترک کند و با برادرانش در ساخت و ساز در املاک یک زمین‌دار محلی کار کند. با این حال، غرامت دریافت منشور کلیسا در معبد بود که خانواده آنتونوف مرتباً از آن بازدید می کردند. در آنجا سیمئون یاد گرفت که با تمرکز دعا کند و اسرار «زندگی قدیسان» را درک کرد.


زمان گذشت، پسر به یک مرد جوان تبدیل شد. دومی تصمیم گرفت زندگی دنیوی را ترک کند و وارد یک صومعه شود. پدر از پسرش حمایت نکرد و اصرار داشت که مرد جوان ابتدا وارد خدمت سربازی شود و در پایان آن، خودش بقیه عمرش را اداره کند. و شمعون مجبور شد تسلیم اراده پدر و مادرش شود. جوان 19 ساله به سرعت تسلیم وسوسه های این دنیا شد و به زودی قصد راهب شدن و همچنین افکار مربوطه از روح او ناپدید شد. اما خدا نقشه های دیگری برای شمعون داشت.


یک روز مرد جوانی از مهمانی دیگر به خانه آمد و خوابش برد. در خوابی ظریف، خود را از بیرون دید و در خواب دید که «مار بدخواه» به او نفوذ کرده است. مرد جوان با انزجار به این منظره نگاه کرد و در لحظه بیدار شدن صدای مادر خدا را شنید که می گفت: «در خواب مار را قورت دادی و منزجر می شوی ببین چیکار میکنی.» پس از اتفاقی که افتاد، سیمئون متوجه شد که مسیر فاجعه‌باری را دنبال کرده است و با تشکر از مریم باکره، صمیمانه از گناهان خود پشیمان شد. تمایل به رفتن به صومعه دوباره به مرد جوان بازگشت.


به زودی سیمئون به خدمت سربازی در سن پترزبورگ رفت. در آنجا او احترام و همدردی هم رزمان خود و هم مافوقان خود را به دست آورد. مرد جوان دیگر خدا را فراموش نکرد: برعکس، او اغلب به فکر زندگی یک راهب بود. او چندین بار وجوه انباشته شده را برای ساکنان صومعه آتوس فرستاد و تصمیم گرفت پس از پایان خدمت به آنجا برود. مرد جوان برای انجام نیت خود از جان عادل مقدس کرونشتات طلب برکت کرد. برای این منظور، او یادداشتی را برای پدر جان به جا گذاشت که او را در آنجا نیافت و حاوی درخواست دعا بود.

زندگی رهبانی

پس از پایان خدمت، شمعون به خانه رفت و یک هفته در آنجا ماند و سپس با همه خداحافظی کرد و ضروری ترین چیزها را به اضافه هدایایی برای ساکنان برد و راهی سفر خود به آتوس شد. مرد جوان در پاییز 1892 به کوه مقدس رسید. در آنجا او به عنوان یک تازه کار در صومعه پانتلیمون پذیرفته شد. از آن زمان زندگی مرد جوانپر از کارهای صالح ابتدا در یک آسیاب کار کرد، سپس به عنوان خانه دار، سپس مسئول کارگاه ها و در اواخر عمر خود یک فروشگاه تجاری را مدیریت کرد. در سال 1896، سیمئون نذر رهبانی را با نام Silouan گرفت و 15 سال بعد - در طرحی با همین نام.


راهب به زندگی خود در صومعه ادامه داد. او تنها بود - بدون مربی یا شاگرد. سالخورده روزهای خود را در دعای بی وقفه عیسی، روزه های شدید طولانی، شب زنده داری و خدمات طولانی در کلیسای صومعه سپری کرد. وی همچنین تحصیلات خود را با مطالعه آثار پدری و سایر کتب معنوی ادامه داد. سیلوان آتوس اغلب با اسرار مقدس مسیح شریک می شد. او به نرمی متمایز بود و در هر کاری از اطرافیانش اطاعت می کرد، خواه ابی یا برادر. راهب با پیروی از دستور صومعه و قوانین عمومی آن به مدت 46 سال در این راه زندگی کرد. علایق دنیوی به اندازه ستارگان از او دور بود.


اما سیلوان در طول زندگی خود و به ویژه در آغاز راه رهبانی خود بیش از یک بار با مخالفت شیطان روبرو شد که در وسوسه ها و حملات شیطانی بیان می شد. قدیس با شیاطین جنگید، اما گاهی اوقات آنها از او قوی تر بودند. کار به جایی رسید که سیلوان نتوانست بر نماز تمرکز کند. این باعث درد غیرقابل تحمل روح مقدس شد. روزی عذاب آنقدر طاقت فرسا بود که راهب یک شب به درگاه خدا دعا کرد و گفت: «پروردگارا، می‌بینی که می‌خواهم با عقل پاک با تو دعا کنم، اما شیاطین به من اجازه نمی‌دهند که چه کار کنم تا در کار من دخالت نکنند.» پاسخ این بود: "مفتخرها همیشه از شیاطین رنج می برند." سپس سیلوان سؤال دیگری از خالق پرسید: «پروردگارا، به من بیاموز که برای فروتنی روحم چه کنم؟» و او این توصیه را دریافت کرد: "ذهن خود را در جهنم نگه دارید و ناامید نشوید." از آن زمان، توانایی تجدید تجربه رنج جهنمی در خود به نام پاکسازی روح از رذیلت و هوس های ویرانگر، قدیس را رها نکرده است.


این حادثه به عنوان آغاز دوره جدیدی در زندگی راهب بود. در دعای زاهد، اندوه برای افرادی که خدا را نمی شناسند ظاهر شد - و این همه جهان است. او شروع به تأسف برای کسانی کرد که مسیر گناه آلودی را دنبال می کنند و قلبش عشق جهانی را تابش می کرد، زیرا تنها از طریق عشق می توان یک روح از دست رفته را نجات داد.

مرگ و بزرگداشت یک قدیس


الدر شیمامونک سیلوان در 24 سپتامبر (11 به سبک قدیمی) سپتامبر 1938 در سن 72 سالگی در آرامش درگذشت. او قبل از مرگ حدود یک هفته بیمار بود. راهب سیلوان آتوس نیم قرن بعد، در سال جشن هزاره غسل ​​تعمید روسیه، با تصمیم شورای مقدس قسطنطنیه مقدس شد. کلیسای ارتدکس. در کتاب ماه کلیسای ارتدکس روسیه نام قدیس با برکت گنجانده شده است اعلیحضرت پدرسالارالکسی دوم مسکو و تمام روسیه. تاریخ انتخاب شده برای روز یادبود بزرگان از قبل برای شما شناخته شده است.


