صفحه اصلی / روی چیزها / اساطیر آپولو. خدای یونان باستان آپولو - تاریخ، ویژگی ها و حقایق جالب

اساطیر آپولو. خدای یونان باستان آپولو - تاریخ، ویژگی ها و حقایق جالب

آپولو خدای خیلی چیزهاست که یکی از مهمترین شخصیت ها بود اساطیر یونانی. او خدای شعر، هنر، تیراندازی با کمان، طاعون، خورشید، نور، دانش و موسیقی بود.

آپولو در جزیره ای به نام دلوس به دنیا آمد و داشت پسر عموبا نام آرتمیس.

آپولو بود عاقل، و اسطوره ها او را چنین توصیف می کنند شادخدایا وقتی تحریک می شد حسادت می کرد، به حاکمیت قانون اعتقاد داشت و می خواست شاد و آرام باشد.

به جرات می توان گفت که آپولو خدای مورد علاقه اساطیر بود. افسانه های مربوط به او توسط رومیان اقتباس شد، جایی که او در میان خدایان مورد علاقه بود.

مبدا

اگرچه آپولو در نهایت تبدیل شد یکی از محترم ترین خدایاندر اساطیر یونان، منشا آن را می توان در خارج از یونان جستجو کرد. تاریخ نشان می دهد که فرقه ها در آسیا اولین کسانی بودند که آپولو را پرستش کردند، و آنها نشان می دهند که اولین نقش او در واقع به عنوان محافظ شبانان بوده است.

با این حال، یونانیان آخرین نفری نبودند که آپولو را پرستش کردند. پس از فتح روم، بیشتر خدایان یونانیتوسط آنها اقتباس شدند. نام آنها تغییر کرده است. آپولو در اساطیر یونان و روم به همین نام بود، اما پدر و مادرش مشتری و لتو بودند و خواهر دوقلویش دیانا نام داشت.

افسانه ها و داستان ها

افسانه های زیادی پیرامون آپولو وجود دارد که همگی دارای عناصر ماجراجویی هستند. در زیر چند افسانه از اساطیر یونان آورده شده است.

نسخه های رومی به جز نام ها و مکان ها تقریباً یکسان هستند.

تولد آپولو

یکی از محبوب ترین داستان ها در مورد آپولو است داستان تولد او. مادر آپولو، لتو، الهه مادری بود. او زئوس را اغوا کرد و دوقلو باردار شد.

اما هرا، همسر خدای اصلی، از این موضوع عصبانی شد و مطمئن شد که لتو جایی برای زایمان پیدا نمی کند. هرا حتی دخترش، الهه زایمان، ایلیتیا، را از کمک به لتو باز داشت.

زئوس از درد و رنج احساس وحشتناکی می کرد. لتو در سراسر یونان جستجو کرد تا اینکه جزیره کوچکی به نام یافت دلوس.

او نه روز و نه شب از درد وحشتناکی رنج برد. روز دهم به دریاچه کوچکی رفت و به درخت خرمایی تکیه داد. او کمربند خود را شل کرد و آرتمیس را به دنیا آورد که خدای یونانی شکار شد. اما آرتمیس نقش جدیدی دریافت کرد و به مادرش در تولد برادرش آپولو کمک کرد و بدین ترتیب جایگزین ایلیتیا شد.

خدای موسیقی

افسانه ای وجود دارد که می گوید چرا آپولو به نام معروف شد خدای موسیقی. با توصیفی از پایتون که در کوه زندگی می کرد شروع می شود.

این موجود از طریق زمین راه خود را طی کرد و پشت سر گذاشت بوی بدهر جا که می رفت و هر کس را که در راه می دید می کشت. آپولو تازه متولد شده بود، اما تنها چهار روز او را قوی و توانا کرد.

به او دادند کمان نقره ای با تیرهای طلاییاز آهنگر Hephaestus. آپولو می خواست انتقام بگیرپایتون برای هر کاری که با یونانی ها کرد، از جمله تعقیب مادرش در زمان بارداری.

آپولو به غار پایتون رفت. وقتی وارد آن شد، با هیولا روبرو شد که از قبل عصبانی بود. او به سمت خدا شتافت و سعی کرد او را بگیرد، اما آپولو سریعتر بود.

او به پایتون شلیک کرد و پیشانی او را سوراخ کرد. مار پیتون از شدت درد چنان فریاد زد که تمام یونان در مورد آن شنیدند. او هر کاری می‌توانست برای نجات خود انجام داد، اما آسیب دیدگی بود کشنده.

آپولو از نجات یونانیان خوشحال شد. دستش را به غنچه اش برد و نواخت آهنگ پیروزیتا همه بشنوند اجرا به قدری زیبا بود که لقب خدای موسیقی را برای آپولو به ارمغان آورد.

پس از پایان آهنگ، پسر جسد قربانی خود را برداشت و در دامنه کوه پارناسوس به خاک سپرد. علاوه بر این، او پیشگاه دلفی را ساخت، که معروف ترین در کشور شد.

علیرغم اینکه آپولو از شر پایتون وحشتناک خلاص شد، اقدامات او طبق قوانین کوه المپوس جرم تلقی شد. زئوس خدا را با دستور خلقت مجازات کرد بازی‌های Pythian در دلفی.

مسابقات ورزشی و موسیقی برگزار شد و خود آپولو در برخی از آنها شرکت کرد. پس از این، بازی ها هر چهار سال یک بار به عنوان ادای احترام به آپولو برگزار می شد.

خانواده

نسخه های مربوط به خانواده آپولو در اساطیر رومی و یونانی کمی متفاوت است.

در نسخه رومی پدر و مادر او مشتری و لتو هستند و خواهر دوقلوی او بر خلاف آرتمیس در نسخه یونانی دیانا نام دارد. اساطیر رومی ادعا می کند که فرزندان خدا اسکلپیوس، اورفئوس، ترول و آریستیا بودند.

آپولو هرگز ازدواج نکرد، اما معشوقه های زیادی داشت.

ظاهر

در ادبیات فقط چند توصیف از آپولو وجود دارد، اما همه آنها او را توصیف می کنند به بهترین شکل ممکن. در بازنمایی های هنری به این صورت ظاهر می شود مرد جوان، که با اکثر خدایان مرد دیگر متفاوت است. آپولو ریش نمی گذارد و معمولا با آن نشان داده می شود تاج برگهای لورلروی سر

سمبولیسم

نمادهای زیادی در ارتباط با آپولو وجود دارد، از جمله تیر و کمان، لیر و مار، که ادای احترامی به نبرد او با پیتون است. او همچنین با بسیاری از نشانه های مربوط به آرایش سر خود همراه است. آنها پرتوهای نور، تاج گل و شاخه های لور هستند.

ارباب خورشید، حامی نوازندگان، پیش بینی با استعداد، درمانگر، قهرمان شجاع، پدر فرزندان بسیار - آپولو یونانی شامل تصاویر بسیاری است. خدای جاودانه جوان و جاه طلب صادقانه جایگاه خود را در المپوس به دست آورد. مورد علاقه زنان و مردان شجاع، او در رده دوم پانتئون حاکمان الهی است.