اگر منصف باشیم، شایان ذکر است که ستایش قدیس خدا مدتها قبل از اعطای رسمی قدیس آغاز شد. بسیاری از زائران به سمت کلیسای شفاعت صومعه کوه مقدس پانتلیمون، جایی که سر بزرگوار سیلوان در آن آرام گرفت، هجوم آوردند. در مقابل این امامزاده کسانی که برای عبادت می آمدند نماز می خواندند و آنچه را که خواسته بودند دریافت می کردند. نقش مهمی در شکل گیری نگرش محترمانه نسبت به قدیس مؤمنان به عنوان یک شفاعت کننده و کتاب دعا توسط ارشماندریت سوفرونی ایفا شد که هنگام زهد در صومعه آتوس روسیه کتابی با عنوان "پیر سیلوان" نوشت.


آنها از راهب برای آشتی با کسانی که در جنگ هستند، برای افزایش عشق، برای تسلی، رهایی از بی ایمانی و تبدیل گمشدگان به راه واقعی دعا می کنند.

زمان مطالعه: 3 دقیقه بازدید 28 منتشر شده در 2019/09/23

بسیاری از مردم در لحظات سخت زندگی خود برای کمک به بهشت ​​روی می آورند. بسیاری از مقدسین وجود دارند که به شخص کمک می کنند بر خود غلبه کند و با مشکلات کنار بیاید. در میان آنها راهب سیلوآن آتوس (متولد با نام سمیون آنتونوف) است. مسیحیان ارتدکس روز یادبود او را در 24 سپتامبر جشن می گیرند.

داستان زندگی راهب

سمیون در سال 1866 در روستای شووسکویه در نزدیکی تامبوف به دنیا آمد. والدین این پسر دهقانان معمولی بودند که پسرشان را طبق مفاهیمی که خودشان به آن پایبند بودند بزرگ کردند. سمیون تقریباً به مدرسه نمی رفت و بیشتر کارهای بدنی انجام می داد و به پدرش در زمینه کمک می کرد.

آنتونوف ها اغلب مورد بازدید زائران قرار می گرفتند. این به پیشنهاد آنها بود، گوش دادن به داستان هایی در مورد صومعه های ارتدکسو زاهدان، پسر به عالم روحانی علاقه مند شد. سمیون حتی می خواست در لاورای کیف پچرسک خدمت کند، اما پدرش مخالف بود. او معتقد بود که این مرد ابتدا باید خدمت سربازی را بگذراند. جرات نداشت نافرمانی کند.


اما در طول خدمت، آنتونوف در مورد آتوس - کوه مقدس در یونان بسیار فکر کرد. او در آنجا ترجمه های زیادی انجام داد و به زندگی رهبانی فکر کرد. و به محض خدمت، فوراً نزد جان کرونشتات رفت تا دعای خیر کند. درست است، ملاقات با کشیش ممکن نبود، بنابراین سمیون یادداشتی برای او گذاشت که از او حمایت معنوی می کرد.

سمیون پس از اندکی اقامت در روستای زادگاهش آماده شد و به سمت کوه مقدس حرکت کرد. در آنجا آن مرد به صومعه روسی سنت پانتلیمون (در آتوس او را روسیک می نامیدند) آمد و عهد رهبانی با نام سیلوان گرفت. قدیس در 24 سپتامبر 1938 درگذشت.

سیلوان آتوس به چه معروف است؟

راهب سیلوان به خاطر خلقیات متواضعانه، سخت کوشی، فروتنی و عشق به مردم معروف بود که به او اجازه داد تا دل هزاران مسیحی ارتدکس را به دست آورد. او مردی صادق، صادق، وفادار به عقاید و سخنانش بود.

او زمان زیادی را صرف دعا برای تمام جهان کرد و یادداشت های قدیس حقایق کلامی پیچیده ای را نشان می دهد که به آثار او ارزش ویژه ای می بخشد.

در سال 1998، شورای مقدس کلیسای ارتدکس قسطنطنیه این بزرگان را مقدس اعلام کرد. و روز وفات او روز یاد راهب سیلوان شد.


سنت های این روز

در 24 سپتامبر، زائران از سراسر جهان به کلیسای شفاعت پانتلیمون Svyatogorsk می روند تا به یادگارهای مقدس احترام بگذارند. این عقیده وجود دارد که با پرستش نمادهای او و خواندن دعا در نزدیکی آنها می توانید به هر چیزی که می خواهید برسید.

در این روز در بسیاری از شهرها مراسم به افتخار قدیس برگزار می شود و مردم می توانند به کلیساها بیایند تا در مقابل نمادهای او دعا کنند و از قدیس درخواست کنند که روح واقعاً چه می خواهد. از این گذشته ، اعتقاد بر این است که در روز یادبود سیلوان ، همه دعاها دارای قدرت شفابخشی عظیمی هستند.


چه چیزی می توانید از سیلوان آتوس بخواهید؟

شما باید از صمیم قلب و همیشه صمیمانه به بزرگتر مقدس دعا کنید. فقط در این مورد او کمک خواهد کرد.

شما می توانید برای سنت سیلوان دعا کنید:

  • التیام‌بخش؛
  • تسلیت؛
  • آرامش غرور؛
  • حفاظت از جنگ و تجاوز، آغاز صلح؛
  • رهایی از اعتیادهای مضر؛
  • نرم شدن دلهای تلخ و پایان دادن به دشمنی طولانی.

اکنون نماد قدیس در مسکو، در مجموعه آتوس است. همچنین قطعاتی از یادگارهای مقدس در آنجا وجود دارد. در 24 سپتامبر، همه ساکنان و مهمانان پایتخت این فرصت را دارند که به سیلوان بزرگ آتوس دعا کنند.

22 سپتامبر 2017

راهب سیلوان آتوس (نام جهانی - سیمئون) در سال 1866 در استان تامبوف در ناحیه لبدینسکی در روستای شووسکی در خانواده ای متدین دهقان ایوان آنتونوف متولد شد.

پدر و مادرش سخت کوش، حلیم و ذاتاً عاقل، هرچند بی سواد بودند. بزرگتر بعدها به یاد می آورد که خانواده بزرگ و صمیمی، بد زندگی می کردند، اما هرگز از کمک به نیازمندان امتناع نمی کردند و گاهی اوقات آخرین آنها را با آنها در میان می گذاشتند. مسافران به ویژه در خانواده مورد استقبال قرار گرفتند. پدر با آنها در مورد خدا صحبت کرد و زندگی مسیحیو این گفتگوها تأثیر شدیدی بر روح پذیرای جوانان گذاشت.

سیمئون از دوران کودکی با بزرگان خود کار می کرد و در حد توان به پدرش در میدان و برادرانش در میدان کمک می کرد. کار ساخت و سازدر یک ملک مالک زمین به همین دلیل، ظاهراً مجبور شد مدرسه روستایی را ترک کند، زیرا فقط دو زمستان در آنجا درس خوانده بود. اما میل به دانش (که مشخصه پدرش بود، "در تاریکی خود فرو رفت") همیشه در راهب ذاتی بود.

زندگی خانواده متدین آنتونوف به طور جدایی ناپذیری با معبد پیوند خورده است، دیداری که از کودکی حس احترام به کلام خدا را در سیمئون القا کرد و او را در روح فروتنی مسیحی و فضایل دیگر پرورش داد. او در کلیسا سواد کلیسا را ​​آموخت، دعای متمرکز را آموخت و به خواندن «زندگی قدیسان» گوش داد. چند سال بعد، مرد جوان که خداوند را با تمام وجودش دوست داشت، آرزو کرد به یک صومعه بازنشسته شود و در لاورای Pechersk نذر رهبانی کند. با این حال، تمایل او با حمایت پدرش روبرو نشد، پدرش اصرار داشت که پسرش ابتدا وارد خدمت سربازی شود و تنها پس از اتمام آن تصمیم بگیرد که چه کسی باید باشد.

سیمئون با اطاعت از قول پدر و مادرش به زندگی عادی خود بازگشت. او در آن زمان نوزده ساله بود. نیت پرهیزگارانه او به زودی او را رها کرد و او نیز مانند بسیاری از همتایان خود به وسوسه های دنیا تن داد. جوان، خوش تیپ، قوی و در آن زمان از قبل ثروتمند بود، او از زندگی لذت می برد و در شلوغی پر سر و صدا دنیا شروع به فراموش کردن اولین دعوت خدا به خدمت رهبانی کرد.

اما خداوند او را از غوطه ور شدن در ورطه گناه نجات داد و دوباره او را فرا خواند که از باطل دنیا رها شود و راه رهبانیت را در پیش گیرد. به گفته بزرگتر، این اتفاق در شرایط زیر رخ داده است: یک روز که از پیاده روی به خانه بازگشت، چرت زد و در خوابی ظریف، طوری که گویی از بیرون به خود نگاه می کرد، دید که چگونه یک "مار بدخواه" در حال نفوذ است. به او او که احساس انزجار کرد، از خواب بیدار شد و در لحظه بیدار شدن، سخنانی را شنید که توسط خود الهی الهه مقدس بیان شده بود: "شما مار را در خواب فرو بردید و منزجر هستید. پس برای من خوب نیست که به آنچه انجام می دهید نگاه کنم.»

مرد جوان که به گناهان خود پی برد ، به شدت از آنها در حضور خداوند توبه کرد و از مادر خدا به خاطر محبتی که به او کرد تشکر کرد. این رویداد برای انتخاب مسیر بعدی تعیین کننده بود. میل به وقف زندگی خود برای خدا دوباره به او بازگشت.

سیمئون خدمت سربازی خود را در سن پترزبورگ انجام داد. او سربازی کارآمد، در رفتار نمونه، وفادار در روابطش با هم رزمانش بود که همکارانش او را دوست داشتند. در ارتش، موهبت نصایح حکیمانه او با قدرت خاصی آشکار شد و به دنبال آن بسیاری آرامش و رفاه یافتند. شمعون پس از رفتن به خدمت با ایمان زنده و احساس توبه عمیق، هرگز خدا را فراموش نکرد. در آن زمان، مکان بهره برداری های رهبانی آینده او به طور معجزه آسایی تعیین شده بود - کوه مقدس آتوس، جایی که او "از تاریکی گناه به نور خالص ترین حقیقت مسیح فراخوانده شد." او اغلب به زندگی رهبانی فکر می کرد و می خواست به نحوی به ساکنان صومعه کمک کند، چندین بار پول انباشته شده را به آتوس فرستاد. سخنان همکارانش به شیوایی گواه بر وضعیت درونی قدیس در آن زمان است: «و فکر او بر آتوس و در آخرین قضاوت».

کمی قبل از پایان خدمت سربازی، سیمئون تصمیم می گیرد از پدر جان کرونشتات، قدیس، دعا و برکت بخواهد. جان صالح. او که او را پیدا نکرد، یادداشتی با عبارت «پدر، من می خواهم راهب شوم. دعا کن که دنیا مرا بازداشت نکند.» در پادگان، همان روز بعد، او "شعله های جهنمی" را در اطراف خود احساس کرد، که از آن زمان بدون توقف در همه جا، هر کجا که بود، "زمزمه" می کرد.

سال‌ها بعد، در یادداشت‌های قدیس می‌خوانند: «ای پدر جان، کتاب دعای ما! خدا را شکر می کنم که تو را دیدم، تو را سپاس می گویم ای شبان خوب و مقدس، که به خاطر دعای تو از دنیا جدا شدم و به کوه آتوس آمدم و در آنجا رحمت واسعه خداوند را دیدم.

سیمئون فقط یک هفته در خانه ماند. پس از جمع آوری هدایایی برای صومعه و آنچه برای سفر لازم بود، از همه خداحافظی کرد و به آتوس رفت. در پاییز سال 1892، راهب به کوه مقدس رسید و در دوران شکوفایی این صومعه به عنوان یک تازه کار در صومعه پانتلیمون روسیه پذیرفته شد.

زندگی پیر در صومعه ساده، در دسترس و ظاهراً غیرقابل توجه بود: اطاعت او در ابتدا کار سخت در آسیاب بود که جای خود را به کار پرمشغله خانه دار، مدیریت کارگاه ها، انبار مواد غذایی و در سال های انحطاط داد. - یک فروشگاه تجاری

پس از گذراندن آزمایشات اولیه رهبانی، در سال 1896 او را با نام Silouan و در سال 1911 در طرحواره پوشانیدند و نام قبلی خود را ترک کردند.