تاریخچه خلقت

به گفته محققان مدرن، تصویر آپولو از یونان نشات گرفته است. اسطوره ها و افسانه ها در مورد خدای تابناک از آسیای صغیر به کشور آمد. نظریه را تایید می کند نام غیر معمولخدایان

معنای نام خدا نه تنها برای دانشمندان مدرن، بلکه برای فیلسوفان نیز به یک راز تبدیل شده است. یونان باستان. نسخه ای را ارائه دهید که "آپولو" به عنوان "مجموعه" ترجمه شده است. این نظریه هیچ مبنایی ندارد زیرا نامی در چنین زمینه ای در جایی ذکر نشده است.

اثبات دوم این نظریه که آپولو از آسیا به عاریت گرفته شده است، ترکیب عملکردهای متناقض در یک فرد است. آپولو هم به عنوان یک شخصیت مثبت و هم به عنوان خدای مجازات کننده در برابر مردم ظاهر می شود. چنین تصویری برای اساطیر یونان باستان معمولی نیست. در هر صورت، خدای مو طلایی در المپوس جای خود را گرفت و بعد از پدرش در مقام دوم قرار گرفت.


فرقه آپولون راهپیمایی خود را از جزیره دلوس آغاز کرد و به تدریج کل کشور از جمله مستعمرات ایتالیایی یونان را به تصرف خود درآورد. از آنجا قدرت خدای خورشید به روم گسترش یافت. اما، با وجود قلمرو عظیم نفوذ، این دلوس و شهر دلفی بود که مرکز خدمات به خدا شد. در قلمرو دومی، یونانیان معبد دلفی را ساختند، جایی که یک اوراکل نشسته بود، که تعبیر رویاها اسرار آینده را آشکار می کرد.

بیوگرافی و تصویر

خدای یونانی در سواحل جزیره دلوس متولد شد. همزمان با پسر، یک خواهر دوقلو به دنیا آمد. کودکان ثمره عشق زئوس تندرر و تیتانید لتو (در نسخه دیگری از لاتونا) هستند. زن مجبور شد در آسمان و آب سرگردان شود، زیرا هرا، همسر رسمی زئوس، تایتانید را از پا گذاشتن روی زمین محکم منع کرد.


مانند همه فرزندان زئوس، آپولو به سرعت بزرگ شد و بالغ شد. خدایان المپ، مفتخر و خشنود از دوباره پر کردن، هدایایی را به خدای جوان و خواهرش تقدیم کردند. به یاد ماندنی ترین هدیه یک کمان نقره ای و تیرهای طلایی بود. با کمک این سلاح، آپولو شاهکارهای زیادی را انجام خواهد داد.

توصیف ظاهر خدای جاودانه جوان عجیب است. بر خلاف اکثر قهرمانان یونان، آپولو ریش نداشت و ترجیح می داد چهره خود را به جهان اطراف خود نشان دهد. استعاره "موی طلایی" که اغلب در رابطه با خدا به کار می رود، نشان می دهد که آپولو بلوند است.

یک مرد جوان با قد متوسط ​​و هیکل متوسط ​​به سرعت و بی صدا در سراسر جهان حرکت می کند و به راحتی به خواهر ورزشکار خود می رسد. هیچ اشاره ای به زیبایی دلهره آور خدا نشده است، اما تعداد پیروزی های عشقی نشان می دهد که آپولو دارای خاصیت مغناطیسی و جذابیت است.


با این حال، در زندگی خدا نیز عشق ناخوشایند وجود داشت. دافنه، اسطوره ای که کاملاً مشخصه جوانی آپولو است، قربانی داستانی ناخوشایند شد. خدای جوان که به توانایی های خود اطمینان داشت، اروس (خدای عشق) را به سخره گرفت و به همین دلیل یک تیر عاشقانه در قلبش دریافت کرد. و تیر انزجار مستقیماً به قلب حوری دافنه پرواز کرد.

آپولو عاشق به دنبال دختر هجوم آورد که تصمیم گرفت از یک تحسین مداوم پنهان شود. خدای خورشید عقب نشینی نکرد، بنابراین پدر پوره که عذاب دخترش را دید، دافنه را به درخت لور تبدیل کرد. مرد جوان با شاخ و برگ لورل لباس ها و تیرهای مخصوص تیرهایش را تزئین کرد.

مرد جوان وقت خود را فارغ از سوء استفاده و نگرانی با پخش موسیقی می گذراند. ساز مورد علاقه آپولو سیتارا بود. خدای جوان به موفقیت های خود در موسیقی افتخار می کند و اغلب از نوازندگان با استعداد حمایت می کند. چیزی که آپولو تحمل نمی کند، لاف زدن است.


ساتیر شاد مارسیاس که فلوت به دست گرفت، یک بار خدای جوان را به مسابقه ای دعوت کرد. مرد استعداد پسر زئوس را دست کم گرفت. مارسیاس رقابت را باخت و آپولون مغرور و سرکش به سزای وقاحت خود، پوست ساتیور را درید.

خدای جوان در المپوس خسته می شود، بنابراین آپولو اغلب به زمین می آید تا با دوستانش چت کند. یک روز یک ملاقات دوستانه به مرگ ختم شد. پسر زئوس و سنبل، پسر پادشاه محلی، دیسک فلزی را به آسمان پرتاب کرد. آپولو قدرت خود را اشتباه محاسبه کرد و گلوله به سر هیاسینت اصابت کرد. محبوب خدا مرد، آپولو نتوانست دوستش را نجات دهد. گلی در محل فاجعه شکوفا شد. اکنون هر بهار گیاه سنبل جوانه ای باز می کند که یادآور دوستی خدا و انسان است.

ویژگی بارز آپولو عشق همه جانبه او به مادر و خواهرش است. به خاطر رفاه زنان نزدیک، قهرمان به مقابله با پدر بزرگ خود می رود. اندکی پس از تولد او، آپولو پایتون، مار قدرتمندی که لتو را تعقیب می کند، می کشد. برای یک اقدام انتقام ناهماهنگ، زئوس خدای خورشید را سرنگون می کند و آپولو باید به مدت هشت سال به عنوان چوپان خدمت کند تا جبران کند.

دومین باری که آپولو از مادرش دفاع می کند زمانی است که ملکه نیوب به لتو توهین می کند. دوستان بحث کردند که کدام یک از آنها بارورتر است. برای دفاع از ناموس مادرشان، آپولو و آرتمیس همه فرزندان نیوب را به ضرب گلوله کشتند.


با وجود درگیری های مکرر، آپولو عنوان محبوب پدرش را حفظ کرد. این ترتیب به هرا، همسر ارباب المپ ظلم می کند. الهه تمام تلاش خود را می کند تا به آپولو آسیب برساند. با این حال، خدای خورشیدیاو فقط به حقه های نامادریش می خندد.

خدا مسئولیت جدی دارد - آپولو، با ارابه ای که توسط چهار اسب کشیده شده است، در سراسر آسمان سوار می شود و زمین را روشن می کند. غالباً خدای مو طلایی در سفر با پوره ها و موسی ها همراه می شود.

آپولوی بالغ اغلب امور را شروع می کند. برخلاف پدرش، مرد در شکل واقعی خود در برابر معشوق ظاهر می شود. استثناها آنتنورا (که به شکل یک سگ درآمد) و درایوپ (که دو بار به شکل مار و لاک پشت آمد) بودند. با وجود زندگی عاشقانه چشمگیرش، آپولو هرگز ازدواج نکرد. علاوه بر این، اغلب محبوب خدا به مرد وفادار نبودند. او معتقد بود که آپولو مظهر نظم و نور است و در اساطیر ویژگی های متضاد را نشان می دهد. خدای شراب پیروان را تشویق می کند تا قوانین تحمیل شده توسط پسر زئوس را بشکنند.