راهب شاگردان خود را نداشت و از بزرگان خاصی اطاعت نمی کرد. او بعداً گفت: «زندگی بدون بزرگتر سخت است. «نفس کم تجربه اراده خدا را درک نمی کند و پیش از آنکه فروتنی را بیاموزد غم های بسیاری را متحمل می شود». او خود، مانند بسیاری از راهبان، در فضای سنت معنوی مشترک راهبان آتوس پرورش یافت، و همانطور که روش قرن ها زندگی در صومعه لازم بود، روزهایی در دعای بی وقفه عیسی، خدمات طولانی در معبد، روزه و شب زنده داری، اعتراف مکرر و اشتراک اسرار مقدس مسیح، خواندن کتاب های روحانی و کار.

راهب از روز اول تا آخرین روز خود را تصویری از اطاعت کامل نشان داد. برای او، راهب، اقرار و برادر بزرگتر مربیان خوبی هستند. او معتقد بود که اگر راهبان و غیر مذهبی ها بدون محکوم کردن آنها، بدون اعتراض و بدون مقاومت داخلی به سخنان اعتراف کنندگان و کشیشان گوش کنند، آنگاه خود آنها از نجات محروم نخواهند شد و زندگی کامل در کل کلیسا وجود خواهد داشت.

زاهد که چهل و شش سال در صومعه ای با منشور اشتراکی زندگی کرده بود، هرگز به دنبال عزلت نشینی یا بازنشستگی به صحرا نبود، زیرا معتقد بود که بدون لطف خدا آنها فقط وسیله کمکی هستند و نه هدف مسیحیان. زندگی در عین حال از علایق دنیوی به دور بود. و پيرمرد دائماً در ميان مردم بود، ذهن و قلب خود را از افكار زائد دور نگه داشت، آنها را از شهوات پاك كرد تا در برابر خدا در نماز بايستد و ادعا كرد كه اين كوتاهترين راه رستگاري است. او به دنبال شهادت نبود، اما در طول زندگی خود تجربه زاهدانه پدران کلیسا - زاهدان معروف تقوا - را تکرار کرد. این مسیر برای آن بزرگوار چگونه بود؟

طبق عادت آتونی ها، تازه کار جدید با اعتراف وارد زندگی صومعه شد. شمعون که لذت پاک شدن و رهایی از گناهانی را که در آیین توبه بر او سنگینی می کرد، تجربه کرد، اما بلافاصله افکار بازگشت به دنیا و ازدواج به او حمله کرد. این آگاهی که او دوباره مادر خدا را اندوهگین کرده بود، مبتدی را شوکه کرد و به او نشان داد که حتی در اینجا، در کوه مقدس، همانطور که به نظر می رسید، در پناهگاه نجات، وسوسه ها و حتی مرگ ممکن است. او که از سقوط روحی خود هشیار شده بود، بسیار و جدی شروع به دعا کرد و عمدتاً به دعای عیسی متوسل شد که به زودی وارد باغ او شد و بی وقفه در آنجا شروع به خواندن کرد. این هدیه توسط راهب از مادر خدای مقدساز طریق دعای پشیمانانه در برابر تصویر او و پایه ای محکم برای زندگی معنوی او شد.

شمعون مبتدی به شاهکار شب زنده داری، روزه و دعای قلبی ادامه داد، اما مبارزه روحانی با وسوسه های جدید - غرور و غرور - او را رها نکرد. آنها که به روح فرصت «ورود به راه ایمان» ندادند، یا شمعون را «به بهشت» بردند، و در او احساس خطاناپذیری ظاهراً خود او را برانگیختند، یا او را به زیر انداختند. به نظر می رسید که در حال نابودی ابدی است و به او می گفت: "تو نجات نخواهی یافت." حملات شیطان مدام افزایش می یافت و احساس رها شدن از سوی خداوند را به همراه داشت و سیمئون را به ناامیدی می برد. و زمانی که او فکر کرد که "می توان به خدا التماس کرد." خداوند به طور نامفهومی در هنگام شام در معبد الیاس نبی خدا به مبتدی ظاهر شد و او را با روح به خانه بهشتی هدایت کرد. در آن لحظه، بنا به شهادت پیر، با تمام وجود احساس کرد که چگونه فیض «شهادت» او را فراگرفته و خداوند را بوسیله روح القدس شناخت. از آن پس، او هر آنچه را که در جهان اتفاق می‌افتد، تنها در ارتباط با تجربه روحی می‌دانست که خالق خود را می‌شناخت. او گفت: «ایمان داشتن به خدا چیز دیگری است و شناخت خدا چیز دیگری است.»

ظهور خداوند عیسی مسیح شادی عید پاک، رستاخیز، احساس گذار از تاریکی مرگ روحانی به نور غیرقابل توضیح زندگی را برای تازه کار به ارمغان آورد. هنگامی که عشق الهی را توسط روح القدس شناخت، شروع به تجربه از دست دادن فیض می کند که به طور غیرقابل مقایسه ای عمیق تر و شدیدتر می شود: «کسی که آن را از دست داده است، شبانه روز به دنبال آن است و به سوی آن کشیده می شود. او به خاطر غرور و غرور، برای دشمنی با برادر، برای محکوم کردن برادر، به خاطر حسادت، ما را به خاطر فکر ولخرجی، برای اعتیاد به چیزهای زمینی، به خاطر این همه لطف و غم و اندوه رها می کند. پس روح خدا را از دست می دهد، همانطور که پدر ما آدم از بهشت ​​رانده شده بود.»

پیر سیلوان اغلب خدمات رهبانی قدیس سرافیم ساروف را به یاد می آورد، معجزه گر، که روحش پس از شناخت خداوند، به خاطر کسب فیض، به طور غیرقابل کنترلی برای بهره برداری های جدید تلاش می کرد. راهب سیلوان بعداً می‌نویسد: «روحی که خدا را می‌شناسد، نمی‌تواند از هیچ چیز روی زمین راضی باشد، اما همه چیز برای خداوند تلاش می‌کند و مانند کودکی که مادرش را از دست داده فریاد می‌زند: روح من برای تو تنگ شده است. و با گریه در جستجوی توست.»

فیض چگونه به دست می آید و حفظ می شود، چرا و چرا از روح یک مؤمن خارج می شود - این سؤالات در زندگی یک زاهد مهم ترین سؤالات است.

پیوسته در زهد بود، از هر چیزی و از هر چیزی که مانع کسب فیض می‌شد، پرهیز داشت: کم می‌خوابید، به تناسب اندام و شروع، تا دو ساعت در روز، بر چهارپایه می‌نشست، در روزه و محدود اغماض نمی‌کرد. خود در غذا، به کسانی که به او مراجعه می کنند توصیه می کند: «آنقدر بخورید که بعد از خوردن غذا بخواهید دعا کنید». اراده او را قطع کنید، با این باور که این "نفع بزرگ" برای روح به ارمغان می آورد. او مشتاق است، دعا می کند، گریه می کند، در تلاش برای حفظ فیض است، اما نور الهی، اگر بازگردد، دیری نمی پاید و سپس، مانند گذشته، دوباره تازه کار را ترک می کند. بزرگ توضیح داد: «ما به این دلیل رنج می‌بریم، زیرا تواضع نداریم. روح القدس در روحی فروتن زندگی می کند و به روح آزادی، آرامش، عشق و سعادت می بخشد.» به دست آوردن روحیه فروتن "علمی بزرگ است که به سرعت بر آن غلبه نخواهید کرد."

15 سال از روزی که خداوند بر راهب ظاهر شد می گذرد. ذهنش دوباره با حملات شیطان و از دست دادن آرامش روحش تیره می شود. با گذشت زمان، این رنج ها با مبارزات دردناک با شیاطین تشدید شد که در شب او را از دعای بی وقفه درونی دور می کرد. در مورد چی درد دلاو باید در همان زمان تحمل می کرد، زاهد بعداً این را گفت: "اگر خداوند اول به من نمی داد که بدانم چقدر یک شخص را دوست دارد، حتی یک شب را تحمل نمی کردم و بسیاری از آنها را داشتم. "

در یکی از این شبها که با همه تلاشها دعا به حضور حضرت نرسید، با ندامت در دل فریاد زد: «پروردگارا. می بینی که می خواهم با عقل پاک تو را دعا کنم، اما شیاطین اجازه نمی دهند. به من یاد بده که چه کار کنم تا اذیتم نکنند؟» پاسخ این بود: "مغرور همیشه از شیاطین رنج می برد." «پروردگارا، به من بیاموز که برای فروتنی روحم چه کنم؟» و باز هم جواب خدا در قلبم پیچید: «ذهنت را در جهنم نگه دار و ناامید مباش». به قول بزرگتر. خداوند بر او ترحم کرد و خود به او آموخت که چگونه روح باید خود را فروتن کند و در برابر دشمنان غیرقابل دسترس شود: هنگامی که افکار گناه آلود نزدیک می شوند، خود را شایسته عذاب ابدی می دانند و به جهنم فرود می آیند تا عمل هر اشتیاقی را در خود بسوزانند. خود را با قدرت شعله جهنم و با توکل به اثر نجات دهنده عشق مسیح و در نتیجه اجتناب از ناامیدی، با دعای خالص به سوی خداوند متوسل می شود. راهب گفت: «و بدین وسیله، دشمنان شکست می‌خورند و وقتی با عقل از آتش بیرون می‌آیم، افکارم دوباره قوت می‌گیرند.» این توانایی برای تجدید تجربه واقعی رنج جهنمی در خود به خاطر پاکسازی روح از احساسات، از آن زمان او را رها نکرده است.»

مکاشفه ای که خداوند داده بود نه تنها یک دستورالعمل عملی بسیار مهم برای راهب سیلوان بود، بلکه آغاز مرحله جدیدی در زندگی روحانی او بود. به تدریج غم و اندوه برای جهانی که خدا را نمی شناسد بر دعای زاهد غالب می شود. همانطور که بزرگتر توضیح داد، مردم خداوندی را که آنها را آفریده فراموش کرده اند و به دنبال آزادی خود هستند، بدون اینکه درک کنند که خارج از منبع واقعی زندگی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد. آزادی فقط در خداوند است که با رحمت خود به کسانی که به او متوسل می شوند فیض روح القدس را می بخشد. در او، روح القدس، در علم او رهایی از بردگی گناه و ترس از مرگ نهفته است.

او می آموزد که عشق مهم تر است و به روح قدرت می دهد که حتی برای کسانی که مسیر گناه آلودی را دنبال می کنند تاسف بخورد. «جایی که محبت به دشمنان و گناهکاران نباشد، روح خداوند وجود ندارد.» ( این در مورد استدر مورد دشمنان ایمان مسیح. خود بزرگ مردم را نه به دشمنان و دوستان، بلکه به کسانی که خدا را می شناختند و کسانی که او را نمی شناختند تقسیم کرد.)

در یک روش واقعاً مسیحی، شما فقط می توانید همسایه خود را از طریق عشق نجات دهید. راهب در عشق به همه مردم، شباهتی به خداوند عیسی مسیح دید که "دستهای خود را روی صلیب دراز کرد" تا همه را جمع کند. عشق مسیح نمی تواند مرگ هیچ کس را تحمل کند، و در نگرانی خود برای نجات همه، نه تنها جهان کسانی را که اکنون روی زمین زندگی می کنند، بلکه کسانی را که قبلاً مرده اند و به خود جهنم فرود آمده اند، در بر می گیرد. و اگر روح هنگامی که مردم نجات می یابند خوشحال و شادمان می شود، با دیدن عکس آن - نابودی آنها - به همان شدت به سیارات دعا می کند.

راهب گفت: دعا برای مردم به معنای ریختن خون است. و او در رنج تمام جهان زندگی کرد و خود را فراموش کرد و دعای او پایانی نداشت و از همه مردم زمین خواست تا خداوند را توسط روح القدس بشناسند. بنا به اعتقاد عمیق بزرگان، اگر این اتفاق می افتاد و مردم با ترک سرگرمی های خود با تمام وجود به سوی خدا شتافتند، چهره زمین تغییر می کرد و سرنوشت همه مردم و کل جهان دگرگون می شد. در یک ساعت.»