  • آپولو آمادگی جسمانی خوبی دارد. مرد جوان به راحتی خدای جنگ آرس را در یک مبارزه مشت شکست داد.
  • نویسنده دیدگاه خود را از شخصیت ارائه کرد. در کتاب "پرسی جکسون و المپیکی ها" خواننده با پسر بی پروا زئوس مدرن آشنا می شود.
  • برادر دوقلوی آرتمیس، نوه تایتان‌های کی و فیبی از طرف مادرش. او در جزیره دلوس به دنیا آمد، جایی که توسط الهه حسود هرا، مادرش لتو به طور تصادفی به پایان رسید، زیرا هرا او را از پا گذاشتن روی زمین محکم منع کرد.

    تابستان هیچ جا برای خود سرپناهی پیدا نکرد. او که توسط اژدهای پیتون فرستاده شده توسط هرا تعقیب شد، در سراسر جهان سرگردان شد و در نهایت به دلوس پناه برد که در آن زمان در امتداد امواج دریای طوفانی هجوم می آورد. به محض ورود لتو به دلوس، ستون های عظیمی از اعماق دریا برخاستند و این جزیره متروک را متوقف کردند. او در جایی که هنوز ایستاده است تزلزل ناپذیر شد. دریا در اطراف دلوس غوغا کرد. در اینجا خدای نور آپولو متولد شد و جریان‌های نور درخشان در جزیره‌ای که قبلا کسل‌کننده بود سرازیر شد. اما خدای یونان باستان آپولو نه تنها، بلکه با یک خواهر دوقلو - آرتمیس که برای ما به عنوان الهه شکار شناخته می شود متولد شد.

    تابستان به آنها شیر نداد: تمیس آنها را با شهد و آمبروزیا تغذیه کرد. هفائستوس برای او و آرتمیس تیرهایی به عنوان هدیه آورد. هر دو دوقلو همیشه بدون از دست دادن ضربه ای به هدف می زدند، مرگ بر اثر تیرهایشان آسان و بدون درد بود.

    آپولو مو طلایی تصمیم گرفت انتقام اژدهای پیتون را به خاطر تمام بدی هایی که او به مادرش وارد کرد، بگیرد.

    و سپس آپولو به تنگه تاریک، خانه پایتون رسید. پیتون وحشتناک از لانه خود بیرون خزید. در میان صخره ها، بدن عظیم او، پوشیده از فلس، در حلقه های بی شماری می چرخید. پایتون دهان وحشتناک خود را باز کرد و آماده بلعیدن آپولو مو طلایی بود. اما پس از آن صدای زنگ ریسمان کمان نقره ای شنیده شد و تیرهای طلایی بر پایتون بارید. بی جان، اژدها به زمین افتاد. آپولون جسد پیتون را در زمینی که دلفی مقدس در آن قرار دارد دفن کرد و یک پناهگاه و پیشگویی در دلفی تأسیس کرد تا مردم آنجا بتوانند اراده پدرشان زئوس را پیشگویی کنند.

    از ساحل مرتفع، آپولو یک کشتی از ملوانان کرتی را دید که دور از دریا بود. او در پوشش یک دلفین به درون دریای آبی هجوم برد، از کشتی سبقت گرفت و از امواج دریا مانند ستاره ای درخشان به سمت عقب آن برخاست. آپولو کشتی را به اسکله آورد و ملوانان کرت را از طریق دره حاصلخیز، با نواختن سیتارا طلایی، به دلفی هدایت کرد. خدای مو طلایی آنها را اولین کاهنان معبد خود ساخت.

    پس از کشتن پایتون، آپولو مجبور شد خود را از گناه خون ریخته شده پاک کند. بالاخره او خودش افرادی را که مرتکب قتل شده اند پاک می کند. با تصمیم زئوس، خدای مو طلایی به تسالی نزد پادشاه زیبا و نجیب ادمتوس بازنشسته شد. در آنجا از گله های پادشاه می پروراند و با این خدمت گناه خود را جبران می کرد. در این دوره رفاه وارد خانه آدمیت شد; هیچ کس چنین میوه ای نداشت. آپولو به ادمتوس کمک کرد تا دست آلستا، دختر پادشاه ایولکوس پلیاس را بگیرد. پدر آلسست قول داده بود که او را تنها به کسی که بتواند شیری را به ارابه او مهار کند، به همسری بدهد. سپس آپولو به Admet مورد علاقه خود قدرت شکست ناپذیری بخشید و او این وظیفه Pelias را انجام داد. آپولو به مدت هشت سال با پادشاه ادمتوس خدمت کرد و پس از اتمام خدمت کفاره گناه خود، به دلفی بازگشت.

    اکنون آپولو در طول بهار و تابستان در دلفی زندگی می کند و در پاییز، در ارابه خود که توسط قوهای سفید برفی مهار شده است، به سرزمین هیپربوری ها که زمستان نمی شناسد، به سرزمین بهار ابدی برده می شود. تمام زمستان او با هایپربوری ها زندگی می کند. و در بهار دوباره با قوهای خود به دلفی باز می گردد تا اراده زئوس رعد و برق را برای مردم پیشگویی کند.

    خدای تابناک، آپولون خوش تیپ، در عشق خوشحال نبود. همه چیز از این شروع شد که او چگونه به اروس خندید و گفت که هنگام شلیک از کمان دقت کافی ندارد. خدای عشق برای انتقام با یک تیر طلایی به قلب آپولون زد و اروس در قلب پوره دافنه تیر دیگری (عشق نفرت انگیز) پرتاب کرد.

    آپولو سرمست از عشق او شروع به تعقیب دختر کرد، اما دافنه با وحشت به سوی پدرش، خدای رودخانه لادون، شتافت. و دخترش را به درخت لور تبدیل کرد. از این پس، لور به درخت مقدس آپولون تبدیل شد و تاج گلی که از برگ های آن بافته شده بود، سر خدا را برای همیشه زینت داد. پس از مدتی عاشق کاساندرا زیبا دختر پریام (پادشاه تروا) شد. آپولو به دختر مورد علاقه خود هدیه پیشگویی داد، اما به او قول داد که در ازای آن عشق خود را به او بدهد. کاساندرا فریب خورد و آپولو از او انتقام گرفت و مطمئن شد که مردم به پیش‌بینی‌های او اعتقاد ندارند و نبی را دیوانه می‌دانستند. در طول جنگ تروا، کاساندرا تمام تلاش خود را کرد تا مردم تروا را در مورد خطری که آنها را تهدید می کرد هشدار دهد، اما هرگز آنها را باور نکردند. و تروا به تصرف آخائیان درآمد.

    آپولون بنیانگذار و سازنده شهرها، جد و حامی قبایل است. او هرمس را در دویدن در بازی های المپیک شکست داد و آرس را در یک مبارزه مشت شکست داد.

    درباره رابطه آپولو و موسی ها.

    در بهار و تابستان، در دامنه‌های هلیکن پردرخت، جایی که آب‌های مقدس چشمه هیپوکرن به طرز اسرارآمیزی غوغا می‌کنند، و در ارتفاعات پارناسوس، در آب های تمیزبهار کاستالسکی، آپولو با نه موز می رقصد. موزهای جوان و زیبا، دختران زئوس و منموسین، همراهان همیشگی آپولو هستند.