تمام زندگی او یک دعای صمیمانه "تا حد اشک های بزرگ" بود، یک شاهکار فوق العاده عالی از عشق به خداوند. راهب گفت: «دنیا به دعا می ایستد، و هنگامی که دعا ضعیف شود، جهان از بین خواهد رفت.» او در این آرزوی دعا، به چنان حالت درونی دست یافت که با پیش بینی آنچه می گذشت و آینده انسان را دید، اسرار عمیق روحش را آشکار ساخت و همگان را به در پیش گرفتن راه نجات توبه فرا خواند. دعای مستمر زاهد را تا آخرین ساعت سرگردانی زمینی رها نکرد.

در 11/24 سپتامبر 1938، الدر شیمامونک سیلوان در آرامش درگذشت. او با زندگی زاهدانه خود الگوی فروتنی و فروتنی و محبت به دیگران را نشان داد.

پنجاه سال بعد، در سال بزرگداشت هزارمین سالگرد غسل تعمید روسیه، شورای مقدس کلیسای ارتدکس قسطنطنیه این پیر مبارک را به عنوان مقدس معرفی کرد.

با برکت اعلیحضرت پاتریارک الکسی دوم مسکو و تمام روسیه، نام سنت سیلوان آتوس در تاریخ 11/24 سپتامبر در تقویم کلیسای ارتدکس روسیه گنجانده شد. با این حال ، مدتها قبل از اعطای رسمی مقدس ، بسیاری از زائران با ایمان به شفاعت دعای او در برابر خداوند آمدند تا سر محترم قدیس را که در کلیسای شفاعت صومعه پانتلیمون سویاتوگورسک استراحت می کرد ، ستایش کنند.

روح مؤمنان با نوشته های زاهد در مورد جوهر زندگی مسیحی و کار رهبانی که به بسیاری از زبان ها ترجمه شده و به دلیل معنویت عمیق و حکمت کلمات موجود در آنها شهرت زیادی به دست می آورد، شفا می یابد. کلام او ساده و مهربان است، اما برای پیروی از آن، باید در راه انکار و اطاعت کامل از خواست خدا قدم گذاشت که خود بزرگتر مقدس نیز آن را طی کرد. او که معاصر ما، پسر سرزمین روسیه و کلیسای روسیه بود، به قدرت نجات دهنده حقیقت انجیل که توسط خداوند ما عیسی مسیح به همه ما آموخته است، به اهمیت بالای آموزه های کلیسای ارتدکس شهادت داد. تایید آن در جهان ارزش های گذرافقط مبانی اخلاقی و معنوی زندگی انسان است که برای همه زمان ها تغییری نکرده و واقعاً ارزشمند است.

(از کتاب: آکاتیست ها، دعاها و تروپاریا به تفکیک ماه و روز با ضمیمه شرح مختصرزندگی قدیسان: سپتامبر. - ترنوپیل، 2004. - ص 190-195).

سمیون ایوانوویچ آنتونوف - بزرگ آیندهسیلوان در سال 1866 در استان تامبوف در روستای شووسکویه در خانواده ای دهقانی به دنیا آمد. 

 درباره پدر و مادراو همیشه با احترام خاصی از مردم خود صحبت می کرد و در مورد پدرش اغلب دوست داشت این جمله را تکرار کند: «... دوست دارم چنین پیرمردی داشته باشم، او هرگز عصبانی نمی شد، او همیشه حلیم و حتی یکنواخت بود. وقتی در خانه مشکلی پیش می آید، آرام می ماند. پس از آتش سوزی به او گفتند: "تو ایوان پتروویچ سوختی" و او پاسخ داد: "انشاءالله بهتر خواهم شد." یک روز از کنار مزرعه مان رد می شدیم، به او گفتم: ببین از ما قبر می دزدند، و او گفت: «ای پسر، خداوند به ما نان داده است، ما بس داریم و هر که دزدی کند، پس. ، او نیاز دارد.

ایوان پتروویچ غریبه ها را در خانه خود پذیرفت و سپس یک روز بدون اینکه بداند کتابفروشی را سر میز دعوت کرد که با سخنان متهورانه خود شک و تردید را در قلب پسرش ایجاد کرد. از تجربه شخصی، آینده پیرمرد بزرگاز یک بیماری مشخصه پایان قرن جان سالم به در برد. شفای آن معجزه آسا بود: در سن 19 سالگی، پس از داستان یک زائر در مورد نماز بر سر قبر جان سزنوفسکی زاهد، به مرد جوان دلیل شگفت انگیز و ساده ای از وجود خدا ارائه شد: "اگر وجود داشته باشد. یک انسان مقدس، پس خدا با ماست و نیازی نیست که من در سراسر زمین به دنبال او بروم. و در پاسخ به این عزم درخشان ، خداوند بلافاصله موهبت بزرگ دعای صمیمانه را به او عطا کرد ، که در تمام عمر با سپاس از آن یاد خواهد کرد. پس از آن بود که او کشش درونی به رهبانیت پیدا کرد.

اما خدا راضی بود که به سمیون یک وسوسه دیگر بدهد: تجربه آن گناهان رایج بشری که در قرن بیستم انجام شد. تقریباً هنجار در نظر گرفته می شود: زنا، مستی، دعواهای خونین. و گرچه این لحظه کوتاهی از زندگی جوانی بود، اما باعث شد که من وحشت هستی شناختی گناه، به ویژه گناه گناه اسراف را احساس کنم و درباره آن به مردم بگویم. و سقوط خود به عنوان جلوه ای از رحمت خاص مادر خدا بود: در یک رویای ظریف، او دید که مار از طریق دهانش به داخل او لغزید. سمیون شدیداً احساس انزجار کرد و از خواب بیدار شد و در آن زمان این جمله را شنید: "تو در خواب مار را قورت دادی و منزجر شدی، پس خوب نیست که ببینم چه می کنی." طبق اعتقاد بدون شک پیر، این صدای خود مادر خدا بود. احساس شرم و پشیمانی عمیق روح مرد جوان را فرا گرفت و تصمیم گرفت به صومعه برود.

اما زندگی همچنان مقدر است که ببیند شهر بزرگ، وارد ارتباط با افراد مختلفدر شرایط مختلف - او برای خدمت سربازی در سن پترزبورگ فراخوانده شد. با این حال، سمیون که از مردم ابایی نداشت، «با فکرش در کوه آتوس و آخرین داوری بود». متعاقباً، بزرگ گفت که در آشفتگی های انسانی و حتی در شرایط وسوسه انگیز که «از محبت مردم دست بر نمی دارد و از دعا برای آنها دست نمی کشد، پراکنده نمی شود و آرامش خود را از دست نمی دهد: «پروردگارا، آرامش خود را عطا کن. به مردم تو.»