    او گروه کر موسوم‌ها را رهبری می‌کند و آواز آنها را با نواختن لیر طلایی خود همراهی می‌کند. آپولو با شکوه جلوتر از گروه موسوم به کر موسوم به تاج گل تاج گل می رسد و به دنبال آن هر 9 موس: کالیوپ - الهه شعر حماسی، اوترپ - الهه شعر غنایی، اراتو - موز آوازهای عاشقانه، ملپومن - موز تراژدی، تالیا - موز کمدی، ترپسیکور الهه رقص، کلیو موزه تاریخ، اورانیا الهه نجوم و پلی هیمنیا موسیقی سرودهای مقدس است. گروه سرود آنها به طور رسمی رعد و برق می زند و همه طبیعت مانند طلسم به آواز الهی آنها گوش می دهند.

    هنگامی که آپولو با همراهی موزها در میزبان خدایان در المپ درخشان ظاهر می شود و صدای سیتارا او و آواز موزها شنیده می شود، آنگاه همه چیز در المپ ساکت می شود. آرس سر و صدای نبردهای خونین را فراموش می کند، رعد و برق در دستان زئوس سرکوبگر ابرها نمی درخشد، خدایان نزاع را فراموش می کنند، صلح و سکوت بر المپ حاکم است. حتی عقاب زئوس بالهای قدرتمند خود را پایین می آورد و چشمان مراقب خود را می بندد، فریاد تهدیدآمیزش شنیده نمی شود، بی سر و صدا روی میله زئوس چرت می زند. در سکوت کامل، سیم های سیتارای آپولو به طور رسمی به صدا در می آیند. هنگامی که آپولو با شادی به رشته های طلایی سیتارا ضربه می زند، رقصی درخشان و درخشان در سالن ضیافت خدایان به حرکت در می آید. موزها، چاریت ها، آفرودیت جوان ابدی، آرس و هرمس - همه در یک رقص گرد شاد شرکت می کنند و در مقابل همه دوشیزه باشکوه، خواهر آپولو، آرتمیس زیبا قرار دارد. غرق در جریان های نور طلایی، خدایان جوان با صدای سیتارا آپولو A می رقصند.

    اسطوره آپولو و دافنه به روایت اووید که توسط گئورگ استول بازگو شده است:

    (Ovid. Metamorphoses. I, 452-567)

    اولین عشق آپولو، پوره دافنه، دختر خدای رودخانه تسالیایی پنئوس بود. تصادفی نیست که آپولو عاشق پوره زیبا شد: اروس عصبانی از او انتقام گرفت. خدای توانا به تازگی اژدهای وحشتناک پیتون را با تیر خود کشته بود و همچنان به پیروزی خود افتخار می کرد، شروع به مسخره کردن اروس کرد و به او گفت: "خب، چه نیازی داری، مرد شیطان شاد، چنین سلاح جنگی؟ حمل کمان برای من مناسب است: اخیراً هیولای پایتون را با تیرهایم کشتم. به چراغت راضی می شدی و با من رقابت نمی کردی.» اروس مجروح پاسخ داد: «تیرهایت، فیبوس، بر همه موجودات زنده قدرت داشته باشد. تیر من نیز بر تو قدرت خواهد داشت. همه موجودات زنده تابع قدرت تو باشند: جلال تو هنوز از من کمتر است.» با این سخنان بالهایش را تکان داد و از بالای پارناسوس بلند شد. او در آنجا دو تیر از کبک خود گرفت که ویژگی‌های کاملاً متفاوتی داشتند: یک تیر عشق را می‌راند و دیگری آن را ایجاد می‌کند. یکی کند و از سرب ساخته شده بود، دیگری طلا، با نوک براق. طلایی به اروس آپولو زد، سربی به دافنه زد. در همان لحظه، آپولو با عشق در آغوش گرفت، اما دافنه شروع به دوری از او کرد و به تنهایی، مانند آرتمیس باکره، در جنگل ها و کوه ها سرگردان شد و شکار کرد. بسیاری از مردان جوان به دنبال دست دختر زیبا بودند، اما او همه جویندگان را رد کرد. پدرش اغلب از او می خواست که ازدواج کند و به او یک نوه بدهد - او سرسخت باقی ماند و با محبت نسبت به پدرش از او التماس کرد که اجازه دهد خود را به باکرگی ابدی محکوم کند. پدر مخالفت نداشت. اما زیبایی پوره سرنوشت دیگری را برای او آماده کرد.

    آپولو او را دید و عاشقش شد. حوری که خدا را دید، چنان که باد رانده شده بود از او دور شد و به التماس او توجهی نکرد. «صبر کن پنه آ دوشیزه! - زنگ زد و با عجله دنبالش رفت. - من با نیت بد دنبالت نمی روم، بس کن ای حوری! اینگونه است که بره از گرگ، کبوتر از عقاب - از دشمنانش نجات می یابد. عشق باعث می شود به دنبال تو بروم. پاهایت را بر خار خارها خواهی خراشید و آنگاه خود را عامل رنج تو خواهم دانست. زمینی که روی آن می دوید همسطح نیست - آرام تر بدوید و من آرام تر به دنبال شما خواهم آمد. بپرس چه کسی تو را راضی می کند: بالاخره من یک چوپان بی ادب کوهستانی نیستم: دلفی و دلوس و کلاروس به من خدمت می کنند. پدرم زئوس است، من مخترع چنگ و کمان هستم و دنیا مرا شفا دهنده و ناجی می خواند. فقط در برابر عشقم نمی توانم هیچ گیاه شفابخشی پیدا کنم!» آپولو همچنان می خواست چیزهای زیادی بگوید، اما دوشیزه قدم هایش را تند کرد و او مجبور شد تندتر دنبال او بدود. آنها به سرعت هجوم آوردند: یکی الهام گرفته از امید، دیگری با انگیزه ترس. آپولو، بر بال های اروس، خستگی ناپذیر دافنه را تعقیب کرد و لحظه ای به او اجازه استراحت نداد. حالا او از او سبقت می گیرد، پوره از قبل نفس گرم خود را احساس می کند. قدرتش ضعیف شد، رنگ پریده شد و از دویدن شدید خسته شد. او با نگاهی به امواج پنئوس، فریاد زد: "اگر آب های تو، پدر، قدرت الهی دارند، پس به من کمک کن. ای زمین باز کن و مرا ببلع یا تصویری را که توهین می کند از من دور کن!»

    تازه نمازش تمام شده بود و بی حسی شدیدی اندامش را به غل و زنجیر درآورد. پوست لطیف سینه جوان او را می پوشاند، موهایش به برگ های سبز و بازوهایش به شاخه ها تبدیل می شود. ریشه های پاهای او تا همین اواخر به سرعت در زمین رشد می کند. اما حتی در این شکل او یک زیبایی باقی می ماند و در این شکل فیبوس هنوز او را دوست دارد. در حالی که تنه را با دستش در آغوش می گیرد، احساس می کند که سینه او هنوز زیر پوست می لرزد. او به آرامی دست هایش را دور درخت حلقه می کند و روی آن را با بوسه می پوشاند. اما حتی با تبدیل شدن به درخت، از بوسه های او اجتناب می کند. تو نمی‌توانی همسر من باشی، پس حداقل درخت من باش. از این پس تو ای لور گرانبها، دور سر و غنچه و کبک من خواهی بود. و همانطور که فرهای فرفری مدام از سرم می‌افتند، بگذارید تاپ شما با سبزی جاودان جوان تزئین شود.» آپولو چنین گفت. در پاسخ به این سخنان، لور شاخه های تازه خود را تکان داد و بالای خود را حرکت داد، گویی سرش را تکان می دهد.