چنین کتاب دعایی St. درست است جان کرونشتات، که سمیون در پایان خدمت برای برکت برای کار در کوه آتوس نزد او می رود. او را عشق دیرینه مردم روسیه به اودل هدایت می کند مادر خدا، آرزوی دعا برای خلق خدا در کوه مقدس. 

 با دعاسمیون عادل پس از یک تعطیلات کوتاه به خانه می رود، جایی که رضایت والدین و عهد هموطنانش را دریافت می کند تا آنها را در آنجا نگه دارند. خاطره دعا، موفق می شود به آتوس برسد.

در سال 1892، او در صومعه پانتلیمون روسیه مبتدی شد و متواضعانه به سنت هزار ساله تسلیم شد: او تحت اطاعت های مختلف کار قرار گرفت، در نمازهای طولانی در کلیسا شرکت کرد، و اغلب اعتراف می کرد و به عشاق می پرداخت. 



او در همان آغاز شاهکار دعای خود، آن نوع وسوسه هایی را تجربه کرد که در پاتریکن های باستانی و ماهیت گسترده آنها را می توان امروز مشاهده کرد: وسوسه جانشینی، وسوسه پدیده های معجزه آسایی که معنویت کاذب می بخشد.

یک شب، سلول برادر سیمئون پر شد از نور وحشتناکی که حتی بدن او را نیز سوراخ کرد، به طوری که درونش را دید. فکر او با او زمزمه کرد: "این را بپذیر - این فیض است" روح گیج شد و روح توبه از آن عقب نشینی کرد. سپس بزرگتر با ناراحتی خواهد گفت که "در تمام زندگی خود باید برای گناهان خود گریه کنید - این راه خداوند است" و این معنویت اصیل ارتدکس است ، برخلاف سایر آموزه های "بهشت آفرین" که غرور انسان را تغذیه می کند. .

صدق این راه نیز گواه از کینه توزی خاصی است که نیروهای جهنمی به آن زاهد حمله کردند، پس از آن که فکری را که او را آزار می داد نپذیرفت و فریفته معجزه نشد. عذاب حملات اهریمنی بیشتر شد و مرا در حالت وحشتناکی از خداحافظی، کسالت و مالیخولیا فرو برد. در همان روزی که عذاب وحشتناکی را تجربه کرد، در کلیسای سنت. در شب عشای حضرت الیاس، او مسیح زنده را دید و این زندگی آینده قدیس را از پیش تعیین کرد. پیر دائماً ظهور خداوند را به یاد می آورد و در مورد احساسی که در روح او مستقر شده بود می نویسد: "خداوند ما را آنقدر دوست دارد که خود ما نمی توانیم آنقدر دوست بداریم ..." ، "و اگر مردم از طریق روح القدس می دانستند که ما چه می کنیم." خداوند مانند آن است که همه چیز تغییر می کند: ثروتمندان ثروت خود را تحقیر می کنند، دانشمندان علوم خود را تحقیر می کنند، و حاکمان جلال و قدرت آنها را تحقیر می کنند، و همه خود را فروتن می کنند، و در صلح و عشق زمینی زندگی می کنند، و بزرگی وجود خواهد داشت. شادی روی زمین.»

خداوند تنها می داند که چند نفر و شاید حتی ملت ها با این دعای بزرگ نجات یافتند. به جهان سرمشق تازه و شهادتی تازه بر بی اندازه عشق خدا داده شد تا فلج شدگان از ناامیدی قیام کنند. او که تحت تأثیر روح القدس قرار گرفته بود نوشت: «بسیاری... از شرم توبه نمی کنند. اما فراموش می کنند که تمام گناهانشان در برابر خدا مانند قطره ای از دریاست. ای برادران من، همه زمین تا وقت هست توبه کنید. خداوند کریمانه توبه ما را می خواهد.»

هجوم دعای پیر که به صورت مکتوب ثبت شده بود، تنها پس از مرگ او شناخته شد. او در زمان حیات خود به عنوان یک زاهد مجرب به ظهور نرسید. اما همه، از کارگران عادی گرفته تا سلسله مراتب، لطف خاصی را که از او سرچشمه می‌گیرد، احساس می‌کردند. از گفت و گوهای ضبط شده با او، آنچه برای روزگار ما اهمیت ویژه ای دارد، این است که آن بزرگتر از معرفت علمی - سر - و تجربی، قلبی می گوید: او درک دعایی از جهان و انسان را بر هر علمی برتری می دهد، اما پیش بینی می کند که در زمان آینده. بسیاری افراد آموخته شدهدر دنیا راهبان خواهند شد و این مشیت خاص خداوند است.

کسانی که با او تماس داشتند همیشه بلافاصله از بینش پیر متقاعد نمی شدند، اما پس از مدتی روح آنها یک روح جدید پیدا کرد. تجربه معنوی، وضعیت نو 



رهبانیت آتونی، در بی اعتمادی جدی خود به انسان، به این قاعده پایبند است: "قبل از پایان کسی را راضی نکن." پس از مرگ آن بزرگ، پدران آتونی گفتند: اکنون می بینیم که پیر سیلوان به میزان پدران مقدس رسیده است ... مرگ او او را به این امر متقاعد کرد.

اندکی قبل از مرگش در سال 1938، وقتی از او پرسیدند: "پیر، آیا می خواهی بمیری؟" او گفت: "من هنوز به توافق نرسیده ام"، اما تمام رفتار او در بیمارستان صومعه پر از تواضع و سکوت صمیمی بود. 



پس از رفتن بزرگتر، نامه هایی به صومعه پانتلیمون رسید که شهادت به شفاعت آسمانی او برای کسانی که به دعا به او متوسل شدند، و پس از انتشار کتاب طرحواره-ارشماندریت سوفرونی "پیر سیلوان". زندگی و آموزه‌ها» مسئله ی تقدیس مطرح شد که در سال 1978 در پاتریارک قسطنطنیه انجام شد. همانطور که در آکاتیست خوانده می شود، او "تولد پر فیض سرزمین روسیه و شاخه زیتون از ریشه سرزمین روسیه" بود.