    سنبل

    (Ovid. Metamorphoses. X, 16-219)

    بازنویسی توسط گئورگ استول

    خدای آپولون کسی را بیشتر از هیاسینت جوان زیبا، پسر آمیکلا، پادشاه لاکونی دوست نداشت. او اغلب، خانه دلفی خود را ترک می کرد، به دره یوروتاس می آمد و با شکار و بازی با جوان مورد علاقه خود سرگرم می شد. یک روز در یک ظهر گرم، هر دو لباس خود را درآوردند و اعضای خود را با روغن مالیدند و شروع به نواختن دیسک کردند. آپولو با دست قدرتمند خود اولین کسی بود که دیسک مسی سنگین را گرفت و آنقدر بالا پرتاب کرد که از دید گم شد.

    اما سپس دیسک دوباره روی زمین می افتد. پسرک با عجله به سمت او می رود و می خواهد به سرعت مهارت خود را در پرتاب نشان دهد و در این هنگام دیسکی که روی زمین افتاده بود پریده و به صورت سنبل اصابت می کند.

    جوانی که تا حد مرگ اصابت کرد رنگ پریده شد.

    پر از وحشت، رنگ پریده، خدا به سوی او می شتابد و جوانان افتاده را بزرگ می کند. او آن را گرم می کند و خونی را که از زخم جاری می شود پاک می کند و گیاهان شفابخش را بر زخم می زند: بیهوده! مثل بنفشه، مثل زنبق چیده شده در باغ، برگهای لطیفش را پایین می‌آورد و با سر پژمرده‌اش زمین را لمس می‌کند، پس جوان زیبا در حال مرگ سرش را به زمین خم کرد و روحش پرواز کرد.

    آپولو که با اندوهی عمیق در آغوش گرفته شده است در مقابل محبوب بی جان خود می ایستد و از اینکه نمی تواند با او بمیرد پشیمان است. اما برای اینکه سنبل به طور غیرقابل برگشتی از بین نرود، تا برای همیشه از او جدا نشود، از خونش که به زمین افتاد، آپولو گل سنبل سفید سوسن را با لکه های قرمز خون زنده کرد. روی گلبرگ‌هایش، همان طور که بود، آن کلماتی نوشته شده است که آپولو، مملو از غم، بارها تکرار می‌کرد. هر بهار، به یاد جوانان، گل سنبل با شکوهی تازه شکوفا می شود و در تابستان گرم، به افتخار خدای آپولو و جوانان، جشن بزرگی در اسپارتا و آمیکلا برگزار می شود: با نوحه سرایی در مورد جوانان آغاز می شود. که زود مرد و با شادی از تولد دوباره اش به پایان می رسد.

    آپولو

    آپولو مو طلایی برادر آرتمیس است. مانند برخی از المپیایی ها، او زمانی خدای دیدار کننده آسیای صغیر، مشابه هوروس مصری بود، اما به سرعت خود را با خاک جدید جذب کرد و به یکی از مورد احترام ترین خدایان پانتئون یونان تبدیل شد، اگرچه جهت گیری و تخصص خود را تغییر داد. در یونان، آپولو خدایی چند منظوره است. او مانند آتنا بر طیف گسترده ای از فعالیت ها نظارت می کند. علایق او شامل حفاظت از گله ها، حمایت از علم، موسیقی، شعر، پزشکی، تاریخ طبیعی، نگهداری از جاده ها و مسافران، پاکسازی از آلودگی با قتل، حمایت از موسی ها و پیشگویی آینده است.

    ظاهر او ایده آل است - آپولو کاملاً ساخته شده است، خوش تیپ، دارای فرهای طلایی دوست داشتنی و چشمان شفاف است. بیهوده نیست که مردان فقط وقتی با آپولو مقایسه می شوند شادی می کنند، مخصوصاً به دلایلی با Belvedere. آپولو علاوه بر ظاهرش، با استعداد و قدرتش همه چیز را مرتب کرده است. او کاملاً قادر است قوی ترین خدایان را در یک مسابقه شکست دهد، سیتارا را عالی می نوازد، آواز می خواند و از کمان نقره ای خود مجهز به تیرهای طلایی شلیک می کند.

    جوان و زودرس

    در پانتئون المپیا، آپولو از زئوس و لتو در جزیره دلوس متولد شد. او در ابتدا نوعی رابطه متعالی با عدد هفت داشت، بنابراین در هفتمین روز از هفتمین ماه بارداری مادرش به دنیا آمد. در اینجا می توان به هفت سیم سیتارا او نیز اشاره کرد که به هفت مصوت الفبای یونانی اختصاص دارد. اگر نگاه کنید احتمالاً سرنخ های عددی دیگری نیز وجود خواهد داشت. طبیعت به هر طریقی تولد او را با درخشش آسمان ها و رژه قوها استقبال کرد و هفت دور افتخار در اطراف دلوس ساخت. او بلافاصله شروع به خوردن غذای خدایان کرد و سینه مادرش را دور زد و با چنین رژیم غذایی در عرض چهار روز به حالت کاملاً بالغ رسید. آپولو با کمان و تیرهایی که از هفائستوس دریافت کرد، مسلح شد و بلافاصله برای مبارزه با مار پیتون که مادرش را در دوران بارداری عذاب می‌داد، به راه افتاد. او موفق شد دشمن خود را بشدت مجروح کند و در دلفی پنهان شد، به امید اینکه بتواند زخم هایش را در پناهگاه مادرش گایا التیام بخشد. اما آپولو که از خشم پر شده بود، هجوم آورد مکان مقدسو مار را کشت. مادر هیولا که به عشق به فرزندان معروف بود و از بی احترامی خدای جوان و اولیه آزرده بود، به زئوس روی آورد. زئوس به پسرش دستور داد تا مراسم تطهیر را انجام دهد، بازی‌های پیتیان را به افتخار مرد مقتول برپا کند و به مدت هشت سال به عنوان شبان برای پادشاه تسالی خدمت کند. آپولو پس از گذراندن دوران محکومیت خود به پان خدای پا بزی روی آورد تا به او پیشگویی بیاموزد و سپس رفت و پناهگاهی را که قبلاً در آن ظلم کرده بود اشغال کرد و اوراکل خود را در آنجا تأسیس کرد و از خدمات کشیش پیتیایی استفاده کرد. وجود دارد.

    وقتی این اتفاق افتاد، آرتمیس و مادرشان لتو به آنجا آمدند. هنگامی که لتو به خاطر کسب و کار خود به بیشه مقدس بازنشسته شد، یکی از غول‌ها، تیتوس، گستاخانه و با نیات روشنی به او نزدیک شد. کودکان شاکی و وفادار، آرتمیس و آپولو فوراً تجاوزگر و حتی خود زئوس را تمام کردند. پدر سابقتیتیوس به این امر اعتراض نکرد و همچنین به شیوه قابل تشخیص خود کفرگو را به هادس محکوم کرد - تیتیوس به صخره ها میخکوب شد و دو بادبادک خستگی ناپذیر جگر او را پاره کردند.