همچنین ببینید:

Schemamonk Neophyte (در جهان نیکیتا واسیلیویچ واسیلیف) در سال 1807 در یک خانواده دهقانی در استان ویاتکا متولد شد. روشن خدمت سربازیبه درجه درجه افسری رسید. پس از 25 سال مهلت به پادشاه زمین، وارد شد

در 15 سال اول نه خدمتکار سلولی داشت و نه تازه کار. پس از آن به اصرار بزرگان خانقاه با داشتن یک حجره پذیر موافقت کرد، اما نامزدهای این اطاعت طاقت او را نداشتند. زندگی سختگیرانه. آنها نمی کنند

راهب سیلوان آتوس نمونه ای درخشان از مردی است که خود را وقف خدا کرده است. در قرن 19 و اوایل قرن 20، تعداد کافی از مردم در قلمرو ایالت کنونی ما زندگی می کردند که با دیگران در این که به خدا ایمان داشتند و تمام زندگی خود را وقف او کردند، تفاوت داشتند. یکی از این افراد سیلوان آتوسی است که تمام زندگی زمینی خود را به دعا گذراند. پس از مرگ قدیس، روز جشن قدیس هر ساله در 24 سپتامبر جشن گرفته می شود.

داستان سنت سیلوان آتوسی

نام اصلی راهب سیلوان آتوس سیمئون است که در سال 1866 در روستای شووسکویه در استان تامبوف به دنیا آمد. خانواده آنتونوف فرزندان زیادی داشتند و بسیار دوستانه بودند. راهب کوچکترین پسر بود. خانواده چندان ثروتمند نبودند، اما هرگز از کمک به نیازمندان خودداری نکردند. سرگردان ها مهمان مکرر خانه خانواده سیمئون بودند. پدر قدیس با خوشحالی از آنها استقبال کرد و آنها در مورد موضوعات مختلفی که در خاطره سیلوان باقی مانده صحبت کردند.

سیمئون از کودکی میل به کسب دانش داشت، اما زندگی به گونه ای دیگر رقم خورد. هنگامی که راهب از کلاس دوم فارغ التحصیل شد، به دلیل شرایط حاکم، برای کار در ساختمان سازی برای یک مالک زمین رفت که برادرانش نیز در آنجا کار می کردند. اما، با وجود این، سیمئون منشور کلیسایی را در معبد دریافت کرد، که تمام خانواده مرتباً برای دعا به آنجا می آمدند. به لطف بازدیدهای مکرر خود از کلیسا، راهب یاد گرفت که به درستی دعا کند و اسرار زندگی مقدسین را آموخت.

وقتی پسر جوان شد، تصمیم گرفت به صومعه برود، اما پدرش گفت که ابتدا باید وارد خدمت شود و سپس می تواند برای خود تصمیم بگیرد که چگونه زندگی کند. سیمئون نتوانست از پاپ اطاعت نکند و به خدمت رفت و در این مدت راهب نقشه های خود را رها کرد. اما آنطور که خدا نیاز داشت اتفاق افتاد.

هنگامی که چنین شد، شمعون از جشن بازگشت و به رختخواب رفت، در خواب خود را از بیرون دید و گویی مار را فرو برده بود. وقتی از خواب بیدار شدم صدای مادر خدا را شنیدم که گفت چقدر ناراحت شد وقتی دید او چگونه زندگی می کند. پس از این، فکر رفتن به یک صومعه به سیمئون بازگشت.

خدمت سربازی آن بزرگوار در سن پترزبورگ انجام شد، جایی که هم مورد احترام همکاران و هم مافوقانش بود. فکر خدا هرگز ناپدید نشد و او تصمیم گرفت در پایان خدمت به صومعه برود. تمام پولی را که شمعون داشت، فرستاد صومعه آتوس. در پایان خدمت از سنت جان کرونشتات طلب برکت کرد.

زندگی در صومعه سیلوان آتوس

پس از پایان خدمت، سیمئون نزد پدر و مادرش بازگشت و مدت کوتاهی در آنجا ماند و در این مدت با خانواده خداحافظی کرد و در امور خانه به آنها کمک کرد. سپس همه چیز را جمع کرد و راهی جاده شد. در پاییز سال 1892 ، راهب به کوه مقدس آتوس آمد و در آنجا تازه کار صومعه پانتلیمون شد.

ابتدا در یک آسیاب کار کرد، سپس به عنوان خانه دار، قدم بعدی در صومعه مدیریت کارگاه ها بود و قبل از ترک مغازه تجاری خود را داشت. و فقط در سال 1896 سیمئون مانتویی با نام سیلوآن پوشید.

در صومعه ای که به تنهایی زندگی می کرد، تمام روزها را به دعای عیسی می گذراند و تمام روزه خود را می گرفت. در تمام خدمات معبد شرکت کرد. من آثار پدری زیادی خواندم. او 46 سال به این کار ادامه داد، علایق دنیوی برای او وجود نداشت.

زندگی در صومعه در ابتدا آسان نبود. اغلب اتفاق می افتاد که شمعون نمی توانست با آرامش با خدا دعا کند، زیرا شیاطین در کار او دخالت می کردند. او از آفریدگار کمک خواست که او را نصیحت کرد. راهب به آنها گوش داد و همه چیز شروع به کار کرد.

سنت های روز سنت سیلوان آتوس

سیمئون 72 سال زندگی کرد و در 24 سپتامبر 1938 درگذشت. قبل از رفتن، یک هفته مریض بود. بنابراین، روز یادبود مقدس دقیقاً با عزیمت او همراه است.

زائران برای تعظیم به کلیسای شفاعت سنت پانتلیمون، جایی که یادگارهای پیر سیلوان در آن قرار دارد، می آیند. اگر در نزدیکی حرم رکوع کنید و در نماز بخواهید، هر کس آنچه را که خواسته است دریافت می کند. با گذشت زمان کتابی نوشته شد که زندگی و اعمال پیر سیلوان را شرح می داد.

در این روز، یعنی 24 سپتامبر 2018، مراسمی در کلیساها به افتخار سنت سیلوان آتوس برگزار می شود. در این روز، مردم به معبد می آیند و خواستار آشتی بین طرفین متخاصم، افزایش عشق، تسلی و رهایی از بی ایمانی هستند.