    خود دوستی الهی

    پس از این، آپولو چندین داستان غم انگیز دیگر را به تنهایی یا همراه با آرتمیس به صحنه برد. صدمه زدن به مادرشان لتو بسیار خطرناک بود. هنگامی که نیوبی که سخاوتمندانه فرزندانی داشت، از آنها به لتو مباهات کرد، دوقلوهای خشمگین همه فرزندان دوست مغرور مادرشان را تیرباران کردند.

    مارسیاس بسیار بدشانس بود، مرد جوانی که فلوتی را پیدا کرد که آتنا دور انداخته بود و به نفرین شخصی او مجهز بود. هنگامی که او این یافته را برداشت، شروع به پخش ملودی های دوست داشتنی کرد، و Marsyas در میان پوره ها محبوب شد، زیرا فلوت تمام تلاش خود را کرد. پسر احمق شروع به مباهات کرد که آپولو نمی تواند با مهارت او مقایسه شود و به همین دلیل با استاد شناخته شده سیتارا وارد رقابت شدیدی شد. در ابتدا، موزها که برای قضاوت آپولو و مارسیا فراخوانده شده بودند، آن را به عنوان یک تساوی تشخیص دادند، اما سپس آپولو تیز هوش پیشنهاد کرد همزمان آواز بخواند و بنوازد و بلافاصله برنده شد - شما نمی توانید فلوت را به این شکل اداره کنید. آپولو پس از پیروزی، علیرغم ظاهر زیبایش، با مرسیاس وحشیانه رفتار کرد و او را زنده کرد.

    بعدها، آپولو رقابت مشابهی را با پان شروع کرد، اما در اینجا شاه میداس که قاضی این اختلاف بود، مجبور شد رپ را بگیرد. او به طور ناخواسته استعداد اجرای پان را تأیید کرد و به همین دلیل توسط آپولو عصبانی به او گوش های الاغی اهدا شد. اما اگر این بدبختی را با سرنوشت همان مارسیاس مقایسه کنیم، شاه میداس به سادگی خوش شانس بود.

    و آپولو فقط یک معشوقه است. در فصل گرم او در دلفی زندگی می کند ، در زمستان به هایپربوری ها می رود ، که طبق شایعات او را می پرستند ، علاوه بر این ، میراث مادرش در آن مکان ها است.

    اتحادهای آپولو

    در رابطه با داستان های عاشقانهآپولو، آنها بسیار متنوع هستند. آپولو از ازدواج امتناع کرد و سبک رابطه باز را ترجیح داد. باید گفت که او اغلب از طرف عاشقان خود امتناع می کرد. بنابراین، کاساندرا بیچاره، که در دوران نامزدی، زمانی که خواستگار موهای طلایی خود را نپذیرفت، از او هدیه نبوت دریافت کرد، توسط او محکوم شد که هیچ کس هرگز به پیش بینی های او گوش ندهد. دافنه، که آپولو مدتها بود ناامیدانه عاشق او بود، ترجیح داد به جای تبدیل شدن به معشوق او به یک لور تبدیل شود.

    آپولو برای خود تاج گلی از شاخه های آن درست کرد و از آن به بعد اغلب آن را به یاد از دست دادن خود می پوشید. موفقیت آمیزتر ماجراجویی های او با درایوپ بود، زمانی که او از تاکتیک های اثبات شده زئومورفیسم در اغواگری استفاده کرد که اغلب توسط پدرش استفاده می شد. هنگامی که درایوپ از گله های پدرش نگهداری می کرد، آپولو به لاک پشت کوچکی تبدیل شد، دختر لمس شد، او را برداشت و در آغوشش گذاشت. به محض اینکه خداوند به جسد دختر نزدیک شد، تبدیل به مار شد و به این شکل او را تسخیر کرد. از این پیوند پسری به نام آمفیس به دنیا آمد. آپولو روشی مشابه را برای اغوا کردن یک دختر تروا انتخاب کرد و به شکل یک سگ در آمد، اگرچه تاریخ در مورد جزئیات ساکت است. به طور کلی، آپولو اغلب با زنان مشکل داشت. کورونیس که موفق شد با او رابطه برقرار کند به او خیانت کرد و آسکلپیوس که آپولو او را به فرزندی پذیرفت به احتمال زیاد پسر خودش نبود.

    دارایی های آپولو

    آپولو که ظاهراً از تناقضات زنانه خسته شده بود، به خواستگاری با جوانان زیبا روی آورد. او به بسیاری از جوانان یونان لطف کرد، اما سنبل و سرو بزرگترین عشق او را به دست آوردند. هر دوی آنها به روش های مختلف به پایان غم انگیز مشابهی رسیدند. سنبل پس از مرگ به گل تبدیل شد و سرو در حالی که هنوز زنده بود به درخت تبدیل شد.

    ثامیرید که شایعه می‌شد بنیان‌گذار عشق همجنس‌گرایان در یونان در آن سال‌ها بود، ابتدا با شور و اشتیاق نسبت به پسر سلطنتی اسپارت، هیاکینث، شعله‌ور شد. در همان زمان، آپولو اولین خدایی شد که گرفتار چنین بیماری عشقی شد. آپولو به راحتی رقیب خود را پس از اینکه فهمید او با بی دقتی به استعداد خوانندگی خود می بالید و تهدید به پیشی گرفتن از خود موزها کرده بود، حذف کرد. عاشق مو طلایی به سرعت آنچه را که شنیده بود به موزها اطلاع داد و آنها توانایی آواز خواندن، نواختن و دیدن را از Thamirides محروم کردند. لاف زن بدبخت از بازی خارج شد و آپولو با آرامش و بدون رقیب شروع به اغوای مورد میل عشق خود کرد. داستان عشق آنها، همانطور که اغلب در روابط بین فانی ها و خدایان المپیا، شدید اما کوتاه بود. سنبل به طور تصادفی توسط خود آپولو کشته شد.

    تکامل شخصیت

    علاوه بر آسکلپیوس، آپولون فرزندان زیادی داشت، از جمله هومر، فیثاغورث، اوریپید، افلاطون و اکتاویان آگوستوس. با این حال، ممکن است بخشی از این پدرانه ها به رسمیت شناختن شایستگی های فرزندان نامگذاری شده خدای مو طلایی باشد و امپراطور برای خدایی شدن خودش در این فهرست قرار گرفته باشد.

    آپولون عاشق اسکلپیوس بود که حتی پسر خودش هم نبود. هنگامی که زئوس آسکولاپیوس با استعداد را که به خود مرگ دست درازی کرده بود و مردی را زنده کرده بود مجازات کرد، آپولو به دیوانگی وارد شد و سیکلوپ ها را کشت که زئوس سلاحی جعل کردند که او را از پسر محبوبش محروم کرد. زئوس قبلا آپولو را به طور کامل به آنجا فرستاده بود مکان مورد علاقهپیوندها - تارتاروس، اما مادرش، لتو، از او دفاع کرد و تندرر مجازات دیگری را برای او انتخاب کرد.

    پس از این داستان، آپولو طرفدار اعتدال و احتیاط شد، شروع به پرورش هر چیزی کرد که قبل از او کشت نشده بود و شعار "هیچ چیز افراط" را اعلام کرد. و همه را دعوت می کند تا خود را بشناسند. او که سرانجام عادت های قدیمی خود را ترک کرد، به شخصیت نظم و عالی ترین سازمان یک موجود عاقل تبدیل شد. این باعث نشد که او در نهایت مانند بقیه خدایان باستان در فراموشی فرو رود.

    اسطوره های زیبای یونان باستان و مذهب بت پرست آن تأثیر شگرفی در توسعه فرهنگ جهانی داشته است. در میان دوازده خدای جاودانه نشسته در المپ، یکی از محبوب ترین و محبوب ترین خدایان در میان مردم، خدای آپولو بوده و هست. معابد باشکوهی به افتخار او ساخته شد و مجسمه هایی ساخته شد. انگار تمام زیبایی جاودانه ای که در موسیقی و شعر حاکم است در او مجسم شده بود. ایزدی با موهای طلایی خورشید تا به امروز برای ما مظهر جوانی، هوش، استعداد و فضل است.

    آپولو - خدای خورشید

    بالای پانتئون یونان متعلق به زئوس قدرتمند و رعد و برق است، اما پس از او آپولو، پسر محبوبش، دوم است. یونانیان باستان آن را هنر نیز می دانستند که در میان آنها موسیقی نقش اصلی را ایفا می کرد. جوانان خورشید مانند نیز از پیشگویی و هنر تیراندازی با کمان حمایت می کردند. او هم قانون گذار بود و هم مجازات کننده، هم مدافع شبان و نظم قانونی. حامی پزشکی، آپولو در همان زمان می تواند بیماری ها را ارسال کند. در اساطیر رومی، مانند یونان، این خدا آپولو نامیده می شد، اما فوئبوس نیز به معنای "درخشش"، "روشن"، "پاک" بود.

    آپولو - خدای یونان - اغلب به صورت یک مرد جوان زیبا و بی ریش در حال راه رفتن یا ایستاده با موهای طلایی که در باد پرواز می کند و تاج گذاری می کند در دستانش ویژگی های ثابت خود را نگه می دارد - یک لیر و یک کمان، شکل او قوی است و شجاع نماد آپولو خورشید است.

    تولد یک خدای زیبا

    بر اساس اسطوره ها، خدای آپولو پسر زئوس و تیتانید لتو (او دختر یک تیتان بود) بود. قبل از خدای آیندهبه دنیا آمد، لتو مجبور شد برای پنهان شدن از خشم همسر قانونی زئوس مدت طولانی سرگردان باشد. مادر آپولو هیچ جا پناهی پیدا نکرد. و تنها زمانی که زمان زایمان فرا رسید، در جزیره متروک دلوس پناه گرفت. زایمان دردناک نه شبانه روز طول کشید. هرای انتقام جو به ایلیتییا، الهه زایمان، اجازه نداد به لتو کمک کند.

    سرانجام نوزاد الهی به دنیا آمد. در روز هفتم ماه در زیر درخت خرما اتفاق افتاد. به همین دلیل است که پس از آن هفت عدد مقدس شد و در زمان های قدیم، بسیاری از زائرانی که برای عبادت زادگاه آپولو به آنجا می آمدند، به دنبال بازدید از درخت نخل باستانی بودند که در دلوس رشد می کرد.

    آپولو و آرتمیس

    اما خدای یونان باستان آپولو نه تنها، بلکه با یک خواهر دوقلو - آرتمیس که برای ما به عنوان الهه شکار شناخته می شود، متولد شد. برادر و خواهر تیرانداز ماهری بودند. تیر و کمان آپولو از طلا و سلاح های آرتمیس نقره است. دختر زودتر به دنیا آمد. و همانطور که هومر می نویسد، این او بود که بعدها به برادرش تیراندازی با کمان آموخت.

    هر دو دوقلو همیشه بدون از دست دادن ضربه ای به هدف می زدند، مرگ بر اثر تیرهایشان آسان و بدون درد بود. برادر و خواهر توانایی شگفت انگیزی داشتند که بدون هیچ ردی از دید ناپدید شوند (دختر در میان درختان جنگل ناپدید شد و مرد جوان به Hyperborea عقب نشینی کرد). هر دو به دلیل خلوص خاص خود مورد احترام بودند.

    عشق ناراضی

    عجیب به نظر می رسد، اما خدای درخشان آپولو در عشق خوشحال نبود. اگرچه تا حدودی خود او نیز در این امر مقصر است. نیازی به خندیدن به اروس نبود و گفت که او هنگام تیراندازی از کمان دقت نداشت. خدای عشق برای انتقام از آپولون مسخره کننده، با یک تیر طلایی به قلبش زد و اروس تیر دیگری (که عشق را از بین می برد) به قلب پوره دافنه پرتاب کرد.

    آپولو، مست از عشق او، شروع به تعقیب دختر کرد، اما دافنه، با وحشت، به سوی خدای رودخانه - پدرش شتافت. و دخترش را به درخت لور تبدیل کرد. حتی بعد از این هم از عشق جوان تسلیم نشدنی گذشت. از این پس، لور به درخت مقدس او تبدیل شد و تاج گلی که از برگ های آن بافته شده بود، سر خدا را برای همیشه زینت داد.

    ماجراهای عاشقانه آپولو به همین جا ختم نشد. روزی اسیر کاساندرا زیبا دختر پریام (پادشاه تروا) و هکوبا شد. آپولون به دختر هدیه نبوت داد، اما به او قول داد که در ازای آن عشق خود را به او خواهد داد. کاساندرا خدا را فریب داد و او از او انتقام گرفت و مطمئن شد که مردم به پیش‌بینی‌های او ایمان نمی‌آورند، زیرا نبی را دیوانه می‌دانستند. در طول جنگ تروا، دوشیزه نگون بخت تمام تلاش خود را کرد تا به ساکنان تروی در مورد خطری که آنها را تهدید می کرد هشدار دهد، اما آنها هرگز او را باور نکردند. و تروی به تصرف دشمنان درآمد.

    پسر آپولو

    Asclepius (Aesculapius در نسخه رومی)، که به طور مقدس توسط مردم مورد احترام است، پسر آپولون در نظر گرفته می شود. او که فانی به دنیا آمد، بعداً به دلیل توانایی بی‌نظیر خود در شفای مردم، هدیه جاودانگی را دریافت کرد. آسکلپیوس توسط سنتور خردمند Chiron بزرگ شد که به او شفا را آموخت. اما خیلی زود دانش آموز از مربی خود پیشی گرفت.

    پسر آپولو چنان پزشک با استعدادی بود که حتی می توانست مرده ها را زنده کند. خدایان از این بابت با او قهر کردند. از این گذشته، اسکلپیوس با احیای انسان های فانی، قانونی را که توسط خدایان المپ تعیین شده بود، زیر پا گذاشت. زئوس با رعد و برق به او ضربه زد. خدای یونانی آپولو حتی با کشتن سیکلوپ ها که طبق افسانه ها، پرون ها (رعد و برق و رعد و برقی که زئوس پرتاب کرد) را جعل کردند، حتی به مرگ پسرش نیز رسید. با این حال، اسکلپیوس مورد عفو قرار گرفت و از آنجا بازگشت پادشاهی مردگانبه وصیت او جاودانگی و لقب خدای شفا و دارو به او اعطا شد.

    خدای نوازنده

    آپولو - خدای خورشید - همیشه با این ویژگی های رشته همراه است: کمان و چنگ. یکی از آنها به او اجازه می دهد تا به طرز ماهرانه ای تیرهایی را به سمت هدف شلیک کند، دیگری به او اجازه می دهد موسیقی زیبایی خلق کند. جالب اینجاست که یونانیان معتقد بودند که بین این دو هنر رابطه وجود دارد. در واقع، در هر دو مورد، پرواز به سوی یک هدف وجود دارد. آهنگ همچنین مستقیماً به قلب و روح مردم پرواز می کند، مانند تیری به هدف.

    موسیقی آپولو مانند خودش خالص و شفاف است. این استاد ملودی از شفافیت صدا و خلوص نت ها قدردانی می کند. هنر موسیقایی او روح انسان را تعالی می بخشد، به مردم بینش معنوی می بخشد و کاملاً متضاد موسیقی دیونیزوس است که حامل وجد، نشاط و شور است.

    در کوه پارناسوس

    طبق افسانه ها، هنگامی که بهار به زمین می رسد، خدای یونانی آپولو به چشمه کاستال می رود که در آن نزدیکی غرغر می کند. او در آنجا رقص‌های گرد را با موسی‌های همیشه جوان - دختران زئوس: تالیا، ملپومنه، اوترپه، اراتو، کلیو، ترپسیکور، اورانیا، کالیوپه و پلی‌هیمنیا هدایت می‌کند. همه آنها حامیان هنرهای مختلف هستند.

    خدای آپولو و موزها با هم مجموعه ای الهی را تشکیل می دهند که در آن دختران آواز می خوانند و او با نواختن چنگ طلایی خود آواز آنها را همراهی می کند. در آن لحظاتی که صدای کر آنها شنیده می شود، طبیعت برای لذت بردن از صداهای الهی ساکت می شود. خود زئوس در این زمان نرم می شود و رعد و برق در دستانش محو می شود و خدای خون آلود آرس جنگ را فراموش می کند. سپس صلح و آرامش در المپوس حاکم خواهد شد.

    بنیاد اوراکل دلفی

    زمانی که خدای آپولو هنوز در رحم بود، مادرش به دستور هرا در همه جا توسط اژدهای خشن پیتون تعقیب شد. و به این ترتیب، هنگامی که خدای جوان به دنیا آمد، به زودی می خواست انتقام تمام عذابی را که بر لتو وارد شده بود، بگیرد. آپولو دره ای تاریک در مجاورت دلفی پیدا کرد - محل زندگی پایتون. و اژدها به ندای او آمد. ظاهر آن وحشتناک بود: یک بدن بزرگ پوسته پوسته در حلقه های بی شماری بین صخره ها چرخیده بود. تمام زمین از گام های سنگین او لرزید و کوه ها در دریا فرو ریختند. هر موجود زنده ای با وحشت فرار کرد.

    وقتی پایتون دهان آتشین خود را باز کرد، به نظر می رسید که در لحظه ای دیگر آپولو را می بلعد. اما لحظه بعد صدای زنگ تیرهای طلایی به گوش رسید که بدن هیولا را سوراخ کرد و اژدها شکست خورده سقوط کرد. آپولو به افتخار پیروزی خود بر پایتون، اوراکلی را در دلفی تأسیس کرد تا اراده زئوس به مردم اعلام شود.

    اما، اگرچه آپولو خدای پیشگویی ها و پیشگویی ها در نظر گرفته می شود، اما خود او هرگز شخصاً در این امر شرکت نکرد. کاهن Pythia به سوالات متعدد مردم پاسخ داد. او که در حالت دیوانگی قرار گرفت، با صدای بلند شروع به فریاد زدن کلمات نامنسجم کرد که بلافاصله توسط کشیش ها ضبط شد. آنها پیش‌بینی‌های پیتیا را تفسیر کردند و آن‌ها را به کسانی که سؤال کردند منتقل کردند.

    کفاره

    پس از اینکه خدای آپولو خون پیتون را ریخت، با تصمیم زئوس مجبور شد خود را از این گناه پاک کند و کفاره آن را بدهد. مرد جوان به تسالی تبعید شد که پادشاه آن زمان ادمتوس بود. آپولو باید چوپان می شد تا با کار سخت ساده به رستگاری برسد. او متواضعانه از گله های سلطنتی نگهداری می کرد و گاهی درست در وسط مرتع با نواختن یک نی نی ساده خود را سرگرم می کرد.

    موسیقی او به قدری شگفت انگیز بود که حتی حیوانات وحشی برای گوش دادن به آن از جنگل بیرون می آمدند. زمانی که آپولو، خدای یونان باستان، موسیقی می نواخت، شیرهای خشن و پلنگ های درنده به همراه آهوها و درختان عثمانی با آرامش در میان گله او راه می رفتند. شادی و آرامش بر همه جا حاکم بود. رفاه به خانه پادشاه ادمت رسید. اسب ها و باغ های او بهترین در تسالی شدند. آپولو نیز در عشق به ادمتوس کمک کرد. او قدرت عظیمی به پادشاه عطا کرد که به لطف آن توانست یک شیر را به ارابه خود مهار کند. این شرط را پدر آلکستای محبوب ادمت گذاشته بود. آپولو به مدت هشت سال به عنوان چوپان خدمت کرد. پس از جبران کامل گناه خود، به دلفی بازگشت.

    معبد دلفی

    آپولو خدای یونان باستان است که مانند دیگر خدایان مورد احترام المپیا جاودانه شد. و نه تنها در افسانه ها. یونانیان معابد متعددی به افتخار او ساختند. اعتقاد بر این است که اولین معبد اختصاص داده شده به خدای خورشید در دلفی، در پای اوراکل ساخته شده است. سنت می گوید که تماماً از شاخه های درخت لور ساخته شده است. البته ساختمانی که از چنین مواد شکننده ساخته شده بود نمی توانست برای مدت طولانی دوام بیاورد و به زودی یک ساختمان مذهبی جدید در این سایت ظاهر شد.

    اکنون دشوار است که بگوییم معبد آپولون در دلفی چیست که ویرانه های آن تا به امروز باقی مانده است، اما امروزه نیز مشخص است که این معبد دلفی زمانی چقدر باشکوه بوده است. مورخان هنر می گویند بالای سردر حرم کتیبه ای با دو فرمان اصلی خداوند وجود داشت که روی آن نوشته شده بود: «خودت را بشناس» و «حدود خود را بشناس».

    معروف ترین مجسمه خدا

    آپولو - خدای باستانی، که الهام بخش بسیاری از هنرمندان و مجسمه سازان برای خلق آثار هنری زیبا شد. مجسمه های او در دنیا زیاد است. اما کامل ترین مجسمه، که ظاهر یکی از مورد احترام ترین خدایان یونانی را به تصویر می کشد، مجسمه مرمری "Apollo Belvedere" است. این مجسمه نسخه ای است که توسط یک استاد ناشناس رومی از برنز لئوچارس که در دربار اسکندر مقدونی خدمت می کرد گرفته شده است. متأسفانه نسخه اصلی آن باقی نمانده است.

    یک نسخه از سنگ مرمر در ویلای امپراتور نرون پیدا شد. تاریخ دقیقکشف ناشناخته است، تقریباً بین سالهای 1484 و 1492 اتفاق افتاده است. در سال 1506، این اثر هنری گرانبها به واتیکان آورده شد و در باغ Belvedere نصب شد. او چگونه است، خدای آپولو؟ متأسفانه تصاویر و عکس ها فقط می توانند یک ایده کلی از نحوه دیدن یونانیان باستان ارائه دهند. اما یک چیز مسلم است: آپولو حتی در زمان ما را می توان نماد زیبایی مردانه دانست.